1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. اصول فقه(١)- توضیحاتی پیرامون انعقاد مجلس مناظره متی و سیرافی...

اصول فقه(١)- توضیحاتی پیرامون انعقاد مجلس مناظره متی و سیرافی و معرفی طرفین مناظره و ناقلین مجلس

توضیحاتی درباره‌ی کتاب «الامتاع و المؤانسة» ـ شناسایی شخصیت ابو حیان توحیدی ـ خطبه فدکیه ـ معرفی افراد مرتبط با مناظره ـ موضع گیری‌ها در مقابل منطق و فلسفه ـ تأسیس قاهره و الازهر
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=32914
  • |
  • بازدید : 12

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

 

 

توضیحاتی پیرامون انعقاد مجلس مناظره متی و سیرافی و معرفی طرفین مناظره و ناقلین مجلس

توضیحاتی درباره‌ی کتاب «الامتاع و المؤانسة» ـ شناسایی شخصیت ابو حیان توحیدی ـ خطبه فدکیه ـ معرفی افراد مرتبط با مناظره ـ موضع گیری‌ها در مقابل منطق و فلسفه ـ تأسیس قاهره و الازهر

 

 

توضیحاتی راجع به جزوه

این جزوه‌ی مناظره‌ی متی و سیرافی را هم ان شاء الله به سرعت یک مروری روی این چند صفحه بکنیم، ان شاء الله برای همه‌ی ما پرفایده باشد و به خصوص در زمان ما و به دنباله‌ی بحث‌های اصولی که برای آن‌ها هم نافع است ان شاء الله. حالا نمی‌دانم این جزوه را آقایان دارند یا نه.

شاگرد: ان شاء الله من فردا یک تعدادی می‌گیرم.

استاد: حالا من چند سطرش را می‌خوانم و توضیحش را عرض می‌کنم. کتاب مال ابو حیان توحیدی است که این [مناظره] را نقل کرده است، «الامتاع و المؤانسة». سه نفر در این کتاب نقش دارند، یکی خود مؤلف است که ابو حیان توحیدی است، یکی هم ابو الوفاء بوزجانی ریاضی دان معروف است و یکی هم آن وزیری است که مؤانسه و شب نشینی با او صورت می‌گرفته. محقق کتاب حرفش اینطوری سر رسیده، می‌گوید: «اینکه دائم می گوید «شیخنا شیخنا، اطال الله بقائک» منظورش همان ابو الوفاء بوزجانی مهندس و ریاضی دان است.» بعضی‌ها احتمال داده‌اند که ابو سلیمان منطقی باشد که ایشان می‌گوید نه، بعید است. ابو سلیمان منطقی هم استادش بوده است و از او هم نقل می‌کند. این [درباره تعبیر] «شیخنا».

در مورد وزیر هم که حاصلش گفته‌اند که [باید همان] ابن سعدان باشد، [یعنی] وزیر صمصام الدولة که پسر عضد الدولة دیلمی [امیر] آل بُوَیه بوده. این هم [درباره‌ی] وزیری که شب‌ها با او صحبت می‌کرده. بعد ابوحیان توحیدی کتاب را جمع آوری کرده و به ابو الوفاء بوزجانی داده است و این کتاب الآن در دست ما است. 37 جلسه است در مسامره و شب نشینی که داشته‌اند. «الامتاع و المؤانسة»، امتاع یعنی افاده کردن، افادات و انس‌گیری‌هایی که 37 شب بوده.

در مجلس هشتم بعد از چند تا بحثی که می‌شود، بحث می‌رسد به یک چیزی که یک یهودی راجع به مسائل فلسفی نوشته است.

شخصیت ابو حیّان توحیدی

علی أی حال شخصیت ابو حیان توحیدی هم بین اهل سنت خیلی به یک منوال نیست. در اینکه با شیعه خوب نبوده که گیری ندارد [و شکی نیست.] حتی به نظرم از او نقل کرده‌اند ـ حالا من اینجا بعضی از مستنداتش را دارم ـ که گفته من دیدم این روافض خیلی بر علیه شیخین چیزی می‌گویند من هم یک نامه‌ای را از طرف ابوبکر و عمر جعل کردم که یعنی [این‌ها] نامه نوشته‌اند برای امیرالمؤمنین و بعد خودش می‌گوید که این نامه مال من است، من برای جوابدهی به روافض جعل کردم. حالا آن نامه چیست؟ نشد که بروم دنبالش، اگر شما الآن می‌دانید که [بفرمایید تا برویم ببینیم.] ذهبی می‌گوید که من آن را دیده‌ام، سر تا پایش کذب است، بعد می‌گوید خودش گفته است دیگر، گفته من جعل کرده‌ام، دیگر ما چه کار داریم وقتی که خودش دارد می‌گوید من جعل کردم!

