1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. قیاس و تنقیح مناط (٢)

قیاس و تنقیح مناط (٢)

مَا من سِرٌّ إِلَّا لِلَّهِ وَ قَدْ وَقَعَ‏ إِلَى‏ هَذَا الْخَلْقِ‏ الْمَنْكُوسِ‏ الضَّالِّ عَنِ اللَّهِ الرَّاغِبِ عَنْ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ وَ مَا لِلَّهِ خِزَانَةٌ هِيَ أَحْصَنُ سِرّاً عِنْدَهُمْ أَكْبَرَ مِنْ جَهْلِهِمْ بِهِ وَ إِنَّمَا أُلْقِي قَوْلَهُ إِلَيْهِمْ لِتَكُونَ لِلَّهِ الْحُجَّةُ عَلَيْهِمْ.
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=2314
  • |
  • بازدید : 141

 

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ١٢: ١٣٩۵/٠٧/٢٨

ظهور و بروز تمام کبریات شرعی در آیات و روایات

شاگرد: با برائتی که در شبهه حکمیه جاری میکنیم، حکم شرعی را نفی میکنیم؛ نفی کبرای شرعی میکنیم. شاید این مبنای کاشف الغطاء هم که گفته اند لحیتی منظورش همین حکم اصول عملیه که حکم ظاهریه است باشد که این یک ربطی بالاخره به آن لوح محفوظ دارد ولی همینکه برائت در حکم داریم یعنی کبرایش را نداریم دیگر .

استاد: ادله برائتی که شیخ  و غیر شیخ آورده بودند مطمئن هستید برای شبهات موضوعیه نبود؟ همان جا چقدر بحث بود برایتان صاف است ؟ یادتان هست ادله را میآوردند…

حالا تازه منافاتی ندارد با اینکه یک روایت بود من چند تا را که دیروز خدمت آقا گفتم بعدش هم چند تا چیز به ذهنم آمد همینطور شماره گذاشتم چیز هایی که ممکن است شاهد است برای این بحث باشد تا ده تا یا یازده تا اینکه مناسب است هرچه آمد نه اینکه حالا دلالتش خیلی قوی باشد ولی برخی مضامین هست که کمک میکند در اینکه ببینیم علی ای حال فضا فضایی هست که بگوییم ما بخشی را نمیدانیم؟ بخشی از کبریات و اصلیات را نمیدانیم و الان برای آنها دستمان بسته است ؛ آیا چنین هست یا نه؟! روایتی ظاهرا از مفضل بود ؛ خیلی مضمونش بالاتر از اینی است که ما دیروز بحث کردیم -اینکه  تمام کبریات فقه هست – مفضل میگوید امام علیه السلام فرمودند فقه و اخلاق و معارف که هیچ حتی خدا هیچ سرّی را جا نگذاشته است مگر اینکه به شما داده است ؛ در دسترس شما قرار داده است.

مَا لِلَّهِ سِرٌّ إِلَّا وَ قَدْ وَقَعَ‏ إِلَى‏ هَذَا الْخَلْقِ‏ الْمَنْكُوسِ‏ الضَّالِّ عَنِ اللَّهِ الرَّاغِبِ عَنْ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ وَ مَا لِلَّهِ خِزَانَةٌ هِيَ أَحْصَنُ سِرّاً عِنْدَهُمْ أَكْبَرَ مِنْ جَهْلِهِمْ بِهِ وَ إِنَّمَا أُلْقِي قَوْلَهُ إِلَيْهِمْ لِتَكُونَ لِلَّهِ الْحُجَّةُ عَلَيْهِمْ.

یعنی اینطور نیست که بگوییم ما الان در فضایی هستیم که خبری نیست. ابهامی که ممکن است باشد این است که شما میگویید کبریات هستند و الان اگر کبریات بودند ما پایان راه بودیم و هیچ کس هم مبتلا به قیاس نمیشد ولی ما در بین راه هستیم در مسیر کشف کبریات فقهی هستیم نه در پایان راه. حالا که هنوز کشف نکردیم چطور مبتلا به قیاس نشویم. سوال دوم اینکه کشف کبریات راه پیچیده ای است و چطور ممکن است؟

مصدر این روایت الهدایه الکبری خصیبی است که خودش قابل بحث است.

