مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 17
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ١٧: ١٣٩۵/٠٨/٠۵
و يخرج ما مرّ شاهداً على الإلغاء المذكور بحيث لا يرجع إلى القياس.هذا، مضافاً إلى ما استند في «المعتبر» إليه من قوله عليه السلام من أدرك ركعة من الوقت، فقد أدرك الوقت، و فيه زيادة الدلالة على أدائيّة الكلّ بوقوع ركعة في الوقت؛ و أنّ شرط المكلّف به أعمّ من وقت الركعة فما زاد بنحو تعدّد المطلوب؛ فوقت الركعة شرط و الزائد واجب فقطّ. و على الاشتراك يقتصر على فعل الظهر أو المغرب لاشتراط الأخيرة بالأُولى بلا عكس، مع اشتراك الوقت فرضاً، فيقتصر على غير المشروط بالأُخرى.(بهجه الفقیه ١۵٠)
آراء درباره أدائیت کل یا بعض صلاه باتوجه به قاعده من ادرک
حاج آقا این عبارت را در آخر کار آورده اند. زیرا احتمال اینکه این تعبیر برای محقق باشد و در روایت نباشد مطرح بود. ایشان با تعبیر مضافا این احتمال که عبارت برای خود محقق ؛ سهو اللسان؛ اشتباه در نقل؛ نقل به معنای استنباطی خود محقق باشد را کنار میزنند ؛ درست است که دلیل را آخر از همه آورده اند اما آخری است که کلمه استند به کار برده شده است؛ استند الیه من قوله علیه السلام ؛ همانند عبارت علامه در متنهی که فرمودند «و فی عبارة أخری» ؛ یعنی تعبیر برای روایت است که « من أدرک رکعة من الوقت فقد ادرک الوقت».
زیادة الدلالة علی ادائیة الکل ؛ از قدیم اصحاب در فتوا روی ادائیة الکل بحث کرده اند؛ آیا وقتی یک رکعت ادراک شد ، کل نماز اداء میشود یا کل آن قضاء است یا تنها همان رکعتی که در وقت است ادا است و بقیه رکعات قضا است؟ سه قول است ؛ در جواهر هم بحث کرده اند. قبل از معتبر در این مساله ، سید مرتضی و شهید و … نظر دارند که اداء است ، قضاء است یا تلفیقی از قضاء و اداء میباشد.
حاج آقا می فرمایند این تعبیر محقق برای جواب به اینکه نماز اداء یا قضاء یا تلفیقی از اداء و قضاست، کار می کند. و فیه زیادة الدلالة علی ادائیة الکل. یعنی اگر این تعبیر من ادرک رکعة من الوقت فقد أدرک الوقت را در روایت داشته باشیم کسی که مدرک وقت میباشد نمازش اداء است.
توضیح تنقیح مناط آیه الله بهجت درقاعده من ادرک
حالا یک أنّ اضافه کردند از نظر بحثی خیلی خوب است بحث را دقیق می کند پیش می برد در این عبارت محقق هست «و أنّ شرط المکلف به أعم من وقت الرکعة فما زاد بنحو تعدد المطلوب فوقت الرکعة شرط و الزائد واجب فقط». این نکته و تفقه حسابی را حاج اقا به عبارت اضافه فرمودند .
در متن بهجت الفقیه علی الاشتراک که برای قبل است سر سطر باید برود نمی دانم چرا سرسطر نبرده اند و علی الاشتراک مطلب عوض می شود باید برود پاراگراف جدا بشود.