برخورد ابن قطیبه با خطبه‌ی فدکیه‌ی حضرت زهراء علیها السلام

اینطور چیزها جالب است. ابن قُطًیبة راجع به خطبه‌ی فدکیه حضرت زهراء سلام الله علیها می‌گوید من این خطبه را می‌نوشتم که یک نفر را دیدم گفت «أنا أسنّ مِن هذه الخطبة؛ أکبر مِن … من سنم از این خطبه بیشتر است. من زنده بودم و کسی را می‌شناسم که در زمان من این خطبه را جعل کرده بود.» بعد [ابن قطیبه] می‌گوید که من دیگر ننوشتم. در کتاب غریب الحدیثش این مطلب را می‌آورد. آخر این اندازه سرش نمی‌شود که اینطور مبهم مبهم؟ می‌گوید یک کسی به من گفت. ظاهراً آن گوینده را می‌گوید، بعد می‌گوید او گفت که من می‌شناسم کسی را که این حدیث را وضع کرده است. [اشکال استاد:] خب اگر می‌شناسی، پس چرا حرف نمی‌زنی؟! اهل سنت ابداً دهان‌ها همه بسته، بر علیه رجالیون و دروغگوها اصلاً حرف نمی‌زنند که، همه ساکت، در حالی که این مهم‌ترین خطبه‌ای که به اول شخصیت عالم اسلام، دختر پیامبر خدا نسبت داده است و اینقدر هم در دست‌ها است اما تو می‌گویی دروغ بسته بعد هم اسمش را نمی‌بری. به همین سادگی.

ببینید، این قدرت نمایی خدا است که فقط همین را بگوید که من کسی را می‌شناسم که این [خطبه فدکیه] را درست کرده است، صدها شاهد بر علیه این گوینده‌ی دغل پیدا می‌شود. همان نامه‌ی ابوبکر و عمر به امیرالمؤمنین [هم از همین باب است] که هم خودش می‌گوید و هم در تاریخ می‌ماند و هم اهل سنت همه‌شان می‌دانند که این دغل است. منظور اینکه اینقدر تفاوت کار است. وضع معلوم می‌شود، اینطوری نیست که بخواهد همیشه بماند، مثل آب خوردن. تازه این کسی که زمان ابن قطیبه وضعش کرد و یک دفعه آمد این همه [منتشر شد، آیا] سایرین، پیرمردهای بزرگتر از ابن قطیبه نگفتند که این دروغ است و ما تا حالا نشنیده بودیم؟! چرا، همه می‌آمدند و می‌شنیدند و هیچ کس هیچ چیزی نگفت الا یک نفر که دیده بود که ابن قطیبه دائم می‌نویسد و مصرّ است و آن را پخش می‌کند، می‌خواست جلوی این را بگیرد. معلوم است، می‌خواست شبهه‌ای بیندازد که ابن قطیبه دیگر این خطبه را ننویسد. این هم که حالا نوشته است، می‌گوید بعداً دیگر ننوشتم. اینقدر هم جالب است که تا زمان ما آمده است. المعجم الوسیط، معجمی لغوی است که در زمان ما نوشته شده است توسط مصری‌ها. در [ماده] لَمم ببینید، «فی خطبة الزهراء، خرجت فِي لمة من نسائها[1]» در «لَمَمَ» که می‌خواهد بیاورد، اسم می‌برد. مگر ممکن است [که چنین خطبه‌ای جعل شده باشد و جز یک نفر حرفی نزند؟] می‌گویم حالا یک نفر [علی فرض پیدا شده و به ابن قطیبة چیزی گفته.]

علی أی حال ابو حیان اینطوری است. خود اهل سنت هم راجع به او مختلف حرف زده‌اند. مثلاً ذهبی می‌گوید: «الضالّ الملحد». شافعی‌ها نه، [اینطور درباره او حرف نمی‌زنند.] بعد [ذهبی] می‌گوید «کان یقال إنه من اعیان الشافعیة». شافعی‌ها فرق می‌کنند، آن‌ها شاید به عنوان شافعی قبولش دارند؛ فقط می‌گویند مثلاً «شیخٌ صوفیٌ». سبکش سبک معتزله و صوفیه و فلاسفه و اینطور چیزها بوده است. علی أی حال ابو حیان توحیدی اینطور کسی است که اینجا این حرف‌ها را [درباره‌ی او زده‌اند] ولی خب ما فعلا با این مناظره‌ای که در این کتاب نقل کرده است کار داریم. کتاب‌های متعددی هم دارد. این از مطالب مربوط به کتاب.

معرفی افراد مرتبط با مناظره

مناظره هم مربوط به چهار نفر می‌شود، در این مناظره چهار نفر افرادی هستند که باید راجع به آن‌ها شناسایی بشود. یکی خود ابو حیان توحیدی است که شنیده است. از چه کسی این مناظره را شنیده است؟ از دو نفر؛ یکی از علی بن عیسی رُمّانی که اسمش هم زیاد می‌آید و یکی هم از خود ابو سعید سیرافی این‌ها را شنیده است.

