1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(۵٠)- عدم جواز عدول به لاحقه

درس فقه(۵٠)- عدم جواز عدول به لاحقه

بررسی روایت «أربع مکان أربع»_بررسی یکی یا دو تا بودنِ طبیعت نماز ظهر و عصر_تفاوت اعتبار صلاة با اعتبار ملکیت_صلاة؛ ماهیت مخترعه_ما به الامتیاز طبیعتِ صلاة ظهر و صلاة عصر_ارتباط بحث ما نحن فیه به بحث قضاء یک فریضه اما غیر متعین از صلوات پنجگانه_بررسی اجمالی تاریخی شهادت به ولایت در اذان
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=27499
  • |
  • بازدید : 11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

 

نکته‌ی علمی خارج از بحث

بررسی اجمالی تاریخی شهادت به ولایت در اذان

… همان طوری که در بین خودتان رفق است برای من هم بخوان. آن زمان در آن جا قشنگ مجلس به پا می‌کردند برنامه بود. بگوییم نه نبود یا …

شاگرد: کدام کتاب بود؟

استاد: ظاهراً یادداشت دارم که احسن التواریخ برای حسن بیک همان اوائل صفویه تاریخ صفویه را نوشته، آن جا در وصف شاه اسماعیل می‌گوید: ایشان آمد این رسمی که پانصد سال بود از زمان سلطان طغرل  … آن‌هایی که بعد از بساسیری آمدند؛ بساسیری از مصر آمد ولو ظاهراً مصری‌ها و فاطمیون امامی بودند، کسانی در فاطمیون بودند تقیه می‌کردند مثلا یکی که احتمالش قوی است، قاضی نعمان صاحب دعائم بود. یکی دیگر هم بساسیری بود که آیا او اولش تقیه می‌کرد یا بعدش برگشت؟ علی ای حال گرایش امامی داشت بعد آمد امیر شجاعی هم بود و تمام منطقه‌ی عراق و بغداد را هم گرفت و یکی از تعمیرکنندگان مهم حرم سامراء ؛ عسکریین همین بساسیری است. ابن کثیر در البدایة می‌آورد می‌گوید: بساسیری آمد حرم سامراء را به پا کرد. احسن التواریخ می‌گوید: بساسیری که بود «أشهد أنّ علیاً ولی الله» بود، او که رفت سلطان طغرل که برای سلجوقیان بود آمد، پانصد سال تعطیل شده بود و دوباره شاه اسماعیل که آمد این را به راه انداخت. در همین فاصله عرض کردم در قرن هشتم یک نفر می‌گوید: من رفتم بود. منظور این از چیزهایی است که …

شاگرد: کدام تاریخ؟

استاد: رحلة ابن بطوطة برای قرن هشتم است و معاصر ابن تیمیه بود. رحلة مستند خیلی خوبی است. رحلة‌ها به طور کلی چیزهای قشنگی در بردارد. ایشان می‌گوید: من احساء و قطیف آمدم دیدم این‌ها در اذانشان می‌گفتند.

یک چیزی از ابوبکر الصولی یادم آمد که برای سال دویست و خرده‌ای بود که نوشته چطور می‌گفتند.

احسن التواریخ/ ابوبکر الصولی/ رحلة ابن بطوطة/ بساسیری/ شاه اسماعیل/ ابن تیمیه/ حسن بیک/ سلطان طغرل  .

 

برو به 0:02:34

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

عدم جواز عدول به لاحقه

بررسی روایت «أربع مکان أربع»

مقدمه‌ی بحث

بررسی یکی یا دو تا بودنِ طبیعت نماز ظهر و عصر

آن چه که در این فضا مهم است این است که ما طبایع را دسته‌بندی کنیم ببینیم آیا واقعاً نماز ظهر و عصر دو طبیعت هستند یا نیستند؟ این‌ها سوالات بسیار خوبی است، بسیاری از جاهای دیگر فقه و سایر عبادات هم در فضای بحث پر فایده است.

شاگرد: طبایع اعتباری و طبایع مقولی …

استاد: بله! فرق طبایع مقولی با طبایع اعتباری چیست؟ طبایع اعتباری یک وقتی است که مثل ملکیت است و اصل خود طبیعت اعتباری است؛ این هم در نظراتی که خیلی روی آن بحث شده می‌گویند: اصل همین مقولات اعتباری را عقل ما در تکوین دیده و ادای آن را درمی‌آورد. این نظر آقا شیخ محمدحسین اصفهانی در آن رساله‌ی کوتاه ایشان در اول حاشیه‌ی مکاسبشان آمده است؛ «رسالة فی الفرق بین الحق و الحکم و المِلک». همان اول بحث بیع مکاسب در حاشیه‌ی خودشان آوردند. قبل و بعدش هم مطالب خیلی خوبی دارند و در آن بین این رساله را هم آوردند. آن جا حرف استادشان صاحب کفایه را رد می‌کنند و حرف سید را رد می‌کنند؛ صاحب کفایه می‌گویند: ملکیت، اضافه‌ی مقوله است، مرحوم سید می‌گویند: اعتبار العقلاء است؛ هر دو تا را که رد می‌کنند نتیجه می‌گیرند که «اعتبارالمقولة» است. مقوله‌ی ملک داریم، مقوله است. در شرایطی عقلاء یاد می‌گیرند که مقوله چطوری است مثل شبیه استعاره‌ای که در اصول فلسفه توجیه می‌کنند می‌گویند: این هم مِلک است. یعنی همان مقوله‌ی مِلک این جا کأنه برای این کتاب نسبت به من هم هست پس این کتاب یک مقوله‌ی جدة‌ی مقولی دارد که مثلا این کتاب را در دامن من گذاشتند؛ این کتابی که در دامن است کاری نداریم برای کیست، فعلا مقوله‌ی تکوینی با من دارد. ببینید این در دامن است. می‌فرمایند: همین مقوله‌ای که تکوینی است و از مقولات عشر و از اجناس عالی است، عقلاء  این مقوله را برای مقاصد عقلائی خودشان اعتبار می‌کنند. می‌گویند: این کتاب هم ملک است؛ این از باب استعاره، تشبیه یا اعتبار به این معنای وسیعش است.

