1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(۶١)- بررسی حمل روایت ذراع و ذراعین برعمل پیغمبر

درس فقه(۶١)- بررسی حمل روایت ذراع و ذراعین برعمل پیغمبر

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=15494
  • |
  • بازدید : 57

بسم الله الرحمن الرحیم

 

حالت های مختلف درموضوع و حکم

نظیر هم دارد یعنی ما خودمان می ‌دانیم همانی که از بحار روایت بود و چند بار دیگر هم خواندید و دیدم در وسائل هم هست، البته در وسائل حضرت کلی ‌اش را فرمودند «مِن الاشیاء ما هو مضیق» که در بحار آن راوی گفت که یا بن رسول الله! حکم این مسأله چه می ‌شود؟ بعد حضرت فرمودند که حکم الف، باء می ‌شود. بعد گفت که اگر فلان طور شد چه می ‌شود؟ حضرت یک جواب دیگر دادند. یعنی سه جور، چهار جور از حضرت جواب گرفت. بعد در محضر حضرت به سمت آن شخص دیگر که نشسته بود رو کرد به طوری که می ‌خواست حضرت نشنود، گفت که «قد أحکمناه» یعنی حضرت را گیر انداختیم، مجبور شدند دو سه جور جواب بدهند که حضرت گفتند که این طوری نگو «إنّک رجل ورع» تو که آدم صاف و سالمی هستی این طور نگو. بعد این را فرمودند که نظیرش در وسائل همین ‌جا هم هست که «مِن الاشیاء ما هو موسع و منه ما هو مضیق» آن چیزی که موسع است یعنی همین؛ یعنی طوری است که انشائات کثیره در آن متصور است. به اندک دستکاری با موضوع حکم، حکم عوض می ‌شود. این که می ‌گویم اگر به مسأله ‌دان می ‌روید سوال بکنید دقیق سوال کنید و وقتی هم او جواب می ‌دهد دقیق گوش بدهید برای این است که موضوع را یک ذره تغییر بدهید حکم تغییر می ‌کند، این حرفی است که برای تأیید است و مانعی ندارد اما اصل این که آن یکی هم تصور دارد یا نه و اگر دارد نسبت به ادله ‌ای که الان در منظر ماست واقعیتش کدام است؟ لذا من آن احتمال را گفتم حالا می ‌بینید. خرد خرد جلو می ‌رویم و با همدیگر هم روی هر کدامش تأمل می ‌کنیم. می ‌بینیم هیچ کدامش می ‌شود که ببینیم اظهر و اوفق به نظر بیاید؟!

بررسی حمل روایات ذراع و ذراعین برعمل پیغمبر

حالا آن عبارت دیروز را بخوانیم. عبارتی که دیروز داشتیم این بود. در صحیح زراره در صفحه 20 بهجة الفقیه نگاه بکنید. در صحیح زراره حضرت که فرموده بودند «و ما في صحيح «زرارة» عن الإمام الباقر عليه السلام‌ سألته عن وقت الظهر، فقال: ذراع من زوال الشمس، و وقت العصر ذراعان من وقت الظهر، فذاك أربعة أقدام من زوال الشمس» حاج آقا توضیحش را دادند. البته با آن توضیح من که عرض کردم این روایت در فقیه یک ذیلی دارد که در وسائل هم آوردند که آن ذیلش مفادش با خبر اسماعیل جعفی که در فقره بعدی حاج آقا فرمودند موافق است که کار پیامبر خدا را نقل کردند. «كان رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم إذا كان في‌ء الجدار ذراعاً، صلّى الظهر» پس صحیحه زرارة این را هم دارد. خبر اسماعیل هم که من دیروز عرض کردم که در نقل شیخ در اول تهذیب، نه در آن باب الزیادات صحیحه بود. بعد دیدم در خود وسائل هم دو جا حضرت آوردند. یعنی آن چیزی که ما دیروز سندش را دیدیم صحیحه بود، بعدش هم باز خود مرحوم صاحب وسائل هم از دو جای تهذیب با دو تا سند آورده بودند. این هم برای نکته این که در خود وسائل هم بود.

تحدیدات ومعاییر مختلف برای وقت(قدم -ذراع-قامت – مثل – شراک-…)

حالا حاج آقا می ‌فرمایند  «فيمكن حمله علىٰ ما لا يحمل عليه سائر التحديدات، حتّى ما فيه التحديد بالذراع» روایاتی بود که در نماز ظهر و عصر تحدید به قدم، قدمان، ذراع، قامة و مثل شده بود. این ‌ها همه بود. البته شِراک هم بود. شراک یکی در مستدرک الوسائل بود.یکی هم در وسائل بود که شراک النعل. شراک آن بند چرمی از پوست حیوان بوده برای این که نعل را پشت پا می ‌بستند. «شراک النعل» دارد. در تفسیرش گفته بودند که «شراک النعل» مثلا اگر 15 سانت است، عرضش مثلا نیم سانت است. گفته بودند همان عرضش منظور است، نه طولش. ولی قول به طولش هم بود که حالا سر جایش عرض می ‌کنم. خلاصه این تعبیرات در ذهن شریفتان باشد. پس چه چیزهایی شد؟ قدم، قدمان … برای نماز ظهر! عصر جداستا! قدم برای ظهر آمده، قدمان آمده، ذراع آمده، قامة آمده، مثل آمده، شِراک آمده.

شاگرد: غیر صلاة الجمعة هم شِراک آمده است؟

استاد: نه برای اصل آن زوال آمده که بله نماز را می ‌خوانند که اگر گفتیم «دخل وقت …»

شاگرد: یک دو جایی که من نگاه کردم فقط برای …

استاد: اگر طولش باشد مانعی ندارد.شِراک بند نعل بوده که خلاصه طولش شاید 20 سانت و ١۵ سانتی بشود. اگر طولش منظور بوده فاصله می ‌شود و می ‌تواند. اگر عرضش باشد که فوقش مثلا یک نیم سانت است … نمی ‌دانم چطوری بوده! در لغت ‌ها هم چند جور داریم. شسع داریم، شِراک هم داریم. ظاهرا این ‌ها مقداری فرق داشته. حالا نعل چطور بوده، سوراخ ‌هایی که برای نعل درست می ‌کردند با این شِراک و با این شسع پشت نعل را روی پایشان می ‌بستند.

شاگرد: شسع ظاهرا آن جلوی حیوان است.

استاد: همان شِراک هم جلوست.

شاگرد: شِراک پشت هست.

استاد: من به خیالم بود که شراک جلو هست. لذا هم می ‌گویند مسح که می ‌کشید اتفاقا در این لفظ شراک در روایات بیشترش مسح آمده است که امیرالمومنین صلوات ‌الله ‌علیه مسح کشیدن و دستشان را زیر شراک نبردند. به گمانم اگر پشت سر باشد که حضرت به پشت سر دست نمی ‌برند.

شاگرد: پشت پا را کعب تعبیر می ‌کنند.

