مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 16
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه١۶: ١٣٩۵/٠٨/٠۴
مطالب کمونیستی را به اسم دین و قرآن … بیان میکردند؛ از این آیه « خلق لکم ما فی الارض جمیعا » استفاده میکردند که قرآن مالکیت فردی را نفی میکند. اما خدای متعال که قرآن را نازل فرموده اند ، فرموده « یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا » چه کسی را؟ « و ما یضل به الا الفاسقین». در منطق می گفتیم که نتیجه مطلوب است و بعد که قیاس را تشکیل دادیم حاصل آن را در اصطلاح نتیجه می گفتند. باید نتیجه از استدلال منتَج باشد. خیلی از نتیجه ها در فضای کمونیستی (که سوء استفاده می شود) نتیجه منتِج است! چطور نتیجه منتِج است؟ یعنی از اول یک هدفی دارد فقط می گردد از این و آن طرف یک بهانه ای پیدا کند تا به مقصود خودش برسد؛ آخرش هم کار خودش را می کند البته ما نباید دستی دستی کاری کنیم بهانه بدست آن ها بدهیم اما نباید تحقیقاتی را که راجع به تنقیح مناط ،قیاس و تفاوت آنها است را گسترده مطرح نکنیم به خاطر اینکه آن ها سوء استفاده می کنند.
شاگرد : این قیاسی که امروزه اهل سنت قبول دارند آیا چیزی غیر از همین مباحثی است که ما داریم؟ یک شبهه ای بود که اصلا قیاسی که اهل سنت قبول دارند همین تنقیح مناطی است که ما قبول داریم.
برو به 0:02:03
استاد : یعنی آن ها خودشان در اجراء قیاس ، فهم قیاس و قبول قیاس پیشرفت کرده اند؟!
فی الجمله نگاه کردم ، اگر پی جویی هم بکنید به همین می رسید و خیلی جالب است که بسیاری از بزرگان اهل سنت به شدت مخالف قیاس هستند ؛ واقعا بخش مهمی از بدنه اهل سنت به شدت با قیاس مخالف هستند و بین خودشان به یکدیگر هجمه های شدیدی دارند . اما در اینکه در زمان هایی واقعا قیاس باطل انجام میشده ؛ هم اطلاعاتشان کم بوده است ؛ هم انانیت در آن ها بوده است شکی نیست . این الا الفاسقین، فسق عن امر ربه ، فسق امتثالی است؛ فسق در قبول نصوص ، گردن نهادن و سوء استفاده نکردن است، فسق در نتیجه منتج نداشتن است. نتیجه منتج به این نحو داشتند که از همان اول میخواهند یک چیز را بگویند؛ همانی را که من می گویم، همین جور آیه ای، حدیثی، پیدا میکند. بالاترین ظلم در تاریخ در سقیفه شده است. سبب آن ظلم چه بوده ؟ یک جمله از کلام پیامبر خدا را گرفتند_ الائمه من القریش_ و پیروز شدند؛ با این جمله انصار را کنار گذاشتند؛ دهن انصار فوری بسته شد که هل قال رسول الله ص الائمه من القریش؟ بله. درحالی که الائمة من القریش به ثقلین و … وصل بود.
لذا امیرالمومنین صلوات الله علیه جوابش را ندادند که شما از این ناحیه عمل کردید؛ بعد یک حدیث دروغ محض درست کردند که از بس دروغ بودنش معلوم شد در کتاب های اهل سنت نیامده است ولی در کتاب های شیعه هست گفتند که حضرت فرمودند « لا یجتمع الخلافة و النبوة فی بنی هاشم». حضرت فرمودند هرگز حضرت چنین چیزی را نگفته اند .
منظور اینکه یک جمله را می گیرند و از همین جمله سو استفاده می کنند.
شاگرد : مواردی داریم که مثلا ابوحنیفه مشخصا قیاس کرده باشد ؟ مواردش شمرده شده است؟
استاد : این را مدتی پیش در بخش فقه گشتم در جستجو هایم خیلی موارد آمد که یدل علی ذالک القیاس. و جالب تر اینکه رساله هایی که در رد قیاس بود از خود اهل سنت بود. مثال هایی که علمایشان قیاس کرده بودند و و بقیه علماء ردش کرده بودند نیز بود.
