1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. تبیین اقصرالطرق درمراحل تقنین(١)

تبیین اقصرالطرق درمراحل تقنین(١)

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=2484
  • |
  • بازدید : 102

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ٢٩: ١٣٩۵/٠٩/١۵

وجود اطلاق ادله در عبادیت فعل صبی

شاگرد : چطور می شود که امر نباشد ولی ملاک باشد ؟ آیا مراد امر فعلی است یا امر شأنی ؟ اقیموا الصلاة که شامل صبی و مجنون نمی‌‌شود . فرقی نگذاشته اند بین عقل وبلوغ . چطور می شود ملاک داشته باشد در مورد صبی اما در مورد مجنون قطعا ملاک ندارد ؟

استاد : همان عبارت جواهر را که خواندم ببینید :

« ضرورة عدم كون المراد بشرعية أفعاله أن الأمر في قوله تعالى «أَقِيمُوا الصَّلٰاةَ» و نحوه‌ مما هو ظاهر في المكلفين مراد منه الندب بالنسبة اليه، و إلا كان مستعملا في الحقيقة و المجاز، بل المراد استحباب متعلقة بأمر آخر غيره … »

 چند مورد دیدم که خوشحالی برای من بود مرحوم آقای حکیم در مستمسک اصل حرفشان را این قرار می دهند که اطلاقات ادله ،اقتضاء دارد؛ اقیموا الصلاة مطلق است و نمی گوید که ایها البالغون اقیموا . هر کسی را که خطاب را می فهمد شامل می شود . این از نکات بسیار مهم از نظر فضای فقهی است .

نکات مختلفی که فقهاء گفته اند را به هم که ضمیمه کنیم می بینیم که چه قدر فوائد بر آن بار است . هر فقیهی نکته ای را مد نظر قرار داده است و تأکید کرده است . گاهی است که نکات کلاسیک است و لوازمی هم دارد که باید بررسی شود اما آنجا که درست جلو رفته اند باید قدر دانسته شود .

در مستمسک در موارد متعدد ایشان محور کلامشان بر اطلاق ادله است . حتی نسبت به تکلیف ندبی هم فرموده اند که تفاوتی نمی کند و اطلاق دارد .

 

برو به 0:04:01

لزوم موافقت استدلال فقهی با ارتکاز متشرعه

در جواهر(٣۶١.١٧) بحث شده است که برای صبی اباحه هست یا نیست؟ می‌‌فرمایند که وجوب و حرمت که نیست زیرا آنها تکلیفند. ندب و کراهت را هم اینگونه نفی میکند که حتی حکم اباحه شرعیه هم برای صبی وجود ندارد . بله اباحه به معنای این که احکام اربعه دیگر نیست مانعی ندارد اما خطاب اباحه به صبی نداریم که شارع خطاب اباحه نسبت به صبی داشته باشد .

… لأن الحكم الشرعي خطاب الله المتعلق بأفعالهم من غير فرق بين خطاب الوجوب و الحرمة و الندب و الكراهة، بل لا يبعد إلحاق خطاب الإباحة بها، و ان عدم مؤاخذة الصبي لارتفاع القلم عنه كالمجنون، لا لأنه مخاطب بالخطاب الإباحي، نعم لما أمر الولي بأمره بالعبادة و كان الظاهر من هذا الأمر إرادة التمرين كان هو أيضا مأمورا بما أمر به الولي من التمرين بناء على ان الأمر بالأمر أمر لكن على جهة ذلك الأمر

 

در فضای استدلال ، بعضی استدلال ها می آید ؛ که در فضای تدوین فقه این ها لوازمی دارد ، که حالا ببینید چه لوازمی بر چنین استدلال هایی بار می شود .

موضع گیری اصلی ما باید طوری باشد که استدلال ، چنین لوازمی را بر فضای فقه و احکام بار نکند.

یکی از فروع و لوازم خوب این است که صبی شروع به نماز خواندن می کند و وسط نماز بالغ می شود . آیا این نماز را ادامه دهد و مجزی است؟ یا ادامه دهد و دوباره اعاده کند؟ نظرات مختلفی وجود دارد . می‌‌گویند باید اعاده کند.

یا مثلا نماز خوانده است و ساعت 2 بعد از ظهر بالغ می شود . آیا باید نماز را اعاده کند؟ می گویند باید نماز را اعاده کند و آن نماز فائده نداشت.