در مباحثه‌ی پارسال جلسات متعددی راجع به نحوه این اعتباریات مباحثه کردیم؛ اگر کسی حوصله داشت یک آقایی هم زحمت کشیدند با آن چیزهایی که انجام دادند پیاده کردند، اگر خواستید مراجعه کنید. علی ای حال دم و دستگاهی دارد.

شاگرد: در بحث اصول یا در بحث بهجة الفقیه بود؟

استاد: در مباحثه‌ی اصول بود که به اعتباریات رسیدیم آن جا فرموده بودند، به تفصیل وارد شد و پیاده هم کردند. گوش دادن سخت است و ایشان پیاده کردند و در جایی گذاشتند.

شاگرد: وبلاگی به نام اعتباریات هست.

تفاوت اعتبار صلاة با اعتبار ملکیت

استاد: اسمش اصلا اعتباریات است. علی ای حال منظور بحث گسترده‌ی خودش را دارد. فعلاً «صلاة» مقوله است و با ملکیت فرق دارد؛ ملکیت اعتبارالمقولة است اما صلاة ماهیت مخترعه است، یک نوع اعتبار در آن هست، اختراع در ملکیت با اختراع در این جا کمی تفاوت می‌کند. صلاة فعل مکلف است اما چند تا فعل است؛ شارع مقدس چند تا فعل مقولی را با همدیگر اعتبار ضمیمه‌اش کرده و یک اسم برای آن گذاشته است؛ بلاتشبیه بلاتشبیه سایر جاهای دیگر هم ماهیات مخترعه زیاد داریم؛ در بعضی تکوینیات واضح که علماء مثال می‌زنند مثل عقاقیر در طب، شما روی یک دارویی اسم می‌گذارید می‌گویید: داروی الف مثلا یک اسم خاص دارد اما وقتی می‌روید می‌بینید این دارو ساختنی است، طبیب این را می‌سازد. این مقدار گرم از این، با این مقدار گرم از آن و همین طور ترکیب می‌کنند اسم یک دارو پیدا می‌کنند پس این دارو هم مخترعه است؛ یعنی ما یک چیز خدایی مثلا به نام فلان دارو نداریم، دارویی است که از چند تا چیز ترکیبی پدید آمده است. در افعال هم همین طور است. مثلا می‌خواهند یک ورزشی انجام دهند، عملیات مقولی یک ورزش فقط یک حرکات خاصی است اما از چند نوع حرکت یک چیزی را ترکیب می‌کنند و یک اسمی روی آن می‌گذارند می‌گویند: ورزش فلان است. این‌ها ماهیت مخترعه است، غیر از اعتباری به معنای محض ملکیت و زوجیت است.

شاگرد: اعتبار مقولی فرمودید؟

استاد: درباره ملکیت بله؛ یعنی عقل، تکوین مقوله را دارد و برای دیگری اعتبار می‌کند. مثل این که اسد را دارد در مجاز عقلی سکاکی یک اسد واقعی دارید ادعا می‌کنید زید همان اسد است. مجاز لفظی یک نوع بود، مجاز عقلی هم این بود که ادعا می‌کنید او همان است. همان جا هم یک لطافتی داشت. مشهور می‌گفتند: شما در معنای اسد توسعه می‌دهید می‌گویید: اسد دو تا فرد دارد، یک فرد ادعایی و یک فرد حقیقی دارد. خب وقتی معنای اسد را توسعه دادید قهراً می‌توانید اسد را در رجل شجاع استعمال کنید؛ این یک معنای نازلی بود و از نظر ادبی لطیف نبود. آن چیزی که الطف معانی در مجاز عقلی بود این است که اصلا در معنا تصرف نکردید. شیر همان شیر است؛ شیر بیشه است. هیچ فرقی نکرده، ذره‌ای در مصادیقِ او … اصلا در معنا تصرف نشده، معنا به حال خود باقی است. پس چه کار کردید؟ زید که شیر نیست، ادعا کردید این فرد داخل تحت اوست یعنی الان این شیر است؛ این خیلی لطیف‌تر است. واقعاً می‌بینیم با ذهن ما این درست است. وقتی می‌گویید: زید شیر است، نمی‌خواهد شیر را توسعه بدهید دو تا فرد برای آن درست کنید. هر تصرفی می‌کنید در زید می‌کنید، می‌گویید: این زید است که همان است، نه این که آن دو تا فرد دارد؛ این همان است، اصلا معامله‌ی دوئیت با آن نکنید. به نظرم صاحب وقایة مرحوم آقای آقاشیخ محمدرضا اصفهانی پسر آقا شیخ محمدحسین صاحب وقایه  دارند و خیلی قشنگ بسط دادند؛ دیگران هم گفتند.

صلاة؛ ماهیت مخترعه

در مانحن فیه، ما یک ماهیت مخترعه داریم؛ در اختراع و ترکیبش یک نحو اعتبار است، یعنی در تکوین این افعال به همدیگر جوش نخوردند اما شارع مقدس برای مقصودی که از این معجون داشته این‌ها را به نحو اقل و اکثر ارتباطی ترکیب کرده است. حالا که صلاة می‌گوید یعنی باید تکبیر و قرائت و رکوع و سجود و تشهد همه این‌ها با هم باشد، این معجون و این مرکب و این ماهیت مخترعه را برای غایتی که برای آن متصور است انجام دهید. آن غایت برای این ترکیب می‌آید. پس این ماهیت و این طبیعت هم اعتباری است اما اعتبار در ترکیبش و برای غائیتش برای  آن هدف است، نه در اصل این که خود لبّ جوهره‌ی صلاة، اعتباری باشد. صلاة که افعال مکلف است، افعالی که انجام می‌دهند اعتباری نیست. کارهایی که یک مصلی انجام می‌دهد کجایش اعتبار است؟! مولا امر کرده مجموع این‌ها را انجام دهید؛ بله مجموعش به عنوان یک ماهیت، مخترع است.

 

برو به 0:10:13

ماهیت مخترعه/ آقاشیخ محمدرضا اصفهانی/ اعتبار مقولی/ مجاز عقلی/ مجاز لفظی/ ملکیت؛اعتبارالمقولة.

