1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(۶١)- بحث امتداد صف جماعت به سوی قبله |...

درس فقه(۶١)- بحث امتداد صف جماعت به سوی قبله | صف مستطیل

مقصود از الوجیزة-بازخوانی متن روایت مفضل-معارف و اسرار حجرالاسود- بحثی دوباره درباره‌ی ملاک استحباب تیاسر-مجسمه‌سازی.
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=33416
  • |
  • بازدید :

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

نحوه‌ی عنایت آقای قاضی به آقای بهجت در ایران

من از خود ایشان شنیدم؛ یعنی از آن جمله‎هایی است که شاید کم از ایشان نقل شده است. آقای آقاسیدعلی‎اصغر و شاگردشان، ایشان هم دائم پای منبرشان است. از حاج شیخ هم خیلی بزرگ بودند. آقای آقاسیدعلی‌اصغر گفتند که آقا شیخ کلماتی داشتند، آن وقت یک روز بالای منبر این طوری فرمودند که کلمات حاج‌شیخ را حاج‌شیخ باید بگوید. بعد فرمودند از آن کلمات این است، بهشت خدا ناتمام است؟ یا حورالعین تکلیف نرسیده‌اند؟ بدی می‌کنید نگهت می‌دارند. جمله‌ی آقا شیخ را باید آقا شیخ بگوید. از آن جملات این است که بهشت خدا ناتمام است یا حورالعین به تکلیف نرسیده‌اند؟ بدی می‌کنید نگهت می‌دارند. منظورم این است که از حرف حاج آقا یادم آمد. یعنی مثل من که حال خودم را می‌بینم یک توقع ناصواب دارم؛ توقع دارم نمره‌ام بیست شود ولی درسی که برای آن خواندم زیر ده است. این که نمی‌شود. لذا می‌گفتند: اگر درست درس بخوانید در و دیوار معلم می‌شود. مکرر می‌گفتند. خیلی این جملات مهمی است. یعنی این‌ها تجربیات معرفتی‌ ایشان و خارجی ایشان این طور برایشان واضح بود که بعضی چیزها تشریفات است و معدّاتی است که آن جا که عمل کرد معدهای دیگر هم می‎توانند باشند و الا کار معدّ، معدّ بودن است.

حالا شما فرمودید اعتقاد نداشتند، چرا … اما به این نحو بود که سبک حرفشان، فرمایششان و کارشان این طوی بود.

شاگرد: خودشان هم  همین طوری بودند.

استاد: یا من خبر ندارم. تا آن جایی که من شنیدم …

شاگرد: ایشان هم در آن قضیه پدرشان مانع می‌شوند…

استاد: آن حالا یک جریان خارجی بوده که چیزی نبوده. اواخر عمرشان بوده است.

شاگرد: منظورشان این است که منافاتی ندارد یعنی این یکی از گزاره‎هایی است که انسان می‎داند که باید به علماء و اهل نفس نزدیک شد.

استاد: منافاتی با ایشان نبود ولی معامله‌ی با یک چیز دو نوع است. ایشان این طوری بود. کأنه برخورد ایشان این طوری بود.

شاگرد:خودشان می‌گفتند  آقای قاضی و پدرشان را؟

استاد: همین سال آخر جلسات چهارشنبه‎ها بود؛ خیلی کم این‌ها گفته بودند که این طوری فرمودند می‌آیند به من می‌گویند شما بعد از این که به ایران برگشتید چطور بود که به آقای قاضی نامه نگاری نداشتید؟! چون خیلی معروف بود شاگردان آقای قاضی ایران هم می‌آمدند نامه‌نگاری باقی بود. خودشان این طوری گفتند. حالا چه کسی سوال کرده بود معلوم بود که تازگی‌ها سوال شده است. همین چند نفری که بودند خودشان ابتدا به ساکن … بعد به من می‌گویند چرا نامه‎نگاری کردید؟ بعد فرمودند: من آن جا هم که بودم گفتند:من آنجا هم که بودم سوال نمی‌کردم. اگر هم یک وقتی سوال داشتم در ذهنم می‌پرسیدم اما ایشان به قاعده جواب می‎داد. آن وقت این را اضافه کردند به قاعده جواب می‎دادند، آن قضیه  را مکرر گفته بودند دوباره هم تکرار می‌کردند که آن جا من در جلسه نشسته بودم؛ آن را زیاد می‌گفتند. می‌گفتند: در جلسه نشسته بودیم و در ذهنم بحث مطرح بود. ایشان می‌گفت اما اشکال …

شاگرد: فاضل گیلانی!

