1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(۶٧)- بحث امتداد صف جماعت به سوی قبله |...

درس فقه(۶٧)- بحث امتداد صف جماعت به سوی قبله | صف مستطیل

نظر صاحب‌جواهر در رابطه با مسأله‌ی «جهت» قبله برای بعید-اشکال به صحت صلاة صف مستطیل بنابر قول به «جهت»-صاحب جواهر و تصریح به صحت صلاه در جهت با وجود عدم علم-قبول میزان عرف نزد شرع در مفهوم نه در مصداق-تعریف اصحاب از «جهت»-محاکمات علامه طباطبایی.
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=33458
  • |
  • بازدید :

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

محاکمات علامه طباطبایی

… سه تا را که یکی به عنوان مکاتبات عرفانی، اولین چاپش بود بعد به عنوان محاکمات در یادنامه، سوم هم به عنوان توحید علمی و عینی که دیگر محاکمات آقای طباطبایی را تتمیم کرده بودند. سومی وقتی چاپ شد دیگر من گرفتم اما خیلی مشغول به آن نبودم؛ آن دو تا که چاپ شده بود الان دارم  یادداشت کنم برو برگردد. خیلی جالب است نزاع بین دو تا اهل فکر و نظر است و به شدت هم همدیگر را تخطئه می‌کنند. از این جهتش کامل است. آخرین زور همدیگر را می‌زنند.

شاگرد: محقق روی کار سوار بود .

استاد: مرحوم اصفهانی هم در سن جوانی بودند شاید سی سال هم نداشتند؛ بیست و شش، هفت سال داشتند. خب یک جوان بیست و هفت، هشت ساله در مقام بحث با یک کسی که شاید نزدیک هشتاد بودند، پیرمرد بودند. شاگرد صاحب المیزان بود می‌گفتند که آقای طباطبایی گفتند: ما محاکمات نوشتیم حق را به آقاسیداحمد دادیم. جمله‌ی قشنگ دیگری که از صاحب المیزان نقل کردند گفت که بحث‌های حکمت و نهایه آقای طباطبایی گفتند: ما نظر نهایی‌مان را در محاکمات گفتند؛ در کل این مطالب نظر نهایی را در محاکمات گفتیم.

شاگرد: چه کسی نقل می‌کرد؟

استاد: یکی از رفقا که هم بحث ما بود.

مکاتبات-محاکمات-توحید عینی و علمی-آسیداحمدکربلایی-علامه طباطبایی.

 

برو به 0:02:38

 

 

نظر صاحب‌جواهر در رابطه با مسأله‌ی «جهت» قبله برای بعید

بحث دیروز وارد تعریف جهت شد و این که آن کسانی را که گفتند قبله کعبه هست، «عیناً للمشاهد و جهةً للبعید، للنائی» نائی که جهت قبله‌اش می‌شود، خیلی هم حرف‌های متعددی در این دو روز قبل بود، دیروز بود عرض کردم گفته شده است. مرحوم صاحب‌جواهر هم اول یک اشاره‌ای به این بحث می‌کنند که اگر خواستید مراجعه بفرمایید وقتی که خواستند دسته‌بندی اقوال بکنند در جلد هفت صفحه‌ی سیصد و بیست و چهار، ذیل صفحه «على أنها قد تقابل»[1]، از این «علی أنّها قد تقابل» مساله‌ی جهت را و «کلما ازداد» را مطرح می‌کنند ولی آن جا یک اشاره‌ای دارند و رد می‌شوند و حدود ده صفحه بینش راجع به حجر و مسائل دیگر مثل کل بدن و بعض بدن بحث می‌کنند. مقصود من عبارت «علی أنها قد تقابل» است تا پایان «و من ذلک کله» یا «و إن أبیت أن قبول کلامهم» سه چهار سطر می‌شود که آن جا اشاره‌ای داشتند. ده صفحه مطالب دیگر هست که تا صفحه‌ی سیصد و سی می‌آید؛ ذیل صفحه‌ی سیصد و سی دوباره به همان مباحث برمی‌گردند که استقبال عرفیتش منظور است، جهت، برای نائی است و شروع می‌کنند این‌ها را توضیح دادند الی صفحه‌ی حدود سیصد و سی و شش که شروع به رد قول محقق اردبیلی می‌کنند. در آن جا حدود پنج صفحه بعد بحث می‌کنند و اقوال را می‌آورند با آن تفصیلاتی که ایشان فرمودند. الان این صفحه‌ی بعدی که از بهجةالفقیه می‌خوانیم به نظرم یک نحو ناظر به رد حرف صاحب‌جواهر است برای مختاری که ایشان در جهت دارند و چندین بار تصریح می‌کنند که «و إن قطعنا بالعدم و إن علم العدم» که حالا عرض می‌کنم. به عبارت ایشان که رسیدیم، آن جاها مواضعش را از جواهر عرض می‌کنم.

خلاصه مرحوم صاحب‌جواهر در یک کلمه می‌گویند: استقبال کعبه میزان است و برای کسی هم که دور شد میزان استقبال عرفی است؛ استقبال عرفی نه تنها اتصال خط یا بلکه احتمال اتصال خط نیاز دارد بلکه آن احتمال برعکس تبدیل به علم شود یعنی علم هم داشته باشیم که خط متصل نمی شود باز کافی است. این فرمایش ایشان است. حرف ایشان با حرف محقق اردبیلی فرق دارد؛ آن‌ را که بعد می‌آیند مفصل ردش می‌کنند. ایشان می‌گویند: چون اتصال عرفی است دیگر اتصال خطوط میزان نیست. میزان نیست به این معنا که حتی اگر علم هم داریم که خط نمی‌رسد به کعبه، به مسجد و به حرم اشکالی ندارد. علم به عدم هم مشکلی ندارد.

شاگرد: ظن کافی است؟

استاد: علم به عدم هم کافی است! یعنی استقبال عرفی بس است ولو نه ظن دارید بلکه علم دارید به این که نمی‌رسد. این مبنای صاحب‌جواهر در استقبال بود. حالا چطور جمع می‌شود؟ وقتی حاج اقا عباراتشان ناظر به این می‌شود، آن جا بحث می‌کنیم. ممکن است یک چیزی در ذهن ایشان بوده آن استقبال عرفی را توجیه کنیم با بحث‌هایی که دیروز هم فی‌الجمله از آن صحبت شد. فقط آن تعریف‌هایی که ایشان ارائه می‌کنند خیلی خوب است.