شاگرد: مناظره چه زمانی بوده است؟

استاد: زمان مناظره، رمّانی که سند را نوشته می‌گوید 326. حالا راجع به زمانش هم نکته‌ای دارم. می‌شود زمان غیبت صغری. یعنی سه سال بعد از این مناظره ـ که 326 باشد ـ غیبت صغری تمام شده است. زمان مرحوم کلینی و این‌ها بوده است. [نقل] 320 هم هست که حالا وقتی رسیدیم عرض می‌کنم.

پس در این مناظره مرویٌ عنه یکی خود سیرافی است و یکی هم علی بن عیسی رمّانی. راوی کیست؟ ابو حیان توحیدی، ابو حیان توحیدی از این دو تا نقل می‌کند. طرف مناظره کیست؟ متّی بن یونس یا متّی بن یونان. این هم خب از اسمش معلوم است که نصرانی یا نمی‌دانم چه بوده است. هر چه که بوده زمانی که با این‌ها مناظره می‌کرده دیگر خیلی پیر شده بوده. یعنی به نظرم 328 وفات کرده، دو سال بعد از این مناظره وفات کرده اگر این مناظره ۳۲۶ بوده. ولی سیرافی هنوز جوان بوده، 40 ساله یا 46 ساله، این حدود بوده. ولی متی یک کارکشته‌ی فلسفه و منطق و این‌ها بوده است. می‌گویند او کتب اربعه‌ی ارسطو را از سریانی به عربی ترجمه کرده است. استاد فارابی بوده، فارابی که آمده، سال‌های متمادی شاگرد او بوده. کتاب «التنبیه و الاشراف» مال چه کسی بود؟ مال مسعودی بود، صاحب «مُروج الذهب». در «التنبیه و الاشراف» می‌گوید: جُلّ کتب معروف منطق زمان ما مال متّی بن یونس است. اگر آدرس‌هایش را هم  خواستید، بعداً عرض می‌کنم. علی أی حال اینطوری است، یک آدم ناشناخته‌ای در منطق نیست. طرف مناظره اینطور شخصی است که شخصیت زمان خودش بوده، [شخصیت] حسابی [بوده] مترجم است، مفسر است، مدرس است، همه چیز را داشته. دیگر بیشتر طولش ندهم برویم سراغ اصل بحث.

شاگرد: ظاهراً مسیحی است؟

استاد: بله، مسیحی است.

شاگرد: فرمودید یهودی.

استاد: یهودی عرض کردم؟ عرض کردم نصرانی است.

 

 

برو به 0:09:54

موضع‌گیری‌ها در برابر منطق و فلسفه

و مثل سیرافی جوان‌های مسلمانی بودند و از جهاتی خیلی دِقّ دل داشتند از کارهایی که این‌ها می‌کردند. چون معلوم بود که این‌ها می‌خواهند از نظر فرهنگی تخریب کنند دین را و اسلام و مسلمین را. ترجمه‌های متعدد داشتند، نهضت ترجمه مفصل بود. و از همان روز اول هم در اهل سنت کسانی بودند که با این‌ها مخالف بودند، تا بعدش هم بودند. ابن تیمیه به شدت با منطق ضد است، سیوطی با منطق بد است. این‌ها اصلاً با اصل منطق بد هستند. می‌گویند منطق مال یونان است، چرا آمده است؟ این‌ها ریشه‌ی تاریخی هم دارد.

در زمان ما هم علمایی بودند که در مشهد ساکن بودند؛ مناظره‌ای با صاحب المیزان دارند که معروف هم است و ظاهراً در تهران بوده بر سر همین منطق.

شاگرد: چه کسی؟

استاد: یکی از آقایانی که در [مشهد ساکن بودند.]

شاگرد: اسمش؟

استاد: ظاهراً [یکی] از شاگردان آقای طباطبایی نقل می‌کردند که ایشان [آقای طباطبایی] گفته بودند جلسه به این صورت برگزار شد که ایشان منطق را رد می‌کرد و آقای طباطبایی هم ساکت نشسته بودند. آخرِ کار تمام حرف‌های ایشان را دسته بندی و خلاصه می‌کردند می‌گفتند: این صغرای حرفتان، این هم کبری، این هم نتیجه. یعنی می‌گفتند که خود شما با منطق باید منطق را رد کنید. اینطوری شنیده‌ام.

شاگرد: مناظره‌اش موجود نیست؟

استاد: نمی‌دانم، نه ظاهراً. شاید نوشته نشده. منظور این است که این موضع گیری مقابل منطق، بوده است. البته در بین شیعه و حوزه‌های شیعه این ذهنیت نبوده است. از قدیم، از بزرگان امامیه مثل شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ الطائفه، طوری نبود که بین شیعه میخِش کوبیده شود که منطق بد است. فلسفه اگر همین طور رفت و برگشت داشت و اتفاق نظر نبود، اما منطق اینطور نبود. معمولاً حالت برخورد با منطق در یک حالت آرامشی بود که موضع گیریِ شدید علیه آن نداشتند. اگر هم هست، من خبر ندارم. اگر کسی می‌داند، بفرماید. ولی فرق می‌کند.