بررسی روایت «أربع مکان أربع»

 

سوالی که دیروز مطرح شد این بود که آیا روایت شریفه فرمود که هر گاه فراموش کردید و نماز ظهر را نخوانده بودید، نماز عصر خواندید «إِذَا نَسِيتَ الظُّهْرَ حَتَّى صَلَّيْتَ الْعَصْرَ فَذَكَرْتَهَا وَ أَنْتَ فِي الصَّلَاةِ أَوْ بَعْدَ فَرَاغِكَ فَانْوِهَا الْأُولَى ثُمَّ صَلِّ الْعَصْرَ فَإِنَّمَا هِيَ أَرْبَعٌ مَكَانَ أَرْبَعٍ»[1] این تعبیر روایت است؛ سندش هم خوب است که سید در عروه فرمودند: «الصحیح» و لذا چون در صحتش مشکل نداشت، بزرگانی که تعلیقه به عروه زده بودند نگفته بودند: سند مشکل دارد، فرموده بودند که این  معرض‌عنه  است یا مثل مرحوم آقای حکیم گفتند: هر صحیحی اگر عمل کنیم فقه عوض می‌شود و فقه جدید لازم می‌آید. پس در این عبارت سند که خوب است؛ فقه‌الحدیثش  می‌ماند که این حدیث شریف چه می‌فرماید؟

الان شیخ یک چیزی فرمودند، محقق هم که طرح کردند عمل نکردند و مشهور هم که فعلا این طور شده است. سید در عروه عمل کردند، عده‌ی دیگری هم که از مرحوم مجلسی و با یک وجهی مرحوم فیض، قبل ایشان محقق اردبیلی هم یک فضایی به همین حدیث داده بودند. سوالی که مهم این است که آن اول ثبوتی حدیث را حل کنیم ببینیم اصلا مفاد حدیث ثبوتاً معقول است؟ روایت چه می‌خواهد بگوید؟ اگر فقه‌الحدیث معلوم شد بعد حالا بعد از وضوحِ مفاد حدیث مشکل نداریم؛ می‌گوییم: اگر اعراض اصحاب هست، آن‌هایی که مسند فتوا هستند، مجتهد هستند؛ اجازه‌ی شرعی دارند فتوا بدهند، طبق اعراض آن‌ها فتوا ندهند؛ آن برای آن‌ها باشد و غیر از مباحثه‌ی طلبگی فقه است که ببینیم از روایت فی حد نفسه چه استفاده‌ای می‌شود؟ آیا روایت معقول است یا نه؟ دیروز عرض کردم: ظاهرش این است که این نمی‌شود. «أربع مکان أربع» آخر مکان اربع این است که یک طبیعت باشد، نمی‌شود فرد حمار را فرد بقر بگذارید، فرد انسان را فرد جسم بگذارید. نمی‌شود! چون دو مقوله است. وقتی دو طبیعت است نمی‌شود بگوییم: «أربع مکان أربع» معقول نیست. این صورت حرفی بود که شما فرمودید.

 

صلاه ظهر و عصر، دو طبیعت یا یک طبیعت؟ دو صنف از یک طبیعت یا یک صنف؟

حالا به بحث خودمان برگردیم؛ وقتی شارع یک ماهیت مخترعه پدید آورده اگر بگوید: یکی نماز ظهر است و یکی نماز عصر است، این الان دوباره دو طبیعت می‌شود یا طبیعت همان طبیعت است و هر کدام یک صنف از اوست؟ کدامش است؟ دو صنف هم باشد، ما اصنافی داریم که ممیزات ذاتی ندارند اما مثل زن و مرد مصادیقشان دو جور است. در منطق می‌فرمودید: زن و مرد در اصل ماهیت یکی هستند اما دو صنف هستند؛ زن و مرد که یکی نیست، نمی‌شود که یک امری اگر متعلق به یک زنی است مثلا بگویند: مرأة‌ای را اکرام کن، بگوید که مرأة یعنی انسان! در شرایطی که ولو مرأة صنف است ولو نوعِ هر دو یکی است، اگر متعلقش مرأة است ما نمی‌توانیم چیز دیگری را امتثال کنیم. خب حالا وقتی مولا می‌فرماید: «صلّ صلاة الظهر» و یک جای دیگر «صلّ صلاة العصر» من نماز عصر خواندم، چطور می‌شود بگوییم: این ظهر است؟ این طبیعت و این چیزی که ماهیت مخترعه با این قید … انطباق نماز ظهر بر فرد خودش قهری است. عدم انطباق صلاة ظهر بر غیر فرد خودش هم قهری است. یعنی این که نماز ظهر بر نماز عصر صدق نمی‌کند، این تعبدی است؟ خیر بلکه قهری است، دست ما نیست. این تکوین الهی است نه تشریع! بر نماز عصر، نماز ظهر صدق نمی‌کند. پس اشکال این است که «أربع مکان أربع» ثبوتاً معقول نیست. این برای ابتدای بحث بود. حالا ببینیم دنباله‌ی بحث چه می‌شود.

ما به الامتیاز طبیعتِ صلاة ظهر و صلاة عصر

سوالی که عرض می‌کنم این است که آیا شما در خارج وقتی نماز ظهر و نماز عصر می‌گویید از حیث امتیاز فرد چیزی در آن می‌بینید؟ مثلا نماز مغرب می‌گویید: سه رکعت است، نماز عشاء می‌گویید: چهار رکعت است. خب سه و چهار که تکویناً فرق دارد؛ می‌گویند: این مصداق مغرب است، آن مصداق عشاء … اما ظهر و عصر هر دو نماز اخفاتی است، دارند می‌خوانند و اگر کسی از دل مصلی خبر نداشته باشد به عنوان یک مقوله بین مصداق صلاة ظهر با صلاة عصر یک چیزی ورای صلاتیت و چهار رکعت بودن چیز دیگری هم داریم که مقوله باشد و طبیعتِ ظهر در ضمن این فرد، دونَ فرد دیگری محقق شود؟

شاگرد: امتداد «إلا أنّ هذه قبل هذه» است.

شاگرد2: اگر بگوییم: خود نیت هم از مقومات اعتبار شارع است.

استاد: پس شما مابه الامتیاز را  اعتبار شارع می‌دانید.

شاگرد2: باید برگردیم آن جا درست کنیم.

استاد: پس فردی که نیت مکلف دنبالش آمد نماز ظهر می‌شود؛ نیت به ضمیمه‌ی این، این طوری شد که عمل به نیت قلبی او حیثیت تقیدیه پیدا کرد. این از کجا آمد؟ فرمودید: به تبع … پس ما سر وضع شارع نقل کلام می‌کنیم؛ شارع که فرموده: نماز ظهر بخوان با این که فرموده نماز عصر بخوان الان دارد دو طبیعت را انشاء و اختراع می‌کند که بعد بگوید: تو نیت ظهر بکن یا خود شارع الان اختراع دو طبیعت نمی‌کند؟

شاگرد: متشرعه را که نگاه می‌کنیم واقعا دو تا طبیعت می‌بینند.