فظهر من ذلك كله حينئذ أن المكلف به من غير فرق بين القريب و البعيد المقابلة المزبورة التي مع تعذر العلم بها ينتقل إلى الظن، فإن أراد الأصحاب بالجهة المذكورة في كلامهم للبعيد في مقابلة العين المذكورة للقريب ذلك فمرحبا بالوفاق، و إلا كان للنظر فيها تفسيرا و دليلا مجال، و قد ذكروا في تعريفها عبارات مختلفة[2]

یعنی از صفحه‌ی سیصد و سی و چهار دارند که «فظهر من ذلك كله حينئذ أن المكلف به من غير فرق بين القريب و البعيد المقابلة المزبورة التي مع تعذر العلم بها ينتقل إلى الظن، فإن أراد الأصحاب بالجهة المذكورة في كلامهم للبعيد في مقابلة العين المذكورة للقريب ذلك» اگر این استقبال عرفی مقصودشان است «فمرحبا بالوفاق، و إلا كان للنظر فيها تفسيرا و دليلا مجال» اصحاب و این هم «إن أرادوا» بعد «بالوفاق، و إلا» به میدان اصحاب می‌روند. این جا از جاهای یادداشت‌کردنی جواهر است. چند جا این طوری است که ایشان حرف اصحاب را قبول نمی‌کنند و به میدانش می‌روند. از جاهایی هم که الان جالب است و به میدان حرف اصحاب رفتند اقوال دیگران را می‌آورند بحث می‌کنند.

و هو صريح فيما ذكرنا أولا و آخرا، على أن ذلك كله منا مماشاة لبعض الأذهان التي تستوحش من التفرد بالقول، و لم تتفطن إلى أن الوحشة من الباطل و إن كثر القائل به، و الانس بالحق و إن قل.[3]

یک جایش می‌گویند: حالا ما این همه بحث کردیم که حرف اصحاب را به حرف خودمان برگردانیم «و هو صریح فیما ذکرنا أولا و آخراً» صفحه سیصد و سی و نه است. بعد می‌گویند: «على أن ذلك كله منا مماشاة لبعض الأذهان التي تستوحش من التفرد بالقول» این جا که می‌خواهند از اصحاب بگویند ولو اصحاب هم خلاف این گفتند فاصله بگیرند می‌گویند ما مماشاةً که استیحاش نکنند «و لم تتفطن إلى أن الوحشة من الباطل و إن كثر القائل به و الانس بالحق و إن قل.» خب این نکته‌ی جواهر این هم مقابل … از نوادر جاهاست. خود حاج آقا هم بحث می‌کردند معلوم می‌شد؛ جایی که یک کسی فقط بخواهد حق را بفهمد واقعا تحقیق می‌کند دل می‌دهد جلو می‌رود مطلب برایش واضح می‌شود. این حالا بیاید بگوید: وحشت است و تنها هستند این‌ها دیگر جا ندارد. لذا صاحب‌جواهر هم آن جایی که مطلب این طوری واضح می‌شود این طور عبارات را آوردند.

این بحث حدود دو ورق، چهار پنج صفحه بعد از آن که گفتم: «فإن أراد الأصحاب بالجهة … ذلك … فمرحبا بالوفاق، و إلا كان للنظر فيها تفسيرا و دليلا مجال و قد ذکروا» سه چهار صفحه بحث که بحث‌های خیلی خوبی هم دارند. یعنی چندین تعریف از بزرگان اصحاب و فقها آوردند. البته معلوم باشد که من این را عرض کردم فعلاً مقصودشان از اصحاب حدودا از محقق به بعد است. جلوترها نه، الان راجع به اصحاب که جهت را معنا می‌کنند شروعش «ففی المعتبر» است بعد روض و کلام فاضلین و شهیدین و این طور در تعریف این‌ها دور می‌زند که منظورشان از اصحاب این متأخرین هستند. متأخری المتأخرین هم مثل محقق اردبیلی بعداً حرف ایشان را رد می‌کنند. این محدوده را می‌گویند که اگر همراه ما هستند  مرحبا بالوفاق و الا لا نستوحش من الحق».

 

برو به 0:11:32

شاگرد: مرادشان همان جهت است؟

استاد: بله می‌گویند: منظور از جهت چیست. چند تا تعریف خیلی خوبی است. در این جلسه می‌خواهیم عبارت کتاب را بخوانیم که هم عبارت جلو برود، چند تعریف است که تعاریف خوبی است. دو تا هست که یک حالت ابهامی دارد. از فاضل مقداد و از محقق ثانی. در صفحه‌ی سیصد و سی و شش که آن دو تا قابل بحث و فکر است. ظاهرش چطور؟ آیا سر می‌رسد؟ آیا نمی‌رسد؟ چه می‌خواستند بگویند؟ آن باید بررسی جدا شود. این یک مقدمه‌ای است برای این که هفت هشت ده صفحه جواهر را یک نگاهی بفرمایید و از این جا راجع به بحث فعلی ما و در این صفحه‌ای که بحث ما می‌آید مطالب خوبی فرمودند.

اشکال به صحت صلاة صف مستطیل بنابر قول به «جهت»

ثمّ إنّ الاستشكال بصحّة صلاة الصفّ المستطيل، وارد علىٰ كلّ من القول بكون القبلة الكعبة، أو الجهة، أو التفصيل بين من في المسجد و خارجه، و من في الحرم‌ و خارجه مع المصير إلى الجهة لغير المشاهدين في كلّ من المسجد و الحرم، للزوم العلم بخروج الكعبة عن محاذاة الصفّ، و كذا جهة الكعبة، للعلم بعدم اتصال الخطّ من المصلّي؛ فلا وجه للجهة الثابتة مع احتمال الاتصال.[4]

