مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 71
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
شاگرد: … «ثم ذبحوه و أخذوا … الذی منه خلق ابن آدم و علیه یرکب إذا أرید خلقاً جدیداً»
استاد: «و علیه یُرَکَّبُ إذا أعید خلقا جدیداً» یعنی خدای متعال همه انسانها را بعداً از همین عجب الذنب دوباره میآفریند. خیلی تعبیر …
شاگرد: عجز الذنب چه میشود؟
استاد: چون صحبت بقرهی بنیاسرائیل است که کشتند؛ آن قسمتی که زدند مرده زنده شد در این تفسیر دارد که دم گاو معلوم است، تیرهی کمر و مهرهی کمرش هم معلوم است، دم که تمام میشود میاید به تیرهی کمر وصل شود دمچه و آن بیخ این، عجب الذنب میشود.
شاگرد: این طور فهمیده میشود که از ته همان دم است؟
استاد: آن سر دم است. رأس ذنبه.
شاگرد: از همان ته دم انسان آفریده میشود. این طوری که «فأخذوا قطعة فهی عجب الذنب الذی منه خلق آدم» این قسمتی که در بحار است این طوری است. «و علیه یرکب إذا اعید… این طور است. عجب الذنب آن کلا از آدم … یعنی از آن قسمت آخر دم که به خودش زدند، از همان آدم آفریده شده است.
استاد: یعنی مالِ میت یا مالِ بقره؟
شاگرد: میفرماید: «فأخذوا قطعةً» که آن قطعه چه بود؟ عجب الذنبش بود که «الذی منه خلق ابن آدم و علیه یرکب» یعنی همان عجب الذنبی که از همان هم فرزند آدم آفریده شده است.
استاد: من هم همین را دارم میگویم. از اول تا حالا همین را دارم میگویم.
شاگرد: برداشتم این بود که از قسمتی بدن خودش شما میفرمایید که در قبر آن هم نمیپوسد.
استاد: نه آن یک روایت دیگری بود که گفتم به هم مربوط است. دو تا روایت است. اینها را چون زیاد دیدم چون حافظهام هم ضعیف است، اینها قطعیات است، کلمهی مستدیرةً قطعا در این روایت تفسیر الامام نیست؛ مستدیرةً شاید در روایت کافی است که امام کاظم سلاماللهعلیه فرمودند. آن منظور من بود که آن جا دیگر اسمی از عجب الذنب نیست. آن جا کلمه طینت دارد. «إلا طینته التی خلق منها تبقی فی القبر مستدیرةً حتی یخلق منه مرةً أخری» یعنی در یک روایت تعبیر به طینتی میشود که «تبقی مستدیرةً» در آن روایت تعبیر میشود به عجب الذنبی که … این کاملا به هم مربوط است اما تعبیرها دوتاست. حالا تحقیقش که این لفظها واقعا مترادفاند یا هر کدام متکفل دو شأنی از مسألهی خلقت انسان است که آن حالا به عهدهی ذهن شریف خودتان باشد.
گاو بنیاسرائیل-خلقت آدم علیهالسلام-طینت.
برو به 0:04:09
بسم الله الرحمن الرحیم
و اللازم مع العلم بخروج الكعبة أو بدلها عن المحاذاة، العلم ببطلان صلاة شخص الخارج عن المحاذاة إذا علم تفصيلًا أو إجمالًا؟ ببطلان صلاته، إمّا لأنّ الكعبة أو بدلها، في أحد الجانبين لهذا الصفّ، أو في الآخر، فيعلم من يتّصل بصفّ طويل ببطلان صلاته جماعة، إمّا لعدم استقباله للخروج عن المحاذاة، أو بخروج من يتّصل به من أبعاض الصفّ عن المحاذاة، فتبطل صلاة المتأخّر إمّا لعدم وجدان شرط الصلاة، و هو الاستقبال في صلاته، أو لعدم وجدان شرط الجماعة، لعدم استقبال من هو متّصل به إلىٰ الإمام. و يمكن الدفع بأنّه مع العلم التفصيلي بخروج نفسه عن محاذاة الكعبة أصلًا و بدلًا، يلتزم ببطلان صلاته عالماً عامداً؛ و مع العلم التفصيلي بترك الاستقبال، أو ترك الأقرب إلىٰ الإمام، يمكن منع البطلان، لأنّ العلم التفصيلي بترك استقبال أحد الشخصين المستلزم للعلم بفاقديّة صلاته لشرط الصلاة أو لشرط الجماعة، مع كون كلّ من الأقرب و غيره معذوراً مراعياً للوظيفة مصلّياً بمقتضىٰ الأمارة، ممنوع تأثيره في العلم بالبطلان، لكفاية صحّة صلاة المصلّي باعتقاده في ترتيب الغير أثر الصحة علىٰ صلاته.[1]
فرمودند که «و اللازم مع العلم بخروج الكعبة أو بدلها عن المحاذاة، العلم ببطلان صلاة شخص الخارج عن المحاذاة إذا علم تفصيلًا أو العلم ببطلان صلاته؟» قرار شد کلا «إجمالًا» را برداریم. «ببطلان صلاته، إمّا لأنّ الكعبة أو بدلها، في أحد الجانبين لهذا الصفّ، أو في الآخر، فيعلم من يتّصل بصفّ طويل ببطلان صلاته جماعة، إمّا و إمّا»؛ «إمّا لعدم استقباله للخروج عن المحاذاة» خروج خودش «أو بخروج من يتّصل به بجماعة من أبعاض الصفّ عن المحاذاة،» من یتصل به از محاذات خارج میشود. «فتبطل صلاة المتأخّر إمّا لعدم وجدان شرط الصلاة، و هو الاستقبال في صلاته، أو لعدم وجدان شرط الجماعة، لعدم استقبال من هو متّصل به إلىٰ الإمام.» بیانی