1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(۶٢)- بررسی ممفهوم سقوط قرص و قمه الراس در...

درس فقه(۶٢)- بررسی ممفهوم سقوط قرص و قمه الراس در روایات(٢)

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=16552
  • |
  • بازدید : 44

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

کوه‌‌های اطراف عرفات

قرار شد که ببینیم در عرفات، طرف مغرب کوه هست یا نیست. آن اندازه‌‌ای که ممکن شد و دیدم، از حیث تصویر، کوه هست. یعنی مظنه این هست که مثلاً یک اشتباهی رخ بدهد. کوه‌‌هایی را هم که شما فرمودید در آن کتاب بود، در طرف شمال چسبیده به زمین عرفات، کوه بزرگی است. و این هلال سلسله جبال تا جنوب می‌‌آید. اما در طرف غرب که درست به طرف مکه است، وادی عرنه بود. وادی عرنه یعنی مسیل، رودخانه. نکته‌‌ای که هست این است که چون دارند حدود عرفات را می‌‌گویند، می‌‌گویند از طرف غرب وصل می‌‌شود به وادی عرنه. در روایات هم هست، در فقه هم می‌‌گویند وادی عرنه عرفات نیست، نروید در آنجا وقوف بکنید. وقوفتان بیرون عرفات شده.

اما نکته‌‌ای که هست این است که وادی گاهی طولی است، گاهی عرضی است. یعنی می‌‌تواند عرفات به صورت خط طولی که می‌‌رود به جهت مغرب، یک رودخانه باشد. خب در مسیر رودخانه که دیگر کوه نیست، وادی است. اما وادی عرنه اینطور نیست، به طرف عرضی است، یعنی از شمال به جنوب می‌‌رود. وقتی ماشین‌‌ها راه می‌‌افتند از عرفات بیرون بروند، اوّل به پل‌‌ها می‌‌رسند. پل‌‌هایی که روی وادی عرنه زده شده پل‌‌های بلندی است، از روی پل‌‌ها رد می‌‌شوند. پس واردی عرنه به صورت شمال به جنوب است، نه شرق به غرب که بگوییم چون وادی است پس دیگر کوه نیست. خود وادی ۵۰۰ متر است، ۷۰۰ متر است، آن طرفش کوه‌‌های مشعر است با فاصله 5-6 کیلومتر، چون حدود ۱۰ کیلومتر که می‌‌روند می‌‌رسند به مزدلفه. در این فاصله کوه هست، اما نه خیلی نزدیک عرفات، ولی کوه هست. کوه هست اما نه متصل، نه این‌‌که کل افق مغرب را بگیرد، رشته کوه نیست. اما کوه‌‌های بریده بریده هست. همان کوه‌‌هایی که وقتی برسید به مزدلفه، می‌‌رسید به این کوه‌‌ها. خود مکه مکرمه طرف غرب عرفات است. وادی عرنه هم طرف غرب است. یعنی وادی عرنه بین عرفات است و مزدلفه. از عرفات به طرف غرب که شروع می‌‌کنید رفتن، می‌‌رسید به مزدلفه، البته شمال غربی.

غروب عرفات را جست‌‌وجو کردم. دیدم خیلی واژه خوبی بود، ده‌‌ها عکس آمد. دیدم عکس‌‌ها جورواجور بود، در بعضی از عکس‌‌ها به وضوح معلوم بود که کوه بلندی است و نصف خورشید رفته بغل کوه و نصفش بیرون است. یعنی می‌‌شود که یک مقدار اگر خورشید آن طرف‌‌تر باشد برود پشت کوه و پیدا نباشد. لذا این احتمال باقی ماند که اصل این‌‌که امام علیه السلام ارجاع فرمودند در عرفات به این‌‌که برو حمره را نگاه کن، زمینه‌‌ای هست که کسی اشتباه کند. در وسط عرفات هم که جبل الرحمة است. ممکن است که محل سکونت کسی طوری باشد که پشت کوه جبل الرحمة که وسط عرفات است قرار گرفته باشد. اینجا هم از آن جاهایی است که ممکن است اشتباه کند.

 

برو به 0:05:34

شاگرد: شما می‌‌فرمایید این‌‌که ذکر نکردند این آقایان به خاطر این است ‌‌که جزء حدود نیاوردند؟ یک مقدار بعد از حد بوده؟

استاد: بله، دقیقاً مقصودم همین بود. چون این وادی عرضی است، مثل وتر، اینطوری  قطع می‌‌کند. فاصله‌‌ای ندارد که بگوییم بعدش کوه بود. وادی که کوه ندارد. وادی، مسیل است. این مسیل یک فاصله‌‌ای دارد، مقدارش هم معلوم است. حتی دو کیلومتر هم باشد. ولی علی ای حال بعد از این مسیل 2 کیلومتری، ۳ کیلومتر بعدش، ۵ کیلومتر بعدش کوه هست. در عکس های غروب عرفات، قشنگ نشان می‌‌داد جایی که کوه است و خورشید به پشت کوه می‌‌رود. البته کوه‌‌های بریده بریده، رشته کوه.