استاد: نه! کعب روی برآمدگی خود پشت پاست. شِراک خود بند نعل است که پشت پا بسته می ‌شود. غیر از شراک تعبیر دیگری هم داشتیم. مثل و قامة و شراک و مربض عنز و شبر هم بود. شبر برای نصف ذراع بود که مساوی با قدم می ‌شود. پس این تعبیرات یادتون باشد بعدا حالا جمع می ‌کنیم. شبر و مربض عنز برای خود ذراع و این تعبیرات …

حالا الان این که حاج آقا فرمودند سایر تحدیدات، این تحدیدات همه این ‌ها را می ‌گیرد. «یمکن حمله» حمل این روایت بر یک محملی که سایر تحدیدات برآن حمل نمی ‌شود ممکن است. یعنی این روایت یک محمل خاص خودش را دارد. سایر تحدیدات یک محملی داشتند دیروز اشاره ‌ای به آن کردند. محمل چه بود؟ این که وقتی می ‌فرمایند وقت ظهر ذراع است یعنی تمام وقت! نه این که شروع وقت از ذراع است. یعنی از اول زوال هست تا ذراع. این طور معنا کردند! می ‌فرمایند که این روایت را نمی ‌شود این طوری معنا کنیم. چرا نمی ‌شود؟ می ‌فرمایند «فيمكن حمله علىٰ ما لا يحمل عليه سائر التحديدات، حتّى ما فيه التحديد بالذراع» با این که در این روایت هم ذراع آمده اما آن ‌هایی که ذراع دارند را معنا کردیم. «ما فیه التحدید بالذراع» مثل صحیحه زراره دیروز. «کان فیه التحدید بالذراع» حمل کردید. آن حمل دیروز در این نمی ‌آید. چرا؟ «لأنّه حكاية عمله صلى الله عليه و آله و سلم» این جا دیگر نمی ‌گویند که یک کلام باشد که بگویند وقت ظهر ذراع است و ما حمل کنیم بگوییم یعنی وقت ظهر از زوال تا ذراع است. این که نمی ‌شود. دارند کار خود پیامبر خدا را می ‌گویند که «إذا کان فیء الجدار ذراعا صلّی الظهر» این را نمی ‌دانیم چه کار کنیم؟ یعنی حضرت صبر می ‌کردند اول زوال نماز را نمی ‌خواندند. این که عرض کردم روایت هم برای اسماعیل جعفی هم صحیحه سند صحیح دارد هم غیر صحیحه. خب حالا باید چه کار کنیم؟ «لأنّه حكاية عمله صلى الله عليه و آله و سلم و من البعيد» اول یک قرائنی می ‌آورند برای این که ببینیم آیا این روایت که به حضرت نسبت دادند این طور چیزی می ‌شود یا نه؟ قرائنی بیرونی برای برانداز خود مفاد روایت شریفه. «و من البعید‌ انتظاره صلى الله عليه و آله و سلم بعد النافلة إلى الذراع في صلاة فريضة الظهر» بعید است که حضرت نافله را می ‌خواندند با این که نافله را خوانده بودند … ذراع هم به خصوص در تابستان با آن قواعدی که عرض کردم ذراع در تابستان چون سایه از مثل خیلی کم ‌تر است و این ظلّی که باقی می ‌ماند کم است به خصوص در مثل مدینه، در آن وقت ‌ها سایه خیلی کم است، اگر بخواهید در تابستان که سایه کوتاه است طبق قواعدی که همان تانژانت زاویه بود عرض کردم مرحوم فیض هم یک عبارت قشنگی همان قواعد تانژانت را گفتنددر وافی. حالا بعد عبارتشان را می ‌خوانم.

 

برو به 0:10:50

خب وقتی سایه کم است ذراعش طول می ‌کشد. حاج آقا می ‌فرمایند که خیلی عجیب است که بگوییم زوال می ‌شد، حضرت نماز نافله ‌شان را می ‌خواندند ولی نماز ظهر را نمی ‌خواندند صبر می ‌کردند. صبر می ‌کردند تا ببینند کی ذراع شد. «و من البعید‌ انتظاره صلى الله عليه و آله و سلم بعد النافلة إلى الذراع في صلاة فريضة الظهر مع عدم وضوح ذلك للكلّ؛» باید جاهای دیگر هم نقل بشود، صدایش بپیچد همه مسلمان ‌ها بگویند که حضرت نیامدند نماز بخوانند. با این که ظهر شده باشد، با این که نافله هم خوانده بودند نیامدند بخوانند. «و كذا استعلامه للفي‌ء بين النافلة و الفريضة» یک جا بگویند که ظهر شده بود حضرت نافله را خوانده بودند، به یک مسلمانی گفتند برو ببین ذراع شده. استعلام کنند. «و کذا» یعنی عدم وضوح این که حضرت استعلام بکنند «للفیء بین النافلة» یعنی نافله را خوانده بودند و می ‌خواستند صبر کنند ذراع بشود بعد بیایند وقتی ذراع شد فریضه را بخوانند.

شاگرد: این که ایشان استبعاد فرمودند در فصل تابستان خیلی فاصله می ‌شود تا ذراع بشود ؟

استاد: ذراع دو هفتم شاخص است که این ‌ها مطالبی بود که صحبت شد که اگر قامت 7 تا قدم باشد که هر قدمی هم یک وجب متعارف خود شخص باشد، هر دو قدمی یک ذراع می ‌شود. در تابستان اگر بخواهد مثل بشود یعنی زاویه 45 درجه آن هم نه مثلی که فقط مثل خود شاخص باشد. به اندازه مثلی که زیادتر باشد از آن اندازه ‌ای که وقت زوال مانده است. این در تابستان شاید از 2.5 حدود 3 بشود. 3 هم رد می ‌شود. من یک وقتی یادم است معمولی و متعارفش را حساب کردم دو هفتم شاخص حدودا 40 دقیقه شد.

شاگرد: آن 40 دقیقه چیزی نیست. 40 دقیقه عرفا خیلی نیست که پیامبر می ‌خواستند نافله بخوانند. نافله هم بینش مستحبات دارد، تسبیحات دارد. مثل من که نمی ‌خواهد نافله بخواند. پیغمبر می ‌خواهد نافله بخواند. تمام مستحبات نافله را در فلاح السائل و جاهای دیگر بینش تسبیحات حضرت زهرا دارد و چه دارد و چه دارد و چه دارد. 40 دقیقه برای این ‌ها خیلی نیست به خصوص که اگر جنبه تشریعی را بخواهیم حساب کنیم. پیغمبر می ‌خواستند نافله خواندن را بنیان بگذارند.

استاد: حالا آن ‌هایی که حاج آقا می ‌گویند فعلا کار ندارند. ایشان می ‌گویند باید این جا بگویند؟

شاگرد: 3 ساعت عرفا خیلی است اما 40 دقیقه خیلی نیست.

استاد: الان اذان که می ‌شود معمولا مسجدها هم ظهر را می ‌خوانند هم عصر را می ‌خوانند با این که اذان گفتند هنوز 40 دقیقه نشده است.

شاگرد: نافله نمی ‌خوانند اما خود نماز حاج آقا رحمة ‌الله ‌علیه را در نظر بگیرید.

