مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 6
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
شاگرد : خود عبارت اضرب بعرض الحائط معنای مذمومی ندارد ؛ عرض یعنی جانب الحائط ؛ اضرب عرض الحائط یعنی تعبیرشان این است: «اذهب بهذا عُرض الحائط أی ناحیته»[1] در واقع یک گوشه دیوار بگذار استفاده نکن.
شاگرد 2 : وسطهم در العین داریم. «عُرض الحائط وسطه» [2].
شاگرد 3: اضرب آن وقت یک جوری است
شاگرد 2 : یک آقایی میگفتند این مصطلح از کنار گذاشتن است، اصطلاح از این است، درست است که تعبیر ، تعبیر زدن به دیوار است اما تعبیر ، تعبیری است که کنایه از اینکه کنار گذاشتن حتی مشخص شدن یک سری از امور، اینجور مدعایی [بود]
استاد : قطعا این حرف اینگونه است، عرض میکنم.
بسم الله الرحمن الرحیم
بحثی که الان بود آقا مطرح فرمودند، این بود که روایتی که اشاره ای به آن مرحوم صاحب حدائق در صفحه 184 فرمودند «یضرب به عرض الحائط» اینجور تعبیر، آیا هست نیست؟ چند جا است؟ اضربوه علی الجدار که اصلا در نقل ها نیست ولی اینکه میفرمایید کنایه هست، قطعا اینگونه است چرا؟ اگر معنای غیر کنایه باشد که، امر مولوی هم باشد، باید برود کتاب را به دیوار بزند؟ خود روایت را هم که نمی تواند به دیوار بزند، میخواهد چه معنایی داشته باشد که شما میگویید معنای کنایی است؟
شاگرد : کنایه شدت و ضعف دارد یعنی یک بار بگذاریدش کنار یا طردش کن أشد الطرد که کانّه این ضرب است.
شاگرد 2 : در لسان میگوید «أی اعترضه حیث وجدت منه أی ناحیة من نواحیه»[3] ؛
استاد : یعنی هر کجای دیوار شد، او را بزن.
شاگرد : بزن؟ اعترضه یعنی ؟
استاد : او را عرضه بدار !
شاگرد : اضرب به عُرض الحائط أی إعترضه حیث وجدت منه أی ناحیة من نواحیه، الحائط؛ آیا یعنی اینکه بزنش به دیوار؟
شاگرد 2 : شاید تاکیدشان روی عُرض است که عُرض کجاست؟
استاد : عُرض الحائط یعنی هر کجایش، پهنه دیوار ؛ پهنه دیوار اما خب این کنایه ای که به معنای کنار گذاشتن است، عرض کردم گاهی است میخواهند بگویند کنارش بگذار یعنی «لا تقف ما لیس لک به علم»[4] این یک لسان است. یک وقتی است فضا، فضایی است که این حرف یعنی چه؟ ما لیس لک به علم چیست؟ وقتی مخالف قرآن است، لک علمٌ بأنّه کاذب، اصلا میخواهند این را بگویند، این فضا، فضایی است که اصل روایت ثبوتش یک حرفی است! اما اینکه میگوییم اصلا این، چرا اینگونه است، این وقتی که چیزی را به عنوان مخالف توضیحش دادم، مخالف را نمیخواهند بگویند، ولو ضد قرآن است اما فعلا صبر کن، نه، چون ضد قرآن است قطعا دروغ است.
شاگرد : هیچ کدام این بیان نیست ؛ همه میگویند ترد علمه الی صاحبه و…. شاید یک روایت باشد آن هم از امام رضا علیه السلام که در مقابل روایت اهل سنت است که میگویند «إِذَا كَانَتِ الرِّوَايَاتُ مُخَالِفَةً لِلْقُرْآنِ كَذَّبْتُهَا»[5] آن یک روایت. شاید این هم در کنار آن ها. ولی بقیه که اینطور نیست. وقتی می خواهیم یک فرهنگی ایجاد کنیم در کتاب های فقهمی مان، در مقابل این فضا، باید بگوییم عرض الجدار یا بگوییم: نقف، صبر میکنیم؟ نردّه علمها الی صاحبها، علی فرض اینکه این باشد. این فرهنگ یک چیزی است. یعنی بی اعتنایی میشود.
استاد : یعنی اگر هم باشد [همان] فرضی که من عرض میکنم که میخواهند محکم برخورد کنند، آن برای یک فضای عمومی است که آسیب پذیر هستند نه برای فضای بحث علمی که خود کسانی که در صدد تحقیق حق هستند، سالها با ضوابط و روابط مختلف احکام و موضوعات و آیات و اینها مانوس هستند…دیروز آقایی یک جمله ای فرمودند گویا دارد صاحب حدائق مظلوم واقع میشوند. من حرفی هم ندارم، ما باید سعی کنیم که کسی که زحمت کشیده مظلوم واقع شود، همین طور است. در قضاوت ها یک ذره این طرف آن طرف مظلوم واقع می شوند. منم حرفتان را کامل قبول دارم اما خب از آن طرفش هم ببینید. ایشان حاصل حرفشان چیست؟ محققی که شما میفرمایید یک نفر است اما محقق الان رفته در جایی که فتوا داده خلاف قرآن. محقق اول شده مفتی خلاف کتاب الله!!. اینطور نتایجی هم دارد. ما باید بیشتر صبر کنیم. ایشان هم دارند دیگری را رد میکنند، صاحب مدارک هم مردود شده به اینکه میگوید من روایت صحیحه دارم؛ امام علیه السلام فرمودند که باید بیدار شوی، بخوانی. شما روایت صحیحه دارید ؟ مخالف قرآن است. میخواهید مخالف قرآن حرف بزنید؟
برو به 0:06:05
حالا اینجا میشود به قول شما فرهنگ ها را بیندازیم تا گفتند مخالف قرآن، دیگر علی الجدار. الان شواهد دیگرش هم عرض میکنم. منظور این اصل حرف شما خیلی حرف خوبی است که سعی بکنید کسی که زحمت کشیده چیزی را گفته، اول حرف را بفهمیم تا همه چیزهایی که ممکن است، تمام تلاش خود را بکنیم که اگر یک ذره به فرمایش شما این طرف آن طرف برود، ظلم علمی به کسی است که زحمت کشیده اما باز غیر از اینکه خودشان فرمودند، فضا این چنین نیست که الان ایشان دارند دیگری را رد میکنند. یعنی قبل از اینکه حق ایشان مطرح بشود که مظلوم اند، حق آن کسانی هم که فقیه بودند، اهل کار بودند، آن ها حقشان تقدم ندارد؟
گاهی می بینید خودشان هم یک چیزی گفتند، بررسی کنید. گاهی آن دیگری را دارند رد میکنند، آن هم تعبیراتی که بعضی هایش را امروز عرض میکنم ولی دو سه تا نکته هست که در ادامه این بحث ایشان هم فرمودند، دیروز بعضی هایش که راجع به تقیه بود، گفته شد. راجع به مخالفت کتاب هم که حالا ایشان دوباره مطرح کردند، آن هم مباحث خیلی خوبی دارد، خیلی جاهای فقه هم مطرح میشود و هر چه هم بیشتر روی اینها کار بکنیم، کار موردی، فایده اش برای ما بیشتر است. این خیلی جاهاست در بحث های فقهی، دیدن موارد فایده اش بیشتر از بحث های کلی کردن است. به عبارت دیگر تتبع در فقه حرف اول را می زند، بعدش تحقیق و بررسی و تامل. تعمیق بدون تتبع خوب است ولی باز آن طوری که باید، آن کارسازی خودش را ندارد. لذا موارد را آدم ببیند، بعد با ملاحظه موارد یک استنتاجی بکند. برای مخالفت کتاب هم همین طور ؛ اما برای بحث خودمان اینهایی که چندتایی فرموده بودند به ترتیب بعضی هایش جلو رفتیم. آخر تعبیر ایشان این بود که صاحب حدائق، نحوی که استدلال کردند، خیلی خوب است، خودتان دوباره بفرمایید آخر شما دیدی را که از نحوه استدلال ایشان، ورود ایشان از بحث و نتیجه گیری شان که فرمودید، خلاصه اش را بگویید که چه بسا ما هم از بیان شما استفاده کنیم بعد برویم ببینیم این چه میشود. شما یک بیانی دیروز فرمودید، همان را بفرمایید.