بهترین جایی که ، نقطه شروع خیلی خوبی در بحث دارد مصباح الفقیه(٣۶٠.٩) است . اگرچه در دنباله بحث استدلال هایی می آید که لوازمی دارد؛ اگر این استدلال ها درست باشد لوازم خود را بار می کند ، لوازمی که لا یترتب ثبوتا .

اول خوب شروع می کنند ولی بعد که در بحث اجزاء نماز وارد می شوند طلب الحاصل و غیره را مطرح می کنند که کار را دوباره مشکل می کند . در حالی که برای بحث اجزاء ما  نیازی به این بحث ها نداریم . در عبارت حاج آقا هم تقریر از استدلال ایشان آمده است.

جای اصلی که ایشان دست گذاشتند و بحث را آغاز کرده اند این نکته را گفته اند که وقتی صبی نماز می خواند آیا همان طبیعت نماز ظهر را اتیان می کند یا اینکه آنچه می خواند اصلا ربطی به نماز ظهر ندارد؟ آیا نماز دیگری است؟ طبیعت نماز ظهر است یا چیزی غیر از نماز ظهر است؟ این نکته بسیار مهمی است ؛ ایشان همان ارتکاز و فهمی که نزد هر متدینی هست را جلا می دهند .

از همین جا بروید سراغ فرمایش آقای حکیم که اطلاقات ادله می گویند اقیموا صلاة الظهر . صبی هم نماز ظهر می خواند . آیا درست است بگوییم که صبی نماز ظهر نمی خواند ؟ آیا پذیرفته است؟ که چیزی شبیه نماز ظهر هست که شارع به صبی گفته است آن را انجام دهد.  هرگز کسی چنین چیزی نمی گوید . بلکه می گوید نماز ظهر می خواند بله امرش امر ندبی است .

 

برو به 0:12:31

اقصر الطرق در بیان مقصود؛حکیمانه ترین روش تقنین

نسبت حکم وضعی و تکلیفی

وقتی در افق اعتبار یک تقنین و تشریعی برای مصالح و مفاسدی که بر آن مترتب است می‌‌خواهد انجام بگیرد ، حکیمانه ترین و عاقلانه ترین راه این است که مقنن بوسیله « اقصر الطرق » به مقاصد خودش برسد. لقمه را از روی سر برنگرداند. قبلا مثال ملکیت را عرض کرده بودم ؛ نزدیک ترین راه نزد عقلا نسبت به بیان ملکیت چیست؟ این طور است که ابتدا 500 فعل را در نظر می‌‌گیرند سپس بر هر فعلی حکم « یجوز» را بار می کنند که یجوز لک بیع هذا الکتاب ، یجوز لک اهدائه ، یحرم لغیرک التصرف فیه  و در نهایت از این پانصد حکم ، «هذا الکتاب ملکک» را انتزاع می کنند؟ آیا از این همه حکم، حکم وضعی را انتزاع می کنیم؟ آیا این راه « اقصر الطرق » است؟ یا این که حکم وضعی ملکیت را انشاء می کنند و می گویند « لک »؛ این کتاب مال توست .  آن گاه صدها حکم تکلیفی را بر آن مترتب می کنند و بیان می کنند. من گمانم این است که این جا « اقصر الطرق » این است که اول یک حکم وضعی جعل می کنیم و صدها حکم دیگر بر آن متفرع می کنیم . به عنوان تفرع طبیعی و سبب و مسبب .

 

برو به 0:14:46

کیفیت انشاء ماهیت صلاتیه

وقتی شارع می‌‌خواهد امر کند آیا این طور است که بگوید من اصلا با نماز کار ندارم بلکه با مکلف کار دارم. می گویم مکلف وضو بگیر، رو به قبله باش بعد الله اکبر  بگو و … . همه این اوامر که تمام شد، از همه این ها چیزی به نام «صلاة» انتزاع می شود؟ آیا این اقصر طرق است؟

یا اینکه ابتدا یک عمل را به عنوان ماهیت مخترعه به همراه اجزاء و شرائط _ شرائط اجزاء خارجیه هستند، تقید جزء است_ خلق می کند و بعد راه های اتیان آن را جعل می کند .