استاد: شما اگر تحلیل کنید در صلاة ظهر چیست و امتیاز این دو طبیعت به چیست؟ ما به الامتیاز صلاة ظهر از صلاة عصر در مقام طبیعت چیست؟ نه در مقام مصادیقی که مکلفین می‌آورند! در مقام طبیعت امتیازش به نیت است؟ نیت که شما باید نیت آن امر را بکنید. خود طبیعت امتیازش به چیست؟ یعنی شارع چه کار کرده که متشرعه می‌گویند: شارع دو تا طبیعت را به میدان آورده است؟

شاگرد: در مقام اعتبار نمی‌توان نیت فرضی را جزء اعتبار قرار بدهد؟

استاد: بگوید: اگر نیت ظهر می‌کنی «جعلتُه ظهراً» این طور؟

شاگرد: یعنی در مراتبی از جعل، افراد امتثال هم فرض کنید.

استاد: تقسیمات ثانویه در طبیعت می‌آید؟ این هم بحثی است من حرفی ندارم. ولی سوال این بود: نیت امر و نیت امتثال تقسیمات ثانویه‌ی واجب بود. تقسیمات اولیه‌ است که مقوم طبیعت است.

شاگرد: اگر آن جعل را در مراتب دانستیم غیر افراد است؟

استاد: جعل حکم غیر از اختراع ماهیت صلاة است. آن جایی که بحث می‌کردید صلاة موضوع برای صحیح و اعم است، آن جا ببینید کاری به امر نداشتید؟ مراتبِ جعل برای مراتب جعل حکم است، نه مراتب اختراع ماهیت مخترعه‌‌ی شارع. آن جا که کاری با امر نداریم. می‌خواهیم ببینیم نماز چیست؟ مستحب است یا واجب است؟ من کاری ندارم امر به آن بکنم یا نکنم. اول ببینیم نماز چیست؟ آن چیزی که مورد تاکید عرض من است این است که شما به خود نماز مراجعه کنید؛ وقتی شارع می‌فرموده یکی نماز  ظهر است آیا  به خاطر صرف نیت امتیاز داده است؟ از ارتکازتان کمک بگیرید.

شاگرد: به خاطر همین هم روایات تعبیر به مثلین می‌کند. مغرب و عشاء را تعبیر به شریکتین می‌کند، ظهر و عصر را تعبیر به مثلین می‌کند.

استاد: چون چهار رکعت هستند؛ آن منافاتی ندارد. یعنی فعلاً از حیث چهار، مثلین هستند.

شاگرد: اقلش چهار است، بالاترش که همه جوره …

استاد: ما فعلاً باید جواب این را بدهیم. به قول ایشان متشرعه با دو تا طبیعت شرعیه مواجه هستند اما این که بگوییم: شارع خودش نیت ممتثل را جزء او قرار داده است؟ ارتکاز این نیست که نماز ظهر و عصر را شارع به خاطر نیت من دو تا کرده است؛ این طوری که من عرض می‌کنم برای این است که بحث پیش رود خودش دارد حرف می‌زند. ماهیت مخترعه، صلاة ظهر است اصلا شما چیزی در امتیاز صلاة ظهر از عصر ندارید از این که طبیعت یک وقتی به یک امری ضمیمه شده است.  چهار رکعت که فرقی نمی‌کند، تنها چیزی که اگر طبیعت جدیدی پدید آورده، طبیعت را طبیعت جدید کرده زمان است. اضافه‌ی این عمل به زمان است، مقارنت این اتیان نماز به ظهر است. اگر چیز دیگری این جا دارید بفرمایید. نماز عصر یعنی نمازی که … ولذاست که در فردش نمی‌توانید تشخیص دهید. نیتی هم که شما می‌کنید بعد از آن است که شارع فرموده: یک چهار رکعتی وقت زوال بخوان، من هم آن چیزی که شارع به یک وقتی چسبانده است مثل صلاة الظهر را نیت می‌کنم. پس فعلاً و الان نتیجه‌ی عرض من این می‌شود ماهیت جدید صلاة ظهر چیزی جز ضمّ دو طبیعت به همدیگر نیست اما طبیعتی از دو مقوله است؛یکی طبیعت وقت و زمان به طبیعت فعل مکلف منضم شود که مقولاتی از رکوع و سجوده و ذکر است.

شاگرد: عدول دیگر چه معنایی پیدا می‌کند؟ این جا از نیت ظهر به نیت عصر عدول کند گویا فقط یک نماز چهار رکعتی و یک وقت بود، قهراً نماز چهار رکعتی را اول می‌خواند همان ظهر می‌شود و نماز بعد از آن هم می‌خواند قهراً نماز عصر می‌شود.

شاگرد2: اگر زمان را جزء طبیعت بدانیم کسی که عصر نماز می‌خواند چه نمازی الان خوانده است؟

استاد: نکته این است که من دارم طبیعت جدیده را توضیح می‌دهم اما این که شما می‌فرمایید: لازمه‌اش این نیست …

شاگرد: در وقت مشترک دیگر یک چهار رکعتی است با وقتی که بین این دو تا مشترک است؛ قهراً هر کدام را اول بخواند ظهر حساب می‌شود و هر کدام را بعد بخواند عصر حساب می‌شود لذا نیت ظهر و عصر اصلا معنا پیدا نمی‌کند. در هر حالت سبق و لحوق رخ می‌دهد.