استاد: حاج آقا نافله را حتما می ‌خواندند ولو نشسته می ‌خواندند، مجموع نماز حاج آقا 35 دقیقه بود. آن وقتی که سریع خوانده می ‌شد مثلا یک وقتی مریض باشند آن غیر این است. با این که نافله ‌ها را می ‌خواندند حدود 6 دقیقه تا 7 دقیقه نافله خوانده می ‌شود. دو تا 6 تا 12 دقیقه، هر نمازی هم حدود 10 دقیقه فرض بگیرید. 20 دقیقه و 20 دقیقه شاید 40 دقیقه می ‌شد. آن ‌هایی که سریع ‌تر می ‌خوانند کمتر می ‌شد. من کوچک ‌تر بودم یزد یادم است نماز مرحوم آقای صدوقی می ‌رفتم ایشان مقید بودند نافله بخوانند حتی می ‌ایستادند می ‌گفتند آقاشیخ جعفر می ‌گفتند هر پیش ‌نمازی که نافله نمی ‌خواند به او اقتداء نکنید. خود ایشان می ‌خوانند با این که سنشان بالا بود ایستاده هم می ‌خواندند ولی سریع می ‌خواندند. این از چیزهایی بود که در ایشان بود.

شاگرد: عرض می ‌کنم که خود حاج آقا سر زوال ظهر نماز نمی ‌خواندند. فاصله معتنی ‌بهی می ‌شد که اصلا نماز ایشان شاخص بود. نماز ظهر و عصر را عرض می ‌کنم که سر الله ‌اکبر اذانشان …

 

برو به 0:15:43

استاد: آن سال ‌های 56 و 57 که یادم است نافله ظهر را در مسجد نمی ‌خواندند، همین که می ‌رسیدند اذان می ‌گفتند نماز ظهر را می ‌بستند حالا یا در خانه خوانده بودند یا در راه. این معلوم بود که حدودا یک ربع بعد از اذان که تمام می ‌شد، نه بعد از پایان اذان، بعد از زوالی که اذان شروع می ‌شد، حدود یک ربع، ده دقیقه بعد از اذان می ‌آمدند نافله هم خوانده بودند و نماز ظهر را می ‌خواندند، بین ظهر و عصر نافله عصر را می ‌خواندند و مجموعش هم طولانی نمی ‌شد.  مرحوم آقای گلپایگانی در مشهد بودند، نه آقاسیدمحمد گلپایگانی، بلکه شیخ بودند. من ندیده بودم. حاج آقای علاقه ‌بند استاد ما در یزد نماز ایشان در مشهد رفته بودند، می ‌گفتند بازاری ‌های مشهد خیلی علاقه داشتند نماز ایشان بیایند اما ایشان تعقیبات را طول می ‌دادند، نماز ظهر را می ‌خواندند بازاری ‌ها دم مغازه می ‌رفتند. دلشان جمع بود که آقا دارند تعقیبات را می ‌خوانند یک ساعت، یک ساعت و نیم بعد برای نماز بعدی برمی ‌گشتند.

شاگرد: 3 ساعت زیاد نیست؟ کمتر نمی ‌شود؟

استاد: یک مسجدی در یزد به نام مسجد ریگ بود که معروف است که دو تا نماز جماعت داشت. می ‌گفتند یکی نماز جماعت ظهر بود که اول وقت می ‌خواندند، یک نماز جماعت بود که اذانِ  دوباره برایش می ‌گفتند، آن ‌هایی هم که یزدی هستند می ‌گفتند اذان آقا. اسمش اذان آقا بود. آن را 2 و نیم می ‌گفتند. یعنی 2 و نیم که حدودا می ‌خواستند مثل ظهر و عصر وقت فضیلت عصر باشد. آن 2 ساعت و نیم بود. اما حالا تغییر می ‌دادند یا نه چون محل ما دور بود خیلی مأنوس نبودم که آن میزان اذان آقا که در یزد نماز دومی بود چطوری بود. در مدینه و این ‌ها که مشرف شدید آن ‌ها نماز عصر را حدود 3.5 می ‌آیند.

شاگرد: ظاهرا تابستان این طوری است.

استاد: حالا نمی ‌دانم آن ‌ها روی چه میزانی است. فتوای ابوحنیفه که بعید است، آن ‌ها حنبلی هستند، حنفی نیستند. آن ‌هایی که خودشان آن جا اقامه نماز می ‌کنند حدود 3 و این ‌ها می ‌آیند. مثلا 3 ساعت بعد از ظهر می ‌شود که برای نماز عصرشان می ‌آیند. علی ای حال این عبارت حاج آقاست در این که می ‌خواهند یک قرائنی بگویند که آیا ما مطمئن هستیم که حضرت چنین کاری می ‌کردند یا نه تا بعدش حمل کنیم.

شاگرد: می ‌شود این که در تابستان نقل شده که  حضرت می ‌ ‌گذاشتند هوا خنک ‌تر بشود؟

دو احتمال درباره روایت «أبرد»

استاد: آن را مرحوم صدوق نقل می ‌کنند و جور دیگری معنا می ‌کنند. در روایات دارد که وقتی در صیف بود و هوا گرم بود موذن که می ‌گفت یارسول الله ظهر شده، حضرت می ‌فرمودند «أبرِد أبرد» یعنی حالا فعلا صبر کن گرم است. برای بعدا بگذار. اما مرحوم صدوق می ‌گویند که «أبرِد» از برید است «أی عجِّل» هوا گرم است زود بگو نماز را بخوانیم که جمعیت اذیت نشود. در فقیه بنظرم بود که خود صدوق معنا می ‌کنند که «أبرد أی عجلّ من البرید» برید مأمور پست است که سریع می ‌رود نامه را برساند. «أبرد» یعنی «عجِّل» ولی خب باز روایات دیگری داریم که «أبردوا بها فی الصیف» روایاتی دارد حالا مرحوم صدوق که جای خودشان اما قرائنی دارند که … آن طرفش هم دارد که «کان رسول الله صلی ‌الله ‌علیه ‌و ‌آله ‌و ‌سلّم یصلی الهاجرة» که اصحاب خیلی اذیت می ‌شدند. هاجرة یعنی خود وقت نماز ظهر در زوال. هاجره که سقف هم نداشته اذیت می ‌شدند. از صحابه نقل شده که سخت ‌ترین برای ما این هاجره بوده که باید زیر آفتاب در زوال …

شاگرد:  بعد از آن دیگر فاصله می ‌انداختند.

استاد: فاصله بین ظهر و عصر را می ‌خواهد بگوید یا بین زوال و ظهر؟

شاگرد: بین زوال و ظهر.

استاد: خب همین اول الکلام است. همین ‌ها که هست. حاج آقا الان می ‌خواهند که قبول نکنند. ایشان می ‌خواهند بگویند این «إذا کان فیء الجدار کان یصلی الظهر» می ‌گویند ظاهر این منظور نیست، می ‌خواهند حمل کنند. با یک قرائنی می ‌خواهند بگویند که منظور این است که وقتی مجموع نافله و نماز ظهر حضرت تمام می ‌شد ذراع بود. یعنی آن وقتی که این نافله ‌ها را خوانده بودند، ظهر هم تمام می ‌شد مردم بیرون می ‌آمدند، می ‌دیدند ذراع شده است. این طوری حمل می ‌کنند.