مواردی که خود ابوحنیفه هم قبول داشت از باب مسلمات_ درمنطق_ بود که حضرت با او مجادله می کردند. مجادله ای بود که خودش هم قبول داشت ، این را خودش می پذیرفت که اینجا قیاس جاری نیست ولی فرمودند میزان قیاس تو جاری است.
برو به 0:06:01
لیقوم الناس بالقسط ، قسط یک معنای خوب حسابی دارد حالا هر کسی بیاید بگوید اینها باید برابر باشد و چون می رود کار می کند پس برابرند . اول که در اروپا آمدند به خاطر اینکه کارفرما پول کمتر بدهد این بیچاره ها ، این زن ها را آوردند و گفتند کار بکنید تا پول کمتر به شما بدهیم ، این قسط بود؟
قسط اصلی این است که شمای ضعیفه در خانه بشین و بچه ات را تربیت کن و مرد کار بکند. وقتی انقلاب صنعتی شد کارفرماها دیدند به زن ها می توانند مزد کمتر بدهند آنها را به بیرون کشاندند. قرآن می گوید اول قسط ؛ یعنی اگر میخواهی قسط باشد زن را ببر در خانه بگو تو کار نکن نه اینکه همه دنیا را از زنان شاغل پر کنند بعد بگویند حالا مساوی هستند!
قسط این است که زن ها در خانه بروند و خانه داری کنند. مرد هم زحمت بکشد نان بیاورد. خب حالا که آن ها رفتند در خانه حالا می گوییم مرد باید زحمت بکشد .
برو به 0:07:22
منظور این است که بد استفاده کردن غیر از خوب استفاده کردن است. ما به سوء استفاده دیگران کاری نداریم.
مثال قدیمی ای بود میگفتند ترک بوم نمی کنند ؛ به کاری که این بزرگان علما داشتند ؛ واقعا به این بحث ها نیاز داریم. نیازهای خیلی مبرم. مثلا آیا با تلسکوپ استهلال جایز است؟! خب این مورد نیاز است و باید حل شود. باید بحث های فقهی زمینه تصمیم گیری فقیه را_ مثلا در اینکه تلسکوپ مجزی هست یا نیست_ فراهم بکند . مثلا برای لزوم اشتراک افق یا عدم لزوم اشتراک افق باید زمینه اش فراهم شود.شاید احتمالش دور نباشد صم للرویة و افطر للرویة. مشهور می گویند معارض است . آن طرفش اگر تطوق دارد برای شب دوم اگر کذا …
مشهور می گویند این ها معارض هستند اما ما به صم للرویة عمل کردیم ، اما اگر بگویید صم للرویة کبری نیست تا با آن کبری معارض شود بلکه صم للرویة خودش یکی از صغریات استصحاب است. استصحاب اصل عملی برای شک است. اماره معتبره بر استصحاب وارد است.خب اگر سنخ آن روایات تطوق، اماره معتبره باشد بر صم للرویة وارد میشود؛ نه اینکه معارض باشند. اما اگر صم للرویه کبری باشد یعنی شارع فرموده: به عرف کاری ندارم و برای خودم شهر شرعی دارم؟ موضوع شهر شرعی این است که باید هلال را ببینیم ؛ صم للرویة افطر للرویة یا لا تصومن الشک با شک روزه نگیره صم للرویة افطر … خب معلوم است لسان … ؟
منظور این است که اگر چیزی را صغرای استصحاب بدانیم روال بحث عوض می شود اما اگر کبری بگیریم معارضه میشود.
وقتی کبری است معارضه است دیگر. دو تا دلیل کبروی با دلالت مستقله در کنار هم و همچنین موارد دیگری باز مثالی که زیاد عرض می کردم.