شاگرد : فضای فکری مرحوم صاحب حدائق را در نظر بگیریم – حالا ظاهرش این است که فضای فکری قوی ای است – ایشان در چند صفحه تعداد زیادی روایات ذکر میکند که این آیه «اقم الصلاة لدلوک الشمس الی غسق اللیل»[6] جامع جمیع صلوات است؛ یعنی صلوات 5 گانه در این آیه آمده. مفصل روایت ذکر میکنند، این اولاً؛ یعنی میخواهد ما را منصرف کند که جای دیگری نروید، یک موقع این آیه را طور دیگری تفسیر نکنید، این قسمت اول ؛ قسمت دوم هم آن غسق اللیل را متعدد روایت می آورد که نصف اللیل است؛ یعنی شما حق ندارید باز از نصف اللیل تجاوز کنید، با توجه به این روایاتی که ذکر شده. آن وقت، حالا هر کسی که می آید، میگوید با این دو دسته روایت سنگین در چندین صفحه، ما نمی توانیم سریع حکم بکنیم که حالا این نظر هم موجود است؛ نه، با توجه به این دو تا مقدمه، این نظر مخالف قرآن است. بعد من عرض کردم آن فضای تقیه ای هم که ترسیم میکنند، فضای تقیه ای خیلی سینگنی بوده، یعنی خود علامه مجلسی هم در آن تعبیرشان میگویند که این کلامی که ذکر میکنند: «غیر بعید»[7] یعنی بعید نیست که اینجا فضای تقیه حاکم باشد، به خصوص اینکه تمام آن علمایی که صاحب حدائق ذکر میکنند و اسمشان را می برند، فقط همان مرحوم شیخ طوسی بودند که آن هم ذکر کرده بودند که جمله ای از علما به این نظر رفتند و بعد صاحب معتبر [همان] محقق؛ یعنی میخواهند بگویند که سیر فقه را که آدم می بیند، آن نظر علمایی که ذکر شده، که عمده آنهایی که ذکر شده یا ثلث بوده یا نصف. فقط یک صاحب معتبر و یک شیخ طوسی، تازه آن هم نقل از دیگران. فضای تقیه ای سنگینی بوده حتی دیروز هم بحث با قنوت و با غسل جمعه هم که مقایسه شد، حاج آقا من خیلی فرق می بینم این فضا را با فضای آن جا .
استاد : نه آن که من شاهد آوردم، مطمئنا خیلی تفاوت دارد . آن را من شاهد آوردم برای اینکه سر جایش، چون مطمئن بودند، دارم میگویم بابا حمل بر تقیه عند الضرورة است، نه اینکه هر کجا آمد جلوتری هم احتمال آن باشد. این را برای شاهد آوردم و الا تفاوتش که خیلی است.
شاگرد : با توجه به همه این صحبت ها میگویم صاحب حدائق خیلی راه دوری نرفتند که ما بگوییم ایشان خیلی متعادل تر از این می توانستند بروند.
برو به 0:11:44
استاد : حالا علی ای حال بحث برای همین است که ما چیزهایی را که فرمودند، شواهد له آن، علیه آن، همه را بررسی کنیم، قدم به قدم جلو برویم. الان ببینید خود ایشان، در مساله مثلا وقت عشا و همچنین وقت مغرب، روایات را چند تا آوردند، قبلش ؛ قبل از اینکه حرف صاحب مدارک را بگویند. این فرمایشاتشان را ببینید. این چند تا روایت این بود ؛ آن دو تایی را که اول آوردند که موید فرمایش شما دلالتش خوب بود، «اذا غربت الشمس فقد دخل وقت الصلاتین الی نصف اللیل الا أنّ هذه قبل هذه»[8] دلالت خیلی واضح و خوب ؛ روایت بعدی صفحه 177 «اذا غابت الشمس فقد دخل وقت المغرب حتی یمضی مقدار ما یصلی المصلی ثلاث رکعات و اذا مضی ذلک فقد دخل وقت المغرب و العشاء الآخرة حتی یبقی من انتصاف اللیل مقدار ما یصلی المصلی اربع رکعات فإذا بقی مقدار ذلک فقد خرج وقت المغرب و بقی وقت العشاء الاخرة الی انتصاف اللیل»[9] ؛ چقدر دلالت روشن است، این هم این روایت.
بعد شروع میکنند روایاتی را می آورند که من قبل از این که تک به تک آن را نگاه بکنیم – این فرمایش شما را هم پیاده بکنیم – نکاتی را بگویم تا یادم است، دو تا نکته را در نظر بگیرید؛ خیلی این نکات قابل تامل است. یکی این که خود ایشان روایت می آورند، روایت دو تا نقل دارد یکی در علل الشرایع که البته سندی که مجهول در آن هست، یکی هم در تهذیب است که موثقه است، در اینجا خود مرحوم صاحب حدائق صفحه 199 ، آنجا به این دو تا روایت اشاره میکنند. این دو تا روایت را که مضمونش خیلی جالب است، اتفاقا بر علیه صاحب مدارک استفاده هم میخواهند بکنند. روایت چیست؟ حضرت فرمودند که در چند تا از آنها هست که «لولا أن أشق علی امتی لأخّرتُ العتمة الی ثلث اللیل»[10] این را خب، متعدد دیدید. دو تا روایتی که عرض کردم یکی از امام صادق است، یکی از امام باقر سلام الله علیهما، در علل الشرایع و تهذیب این است: «لولا أن أشق علی امتی لأخرت العشاء الی نصف اللیل»[11] ، «لأخرت العشاء الی نصف اللیل». این عبارت صاحب حدائق در صفحه ١٩٩ است: «و لو استلزم هذا الكلام ما ذكره للزم على رواية نصف الليل كما تقدم في رواية العلل استحباب تأخير العشاء الى بعد الانتصاف الذي قد استفاضت الأخبار بخروج الوقت به» خب حالا در رد ایشان یک اشاره میکنند. همین عبارت ایشان زمینه برای فکر ماست. حضرت میگویند اگر سخت نبود، من نماز عشا را میگذاشتم نصف لیل یعنی وقتی قضا شده بود؟ قرآن میگوید پایان نماز، نصف [شب]. حضرت میفرمایند اگر سخت نبود، من نصف میخواندم. نصف هم که شد، أخّرتُ الی النصف یعنی پس دیگر کل نماز عشای من، مخالف قرآن بود، بیرون نصف. این، دو تا روایت [شد]. حالا ببینید چقدر شواهد این طرف [است]. خب مخالف قرآن است؟ ایشان نمیگویند مخالف قرآن است!
