مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 8
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ۸: ١٣٩٨/٠٧/٠٢
و يضعّف الأوّل بمنع المقدّمتين؛ لأنّ الواحد على سبيل البدل غير مجهول؛ إذ لا تعيّن له في الواقع حتّى يُجهل، و المنع عن بيع المجهول و لو لم يلزم غررٌ، غير مسلّم. نعم، وقع في معقد بعض الإجماعات ما يظهر منه صدق كلتا المقدّمتين. ففي السرائر بعد نقل الرواية التي رواها في الخلاف على جواز بيع عبدٍ من عبدين قال: إنّ ما اشتملت عليه الرواية مخالفٌ لما عليه الأُمّة بأسرها، منافٍ لأُصول مذهب أصحابنا و فتاويهم و تصانيفهم؛ لأنّ المبيع إذا كان مجهولًا كان البيع باطلًا بغير خلاف، انتهى.
صاحب سرائر مرحوم شیخ عبارتشان را آوردند برای چه؟ برای توضیح معقد اجماع. یعنی معقد اجماع را شیخ از فرمایش ابن ادریس اخذ کردند. و ابن ادریس هم میدانید، الآن یادم نیست که در بین حلّیین قبل از ایشان ما فقیه حلی داشته باشیم. چون حدود سال۵۰۰ شاید، حدود چهارصد و نود، چهارصد و نود و سه، اصل شهر حله بیابان بوده، آن سال تازه شهر حله به عنوان شهر تأسیس شده. وفات ایشان هم ۵۹۸ است. یعنی مثلاً اگر هم حله متولد شدند، حلهای بوده که تازه تأسیس بوده. لذا قبل از ایشان ما در حله یک فقیه مبرزی داریم یا نه،نمیدانم. شما برخورد کردید بفرمایید. فعلاً تا اندازهای که میدانیم ایشان رئیس الحلّیین است، ابن ادریس رضوان الله علیه. و خود همین تغییر موضع و استقرارشان ظاهراً در حله بوده. سر قبر شریفشان رفتم، همانجا ظاهراً منزل خودشان هم شاید دفن باشد.
بعد از ایشان دیگر آن حلیین رده بعدی که همه بعد از ۶۰۰ بودند. ابن طاووس و محقق اوّل و علامه حلی و شاگردهای سائرشان همهشان معاصرین قرن هفتم بعد از ایشان هستند. و لذا شخصیت ایشان یک شخصیت بارزی آنجاست، و مورد اعتنا. علمیتشان هم انصافاً برای فقه شیعه، علمیتی مثل علمیت ایشان اصلاً نیاز بوده. یعنی یک کسی باید در فهم، در فقاهت در آن برش فتوا و روشنی و صلابتی که در فقه میخواهد اعمال کند مثل کار ایشان نیاز است.. درک اینکه ایشان چه شخصیتبالای فقهی دارد مهم است و همین هم بوده که معروف است میگویند صولت و ههیمنه شیخ طوسی را ایشان شکسته نه از سر اینکه حُبّ شکستن داشته ، نه،از سر اینکه ایشان روحیه قوی علمی بالایی داشته. شیخ مفید هم سر جای خودش همینطور. یعنی شیخ مفید یک کاری کردند وگرنه انسان که همینطوری شیخ مفید نمیشود. شیخ مفید،وقتی تصحیح الاعتقاد ایشان را میبینید،معلوم میشود که از نظر هبنیه علمی چه شخصیتی است. بنیه ه علمی یک چیزی است که تعریف خاص خودش را دارد. صرفاً به کثرت اطلاعات و تصنیفات و اینها نیست. حساب دیگری دارد.
لذا ببینید مرحوم شیخ واقعاً در اینکه تبیین کند معقد اجماع را اتکا کردند به فرمایش ابن ادریس.
فرمودند: نعم وقع في معقد بعض الإجماعات ما يظهر منه صدق كلتا المقدمتين.
هر دو مقدمه، هم صغری، هم کبری، هر دو محل اجماع است. یعنی اجماع هست که بیع مجهول باطل است و اجماع است که بیع عبد من عبدین به نحو فرد مردد مجهول است.باطل است نتیجه قیاس، مجهول است صغرای قیاس. بیع عبد من عبدین بیع مجهولٍ میشود صغری. بالاجماع. صغری خودش اجماع است. بیع عبد من عبدین بیع مجهولٍ بالاجماع. پس صغری شد مُجمع علیه. بعد و کل بیع مجهولٍ باطل بالاجماع، این هم کبری. نتیجه میشود بیع عبد من عبدین باطل بالاجماع. مقدمتین محل اجماع است. پس یظهر صدق کلتا المقدمتین از معقد اجماع.
برو به 0:04:44
ففي السرائر بعد نقل الروايه التي رواها في الخلاف على جواز بيع عبد من عبدين
که دیروز صحبت سر متن این روایت بود. سندش را که عرض کردم با فقیه تا ابن ابی عمیر صحیح بود. فقط میماند ابو حبیب. ابو حبیب مجهول است. مجهول بودنش آیا میشود به نحوی از ضعف بیرونش آورد یا نه، علی المبانی است. که دیروز علی المبانیاش را گفتیم، بحث رفت در مسائل دیگر. علی ای حال ابو حبیب مجهول است.
