1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(١۶)- ١٣٩٨/٠٧/١۶ – استاد یزدی زید عزه

درس فقه(١۶)- ١٣٩٨/٠٧/١۶ – استاد یزدی زید عزه

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=2634
  • |
  • بازدید : 63

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ۱۶: ١٣٩٨/٠٧/١۶

عدم تفاوت بین شارع و عقلادر نحوه جهت‌دهی ارزش‌ها

شاگرد: یک مبحثی را دیروز فرمودید که قبلاً هم تأکید داشتید،اگر این بحث درک بشود در همه فضاها هست. یعنی چه در رابطه با خداوند که صلاه را تشریع می‌کند، چه در مورد عقلا که اعتبار بیع می‌کنند، یک معنای وسیعی دارد. در بسیاری از جهات هم مشترک بودند. در اینکه این ارزش‌ها یک سری روابط نفس الامری با آن غایات دارند، از این حیث، هیچ فرقی نیست در اعتباربخشی عقلا به بیع و در تشریع صلاه.  یک سؤالی در اینجا بود، بعد از اینکه همه اینها تمام شد. یعنی عقلا درک کردند که این ارزش‌ها ما را به این غایات می‌رساند، یا خداوند با آن علم مخصوص خودش می‌داند که این بنده اگر نماز بخواند، این را به آن کمالی که دارد می‌رساند. بعد از همه اینها نوبت به آن جهت‌دهی است. سؤال بنده این بود که ما یک تفاوتی را می‌بینیم در جهت‌دهی که خدا انجام می‌دهد برای اینکه این ارزش‌ها را به آن غایات برساند، و جهت‌دهی که عقلا انجام می‌دهند. عقلا مجبورند یک اعتباری بکنند، اعتبارشان به این معنا که یک حقی را اختراع بکنند که بگویند مثلاً  اگر به نحو قضیه حقیقیه، شما اگر صیغه عقد و انشاء را خواندید،بعد از این دیگر تسلط بایع از آن مثمن قطع بشود، تسلط مشتری از آن ثمن قطع بشود و اینها به یک نحوی بشود که جهت‌دهی صورت بگیرد. ولی در مورد خداوند دیگر آن جهت‌دهی‌اش نیاز به این اختراع ندارد. خداوند یک حق ذاتی را دارد، صرفاً لازم است برای آن جهت‌دهی اعمال کند، یعنی به شما بگوید آن صلاه را بخوانید. عقلا برای آن جهت‌دهی،برای اینکه ارزش را در راستای آن غرض قرار بدهند نیاز به یک اعتبار دارند، اختراع دارند، یک اختراع ذاتی هم نیست، یک تعهدی است بین عقلا. ولی خداوند دیگر لازم نیست چیزی اختراع کند. یک حق ذاتی دارد، صرفاً لازم است که اعمال کند، یعنی الآن اعمال می‌کنم آن حق ذاتی که من بر بندگان دارم، اعمال می‌کنم که الآن این صلاه را بخوانید. عرضم دیروز این بود، نمی‌دانم توانستم این را برسانم یا نه.

استاد: این حق ذاتی خدای متعال با تحلیل اعتباریات ولو در تشریع الهی،منافاتی ندارد. یعنی در عقلا، شما فرمودید رابطه را درک می‌کنند، یک جهت‌دهی به اعتباریات می‌کنند. خدای متعال که به آنها علم دارد، حق ذاتی مولویت دارد. حق ذاتی مولویت منافاتی ندارد با اینکه باید الآن تشریع کند.

شاگرد:در مقام بیان فرق بین این دو بودم.در خداوند اعمال حق است در مورد آنها اختراع حق است. اعمال حق مولویت است.یعنی یک حق ذاتی وجود دارد که شارع هر کاری که گفت شما انجام بدهید، باید انجام بدهید. لازم نیست کسی برایش اختراع کند. در عقلا اینطور نیست حالا این ارزش هست، باید هم هست، این ارزش با آن  «باید» رابطه دارد و تا وقتی تعهدی نسبت به عقلا نباشد، یک اعتبار حقی نباشد، این ارزش مرا به آن جهت که نمی‌رساند. ولی برای خداوند که بخواهد این ارزش را به آن جهت برساند لازم نیست کسی برایش حقی اعتبار کند. خدا این حق را دارد صرفاً اعمال می‌کند.

استاد: کلمه اعمال که شما می‌گویید من فعلاً فهمم این است، دقیقاً به حمل شایع همان تشریع و اختراع است. ولی چون خدای متعال هست و حق مولویت دارد، اعمال او را،اسمش را اختراع نمی‌گذارید. وقتی خدا می‌گوید باید این کار را بکنید، بنده می‌تواند معصیت کند؟ پس این بایدِ خدا با بایدِ پزشک چه فرقی کرد؟ پزشک می‌گوید باید این دوا را بخوری تا خوب شوی. خدا می‌فرماید باید نماز را بخوانی تا مقرب بشوی. بایدها چه فرقی کرد؟ منظورم همین است.

پس ما که نخواستیم با این تحلیل خدا را خلق بکنیم یا خلق را خدا بکنیم. می‌خواستیم تحلیل ارائه بدهیم از آن حوزه اعتباریات. اعتباریاتی که یک حد واسطی بود بین روابط نفس الامریه با جهت‌دهی آن ارزش‌ها برای رسیدن به اغراض. در این جهت‌دهی عقلا با شارع فرقی نمی‌کنند. شارع هم می‌گوید باید بخوانی، خب درست است شارع می‌فرماید باید بخوانی، بعدا هم  می‌تواند عقاب کند حق ذاتی‌اوست.  همه اینها درست است. اما در نحوه جهت‌دهی چه تفاوتی است؟ و لذا شیخ فرمودند احکام وضعی شارع با احکام وضعی عقلا ریخت تحلیل علمی‌شان یکی است. وجوب شرعی با وجوب اخلاقی با وجوب عقلایی ریخت تحلیل علمی‌شان یک جور است؛ ولو در آن آمر خدای متعال است، موجِب خدای متعال است. خیلی تفاوت است. علم او چقدر تفاوت دارد. اینها همه محفوظ است. اما آن که ما دنبالش هستیم،تحلیل جهت‌دهی است. چطور ما به غایت برسیم؟ چه کار کنیم؟ خدا می‌گوید باید بخوانی، خدا می‌فرماید.طرف می‌تواند معصیت کند. اینکه خدا می‌فرماید باید بخوانی که شما می‌فرمایید حق دارد، بله درست هم هست. آن که حق دارد منافات ندارد که خلاصه این باید تشریع است.