منکوس یعنی وارونه. یعنی اگر وارونه نباشند اینها در دسترسشان هست. حالا منظور حضرت چیست در جای خودش ولی این احتمال علی ای حال هست که روند ، تنظیم و ترتیب معارف از قرآن کریم گرفته تا روایات دیگر طوری است که تمام شده و همه اسرار در آن موجود است.[1]

اسرار مربوط به تکوینیات هم میشود یک بخشی را که یکی از آقایان پیدا کرده اند بلاواسطه بود ولی به قلم مرحوم مجلسی اول است در روضه المتقین یا لوامع صاحبقرانیه بود در یکی از این دو کتاب بود. به قلم خودش مینویسد که شیخ بهایی به من گفت که من آنقدر جفر بلد هستم که کتاب قواعد علامه را از اول تا آخر با جفر دربیاورم . از بسم الله الرحمن الرحیم تا آخرش. خیلی جالب است که از قلم خود مجلسی اول باشد و همچنین بگوید شیخ بهاء پیش خود من گفتند. وقتی این طور چیزها هست_ از افرادی که دروغگو نیستند؛ ما اطمینان داریم به صدق آنها؛ ادعای گزاف بیخودی ندارند؛ اینطور چیزها را در تکوینیات بگوید که أتمکّن من الجفر که کتاب قواعد علامه را استخراج کنم _ حالا بگوید کبریات را نمی توانم استخراج کنم؟!!

آن دیگر نه، البته از طریق غیرعادی است اما منظور من عدم تمکن مطلق است که این روایت درست باشد یا این حرف باشد حالا این جای خودش ولی حرف ما این است که در قیاس بر آن کسی که دنبال تنقیح مناط است اصل بر حرمت است. وقتی در ظاهر امر در عرف عقلا و متشرعه، دو موضوع باشد و هنوز یک موضوع دقیق تنقیح نشده باشد اصل بر حرمت است و ما باید بایستیم؛ مجاز نیست هر کسی هر جوری که خواست یک تشبیهی و یک قیاسی درست کند. ولی قبل از اینها ما باید بفهمیم ثبوتا قیاس چیست . اگر فقط دور محور یک انشاء فکر میکنیم ما فعلا قیاسی نیستیم و لو دو عبارت و دو روایت است اما آن فقیه خودش متوجه میشود که در محور یک انشا شارع درحال فکر کردن است و در مسیر قیاس نیست.

خیلی مطلب مهمی است. میگویید اشتباه می کند خب در اشتباه که حرفی نیست اما مسیر، مسیر قیاس نیست. بر خلاف اینکه خود فقیه مسیرش طوری است که می خواهد از یکی، یکی دیگر را بدست بیاورد؛ این مسیر قیاس است. خودش میفهمد که میخواهد از یکی، یکی دیگر را بدست بیاورد این میشود مسیر قیاس. اگر میخواهی از چند حکم یک حکم را بدست بیاورید به فرمایش ایشان بروید در اتاق دیگری اصلا منظورم این نیست؛ اینجور حرام است. تعبیرات متعددی در محاسن و جاهای دیگر هست که میگویند رفتم و گفتم یابن رسول الله جایی میشود که واقعا گیر می افتیم هیچی نداریم، سعی داشت از امام تایید بگیرد که در آنجا به رای عمل کنیم اما حضرت محکم گفتند به هیچ وجه ممکن نیست. هرجا مجاز نیستید که به رای عمل کنید.در تعبیر دیگری حضرت گفتند بدترین جایی که همه گمراه میشوند همین جا است.

مقصود ما این نیست که مستنبط اقتحام در هلکه بکند اما از آن طرف هم قطعیاتی در تنقیح مناط داریم که شواهد فقهی و روایی نیز دارد و هم عملا می بینیم که غیر از این نمی شود.