استاد: مصادیق انسان‌ها همه انسان هستند اما اگر بگویید: انسان‌های متولد سال مثلا 1360، انسان‌های 1361؛ این جا چیزی به عنوان طبیعت مقوم ذاتی به انسان‌ها اضافه می‌کنید؟ مصداق متولد در سال شصت با شصت‌ویک از حیث انسانیت دو تاست؟ نه نیست! حالا چون شما دارید یک زمانی را به عنوان سال شصت به یک عملی که در خارج محقق می‌شود و کاری که تولد یک کسی است اضافه می‌کنید، می‌گویید: تولدِ سال شصت؛ الان چون این طوری است عقب و جلو شد طوری نیست؟ یا نه! وقتی برای سال شصت حساب باز می‌کنید الان یک طبیعتِ جدید است، طبیعتی که نه به معنای مقولی که افراد او ممتاز از انسان‌های دیگر باشند اما در این حیث مفهوم انسان‌های متولد سال شصت، دیگر شامل شصت‌ویک نمی‌شوند. بله در یک شرایطی می‌توانید بگویید: حالا در این حکم، سال شصت‌ویکی‌ها هم می‌گوییم بیایند. سال شصت‌ودویی هرگز نمی‌شود. شما می‌توانید احکام را چه کار کنید؟! چون همه انسان هستند. نمی‌توانید بگویید: چون سال شصت و شصت‌ویک هر دو انسان هستند و «سال شصت‌ بودن» ربطی به انسان‌ها ندارد و بیرون از آن‌هاست پس هر حکمی هم برای انسان‌ها‌ی سال شصت آوردید برای شصت‌ویک هم جاری است؛ قهراً وقتی اشتباه هم شد، نه! چرا؟ نکته این است که شارع زمان را برای طبیعت قید قرار می‌دهد، نه این که فقط ظرف قرار دهد. اگر این طوری شد دوباره باید جواب بدهید. یعنی برای طبیعت همین که ارتکاز متشرعه‌ی ایشان گفت.

 

برو به 0:23:47

شاگرد: وقتی که مشترک است، آن قید هم مشترک شد. طبیعت که نماز چهار رکعتی است، وقت هم که مشترک است، قیدی هم که دارند قید مشترکی است، فقط می‌ماند که یکی باید زودتر از دیگری اقامه شود.

استاد: وقت ظهر با عصر که مشترک نیست.

شاگرد: در زمان مشترک با هم هستند.

استاد: آن توسعه‌ی بعدی بوده است. اولی که تسمیه‌ی نماز عصر می‌شده، روایاتش بود، در اول توزیع غیر متداخل بوده یعنی اول زوال تا وقت عصر، وقت ظهر بوده بعد از وقت شاخص مثل، وقت عصر تا بعدش بوده است. روایات تعلیلیه بود که جبرائیل آمد.  آن‌ها غیرمتداخل بودند که بعد به خاطر سهولت بر امت گفتند: این دو تا از زوال تا غروب با هم باشند، آن دو تا هم به خاطر سهولت با هم باشند؛ وقت‌ها تسهیلاً علی الامة متداخل شدند. بنابراین اولی که اختراع ماهیت صلاة ظهر و عصر می‌شده آن ماهیت مخترعه حالش حالی بوده که «قید» بوده یعنی شارع به این وقت عنایت داشته است. وقتی عنایت داشته یک چیز جدیدی پدید می‌آید. چیز جدید نه یعنی مقوله یعنی در مقام اعتبار! عیناً مثل این که وقتی طبیب و حکیم این گرد طبی را با آن گرد طبی با یک ترکیب خاصی با همدیگر قاطی می‌کند و می‌گوید: با همدیگر بخور، مقوله‌ی جدیدی پدید نمی‌آید، مخلوطی از چند دواء است اما اسم دارد؛ این اجزاء، قیدش است. اگر مثلا سقمونیا می‌گویند، اگر بگویید: از پنج جزء ترکیب شده، اسم یک اسم است، ظاهرش هم یک چیز است اما مقوله‌ی خارجیِ آن پنج تا چیز بوده که با همدیگر دست به دست هم می‌دهند و یک طبیعت به شرط شیء متقید به همدیگر در فضای طب پدید می‌آید یعنی طبیب وقتی می‌گوید: این سقمونیا یعنی این‌ها با همدیگر هستند؛ اقل و اکثر ارتباطی است. کم و زیاد نمی‌شود بشود؛ باید با همدیگر باشند تا این ماهیت معتبره‌ی نزد او … خب حالا اگر کنار این افعال، زمان هم ضمیمه شود می‌گوید: این دارو را در این وقت مصرف کن.

شاگرد: «فأنوها الاولی» نفرمودند که خود به خود ظهر حساب می‌شد و شما این کار را بکنید.

استاد: عرض کردم مبانی این بحث صاف شود و جلو رویم چیزهای خیلی خوبی است. الان من یک عبارت بخوانم برای این که قدر این بحث‌ها را بدانیم یعنی دقت کنیم که درست پیش می‌رود یا نه.

شاگرد: مقصود شما از قید زمان این جا چه بود؟ شما الان نمی‌خواهید این چهار رکعت در این زمان بدون نیت خوانده شود؟

استاد: ظرف محض این است که این در این وقت می‌آید اما یک وقتی من به زمان عنایت دارم؛ می‌گویم: زوال که شد یک چیز تکوینی می‌شود «تفتح ابواب السماء»، ریاح ملکوتی وزیدن می‌کند آن وقت بخوان. پس من این عمل را با زمان دیگری به هم پیوند دادم. «صلاة الظهر» برای این وقت است. الان این صلاة یک طبیعت جدیدی برای خودش در فضای تشریع پیدا کرده مثل این که برای انسان‌های متولد سال شصت یک قانونی تصویب می‌شود، نگویید: این‌ها همه انسان هستند، شصت‌ویک هم انسان هستند. آن‌ها انسان مقولی هستند که ربطی به فضای تقنین ندارد. در فضای تقنین ما یک احکامی را می‌خواهیم اجرا کنیم این انسان را که یک طبیعت است به یک طبیعت دیگر ضمیمه می‌کنیم که آن هم حالا طبیعت است یا شخص است بحث‌هایش در جای خودش می‌آید. به همدیگر ضمیمه می‌کنیم می‌گوییم: انسان‌ها این گونه هستند. این از باب مثال است.