شاگرد: ناصر خسرو در سفرنامه‌‌اش می‌‌گوید این دشت در میان کوه‌‌های خرد است، چون پشته. پشته پشته کوه است.

استاد: همینطور هم هست. اگر در عکس هم ببینید، رشته کوه نیست که به هم وصل باشد. خود همین جبل الرحمة وسط عرفات همینطور است. دورش زمین باز، یک دفعه‌‌ کوهی بالا آمده.

و اما آن کوهی که در شمال بود و شما نقل فرمودید در آن عبارت، کوه بزرگی است، سیاه رنگ هم هست اگر آن عکس‌‌ها رنگ را خوب نشان بدهد. این احتمال من به ذهنم آمد که چون در طرف شمال شرقی عرفات یک کوه بلندی است و بقیه‌‌اش هم تا جنوب کوه قرار گرفته، حاج آقا قبلاً یک احتمالی را فرمودند، ولی فرمودند این احتمال دور است، اما اصل احتمالش را مطرح کردند؛ و آن این‌‌که منظور از حمره، شعاع شمس باشد. در این روایت عرفات این احتمال دیگر صفر نمی‌‌شود، مطرح می‌‌شود. حضرت می‌‌فرمایند اگر می‌‌خواهی ببینی خورشید غروب کرده یا نه، نگاه کن طرف مشرق عرفات که کوه است. ببین سر کوه آفتاب هست یا نیست. منظور از حمره نه یعنی حمره مشرقیه در فضا، منظور از حمره یعنی تابش شعاع شمس به سر کوه.

شاگرد: «جازت الرأس» برای چیست؟

استاد: آن که برای مرسله ابن ابی عمیر بود.[1] من برگشتم به روایت قبلی. دیروز بحث‌‌ها را کردیم، چیز بیشتری نداشتیم، رفتیم روایت بعدی. من امروز این را که نگاه کرده بودم برگشتم به روایت یونس بن یعقوب.[2] البته خود احتمالش بعید است. یعنی اصلاً به آن شعاع سر کوه ارتکازاً نمی‌‌گویند حمره، این خودش فی حد نفسه ضعیف است. اما با این‌‌که کوه هست، صفر نیست.

شاگرد: این احتمال به ذهن دور می‌‌آید با توجه به این‌‌که حضرت اشاره کردند به «من الجانب الشرقی».

استاد: مثلاً باید گفته شود «و أشار الی رأس الجبل». توضیحش را راوی می‌‌دهد. راوی می‌‌گوید که حضرت برگشتند به طرف مشرق اشاره فرمودند. فرمودند «اذا ذهبت الحمرة من هاهنا»، وقتی از اینجا برود. از اینجا برود یعنی آن شعاع شمس از سر کوه بلندی که نزدیک عرفات است برود یا نه؟ ولی خیلی دور است این احتمال که بگوییم از شعاعِ سر قله کوه به حمره تعبیر بشود.

شاگرد: دو نسخه‌‌ای که فرمودید، یک نسخه «تفیض» دارد، یک نسخه «نفیض». مرحوم نراقی در مستند، احتمال «تفیض» را ایشان در متن آورده. می‌‌گویند از امام پرسیدند شما چه زمانی افاضه می‌‌کنید؟ یعنی این روایت، دلالت بر وجوب ندارد.

استاد: یعنی حضرت کار خودشان را می‌‌گویند به عنوان یک کاری موافق با احتیاط یا موافق با استحباب شرعی بنابر احتمالی که حاج آقا فرمودند.

شاگرد: آنجا ایشان اشاره کرده بودند که شاید این وقتِ افضل است که صبر کنیم …

استاد:  همین که حاج آقا  می‌‌فرمودند که استمرار عمل الرضا علیه السلام بر این‌‌که «فحمه» می‌‌آمد، چه بسا یک ندب شرعی دیگر. آنجا هم بگوییم که «متی تفیض»، حضرت فرمودند وقتی که «ذهبت الحمرة». یعنی چون افضل است، چون ندب شرعی است، من هم مطابق استحباب عمل می‌‌کنم.

