1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٢۴)- ١٣٩٨/٠٨/٢٠ – استاد یزدی زید عزه

درس فقه(٢۴)- ١٣٩٨/٠٨/٢٠ – استاد یزدی زید عزه

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=2691
  • |
  • بازدید : 64

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ۲۴: ١٣٩٨/٠٨/٢٠

ارتکاز المتشرعه و کاربرد آن در فقه

آقایان یک برگه‌ای به من دادند.، ۵ مورد از جاهایی که علما اسم ارتکاز متشرعه را بردند،را آورده‌اند.من خوشحال می‌شوم کسی دنبال این مسائل را می‌گیرد.

من قبلاً دیده بودم،یادم است که بیشتر بود. یک نکته این است که ما ببینیم مثل مرحوم شیخ الطائفه، محقق اوّل، علامه، قبلشان و بعدشان، وقتی می‌خواستند این ارتکاز را بگویند، دید متشرعه را بگویند،_سیره نه، سیره رفتار است_ ، چه می‌گفتند. آنها تعبیر ارتکاز نداشتند. اما شبیه‌اش را داشتند.برای خود من جالب بود در نرم‌افزار جامع فقه،فقط همین ترکیب ارتکاز المتشرّعه، بالای ۳۰۰ مورد داشت،به خصوص در کتب متأخر.آیة الله بهجت حتی تصریح می‌کردند که به نظر من،شما هر بحثی را که شروع می‌کنید اوّل به مرتکزاتتان مراجعه کنید.یک روش مهمی بود که ایشان می‌گفتند.اما این معنایش این نیست که سائرین نمی‌گفتند،اصلاً این‌طور نیست. جالب است برای شما عرض کنم.،در مستمسک راجع به ارتکاز و اینها چندبار صحبت شده؟ _ مستمسکی که ثلث فقه است. چون می‌دانیم مستمسک،بسیاری از کتب را ندارد. شرح عروه است و عروه هم که تمام نشده ، ثلث فقه شاید باشد _ شماره گذاشتم ۳۴۳ مورد. کم است؟ ۳۴۳ مورد از این صحبت شده.ارتکاز المتشرعه با همین ترکیب در مستمسک،۲۶ بار آمده. مرحوم آقای بروجردی در کتاب فقه چنین تعبیری دارند:لیس فی المقام دلیل الا ارتکاز المتشرعه[1].و موارد خیلی روشن دیگری هم هست.

مثلا یکی‌اش _من هر اندازه که یادم است می‌گویم_ ،ما می‌دانیم که قبله شرطِ نمازِ واجب است.اما در نماز مستحبی که ماشیاً خوانده شود، استقبال، شرط صحت نیست. این را هم همه می‌دانیم. دلیل داریم شرطیت استقبال برای فریضه است.در نافله‌ی در حال مشی هم دلیل داریم استقبال شرط نیست. حالا اگر نماز مستحبِ در حال استقرار _ نشسته یا ایستاده _ ،پشت به قبله خوانده شود،درست است یا نه؟ گفتند این نمی‌شود. ارتکاز متشرعه این را نمی‌پذیرد که نافله را در حال استقرار،پشت به قبله بخوانید.[2]

ظاهراً بحث استقبال به قبله در نماز مستحبیِ مستقر را آقای حکیم[3] داشتند. ۳۰۰ مورد کم نیست. در این کتاب‌های متأخر ببینید،یک چیزی نیست که بگوییم آیت الله بهجت می‌گفتند. از مرحوم آشیخ عبدالکریم، از آقای داماد و … مفصل است.در شروح عروه چه قدر به آن استشهاد شده.واقعاً یک رساله مُمتَّعی می‌شود اگر کسی این‌ها را جمع‌آوری کند.چرا کتب متأخر این را گفتند؟ به خاطر این‌که کتب متأخر،تدقیق در بحث کلاسیک فقه داشتند. یک جایی می‌رسند می‌بینند نه اطلاق دارند، نه عموم دارند، نه اجماع دارند، هیچ چیزی ندارند. از آن طرف هم واضح است. یک مثالی بزنم،مثلاً در شرایطی یک شخصی ازطریق حلال انزال منی کرد – نمی‌خواهیم هیچ جایش، حرمت فرض بگیریم – . جِرم این ماء الرجل موجود است، ریخته این جا یا اختیاراً می‌ریزد.اخباراً می‌گوید این جاست. اجنبیه‌ای این را برمی‌دارد وبه دست خودش داخل می‌کند در رحم خودش، می‌شود حامل.فرض کنید این کار رایج هم بشود، جایز است یا نیست؟

شاگرد: خود آیت الله بهجت اوّل می‌فرمودند جایز است. فتوای صریحشان بود که اشکال ندارد.

استاد:در رحم اجنبیه نبود.

شاگرد: چرا، من حتی دست‌خطشان را هم دیدم که منعی ندارد، تلقیح این‌چنینی را اوّل تجویز می‌کردند. اطمینان دارم.