ارتباط بحث ما نحن فیه به بحث قضاء یک فریضه اما غیر متعین از صلوات پنجگانه

الأولى من فاتته فريضة من الخمس غير معينة قضى صبحا و مغربا و أربعا عما في ذمته على المشهور بين الأصحاب …[2]

این بحث در جواهر خیلی مربوط به بحث ماست؛ متن شرایع این است: «من فاتته فريضة من الخمس» یک کسی می‌داند یکی از نمازهای شبانه‌روز از او فوت شده است. یک نماز بیشتر نیست ولی نمی‌داند کدامش است. ظهر از من فوت شد یا مغرب یا عصر یا عشاء؟ چه کار کند؟ این جا یک قول این است که هر پنج تا را باید بخوانید. موافق بحث‌های ماست؛ پنج تا طبیعت است، نماز ظهر که عصر نمی‌شود. تو اگر نماز ظهر نخواندی نمی‌توانی همین طوری یک چهار رکعتی بیاوری؛ چهار رکعتی که فرد صلاة ظهر نیست، تو باید آن نماز ظهر را نیت کنی. پس پنج تا باید بخوانی. این جا چه کار کند؟ می‌فرمایند «قضی صبحا و مغربا و أربعا عما في ذمته» یک صبح می‌خواند که اگر صبح بود اتیان شده بود؛ یک مغرب می‌خواند که اگر مغرب بود، یکی هم چهار رکعتی می‌خواند می‌گوید: هر کدام از آن سه تا بود؛ ظهر بود، عصر بود یا عشاء بود. جهر و اخفاتش را چه کار کنیم؟ مخیر هستیم. این قول اول است. شهرت هم با این است و الان هم ما و شما به این جواب می‌دهیم و این در فقه مستقر شده است. جلوترها هم عرض کردم در پیشرفت یک بحث، بهترین مواردی که ما را کمک می‌کند این است که یا از متفق علیها یا از فتاوای مشهور شروع بکنیم گام‌های بعدی را به طور قطعی بتوانیم واضح برداریم. اگر یک جایی مجهول است به این واضحات برگردانیم. الان این مشهور و مستقر است. یک چهار رکعتی می‌خوانید. خب با بحث ما چطور جفت و جور می‌شود؟ یک نماز، نماز ظهر است؛ نماز ظهر که عصر نمی‌شود. چطور یکی می‌خوانی می‌گویی: همانی که هست؟! صاحب جواهر توضیح می‌دهند: «على المشهور بين الأصحاب کذا» بعد هم دو تا روایت می‌آورند که پشتوانه‌ی اصحاب همین بوده که به این روایات عمل کردند.

و لعله لقطعهما بالمساواة لا للقياس الممنوع، أو لدعوى دلالة الخبرين عليه و لو بفحواه و إرادة المثال مما فيه خصوصا الثاني‌ منهما المشتمل على ما هو كالتعليل، أو لما ذكرناه آنفا من القاعدة المشتركة بين الحاضر و المسافر، أو لغير ذلك، فما في السرائر- من الفرق بين المسألتين بوجوب الثلاثة في الأولى و الخمس في الثانية معللا ذلك باقتضاء القاعدة الخمس، لكن خولف مقتضاها في الأولى للإجماع دون الثانية، لاقتصار الأصحاب عليها خاصة- لا يخفى ما فيه بعد ما عرفت.

و أضعف منه ما قيل من أنه يجب عليه أن يقضي في الأولى أيضا صلاة يوم كما في الإشارة و الغنية، بل في ظاهر الأخيرة أو صريحها الإجماع عليه، و حكي عن التقي و ابن حمزة لكن لم أجده في وسيلة الثاني منهما، كما أنا لم نتبين صحة الإجماع المزبور، بل لعل التبين يشهد بخلافه، كما عرفت، بل و لم نعرف له دليلا أيضا سوى دعوى وجوب الجزم أو التعيين المقتضيين لفعل الخمس من باب المقدمة التي قد عرفت فسادها من وجوه.

و من هنا كان الأول أقوى، لأنه مروي في الخبرين السابقين المعتضدين بما سمعت، بل و هو الأشبه أيضا بأصول المذهب و قواعده و إن كان لا مراعاة فيه للجهر و الإخفات المتقدم وجوبهما في الأداء بل و القضاء أيضا …[3]

تا این که به صفحه‌ی صد و بیست و سه  می‌رسند. مطالب خوبی هم در آن میان دارند؛ چون الان وقت می‌گذرد ان شاء الله بعدا عرض می‌کنم؛ از موارد یادداشت‌کردنی است. می‌گویند: اگر حالا آمد و یک کسی مسافر بود و می‌داند یک نمازش قضاء شده است. یا صبح بوده یا مغرب بوده یا ظهر نماز قصر شکسته دو رکعت است یا عصر شکسته یا عشاء شکسته است. چه کار کند؟ یک دو رکعتی برای صبح و عشاء و ظهر و عصر می‌خواند و یک سه رکعتی هم می‌‌خواند. ایشان هم همین را می‌فرمایند. اما این قیاس است! چون دلیل در مورد آن نماز است؛ به چه وسیله شما از این جا به آن جا سرایت می‌دهید؟ از جاهایی است که ایشان قبول می‌کنند و بعد هم می‌گویند: قیاس نیست. این معلوم است که این دخالت ندارد. از کجا معلوم است؟ این یادداشت‌کردنی است. از مواردی است که قیاس را پذیرفتند؛ یعنی نه این که قیاس باشد یعنی شارع دو تا حکم نیاورده یکی بگوید: نماز ظهر چهار رکعتی بخوان و یک انشای دیگر که اگر مسافر هستی … علی ای حال نگاه خیلی جالب است بخوانید ببینید فرمودند که «و لعله لقطعهما بالمساواة لا للقياس الممنوع، أو لدعوى دلالة الخبرين عليه و لو بفحواه» یعنی تنقیح مناط از نص یا الغاء خصوصیت از نص. آن چه که مقصود من است این است:  «فما في السرائر» ابن ادریس فرموده که نشد؛ نص که خبر واحد است و ما قبول نداریم ولی این خبر واحدی که این جاست اجماع پشتوانه‌اش است؛ اجماع اصحاب بر این است که اگر کسی یک نماز از شبانه‌روزش قضاء شده یک صبح بخواند، یک مغرب بخواند و یکی هم چهار رکعتی بخواند. خب اجماع هست و تمام «نقتصر علی مورده». پس به محض این که نماز مسافر قضاء شد دیگر از آن رد شدیم و باید پنج تا نماز بخوانیم. یعنی چهار تا دو رکعتی و یکی سه رکعتی بخواند. «فما فی السرائر- من الفرق بين المسألتين بوجوب الثلاثة في الأولى» یکی صبح و مغرب و یک چهار رکعتی «و الخمس في الثانية» در دومی که مسافر بود پنج تا نماز بخواند. علتش چه بود؟ «معللا ذلك باقتضاء القاعدة الخمس» قاعده، عدم تداخل مسببات و اسباب است. وقتی پنج تا نماز است شما نمی‌توانید همه را جمع کنید یک نماز بخوانید. قاعده می‌گوید: پنج تا نماز بخوانید؛ پنج تا را هم باید به جا بیاورید. اجماع گفته در آن مورد سه تا کافی است. بسیار خوب! «للإجماع دون الثانية، لاقتصار الأصحاب عليها خاصة» فقط آن را گفتند. «لا يخفى ما فيه بعد ما عرفت.» خب بحث‌ها را کردند و ایشان قبول نمی‌کنند ولی مقصود من این است که علی ای حال ببینید صاحب سرائر تا این جا هم اجازه نداند که اگر مسافر شد بتواند.

