مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 27
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه از عمل مشهور بدست میآید این است که نماز مغرب در وقت اختصاصی عشاء حتی سهوا هم واقع شود باطل است. چون خرج وقت المغرب. اصلا مغرب وقتی ندارد؛ شروع مغرب در وقت اختصاصی شریکه، صرفا برای اینکه سه رکعت از مغرب و یک رکعت از عشاء را درک کند صحیح نیست . اما روی مبنای حاج آقا رضا یا حتی با یک نحو توسعه ای در فرمایش ایشان؛ حاج آقا رضا مبنای حرفشان وقت شانی و فعلی بود ؛ فرمودند اذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین یعنی دخل وقت صلاه العصر اما نه بالفعل بلکه شانا، یعنی شانیت وقت را دارد. همچنین مراد از اذا غابت الشمس خرج وقت الصلاتین یعنی وقت صلاه الظهر تا آن وقت بود، اما شانا نه فعلا . و لذا با همین بیان در پایان شب در مورد مرسله داوود بن فرقد این طور میفرمایند؛ اذا بقی الی انتصاف اللیل مقدار اربع رکعات خرج وقت المغرب الفعلی، وقت مغربی که بالفعل وقت او بود، تمام شد چون چهار رکعت مانده و فقط برای عشاء وقت باقی است اما بقی وقت المغرب الشأنی؛ اگر سهوا عشاء را خواند، میتواند مغرب را در آخر وقت اداءً بخواند. صاحب جواهر و حاج آقا (بهجه الفقیه ٣۴) نیز همین طور معنا کردند. میبینید که سخن حاج آقا رضا _ شانی و فعلی بون وقت _ هیچ منافاتی با بیان حاج آقا ندارد، ایشان فرمودند یک رکعت شرط است و زائد بر یک رکعت تنها وجوب تکلیفی دارد؛ نه این که در توقیت صلاه، شرطیت داشته باشد.
فرمایش حاج آقا رضا به چه معنا میشود؟ یعنی وقت شانی برای نماز ظهر باقی است و وقت فعلی آن خارج شده است؛ آیا مرادشان خروج وقت فعلی تکلیفی است یا اعم از وضعی و تکلیفی است ؟
کلام ایشان انعطاف دارد و به خوبی میتوانیم بگوییم که سخن ایشان در وقت فعلی و شانی، منحصر در تکلیف است و در کلامشان دلیلی بر وضعی بودن نداریم. اگر هم دلیلی بر حکم وضعی داشته باشیم همان کلام حاج آقا است که فرمودند الرکعه شرط و الزائد واجب ؛ هیچ مانعی ندارد که بگوییم وقت، تکلیفا فعلی است به این معنا که وجوب تکلیفی محض دارد و در همین چهار رکعت فعلی آن چه که شرطیت دارد فقط یک رکعت است. حاج آقا رضا یادم نمی آید اینگونه فرموده باشند. ما داریم حرف را پیش می بریم(توسعه میدهیم) که زوایای دقیق بحث روشن تر شود.
شاگرد: آن یک رکعتش وضعی میشود؟
استاد: آن یک رکعتش وضعی می شود.
حالا یک گام میخواهیم جلوتر برویم. گامی که ارتکاز ذهنی و ادله از آن ابایی ندارد؛ وقت شانی و فعلی است. وقت فعلی مغرب در چهار رکعت به نیمه شب تمام شد و تنها وقت عشاء در این چهار رکعت، تکلیفا فعلی است؛ من ادرک میگوید یک رکعت از وقت فعلی به نحو وضعی کافی است. اما سوال این است که شرطیت و وضعی بودن یک رکعت در کلام حاج آقا رضا در اداء و قضاست یا در صحت و فساد است؟
این یک گام جلوتر است و تمام ذهن من دنبال این است که من ادرک رکعتین میگوید درک یک رکعت شرط وضعی در ادائیت میباشد؛ آثاری که بر ادائیت بار است بر من ادرک بار است و نماز اداء است.
برو به 0:05:37
اما آیا وقتی اقل از یک رکعت را درک کرد، طبق قاعده من ادرک یعنی وقت نماز در کم تر از یک رکعت تمام میشود و اگر به نیت اداء شروع کند نمازش فاسد است؟ این فساد دلیل اضافه میخواهد اما اگر من ادرک را به ادائیت تفسیر کنیم به گردن شارع چیز اضافه ای نمیگذاریم ؛ میگوییم اگر در کمتر از یک رکعت نماز را به نیت اداء شروع کردید فاسد است. پس وقت فعلی تکلیفی چهار رکعت است و وقت وضعی نسبت به ادائیت و قضاییت یک رکعت است. زیرا طبق روایات عامه حضرت فرمودند اذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین و اذا غربت الشمس خرج وقت الصلاتین که نسبت به یک رکعت اطلاق دارد؛ یعنی حتی اگر نیم رکعت به غروب مانده وقت الصلاتین باقی است؛ این طور نیست که شروع نماز در این وقت کوتاه باعث فساد نماز باشد. این فساد را ازکجا به شارع نسبت میدهیم؟ بله، اگر نص تصریح کند قبول میکنیم و روایت حلبی[1] هم که به ذهن ایهامی می انداخت وقتی دقت کنید میبینید اصلا مقصود امام علیه السلام بطلان نماز نبوده است.