 

برو به 0:06:33

 اعتبار شارع؛اعتبار حق یا اعمال حقّ ذاتی

شاگرد: معتبَر در نزد عقلا چیست؟

استاد: در نزد عقلا حوزه‌های مختلف دارد.

شاگرد: معتبر حقی است که در این بین قرار دارد؟

استاد: حق به معنای وسیعش که شامل احکام تکلیفی و وضعی است.

شاگرد: در مورد شارع معتبر چیست؟

استاد: معتبر حقِ  اعتباری است.

شاگرد:شارع چه کار می‌کند؟ اعتبار حق می‌کند یا اعمال حق ذاتی‌اش را می‌کند؟

استاد: حق ذاتی‌اش، پشتوانه ثبوتش است، نبایدمخلوط  بشود. حق ذاتی او چون هست می‌تواند اعتبار را جهت‌دهی بکند. این را قبول دارم. ما اصلاً تحلیل بحث ما، نه علم خدا را خواستیم کم کنیم، در سطح عقلا بیاوریم، و نه حق ذاتی او را کوتاه بیاییم، ابدا. آن حوزه‌های واقع و مدرک نفس الامری را که نخواستیم انکار کنیم یا قیچی کنیم. ما فقط در این محدوده جهت‌دهی خواستیم تحلیل کنیم.

 

برو به 0:07:38

ضرورت پرهیز از اشکالات وجودی(تکوینی)در حیطه قوانین جهت‌دهی(اعتباری)

این تحلیل هم چرا ما اینقدر روی آن تأکید می‌کنیم،آن جلسات اوّل اگر تشریف داشتید عرض کردم، وقتی ما جهت‌دهی را بفهمیم از ارزش به غرض، ما هرگز احکام تکوینی ارزش‌ها را اینجا در فضای جهت‌دهی پیاده نمی‌کنیم.چه احکامی را اجرا می‌کنیم؟ احکام جهت‌ دهندۀ الی الاغراض را اجرا می‌کنیم. اگر شما بفهمید که ارزش‌ها یک احکامی دارند همین استدلالات کلاس می‌آید که مدام گیر می‌افتید. یعنی تکوینیات را می‌خواهید اینجا بیاورید، شیخ هم فرمودند. شیخ جواب دادند. آن آقا چه گفت؟ گفت الملک صفة وجودیه، تحتاج الی محلٍّ.دارد در یک حکمِ جهت‌دهی(اعتباری)، چه قوانینی را اجرا می‌کند؟ قوانین صفت وجودی. صفت می‌گوید محل می‌خواهد. همه این بحث‌های ما این است اگر فهمیدیم که اعتباریات کارش چیست؟ جهت دادن ارزش‌هاست به سوی غرض.

می‌خواهم به غرض برسم. من عاشق این وصفی که الآن دارم اعتبار می‌کنم به عنوان تکوینی نیستم. اصلاً دارم اعتبار می‌کنم برای اینکه به آن غرض برسم. حالا شما بیایید اشکال کنید اعتباری که می‌کنی محلش کجاست؟ محل ندارد. می‌خواهم ببینم این من را به آن غرض می‌رساند یا نه. چون اصلاً دارم برای آن اعتبارش می‌کنم. پس ایصالش الی الغرض است که مقوم امور اعتباری است. نه اتصافش به اوصاف شبیه خودش که در تکوینیات است. ملک را در کجا اعتبار می‌کنم؟ آنجایی اعتبار می‌کنم که بفهمم عقلا به اغراضی که داشتند رسیدند. می‌گویم این‌که اعتبار کردی محلش کجاست؟ می‌گوید محل می‌خواهد باشد، می‌خواهد نباشد. می‌بینم دارم به غرض می‌رسم. وقتی دارم به غرض می‌رسم استدلالات تکوینی اوصاف شبیه این امر اعتباری مغالطه است. یعنی شما بگویید الآن من یک مالک می‌خواهم،یک مالک معین. من اینجا یک مملوک می‌خواهم. کجاست مملوک؟ به من نشان بده، می‌گویم ببینید عقلا یک غرضی در وصیت یا بیع دارند،من می‌بینم با این ملک مرددی که محل هم اصلاً ندارد همه به غرضشان می‌رسند. من این ملک مردد بدون محل را اعتبارش می‌کنم، به غرض هم می‌رسم. ثم ماذا؟

 

برو به 0:10:11

تصحیح مبنای کشف در اجازه عقد فضولی

نظیر این مسأله در بحث کشف در معامله فضولی است. چقدر بحث سنگین شده بود. حالا الآن بعد از دو ماه مالک اجازه می‌دهد. اجازه کاشف است یا ناقل است؟ حالا دارد اجازه می‌دهد. دیروز ملک چه کسی بود؟ اگر بگویید نقل، دیروز ملکِ مالک اصلی بود. از امروز شد ملک مشتری که به بیع فضولی خریده بود، این نقل. نقل، روشن است، موافق ضوابط تکوینی است. اما شما می‌گویید کشف. حالا که امروز او اجازه می‌دهد، کشف می‌کند که از همان دو ماه پیش که معامله فضولی شده ملک او بوده است. کشف یعنی چه؟ خلاصه ملک چه کسی بوده. مراعی بوده، ملک مراعایی که نمی‌دانیم کجاست. لذا کشف معنا ندارد، می‌گوییم معقول نیست.ملک،مالک می‌خواهد. بگوییم برای چه کسی بود، مالک که مراعا ندارد.