بود که «أو فی الآخرش» ابهام داشت. اصل مقصود روشن است، در ذیل هم «و يمكن الدفع» دارد و به همین عبارت اشاره میکنند. این یمکن الدفع را ملاحظه کنید. «و یمکن الدفع بأنّه مع العلم التفصيلي بخروج نفسه عن محاذاة الكعبة أصلًا و بدلًا» این برای خودش است. اولی تفصیلی! «يلتزم ببطلان صلاته عالماً عامداً؛ و مع العلم التفصيلي بترك الاستقبال، أو ترك الأقرب إلىٰ الإمام» که این تفصیلی فرض دوم است. آن جا هم باز مقصود ایشان دو چیز بیشتر نیست. یا خودش تفصیلا میداند محاذی کعبه نیست، شخص خودش استقبال ندارد یا طوری است که شخص خودش علم تفصیلی نداریم استقبال ندارد بلکه علم تفصیلی به بطلان نمازش داریم اما به سببی که آن سبب خودش مردد است. یا این است که آن کسی که به او اتصال جماعت برقرار میشود رو به قبله نیست یا خود او نیست. این حاصل عبارت است و مقصود هم روشن است اما عبارت را بر این مقصود ترسیم کنیم که چطوری الان فرض گرفتند که کعبه محاذاتش هست یا نیست، عبارت خیلی در ذهن واضح نمیشود. ذهن قاصر خودم را عرض میکنم؛ نه مقصود ایشان منظورم است نه ذهن شریف شما. حالا اگر کمک کنید یا حل کردید الان بفرمایید یا کمک کنید حل بشود فبها و گرنه پروندهاش را باز میگذاریم روی آن تأمل بکنید هر وقت که حل شد برای ما هم میفرمایید.
علی ای حال من دو سه تا نکته را عرض میکنم برای این که اگر خواستید فکرش کنید اینها را هم در نظر داشته باشید. یک وجه این است که در این فرضی که ایشان میفرمایند مفروضشان این است که امام رو به قبله هست؛ یعنی در این صف مستطیل جایی که امام ایستاده، امام هم دیگر مردد نیستیم کجاست؟ امام رو به قبله ایستاد اما مأمومین پشت سر او یک صف طویلی را تشکیل دادند؛ حالا بیاییم صحبت کنیم که این صف طویل مأموم علم پیدا میشود. این یک نکته است. پس فعلا خدشهای در نماز امام نداریم.
شاگرد: این که کعبه احدالجانبین است چطوری میشود؟ امام که رو به قبله است، کعبه هم … یعنی صف یک طرفه تشکیل شده است؟
استاد: بله؛ روی حساب این یا یک طرفه تشکیل شده یا امام وسط است. خب ایشان میگویند: أحد الجانبین صف میخواهد وصل شود.
شاگرد: احد الجانبین است مشکلی ندارد.
شاگرد: قابل تصویر هست؛ این طوری هم میشود که امام این جا بایستد و بقیهی صف این طرفی بایستند اما خلاف متعارف است.
استاد: مستحب هم این است که امام در وسط باشد ولی خب ممکن است جایی غیر از این باشد یا …
شاگرد: یعنی این که صورت مسألهی عبارت را به این صورت برگردانیم میخواهم بگویم یک چیز عجیبی است. نیازی نیست که … یعنی ممکن است در عبارت مجبور باشیم احد الجانبین را توجیه کنیم. من سوالم همین بود که این احد الجانبین چه خصوصیتی دارد؟
استاد: دنبال فرمایش شما همین را میخواستم عرض کنم که اگر گفتیم امام این طوری است ما میتوانیم احدالجانبین را بگوییم یعنی احدالجانبینِ لهذا الصف بالنسبة به آن مصلی که الان میخواهد در آن بحث خودمان بگوییم نمازش باطل است، نه احد الجانبین امام که در آن فرمایش شما بیاید.
شاگرد: میشود صف را هم دو تکه فرض کرد…
استاد: بله این هم یک نکته که نسبت به مصلی فرض بگیرید. یک نکتهی دیگر هم بعداً صفالمتأخر میگویند. معلوم میشود ایشان نمیخواهند صرفا یک صف را کارش را تمام کنند. میخواهند به وسیلهی این علم اجمالی که درست میکنند نمازِ صف متأخر را باطل کنند. این هم یک نقطه در فرمایش ایشان که در نظر باید گرفته شود.
یکی دیگر این است که احد الجانبین …
شاگرد: صلاةالمتاخر دارد در متن
استاد: «فتبطل صلاة المتأخر» یعنی آن که ولو در صف واحدند؟ خب اگر این باشد «بخروج من یتصل به فتبطل …» بله درست است. یعنی متأخر قطعا به معنای صف متأخر نیست، میتواند به معنای «من تأخر عن الامام» باشد نه «تأخر عن الصف». تأخر عن الصف، تأخر عن الاتصال بامام مقصود باشد. تأخر به اتصال؛ یعنی متصل است به یک کس دیگری که او متصل به امام است یعنی واسطه خورده است؛ واسطهی در صرف اتصال نه خواندنِ نماز زماناً یا امثال اینها.
شاگرد: زمانی هم فرض میشود یعنی آن نفری که اول نماز را ایستاد مشکلی نداشت. چون این فضای علم اجمالی وقتی حاصل میشود که یک عدهی دیگر به نماز اضافه شوند و آنها نمازشان به مشکل بخورد. چون علم اجمالی برای آنها هم حاصل میشود چون یا خودشان رو به قبله نیستند یا کسانی که قبل از آنها نماز را بستند رو به قبله نیستند.