 

برو به 0:33:42

قول بعدی: «و أضعف منه ما قيل» که مقابل قول مشهور بود. «من أنه يجب عليه أن يقضي في الأولى أيضا» همان جایی که اجماع بود. «صلاة يوم» همان جا هم نمازها فرق دارد. چه کسی می‌گوید: شما یک نماز با جهر و اخفات مخیر بخوانید و بعد هم یکی از این‌ها را نیت کنی؟! نمی‌شود، این‌ها با همدیگر فرق دارد. بعد محقق می‌فرمایند: «و الأول مروي و هو أشبه» اول مروی است و أشبه همین است. مروی است یعنی چه؟ یعنی قاعده‌ی ابن ادریس را قبول ندارند؟ یا می‌گوییم: قاعده که همین است، روایت بر خلاف قاعده آمده ما به وسیله الغاء خصوصیت بدون قیاس، خود نص را به مسافر هم سرایت می‌دهیم اما علی ای حال روایت یک چیزی را خلاف قاعده گفته که «لو لا الروایة» ما می‌گفتیم: پنج تا بخواند. این بحث خیلی مهم است. سوال ما این است آن فضایی که این‌ها … عده‌ای هم پنج تا گفتند آیا واقعا روایت خلاف قاعده دارد می‌گوید یا نه؟ فضایی که تا الان آمدیم همین است، این روایت دارد خلاف قاعده می‌گوید. پنج تا نماز است، شما وقتی می‌دانید یکی قضاء شده ظهر بخوان، عصرت هم بخوان؛ نمی‌شود که یک چهار رکعتی بخوانی بگویی یکی از همان‌ها هر کدام است باشد. کدامش بود؟ خب این چیزی که به فرمایش ایشان اول به ذهن می‌زند آیا شارع ما را تسهیلا بر خلاق قاعده متعبد کرده یا شارع به یک قاعده‌ای لطیف‌تر ورای این چیزهایی که متبادر در جلیل النظر است ارشاد فرموده است؟ خیلی از موارد این طوری است که شارع مقدس نمی‌خواهد همین جا بگوید: من برای حاضر گفتم یک چهار رکعتی بخوان بعداً هم شما به بحث بیفتید که حالا مسافر چطور است؟ این نبوده است. فضا، فضایی است که وقتی شما نگاه کنید ببینید صلاة ظهر و عصر و عشاء امتیاز طبیعی‌شان به چیست و اقتضای این امتیاز چیست؟ سه تا طبیعت است، خب شارع هم اقدام کرده با وقت ضمیمه‌اش کرده، اقتضای این سعیت چیست؟ اقتضای او چطوری است؟ اقتضائاتی دارد. اگر این اقتضائات را بررسی کنید می‌بینید این روایات اصلا خلاف قاعده نفرموده است؛ آن تلقی از آن است که آن در جلیل النظر است و اشتباه است. ارشاد به این کردند که این جلیل النظر را وقتی دقیق شوید در فضای فقه و دقت در عوالم نگاه کنید این لازمه را ندارد که اگر شما می‌خواهید یک بدنه را بیاورید هر سه تا باشد؛ برای غسل هم جلوتر عرض کردم الان بین ما معروف است که اصل عدم تداخل اسباب است یا اصل عدم تداخل مسببات است، خب بعضی‌ جاهاست می‌گوییم: عقلایی است، مولا هم امر فرموده است. در خود کارهای عرفی برای خود عرف عقلاء آیا واقعا اسباب متداخل می‌شوند یا نمی‌شوند؟ اگر یک کسی مثلا دو تا کاری را برای یک کسی مزد دار انجام دهد می‌گوید: من چون یک نفر بودم در یک جا هم انجام دادم یک مزد به من بده؟ یا می‌گوید من دو تا کار کردم و دو تا مزد می‌خواهم؟ به این عدم تداخل اسباب می‌گوییم. وقتی دو تا کار است، دو تا هم مزد می‌برد نه یکی. مثال برای عدم تداخل اسباب خیلی زیاد دارد اما یک مواردی هم هست که به آن هم باید فکر کنیم.

الان کسی به شما الزام کرده، با شارع و مولا هم کاری نداریم،یکی از موالی عرفی به عبدش گفته است: زیدِ عالم شهر را اکرام کن، «قُم عند قدومه» همین جا همین مولای عادی گفته است: عمروِ عالم شهر را هم اکرامش کن «قُم عند قدومه» عبد این مولای عرفی عادی در مجلس نشسته هر دو عالم با هم وارد می‌شوند، عرف عقلاء الان چه می‌گویند؟ می‌گویند: عدم تداخل، تو دو بار باید بلند شوی؛ یک بلند شو یکی را نیت کن، بعد بنشین دوباره برای او بنشین. این را می‌گویند یا نمی‌گویند؟

شاگرد: نمی‌گویند. می‌گویند: یک بار بلند شدید، برای جفتش بلند شدید.

استاد: علی ای حال دو تا امر است. «قم عند قدوم زید»، «قم عند قدوم عمرو» الان هر دو با هم داخل شدند، چه کار کند؟

شاگرد: یک بار بلند می‌شود کأنه برای جفتشان بلند می‌شود.