بحثی در مورد مجهولیت راوی
نمیدانم بعضی تلقیهایی که ما داریم. در فقیه عبارت این طور است. ابن ابی عمیر عن ابی حبیب. مجهول. مجهول یعنی چه؟ یعنی نمیشناسیمش. نمیشناسیمش آقای ابن ابی عمیر هم که نقل کرده هم شاید این طور بوده مثلاً یک دیواری بوده از پشت دیوار یک کسی این حدیث را خوانده. مثلاً عن فلان. ابن ابی عمیر پشت دیوار گفته که شما اسمت چیست که این را خواندی؟ میگوید من ابو حبیب هستم. ایشان هم بعد میآیند میگویند که عن ابی حبیب. اصلاً ابن ابی عمیر کأنّه هیچ در نظر گرفته نمیشود. آخر ایشان دارد برای ما شرع را دارد نقل میکند. میگوییم ابن ابی عمیر و اصحاب اجماع به اینجا که ربطی ندارد. این هم که مجهول است نمیشناسیم. او برایش معلوم نبوده؟معلومیت خود راوی مباشری هیچ درجهای نبایست ما در کلاس به او ارزش بدهیم بنابر موضوع محوری؟ حتی سند محوری. گفتم یک جایی، چند بار عرض کردم، البانی شاید در السلسلة الضعیفهاش هست.
یک حدیثی را تضعیف میکند. به نظرم همین حدیث هست که حاکم در مستدرک نقل میکند، از امیر المؤمنین صلوات الله علیه خیلی مضمون بلندی است. حضرت فرمودند[1] لقد عند الیّ النبیّ الامّی انّ الأمّة ستغدر بک بعدی یا علیانّ الأمّة ستغدر بک بعدی.خیلی مضمون بلندی است،اِنَّ الاُمَّه. حاکم میگوید هذا صحیحٌ . به نظرم ذهبی هم قبول میکند. ذهبی هم میگوید مشکلی ندارد. او(البانی)میگوید که اینها چرا تصحیح کردند، خب معلوم است حدیث،حدیثی است که شیعیان برمیدارند تند و تند میخوانند. إنّ الأمّة ستغدر بک بعدی. نه بعد خلیفه سوم. آنها حمل میکنند که ستغدر یعنی مثلاً جنگ صفین. جملش را هم که نباید حرف بزنی، چون عشرة مبشرهاند. آن هم نه، غدر هنوز آنجا هم نیست. چطور میشود اینها که همه عشرة مبشره اند غدر را دنبال کنند. پس برای آن بعدیهایش آن هم چقدر مشکل است. حدیث برای آنها مشکل دارد. البانی یک کلمه میگوید. سند خیلی خوب است. سند حسابی است. فقط گیر بدهد به چه کسی؟ میگوید که این شیخِ حاکم نیشابوری این شیخٌ لا اعرفه. تمام شد حدیث را ضعیف میکند.[2]
گاهی ولو حالت شوخی دارد. اما گاهی بعضی رفتارهای کلاسیک همین طور است. یعنی میخواهیم بگوییم ابن ابی عمیر پشت دیوار شنیده، مجهولٌ. حدیث را کنار بگذار. ما برای شناسایی ابن ابی عمیر هیچ بهرهای، مخصوصاً ضمیمه بفرمایید یک رفتار عقلایی را. حالا ما در کلاس جواب میدهیم. میگوییم رسمشان این بود که از ضعفا روایت میکردند. اما رسم عقلایی چیست؟ اگر یک کسی آن هم امر مهم دین را، شرع را میخواهد روایت کند اگر میشناسدش که این مورد اعتماد نیست، علیه أن یذکّر. که من دارم روایت میکنم اما خیلی مورد اطمینان نیست. رسم عقلا بر چیست؟ یا اینکه نه، میگوید من میگویم فلانی گفت. ولو مورد اطمینان پیش من هم نیست. تو خودت برو تحقیق کن، ببین مورد اطمینان هست یا نیست. رسم عقلا این است؟ اینطور نیست. عقلا اگر او بدون قیدی چیزی را میگوید ،میگویند العهدة علیه نه اینکه بگویند که نه. میگوید من که میگویم، پیش خود من هم این خیلی مورد اطمینان نیست این شخص. من میگویم،اسمش را میبرم خودت برو تحقیق کن. به نظر من این اصلاً رسم عقلا نیست. میگویند تو این خبر را داری پخش میکنی. میگویند عقلا به این نقل تو به شناسایی تو اتکا میکنند.[3]
ابوسعید عُصْفری
ابو سعید عُصفُری صاحب اصلی است که در این اصول سته عشر یکیاش موجود است. خود صاحب این اصل هم که خیلی قضیه جالبی دارد. بزرگان مشایخ شیعه نمیشناسندش. چون در محیطی بوده که همه دورش سنی بودند. یک اصل نوشته، منبع روایات اثنی عشر است. خلفای اثنی عشر ایشان نقل کرده، در کافی هم آمده. خود نسخه کافی هم مختلف است چون میگویند،در سند ببینید، این کاملاً معروف نیست، نقلیات است. اما اهل سنت وقتی رجالشان را میبینید قشنگ میشناختندش. یعنی زندگی این راوی در دل اهل سنت بوده. و از چیزهایی هم که حتی در کتب شیعه نیست آنها میآورند. اینها خیلی جالب است. اهل سنت بروید ببینید رواجنی . ابو سعید. اهل سنت در کتابهایشان مفصل میآورند اسمش را هم میبرند. میگوید رفتم منزلش پیر شده بود، چشمش هم مکفوف شده بود. همین صاحب اصلی که الآن پیش ماست که روایات اثنی عشر در آن است میگوید مکفوف شده بود. چه سالی؟ ۵ سال قبل از تولد حضرت بقیة الله صلوات الله علیه. ۲۵۰. این راوی این اصل، این روایات حالا سنی برای ما میگوید. این روایت در یکی از کتب رجالی شیعه نیست، بروید دنبالش ببینید. سنیها وصف حال او را برای ما میکنند. میگوید رفتم خانهاش. چقدر زیاست ببینید فرهنگ شیعه چطوری بوده. ما میگوییم بعد از غیبت دیگر دیدند چه کار کنند شیعیان. یک چیزهایی درست کردند. حالا ناچارند. اینها را سنیها میگویند.الهی شکر که خود شیعه نمیگویند که بگوییم خودشان در کتابهای خودشان آورده اند. رجال سنی میگویند چه؟ میگویند رفتم خانهاش دیدم چشمش مکفوف است نشسته، سلام و علیک، بعد دیدم یک شمشیر گذاشته. شمشیر بزرگ کنار این پیرمرد که الآن مکفوف است گذاشته. میگوید خندهام گرفت گفتم تو دزد هم در خانه بیاید که نمیتوانی ببینیش که. آخر باید بتوانی از خودت دفاع کنی،چشم نیاز داری. این شمشیر را گذاشتی چه کار کنی؟ کسی که نمیتواند ببیند. میگوید گفت اینکه برای دفاع نگذاشتم. وضعته لاقاتل به مع المهدی. یعنی راوی این اصل ائمه اثنی عشر خودش هم در پیرمردی با شمشیر آماده میگوید اقاتل به المهدی. اینطور کسی در کتب شیعه ما اصلاً نمیشناسیمش. تراجمش را نگاه کنید. با حالت ابهام با او برخورد کردند. یعنی اینقدر امر مهم. حالا بیاییم مجهولٌ. وقتی اطلاعات آن زمان حتی بین مشایخ شیعه این طوری معروف نبوده در رجال. جالب است یکی از چیزهایی که دنیا را پر کردند میگویند در کافی آمده که امام سیزده تا هستند، دیدید که اشکال معروف. اتفاقاً در کافی تصحیف نسخه رخ داده است. در خود این اصل که مبدأی است که مرحوم کلینی از آن گرفته در این اصل همان دوازده آمده است. احد عشر، به جای اثنی عشر. اصلش موجود، نسخههای اصلیاش هم موجود بروید نگاه کنید.