در « ان خاف ان تفوته احداهما» صحبت سر فوت بود نه فساد و اصلا فساد منظور نبود. صحبت در مورد درک وقت اصلی اختیاری بود که خدای متعال آن را قرار داده است. حضرت فرمودند اگر خائف است که نتواند هر دو نماز را در وقت اختیاری هشت رکعتی درک بکند ، عصر را جلو بیندازد که در غیر این صورت هم ظهر و هم عصر در غیر وقت توزیعی خودش واقع میشوند؛ هر دو در غیر وقت توزیعی اختیاریی که برایشان ترسیم شده است _غیر آن بازه های هشت رکعت هشت رکعت_ واقع میشوند.
«تفوته احداهما ففاتتاه جمیعا» فاتتاه یعنی هر دو نماز را در غیر وقت تقسیم بندی اختیاری واقع میشود نه اینکه هر دو نمازش باطل باشد. عصر چرا باطل باشد؟ چون ظهر را نخوانده و عصر مشروط به آن است؟ آیا واقعا مقصود از این روایت این است؛ فاتتاه یعنی باطل است؟ علی ای حال فقه الحدیث روایت حلبی بیش از اینهاست. حتی با خوف میتواند جلو بیندازد و اصلا وقت اختصاصی ندارد. خوف فوت است با فوت خوف میتواند جلو بیندازد که قبلا مفصل بحث کردیم.
بنابراین مشهور بین اخبار تعارضی ندیدند بلکه روایت داوود بن فرقد[2] را یک نحو ارشاد به توزیعی که شارع در مقام اجرای نماز داشته میدانند . لذا احدی از مشهور حاضر نشده است_ نمیدانم در تاریخ فقه کسی هست یا نه_ که بگوید بلا فاصله بعد از نمازِ دو رکعتیِ مسافر نمیتوان نماز عصر خواند و حتما باید صبر کرد. زیرا مرسله داوود بن فرقد میگوید اذا یمضی مقدار ما یصلی المصلی اربع رکعات؛ نفرموده مسافر یا حاضر باشد. مشهور فهمیده که مقصود از روایت اتیان است. اتیان در مقام خارج است بنابراین چه منافاتی بین این فهم با اذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین وجود دارد؟! دو جور روایت است است عده ای از آنها مطلق است ؛ اذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین، اذا غربت الشمس خرج وقت الصلاتین؛ دسته دیگر دیگر اذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین الا انّ هذه قبل هذه میباشد.
شاگرد: ترتیب بین شریکه است.
استاد: بله یعنی صرفا بیان تکلیف است . اگر تعبیر «الا انّ هذه قبل هذه » را به حکم وضعی معنا کنیم، مئونه ای اضافه بر روایت گذاشته ایم. لذا باید با صاحب عروه درگیر شویم که چرا روایت اربع مکان اربع را اینگونه تفسیر کردید؟
شاید این را عرض میکردم ؛ یک فرض محالی در ذهن خودتان ترسیم کنید؛ به محض اینکه زوال شمس شد کسی به فرض محال قدرتی داشته باشد که در همان لحظه اول چهار رکعت ظهر و عصر را مترتبا در یک لازمانی انجام بدهد، در این فرض امتثال امر صورت گرفته است. زیرا روایت شامل این فرض که در آنِ اول هم ظهر را مترتبا خوانده_ رکعت اول سپس دوم و… _ است و هم عصر را خوانده است می شود. یعنی ترتیب در « الا انّ هذه قبل هذه » ترتیب وقوعی است به نحوی که اگر به فرض محال در یک آن هم واقع شود روایت «اذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین» مشکلی با آن ندارند. وقتی زوال شمس شد وقت هر دو نماز می آید اگر به فرض محال قدرت داری در ثانیه اول همه را اینطور ایجاد کنی کافی است. زیرا دخل وقت الصلاتین. اگر یک روایت بیاید و بگوید اذا زالت الشمس دخل وقت الرکعه الاولی من صلاه الظهر و مقدار ما یصلی المصلی رکعه واحده ثم یدخل وقت الرکعه الثانیه ، شما میگویید مفاد این روایت دروغ است؟ نه! مقصود روایت معلوم است. چون آن که میگوید اذا زالت الشمس دخل وقت، یک توقیت کلی برای ابتدا و انتها است و روایت دیگر که میفرماید «اذا زالت الشمس دخل وقت الرکعه الاولی…» روی امتثال مکلف به عنوانی امر انبساطی نفسی توزیع می کند ؛ میگوید امر من تدریجی است و در بستر زمان بالفعل می شود، پس فعلا رکعت اول، در همان رکعت اول شما می توانید بسط دهید و بگویید اذا زالت الشمس دخل وقت التکبیره، مانعی ندارد و نگاهی صحیح و درستی است؛ نگاه تعدد مطلوب به نحوی که تکلیف اضافه بیاورد می تواند در این دیدگاه نباشد، علی ای حال احتمال اینکه مشهور هم تعارض ندیده است، وجود دارد.