صاحب مدارک گفتند که «قال فی المدارک و ربما ظهر من بعض الروایات عدم استحباب المبادرة بالعشاء بعد ذهاب الشفق»[12] ؛ ایشان یک حرفی زدند: «ربما یستفاد»، عشا را تا شفق رفت بخوانیم؟ گفتند نه، لولا أن أَشق میگوید هرچقدر عقب بیندازید، اتفاقا بهتر است. ایشان خواستند استفاده کنند. بعد شروع میکنند [به] رد کردن.
شاگرد : همان است که می فرماید تنها نمازی که هر چه دیرتر بخوانی، فضیلتش …
استاد : حالا آن موارد منظور ما نیست، آن فرعی برای خودش است. فقط میخواهم برای بحث خودمان از این استفاده کنم. آخر این روایت، شما هم دارید در مقابل ایشان برایش از این استفاده میکنید، مضمون این روایت چیست؟ مضمون این روایت این نیست که «لأخرت الی نصف اللیل» یعنی نصف میخواندم؟ خب یعنی مخالف قرآن؟ بیرون از نصف؟ این یک نکته!
شاگرد : میشود آنها بگویند که مثلا منظور این است که نزدیک نصف بیاورید …
استاد : یعنی لحظه قضا شدن
شاگرد : بله
استاد : حالا همین که شما فرمودید، نکته دومی است که میخواهم
برو به 0:16:48
عرض کنم؛ خب قرآن چه فرموده؟ «لدلوک الشمس الی غسق اللیل»[13] شما میفرمایید صاحب حدائق فرمودند روایت متعدد میگویند غسق، غسق یعنی چه؟ یعنی نصف ! نصف بین غروب شمس تا طلوع شمس؟ یا نصف بین غروب شمس تا طلوع فجر اذان صبح؟ کدامش؟
شاگرد : 45 دقیقه فرق دارد
استاد : 45 دقیقه چند تا نماز میشود بخوانند؟! خب قرآن کدامش را میگوید؟ صاحب حدائق میگویند قرآن. قرآن کدام [یک از] اینها را میگوید با تلقی که خود شما از این روایت دارید؟ «اقم الصلاة لدلوک الشمس زوال یعنی نهار الی غسق اللیل» یعنی نصف اللیل ؛ نصف لیل یعنی نصف از … به عبارت دیگر وقتی ستاره ها میرسند؟ از حضرت سوال میکنند میگویند اذا انحدرت النجوم، «انحدار النجوم»[14]، ستاره ها رو به پایین بروند، آن وقت این را معنا کردند؛ یعنی وقتی خورشید دارد غروب میکند، یک ستاره هم دارد طلوع میکند. وقتی این ستاره هایی که وقت غروب، دارند طلوع میکنند، از وسط آسمان رد شدند [و] به نصف النهار رسیدند یعنی نصف شب. خب این نصف بین طلوع و غروب است! نه نصف بین غروب تا اذان صبح ؛ به نظر شما النصف کدامش هست؟ من هر چه گشتم صاحب حدائق نصف شب را روشن نکردند، شما اگر پیدا کردید به من بگویید.
نصف شب چه زمانی است؟ چطور تعیین میشود؟ شما میگویید این هم مخالف کتاب است! این هم یک نکته. به عبارت دیگر خود نصف شب، تعیینش یک تعیین واضح نزد عرف نیست. اینها را بعدا عرض می کنم. تمام اوقات صلاة عرفی است. شریعت سمحه سهله؛ ببینید آفتاب درآمد، قضا شد. ببین فجر طالع شد. «یتبین لکم الخیط الابیض»[15] نماز صبح شد، خورشید آمد وسط آسمان، خط بگذار یا …. تازه همانش هم سخت بود اما فی الجمله اینها میشود. دیوار حضرت مقابل جنوب نصب کردند فرمودند ببین، سایه دیوار مسجد ما را ببین. این ها روشن [است]. اما خب نصف شب چه زمانی است؟
مراجعه بکنید خوب است: جلد 83 بحار که چاب بیروت جلد 80 میشود، مرحوم مجلسی صفحه 74 خودش یک کتاب است برای خودش، یک بابی دارند «باب تحقیق منتصف اللیل و منتهاه و مفتتح النهار شرعا و عرفا و لغةً و معناه» ببینید تا کجاست؟ روی حساب صفحات، 74 شروع میشود [و] پایان این باب هم 143 است. خودش یک رساله کامل 70 – 80 صفحه این باب است. در صفحه 139 که من الان میخواستم خدمت شما بگویم، آن جا توضیحاتی میدهند برای اینکه نصف شب چه زمانی است؟ روایاتی که اینجا نیاز دارد به توجیه و کار، آن جا مطرح کردند. ان شاء الله مراجعه کنید، باب را مرور بکنید. این را برای این عرض میکنم که ولو ایشان میفرمایند این ها واضحات است اما روایاتی هست که اینجا خلاصه قابل کار است. ایشان میفرمایند مطلب واضح بوده، دوباره عده ای زنده اش کردند. خب علی ای حال زنده ی نشرش، یک چیز است [و] زنده ی تحقیق یک چیز دیگری است. در تحقیقات علمی هر بحث علمی همیشه زنده است. خب این باید بررسی شود. خب حالا این غسق کدامش است؟ من این روایتی که اینجا هست را بخوانم. ببینید حضرت فرمودند – مثلا یکی اش این است – «دلوک الشمس زوالها و غسق اللیل بمنزلة الزوال من النهار»[16] خب زوال نهار، زوال شمس در نهار بین طلوع و غروب است؟ یا بین اذان صبح تا غروب است؟ بین طلوع و غروب است. اگر بین اذان صبح بود تا آخر کار که 45 دقیقه آمد جلوتر، شما باید ساعت یازده و ربع، یازده نماز ظهر بخوانید!!.
«دلوک الشمس زوالها و غسق اللیل بمنزلة الزوال من النهار» اصلا خیلی تعبیرات دارد، زوال اللیل، ببینید، انحدار النجوم، انحدار یعنی سرازیر شدن ستاره ها ؟؟؟ پس ببینید خود مفهوم نصف اللیل، مفهومی است که کسی بخواهد همه ادله را در نظر بگیرد، مُریب است. چرا؟ چون یک مفهوم عرفی واضح نیست. از طرفی مولا جزماً میگوید کُتَکَت میزنم، چه زمانی؟ نصف اللیل. از آن طرف نصف اللیل را اصلا نمیداند چه زمانی است. الان خود شما مراجعه کنید. قدیم هم بوده که بیشتر با آسمان مانوس بودند که این سوالات را مطرح میکردند، الان هم که دیگر بیشتر ؛ نصف شب چه زمانی است؟ خب حالا ساعت ندارد، رفته جایی که … جلوترها هم که ساعت نبود، ساعت هم نظم الان را نداشت. چطور شارع در شریعت سمحه، وقت عزیمتی چوب زدنی را میگذارد برای وقتی که تشخیصش برای عرف مشکل است.
شاگرد : بالاخره وقت متفق است که بین ذوی الاعذار. یعنی همه آراء را بگیریم، بالاخره این نصف اللیل جا پیدا میکند.
استاد : ما که مآلا قبول داریم ولی خلاصه نصف هم باید تعیین کنیم الان این عروه است. عروه را همین الآنش ببینید، [چقدر] اختلافات [است] !