شاهد روایی برای نحوه فقاهت فقیه و استفاده از معاریض کلام و تنقیح مناط

 

برو به 0:16:39

اینهایی که شماره گذاشتم مثلا یکی از آنها روایت من الاشیاء موسّع، که اینجوری گذاشتم که بعنوان اینکه یادم بوده روایتی بوده که چندبار دیگه هم گفتم البته این روایات من نگاه کلاسیک سندی هم به آنها دارم شما ده روایت آوردی که همه آنها ضعیف بود بذار طاقچه بالا، من حرفی نداریم ولی خب همین روایتی که در کافی ابن ابی یعفور به امام عرض میکند که احادیثی از شما نزد ما هست که مختلف است ؛ یحدّثنا من نثق به و من لا نثق به، چه کار کنیم؟ آنهایی که میگویند که نحن ابناء السند جوابشان واضح است ، آن نثق به و آن هم لا نثق به حضرت چه جواب دادند؟

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ وَ حَدَّثَنِي حُسَيْنُ بْنُ أَبِي الْعَلَاءِ أَنَّهُ حَضَرَ ابْنُ أَبِي يَعْفُورٍ فِي هَذَا الْمَجْلِسِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام- عَنِ اخْتِلَافِ الْحَدِيثِ يَرْوِيهِ مَنْ نَثِقُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَا نَثِقُ بِهِ قَالَ إِذَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ‏ حَدِيثٌ‏ فَوَجَدْتُمْ لَهُ شَاهِداً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ أَوْ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و اله وَ إِلَّا فَالَّذِي جَاءَكُمْ بِهِ أَوْلَى بِهِ.

با اینکه نسبت به یکی نثق و نسبت به دیگری لا نثق حضرت نفرمودند به آن که وثوق دارید عمل کنید. خب روایت ضعیف باشد آیا حرام است به روایت ضعیف توجه کنیم و به محتوای آن فکر کنیم؟ این روایت میگوید وقتی  روایتی را می بینید اول محتوای آن را نگاه کنید؛ این خیلی مطلب است، برای آن شاهد بیابید.

تشابک شواهد را که عرض میکردم ؛ اول هر چیزی را شنیدید بروید در فضای شواهد، تشابک کنید. ببینید در نظام مناسب آن در قرآن و سنت و … هست یا نیست؛ در آن نظام جای دارد یا ندارد؛ شاهد دارد یا ندارد یا میخواهد آنجا را خراب کند و خلاف آن حرف بزند؟!

روایات دیگر که واقعا مضمونش عجیب است ؛ کبریات هست یا نیست؟!

عن عبد الأعلى قال‏ سألت أبا عبد الله علیه السلام عن قول الله: «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ- حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُونَ‏» قال: حتى يعرفهم ما يرضيه و ما يسخطه- ثم قال أما أنا أنكرنا لمؤمن- بما لا يعذر الله الناس بجهالة، و الوقوف عند الشبهة خير من الاقتحام في الهلكة- و ترك رواية حديث لم تحفظ خير لك- من رواية حديث لم تحصى، إن على كل حق حقيقة و على‏ كل‏ ثواب‏ نورا: فما وافق كتاب الله فخذوه- و ما خالف كتاب الله فدعوه، و لن يدعه كثير من أهل هذا العالم.

 این یعنی دستمان کوتاه است؟ خیلی خوب است! چه مضمونی دارد!روایت دیگر ؛

والله انا لا نعد رجلا من شیعتنا فقیها حتی یلحن له فیعرف اللحن.

 زیر یعرف خط بکشید. والله مردی از شیعیان خودمان را فقیه نمیدانیم تا یلحن له. یعنی اگر مطلب غلط به او بگویید سریع می فهمد که غلط است. لحن به معنای غلط است. در بحث لغوی لحن یکی از لغات بسیار زیباست؛ لحن به معنای چیز لطیف، تعریض، مطلبی را به زبان دیگر گفتن، با اشاره و کنایه گفتن، و لتعرفنّهم فی لحن القول، همین که حرف میزنند میفهمد کار و تشکیلاتش چیست؛  از کجا؟ نگفته است که، چرا کلام یک دلالت مطابقی روشنی دارد که صغیر و کبیر میفهمند اما هر جمله ای یک لحن القولی دارد که این لحن القول لا نعد الرجل من شیعتنا فقیه حتی یلحن له و یعرف له، یلحن چه میشود؟ یعنی به تعبیر حاج آقا و صاحب جواهر گاهی یک روایت به گونه ای تاکید میکند که گویی بالاترین درجه وجوب را بیان میکند اما فقیه از لحن امام میفهمد که واجب نیست.