شاگرد: در «متی الافاضة من عرفات» هم می‌‌گویند «افاضة» را بر دو معنا می‌‌شود حمل کرد، یک؛ وقتِ افضل، دو؛ وقتِ وجوب یعنی ابتدای وقت. یعنی ظاهر نیست که صریح باشد در این‌‌که اوّل وقت را حضرت اشاره می‌‌کنند.

استاد: «متی الافاضة» یعنی «متی جواز الافاضة» یا «متی فضیلة الافاضة»؟ کدام وقت افضل است یا کدام وقت اولین لحظه‌‌ی جواز است.

شاگرد: یا حتی حضرت خواستند به احتیاط جواب بدهند.

استاد: بله، احتیاط هم جا دارد. اگر عکس‌‌ها را نگاه کردید، این را توجه داشته باشید که اگر در عکس یک کسی دارد نماز می‌‌خواند، همان طرفی که دارد نماز می‌‌خواند مغرب است. چون مکه در غرب عرفات است. هر طرفی که مصلّی دارد نماز می‌‌خواند مغرب است.

شاگرد: جبل الرحمة داخل عرفات است؟ مرز عرفات که نیست؟

استاد: من یک جایی دیدم که آن کوه شمال را، آن کوه بزرگ را گفته بودند کوه عرفات و جبل الرحمة. این اشتباه است. آن کوه بزرگ بیرون عرفات است، اصلاً موقف نیست. مرز موقف است. جبل الرحمة وسط عرفات است و دورش وقوف صورت می‌‌گیرد.

شاگرد: در جهت شمال هست؟

 

برو به 0:12:43

استاد: بله، ظاهراً در شمال عرفات است، شمال شرقی شاید.

شاگرد: منتها نه به این معنا که بعدش عرفات نباشد.

استاد: بله، دور کوه وقوف جایز است.

شاگرد: امام حسین ظاهراً نزدیک همین جبل دعا را خواندند.

استاد: بله.

سهل بن زیاد

اگر اجازه بدهید برویم روایت بعدی. رسیدیم به اینجا که حاج آقا فرمودند «و مثله روایة ابن ابی عمیر» که عرض شد روایت تعبیر کردند، ظاهراً به خاطر سهل بن زیاد. ان شاالله آن شعر را هم باید مراجعه کنیم.

شاگرد: شروع آن شعر «الامر فی سهل» است؟

استاد: ظاهراً شعری است راجع به عده کافی. «العدة التی عن سهلی، الذی الامر فیه غیر سهلی». در وجیزه شیخ بهایی است. وجیزه برای شیخ است، اما این چاپی که من گرفتم … پایان وجیزه دارد «من افاضات شیخنا البهایی رحمه الله فی الرجال علی جهة الاختصار کل جمیلٍ جمیل، کل حمید حمید، کل صفوان صاف، کل عبد السلام صالح غیر عبد السلام بن صالح، کل سالم غیر سالم، کل طلحة طالح» این‌‌ها برای شیخ بهایی است. این طرف صفحه دارد «فی ذکر من اجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح عنهم لمولانا السید مهدی ابن سید مرتضی الطباطبایی بحر العلوم قدس سره، قد اجمع الکل علی تصحیح ما یصح عن جماعة فلیعلما»، شعرها را می‌‌آورند، صفحه که تمام می‌‌شود دارد «و له طاب ثراه»، «له» یعنی برای سید بحر العلوم. «و له طاب ثراه فی ذکر العدة و صاحبها، عدة احمد بن عیسی بالعدد، خمسة اشخاص بهم تمّ السند. تا می‌‌رسد به اینجا که می‌‌فرماید «و انّ عدة التی عن سهلی، من کان فیه الامر غیر سهلی، ابن عقیل و ابن عون الاسدی، کذا علیٌّ بعده مع محمد». اینها را عده سهل بن زیاد فرمودند.

شاگرد: خود ایشان در کتاب رجالشان خیلی دفاع می‌‌کنند از سهل.

استاد: این شعر را ناشر آورده. برای کتاب وجیزه نیست. از کجا نقل کرده نمی‌‌دانم.

شاگرد: ممکن است مراد ایشان مبنای خودش نباشد.

استاد: بله، یعنی فیه بحثٌ.

شاگرد: ولی به هر حال فکر نمی‌‌کنم کسی به اندازه سید بحر العلوم دفاع کرده باشد از سهل. اوّل مجلسی اوّل دفاع می‌‌کند. بعد ایشان مفصل از سهل دفاع می‌‌کند.

استاد: خود سید دفاع کردند. اینکه می‌‌گویند «غیر سهلی» می‌‌خواهند بگویند «فیه بحث». اینطور نیست که مطلب صاف باشد.