شاگرد 2 : حاج آقا ایشان میفرمایند اشکال مشترک الورود است، نمی فرمایند وجود ندارد. شما میخواهید از این به نفع خودشان استفاده کنید. میفرمایند مشترک الوجود است، بالاخره باید تکلیف این روشن بشود، چون بالاخره …
شاگرد 3 : در همه روایات این انتصاف آمده، شما هر رأیی را بگیرید، بالاخره این انتصاف یا آخر وقت است یا آخر وقت فضیلت است یا همه آراء یک جوری به این نصف …
برو به 0:23:19
شاگرد 4 : اشکال شما صرفاً برای عزیمتی است، وقت اصلی …
استاد : عزیمتی نهایتی که تمام شد، قضا شد. اگر آن حرف صاحب مدارک باشد، حرف آسان است، آن خیلی آسان میشود. صحبت سر این است که بعد نصف هم که گذشت بنا بر توسعه لازم نیست بخواند، حالا دیگر نخوانده برود. الان همین جا مرحوم سید که در عروه میفرمایند بخوانم – خود همین بحث را ببینید – جلد 2 همین چاپ اخیر صفحه 252 میفرمایند: «و يعرف نصف الليل بالنجوم الطالعة أول الغروب».
همه مواظب باشند وقتی شمس دارد غروب میکند، کدام ستاره دارد طلوع میکند. هر کس میخواهد نصف شب را بفهمد، اول غروب باید آماده باشد، ببیند کدام … ! بعضی ها گفتند یک ستاره هایی هست که همیشه معلوم است ! نه اصلا اینطور نیست. شمس در بروج 12 گانه در طی ماهها دارد میگردد. هر روزی، طوالع، چه ثوابت چه سیارات، چه سیارات چه طوالع ثوابت، هر روز هر کدامشان روی افق وقت غروب ثابت نیست ؛ غروب فرق میکند، طوالع هم فرق میکند. خب «يعرف نصف الليل بالنجوم الطالعة أول الغروب إذا مالت عن دائرة نصف النهار مثل اینکه خورشید از نصف النهار زد، اینها هم وقتی ستاره ها رفتند، یعرف إلى طرف المغرب و على هذا فيكون المناط نصف ما بين غروب الشمس و طلوعها نه بین اذان صبح لكنه لا يخلو عن إشكال که نصف شب را الان ببینید، با این فاصله 45 دقیقه عقب تر میرود. بین طلوع شمس نصف را حساب میکنیم. شما همه میگویید نماز قضا شد. الان روی حساب حالا میگویید نماز ها قضا شد، چون یازده و ده دقیقه ؛ چون بین غروب با اذان صبح میگیرید نه بین غروب تا طلوع. سید اول این را میگویند، بعد میفرمایند لکنه لا یخلو عن اشکال لاحتمال أن يكون نصف ما بين الغروب و طلوع الفجر كما عليه جماعة. و الأحوط مراعاة الاحتياط هنا و في صلاة الليل التي [أول] وقتها بعد نصف الليل»[17] پس ببینید در عروه الان هم این مسئله مطرح است. آیا این است یا آن است؟ شما میفرمایید همه قائل به این هستند. بسیار خب ما حرفی نداریم ولی باز به فرمایش ایشان باید این را حل کنیم. کدام میشود اینجا؟ حالا ببینید بزرگوارانی که اینجا فرمودند ؛ فرمودند که یک حاشیه: «هذا إنّما يتمّ فيما إذا كان مدار النجم متّحداً مع مدار الشمس»[18] آن که خوب است. یک بحث هیوی. بعد فرمودند: «لا یخلو عن اشکال» [که در] حاشیه مرحوم آقای خویی [اینطور آمده:] «الظاهر أنّه لا إشكال فيه یعنی ایشان میگویند تا نصف، متقدم است. میزان، طلوع است، و رعاية الاحتياط أولى»[19]. اما مرحوم آقای بروجردی همین جا میگویند: «هذا هو الاقوی»[20] کدام؟ دومی که باید بین غروب شمس و اذان صبح باشد. «هذا هو الاقوی ؛ میگوییم پس انحدار نجوم چه؟ و انما يدلّ انحدار النجوم على سبق الانتصاف»[21] وقتی نجوم منحدر شد، میفهمیم نصفش هم 40 دقیقه است گذشته است. مرحوم آقای بروجردی اینجور معنا میکنند. خب اگر انحدار بعد از اینکه نماز گذشته باید بفهمیم؟ علامت ، علامت مضیّ است [و] برای نماز شب خوب است. همین هم هست. برای نماز شب وقتی انحدار شد، دیگر قطعا نصف شده؛ اما برای نماز واجب هم همین خوب است؟ که شما بفرمایید «یدل انحدار النجوم علی سبق الانتصاف لا على حدوثه حينه، فيجوز الإتيان بصلاة الليل عنده لكن لا يجوز تأخير العشاء إليه».[22] خب عشا را جه زمانی بخوانیم؟ آن هم یک امر وجوبی. ملاحظه میکنید؟ اینها قابل تامل است یعنی ما یک ضوابطی در فقه داریم که آن ها، آن سهولت، دستیابی عرف عام، اینها را مجموعش را در نظر بگیریم بعد بگوییم مخالف کتاب؛ خود مرحوم صاحب حدائق ، من پیدا نکردم در اینکه نصف لیل را ایشان چطور حساب کردند. خلاصه کدامش هست؟ بین غروب و اینها است [که] صاحب حدائق آن فرع را مطرح نکردند. شاید هم من پیدا نکردم ولی گشتم یک مقداری که پیدا کنم
علی ای حال به فرمایش شما زوایای بحث را همه را بررسی کنیم. اما بگوییم مخالف کتاب گفتید، دیگر معلوم شد [و] حضرت فرمودند غسق، نصف اللیل است. خب خود این نصف اللیل را که گفتند غسق است، آیا امام علیه السلام غسق را می آیند به معنای تعیین عزیمتی میگویند که خود عرف مدام بیایند سوال کنند؟
ببینید اساسا غسق را به معنای نصف کردن، توسعه از این طرف است، نه تضییق از آن طرف. این نکته خیلی مهمی است یعنی روایات در دست مردم متعدد بود که الان در خود حدائق هم آوردند، که حضرت میفرمایند انتهای نماز، ثلث اللیل ربع اللیل [است]، تمام شد. درست؟ در یک روایت حضرت میگویند این ثلث و ربع و اینها برای عموم و فضیلت و اینهاست؛ نه، تا نصف هم مانعی ندارد. ببینید «تا نصف هم» مانعی ندارد، برای توسعه است. خب پس چرا میگویند غسق این است؟ شما بروید – آن روز هم من عرض کردم، نشد دوباره نگاه کنم. یک کتاب لغت، به عنوان لغت عرف عام عرب، که بگویند غسق یعنی نصف اللیل. امام علیه السلام که میگویند غسق، نصف؛ یعنی بالاترین حدی که میخواهند توسعه بدهند از این طرف و الا خود غسق یعنی ذهاب شفق یعنی همان ربع اللیل. چرا؟ چون نگاه کنید غسق یعنی انسباق … همانی که خودمان در انشاء میگوییم که تاریکی شب فرا رسید. حتی اگر یک بچه هم انشا بنویسد، میگوید تاریکی شب فرا رسید. عرب به این میگوید غسق اللیل ؛ میگوید تاریکی شب آمد. شب تاریکی اش مستولی شد. غسق همین است.