برو به 0:13:59
شاگرد: اگر برای سه رکعت و یک رکعت تصحیحی داشته باشیم و به همان شکل خوانده شود مشکلی نیست. یعنی فرمایش حاج آقا رضا را بر این حمل کنیم که فقط آن یک رکعت وضعی باشد، در این صورت دیگر تمام است و بنظرم چیزی نمیخواهد.
استاد: وضعی و تکلیفی اش را ایشان نمیپذیرند. میگویند خرج الوقت الفعلی للمغرب.
شاگرد: الان یک رکعت نماز عشاء که باشد وقت وضعی نماز عشاء برای همان است.
استاد: مغرب را به نیت اداء بخواند یا قضا؟
شاگرد: نیت اداء کند چون هنوز وقت مغرب باقی است.
استاد: علی الاشتراک؟! او میگوید خرج وقت المغرب، اگر میخواهید خرج وقت المغرب را بگیرید بنابراین اگر بخواهد بخواند باید نیت قضاء کند کما اینکه حاج آقا در جامع المسائل فرمودند؛ اگر در وقت اختصاصی بتواند کاری کند که قضا هم بخواند صحیح است؛ حالا قضاء منظور شماست؟
شاگرد: نه همان اداءً ، یعنی خروج را صرف نظر کنیم.
استاد: بله اگر خروج را صرف نظر کنیم فضایی است که خلاف مشهور رفتار شده است.
خب آیا این احتمال هست که ما خرج وقت المغرب را بپذیریم و همان طوری هم که مشهور به روایت مرسله عمل کردند ما نیز عمل کنیم و آن حرف شما هم محتمل باشد؟ یعنی اگر مغرب را اداءً نیت کرد باطل نباشد، ممکن است یا نه؟
شاگرد: و لو قائل به اختصاص باشیم؟
استاد: قائل به اختصاص هستیم به آن نحوی که حاج آقا رضا فرمودند یعنی وقت فعلی الان برای عشاء است و وقت شانی برای مغرب است.
شاگرد: وقتی نماز مغرب را شروع کنیم عصیان کرده چون ترتبا میتواند، عصیان کرده است اما نمازش صحیح است.
استاد: بله این یکی با ترتب صحیح است؛ الان فرض گرفتیم روی مبنای معروف وقت فعلی برای عشاء است یعنی مولی امر فعلی این است که ابدأ بالعشاء؛ چهار رکعت مانده است و همه را باید در وقت بخوانی پس ابدأ بالعشاء اما اگر عمدا لج کرد چون وقت مشترک است امر مغرب به ترتب شانیتش به فعلیت می رسد و صحیح هم انجام میشود . یعنی امر مغرب هم بالفعل است یعنی شانیتی دارد که بر فرض عصیان وقتِ فعلی عشاء روی مبنای حاج آقا رضا مانعیت نداشت ؛ روی فرض عصیان عشاء ، مغرب را میتواند بخواند. اما نمیدانم حاج آقا رضا ترتب را مطرح کرده اند یا نه.
شاگرد: قرار شد روی مبنای اشتراک وقت مغرب خارج شده باشد . حالا که خارج شده است، اشتراک چطور معنا پیدا میکند؟
استاد: یعنی جمع بین روایت «إِذَا غَرَبَتِ الشَّمْسُ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاتَيْنِ» و روایت «إِذَا بَقِيَ مِقْدَارُ ذَلِكَ فَقَدْ خَرَجَ وَقْتُ الْمَغْرِبِ»
اینگونه است که مراد از خروج، خروج توزیعی به شانیت و فعلیت است یعنی مولی نمیگوید که مغرب را بخوان بلکه میگوید نماز عشاء را بخوان. پس خروج وقت مغرب به نحوی است که امر مولی به مغرب بالفعل نباشد. ما با این فضا مشکلی نداریم. مشهور هم که عمل کردند تعارضی ندیدند. مشهور هم همین منظورشان بوده است. در این فضا میتوانیم به عمل مشهور اخذ کنیم و بگوییم چهار رکعت به آخر وقت، وقت فعلی تکلیفی است و وقت وضعی برای ادائیت من ادرک است و وقت وضعی برای صحت و فساد تمام اجزای وقت است برای صلاتین به نحوی که بتوانیم با ترتب صحت را تصحیح بکنیم لذا نباید از عمل مشهور فاصله بگیریم ؛ ما بفهمیم که آنها چیزی به روایت تحمیل نکردند بعد بگوییم فهم آنها تا آخر کار سر نمیرسد. اگر دیدیم که آنها تعارض ندیدند _نمیدانم شما برخورد کردید که از قدماء کسی تصریح کند به این که نماز و لو سهوا در وقت اختصاصی قرار بگیرد باطل است_ و بعدا بخاطر لوازم عقلی بحث و استدلالات به روایت ضمیمه شده، حق با مشهور قدماء است. یعنی آنها همان مفاد مرسله داوود را بیان کردند ؛ خرج وقت المغرب وقتی کنار روایات غربت الشمس، خرج وقت الصلاتین قرار میگیرد، هیچ مشکلی ندارد.
