مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 33
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
[مسألة] استحباب التعجيل في قضاء النوافل و أفضليّة انتظار المماثلمسألة: ما يفوت من نوافل الليل أو النهار، يستحبّ قضاؤه معجّلًا، و لا يُنتظر بها المماثل من الزمان، و إن كان الانتظار أفضل.أمّا مشروعيّة التعجيل و عدم التوقيت الشرطي للماثلة، فلما يدلّ عليه الروايات المستفيضة الوارد بعضها في تفسير الآية الشريفة؛ و لا إشكال في دلالتها علىٰ مشروعيّة القضاء في غير المماثل، و المشهور العمل بها. و بذلك ينجبر الضعف في بعضها، لولا ملاحظة استفاضتها، و لو لا كفاية الاستناد إلى البلوغ في المستحبّات.[1]
«ما يفوت من نوافل الليل أو النهار، يستحبّ قضاؤه معجّلًا» مستحب است سریع به جا بیاورید. «و لا يُنتظر بها المماثل من الزمان» نه این که صبر کنند نافلهی شب را در شب به جا بیاورند. «و إن كان الانتظار أفضل.» انتظار افضل است.
فرمودند که «أمّا مشروعيّة التعجيل» چیزی که در عبارتشان است، اول طبق فتوای اصحاب «یستحب» تعبیر فرمودند. یک کلمهی تسامح در ادلهی سنن یا اخبار «مَن بلغ» هم اشاره به آن دارد. اخبار «مَن بلغ» برای مستحبات است، این را دارند اما وقتی شروع به استدلال بر دو تا شق بحث میکنند تعبیر به مشروعیت میآورند که از نظر موونهی استدلال نیازی به دلیل سطح پایینتری دارد نسبت به استحباب. دلیل بر استحباب موونهی دلالی خاص خودش را نیاز دارد، مشروعیت هم از حیث دلالت موونهی خاص خودش را دارد ولی ایشان از مشروعیت شروع کرد. مشروعیت برای این که احتمال دارد وقتی نمازی در شب قضا شد، جایز نباشد نماز شب در روز قضا شود. «اقض ما فات کما فات»که یکی هم زمان است لذا گام اول این است که ببینیم آیا اصلاً صلاة لیلی در نهار قضا شود جایز است؟ تعجیل یعنی نماز شب را روز بخواند و نماز روز را شب بخواند و مماثلت را مراعات نکند.
«أمّا مشروعیة التعجیل و عدم التوقيت الشرطي للماثلة» توقیت شرطی برای مماثلت نداریم، توقیت تکلیفی که در مستحبات نیست چون خود کار مستحب توقیت دارد اما توقیت تکلیفی به معنای ایجاب لزومی ندارد اما توقیت شرطی میتواند داشته باشد «کلما وجب و لزم فی الواجبات، وجب لزم شرطاً فی المستحبات» وجوب شرطی یعنی وجوب تکلیفی ندارد که اگر انجام نداد کتک بخورد ولی اگر انجام ندهد آن چیزی که میخواهد انجام شود نشده است. به این وجوب، شرطی میگوییم. در مستحبات کسی نماز مستحب میخواند سجده را عمداً ترک کند فوقش این است نماز مستحب نخوانده، بر او تکلیفاً سجده وجوب ندارد اما وجوب شرط دارد یعنی اگر میخواهد نماز مستحب درست انجام شود شرط این است که سجده را باید انجام دهد؛ این بایدِ شرطی برای انجام مستحب است. لذا توقیت شرطی فرمودند. در واجبات فعلاً روی حساب فتوای مشهور هر چیزی که واجب است شرط هم هست. «کلّما کان واجباً مثلا فی الصلاة کان شرطاً».
شاگرد: مثلا اگر کسی عمداً دو تا چیز را در صلاة نیاورد سه تا گناه میکند؛ شرطش را نیاورده آن صلاتی که باید میخواند را نخوانده و یک گناه میشود. میخواهم بگویم آن جا هم شرط است، واجب نیست؛ وجوبش وجوب شرطی است. اگر کسی نماز را بخواند حمد را نخواند، این جا بگوییم یک گناه به خاطر نخواندن حمد است، یک استحقاق عقاب هم برای نخواندن صلاة است.