برو به 0:29:49
شاگرد : شدت هم در بعضی جاها داریم.
استاد : شدت همین است یعنی غروب که میکند، هوا گرگ و میش است. این شدت نیست. اما اشتباک النجوم که شد، یعنی طوری شد که طرف مغرب دیگر تاریک شد، ستاره ها پیدا شدند. این را غسق میگویند.
شاگرد : آخر شدت تشکیکی است یعنی باز هم ممکن است بالاتر برود، مدام سیاه و سیاه تر بشود. میخواهم بگویم با این نگاه با نصف اللیل مناسب است …
استاد : در کلمات یکی از شاید در التنقیح مرحوم آقای خویی باشد شاید …
شاگرد : خود مجمع البحرین شدت و ظلمت که مطرح میکند، بعد میگوید این مناسب آن روایتی است که از حضرت رسیده که نصف است یعنی تصریح به نصف کردند اما شدت ظلمت مناسب فرمایششون هست
استاد : بنظرم التنقیح هم همین را چند سطر کامل توضیح دادند. میگویند که هر چه که خورشید زیر زمین می رود، تاریکی بیشتر میشود. هر چه نزدیک است باز یک کمی کانّه نورش هنوز هست. همین طور می رود میرود، وقتی کاملا زیر زمین میرسد که ستاره ها نصف النهار میرسند، درست نصف شب میشود، تاریک ترین وقت شب است. که وقتی رد میشود، باز از آن طرف کانّه روشنایی از این طرف به زمین نزدیک میشود. حالا در خود اینها حرف باشد یا نباشد، حرف دیگری است ولی این را فرمودند غسق به معنای شدت اللیل ؛ شدت الظلمة.
شاگرد : حاج آقا أشدیّت هم که نفرمودند، شدت بالاخره از همان یک بخش همان نصف شب را شامل میشود دیگر. اشدیت الظلمة هم نفرمودند یعنی فرمایش شما همان شدت و ظلمت، همانی که میفرمایید بعد از ربع لیل، دیگر شروع میشود، شدت و ظلمت شامل است تا حالا نزدیک های صبح
شاگرد 2 : نقطه اوجش ظاهرا همان نصف شب بشود یعنی شدت و ظلمت چون از آن طرف خورشید میخواهد برگردد حاج آقا …
استاد : برای من که اینجوری صاف نیست. ببینید سایه و نیم سایه داریم . درست است که در این مخروط نیم سایه داریم، سایه کامل هم هست. این ها گیر ندارد اما آن طور نیست که وقتی که کاملا زیر زمین می رود، نیم سایه بر طرف بشود. بله، جاها، موقعیت زمین، عرض جغرافیایی بلد، طول جغرافیایی در این مخروط موثر است. مخروط سایه برای زمین، مخروط ثابت است اما اینکه آن بلد کجای قاعده ی این مخروط قرار گرفته، تفاوت دارد یعنی وقتی شب، خورشید زیر کره زمین میرود، یک مخروط سایه مقابل شمس می آید [و] دارد دور میزند اما این مخروطِ سایه، اینجور نیست که همه بلاد بیایند درست در آن منطقه ای که … هر بلدی روی حساب طول و عرض جغرافیایی اش. و لذا شاهد عرض من هم این است که همین جایی که ما تاریکی داریم، یک جای دیگر دارند که اصلا چیست؟ کل شبانه روزش بین الطلوعین بیشتر ندارد؛ یعنی روز است، یک خورشید زیر افق میرود و در می آید. خب همین سایه است اما چون او عرض جغرافیایی اش مثلا نزدیک 67 درجه است، چگونه است؟ همان دم به دم، شبه سایه [و] نیم سایه هم ندارند. پس اینجور نیست که بگوییم هر کسی، در هر کجای کره زمین باشد، او برای خودش در آن مغز سایه میرود،که شدت ظلمت برای منطقه او هست، اینجور نیست. خیلی مناطق هستند [که] حتی نصف شبشان هم باز در منطقه ای اند که طوری است که میتواند فضا را نیم سایه ببیند. اینکه میگویم برای من صاف نیست برای این است. حالا اگر سوالش را حل بکنید که …
شاگرد : در واقع حاج آقا اینگونه ظاهرا نگاه کردند، یعنی فقط این حرف در مجمع هست، در جای دیگر حتی بعضی جاها گفتند که اول …
استاد : در التنقیح هم بود.
شاگرد : شدت و ظلمت را که مطرح کردند.
شاگرد 2 : ظاهرا اینگونه نگاه کردند، خورشید بالاخره وقتی غروب میکند، تاریک میشود، تاریک میشود [و] تاریک تر و از آن طرف هم وقتی به سمت طلوع میرود ، شروع میکند اندک اندک به روشن شدن. این وسط، یک قسمتی هست که به نسبت این طرف، از همه بیشتر است و به نسبت این طرف هم باز از همه بیشتر است. آن هم یک حساب کردند، شده نصف شب؛ یعنی ظاهرا در مجمع به قضیه، یک گونه دو دو تا چهارتایی نگاه کردند. بین طلوع و غروب، آن وسطش تاریکترین حد میشود. چرا؟ چون هر چه به سمت طلوع میرویم، روشن تر میشود و هر چه هم از غروب دورتر میشود، تاریک تر میشود.
شاگرد 3 : این یک نگاه قیاسی به مسئله است. قیاسی و اجتهادی نه اینکه لغوی و استعمالی. مثلا ممکن است عرب به صورت حقیقی و خیلی واضح به ثلث شب، غسق بگوید.
استاد : همین را میخواهم بگویم.
شاگرد : نه، غرض این است که این نگاه، شاید نگاه درستی نباشد، نگاهی که در مجمع داشتند، به بحث غسق را که بخواهند تطبیقش بدهند به نصف شب که بگویند آقا شدت و ظلمت هست، حالا شدت و ظلمت [را] بیاییم در عالمِ تطبیق، ببینیم کدام حالت از همه اشد است، آن حالت نصف شب است. شاید این نگاه، نگاه درستی اصلا نباشد.
برو به 0:35:08
استاد : نگاه اشدیت که درست است.
شاگرد : نه اشد را بخواهیم به نصف شب تطبیق بدهیم.
استاد : بله، انحصارا … یعنی بگوییم چون غسق یعنی شدید و اشد از نصف نداریم، پس اصلا غسق اللیلی غیر از نصف نداریم، این اشکال شما درست است. همین هم منظورم بود که عرف عرب اصلا نصف نمیگویند. وقتی عرب غسق می گوید یعنی تاریکی شب فرا رسید. تاریکی شب فرا رسید را عرف چه میگوید؟ همین که خود ما میگوییم. نمی گوییم که نصف شب بشود که؛ اما اصل اینکه آن شدت را ببرند و به نصف هم به عنوان اظهر فردش تطبیق بدهند، آن مانعی ندارد، آن خوب است.
شاگرد : آنهایی که قائل به مترادفات نیستند مثلا ظلام اللیل به این معنی که میفرمایید اظلم اللیل یعنی تاریک شد، تاریکی شب فرا رسید. مجرد حدوث تاریکی، خب یک وقت عظیمی میگیرد اما ممکن است عرب 5 – 6 تا لغت برای بخش بخش های از این تاریکی وضع کرده باشد و آنهایی که اصرار دارند غسق به معنای مطلق تاریکی نیست، شاید به این خاطر، همین مبنای بحث ترادف و اینها مطرح شده که گفتند اگر این هم باشد، ظلام هم یعنی تاریکی، آن یکی هم یعنی تاریکی. این یک تاریکی خاصی است. با توجه به این شاید این طور معنا کردند و گفتند اینطور. ولی باز در نصف شب منحصر نمیکند.