 

برو به 0:11:13

تصحیح ملکیت متزلزل

ملکیت متزلزل هم همینگونه است. ملکیت متزلزل اصلاً معقول نیست. یا هست یا نیست. اگر هست، هست. اگر هم نیست، نیست. هم هست و هم نیست یعنی چه ؟ متزلزل است. این اشکال برای کجاست؟ چرا می‌گویند معقول نیست. به خاطر اینکه برای ملک می‌خواهیم احکام یک صفت تکوینی که در محدوده وجود غیر اعتباریات هست را بار کنیم. شروع می‌کنیم استدلالات تکوینی کردن. اما وقتی می‌گوییم معاملات در نزد عقلا برای این است که می‌خواهند به غرضشان برسند، الآن یک معامله فضولی شده، این آقا هم اجازه داد. می‌خواهیم چه کار کنیم؟ می‌خواهیم به غرض از این معامله برسیم. غرض چیست؟ این است آن وقتی که معامله شده مشتری برداشته برده. می‌گوییم همه اینها برای خودت. در این فاصله تو مالک بودی. این چنین اعتبار کنیم، این ملکیت را از دو ماه پیش اما از حالا. قبلش کدام بود؟ قبلش که ما ثبوتی نداشتیم، ما غرض داریم. اغراض عقلا این است که بر این معامله فضولی چه بکنیم؟ از حالا اعتبار می‌کنیم دو ماه پیش مالک بود.

 

برو به 0:12:24

کشف حکمی

کشف یعنی چه؟ خود کلمه کشف ریختش، ریخت ثبوتی است. و لذا مرحوم شریف العلماء که استاد مرحوم شیخ است می‌گویند کشف حکمی. کشف حکمی یعنی چه؟ یعنی شارع حکم می‌کند از آن وقت تا حالا باشد. چرا می‌گویید کشف حکمی؟ اصلاً خود اینکه ترکیبی کردید می‌گویید کشف حکمی، یعنی ما دست از آن حالات واقع‌گرایی برنداشتیم. اما شارع حکم کرده، چه کنیم؟ این کشف، در حکم کشف است. ولو کشف نیست. اما اگر اینجوری جلو برویم، کشفی است بالاعتبار الآن، نه کشفی از یک مطلب ثبوتی. الآن ما به اغراضمان می‌رسیم. اگر قبول ندارید اینها را بفرمایید. اشکال هر چه دارید، ما داریم تقریر می‌کنیم. برای چه؟ برای اینکه می‌بینید اینجور نگاه مثلاً یکی‌اش بود،ولی الآن فتوا که این است.

 

برو به 0:13:19

امکان تصحیح حکم حاکم به حجرِ محجور، از زمان گذشته

می‌گویند حاکم شرع محجور را وقتی حجر می‌کند از لحظه حکم حاکم محجور،محجور است. مفلّس، همه پول‌هایش رفته. حاکم شرع می‌گوید محجور. یعنی از این لحظه به بعد اموالت برای دُیّان است، حق تصرّف در اینها را هم نداری، اگر هم معامله کردی بعد از حکم حاکم ،معامله‌ات باطل است چون محجوری. این فاصله‌ای که  می‌گذرد تا برای حاکم روشن بشود که این مفلّس است _ حتی دو روز _ و بگوید حکمتُ بأنّک محجور، در همین فاصله دو روز همه مال‌ها را خوب سر و سامان داده. معامله کرده رفته. حالا آقای حاکم می‌خواهد حجر کند، چه را حجر کند؟ اموالی که دو روز پیش وقتی فهمید قرار است پس‌فردا حجرش کنند همه را داد رفت و معامله کرد. حجرِ ماضی نمی‌شود. آخر چرا نمی‌شود اگر فضای جهت‌دهی در فضای اعتباریات است؟ الآن حاکم شرع می‌گوید، می‌گوید من الآن حکمتُ به این‌که از دو ماه پیش‌تر محجور بودی و حق معامله کردن نداشتی. یک وقتی می‌گوییم ابطال می‌کند، مقصودم ابطال نیست، بحث علمی‌اش است. ممکن است الآن هم عده‌ای قبول کنند که حاکم از باب ولایت، معاملات دو ماه قبل او را ابطال کند؛آن ولایتِ ابطال است؛ بحث من نیست. بحث من این است که می‌گوید تو را محجور می‌کنم از دو ماه پیش. معقول نیست. یعنی چه؟ از دو ماه پش من تو را محجور می‌کنم. حکم حجر، تکوین نیست که! حکم حجر، یک حکم اعتباری است؛ تشریع است. این طور نیست بگوید در ماضی که نمی‌توانی تصرف کنی. من حکم می‌کنم از دو ماه پیش تو محجوری. حکم که نکرده بودی،حالا هم در ماضی نمی‌توانی تصرف کنی. همین‌که کسی می‌گوید حاکم نمی‌تواند در ماضی تصرف کند، معلوم می‌شود با اعتباریات دارد برخورد تکوینی می‌کند.

در اعتباریات چرا نمی‌تواند از دو ماه پیش اعتبار حجر بکند؟ اعتباریات است. چرا؟ چون مقصود ما از اعتباریات رسیدن به اغراض شرعیه و عقلاییه است. الآن غرض این است که دُیّان به پولشان برسند. این معاملاتی را که برای فرار از ادای دین بوده،حاکم شرع چه کار می‌کند؟ هبه کرده. بخشید رفت آن موهوب له هم تصرف کرد که هبه لازم بشود. خیلی آسان است، راه‌های فرار را بلد هستند. این الآن می‌گوید نه. حکمتُ به اینکه شما از دو ماه پیش محجور بودید.

کشف که معروف است.همه می‌دانیم. ولی این اخیر را صرفاً به عنوان بحث طلبگی گفتم. شما مراجعه کنید، گمان نمی‌کنم کسی گفته باشد. یعنی تا آنجایی که من از فتاوا یادم است. به عنوان مباحثه طلبگی می‌خواهم اثر بر آن بار کنم. مراجعه کنید اگر یک نفر از مفتیان را دیدید در حاشیه‌ها گفتند به من هم بفرمایید. یک جلسه‌ای بود به مرحوم آیت‌الله بهجت  هم عرض کردم، استقبال نکردند از اینکه حاکم حالا حکم کند بگوید حَکَمْتُ بأنّک محجورٌ؛امّا از دو ماه پیش، واقعاً از دو ماه پیش، شما محجورید. یعنی احکام حجر را از دو ماه پیش لحاظ کنند، فتوا این است که حجر به همان لحظه‌ی  حکم حاکم محقق می‌شود. تصرّفات قبلی‌اش نافذ است.

شاگرد: مشکلی که در ذهن آقایان بوده صرفاً مشکل ثبوتی بوده؟

استاد: نمی‌دانم. فعلاً ذهن طلبگی خودم را می‌گویم. گمانم این است که چنین چیزی معقول است و اگر مشکل، آن است حل می شود، امّا اگر یک چیزی است که من نمی‌دانم، می‌رویم بحث می‌کنیم.

