1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٢٣)- ١٣٩٨/٠٨/١٩ – استاد یزدی زید عزه

درس فقه(٢٣)- ١٣٩٨/٠٨/١٩ – استاد یزدی زید عزه

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=2688
  • |
  • بازدید : 80

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ۲۳: ١٣٩٨/٠٨/١٩

قال بعض الأساطين في شرحه على القواعد ... إلى أن قال: و الظاهر بعد إمعان النظر و نهاية التتبّع أنّ الغرر الشرعي لا يستلزم الغرر العرفي و بالعكس، و ارتفاع الجهالة في الخصوصيّة قد لا يثمر مع حصولها في أصل الماهيّة، و لعلّ الدائرة في الشرع أضيق، و إن كان بين المصطلحين عموم و خصوص من وجهين، و فهم الأصحاب مقدّم؛ لأنّهم أدرى بمذاق الشارع و أعلم، انتهى.

و لقد أجاد حيث التجأ إلى فهم الأصحاب فيما يخالف العمومات.[1]

رسیدیم به اینجا که مرحوم کاشف الغطاء فرمودند: و فهم الأصحاب مقدّم؛ لأنّهم أدرى بمذاق الشارع و أعلم، انتهى.

علّامه انصاری، شیخ انصاری فرمودند: و لقد أجاد حيث التجأ إلى فهم الأصحاب فيما يخالف العمومات.

مرحوم شیخ هم حرف کاشف الغطاء را تأیید کردند.از مرحوم کاشف الغطاء دربحث اطلاع به مذاق شرع، چیزهای عجیبی نقل شده. شاید فرموده‌ بودند که اگر تمام کتب فقهی از روی کره زمین محو بشود به طوری که هیچ کتابی نمانده باشد،من دوباره می‌توانم فقه را بنویسم.این خیلی حرف مهمی است که به ایشان منسوب است. عبارت دیگری هم که حاج آقای بهجت مکرر نقل می‌کردند،که مرحوم کاشف الغطا دستشان را به محاسنشان می‌گرفتند و می‌گفتند که ما بینی و بین اللوح المحفوظ الا قبضی للحیتی.یعنی فاصله‌ای که دستم را بالا بیاورم تا فکر ‌کنم و دستم به محاسنم برسد.

 

برو به 0:01:43

معیار و چهارچوب مذاق شرع

شاگرد:ادّعای دست یابی به مذاق شرع بین دیگر آقایان هم مثل سید ابوالحسن و سید یزدی و دیگران وجود داشته است.آیا این مذاق شرع معیار و چهارچوبی دارد؟

استاد:بله مرحوم سید ابوالحسن هم می‌گفتند اعلم،یعنی اعلم است به مذاق شرع.

همین چیزی است که می‌خواهم به صورت اشاره عرض بکنم که آیا چهارچوب دارد یا ندارد؟فی الجمله قبلاً هم صحبت شده.داستان‌های علما جالب است. نوه مرحوم کاشف الغطاء – شیخ محمد حسین- در درس مرحوم آقا سید محمد کاظم بودند و اشکال می‌کردند.از مرحوم سید چنین نقل شده که به شیخ محمد حسین گفته بودند: ان کان ابوک یشم الفقه شمّا فانا ازقّ الفقه زقا.می‌خواسته بگوید از مرحوم کاشف الغطاء بالاترم.حالا این فهم اصحاب و این مذاق شرع چیست؟ ضابطه دارد یا ندارد؟آن عبارتی که از مرحوم آقا سید ابوالحسن نقل شده را می‌توان ساده حل کرد، چون اعلم کسی است که به مذاق معصوم اعلم باشد.یعنی در مسئله‌ای که مطرح می‌شود این‌گونه فرض می‌گیرد که اگر الآن امام معصوم اینجا حاضر بودند و می‌خواستند جواب این مسئله را بدهند چگونه جواب می‌دادند.حاج آقای بهجت هم در درس فقه‌شان موارد مکرر تصریح می‌کردند که بنده ارتکاز متشرعه را جزء ادله می‌دانم.ارتکاز متشرعه یکی از شئونات مهم فهم مذاق شرع است.ارتکاز، کاشف از آن است.

میزان و ضابطه‌ مذاق شرع چیست؟در مباحثه سالهای گذشته- یک سال یا دو سال قبل- چند بار به تفصیل این موضوع بحث شد.عرضم این بود که ادله شرعیه دو نحو دلالت با خودشان دارند.همان‌طور که می‌گوییم دلالت مطابقی، تضمنی، التزامی. یک دلالت هم دلالت حالی است.در منطق می‌گویند انشاء صدق و کذب ندارد. در خیابان فقیر به کسی می‌رسد و می‌گوید  بده در راه خدا . این انشاء است یا اخبار است؟می‌گوید بده، انشاء است و صدق و کذب ندارد. اما نوع مردم می‌گویند دروغ می‌گویی.فقیر بگویدمن کجا دروغ می‌گویم؟ من امر می‌کنم،می‌گویم بده.چیزی نگفتم که می‌گویی دروغ می‌گویم.در جواب می‌گویند که این «بده» یک دلالت مطابقی لفظی دارد، امر است. اما یک اخبار همراهش است. یعنی همراه این لفظ از فقر خودت اخبار می‌کنی. و در آن اِخبارِ مصاحب و ملابس و همراه با «بده»،دروغ می‌گویی.کاذب هستی در اخبار همراه آن.[2]

 