برو به 0:10:20
استیفاء حق الجنایه به قصاص است علی الترتیب، در فضای کلاسیک مسامحه می شود و می گوییم حق القصاص بعد می گوییم حق القصاص اصل است و در مرتبه بعدی باید دیه به صلح بیاید. بعد طبق همین چیزی که صورت گرفته است صغری و کبری میچینیم؛ با شرایط کاملا مساوی ، یکی از دو برادر شخصی را زیر گرفته است. دیگری کسی را از منزل بیرون کشیده و به قتل عمد کشته است . هر دو در زندان هستند . اگر هر دو بمیرند شما طبق ضوابط میگویید کسی که با ماشین زیر گرفته بود از ورثه اش دیه ی مقتول را میگیرند. اما کسی که قتل کرده است ودر زندان فوت کرده است را میگویید تمام! ورثه مقتول حق قصاص داشتند اما فات محل حقکم. اموال این قاتل به عمد را نباید از او دیه بگیریم. زیرا حقی که برای شما ثابت شده بود فقط قصاص بود، قاتل هم که مرد.
به چه روالی به اینجا رسیدیم که می گوییم قاتل خطأیی باید از ترکه اش دیه بدهد اما قاتل عمد نباید از ترکه اش دیه بدهد؟! میگویید حق القصاص ثابت است؛ اصالتا دیه بعدش می آید، این هم حق القصاص است . در حالی که اصلا قصاص حق نیست بلکه استیفاء حق است آن چیزی که حق است و منشأ حق است ، حق الجنایة است . وقتی جانی جنایت کرد، حقی برای مجنی علیه آورده است. استیفاء آن طرقی دارد؛ اگر عمد بود، در مرحله اول استیفائش قصاص است. اگر نشد مشکلی برای قصاص بود_ انواع و اقسام مشکلاتی که برای قصاص هست _ به مرحله بعدیش منتقل میشود.
شما حق القصاص را کبرایی که اصالتا ثابت است میکنید بعد هم می گویید فات محل الحق . در حالی که اگر حق الجنایه باشد جانیی که جنایت کرده یک حقی برای مجنی علیه دارد.
حق که از بین نرفته است بلکه یکی از طرق استیفائش که قصاص بود از بین رفت ؛ راه دیگرش که باقی است ! این یک نحو تنقیح کردن موضوع است. موضوع در اینجا حق قصاص است که به حکم وضعی ثابت است؟ و یا حق الجنایة است و قصاص استیفائش میباشد؟ اینها خیلی فرق می کند .
عرض کنم که البته جلوترها که مباحثه کردیم یکی از آقایان فرمودند که دوباره قانون مجازات برگشته است. آن زمانی که خیلی اطرافش فکر میکردم ،خبر ندارم که در پیش نویس بود یا نه اما در قانون مجازات یک استثناء داشت. به خاطر یک روایت که سر آن اختلاف است. روایت داریم از حضرت سوال می کند که عمدا کسی را کشته و فرار کرده است بعد مرده است؛ حضرت فرمودند از مالش دیه بگیرید.
اما ما بگوییم چون فرار کرده نقتصر علی مورده؟!! یعنی هر قاتلی از قصاص فرار کرد از او دیه بگیرند اما اگر در زندان مرد دیه ندارد؟ در حالی که این خودش یک شاهدی است بر اینکه موضوع حقیقی را منقح نکردیم و موضوع را چیز دیگری گرفتیم.
یکی از آقایان گفتند که قانون الان تغییر کرده است؛ در زندان اگر قاتل خطأیی یا عمد بمیرد از هر دو باید دیه بگیرند. خیلی این طرف و آن طرف فکرش را کرده ام.
نتیجه منتِج و نتیجه منتَج
منظور که این ها مباحثی هست که مورد نیاز می شود و اینجور نیست برای اینکه عده ای ممکن است سو استفاده بکنند از آن بحث نکنیم. چیزهایی مُد می شود اما نباید خودمان را اسیر آن ها کنیم. نمایشگاه کتاب بود ؛ چشمم به کتابی افتاد ؛ تحقیقی در دین یهود یا تحقیقی در یهود؛ آن را خریدم ؛ در منزل باز کردم بخوانم دیدم نوشته است اصلا معلوم نیست که حضرت موسایی بوده یا یک شخصیت افسانه ای بوده است. کتاب نوشته است سلمان پاک ؛ سلمان از بس پاک است معلوم نیست اصلا بوده یا نه!! چه بسا اصلا درست کرده اند. همین جور یک دفعه مُد میشود؛ میگوید من همان روز برگشتم و گفتم من این تحقیق را نخواستم پول من را پس بده. اتفاقا پس هم داد !