استاد : ببینید، از چیزهایی که باز اینجا توجه به آن نیاز است، این است که بسیاری از این کتاب های لغوی قدیم و جدید، اصل معنای دلوک را غروب گرفته بودند نه زوال! دیروز صحبتش شد. خب وقتی اصلا آیه میفرماید: «اقم الصلاة لدلوک»[23] عرب هم غروب میفهمد یعنی نماز را از غروب تا مستولی شدن تاریکی شب، نماز را بخوان. این یکی از موارد روشنش میتواند نفس فقط نماز مغرب باشد. از غروب تا غسق یعنی از وقتی خورشید غروب میکند، در افق می نشیند تا آن وقتی که دیگر شب تاریک میشود. این فاصله، أقم. این هم یک جور است. یعنی آن توضیحی که امام علیه السلام دادند که از باب کدامش است؟ از باب توضیح إحدی الوجوه است؟ که فرمودند «أَدْنَى مَا لِلْإِمَامِ أَنْ يُفْتِيَ عَلَى سَبْعَةِ وُجُوهٍ»[24] همان روایتی که دیروز اینجا مطرح شد، سندش هم خوب است، در خصال مرحوم صدوق دارند، فرمودند که «إنّ القرآن نزل علی سبعة احرف و ادنی ما للامام أن یفتی علی سبعة وجوهٍ».[25] این روایت خیلی …. یعنی امام علیه السلام اگر آیه شریفه را معنا میکنند، از دلوک تا آن، نفی ما عدا نکردند، علی سبعة وجوه. یک وجهی را دارند در آیه شریفه میگویند، بسیار هم زیبا. از اینجا تا اینجا چهار تا نماز را شامل است. خب بگوییم پس امام علیه السلام فرمودند بعد نصف، خلاف قرآن است، چون من قرآن میگوییم این است. اصلا دلالت ندارد. لسان نفیی نیاز داریم برای اینکه یک روایت صحیح دیگر را کنار بگذاریم. روایت صحیح خود امام علیه السلام، صحیحی که تازه به قول صاحب حدائق، ایشان این را دیگر پدر جد صحیح میدانند، میگویند صاحب مدارک که در مبنای خودشان که سختگیر هستند، همین یکی فقط صحیح داشتند. و الا ایشان میگویند که معلوم است صحیح است. روی مبنای خودشان. خب صاحب مدارکِ سخت گیر، روایت دارند همین امام علیه السلام فرمودند بعدش هم بخواند. بگوییم تقیه است! آخر تقیه جایی باشد که آن روایت به عنوان تنها وجه، لسان هم داشته باشد – خود همین عبارت دیروز شان را خواندم – فرمودند تقیه بعد از تعارض است، بعد از این است که تکاذب الدلیلین باشد. آخر وقتی میگویند اینجا نصف، حالا دیگر نماز عشا وقتش تمام شد، آن یکی دیگر می آید میگوید نه، اگر خواب ماندی، باید بخوانی. [این یعنی] تکاذب الدلیلین!. آخر این تکاذب نیست، محمل هایش روشن است. این همه روایت دیگر که شما حمل بر فضیلت، بر مضطر، بر مختار میکنید، چطور آن جا حمل میکنید؟ این جا هم همین است! خب وقتی که این طور جمعی ممکن است، نوبت به اینکه شما بگویید الان فضا، فضای مخالفت با کتاب است، نرسیده.
شاگرد : آن وقت چطور جمهور این روایت را ندیدند؟ از صدر تا حالا؟ این همه از علما یعنی این روایت را ندیدند که اصح از صحیح هم هست؟ میخواهم عرض کنم صاحب حدائق در چنین فضایی بوده حاج آقا یعنی چنین روایتی، خیلی از علما به این سمت نرفتند
استاد : دیروز عبارت مبسوط را خواندم. دیدند یا ندیدند؟ شیخ الطائفه – که خودشان همین ها را برای ما گذاشتند – در مبسوط چه فرمودند؟ فرمودند باید اگر نماز عشا را نخوانده، حتما باید بخواند. مغرب را اگر نخوانده، استحبابا باید بخواند. این نظر اجتهادی ایشان است ولی طبق همین روایت، دارد نگاه میکند که این را گفتند. چرا میگویند عشا را حتما بخواند؟ همان عبارت مبسوط صفحه چند بود؟ اگر پیدا هم بشود، کل عبارت را بخوانیم. اینجا دارند میگویند اما خود شیخ فرمودند در «اصحابنا»، نگفتند «سنی ها». فرمودند در علمای ما کسی هست که گفته وقت عشائین تا طلوع فجر هست. چه کسی بوده؟ قبل از شیخ بودند، کسانی بودند که اینها بین شیعه بودند. میفرمایید ندیدند؟ چرا دیدند ! خب فضای بحث، فضای استظهار است و اتفاقا خود شارع هم میخواسته این کار بشود یعنی من دوروز گذشته هم عرض کردم. شارع با بیانات خودش کاری کرده که بهترین نحو امتثال و جیب مکلفین را از مصالح ممکنه پر بکند، بیاناتش را تنظیم کرده. در فقه الرضا – اگر یادتان باشد پارسال خواندیم – در آن عبارت منسوب به حضرت، حضرت فرمودند اصل حکم را خدا روی ذوی الاعذار تنظیم میکند. درست شد؟ اما دیگران را رها نمیکند. آن ها را هم کانّه غیر ذوی الاعذار به خاطر ذوی الاعذار در یُسر قرار میگیرند. چوب نمی خورند اما علی ای حال برای اینکه این مصالح از دست آن ها در نرود، با بیانات کاری میکند که بالاترین مصلحت را …. اینها نشوند مثل ذوی الاعذار، اینها سریع بخوانند، کار را انجام بدهند اما اصل حکم، تقیید اول، توقیت اول، طبق ذوی الاعذار است؛ نه اینکه یک چیز آشفته ای که احاله بکنند به چیزی که عرف نمیداند .
برو به 0:41:50
شاگرد : تعبیر أغسق الموذن، آن هم شاید قرینه بدی نباشد ابتدای ظلمت باشد …
استاد : آن را دیدم. الان شما میفرمایید الان یادم نیست معنایش چه بوده !
شاگرد : زمانی که اذان را تا غسق اللیل تاخیر بیندازد. خب انتصاف اللیل نیست.
استاد : یعنی در خود لغت دارد اغسق … یعنی سریعا وقت غروب نگفت. اغسق الموذن. قرار بود وقت غروب برای نماز مغرب اذان بگوید، نگفت [و] عقب انداخت تا هوا تاریک شد و گفت. نصف لیل که او نمی آید به کار برود!
شاگرد : برای نماز عشا بوده.