علی أی حال نهضت ترجمه هم باز جای خودش [بحث مفصلی دارد.] آن هم همچنین اهل البیت علیهم السلام در زمانشان ترجمه‌ها شروع شده بود و بسیار هم گسترده بود. موضع گیری محکمی که در تراث شیعه بماند که مثل قیاس [باشد] ـ [قیاس] چطور است که [در موردش باقی ماند که] لیس من مذهبنا ـ یک موضع گیری از اهل البیت علیهم السلام که شیعه را از این علوم و از این تراجم پرهیز بدهند نشده است، خیلی هم روشن است که اصلاً چنین موضع گیری نداشته‌اند. و برای کسی که منصف باشد به گمانم خودِ همین عدم موضع گیری [کافی است.] نمی‌خواهم [بگویم] تأیید و ترویج [کردند بلکه] مقابله‌ای که تحریم کنند و پرهیز بدهند اتفاق نیفتاده. آنچه می‌ماند این است که سیره بزرگان علمای شیعه و سایر رفتاری که نسبت به این‌ها داشته‌اند ببینیم چطوری رقم خورده است.

 

بنای قاهره و الازهر با ذکر ائمه اثنی عشر علیهم السلام

عرض کردم که این مناظره بین این دو تا صورت می‌گیرد و یک نفر دیگر هم هست. آن وزیری که بود فضل بن جعفر بن فرات است که وزیر آن زمان بوده. شاید وزیر الراضی خلیفه‌ی عباسی باشد.

من از اینجا شروع می‌کنم. می‌گوید که «ثم إنّي أيّها الشيخ» علی القاعده یعنی بوزجانی «أحياك الله لأهل العلم و أحيا بك طالبيه – ذكرت للوزير» یعنی آن وزیر عارض که شب‌ها کنارش می‌نشست «مناظرة جرت في مجلس الوزير» این وزیر غیر از آن وزیری است که با او حرف می‌زد. «أبي الفتح الفضل بن جعفر بن الفرات بين أبي سعيد السيرافيّ و أبي بشر متّى» ـ‌ نمی‌دانم أبی بِشر است یا أبی بَشَر ـ «و اختصرتُها[2]» می‌گوید من به صورت مختصر می‌خواهم این‌ها را اینجا بیاورم.

می‌خواستم ببنیم چه چیزهایی درباره ابو الفتح فضل بن جعفر بن فرات آورده‌اند که یک چیز جالبی راجع به او دیدم، نوشته است که این ابو الفتح مدتی در مصر بوده است. معزّ الدوله فاطمی یک مولی و غلامی داشت، خادمی داشت به نام جوهر بن عبدالله. این جوهر رفت و قاهره را تأسیس کرد و بانی الازهر هم اوست در سال 358 یا 359. دانشگاه الازهر توسط همین جوهر در ۳۵۸ تأسیس شده، جوهر بن عبدالله که خادم این خلیفه‌ی حاکم فاطمی است.

از چیزهایی که جالب است و من فقط در دو کتاب دیده‌ام؛ یکی در کتاب البدایه‌ی ابن کثیر است و خیلی جالب است ـ هر چند ربطی به بحث ما ندارد ولی از بس جالب است بگویم تا در ذهنتان باشد ـ و آن این است که این جوهر بن عبدالله وقتی وارد مصر شد و فتح کرد و قاهره را تأسیس کرد و اول دو تا قصر هم آنجا ساخت که شده قاهره‌ی امروزی و الازهر را هم آنجا ساخت و خطبه خواند، خود این جوهر ـ هنوز حاکم نیامده بود، بعداً آمد ـ می‌گوید که خود این جوهر با وزیر نشست و برخاست داشت و با قاضی که قاضی شاید همان صاحب دعائم الاسلام باشد. این قاضی‌ها چند نفرند که پدر و پسر و این‌ها هستند. می‌گوید این جوهر با این‌ها نشست و برخاست داشت؛ با قاضی و این وزیر یعنی فضل بن فرات که در مجلس مناظره‌ی سیرافی حاضر بوده نشست و برخاست داشت. بعد می‌گوید وقتی جوهر قاهره را تأسیس کرد، خطبه‌ی بنی العباس را قطع کرد «ذَکَرَ فی خطبته الائمة الاثنی عشر». حکومت فاطمیین! اسماعیلی! این خیلی جالب است که البدایه‌ی ابن کثیر می‌گوید. خیلی است که در  تاریخ مستند [آمده که] بناء قاهره با ذکر ائمه‌ی اثنی عشر علیهم السلام بوده است، بناء الازهر با ذکر ائمه‌ی اثنی عشر بوده است، آن هم توسط چه کسی؟ توسط جوهر بن عبد الله که خادم آن‌ها بوده. حالا آن‌ها بعد آمدند و چه کار کردند [حرف دیگری است.] قاضی نعمان هم عده‌ی حسابی [می‌گویند تقیه می‌کرده است مثل] مرحوم حاجی نوری در مستدرک که می‌گوید تقیه می‌کرده. ظاهرش به روش اسماعیلیه بوده ولی تقیه می‌کرده است. بحث‌های مفصلی هست.