این عبارت همان بحث هایی که این چند روز طول کشیده است برای شما هم ملال آور بوده است یا نه، که باید ببخشید علی ای حال می تواند فی الجمله مقدمه برای همین عبارت ایشان باشد اینجور حرف زدن که شرط مکلف به اعم است از وقت رکعت به نحو تعدد مطلوب فوقت الرکعة شرط و الزائد واجبٌ یعنی یک نحو تنقیح مناط نه قیاس. مناط به معنای حیثیت تقیدیه ملحوظه در موضوع حکم میباشد؛ وقت انشاء چه چیزی را در نظر گرفته اند؛ از این جمله چه مقصودی داشته اند، این عبارت تنقیح است و لذا فروعاتی بر آن متفرع میشود که بعدا عرض می کنیم ؛ اصل اینکه باید در فضای فقه به دنبال چنین حیثیتی برویم ثابت است. از آثارش این است که بوسیله استنتاج کبری میتواند ده ها مسئله را جواب بدهد . این چیزی نیست که اسمش قیاس باشد ؛ این کار در فضای فقه لابد منه است. قبلا یادداشت کرده بودم بعضی ها هم در مراحل بعدی ای که از آن ها جلوتر یادداشت کرده بودم این بود
بله سیر أقرب، أقرب طرق؛ معتکف گاهی محتاج یا مجاز است از محل اعتکاف بیرون برود ولی باید نزدیک ترین راه را انتخاب کند؛ اقرب الطرق. شما فتوا میدهید مقلد شما هم رساله را می گیرد می گوید اقرب الطرق و کوتاه ترین راه را باید معتکفی که خارج شده طی کند و به مسجد برگردد.
مقلد استفتا می کند که گیر افتاده است شما نمی توانید بگویید نقتصر علی مورد النص و باید کوتاه ترین راه را انتخاب کنی؛ یعنی باید حیثیت سنجی کنیم. برای مثال مقلد استفتاء میکند که در حج یا جایی بودم که ایام زیارتی است از مسجد بیرون آمدم و اما نزدیک ترین راه _دویست متر _ بخاطر وجود ترافیک یک ساعت و نیم طول میکشد. اما راه دیگر که طولانی تر است با اتوبوس ده دقیقه طول میکشد ؛ کدام را انتخاب کند؟
الان مفتی چاره ای ندارد که حیثیت سنجی و تنقیح مناط کند ؛ مقصود از اقرب الطرق این بوده که زمان کوتاه تر باشد و زود به مسجد برگردد یا مقصود کوتاهترین فاصله تا مسجد و لو دو روز طول بکشد میباشد؟
ظاهرش اقرب مکانی است. در ذهن کسی اقرب زمانی نمی آید ولی وقتی کسی گیر افتاد برای او حیثیت جلوه می کند. اتفاقا فروعاتی که محل ابتلا می شود آن حیثیت اصلی را که مقصود اصلی منشئ بوده است و در انشاء در نظرگرفته است در تفاوت صغریات خودش را نشان میدهد .
حالا شما هم باز مثال های دیگری پیدا بکنید زیبا بشود و من هم بفرمایید که یکی از آقایان، نمی دانم قبل ها داده بودند یا الان بود که یک برگه گذاشته بودند جلوی جواهر من حدود 18 مورد همین مثال هایی که خوب بود. نزدیک 40 – 50 مورد هم من در کاغذ دیگر هم خیلی تلگراف مختصر …
ولی در فکر این باشید یادداشت بکنید مواردی پیدا می شود که بعدا کمک می کند در این که بفهمیم که فضای تنقیح مناط ، الغای خصوصیت … الان این اسمش را که من گفتم برای اعتکاف شما میشود بگویید الغای خصوصیت؟ الغای خصوصیت نیست. آها ببینید این ها …
ولی الان در کلاس در فضای کلاس الفاظ الغای خصوصیت و تنقیح مناط و اینها همه نزدیک هم هستند از هم دیگر جدا نیست
مناط ، مناط یعنی آن حیثیتی که اصل انشاء به او بر میگردد در مانحن فیه حاج آقا دارند یک نحو تنقیح مناط میکنند . تمرکز اصلی را روی این عبارتی که از محقق نقل شده است _من ادرک رکعة من الوقت فقد أدرک الوقت_ میگذاریم و به سایر تعابیر توجه نمیکنیم.[1]
من ادرک رکعة من الوقت فقد أدرک الوقت ، یک جمله شرطیه است. مفادی دارد که ظاهرش خیلی مبهم نیست حتی به عوام هم القاء شود می فهمند اما وقتی میخواهیم تنقیح مناط انجام دهیم خیلی کار دارد.