برو به 0:19:42
نقد سیره قدما بر نقل از ضعفاء در فضای تحدیث
یعنی ما این طور نیست که بگوییم فضایی بوده همهاش جهل، نمیدانیم همه میگفتند. آنهایی که میخواستند تحدیث کنند که کتب رجال نداشتند به مخاطبشان بگویند من میگویم، میدانم هم ضعیف است. اما ما رسممان این است ضعیفها را میگوییم، خودت ببین ضعیف است یعنی. من کجا بروم ببینم ضعیف هست یا نیست؟ کتاب رجال نوشته نشده بود. و رسم عقلا چنین نیست که وقتی کتاب رجال نیست مرجع مراجعه به ضعف نداریم، او با اینکه میداند ضعیف است، از او روایت کند.
شاگرد: داریم جایی که گفته باشند؟
استاد: بله میگفتند.
شاگرد: نه در همان نقل روایت ،میگفتند ما این را ضعیف میدانیم؟
استاد: آنجایی که میخواستند تضعیف کنند، نمیآوردند با آن مقابله میکردند.
شاگرد: با توجه به این رسم که قبول داریم که دأبی بر نقل ضعیف بوده.
استاد: این کلمهای که الآن ایشان فرمودند را در کلاس هم هست. اینها عباراتی است که علما بعداً از قرن چهارم و پنجم شروع به گفتن کردند. آنها میگویند بابا این با اینکه میدانسته ضعیف است، نقل میکند رسمشان بوده، اینها عبارات کلاسیکی است که بعد گفته شده. ما اتفاقاً همین عبارت را تحلیل کنیم. یعنی رسمش بوده میگفته یعنی رسمش بود ضعیف را با اینکه میداند ضعیف است میگفت و حال اینکه هیچ مرجع شناسایی ضعف نبود. روش عقلا این نیست. اگر میگویید هست که من حرفی ندارم. شما بگویید هست من تسلیمم.
شاگرد: روایاتی که مثلا فقه میرسد به بعدی که آنها افقه هستند خب اینها را شنیده بودند، این که بعدیها میآیند و آنها شاید سر در بیاورند یا آن روایتی که اگر روایت را نمیفهمید، بزنید به دیوار این روایتها را میگفتند یعنی سیره عقلایی، از این روایات تحت تأثیر قرار نمیگیرد؟
استاد: مطلب خوبی گفتید. یعنی یک کسی برایشان روایت کرده یک حدیثی را که احتمال میدهند دیگران بفهمند. ببینید رفتید سراغ محتوا. او خودش میداند این متّهم است. یعنی در سند مشکل دارد، نه در محتوا تا بگوید حضرت فرمودند رُبّ حامل فقهٍ الی من هو افقه منه؛ من نمیفهمم، نفهمم بگذار من بزنم برای آیندگان بفهمند.
شاگرد: یعنی در این سیره عقلایی در نقل سلسله سند در بحث محتوا کار ندارم. عرضم این است در نقل روایت این سیره عقلایی تحت تأثیر قرار نداده که الآن برای من مجهول است، بعدیها شاید بیایند با قرائن مختلف تشخیص بدهند.
سیره بحارالانوار و وسائل الشیعه بر تذکر ضعف سند و اصل
استاد: بالاتر از جمعآوری بحار هست؟ بحار قرن یازدهم، دوازدهم تدوین شده با آن وسعتی که دارد. شما نگاه کنید. مرحوم مجلسی که معلوم است دارند از کتابهایی که دستشان بوده دارند میگویند. هر کجا به یک اصلی کمی مشکوکند میگویند. میگویند من این را از این اصل روایت کردم، اصلش برای من صاف نیست. مورد ابهام است. این روش عقلایی است. این طور نیست که بگویند فی اصل من اصحابنا تمام، هیچ نگویند. اگر هیچ نگفتید دیگران تلقی میکنند که شما به او اعتماد دارید. نه اینکه من که دارم میگویم اصلٌ من اصحابنا، خودتان بروید ببینید چیست. رسم این طور نیست. و لذا این روش عقلایی مرحوم مجلسی. بحار را تفحص بکنید. در جاهای بسیاری روایت میآورند میگویند که نه این پیش من مورد اطمینان نیست. مرحوم صاحب وسائل هم همینطور است. در خاتمه وسائل کتبی را که میگوید من دارم. از آن نیاوردم. میگوید با اینکه داشتم نیاوردم. اعتماد نداشتم.