ما دنبال ضابطه مند شدن روی حساب هستیم نه انکار واضحات؛ کسی مقاله ای نوشته بودند که اصلا زمان پیامبر رجم نبوده است و بعدا به اسلام چسبانده اند. آمده بود دفتر و به حاج آقای محفوظی فشار می آورد که بگویید آقا نظرشان را بگویند ؛ یک چند بار گفته بودند ایشان ساکت و هیچ جوابی ندادند تا در آخرین جلسه مثل اینکه فشار مکرر شده بود که آخه یک چیزی بگویید حاج آقا یک کلمه جواب دادند گفتند آخر سر واضحات؟! متواترات؟! کسی برود نگاه بکند نتیجه منتج نداشته باشد؟ چون از اول میخواهید نتیجه منتج بگیرید که رجم نبوده است .
اما باید نتیجه منتِج نداشته باشید بلکه نتیجه منتَج داشته باشید ؛ اول رأیی را انتخاب نکنید، ببینید تحقیق، شواهد چه چیزی به دست شما میدهد. اینکه می بینید به فرمایش حاج آقا واضحات است شیعه سنی کسی مشکلی ندارد.
ما مباحثه برای این نمی کنیم که انکار واضحات بکنیم ما مباحثه می کنیم برای آن جایی که مواضع اختلاف است آن جایی را که الان خود مفتی نظر ها دو جور است ببینیم ممکن است کم کم معیار سنجی بشود ضابطه هایی باز بشود به یک کسی که درآینده بخواهد باز روی این فکر بکند راحت تر می تواند تصمیم گیری بکند یا نه مقصود این هاست. در عین حال باز هم هر کجا چیزهایی که عرض میکنم کجی راستی هست که در ذهنتان می آید حتما تذکر بدهید
برو به 0:19:28
نکته دوم ؛ اگر پذیرفتیم یا حداقل به نیمه اطمینانی رسیدیم که کبریات هستند، تلاش می کنیم از راههای مختلف به آن ها حتی المقدور دسترسی پیدا کنیم. این جور نیست که از اول مایوس باشیم و انسداد باشد ، فرق می کند که از اول بگوییم انسداد است پس باید سراغ اصل عملی برویم یا اینکه ممکن است راه تراکم و تشابک ظنون هم باز باشد. صبر کنید ، مقداری تامل کنید، شواهد ببینید که وقتی دست به دست هم بدهند کار واضح می شود؛ در چنین فضایی اگر مطمئن شدید که کبریات هستند ،راحت تر نتیجه می گیرید، راحت تر جلو می روید.
این نکته مهم است ؛ این بحث های مهمی که میکنیم منوط به این است که قبول کنیم همه کبریات هست، حتی اگر دو سوم کبریات به دست ما نرسیده باشد بحثهایی که عرض میکنم جا دارد. به این معنا که تنقیح مناط در صغریاتی که کبریاتش را داریم ضابطه مند میشود. مواردی که گیر می افتیم باید نظر داده شود؛
برو به 0:21:23
کاروان حج برگشت و معلوم شد با کارد سرامیک هدیشان را ذبح کرده اند ؛ حجشان را باید اعاده بکنند یا نه؟ مناسک های قدیم را ببینید در آنجا هست؛ میگفتند ذبح با چاقوی استیل باطل است؛ دوباره باید گوسفندها را بکشند چون در حال اختیار ذبح باید حدید باشد استیل هم آن وقت معلوم نبود حدید است بعد از تحقیق گفتند استیل هم همان حدید هست. در مناسک های جدید می گویند استیل هم همان آهن است. حال اگر چاقو سرامیک بود. جنس هایی از سرامیک بسیار با دوام تر از فولاد است آیا بریدن سر با این چاقوی سرامیک درست است؟ اینجا تنقیح مناط می خواهد یعنی حدیدی که در روایت آمده یعنی آهن به نحو موضوعیت که اگر با کارد ادوم و أحدّ سرامیک سرش را برید نجس میشود و وظیفه انجام نمیشود یا مقصود از حدید أحدّ شیءٍ بوده است نه آهن.