ظاهر عبارت این است که شرط مکلف به اعم من وقت الرکعة؛ آیا وقت، شرط مکلف به است یا شرط تکلیف است؟ مکلف به صلات است. تکلیف وجوب صلات است . وقت شرط مکلف به است یا شرط تکلیف؟ از این عبارت محقق این جور استفاده می کنند که أن الشرط المکلف اعم من وقت الرکعة مازاد بنحو تعدد المطلوب ؛ آن چیزی که شرط نماز است اعم است از وقت یک رکعت فمازاد. به نحو تعدد المطلوب یعنی محور مطلوب وقت نماز یک رکعت است ولی باز هم به نحو وجوبی چهار رکعت مطلوب مولی است. ولی آن چیزی که بیش از یک رکعت است واجب است ولی شرط نیست بلکه از حیث تکلیف تعدد مطلوب است و تکلیف هم در هر دوی آنها وجوبی است ؛ هم واجب است چهار رکعت را در وقت بخوانی و هم در فرض قهری واجب است یک رکعتش در وقت باشد. ولی چهار رکعت خواندن در وقت که تکلیف است، تعدد مطلوب است؛ یک رکعتش مطلوب است و شرط هم هست، چهار رکعتش هم مطلوب است ولی سه رکعتش شرط نیست و فقط واجب تکلیفی است. و أنّ شرط المکلف به أعم من وقت الرکعة فمازاد به نحو تعدد المطلوب یعنی مطلوب محوری یک رکعت است و مطلوب دومی چهار رکعت است. فوقت الرکعة وقت یک رکعت که مطلوب محوری است شرط است برای ادای اتصالات و همه چیزش و الزائد _سه رکعتش_ تنها واجب به وجوب تکلیفی است . در مواضعی دیگر غیر از بهجة الفقیه ، در جامع المسائل یا در درس یا در جواب استفتاء یک جاهایی حاج آقا خیلی ظریف فضایی را باز میکردند و بین تکلیف و وضع جدا می کردند. الان هم می بینیم اینجا دارند یک نحو این جور کاری را انجام میدهند که میگویند یک رکعت شرط است. شرط وضعی است یا تکلیفی؟
شاگرد : وضعی
استاد : تکلیفی هم هست مانعة الجمع نیست. تکلیفیی است که وضعی هم هست. اما سه رکعت تکلیفی است که وضع دنبالش نیست. قبلا هم نظیر همین ها را زیاد عرض کرده بودم ولی اگر یادتان باشد در صحیح و اعم مفصل بحث شد که در ماهیت های مخترعه آیا هر جزئی مقوم است یا نیست؟ جزء الطبیعة هست ولی در عین حال مقوم نیست. و لذا فرمودند أنّ الشرط المکلف به اعم من وقت الرکعة فمازاد بنحو تعدد المطلوب و وقت الرکعة شرط و الزائد واجب فقط.
برو به 0:15:07
برای تحلیل من أدرک سوالات حسابی مطرح میشود. شما می فرمایید یک رکعت شرط است و بقیه وجوب تکلیفی دارند.اما آیا فروض دیگری نیز دارد؟
ناگفته نماند دراین تحلیل تنها به بررسی عبارت محقق«من ادرک… من الوقت فقد ادرک الوقت» میپردازیم و سایر تعبیرات را فعلا کاری نداریم. برای اینکه عبارت را تحلیل کنیم فعلا به اندازه ذهن قاصرم وجوه و فروعاتی را میگویم که به ذهن شما کمک کند تا ببینیم چه چیزهایی می توانیم از این عبارت در بیاوریم. جمله های شرطیه یک مدلول تصوری عمومی دارند. من کذا، کذا. اگر فلان، آن گاه کذا. میخواهم فقط مثال بگویم برای تفاوت مدلول تصدیقی کلام، مدلول تصوری آن هم جای خودش.
کسی که شنیده است من ادرک رکعة من الوقت اگر برود ببنید در کجا وارد شده است می بیند که عجب روایت هست که مثلا زنی اول ظهر حائض شد. سوال می کند هنوز اذان می گفتند حائض شد چه کار کند؟ جوابش دادند من ادرک رکعة من الوقت فقد ادرک الوقت. این یک جور است زمینه سوال خیلی مهم است.
یک وقت دیگر می روید روایت را می بینید مثلا می گوید ماه گرفت اما من نماز آیات را شروع کردم ؛یک رکعتش را خواندم اما ماه باز شد ، اینجا می گویند که من ادرک رکعة من الوقت فقد أدرک الوقت. فقها من ادرک رکعة من الوقت فقد أدرک الوقت را با اینکه در مورد ماه گرفتگی وارد نشده مطرح کرده اند.