من گمان می کنم راه اول اصلا تا به حال به ذهنمان نیامده است . کسی اباء نمی کند از اینکه راه دوم مطابق ارتکاز و فطرت است یعنی خلق ماهیت صلاة به انشاء وضعی است . اینجا کار با تکلیف نداریم . جزئیت سوره کاری با امر ندارد . جزئیت سوره برای صلاة بر امر به صلاة  تقدم رتبی دارد. شارع اول آنجا حرف زده است و اختراع ماهیت کرده است  و شرائط کلیه قرار داده است. خب نماز ظهر یعنی چه؟ بیش از این نماز با اجزاء و شرائطش چیز دیگری هم هست؟ چند رکعت بخوانیم ؟ می گوییم روی حساب انشاء و فطرت اولی چهار رکعت می خوانیم . از ظهر جمعه سؤال شود گفته می شود که در ظهر جمعه مخیر هستیم بین دو رکعت جمعه و چهار رکعت ظهر . در صورت سفر هم نماز ظهر دو رکعت می شود . با توجه به اینها معلوم می شود که وقتی می گوییم نماز ظهر الا و لابد این طور نیست که حتما چهار رکعت باشد و انفکاک از چهار رکعت استحاله داشته باشد. اگر دقت کنید نماز ظهر از دو عنصر تشکیل شده است « نماز » که ماهیت اصلیه اش همان یک رکعت هست که روایتش را هم خواندیم و عنصر دوم « ظهر » است و چیزی بیش از این در مفهوم نماز ظهر نیست.

نماز ماهیتی مخترعه است که ما و مردم کوچه و بازار هم می دانیم؛ بحث هایی هم در صحیح و اعم در مورد این ماهیت مخترعه مطرح کردیم، پس ابهام کلی ندارد . البته جامع صحیحی جای خود بحث شده است . اما اینکه چهار رکعت یا دو رکعت؟ می‌‌گوییم صبر کن اگر غریق شد، چهار تکبیر نماز ظهر می شود یعنی شما اصل نماز ظهر را که می گویید متوجه طبیعتی هستید که یک محور طبیعی دارد که اگر آن را بردارید دیگر نماز ظهر نخواهد بود اما چیزهایی دارد که محور نیست و اینطور نیست که اگر آن ها را برداشتیم دیگر نماز ظهر می رود . این گونه نیست که بگوییم نماز ظهر چهار رکعت است . پس نماز مسافر چه نمازی است ؟ مسافر هم همین نماز ظهر را می خواند.  بله این که چه کسی و در چه شرائطی آن را به جا آورد بعدا می فرماید. اما وقتی که « اقیموا الصلاة » می‌‌گوید نمی گوید ایها البالغون اقیموا. این را خودمان روی آیه شریفه می گذاریم.

شاگرد: این امر به نماز ظهر ( ماهیت مخترعه ) ندبی است یا وجوبی ؟

استاد: ببینید نماز جمعه در زمان حضور هم حتی بر زن واجب نیست . بنابراین آیا در زمان حضور نماز چهار رکعتی ظهر در روز جمعه بر زن واجب هست یا نه ؟ این موردی است که نماز ظهر واجب تخییری است. می تواند بخواند و می‌‌تواند نخواند و به جایش نماز جمعه بخواند .

اگر بچه هست مستحب است بخواند . اگر مرد است متعین است همان ظهر جمعه برود نماز جمعه بخواند و اگر زن است مخیر است.

پس در طبیعت نماز ظهر اصلا در حین اختراع طبیعت خصوصیات مکلف دخیل نیست.  خصوصیات مکلف برای مراحل بعد است که امر به او بخورد.

در وقتی که امر می خواهد بخورد آیا امر های مختلف نسبت به صنف های مختلف هست ؟ یا نه یک طلب و امر بسیط است . این ها را فقها بحث فرموده اند .

امر شارع می تواند به نحو تعدد مطلوب باشد نه به صورت بسیط . مثلا مولی نماز ظهر را می خواهد. وقتی سراغ خصوصیات مکلف می رویم از بالغ به نحو وجوب می خواهد و از بچه به نحو ندب. در نماز جمعه، از مرد به نحو وجوبی و از زن به نحو تخییری و از صبی به نحو ندبی می‌‌خواهد. این یعنی امر مرحله ای به نحو تعدد مطلوب؛ یک امر مطلق که طلب نماز جمعه است که به معنای رجحان است . بعد در مراحل بعد خصوصیت پیدا می کند. چگونه می شود که مطلق باشد؟ باید توجه داشت که گاهی ملاک به گونه ای است که مصلحت علی ایّ تقدیر دارد . در هر شرائطی شارع آن را می خواهد.