شاگرد: عده سهل چیست؟

استاد: این اصطلاح کافی است. مرحوم کلینی در اوّل بسیاری از سندهای کافی فرمودند «عدة من اصحابنا عن فلان». 2-3 نتا از این عده‌‌ها،خیلی واضح نیست، چون خیلی نادر است در کافی. ۳ تا عده هست که اینها زیاد هست. یکی «عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد». یکی «عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن عیسی». یکی هم «عدة من اصحابنا عن سهل بن زیاد». این ۳ تا عده‌‌هایی است که ایشان به شعر در آوردند. 4 و 5 هم دارد.

شاگرد: در سماء المقال فی علم الرجال برای کلباسی، ایشان می‌‌گوید «ثم ان المحکی عن السید السند النجفی رحمه الله اشعار فی ضبط العدة و من یروون عنه لا بأس فی ذکرها و هی هذه».[3]

استاد: خود مرحوم کلباسی با سید نجفی خیلی زمانشان فاصله نداشته.

استاد: ظاهراً این‌‌که تعبیر «روایت» کردند، مشکلی غیر از سهل بن زیاد ندارد.

 

برو به 0:20:07

و مثله رواية ابن أبي عمير؛ فإنّه إن أُريد منها سقوط القرص بما له من المعنى الظاهر عند العرف، تعيّن الحمل على الاحتياط في الموضوع المجهول حيث ليس لسقوط القرص خفاء إلاّ عند الشك فيه تحققاً؛ و إن أُريد مرتبةٌ‌‌ منه، ملازمة لذهاب الحمرة من قمّة الرأس فلا بدّ من بيانه. و لو فرض صحة الاكتفاء بهذا القدر، منعنا عدم قبول الحمل على الندب، بل يمكن أن يكون التعبير بوجوب الإفطار إيماءً‌‌ إلى أنّه قد يجوز و قد يجب.[4]

وقت سقوط القرص

فرمودند «فإنّه ان ارید منها سقوط القرص». چرا تعبیر فرمودند «سقوط القرص»؟ چون امام علیه السلام فرمودند «وقت سقوط القرص». پس این مطلب مهمی است، دیروز هم عرض کردم که کلمه «وقت» غیر از علامت است. در نهایه شیخ بود «و علامة غیبوبته سقوط القرص». حضرت نمی‌‌فرمایند «علامة غیبوبة»، فرمودند «وقت سقوط القرص». وقت یعنی تعیین. یعنی آن لحظه تعیین‌‌کننده‌‌ی سقوط قرص این است. همان که مشهور هم به ذهنشان آمده از فرمایش امام این که این وقت ابتدای وقت است، نه علامیت و تیقّن حصول قبلش.

«إن أُريد منها سقوط القرص بما له من المعنى الظاهر عند العرف» در روایت مرسل، «تعيّن الحمل على الاحتياط في الموضوع المجهول» وقتی حضرت می‌‌فرمایند «وقت سقوط القرص» یعنی «وقت سقوط القرص الذی هو مجهولٌ عند المکلّف». خودش الآن برای  تو مجهول است، ابر است، کوه است، خب مراجعه کن به این علامت.

«تعيّن الحمل على الاحتياط في الموضوع المجهول حيث ليس لسقوط القرص خفاء» یعنی خفای مفهومی، «إلّا عند الشك فيه تحققاً» خفاء تحققی می‌‌تواند داشته باشد. خفاء مفهومی و درکی ندارد، خفاء خارجی دارد. پس اگر این است، لامحاله باید حمل بر عند الجهل بشود و احتیاط.