استاد: به فرمایش شما همانی که قبل از وجوب انبساط است همین طور تقریر میکردند. وجوب جزء نسبت به وجوب کل، وجوب غیری است یعنی یک وجوب داریم متعلق به کل است، این وجوب به بالغیر تعلق میگیرد ولی روی حساب وجوب نفسی انبساطی فضا فرق میکند یعنی یک وجوب است اما تعلقش به اجزاء به نحو انبساط است نه به نحو بالغیر که میگوید: من کل را خواستم؛ ولی خود اجزاء، جدا جدا وجوب نفسی انبساطی دارد و لازمهی این، تعدد عقاب نیست، چون علی ای حال این «منبسطعلیه» به همدیگر مرتبط هستند، وقتی مرتبط هستند این ارتباط سبب میشود که وقتی شما یک جزء را نیاوردید عقاب کل محقق میشود. به عبارت دیگر عقاب جزء در عقاب کل مندکّ میشود ولی وجوب نفسی این فضای فرمایش شما را عوض میکند ولذاست که در مانحن فیه استحباب نفسی جای وجوب نفسی را میتواند بگیرد یعنی به همان بیانی که شما فرمودید: وجوب شرطی است اما از حیث تکلیف در نماز مستحبی استحباب انبساطی دارد؛ استحباب انبساطی یعنی چه؟ یعنی هر لحظهای یک امر استحبابی دارد محقق میشود به خلاف آن مستحباتی که به محض دخول، واجب میشوند مثلا حج مستحبی یا عمرهی مستحبی این طور نیست، اولش مستحب است اما به محض این که تلبیه گفتید، در آن عمل مستحب وارد شدید حالا دیگر واجب شد. این مسأله حالت یک امتحان فقهی دارد. طواف عمرهی مستحبی، طواف واجب است یا مستحب؟ خود عمره مستحبی، مستحب بود اما وقتی انجام شد حالا دیگر واجب شد و طوافش، طواف واجب است. تمام احکامی که در فقه برای طواف واجب میگویند برای طواف عمره مستحبی هم هست چون به محض شروع دیگر واجب است؛ این جا معنا ندارد بگوییم: چون عمره مستحبی است … نماز این طور نیست، نماز مستحبی عمداً اختیاراً فتوای مشهور این است که شما بدون هیچ عذری میتوانید نافله را قطع کنید. این یعنی پس استحباب انبساطی دارد. الان یک بخشی از نماز را به جا آوردید، بخش بعدی هم مولا امر استحبابی دارد، مستحب است ادامه بدهید اما اگر قطع کردید الزامی نیست ولی در عین حال وجوب شرطی هست یعنی اگر جزء بعدی مستحب را انجام ندادید مانعی ندارد اما کل آن مستحبی را که اول قاصد بودید انجام نشده است؛ پس بین استحباب ندب در نماز مستحبی جمع میشود. بین استحباب نفسی بر ابعاض تکلیفاً با وجوب شرطی نسبت به اتیان کل جمع میشود که منافاتی با همدیگر ندارند و همچنین توقیت شرطی؛ توقیت شرطی یعنی میگویند باید در این وقت باشد که اگر نباشد این مستحب اداء نشده، نه این که عصیانی انجام شده است. مقصود ایشان از توقیت این است.
برو به 0:07:33
«للمماثل» یعنی چه؟ یعنی اگر نماز نافله را روی فرض توقیت شرطی شما آمدید نماز شب را روز قضا کردید، خب یک ذکری بوده گفتید، قضا نماز نشد. چرا؟ «للتوقیت الشرطی» چون ولو خود امر مستحب بود اما توقیت شرطی للمماثل است؛ شرط این که این قضا، قضای آن نافله باشد این است که در شب قضا شود؛ اگر در شب قضا نشد، این شرطش که توقیت شرطی للمماثلة بوده در شب . لذا میفرمایند: «أمّا مشروعیة التعجیل و عدم التوقیت» عدم توقیت یعنی اگر توقیت بود نمیشد؛ نمیشد یعنی حرام نبود، ذکر بود ولی قضا انجام نشده بود. توقیت شرطی للمماثلة نشده پس شما میتوانید نماز لیل را روز اداء کنید.
«أمّا مشروعیة التعجیل و عدم التوقيت الشرطي للمماثلة فلما يدلّ عليه الروايات المستفيضة الوارد بعضها في تفسير الآية الشريفة» که دیروز دو سه روایت را خواندیم. گفتم: چون حاج آقا اشاره فرمودند ما اینها را سریع از روی جواهر میخوانیم.
خبر جميل المروي عن تفسير علي بن إبراهيم عن الصادق (عليه السلام) أيضا قال: «قال رجل: ربما فاتتني صلاة الليل الشهر و الشهرين و الثلاثة فأقضيها بالنهار أ يجوز ذلك؟ قال: قرة عين لك و الله ثلاثا، إن الله يقول «وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهٰارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرٰادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرٰادَ شُكُوراً» فهو قضاء صلاة الليل بالنهار، و هو من سر آل محمد (عليهم السلام) المكنون» إلى غير ذلك من النصوص المشتملة على تفسير الآية المزبورة بذلك، بل في المرسل عن الصادق (عليه السلام) الاحتجاج بها، قال: «كل ما فاتك من صلاة الليل فاقضه بالنهار، قال الله تعالى «وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ» الآية. يعني أن يقضي الرجل ما فاته بالليل بالنهار، و ما فاته بالنهار بالليل، فاقض ما فاتك من صلاة الليل أي ساعة شئت من ليل أو نهار ما لم يكن وقت فريضة، قال: و قال رسول الله (صلى الله عليه و آله): إن الله ليباهي ملائكته بالعبد يقضي صلاة الليل بالنهار، فيقول: يا ملائكتي انظروا إلى عبدي يقضي ما لم أفترضه عليه، أشهدكم اني قد غفرت له» و المرسل الآخر الذي أرسله الحسن عنهم (عليهم السلام) «وَ الَّذِينَ هُمْ عَلىٰ صَلٰاتِهِمْ يُحٰافِظُونَ أي يديمون على أداء السنة، فان فاتتهم بالليل قضوها بالنهار، و إن فاتتهم بالنهار قضوها بالليل».[2]
روایات یکی خبر محمد بن مسلم بود که بحث از آن شد؛ خیلی از علماء آن روایت اول را صحیح تعبیر کردند؛ مرحوم مجلسی دیدم در شرح تهذیب دارند «الموثق کالصحیح» الان چیزی نمیدانم که چرا آن تعبیر را آوردند؟ کجای سند را میگویند: مقصود موثق است؟ شاید حسن در سند بود که برادر حسینبنسعیداهوازی است. در خبر سوم هم عرض کردم یک إرسالی از دو ناحیه بود؛ ارسال از شهید اول به ابنابیقرة و ارسال شهید از عدم ذکر سند خود ابنابیقرة؛ یعنی بین شهید و ابنابیقرة فقط کتاب واسطه است، سند نداریم، از طرف دیگر هم خود شهید هم سند ابنابیقرة را نقل نفرمودند. در ذکری فرمودند: «روی ابنابیقرة بإسناده» سند را انداختند؛ «بإسناده إلی اسحاقبنحماد عن اسحاقبنعمار؛ روایت بعدی هم که این ارسال را داشت دیروز خواندیم.