شاگرد: پس لازمه فرمایش شما این میشود که روایات بیشترش تصحیح میشود، یعنی اگر یک راوی که بشناسیم داشته باشیم این حتماً اگر قیدی نزده حتماً از کسی نقل کرده است که مورد اعتماد است و یک روایت ضعیف روایتی است که از اوّل تا آخر سند ضعیف باشد.
حرکت به سمت شبیهسازی ذهنیت راویان قبل از تدوین کتب رجال
استاد: به این اطلاق مقصود من نیست. اگر ما یک مقصود را محقق کنیم کافی است. در یک کلمه. آن مقصود این است. امروزه میگویند شبیهسازی هر صحنه را شبیهسازی میکنند. ما بتوانیم ذهنیت کسانی را که قبل از تدوین کتب رجال به عنوان مرجع بوده، روابط عقلایی تحدیث بیرونیشان را در ذهن خودمان شبیهسازی کنیم. یعنی بفهمیم ذهنیت آنها چه بوده. اتکا نکنیم به آنها که بعداً کلاس را تدوین میکردند . ما که میگوییم فلانی ضعیف است. چرا؟ چون فلان روایت را روایت کرده غالٍ و ذا و کذا. رجال این است. چرا پس ابن ابی عمیر؟ آنها رسمشان بوده. من دارم میگویم رسم آنها بوده ولی آیا واقعاً چنین بوده؟ ما بتوانیم قبل از تدوین کتب رجال ذهنیت خود آنها را صادقانه، نه چیزی رویش بگذاریم به قول شما بخواهیم همه روایات را صحیح کنیم. اصلاً مقصودمان این نیست. ما مقصودمان این است که تدوین کتب رجال، یک نفس الامری را که بین بزرگان محدثین بود قبل از تدوین این کتب قیچی نکند. ما اگر به این برسیم کافی است.
روایان متهم به نقل از ضعفاء
شاگرد: آنها که متهم میشدند به نقل از ضعفا چه؟ احمد بن محمد بن عیسی که میگوید فلانی دأبشان این بود که از ضعفا نقل میکرد، اختلاف بینشان است. من این را ضعیف نمیدانم شما به این ضعیف میگویید؟ این طوری بوده؟
احمد بن محمد بن عیسی اشعری
استاد: بله. برای ما نقل شده حرف احمد بن محمد بن عیسی. او میگوید احمد بن محمد بن خالد یروی کثیراً عن الضعفاء بعد هم بیرونش کردند. اما چه جواب داد احمد بن خالد برای ما نقل کردند، نکردند. آخر او هم زبان داشت، تنها حرف یک طرف را گفتند و هیچی. همه میگویند در وصف حال احمد بن محمد بن عیسی نفوذ بیرونی و شخصیت اجتماعی ای داشت. یعنی شخصیت بیرونی داشت که عوام همه تحت سیطره حرف او بودند. حرفی که میزد حرف او نفوذ داشت. بیرونش هم میکردند هیچ تمام. میرفت. میگویند خودش برگردد. در شرح حالش نگاه کنید. میگویند از نظر سیطره رئیس قم بود. اشعریینی که، لذا در آن العثرة که به او نسبت میدهند برای جوانی احمد بن محمد بن عیسی است که آن شهادت را چه کرد، در العثرة، حالا جوان ۲۰ ساله مانعی ندارد. پیرمرد هشتاد ساله نبود. همانجا در العثرة گفتکه نمیخواستم این کرامت بزرگی بود ما کنت احبّ ان یکون لغیر العرب. اشعریین از عرب در قم بودند. گفت نمیخواستم این کرامت بزرگ برای غیر عرب باشد. مرحوم مجلسی در مرآة میگویند که فیه ذم عظیم لاحمد. علی ای حال میگویند راوی این روایت چون مجهول است اصحاب به او اعتنا نمیکنند. پدرش را همه میشناسند. راوی از او از اشعریین است که اشعریین مدافع احمد بن عیسی هستند. راوی، اشعری است، مروی عنه، پدرش خیران خادم روایت میکند از قضیه. در کافی هست در باب باب النص علی الامام الهادی، روایت دوم. باب النص علی ابی الحسن الهادی صلوات الله علیه، حدیث دوم[4]. آن وقت میگوید این پسر مجهولٌ. ما میگوییم که مرحوم کلینی از یک اشعری بزرگ نقل میکند. آن اشعری خودش ساکن قم است. از پسر خادم نقل میکند، بابایش موثق، راوی از او هم که از این اشعری است موثق.
شاگرد: خیرانی؟
استاد: خیرانی. این خیرانی چه کسی است؟ پسر خیران خادم. خیران الخادم خودش موثق. حسین بن محمد بن عامر خودش موثق. این بین میماند پسر این خادم. میگوید مجهولٌ، روایت کنار رفت. کلینی حسین بن محمد را همه میشناختند پسر این موثق را. بابایش موثق بود. دارد از بابایش نقل میکند این هم مرحوم کلینی با واسطه اشعری که از این پسر نقل کرده در کافی آمده. این طور نیست که ما یک چیزی سریع بگوییم ضعیفٌ رفت کنار. ولی ای حال برای جوانی ایشان بوده. ایشان که این کار را کرد. حرف ایشان به خاطر شخصیتش مانده. دفاع احمد بن محمد بن خالد برقی از خودش نمانده.
سهل بن زیاد آدمی
سهل بن زیاد همینطور. سهل بن زیاد از کسانی بود که مثل احمد بن محمد بن خالد خود همین احمد بن محمد بن عیسی از قم بیرونش کرد. ظاهراً بر هم نگشت. متقدم هم هست.