اما اگر آنطور که مشهور فهمیدند باشد، «و إن أُريد» از این سقوط قرص «مرتبةٌ منه» یعنی نه نفس سقوط و آن چیزی که عرف می‌‌فهمند، بلکه سقوط عرفی بشود، یک مقدار هم بیشتر برود پایین افق. «و إن أرید مرتبة منه» یعنی من السقوط، «ملازمة» آن مرتبه، «لذهاب الحمرة من قمّة الرأس» که آن مرتبه وقتی است که حمره مشرقیه بالای سر رسیده. می‌‌دانیم از سقوط عرفی هم بیشتر رفته. اگر اینطور است «فلا بدّ من بيانه» یعنی بیان سقوط القرص از متفاهم عرفی‌‌اش، با صرف همین بیان فاصله نمی‌‌گیرد. مؤونه‌‌ی اضافه‌‌ای امام علیه السلام برای عرف عام باید بگویند تا به آنها بفهمانند که من نمی‌‌خواهم آن سقوط قرصی که در ذهن شماست را بگویم، می‌‌خواهم ذهن تو را از آن که می‌‌فهمی از سقوط قرص خارج کنم، می‌‌خواهم مرتبه‌‌ای از آن را بگویم. نه اینکه سقوط یعنی خفاء، غیبوبت. سقوط یعنی غیبوبت و یک مقدار بیشتر از آن زیر افق رفتن. می‌‌فرمایند اگر اینطور است، بیان بیشتری می‌‌خواهد. چطور می‌‌گویید قرینه صارفه؟ قرینه صارفه یعنی یک چیزی در ذهن مخاطب است، اگر تأکید نکنیم و صرفش نکنیم، قرینه صارف نیاوریم، ذهنش می‌‌رود سراغ همان. وقتی می‌‌گویید سقوط القرص، عرف یک مفهوم واضحی از آن دارد، همان را می‌‌فهمد. خب اگر امام علیه السلام می‌‌خواهند بگویند آن منظورم نیست، منظورم یک مرتبه‌‌ای است که باید سرخی رد بشود، باید صرف کنند از مأنوس او، و صرف نفرمودند. فقط یک علامتی را می‌‌گویند، که آن علامت می‌‌تواند علامت تحقق باشد، نه علامت مفهوم. توضیح مفهوم، قرینه صارفه‌‌ای برای مجاز گویی یا برای اصطلاح خاص گویی و امثال اینها.

شاگرد: کلمه «سقوط القرص» هم خودش بار تعبد ندارد. یک کلمه‌‌ای مثل صلاة است … اما سقوط قرص یک امر خیلی عرفی است. یعنی حتی کلمه «وقت» هم که به آن می‌‌چسبد، باز فایده‌‌ای ندارد. وقت هم که فرمودید تعیین و اینهاست، «وقت سقوط القرص» که می‌‌گوید یعنی شما شک دارید؟ این‌‌طور بفهمید.

استاد: فرمایش شما را دیروز من قبول کردم، اما چیزی که مقابلش گذاشتم این بود که گفتم آن که شما می‌‌گویید نگاه نفسی است، می‌‌گویید «وقت سقوط القرص» همان است، فرقی نکرد، یعنی وقت. اما اگر بگوییم در فضایی است که روایات متعدد آمده، در آنها «سقوط القرص» آمده، «غیبوبت» آمده، «وجبت الشمس» آمده، «ذهاب حمره» هم آمده، حالا می‌‌گویند «وقت سقوط القرص» یعنی سقوط قرصی که ناظر است به سائر روایات. اینجا دیگر فرق می‌‌کند.

شاگرد: باز هم «وقت سقوط القرص» تعبیر خوبی نیست. اگر خود کلمه «سقوط القرص» را می‌‌گفتند شفاف‌‌تر بود در این قضیه تا این‌‌که بگویند «وقت سقوط القرص». یک وقت می‌‌گویند سقوط قرصی که ما اراده کردیم، مرتبه خاصه را اراده کرده بودیم. یک وقت می‌‌گویند «وقت سقوط القرص». من احساس می‌‌کنم اتفاقاً کلمه وقت، خلاف این قضیه را که می‌‌فرمایید می‌‌رساند. «وقت» معین کننده‌‌ی «سقوط القرص» است. اگر «سقوط القرص» را به تنهایی گفته بودند، تعبد بیشتری کأنّه برمی‌‌داشت.

استاد: یعنی بگوییم در سائر ادله آمده «اذا سقط القرص» …

شاگرد: بعد خود «سقوط القرص» را تفسیر کنیم، این خوب است. اما وقتی می‌‌گوییم «وقت سقوط القرص» یعنی وقتی که تو علم پیدا می‌‌کنی به سقوط قرص.

استاد: اگر فرض گرفتیم که در سائر ادله، شارع یک اصطلاحی برای خودش داشته، الآن در این روایتِ مفسِّر آن مقصود خودش را که از عرف فاصله گرفته دارد بیان می‌‌کند، کلمه «وقت» بیشتر اینجا مناسب است یا نیاوردن آن؟

شاگرد: اگر خودش زمانی نباشد، «وقت» مناسب است. اما «وقت سقوط القرص» یک امر عرفی است کاملاً، شفاف است. می‌‌گویند وقتش این وقت است، یعنی وقت تعیینش این است.