برو به 0:07:10

مدلول فردی ادله شرعیه؛مدلول جمعی ادله شرعیه

در ما نحن فیه این بسیار مهم است که از شارع مقدس،فرضا ده هزار آیه و حدیث بین متشرعه موجود است و همچنین غیر از ده هزار حدیث و آیه مدوّن،هزاران کلمات شفاهی و برخوردی از زمان پیامبر صلی اللّه علیه و آله تا سالی که ائمّه علیهم السلام بین مردم بودند،بین معصومین و مردم رد و بدل شده.هر کدام از این ده هزار دلیل را وقتی که تک تک در نظر می‌گیریم،یک مدلولی دارد که هر کسی نگاهش می‌کند می‌گوید این جمله این مطلب را می‌گوید.اما اگر کسی دِل داد و ده هزار تا را با هم در خزینة درکش، فکرش، تلقی‌اش از عبارات گوینده در نظر گرفت،ده هزار تای با هم،یک نظام واحد برایش می‌آورد. یعنی نظام فکری گوینده این ده هزار کلام را می‌فهمیم،متوجه می‌شویم فکر او یک جدول دارد و منظم است، مفرد مفرد نیست.بگوییم زید، عمرو، بکر، انسان، رفتن، اینها می‌شود مفردات کنار هم.اگر ده هزار دلیل شرعی را این‌طور ببینیم، زید و انسان و بکر، همه کنار هم هستند.اگر کسی بگوید به من بگو انسان یعنی چه؟ برایش توضیح می‌دهیم.ذهاب یعنی چه؟ برایش توضیح می‌دهیم. قتل یعنی چه؟ توضیح می‌دهیم. ضرب یعنی چه؟ توضیح می‌دهیم. حالا مجموع اینها چه طور؟می‌گوییم مجموع ندارند. مفردات هستند. هر کجا هم اگر مشکلی بود و مفردی نداشتیم می‌گوییم اصل عملی جاری می‌کنیم، مفردات نداریم. اما اگر بگوییم ده هزار روایت و آیه این‌طور نیست که منفرد باشند و کنار هم چیده باشیم. مثل قفسه‌های کتاب که هیچ ربطی به هم ندارند ولی کنار هم هستند. این ده هزار تا محتوایی دارند که غیر از محتوای نفسی و مباشری و منفرد خودش،یک نظام فکری به مخاطب می‌دهند. این مذاق شرع می‌شود. این ارتکاز شرعی بما هو شرعی می‌شود. یعنی یک نظامی را از خود ادلة شرعیه دریافت کردیم، اما نه از باب دلالت منفرد، بلکه از مجموع دلالاتشان با هم. این یک تعریف برای مذاق شرع و ارتکاز متشرعه که فرمودند.تعاریف دیگر هم ممکن است باشد.

 

برو به 0:09:57

مذاق شارع؛تقنین شناسی نه رفتار شناسی

شاگرد:همین احوال‌شناسی که بعضی‌ها مثال می‌زنند را شما می‌فرمایید؟ من رفتار شارع را در یک مطالبی می‌بینم، بعد ۵۰ تا حکم را کنار هم می‌گذارم و رفتارشناسی می‌کنم، می‌بینم در نماز،در فلان جا این‌طور فرمود،حالا در جای دیگر هم که چیزی نفرموده من از این رفتارشناسی،از این مذاق احکام منفرد می‌فهمم که شارع واقعاً راضی نیست مثلا ما لا یدرک کله، لا یترک کله.

استاد:ما با رفتار شارع سروکار نداریم، تقنین او هست. تشریع غیر از رفتار است.

شاگرد٢: تقنین و تشریع را به نحو یک رفتار نگاه کردند.رفتارِ تقنینی.

تفاوت روش با رفتار

استاد:اگر انسان‌ را بخواهیم تحلیل کنیم،قل کل یعمل علی شاکلته، ما می‌خواهیم از عمل، کشفِ شاکله کنیم. چرا؟ چون یعمل علی شاکلته،این‌گونه رفتارشناسی خوب است.در اینجا دو نکته را هم باید در نظر بگیریم. تفاوت روش با رفتار چیست؟کسی که یک اعمالی را انجام می‌دهد و شاکله او اقتضای اینها را دارد،در یک محدوده‌ای اعمالی دارد خود آگاه، می‌فهمد چه کار می‌کند. روی حساب عادت خودش، درک خودش، مختار خودش.من اسم این را روش می‌گذارم.شما می‌توانید در محدوده روش‌های او،او را تحلیل کنید. اما یک چیز مهم‌تری وجود دارد و آن رفتاری است که اوسع است از روش.یعنی آن چه که از شخص بروز می‌کند نزد بحران‌های ذهنی.مثل رانندگی.هر راننده‌ای یک نوع رانندگی می‌کند، چون عادت کرده.همه هم می‌گویند این آقا این‌طور رانندگی می‌کند.اما مهم این است که اگر یک زمانی کسی با سرعت جلوی ماشینش دوید،آنجا قرار است چه عکس العملی نشان بدهد؟چیزی را که تا حالا ندیده و برخورد نکرده.در اینجا یک چیزهای دیگری که مخفی بود و در تحلیل روش نمی‌توانستیم به آن‌ها دست پیدا کنیم پیش می‌آید. تحلیل رفتار او یعنی وقتی تحریکش کردید یا ناراحتش کردید چه کار می‌کند. یک کسی ناراحت هم که می‌شود آرام است،دیگری  در هنگام ناراحتی‌ آشفته می‌شود.

قضیه مناظره پادشاه و وزیر بر سرِ تغییر رفتار طبایع معروف است.بحث بر سرِ این‌ بود که آیا می‌شود غریزه و رفتار و سجیه و طبیعت را تغییر داد یا نه؟ پادشاه می‌گفت می‌شود، وزیر می‌گفت نمی‌شود و یک چیزهایی هست که مخفی است و تغییر نمی‌کند.پادشاه دستور داد گربه‌هایی را تربیت کردند که می‌ایستادند جلوی جمعیت روی پاهایشان و بالا می‌آمدند و شمع را کف دستانشان نگه می‌داشتند،همینطور نگه می‌داشتند تا این شمع تمام بشود.وزیر مطلع شد که پادشاه برای اثبات حرف خودش این کار را کرده.ایشان عده‌ای را مأمور کرد که تعدادی موش بگیرند و آماده کنند. وقتی که این گربه‌ها آنجا ایستادند و شمع‌ها در دستشان بود،وزیر دستور داد که این گونی‌ها را باز کنند. موش‌ها شروع کردند دویدن جلوی چشم این گربه‌ها. نتیجه هم معلوم است دیگر.گربه‌ها شمع‌ها را انداختند و به دنبال موش‌ها دویدند. چه کسی پیروز شد؟ آن وزیر پیروز شد.