ظاهرا در بهجةالفقیه به «ثمّ إن الاستشکال» رسیدیم. «ثمّ إنّ الاستشكال بصحّة صلاة الصفّ المستطيل، وارد علىٰ كلّ من القول بكون القبلة الكعبة، أو الجهة، أو التفصيل بين من في المسجد و خارجه، و من في الحرم‌ و خارجه مع المصير إلى الجهة لغير المشاهدين في كلّ من المسجد و الحرم» می‌فرمایند که این جا سه تا وجه می‌شود؛ یکی این که بگوییم کعبه عیناً قبله برای قریب است و خود کعبه جهةً برای بعید قبله است یا تفصیل بدهیم بگوییم که قبله کعبه است، «لمَن فی المسجد»، مسجد است، «لمن هو فی الحرم»، حرم است، «لمن هو خارج الحرم» و بعد حالا باز نائی را هم بیاوریم و جهت است «للنائی». نائی از مسجد، جهت مسجد است، نائی از حرم، جهت حرم است یعنی ولو تفصیل بین مسجد و حرم و کعبه دادیم اما جهت را هم مکمل بحث و جزء قول خودمان قرار دهیم. علی ای تقدیر اگر جهت را آوردیم مساله‌ی اشکال صف مستطیل می‌آید و باید حلش کنیم. «ثمّ إنّ الاستشكال بصحّة صلاة الصفّ المستطيل، وارد علىٰ كلّ من القول بكون القبلة الكعبة، أو الجهة، أو التفصيل بين من في المسجد و خارجه، و من في الحرم‌ و خارجه» اما «مع المصير»  قول به تفصیل را به این ضمیمه «مع المصير إلى الجهة لغير المشاهدي» یعنی جهت را برای غیر مشاهد در کار آوردیم ولو در اصل قبله تفصیل دادیم. «مع المصير إلى الجهة لغير المشاهدي في كلّ من المسجد و الحرم» استشکال به همه این‌ها وارد است. چرا؟ «للزوم العلم» لزوم العلم یعنی چه؟ یعنی «للزوم العلم فی الصف المستطیل». «للزوم العلم فی الصف المستطیل»ی که تشکیل شود «بخروج الكعبة عن محاذاة الصفّ» چون فرض گرفتیم صف مستطیلی است که از کعبه وسیع‌تر است «عن محاذاة الصف» «و كذا جهة الكعبة» یعنی وقتی صف مستطیل شد از جهت کعبه هم … چرا؟ چون صف مستطیل «لا بدّ له من الانحناء» اگر مستطیلی فرض گرفتیم که انحناء ندارد این را مشکل دارد که از جهت هم خارج می‌شود. «و کذا جهة الکعبة» یعنی علم به خروج از جهت کعبه. حالا چرا؟ این للعلمی که الان فرمودند تا پایین صفحه هم چند بار دیگر هم به آن استشهاد شود مبنای بحث است همان چیزی است که مبنای رد حرف‌های صاحب‌جواهر هم می‌شود؛ تا اندازه‌ای که منِ طلبه می‌فهمم و تا چه اندازه‌ای به مقصود فرمایش ایشان می‌رسیم. «للعلم» چرا اشکال صف مستطیل وقتی کلمه جهت را آوردید ولو حرم و همه این‌ها بگیرید وارد است؟ «للعلم بعدم اتصال الخطّ من المصلّي؛» در این جا چون صف طولانی است و فرض گرفتیم با هم مساوی‌اند و انحناء هیچ ندارد در این صف مستطیل علم پیدا می‌کنیم «بعدم اتصال الخطّ من الصلّی» خلاصه در بین مصلین یک کسی است که علم پیدا می‌شود که از او اتصال خط به کعبه، به حرم و به مسجد چون دور هستند و صف هم مستطیل است نخواهد شد. «للعلم بعدم اتصال الخطّ من المصلّي؛»

شاگرد: خط و خطوط این جا فرقی ندارد؟ خطوطی که گفتید …

استاد: الان صف، صف مستطیل است، هر مصلی یک خطی دارد، در این صف خلاصه می‌دانیم بطلان آمد، ما که می‌گوییم: صف مستطیل باطل است قبلا هم گفتیم مقصود این نیست که کل فردٍ فردٍ منهم باطل است، یعنی تمامشان صحیح نیست.

شاگرد: علم اجمالی داریم که حداقل یک نفر …

استاد: بله یک نفر هم در بینشان باطل باشد برای ما کافی است و این صف مستطیل بأثرها صحیح نیست و یکی باطل در آن است. «للزوم العلم بخروج الكعبة عن محاذاة الصفّ المستطیل و كذا جهة الكعبة عن خروج صف المستطیل، للعلم بعدم اتصال الخطّ» از تک تک مصلین که برود از بین همه می‌دانیم که یک نفر نمی‌رسد. اگر صد هزار خط فرض گرفتیم رفت، در بین این صد هزار تا علم داریم که یکی از آن‌ها به طرف جهتی که می‌رود به کعبه و به حرم و به مسجد نمی‌رسد چون فرض گرفتیم اطول از این‌هاست. «بعدم اتصال الخط من المصلّي؛ فلا وجه للجهة» این «فلا وجه» آن بزنگاه است که سه چهار بار صاحب‌جواهر تصریح به خلاف این کردند. ایشان می‌فرمایند: «فلا وجه للجهة» این جا معنا ندارد بگوییم: رو به جهت بایست. آی صف مستطیل! جهت برای تو کافی است. چرا؟ «فلا وجه للجهة الثابتة مع احتمال الاتصالاصلا جهت جایی مقبول است که احتمال بدهیم خط به کعبه می‌خورد نه این که علم داشته باشیم نمی‌خورد. اصلا موضوع جهت جایی است که احتمال اتصال خط بدهیم اما حالا که علم داریم که متصل نیست این جا دیگر آن حرف نمی‌آید.

صاحب جواهر و تصریح به صحت صلاه در جهت با وجود عدم علم

لكن و إن صدق استقبال العين للبعيد بذلك الاستقبال الصوري إلا أنه لا يتوقف على الموازاة المزبورة، بل الظاهر تحققه و إن لم يعلم، بل و إن علم العدم، و به يظهر الفرق بين العين و الجهة كما تسمعه محررا إن شاء الله، هذا.[5]

خب صاحب‌جواهر چند جا به خلاف این حرف تصریح می‌کنند؟ من صفحاتش را می‌گویم شما یادداشت بفرمایید برای این که چون تصریح به خلاف می‌کنند خوب است. یکی جلد هفت صفحه‌ی سیصد و بیست و پنج سطر دوم می‌فرمایند: «لكن و إن صدق استقبال العين للبعيد بذلك الاستقبال الصوري إلا أنه لا يتوقف على الموازاة المزبورة» یعنی خطوط موازی که از مصلین خارج می‌شود همه برسند. «بل الظاهر تحققه» تحقق این استقبال «و إن لم يعلم» به چه؟ به این که این خطوط برسد یا نرسد. «بل و إن علم العدم» علم هم داشته باشیم که نمی‌رسد باز کافی است. «و به يظهر الفرق بين العين و الجهة» در مبنای خود ایشان که بعدا هم می‌گویند: «لا تستوحش من التفرد» مبنایشان این است. می‌گویند: استقبال این است که عرفاً هم بگویند به طرف او هستید. علم داری به عدم اتصال خط از موقف خودت به کعبه و حرم، علم به عدم هم باز مضر نیست. «و إن علم العدم» پس در جهت، علم به عدم هم مضر نیست. این فرمایش ایشان بود.