استاد: من حرفی ندارم در این‌‌که گاهی یک ذهنی آن پیچش نگشته(هنوز مطلب را درست نگرفته است). ممکن است در متعارفِ ظهورِ این، کلمه «وقت» برعکس باشد. اما هنوز ذهن من، با این‌‌که شما فرمودید خلافش ظاهر است،خیلی معیت نمی‌‌کند. من حمل می‌‌کنم بر این‌‌که گاهی می‌‌شود که مثلاً ذهن دستکاری شده … آن طوری که الآن مقصود من است می‌‌خواهم ناظر بگیرم به توضیحِ روایات دیگر.

 

برو به 0:27:05

تحلیل روایت قمه الرأس؛

نکته عمل مشهور به این روایت؛‌‌ موافقت احتیاط

شاگرد2: «قمة الرأس» فقط در این روایت است. یعنی با این تفسیر، این روایت همخوانی با سایر روایات حمره ندارد. مگر اینکه بگوییم مراد از آنها هم این است.

استاد: بله، مفتینی که الآن غالباً فتوا می‌‌دهند، محور کارشان شده همین روایت. به عبارت دیگر اگر یادتان باشد عرض می‌‌کردم که از مبسوط شیخ که شروع شد، روی حساب ظاهر کثرت روایات، منطلق و شروع فتاوا از عرف بود. بعد می‌‌دیدند که می‌‌خواهند نماز بخوانند، افطار بکنند، صبح تا شب گرسنگی کشیده، حالا با یک اشتباه باطل کند؟ میل مفتی و کسی که مراجعه کرده، در این فضا به احتیاط است. چون میل به احتیاط بوده، در فتاوا هم جهت احتیاط، خودش را غلبه داده. می‌‌گویند یک مقدار دیگر صبر کنیم. حالا فرض گرفتیم که ذهاب حمره مطابق احتیاط است، فضای فقه هم رفته به سوی احتیاطی که ذهاب باشد. حالا هنوز حمره از بالای سر نرفته، آیا ذهاب شد یا نشد؟ کدامش در مسیر احتیاط است؟ باید صبر کنید تا از بالای سر هم برود. یعنی می‌‌خواهم بگویم موافقت با احتیاط، کم کم بر فضای فتوا سیطره پیدا کرده.

منافاتی ندارد که اگر از ابتدا ادله را دوباره بازبینی کردید، و با احتیاط هم فعلاً کار نداشته باشید، ببینید دلیل به طور منجز و حجت قطعی چطور پیش می‌‌رود، بگویید که همان ذهاب است، هیچ ملازمه‌‌ای هم با این نداشته باشد. یعنی دلیل، دلیلی است که مفاد او منحصر به فرد است، و بینش هم یک فاصله‌‌ای می‌‌شود که در همین فاصله می‌‌تواند نماز مغرب را ببندد. به خصوص بعضی وقت‌‌ها که عجله دارد، یا مثلاً مسافر است. حاج آقا زیاد این را می‌‌گفتند که یکی از علماء نجف پیرمرد شده بوده، روزه می‌‌گرفته. حاج آقا می‌‌فرمودند که استاد ما بود و برای ما می‌‌گفت که من روزه می‌‌گیرم- در آن هوای گرمِ نجف-، گاهی می‌‌شود نیم ساعت مانده به غروب، به خانواده می‌‌گویم غذای من را بیاورید. خانواده می‌‌گوید تو از صبح تا حالا گرسنگی کشیدی، به قول ما حیف است که بخوری. می‌‌گفته به خانواده می‌‌گویم همان خدایی که از اوّل صبح تا حالا به من گفته نخور، من بنده‌‌ام دیگر، الآن همان خدا می‌‌گوید حالا بخور. بندگی است، در بندگی حیف است یعنی چه؟

این‌‌که گفتم از صبح تا شب گرسنگی کشیده و حیف است، پس یک مقدار احتیاط کند، وقتی در مقام استنباط و به دست آوردن اصل حکم شرعی هستیم، دیگر حیف است و اینها ندارد. البته احتیاط معلوم است خوب است، اما در آن فضا دیگر حیف است  معنی ندارد. ایشان می‌‌دیدند که الآن روزه برایشان مضر است، پیرمردی است که همین نیم ساعت باعث مریضی او می‌‌شود. می‌‌گفته همان خدا حالا به من می‌‌گوید بخور. خب همان خدایی که حکم را اگر اوّل غروب قرار داده و ذهاب را علامت قرار داده برای تیقن، ما بگوییم احتیاط کنید و حتماً آن ذهاب موضوع است و ابتداء کار است. این جا ندارد. احتیاط عملی یک چیز است، حیف بودنِ عملی یک چیز است، اما حیف بودن در فضای به دست آوردن حکم خدا، خلاف حیف بودن است. حیف این است که حکم خدا مخفی بماند. خدا فرموده می‌‌توانی بخوانی، مواردی پیش می‌‌آید که بنده‌‌هایش مبتلا هستند و نیاز دارند که الآن انجام بدهند، ما بگوییم حیف است، تو باید صبر کنی.