استاد: متأخر به معنای این که بعداً بیایند به جماعت ملحق شوند. اما با فاء تفریع ایشان زمانی جور در نمیآید. «بخروج من یتصل به من ابعاض الصلاة عن المحاذاة فتبطل صلاة المتأخر» این متأخر، متأخر در «من یتصل به» است. «من یتصل به» مکانی است نه زمانی. منظور این که من چند تا نکته برای توضیح عبارت دیدم که باید اینها را در نظر بگیریم. حالا چند تا را عرض کردم.
آیا «أحد الجانبین» تردیدی است یا یک نحو تردید وقوعی به نحو تجویزِ هر کدام است؟ یا «أحد الجانبین» همان فقط تردید ثبوتی است که یکی بیشتر نیست؟ کدام منظور است؟ احدالجانبین اگر به معنای تردید باشد، تردید صرفا در … یعنی کعبه در این است یا در آن؛ «فی أحد الجانبین» این یا آن؟ اما نه میخواهیم بگوییم کعبه در یک جانب است. فرض این جا را برسیم آن وقت حالا «أو فی جانب الآخر»؛ این دارد یک طرف علم اجمالی را درست میکند چون علمهای جانبی ایشان میخواهند بگویند یا خودش محاذی کعبه نیست یا کسی که به وسیلهی او متصل به امام میشود محاذی کعبه نیست. لذا احد الجانبین را برای یکی از آنها میگذارند و آن «أو الآخر» را برای آن یکی میگذارند. نیاز داریم به این که این أحد، أحد معین فی الواقع باشد.
شاگرد: فرض را در جایی بگیرید که مثلا خود او در همان جانبی است که کعبه
استاد: این احتمال یک مقدار از حیث ترسیمش أشکل از آن است که آن «الآخَر» را جانب مصلی میگیرد ولو با کلمهی «الآخر» ذهن دور میرود اما آن در جانب الآخر است؛ اول را میگیریم آن کسی که «من یتصل به» محاذی باشد «إمّا لأنّ الکعبة فی أحد الجانبین» یعنی أحد معین در فرض ما «لهذا الصف بالنسبة» مصلی که در جانب دیگر است.
شاگرد: مصلی الان این است که …
استاد: آن آخَر که نیست.
شاگرد: این که فرضش درست شد. خود مصلی استقبال ندارد.
استاد: فرمودید کعبه نیست. مانعی ندارد دو تا فرض …
شاگرد: فرض بگیریم مصلی در جانبی است که کعبه یا بدل کعبه هست.
استاد: و این أحد الجانبین است.
شاگرد2: نصف جماعت آن وقت باطل میشود؛ آن کسانی که به واسطهی این وصل هستند یعنی صلاة جماعت در یک فرضش صلاة باطل میشود و در این فرض جماعت یک عدهای باطل میشود.
استاد: و لذاست که من گفتم چون میخواهیم بالنسبة به مصلیای فرض بگیریم که بخواهیم علم اجمالی برای آن محقق کنیم. بیان، آن فرمایش شما نیست که میخواهیم یک عدهای باطل در صف به علم اجمالی درست کنیم.
شاگرد: میخواهیم حرف را سر همان چیزی ببریم که باطل شد.
برو به 0:14:59
استاد: کلمهی شخص را نگفتند؟ این شخص گاهی است که یعلم تفصیلاً خودم رو به قبله نیستم. این یک فرض است. یک وقتی است که این شخص، «لا یعلم تفصیلاً» به این که خودم رو به قبله نیستم ولی أعلم این که نمازم باطل است. این علم چطور محقق میشود؟ این را فرض بگیرید. آن جایی که یعلم تفصیلا که رو به قبله نیست روشن است اما آن جایی که یعلم تفصیلا که نمازش باطل است به مبادی علم اجمالی. خب میگویند کعبه را حساب کن کجاست. کعبه اگر آن طرف است احدالجانبینی است که او در آن نیست، او خودش محاذی کعبه نیست چون صف طولانی است و کعبه هم آن طرف است. اگر کعبه در طرف جانب خودش است ولی طوری است که باید به امام در صف مستطیل وصل بشود که این را دیروز دیگر …
شاگرد: این جا لازم میدانیم که صلاة امام باطل باشد. فرض دیگری نمیشود. یعنی اگر صلاة امام باطل نباشد کلا آنهایی که جلویش هستند اتصال از جلو برقرار باشد و هیچ مشکلی نیست.
استاد: این بطلان صلاة امام یک نکتهای است که لذا من … و لذا آن چیزی که من دیروز عرض کردم این بود که امام رو به قبله است، خود مأموم هم رو به قبله است، اینها مشکلی ندارند ولی چون در صف متأخر است الان نمیتواند از طریق همین محاذات کعبه با واسطه وصل به امام شود.
شاگرد: مثلا جلویش دیوار است.