نمونه استفاده از معاریض کلام درکلام صاحب جواهر و کاشف الغطاء

 

برو به 0:22:09

برای مثال صاحب حدائق مفصل بحث کرده اند همان گونه که در تشهد ،صلوات بر نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) واجب است همان طور هرگاه اسم مبارک حضرت در هر کدام از احوال غیر نماز هم برده شود صلوات فرستادن واجب است. صاحب حدائق بحث را تمام کرده است و گفته واجب است ؛ادله زیادی آورده اما صاحب جواهر میفرمایند:

فلا حاجه کذا و من الغریب ان المحدث البحرانی … و البعض النصوص المدعی دلالتها علی الوجوب هی نفسها مشعره بالندب؛

. میگویند واجب است  شما می گویید خود همان نص را لااقل تاویل کنید و با آن در بیفتید بگویید معارض دارد خود همینی که وجوب است… نکته خیلی مهم است زمانی میگویید ظاهرش وجوب است اما معارض دارد آن فضای دیگری است اما ایشان میفرمایند خود همین نصی که شما میگویید وجوب است خودش دارد میگوید ندب. آن چیست؟ فضلاً عن القرینه الخارجیه که روایت دیگریست. کما لا یخفی علی من رزقه الله معرفه لسان شرع و رموزه التی اشار الیها بقوله علیه السلام انا لا نعد الرجل من شیعتنا فقیه حتی یلحن له فیعرف له. صاحب جواهر در اینجا لحن را به معنای غلط نگرفتند. حتی یلحن له فیعرف له یعنی لسان را خیلی بردند بالا که بعضی از آن را هم میگویند

و لعل منه قوله صل الله علیه و آله وسلم ههنا فی الخبر المروی عن معانی الاخبار البخیل حقاً من ذکرتُ عنده فلم یصلّ علیّ بخیل حق بخیل و قوله فی المروی عن الارشاد البخیل کل البخیل من الذی اذا ذکرتُ عنده لم یصل علی. اجفی الناس رجلٌ ذکرت بین یدیه فلم یصل علیّ.

بنابراین با عباراتی که ایشان هم از کتاب الحق المبین فی تصویب رای المجتهدین کاشف الغطا نقل کردند کاشف الغطا بگویند جالب است.

المطلب السابع فیما ادخلوه فی القیاس و لیس منه و قد نسبوا المجتهدین الی العمل بالقیاس مع انهم رضوان الله علیهم اجمعوا علی عدم جواز العمل به و عرف ما بینهم انه لیس من دین الامامیه حتی انهم هجروا اقوال من صدرت منه بعض العبارات توذن بعمله. ابن جنید که بحث هایش قبلا مفصل شد. و السبب فی ذلک انهم قاصرون عن الوصول الی ما وصل الیه المجتهدون حیث انهم لا یفهمون سوی المناطیق و لم یعلموا انّ المدار فی فهم الخطابات فی جمیع اللغات علی ما یفهم من العبارات و منها تصریحات و تعریضات و تلویحات و رموز و اشارات و تنبیهات و ما یفهم من جمیع الکلمات فی شرعیات فی مخاطبات، مکاتبات، وصایا، سجلات. لانهم لم یدققوا النظر و لم یعرفوا سوی ظاهر الخبر و لم ینظروا فی جمله الاخبار و یستفیدوا من مجموعها حکما لم یکن مستفاداً من آحادها. فحال المجتهدین کحال خادم.[2]

مثالی هم میزنند که حال مجتهدین حال خادم پادشاهی است که در اندرون پیش او دارد مرتب کار میکند و حال الاخباریین، آن زمان هم قضیه اخبار داغ بوده است…

و العلم کحال خادم توجّه الی خدمه السلطان مع القرب منه و الاطلاع علی باطن احواله و العلم بکیفیه خطاباته و ضروب مقاصده و ارادته فاذا تکثّرت من الخطابات ولد من مجموعها معانی خفیّات. قبلا در مورد ارتکاز و نظام فکریی که یک فقیه از تمام دین میگیرد بحث کردم ؛ اینها کانه خیلی شاهد خوبیست برای آن حرفها.