شاگرد: عرض من این است آن شخصی که چهار رکعت به نیمه شب وقت دارد میتواند مغرب بخواند یا نه؟
استاد: تکلیفا نباید بخواند.
شاگرد: عرض من هم همین است اگر این روایت را نداشتیم و آن شخص چهار رکعت به نیمه شب وقت داشت به او میگفتیم نخوان؟ میگفتیم مغرب را بخوان؛ همان طور که اگر پنج رکعت مانده بود میگفتیم هر دو نماز را بخوان، الان هم که چهار رکعت مانده میگوییم بخوان.
استاد: من ادرک اجازه نمی دهد که نماز را عمدا عقب بندازی؛ مکرر در عروه و … بود که میگفتند لیس مفاد من ادرک انه یجوز له تاخیر الصلاه الی ان یبقی من الوقت مقدار رکعه.
شاگرد: نمیتواند تاخیر بیندازد به این معنا که بخوابد و بگوید نمیخوانم، ولی مثل کسی است که میخواهد وضو بگیرد و همان طور که به او گفتیم میتواند عمدا تاخیر بینداز به این شخص هم میگوییم.
استاد: همان جا هم نگفتند سید حاضر نشدند بگویند.
شاگرد: اما بعضی مثل آقای بهجت فرموده بودند، آنهایی که میگویند میتوان بخاطر وضو نماز را تاخیر انداخت در اینجا نیز بگویند که میتوان تاخیر انداخت یعنی علاوه بر نماز عشاء، نماز مغرب را هم در آخر وقت میتوان درک کرد. این جمع بین دو امر است ، مغرب چرا فوت شود؟ میتوان با یک تیر دو نشان را بزنیم .
استاد: بالفرض هم حتی اینطور مداقه کنید، لازمه اش طرح روایت مرسل نیست چون خروجش خروج امر بالفعل است و با آن قابل جمع است . عنوانی که حاج آقا جمع کردند این بود «احد طرفی التخییر». در وضو حاج آقا نگفتند حتما وضو بگیرد ، مرحوم محمد حسین کاشف الغطا روی مبنای خودش گفتند حتما وضو بگیرند و اصلا امر تیمم بالفعل نشده است. کسی فتوا به تخییر میدهد یعنی محتاج طرح هیچ روایتی نیستیم زیرا یکی از دو دلیل اتیان امر فعلی و یکی از وجوه صاحب مصلحت را توضیح می دهد.
برو به 0:21:40
علاوه بر اینکه این احتمال در روایت مرسل برای نصف شب وجود دارد که آن قدر مراعات نیمه شب به عنوان فضیلت مهم است_ مانند نماز ظهر و عصر_ که مجازید ترتیب نماز مغرب و عشاء را بهم بزنید. این هم احتمال دیگر و فضای دیگری است که در فرضی است که وقت مغرب و عشاء را تا طلوع فجر ممتد بدانیم ولی آنقدر مراعات نصف شب مهم است که خرج وقت المغرب.
شاگرد: بخاطر وقت فضیلتش است.
استاد: میگوییم آنقدر فضیلت عشاء زیاد است و فضیلت مغرب کم شده که من دست از ترتیب برداشتم.
اینها را به این خاطر عرض میکنم که تا زمان که احتیاج داشته باشیم روایت را طرح کنیم، خیلی مانده است. ملاحظه میکنید که چقدر محتملات زیادی مطرح است.[3]
استاد: این بحث را در ما نحن فیه پیاده کنیم،مغمی علیه در چهار رکعت به نصف شب به هوش آمد، فقط به اندازه نماز عشاء از اغماء بیرون آمد… .
شاگرد: طبق مبنای شما جواب دیگری پیدا میکند چون اگر تا صبح وقت دارد هم باید مغرب و هم عشاء را بخواند.
استاد: الان مرسل که میگوید خرج وقت المغرب؟
شاگرد: ما خرج را مجبور شدیم با روایت دیگر جمع کنیم ؛ خرج را حل کردیم یعنی خروجی که در حد فضیلتی است؛ یعنی به اصطلاح تا نیمه شب وقت اختیاری آن بود… .
استاد: حاج آقا در اينكه وقت را تا طلوع فجر ببريم احتیاط وجوبي کردند؛ عده ای طبق روایت گفته بودند واجب است و عده ای هم مثل صاحب حدائق بشدت با اینها برخورد کردند که هیچ احتیاطی هم نیست. ولی اگر تا طلوع فجر ببریم مشکلی ندارد که مغرب را هم بخواند. اما صحبت فعلا روی نصف شب در مرسله داوود است. حائض در وقتی پاک شده که خرج وقت المغرب؛ شما میگویید واجب است مغرب را بخواند؟ این امتنان توزیع است؟
شاگرد: اگر بحث امتنان پیش نیاید باز هم باید بخواند چون وقت برای دو نماز دارد.