پناه بر خدا، من الآن دارم به این می‌خندم اما اگر یک ذره فهم داشتم باید گریه کنم همین قضیه‌ای که خنده هم دارد اما گریه هم دارد. لا تهتکوا استارکم عند من یعلم اسرارکم[3].خیلی پُزها می‌دهیم.خدایی که خالق ماست «هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ اْلأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ في بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى»[4] اینها شوخی نیست.

 

برو به 0:14:58

تفاوت تحلیل رفتار با تحلیل ارتکاز متشرعه

رفتار به گمانم این است، این تحلیل‌ها خیلی مهم است. یعنی اگر بخواهیم رفتار را تحلیل کنیم،باید صحنه‌ای فراهم کنیم که یک دفعه با چیزهایی که قبلاً مواجه نبودند،مواجه شوند و تحریک‌های این چنینی پیش بیاید.آن تحلیل روش، این تحلیل رفتار.تحلیل ارتکاز متشرعه هیچکدام اینها نیست. البته فی الجمله رفتار شارع در مرأی و مسمع متشرعه بوده. ولی ما صحبتمان سر تقنین است. پشتوانه‌ تقنین،علم است. می‌خواهیم بگوییم شارع یک علمی دارد،علم اوست به مصالح و مفاسد،تزاحم ملاکات. خروجی‌ کسر و انکسار همه اینها تقنین یک حکم است. وجوب و حرمت و امثال اینها. وقتی پشتوانه‌اش علم شارع است،مکشوف ما رفتار او نیست، مکشوف ما آن نظام علمی است که پشتوانه تقنین او است. این یک مقداری با تحلیل رفتار تفاوت می‌کند.

 

برو به 0:16:02

شخصی نبودن دلیل ارتکاز

شاگرد: لازمه فرمایش شما این است که ارتکاز یک دلیل شخصی می‌شود.چون هر کس بین پیکره یک نحو ارتباط برقرار می‌کند و خودش به یک مذاقی می‌رسد. قابل اثبات نیست.یکی می‌گوید من تشخیص دادم مذاق شارع این است،دیگری می‌گوید مذاق شارع آن است.هر عالمی با توجه به ساختار ذهنی خودش و شخصیت خودش و صبغه علمی خودش یک نتیجه‌ای می‌گیرد ولی اینکه بگوییم که یک چیزی تشخیص می‌دهد که برای دیگران حجیت داشته باشد، این احتیاج به اثبات دارد.

استاد: اثبات بله،ولی ثبوتش را اول تقریر کنیم،اوّل باید ثبوت ضابطه و مذاق را بفهمیم.

آن که ما دنبالش هستیم این است که اوّل تصور ثبوتی‌اش بکنیم،ببینیم درست است یا نه.بعد آن وقت می‌رویم سراغ فرمایش شما که در اثبات،شخصی هست یا نه؟این را قبلاً هم عرض کردم،شما اوّل ببینید ذهن شریفتان در ثبوتش با عرض من معیت می‌کند یا نه؟

جدول مندلیف؛مثالی خوب برای تبیین ارتکازات

آن مثالی که عرض می‌کردم جدول تناوبی شیمی بود، وقتی که مندلیف روسی جدول را کشف کرد،بسیاری از خانه‌های این جدول را هنوز بشر نمی‌شناخت.اما او وقتی که نظام عناصر را فهمید،گفت این جدولش است. از هیدروژن شروع می‌شود تا می‌رسد به عنصرهای سنگین با عدد اتمی بالا ـ مثل اورانیوم ـ و تمام می‌شود. بسیاری از این خانه‌ها را اصلاً نمی‌دانستند. ولی گفت این نظم،این جدول را نشان می‌دهد. بعد از آنکه او این را ارائه داد،بسیاری از عناصر را پیدا کردند. ما مدرسه که می‌رفتیم آن وقت یادم است استادمان می‌گفت ۹۱، قبلش شاید هشتاد و خرده‌ای بود، الآن هم که 116 تا شده. نظم چیز شوخی برداری نیست که همین‌طور بگوییم شخصی است. شخصی نیست. آن درکی را که مندلیف دارد،درست است که او به آن رسیده اما وقتی ارائه می‌کند دیگران هم تصدیق می‌کنند.

انس به کلمات شارع؛موجب قوّت در کشف ارتکازات

اگر ثبوتش را پذیرفتیم،حالا بحث می‌کنیم در اثباتش.در اثبات،ما قبول داریم که هر فقیهی آنَس باشد به کلمات شرع،در ارتکاز شرعی قوی‌تر است.اگر منظورتان از شخصی بودن ارتکاز این است،ما قبول داریم. اما این‌که بگوییم شخصی شد،پس حجیت ندارد را قبول نداریم.چون میزان کار ما «لو فرضنا» است و بسیار مهم است. در آینده هم اگر نرم‌افزارهای هوش مصنوعی اختراع شود،تأیید می‌کند این روالی را که عرض می‌کنم. ما می‌گوییم ده هزارتا دلیل داریم، این ده هزارتا دلیل غیر از مدلولی ‌که هرکدامشان منفردا دارند،مشترکاتی دارند که در آن مشترکات یک فکرِ به هم پیوسته‌ی منظم را هم دلالت می‌کنند. فرض ما این است،اثباتش این نیستکه هر کسی ادعا کند این ده هزارتا،این را می‌گویند و تمام شود. ما باید فرض بگیریم – مثل استظهاری که می‌گویید ظهور عرفی است-عرف عقلا تماماً لو فرضنا که مطلع بشوند بر ده هزارتا،با فرض اطلاع آیا چنین جامع‌گیری‌ای و چنین حکمی را می‌کنند یا نه؟و آیا از کلام شارع چنین مدلولی را برداشت می‌کنند یا نه؟ این شد اثباتِ با معیت عرف تام عقلا بر این استظهار جمعی.همان‌طوری که در استظهار از یک دلیل،عرف عقلا میزان‌اند و اگر کلام مولا را بر خلاف ظاهر حمل کردید حجت ندارید ـ ظهور کلام مولی حجت عرفی داردـ ،در ظهور جمعی یعنی جمع دلالات هم همین است. یعنی همین‌طوری که ده هزار تا دلیل،یک نظامی را افاده می‌کنند،باید عرف عقلا این را بپذیرند. بله همه فقیه نیستند. متشرعه فقیه نیستند اما با احکام شرعی که سروکار داشتند.و لذا نمی‌گوییم ارتکاز فقها،ما می‌گوییم ارتکاز متشرعه. یعنی چه؟ یعنی شارع به وسیله ده هزار دلیل،با ذهن عموم مردم کاری کرده که فلان مسئله اهمیت دارد، آن مسئله مدلولِ جمعیِ کلمات خودش بوده است.. ارتکاز متشرعه، نه فقها.