و ان لم یعلم من آحادها حتی انه ربما فهم شیئا من المجموع لا یسعه بیانه.

لا یسعه بیانه. البته تاکید من در لا یسعه بیشتر روی ضمیر هو است. هو مال این است که فضای بحث و زبان خارجی ندارد خود زبان گرفتن در فضا خیلی مهم است. وقتی مقدمات بحثی زبان میگیرد و حرفهایش زده می شود بعدا مطالب به راحتی بین دو اهل محاوره منتقل می شود.

شاگرد: اصطلاح سازی ها و کادربندی ها؟

استاد: بله، حتی اهل زبان شناسی نظر عجیبی دارند که اگر زبان نبود حتی مفاهیم هم نداشتیم البته این حرف درستی نیست و مفصل در مباحثه بحث کردیم ولی آنها میگویند که اگر زبان نبود مفاهیم هم ممتاز نبود؛ تا این اندازه که زبان گرفتن مهم است لذا لا یسعه یعنی در فضایی که فعلا مخاطبین آن همین ها هستند والا یسعه اگر زبان بگیرد.

و لاجل ذلک قد یتولّد فی ذهن المجتهد حکم لا یسعه بیانه. حاج آقا با آشیخ زین العابدین شوخی میکردند ؛ میفرمودند صبح از خانه تا از بازار به مدرسه بیایند آقا جیبشان را پر میکنند ؛ بینی و بین الله مشکلی ندارد جیبشان را پر میکنند. ایشان این شوخی را داشت هرچه از ایشان میپرسیدند میگفتند بینی و بین الله مانعی ندارد. این هم یک کاری است که میگویند از کجا میگویید؟ میگویید بینی و بین الله. بیش از بینی و بین الله عبارتی نداشتند.

وحال الاخباریین کحال خادم لا یدخل النار و انما یسمع کلام السلطان من وراء الجدار و هو (یعنی اخباری) من الدثار و لم یحط خُبراً بقرائن الاحوال فهذا لا یجوز له العمل الا بعد الرجوع الی من هو بمنزله الشعار. شعار مجتهد است.

شاگرد: بحث قبلی صاحب جواهر از همین البخیل کل البخیل گفتند دلالت بر استحباب دارد؟

استاد: میخواستند بگویند لحن روایت. لحن روایت مشعر به این است… گاهی امام آنقدر در عقوبت تاکید میکنند که مجتهد میفهمد این مکروه است؛ از نحوه تاکید، کراهت را کشف میکند. چطور؟ مثل ما نمیتوانیم اما اصل اینکه این بزرگان این را میگویند نمیتوانیم انکار کنیم .

روایت دیگر که در کشی هم آمده حضرت میفرمایند: اعرفوا منازل شیعتنا علی قدر روایتهم و درایتهم، سپس در دنباله روایت میفرمایند و انّا لا نعدّ الفقیه فقیهاً حتی یکون محدَّثاً. مخاطب تعجب کرد و گفت یابن رسول الله، الفقیه محدَّث؟! فرمودند: المحدث المفهَّم. فهّمناه سلیمان..

شاگرد: روایت دوم آن این است؛ قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) اعْرِفُوا مَنَازِلَ‏ شِيعَتِنَا بِقَدْرِ مَا يُحْسِنُونَ مِنْ رِوَايَاتِهِمْ عَنَّا، فَإِنَّا لَا نَعُدُّ الْفَقِيهَ مِنْهُمْ فَقِيهاً حَتَّى يَكُونَ مُحَدَّثاً. فَقِيلَ لَهُ أَ وَ يَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُحَدَّثاً قَالَ يَكُونُ مُفَهَّماً وَ الْمُفَهَّمُ مُحْدَّثٌ.

استاد: یحسنون، احسان الروایه نه فقط نقل الروایه.

تحدیث انواعی دارد و یکی از آنها تفهیم است همانجا در آیه شریفه اوحینا الیه ندارد بلکه فهّمناها سلیمان دارد. هر کدام دو وادی است و باهم فرق میکنند.