 

برو به 0:20:33

شاگرد: حمل غیر ظاهر است. این جا که می ‌فرمایند وقتی که فیء ذراع می ‌رسید نماز ظهر را می ‌خوانند «صلی الظهر» نه این که همین نماز خوانده شده …

شاگرد2: روایات آن طرفی هم داریم که وقتی تمام می ‌شود ذراع شروع می ‌شود. یک روایت هست که وقتی نماز ظهرت تمام شده باشد آن وقت دیگر به ذراع یا قدمین رسیده باشد.

استاد: بله یک «أحبّ» دارد که حاج آقا اضافه می ‌فرمایند که

عَنْهُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ ذَرِيحٍ الْمُحَارِبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع أُنَاسٌ وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَهُوَ وَقْتٌ لَا يَحْبِسُكَ مِنْهَا إِلَّا سُبْحَتُكَ تُطِيلُهَا أَوْ تَقْصُرُهَا فَقَالَ بَعْضُ الْقَوْمِ إِنَّا نُصَلِّي الْأُولَى إِذَا كَانَتْ عَلَى قَدَمَيْنِ وَ الْعَصْرَ عَلَى أَرْبَعَةِ أَقْدَامٍ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع النِّصْفُ مِنْ ذَلِكَ أَحَبُّ إِلَيَّ.[1]

 

«سأل اباعبدالله علیه ‌السلام أناسٌ و أنا حاضر … فَقَالَ بَعْضُ الْقَوْمِ إِنَّا نُصَلِّي الْأُولَى إِذَا كَانَتْ عَلَى قَدَمَيْنِ وَ الْعَصْرَ عَلَى أَرْبَعَةِ أَقْدَامٍ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع النِّصْفُ مِنْ ذَلِكَ أَحَبُّ إِلَيَّ» همین منظور شماست؟ این را الان حاج آقا اشاره می ‌کنند.

شاگرد: غیر از این را عرض می ‌کنم. شاید اواخر همان باب حدیث 31 باشد.

استاد: بله درست است.

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ مَيْمُونِ بْنِ يُوسُفَ النَّخَّاسِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَرَجِ قَالَ: كَتَبْتُ أَسْأَلُ عَنْ أَوْقَاتِ الصَّلَاةِ فَأَجَابَ- إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَصَلِّ سُبْحَتَكَ- وَ أُحِبُّ أَنْ يَكُونَ فَرَاغُكَ مِنَ الْفَرِيضَةِ- وَ الشَّمْسُ عَلَى قَدَمَيْنِ ثُمَّ صَلِّ سُبْحَتَكَ- وَ أُحِبُّ أَنْ يَكُونَ فَرَاغُكَ مِنَ الْعَصْرِ- وَ الشَّمْسُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَقْدَامٍ- فَإِنْ عَجَّلَ بِكَ أَمْرٌ فَابْدَأْ بِالْفَرِيضَتَيْنِ- وَ اقْضِ بَعْدَهُمَا النَّوَافِلَ- فَإِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ فَصَلِّ الْفَرِيضَةَ ثُمَّ اقْضِ بَعْدُ مَا شِئْتَ.[2]

 «كَتَبْتُ أَسْأَلُ عَنْ أَوْقَاتِ الصَّلَاةِ فَأَجَابَ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَصَلِّ سُبْحَتَكَ وَ أُحِبُّ أَنْ يَكُونَ فَرَاغُكَ مِنَ الْفَرِيضَةِ وَ الشَّمْسُ عَلَى قَدَمَيْنِ» این که الان خوب است.کنار این چیزی که مختار حاج آقا در حمل بر این است، یادداشت کنید. البته این بحث را خیلی طول می ‌دهند. این جا دوباره خودشان فرمودند «تبعاً للجواهر» چون صاحب جواهر دوباره این ‌ها را سر گرفتند، حاج آقا هم باز از نو استیناف کلام کردند مفصل در صفحه 80 دوباره همین مباحث را می ‌آورند، خیلی بحث کردند. اما این که می ‌گویید خلاف ظاهر است خودشان قبول دارند، فرمودند «فیمکن حمله» حمل یعنی یک چیزی بدواً در ذهن می ‌آید به خاطر قرائن بیرونی حمل بر یک محملی می ‌کنیم. فعلا حالا قرائن برای محمل فرمودند که «مع عدم وضوح ذلك للكلّ؛ و كذا استعلامه للفي‌ء بين النافلة و الفريضة؛ و كذا تطويله النافلة إلى الذراع» این طوری نقل نشده که حضرت نافله را این قدر طول می ‌دادند که حتما تا ذراع فقط داشتند 4 تا دو رکعتی نافله ظهر را می ‌خواندند، این قدر طول بدهند. چنین چیزی نقل نشده است. به خصوص که برای خود نماز جماعت و این ‌ها هم روایت دارد.  در جواهر یک دفعه دیگر هم عرض کردم که حتی صحابه ‌ای که اطراف مدینه می ‌رفتند برای مردم امامت کنند نهی می ‌کردند از این که نماز را طول بدهند. «لا تکونوا فتّانین»

شاگرد: وقتی می ‌خواهی فریضه را بخوانی طول نده، اضعف مأمومین را مراعات بکن و الا نه این که مراعات وقت را نکنید، نافله را نخوانید، خود آن 4 رکعت را طول ندهید.

استاد: ولی نافله را طول بدهید. این طور؟

شاگرد: نه منافات ندارد که …

استاد: یعنی روایات زیاد دارد که حالا می ‌بینیم حضرت می ‌گویند هر چه بتوانید اول وقت بخوانید …

شاگرد2: در نماز مغرب هم داریم که مثلا با این که نماز مغرب اصلا نافله ‌ای هم ندارد، در بحث روایات وقت مغرب که از آن وقتی که کأنّه اذان گفته می ‌شد یک فاصله ‌ای می ‌خواهد تا این ‌ها جمع بشوند که می ‌گویند ما دیگر نمی ‌دیدیم و تاریک می ‌شد و یک تعبیری برای صلاة پیغمبر … شاید اصلا این یک دأبی بوده که یک فاصله ‌ای از اذان بیفتد، چون وقتی صدای اذان بلند می ‌شد تا این ‌ها جمع بشوند و بیایند به قدری …

استاد: این روایت را کجا دیدید؟ کدام باب؟ برای نماز مغرب چنین چیزی یادم نیست.

استاد: بله همین جا در همین باب داریم. حضرت فرمودند همه نمازها می ‌شود «إلا مغرب» فرمودند هم مثلا ظهر را خدا سبحة برایش گذاشته است که پیامبر به اشاره جبرئیل با روایات … إلا مغرب و نماز صبح. نماز صبح نافله فجر را قبل از اذان بخوانید، نماز مغرب هم چون نمی ‌خواسته عقب بیفتد اصلا سبحة برایش قرار نداده و لذا «وقت المغرب ضیّق» این ‌ها هست. آن چیزی که شما گفتید مغرب هم طولانی می ‌شده حالا باید آن ‌ها را ببینیم. خیلی روایات باب وقت، گسترده است، در نظر گرفتن هر کدام این ‌ها خیلی خوب است.