شاگرد: تشییع جنازهاش شرکت کرده.
استاد: نه برقی را شرکت کرد.
شاگرد: خود سهل هم بوده.
استاد: دارد؟ نه نقل نشده. اگر نقل شده بود باز شخصیت سهل برمیگشت. ایشان سهل را بیرونش کرد تمام شد. سهلی که در کافی فقط در فروع کافی که دین است شرع است ۱۴۰۰ تا حدیث از او است. ۱۴۰۰ تا کم است؟ در کافی حدود ۲۰۰۰، ۱۹۰۰ تا روایت. در کتب اربعه ۲۳۰۰-۲۴۰۰ تا روایت از سهل بن زیاد. شیخ الحدیث است. به اینکه یک جا یک چیزی نقل میکند که این محتوای حدیث کذاست از ضعیف نقل کرده.
برو به 0:29:53
شاگرد: هم عصر بودن یعنی روات همه حاضر بودند احوال همدیگر را میدانستند،چه نیازی هست که منبعی حتماً داشته باشند ،که آن منبع بخواهدمرجع آنها باشد برای همین توثیق؟
استاد: یعنی اتکا میکردند به اینکه همه میدانند او ضعیف است؟
شاگرد: افراد شناخته شده بود.
استاد: وقتی پدر علی بن ابراهیم احادیث الکوفیین را در قم نشر میدهد، یعنی همه قمیین احادیث کوفیین را میدانستند، میشناختندشان؟ اصلاً متصور است؟ پدر علی بن ابراهیم هو الذی نشر احادیث الکوفیین، اوّل من نشر احادیث الکوفیین فی قم. ایشان که از آنجا میآورد و میشناسد که آن جاییها، ضعیفند بیایند اینجا نشر بدهد و اسم نبرد؟ قمیین هم مرجعی ندارند که بفهمند این شخص چه طور است.
شاگرد: ظاهراً میپرسند. مثلاً از فضل بن شاذان میپرسند که فلانی چطوری است. ابن عقده رجال داشته.
استاد: بله میپرسند. یعنی طوری بود که پخش میشد. نکته سر این است که اتفاقاً، پارسال هم مباحثه کردیم. وقتی یک کسی قدحی در او بود دهان به دهان پخش میشد. متشرعه پرهیز میدادند. پس آنجایی که بعداً نقل نشده آنجور نبود که پرهیز بدهند. اگر کسی مجهول است نگوییم که مجهول است پس روایت ضعیف است. دارد نقل میکند برای او معلوم است برای ما مجهول است. میگوییم خب برای او معلوم است شاید ضعیف بود. چرا اینجایش را نمیگویید که اگر ضعیف بود زبان به زبان نقل میشد بعد در کتب رجال هم میآمد. و حال آن که الآن میگوییم مجهولٌ. مجهول یعنی ضعیف. اتفاقاً توضیح شما توضیح خوبی است برای اینکه مجهولها را از درجه آن روایتها این طرف میآورد.
شاگرد: کتاب،کتاب معروفی باشد و سند صرفاً برای این باشد که سلسله سند مسند باشد،این کتاب را میشناسند. قمیین کتاب را میشناسنده ولی نسخهاش را نداشتند، نسخه را میآورد. بعد طریق خودش را به آن کتاب میگوید آن را اهمیت ندارد تشریفاتی به خاطر سبک حدیثی که باید سند مسند باشد آن را نقل میکنند. کتاب مشهور است مثل اینکه ما الآن کافی مشهور است و اکثراً به کافی نقل کنیم اهمیت ندارد. اگر این باشد و فضا این باشد، اتکاء روات اینها بر کتب معتبر بوده.
تحدیث؛ شفاهی یا کتبی
استاد: یعنی وقتی شما میشنوید که ابراهیم بن هاشم نشر الاحادیث الکوفیین در قم، یعنی چند تا الاغ اصول بار کرده بود از کوفه آورد اینجا؟ کتابها را بین اهل قم پخش کرد؟
شاگرد١: نه شرح کتب شفاهاً. یعنی کتاب بود از روی کتاب نقل روایت میکرد، جلسه تحدیث داشت اما استنساخ نمیشد.
شاگرد ٢:آن وقت خود کتاب سند نیست؟
شاگرد١:اتفاقاً اسناد را هم میخوانده. هم کتبی بوده هم شفاهی. اگر ما شفاهی بگوییم شفاهی خلافش مستقر ماست. ولی کتبی هم بوده.
استاد: کتبی را که کسی انکار نمیکند. کتبی را گفتم، پارسال عرض کردم مرحوم صاحب وسائل میگوید چرا میگویید اصول اربع مائة؟ خاتمه وسائل میگویند. میگویند چهارصد تا اصول اربعة مائة فقط برای شاگردهای امام صادق است. میگویند ۶۰۰۰ تا اصل بوده.
شاگرد: کسی شفاهی هم انکار نمیکند. اصلاً تحدیث اوّلین فرهنگش سماع و قرائت است که شفاهی است.
استاد: بسیار خب. اگر شفاهی بوده، اگر امالی مجالس بوده مینشستند املاء میکردند بر مشایخ، تحدیث شفاهی گفتن میخواهد. نام بردن میخواهد. این نام بردنها وقتی فضای تحدیث به کار میرود این طور نیست که هر کسی بیاید آن نسخه را استنساخ کند بردارد برای خودش ببرد. بعدش هم دهها جور نسخهای که برای هر کسی برای خودش بوده.
شاگرد: آن اجازه میخواسته.
استاد: بله. و بعداً او میتوانسته این را برود تحدیث کند. تحدیث شفاهی. این طور نبوده که بگوید اگر من دارم روی اصل میخوانم شما ممنوع است بروید یک جای دیگر بگویی از نقل کنی شفاهی. اگر کتاب به دست شما دادم بروید مجازید. یعنی اجازة عن اصلٍ و الا.