بله در این‌که هر فقیهی هر چه جلو می‌رود ارتکازی اشمل، اتم، اقوم، ارسخ پیدا می‌کند حرفی نداریم،چون نظام ذو مراتب است در علم شارع. چرا؟ چون علم شارع در تقنین لا یتناهی است.

شاگرد:یعنی ارتکاز متشرعه رنگ گرفته از کلمات فقها؟

استاد: نه،از کلمات خود شارع.

شاگرد:‌ متشرعه ما که عموم هستند مگر چند تا از کلام شارع را شنیدند؟ چقدر سروکار داشتند؟ یک نفر که پشت کوه زندگی می‌کند،در ارتکازش هیچ انسی با کلام مراجع نداشته، هیچ رساله‌ای نخوانده که تأثرپذیر از آن باشد.اگر بگوییم ارتکاز متشرعه،یعنی از ده هزار دلیل،یک نظام فکری برای متشرعه حاصل شود.خیلی سخت است که بخواهیم چنین چیزی را ثابت کنیم. اگر بخواهیم سراغ فقها بیاییم، فقها هم با توجه به ذهنیت خودشان ارتباط برقرار می‌کنند. علی ای حال می‌خواهیم ارتکاز را دلیل بیاوریم. یعنی وقتی در کفه ترازو می‌گذاریم در مقابلش یک چیزی گذاشته بشود، مثل این‌که مثلاً به فلان روایت تمسک می‌کنیم. اینکه ارتکاز خودش یک دلیل باشد اصلاً قابلیت اثبات ندارد.

استاد: پس شما فعلاً ثبوتش را پذیرفتید.

شاگرد: ثبوتش به عنوان شخصی برای فقیه بله.ولی آن چیزی که در عرف عموم است، به عنوان این‌که عرف عموم یک ارتکازاتی با توجه به فطرتشان و وجدانشان دارند،چیزی را که از شرع می‌شنوند بر آن منطبق می‌کنند.آن می‌شود ارتکاز متشرعه، چون فرض این است که متشرع هستند، فقیه نیستند.

استاد: ما از همه قیدها منظور داریم. ارتکاز عقلا با ارتکاز متشرعه دو تاست.اینها را قرار نیست یکی بگیریم. وقتی قید می‌کنیم متشرعه، منظور داریم. و ارتکاز متشرعه با این‌که کسی خودش بگوید مذاق شرع چنین است که یک نحو اثبات شخصی است نه ثبوتی،فرق دارد.وقتی دقیق جدا کنید، بحث ثبوتی این است که ما پذیرفتیم واقعاً ده هزارتا دلیل شرعی غیر از مدلول نفسی تک تک جملات،یک مدلول جمعی هم افاده می‌کند.

شاگرد:برای متشرعه چطور چنین چیزی حاصل می‌شود؟

استاد:چطور برای متشرعه حاصل می‌شود؟ چطور برای فقیه حاصل می‌شود؟این‌که شما فرمودید یک فقیه می‌گوید برای من این‌طور است،بین خودش و مولی حجت دارد. اما این اثباتِ  تکی است نه ثبوت. ثبوت،واقع مطلب است. اگر همین ارتکاز فعلیت پیدا کرد و فعّال شد در ذهن یک فقیه این یک مصداق اثبات است. این ثبوت نیست. این یک مصداق اثباتی است اما فردی.

شاگرد: بالأخره ثبوت و اثبات با هم هستند.

استاد: نه با هم نیستند، خیلی تفاوت است. بحث‌هایش هم مختلف می‌شود.اشکال ثبوتی این است که می‌گویید اساساً چه کسی گفته که هزار تا دلیل باید مشترکات جمعی داشته باشد. این می‌شود اشکال ثبوتی.

شاگرد: این را که پذیرفتیم.

استاد: نه، خیلی‌ها قبول ندارند. می‌گویند ما تابع دلیلیم، ده هزار تا دلیل، هر کدام را به تنهایی نگاه کنیم و تمام. اینکه ده هزارتا یک چیز دیگری هم دارند، می‌گویند نه ما قبول نداریم، این می‌شود اشکال ثبوتی. اگر ثبوتی‌اش را پذیرفتید،بحث می‌کنیم سرِ اثباتش. در اثبات،آن فردی را که شما گفتید اثباتی بود اما اثبات فردی. فعلاً کاری به بحث ما ندارد، آن حجت است بین خودش و خدا. اتفاقاً این هم که شارع فرموده دنبال افقه بروید، دنبال تقلید بروید، فارجعوا فیه الی رواه حدیثنا، همین است که او چون کار کرده بین خودش و خدا فعلاً حجت دارد؛در عالم اثبات، اثبات شخصی، نه ثبوت. ثبوت که به آن ربطی ندارد. در اثبات شخصیِ خودش دلیل دارد.