تعبیر دیگر که برای فقهاء آمده این است؛ انا لا نعدّ الرجل فقیها حتی یعرف معاریض کلامنا.

علت عدم تصریح به کبریات شرعی در روایات

 

برو به 0:32:49

خیلی از روایات هست که فقیه از معاریضش کبری میفهمد ولی چرا به کبری تصریح نکردند؟! بحث گسترده ای دارد. روال بیان شارع خیلی مهم است لذا در زمان ما بعد از حرف هایی که پیش آمد مثل انقلاب فرانسه؛ مجلس درست کردند ؛ از دوران استبدادی و دیکتاتوری رد شدند ؛ تجربتا نوع بشر آستین بالا زدند تقنین کردند. چیزهایی را در تجربه میبیند بخشی از آن مدون میشود؛ اگر تطبیقی کار کنید آن لطافت کاری ها و عظمت بیانات شرع و نحوه تقنینش برایتان بیشتر واضح می شود. مثلا جلوتر هم عرض کردم غالب نظام های حقوقی الان باید و نباید است. نظام اخلاق نیز باید و نباید است و  نظام تقنین بشر نیز باید و نباید است؛ ولی شرع این را دیگر نمیتوانید کاری کنید از روز اول شارع میخ این را کوبیده است ولو بخشی از آن هنوز به عنوان امر مطوی مانده است. که شرع مبانی ای را که ملاحظه فرموده است در ملاکات احکام روشی که در تقنین داشته است دو ارزشی(بایدی و نبایدی) نبوده است.

شما میتوانید ملاکات را کسر و انکسار کنید خروجی اش یا بکن است یا نکن . یعنی روش تقنین شما در کسر و انکسار مصالح و مفاسد_ به اندازه ی علم خودتان_ میتواند دو ارزشی باشد. الان قوانین خیلی منظم معمولا اینطور هست در قوانین راهنمایی و رانندگی شما دیگر مستحب ندارید ولو اینکه بعدا که کامل شد می آید من شک ندارم ولی فعلا به همین نحو بکن و نکن است .

اما شرع از روز اول مبنایش را بر اساس پنج ارزش گذاشته است؛ البته از پنج مورد بیشتر است؛ حسابی هم بیشتر است ؛ شواهد عدیده دارد اما آن بیشتر را چه کسی میفهمد؟! هنوز فعلا در فضای فقه… .

اینکه بنا را بر این گذاشتند که روش تقنین حداقل پنج گزینه ای باشد ، چه هنگامه ای است!! یعنی بسیاری از آن چیزهای اصلی را با حمای مستحب و مکروه تامین میکند ؛ وقتی گزینه ها پنجگانه میشود خیلی دست شارع باز میشود؛ حتی پنج گزینه در احکام وضعی هنگامه ای است . حکم وضعی، تقنینش و آن ظرافت کاری هایی که در جعل حکم وضعی وجود دارد ، خود یک دستگاهی است؛ یک جوری میشود حکم وضعی را جعل کنند که ذو وجوه باشد و ده ها حکم تکلیفی متعدد، متفرع بر آن بشود. و لذا وقتی فقیهی روش و نظام تقنین را با آن انسی که به آن گرفته فهمید نمیتوانیم بگوییم هنوز کبریات را نمی داند علاوه بر این که قواعد زیادی نوشته شده؛ در این نرم افزار کتاب های قواعد فقهی هست! صد تا!! صد وبیست!! یک کتاب جیبی به من دادند از میرزا حبیب الله کاشانی که پانصد قاعده فقهی در این کتاب جیبی بسیار کوچک وجود دارد. یعنی یک فقیه یک کتاب جیبی مختصر به شما میدهد میگوید پانصد قاعده، پانصد قاعده کم است؟

همین ها را در نظر بگیرید. تازه اگر بخواهید بسط دهید خیلی راه دارد؛ اگر هم بخواهید خود این قواعد را تحلیل کنید باز جای خودش. بنابراین نمیتوانیم سریع سراغ اصول عملیه برویم و بگوییم دستمان خالی است چون کبریات را نمی دانیم. این جور خیلی دور است.