شاگرد: تحدیث شفاهی که بوده سماع و قرائت بوده یعنی سماع میکرده، میشنیده مینوشته، اجازه میگرفته برای نوشته اش.
استاد: نوشتنش قطعی است. مینوشته بله. ما رسم هم همین است. اما بگوییم اگر ننوشته بود نه دیگر، این نقل میکردند اگر این طور بود. میگفتند فلانی درس من آمد، ننوشته رفت تحدیث کرد. پخش میشد. همه میفهمیدند که رسم آن زمان این بود که باید تحدیث عن کتابةٍ. اینها را که دارم عرض میکنم این است که ما بعضی شواهد در کتاب میبینیم، بعد میگوییم رسم مستقر همین بود.
شاگرد: قضیه وشّاء هست که آن اشعری میرودکوفه، میگوید کتب اصحاب. میگوید برو استنساخ کن بعد بیا برایم بخوان. اگر صرفاً بخواهم کتاب را به تو بدهم نه باید تحدیث بشود. یعنی قطعاً کتابی بوده که به آن تحدیث میشده.
استاد: ببینید الآن این قضیهای است که درست است انسان هم میفهمد چیست. اما یعنی هر چه بدنة اجتماع در تحدیث انجام میداده این بود؟ ما شواهدی داریم که این طور نیست. یعنی وقتی شیخ صدوق کتابهایشان را نگاه کنید، ۲۰۰ تا کتاب دارند. حدّثنی فلان بمرو. یعنی اصل به من داد؟ آخر انسان ارتکاز دارد هنگام مطالعه میکند. شما کتب صدوق را، ۳۰ تایی که در دست است دور بزنید، میبینید شاید بالای ۵۰ درصد وقتی به ریخت سند نگاه میکنید اجازه اصلی نیست. تحدیث شفاهی. مراجعه کنید.
فقیه و مشیخه یک چیز است. سایر کتب صدوق حسابش جداشتاین همه کتاب دارد.
شاگرد: اگر این سیره عقلایی مستقر بوده باشد پس چرا آن رجالیها وقتی شروع کردند کتابهای مرجع را بنویسند این همه مجهولات آوردند؟ یعنی یک سری عقلایی میگفتند این برای من مجهول است اما چون ابن ابی عمیر از او نقل کرده دیگر مجهول نیست. یعنی معلوم است که این سیره را یا باید بگوییم اینها از آن اغفال کردند، در نظر آنها مغفول بوده یا در وجود یک چنین سیرهای که مثلاً بشود به آن اتکاء کرد خدشه بشود وارد کرد.
برو به 0:36:37
استاد:اصل این که کتب رجالی تدوین شده مبداء خیلی خوبی دارد. یعنی رجالیین میخواستند مستند کتاب بنویسند. آن که به قول آقا زبان به زبان بین شیعه پخش بود را مدون کنند. این کار، کار بسیار خوبی است که ما آنچه را که در افواه شیعه هست، شناسایی رجالی که سینه به سینه هست، همه میدانند از مشایخشان از خودشان، نجاشی اینها بیاورند. اصل شروع و محرّکش این بود. اما شبیه غضائری و امثال اینها وقتی میخواهد پیاده بشود، وقتی میخواهد کار کلاسیک بشود اقتصار بر همین نمیشود که مستند از بیرون بازتابش بدهند در مکتوب. چه کار کردند؟ شروع کردند تضعیف محتوایی. یعنی وقتی هم یک کسی یک روایتی نقل کرده که محتوایش را اینها غلو میدیدند. گفتند این هم ضعیفٌ. وقتی اینطور شد.
شاگرد: یعنی کار صرفاً سندی نکردند.
استاد: احسنت. یعنی انگیزه تدوین درست و عقلایی است. برای اینکه مستندات پیاده بشود. هیچ کس نمیآید. البته آن هم ممکن است ولی این اصل انگیزه نبوده. همراهش شده چه؟ تضعیفهای محتوایی. محتوای احادیثش را نگاه کردند، شروع کردند که این کارش درست نیست. همینجاست که کار سخت شده. یا مثلاً رفتار او را. یروی عن الضعفاء. چون یک جایی یک کسی را حدیث غلو در او دیدند میگوییم ضعیف است، بعداً کسی هم که از او نقل میکرده میگفتیم او هم یروی عن الضعفاء. این طوری گسترش پیدا کرده، دامنه آن تضعیفات.
تفاوت روش رجالی صاحب جواهر و شیخ انصاری با متأخرین
شاگرد: این بحث گسترده رجالی است. یعنی بحث هایی که الآن دارد مطرح میشود و انصافاً مطالب مهمی هم هست. ولی به یک سرانجامی شاید نرسیم در این بحث فقهی که بخواهیم یک سری مبانی رجالی در موردش بحث کنیم. اما یک سؤالی که فکر میکنم در این بحث بتواند سر برسد این است آیا شکل رویکردی که مثل برخی مثل آقای خویی داشتند در برخورد با روایات، رفتار رواییشان، این با آن سازوکاری که در فقه شیعه حاکم بوده، از آن ابتدای شکلگیریاش تا به امروز، و امروز هم آن نوع رفتار آقای خویی و تفکرش حاکم هست، یعنی تأثیرگذار هست، در فضای رجالی، در رفتارهای حدیثی. این را فکر میکنم اگر شما در این قضیه فرمایشی دارید که خط سیر چه بوده؟ آیا این شکلی بوده که ما کتاب رجالی مثلاً باز کنیم، دانه دانه بشماریم راویها چه زمانی در کجا چه در موردش گفتند، برایند بگیریم، نتیجه هم تابع اخس مقدمتین، یک روایتی ضعیف شد، حسن شد. آیا این شکل روند فقهی بوده یا نه؟
استاد: من که خیلی درس خوان نبودم که بخواهم بدانم روند چه بوده. در روشی مثل شیخ انصاری، صاحب جواهر اینها کاملاً محسوس است که این طوری نبودند. اینها خیلی محسوس است. هر کس با جواهر مأنوس باشد، صاحب جواهر هر جا میرسند اینطور کار به بررسی ندارند. میگویند جایی که نیاز باشد که تاریخ بوده.