استاد: بله یک صف مستطیلی بوده که از پشت سر امام با یک فاصلهای رفته از آن فاصله به او وصل میشوند لذا کسی که یتصل به إلی الامام او نمازش باطل است. چرا؟ چون به علم رو به قبله نیست به همان علم اجمالی چون یا خودش است یا آنها هستند. اگر آنها واسطهاند نماز خودش رو به قبله نیست و همچنین امام؛ اگر امام را روبرو فرض بگیریم و اگر هم آن طرف کعبه است نماز آنها … اگر کعبه همین طرفِ اینها نماز آن کسانی که به وسیلهی او دارند وصل میشوند باطل است. این فروض را ناچاریم در عبارت تا این جایی که ما فهمیدیم همه اینها را فرض بگیریم تا این علم اجمالی محقق شود و الا برای بطلان جماعت با احدالجانبین… اولا احد الجانبین فرض سوم دارد بلکه فروضی بیش از سه تا هم دارد. این یک. دوم این که مسألهی بطلان صلاة امام محور این کار است، خود نماز امام باطل است یا نیست؟ باید برسیم امام کجا ایستاده که ما میخواهیم تازه به وسیلهی این، نماز بعضی از مأمومین را باطل کنیم.ثانیا این هم ولو به بحث ما مربوط نیست ضمیمهی آن باشد؛ مأمومی که صفش طولانی است اگر عالماً عامداً باشد که بعداً هم عامداً میفرمایند. اما اگر عالماً عامداً نباشد نمازش چرا باطل باشد؟ او روی حساب ظن خودش فقط قرائت را نخوانده، آن هم که در خیلی از مسائل سر جایش اگر مخصوصا قائل به کراهت در جهریه و اخفاتیه بشویم، از مأمومهایی باشی که قرائت را خوانده ولو به قصد وظیفه که خوانده خیالش میرسید که جماعت است، بطلان نماز با بطلان جماعت بون بعیدی است و به صرف این که نماز واسطه باطل بوده نمیتوانیم بگوییم که … مگر همان علم و عمد و ترک عمدیِ قرائت فرض بگیریم که دیگر آن درست میشود. خب نکتهای هم که هست این است که ترک عمدی قرائت سبب بطلان شد دیگر غلط است بگوییم: نمازش باطل است «لبطلان جماعته ببطلان صلاة من یتصل به» این سبب بطلانِ نماز او نیست، سبب بطلان او این است که عالماً عامداً حمد را نخوانده است. خب این خیلی مهم است. ما میگوییم: جماعتش باطل است؛ اگر جماعتش باطل است مگر یعنی نمازش باید باطل باشد؟!
و حال آن که ما میخواهیم بگوییم: علم به بطلان صلاة او پیدا میشود. علم به بطلان تنها در صورت علم و عمد است؛ علم و عمد هم سبب بطلان، ترک قرائت عمدیه است نه بطلان جماعت. اینها از نظر فقهی خیلی فرق میکند. این سوالات ذیل این عبارت مطرح است که صحت و بطلان امام، موقعیتِ صف که احدالجانبین مردد است و در یک صف داریم بطلان را فرض میگیریم یا نه بلکه صف مستطیل جلو با متأخری که میخواهد به وسیلهی او وصل شود؟ اینها سوالاتی است که تا به حال این طوری در ذهن ما هست. این که عبارت چطور منظورشان بوده، چطوری فرض گرفتند که احدالجانبین باشد و علم اجمالی را سبب شود الان در ذهن من به عنوان این که دارم عبارت را خدمت شما میخوانم خیلی واضح نیست.
شاگرد: مشکل دیگر هم این است که فرد اولی چون که ….لها در یکی از دو جانب اگر واقعا بداند که در آن جانب است آن وقت باز علم تفصیلی میشود.
استاد: در اینها ما مشکلی نداریم. مقصود ایشان معلوم است که یا میداند من خودم روبرو نیستم که تمام! یا میدانم نمازم باطل است. علتش چیست؟
شاگرد: نمیدانم در کدام جانب کعبهام ولی میدانم که در یکی از دو جانب قرار دارم.
استاد: و لذا من عرض میکنم باید فرض ایشان را کاملا جایی ببریم که وقتی خودش الان نمیداند که من روبروی کعبه هستم یا نیستم ولی میخواهد بداند که نماز من باطل است پس باید یکی از دو تا حتما محقق شود یا ثبوتاً خودش روبروی کعبه نیست یا آن «من یتصل به» روبروی کعبه نیست ولی خودش هست. این همه وجوه هم ترسیم کردیم برای همین بود که ما فرض بگیریم دو فرض ثبوتی که یا خود مأموم رو به کعبه است اما «من یتصل به» نیست و آن وقت مشکلات مهمی بود که پس امام چه؟! واسطه چطور برقرار شد؟ چطور آن رو به کعبه است؟ «من یتصل به إلی الامام» آن وقت حالا نماز امام باطل است یا نیست؟ اینها سوالات بحث بود. و لذا فرض گرفتیم به طوری که صف دور بزند هم امام …
شاگرد: کاری مانعی چیزی….
استاد: که حالا دیگر این طوری باید فرض بگیرید ولی در این که مقصود ایشان این است که خلاصه علم به بطلان این مأموم است و سبب بطلان علم اجمالی است این را شک نداریم حالا بعداً هم دوباره صریحا میفرمایند؛ ما یک معلوم تفصیلی داریم بطلان صلاة است، یک معلوم اجمالی داریم آن سبب البطلان است. سبب البطلان إما عدم استقبالِ خودش یا عدم استقبالِ من یتصل به الی الامام. این معنا خیلی روشن است. معنایش این نیست که خود این مفهوم درکش مبهم باشد، خیلی روشن است اما این که روی عبارت پیاده کنیم که احدالجانبین و حالا صلاة امام چیست، این اتصال به چه صورت است؟ اینها خیلی از فروضش است که لازمهاش موجب علم به بطلان نمیشود. شما اگر شکلش را هم بکشید و این را ببینید میبینید بسیاری از فروض این صف مستطیل است که عبارت ایشان خارج از این عبارت است یعنی سبب علم اجمالی برای ما نمیشود. داریم میبینیم که اینها باز درست است؛ چرا سبب بشود برای … پس باید طوری فرض بگیریم که این دو تا با همدیگر برای یک خروجی تسبیب کند به طوری که او علم دارد نمازم باطل است. چرا؟ چون خودم رو به قبله نیستم یا مَن یتصل به الی الامامِ من رو به قبله نیست؛ پس نماز من باطل است. این مقصود ایشان است و روشن هم است اما با عبارت احد الجانبین و فی الآخر آیا به طور مطلق این تسبیب به علم اجمالی برای آن علم تفصیلی را میآورد یا نه با این توضیحاتی که عرض کردم الان واضح نیست. ان شاء الله برای هر کدام شما واضح شد ولو ده روز هم گذشته دوباره بفرمایید.