این مراحل مختلف را ما نباید عرضی ببینیم . نباید دفعی ببینیم؛ این ها مواردی است که شارع مقدس آن ها را به صورت طولی و بسیار منظم تنظیم فرموده است .

صبی که نماز ظهر می خواند دقیقا سر و کارش با طبیعت نماز ظهر است. همین صبی گاهی به مسافرت می‌‌رود در حالی که روز قبلش نماز ظهرش قضا شده است. او در حال سفر می خواهد نماز ظهر دیروزش را قضا کند، این بدعت نیست. بلکه آفرین هم دارد و او در حال سفر نماز ظهر امروزش را شکسته می خواند ولی نماز ظهر دیروزش را تماما قضا می کند.

خب در مقابل می گویند بدعت است چرا که قدر متیقن از امر، اداء بود و بر عهده او قضا نمی آید چرا که دلیلی بر قضا نسبت به او نداریم. اما بدعت نمی باشد چرا که ارتکاز متشرعه کاملا همراهی می کند. ما اگر با یک استدلال از واضحات ارتکازات فاصله بگیریم این طور می شود.

در همین بحث ما ، بعضی دیدگاه ها می تواند واویلا شود.

 

برو به 0:25:23

عدم نیاز  به نص در همه مسائل فقهی

 

یک دیدگاه این طور طرح می کند: عبادت صبی متطوع، شرعی است یا تمرینی؟ در حالی که ما در هیچ نص شرعی نداریم که عبادة الصبی شرعی  او تمرینی . این یک نحو واقع شدن در قیاس است. ما چه کار داریم که تمرینی است یا شرعی. ما تابع نص هستیم؛ ما می گردیم هر چه مفاد نص بود را اخذ می‌‌کنیم. ما چه کار داریم که تمرینی است یا شرعی. اگر این گونه بود شارع می فرمود. وقتی او نفرموده نباید موردی قضاوت کنیم بلکه باید به نص عمل کنیم و هر کجا دلیل نداشتیم سراغ اصول عملیه می رویم.

اما این که این بحث ( شرعیت و تمرینیت ) کلا لغو است صحیح نیست. مگر هرچه که بحث می شود باید نصی بر آن باشد؟ مگر این قدر لطائفی که در فقه است همه باید منصوص باشد؟ آیا اساسا ممکن است؟ این ضوابط از کل ادله فقهیه حاصل می شود .

 

عبارتی است که می خواستم از جواهر(52.2) نقل کنم:

و لا يخفى عليك أنه لا يليق بالفقيه الممارس لطريقة الشرع العارف للسانه ان يتطلّب الدليل على كل شي‌ء شي‌ء بخصوصه من رواية خاصة و نحوها، بل يكتفي بالاستدلال على جميع ذلك بما دل على تعظيم شعائر الله، و بظاهر طريقة الشرع المعلومة لدى كل أحد، أ ترى أنه يليق به أن يتطلّب رواية على عدم جواز الاستنجاء بشي‌ء من كتاب الله؟

آیا فقیه نسبت به اینطور چیزها متوقف می ماند تا بخصوصه نصی برایش بیاید ؟

فضای فقه فضای لطائف و حیثیاتی است که گاهی به نحوی است که حتی آوردن لفظ برای آن محال است. اما وقتی الفاظ معد می شوند، نفس ،حیثیات را در فضای فقاهت و مراتبی که فقاهت دارد ، درک می کند .

بنابراین آن چه که عرض من بود این است که ارتکاز همه متشرعه بر این است که ادله مطلق می‌‌باشد؛ همانی که آقای حکیم هم فرمودند؛ « اقیموا الصلوة » نفس این طبیعت طوری است که با توجه به آیه، « آوردنی » است . به جا آورده شود .

 

برو به 0:30:02

خلط بین شبهه موضوعیه و حکمیه مانع درک حکم عبادت صبی

 

شاگرد: این همه گفته می شود که بچه تو برو به بازی ات برس . قرآن و روایت با تو نبوده است . بچه اهل بازی است و چه از قرآن سر در می آورد .