استاد: اگر آن را هم در نظر بگیریم _ آن هم یکی از ادله باب بود_ باید بخواند یا نه؟ با همان فرضی که میخواستید جلو بروید الان میگویید تنها عشاء را بخواند یا مغرب و عشاء را بخواند؟ در مبنای خودتان به این حائضی که پاک شده و فقط چهار رکعت وقت دارد چه میگویید؟
شاگرد: نمیدانم
استاد: من اینطور به ذهنم می آید که شما میگویید این حائض باید نماز عشاء را بخواند و قضاء نماز مغرب هم بر او مستحب است . چون وقت مغرب خارج شده قضاء بر او واجب نیست. اما به نحوی که حتی انشاء حکم استحبابی نیز برای او نباشد که خارج نشده است ؛ همان جمعی است که شیخ الطائفه راجع به روایت کردند و عده ای هم از ایشان متابعت کردند؛ فتاوا بعد از فاضلین برگشت اما قبل از آنها عده ای جمع شیخ را قبول کردند؛ یستحب له قضاء الظهر.
شاگرد: این طور نمیشود که اگر قرار باشد اداء باشد، کل نماز اداست و اگر قرار باشد قضاء باشد کل نماز قضاست و یا این که یک رکعت اداء است و یک رکعت قضا است.
در همین آخر وقت چهار رکعت قرار است اداء باشد آیا چهار رکعت باید از نماز مغرب باشد یا عشا باشد بالاخره چهار رکعت آن سه رکعتی که بعد از وقت خوانده شود سه رکعت قضا است حالا از نماز مغرب یا عشا
استاد: این قول خلاف مشهور بود. مشهور گفتند که آن سه رکعتی هم که میخواند طبق من ادرک اداءست ولی همان جا قول دیگری در توضیح من ادرک بود که گفتند بخواند اما به صورت تلفیقی.
سید مرتضی فرمودند تمام آن قضا است؛ اینطور جمع کردند که نمیشود بخش کوچکی از نماز بیرون وقت باشد و شما بگویید اداست لذا سید فرمودند کل آن قضاست اما مشهور میگوید کل آن اداست. قول دیگر _ نمیدانم منسوب به چه کسی بود_ در جواهر مطرح شده بود که گفتند تلفیق؛ همان اندازه که در وقت خوانده اداء و هرچه بیرون وقت بوده قضاء است.
شاگرد: آنطوری که مشهور بیان کردند آیا من ادرک ناظر به نیت اداء و قضاء هست؟
استاد: من ادرک به این معنا که او برای اقدام الزام دارد.
شاگرد:بله اصل امر به صلاه را دارد
استاد: این نکته مهمی است ؛ کسی که از وقت نصف رکعت را درک کرده باشد، مشمول من ادرک نیست . اگر مشمول من ادرک بود در فقه به او میگفتید باید بخواند ، اما حالا که نصف رکعت را درک کرده دلیلی بر این باید وجود ندارد اما دلیل بر جواز چه طور؟ اگر بخواند میگویید فاسد است؟ چه نیتی بکند؟ فعلا میگوییم نیت ما فیه الذمه بکن؛ بین اداء و قضا مردد است . اگر نیم رکعت مانده نباید بخواند؟ من ادرک فقط ادائیت را در حد اینکه یک رکعت را درک کرده تصحیح میکند و میگوید باید بخواند پس آنچه متفرع بر من ادرک است تکلیف میباشد یعنی ای کسی که یک رکعت را درک کردی باید بخوانی اما اگر نیم رکعت را درک کردی دیگر بایدی نیست اما فساد و حرمت و … دلیل جدا میخواهد. اگر دلیلی پیدا کردیم فبها ؛ هر چه دلیل بود طبق محتوایش جلو میرویم اما اگر دلیلی پیدا نکردیم نمیتوانیم چیز اضافه ای به شارع نسبت دهیم.
شاگرد: نیت اداء و قضا آن چطور میشود؟
استاد: در فرضی که کمتر از یک رکعت مانده است؟ بنابر قول تلفیق نیت اداءء میکند و وقتی وقت خارج شد قهرا یا به تجدید نیت ، نیت قضا میکند. بنابر مبنای کلی نیت اداء و قضا لازم نیست ؛ از چیزهایی است که جزء مرجحات صلاه است یا یک عنایات دیگری به آن در اداءییت و قضاییت هست ؛ او میتواند قصد اداء و قضا نکند و قصد ما فی الذمه و قصد وظیفه فعلیه کند.