این تنقیح مناط یا الغاء خصوصیت در رساله حاج آقا نبود بعدا آمد نمیدانم کسانی دیگر نیز هستند یا نه . ایشان در رساله می گویند آهن یا هرچیزی که تا آخر ذبح مثل آهن است میتوان ذبح کرد. بعضی چیزها مثل شیشه تیز است ولی بین راه کند می شود و اصلا ادامه نمی دهد پس باید تا آخر تیز باشد. شاید فتوا هم داده اند یا خالی از وجه نیست .
این در رساله شان هست که الغا خصوصیت کرده اند یعنی الان نظر ایشان در رساله شان شما با کارد سرامیکی تیزی که ادوم از فولاد است حتی درست شد تا آخر تیز تیز می ماند ایشان می گویند مانعی ندارد حالا این خودش یک بحث حسابی سر جای خودش در جواهر می بینید حالا شواهدی که در آن هست ما یک وقتی همین جا بحثش کردیم اشاره می کنم چون اینها بعضی وقت ها خیلی محل نیاز میشود در فضای طلبگی باید فکر بشود ؛ در جواهر هم هست مثلا اگر گوسفندی دارد می میرد و هیچ چاقویی هم ندارید طبق روایتی فتوا داده شده که هر چیزی پیدا کردید حتی با ناخن رگ هایش را قطع کنید .
محتوای این روایت برای حالت اضطرار است اما نسبت به آن الغای خصوصیت همگرا است. وقت مردن گوسفند با زمانی که وقت مردنش نیست و ذبحش میکنید چه فرقی میکند؟!
این موارد را مطرح می کنم تا فکر کنید که [آیا این] الغای خصوصیتِ ممنوع و قیاس است؛ دو انشاء است یا یک انشاء ؟ برای امر شارع مصداق جدیدی پیدا می کنید یا از امر شارع یک امر و انشاء دیگر را کشف میکنید. اختیار و اضطرار در ذبح شرط کار_برای اصل تحقق ذبح_ است یا نه ؟!
اگر این بحث ضابطه مند نباشد، هرکسی در استنباط به نحوی با ارتکازیات خودش اعمال سلیقه میکند.اما اگر منقح داشته باشیم_ انواع منقح ها _تجاور صغریات ضابطه پیدا میشود . چه بسا ده ها شاهد خوب و ضوابط پیدا بکنید.
ادامه بحث بهجه الفقیه
برو به 0:27:46
درعبارت بهجة الفقیه که فرمودند بحیث لا یرجع یُخَرَّج شاهدا این کلمه یخرج شاهدا ؛ یک مثالی برای بحث ما میباشد ؛ نماز صبح و عصر با نماز های دیگری که در نص نیامده است ، صغریات من ادرک هستند ؛ صغریاتی هستند یکی شاهد برای دیگری است. آنچه که معتبر است فبها اما آنچه هم غیر معتبر است می تواند شاهد قرار بگیرد یعنی روایات ضعیف میتواند از حیث محتوا، همگرایی و حالت تشابک را در ذهن فقیه _کسی که به همه اینها نگاه می کند_ تقویت کند.
برو به 0:28:34
شاگرد : بین این که بگوییم همه کبریات هست یا قاطبه شان هست یا بگوییم دو سومش نیست تفاوت دارد. در نهایت باید به اطمینان فقیه برسیم . فقیه اطمینان پیدا کند که مناط این است ؛ اگر فقیهی بداند که شصت هفتاد درصد کبریات شرعی نرسیده است براحتی این اطمینان پیدا نمی شود؛ فرض کنید در همان چهار انگشتی که نظیر قیاس بود اگر آن کبری نرسیده بود کار کاملا درست بود که یک انگشت دو انگشت … چهار انگشت … مشکل این است که کبرایی که وقتی از ثلث رد می شود به نصف می رسد آن وجود داشت لذا در هر کدام از مواردی که بخواهیم تنقیح مناط کنیم بستگی دارد به چه مقدار از کبریات نرسیده باشد اگر هفتاد درصد نرسیده است باید احراز کنیم مخالفتی با کبرایی که به ما نرسیده نداشته باشد.