استاد : بچه از بچگی بزرگ می شود و همیشه بچگی در حالات او مستصحب است . حتی وقتی بالغ هم می شود بچگی های عجیبی انجام می دهد . آن طور حرف زدن که بچه هست درست است .

بسیاری از چیز هایی که در آن ها ارتکاز مطرح است و فقهاء هم گفته اند اموری است که بیرون از کار صبی می باشد . یعنی یک نحو شبهه حکمیه با شبهه موضوعیه مخلوط می شود ، یعنی وقتی فقیه می خواهد نسبت به یک موضوع جمع بندی کند و فتوا دهد دقیقا نفس آن شبهه حکمیه در ذهنش متمرکز نمی شود بلکه بند و بیل های موضوعی آن را هم در نظر می گیرد و مجموعش را نگاه می کند یعنی در نهایت بچه ، بچه است؛ شما قبول می کنید که نماز استیجاری به او بدهید؟ خیر اطمینان نمی کنید . این عدم اطمینان موضوعی است؛ همین جا این بحث را باز کنید که بچه ایست که به تکلیف نرسیده است؛ علامه حلی است که در 12 سالگی مجتهد است . از بسیاری از پیرمرد ها بهتر نماز می خواند این جا نماز استیجاری به او بدهیم یا ندهیم؟ این جا ذهن شما می ایستد . چرا که ذهن شما روی عدم بلوغ متمرکز نبود. بچگی او به ذهن شما آمده و شما موضوعی فکر می کنید و شبهه حکمیه را دقیقا در نظر نمی‌‌گیرید . ما کار داریم با ثبوت مطلب که مراهقی که همه کار هایش درست است ، این را فرض می گیریم نه اینکه کسی که نماز باطل بخواند . نمی گوییم مساله بلد نباشد . فرض ما در این است که صبی همه کارهایش درست است .

مثل آقاسید مرتضی کشمیری که حاج آقا می فرمودند که گفته بوده که من قبل از تکلیف با خود گفتم تا بالغ نشده ام بروم سحر را یاد بگیرم . چون متشرع بوده است . در زمان عدم تکلیف رفته بود علم سحر را یاد بگیرد .

ببینید که چه نابالغ هایی پیدا می شوند .

ایشان آن قدر صاحب کرامت بودند که جایی بود که کسی که پشت سر ایشان راه می رفت با خود گفت که مگر غیر انبیاء و اولیاء هم علم غیب می دانند؟ ایشان سریع برگشتند و فرمودند نعم المؤمنون یعلمون الغیب . این از چیز هایی بود که مکرر حاج آقا می فرمودند .

مثال : شما الان آمده اید می خواهید نماز بخوانید . امام جماعت حضرت امام جواد علیه السلام هستند که 9 سال بیشتر ندارند شما می گویید متأسفانه پشت سر نابالغ نمی‌‌توان نماز خواند .

در بین اهل سنت ببینید قاضی عبد الجبار چه می گوید؛ حرف هایی که آدم نمی داند که گریه کند یا بخندد! در آن بحث که اول من اسلم چه کسی بوده است ؟ او می گوید درست است که می گویند اول نفر علی ( علیه السلام ) بوده است اما او که به تکلیف نرسیده بوده است و اسلام صبی که فائده ندارد .

بنابراین اگر گفته اند بلوغ، مقصودی از آن بلوغ دارند. نباید رفع القلم را بگیریم که قبل از بلوغ اصلا فعل او هیچ می شود. لوازمی دارد که جا به جا گیر می افتیم .

خدا نمی خواهد یعنی نمی زند اما آیا به این معناست که ذکر خدا را نگوید؟!

بله موضوعی که پیش آمد درست است . بچه را در مسجد راه ندهید چون معلوم نیست در تخلی چه می کند. این موضوعی است .

اما وقتی مولی گفت: اذا عقل  الصبی الخطاب و المکلف به و سائر الشرائط، چه مانعی دارد که چنین شخصی با این عمل تقرب بجوید.

 

برو به 0:37:49

کیفیت انشاء در ماهیات مرکبه(تحلیل ثبوتی جعل)

شاگرد : در عبادات مرکبه ، ذهن ، مرکب را از مجموعه امور انتزاع می کند . خطاب درآن جا به همین نحو است که آن مرکب را بیان می کند . در حالی که شما در مورد خطاب می فرمایید اول وضع فهمیده می شود بعد تکلیف .