به خبر جمیل رسیدیم؛ خبر جمیل هم بعضیها با صالحبنعقبة با قدحی که در آن شده قبول نکردند و صحیح دانستند ولی روی حساب معروف باید صالحبنعقبة در سندش حل شود. در تفسیر علیبنابراهیم،ایشان نقل فرمودند ولی سند دارد؛ سندی که صالحبنعقبة در آن است.
«خبر جميل المروي عن تفسير علي بن إبراهيم عن الصادق (عليه السلام) أيضا قال: «قال رجل: ربما فاتتني صلاة الليل الشهر و الشهرين و الثلاثة» دو سه ماه نمازم قضاء میشد. «فأقضيها بالنهار أ يجوز ذلك؟» معلوم میشد قضای ذهنی آن زمان طوری بوده که شنیده بودند که نماز شب در شب قضا میشود، نماز روز در روز قضا میشود.
شاگرد: لزوما این ذهنیت باید یک ذهنیتی باشد که …
استاد: از عامه آمده باشد یا از جوّی که بیرون میدیده آمده باشد و لذا هم حضرت چون «أ یجوز» میگوید، حضرت تعبیرِ سرّ فرمودند. سرّ یعنی آن چیزهایی که در بیرون چیز دیگری میشنوید اما مسأله، آن طور نیست.
شاگرد: کسی که مثلا نماز شبش قضا شده، مناسبت دارد که نماز شب در شب باید انجام شود، این برخاسته از انس ذهنی است یا واقعاً یک ارتکازی است؟
استاد: این را صبر کنید؛ حیثیاتی که باید در شب باشد هم حیثیت مماثلت، هم حیثیت مخالفت بحثهای قشنگی دارد. آیا مماثلت بهتر است یا مخالفت؟ نماز شب فی حد ذاته در روز باشد بهتر است یا نماز شب در شب باشد بهتر است؟ الان در ذهن شما چه میآید؟! حالا عبارت را میخوانم، فعلا این فرمایش شما باشد؛ یک بحث لطیف قشنگی است، میبینید هر کدامش یک حیثی دارد که سبب میشود با آیات و روایات بحثش میآید.
برو به 0:12:31
فعلاً روایات را بخوانیم که اصل روایات را ملاحظه بفرمایید. «قال رجل: ربما فاتتني صلاة الليل الشهر و الشهرين و الثلاثة فأقضيها بالنهار أ يجوز ذلك؟ قال علیهالسلام: قرة عين لك» یک چیزی شنیدی که نمیشود؛ چرا نمیشود؟! نور چشم برای توست؛ یا سرور چشم توست. «قرة عین» قرة مستقیماً به معنای سرور نیست، به معنای نور هم نیست؛ به معنای نور نیست، خودش هم به معنای سرور نیست، ظاهراً کنایه است؛ قرة به معنای سردی است؛ چشمت خنک باشد! تازه نگاه نکردم، از جلوتر یادم است که میگویند: اشکی که از غم باشد گرم است، اشکی که از خوشحالی میریزد سرد است. لذا «قرة عینٍ» یعنی چشمت اشک بریزد، اشک سردی که از سراپای سرور و خوشحالی است. یک چیزی را که شما ببینید از آن خوشحال شوید «قرة عینٍ لکم» میشود، یعنی چشمم به آن میافتد چشمم خنک میشود یعنی آن اشکی که مقتضای سرور است میآید بعد میگوییم: نور چشم است. مثلاً چشم روشنی و سرور، معنای کنایی است.
«قرة عینٍ لک و الله ثلاثة» حضرت سه بار فرمودند: بله بله حتماً در روز قضا کنید؛ چه مانعی دارد؟ «إنّ الله تعالی یقول وَ هُوَ الَّذي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُوراً» ظاهر آیهی شریفه معنای واضحی دارد، شب و روز پشت سر همدیگرند؛ «خلفة» یعنی او جانشین او میشود بعد او جانشین او میشود. این معنای روشنی است. جانشینی به چه معناست که یکی جانشین دیگری میشود. حضرت فرمودند یعنی جانشینی در وقت نماز خواندن. «قضاء صلوات اللیل بالنهار» یعنی «جعل النهار خلفةً لِلّیل» یعنی نماز، نماز شب است، بدل و جانشین او روز است. پس از آیهی شریفه این طور استفاده شد «جعل اللیل و النهار خلفةً» جای همدیگر است؛ نماز شب، روز اداء میشود «لمن أراد أن یذّکّر أو أراد شکوراً» این «لِمَن أراد» مشعر به استحباب این کار است یا نه؟ این از جاهای قشنگ استدلال هم هست. جواز است یا مدح است؟ «هو الذی جعل اللیل و النهار خلفةً لمَن أراد أن یذّکّر» مدح است یا صرف جواز است؟ مدح است. پس کسی که نماز شب را روز قضا میکند، این خلفة بودنِ نهار لِلّیل و خلفة بودنِ لیل لِلنهار را اتیان میکند متذکر است و همچنین شکور است.