شاگرد: اگر ادله عامه مثل اوفوا بالعقود را فقها بگویند مطلقات است.

استاد: حکم حاکم بر حجر، حاکم بر آنهاست. اوفوا بالعقود، اما اذا لم یحکم حاکم بحجرک. و حالا، حاکم هم حکم بحجرک.

شاگرد: مگر اینکه بگوییم مقید است به اینکه خلاف شرع باشد یا نباشد.

استاد: کدام را خلاف شرع حساب می‌کند؟ حکم حاکم را؟ مصادره مطلوب شد. فرض ما این است که این حکم حاکم نافذ است یا نیست. اگر گفتیم اشکال فقط این است که حاکم نمی‌تواند در ماضی تصرف کند،این اشکال قابل جواب است.

شاگرد: محدوده اختیار حاکم چقدر است؟

استاد: محدوده اختیار حاکم آن جاست که شارع به او اجازه می‌دهد به اغراض شرعیه برسد. می‌گوید ای حاکم شرع، تو حاکم شرع هستی، اغراض شرع و شارع را هم می‌دانی، به اغراض شرع برس.

می‌دانیم الآن شارع در مفلّس چه می‌خواهد. اصلاً شارع چرا اجازه داده به یک حاکم که الآن حجر کند. چرا؟ برای اینکه دُیّان به حقشان برسند،از او طلب دارند، این هم که الآن مفلّس است. باید اموالش را بگیرد نگذارد برود بفروشد و در آن تصرّف کند تا به دُیّان بدهند.این غرض شرعی برای ما مبهم است؟ دیروز می‌گفتند. می‌گفتند اغراض را چه می‌دانید؟ عرض کردم شروع کنیم، اصلاً بسیاری از موارد، غرض شارع کالشمس است. حاکم شرع، مفلّس را حکم به حجرش می‌دهد. بگوییم ما متعبدیم به اینکه حکم این چنین است،بگوییم چه می‌دانیم چه آثاری دارد؟آخر می‌دانیم حکم حجر برای این است که دُیّان به مالشان برسند. الآن حکم حاکم برای این است که دیّان محروم نشوند. و او هم کلاه‌گذاری نکند. وقتی غرض را می‌دانیم، اعتبار کردن حکم حجر که ملاحظه غرض در آن می‌کنیم، نه ملاحظه تکوین که بگوییم دیروز بود یا نبود. در ماضی که گذشته، تو چه طور می‌خواهی تصرّف کنی؟ ماضی گذشته است برای چیست؟ برای تکوینیات محدوده ارزش‌هاست که برای ما مهم نیست.

ما می‌خواهیم ارزش‌ها را جهت‌دهی کنیم در رساندن به اغراض. این مثال اخیر را عرض کردم شما اصلاً به دل نگیرید. فقط به عنوان یک بحث طلبگی بود که اگر فتوایی پیدا کردید بعداً به من هم بفرمایید. ولی من در ذهنم بوده، من تعلیقات مرحوم آیت‌الله بهجت  بر وسیله را پیاده می‌کردم آنجا که برخورد کرده بودم چون اینها در ذهن من بود،که با اعتباریات معامله تکوین نکنیم، این اشکال به ذهنم آمد که چرا می‌گویید که نه.از لحظه حکم به حجر،حجر آمد و حاکم نمی‌تواند در گذشته او را محکوم به حجر بکند؟

شاگرد: شما سابقاً فرموده بودید که اعتباریات خودشان نفس الامری هستند و به واقعیت برمی‌گردند اما الآن می‌فرمایید که اعتبار واقعی نیست و نباید احکام این دو را بر هم بار کرد.

استاد: من این را عرض نکردم.اینها اساس‌اند. مهم‌ترین چیزی را که عرض کردم که سرلوحه این بحث است نفس الامریت این مطالب است. یعنی جهت‌دهی شما براساس حقانیت باید باشد. و لذا اگر جهت‌دهی باشد که ظالمانه باشد، این جهت‌دهی باطل است،محکوم است. جهت‌دهی پشتوانه نفس الامری دارد. یعنی باید طوری باشد بدون ظلم، اگر یادتان باشد گفتم حق، عدل، ظلم، حسن، قبح، اینها را گفتم.هیچ قدمی در اعتباریات نمی‌توانید بردارید الا با پشتوانه نفس الامر و علم به حقانیت که اگر خلاف آن بشود و اعتبار کردید، نمی‌گویم اعتبار نکردید، اما اعتباری است محکوم. اعتباری است جزاف، تشریع حرام است. اعتباری است سفیهانه.

 

برو به 0:21:38

ممنوعیت تغییر جهت‌دهی شارع  حتی با وجود درک اغراض

شاگرد:طبق بیان شما آیا اگر فقیه غرض شارع را دریافت کند،می‌تواند احکام شرعی را تغییر بدهد؟

استاد: الآن که اغراض را تحلیل می‌کنیم، نمی‌خواهیم بیاییم در کار جهت‌دهی که شارع کرده، غرض را در نظر بگیریم ما و جهت‌دهی شارع را عوض کنیم. اصلاً مقصود ما اینها نیست.فرمایش شما نکته خوبی است. ایشان می‌گویند که ما می‌گوییم مثلاً وقتی قطع ید سارق می‌کردیم غرض شارع روشن است، می‌خواسته دزدی نکند. حالا یک وقتی قطع بکنیم یا نکنیم فرقی ندارد، پس دیگر این حکم شرع جاری نمی‌شود، اصلاً مقصود من این نیست. من تحلیل کردم خود جهت‌دهی شارع را. شارع غرضی دارد که دزدی نباشد. ارزشی بوده که کار اجرای حد است. می‌گوید با این ارزش به آن هدفم می‌رسم که دزدی در جامعه کم می‌شود یا نیست می‌شود. و جهت‌دهی هم فرموده. گفته فاقطعوا ایدیهما. الآن ما جهت‌دهی او را که حق نداریم فضولی کنیم. بگوییم غرض میزان است. من فضولی می‌کنم، حکم شارع را برمی‌گردانم. اصلاً منظور من اینها نیست.