 

برو به 0:25:22

این روایاتی که چندتاست که حضرت خیلی سفارش می ‌کنند که نمازت را زود بخوان، نماز فریضه از اول وقت نیفتد، می ‌گوید نافله را چه کار کنم؟ حضرت می ‌فرمایند «خفف ما استطعت» تا می ‌توانی سریع بخوان. در چند تا روایت می ‌فرمایند. منظور این که بگوییم نافله را هر طور می ‌خواهی بخوان آن طوری هم نیست، متعدد هست که «خفّف ما استطعت إلا بین یدها سبحة» هشت رکعت بخوان «کأنّه سبحة واحدة».

شاگرد: خود لغت سبحة یعنی چه؟

استاد: هم در آیات و هم در روایات به نماز اطلاقات مختلف می ‌شود. مثلا این جا خود سبحه یعنی نماز. اصلا منظور از سبحة در این جا یعنی 8 رکعت نافله ظهر. در این شک نداریم. مراد معلوم است. می ‌خواهید لغتش را بگویید چرا این طوری قصد کردند، آن حرف دیگری است و الا این که حضرت فرمودند «إلا إذا زالت الشمس دخل وقت الظهر إلا انّ بین یدیها سبحة»[3] سبحة یعنی 8 رکعت نافله صلاة الاوابین.

شاگرد: به معنای فرجه و این ‌ها نیست که یک مهلت این طوری …

استاد: «سبّح و تسبیح» به معنای همان تسبیح است اما گاهی تسبیح به معنای خود نماز به کار می ‌رود. «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها»[4] این «سبّح یعنی صلّ» منظور این که در آیات و همچنین در روایات «سبحّ» و تسبیح به معنای صلّ به کار رفته است. این جا هم «فُعلة» وزن «فَعلة لمرّة»، «فِعلة لهیئة»، «فُعلة» برای حاصل ‌شده اجتماع یک کار. اسم مصدر نمی ‌دانم دیروز همین جا صحبت بود ی صبح صحبت بود! اسم مصدری نبود که حاصل ‌شد کار بود؟ این وزن «فُعلة» برای این است که وقتی یک ماده مصدری، ماده اشتقاق جمعش بکنید، شیره کشیده ‌اش بکنید، فشرده ‌اش بکنید و وزن «فُعلة» برای آن به کار ببرید. غالب موارد را اگر نگاه بکنید «قوّة، مُنّة، لقمة، دُرّة» موارد بسیار متعدد را نگاه بکنید …

شاگرد: خود «لُمعة».

استاد: «لُمعة» فشرده شده نور است. «لَمَع» نور داد، «لُمعة» یک شعاع است، یک ستونی از نور است. این «فُعلة» است که برای موارد این طوری به کار می ‌رود.

شاگرد: «قبّة» آن وقت چه می ‌شود؟

استاد: قبة و قباب برآمدن چیزی است. قبة حاصل ‌شد برآمدن است.نکته و نقطه و… مثلا همین حبابی که می ‌گویند خود حباب همین است، حباب با قباب نزدیک هم هستند. این وزن «فُعلة» موارد متعددی در این دارد. خیلی موارد هست شاید متجاوز از 70 – 80 مورد فُعلة من یادداشت دارم. پشت کتاب شرح تجرید همین فُعلة را جمع ‌آوری می ‌کردم برای این که بعضی استنتاج ‌ها جامع ‌گیری می ‌شود. منظور این که خیلی موارد متعدد دارد.

«سُبحة» هم این است. یعنی شما وقتی نماز می ‌خوانید کأنّه عصاره و خلاصه این نماز «سُبحة» می ‌شود. یعنی جمع ‌شده و فشرده ‌شده آن عصاره یک تسبیح نماز می ‌شود. معنای مناسب خیلی خوبی دارد.

فرمودند که «و كذا تطويله النافلة إلى الذراع  و في الجماعة من لا يطوّل» حضرت می ‌خواستند امامت کنند، وقت جماعت هم مردم جمع هستند، حضرت اگر نافله می ‌خواندند کسانی هستند که «لا یطوّل» خب حضرت نافله ‌شان را طولانی می ‌خواندند، آن کسی که اول وقت آمده منتظر حضرت نشسته چه؟ باید صبر کند؟ بگوید حضرت که طولش می ‌دهند من هم باید صبر کنم؟ این برای او مملّ می ‌شود. «بل ينتظر الخروج بعد الفريضة.» بعد الفریضة یعنی بعد اتیان الفریضة ظاهرا منظورشان است یعنی منتظر این است که نماز فریضه را بخواند و خارج بشود برود. حضرت چه کار کنند؟ حضرت بگویند ما نافله می ‌خوانیم حالا طولش هم دادیم یا ندادیم، صبر می ‌کنیم، می ‌ایستیم، می ‌ایستیم، نماز ظهر را نمی ‌خوانیم تا ذراع بشود. این چطور می ‌شود؟ این را به عنوان قرائنی دالّ بر این که بعید است که بگوییم شروع نماز ظهرِ حضرت از پایان ذراع بوده است. لذا می ‌گویند «فيمكن» حالا که این قرائن را در نظر می ‌گیریم «فیمکن أن يراد» به عنوان حمل. «أن یراد أنّه كان إذا فرغ من النافلة و الفريضة كان قد بلغ في‌ء الجدار ذراعاً حينئذٍ» که کنار این بگذارید یادداشت کنید. ابواب مواقیت مثل حدیث 8 روایتی که آقا فرمودند. یادداشت این خوب است …

شاگرد: فراغ از فریضه با ابتدای به فریضه خیلی زیاد نیست، آن چهار رکعت است. اگر بحث 2 ساعت، 2.5 ساعت باشد با این اضافه کردنِ …

شاگرد2: آن برای مثل است که 2.5 ساعت است. ذراع را 40 دقیقه فرمودید.

استاد: ذراع! ذراع مثل نیست. یک بحثی داشتیم که من یکی دو احتمال گفتم بقیه احتمالاتش را هم بعدا … اگر یادتان باشد در روایت 26 که « قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع الْقَامَةُ ذِرَاعٌ وَ الْقَامَتَانِ الذِّرَاعَانِ.» آن یک احتمالی است عرض کردم احتمال دیگری هم در این هست که «القامة ذراع» قامت به معنای جدار بوده یعنی یک ذراع بوده «کان رحل رسول الله صلی ‌الله ‌علیه ‌و ‌آله ‌و ‌سلّم ذراعا» یعنی دیوار با این یکی بوده است؟ خیلی بعید است که بگوییم دیوار مسجد یک ذراع به اندازه رحل بوده است. آن جا جمعش چطوری می ‌شود آن حرف دیگری است. الان که ما ذراع می ‌گوییم فعلا یعنی دو هفتم؛ یعنی همین قدمان، نه یعنی 2.5 ساعت و 3 ساعت.