استاد: من در آن جلسات شرکت داشتم.صریحاً فرمودند این خلاف ارتکاز متشرعه است. منعی ندارد یعنی در کلاس هر چه به استدلالات نگاه می‌کنم منعی ندارد. مستند به چه باشم؟ از آن طرف می‌گویم من چه  می‌گویم؟ یعنی ما اینقدر گُم هستیم در شرع که بانک اسپرم بگذارند و اجنبیه‌ها بروند به خودشان تزریق کنند و بچه‌های این‌طوری به دنیا بیایند.نه زنا است و نه نکاح است.تجویز نکردند، اتفاقاً فتوایشان برگشت به ارتکاز متشرعه. گفتند نه؛ ولو الآن یک چیزی نداریم بگوییم به این دلیل ممنوع است، اما ارتکاز متشرعه این کار را اجازه نمی‌دهد. شما ببینید ارتکاز متشرعه تأیید می‌کنند که این کار جائز است؟ زن‌ها همه بروند منی اجنبی را بردارند به خودشان تزریق کنند و حامل بشوند.[4]

 

برو به 0:10:45

 نقش تحلیل موضوع در تمسک به ارتکاز

البته من یک چیزی همیشه در ذهنم بود، گفتم و حاج آقای بهجت هم تأیید کردند. این که ارتکاز متشرعه مثل دلیل لفظی لسان ندارد.

شاگرد:مثل لا ضرر است.

استاد: حالا لا ضرر عنوان ثانوی است و فرق دارد.

شاگرد: دلیل لُبّی حساب می‌کنند.

استاد:باز مقصود من لبّی نیست. بله لسان نداشتنش مثل آنهاست. اما باید بعداً در این‌که لسان ندارد بحث بکنیم. ایشان هم پذیرفتند، لذا وقتی می‌خواهیم به ارتکاز متمسک بشویم باید تحلیل موضوع کنیم. این خیلی مهم است. یعنی اوّل باید فقهیاً موضوعی را تحلیل کنیم، رده‌بندی کنیم، در طبقات مختلفی که تحلیل موضوع کردیم از ارتکاز به احسن وجه استفاده می‌کنیم. لذا نظمِ کلاسیک بیشتری نیاز دارد تا تمسک به ارتکاز متشرعه منضبط بشود.

فقط در جلد اوّل مستمسک، در بسیاری از فروعات، ایشان به ارتکاز متمسک می‌شوند.

شاگرد: به عنوان دلیل یا به عنوان شاهد؟

استاد: حتی به عنوان دلیل. یکی از موارد در بحث تقلید است[5]، که آیا تقلید از فاسق جایز است یا نه؟ فاسق است ولی تقلیدش کنند. عدالت شرط در مرجع تقلید است یا نه؟ می‌فرمایند: «و اما اعتبار العدالة: فهو کسابقه عند العقلاء»، تا آنجا که می‌فرمایند: «و كأنه لأجل ذلك و نحوه جوز بعض تقليد الفاسق المأمون عملاً».

چرا؟ «بإطلاق الأدلة». اطلاقِ دلیل است و عدالت که به عنوان شرط نیامده. پس از فاسق مأمون می‌شود تقلید کرد.

«و ان كان هو مما لا ينبغي».

چرا؟ «لأنه خلاف المتسالم عليه بين الأصحاب، و مخالف للمرتكز في أذهان المتشرعة»

شاگرد: این عقلایی است.

استاد: اصلاً فاسق در واژه‌گان عقلا نداریم. پارسال بحثش را کردیم. فاسق حقیقت شرعی است، یعنی حتی اگر در صفحات اینترنت بگردید، آنها فاسق ندارند، ترجمه‌اش را نداشتند. فاسق واژه اسلامی است،مسلمانان واژه فاسق را در فرهنگشان دارند.[6]

در مستمسک تعارض ارتکازین دارند، خیلی جالب است. خودتان ان‌شاءالله مراجعه کنید، عرض کردم در مستمسک با همه مواردش به نحو وسیع، ۳۴۳ مورد مرحوم آقای حکیم این را مطرح می‌کنند به مناسبت‌های مختلف؛ که من دو جایش را نوشتم مهم.در جایی ایشان فرمودند که ارتکاز موجب انصراف و تقیید است. یعنی حتی در جایی که اطلاق  سر می‌رسد، ارتکاز موجب تقییدش است.

شاگرد: خیلی انصراف‌ها ریشه‌شان ارتکاز است.

استاد: بله…

شاگرد: چیزی که بیشتر مهم است آن ضوابط و تحلیلش است.

 

برو به 0:18:51

 مواضع ابهام ارتکاز متشرعه

استاد: بله. واقعاً اینجوری است. حاج آقا (ایةالله  بهجت ) هم که زیاد می‌فرمودند ارتکاز در مباحث مختلف، مرتب فکر من مشغول می‌شد که ارتکاز،رفتنِ ذهن متشرعه است به سوی یک چیزی. یعنی گاهی در یک فضایی شک نداریم متشرعه این را راجح می‌داند. حالا به مرحله وجوب می‌رسد؟ یا استحباب مؤکد است؟ این حدّش خیلی کار می‌بَرَد. مرجوح می‌بینند. آیا این کراهت شدید است یا حرمت است؟

شاگرد: در جایی که شرط می‌بینند هم این طور است؟

استاد: شرط همچنین. وقتی شرط می‌بینند به معنای شرط مکمل و شرط افضل است؟ یا نه، به معنای صفر است. معامله صفر با او است. همه‌ اینها مطرح است.