استاد: حالا نقل شده که این طوری بوده ولی حاج آقا این طوری نمی‌گفتند. حاج آقا می‌گفتند: این آقا، این طور تعبیری داشتند. اشکال این آقا که کارها می‌کند مثلا جوابش این است. حاج آقا می‌گفتند این کسی که کنار من نشسته بود می‌گفت تو که حرف نزدی. خیلی بوده که آقای قاضی به قاعده جواب می‌دادند. آن وقت دوباره این را اضافه کردند گفتند من همین قم هم که آماده بودم مرتب خواب ایشان را می‌دیدم. مقصودشان این بود که نامه‌نگاری نیازنبود و مرتب خواب ایشان را می‌دیدم گفتند: حتی بعد از این که ایشان وفات کردند نشد هیچ وقت این خواب دیدن کم شود بعد این را گفتند که حتی ایشان در خواب سفارشی به من کردند که درس را تعطیل نکن، هر چه شد مثلا جماعت تعطیل شد ولی درس را تعطیل نکن. بعد لبخند زدند و گفتند کأنه می‎خواستند بگویند: می‌دانم چه می‎گویی؟! یعنی درس و سبک بحثت را خبر دارم؛ این هم آخرین جمله‎اش بود. منظورم سبکشان به این نحو بود.

شاگرد: مقصودتان از بزنگاه‎ها چه بود؟ فرمودید تغییر معنایی بیشتر در بزنگاه‎هاست.

استاد: یعنی آن وقت‌هایی که نیازی به اقدامی از ناحیه‌ی بنده است و آن وقتی که وقت بزنگاهش است، اقدامی از ناحیه‌ی خدای وقت؛ آن وقتی که وقت اوست کوتاهی نکند لذا وقتی هم کلاس تکمیل شد، وقت اوست، او کوتاهی نمی‌کند بقیه‌اش دیگر تشریفات است.

 

برو به 0:07:19

حاج‌شیخ غلامرضا یزدی-آقای قاضی-آقای بهجت-فاضل گیلانی-

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

ادامه‌ی بررسی روایات دالّ بر قبله بودنِ کعبه

بحث امتداد صف جماعت به سوی قبله | صف مستطیل

 

مقصود از الوجیزة

و في بعضها كرواية «المفضّل» المعتبرة علىٰ ما يظهر من «الوجيزة»‌أنّ الحرم في يسار الكعبة أوسع منه في يمينها، (فالتّياسر لذلك مطلوب لئلّا يخرج من القبلة)»، و ظاهرها أنّ من كان موظّفا باستقبال الحرم، يرجّح التياسر على التيامن، لمكان أنّ احتمال التوجّه إلى الحرم الموافق للكعبة أرجح من احتماله في التيامن، لقلّة الأنصاب في اليمين بالإضافة إلى اليسار، و لا دلالة فيها على التوجّه إلى الحرم مخالفاً للتوجّه إلى الكعبة؛ فإذا أحرز الحرم في جهة مع بعده عنه، فالتياسر عن ذلك الخطّ مطلوب وجوباً أو ندباً، لا أنّ التياسر مطلوب لكونه توجّهاً إلى الحرم في اليسار مخالفاً للتوجّه إلى المسجد و الكعبة.[1]

«و في بعضها كرواية «المفضّل» المعتبرة علىٰ ما يظهر من «الوجيزة»» کسی از شما این الوجیزة را کشف کردید؟ در این دستخط هم که کاملا پاک شده است؛ اصلا یک سطر پاک است. کلمه‌ی وجیزه اصلا پیدا نیست. المعتبرة و بقیه هم نیست.