نسبت تشریع اصول عملیه و کبریات اماره ای در شرع

 

برو به 0:37:44

شاگرد: تشریع اصول عملیه برای چیست؟

استاد: از باب شوخی بگویم اصول عملیه را برای زمانی واجب کردن که از حی تقلید شود بعدا احیاء نیز مجتهد قویی شدند ، خب برای آنها اصول عملیه خوب است یعنی حرج نیست شرع سهل است ولو در استنباط احکام. البته فرض گرفتیم که اصول عملیه در شبهات حکمیه جاری شود و مختص شبهات موضوعیه نیست. مثلا اصل اینکه استصحاب در شبهه حکمیه می آید یا نه دارای شبهه قویی بود ؛ یکی از شبهات مهمی که در استصحاب شبهات حکمیه بود قیاس شدن آن بود. موضوع عوض شده شما میخواهید حکم مستصحب را به موضوع دیگر ببرید. قیاس شد؟!حالا ببریم یا نبریم؟  اگر موضوع عوض نشده نیاز به استصحاب ندارد چون حکم کلی و شرعی است و موضوع عوض نشده است. اگر در شبهه حکمیه ، موضوع عوض شده و شما را به شک انداخته پس استصحاب همان قیاس است.

یادتان هست شیخ چه فرمودند؟ خیلی زحمت بود که بگوییم استصحاب در شبهه حکمیه قیاس نیست؛ بقاء موضوع را با نحوه عرفی درست میکردند ولی دقتش را باید جواب بدهیم ؛ مدتی در فضای طلبگی ذهنم مشغول بود که حکم شرعی کلی است اگر موضوع شرعیه شما خودش، خودش است کلی است خب استصحاب نیاز ندارد اگر بقدری که شما را به شک انداخته تغییر کرده نمیتوانید حکم موضوع قبلی را به موضوع بعدی ببرید؛ به چه مجوزی می برید؟

در شبهات حکمیه باید موضوع عوض شود تا شما محتاج استصحاب شوید و در حکم کلی شک کنید. حکم کلی موضوعش که مبین است چه زمانی در بقاء حکم کلی شک میکنید؟ اگر موضوع همان موضوع باشد که شک نمیکنید؛ باید موضوع آن دست کاری شود، عوض شود. آبی که متغیر بود نجس بود حالا زال تغیره من قبل نفسه. پس معلوم میشود که در بحث کلی یک موضوع جدیدی آمد . نه اینکه من مکلف مبتلا هستم به یک موضوع خارجی که شک کنم موضوع کلی را فرض گرفتم وضعیت عوض شد حالا باید به شارع نسبت بدهم با اینکه موضوع کلی عوض شده آیا شارع همان انشایی که در موضوع قبلی داشت در موضوع بعدی هم دارد؟ از کجا؟ به استصحاب؟ در استصحاب که موضوع عوض شده است.

شاگرد: پس نتیجه میگیریم کسی که واقعا قوی است اصول عملیه را در ناحیه حکم جاری نمیکند؟

استاد: مثلا گمان من این است که روندی که در بهجه الفقیه و جامع المسائل بحث کرده اند ، با آن وقتی که در سن هشتاد ،نود سالگی درس میگفتند و جواب میدادند تفاوت دارد . من گمانم و احساسم این است آن اوایل در این جهتی که امروزی ها میگویند به سبک نجفی و قمی، اعمال بحث ، ورود در بحث و صدور از بحث میکردند. سابق، سبک نجفی است در بحثشان هم محسوس بود_ نوارهایشان را گوش دهید_  وقتی وارد بحث میشوند قواعد، ضوابط و تاسیس اصل فقهی و عملی میکنند همه جوره خیلی دقت و کار. اما در ادامه که بحث جلو میرود مخصوصا در این اواخر وقتی میخواهند از بحث خارج شوند به سبک قمی خارج میشوند؛ تشابک شواهد میکنند. یعنی اینگونه نیستند که فوری بگوییم این روایت ضعیف است پس دستمان خالی است سراغ اصل عملی برویم. انسان خودش، دست خودش را از اماره کوتاه بکند! اینجور نیست که در فقه آن قدر فقیر باشیم که به سرعت محتاج اجرای اصل عملی باشیم؛ بعضی ها میگفتند چرا آقای بروجردی آن جوری عمل میکرده؟!