کسی می گوید آخر وقت پاک شده است نماز بر او واجب است و من ادرک رکعة من الوقت فقد أدرک الوقت در مورد او جاری میشود.
کسی می گوید که من نمازم را عقب انداختم مثلا با مسامحه می بینم چهار رکعت تا غروب مانده ولی خیلی هم تشنه ام از حضرت سوال می کند مجاز هستم که سریع یک آبی بخورم که در نماز حالت تشنگی نداشته باشم حضور قلب داشته باشم یا نه ؟ حضرت میفرمایند من ادرک رکعة من الوقت فقد أدرک الوقت. اصلا زمین تا آسمان فرق می کند استظهار از جمله با این سوالات.
کسی می آید می گوید که نماز ظهر را به خیال اینکه ظهر شده است خواندم. بین نماز وقت داخل شد و من از نماز فارغ شدم جواب میدهند که من ادرک رکعة من الوقت فقد أدرک الوقت. می گویند نگاه کن اگر سلام نماز ، تشهد نمازت در وقت بوده فایده ندارد باید حداقل یک رکعت در وقت واقع شود .
جای دیگر سوال می کند یا بن رسول الله عمدا یا سهوا تنها چهار رکعت وقت دارم؛ اگر تیمم کنم چهار رکعتم در وقت واقع میشود اما اگر وضو بگیرم دو رکعت در وقت واقع میشود؛ حضرت جواب می دهند من ادرک رکعة من الوقت فقد أدرک الوقت. یعنی می تواند برود وضو بگیرد و لازم نیست تیمم کند تا چهار رکعت بخواند.
این فروضات در کتاب های فقهی هم آمده است اینها مطرح است. اگر بخواهید در این فروعات جواب بدهید نظیر همان تنقیح مناطی که برای اقرب الطرق عرض کردم این جا باید معلوم شود آیا این قاعده در همه این موارد یک جامع دارد یا نه؟ زمینه سوال در تعیین مدلول تصوری از قاعده کاملا دخالت دارد که تا ما سوال را نبینیم نمی توانیم تصمیم گیری کنیم اینها خیلی مهم است . ما یک جمله داریم من ادرک رکعة من الوقت چه کار باید بکنیم؟
شهید در روض الجنان فی شرح ارشاد الاذهان مطرح فرمودند شخصی خدمت حضرت می گوید مغمی علیه، بین وقت چند لحظه به هوش آمد و دوباره از هوش رفت چه کار کند؟ حضرت می فرماید من ادرک رکعة من الوقت فقد أدرک الوقت. این وقت یعنی اول وقت یا آخر وقت؟ یعنی وسط وقت لذا شهید در روض می فرمایند نه اصلا من ادرک ،اول و وسط و اخر نمیشناسد میخواهد اول باشد میخواهد وسط یا آخر باشد .
میگوید به خیال اینکه چهار رکعت وقت دارم نمازم را شروع کردم اما بین نماز خورشید غروب کرد حضرت می فرمایند من ادرک رکعة من الوقت فقد أدرک الوقت. این احتمال را مرحوم حکیم برای روایات باب داده بودند که ناظر به کسی است که یک کاری کرده است نه اینکه برای او ضرب قاعده و کبری کنیم . می خواهیم بگوییم کسی که این چنین شد این چنین است.
سوالی که اینجا هست مدلول تصوری جمله قطع نظر از سوال سائل چه چیزی است ، ذهن هر کدام از ما بیشتر سراغ چه می رود؟
شاگرد : این وجوه در روایات آمده است؟
استاد : نه
شاگرد : ولی فقها همه اینها را گفته اند.
استاد : بله در رد و اثبات فروعاتی مطرح است ؛ برخی می گویند من ادرک مطلق است در حالی که اصلا در بعضی موارد اطلاق معنا ندارد بلکه باید تنقیح مناط کنید. نکته ظریفی است؛ یعنی باید فهم کنیم. فهم غیر از اطلاق است باید آن حیثیت دست ما بیاید ؛ در من ادرک فقد ادرک مهم جواب شرط است و لو شرط نقش مهمی دارد اما نقش مهمتر در جوابی است که تکرار همان شرط است من ادرک الوقت فقد أدرک الوقت. یعنی چی؟ خیلی آن جواب مهم است در اینکه تحلیلش کنیم.