استاد : همین مثالی که فرمودید در روایت دو کبری بود یکی دیه مرد اذا بلغ الی الثلث رجع الی النصف، یکی هم این که هر انگشتی ده تا . از امام سوال کرد گفت یک انگشت مثلا ده تا دو تا بیست تا سه تا سی تا چهارتا بیست ها اینجا بود که حضرت فرمودند نه. اذا بلغ الی الثلث رجع الی النصف . همین جا چند سوال مطرح می کنم ؛ یک انگشت شد ده تا. انگشت دومم را قطع کرد شد بیست تا اما در همین حال دو تا دیگر از این دستش قطع کرد. حالا چندتا بدهد؟ بیست تا یا چهل تا؟ نقتصر علی مورد النص؟ چه کار کنیم؟
اینها را مرور کردم دیدم سالهای قبل فروض متعددش را نوشته بودم .حالا الان دوتا از این دو تا از این. نص چه می گوید به نظر شما؟ باید چه کار کنیم؟
فرض دیگر این که اگر دو انگشت دست و دو انگشت پا را قطع کرد؟
فرض دیگر این که اگر ده انگشت دست و ده انگشت از پا را قطع کرد. چند تا باید دیه بدهد؟دو تا دیه باید بدهد. دو دیه کامل. از محل اختلافی اهل سنت است ، از نظر فقه شیعه وقتی ده انگشت دست را قطع کرد یک دیه کامل باید بدهد. ده تا انگشت پا را قطع کرد یک دیه کامل.پس وقتی هم انگشت پا و هم انگشت دست را قطع کرد باید دو دیه کامل بدهد.
بنابراین وقتی در اعضاء، دیه از کل تجاوز کرد متعدد می شود ؛ ده انگشت دست زن را قطع کردید با ده انگشت پا باید دو دیه بدهی. حال دوباره تکرار میکنم. دو انگشت از دستش را قطع کرد و دو انگشت از پا. چند تا باید بدهیم؟
شاگرد : چهل تا
ببینید وقتی صغریات نزدیک هم هستند و شما از مجموع صغریات و ادله ای که در آن جاست یک چیزی را کشف می کنید آن کبری ، کبرای بخشی است، منافاتی ندارد در بخش های دیگر دو سوم کبریات را ندانید.
یعنی اگر در صغریات متجاوره روی میزان جلو رفتیم کبرایی که به دست ما می آید کبرای بخشی از فقه است . منافات ندارد فقیه دو سوم کبریات کل فقه را نداند. یعنی ممکن است که در فضای دیگر صغراهای متجاور شواهد صحیح و منقحی نداشته باشند، آن جا میایستید. اما در موطنی دیگر وقتی صغریات متجاور شرایط تنقیح مناط را داشتند چرا میگویید ما مجاز نیستیم و باید نقتصر علی مورد النص؟ همان جا میتوان به کبرای بخشی رسید.
شاگرد : در بخشی هم ممکن است روایت دیگری بوده باشد مثلا اگر به هفت تا رسید چون هفت عدد مقدس است دوباره عدد خودش می شود. این به ما نرسیده دیگر. اگر کسی این اطمینان را داشته باشد که هفتاد درصد به ما نرسیده هر جا می رسد دست و پایش می لرزد اینجا محل بحث است. آنجایی که تاکید بود بر اینکه همه روایات به ما رسیده است کار را راحت میکرد اما اگر دو سوم هم قبول کنیم نرسیده است اطمینان حاصل نمیشود؛ هر لحظه آدم شک می کند در بخشی اش هم نمی آید.
استاد : الان همین جا شما می گویید ما احتمال میدهیم عدد هفت بوده است اما به دست ما نرسیده است وقتی در مورد صغریات متعدد و نزدیک به هم از محل ابتلاء روایت وجود دارد اگر آن جا یک استثنا بود خود این صغریات متعدد اقتضا می کرد که ناقلی بگوید. می گفتند یکی دو تا سه تا هفت تا و اسمش را می بردند.