شاگرد: چطور او خلاف تقیه عمل کرد؟

استاد: ابن کثیر؟

شاگرد: نه، همین جوهر.

استاد: خب ببینید، هنوز که هیچ کس نیامده بوده، چند سال بعدش [حاکم آمد.] بله، احتمال هم دارد هنوز قدرت فاطمیین به آن مراحلی نرسیده بوده که [اثنی عشریه را طرد کنند،] احساس نیاز می‌کردند به کسانی که شیعه بودند. می‌گفتند حالا شیعه باش، بعداً [خواستند فقط اسماعیلیه حکومت کنند.] این باید بیشتر تحقیق بشود که بعداً چه شد. البته من خواستم ببینیم که کتاب‌های تاریخی دیگری هم این را گفته‌اند یا نه، دو تا کتاب پیدا کردم: یکی همین «البدایه‌ی ابن کثیر» و یکی هم «سمط النجوم العوالي» که مال سال 1111 است، معاصر مرحوم مجلسی بوده. آن [کتاب] هم این را نقل کرده است. حالا اگر جاهای دیگر هم پیدا شود که این جوهر خطبه خوانده به نام ائمه‌ی اثنی عشر، خیلی مهم است. یعنی اینقدر امر شیعه و اثنی عشریه برای آن‌هایی که آگاه بودند روشن بود. برای آن‌هایی که منصف بودند واضح بود، مگر مسائل سیاسی رادع می‌شد و الا خود ائمه‌ی معصومین هیچ، بعد از شهادت امام عسکری دیگر هیچ، روی حساب ظاهر در اجتماع هیچ کس را نداشتند. حضرت در پشت پرده‌ی غیبت، صغری و کبری. این زمانی هم که جوهر این خطبه را می‌خوانده غیبت کبری شروع شده بوده. علی أی حال خیلی جالب است. این راجع به فضل بن فرات وزیر که اینجا در مناظره حاضر بوده.

 

 

برو به 0:18:39

سال وفات ابو حیان توحیدی

می‌گوید که [در مجلس] ابو الفتح فضل بن جعفر بن فرات مناظره‌ای شد بین ابو سعید سیرافی و متی بن یونس.

«فقال لي: اكتب» آن وزیر، آن عارض، آن مُسامرِ او گفت که همه‌ی این مناظره را برای من بنویس. بعد می‌گوید کل قضیه را علی بن عیسی رُمّانی نوشته بود، خود سیرافی هم برای من نقل کرد. فقط سیرافی گفت که من یادم نیست، من می‌گفتم، بحث می‌کردم و دیگران تند تند می‌نوشتند؛ برو از آن‌ها بگیر. من آنچه که از جلسه یادم است را برای تو می‌گویم. لذا ابو حیان می‌گوید من کلاً از آن نوشته‌ی علی بن عیسی رمّانی نوشتم که او حاضر بوده و می‌نوشته؛ نه حرف‌های خود سیرافی که بعداً در حافظه‌اش مانده بوده.

شاگرد: ابو حیان توحیدی چه زمانی بوده است؟

استاد: 385 وفاتش را گفته‌اند، 400 هم گفته‌اند که معمولاً می‌گویند ۴۰۰ اما آنطوری که من آخر کار ثبت کرده‌ام 414 وفاتش بوده، چون 400 مناظره داشته. ذهبی نقل می‌کند می‌گوید در سال 400 هجری با فلانی مناظره داشته است و [می‌گوید:] «الشیرازی أَرَّخَ وفاته 414.» لذا استصحابا 414 از همه‌ی این‌ها بهتر است. یعنی درست یک سال بعد از شیخ مفید رضوان الله علیه وفات کرده است. شیخ مفید 413 هستند، او 414 می‌شود. این‌ها همه در بغداد [بوده‌اند.] آن زمان [در بغداد] هنگامه‌ای بوده است از نظر علمی و مناظرات و کارها.

شاگرد: حاج آقا این اسم «توحیدی‌»اش هم می‌دانید دیگر که هیچ ربطی به توحید ندارد. مثل اینکه اسم پدرش بوده یا منطقه‌ای که در آن زندگی می‌کرده‌اند.

استاد: یعنی مربوط به محله و اینطور چیزهاست.