فقها با این قاعده همین جور برخورد می کنند ، جالب این است محقق که این قاعده را فرموده برای آن قبل و بعدی ذکر نکرده است.
مدلول تصوری قاعده من ادرک
ما باشیم و این تعبیر ؛ مدلول تصوری کلام چیست؟ سوالات و وجوهی که مطرح شد برای درک مدلول تصدیقی قاعده بود که آن یک فضا است ؛ سوالات مطرح شد تا مشخص شود مدلول تصوری چقدر تاب دارد ، آن را فعلا بگذارید کنار . خودمان هستیم و مدلول تصوری. یعنی هیچ سوالی نیست و به فرمایش ایشان فقط آمده است من ادرک رکعة من الوقت فقد أدرک الوقت. این یعنی چه؟ یعنی می گوییم هر کس وقت را درک کرد وقت را درک کرده است. کلاسیک ترین تعبیر، تعبیر حاکم است. دلیل حاکم این بود که حتما یک دلیل پایه داریم؛ حاکم آن را دستکاری و توضیح می کند ؛ تصرفی در آن می کند؛ وقتی میگوید من ادرک رکعة من الوقت یعنی از قبل می دانیم یک نماز و وقتی هست که مکلف باید در این وقت نمازش را بخواند . پس این دلیل حاکم است یعنی دارد آن ها را توضیح میدهد و یک ادعایی درباره اش می کند. بنابراین در این فضای کلاسیک مدلول تصوریی که دم دستی است حکومت است. کسی که یک رکعت از وقت را درک کرد کمن ادرک الوقت حکومتا و ادعاءً . وجدانا سه رکعت را درک نکرده است بلکه یک رکعت را درک کرده است. اما شارع حکومتا می گوید مثل این است که همه وقت را درک کرده است.
حال سوال این است درک کردن وقت توسط او به چه معناست؟ یعنی اگر نماز خواند نمازش اداء است یا باید نماز خود را به نیت اداء شروع کند؟ ممکن است بگویید اگر بخواند اداء است اما چون کمتر از چهار رکعت نمانده است میتواند قضا کند و موسع است. ظاهر ادرک رکعة این است که باید بخواند نه اینکه اگر خواند اداء باشد بلکه باید بخواند. خب تا حالا شروع هم نکرده بود باید شروع کند یا نه؟ ظاهرش این است که باید شروع کند. وضو بگیرد سپس ادرک رکعة را اجرا کند یا نه وضو نگیرد یا تیمم کند؟ اگر قرار است وضو بگیرد می تواند ادرک رکعة را اجراء کند اما اگر وضو نگیرد و تیمم کند میتواند چهار رکعت را درک کند ؛ این حکومت برای چه جایی است؟ فقط به حال اختیار که وضو دارد ناظر است؟ او تنها به اندازه ی چهار رکعت با یک تیمم وقت دارد ، بخاطر رعایت من ادرک آیا میتواند تیمم را رها کند و وضو بگیرد؟ مدلول تصوری کلام چیست؟
برو به 0:31:15
آیا أدرک فعل ماضی است؟ یا فعل ماضیی است که در جمله شرطیه آمده است و به معنای فعل مضارع میباشد؟ این جور نیست که هر گاه مَن شرطیه بر سر فعل ماضی آمد فعل ماضی به معنای فعل مضارع باشد بلکه جایی هست که واقعا به معنای خودش_ ماضی_ باشد؛ من قتل زیدا فعلیه دیته ؛ این جا قتل به معنای یقتل نیست. من ادرک کدام یک می باشد؟ یعنی اتفاقی نماز را شروع کرد بعد ادرک یک رکعت را ؟ یا این که ادرک به معنای من یدرک است ؛ یعنی کسی که می تواند نماز را درک کند، در جملات شرطیه کدام است؟ من ادرک فقد ادرک.
معمولا قضایای شرطیه در مقام تقنین ناظر به مطالب کلی تر است تا یک قضیة فی واقعة ؛ جمله شرطیه از عمومیتی برخوردار است که ذهن سراغ مورد خاص نمی رود. این همه فقها بر من ادرک رکعة استدلال کردند اما احتمال کسی که اتفاقی نماز را شروع کرد را در مورد این قاعده و قضیه شرطیه نمیدهند. این احتمال عجیب است و باید در موردش فکر کنید که چه می خواهد بگوید.