عبارات را ملاحظه کردید که بعد از عبارت هیچ مشکلی نداریم؛ مقصود از «فیعلم» ظاهرا جز همان برای تسبیب دو تا سبب برای یک خروجی که علم تفصیلی به بطلان صلاتش است پیش میآید. زیر این «فیعلم» خط بکشید، آن بالا هم بود که «أو» علم دوم؛ که یکی بود «اللازم مع العلم بخروج الکعبة» بخروج الکعبة یعنی چه؟ به خروجِ کعبهی سنخی. این هم یادم رفت عرض کنم. یکی العلم اول داریم و یکی العلم دوم داریم و یکی این «فیعلم» سوم است. العلم اول یک علم سنخی است و خروجش هم سنخی است. «و اللازم مع العلم بخروج الکعبة فی الجملة» نسبت به صف مستطیل؛ لازم این است که یکی «العلم ببطلان صلاة شخص الخارج إذا علم تفصیله» میداند الان که صف طولانی شده من خارج از قبلهام. یا نه، «اللازم مع العلمِ» سنخیِ مقسم؛ لازم چیست؟ «أو العلم ببطلان صلاته» دوباره العلم تکرار شده و لو در عبارت نیامده است. «العلم ببطلان صلاته بنحو سبب اجمالی» إمّا و إمّا فیعلم؛ این فیعلم، فیعلم تفصیلی است. «فیعلم تفصیلا» ولو سبب این علم تفصیلی دو تا امر معلوم بالاجمال است که خودش «فمن یتصل به» است.
برو به 0:25:04
«فيعلم من يتّصل بصفّ طويل ببطلان صلاته جماعة» یعنی «لا ببطلان صلاته» ولو فرادی. اگر وظیفه منفرد را انجام داده مشکلی ندارد. «ببطلان صلاته جماعة إمّا لعدم استقباله للخروج عن المحاذاة،» خودش استقبال ندارد به خاطر این که خودش خارج از محاذات است «أو بخروج من يتّصل به من أبعاض الصفّ عن المحاذاة، فتبطل صلاة المتأخّر» یعنی من یتصل هو، نه من یتصل به. من یتصل به متقدم است، متقدم یعنی نزدیکتر به امام است. متاخر یعنی من یتصل هو. با آن فرضی که من عرض کردم یک نحو متاخر صف نیاز داریم. یک صف که نمیتوانیم دور بزنیم، با آن فرضی که الان ما تصویر کردیم چارهای نیست که متاخر صف بعدی باشد. چون میتواند دور بزند برود با آن فاصلهی زیاد برگردد به صلاة امام بیاید که فرض بگیریم صلاة امام صحیح باشد، صلاة این هم فی الآخر در یک جانب صحیح باشد، فقط «مَن یتصل به» باطل باشد. این خیلی مهم است و الا مقصود ایشان حاصل نمیشود. مقصود ایشان آن جاست که یا «من یتصل به» یا «من یتصل هو» یکی از این دوتاست، نه امام. چون اگر فرض بطلان امام را بیاوریم آن جا دوباره فضای بحث صور دیگری را پیش میآورد.
شاگرد: اگر بعد از نماز برایش این علم حاصل میشود
استاد: نه اگر بعد از نماز علم به بطلان صلاة امام حاصل شود اشکال ندارد. حتی اگر بین نماز علم به بطلان نماز امام حاصل شود خودش میتواند فرادی ادامه دهد. این دیگر چون دلیل داریم و مشکلی هم ندارد. اتفاقا این از مواردی است که من احتمال میدهم باز خودش یک نحو بیانی باشد که شارع برای ثبوتش فرموده ولی خب فضای بحث این است که فقط خلاف قاعده است و میگوییم که قاعده این است که نماز مأموم باطل باشد ولی دلیل داریم با این که نماز امام باطل بوده، نماز مأموم صحیح است. حالا این قاعده است یا نیست، در جای خودش!
شاگرد: متصور که هست منتها ظهورش چطوری میشود؟ما که نمیگوییم تصور ندارد ولی این که چطور ظهور از این میگیریم؟ در نظائر مختلفش شما این رویکرد را داشتهاید.
استاد: البته چون فرض آن جداست دوباره بحث، عوض میشود. در یک کلمه در فقه قیاس نداریم اما اشباه و نظائر داریم؛ اشباه و نظائر در فقه خیلی طیف وسیعی را … به تعبیر حاج آقا میفرمودند: آقاسیدابوالحسن اصفهانی وقتی درس فقه میگفت از شرق فقه به غرب فقه میرفت. آن هم به خاطر حافظهی ایشان بوده است. حافظهی بسیار قوی که اصلا در استدلال نوشته نداشتند. خیلی است که یک کسی یک عمر فقه کار کرده، هیچ نوشته ندارد که آخر من چه خواندم؟ نظرات و مختارهای خودم در جاهای دیگر چه بوده، همه را یادشان بوده است. این خیلی است. لذا میفرمودند: یک وقتی شد ایشان زمان مرجعیت حس کردند که در حافظه دارد بعضی چیزها یادشان میرود، سریع کارشان را تعطیل کردند و برای این طرف رفتند نمیدانم مسیب کجا، جاهایی که حالت تفریحی دارد که حالت فشار ذهنشان و درس و کار اعصاب سبک بشود که حافظه ضعیف نشود؛ فوری میگفتند: تعطیل کردند چون مرجعیتشان و همه چیزها به حافظهی ایشان بند بود. کتاب الوقف هم که عرض کردم یکی کتاب استدلالی میفرمودند سید نوشته بودند، وسیله دارند که فتواست. کتاب استدلالی نوشتند بسم الله الرحمن الرحیم کتاب الوقف. دیگر ادامه ندادند. حاج آقا مکرر میفرمودند که کتاب سید در استدلال همین کتاب الوقف بوده است.