نعم لا يعتبر في الصدق المزبور وقوع خط المستقبل حال استقباله على المستقبل بالفتح مطلقا، ضرورة تحققه عرفا في المشاهد من الأجرام من بعد و إن قطعنا بعدم اتصال جميع الخطوط بها، و من أراد …[6]

باز دو سه جا تصریح می‌کنند. «نعم لا يعتبر في الصدق المزبور وقوع خط المستقبل حال استقباله على المستقبل بالفتح مطلقا» خط لازم نیست برود. «ضرورة تحققه عرفا» این استقبال عرفی «في المشاهد من الأجرام من بعد و إن قطعنا بعدم اتصال جميع الخطوط بها، و من أراد …» این هم باز یک تصریح بود.

همین صفحه‌ی سه سطر به آخر می‌فرمایند: «و من لم يكن كذلك بل كان يصدق عليه انه مستقبل لها و إن لم يعلم اتصال خط موقفه بل و إن علم العدم لم يعتبر فيه ذلك»[7] این هم مورد سوم است که علم به عدم اتصال خط داریم و باز اشکال ندارد.

شاگرد: صاحب جواهر، نظر مخالف را هم می‌فرمایند؟ یا علی المبنا دارند حاج آقا می‌فرمایند؟ می‌گویند که اگر ما رسیدیم …قطع بداند آن وقت جهت هم کمک نمی‌کند.

 

برو به 0:21:28

استاد: حاج آقا روی مبنای مشهور در تعریف جهت! تعریف‌هایی هم که صاحب‌جواهر می‌آورند خیلی از تعاریف این بود؛ باید احتمال وصول خط بدهید و قطع به عدم خروج کعبه از آن منقطه جهت داشته باشید؛ تعریف رایج این بود. «احتمال اتصال الخط إلی الکعبة و قطع بعدم خروج الکعبة» از این ناحیه جهت. این را آن‌ها فرمودند اما این تصریحی که صاحب جواهر دارند که «وإن علم العدم» یعنی «قطعنا بعدم الاتصال» اشکال ندارد با این که صدق استقبال عرفی است ، این در کلمات دیگران نیست لذا آن چه که حاج آقا فرمودند بر طبق همان چیزی است که اصحاب گفتند. جهت آن است که احتمال باید باشد؛ صریحا فرمودند: «فلا وجه للجهة الثابتة» الثابتة یعنی چه؟ یعنی موضوع جهت جایی است که احتمال للاتصال داده شود؛ نباید احتمال صفر باشد. می‌گویید: جهت کعبه یعنی احتمال می‌دهم خطی که از من دارد می‌رود به کعبه بخورد؛ نه قطع دارم به این که نمی‌خورد. این جهت چه فایده دارد؟ اصلا جهت این جا ثابت نیست.

این سه تا شد؛ به نظرم یک مورد دیگر هم بود که «و إن علم العدم» را فرموده بودند. حالا الان دیگر جایی را پیدا نکردم. این سه مورد بس است برای تصریح ایشان به این که قطع به عدم هم باشد مضر نیست. 

شاگرد: اگر استقبال عرفی باشد که حاج آقا فرمودند.

استاد: صاحب‌جواهر گفتند.

شاگرد: نه! آن مواجهه‌ی عرفی که حاج آقا انسان را فرمودند. اگر این باشد دیگر عدم قطع عرفی است و اصلا معنا ندارد که برسند یا نرسند.

استاد: آن حرف صاحب‌جواهر می‌شود. صاحب‌جواهر هم همین را می‌گویند. می‌گویند: «لا نستوحش من التفرد». نظر ایشان این است که استقبال عرفی کافی است «و إن قطعنا بعدم اتصال الخط» قطعنا بعدم! حاج آقا می‌فرمایند: احتمال نباید صفر باشد، باید استقبال عرفی باشد به نحوی که قطع به عدم اتصال خط نداشته باشیم؛ احتمال بدهیم می‌رسد.

قبول میزان عرف نزد شرع در مفهوم نه در مصداق

شاگرد: شما فرمودید استقبال انسانی است، مواجهه‌ی عرفی است، انسانی است و دقت عقلی نداریم و این جا قطعا مواجهه‌ی عرفی است. حالا با این مواجهه‌ی عرفی اصلا ما کاری نداریم خطی برسد یا نرسد وقتی عرفا به آن بگویند …

استاد: برسد به معنای فعلیت درست می‌فرمایید یعنی علم به وصول را حاج آقا لازم نمی‌دانند و چند بار هم تکرار می‌کنند اما احتمال وصول نباید صفر باشد یعنی علم به عدم وصول نداشته باشیم.

شاگرد: عرف این جا باید تشخیص دهد.

استاد: خب اگر عرف علم به عدم وصول دارد، می‌گوید من به طرف کعبه‌ام؟

شاگرد: ذهن عرف اصلا به این چیزها خطور نمی‌کند.

استاد: اگر توجه کند چه می‌گوید؟ می‌گوییم شما به طرف کعبه ایستادی اما علم است که اگر این خطی که از توست به کعبه برود به کعبه نمی‌رسد.

شاگرد: عرف اصلا دنبال چنین علمی نیست و عرفاً می‌گویند رو به قبله است.

استاد: چرا عرف نیست؟ ما یک صفی درست می‌کنیم اصلا کعبه مگر چند متر است؟ پانزده متر است؛ یک صف کاملا مستطیل صد متر بعد به عرف می‌گوییم الان با این که صاف ایستادید همه‌ی خطوط شما به کعبه می‌آید؟ به شک می‌افتد. می‌گوییم استقبال عرفی شما هست، همه عرفا رو به کعبه‌اید اما بعضی از شما خطوطتان علم دارید نمی‌رسد.چه کار می‌کنید؟

شاگرد2: آن جا که علم است اصلا محقق نمی‌شود؛ استقبال را شما به خط موازی نگیرید، به همان صورت زاویه‌ی دید بگیرید، برای عرف اصلا همچین علمی محقق نمی‌شود الا این که الان ما دستگاه خیلی پیشرفته …

شاگرد: اصلا دنبال همچین علمی نیستند، مواجهه عرفاً رو به قبله است.