استاد: پس اصل عدم تداخل اسباب است. دو تا امر است، دو تا سبب برای دو تا مسبب می‌آید. مدتی که به بعضی از این‌ها فکر می‌کردم می‌خواستم مثال‌هایی پیدا کنم که کامل آن مقصود را برساند که در یک مواضعی است که خود عرف عقلاء می‌بینند این جا، می‌شود و جای تداخل است یعنی استنکاف ندارند بگویند. چرا؟ چرا در آن جاهایی که می‌گفتند: عدم تداخل با این جا تحاشی ندارند؟ می‌گویند: این جا یک بار بلند شد، این برای هر دو است؛ خود مولا هم قبول دارد که اکرام هر دو … علاوه بر این که گمانم این است اگر بنشیند دوباره بلند شود اصلا در عرف عقلاء مستنکر است و می‌خندند که چطور شد دو تا آمدند یک بار نشست دوباره بلند شد.

شاگرد: این جا ایستاده بودن مورد نظر مولاست، اگر ایستاده است بگوییم مولا نظرش …

استاد: قیام مد نظر مولاست؛ می‌گوید: «قُم عند قدومه».

شاگرد: این را ما از خارج می‌دانیم، اگر ندانیم باید دو بار بلند شویم. ما از خارج می‌دانیم چنین مثالی جایگاهش این است که صرفاً ایشان بلند شده باشد کسی وارد می‌شود کار دیگری ندارد. چون می‌دانیم قرینه است.

استاد: یعنی مثلا وقتی ایستاده آن‌ها وارد شوند. این طور؟

شاگرد2: این مثال در ذهن جمع نمی‌شود ولی قشنگ معلوم است که یک فرقی دارد. فرقش از باب آن نیست. این با یک فعل امتثال می‌شود.

استاد: من همین را می‌خواهم بگویم. می‌خواهم بگویم: در مواردی که شارع فرموده: وقتی غسل جنابت هست، حیض هست، یکی انجام بده این خلاف قاعده است و تعبداً من الشارع ما تسلیم می‌شویم می‌گوییم: پنج تا غسل نکن؟ یا همین جا شارع ارشاد فرموده به این که این حوزه‌ی مثل غسل، حوزه‌ای از امتثالات است که با پیکره‌ی یک فرد می‌شود چند تا عنوان اجتماع کنند، نه این که می‌گوید: من تعبدا می‌گویم: حالا این جا همه جمع شود. الان این جا مولای این بنده باید بیاید بگوید: من تعبداً به تو می‌گویم: یک بار بلند شوی کافی است. یعنی خود عرف عقلاء از تناسب حکم و موضوع می‌فهمند این جا همین یکی برای او کافی است؛ شما هم گفتید: از خارج می‌فهمیم، خارجی نبود، تناسب حکم و موضوع بود. کدام خارج بود؟ خارجی که فرض نگرفتیم. چه خارجی؟! از تناسب حکم و موضوع و این که اکرام و قیام و همه‌ی این‌ها قرائن داخلیه کلام را با بیرون و واقعیت مفاد کلام در نظر گرفتید این را فرمودید.

شاگرد: مشکلی با هم ندارد؛ در بحث غسل این چند تا سببش ظهور در واحد ندارند والا تصویر در واحد که دارد.

استاد: طبایع مختلف هستند.

شاگرد: کسی نگفته طبایعش مختلف است.

استاد: غسل جنابت با غسل جمعه یک طبیعت است؟

شاگرد: طبیعتش که یکی می‌تواند باشد محذوری ندارد؛ حالا شاید کسی هم بگوید: دو تاست.

استاد: ارتکاز شما چیست؟

شاگرد: طبیعتش یکی است ولی سبب‌هایش فرق دارد.

شاگرد2: جنابت با جمعه فرق می‌کند.

استاد: همین دیشب عبارت مرحوم شیخ را می‌دیدم؛ فرمودند: اگر جنب هست و غسل جمعه بکند هم غسل جمعه‌اش باطل است هم جنابت هنوز باقی است.

شاگرد: این دو تا با هم منافات ندارد. بحث این است که چون دو تا سبب دارد، عرفا در دو امتثال ظهور دارد؛ چون دو سبب دارد نه این که دو طبیعت دارند. حالا بگوید: یک امتثال بکن، محذوری ندارد یک طبیعتی که به دو سبب ایجاد شده مولا بگوید: با یک امتثال انجام بده؛ این که محذور عقلی ندارد، ظهور نداشته است.

استاد: چرا غسل جمعه با غسل جنابت دو تا سبب دارد؟

شاگرد: ظهور در دو سبب دارد یعنی یک وقت می‌گوییم: «اغتسل للجمعة، اغتسل للجنابة» این ظهور در دو غسل دارد حالا مولا آمد گفت: با یک غسل دو تا را انجام بدهید هیچ محذوری ندارد.

استاد: من که نمی‌گویم: محذور دارد، اصلا مقصود من این نیست. مقصود من این است  که ما یک قاعده‌ی مطلق که می‌گوییم در همه جا تداخل اسباب خلاف اصل است آیا این طوری است که آن مواردی که داریم فقط «نقتصر علی مورده» به خاطر این است که چون خلاف اصل است؛ شبیه همین صلاة مسافر اگر جمع شدنِ سه نماز در یکی خلاف اصل است چرا شما حرف ابن ادریس را رد می‌کنید؟ او می‌گوید: قیاس است، آن چه که اجماع است فقط برای نماز حاضر است از کجا می‌گویید: وقتی هم مسافر شد همان … ریختش هم فرق می‌کند چون یک دو رکعتی با یک سه رکعتی می‌خوانید؛ شما آن را از کجا می‌گویید؟! اما اگر فضا را فضای دیگری قرار دادید به این که استظهار کردید بسیار خوب! یا این که گفتید اصلا در مواردی مثل این جا، این شاهد بر این است که جای این طور موارد اتفاقاً جای تداخل است؛ امام که فرمودند: یک نماز بخوان قصد ما فی الذمه کن یعنی ریختِ این جا، نه این که من دارم تعبداً به تو می‌گویم :خلاف طبیعتِ قاعده رفتار کن، من دارم به تو می‌گویم که این جا، جایش است؛ نگاه کن ببین با یک چهار رکعتی می‌توانی ذمه‌ی خودت را بریء کنی. این کدامش است؟ من فقط به عنوان فکر کردن عرض می‌کنم.

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

تداخل اسباب/ تداخل مسببات/ تناسب حکم و موضوع/ قیاس/ الغاء خصوصیت/ تقسیمات ثانویه در طبیعت/ تقسیمات اولیه در طبیعت/ سرائر این ادریس.

 


 

[1] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 291‌

[2] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌13، ص: 121‌

[3] همان، ص 122-123

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است