شاگرد: اشباه و نظائر را میگفتید.
استاد: اشباه و نظائر میگفتند ایشان از شرق فقه به غرب میرفت. اشباه و نظائر مهم است برای استیناس این که ثبوتاً محال نیست؛ اشباه و نظائر برای قیاس نیست، برای این است که شما میگویید نمیشود. میگویند نمیشود، پس چطور این جا شده است؟ یعنی وقتی نظیر او یک جایی شد میبینیم آن جایی هم که میگویید نمیشود دارید استبعاد میکنید؛ اشکال ثبوتیِ شما با اشباه و نظائر ضعیف میشود و به این استبعادی برمیگردد که آن استبعاد هم چند تا نظیر پیدا کرده از بین میرود.مثلا یکی برای عدالت عندالمأموم است. امام باید عادل باشد؛ خب امام باید عادل باشد حالا امامی است میخواهد خودش قصد جماعت کند اما میداند عادل نیست. یعنی چطوری؟ شما میگویید اختلاف فتواست، این مطلب، مطلب درستی است سر میرسد که شرط انعقاد جماعت شرعیه عدالت عند المأموم است. اگر مأموم، امام را کافی میداند واقعا جماعت شرعی محقق است به نحوی که امام هم میتواند قصد جماعت کند. خب این خیلی لطیف است. من که عادل نیستم چطور قصد کنم؟ میگوید: این لطیفه را فهمید که الان جماعت شما شرط را دارد چون عدالت شما که شرط جماعت نیست، عدالت عند المأموم است. حالا اگر بگوییم شرط صحت صلاة مأموم ، صحت صلاة امام پیش اوست، نه صلاة واقعیه. همین که به نظر مأموم نماز امام درست است کافی است. خود امام الان میداند، خجالت کشیده وضو ندارد، خودش میداند نمازش باطل است، مثل این که خودش میداند عادل نیست؛ خب بداند! آن که مصحح این جماعت است و مجوز این است که این قرائت را نخواند چیست؟ صحت صلاة امام عند المأموم است شما این طور ترسیم کنید. یعنی اصلا شرط این است. وقتی شرط این است، این چنین شرطی ما یک هیئت اجتماعیه میخواهیم که شارع آن را به عنوان هیئت جماعت قبول داشته باشد و آن هم همه چیزش به نظر مأموم است چون مأموم است که جماعت را شکل میدهد، امام که کارهای نیست، امام فقط جلو ایستاده است، آنها باید به او اقتدا کنند. وقتی به نظر آنها این جماعت است این خلاف قاعده است که اگر بگوییم معلوم شد نماز امام باطل است اصل این است نماز ماموم هم باطل باشد. چرا اصل این است؟ ما باید ببینیم شارع چه چیزی را شرط جماعت قرار داده تا بگوییم اصل این است؟ اگر شارع صحت صلاة امام را عند المأموم را برای انعقاد جماعت شرعیه کافی دانسته باشد، کافی است که بگوییم علی القاعده نماز ماموم صحیح است. حالا بیشتر از این طولش ندهم.
در مانحن فیه هم نماز امام باطل است. آیا باطل است یا نه؟ علم اجمالی بطلان را میآورد یا نه؟ فعلا که فرمودند میآورد. الان جوابش میدهند؛ جواب خیلی عالی است؛ در فضای فقه بعداً خیلی کارساز است. اگر بشود آن جواب بعدی ایشان سر برسد، تمام زوایایش روشن شود بسیاری از جاها که گیر میافتید میبینید مساله مشکل میشود با این میشود حلش کرد. فرمودند که «فتبطل صلاة المتأخّر إمّا لعدم وجدان شرط الصلاة، و هو الاستقبال في صلاته، أو لعدم وجدان شرط الجماعة،» که جماعتش باطل است «لعدم استقبال من هو متّصل به إلىٰ الإمام.» الان نمیدانم شما به عبارت توجه کردید یا نه؟ اول فرمودند که «ببطلان صلاته جماعةً» این جا میخواهند علم اجمالی! علم اجمالی چه شد؟ «فتبطل صلاته» آخر این ملازمه که برقرار نمیشود.
شاگرد: در نماز جماعت برقرار شود…
استاد: میدانم؛ ببینید «تبطل» در یک وجهش اصل نمازش باطل است، در یک وجهش جماعتش باطل است حالا نتیجه میشود «فتبطل»؟
شاگرد2: نهایتاً «صلاته جماعةً … همان طوری که گفتند.
استاد: یعنی «فتبطل صلاة المتأخر جماعةً إما» …
شاگرد2: قید را باید این جا بیاوریم.
استاد: آن وقت شرط استقبال که ربطی به جماعتش ندارد.
شاگرد2: اگر شرط استقبالش رعایت نشد صلاتش باطل است چه جماعت چه غیر جماعت.