شاگرد: الان اگر زمان، زمان زیادی باشد این 10 دقیقه نماز فریضه خیلی توفیری ندارد برای این که بخواهیم بگوییم کم شده …

شاگرد2: 40 دقیقه یا 10 دقیقه؟

استاد: شاید حاج آقا می ‌خواهند بگویند اگر ما حمل می ‌کنیم روایت این است که «إذا کان الفیء ذراعا صلّی الظهر» یعنی نماز را خوانده بودند. آن وقت چطوری؟ نافله خوانده شده، نماز جماعت هم خوانده شده، شاید حضرت توضیحی دادند، فرمایشی فرمودند کسی سوالی کرده، جمعیت نمازگذار که بیرون می ‌آمدند و کنار فیء جدار می ‌رسیدند آن جا می ‌دیدند که حالا دیگر ذراع شده است. یعنی با همه این ‌ها مانعی ندارد.

شاگرد: قبل از این که آدم این حمل ‌ها را ببیند و احتمال این حمل ‌ها را بدهد در خود این روایت دو تا مسأله را باید مدنظر داشته باشیم؛ یکی این ‌که حالا شما می ‌فرمایید که ذراع 40 دقیقه طول می ‌کشد این دقیق نیست. معلوم نیست که 40 دقیقه باشد شاید هم کمتر باشد.  دوم این که تابستان و زمستانش متفاوت است. زمستانش که یقینا کمتر از این ‌ها طول می ‌کشد، در تابستانش به فرمایش خودتان ما روایت داریم که پیامبر صبر می ‌کردند تا هوا خنک ‌تر بشود، تابستانی که طول می ‌کشد مثلا ذراع 40 دقیقه بشود روایت داریم که صبر می ‌کردند، زمستان هم که خیلی طول نمی ‌کشیده است، لذا همچنین روایت مشکله ‌ای نیست که حتما بخواهد حمل بر این محمل ‌ها بشود.

استاد: بعد روایاتی داریم که هر چه زودتر می ‌توانی فریضه را بخوان. آن تابستان و این ‌ها یک نحو حالتِ استثنائی است، هیچ قیدی در روایت نیست. هیچ نمی ‌گویند هوا گرم بود «کان». ظاهرا این «کان» یعنی سنت. وقتی سنت شد بدون علت هیچ رمز خاصی در روایت ذکر نشده، نه گرما بود نه سرما. «کان الفیء جداراً صلّی» خب این سنت می ‌شود. وقتی سنت می ‌شود با اول الوقت …

شاگرد: زمستان خیلی طول نمی ‌کشیده بین اول وقت و بین …

استاد: می ‌خواهد طول بکشید می ‌خواهد نکشد. ما می ‌دانیم آن ‌هایی که سنت پیامبر بر این باشد که اول وقت را نخوانند بنشینند ولو نافله هم خواندند تا یک ذره بگذرد. این را چطور جمع می ‌کنید؟ سنت می ‌شود.

شاگرد: حالا ما دستمان نیست. اگر این مدت معلوم بود که در زمستان چقدر طول می ‌کشد تا به ذراع برسد مثلا فرض بگیرید 10 دقیقه که همان اندازه …

 

برو به 0:35:41

استاد: آن روزی که آن کره را آوردم توضیح دادم آخر کار نتیجه ‌ ‌گیری یک کلمه شد که عرض کردم سایه چطوری است؟ گفتم دو تا گزینه و دو تا خصیصه باید در نظر بگیریم، روی کل کره حتما این دو چیز مهم است. کجای کره زمین هستیم؟ در چه فصلی از سال هستیم؟ در چه روزی از فصول سال هستیم؟ این دو تا را که در نظر بگیرید … الان هم آسان شده است. مثلا یک کسی فرمولش را که با فرمول سایه زاویه محاسبه بکند فوری می ‌تواند یک نرم ‌افزار برای کل کره زمین بنویسد. شما می ‌گویید ما در قم هستیم فلان روز سال است سریعا برای شما می ‌گوید دو هفتم شاخص چند اندازه است. سریع می ‌گوید این کاری ندارد حالا اگر کسی کرده یا نه نمی ‌دانم.

شاگرد: عربستان این کار را کرده است.

استاد: خب نرم افزارش هم باشد خیلی خوب است که فوری می ‌گویید من در فلان عرض جغرافیایی هستم، طول مهم نیست، عرض مهم است، در فلان عرض جغرافیایی هستم جنوبی یا شمالی و فلان روز از سال. تا بگویید برای شما ساعتِ دو هفتم شاخص را می ‌گویند لذا این ‌ها دخالت دارد. آن جا که حضرت ذراع بود و می ‌خواندند نمی ‌دانیم مقدار زمانی به چه فاصله ‌ای بوده است. متعارفش این است که مقداری طولانی بشود.

شاگرد: این روایت که فرمودند «قُلْتُ لِمَ جُعِلَ ذَلِكَ قَالَ لِمَكَانِ النَّافِلَةِ فَإِنَّ لَكَ أَنْ تَنْتَفِلَ مِنْ زَوَالِ الشَّمْسِ إِلَى أَنْ يَمْضِيَ الْفَيْ‌ءُ ذِرَاعاً فَإِذَا بَلَغَ فَيْئُكَ ذِرَاعاً مِنَ الزَّوَالِ بَدَأْتَ بِالْفَرِيضَةِ»[5] از این طرف می ‌گویند به خاطر نافله این را فرمودند، از یک طرف می ‌گویند تا ذراع می ‌توانی نافله بخوانی. قرینه نمی ‌شود که این ذراع کم است؟ چون از یک طرف می ‌گویند چرا این وقت؟ به خاطر «لمکان النافلة»، بعد می ‌گویند که تا وقتی که به ذراع برسد می ‌توانی نافله بخوانی، بعدش فریضه را بخوان. آن عبارت دیروز حاج آقا را دیدید یا ندیدید که راجع به صحیحه زراره بود، حاج آقا همین را توضیح دادند. ایشان گفتند منظور این است که فریضه از اول زوال تا ذراع فریضه فضیلت دارد اما فضیلتی که باید با نافله جمع شود. وقتی ذراع شد حالا دیگر فضیلت متعینه دارد یعنی فقط باید فریضه بخوانید، اگر نخواندی دیگر نافله نخوان.

شاگرد: چرا برای وقت نافله یک ذراع فرمودند؟

استاد: قدم هم قرار داده شده است، در روایت دیگر هست. حاج آقا الان اشاره می ‌کنند که می ‌گوید همه می ‌گفتند «إذا کانت علی قدم» ظهر را می ‌خواندند یعنی همین ذراع؛ امام صادق سلام ‌الله ‌علیه فرمودند «النصف من ذلک أحبّ إلیّ» حالا می ‌خواهم بحث ها هم درهم نریزد و الا همین کلمه أحبّ إلیّ با آن بحث ‌های دیروز ما مربوط است. «أحبّ إلیّ» یعنی چون دو تا انشاء است؟ یعنی با این که ثابت باشد که جد ما بر قدمین می ‌خواندند در عین حال با این که جد ما این کار را می ‌کردند نصف این أحبّ به من هست؟ یعنی کار خلاف کار جد ما أحبّ من است؟ چطور می ‌خواهید معنا کنید؟ همه این ‌ها را دونه دونه گفتم باید فکر کنید. یعنی شارع چند تا انشاء فرموده است. یک انشاء را پیامبر بر طبقش رفتار می ‌کرده، یک انشاء هم زوال است که دخول وقت است، امام صادق می ‌فرمایند نه قدمان که طبق این روایات کار پیامبر است، نه زوال نصف این «أحبّ إلیّ» این هم دوباره یک انشاء دیگری می ‌شود. انشایی است که حضرت دارند از آن إخبار می ‌کنند. اما اگر تمام این ‌ها چه باشد؟ تعلیم، مدیریت، … آن محافظت بر بهترین امتثال است بر همه نوع. نوع متشرعه! اگر آن باشد «أحبّ إلیّ» را طور دیگری معنا می ‌کنیم.