 

برو به 0:25:18

نحوه اثبات ارتکاز متشرعه

 

اما حالا به فرمایش شما،عملاً در خارج، ارتکاز متشرعه بما هم متشرعه داریم یا نداریم؟ من عرض می‌کنم قطعاً داریم. این مطلب از راه تحلیل موضوع،اثبات منطقی دارد. به عبارت دیگر چطور است که هزار تا دلیل غیر از این‌که مدلول منفرد دارد یک مدلول جمعی هم دارد؟ چه رابطه‌ای است بین افادات منفرد با افادات جمع؟ اگر رمز این را بفهمیم،می‌فهمیم متشرعه عرف عامشان هم ارتکاز دارد و هم حجت هست. این مطلب یک بحث ثبوتی می‌خواهد تا دوباره برگردیم اینجا.

تحلیل موضوعی؛راه کشف مدلول جمعی ادله

بحث ثبوتی‌اش این است که چرا هزار تا دلیل از یک گوینده حکیم،یک نظام فکری افاده می‌کند ؟ به دلیل این‌که هزار تا دلیل، یک مدلول نقطه‌ای ندارد. مدلولِ جملات منفرد،تحلیل می‌شود، تحلیل موضوعی.این هزار تا دلیل در موضوعاتشان،حیثیاتِ تناسبِ حکم و موضوعشان، حیثیات حکمشان،مشترکات دارند. ذهن که می‌خواهد اینها را درک کند ولو به صورت ناخودآگاه،تحلیل می‌کند؛درست است که یک جمله برای او گفتند، اما در ذهن موضوع را می‌بیند، محمول را می‌بیند، تناسب حکم و موضوع را می‌بیند،اینکه شارع برای موضوع چه حکمی آورد و چه کار کرد را تحلیل می‌کند. خدای متعال در ضمیر ناخودآگاه او،این را برایش قرار داده که این مفردات را تحلیل ‌کند. در تحلیل به یک مفاد جمعی می‌رسد. می‌گوید کسی که این هزار تا جمله را گفته نظام فکری‌اش این است،نظام تقنین او این است.

شاگرد: با یک مثالی بیان بفرمایید شاخص‌ترین فهم متشرعه چیست؟

استاد:بله احسنت عرض می‌کنم. متشرعه یعنی چه؟ منظور،  فقها نیست.یعنی مردمِ عمومی که اما تابع شرع هستند،مرید شرع هستند.چیز‌هایی که با آن مأنوس بودند _ از زمان خود پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم تا زمانی که معصومین بودند_،از مسلماتش آیات قرآن و فرمایشات و کارهای خارجی‌ حضرات بود. متشرعه‌ای که با پیامبر سروکار داشتند بدون این‌که حتی خودشان علمِ آگاهانه داشته باشند،در حال به درست آوردن آن شاکله علمی،رفتاری،وجودی پیامبر خدا بودند،که ما اسمش را مذاق می‌گذاریم. بگویید عرف عام از کجا اینها را می‌فهمند؟ لازم نیست آگاهانه باشد. ذهن هر کسی حتی بچه،ناآگاهانه تحلیل موضوع می‌کند.معمولاً در مورد علما شوخی می‌کنند و می‌گویند یک رجبعلی دارند.نوع خادم علما اسم‌های عجیب داشتند،مثلاً اسمش رجب بود. یک خادمی داشتند عوام محض،اما ۳۰ سال همراه این عالم بود.این خادم بیشتر این عالم را می‌شناسد یا مثلاً شما که ۲ سال درس او رفتید؟ او بیشتر می‌شناسد.درست است که عوام است،مبانی فقهی هم سرش نمی‌شود، اما می‌داند این آقا چطوری است. در شرایط مختلف چطور حرف می‌زند، چطور تصمیم می‌گیرد.پس حصول ارتکاز متشرعه متفرّع بر فتاوای فقها نیست، این حرف غلطی است. حصول ارتکاز متشرعه، متفرّع بر خواندن قرآن و سواد داشتن و اینها نیست. نه، متفرع است بر مواجه شدن با آنچه که از آن شخص می‌داند. البته هر چه اُنسش بیشتر باشد،بیشتر دستش می‌آید، هر چه علمش بیشتر باشد، بیشتر دستش می‌آید. به عبارت دیگر آن درک جمعی ذو مراتب است،به دست آوردن مذاق ذو مراتب است.در این هم گمان نمی‌کنم کسی خدشه کند. هیچ کس نمی‌گوید مذاق شرع بسیط است، یک چیز نقطه‌ای است. اگر آمد آمد، اگر نیامد نیامد. در خود اجتهاد،مراتب ندارد؟ قطعاً دارد. شما بگویید نه،یک نور ملکوتی است اگر آمد مجتهد است و اگر هم نیامد مجتهد نیستولش کن.هرگز این‌طور نیست.درست است که اجتهاد ملکه است _ یک نور ملکوتی و قدسی تعبیر کنیم_، ولی قابل اشتداد و ضعف است، بلا ریب این‌طوری است. بنابراین ثبوتاً هزار دلیل یک مفاد جمعی را افاده می‌کند. اثباتاً ضمیر عرف عام، ناخودآگاه تحلیل می‌کند، از چه چیزی؟ از مجموع قرآن کریم، فرمایشات پیامبر و اهل بیت علیهم السلام در این فاصله ۲۵۰ سال و ۲۶۰ سال و بعدش غیبت صغری.بسیاری از احکام است که فقها از توقیعاتِ شریف در زمان غیبت صغری استفاده می‌کنند. یعنی در فاصله‌ای که کلمات شارع می‌آمده تا سال ۳۲۹ که پایان غیبت صغری و وفات علی بن محمد سَمُری است،اینها همه ادامه داشته است. همه این ادله لفظیه و … یک مفاد جمعی دارد،که آن می‌شود چیزی که متشرّع از مجموع اینها تلقی کردند.نکته‌ای هم هست که ما در ادامه می‌توانیم بین این ارتکازها فرق بگذاریم. ولی ما منکر نیستیم ارتکاز فتواییه را.فقط تشخیصش مهم است. این را یک فقیه می‌فهمد. یعنی ممکن است بعد از مثلاً شیخ انصاری یک فتوایی در بین مفتیین جا گرفته،الآن متشرّعه این را می‌گویند.ولی شما که مطلع بر تاریخ هستید می‌دانید این فتوا برای شیخ هست، قبلش نبود. این خبرویّتی می‌خواهد که ارتکازات عقلایی، ارتکازات بومی، ارتکازات شرعی، ارتکازات فتوایی و ناشی از بعضی مبانی فقهی و تقلیدی را از هم تمییز بدهد.این را کسی که خبره باشد سریع تشخیص می‌دهد.[5]