شاگرد: اگر فرض کنیم که شارع ناظر  به عرف عقلای آن زمان صحبت می‌کند چه طور؟

استاد: بله. خود شارع فرمودند غرض من این است، این هم وسیله است، خودش تصریح کرده. این عوض می‌شود. در روایت وسائل هم هست. موردی بود حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه فرمودند که ان العرب لا یخاف من القتل؛ احرقه.[1]در وسائل، این طور نقل شده. یعنی گاهی است خود عرب در یک صحنه‌هایی اصلاً نمی‌ترسد. دیدید بچه‌هایی که فرق می‌کنند. بعضی بچه‌هایی که حاضرند اقداماتی بکنند که به این زودی‌ها از این تندی‌های معمولی اصلاً واهمه ندارند. این چنین بچه‌ای را برایش کاری می‌کنند که بترسد. یک اقدامی که علی ای حال بترسد.

شاگرد: اگر تعبدی بود حرف شما درست، اما اگر رفتیم دیدیم که نه، در عرف زمان قبل از پیغمبر هم اینگونه احکام به همین صورت بوده، شارع آمده کمی توسعه یا تضییق داده، پس ناظر به عرف دارد حرف می‌زند.

استاد: اگر شارع خودش آستین بالا زده، بُرِش قطعی کرده،ما به هیچ وجه حق نداریم در این جهت‌دهی شارع دخالت کنیم. بگوییم غرض شارع را که می‌دانیم. شما دوباره می‌خواهید بروید در اثبات، بحث ثبوتی ما خوب سر نرسیده. مقصود ما روشن بشود. نگفتیم محور در احکام شارع غرض است پس حالا دیگر هر کجا شارع جهت‌دهی کرده بگوییم غرض اصل است. اصلاً مقصود من این نیست. ما داریم تحلیل ثبوتی می‌کنیم که شارع هم همین را، همین راه را پیموده. شارع غرضی داشته، ارزش‌های او، غرض او را می‌آوردند، و شارع با تشریع خودش جهت‌دهی کرده. این معنایش این است که ما الآن فقط غرض او را در نظر می‌گیریم، تشریع هم کرده، کرده باشد. ما فقط غرض او را می‌بینیم. اصلاً مقصود من این نیست.

شاگرد: فرض کنید یک جایی احراز بشود دیگر این چیزی که ارزش داشت،ارزش خود را از دست داد.

استاد: اثباتاً خود شارع با بیان خودش این را به ما گفته. گفته ای متشرع این جا غرض، برای من میزان است. خود منِ شارع این را به عنوان یک وسیله قرار دادم. و لذا فقها تعبیر می‌کنند حکم حکومتی. یعنی یک جا امیرالمؤمنین حکم دادند می‌گویند من چون حاکم بودم به مناسبت در این صغری اینگونه قضاوت کردم. نخواستم بگویم شریعت این است. کبرای شرعی این است. خدا متعال یک تشریع کلی فرموده. منِ امیرالمؤمنین به عنوان حاکم شرع اسلامی این جا نگفتم تشریع خدا این است. گفتم حکم من حاکم به اجازه خدا، فاحکم بین الناس . اگر این طور است، خب بله. می‌گوییم حکم حکومتی امام است، نه کبرای کلی. این باید ثابت بشود. و الّا آن جایی که خود شارع برش کرده، جهت‌دهی کرده غلط می‌کنیم فضولی کنیم. به صرف یک غرضی که تشخیص دادیم، می‌خواهیم حکم را تغییر بدهیم. اصلاً مقصود من آن طور نبود. این تحلیلی که من عرض می‌کنم. این فرمایشات شما می‌گویید خیلی خوب است، چون من خوشحال می‌شوم. می‌بینم آن که می‌گویید با آن مقصودی که من دارم فاصله دارد، زوایای مقصود من باید روشن بشود که این ها با آن ها اصلاً ملازمه ندارد.

مقصود من این است وقتی می‌خواهید اعتبار کنید مصحّح اعتبار، اوصاف تکوینی نیست. مصحّح اعتبار، ایصال به غرض است. شما اگر می‌بینید در گذشته هم با اعتبار، تصرّف می‌کنید بکنید. در گذشته که نمی‌توانم تصرّف کنم،چرا می‌توانید؟شما که نمی‌خواهید تکویناً در گذشته تصرّف کنید. شما می‌خواهید اعتباراً در گذشته تصرّف کنید تا به اغراض عقلاییه برسید. می‌گویید شارع کرده، شما بکنید. این را دارم عرض می‌کنم که از حیث جهت. اما اینکه جهت‌دهی که خود شارع اعمال کرده ما بیاییم تغییرش دهیم،نه.

شاگرد: در مقام ثبوت،فرض کنیم روشن شد که واقعاً همین است که شارع یک سری اغراضی داشته، ارزش‌ها را جهت‌دهی کرده.

استاد: آنجا ما حق نداریم جهت‌دهی او را دست ببریم. خود شما دارید می‌گویید اغراضی داشته، جهت‌دهی کرده. من بیایم فضولی کنم؟ خودش جهت‌دهی کرده.

 

برو به 0:27:32

تغییر حکم شرعی با تغییر موضوع و عروض عنوان ثانوی

شاگرد: بعد از اینکه این ثبوت را فهمیدیم، فرض کنید قرن‌ها بعد دیگر برایمان همان طور که روشن است غرض شارع چیست، مثل همان برای ما روشن است که به آن غرض نمی‌رساند، می‌گوید اصلاً این نه تنها ما را به آن غرض نمی‌رساند بلکه اصلاً به ضدّ آن می‌رساند.

استاد: عنوان ثانوی باز فرق می‌کند. وقتی من حلال محمد صلی الله علیه و آله و سلم، حلالٌ الی یوم القیامة، همین طور که برای ما اغراض شارع واضح است در آن محدوده‌اش؛ همینطوری که برای ما الآن واضح شد که اغراض اصل است، همین طور هم به گفته‌ی شما وقتی شارع جهت‌دهی کرده عالم به آینده بوده. ما شارعی را که عالم به آینده است قبولش داریم و جهت‌دهی کرده. ما بیاییم بگوییم آینده عوض شد؟ نه. بله یک وقتی موضوع عوض شد. اگر واقعاً موضوع عوض بشود که هیچ فقیهی اشکال نمی‌کند. موضوع عوض شد.