شاگرد: منظور این می ‌شود که زمان پیامبر بهترین نوع این بوده که …

 

برو به 0:40:00

استاد: نه! نه! حالا من راجع به ذراع ‌ها … راجع آن شد عرض می ‌کنم. یک چیزهایی در ذهنم هست . این ذراع ‌ها را لازم نکرده این طوری معنا کنیم. حضرت امامت جماعت می ‌کردند، شما بخواهید که حتما مردم را به نافله خواندن عادت بدهید، امام هستید می ‌خواهید کاری کنید که نافله بخوانند، خودتان بخوانید یک لوازمی دارد، طول بدهید یک لوازمی دارد، طول ندهید یک لوازمی دارد. ما هم می ‌دانیم هر چه زودتر خوب است بخوانند، این لوازم چیست؟ راهکارهایی هست برای این که این لوازم را به حداقل برسانیم. مثلا همان مسجدهایی که نافله می ‌خوانند غالبا می ‌بینید امام که دارد نافله می ‌خواند مأموم ‌ها دو دسته می ‌شوند، بعضی ‌ها زرنگ ‌تر از امام هستند می ‌بینید آن نافله ‌هایش را خواندند امام دارد می ‌خواند، خیلی ‌ها بطیء اللسان هستند، تا می ‌آید نافله ‌ها را بخواند می ‌بیند امام نافله ‌هایش را خواند نماز را بست یعنی مواضع متعددی می ‌شود آن کسانی که این زرنگی را ندارند نافله ‌هایش می ‌ماند. حالا ببینید بعد از نماز عصر برسد بخواند، نرسد. خب حضرت چه کار کردند؟ یکی از راه ‌ها این است که مثلا به طور متوسط نافله را بخواند، عمدا و متعمداً حالا یا سریع اللسان است یا بطیء اللسان است برای متعارف از مردم متوسط کند. راحت ‌ترش این است که از قبل یک تعیین زمانی قرار بدهند بگویند شما نافله ‌هایتان را دلِ جمع درخانه در هر کجا هست بخوانید، ما فریضه را با این فاصله زمانی …. پس تعیین یک فاصله زمانی دو راه دارد؛ باز به عنوان انشای حکم شرعی که فرضی است ظاهر علماء هم همین طور می ‌خواهند جمع کنند، یک احتمال دیروز عرض کردم که تعیین زمانی نه به عنوان یک انشاء حکم شرعی، بلکه یک عنوان تدبیر، تعلیم و مدیریت برای امتثال احسن! می ‌بینید این نحو نافله ‌هایتان را بخوانید هر کس بطیءاللسان است هر طوری خودش می ‌داند. زود می ‌خواهد بخواند بخواند بعد معلوم باشد سر این وقت جماعت به پا می ‌شود.

شاگرد: افضل این است که در خانه بخواند.

استاد: حالا نوافل رواتب این طور هست یا نیست احتمالش هست که غیر آن هم باشد. نافله ‌های مبتدئه بله!

شاگرد: مضعّفات این احتمال این است که خود ائمه این را نقل می ‌کردند نبوده است. پس یک چیز نسبی می ‌شود، در زمان پیامبر بهترین نوعی که مردم نافله بتوانند بخوانند بوده است ولی این که خود ائمه الان بیایند نقل بکنند که یعنی انگار پیامبر این کار را می ‌کردند، آن شنونده …

استاد: همین روایت اسماعیل جعفی نقل بود. «عن اسماعیل الجعفی عن أبی جعفر علیه ‌السلام قال کان رسول الله صلی ‌الله ‌علیه ‌و ‌آله ‌و ‌سلّم إذا کان فیء الجدار ذراعا صلی الظهر»

شاگرد2: «أمّا من» چه؟ ادامه ندارد دیگر.

شاگرد: این که به عنوان سنت پیامبر نقل بشود بدواً آدم تصور می ‌کند پس دیگر این مطلوب است، پیامبر این کار را می ‌کردند. پشت ‌بندش کأنه این را می ‌طلبد که حضرت بفرمایند حالا مثلا فرض بفرمایید …

استاد: ما اگر بدانیم که به عنوان سنت پیامبر بوده در مطلوبیتش گیری نداریم، ما می ‌خواهیم در جمع ‌بندی روایات بگوییم ائمه خودشان فرمودند پیامبر این کار را در بعضی روایات می ‌کردند اما به عنوان سنت نبوده، به عنوان تدبیر این بوده که چطور مکلفین هم نافله را ترک نکنند، هم جماعت و فریضه را بدون این که فریضه تضییع بشود بخوانید.

شاگرد: در واقع این جا کأنّه ائمه داشتند یک چیز تاریخی نقل می ‌کردند. تا زمان پیامبر قضیه این طوری بوده است.

استاد: بله این طوری هم بوده نه به عنوان سنت که اگر سنت باشد آن انشائات هم دیگر روشن ‌تر است در این که از سنت باشد اما اگر سنت نباشد آن دو تا احتمال دیروز می ‌آید که آیا ببینیم این است یا آن هست. حالا تازه در این روایت باب 5 و این ‌ها گذشته بود چه سفارشاتی بود که سریع زودتر بخوان، خود حضرت … در صحیح مسلم هم هست. صحیح مسلم سنی ‌ها خودشان می ‌گویند نمازها اصلا وقت نشده، در صحیح مسلم نقل می ‌کنند که پیامبر در مدینه بلا عذر و لا علة بین نماز ظهر و عصر جمع کردند. این جا در وسائل هم هست یعنی همان اول وقت …. که حضرت فرمودند «اعْلَمْ أَنَّ أَوَّلَ الْوَقْتِ أَبَداً أَفْضَلُ فَعَجِّلِ الْخَيْرَ مَا اسْتَطَعْتَ» راجع به روایات اول وقت مفصل هست. ما می ‌دانیم که در این شرایط این کار اگر نقل شده باشد و این محملی که حاج آقا می ‌گویند باشد که هیچی، اصلا وقتی نماز ظهر را آن جا خوانده بودند تا ذراع می ‌شده، این حملی است که ایشان فرمودند. اگر هم نه، ظاهرش باشد ظاهرش طور دیگری است که چند تا احتمال هم حاج آقا بعدا می ‌دهند.