استاد : بله، ولی نصف نیست. علاوه بر اینکه آن هم که اول عرض کردم «لولا أن أشق لأخرت الی نصف اللیل»[26] اینها همه اش چیزهایی است که باید مجموعش را در نظر بگیریم. خب حالا آن هایی که خود ایشان فرمودند …
شاگرد : در تاج العروس از ابن اثیر نقل کرده که «لم نسمع ذلک فی غیر هذا الحدیث»[27] ظاهرا در حدیث…
استاد : برای اغسق؟
شاگرد : اغسق الموذن در حدیث ربیع بن خُصَیب آمده. میگوید «أنه قال لموذنه یوم الغیم»[28] هوا ابری بوده. بعد ابن اثیر ظاهرا در نهایه میگوید که ما در غیر این حدیث، چنین چیزی نشنیدیم یعنی کانّه یک لغتی بوده که در آن حدیث استعمال شده و در عرف عرب شایع نیست.
استاد : یعنی هوا ابری بود، نمی دانستند خورشید غروب کرده یا نه؟. اغسق یعنی زود نگو؛ چه بسا الان ابر تاریک کرده، تا اذان میگویی یک دفعه می بینی پشت ابر هنوز خورشید غروب نکرده. اغسق یعنی بگذار هوا کاملا تاریک بشود، مطمئن بشویم خورشید غروب کرده.
شاگرد : یعنی حتی تا ذهاب شفق هم نه؛ یعنی اظلم، همان اول اول. درست است؟ میخواهم بگویم این با معنای تشکیکی خیلی سازگار است.
استاد : میگویم که اصل معنایش انسباق است. تاریکی شب ریزان میشود، وقتی که فضا تاریک شد، دیگر کسی نور نمی بیند. تاریکی شب اگر یک جای تاریک هم باشید [و] مهتاب هم نباشد [و] برق و اینها هم نباشد، خیلی این مفاهیم واضح است. یک دفعه می بینید اغسق، یعنی ریزان شد، «من شر غاسق اذا وقب»[29] شب فرا رسید، حالا دیگر میخواهید نزدیک خودتان هم ببینید، نمی بینید. باید شمع روشن کنید، باید یک کاری کنید که ببینید. این یک چیزی است که تا یک کمی هوا روشن است، موضع نبالهم، تیر می انداختند می دیدند تیر کجا پایین آمد. یک مقدار تاریک تر می شد، تیر جلوی چشمش می اندازد رفت دیگر، دیگر قدرت ندارد ببیند تیر کجا رفت. این ها غسق است.
خب وقتی مضمون آیه با این معانی لغوی [و] با این محتملات اینطور باشد، نکته ای که عرض کردم می آید؛ نکته مهمی هم هست. امام علیه السلام از این طرف چون روایاتی هم بود که میگفتند پایان عشا و مغرب چه زمانی است؟ ربع و ثلث است. میگویند نه، «أنت فی رخصة الی …».[30] دارند از این طرف ثلث میگویند [و] تا نصف هم برود طوری نیست. نمیخواهند بگویند از آن طرف مبادا از فجر که می آیی، از بین نصف و فجر حرفش را نزن. چقدر تفاوت میکند؟! که منظور حضرت ناظر باشد به اینکه آن طرف، نصف نه. با اینکه بخواهند بگویند این طرف ثلث بله. پایان ثلث بود، حضرت میگویند «و أنت فی [رخصه]» ، بعد ثلث هم بله، تا چه زمانی؟ نصف است دیگر. نصف، ذلک تضییع ! اگر بخواهید از نصف هم بیندازید آن طرف، دیگر نماز نماند. دیدید یکی اش بود که اگر بعد نصف شد، حتی خود نصف را حضرت فرمودند «و ذلک تضییع»! خود نصف هم تضییع است. این بیان به این وضوح [و] روشنی، خیلی هم در بند این نیستیم که حالا برای نصف خط بکشیم. چرا؟ چون علی ای حال کسی که عقب انداخته، عذری داشته، خواب مانده [و] امثال اینها، برای او اصل توقیت باقی است.[31]
و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
[1] لسان العرب؛ ج7، ص: 176
[2] كتاب العين؛ ج1، ص: 276
[3] لسان العرب؛ ج7، ص: 177
[4] الاسراء – ٣۶
[5] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 96
[6] الإسراء – آیه 78
[7] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج6، ص: 197
[8] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج6، ص: 176
[9] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج6، ص: 17٧
[10] الوافي؛ ج7، ص: 278
[11] علل الشرائع؛ ج2، ص: 340 ؛ تهذيب الأحكام؛ ج2، ص: 254
[12] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج6، ص: 198
[13] الإسراء – آیه 78
[14] ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة؛ ج2، ص: 368 – بحار الأنوار؛ ج80، ص: 139
[15] البقره – آیه 187
[16] بحار الأنوار؛ ج80، ص: 137
[17] العروة الوثقى (المحشى)، ج2، ص: 252 و 253
[18] العروة الوثقى (المحشى)، ج2، ص: 252
[19] العروة الوثقى (المحشى)، ج2، ص: 253
[20] العروة الوثقى (المحشى)، ج2، ص: 253
[21] العروة الوثقى (المحشى)، ج2، ص: 253
[22] العروة الوثقى (المحشى)، ج2، ص: 253
[23] الإسراء – آیه 78
[24] بحار الأنوار، ج89، ص: 83 – مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج17، ص: 305
[25] بحار الأنوار، ج89، ص: 83 – مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج17، ص: 305
[26] علل الشرائع؛ ج2، ص: 340 ؛ تهذيب الأحكام؛ ج2، ص: 254
[27] تاج العروس من جواهر القاموس؛ ج13، ص: 378
[28] تاج العروس من جواهر القاموس؛ ج13، ص: 378
[29] الفلق – آیه 3
[30] الاستبصار فيما اختلف من الأخبار؛ ج1، ص: 273 – تهذيب الأحكام؛ ج2، ص: 262
برو به 0:46:25
[31] شاگرد : ………چطور این طرف این مرزبندی، یک مرز بندی توقیتیِ به تمام معنای کلمه، قضا تولید میکند نیست. مرزبندی ترتیبی است برای ترتیب دادن کار مکلف، که اول واجبات را انجام بدهد بعدش منتقل به مستحبات [بشود]. قشنگ همان من نصف اللیل الی الفجر است، این هم الی نصف اللیل. دقیقا با همان مناسبت. چطور آن طرف را توسعه دادند، این طرف را هم توسعه بدهند! توسعه اصلا در خود بار معنای لیل خوابیده.
استاد : مدیریت توزیع؟
شاگرد : میخواهم بگویم یعنی روایات بحث صلاة اللیل هم می تواند شاهد باشد برای بحث ما …
استاد : که یعنی اصلا خود نصف، چرا دیگر نصف ؟؟؟ اگر بخشی هم بگذارند، جلو بیندازد و ذکر آنها هم ؟؟؟ توزیع شده باشد. شما اگر بخواهید مغرب و عشا را آن وقت بخوانید، پس دیگر نماز شب چه زمانی ؟؟؟
شاگرد : همان بحث غسل اللیل را که میفرمایید دو تا معنای ریشه ای گرفتند. بعضی انسباق گرفتند اصل و ریشه را که فرمودید، شاید لسان است ولی یک جماعتی، خود معنای ظلمت و سیاهی گرفتند، ریشه اصلی را به معنی سیاهی گرفتند. با غسف هم مناسب آمد، غسق و غسف آن هم به معنای ظلمت است. یک مبنا هم هست که انسباق را اصلا نمی گیرد! [در] تعبیرشان غسقة العین دارند که سیاه شد یعنی اظلم. بعد آن را میگویند فکر کنم از غسق العین استفاده میکنند که چشم سیاه شد، فاسد شد.