معروف است ایشان کارش زحمت کشیدن درمطالعه و توسعه بوده؛ خب هرچقدر مجتهد بیشتر مطالعه و کار میکند واقعا چیز بیشتری میفهمد  و حاضر نمیشود سریع سراغ اصل برود.

شاید خودشان گفته باشد؛ شب زمستان بعد از نماز حدود ساعت 6  مشغول مطالعه شدند که بعد شام بخورند و بخوابند ، ایشان میگوید دیدم هوا روشن شده و صبح شده .خیلی حرف است که کسی بگوید من رفتم مشغول مطالعه و دیدم هوا روشن شده!

در تشابک شواهد خیلی مهم است هر چه بیشتر کار بکنید و زحمت بکشید و مطالعه کنید

اما در عین حال شارع مقدس این منظورم بود که به اندازه ای که ذهن قاصر من میرسد اصول عملیه_ استصحاب و …_ سایر هم  به طور قطع در شبهات حکمیه جاری میشود اما شبهه نداشته باشد تا جایی من میتوانم بگویم و اجرایش هم تا جایی که تمکن بالفعل مستنبِط است نتواند به اماره دست پیدا بکند. شارع در اجرای اصول عملیه حتی در شبهات حکمیه بر مستنبط سخت گیری نکرده است.البته در فرضی که تفریط نکرده باشد. تمکن بالفعل یعنی عسر در استنباط از او نخواسته است . مستنبطی که در حد تمکن بالفعل خودش کار بکند برای اجرای اصول عملیه مجاز است و معاقب نیست .

اما واقعیت فضای فقه این نیست؛ کبریات موجود است اما او نمیداند گردن خود اوست نه اینکه بخاطر فقدان ثبوتی و واقعی کبری او اصل عملی جاری میکند.

 


 

[1] شاگرد: او ادعا میکند. اگر قرار باشد همچین ادعایی سر برسد که من توقیت دقیق کردم که وقت فلان است کانه دیگر هیچ سر دیگری نبوده است که خداوند همه چیز را گفته و بقیه هم همینطور الضال عآن الله الراغب عن اولیاء الله…

استاد: الراغب عن اولیاء الله آن برعکس است یعنی سرها را خدا همه را فرستاده است و اینها ضال هستند راغب هستند از دسترس محروم هستند من که میخواندم اینطور فهمیدم

شاگرد: و ما لله خزانه هی احسن سرّاً عندهم اکبر من جهلهم. اکبر من ذلک همان جهل آنهاست و کسی که ادعا میکند جاهل است لذا همین جهلش مانع از آن سر میشود.

شاگرد2: میفرمایند سر را دسترسی پیدا نکردند یعنی ممکن نیست

استاد: یعنی القا نشده است؟

شاگرد: القا شده ، نمی فهمند

استاد: آن که مقصود من است

شاگرد: تتمه آن هم میگوید: انما القی قوله الیهم لتکون لله الحجه علیهم.

شاگرد2: اینها برای بیان حجت است نه برای اینکه به سر دسترسی پیدا کنند.

شاگرد1: نه القا شده است فهمش نیست و این می شود حجت بر آنها.

استاد: مقصود من همین است. مقصود من این نیست که همه سر بلد هستند یا حتی توانایی سر القا شده. نظام دین، معارف، قران کریم، سنت، روایت طوری است…

شاگرد: نه اینکه سر القا شده است. القی قوله یعنی یک چیزی یک قولی را به آنها داده و قول ممکن است بخشی از آن چیز باشد که باید به آنها برسد، و حجت را برای آنها در همان بخش تمام میکند. آن بخش هم میتواند در واقع اتخاذ اولیای خدا باشد در آن متابعت آنها بکنند تا در امورشان لنگ نمانند.

استاد: بله، حرفی نیست. من دوباره قبل و بعد عبارات را نگاه میکنم. برفرض آن چیزی که من میگویم باشد تازه ظاهر است.

 

[2] الحق المبین فی تصویب المجتهدین و تخطئة الاخباریین / ج1/ص59

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است