 

برو به 0:45:50

شاگرد: احتمال دارد فیء به معنای ظلّ باشد؟ نه به معنای ادامه آن سایه باقی ‌مانده. اگر این طوری باشد وقتی که یعنی کمتر می ‌شود.

استاد: یعنی مثلا این ذراع که قدمان باشد یک بخشی ‌اش که وقت زوال باقی مانده بوده ولی خب در مدینه یک روز که انعدام ظلّ داریم یعنی اول تیر ماه اصلا این ذراع هیچی فیء نمانده، کل ذراع باید بیاید و دو هفتم شاخص در آن روز انعدام خیلی طول می ‌کشد. دو هفتم چه بسا تا حدود یک ساعت برود. حالا آن نرم ‌افزارش اگر باشد که سریع می ‌شود حساب کنند. با دو تا گزینه عرض جغرافیایی و روز سال دقیق می ‌شود بگویند که چقدر طول می ‌کشد که دو هفتم شاخص جلو برود.

شاگرد: انعدام ظلّ؟

استاد: انعدام ظلّ در مکه دو بار است، در مدینه یک بار است. اول تیر ماه در مدینه است، هفتم خرداد و 22 تیرماه هم در مکه است.

شاگرد: 23 یا 22؟

استاد: شاید 23 شاید، حدودا 16 درجه است، وقتی خورشید میل شمالی می ‌کند به عرض 16 درجه که رسید انعدام ظلّ در مکه است. رد می ‌شود بالای مدینه می ‌رسد انعدام ظل در اول تیرماه هست، دوباره که برمی ‌گردد باز دوباره 16 درجه عرض مکه باز یک انعدام دیگر است و باز برای استواء وعرض جنوبی می ‌رود.

علی ای حال عبارت ایشان را ملاحظه بکنید که ایشان فرمودند «و هذا ليس بكلّ البعيد» ما این همه مناقشات داریم می ‌کنیم حاج آقا می ‌فرمایند این «کلّ البعید» نیست که چه باشد؟ که وقتی که حضرت نماز ظهر را می ‌خواندند ذراع شده بود و روایت را بر این حمل کنیم. «و هذ لیس بکلّ البعید بعد ملاحظة عدم انتفاء الظل في المدينة،» همانی که الان شما گفتید اشاره می ‌کنند. در مدینه فقط یک روز انتفاء ظل داریم، در غیر از یک روز در مدینه ما ظلّ داریم وقتی این ظلّ باقی ‌مانده را اضافه کنیم به آن چیزی که به آن اضافه شده مجموعش ذراع بشود. می‌ ‌فرمایند این چیز زیادی نیست.

البته در آن مباحثه ‌های قبلی بود یا در همین مباحثه هم عرض کردم …. همین جا بود ظاهرا گفتم که یکی از شاخص ‌هایی که از آن میله بهتر است، از آن چوبی که حضرت فرو کردند بهتر است همان دیوار خود مسجد بود که در صحن امام رضا سلام ‌الله ‌علیه در صحن حرم آن شاخصی که تازه درست کردند میله نیست، یک فواید خیلی خوبی دارد. اگر دیوار قرار بدهیم مثلا این طوری یک دیوار درست کنیم رو به نقطه جنوب، بعد به این فکر کنید که چقدر فواید دارد. خیلی فواید دارد! دیواری است رو به نقطه جنوب، خورشید وقت زوال بالای سر این دیوار می ‌رسد. خب وقتی دیوار شد، لوازم این زوال خورشید بالای سرتان … حضرت دیوار مسجد را طوری ساخته بودند که رو به نقطه جنوب بود. وقتی که خورشید بالای سر دیوار می ‌آید، الان ما این جا چند چیز داریم؟ وقت زوال است، نصف النهار هم درست روی سر دیوار است، روی خط دیوار قرار گرفته است. چرا؟ چون این دیوار رو به نقطه جنوب است، نصف النهار هم از نقطه شمال و جنوب رد می ‌شود پس دایره نصف النهار که زوال شمس به او مربوط می ‌شود روی دیوار است، وقتی شمس روی دایره رسید این دیوار الان چند چیز دارد؟ یعنی یکی این طرف دارد که ببینیم سایه دارد یا ندارد. یکی این طرف  دارد که ببینیم سایه دارد یا ندارد. یکی مهمتر این جا پشتش است، این جا ببینیم چطوری است. یعنی بهترین شاخص است که چند تا کار از آن برمی ‌آید. میل است و آن کارها از آن برنمی ‌آید، از دیوار این کارها برمی ‌آید. الان این دیوار چه دارد؟ وقتی شمس به زوال رسید دو تا بغل دارد، «جانباه» دارد که سایه ندارد. یکی پشت به طرف شمال دارد که آن مسأله ظل باقی ‌مانده وقت زوال که در شاخص بود را دارد نشان می ‌دهد. لذا از کارهایی که دیوار انجام می ‌دهد و خیلی خوب است این است که آن سایه باقی ‌مانده را که می ‌توانیم محاسبه کنیم اما برای شاخصی که میله بود برای وقتی که می ‌خواهد اضافه بشود خیلی سختمان هست که بفهمیم این که کله ‌اش از خط نصف النهار عبور کرد، اضافه شد یا نشد. اما این دیوار چه کار می ‌کند؟ به سرعت این بغلش سایه را نشان می ‌دهد. این یکی از کارهای خیلی ساده است و لذا هم …

شاگرد: اگر این طرف ‌تر باشد و طرف انعدام ظل نباشد مشکل پیدا می ‌شود در این …

استاد: نه دیوار است.

شاگرد2: ظلش به آن طرف بود.

استاد: با 3 تا ظلّ سه طرف شد.

شاگرد2: البته ظل را که می ‌خواهیم حساب کنیم باید مقدار عمود بر دیوارش را حساب کنیم.

شاگرد3: وقتی این سایه کج می ‌افتد ولی ما فاصله مستقیمش را حساب می ‌کنیم و اضافه است.

استاد: بله وقتی خورشید این … هر سایه زیادی باشد این جا یک ذوزنقه درست می ‌کند. اول مستطیل است به اندازه عرض دیوار یک مستطیل عندالزوال می ‌افتد. خب این همان کوتاه ‌ترین سایه ‌ای است که تشکیل می ‌شود. به محض این که خورشید از زوال رد می ‌شود این طرف جانب دیوار به ضمیمه آن سایه ‌ای که افتاده بود یک ذوزنقه ‌ای که حالا آن ذوزنقه متعارف هم تشکیل می ‌شود.

شاگرد: متوازی الاضلاع می ‌شود.

استاد: این بخشش متوازی الاضلاع می ‌شود. این جا هم که یک پهنایی دیوار دارد. منظور این که این هم از چیزهایی است که اگر برای محاسبه ‌ها خواستید مقیاس دیوار را این طوری در نظر بگیرید آن سایه ‌ای که از این طرف پیدا می ‌شود برای محاسبه ذراع و این ‌ها یک فواید بهتری دارد.

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

 

پایان

 

 


 

[1] تهذيب الأحكام، ج‌2، ص: 246، وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 146

[2] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 148-149

[3] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 132

[4] سورة طه، آیة 130

[5] تهذيب الأحكام، ج‌2، ص: 20