برو به 0:30:33
شاگرد: اداء و قضا تابع تکوین نیست؟ اگر در وقت واقع شد اداء و الا قضاست نه اینکه تابع نیت ما باشد؟
استاد: تکوین در وقتی که در فضای امتثال دلیل حاکم نیاید؛ اگر ما لسان من ادرک را حاکم گرفتیم دیگر تکوین کنار میرود ؛ حاکم میگوید یک تکوینی داشتیم که آن را ادعاءا به تعبد تضییق و توسعه دادم.[4]
عبارتی که دیروز خوانده شد را دوباره نگاه کردم، عبارت خیلی واضح است و احتمال دیگری هم در آن مطرح نیست ، در دست خط ایشان هم که نگاه کردم کلمه فالقصر بعد از بالنسبه الی العشاء بوده و در حاشیه کلمه الاختیاری للمغرب را اضافه کردند که معلوم است که الاختیاری برای مغرب است و مشکلی اصلا نیست.[5]
سوالی هم دیروز مطرح شد و در ذهن بنده نیز مطرح بود این است که وجه اینکه در شرایع فقط غروب شمس را بیان کردند – اذا ادرک خمس رکعات – و نصف شب را نگفتند چیست؟ صاحب مدارک مثل صاحب جواهر به اعم زدند و در مسالک گفتند و کذا نصف شب، شارحین توضیح نداده اند که چرا محقق اینطور گفتند اما خودشان کذا نصف شب را به عبارت مصنف اضافه کرده اند. چرا در قبل از آن عبارت انتصاف را بردند اما اینجا انتصاف را نمیگویند؟ این سوال در ذهن من هست حتی این احتمال که نسخه شرایع افتاده باشد هم در ذهن من آمده است. آیا در عبارت بوده و حذف شده؟
و لو أدرك قبل الغروب أو قبل انتصاف الليل إحدى الفريضتين لزمته تلك لا غير و إن أدرك الطهارة و خمس ركعات قبل الغروب لزمته الفريضتان. (شرایع ۵٣.١)
خیلی به عبارت می آید که قبل المغرب او قبل الانتصاف در نسخه بوده ولی افتاده باشد. یعنی مثل عبارت قبل از آن به این نحو شود؛ قبل المغرب او قبل الانتصاف لزمته الفریضتان؛ چه نکته ای بوده که محقق انتصاف را در عبارت بعدی انداختند؟ سوال دیگر این است که چرا طهارت را در ادرک خمس آورده اند اما در ادرک قبل الغروب احدی الفریضتین نیاوردند؟ میتواند وجهش این باشد که چون در اولی فرمودند ادرک و اسم چهار رکعت را نیاوردند، در دل ادرک طهارت هم هست اما در عبارت بعدی چون کلمه خمس را به کار بردند مجبور شدند کنار خمس، طهارت را هم بگویند چون خمس عدد است و در عبارت قبلی اربعه را نیاوردند.
اما نسبت به سوال اول _ که ابتدا قبل الغروب او قبل الانتصاف را می آورند اما در آخر قبل الانتصاف را ذکر نمیکنند_ آیا ایشان عنایت بیشتری داشتند که نیاوردند؟ در فضای بحث نسبت به بعد از نصف شب حرف داشتند؟ این احتمالات در ذهن من بوده است. محقق جزو آن دسته از فقهایی هستند که وقت اختیاری را تا طلوع فجر میدانند؛ شاید در این فضا بوده و نخواسته اند حرف بزنند و عبارت را ساکت گذاشتند ؛ یعنی میفرمایند اگر قبل از غروب بود لزمته الفریضتان_ ظهر و عصر_ اما در نصف شب سکوت میکنیم تا ببینیم آنجا چه میگوییم؟ این احتمال هم در ذهنم آمد.
ادامه بهجه الفقیه
و إذا أدرك خمس ركعات، لزمته الفريضتان، لإدراكه من كلّ منهما ركعة فما زاد، و إدراك الركعة في كلّ منهما بناء علىٰ الاختصاص وجدانيّ. و أمّا عدم إدراك تمام الركعات، فهو أيضاً كذلك بالنسبة إلى الأُولىٰ، لاختصاص مقدار الأربع بالأخيرة ( بهجة الفقيه 152)
وجدانی است چون یک رکعت را هم در ظهر و عصر و هم در مغرب و عشاء درک میکنیم، و اما عدم ادراک تمام رکعات و هو ایضا کذلک _وجدانی است _ بالنسبه الی الاولی. نسبت به نماز ظهر که عدم ادراک تمام رکعات وجدانی است چون از پنج رکعت، چهار رکعتش برای عصر است و تنها یک رکعت برای ظهر است پس معلوم است تمام رکعات ظهر وجدانا درک نمیشود. نماز مغرب هم همین طور است، در مغرب از خمس رکعت، چهار رکعتش برای عشاء است.
و أمّا الأخيرة، فإدراك جميع الركعات لها متوقّف علىٰ عدم وجوب صرف الزائد على الركعة في الأُولىٰ و هو متوقّف على إدراكه بالفعل لتمام الأخيرة، فيلزم الدور
برو به 0:38:42
با این «اما الاخیره» کانه میخواهند دفع دخل کنند؛ به چه مجوزی اجازه میدهید که عمدا بخشی از فریضیه ای که میتواند در وقت واقع شود، بیرون وقت واقع شود؟ در خمس رکعات ، سه رکعت از نماز ظهر در وقت عصر واقع میشود و سه رکعت از نماز عصر ببرون از وقت واقع میشود و حال آن که حق شخصی عصر این وقت است و وقت آن فریضه هم گذشته است . حاج آقا میگویند این سخن مستلزم دور یا خلف است. نمیتوان گفت باید نماز عصر به نحو تام در وقت خودش واقع شود.
علی عدم وجوب صرف زائد علی الرکعه یعنی اگر نماز عصر بخواهد در وقت خودش واقع شود باید از وجوب اخذ سه رکعت از نماز عصر_ که زائد بر من ادرک است _ برای نماز ظهر صرف نظر کنیم.