 

برو به 0:19:50

حقیقت ارتکاز متشرعه

ارتکاز، دلیل بسیار خوبی است به خاطر همان تحلیلی که دیروز عرض کردم؛ اگر سر برسد. ارتکاز یعنی آنچه که ادله شرعیه غیر از دلالت انفرادی تک تکشان، یک دلالت جمعی هم دارند بر آن شاکله‌ی نظامِ فکری و تقنینِ شرعی. اگر این درست باشد، پس در آن شاکله، یک خانه‌هایی در آن جدول هست که دلیل خاص لفظی ندارد، اما در این جدول است. یعنی شما اگر یک جدول ضربی دارید که ده در ده است، باید چند تا باشد؟ ۱۰۰ عدد باید باشد ولی فعلاً  ۴۵ تا عدد گذاشته شده. ولی شما از این ۴۵ تا عددِ حاصل ضرب،جدول را کشف کردید. وقتی جدول را کشف کردید،آن خانه‌ای هم که نوشته نشده و خالی است را خودتان می‌فهمید، مشکل ندارید. چون می‌گویید کسی که به من اینها را گفته، آن جدول را گفته. نظامِ جدول ضرب را ، با ۴۵  لفظ صریح،  به ذهن من القاء کرده است. پس آن خانه‌اش هم که لفظ صریح ندارد، من خودم ضرب می‌کنم و در آن جدول می‌گذارم.

 

برو به 0:21:08

تعارض ارتکازات و راه حل آن

شاگرد: در مثال لقاح مصنوعی که بیان فرمودید، می‌شود گفت که ارتکاز متشرعه شامل موارد قبیح است و مثلاً در موردی که زن و شوهری به‌خاطر بچه دار نشدن در معرض طلاق هستند و راهی جز لقاح مصنوعی ندارند – موارد اضطراری – چنین ارتکازی ندارند؟ می‌توان چنین قیوداتی را به ارتکازات اضافه کرد؟

استاد: بله به عبارت دیگر، همان‌طور که در خود ادله، عام داریم، خاص داریم، این خصوصیات را داریم؛ چنین روابطی در ارتکازات هم هست. یعنی ارتکازی داریم منفرد، ارتکازی داریم ناظر. مرحوم آقای حکیم  در جلد ۱ مستمسک، صفحه ۲۸۵[7]، دو ارتکاز را اسم می‌برند، بعد می‌گویند این دو  ارتکاز، تعارض می‌کنند. مانعی هم ندارد. چرا؟ چون گاهی منظور از ارتکاز، یک قضیه محکومِ عقل یا شرع است، به عنوان یک قضیه منفرد، نه با ملاحظه تزاحم ملاکات. یک ارتکازی دارد نسبت به یک حیث. در همان فضا، متشرعه می‌بینند یک ارتکاز دیگر هم دارند، اما از حیث دیگر. در ذهن آنها تعارض ارتکازین می‌شود. یعنی چه؟ یعنی مثل تزاحم ملاک. می‌بینند اگر از این حیث مانع داریم، از آن حیث مقتضی داریم. مقتضی را با مانع، کسر و انکسار می‌کنند. از این تعارض می‌تواند خروجی بگیرد به انواع و اقسام ضوابطی که دارد.اگر این مقصود شماست، بله. یعنی چون خود ارتکازها مربوط می‌شود به نظامی که از شرع گرفتند، ضوابطی که در جمع بین ادله هست، در جمع ارتکازات هم جاری می‌شود- البته ضوابطی که متناسب با ارتکاز است، نمی‌گویم همه ضوابط در ادله را پیاده کنیم در ارتکازات. ولی کلی‌اش درست است-. همان‌طور که آقای حکیم هر دو ارتکاز را می‌بینند، بعد می‌گویند ارتکازین متعارض‌اند و ادامه مباحث.

 

برو به 0:23:29

فرق ارتکاز متشرعه با قیاس

شاگرد: اگر بگوییم موارد ارتکاز متشرعه این قدر زیاد است،تقریبا همان قیاس و استحسان اهل تسنن می‌شود.

استاد: در مورد فرمایش شما، شاید بالای ۵۰ جلسه بحث کردیم و فایل‌هایش موجود است. من خلاصه آن جلسات را عرض می‌کنم. اگر شما بخواهید با ارتکاز از یک انشائی که از شارع صادر شده، انشاء دومی را برای شارع، کشف کنید. این قیاس می‌شود و ممنوع هم هست.[8]

شاگرد: آنها خلأ داشتند که دست به قیاس و استحسان زده‌اند.