استاد: آن یک حرف دیگری است؛ بحثی که دیروز شد که دسته خطوط برود، رفتن دسته خطوط توجیه بعدی برای خیلی از اشکالات این جاست. الان هم که حاج آقا فرمودند: علم به عدم اتصال داشته باشیم …

شاگرد: صاحب‌جواهر هم وقتی می‌گویند قطع داریم نمی‌رسد آن هم به همان واجب عرفی برمی‌گرداند؛ بعد چطور می‌خواهیم درست کنیم که ما قطع داریم نمی‌رسد؟ چطور می‌خواهیم درستش کنیم؟ با عرف درست می‌کنیم. خب این جا هم عرف …

استاد: توجیه دارد یا ندارد؟ حاج آقا می‌فرمایند: عرف آن جایی که مسامحه‌ی قطعیه خلافش داریم، عرف فایده ندارد یعنی وقتی شما قاطع به عدم اتصال خط هستید، نمی‌توانید بگویید: عرف می‌گوید.

شاگرد: این را دقت عقلی می‌گوید، از عرف درنمی‌آید.

استاد: نه! در آن جاهایی است که مثل این که وقتی شارع می‌فرماید: یک صاع گندم بدهید در محاسبه‌ی اصل صاع به عرف مراجعه می‌کنید که صاع را چقدر می‌داند اما در صغرایش اگر عرف مسامحه می‌کند صد گرم این طرف، آن طرف است شرع به شما اجازه نمی‌دهد که بگویید: چون عرف صدگرم هم کم و زیاد بود، یک صاع می‌گوید شما حق دارید صد گرم کمتر بدهید. یعنی جایی که مسامحه‌ی عرف هست، مسامحه‌ای که برمی‌گردد به آن جایی که خود شارع از عرف موضوع را تعیین کرده مسامحه‌ی او مجاز نیست. مثل کر. در رساله‌ها می‌نویسید کر مثلا باید سیصد و چهل و هشت لیتر باشد، عرف می‌گوید: حالا اگر نیم لیتر هم کمتر بود مثلا سیصد و چهل و هفت و نیم، در رساله می‌گویید: این جا، جای مسامحه‌ی عرفی نیست. یعنی کر و پیمانه را ما از عرف گرفتیم اما اگر در تطبیقش عرف مسامحه می‌کند، شرع دیگر اجازه نمی‌دهد که شما بگویید در رساله آمده سیصد و چهل و هشت لیتر، شما بگویید سیصد و چهل و هفت و نیم هم عرف می‌گوید همان است. می‌گویند: هنوز به کر نرسیده است. خودتان مساله را جواب می‌دهید. یک ذره هم کمتر باشد به کرّ نرسیده است.

شاگرد: بحث در مانحن فیه در همان مفهوم است، در مصداق نیست.

استاد: اصلا علم دارید که خود عرف را تذکر می‌دهید لذا هم آقایان مدام می‌گویند: عرف را در آن فضا نبر، من هم صف برایت کشیدم برای این که عرف در این فضا مجبور شود. الان عرف این صف طولانی را می‌بیند، خب می‌گوییم: ببین این صف خلاصه یکی از این‌ها نمازش باطل است. چرا؟ چون علم داریم در این‌ها یک نفر هست که خطش به کعبه نمی‌رسد، اگر طولانی‌تر شود به مسجد هم نمی‌رسد. چون صف از مسجد طولانی‌تر شده است.

شاگرد: الان بحث سر این است که این مواجهه‌ی عرفیه در کلام صاحب‌جواهر به این است که حتی اگر علم دارید خط را اگر بکشید به کعبه نمی‌خورد. علم را دارید ولی یک خرده این طرف‌تر است ولی باز هم عرفاً مواجهه می‌گویند. حاج آقا به صاحب‌جواهر می‌فرمایند: اگر تو علم به خلاف داری عرف مواجهه نمی‌گوید.

استاد: عرف چون احتمال می‌دهد مواجهه می‌گوید. اصلا عرف می‌گوید: جهت این طرف است یعنی احتمال می‌دهم که خطی بکشیم می‌رسد؛ احتمال می‌دهم نه این که قطع دارم خطی بکشید نمی‌رسد.

شاگرد: عرض می‌کنم اگر طیف خطی باشد …

استاد: آن حرف دیگری است که …

شاگرد: می‌خواهم بگویم چرا این را در این داخل نمی‌کنیم؟ چون بحث این است که اصلا مواجهه‌ی عرفی با طیف خطی معنا می‌شود. اگر طیف نداشته باشیم دیگر مواجهه همان بحث قبلی می‌شود که باید از پیشانی بکشیم و برویم.

استاد: آن چیزی است که اصلا نیازی نبود؛ خود صاحب‌جواهر «وان علم العدم» کار را خراب می‌کند. «و إن علم العدم» مبنایی برای همین است که اتصال خط باید برود. شما اگر اساساً …

شاگرد2: ایشان فرمودند: خطوط موازی هم …

استاد: خطوط موازی باید برود بعد فرمودند: نیاز نیست برسد اما اگر اصلا دید خودمان را از استقبال عوض کردیم یعنی به فرمایش شما وقتی استقبال عرفی می‌گوییم، عرف در ارتکاز خودش دسته خطوطی با زاویه می‌بیند آن وقت برمی‌گردیم ارتکاز صاحب‌جواهر هم که برایشان واضح بود و فرمودند هم «لا نستوحش من التفرد» تحلیلش می‌کنیم، تحلیلی که خود ایشان خلافش را کردند یعنی وقتی خواستند تحلیل هندسی بکنند خطوط را می‌کشند بعداً می‌گویند: علم داریم نمی‌رسد. ما می‌گوییم: شما علم دارید نمی‌رسد چون یک خط می‌برید. یکی دیگر هم موازی آن، کناری هم یک خط موازی دیگر؛ شما این راه را عوض کنید. از هر مصلی دسته خطوطی با زاویه‌ی مشخص جلو ببرید حالا دیگر این حرف شما نمی‌شود بگویید: «علمنا بعدم الاتصال» میزان این دسته خطوط است، این دسته خطوط برخوردش را احتمال می‌دهیم بلکه بالاتر، علم داریم به یکی از این خطوط کعبه می‌رسد. این بیانی که دیروز بحثش کردیم اگر صاف بشود خیلی پرفایده است. یعنی از احتمال اتصال و علم به عدم اتصال صاحب کفایه خلاص می‌شویم به علم به اتصال. پر فایده نیست؟ خیلی فایده دارد. الان دیگر در استقبال عرفی ما علم به اتصال خطوط حتی یک مصلی داریم به مواجهه‌ی با کعبه. چرا؟ چون قرار شد یک خط واحد هندسی میزان نباشد، میزان دسته خطوطی باشد که از مقادیم بدن او با یک زاویه‌ی کانون ملاحظه او صادر می‌شود جلو می‌رود. خب این طوری کسی که جهت کعبه را به دست آورده، قاطع است که کعبه در این محدوده است ولذاست آن چیزی که اصحاب گفته بودند دیدید که یک معنای قشنگی پیدا می‌کند. اصحاب فرمودند: جهت چیست؟ آن مقدار سمتی از افق است که احتمال می‌دهید خط شما به کعبه برسد، این یعنی یک خط اما قطع دارید کعبه از این محدوده بیرون نیست. این محدوده یعنی همان دسته خطوطی که یک صف در پیشرفت خودش درست می‌کند نه یک خط باشد. آن چیزی هم که در ذهن من است اگر این طوری جلو برویم همه‌ی کلمات جمع می‌شود، ارتکازات هم جمع می‌شود، اشکال صف مستطیل هم به چند تا وجه حل می‌شود.