 

برو به 0:34:42

مثالی برای ارتکاز متشرعه

مثلاً من یکی‌اش را که شاید به ارتکاز برمی‌گردد عرض کنم،الآن در ذهنم آمد. و اختلاف فتوا هم هست.می‌بینیم که یک فقیه حاضر نیست فتوا بدهد،در مقابل یک فقیه دیگر ادعای ارتکاز می‌کند؛که از شبهات مهم است. البته در اصول هم داشتیم ،حلش خیلی سخت بود، دو دسته از بزرگان علما در حل یک مسئله‌ای،ادعای تبادر می‌کنند. هر دو می‌گویند للتبادر، چطور؟ می‌خواهند دروغ بگویند؟

شاگرد ۱:فضای ذهنی خودشان را به همه حمل بکنند.

شاگرد ۲: در استظهار هم همین‌طور است.

استاد: همه اینها مبادی دارد. استظهارات عرفیه،مبادی ظهورات تدوین نشده ولی به وسیله آنها کار انجام می‌شود. بعداً که تدوین شد معلوم می‌شود. در آن تبادر هم همین‌طور است.یک مثال برای ارتکاز متشرعه بزنم،واقعاً این فتوا پیش آمده است.یک مریضی بوده الآن وفات کرده. بدنش را در بیمارستان آوردند می‌خواهند غسل بدهند. شرایطی بوده سوزن زدند در بدن او و شرایط خونی‌اش هم طوری بوده که الآن هر کاری می‌کنند خون بند نمی‌آید ولی به اندازه یک چشمه بسیار ریز، اندازه یک سنجاق بسیار ریز،خون بیرون می‌آید و قابل بند آمدن نیست. الآن سؤال این است، با این چه کار کنیم؟ تیممش بدهیم؟ بدن صاف و سالم است، فقط یک سوزن ریز به انگشتش خورده، چون فلان مریضی را داشته بند نمی‌آید.آیا مجازیم جبیره بکنیم؟ یک چیزی رویش بگذاریم،غسل میت جبیره‌ای انجام بدهیم. یا نه، جبیره دلیلش در وضو است،در غسل است،محل ورودش در غسل میت نیست، هیچ دلیلی ندارد.باید جای غسل میت پاک باشد. وقتی پاک نشد و متمکن از پاکی نشدید،تیممش بدهید و دفنش کنید.اینجا اختلاف هم هست، می‌خواهم بگویم فقیهی در مقابل فقیه دیگری حرف می‌زند که اختلاف می‌شود. یکی می‌گوید در غسل میت دلیل بر جبیره نداریم، از جیبمان هم که نمی‌توانیم دلیل بیاوریم، قیاس هم که حرام است. تیممش بدهید و دفنش کنید. متمکن نیستیم و بدنش نجس است، جبیره هم که دلیل ندارد.دیگری می‌گوید جبیره‌ای که شارع در وضو و غسل گفته،روش را نشان می‌دهد برای این‌که وقتی عذر داری چه کار بکنی. نگفته که در میت جبیره جایز نیست، اگر دلیل داریم که در میت جبیره جایز نیست،بله.اما اتفاقاً در جبیره دلیلش هم همین است، یُعرف هذا و امثاله من کتاب الله، امام فرمودند:ما جعل علیکم فی الدین من حرج.اگر یک کسی بگوید ارتکاز متشرعه اینجا می‌گوید جبیره. یک چیز کوچکی است،چسبی بزنید روی زخم که خون بیرون نیاید،آب را روی آن چسب مرور بدهید، مثل این‌که وضو می‌گیرید، مثل این‌که غسل می‌کنید. بگویند از کجا می‌گویید؟بگوید از ارتکاز متشرعه.مسلمین که از روز اوّل تا حالا بودند،آن تقنین شرع را می‌دانند. این بدن صاف و سالم را تیمم می‌دهید؟جبیره کنید.[6]