استاد: نه، آنها خلاء نداشتند، آنها در موضوعی که شبیه به یکی از انشاءات شارع است،می‌گویند حکم همان است. دو موضوع شرعی است. نسبت می‌دهند به شارع از انشاء حکم شرعی در موضوع الف، انشاء دوم شرعی را در موضوع ب. اما در ارتکاز این کار را نمی‌کنند.

شاگرد:به فرموده شما ارتکاز در حضور امام هم می‌شود.

استاد: بله، اصلاً ارتکاز مستند به حرف شارع است. قیاس تشبیه به حرف شارع است. قیاس را مقایِس انجام می‌دهد، ولی مرتکِز از حرف شارع استظهار می‌کند. خیلی تفاوت دارد. پس بگویید تنقیح مناط هم جایز نیست. چرا همه علمای شیعه اتفاق دارند در تنقیح مناط قطعی. فرق تنقیح مناط با قیاس چیست؟ می‌گویند در تنقیح مناط، یک حکم شرع است، مناطش را منقّح می‌کنیم. نه این‌که از حکم در یک موضوع، حکم یک موضوع دیگر را کشف می‌کنیم.  اگر کشف بکنیم،قیاس است و محکوم است علی ای حال. اما اگر ظاهرِ لسان دلیل در صغری‌ست. ما از دل این صغری،کبری را تنقیح کردیم. این قیاس می‌شود ؟ اسم این قیاس نیست. ارتکاز هم همین است. یعنی متشرعه از هزار تا دلیل شرعی و از مرام شارع آن جدول را به دست آوردند. نه این‌که از یک موضوع شرعی، آن هم از باب مرام خودشان، یک موضوع دیگر را، کشف کنند. خیلی متفاوت است.

 

برو به 0:26:07

افضلیّتِ دلیل ارتکازی نسبت به ادله لفظیه

شاگرد: یک حکم شرعی جزئی هیچ وقت کاشف از یک حکم شرعی جزئی دیگر نیست.

استاد: که اگر چنین باشد قیاس است. کشف قیاسی است.

شاگرد:اما در ارتکاز،  حکم یافته شده، مکشوف از مدلول جمعی هست.

استاد: از مدلول جمعی مرادِ خودِ شارع.

شاگرد: در ارتکاز هم که کشف است.

استاد: کشف ملاکِ حکم است. تنقیح مناطات جمعی است. یعنی کشف می‌کنیم مذاق شارع را در نظمی که برای تشریع قرار داده. کشفِ از یک جمله نیست،بلکه کشفِ از هزار جمله است.

شاگرد: کشف قطعی است یا ظنی است؟

استاد: قطعی است. قطعی در استظهارات. وقتی حکم شرعی را، از ظهور یک جمله کشف می‌کنید ،قطعی است یا ظنی است؟

شاگرد: ظنی است که عقلا با آن مشی می‌کنند.

استاد: احسنت. این جا از آن هم بالاتر است. من شبیه این ‌را زیاد عرض کردم. وقتی که عدد گنگ در حساب پیدا شد، همه گفتند وای یک عددی پیدا کردیم که با ضوابط فیثاغورثی هم‌خوانی ندارد. الآن برای ریاضی‌دان‌ها،توانِ بی‌نهایت‌های گنگ واضح است. به مراتب از اعداد گویا بالاتر است. رادیکال ۲ را که یک روزی کشف کردند  و در زمان فیثاغورث  هنگامه‌ای شد ، الآن ۲۵۰۰ سال بعدش می‌گویند این گنگ‌هایی که شما می‌گفتید، از گویاهایی است که مجموعه لا یتناهای فشرده است. عدد گویا فشرده است، یعنی هیچ دو عدد گویایی نیست مگر اینکه دوباره بی‌نهایت عدد گویا بینشان است. هر دو عدد گویا، هر چه به هم نزدیک بشوند باز بی‌نهایت عدد گویا بینشان است. ریاضی‌دان‌ها می‌گویند مجموعه‌ی اعداد گویا، بی‌نهایتِ فشرده است. یعنی هر دو عددی را که در نظر بگیرید، باز بینش بی‌نهایت عدد است. باز می‌گویند عدد گویا که فشرده است، به اندازه کافی فشرده نیست. یعنی یک دستگاهی وجود دارد بین اینها از اعداد گنگ. حالا اعداد گنگ چه طوری‌اند؟ از این اعداد گویا به این فشردگی دستگاهشان بالاتر است. بشر باورش نمی‌شد که آن عدد گنگ یک روزی به اینجا می‌رسد. من عرض می‌کنم استظهار،ظن است، اما ظنّی عقلایی که قطعی است. قطعی که در کشفِ نظام یک تقنین به دست می‌آوریم، آن منکشف ما، آن معلوم ما درجه صدقش از درجه صدق یک استظهاری از یک کلام بالاتر است.