تعریف اصحاب از «جهت»

شاگرد: یک بار دیگر می‌فرمایید نظر اصحاب چه بود؟ اصحاب می‌گویند: جهت چیست؟

استاد: اصحاب گفتند که جهت آن چیزی است که یک منطقه‌ای افق روبروی مستقبل که احتمال می‌دهد خطی از مصلی برود به کعبه برسد، قطع به عدم ندارد ولی در عین حال قطع دارد که کعبه‌ی مشرفه از این محدوده‌ی جهت بیرون نیست ولذا احتمال می‌دهد که آن جا هم عرض کردم اگر احتمال ندهد اصلا نمی‌شود بگویند: احتمال بدهد اما قطع هم دارد کعبه بیرون است. معنایش این است که یک محدوده‌ای را تعیین می‌کنید، علم دارید کعبه در این محدوده هست، اتصال خطوط را با احتمال درست می‌کنید. شما اگر مواجهه را مجموعه‌ی این خطوط گرفتید آن وقت دیگر علم به اتصال دارید. چون این طیف من حیث المجموعش کعبه درون این سطح آن‌ها قرار بگیرد و می‌گیرد.

شاگرد: من یک سوال فقط داشتم که اگر مواجهه را به این فرمایش شما نگیریم الان حاج‌آقا و صاحب‌جواهر مواجهه را چه معنا می‌کنند که در آن صغری با هم اختلاف می‌کنند؟ چون فکر می‌کنم مواجهه همین طیفی دیدن است. شما می‌فرمایید: ارتکاز قدما همین طیفی بوده است.

 

برو به 0:33:38

استاد: ارتکاز همه همین است ولی چون دسته خطوط بردن، تحلیل هندسی این ارتکاز است، این تحلیل باید زبان بگیرد، حرف بر طبق آن جلو برود. خب فضای هندسه و تدقیق این است که معمولا وقتی می‌رویم پیاده کنیم یک خط می‌گذاریم. آن دقت نظر را إعمال می‌کنیم. دقت نظر هم لازمه‌اش گرایش ذهن به یک خط است و حال آن که بعضی جاها … آن روز عرض کردم تفاوت بین استقبال انسانی با هندسی … همه جا کار با هندسه و یک خط، کار نیست، خیلی جاهاست که به یک چیزهایی برمی‌گردد که انسان او را صدق عرفی استقبال است یعنی انسان یک کارهایی می‌کند بیش از این که در یک خط دقت بکند و با مجموعه‌ای از این چیزها انجام می‌دهد. مثلا می‌بینید چیزی گم کرده می‌گویند شما یک درّی را گم کردید؛ کجاست؟ این جاهاست. در مجموعه‌ی چیزها افتاده پیدا نمی‌کنید. یک راه این است که می‌گردیم؛ پس بگردید تا درّ را پیدا کنید. یک راه هم این است که کل آن چه را که فعلا این جا هست جمعش کنید تا بعد بگوییم ما درّ را داریم. می‌گوییم چیزهای دیگر هم که هست! خب باشد. درّ به شرط لا که نیست، بگوییم درّ آن است که کنارش یک کاغذ هم مثلا نباشد؛ درّ به شرط لا نیست. عرف این کار را می‌کند. می‌گویند این‌ها را برمی‌دارند چون الان سختم است درّ را پیدا کنم، مجموعه‌ی این‌ها را برمی‌دارم درّ داخل است ولو غیرش هم هست. عرف این کار را می‌کند. می‌گوید: من یک جهتی، یک سطحی مجموعه خطوطی می‌فرستم که علم دارم کعبه مشرفه در این‌ها هست؛ علم دارم که در این‌ها هست ولو غیر او هم هست؟ من با این مجموعه سر و کار دارم، نه با یکی از این‌ها. میزان در مواجهه یک خط نیست، میزان مجموعش است که به صورت زاویه جلو می‌رود ولذا زاویه هم که شد، هر کسی که ارتکاز عرفی است صاف … «کلما ازداد بعداً ازدادت سعة المحاذاة» چون زاویه این طوری است هر چیزی ضلعش جلو می‌رود، آن باز شدگی‌اش بیشتر می‌شود.

بنابراین الان این چیزی که ایشان فرمودند: «فلا وجه للجهة الثابتة مع احتمال الاتصال» این حرف، حرف خیلی خوبی است، اصلا جهت آن چیزی است که احتمال اتصال بدهیم. خب چرا پس صاحب‌جواهر گفتند که ولو علم به عدم اتصال داشته باشیم. ایشان یک خط در نظر گرفتند. آن یک خطی را که در نظر می‌گیرند می‌گویند گاهی وقت‌ها می‌شود علم دارم آن خط ما بین‌العینین من نمی‌رسد. آقای صاحب جواهر! شما علم دارید که آن مجموعه‌ی خطوط هم نمی‌رسد؟ آن که برمی‌گردد ممکن است ما را توبیخ کنند و حتی بزنند، بگویند آخر مگر من استقبال عرفی نگفتم؟ عرف یعنی همین! عرف این کار را در ذهن خودش انجام می‌دهد؛ مجموعه خطوط در نظر می‌گیرد همان هست؛ بین کلمات جمع می‌شود.

شاگرد: این تناقض صاحب‌جواهر نیست که ما مواجهه به قبله داریم با این حال علم هم داریم به قبله نمی‌رسد. این حرفش تناقض نیست؟ اگر عرفی است ما مواجهه با قبله ایستادیم، بعد هم از آن طرف می‌گوییم علم هم داریم که به قبله نمی‌رسیم. چه مواجهه‌ی عرفیه‌ای است؟

استاد: می‌گفتند در تناقض چند تا وحدت شرط است؟ هشت تا یا نه تا. تناقض وقتی است که ایشان همانی را که دارند اثبات می‌کنند نفی کنند. «علم العدم» عدم چه؟

شاگرد: قضیه را برای شخص با مواجهه‌ی عرفی اثبات می‌کند. از آن طرف هم می‌گوید یقین دارم …

استاد: این خطی که از این پیشانی شما می‌رود به آن نمی‌خورد.