ضوابط استدلال و کلاس؛یکی از رموز اختلاف فتاوا

من نظیر اینها را خیلی برخورد کردم و دیدم. یعنی دو تا اختلاف فتواست، وقتی اختلاف فتوا را پی‌جویی می‌کنید رمز اختلاف،مدوَّنات است،مطالب کلاسیک است،ضوابط استدلال است.رمزش این نیست که با این‌که هر دو مسلمان هستند ارتکازشان دو تاست. همانی که اختلاف می‌کند وقتی می‌گویید چرا، می‌بینید یک مشکل کلاسیک دارد.این خیلی حل کردنش راحت است.و لذا می‌گفتند فلانی فقه‌اش عرفی‌تر است. عرفی‌تر است نه این‌که اهل مسامحه است، ساده‌اندیش است. اصلاً مقصود علما این نبوده. فقه‌اش عرفی‌تر است یعنی این قدرت را دارد که ضوابط مدوّن،حکومت نکند بر ذهن او به نحوی که آن ارتکازات صحیح را زیر پا بگذارد. ولی آن کسی که در این حد نباشد، فقه‌اش کلاسیک می‌شود. حاج آقا بهجت می‌فرمودند که در گذشته بحث بوده اعلم کیست؟به تعبیر مرحوم آقا ضیا، ایشان می‌گفتند اینجا وقتی می‌گوییم اعلم،باید در گود بیاید.اعلمِ در گود باشد. یعنی بیاید در گود استدلال با طرفش حرف بزند. صغری و کبری بچیند.انصاف، این را می‌گوید، وجدان، این را می‌گوید،فایده‌ای ندارد. باید در گود بیاید. بله اعلمیت در گودِ استدلال یک چیز است، حرف زدن و زبان داشتن در کلاس فقه و مناظره کلاسیک یک چیز است.اما به تعبیر استاد سر از کتاب برداشتن یک چیز دیگر است.واقعاً این‌طور است. علمایی درس خواندند، مثلاً ۵۰ سال، بعد از ۵۰ سال سر از کتاب برداشتند. این چیز کمی نیست. اما علمایی بودند خودشان هم می‌فهمیدند. می‌گفتند ما ۸۰ سال درس خواندیم سر از کتاب برنداشتیم. یعنی چه؟ سر از کتاب برداشتن یعنی به قوه اجتهاد رسیدن. سرش در کتاب باشد،آن باز هم کتاب است.خیلی برایم جالب بود این‌طور صاف و قشنگ مرحوم حاج آقا رضا بهاءالدینی ـ گویا مکتوب بود دیدم،خیلی هم طولانی بود ـ حال خودشان را بیان کرده بودند. فرموده بودند ـ یادم نیست چند سال ـ  بعد از سال‌ها حس کردم حالا دیگر خودم دارم می‌فهمم. حس کردم خودم می‌فهمم یعنی سر از کتاب برداشتم.حاج آقای بهجت زیاد می‌گفتند که مرحوم کاشف الغطاء می‌گفتند که حنفی‌ها می‌دانند مرام ابوحنیفه چیست، ما که تابع امام صادق هستیم هیچ خبر نداریم؟ کور و کر و گنگ؟ آشیخ جعفر کاشف الغطاء هم می‌گفتند ما بینی و بین اللوح المحفوظ . می‌گفتند می‌فهمیم چطور حنفی‌ها مرام ابوحنیفه دستشان است، ما هم می‌فهمیم مرام امام صادق چیست. این فهمی که اتفاقاً یک پشتوانه بسیار مهمش عرف متشرعه است. عرف متشرعه شیعه که معصومین این را در ضمیر ناخودآگاه آنها گذاشته‌اند، فقیه از اینها استفاده می‌کند.

 

برو به 0:44:22

رجوع عملی شیخ انصاری به ارتکاز متشرعه

حاج آقا می‌فرمودند فقهای بزرگی بودند که یا سؤال می‌کردند از یک عوام، یا خودشان به رفتار خودشان مراجعه می‌کردند و سپس فتوا می‌دادند. یعنی فورا از آن ضمیر ناخودآگاه خودشان کشف آگاهانه می‌کردند.کسی رسید به شیخ انصاری گفت آقا قبل از قنوت تکبیر مستحب است یا نه؟ سوره مبارکه توحید تمام می‌شود «وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ»،الله اکبرو بعد قنوت بخواند یا نه قنوت بگیرد بدون تکبیر.شیخ فرمود که صبر کن،در همان‌جا یک نماز بست،مراجعه کرد به کار خودش. گفت بله مستحب است.

شاگرد: مذاق شارع را شما منحصر کردید به ارتکاز متشرعه.

استاد: انحصار در حرف من نبود.

شاگرد:خیلی اوقات مذاق شرع را می‌توان با ملازماتی که در ادله هست پیدا کرد.

استاد:بله مانعی ندارد.

 

برو به 0:45:49

دلالت اشاره یکی دیگر از راه‌های کشف مذاق شرع

ارتکاز متشرع را که گفتم،یکی‌اش بود.فرمایش شما اسمش دلالت اشاره است.دلالت اشاره‌ی صحیح عقلایی را که از ادله شرعی استفاده کنیم،به وضوح حجت است. غیر از مدلول تضمنی و التزامی که حجت است دلالت اشاره هم حجت است.چون دلالت اشاره عقلانی‌ای است که گردن او می‌گذارد. به شوخی می‌گویم دلالت اشاره شبیه بازجویی بازجوهاست. یعنی آن کسی که می‌نویسد به عنوان کسی که باید جواب آن بازپرس را بدهد،توجه ندارد کلامش چه لوازمی دارد. اما بازپرس از او لوازم عقلی می‌گیرد که دلالتش نزد همه مقبول است. بله ما حرفی نداریم،ارتکاز یکی از آنها بود.

شاگرد:ارتکاز متشرعه هم خیلی تعدادش بالا نمی‌شود، مثلاً از زمان حضرت تا الآن همه ارتکازات متشرعه مثلاً ۲۰ تا، ۳۰ تاست.

استاد: من به گمانم خیلی بیشتر از اینها است.

 

برو به 0:46:56

ارتکاز متشرعه؛تشکیل دهنده هفتاد درصد بدنه فقه

ادعا کردن آسان است، اما ادعایی که فایده داشته باشد،بگذارید باشد. من ادعایی می‌کنم که  اگر درست باشد خیلی فایده دارد. ادعا چیست؟ ادعا این است که برای ۷۰% بدنه بحث‌های فقهی،ارتکاز متشرعه داریم.

شاگرد: سرّش این است که آن ۷۰% برمی‌گردد به فطریات.یعنی شرع خیلی از احکامش موافق فطرت و ارتکاز خود انسان است، در آن موارد بله چنین چیزی هست،در غیر این صورت وجود ندارد.

استاد: و لذا من عرض کردم قید می‌زنیم که دقیقاً محلّ نزاع معلوم باشد. هر کجا فطریاتی است که شرع ساکت شده،فطریاتی که شرع فقط به سکوتش امضاء کرده، از بحث ما خارج است.. اما فطریاتی که شرع برایش حرف زده، امضای به عنوان حمل اولی هم کرده،مصداقاً آمده اقدام کرده و امضاء کرده محل نزاع ماست. خود اقدام شارع بر امضاء ـ نه صرف عدم الردع ـ کار انجام می‌دهد.در ذهن متشرع کار انجام می‌دهد و در مقام  تحلیل نهایی می‌بینیم از این ارتکازات با همین تعریف -یعنی ارتکازی که متشرعه دارند من خصوص اقدام الشارع، نه من سکوت الشارع.چه تأسیساً چه امضاءً- هر کدامش باشد گسترده است،خیلی زیاد است. واقعاً در بدنه فقه زیاد است.اگر این ادعا درست باشد خیلی فایده دارد. اگر نباشد هم که هیچ.