شاگرد: مشی عرف بر این هست یا نه؟

استاد: بله. الآن که کلاس فقه دقیق شده،علما دقیقاً آن خانه‌های جدول را که نه اطلاق،نه ظهور و نه هیچ چیز دیگری نداشتند را کامل کردند. هر کس با فضای فقه کلاسیک آشنا باشد می‌داند دو دوتا چهارتای فقه را. وقتی یک فقیه ظهور لفظی دارد، اصالة العموم دارد، اطلاق دارد، دیگر نمی‌رود سراغ این حرف‌ها. فورا می‌گوید این دلیل من است، اجماع منقول، شهرت و … . چه موقع  یک فقیه، سراغ ارتکاز متشرعه می‌رود؟ آن وقتی که می‌بیند دستش در فلان بحث خالی است. وقتی کلاس فقه زمان ما دقیق شده و خانه‌های جدول برای ما مشخص شده و جاگذاری شده، در نرم‌افزار بالای ۳۰۰ مورد می‌آید که از ارتکاز المتشرعه فقها استفاده کردند،مثل این‌که در مستمسک ۲۶ مورد فرمودند ارتکاز المتشرعه. اما کلّیِ ارتکازات(ارتکاز به حمل شایع) در مستمسک ۳۰۰ مورد است. حالا ببینید در کل کتاب‌ها چند مورد، کلّی ارتکازات به کار رفته. این ها علمائند. استشهاد کردند به مواردی که برایشان روشن است.

شاگرد: استشهاد است (نه استدلال).

استاد: به خداوند، نسبت می‌دهند، به صاحب شرع، نسبت می‌دهند یعنی فتوا می‌دهند.[9]

 

برو به 0:32:07

تفکیک ارتکاز متشرعه از سایر ارتکازات

وقتی ما در فضای فقه نگاه می‌کنیم، کاملاً ارتکازات عقلایی را از ارتکازات عاطفی، از ارتکازات شرعی، از ارتکازات فتوایی و سایر اینها جدا می‌کنیم. چرا؟ چون تاریخ فقه دست ماست. تاریخ شرع و تعلیمات شرع هم دست کسی است که در کلاس فقه نگاه می‌کند. ارتکاز را در چنین فضایی به کار می‌بریم. خود عرف ارتکازات دارد،مِیْزش هم برایش مشکل است. اما وقتی، ذهن او را تمییز دادیم – به علم آگاهانه او به ارتکاز خودش کاری نداریم.حتی ارتکاز او برای خودش ناآگاهانه باشد- ، وقتی ضابطه گذاشتیم،ارتکازات را جدا کنیم.استنطاق از ارتکاز او می‌کنیم. به آن چه که واقعاً ارتکاز او است استناد می‌کنیم، نه آن چیزی که خودش از ارتکازش ابراز می‌کند. اگر مطلب سر برسد و ضوابطش پیاده ‌شود، گمانم این است که شبیه اعداد گنگ است. یعنی می‌بینید که درصد صدقِ حاصل شده از قضایای این‌چنینی، از درصد صدقِ استظهارِ لفظی بالاتر است. ولی وقتی مبادی‌اش مدون نشده، الآن این مشکلات را داریم. شما برنامه یک ساله برای خودتان بگذارید، عجله نکنید، این چند هزار موردی که در کتاب‌ها، فروعات فقهی است و فقها دلیلی نداشته‌اند الا الارتکاز، اینها را  بنویسید و تأمل کنید. می‌بینید کم‌کم در انس به این موارد نظرتان عوض می‌شود. چرا؟ چون وقتی  این ارتکازات را می‌بینید، نمی‌شود بگویید نیست. خمیر از مخلوط آب با آرد به دست می‌آید. خمیرمایه ذهنی یعنی یک کاری در ذهن عرف صورت می‌گیرد‎، وقتی یک جمله از یک متکلم می‌شنود، با آن وقتی که دو تا می‌شنود و در شرایط دیگر می‌شود صدتا، مرام او را به دست می‌آورد.

 

برو به 0:34:38

آفت تخریب ارتکاز در تدوین علم

شاگرد ۱: با این بیان شما، مرام شارع را هرکسی شخصاً می‌فهمد و دیگر نیازی به مراجعه به ارتکاز متشرعه نداریم.هرکس لو خلّی و نفسه تامل کند به مرام شارع می‌رسد.

شاگرد ۲: یکی از اشکالات به ایشان این است که وقتی آدم در کلاس وارد می‌شود ارتکازاتش دستکاری می‌شود. یعنی آن لو خلّی و نفسه از دستش می‌رود. یعنی اینقدر با ادله و این ها سر و کاردارد که دیگر نمی‌تواند خودش را تنها نگاه بکند، ببیند ارتکاز اوّلیه‌اش چه بوده است.