شاگرد: هیچ خطی!

استاد: نه! اگر آن را بگویند که تناقض است. من تحلیل کردم. اصلا دسته خطوط الان هم در کتاب‌های امروزی اگر پیدا کردید حتما بگویید. این دسته خطوط رفتن در شروح عروه اگر پیدا کردید حتما بگویید، نشد بگردم. من این طوری در ذهنم آمده که اگر ما به جای تک خط، مجموعه خطوط در نظر بگیریم کلمات با هم جمع می‌شود.

شاگرد: همه رو به قبله بایستند.

استاد: این طوری! و لذا آن تحلیلی که قبلا همه می‌گفتند: خط، خط، الان هم حاج آقا خط می‌فرمایند، یعنی تک خط. یک تک خط است علم داریم نمی‌رسد ولی علم داریم استقبال عرفی هم هست. صاحب‌جواهر تناقض نگفتند. تک خط نمی‌رسد. اگر مجموع بگیرند عین خود استقبالش است. آن چیزی که علم به عدمش را نفی می‌کنند غیر از آن چیزی است که اثبات کردند. استقبال عرفی را اثبات کردند که متوقف بر مجموعه خطوط است. علم به عدم یک خط از این مجموعه خطوط دارند که آن تناقض نمی‌شود و وحدات هشتگانه و نه‌گانه در آن نیست.

شاگرد: عدم علم در ذهنم تمام خطوط آمد.

استاد: نه! تمام خطوط این جا مطرح شده است. عرض می‌کنم هر کدام از آقایان این دسته خطوط را به این نحو ملاحظه کردید مطلبش باز دیدم گفته شده، مطلبش گفته شده، اصل همان ارتکاز عرفی را در خیلی از کلمات پیاده کردند اما این که خلاصه بحث را از تک خطی رها کنیم و اگر این طوری باشد پیدا کردید حتما به ما بفرمایید.

شاگرد: در این عبارت «فلا وجه للجهة» آن جمع‌بندی که فرمودید را می‌خواهند بفرمایند؟

استاد: «فلا وجه» را ایشان مبنای اتصال خط جلو می‌برند، آن وقت علم به عدمش را مضر می‌دانند. اگر مجموعه خطوط باشد قطع به اتصال مجموع داریم من حیث المجموع اما ایشان فرمودند که ما باید اتصال خط را احتمال بدهیم. پس معلوم می‌شود تک خطی منظور است و الا اگر مجموع بود وقتی متوجه جهت می‌شویم علم به مجموعش داریم. یکی را باید احتمال بدهیم لذا فرمودند: «للعلم بعدم اتصال الخط من المصلین» این تک خط است. وقتی علم به عدم اتصال خط من المصلی داریم در این دیگر جهت هم باطل شد. «فلا وجه للجهة» شما علم دارید خط از مصلی به او نمی‌رسد. چه جهتی؟! آخر می‌گوییم چه مانعی دارد؟ می‌گویند: «الثابتة» جهت جایی است که احتمال اتصال بدهید، نه آن که قطع به عدم اتصال دارید. روی مبنای تکی اشکال هم این را فرمودند.

شاگرد: در این دسته خطوط که فرمودید به زاویه‌ی سی و پنج درجه یا چهل و پنج درجه این خطوط باید برسد.

استاد: یعنی اگر بین‌العینین شما محور پیشرفت باشد مثلا سی درجه، سی و پنج درجه دست راست این خط و سی درجه این طرف، مجموعش یک زاویه‌ی شصت درجه می‌شود. قاعده‌اش در چشم است ولی این قاعده‌ی مخصوص دید میزان استقبال نیست. دیروز عرض کردم این‌ها برای پیشرفت بحث است. الان هر چه جلوتر هم بروید دقت بکنید زوایایی از بحث روشن می‌شود؛ بهترین چیز برای استقبال عرفی مقادیم بدن است به عنوان یک سطحی که نمی‌شود بگویند: کروی، مثل اسطوانه فرض نگیرید؛ لوبیا دیدید چطوری است؟ سطحی مثل لوبیا؛ لوبیا اسطوانه نیست، کره هم نیست، عرف مقادیم بدن را دقیق در نظر می‌گیرد که می‌گوید آن وقت …

شاگرد: مسطح نیست اما چیز هم نیست.

استاد: لذا خطوطی هم که از او می‌رود کروی نیست؛ خطوطی که از کره خارج می‌شود چون از مرکز کره بیرون می‌رود، انتشار خطوط یک جور است اما اگر مثل یک لوبیا فرض بگیرید، خطوطی که می‌خواهد از سطح او برود مفید و نامفید پیدا می‌کند. یعنی یک چیزهایی در لوبیا دارید که از آن وسط می‌رود که تقریبا مثل صاف است. یک جایی می‌رسید که جلوی شانه‌هاست، جلوی شانه‌ها می‌تابد تا آن بغل شانه که نود درجه می‌شود. هر کدام از این‌ها ظرافت‌کاری‌هایی است که صدق استقبال عرفی را عرف در نظر می‌گیرد برای این که این حرف‌ها را بزند. آن هم که دور می رود دیروز عرض کردم …

شاگرد: حالت نشسته هم ملاحظه می‌شود؟ آن کسی که می‌نشیند دیگر نوک زانوهایش فی‌الجمله یک زاویه‌ای از هم می‌گیرند.

استاد: سر زانوها اگر …

شاگرد: تقریبا غیر ممکن است که کسی بخواهد این طور جفت سیخ رو به جلو بخواهد بایستد.

استاد: بله تشهد که می‌خواهند زانوها به صورت طبیعی یک مقداری زاویه می‌گیرند.

شاگرد: یا یک کسی که اصلا وظیفه‌اش نشسته نماز خواندن است

استاد: و مربع هم می‌نشیند. آیا این رکبه‌ها به این طرف هستند یا نه؟ مقادیم سر زانو است، این‌ها باز رو به قبله است. علی ای حال مثلا زن که زانوهایش را بالا می‌آورد، سر زانو میزان نیست که بگوییم الان سر زانوی تو از استقبال به آسمان رفت، آن جلوی زانو، آن کاسه زانو، آن چیزی که همان میزان در رکب است و مقادیم آن است.

شاگرد: در این خطوط فرمودید که الان مثلا طرف می‌تواند سی درجه این طرف و آن طرف بچرخد. لکن ارتکاز مسلم در متشرعه است که اگر قبله طرف است نمی‌شود ده درجه این طرف‌تر بایستد بگوید این هم قبله است. اگر قبله این طرف است همین طرف است، باید بایستد بخواند حالا اگر اشتباه باشد باید تصحیحش کنیم.