بنابراین دفع دخل اینگونه است؛ اگر بگویید واجب نیست دور میشود؛ ادراک جمیع رکعات برای عصر متوقف علی عدم وجوب صرف زائد بر یک رکعت _سه رکعت از عصر که در بیرون وقت واقع میشود_ در ظهر است. اشکال مقدر این است که چه کسی گفته این صرف واجب است؟
به عبارت دیگر مستشکل میگوید چون میدانید اگر ظهر را شروع کنید سه رکعت از عصر بیرون از وقت خودش واقع میشود نباید نماز ظهر را بخوانید پس واجب نیست که سه رکعت از عصر را _زائد بر یک رکعت _ صرف در ظهر بکنیم، اگر اینگونه بگوییم دیگر وجهی برای وجوب ظهر نمی ماند.
متوقف علی ادراکه بالفعل تمام الاخیره؛ این عدم وجوب متوقف بر این است که او بالفعل ادراک تمام اخیره کند و حال آنکه بالفعل ادراک تمام اخیره نمیکند فیلزم الدور.
ادراک متوقف است بر عدم وجوب صرف زائد؛ ادراک جمیع رکعات وقتی است که واجب نباشد، وقتی واجب نیست که همه رکعات را دراک کند ؛ این دور است، چون دور شد پس نمیتوان گفت که واجب نیست، بل یجب صرف الزائد فی الرکعه الاولی.
استدلال به خلف را هم در ادامه اضافه میکنند .
مع أنّ الأخيرة متوقّفة في الصحّة علىٰ تقديم الاولىٰ مهما أمكن، و عدم إمكانه متوقّف علىٰ تعيّن تمام وقت الأربع للأخيرة بالفعل، و هو موقوف علىٰ عدم الترتّب بالفعل، فيلزم الخلف.
فرض این است که صحت نماز عصر بر تقدیم ظهر_ مهما امکن_ متوقف است. عدم امکان ظهر هم متوقف علی تعین بالفعل تمام وقت اربعه در عصر میباشد. و هو موقوف _ تعین تمام وقت للاخیره بالفعل_ موقوف علی عدم ترتب بالفعل؛ باید بالفعل ترتبی نباشد فیلزم الخلف؛ خلف فرض ترتب صحت عصر بر ظهر مهما امکن میباشد.
با این خلف و دور میفهمیم که نماز عصر نمیتواند مزاحم ظهر شود تا نتوانیم سه رکعت از عصر را برای ظهر بگیریم، بلکه باید ظهر را بخوانیم تا عصر با همان یک رکعت خودش به قاعده من ادرک قانع شود و اتیان شود. لذا در ادامه می فرمایند:
برو به 0:47:13
و الاختصاص إنّما يمنع عن صحّة تمام الشريكة في ذلك علىٰ أيّ حال مع عدم أداء ذي الوقت، و عن الشروع في الشريكة، لا عن إتمامها، لأنّه لا يزيد على خروج وقت الشريكة.
تاکید کلامشان روی مع عدم اداء است. اختصاص از صحیح بودن تمام ظهر در وقت اختصاصی عصر روی فرضی که ظهر خوانده نشده منع میکند ؛ وقتی یک رکعت از ظهر، صحیحا اداء شده مانعی ندارد ادامه اش در وقت اختصاصی عصر قرار بگیرد.
عن الشروع فی الشریکه؛ شروع برای مغرب است، تمام یعنی عصر ؛ وقت اختصاصی منع میکند از اینکه مغرب را در شریکه شروع کنید؛ پس از خواندن تمام ظهر در وقت اختصاصی عصر و از خواندن مغرب در وقت اختصاصی عشاء منع کرده اما این اختصاص هرگز از اتمام آنها منع نمیکند.
لانه لا یزید علی خروج وقت الشریکه_ اول لانه را به اتمام زدم دیدم سر نرسید، ظاهرا مرجع ضمیر لانه اختصاص است_ اختصاص تنها بیان میکندکه وقت شریکه خارج شده است_همان مفاد مرسله داوود_ و بیش از این را بیان نمیکند. پس در وقت اختصاصی نه میتوانید شروع کنید و نه میتوانید تمام نماز را در آن بخوانید اما اگر وقت قبلی شریکه را درک کردید و اتمامش کنید ، ربطی به اختصاص ندارد چون الاختصاص لا یزید علی خروج وقت شریکه. ولی شما که وقت شریکه را درک کردید فقط میخواهید ادامه اش بدهید و تمامش کنید، منافاتی با این ندارد.
بنابراین میفرمایند : شروع عشاء و ظهر در وقت اختصاصی شریکه ممنوع است اما اتمامش جایز است ، البته زیر این خروج وقت الشریکه با مداد روی مبنای خودم اشکالی گرفتم که فلا یمنع عن صحه شروع المغرب اذا اتی بالعشاء مع ادراک رکعه. اگر واقعا الاختصاص لا یزید علی خروج وقت الشریکه پس چرا قبلا فرمودید حتی اگر سهوا هم در وقت عشاء شروع کند مغربش باطل است؛ خروج وقت که برای نماز مغرب بطلان سهوی نمی آورد ؛ این هم نکته ای که علی ای حال حالا درست یا غلط به ذهن طلبگی من خطور کرده که اینجا نوشتم اگر میدانید که غلط است که الان بگویید اگر هم بعدا نکته اش را فهمیدید که اشتباه عرض کردم که بعدا حتما بفرمایید.