 

برو به 0:28:26

لزوم احراز تغییر موضوع

شاگرد: وقتی فهمیدیم غرض کلاً عوض شده یعنی یقین کردیم آن غرضی که شارع داشته آن زمان مثلاً در بحث مجسمه داشتند،قطعاً آن غرض اینجا نمی‌آید. وقتی غرض برود خودبه‌خود موضوعِ اعتبار هم می‌رود.

استاد: دوباره بحث‌های حکمت و علت. باز ثبوتی‌اش قبول است. به چه معنا؟ به این معنا که وقتی موضوع عوض شد، می‌دانیم آن موضوعی که حکم تحریم رویش بود این اصلاً آن نیست.در این‌که ما حرفی نداریم، هیچ فقیهی این مشکل را ندارد.

شاگرد: ما اعتبار را به اعتبار غرض دانستیم. ما یقین کردیم کالشمس فی رابعه النهار که اینجا غرض نیست که طبیعتاً اعتبار هم موضوعش نیست.

استاد: موضوعش نیست. هیچ فقیهی هم اشکال نمی‌کند،ثبوتاً. دوباره بیرون از فقه نرویم. ثبوتاً موضوع عوض نشد، همان که روایتش را از بحار هم خواندم.دست زد به بغلی‌اش گفت احکمناه.گفت حضرت را گیر انداختیم. چرا؟چون چند تا جواب دادند. حضرت فرمودند که انَّک رجلٌ وَرِع. چرا اینجوری حرف می‌زنی. احکمناه،من را گیر انداختی؟ بعد فرمودند من الاشیاء ما هو موسّع. موسّع یعنی چه؟ یعنی وقتی فرض را عوض می‌کنی موضوع عوض شد، مجبورم جواب دیگر بدهم. تو داری فرض را عوض می‌کنی بعد من را متهم می‌کنی به این‌که در جواب دو جور حرف زدم. من که دو جور حرف نزدم. تو فرض را عوض کردی. چرا این طور می‌گویی احکمناه. با خیال خودش با یک اگر آنطور، حضرت دو جور جواب می‌دهند بعد می‌گوید دیدید دو جور حرف زدند. به قول عوامی خودمان، حضرت دو جور حرف زدند از حرفشان برگشتند. حضرت از حرفشان که برنگشتند حرف همان بود.

اگر موضوع عوض بشود بله. اما صحبت سر این است که تا بفهمیم و  این ثبوت برای ما در عالم اثبات قطعی بشود که غرض شارع به نحو علت تامه این است، لیس الّا. کجا به این زودی‌ها چنین قطعی حاصل می‌شود؟ عناوین ثانویه برای فقیه زود روشن می‌شود. مثلاً رجم، حکم کیست؟ حکم محصِن،که زنای محصنه حکمش رجم است. الآن یک شرایطی می‌شود که حاکم شرع می‌بیند اجرایش حکم الهی است اما فلان مفسده برایش بار می‌شود. نظیر چیزی که خود شارع در احکام فرعی‌اش هم فرموده.

شاگرد:مثلا قتل به سیف در زبان شارع است ولی الآن اعدام می‌کنند. ما یقین داریم که غرض شارع  قتل بوده.

استاد: از کجا یقین را می‌گوییم. صحبت سر همین است. فقهایی که بحث می‌کنند باید به سیف باشد. متن فتاوا می‌آید. به سیف باشد،با خنجر نمی‌شد؟ آنها فرق می‌گذاشتند. سیف در قاطعیّت فرق می‌کرد. با سکین نمی‌شد.می‌گوییم باید با سیف باشد. فتاوا را ببینید. یعنی یک خصوصیاتی هست که ما نمی‌توانیم همینجوری سریع بگوییم غرض را فهمیدیم. می‌خواهند بکشندش. اگر می‌خواهند بکشندش،بدهند دست اولیای دم مثله اش کنند. دقایق چیزهایی که شارع فرموده ما نمی‌توانیم به این زودی مطمئن شویم. خود شارع جهت‌دهی کرده.فضولی در جهت‌دهی او است که اقدام کنیم و بگوییم ما غرضت را می‌دانیم. این را از کجا می‌دانید؟هزاران ملاحظه نفس الامری در این بین وجود دارد که دیروز عرض کردم ابهت شرع همین است. می‌گوید شما رابطه‌های ارزش‌ها با اغراض را نمی‌دانید. من هستم که تزاحم مصالح و مفاسد را می‌دانم. من می‌دانم این چه مفاسدی دارد، چه مصالحی دارد. من هستم که در جهت‌دهی، کسر و انکسار کردم حتی در زمان‌های آینده.

ما در فضای طلبگی در کتب اصول و فقه می‌گفتیم. می‌گفتیم شارع علم دارد که حتی در آینده چه می‌شود. احکامی را که الآن به عقل ما جور در نمی‌آید، او برای هزار سال بعد به ملاحظه یک جوّی که پیش می‌آید تشریع کرده. در کلاس این را زیاد می‌گویید، درست هم هست. ما به این زودی نمی‌توانیم. پس لذا آن جایی که شارع خودش جهت‌دهی کرده،خیال ما آسوده باشد که قرار نیست ما بتوانیم بیاییم جهت‌دهی را تغییر بدهیم.در عنوان ثانوی دست حاکم شرع باز است. جهت‌دهی شارع سر جای خودش است، خود شارع هم فرموده. هر گاه در اجرای این حکم من،جهت‌دهی من عناوین طاریه‌ای شد که می‌دانی از ناحیه خود منِ شارع غلبه می‌کند.مثلا اجرای حکم رجم سبب کشته شدن یک مومنی می‌شود. معلوم است شارع اجازه نمی‌دهد. بگوییم خدا فرمود رجم کن تو چه کار داری، رجم کردی و مؤمنی کشته شد، بشود، ابداً شارع اجازه نمی‌دهد. می‌گوید من هرگز نمی‌گویم شما بروید رجم این زانی را بکنید، در حالی که می‌دانید اثر این قتل یک مومن است. این می‌شود عنوان ثانوی. یعنی اینها تزاحم هست بین اهم و مهم. حکم این است، جهت‌دهی شارع هم واضح است، اما وقتی تزاحم شد به عنوان ثانوی در این مقطع، آن حکم را تعطیل می‌کنید.