استاد: یادتان است مقاییس چه گفته؟
شاگرد: مقاییس اصلاً یک چیز دیگر گفت. متاسفانه چون دلوک هم من مراجعه کردم، مقاییس را یادم رفته ولی به نظرم مقاییس انسباق را نگفته بود. من در ذهنم، اول لسان گفته اگر اشتباه نکرده باشم.
استاد : من یادم نبود که دوباره مراجعه کنم.
علی ای حال اشتقاق کبیرش را باید از غسق، غسف و چیزهایی نظیر. این غسق در قرآن هست اما غسف در اشتقاق کبیر ؟؟؟ هست. «وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ»[31] آن را به معنای اذا کملت معنا میکنند نه بمعنای ؟؟؟ . معنای اذا اتسق یعنی اذا خسف یا نه، اگر به معنای والقمر اذا اتسق یعنی ؟؟؟؟ در اشتقاق کبیر با این مناسبت دارد.
شاگرد : من غسف رو ؟؟؟
استاد : و القمر اذا اتسق، یعنی بعد از ؟؟؟ کامل شد. غسق به معنای کمال، اگر ظلمتی که ؟؟؟ کنار می رود ؟؟؟ می رود در وادی کمال نمیرود در وادی ..
شاگرد : آن وقت من از معنای ظلام یک معنای تشکیکی محضرتان عرض کردم، امام که آمده به ما یاد داده الی غسق اللیل را تا نصف شب توسعه داده، منعی برای ادامه ؟؟؟ «اقم الصلاه لدلوک الشمس الی غسق اللیل». دیگر واقعا چند تا معنا می شود گرفت که با هم نیز جمع می شوند. یک معنا این است که آنی؛ آن لحظه ثلث مراد است ؟؟؟ یا نه الی اللیل یا الی انتهاءاللیل یعنی هر چقدر ظلمت پیدا بکند غسق اللیل به همان اندازه که این ظلمت شب ادامه پیدا بکند، شما بخوانید تا آن وقتی که هست. خب می خواهم ببینم این معنا هم جا پیدا میکند در آیه یا نه؟ یعنی ما بگوییم غسق اللیل حتی تا نهایة اللیل بگوییم؟
استاد : عبارت دو جور محتمل داشت. لدلوک الشمس الی حدوث غسق اللیل، یکی لدلوک الشمس الی استمرار و بقاء غسق اللیل
شاگرد : اگر به ما میگفتند الی ظلمة اللیل بخوانید، ما چه می فهمیم؟
استاد : همان جا هم هست الی ظلمة حدوث یا بقائش؟ انتخاب هر کدامش الان …
شاگرد : یعنی وجه دارد اصلش الان مطرح بشود در آیه ؟
استاد : لعل الاقوی ؟؟؟ همین بود.
شاگرد : نه از خود غسق استفاده کنیم.
استاد : لعل الاقوی که فرمودند همین بود که اثم ولی قضا ندارد.
شاگرد : خود کسی که متن آیه مواجه بشود، به او بگویند که این منظورش الی بقاء ظلمة اللیل است، این را استیحاش میکند، قبول میکند؟
استاد : مانعی ندارد. الان هیچ کدامش در ذهن من راجح نشد !
شاگرد 2 : امام تاخیر دادند تا نصف شب که غسق را دارند میگویند به معنای تشکیک ؟؟؟
شاگرد 3 : حاج آقا در عروه وقتی میگویند الی النهار …
استاد : از باب توسعه و یک نحو تمیم ظهور است یا کشف ظهور؟
شاگرد 3 : در عروه وقتی میگویند من بدهی ات را میدهم الی النهار یعنی اگر نهار شد [و] آن بدهی را نداده، می آید تخطئه اش میکند؟ آن بر میگردد میگوید هنوز که نهار باقی است. یک ظهور مّایی در حدوث دارد.
استاد : ثم اتموا الصیام اللیل ؛ این الی اللیل یعنی حدوث الیل، خیلی واضح است. بعد حدوث به ذهن می آید.
شاگرد 3 : آنی که میفرمایید قرینه باشد، شاید قابل حمل بر بقاء باشد ولی اگر قرینه نباشد، ظاهرا یک ذره یعنی خلاف ظاهر است.
شاگرد 4 : مناسبت حکم و موضوع هم جا تا جا فرق دارد. اگر بگویم من امروز بدهی اش را میدهم، تاروز می دهم، تا وقتی روز باقی است فرصت دارم، تا روز که آیا …
استاد : اگر میگوید بدهی شما را تا روز چهاردهم ماه میدهم؛ یعنی سیزدهم که تمام شد دیگر تمام است ؟ اذان صبح 14 دیگر تمام شده؟ یا نه تا پایان روز 14؟ این خیال میکنی … ولی روز چهاردهم میتونیم مطالبه کنیم. تا غروب صبر نمیکند.
شاگرد 3 : همین که میتواند مطالبه کند یعنی حدوثش قرینه است
استاد : علی ای حال یک خرده این دو تا احتمال جای فکر دارد. اینکه شما گفتید خیلی واضح نشد.
شاگرد 3 : ما بخواهیم قبلش مطالعه کنیم مطالبی که میفرمایید، بیشتر چطور باید پیش مطالعه کنیم ؟ یعنی الان مباحثی که مثلا شما وسط مطالب حدائق میفرمایید، خب معلوم است کجا هست یعنی یک حالت منظم و منضبطی دارد یا نه ؟
استاد : باید شما که منظم هستید، مطالعه منظم بکنید، مباحثه ما را منظم کنید. چون مباحثه ما هیچ نظمی ندارد.
شاگرد 3 : یعنی خیلی چیز نیست که مثلا کتاب خاصی، دو سه تا کتاب معروفی که بیشتر …
استاد : جواهر محور باشد خیلی خوب است. حالا ما کتاب بهجة الفقیه را میخوانیم. اما خود جواهر، همان طوری که سبک خود حاج آقا هم بود، محور کار شان جواهر بود. در کنار آن، حدائق هم زیاد میشد که [سر] درس می آوردند، مناهل می آوردند، مصباح الفقیه حاج آقا رضا می آوردند. اینها کتاب های جا افتاده و اصیلی هست که اول … بعد مهمتر باز که الان دسترسی به آن ممکن است خصوص اینجا نگاه کردن تاریخ بحث هاست. تک تک کتاب هایی که هست از قبل از شیخ مفید، دانه به دانه آدم ببیند بخشی مقصودش را در فایلی ذخیره بکند. کنار هم تاریخ بحث را دیدن، خیلی … حالا شما میفرمایید محقق فقط … آدم می رود می ببیند که مواردی هست که دیگران گفتند ولو حالا به اسم و به خصوصیات پیاده نشده بوده. در فضای علم اهل علم بوده این نظر ایشان ملاحظه میکنید؟ پس معلوم میشود که این همان اختلاف و همه اینها ریشه دار است. باید کسی که در فضای علمی کار میکند، همه نظر کسانی که اهل فکر بودند، اهل استدلال بودند را در نظر بگیرد.
شاگرد 3 : خود این مفتاح الکرامة هم در اقوال مثل اینکه قوی است.
استاد : بله مفتاح خیلی خوب است. واقعا یک نفر بودند اما چه کار کردند ! خیلی کتاب عالی است ! رضوان الله علیه.
دیدگاهتان را بنویسید