[1] . عَنِ الْحَلَبِيِّ فِي حَدِيثٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ نَسِيَ الْأُولَى وَ الْعَصْرَ جَمِيعاً- ثُمَّ ذَكَرَ ذَلِكَ عِنْدَ غُرُوبِ الشَّمْسِ- فَقَالَ إِنْ كَانَ فِي وَقْتٍ لَا يَخَافُ فَوْتَ إِحْدَاهُمَا- فَلْيُصَلِّ الظُّهْرَ ثُمَّ لْيُصَلِّ الْعَصْرَ- وَ إِنْ هُوَ خَافَ أَنْ تَفُوتَهُ فَلْيَبْدَأْ بِالْعَصْرِ- وَ لَا يُؤَخِّرْهَا فَتَفُوتَهُ فَتَكُونَ قَدْ فَاتَتَاهُ جَمِيعاً- وَ لَكِنْ يُصَلِّي الْعَصْرَ فِيمَا قَدْ بَقِيَ مِنْ وَقْتِهَا- ثُمَّ لْيُصَلِّ الْأُولَى بَعْدَ ذَلِكَ عَلَى أَثَرِهَا( تهذیب ج2 ص270).
[2] . دَاوُدُ بْنُ فَرْقَدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الظُّهْرِ- حَتَّى يَمْضِيَ مِقْدَارُ مَا يُصَلِّي الْمُصَلِّي أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ- فَإِذَا مَضَى ذَلِكَ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ- حَتَّى يَبْقَى مِنَ الشَّمْسِ مِقْدَارُ مَا يُصَلِّي أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ- فَإِذَا بَقِيَ مِقْدَارُ ذَلِكَ فَقَدْ خَرَجَ وَقْتُ الظُّهْرِ- وَ بَقِيَ وَقْتُ الْعَصْرِ حَتَّى تَغِيبَ الشَّمْسُ.(وسائل ١٢٧.۴)
[3] . شاگرد: بحث طرح را به عنوان نمونه عرض کردم؛ میخواهم بگویم که آیا طرح فرض این سه رکعت در اینجا جا دارد یا نه؟ یعنی در مقابل مضمونی که بدوا از روایت میفهمیم بایستیم و بگوییم اولی این است که دو نماز مغرب و عشاء را اداءا در آخر وقت بخواند و نماز مغربش قضاء نشود.
استاد: واقعا این حرف ایشان را جواب میدهید؟
شاگرد: این را من قبول دارم و این اتفاقا موافق یک سری روایات دیگر است.
استاد: شما الان فرمودید که اولی این است
شاگرد: اولی که هردو تایش خوانده بشود
استاد: صرف دوتا خواندن؟
شاگرد: یعنی این نباشد که ما یکی را ترک کنیم الان چیزی که حداقل مطرح است این است که عشا را بخوان و مغرب را قضا بخوان. من عرضم این است چرا مغرب قضا شود؟ دوتا را می توانیم ادا کنیم حرف من این است
[4] . شاگرد2: اصلا ادله نیت ادا و قضا چندان روایتی ندیدیم که گفته باشد…
در شرح لمعه بحث قصد الوجه مطرح بود_ هل یلزم قصد الوجه_ و بین فقها پیرامون آن بحث بوده است ؛ برخی فقها قصد وجه را لازم میدانستند ؛ اگر شما به نیت اداء خواندید و واقعا قضا بود باید اعاده کنید.
نمیتوان به صورت ارسال مسلم در فضای فقه اداء و قضا را زیر سوال برد زیرا در فضای فقه اداءء و قضا آثاری دارند و فقها در طرفین آن قولی را انتخاب کردند ؛ اگر اداء بود نیت قضا کرد یا قضا بود نیت اداء کرد، این نماز فاسد است، یعنی لم یأت بمامور به علی وجهه؛ مولی نماز را مقید به وقت از ما خواسته اما مقید به خروج وقت به جا آوردیم؛ لم یطابق ماتی به با مامور به. اگر جواب دادید حرف دیگری است ولی ارسال مسلم فرض نفرمایید.
[5] أمّا ما في «الشرائع» من قوله: «و لو أدرك قبل الغروب أو قبل انتصاف اللّيل إحدى الفريضتين، لزمته تلك لا غير»، فالظاهر ابتناؤه علىٰ الاختصاص كما يفيده المقابلة مع إدراك خمس ركعات، فلا يكون في الأقلّ إدراك الوقت الاختياري لواحدٍ معيّن إلّا مع الاختصاص، إذ مع الاشتراك يمكن الجمع بين المغرب و العشاء في وقتهما الاضطراري بالنسبة إلى العشاء الاختياري للمغرب؛ فالقصر على الواحدة المعيّنة، كما يفيده قوله: «تلك» و إلّا كفىٰ أن يقول: «لزمته لا غير»، يبتني علىٰ الاختصاص.ص ١۵((بهجه الفقیه ١۵١)
دیدگاهتان را بنویسید