شاگرد: الوجیزه فکر کنم برای علامه مجلسی است. علم رجال آن جا مفضل را توثیق کردند. در ملاذ این روایت‌ها را ضعیف گفتند علی المشهور.

استاد: ضعیفٌ علی المشهور؛ مشهور یعنی همین که مفضل آن حرف مشهور در آن است. این خوب است. وجیزه‌ی علامه حلی!

شاگرد: علامه‌ی مجلسی!

استاد: این خوب است.

شاگرد2: «مرددٌ» دارند.

استاد: خود مرحوم مجلسی؟

شاگرد2: می‌گویند: «ضعیفٌ ر ثقة». ظاهرا تردید دو تا نقل این طوری می‌شود. ثقةٌ را دارند ولی ضعیفٌ هم دارند. ضعیفٌ هم مقدم است.

استاد: ضعیفٌ علی المشهور. بعد ر به عنوان تردید است؟

شاگرد2: در خود مقدمه گفتند آن جایی که ر وسطش می‌آید ظاهرا از کلمه تردد گرفته شده است.

استاد: پس ایشان هم که «المعتبرة» فرمودند یعنی «علی ما یظهر من الوجیزة». اگر تردد باشد یعنی «یظهر عدم وضوح ضعف» در این روایت. علی ای حال بعد از مثل مستدرک و سایر کتب دیگر مفضل کاملا قابل توثیق است. الان کسی هست که مفضل را تضعیف کند؟! مثل معجم رجال تضعیف می‎کنند؟ بعید می‎دانم.

شاگرد: معجم رجال تقویت می‌کند.

استاد: این خیلی بعید است که الان کسی باشد که با این بحث‌هایی که خیلی واضح شده باز همان طور به نحو کتب پیشین بگویند مفضل ضعیف است. خب الحمدلله. فعلاً الوجیزة برای علامه مجلسی شد و المعتبرة هم یعنی از حیث عدم وضوح ضعف او معتبر است و ترددی که سبب می‌شود تا زمان ما که تقویت مفضل ثابت شده است.

شاگرد: این المفضل، ابن کیست؟

استاد: مفضل‌بن‌عمر جعفی. جعفی‌ها مثل جابربن‌یزید جعفی. آن هم جعفی است. قبل از ایشان است که دارد باب الامام‌الباقر سلام الله علیه جابر بوده، باب الامام الصادق علیه السلام مفضل بوده است. حالا نمی‌دانم تعبیر باب برای این‌ها آوردند در غیر از آن هدایت الکبری هم هست یا نیست؟ ظاهرا آن‌هایی هم که نقل کردند یکی‌شان الهدایة الکبری بود، غیر از آن هم بوده یا نه، الان نمی‌دانم.

روایت مفضل همان روایت تیاسر است؛ وجیزه را گفتید شاید منظور مرحوم محقق باشد، مرحوم محقق نیستند. در همان رساله‌ی کوچک خواجه نصیر روایت را آوردند اما حالت توثیق ندارد.

شاگرد: بحث نکردند.

تدقیق و تشکیک در نقلِ بهجة الفقیه از روایت مفضل

استاد: آخرش گفتند: روایات ضعاف؛  یک اشاره آن طوری داشتند. عرض کنم که نکته‌ای که این جاست این است که آقا[2] آن روز بعد از جلسه اشاره کردند گفتند: من این تعبیر را که «ان الحرم فی یسار الکعبة أوسع» پیدا نکردیم، در روایت مفضل این طور نیست. من آن را برخورد کرده بودم خدمت شما عرض کردم یادم مانده است. این تعبیری که الان فرمودند که روایت مفضل این است که «إنّ الحرم فی یسار الکعبة أوسع من الحرم فی یمین الکعبة» این تعبیر در خود عبارت مفضل نیست، عبارت مفضل که در وسائل است یادم می‌آید از سه تا منبع نقل کردند؛ از فقیه و از تهذیب و از علل. علل که سند دارد، در تهذیب و فقیه هم که مشیخه دارد. در آن سه تا منبع هیچ کدام عبارت این طوری نداریم که «إنّ الحرم فی یسار الکعبة أوسع منه فی یمینها» پس چطور شده که ایشان چنین تعبیری را فرمودند نقل به معنا شده است؟ ولی حالش کأنه حال نقل عبارت است. تا آن جایی که من دیدم اول کسی که روایت مفضل را نقل به معنا کردند و این طور عبارت آوردند محقق اول هستند. هم در همین رساله‌ای که برای خواجه نوشتند و هم در الرسائل التسعشان و هم در نکت النهایة خودشان. سه تا کتاب از محقق اول صاحب شرایع، عبارت روایت مفضل را نقل به معنایی کردند و این طوری آوردند که الان در بهجةالفقیه هم به این صورت آمده است.