تناقضی در «الامتاع و المؤانسه» درباره‌ی سال مناظره

می‌گوید من حالا عبارت علی بن عیسی را برای شما می‌نویسم. می‌گوید «لما انعقد المجلس سنة ستّ وعشرين وثلاثمائة» 326. رمّانی که این را نوشته، با جوابی که بعداً به ابو حیان داده است، بینش تناقض است. می‌گوید سنه‌ی 326 مجلس برقرار شد؛ بعد آخر مناظره خود ابو حیان می‌گوید که «قلت لعلي بن عيسى: و كم كانت سنّ أبي سعيد في ذلك الوقت؟». می‌گوید واقعاً ابی سعید بعد از اینکه از این مناظره پیروزمندانه خارج شد، همه تعجب کردند از این قدرت بیانش، از این کارش. آن پیرمرد منطقی و این هم جوان، طوری این را منکوب کرد و در مجلس سرخورده‌اش کرد که من گفتم چند ساله بود که اینچنین مجلس را [به دست گرفت؟] آخر قبلش می‌گوید: «قال علي بن عيسى: و تقوّض المجلس و أهله يتعجّبون من جأش أبي سعيد الثابت». آن قدر دلش قوت داشت تا آخر مباحثه! «و لسانه المتصرف و وجهه المتهلّل». صورتش هم برافروخته و خیلی مفصل بحث می‌کرد. «و فوائده المتتابعة» همین اولی که متّی بن یونس دهان باز می‌کند و حرف می‌زند، پشت سر هم چهار تا اشکال برایش می‌آورد. می‌گوید اول، دوم، سوم، چهار تا اشکال.

مقاله‌ای هم در اینترنت دیدم ظاهراً به اسم آقای محمودزاده که اشکالات سیرافی را بر منطق ردیف کرده، 10 تا اشکال. اتفاقاً 4 تا اشکالی که ایشان اول می‌گوید، همان اولین جواب سیرافی است؛ یعنی پشت سر هم 1 و 2 و 3 و 4؛ چهار تا اشکال بر متی آورد که حالا می‌خوانیم. منظور اینکه می‌گوید من وقتی این‌ها را دیدم [تعجب کردم] ابن الفرات وزیر هم دعایش کرد و بعد می‌گوید من گفتم سنش چقدر بود؟ گفت: «‌مولده ‌سنة ‌ثمانين و مائتين»، تولد سیرافی 280 است «و كان له يوم المناظرة أربعون سنة» 40 سال. خب شما می‌گویید 280 تولدش است، بعد می‌گویید یوم المناظرة ـ اولش نوشته‌اید ـ 326 بوده، این که می‌شود 46 ساله. لذا این کلمه‌ی اربعون که اینجا هست را من نمی‌دانم چطور باید جمعش کنیم؟

در الاعلام زرکلی وقتی شرح حال جعفر بن قدامه را آورده ملاحظه کنید. در پاورقی آورده است که جعفر بن قدامه در مناظره‌ی سیرافی در سال 320 بوده، خب این مؤید اربعون است. یعنی اگر واقعاً 40 سالش بوده و 280 هم متولد شده، مناظره می‌شود 320. حالا این مطالبی است که من برخورد کردم. حالا نمی‌دانم الاعلام، آدرس‌هایش را از کجا [آورده است؟ آیا] از همین اربعون داده یا کار دیگری کرده. علی أی حال در خود «الامتاع» اینطور تناقضی هست که 326 و 40 ساله. ممکن است مثلاً آنجا اینطور بوده است: «و کان له یوم المناظرة ستّ و اربعون» که کلمه «ستّ» از نسخه ساقط شده باشد و 46 ساله بوده. این مطلب را هم می‌گوید که محاسنش کمی سفید شده بود: «و قد عبث الشّيب بلهازمه». یک تعبیری دارد می‌گوید پیری با محاسن بازی می‌کند.

 

دعوت وزیر، سیرافی را به مناظره با «متّی»

پس «لما انعقد المجلس ‌سنة ‌ستّ ‌و عشرين ‌و ثلاثمائة. قال الوزير ابن الفرات للجماعة» وزیر ابن الفرات به عده‌ی زیادی ـ همه را هم اسم می‌برد، برای اینکه سریع جلو برویم من دیگر این‌ها را نمی‌خوانم ـ رو کرد و گفت که ای آقایان! «ألا ينتدب منكم إنسان لمناظرة متّى في حديث المنطق؟» جمعیتی بود و همه هم عالم بودند. گفت آیا هیچ کس از شما نیست که بخواهد نماینده بشود ـ ینتدب ـ نمایندگی بکند از طرف دیگران در اینکه با این متّی در منطق مناظره کند؟ تعبیر خوبی گفت، گفت همه شما فاضل هستید، یکی نماینده‌ی دیگران باشد. «ألا ينتدب منكم إنسان لمناظرة متّى في حديث المنطق؟» چرا؟ «فإنه يقول» یک حرف‌های مهم می‌زند؛ می‌گوید: «لا سبيل إلى معرفة الحقّ من الباطل والصدق من الكذب والخير من الشرّ والحجّة من الشبهة والشك من اليقين إلا بما حويناه من المنطق» تا نیایید پیش ما، تا منطق نخوانید، نمی‌توانید حق را از باطل بشناسید، خیر را از شر بشناسید، صدق را از کذب بشناسید. «الّا بما حویناه من المنطق و ملكناه من القيام به» چاره‌ای ندارید جز اینکه بیایید سراغ ما «و استفدناه من واضعه» واضع منطق، ارسطو. باید ما شما را اول ببریم به در خانه‌ی ارسطو و از ارسطو استفاده کنید و منطق یاد بگیرید تا بعد بتوانید [بین حق و باطل تمییز بدهید.] می‌گوید شما هم همه علمای اسلام، نمی‌خواهید که بروید به در خانه‌ی ارسطو، آیا حاضر نیستید جواب این را بدهید؟ «و استفدناه من واضعه على مراتبه و حدوده، فاطلعنا عليه من جهة اسمه على حقائقه». یعنی ما مطلع شدیم بر منطق از جهت …