استاد: مقام خطاب مقام اثبات و کاشف است نه مکتشف ، خطاب کاشف از ثبوت است . در خطاب « اقیموا الصلوة » ثبوتا رتبه جزئیت سوره تقدم داشته است بر امر به صلاة . یعنی اول مقنن می گوید در این مرکب سوره جزء است و بعد می گوید که به جا بیاور . نه اینکه اول بگوید که به جا بیاور سپس بگوید که خودت انتزاع کن که سوره جزء است .

شاگرد : مثلا می فرماید « صلوا کما رأیتمونی اصلی » یعنی همینطور که من نماز به جا می آورم به جا آورید در همین حین معلوم می شود که سوره جزء می باشد .

استاد: آیا ثبوت آن هم همینگونه است ؟ یعنی من تدریجی که می خوانم شما هم بخوانید و بجا آورید . آیا اینطور است؟ یا اینکه ثبوتا این طور است که حضرت فردی از طبیعت را اتیان می کنند. چه بحث ظریفی است در اصول که آیا متعلق امر طبیعت است یا فرد؟ بعد از دقت های زیاد تمام اصولیون متفق شده اند که متعلق امر طبیعت است . پس آنکه من ایجاد می کنم چیست؟ فرد طبیعت است . فرد آن چیزی است که مکلف اتیان می کند نه آنکه آمر گفته است.

اگر امر را به فرد بزنید هر جا برسید گیر هستید . اما اگر بگویید که سر و کار آمر با طبیعت بوده است و من برای اینکه امتثال کنم فرد آن را ایجاد می‌‌کنم بسیاری از مباحث حل خواهد شد . یعنی اصلا به جای برخورد به شبهه ، طبق روال جلو می رود.

وقتی می گویند که نماز ظهر بخوان در افق اعتبار مقنن یک طبیعتی ثبوتا بر امر متقدم است .

شاگرد: آیا محل اعتبار شارع، نفس نبوی است ؟

استاد: ما این مباحث را در بحث اعتباریات اصول مفصل بحث کردیم که پیاده هم شده است و اگر حوصله کردید به آنجا مراجعه بفرمایید . اما ما الان کار نداریم که به چه نحو صورت می پذیرفته است بلکه الان کارمان با این است که آن جعلی که از ناحیه شارع به هر نحوی یا در لوح محفوظ یا نفس نبی صلی الله علیه و آله ( که مفصل بحث شده است دربحث اعتباریات ) به هر نحوی که جعل صورت گرفته است . جعل بر طبیعت بوده است.

ما بحثمان در مقام ثبوت است؛ در مقام ثبوت دست شارع نسبت به جعل وضعی بسته است؟ وقتی می خواهد جعل کند به هر کدام از اجزاء امر کند و تکلیف بیاورد؟ یکی از امرها استحبابی، یکی تخییری و یکی وجوبی؟ اما این اقصر الطرق نیست . اقصر الطرق این است که نسبت به طبیعت مخترعه بفرماید «اقیموا». یکی از چیز هایی که در فضای فقه مشکل ایجاد می کند این است که می گویند امر به صلاة ظهر وجوبی است. در حالی که امر به صلاة ظهر اصلا وجوبی نیست . بلکه امر است به صلاة ظهر ، وجوبی یا استحبابی را باید در مرحله بعد ببینیم . اقصر الطرق چیزی که فعلا نیاز است. مرحله به مرحله باید ببینیم چه طور می شود. در کارهای امروزی هم می گویند که آنچه که الان نیاز هست و با آن کار داریم را اول مشخص کنیم و انجام دهیم که اصطلاحی به کار می برند برای این ، که من یادم نیامد.

شارع، خالق العقل و العقلاء است. نه تنها او بلکه رده معمولی عقلاء با فطرتشان این کار را انجام می دهند .

قانون اساسی وقتی نوشته می شود مکرر می بینید که بعدا تفسیرش را قانون تعیین می کند . خب چرا در همین جا نمی‌‌گوید. چون اصلا جای آن، اینجا نیست. ابتدا غرض تقنین این است که اول خطوط اساسی تقنین مشخص شود و آنجایی که نیازمند پردازش بعدی است برای بعد باقی می ماند. امر ها هم با هم متداخل نمی شوند و هر کدام در جای خودش است. بعدا هم می توانند تفصیل بدهند و استثناء بزنند .

 

 

 

 

 

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است