استاد: بله، وقتی ارتکازات را کلاسیکش می‌کنیم، دیگر از آن لطافتِ خودش خارج می‌شود. این‌را مکرر عرض کردم. مثلا ببینید کلمه وجود، در فضای کلاسیک و فلسفه و کلام، آمد و این آثارش شد. یک کلمه دیگر داریم که به راحتی به کار می‌بریم،واقعیّت. واقعیت چیست؟ واقعیت را به معنای نفس الامریّت به کار می‌بریم. من سفارش می‌کردم ‌که این واقعیت را دیگر در فضای کلاس نیاورید. بگذارید با همدیگر کلمه واقعیت را بگوییم، بعداً هم می‌فهمیم چه گفتیم. در مفاهَمه با هم هیچ مشکلی نداریم. اما اگر بگویید که واقعیت را تحلیلش کن. اسم فاعل وَقَع نیست؟ الواقعیة، مصدر ثنایی‌اش یعنی آن‌که واقع شده. حالا در تناقض مگر نمی‌گویید استحاله، استحاله یک امر واقعی است یا نه؟ واقع می‌شود؟ اصلاً مستحیل یعنی واقع نمی‌شود. استحاله‌ی تناقض واقعیت دارد یا ندارد؟ می‌گویند ندارد. همین واقعیت را اگر این‌طور تحلیلش کنید،تمام است. در حالی که برای همه ما واضح است که استحاله تناقض واقعیت دارد.الان می‌گویید واقعیت یعنی ثابت است؟ استحاله چیز ثابت است؟ اگر کسی محکم بگویند نه؛ استحاله واقعیت ندارد ، راست هم می‌گویند. چرا؟ چون من الآن واقعیت را خرابش کردم. الآن با چنین تحلیلی از واقع، واقع را در ذهن شریف شما خرابش کردم. البته زود دوباره ان‌شاءالله برگردد، کلاسیک نشود. وجود و عدم هم همین‌طور،کارها شده رویش.[10]

و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

پایان

 


 

[1] أقسام القيام في الصلاة:

و كيف كان فالعمدة هو ارتكاز المتشرعة في جزئية القيام.

إذا ثبت كون القيام جزءا في الجملة فنقول: انه على أقسام (أحدها): القيام حال تكبيرة الإحرام (ثانيها) القيام حال القراءة (ثالثها) القيام حال القنوت (رابعها) القيام المتصل بالركوع (خامسها) القيام بعد الركوع. (تقرير بحث السيد البروجردي؛ ج‌٢، ص: ١۴٠)

[2] شاگرد: من حتی تردید هم ندارم در این مطلب که متشرعه حرفش نافذ نیست،یعنی اصلاً مبادی ارتکاز متشرعه سست است.اصلاً مبنای علمی و فقهی ندارد که بگوییم یک سری افرادی که رشد کردند در این فضای دینی،یک چیزی در ذهن اینها آمده.

استاد: نکته خوبی فرمودند(یکی از شاگردان)، گفتند که ناخودآگاه رفتاری را داشته. عرض کردم باز هم بحث ما این نیست، ارتکازحتی بالاتر از این است.ارتکاز یعنی حتی ناخودآگاه مبتلا به رفتاری هم نبوده،اما اگر شد می‌فهمد که مذاق شرع در اینجا چیست.

[3]  و العمدة فيه أمران: أحدهما: ارتكاز المتشرعة، فإنهم يقطعون ببطلان صلاة من يستدبر القبلة و يصلي جالساً أو قائماً مستقراً بنحو لا يمكن ردعهم عن ذلك. و بذلك يفترق عن سائر المرتكزات المستندة إلى السماع من أهل الفتوى التي لا مجال للاعتماد عليهم في إثباتها. و ثانيهما: صحيح زرارة عن أبي جعفر (ع) قال: «لا صلاة إلا إلى القبلة» الشامل للفريضة و النافلة. (مستمسك العروة الوثقى؛ ج‌۵، ص: ٢١۵)

[4] شاگرد: حرام است؟

استاد: اصلاً متشرعه ذهنشان از این ابا دارد.

شاگرد: این که ربطی به متشرعه ندارد.عقلایی یا فطری است که چنین چیزی را قبول نمی‌کنند ولو متشرعه نباشند، پس ربطی به متشرعه بما هم متشرعه ندارد.

استاد: متشرعه به معنای مطلق شرع الهی، مسیحی‌ها هم همین هستند.

شاگرد: حتی کسانی که دین هم ندارند چنین چیزی را قبول نمی‌کنند.

استاد: یعنی در محیط کمونیست‌ها، آتئیست‌ها این‌طور می‌گویند؟

شاگرد ۱: بله، اگر پیششان بروید آنها هم همین را می‌گویند. از کجای شرع این را فهمیدند؟ آدم بدش می‌آید، صرف‌نظر از این‌که مسلمان است یا نه، با ادله شرعی انس گرفته یا نه.

شاگرد ۲: همین لقاح مصنوعی را می‌گفتند طرح کمونیستی است. کمونیست‌ها این کار را می‌کردند.

استاد: متدینینی هستند که برای نکاح، یک صبغه الهی می‌بینند.النکاح سنتی، تعبیر کمی نیست. سنتی یعنی چه، یعنی همین‌طور.

شاگرد: توالد و تناسل را منحصر در این راه می‌داند.

شاگرد ۲: لکل قوم نکاح که روایت داریم چیست؟

استاد: لکل قوم نکاح، یعنی آن بچه حرامزاده نیست.