شاگرد: «فأَطْلَعْنا» است ظاهرا، [یعنی] مُشرِف بشویم، برویم پیش واضعش که مُشرِف بشود بر … که از اسم اوست که ما مشرف شده‌ایم.

استاد: فاطّلعنا علیه؛ یعنی علی المنطق من جهة….

شاگرد: «فاطّلعنا» نیست. برای شما «الف» ندارد قبل از «طاء»؟

استاد: چرا. شما کجایش مشکل دارید؟

شاگرد: مال من «أَطلَعنا» است.

استاد: «أَطلَع» بالا بردن است. علی أی حال «فاطّلعنا عليه من جهة اسمه» یعنی ارسطو «على حقائقه» یعنی حقائق منطق. «فأحجم القوم و أطرقوا» همه سرها را زیر انداختند. متّی پیرمرد منطق کار کرده، مشکل بود که به میدانش بروند. «قال ابن الفرات: و الله إن فيكم لمن يفي بكلامه و مناظرته و كسر ما يذهب إليه و إني لأعدّكم في العلم بحارا» همه‌ی شما که اینجا حاضر هستید اقیانوس علمید، من می‌دانم بین شما کسی هست که می‌تواند با این بحث کند. «و للدّين و أهله أنصارا» انصار دین هستید، این‌ها بر علیه دین دارند کار می‌کنند. «و للحق و طلّابه منارا، فما هذا الترامز و التغامز اللّذان تَجِلّون عنهما؟ فرفع أبو سعيد السيرافيّ رأسه» بین همه ابو سعید سیرافی سرش را بلند کرد «فقال: اعذر أيّها الوزير، فإن العلم المصون في الصدر غير العلم المعروض في هذا المجلس على الأسماع» گفت: آقایانی که اینجا هستند همه عالمند اما علمی که در سینه‌هاست، معلوم نیست همه جا بتواند در یک مجلسی ظهور پیدا کند. چرا؟ چون علم در سینه هست و اطلاع هم دارد، اما اینکه بخواهد به بیان بیاورد و در یک مجلسی خوب بگوید، این‌ها کار می‌برد. چرا؟ چون «علی الاسماع المُصيخة و العيون المُحدقة» همه چهار چشمی دارند نگاه می‌کنند، طرف هول می‌کند. «و العقول الحادّة و الألباب الناقدة، لأن هذا یستصحب الهيبة» شخص را هیبت می‌گیرد، «و الهيبة مكسرة» هیبت روحیه‌ی شخص را می‌شکند، «ويجتلب الحياء» حیاء در او می‌آید «و الحياء مُغلبة و ليس البراز في معركة خاصّة كالمصاع في بقعة عامّة». «مصارع» نباید باشد؟ علی ایّ حال نمی‌خواهیم معطل این‌ها بشویم. «راء» ندارد؛ ولی به خیالم «راء» می‌خواهد، افتاده.

شاگرد: در نسخه‌ی پی دی اف، «مِصاع» است، کسره دارد.

استاد: من نسخه‌ی پی دی اف را ندارم. کالمِصاع؛ صوع.

شاگرد2: مَصارع نیست؟

استاد: بله می‌گویم مُصارع یا مَصارع باشد. هر چه هست مربوط به بحث ما نیست، ما می‌خواهیم سریعتر برویم دیگر. [اینکه] من این‌ها را خیلی ندیدیم به خاطر این است که مقصود ما خواندن این‌ها که نیست، می‌خواهیم بحث اصلی را ببینیم، ولی خب زوایای بحثش را هم این چند لحظه عرض کردم.

بعد می‌گوید: «فقال ابن الفرات: أنت لها أبا سعيد، فاعتذارك عن غيرك يوجب عليك الانتصار لنفسك» می‌گوید علی ای حال تو این [توانایی] را داری، پس شروع کن و نماینده‌ی دیگران باش، «و الانتصار في نفسك راجع إلى الجماعة بفضلك».

از علی بن عیسی رمانی می‌پرسد که فلانی در مجلس بود؟ «أبو عليّ الفَسَويّ النحويّ حاضر المجلس؟ قال: لا، كان غائبا، و حُدّث بما كان» گفتند یک مجلس مهمی است و سیرافی چطور پیروز شده است، «فكان يكتم الحسد لأبي سعيد على ما فاز به من هذا الخبر المشهور».