شاگرد: مدح از کجا استفاده میشود؟
استاد: ذکر و تذکر و شکور بودن …
شاگرد: برای کسی که نماز میخواند این توسعه را دادیم که خلفة بتواند قرار بگیرد. کسی که میخواهد این کار را بکند، متذکر شود نماز بخواند اشکال ندارد.
شاگرد2: دو تا برداشت است؛ یک برداشتی شما انجام میدهید که «لمن أراد أن یذّکّر» یعنی کسی که میخواهد تزکیهی نفس و تذکر پیدا کند؛ این مدح میشود یعنی خلفةً در بحث نماز است هیچ ربطی به «لمن أراد» ندارد؛ شب و روز جانشین هم هستند یعنی نمازهای شب و روز جانشین هم هستند؛ این تمام شد، حالا «لمن أراد» مدحش میشود. آن چیزی که آقایان برداشت کردند و من هم اول از فرمایش شما برداشت کردم این بود که این «لمن أراد أن یذّکّر أو أراد شکوراً» این را هم مصداق صلاة میگرفتند یعنی «لمن أراد أن یصلی» لیل و نهار خلفة و جانشین هم هستند.
استاد: یعنی رفع فقط ممنوعیت.
شاگرد2: یک طوری توسعه است؛ دومی یعنی مصداقش صلاة است. «لمن أراد أن یذکر أو أراد شکوراً» یعنی «لمن أراد أن یصلی».
استاد: احسنت! این خوب شد. یک وقتی میگوییم: «هو الذی جعل اللیل و النهار خلفةً لمن أراد أن یقضی صلاته، لمن یصلی» این اصلاً عنوانِ مدحی نیست؛ یعنی دارد یک تقنین را توضیح میدهد اما یک وقتی به جای «لمن أراد أن یصلی» میگویند: «لمن أراد أن یذکر أو أراد شکورا» اینها عناوینی است که ترغیب در آن است یعنی کسی که این کار را میکند، نه صرف صلاة برای او خوب است.
شاگرد: ترغیب در خود صلاة است؛ این که کسی صلاة میخواند، خدا ترغیب میکند که این شکور بوده، آدم متذکری است. منتها این توسعه خلفة دادن را، نه. خصوصاً اگر بخواهد کاری انجام دهد باید قرار بدهد . اشکالی ندارد آن تذکر مدح است منتها برای عنوان خود صلاة است، نه خلفة بودن.
استاد: یعنی خلفة، صرفاً حیثیت تعلیلی است. یعنی ما زمینهسازی این که آن شکور و تذکر نفسی که صلاة دارد انجام شود را فراهم کردیم. «جعلنا خلفةً» مثل حیثیت تعلیلیه است؛ عرض کردم حیثیت تعلیلیه ابتدا میآید اما لازم نیست در ادامه با او باشد. خلفة را برای آن قرار دادیم.صرف رفع ممنوعیت. الان این یک قدمش بود در این که خود اصلِ این که «الذین هم علی صلاتهم دائمون» – که در یک روایت دیگر بعداً میآید – گویا کسی که نماز شبش قضا شد مقابلش روز قضا میکند کأنه یک نحو دوام میدهد؛ موقعیت صلاة لیلی که ذکر خدا بود «أراد أن یذّکرّ» یعنی «أراد أن یدیم علی ذکره» ادامه به این است که فاصله نیفتد؛ حالا که رفت بعد از لیل، روز است؛ چون لیل و نهار پشت سر هم خلفةً متعاقب هستند، لازمهاش دوام صلاة و دوام ذکر است به خلاف این که صبر کند تا لیل بیاید؛ این هم یک جهت دیگر است. این هم اتفاقاً میخواهیم بگوییم: یکی دیگر از جهاتی برای حسن عدم مماثلت است، خود مخالفت و خلفة بودن لازمهاش دوام ذکر است «علی صلاتهم دائمون» است شب و روز همین طور نمازها را وصلاً میخواند. علی ای حال این دو برداشت در آیهی شریفه هست باید ببینیم ممکن است مدحی هم از آن دربیاید؟ بعد فرمودند «فهو قضاء صلاة اللیل بالنهار و هو من سرّ آل محمد علیهم السلام المکنون» ظاهر روایت شریف سرّ، همانی است که سائل گفت: «أ یجوز ذلک» معلوم میشود یک فضایی بوده که او را مجبور کرده بود سوال کند. حضرت فرمودند: «یجوز قرة عینٍ لک مِن سرّ» یعنی بیرون معروف نیست اما این از چیزهایی است که داخل بیت و اهلالبیت و اطلاع از اخبار درون بین رسالت به دست تو میرسد.
شاگرد: از اسرار است؟
استاد: اگر آن باشد، آن یک فضای دیگری است، آن هم مطلب خوبی است که به عهدهی ذهن شریف خودتان [باشد.] یعنی خود آیهی شریفه میتواند در این که خلفة بودن سرّ باشد که مربوط به آیه میشود یا آن که بیشتر به ذهن میآید رمز ارتباط خلفة بودن به قضاء صلاة است ولذا هم شب و روز پشت سر هم میآید چه ربطی به این دارد که «لمَن أراد أن یذّکّر و أراد شکوراً» این شکوراً و این که تذکر به قضا منتقل شود، سرّ است.
برو به 0:21:23
شاگرد: بیان صغرای خلفة است.
استاد: بله و این که چگونه است که خلفة مربوط به قضاء نماز میشود؛ دیگران مثلاً این را نمیدانند و چنین برداشتی از آیهی شریفه ندارند. سرّ آل محمد هم وجوهی دارد که من میخواهم همین طوری که ایشان اشاره فرمودند روایات را ملاحظه کنید، فکر بیشتر هم به عهدهی ذهن شریف خودتان باشد.