 

برو به 0:33:29

ثمره تحلیل ثبوتی مباحث اعتباری

شاگرد: تحلیل ثبوتی با توجه به اینکه در ثبوت هر چه هم تحلیل بکنیم چه فایده‌ای دارد؟

استاد: تمام فایده‌اش این است که استدلالات کلاسیکی که -این خیلی مهم است- کم نیست. ما نمی‌خواهیم احکام شرع را عوض کنیم. می‌خواهیم با این تحلیل آن جایی که فقها استدلال تکوینی کردند از دستشان بگیریم. بگوییم این استدلالات تمام. یعنی گاهی اجماع منقول داریم می‌فهمیم از استدلال کلاسیک است.همه‌اش تمام می‌شود.فقها استدلال ثبوتی کردند می‌گویند نمی‌شود. ما با این تحلیل بدون اینکه نیاز داشته باشیم جهت‌دهی شارع را دستکاری کنیم، ما با این تحلیل فضای کلاس را توسعه می‌دهیم مثل یک اتوبان[2].

 

برو به 0:41:14

اجازه در عقد فضولی؛کاشفه یا ناقله؟

شاگرد: با این بیان شما بالأخره اجازه عقد فضولی،کشف می‌شود یا نقل؟

استاد: من که نمی‌خواهم با این تحلیل ارائه کنم کشف را. من که نمی‌گویم با این بحث معلوم می‌شود کشف است. من می‌گویم کسی که می‌گوید کشف معقول نیست با این تحلیل استدلال او تمام شد. حالا باید کار دیگر کنیم. این فایده‌ است،  فایده کمی نیست.

اصلاً این بحث من اثبات نمی‌کند کشف است یا نقل است. هر کدام جای خودش را دارد. جهت‌دهی کدام باید باشد؟اتفاقاً یادداشت کردم که جهت‌دهی کدامش است.باید بحثش کنیم. بین کشف است و نقل. یعنی عقلا اگر اینجا گیر بیفتند،یک معامله‌ای شده، ۶ ماه هم گذشته. الآن هم یک چیزهایی پیش آمده. در این فاصله الآن می‌آید اجازه می‌دهد. باید چه کنیم؟حل این یک چیزی بینابین است. آن را باید جدا بحثش کنیم. اگر بخواهید این را تحلیل کنید قطع نظر از اثبات. بگویید ثبوتاً با درکی که ما فعلاً از اغراض داریم و از رابطه. باید چه کار کنیم؟

نه کشف مطلق است، نه نقل مطلق. بینابین است. نسبت به بعضی از حوزه‌ها، یعنی معین می‌کنیم. می‌گوییم عقلا می‌گویند اگر می‌خواهید به حکمت تقنین برسید، اینجا، اینجا و لذا، جالبش این است، شواهد را هم زیر عبارت یادداشت کردم. شاید بیاورم، قبلاً یادداشت داشتم. که روایت هم شاهد دارد. یعنی گاهی می‌بینید مثلاً در روایت خودش تبعیض بین آثار شده. در این چیزها لازمه‌اش کشف است. در این چیزها لازمه‌اش نقل است. در ثبوت بحث فقهی‌اش می‌مانیم. خلاصه کشف است یا نقل؟ این مال او بوده یا مال دیگری بوده؟ دو تایش که نمی‌شود.ببینید همه استدلال‌ها تکوینی است. دوتایش نمی‌شود که. پس این حدیث با همدیگر تعارض دارد. با این بحث‌ها که هست تعارض کنار رفت، چه تعارضی؟ این روایت می‌گوید در این فاصله ۲ ماه، این آثار برای او است، این آثار برای آن دیگری است. تمام شد. شیر اگر خورده مال خودش مثلاً. اما اگر مثلاً بزغاله زاییده مال او است. تمام شد. شما هیچ مشکلی ندارید. به خلاف نگاه تکوینی که در همه اینها مرتب مشکل داریم. و هی استدلالاتی از این قبیل که مخلوط می‌شود بعدها مدام باید تذکر موردی بدهند. با این بحث‌های ما تذکر موردی کنار می‌رود. ما یک تحلیل عمومی ارائه دادیم، در اینکه استدلالات، اینها در ناحیه برهان اعتباریات،برهان روابط هست. رابطه بین او و اغراض، نه برهان بین اوصاف تکوینی حاکم بر ارزش‌ها.

و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

پایان

 


 

[1]  أحمد بن أبي عبد الله البرقي في المحاسن عن جعفر بن محمد عن عبد الله بن ميمون عن أبي عبد الله علیه السلام قال: كتب خالد إلى أبي بكر سلام عليك أما بعد فإني أتيت برجل قامت عليه البينة أنه يؤتى في دبره كما تؤتى المرأة فاستشار فيه أبو بكر فقالوا اقتلوه فاستشار فيه أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ع- فقال أحرقه‏ بالنار فإن العرب لا ترى القتل شيئا قال لعثمان ما تقول قال أقول: ما قال علي- تحرقه بالنار فكتب‏ إلى خالد أن أحرقه‏ بالنار(وسائل الشيعة ؛ ج‏28 ؛ ص160)

 

 

[2] شاگرد: یعنی اینجا ما از دلیل می‌فهمیم، چیزی که شما دست گذاشتید و می‌گویید نمی‌شود، می‌شود. پس باز هم رفتیم سراغ دلیل.

استاد:آن که مربوط به عالم اثبات است . ما حرفی نداریم.ما  آن جایی که در اثبات مشکل داشتیم، ثبوتش برای ما صاف شد. یعنی گاهی دلیل اثباتی داریم، چون در ثبوتش اشکال داریم تأویل می‌کنیم. بعد ما می‌آییم با این بحث‌ها می‌گوییم چرا تأویل کردید؟کم فایده ندارد این تحلیل بحث ما.