استاد: بله؛ خب پس جماعةً یکیاش است. یعنی شما نتوانستید تلفیق کنید …
شاگرد: به هر حال «صلاته جماعةً» باطل است. کسی که یقین دارد با این وصف باطل است.
استاد: در یک فرضش از باب سالبهی به انتفاء موضوع؛
شاگرد: کسی که یقین دارد نماز جماعت باطل است و جماعت برقرار نیست و نیت جماعت میکند نماز او صحیح است؟
استاد: نه آن کسی که عامداً عالماً میداند به عمد قرائت را ترک کرده است.
شاگرد: این فضا الان همان است.
استاد: تصریحا میگویند. بله اگر آن طوری باشد ما حرفی نداریم. علی ای حال در این عبارات، اصل مقصود روشن است. «فتبطل صلاة» قید جماعةً رفت. حالا جماعةً چرا در نتیجه نیامده است؟ به خاطر این که ما میخواهیم بعد از دو تا سببی که بالاجمال دارند تسبیب میکنند میخواهیم یک خروجی داشته باشیم، معلومِ تفصیلی باشد. معلوم تفصیلی، الان که میگویید «تبطل جماعةً» آن دو تا تسبیبش یکی به انتفاء موضوع است؛ اگر این خصوصیات میآید دیگر ذهن خیلی صاف … تسبیب مشترکین را در یک معلوم تفصیلیِ خالص دچار مشکل و شبهه میشود لذا دیگر آن جماعةً را تکرار نفرمودند ولو مقصودشان باشد. «فتبطل صلاة المتأخر» نمازش باطل شد. الان شما جماعة را این جا نیاورید، تبطل یعنی چه؟ یعنی نماز باطل شد، تمام شد. «فتبطل صلاة المتأخّر إمّا لعدم وجدان شرط الصلاةِ» خودش «أو لعدم وجدان شرط الجماعة» شرط جماعت که ندارد عالماً عامداً بوده نماز خودش هم باطل است. «لعدم استقبال من هو متّصل به إلىٰ الإمام. و يمكن الدفع» آیا الان این صف باطل شد یا نه؟ با همه این بیاناتی که تلاش شد برای این که بگویند این صف باطل است. چرا این تلاشها را فرمودند؟ خب بگوییم الان با این زحمت عبارات را گفتیم و تصورش کردیم بعد میخواهیم جوابش بدهیم؟ این حرف، حرف دیگران است. در تاریخ فقه، صف مستطیل، بطلانش و استدلال به آن سابقهی حسابی دارد و قبلا هم عرض کردم اول کسی که این را مطرح کردند شیخالطائفه در خلاف بود و به عنوان رد حرف دیگران، صف مستطیل را مطرح کردند و بطلانش را … لذا از آن جا مدام حرفها آمده بود؛ علم اجمالی و همهی حرفها آمده که الان «یمکن الدفع» میخواهند بگویند: ما بر طبق مطالب مختلفی که حرف میزنیم میتوانیم بگوییم همین صفی که مشتمل بر این علم اجمالی است در عین حال این علم اجمالی خروجی ندارد. این علم اجمالی خروجی ندارد که بگوییم نماز اینها باطل است. بله فقط یک موردش باطل است آن جایی که یک مأمومی خودش علم تفصیلی داشته باشد که من رو به قبله نیستم. این درست است. این علم تفصیلی برای خودش است که منِ مأموم رو به قبله نیستم. این را قبول میکنند. در غیر این فرض بخواهید با یک نحو تردید و درست کردن إمّا و إمّا … میگویند این إمّا و إمّاها هیچ کدام سبب علم به بطلان نمیشود. اینها یمکن الدفع«بأنّه مع العلم التفصيلي» ما یک مورد را قبول داریم باطل است «العلم التفصیلی بخروج نفسه عن محاذاة الكعبة أصلًا و بدلًا»، این جا «يلتزم ببطلان صلاته عالماً عامداً؛» چون اگر عالماً عامداً نباشد باز مسألهی ما بین الیمین و الیسار و بحثهای قبله مطرح است. عالماً عامداً باشد و میداند رو به قبله نیست، این باطل است.
برو به 0:38:23
شاگرد: دارد لج میکند.