بعد میفرمایند: «إلی غیر ذلک من النصوص المشتملة علی تفسیر الآیة المزبورة بذلک» بله اگر تفسیر برهان را ببینید روایات متعدد آمده که در ذیل آیهی شریفهی خلفةً امام فرمودند: «قضاء صلوات اللیل بالنهار و قضاء صلوات النهار باللیل».
«بل فی المرسل» این مرسل، مرسل فقیه است؛ در من لا یحضره آمده سند ندارد. «عن الصادق علیه السلام الاحتجاج بها» الاحتجاج برای فقیه نیست، برای صاحبجواهر است. «قال: «کل ما فاتک من صلاة اللیل قاقضه بالنهار» این مشکلی ندارد. «قال الله تعالی «هو الذی جعل اللیل و النهار خلفة» الآیة» الف و لام الآیة به معنای «اُذکر» است «اُذکر الآیة» یعنی «أن یقضی الرجل ما فاته باللیل، بالنهار» خب این مثال یکی از جاهایی است که حاج آقا زیاد میگفتند و مثالش یادداشتکردنی است؛ برای این که بگویند: یک جایی الغاء خصوصیت واضح است و اصلاً شبههی قیاس هم نیست زیاد مثال میزدند که «رجلٌ شکّ بین الثلاثة و الاربعة» اگر دیده باشید زیاد در کلماتشان این بود؛ هیچ احدی نمیگوید: «رجلٌ شکّ» یعنی دیگر ظنّ نه؛ ظنّ باید بمانیم ببینیم چه حکمی دارد. «رجلٌ» در این موضوعیت ندارد، این جا هم الان همین میآید «یعنی أن یقضی الرجل ما فاته باللیل، بالنهار» گمان نمیکنم احدی این جا بگویند: زن دیگر شامل این آیه و این حدیث نیست؛ فضای کلاسیک شود این حرفها میآید، فوری میگوییم: گفته: بالرجل؛ از کجا میگویید؟ ولی قطع نظر از آن فضا، خیلی واضح است «أن یقضی الرجل» رجل یعنی مکلف و شخص مصلی که اعم از مکلف است. «ما فاته باللیل« بالنهار و ما فاته بالنهار باللیل، فاقض ما فاتک من صلاة اللیل أی ساعة شئت من لیل أو نهار، ما لم یکن وقت فریضة» آن هم معلوم است روشن است؛ اول، نماز واجب بالفعل را مقدم دارید تا بعد قضا نماز نافله را انجام دهید. بعد استشهاد فرمودند؛ «الاحتجاج» الاحتجاجی که به آیه کردند آمد، یکی دیگر هم استشهاد به حدیثی است که در روایت دیروزِ شهید هم بود؛ استشهاد چه بود؟ «قال و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» امام علیهالسلام مثل حدیث دیروز که «نتغدی» فرمودند که به معنای اول ظهر شد. یک تعبیر آمد که حتی به معنای زوال بود که ما در روز جمعه «کنّا لا نتغدی یوم الجمعة حتی نصلی الجمعة» یعنی صبحانه نمیخوردیم؟! خیلی بعید است. «لا نتغدی» یعنی چاشت نمیخوردیم. کلمهی ارتفاع النهار هم که در روایت بود آن هم فیالجمله که دیدم ارتفاع النهار، دو تا ارتفاع داریم؛ الارتفاع الاعلی و الارتفاع الادنی. ارتفاع النهار تقریبا ثلث نهار در یک روایتی دارد؛ اگر روز را سه بخش کنیم، بخش اولش ارتفاع النهار میشود، بعد تا زوال نصف النهار میشود و بخش دیگرش هم به طرف بعد الظهر میرود. در روایت ارتفاع النهار بود «عند ارتفاع النهار و نتغدی» لذا احتمال این بود که به معنای قضا صبح باشد و ارتفاع النهار اول یعنی ادنی، نه ارتفاع اعلی که وقت صبحانه بود حضرت فرمودند: «نتغدی» یعنی صبحانه را با او میل کنیم و احتمال هم بود که ارتفاع نهار اعلی باشد به نحوی که به معنای غذای چاشت نزدیک زوال باشد؛ من در تعریف ضحی دیدم لغویین گفتند که ضحوة و ضحی، الارتفاع الاعلی بالنهار که حدود ساعت ده میشود اما ساعت هشت صبح مثلا ارتفاع نهار ادنی است. آن ارتفاع ادنی با نتغدی میآید، نتغذی هم باشد در هیچ نسخهای نتغذی ندیدم؛ نتغذی هم ممکن است چون عرب برای مطلق طعام خوردن، نتغذی میگوید. آن هم داریم و استعمالاتش بود ولی در این روایتی که دیروز خواندیم نتغذی در هیچ نسخهای ندیدم که نقل کرده باشند؛ این هم برای حدیث دیروز بود. آن چیزی که حضرت دنبال آن فرمودند، این جا هم دوباره حضرت فرمودند؛ آن جا به خاطر آن شخص روایت را از جدشان نقل فرمودند، این جا هم دوباره در این نقل مرسل فقیه فرمودند که «قال رسول الله إنّ الله لیباهی ملائکته بالعبد یقضی صلاة اللیل بالنهار، فیقول: یا ملائکتی انظروا الی عبدی یقضی ما لم افترضه علیه أشهدکم أنّی قد غفرت له» مثلا صاحبجواهر این جا گفتند: ولو آن شخص «یقضی بالنهار» اما خدای متعال که مباهات کرد، مباهات، متقید به روز نبود، مباهات متقید به عدم افتراض بود؛ اینها را صاحبجواهر بعدش دارند که خودتان ان شاء الله نگاه میکنید.