شروع مناظره بین متّی و سیرافی

بعد شروع می‌کنند به بحث. ابو سعید گفت مخالفت وزیر نمی‌کنم؛ «نعوذ بالله من زلّة القدم، وإياه نسأل حسن المعونة في الحرب و السِّلم» یا «السَّلَم». «ثم واجه متّى» رو کرد به او «فقال: حدّثني عن المنطق ما تعني به؟ فإنا إذا فهمنا مرادك فيه كان كلامنا معك في قبول صوابه و ردّ خطئه على سَنَنٍ مرضي و طريقةً معروفة». اول گفت بگو ببینم منطق چیست؟ این سؤال شروعِ کار بود از طرف سیرافی. این را می‌خوانم برای اینکه عبارت سریع روشن بشود تا ادامه‌اش فردا. «قال متّى: أعني به أنّه آلة من آلات الكلام» نمی‌دانم چرا تعبیر «کلام» را اینجا به کار برده است؟ این یک نحو شروع کردن از موضع ضعیف است که بگوید «آلةٌ من آلات الکلام». وقتی کلمه‌ی کلام را اینجا می‌آورد، زمینه را فراهم کرده است برای اینکه سیرافی بحث را بکشاند به نحو و …

 

برو به 0:31:51

شاگرد: کلام نفسی منظورش نیست؟ یعنی تفکر.

شاگرد2: چون منطق بوده است.

استاد: نه مقصود او نیست، حالا بعد می‌بینیم. الآن هم باز آن آقایی که معلم منطق جدید هستند چه کسی هستند؟ موحدی هستند؟ دیدم مقاله‌ای دارند و همین را بحث کرده‌اند، می‌گویند تمایز بین زبان شناسی و منطق. البته ایشان می‌گویند که ابوحیان در مقابسات آورده است ولی این در مقابسات نیست، این را در «الامتاع و المؤانسة» آورده. در مقابسات آن سؤالی را که از ابو سیلمان منطقی پرسیده می‌گوید که جوابی می‌دهد و می‌گوید: «النحو منطقٌ عربی و المنطق نحوٌ عقلی[3]»؛ اینطور جوابی می‌دهد. [در المقابسات] آن مطالب را آورده. فرق بین زبان شناسی و [منطق] در مقابسات هست؛ اما مناظره‌ی سیرافی را ایشان ظاهراً در حافظه‌شان نبوده، به مقابسات نسبت داده‌اند. نه، مناظره آنجا نیست، او این را در مناظره آورده است. فضا فضایی است که اساساً مربوط به زبان می‌شود، حالا ادامه‌اش را هم می‌بینید. یعنی منطق، چاره‌ای هم ندارد، منطق را نمی‌شود از زبان جدا کرد. کلام نفسی هم باز همان بحث‌هایی هم که اشاعره دارند … البته می‌دانید که اشاعره اصلا بعد از این بحث‌ها آمده‌اند، خود ابو الحسن اشعری که کلام نفسی را آورد، معاصر همین‌ها بود، بعد کم کم حرف‌ها در آمد، آن زمان کلام نفسی به این اصطلاح، رایج بین محافل علمی نبود.

«أنه من آلات الکلام يعرف بها صحيح الكلام من سقيمه» کلام درست از غلط، «و فاسد المعنى» ـ ببینید، آنجا [گفت] کلام، اینجا [می‌گوید] معنا ـ و [شناخته می‌شود] معنای فاسد «من صالحه»، «كالميزان» مثل ترازو «فإنّي أعرف به الرّجحان من النقصان» به وسیله‌ی ترازو می‌شناسم آن چیزی را که کم است از آن چیزی که زیاد است؛ الرجحان من النقصان، «و الشائل من الجانح». [این شائل و جانح] یک توضیح فی الجمله‌ای می‌خواهد، مربوط به انواع ترازو [است.] شائل آن کفه‌ای از ترازو است که بالا می‌رود و جانح [آن کفه‌ای است که] پایین می‌آید اما نه کفه‌هایی که ما دیده‌ایم، یک طور دیگری است مثل باسکول‌هایی که امروزه هست. ان شاء الله فردا اگر زنده بودیم، توضیحش را عرض می‌کنم.

 

و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

 


 

[1] المعجم الوسیط ج۲ ص۸۴۰: (اللمة) الْجَمَاعَة من الرِّجَال أَو النِّسَاء من الثَّلَاثَة إِلَى الْعشْرَة وَفِي حَدِيث فَاطِمَة (أَنَّهَا خرجت فِي لمة من نسائها تتوطأ ذيلها حَتَّى دخلت على أبي بكر)

[2] الامتاع و المؤانسة ج۱ ص۸۹: «ثم إنّي أيّها الشيخ- أحياك الله لأهل العلم وأحيى بك طالبيه- ذكرت للوزير مناظرة جرت في مجلس الوزير أبي الفتح الفضل بن جعفر بن الفرات بين أبي سعيد السيرافيّ وأبي بشر متّى واختصرتها.»

[3] المقابسات، ‌‌المقابسة الثانية والعشرون، ص 169

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است