استاد: حالا آن حرف، حرفی است که دنبالش می‌آید و حالا نمی‌دانم در بهجةالفقیه مطرح فرمودند یا نه؛ در جامع المسائل دارند که وقتی قبله محرز شد انحراف عمدی چقدر از آن جایز است؟ ما می‌گوییم: هیچ اما این طور نیست. حرف محقق اردبیلی که به کنار، ایشان که می‌گوید: عمداً شما آزاد هستید؛ آن که هیچ! مشهور و الان هم که می‌گویند: آزاد نیستید باز در جامع‌المسائل به نظرم عرض اصبع دارند؛ می‌گویند عمدا به پهنای یک انگشت شما می‌توانید اختیاراً مهرتان را یک مقداری این طرف بکشید که آن متشرعه این‌ها را دقت نمی‌کنند که مهر شما الان یک کمی این طرف و آن طرف می‌کنیم بگویند نمازت باطل شد. بدن شما در نماز یک کمی تکان بخورد بگویند که استقبال به هم خورد. کسی کنار شما رد می‌شود، شانه‌ی شما کج بشود بگویند: استقبال به هم خورد؛ یا واضح‌تر شما عکس‌هایی که از صفوف جماعت نگاه کنید، می‌بینید یکی کمی کج ایستاده، آن یکی …

شاگرد: شما مجبورید این زاویه‌ی دید را کوچک بکنید که به اندازه اصبع بشود.

استاد: آن زاویه‌ی دید برای جهتی است که محفوظ می‌ماند برای احتمال اتصال خط اما این که شما مرتب این محدوده‌ها را ببرید بی‌احتیاطی کنید بروید به محدوده‌ی این نزدیک بشوید آن کاری است که عرف انجام نمی‌دهد؛ مدام عمداً در محدوده برود، یک حدش را مراعات می‌کند، تا آن محدوده‌ی نهایی برود این کار را نمی‌کند ولی به نظرم خود حاج آقا می‌فرمودند: مرحوم آقای نائینی شاید حتی دو انگشت یا چهار انگشت می‌گفتند اختیاراً جایز است که آن طوری بایستد. تا شش انگشت هم از یکی دیگر از علما نقل می‌کردند. مرحوم آقای حکیم هم از بعض مشایخنا که اگر مرحوم آقای نائینی بودند گفتند که آن تقوس رأس باعث می‌شود که یک محدوده‌ای جهت … یعنی انحراف عمدی به اندازه‌ای که مغتفر است در کلمات فقها مطرح است. یک انگشت و دو انگشت است.

 

برو به 0:46:19

شاگرد: یا استحباب تیاسر اهل عراق.

استاد: بله که آن هم … اتفاقا جالب است این بحث‌ها برای این است؛ چون از نظر ثبوتی در تیاسر به مشکل برخوردند مدام دیدید که حالا دیگر مبنایی کردند. خود محقق اول که اول تیاسر را گفتند بعد در نامه‌ای که به خواجه نوشتند فرمودند که تیاسر بر مبنای این است که کعبه را قبله ندانیم و بگوییم قبله کعبه است و مسجد است و حرم. آن وقت تیاسر می‌شود. چون روایات تیاسر هم که مفضل نقل کرده بود برای حرم بود. یعنی بنابر این که کعبه باشد اصلا تیاسر توجیه نداشت اما روی این حرف‌هایی که پیش می‌رود بعداً می‌بینید در کلاالمبنین تیاسر می‌تواند معنا پیدا کند. الان شما می‌گویید: متشرعه اجازه نمی‌دهند پس چطور تیاسر در روایت آمده و عده‌ای از فقها عمل می‌کردند؟ آن هم می‌گفتند: مستحب است! جالبش این است که فتوا بر استحباب است نه بر وجوب. آخر یعنی چه که قبله را به دست آوردی اما مستحب است تیاسر کنی؟! خود همین‌ها موید همین است که اگر مجموعه خطوط در نظر بگیریم به این مبنا همه‌ی این کلمات ثبوتاً دیگر مشکلی پیدا نمی‌کند.

شاگرد: تیامنش هم باید مستحب باشد. تیاسر دیگر فقط مستحب نیست. به همان اندازه مثلا پانزده درجه، ده درجه می‌شد گشت، اهل تیاسر بشود، تیامن بشود.

استاد: نه لازمه‌اش آن نیست. چون حرم وقتی دور می‌رود و می‌خواهیم اوسعیت حرم را در نظر بگیریم و حرم از جانب یسار اوسع است شما این محدوده‌ی خطوط را نسبت به حرمی که از ناحیه‌ی یسار اوسع است، این طوری که در نظر بگیرید می‌گویید کأنه مواجهه‌ی با یک چیزی که از طرف یسار أوسع است، مواجهه‌اش از طرف أوسار هم این خطوط بیشتر است. خود این خطوط از ناحیه‌ی یسار با زمینه‌ی افزایش بیشتری دارد تا آن جایی که هست.

 

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

تیاسر-کعبه-حرم-مسجدالاحرام-نائی-استقبال-محقق‌اردبیلی-متاخرین- متاخرالمتاخرین-ارتکازعرف-میدان دید-کانون دید-مقادیم بدن-بین‌العینین-جهت.

 


 

[1] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 324 – 325 (على أنها قد تقابل أيضا بما في الذكرى من أن الجرم الصغير كلما ازداد القوم عنه بعدا ازدادوا له محاذاة، و إن كان الظاهر أن ذلك لا يقتضي استقبال العين، إذ لو أخرجت خطوط متوازية من مواقف البعيد المتباعدة المتفقة الجهة على وجه يزيد على جرم الكعبة لم تتصل الخطوط أجمع بالكعبة، و إلا لخرجت عن كونها متوازية،على أنها قد تقابل أيضا بما في الذكرى من أن الجرم الصغير كلما ازداد القوم عنه بعدا ازدادوا له محاذاة، و إن كان الظاهر أن ذلك لا يقتضي استقبال العين، إذ لو أخرجت خطوط متوازية من مواقف البعيد المتباعدة المتفقة الجهة على وجه يزيد على جرم الكعبة لم تتصل الخطوط أجمع بالكعبة، و إلا لخرجت عن كونها متوازية …)

[2] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 334‌

[3] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 339‌

[4] بهجة الفقيه، ص: 178-179

[5] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 325‌

[6] همان، ص 331

[7] همان.

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است