بعد مرسل حسن را بیان میکنند؛ «و المرسل الآخر الذی ارسله الحسن» حسن یعنی ابنابیعقیل؛ حسن بن علی میگویند، حسنبنعیسی هم هست؛ در مفتاح الکرامة به نظرم ارسله الحسن بن عیسی دارد. حسن بن عیسی یعنی همین ابن ابی عقیل. حسن معروف و العمانی ابنابیعقیل است؛ در کتاب او از ایشان منقول است؛ کتب ایشان در دست نیست و به صورت مرسل از ایشان آمده «و المرسل الآخر الذی ارسله الحسن» شهید در ذکری تصریح به حسن یعنی ابن ابی عقیل کردند. کاشف اللثام، الحسن تعبیر کردند، صاحب جواهر هم الحسن گفتند اما در مفتاح الکرامة دارند «ارسله الحسن بن عیسی» حسن بن عیسی همان حسن بن علی بن ابی عقیل است؛ نظر شریفتان باشد که جناب عمانی احد القدیمین است. دو نفر از علماء را قدیمین میگویند یکی ابن جنید و یکی حسن بن عیسی ابن ابی عقیل هستند. «ارسله الحسن عنهم علیهما السلام «و الذین هم علی صلاتهم یحافظون» أی یدیمون» شاید در یک نسخهای یداومون هم بود. «أی یدیمون علی اداء السنة» سنة این جا یعنی چه؟ به معنای سنت حضرت که هست ولی این جا خصوص نماز نافله، منظور است. «السنة» مقابل «الفریضة» است. «أی یدیمون علی اداء السنة» در نماز مستحبی مداومت میکنند؛ چطوری مداومت میکنند؟ «فان فاتتهم باللیل قضوها بالنهار» نهار و لیل به هم چسبیدهاند، نمیگذارد از او ترک شود، مبادا فاصله بیفتد؛ مداومت به معنای عدمالفصل است. «و إن فاتتهم بالنهار قضوها بالیل» که در این روایت مرسل هم دلالت بر این شد که اصحاب فرمودند: «یستحب التعجیل».
شاگرد: «و الذین هم علی صلاتهم دائمون هم داریم
استاد: شاید خود محافظت هم مراد باشد چون خود او معنا کرده، ایشان روایت را نقل کرده یعنی حالا در چه شرایطی بوده که امام علیهالسلام از آیه محافظت آوردند و تفسیر به همان دوام کردند؟! یحافظون به معنای دائمون است؛ دائمون در سنت است، نماز مستحبی است، یحافظون هم معنای اصلی در فرض در وقت خودش و در اول وقتش است ولی علی ای حال آن دائمون هم داریم. اگر صدر و ذیل آیات تفاوتی داشته باشد که در فرمایش شما تفاوتی بدهد نمیدانم باید نگاه کنیم. این برای روایات باب بود.
برو به 0:31:10
صاحب جواهر شروع به خدشه کردن در دلالت تک تک اینها میکنند. «و لو لا الشهرة الجابرة لهذه النصوص سندا و دلالة» که اصحاب طبقش فتوا دادند «یستحب التعجیل نهاراً و لا ینتظر اللیل» اگر این نبود «لأمكن أن يناقش» حدود یک صفحه در اینها شروع به خدشه میکنند که حالا خودتان ملاحظه میفرمایید. بعد طرف روایات آن طرف میروند. الان عبارت ایشان هم این طوری است. عبارت ایشان را خواندیم و تا به روایات آن دسته میرسیم عبارت بهجةالفقیه هم بخوانیم.
شاگرد: جبران را برای دلالت میگویند یا برای سند؟
استاد: هر دو؛ سند همه این روایات خوب نبود، مرسل داشت، صحیح هم در آن بود؛ هر کدام که سندش ضعیف است و هر کدام هم که دلالتش مخدوش است ولی چون «استناداً بهذه الروایات» اصحاب فتوا دادند هم ضعف سند جبران میشود و هم خدشه در دلالت جبران میشود؛ یعنی خدشهها به واسطه این عمل کنار میرود و خدشهها قابل اعتنا نیست. حاج آقا حرف مرحوم کاشف الغطاء را زیاد میفرمودند. درس اصول یا فقه بود نشستند گفتند: کلام ما سر دلالت آیه نبأ «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أ»[3] بر حجیت خبر عدل است؛ بعد گفتند: علماء بیست و پنج اشکال بر دلالت این آیه بر حجیت خبر عدل کردند، حالا ما اول میگوییم: آیه که دلالت دارد اما حرف علماء را هم میخوانیم. یعنی میخواستند بگویند: این قدر این آیه روشن است که بیست و پنج خدشه را جواب هم میدهیم اما از اول معلوم است. حاج آقا این را زیاد میگفتند؛ آیه که دلالت دارد. حالا اصحاب که عمل کردند معلوم میشود این خدشههایی هم که در جواهر آمده، نزد اصحاب قابل اعتنا نبوده و مجموع اینها را که نگاه کردند «یستحب التعجیل» را از آن فهمیدند. این معنای جبران دلالی میشود. لذا صریحاً فرمودند:« و لو لا الشهرة الجابرة لهذه النصوص سندا و دلالة»
شاگرد: جبران دلالت را آقایان معمولاً قبول نمیکنند ولی جبران سند را شاید قبول کنند. حاجآقا هم مثل این که در آن اشکال داشتند.