شاگرد : پرسیده اند اما به ما نرسیده است.
استاد : با هم جفت هستند . صحبت سر این است که استثناء در کلام چه جور است؟
به منزله این است که تا هر کسی می گوید و دهن باز می کند آن را کنارش می گذارد. الان شما هر کتاب فقهی ببینید وقتی میگوید دیة العضو مثلا دیه الاطراف فورا این قاعده را می گذارد که اذا بلغ الی الثلث رجع الی النصف. به این خاطر که استثناء شده است ؛ خود استثناء برای این که ذکر بشود انگیزه دارد لذا زود به اطمینان میرسد. یعنی خود شما اگر موضوعی را تحقیق کنید و آن موضوع همین جور باشد که اگر هفت، کاره بود آن را نقل میکردند ، این جور هم نبود که این هفتی که زیاد می گویند یک دفعه محو بشود. چون صغریات متجاوره محل ابتلاء هستند ، هر کجا می خواهند محفوظ بمانند دست یکدیگر را می گیرند. لذا عرضم این بود آن هایی که سنت بوده است حسابی زمینه خارجی به گونه ای بوده است که می مانده است. یعنی انگیزه ها برای اینکه مواظبت کنند که دیگری صدمه به سنت نزند بوده است .
شاگرد : حرف شما خیلی به ذهن نزدیک می آید قبول است ولی چیزی که روزانه 5 مرتبه انجام می شده الان برخی کتف هایشان را می بندند برخی دیگر کتف هایشان را باز می کنند بعد آن هایی که باز می کنند می گویند باطل است .یا وضویی که هر روز بوده است.
استاد : دنبالش که میروید می بینید عثمان در آورده است. جالب است که همین ها را وقتی جلو میروید می بینید شیعه باقی گذاشته است. یعنی شیعه کسی بوده که برای کار خلیفه ذره ای احترام قائل نبوده است؛ به شدت مواظب بودند؛ جایی که می آمد کج شود با کتک خوردن، با کشته شدن به یکدیگر می رساندند. هر تواتری که طرفین موافق و مخالف می گویند شدت تواتر بسیار بالایی دارد. الان کتاب هایی می آید یکی از فضائل عثمان را با آب و تاب میگویند که همه مصاحف را از بین برد و توحید مصاحف کرد . مخالفینش هم می گویند که از مطاعن خلیفه این است که مصاحف را آتش زد. این می شود متواتر شدید.
جناب عمار یاسر رضوان الله علیه وقتی شهید شد معاویه میگفت که حضرت گفته اند که تقتله فئة الباغیة اما معاویه گردن امیرالمومنین انداختند. چقدر این تواتر را بالا می برد. هم معاویه میگفت که حضرت گفتند تقتل ولی لشکر امیرالمومنین او را کشتند و هم لشکر امیرالمومنین می گفتند شما کشتید. توافق طرفین دعوا بر یک چیز تواتر را بالا می برد. بنابراین آن اموری که در بستر تخالف دو طرف مانده است تواتر مشترکاتش به شدت بالا می رود بله مختلفاتش حرف دیگری است لذا واقعا کسی که در این زمینه ها کار تحقیقی بکند خودش به یک شواهدی می رسد که متشابک می شود. و لذا اگر نگاه بخشی هم بکنیم خوب است. اما آن جایی که صغریات متجاوره را همراه با شواهد داریم چرا به کبری نرسیم؟ چرا نقتصر علی النص. گاهی جایی گیر می افتد . لوازم عدیده ای پیش می آید که وقتی این صغریات را به کبرایی برسانیم راحت تر تصمیم گیری می کنیم. حرف صاحب جواهر اگر در جماعت درست باشد که تفکیک در جماعت مطلقا ممکن است. خیلی سریع مسائل را جواب میدهید اما وقتی حرف ایشان سر نرسد مطمئن نشویم که ظن الفقیهی که ایشان فرمودند درست است یا نه باید در مورد به موردش بایستد و حدیث پیدا کند .
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و اله الطیبین الطاهرین
دیدگاهتان را بنویسید