شاگرد: یعنی هر قومی یک نکاح جائز و حرامی دارد.

استاد: یعنی بین خودشان زنا را می‌شناسند.

شاگرد:پس تأیید می‌کنید برای متشرعه نیست،بلکه فطری است.

استاد: حالا اگر در قومی چند شوهری مرسوم است، در زمان واحد سه تا شوهر دارد، فرمایش امام آنجا را می‌گیرد؟ امام فرمایششان آنجا را نمی‌گیرد.لکل قوم نکاح، یعنی نکاحی که روی ضوابط فطری بشر است، نه خلافش.

[5] و أما اعتبار العدالة: فهو كسابقه عند العقلاء … و كأنه لأجل ذلك و نحوه جوز بعض تقليد الفاسق المأمون عملا بإطلاق الأدلة و ان كان هو مما لا ينبغي، لأنه خلاف المتسالم عليه بين الأصحاب، و مخالف للمرتكز في أذهان المتشرعة، بل المرتكز عندهم قدح المعصية في هذا المنصب على نحو لا تجدي عندهم التوبة و الندم، فالعدالة المعتبرة عندهم مرتبة عالية لا تزاحم و لا تغلب.(مستمسك العروة الوثقى؛ ج‌١، ص: ۴٢ 🙂

[6] شاگرد: آدم خوبی هم هست، دروغ هم نمی‌گوید، اما نماز نمی‌خواند،می‌شود فاسق.

شاگرد2: حقوقدان‌های قوی هستند، از علما هم علمشان بالاتر است، احکام اسلام را می دانند ولی مسلمان نیستند.

استاد: فاسق است، ولی از نظر علمی قوی است.

شاگرد: به متشرعه ربطی ندارد، شما به عقلای عالم بگویید از دروغگو می‌شود تقلید کرد؟

شاگرد ۲: دروغگو نیست،فقط نماز نمی‌خواند، آدم خیلی خوبی است.

استاد: آدم بسیار خوبی است  ولی نماز نمی‌خواند.

شاگرد: یعنی اگر از یک کافر بپرسید که آیا  می‌شود تقلید کرد از کسی که تبعیت نمی‌کند از ضوابط دینی که به آن اعتقاد دارد؟ می‌گوید نه.

استاد: پزشکی که اطلاعات پزشکی را زیر پا (به علم خود عمل نمی‌کند) می‌گذارد، از تخصص پزشکی‌اش می‌توانید سؤال کنید؟جواب علمی را خوب می‌دهد.خودش عمل نمی‌کند و مثلا سیگار می‌کشد،اما بپرسید می‌گوید سیگار بد است، تا این اندازه هم در جواب دادن امین است اما فاسق در رفتار است.

شاگرد: خودِ غیر متشرعه هم قبیح می‌دانند.

استاد: رجوع به او را در علم؟

شاگرد ۱: قبیح می‌دانند، بد می‌دانند، آنها اتفاقاً خیلی بیشتر از ما بد می‌دانند.اینها همه‌اش عقلایی و فطری است که اسمش را می‌گذاریم شرع.

[7]  (مسألة ١): ملاقاة الغائط في الباطن لا توجب النجاسة

و أما الصورة الثالثة: فهي و ان كانت داخلة في كلام المعتبر المتقدم لكن لم أعثر على نص فيها. و كأنه لذلك كانت محلا للإشكال، من جهة قاعدة سراية النجاسة إلى الملاقي، و من أن القاعدة المذكورة ليس عليها دليل لفظي له إطلاق أحوالي يشمل صورة الملاقاة في الداخل، و إنما هي مستفادة من الحكم بالنجاسة في الموارد المتفرقة، التي كلها تكون الملاقاة فيها في الخارج، فالتعدي منها إلى الملاقاة في الداخل لا دليل عليه ظاهر إذ لا إجماع عليه. و الارتكاز العرفي و ان كان يقتضي التعدي، لعدم الفرق عند العرف بين الداخل و الخارج. لكنه معارض بالارتكاز الموجب للتعدي من المتكون في الجوف الى الداخل اليه، و من الصورة الأولى و الثانية، إلى الثالثة، فإن التفكيك بينهما خلاف الارتكاز، و بعد تعارض الارتكازين‌ يبنى على الاقتصار على موارد الأدلة، و يرجع في غيره إلى أصالة الطهارة.(مستمسك العروة الوثقى؛ ج١، ص: ٢٨۴ و ٢٨۵)

[8] . شاگرد: منظورم این است ‌که آنها مرتکب قیاس شدند، ما هم مرتکب ارتکاز می‌شویم.

استاد: دارم تفاوتش را عرض می‌کنم.

 

[9] . شاگرد:یک جواب نقضی عرض کنم.اگر شما از عرف سؤال کنید در نماز سر برگرداندن مبطل است یا نه؟ همه می‌گویند مبطل است.

استاد: تا 90 درجه که فتوا داریم بر بطلانش. کمتر از 90 درجه، بین الیمین و الیسار مکروه است.