استاد: ایشان میگفتند:شهرت، سند را به حیث صدور برای ما جبران میکند اما دلالت خود مجتهد و فقیه است که ببیند آنها چه فهمیدند.
شاگرد: مخصوصاً که در مستحبات بوده و با توجه به خصوصیت استحباب، تسامح را روا میدانستند نه اینکه بخواهند مو را از ماست بیرون بکشند
استاد: یک ضابطهای قبلا صحبتش شد، خیال میکنیم در جبران دلالی آن هم این جا میآید؛ یعنی گاهی ما ادلهای داریم که وقتی فی حد نفسه به دلالت اینها نگاه میکنیم میتوانیم خدشه وارد کنیم اما اصحاب که این روایات را دیدند و به آن دلالت فتوایی خودشان طبق آن مدلول «مفتیبه» فتوا دادند، این فتوا کاشف از برداشت محض و «لولا خلی و طبعه» از نص نیست. آن برداشت پشتوانهی مرام اهل بیت، فقه اهل بیت داشته؛ چیزی که فقها در این محیط بزرگ شده بودند و صرفاً این نبوده که در کلاس فقه به عبارت نگاه کنند، پشتوانهی فتوای آنها اگر آن بوده یعنی فتوای آنها کاشف از دلالت روایت است و کاشفیت روایت با هم از یک چیز خارجی است، اگر آن طور باشد جابریت خوب است. در مواردی که این طور چیزی را مطمئن شویم خیال میکنید این جابریت هیچ مشکلی ندارد؛ بگوییم: شما خدشه میکنید اما اینها میفهمیدند این مقصود همانی است که بین خودشان اهل بیت میخش را کوبیدند؛ اهل بیت در بین شیعه میخ یک چیزی را کوبیده بودند، فرهنگ اهل بیت است، فقها هم این را خبر داشتند و از روایات هم همین را فهمیدند؛ همینی که هست. شما میآیید عبارت را زیر ذرهبین میگذارید به این خدشه میکنید. این جا همان عمل دلالی، فتوا بر اساس دلالت خاص دادن که کاشف از آن است مقدم بر نظر شخصی از یک روایت است.
شاگرد: این، جبران دلالی این لفظ نمیشود
استاد: مقصود از جبران دلالی یعنی جبران صحت استناد کردنِ برای فتوای اصحاب به این روایت.
شاگرد: یعنی در واقع ثبوت را مشخص کردند
استاد: یعنی رابطه برقرار است به این که میگوییم: گویندهی این روایات مقصودش همانی بوده که اینها به آن فتوا دادند. چرا؟ چون همان گوینده مبنا و مسلکی را بین متشرعه گذاشته است اما آن چیزی که حاج آقا خدشه میکردند گاهی استدلالات کلاس بود، آن جا بود که میگفتند: دارند استدلال میکنند میفهمیم که این مبتنی بر استدلال است و استدلالی که مخدوش است کنار میرود.
برو به 0:36:53
شاگرد: گویندهی این عبارت را که میفرمایید یعنی امام علیهالسلام این لفظ را در داشتند یا از این الفاظ امام این را برداشت کردند این مقداری مشکل است.
استاد: امام در زمینهای که همه خبر داشتند و این فقها کلامی را متناسب با آن زمینه القاء کردند، در آن زمینه وقتی یک جمله گفته میشود مخاطبی که این چنین ذهنیتی دارد این را میفهمد یعنی همانی که اصحاب به آن فتوا دادند نه چیز دیگری؛ یعنی فتوای اصحاب ناشی از استدلال کلاس فقه نبوده، فتوای اصحاب ناشی از آن چیزی است که از بیرون و در محیط تشیع برداشتی که شیعه از فقه اهل بیت دارند و انسی که با آن داشتند ناشی شده که چنین مدلولی را به ذهن او آورده، اگر این طور باشد جابریت خوب است، جابریت به معنای کاشفیت از مراد امام علیهالسلام از عبارت است؛ خیال میکنید این فرق بکند با آن جایی که صرفاً مبتنی بر استدلال است.
شاگرد: یعنی طبق آن فضا، برای ما یک مذاقی از شریعت را بیاورد؟
استاد: بله؛ آن نظام، کلیتر از چیزی است که الان عرض کردم. نظام یک چیزی است که ارتکازساز است؛ شما بدون این که خودتان بفهمید، هزارها دستوری که روایت و آیه و احکامی که از شرع میدانید در ذهن شما به هم پیوند داده شده، در جدول منظمی قرار گرفتند ولو به آن جدول خود شما علم آگاهانه ندارید، ارتکازات خانههای این جدول را تعیین میکنند و در مقام خودش شما را راهبری میکنند اما این چیزی که امروز عرض میکنم بخشی از این جدول است یعنی فقها نسبت به آن چیزی که خارجیاً مأنوسشان بوده، از آن ناحیه فهمیدند که منظور امام این است یعنی کلی آن ارتکاز هم نیاز نیست و همان بخشی از آن هم کافی است، کلی اش هم که بهتر است و به حرف ما صدمه نمیزند؛ منظور من این است که بخشی هم باشد کافی است یعنی در همین زمینه با روایات و میدان خارجی طوری صورت گرفته که آن به فقها گفته که این طور بفهمید نه لفظ، نه عبارت لفظی و مفهوم تصوری؛ مدلول تصوری کلام آنها را به تصدیقی رهبری نکرده بلکه مدلول تصوری به اضافهی قرائن خارجیهی موجود نزد خودشان با هم مدلول تصدیقی را تعیین کردند؛ این خیلی مهم است. چون یک مدلول تصدیقی که اصحاب از امام فهمیدند، فقط حاصلشدِ مدلول تصوری کلام که سراغ تصدیقی برود نباشد. خیلی وقتها شما به کلام نگاه میکنید میگویید: گوینده این را اراده کرده، استدلال هم میآورید، آن استدلالات مخدوش است، جابر هم نیست اما یک وقتی شما یک کلامی را میآورید میگویید: گوینده این را اراده کرده، از کجا میگویید؟ فقط خود کلام «کان، یکون» را نبین، مجموع چیزهایی که میدانی مقصود گوینده است.