اشتراط به معنای استلزام و ملازمه است. ملازمه در بستر عموم شکل می گیرد ، ملازمه در بستر وقایع خارجیه در قضایای شرطیه خلاف اصل است . قضیه شرطیه ای که در مقام حقوق و فقه که جایگاه کلی دارند، کلی هستند. پس در مدلول تصوری قاعده، ادرک به معنای فعل مضارع میباشد، یعنی من یدرک.
شاگرد : خود واژه ادرک آن بار معنایی خاص را ندارد؟ مثل برداشت آقای حکیم باشد و به آن سمت ببرد؟
استاد : احسنت. شاید در روض الجنان شهید همین حرف شما را مطرح میکنند و می گویند عده ای گفته اند که اصلا ادرک برای آخر وقت است، چرا در اول و وسط وقت هم آن را معنا میکنید ؛ وقتی میگوید ادرکه یعنی آخرش را درک کرد ، می گویید رفتم جلسه روضه را درک کردم ؛ فلان عالم را درک کردید یعنی آخر عمرش را دیدی. بعد شهید در مقام جواب از لغت یک شعری می آورند و می گویند شاعر ادرک را برای اول وقت و وسط وقت نیز به کار برده است .
شاگرد : همین زبان حکومتی که این روایت دارد که یک رکعت را به ازای چهار رکعت حساب می کنند ،خودش ظاهر در آخر وقت نیست؟
استاد : آیا لسان حکومتی خیلی صاف است که مفاد جمله شرطیه است؟ یک وقتی داریم که در آن نماز می خوانند، هر جمله شرطیه ای در مورد آن آمد حتما ظهور تصوری اش حکومت است؟ در ذهن من هنوز خیلی صاف نیست. در ضوابط کلاسیک اول حکومت را گفتم ولی این احتمال هست که حتی مدلول تصوری این جمله را به نحو کبری در نظر بگیریم؛ یعنی شارع با این جمله یکی از ضوابط تقنین و توقیت خودش را برای ما توضیح میدهد ؛ میگوید وقتی توقیت را شرط نماز قرار میدادم مسمای وجود رکعت را توقیت کردم ؛ گفتم نماز موقت است و وقت دارد اما تنها برای یک رکعت نماز توقیت کردم، بقیه رکعات فقط تکلیف است و توقیت وضعی نکردم.
من فقط عرض می کنم تا روی آن فکر کنید؛ در أدرک چند حیث وجود دارد؟ من ادرک، من کیست؟ آن مثال ها و وجوه مختلف را در دلالت تصدیقی گفتیم برای اینکه ذهن باز شود تا بتوانید فکر کنید.
من أدرک رکعه؛ رکعة را معنای خودمان می گیریم. رکعة من الوقت. این مِن چیست؟ وقت اینجا چه نقشی دارد؟ من ادرک رکعه من الوقت فقد أدرک. جواب شرط مهمتر است. فقد أدرک الوقت آن ادراک به چه معنایی است؟ یعنی حیث ادائیت؟ حیث وجوب؟ تکلیف یا وضع است؟ أدرک در شرط، موضوع است و أدرک در جزاء ، حکم است. حکم و موضوع که نمی تواند عین هم باشد پس مراد از ادرک در جزاء چیست؟
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
[1] دیروز در مورد اینکه برخی نتیجه منتِج دارند مطلبی را عرض کردم. تمام عرض من ناظر بود به کسانی که مجتهد نیستند و فقط با انگیزه خاصی ادله را ردیف می کنند و همانی که میخواهند را از راه ادله در می آورند. مقصود من او بوده و الا اصلا مقصود من نظرات شاذ اجتهادی نبوده است آن یک فضای دیگری است ، اتفاقا این جور نظرات هم محترم است در فضای بحث خیلی کارگشا است و علی ای حال این جور چیزها اصلا ربطی به آن چیزی که دیروز عرض کردم ندارد. طوری نباشد که اگر یک کسی نظر شاذ میدهد و در فضای استنباط صحیح و اجتهاد است بخواهیم او را رمی کنیم و به او چیزی گفته باشیم.
دیدگاهتان را بنویسید