شاگرد: کمتر از 90 درجه را هم اگر از عرف بپرسید، همه قطعی می‌گویند باطل است.

استاد: من صدها مورد دیدم متشرعین، مقدار کمی سرشان را در نماز برمی‌گردانند. تا ۹۰ درجه عمداً،باطل است.

شاگرد:همه‌شان می‌گویند چه نمازی است و باطل است. یا تقدم بر قبر امام علیه السلام. همه می‌گویند باطل است. ارتکاز ظاهراً نشأت می‌گیرد از یک ارتکازات فطری‌شان به علاوه ارتکازات فتوایی. یک خمیر مایه ذهنی برای اینها درست می‌شود،این چیزی است که به ذهن حقیر می‌آید.

استاد: لفظ خیلی خوبی گفتید. خمیر مایه چگونه درست می‌شود؟

شاگرد: یعنی مأنوساتی دارند که هیچ وقت حالت دلیلیت ندارد. به خاطر محیط، به خاطر فتوا، به خاطر این‌که این‌طور رشد کردند. مثلاً ما همین بحثِ نماز در حرکت را برای بعضی‌ها می‌گوییم تعجب می‌کنند.

 

[10] شاگرد: مثلا در بحث برده داری،ارتکاز عقلا چنین است که نباید جایز باشد، حال آنکه در اسلام حکم به جواز داریم و احکامی برای آن آمده است. بنا به فرمایشات شما در اسلام هم نباید برده داری را جایز بدانیم.

شاگرد۲: اسلام با آن مقابله کرد.

شاگرد: بالأخره احکام خرید و فروشش در کتب فقهیه هست.

استاد: بله، ولی خودِ کتب فقهیه و احکام شرع اقوی شاهد هست بر این‌که ارتکاز متشرعه این است که شارع می‌گوید این بناء را براندازید.براندازی به چه معنا؟ نه این‌که فریاد بزند و بگوید بنده‌ها فرار کنید. اگر فرار کنید که با خدا حرب کردید. بلکه یعنی ای  کسانی که مالک هستید، تند و تند آزاد کنید.

شاگرد: ارتکاز عقلای کل دنیا قبولش ندارد.

استاد: یعنی ۱۵ قرن پیش عقلا موجود نبودند یک دفعه الآن عقلا موجود شدند؟

شاگرد: گذشتگان را کنار بگذاریم.عقلای الان برده داری را جایز نمی‌دانند در حالی که اسلام برای آن احکام دارد. ارتکاز عقلا با این حکم اسلام در تضاد است.

استاد:بله احکامش موجود است. احکام هم تغییر پیدا نمی‌کند. اما ارتکاز متشرعه در این‌که این احکام جهت‌گیری‌اش چیست، ۱۵ قرن قبل با الآن یکی است. یعنی متشرعه همین احکامی که به فرمایش شما الآن هست، وقتی هم مصداق پیدا کرد بدون سر سوزنی تعدی از این حکم، احکام برده‌داری اجرا می‌شود. ارتکاز متشرعه ۱۵ قرن قبل با الآن در جهت‌گیری شارع نسبت به مسئله برده‌داری،واحد است. ارتکاز تغییر نمی‌کند. آن ارتکاز یکی است. یعنی طوری شارع احکامش را منظم کرده که حتی فرض بگیرید یک کسی از بیرون ،مسیحی باشد، حتی کمونیست باشد، رشته‌اش حقوق است، بخواهد تحقیق حقوقی کند، بیاید در شرع اسلام احکام برده‌داری را ببیند، قاطع می‌شود به این‌که جهت‌گیری شرع اسلام درست است. بله ،ارتکازی که من عرض می‌کنم این است.

شاگرد: در ادامه فرمایش شما می‌توان گفت که اگر مسئله‌ای،حکمش در اسلام جواز بوده، ولی الان چنین مسئله‌ای ور افتاده و عقلا آن را جایز نمی‌دانند، پس از ارتکاز عقلا نتیجه بگیریم که این تجویز محل اشکال است؟

استاد: آن یک تفصیلی دارد که باید ببینیم، موارد مختلف می‌شود. مثلا شما فرض بگیرید در آفریقا ، بومی‌هایی باشند ، کسی کارش این است که می‌رود کمین می‌کند،بچه‌های اینها را می‌گیرد می‌آورد این جا می‌فروشد.خریداری این بچه جایز است؟ جایز نیست.همین‌طور است که می‌فرمایید ولو قبلاً می‌گفتند سوق است و تمام شد. اما الآن نه، یک شرایطی می‌شود که امرتان دائر می‌شود بین استرقاق، استرقاقی که بیاید در بلاد مسلمین … یا مثلاً حبس.

شاگرد: من فقط می‌خواستم تمایز بین ارتکاز متشرعه و ارتکاز عقلا را بگویم. اگر بخواهیم ارتکاز را عقلاییِ کلی بگیریم و محدود نباشد، باید بگوییم چون اینجا ارتکاز عقلا این است که نباید باشد، پس الآن در شرع هم نباید باشد.