شاگرد: بحث از ارتکاز متشرّعه در سال ۹۴ مطرح شد. از١۵/۱/۹۴ تا ۲۶/۱/۹۴

استاد:۱۰ روزی بحث شد. باز یک نکته‌ای داشتم که خصوص عبارت کاشف الغطا بود ماند. ان‌شاءالله فردا عرض می‌کنم.

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

پایان

 


 

[1] كتاب المكاسب (ط – الحديثة)؛ ج‌4، ص: 252

[2] شاگرد: در راه خدایش دروغ است

استاد: شما به متمول‌ترین افراد می‌توانید هدیه بدهید

شاگرد: قصد او کرده است

استاد: قصد او اگر از کلام می‌گویید او می‌گوید بدهید.

شاگرد: می‌گوید بده در راه خدا.

استاد: شما می‌تواند به متمول‌ترین اشخاص در راه خدا بدهی.

فرمایش ایشان را خیلی متوجه نشدم مقصودشان

من مستحق هستم این اخبار هست یا نیست؟

شاگرد: صدقه بده، صدقه بده آن امر انشاء از آن حاصل می‌شود. در راه خدا من این‌جور می‌فهمم که صدقه بده. یعنی صدقه بده، صدقه‌ای که به مستحق داده می‌شود. به من صدقه‌ای که به مستحق داده می‌شود بده.

استاد: صدقة فقهی که قیدش استحقاق نیست. در کتاب صدقه ببینید هر هبه‌ای که قصد قربت باشد قصد صدقه است، لازم نیست به فقیر داده بشود. انما الصدقات للفقراء، صدقه به معنای زکات است، زکات واجب است.

شاگرد: منظور ظاهراً این است، حالا بحث را ادامه بدهیم

 

[3] نهج‌البلاغه.خطبه ٢٠٣.

[4] سوره مبارکه نجم.آیه ٣٢.

[5] شاگرد: پنج تا حکم شما ذکر بفرمایید، نه بیشتر که دلیلش ارتکاز متشرعه باشد، و ما از ارتکاز متشرعه به این حکم رسیده باشیم.

استاد: خوب است اگر کسی استقراء بکند، یک وقتی من هم گشتم، با چند واژه، مهم این است که واژه‌هایش را انتخاب کنید و در کلمات فقها بگردید.

شاگرد: که قابل پذیرش برای دیگران هم باشد.برای هر مثالی من یک میلیون تومان می‌دهم.(خنده حضار)

استاد: پس شما مطمئن هستید که ندارید بدهید. همه چیز را هم که بفروشید ندارید بدهید،چون خیلی زیاد است.

شاگرد: تا پنج تایش را قبول کردم،ولی به شرط اینکه بپذیرند، شما دلیل بیاورید که دلیل این حکم ارتکاز متشرعه است و دیگران تأیید کنند، هر کدامش یک میلیون.

استاد:این استقرای خیلی مهمی است،باید واژه‌هایش را بفهمیم، فقط نروید در نرم‌افزار ارتکاز را بزنید. اگر این را بزنید یک تعدادی می‌آید. باید واژه‌ها را بشناسید.مثلاً یکی‌اش کلمه اعتبار، اعتباراً.دیگری مرتکزات. ۵-۶ تاست.

شاگرد: این‌ها همه‌اش برای ذهن خود فقها است.

استاد: فقها استشهاد کردند. شما گفتید استشهاد کنند.اگر دروس حاج آقای بهجت را ببینید،دلیل بسیاری از فتاوای حاج آقا ارتکاز است.

شاگرد:فهم خودشان را می‌آوردند و فکر می‌کردند همه می‌فهمند، خودشان که ماشاءالله قوی بودند، برایشان واضح می‌شد می‌گفتند به هر کس بگویید این را قبول می‌کند.

شاگرد٢: «مرتکز فی اذهان المذهب المُحقه» داشتیم.

شاگرد: ٣:یکی از نکاتش همین است. مجموع شیعیان برداشت متفاوتی از اهل‌سنت دارند.ارتکاز متشرعه است.

استاد: بله، مثل این‌که گفتم ارتکازاتی داریم که از فتوا ناشی شده، شیعه هم ارتکازاتی از فقه اهل البیت علیهم السلام دارند که امتیازاتی دارد از ارتکاز کل مسلمین و لذا در جواهر ایشان می‌گویند که…

شاگرد: فقها برایشان حاصل می‌شود. این که به متشرعه نسبت بدهیم این واقعاً در مقام ثبوت اگر استحاله عقلی نداشته باشد،وقوعی دارد.

 

[6] شاگرد:جواب قطعی بدهم؟به حضرت عباس متشرعه اینجا نمی‌فهمند.

استاد: من یک شوخی بکنم. حضرت سلام الله علیه را به یک میلیون نفروشید.

علی ای حال حرفی ندارم.مانعی ندارد که شما بگویید نمی‌فهمند.اما خیلی از چیزهایی را که شما در کلاس اشکال می‌کنید و مقلد شما هم تابع فتوای شماست اگر ادله استظهارتان، یعنی آن روایتش را برای خود مقلدتان بخوانید دیگر از شما تقلید نمی‌کنند.من برخورد کردم با چنین قضیه‌ای.یعنی اگر بگویید که من این را می‌گویم،بعد بگویند چرا فتوا دادی؟بگویید این روایت را خودت بخوان ببین. وقتی خواند دیگر به حرف شما گوش نمی‌دهد.چرا؟ رمزش این است که وقتی یک علمی مدون می‌شود،یک مضیقه‌هایی را تحمیل می‌کند بر ذهن کلاسیک؛که آن واقعیتِ ارتکاز متشرعه اوسع و الطف از کلاسیک مدون است. مانعی ندارد یک کسی که ذهنش آن تدوین کلاسیک را گرفته،جایی خط‌کشی‌هایی در ذهن او باشد که مجاز نیست جلو برود. اما کسی که آن خط‌کشی‌ها را ندارد جلو می‌رود. این مانعی ندارد و فقط خود شما بعضاً باید برخورد کنید.

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است