شاگرد: یعنی ثمره عملی خارجی دارد؟

استاد: هزار مورد در فقه.من که به شدت ذهنم درگیر پیش‌برد این بحث‌ها بود عرض کردم تعلیقات ایشان بر وسیله را پیاده می‌کردم رسیدم به اینجا،گفتم چرا نمی‌شود. خود شما بعد برخورد می‌کنید. یعنی می‌بینید مثل نم در جاهای مختلف خودش را نشان می‌دهد. یعنی یک استدلالاتی الآن در کلاس فقه ما رایج است که اگر این ملکه ذهن شما شد،می‌بینید که دیگر تمامی این استدلالات،استدلال ثبوتی است و تکوینی بحث می‌کنید. مواردش را گفتند. شما رساله می‌توانید جمع‌آوری کنید. شاید رساله جمع‌آوری کنید بالای ۱۰۰ مورد پیدا کنید که در همین ۱۰۰ سال اخیر فقها بحث کردند تذکر دادند موردی. اینجا اشکال وارد نیست چون شما خلط کردید. بین اعتباریات با تکوینیات. موردی گفته اند اما این‌که ملکه بشود و همه جا جریان پیدا کند خیر.خیلی جاها می‌رسید فضا می‌رود جلو توجه هم ندارید. خیلی فایده دارد.

شاگرد: ظاهرش این است ما هر کجا که برسیم دلیلی داریم کاری به  مقام ثبوتش نداریم

استاد: الآن ببینید در مثال کشف حکمی، می‌گویند مشهور گفتند کشف است. مشکل فقها هم همین بود، نقل قولِ خلاف مشهور بود. مشهور گفتند کشف است، کشف معقول نیست. چه کار می‌کنید؟ می‌گویید کشف حکمی.

شاگرد: کشف حکمی که خلاف عقل نیست

استاد: کشف حکمی را استاد شیخ انصاری بعد از سال‌ها بحث فقها،برای حل معضل آوردند. قبلش که این نبود. قبلش می‌گفتند هل الاجازه کاشفه او ناقله . مشهور فتاوا چه بود؟ کاشفه. در کلاس می‌گفتند کشف معقول نیست. یعنی حالا من اجازه می‌دهم که تو از دو ماه پیش مالک بودی. مالک یا بوده یا نبوده. اگر من اجازه ندهم می‌فهمیم نبوده. آخر این یعنی چه؟ آن که گذشته که یکی از آن دو تا بیشتر نبود. کشف یعنی چه؟ اینجا کشف معنا ندارد، چون اجازه‌اش مراعا بود، معقول نیست. مشهور هم می‌گویند کشف. روی این بیانی که من عرض کردم چرا می‌گویید کشف؟ شما می‌گویید مقصود ما از کشف، کشف اعتبار است. یعنی الآن وقتی مجیز اجازه داد، نفوذ اعتباری معامله را از آن زمان اعمال می‌کنیم و آثار را بار می‌کنیم، به اغراض عقلاییه.

شاگرد:  این مورد را هم از دلیل می‌فهمیم

استاد: از  فتوایی که دادند. با این بیان لازم نیست چندین سال، چندین قرن فضای کلاس بماند به اینکه معقول نیست. اصلاً دیگر کسی، ازش متمشّی نمی‌شود که بگوید معقول نیست. این کم چیزی است؟ فضای کلاس معطل بشود، فتاوا گیر بکند، ساعت‌ها بحث کنیم سر اینکه معقول هست یا نیست. و حال اینکه وقتی مبنا را عوض می‌کنید،کسی اصلاً در ذهنش متمشی نمی‌شود که بگوید معقول نیست.

شاگرد١:ببینید اگر از دلیل استفاده کردیم، واقعاً مقتضای دلیل است،اصلاً بحث اینکه خلاف عقل است و معقول نیست جا ندارد.مستند داریم.دلیل داریم.

استاد: نه فتواست. فتوای مشهور بر کشف است.

شاگرد: بالأخره مستندی دارد دیگر.

استاد: نه.شما شهرت فتوایی را چه معنا می‌کنید؟ شهرت فتوایی در اصول، و شهرت عملی و شهرت روایی. سه تا شهرت داشتیم.

شاگرد: روایت داریم یا نداریم؟

استاد: نه. ما اگر روایت نص بود که بحث نصی می‌کردیم. در مقام عمل، شهرت فتوایی. اگر هم نص خاص باشد، من الآن یادم نیست. ولی آن که مشکل کار بود فتوا بود. خیلی مختلف است.فقها فتوایی دادند که معقول نیست. ما چطور ملتزم بشویم به چیزی که معقول نیست؟ شبیه همان بحث سبعة احرف در البیان آمدند صفحات متعددی بحث کردند، آخر کار گفتند ببینید اصلاً مفهوم نزل القرآن علی سبعة احرف ثبوتاً معقول نیست. وقتی که معقول نیست باید بحث کنیم که حالا حدیث متواتر است، آحاد است، مقصود چیست. هفتاد تا قول در آن گفتند. اینگونه سر رساندند، تمام. راحت‌ کردند. معنایش ثبوتاً معقول نیست. چیزی که ثبوتاً معقول نیست راحت است. خیلی بحث‌های کلاسیک اینجور هست که یک استادِ جا افتاده اوّل می‌آید ثبوتاً بررسی می‌کند، می‌گوید خیالتان راحت،این نمی‌شود. حالا که نمی‌شود برویم ببینیم باید چه کار کنیم. عرض من این است وقتی دید عوض شد، مبنا عوض شد، تا دهن باز می‌کند می‌گویید دارد خلط می‌کند.

شاگرد: ارتباطش با غرض و ارزش و ذوالارزش چیست؟در همین بحث کشف که شما می‌فرمایید ارتباط ارزش و ذوالقیمه .

استاد: ما اینجا اغراضی داریم. یکی معامله داریم که حکم وضعی است. اجناسی داریم که اینها می‌خواهد رد و بدل بشود. ثمن داریم می‌خواهد پیش بایع برود. مثمن داریم می‌خواهد پیش مشتری برود. مثمن آثار دارد. بین این دو ماهی که معامله فضولی شده شیر داشته، چاق شده، تولید مثل کرده. مال کیست؟ می‌خواهیم روشن کنیم. اغراض ما این است که معلوم کنیم آن دو ماه اگر نقل باشد بزغاله‌ای که در این دو ماه متولد شده برای مشتری نیست. مال بایعی است که فضولاً از او فروخته شده، اگر کشف باشد نه مال مشتری است. کشف کرد که این دو ماه مال او است. غرض این است که الآن تقسیم کنیم. ما ارزش‌ها را به منتفع برسانیم،که نزاع نشود. بدانیم کیست که این بزغاله مال او است.

 

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است