شاگرد: تجاوز از قمة الرأس مزید احتیاطی دارد واقعاً؟ یعنی امکان دارد گاهی وقت‌‌ها از همان ناحیه مشرق، حمره از بین رفته باشد، ولی شاید هم هنوز …

استاد: یک عبارتی مرحوم کلینی داشتند در کافی، عمل خودشان را گفتند. فرمودند من مکرر تجربه کردم که باید صبر کنید تا از قمة الرأس رد بشود یا فقط فرمودند که ذهاب حمره بشود؟ یعنی خودشان مرسله ابن ابی عمیر را آوردند در کافی. ببینید وقتی عمل خودشان را می‌‌گویند دوباره کلمه «قمة رأس» را می‌‌گویند یا فقط ذهاب را می‌‌گویند؟ در ذیل روایت مرسل نیست. در ذیل آن روایتی است که می‌‌گوید «إن للمغرب وقت واحد». یک روایت می‌‌فرماید مثل سایر نمازها، مغرب دو وقت دارد. یک روایت دارد که «الا المغرب»، که مغرب یک وقت بیشتر ندارد. مرحوم کلینی توضیح می‌‌دهند.

 

برو به 0:32:58

شاگرد: می‌‌فرمایند: «لیس بین بلوغ الحمرة القبلة و بین غیبوتها الا قدر ما یصلّی الانسان صلاة المغرب».[5]

استاد: دقیقاً عمل به مرسل ابن ابی عمیر است. حضرت فرمودند «تقوم بحذاء القبلة و تتفقد الحمرة التی …».

شاگرد2: در روایت نیست که حمره به قبله برسد.

استاد: قمة الرأس.

شاگرد: ایشان می‌‌گوید «بلوغ الحمرة القبلة».

استاد: همین است. حضرت فرمودند رو به قبله بایست، وقتی حمره بالای سرت رسید. بالای سرت رسید یعنی رسید  راست قبله (روبروی قبله) دیگر. شما که رو به قبله ایستادید، حمره می‌‌آید بالای سرتان، یعنی می‌‌آید روبروی قبله‌‌ای که رو به آن ایستادید. پس ایشان هم خودشان طبق روایت ابن ابی عمیر می‌‌گویند «تفقدتُ غیر مرّة» یعنی صبر می‌‌کردند تا بالای سر برسد.

شاگرد: وجه احوط بودنش نسبت به اصل ذهاب حمره از ناحیه مشرق چیست؟

شاگرد: احوط می‌‌شود استظهار از دلیل. روایت می‌‌گوید باید این بشود تا غیبوبت صدق کند. خب احوط بودنش معلوم است. ما اگر صبر کردیم تا ذهاب شد، قطعاً نمازمان درست است. آن روایت غیبوبت نمی‌‌گوید نمازت باطل است. اما اگر قبل از ذهاب خواندیم طبق روایات استتار، احتمال این هست که روایت ذهاب دارد می‌‌گوید نمازت درست نیست. پس من یک نمازی می‌‌خوانم که دلیل استتار می‌‌گوید اعاده ندارد، اما دلیل ذهاب می‌‌گوید دارد. عین همین را منتقل کنید بین ذهاب و قمة الرأس. ادله ذهاب می‌‌گوید وقتی ذهاب شد بخوان. قمة الرأس می‌‌گوید نه، تا از قمة نگذشته نمازت درست نیست. خب پس روایت ذهاب می‌‌گوید اگر بعد از جواز قمة الرأس خواندی قطعاً درست است، من نمی‌‌گویم اعاده کن. ولی می‌‌گویم قبلش هم می‌‌توانی بخوانی. اما روایت قمة الرأس می‌‌گوید نه، اگر قبلش خواندی اعاده کن. احتیاط کدامش می‌‌شود؟

شاگرد: جهت ثبوتی قضیه چیست؟ بنابر نظر مختار این روایت را وقتی که با آن مبنای استتار قرص بخواهیم بسنجیم، چه وجهی می‌‌توانیم حدس بزنیم که امام تا اینجا را امر کردند که صبر کنید؟ آنجایی که حمره هنوز در ناحیه مشرق است می‌‌گوییم شاید هنوز استتار واقع نشده. اما این‌‌که حمره از ناحیه مشرق هم رفته ولی هنوز به بالای سر نرسیده، این چه وجهی دارد؟ می‌‌تواند خودش یک بیان روشنی باشد برای رد استتار؟