شاگرد: از اول قرن سه این روایت آورده شده به آن استدلال کردند؛ اگر مثلا این روایت از قرن نه مشهور شده باشد شاید محل بحث باشد؛ یعنی از همان زمانی که متصل به سیرهی متشرعه بوده همین طوری این روایات بوده و استدلال به آن میکردند.
استاد: میخواهید بگویید: این روایت اخیر فایده ندارد؟
شاگرد: یکسری از روایات مثلا در مستدرک باشد و از آن موقع که در کتابها آمده استدلال کردند جا افتاده است.
استاد: این چیزی که من عرض کردم بند به یک روایت نبود .الان هم میبینید همان روایاتی که در ذکری آمده زمان آنها زیاد بوده بعدش اینها از بین رفته الان در مستدرک ما بخشی از آن را میبینیم یعنی در تاریخی که جلو آمده، کتابها زیاد در دستشان بوده و علما مجموع اینها را میدیدند؛ اگر همه را نگاه میکردند با آن چیزی که از خارج در متن جامعه بین خود شیعه؛ عوام و خواص همه با آن بزرگ میشدند خیلی زود میفهمیدند که مقصود از این حدیث، این است؛ یک وقتی حدیث در فضایی است که میفهمیم اصحاب به لفظ نگاه کردند، مدلول تصوری لفظ را نگاه کردند با استدلالات و استنباطات فقهی گفتند: مدلول تصوری کلام که این است به این شواهد با این استدلال، امام این را هم اراده کردند؛ این جاست که حاج آقا میفرمودند: این چنین فهمی اصلاً جابریت ندارد. این جا، جای خطاست که یک کلام را بگیرند بگویند: پس گوینده چنین اراده کرده خب اشتباه میکنند به خلاف این که از مجموع چیزها اطمینان دارند از آن مرام اهل البیت علیهمالسلام که دراینصورت کاشفیت دارد.
شاگرد:در سیرهی علما این بوده که مجموع قرائن میدیدند در روایتی که برخورد میکردند. متأخر این طور هستند که معمولاً یک روایت را میآورند از آن ده تا حکم درمیآورند اما قرینه پیدا کردن و حدیث مستند کردن در قدما زیاد است.
استاد: اگر نسبت به استقراء فرمایش شما به اطمینان برسیم معنای حرف شما این است که اگر سی درصد، عمل اصحاب عملاً کاشف این طوری بود و جابر دلالت هم بود از سی درصد برود هفتاد درصد شود؛ اگر استقراء فرمایش شما درست شود، بالا میرود؛ خیلی خوب است. یعنی از این ناحیه، فضا، فضای استدلال در کشف دلالت نیست، استدلالهایی است بعداً آمده، دلالت ناشی از آن چیزی بوده که خودشان از فقه اهل بیت و از انسی که با روایات اهل بیت در مجموعش داشتند حالا یا ارتکاز کلی یا بخشی از آن که خیلی کار انجام میدهد.
بعد صاحب جواهر چندین روایت را برای طرف مقابل میآورند. در بهجة الفقیه هم نمیدانم چطور شده، خبر جعفی یک بار تکرار شده، صحیحهی معاویة بن عمار نیامده، حالا اینها را باید بحث کنیم، شما هم بهجة الفقیه با جواهر را یک نگاهی کنید.
شاگرد: سر آل محمد که متعدد در روایات آمده این ناظر به شهرت عامه نیست؟! یعنی عامه چیزی نداشتند شهرت داشتند اما سرّ آل محمد این است.
استاد: گفتم «أ یجوز» یعنی خود سائل در فضایی بود که با عامه محشور بود این را شنیده بود و به شک افتاده بود که حرف اینها درست است؟! حضرت فرمودند: سرّ است یعنی خلاف …
شاگرد: یعنی حمل بر تقیه میشود.
استاد: حمل بر تقیه را حالا صفحهی بعد میگویند؛بحث صاحب حدائق اگر این جا را نگاه کنید سر این است که تقیه کدام است؟! هر دو طرف احتمال تقیه دارد که جالب است.
شاگرد2: این آیهی شریفه «و جعلنا اللیل و النهار خلفة لمن أراد أن یتذکر» این فاعل «أراد» را اگر خدا بگیریم، مدح در میآید و «أن» را هم تعلیلیه بگیریم. «لمن أراد الله».
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
کلیدواژگان:توقیت شرطی/توقیت تکلیفی/وجوب شرطی/وجوب نفسی انبساطی/استحباب انبساطی/قرة عین/ حیثیت تعلیلیة/ قیاس/ الغاء خصوصیت/ معنای غداة/ مذاق شارع /نظام ارتکازساز /مراماهلبیت/ شهرة؛جابر سند/ حسنبنعیسی؛احدالقدیمین.
[1] بهجة الفقيه، ص: 166-167
[2] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 301-302
[3] سورة حجرات، آیة 6
دیدگاهتان را بنویسید