استاد: دارد لج میکند. این درست است اما «و مع العلم التفصيلي بترك الاستقبال، أو ترك الأقرب إلىٰ الإمام» أقرب یعنی همان متقدم. متأخر متقدم! این علم تفصیلی که متفرع بر دو تا سبب معلوم بالاجمال است، این را قبول نداریم «يمكن منع البطلان» چرا سبب بطلان بشود؟ «لأنّ العلم التفصيلي بترك استقبال أحد الشخصين المستلزم للعلم بفاقديّة صلاته لشرط الصلاة أو لشرط الجماعة، مع كون كلّ من الأقرب و غيره معذوراً» کلمهی معذوراً جواب است. «مع» درصدد جواب رفتند. «مع کونه» چه؟ هم أقرب، هم غیرش که آن مصلی باشد هیچ کدام هم نمیدانند رو به قبله هستند یا نیستند؛ میدانیم یکیشان نیستند. «معذوراً مراعياً للوظيفة» او دارد به عنوان خودش وظیفه را مراعات کرده، علم ندارد که استقبال ندارم. «مصلّياً بمقتضىٰ الأمارة،» امارهای برای خودش دارد و دارد طبق اماره عمل میکند. این طور نمازی، «ممنوع تأثيره في العلم بالبطلان،» یعنی مقدمات ما معلوم بالاجمالی است که سبب یک علم تفصیلی به بطلان نمیشود. چرا؟ کلمهی معذوراً محور اصلی بوده است. همهشان دارند به وظیفه عمل میکنند و به عبارت دیگر که خیلی ساده بخواهیم بگوییم وقتی نمیداند الان من رو به قبله نیستم جاهل به استقبال است. بعد هر کدامشان بفهمند رو به قبله نبود نمازش باطل است یا صحیح است؟ نمازش صحیح است. چرا؟ چون کسی که جهل به قبله دارد بعداً که میفهمد تنها در صورتی که مستدبر باشد نمازش باطل است. جاهلی که نمیدانست لج نکرده بود، وقتی میفهمد رو به قبله نبودم «ما بین الیمین و الیسار» برای او مغتفر است. پس الان میشود قسم بخوریم نماز اینها ثبوتاً چون همهی آنها جاهلاند به ضمیمهی این که عالمِ عامل نیستند قسم میخوریم نماز همهشان صحیح است. چرا قسم میخوریم؟ چون بعد هیچ کدام نباید اعاده کنند. بعد از این که امر معلوم شد و دقیق شدیم هیچ کدام نباید اعاده کنند. خب وقتی نماز همه صحیح است و نباید اعاده کنند از کجا شما میگویید علم دارد نمازش باطل است؟ پس ببینید کلمه «معذوراً مراعیاً للوظیفة» آن نقش اصلی بوده است. لذا بعداً مرحوم حاج آقا یک مثالی میزنند آن سنگینتر از این میشود. این جا دو نفرند میگوید: من که به وظیفه عمل کردم، آن بغل دستی من هم به وظیفه عمل کرده، هر دو تا هم نمازمان صحیح است. میفرمایند: اگر آمدیم یک اماره برای عراق است، یک ناحیهای وسیعی مثل این است که یک صفی تشکیل دهید صد فرسخ راه در عراق است با یک اماره، قبله را تعیین میکنیم، شخص واحد نماز ظهرش را با این طرف صد فرسخ با همین اماره بخواند، نماز عصرش را صد فرسخ آن طرفتر میرود و با همین اماره میخواند. این جا دیگر نمیشود بگویند: که دو تا شخصاند و وظیفه دارند. الان یک نفر بود، خلاصه عصرش تفصیلاً باطل است. چون یا ظهرش آن اماره، کار خودش را نکرده رو به قبله نبوده خب ظهر که باطل بود عصر هم باطل است، ترتیب ندارد. یا الان آن ظهر اگر درست بود این عصر باطل است چون صف مستطیل است و با یک علامت نماز خواندند. این فرض، فرض مشکلتری است و بعد مطرح میکنند. فعلا با این فرضی که در جماعت دونفرند و هر کدام هم وظیفهی خودشان را دارند عمل میکنند شبیهِ «واجدی المنی فی ثوب مشترک» دو نفرند پیراهن مشترک دارند، معلوم نیست کدامشان جنب شده بود؛ بر هیچ کدام غسل واجب نیست. چون ربطی به هم ندارند. به عبارت دیگر، علم اجمالی در شخصین، نمیتواند برای خروجی یک علم تفصیلی تسبیب بکند. چون هر کدام وظیفهی خودشان را عمل میکنند. میگوییم: قطعا خلاف علم شده، خب قطعا خلاف علم میشود دو نفر است. دو نفرند هر کدام برای خودشان احکام جدایی دارند. این جا هم این را میفرمایند. پس «ممنوع تأثيره في العلم بالبطلان لكفاية صحّة صلاة المصلّي باعتقاده في ترتيب الغير» این همانی بود که الان من عرض کردم. ببینید خود ایشان دارند در یک موردی غیر امام جماعت به کار میبرند. خیلی جالب است «لکفایة»! «لکفایة صحة صلاة المصلّی» منظورشان از مصلی کیست؟ منظورشان واسطه است. خودش که نمیداند رو به قبله است یا نیست، میگوییم خودت که نمیدانی پس یا خودت یا آن واسطه؛ آن واسطه چرا باطل باشد؟ به نظر من که نمازش صحیح است. میگویند: «لکفایة صحة صلاة المصلّی باعتقاده فی ترتیب الغیر» خودش که به نظرش نمازش صحیح است حتی در آن نظر دیگری هم ضمیمهاش کنید، خودش نمازش صحیح است. «فی ترتیب الغیر أثر الصحة علىٰ صلاته.» آن مَن یتصل به میگوید: من نمازم صحیح است چون من که نمیخواهم عمداً خلاف قبله باشم. خب کافی است؛ هر کس در نظر خودش نمازش صحیح است دیگری میتواند به صلاة او، آثار صحت را بار کند.
خود همین باعتقاده اثر صحت را بار کنیم چقدر جاها در فقه فایده دارد!
فيمكن أن يكون ذلك كاختلاف أهل الجماعة الواحدة في تشخيص القبلة بالعلامات المعتبرة لدى كلّ منهم؛ فإنّه تصحّ صلاتهم إلىٰ أن يقطع بالبطلان بالاستدبار من بعضهم عند بعض و نحوه، أعني ما كان إلى المشرقين، و إلّا اكتفي بصحّة الصلاة عند المصلّي في ترتيب مصلٍّ آخر أو شخص آخر أثرَ الصلاة بذلك.[2]
«فيمكن» حالا فیمکن عرض کردم با دو تا فرض دیگر اضافه میفرمایند که ان شاء الله زنده بودیم آن دو تا فرضش برای فردا انشاء الله بحث میکنیم.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
اشباه و نظائر-قیاس-مسیب-علم اجمالی-علم تفصیلی-کعبه-قبله-مسجدالحرام-حرم-صف مستطیل
[1] بهجة الفقيه، ص: 179-180
[2] بهجة الفقیه، همان.
دیدگاهتان را بنویسید