استاد: ممکن است مسأله مطلّ باشد. که حضرت فرمودند «ان المشرق مطل علی المغرب».[6] مطل یعنی مشرف. مشرف تا کجا؟ هر چه پایین‌‌تر باشد، کمتر مشرف است. هر چه فضا بالاتر می‌‌آید، بیشتر مشرف به مغرب است. حضرت می‌‌فرمایند حالا که مشرق مطل است، مثلاً یک کوه بلند، بر دامنه‌‌هایش آفتاب افتاده، این میزان می‌‌شود یا آن سر قله که از همه مشرف‌‌تر است؟ حضرت می‌‌فرمایند اگر نصف نیم‌‌کره را نگاه کنید- کره سماوی- و مشرق هم مطل است، بالاترین نقطه‌‌ی مطلِ مشرق بالای سرت است. قشنگ نشان می‌‌دهد آنجا را. پس از اینجا که رفت، دیگر رفته.

شاگرد: تیقن کامل است.

استاد: تیقّن کامل است از آن مطل بودن.

شاگرد2: می‌‌شود گفت ضبط بیشتری هم دارد نسبت به بقیه علائم.

استاد: بله این هم نکته خوبی است. یعنی منضبط‌‌تر است. این یک خط است، خط فاصلی که از سرت رد می‌‌شود. اما قبلش چطور؟ بگوییم یک وجب بالای افق، چطور وجب کند؟ بگوییم چند درجه، درجه را هم همه سر در نمی‌‌آورند. این یک نحو ضابطه روشن‌‌تری است، یک خطی است که لحظه را معین می‌‌کند. به خلاف قبلش که هنوز معلوم نیست. یکی می‌‌گوید شد، یکی می‌‌گوید نشد.

شاگرد: شاید بشود گفت دلیل میل فقها به این قول هم همین بوده.

استاد: بله، که منضبط‌‌تر و روشن‌‌تر بوده.

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

پایان

تگ:

سهل بن زیاد، عرفات، سقوط القرص، قمه الرأس،  کلینی، احتیاط موضوعی، تحلیل تاریخی، احتیاط

 


 

[1]. وسائل الشيعة ؛ ج‏4 ؛ ص173، ح4: عن علي بن محمد عن سهل بن زياد عن محمد بن عيسى عن ابن أبي عمير عمن ذكره عن أبي عبد الله ع قال: وقت سقوط القرص و وجوب الإفطار (من الصيام) أن تقوم بحذاء القبلة و تتفقد الحمرة التي ترتفع من المشرق فإذا جازت قمة الرأس إلى ناحية المغرب فقد وجب الإفطار و سقط القرص.

[2]. وسائل الشيعة ؛ ج‏13 ؛ ص557، ح3: محمد بن يعقوب عن محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد عن ابن فضال عن يونس بن يعقوب قال: قلت لأبي عبد الله ع متى الإفاضة من عرفات- قال إذا ذهبت‏ الحمرة يعني من الجانب الشرقي.

[3]. سماء المقال في علم الرجال؛النص؛ص254: ثمّ إنّ المحكي عن السيّد السند النجفي رحمه اللّه، أشعار في ضبط العدّة و من يروون عنه، لا بأس بذكرها و هي هذه:

عدّة أحمد بن‏ عيسى‏ بالعدد                     خمسة أشخاص بهم تمّ السند

علي العليّ و العطّار                                   ثمّ ابن إدريس و هم أخيار

ثمّ ابن كورة، كذا ابن موسى‏                      فهؤلاء عدّة ابن عيسى‏

و إنّ عدّة التي عن سهل‏                           من كان الأمر فيه غير سهل‏

ابن عقيل و ابن عون الأسدي‏                   كذا علي بعده مع محمّد

و عدّة البرقي و هو أحمد                         علي بن الحسن و أحمد

و بعد ذين ابن أذينة علي‏                          و ابن لإبراهيم و إسمه علي

[4]. بهجة الفقیه، ص66

[5]. الكافي (ط – الإسلامية) ؛ ج‏3 ؛ ص280

[6]. الكافي (ط – الإسلامية)؛ج‏3؛ص278،ح1: محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد عن علي بن أحمد بن أشيم عن بعض أصحابنا عن أبي عبد الله ع قال سمعته يقول‏ وقت المغرب إذا ذهبت الحمرة من المشرق و تدري كيف ذاك قلت لا قال لأن المشرق مطل‏ على المغرب هكذا و رفع يمينه فوق يساره فإذا غابت هاهنا ذهبت الحمرة من هاهنا.

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است