اما چیزی که من عرض میکنم یک نحو اطمینان هم خودم دارم که این تدقیقات سندی و این روشی که الآن هست،برای روالِ به اشباع رسیدن رجال، خیلی نافع است. یعنی وقتی یک مدتی سیطره داشته باشه این فکر بر فضای مباحث علمی آثار خودش را نشان میدهد که اینها یک آثارش است. وقتی آثار را نشان داد آیندگان بعد از اینکه این روش اشباع شده هر چه حرف داشته زده، آنها شروع میکنند این را بررسی کردن، و لذا این نیاز تا به اشباع نرسد نمیتوانیم.
برو به 0:40:25
شاگرد: ۴۰۰ سال است دارد اشباع میشود. از محقق اردبیلی تا الآن دائما دارد این بحثهای سند محوری دارد به اوج میرسد.
استاد: نه ببینید، اشباعها حیثی است. گاهی میبینی یک حیثی. الآن کاری که ایشان کرده دیگر پلهای پشت سرش را از آن حیث خراب میکند. یعنی هر کس میآید میگوید نه. اینجا دیگر تسلیم است. یعنی این حیث دیگر قابل دفاع مجدد نیست. اما یک حیثهایی دوباره میآید که آنها هم باید امتحان خودش را پس بدهد. باید بیاید در فضا حرف بزنند از آن دفاع کنند. وقتی خوب مسیطر شد همان کسانی که مدافعش بودند ممکن است تا آخر مدافع باشند، اما شاگردهای آنها که با ذهن خالی میآیند قرار نیست که آنها هم مدافع باشند. آنها در لوازمش فکر میکنند.
راه اخباریین،راه مواجه با اخباری است ناصحیح. رویه عقلاییه نیست. اینطور روش هم عقلایی نیست. ما باید عرف عقلا را در نظر بگیریم که آخرش خودش را تفهیم میکند. یعنی هر چه ضوابط کلاس تضییق کند، در پیشرفت علم دخیل است، اما باقی نخواهد بود. الآن شما ببینید چقدر افراد را حتی تا زمان علامه،معامله ضعف با او میکردند. در احدی از کتابهای زمان ما با ضعف با آن مواجهه نمیکنند. رجال را دارید میبینید. این کم نیست، شما بررسی رجالی صاحب مدارک و صاحب معالم و برخوردی که آنها با خطکشی دارند برای حدیث، با آن که الآن بعد از مستدرک، با همه مباحثی که الآن صورت میگیرد مقایسه کنید آیا اینها یکی است؟ اصلاً این طور نیست. آن آقا.میگفتند که کتاب رجالیِ خیلی خوب دارند صاحب تهذیب. گفته بودند نمیدانم کجا بود، رفتم گیر کردم، حال توسل مانندی به ارواح مؤمنین برایم پیشم آمد.متوسل شدم به جابر بن یزید جعفی. گفتم آقا با شما در رجال چه کار کرده بودند. من هم برایم واضح بود شما مظلوم هستید. این کتابِ من،شما را از مظلومیت در آورده. حالا اینجا من را نجات بدهید. ولی گفته بود اتفاقاً من حاجتم برآورده شد. حس کردم که جابر گفت قبول کردم این را از او. خب جابر بن یزید را ما میگوییم ضعیف است تمام است. جابر بن یزید بشود ضعیف، شما حالا ببینید چه آثاری دارد. اما میآید کسانی که بعد دفاع میکنند. این قرار نیست همیشه بماند. پس من گمانم این است که الآن به یک حد اشباعی نرسیده، اندازه تشخیص من. لذا نظیر همان طبع کافی که نوشته شده،با بررسیهای سندی و امثال اینها، این شروع همین است که از آن نحو دارد فاصله میگیرد. و مهم این است آنهایی که بعداً میبینند تشخیص میدهند. چرا؟ چون تعصب آن مبنا را ندارند. تازه خالی الذهن هستند. وقتی تعصب مبنا نداشته باشند با فاصله ۵۰ سال، ۶۰ سال، ۱۰۰ سال روال برمیگردد. کما اینکه خیلی از اینها اینطوری شده. این تشخیص من این است که شنیدید.
شاگرد: آقای بهجت این کار را میکردند در بحث سندی ؟
استاد: نه ایشان هم درست مثل سبک سابق ، اصلاً همینجور روایتی که نیاز نمیدیدند وارد نمیشدند. هر کجا نیاز بود روایتی مؤنه نیاز داشت چرا، وارد میشدند خیلی درکتابهایشان هم دارند.
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آل محمد
[1] إنّ الأمّة ستغدر بك بعدي، و أنت تعيش على ملّتي و تقتل على سنّتي، و من أبغضك أبغضني و أنّ هذه ستخضب من هذا يعني لحيته من رأسه.(مسترک الحاکم.ج ٣.ص ١۴٢)
[2] شاگرد: میگوید لم اعرف اسمه. ان الامة ستغدر بک بعدی، ضعیف اخرجه الحاکم و الخطیب و ابن عساکر
استاد: همه آوردند ولی چرا ضعیف است؟
شاگرد: قال الحاکم صحیح الاسناد و وافقه الذهبی.قلت و فیه نظر فان ابا ادریس هذا١٩:٣٠ لم اعرف اسمه و لم اجد من وثّقه
استاد: لم اعرف اسمه. آدم تعجب میکند. خب استاد حاکم است. حاکمی که میخواهد کتاب صحیح بنویسد دارد از شیخی که او را صحیح میداند بعدش چه؟ ۳۰۰-۴۰۰ سال بعد از حاکم، ذهبی که دوباره استاد رجال است وافقه، خودت داری میگویی، یعنی او اگر نمیشناخت که موافقت او را نمیکرد.
شاگرد: معلوم نیست که این شخص مجهول استاد حاکم بوده باشد
استاد: من در حافظهام خود استاد حاکم است.
شاگرد: گفته ابن عساکر عن هشیم عن اسماعیل بن سالم عن ابی ادریس الحلبی
استاد: ابن عساکر بعد از حاکم است. آن سلسله سندش به حاکم میرسد. خود حاکم در مستدرک آن منظور است.
شاگرد: حاکم را نیاورده.
استاد: حاکم را به نظرم دیدم استاد خودش است. ذهبی میشناختش، خود حاکم میشناختش. او میخواهد بیاورد در کتابی که سلسلة الاحادیث الضعیفه و اثرها السیئ علی الأمة. این دیگر جزء ضعفاء شد. چرا؟ لم اعرف اسمه. استاد حاکم را اسمش را نیاورد. آخر این طور.
[3] شاگرد: در مشایخ صدوق ،یک چنین بحثی هست.که مثلامشایخی که صدوق بر آنها ترحم کرد را میپذیرند
برو به 0:12:04
استاد: مشایخی که ترضی صدوق برایش محقق شده صحیح است. اگر صدوق ترضّی نکند چون خیلی استاد داشتند. از عامه هم خیلی داشتند.
شاگرد: یعنی این رسم بوده که حدیث را بیایند نقل کنند تا پخش بشود، ثبت بشود. لذا بعضیها،مثلاً فقط در احادیث تدیّن و در فقه خودشان میخواهند اثبات بکنند که من رأیام همین بوده. مطلق صدوق این را دارد یا دیگران بعضیها دارند. خود آن اصحاب اجماع مثلاً یک چنین چیزی از آن در میآید. رأیشان این بوده وقتی نقل میکردند.منتها قاعده نبوده که حدیث حتماً بیاید عنوان دین اخذ بکند.در حدیث رسمشان این بوده، بیایند تحدیث بکنند، جمع بشود، ثبت بشود، نوشته بشود،کلاً این طوری پخش بشود. این قاعده عقلایی، فرق دارد. قاعده عقلایی در امور جزئیه است، میخواهد طرف بیاید یک خبری را نقل بکند، اثر میخواهد از آن بگیرد. کار محقّر و خارجی است بله.منتها در بحث نقل تاریخی، این طوری نیست.
استاد: فرمایش شما که مطلب خیلی معروف کلاس است.من حرفی ندارم. شما دارید تقریر میکنید چیزی را که کاملاً جا افتاده است. همه میدانیم. اما صحبت سر این است که قبل از فرمایش شما، شما خودتان را ببرید زمان مثل ابن ابی عمیر. آن زمان هنوز علم رجال نبوده. برقی هم که رجال نوشته بود فقط نام برده بود. اصلاً کتاب رجال نبود. آن زمان تصنیفات رجالی نبود به آن نحوی که بعداً آمد. آنجا ایشان دارد اینها را نقل میکند. به خودشان واگذار میکند، میگویدحالا ما میگوییم. میگویند شما چند تا کتاب رجالی لااقل برای ما معرفی کن، شما حدیث را میگویی اسم سند و راوی را میگویی، ما بدنه شیعه هیچ مرجعی نداریم که بگوییم که آقای ابن ابی عمیر و سایر بزرگان محدثین، شما که این را داری میگویی درجه شناسایی خودت را هم نمیگویی که خودت میدانی ضعیف است ولی داری میگویی. من از کجا بفهمم ضعیف است؟
شاگرد: مرجعش را بگوید در کتبی باشد که معتمد علیه باشد
استاد: هیچ کتابی نداشتیم.
شاگرد: در قدما همین بوده. خیلی وقتها راوی را نمیشناختند کتب معتمد علیه را برمیداشتند یا مثلاً سلسله سند باید شخصی باشد مثل ابن ابی عمیرکه حتماً از ثقه نقل میکند. اصول اولیه بیش از اینها بوده، شش هزار اصول بوده، اینها تهذیب کردند. یعنی بسیاری از این احادیث را کنار گذاشتند. احادیثی که آقایان نقل کردند کنار گذاشتند
شاگرد ٢:تکراریها بوده یا یک چیزهایی را کنار گذاشتند یعنی گذاشتند کنار؟ این تحلیل شماست.
استاد: بله. اتفاقاً هر کس مجموع را ببیند و بعد کافی را دقیق تحلیل بکند لذاست که خیلیها که یک رویکردهای خاصی دارند با مرحوم کلینی به شدت مخالفند. از فلتات لسانشان معلوم است . و حال آنکه مرحوم کلینی را که از بزرگترین محدثین است نمیشناسند. کارش بسیار متین است. این طور نیست که یک مخلّطی باشد که هر کسی رسید از آن اعلی درجه غلو ایشان اصلاً هیچی نفهمد، کافی را بگذارد تراث شیعه در دست همه، بعد همینطور آغشته به موضوعات و اوهام غُلات. کلینی این طور کسی بوده؟
شاگرد: پس معتمد علیه شد. کتابی که معتمد علیه باشد. از آن اصولی که قبلاً بوده بسیاریشان را علمای قبلی کنار گذاشتند. وقتی کافی آمد،مرحوم کلینی دقت کرد شد معتمدٌ علیه.
استاد: کنار گذاشتن را روی سند میگوییم یا روی حدس میگوییم؟ الآن یکیاش همین روایات اثنی عشر قبلاً گفتم. شما بروید اصلش الحمد لله موجود است.
[4] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 324
دیدگاهتان را بنویسید