بازخوانی متن روایت مفضل

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ التَّحْرِيفِ لِأَصْحَابِنَا- ذَاتَ الْيَسَارِ عَنِ الْقِبْلَةِ وَ عَنِ السَّبَبِ فِيهِ- فَقَالَ إِنَّ الْحَجَرَ الْأَسْوَدَ لَمَّا أُنْزِلَ مِنَ الْجَنَّةِ- وَ وُضِعَ فِي مَوْضِعِهِ جُعِلَ أَنْصَابُ الْحَرَمِ- مِنْ حَيْثُ يَلْحَقُهُ النُّورُ نُورُ الْحَجَرِ- فَهِيَ عَنْ يَمِينِ الْكَعْبَةِ أَرْبَعَةُ أَمْيَالٍ- وَ عَنْ يَسَارِهَا ثَمَانِيَةُ أَمْيَالٍ كُلُّهُ اثْنَا عَشَرَ مِيلًا- فَإِذَا انْحَرَفَ الْإِنْسَانُ ذَاتَ الْيَمِينِ- خَرَجَ عَنْ حَدِّ الْقِبْلَةِ لِقِلَّةِ أَنْصَابِ الْحَرَمِ- وَ إِذَا انْحَرَفَ الْإِنْسَانُ ذَاتَ الْيَسَارِ- لَمْ يَكُنْ خَارِجاً مِنْ حَدِّ الْقِبْلَةِ.

وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ فِي الْعِلَلِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ الْوَاسِطِيِّ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ مِثْلَهُ وَ رَوَاهُ أَبُو الْفَضْلِ بْنُ شَاذَانَ فِي رِسَالَةِ الْقِبْلَةِ مُرْسَلًا عَنِ الصَّادِقِ ع نَحْوَهُ.[3]

آن چیزی که در خود حدیث است این طوری است که عرض کردم در باب چهارم ابواب قبلة حدیث دوم مرحوم صاحب وسائل از سه تا، که اول از محمدبن‌علی در فقیه نقل کردند بعد فرمودند: «و رواه الشیخ بإسناده» یعنی مشیخه و الا در تهذیب هم اسناد مباشری ندارد و هم‌چنین «رواه الصدوق فی العلل رواه ابوالفضل شاذان بن جبرئیل فی رسالة القبلة» شاذان‌بن‌جبرئیل متأخر است چون قرن ششم است ولی در این کتابشان هم ایشان این روایت را آوردند که صاحب‌وسائل از همه این‌ها آدرس دادند.

 

برو به 0:14:21

بعد عبارت این است: « الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ التَّحْرِيفِ لِأَصْحَابِنَا- ذَاتَ الْيَسَارِ عَنِ الْقِبْلَةِ وَ عَنِ السَّبَبِ فِيهِ» اصحابنا یعنی عراقیین و کوفیین یا شیعه به طور کلی ولی برای عراق است. «فَقَالَ إِنَّ الْحَجَرَ الْأَسْوَدَ لَمَّا أُنْزِلَ مِنَ الْجَنَّةِ وَ وُضِعَ فِي مَوْضِعِهِ جُعِلَ أَنْصَابُ الْحَرَمِ» أنصاب آن ستون‌هایی است که برای مرز حرم از غیر حرم است. الان هم هست و در قدیم هم همیشه بوده تجلیل می‌کردند. «جُعِلَ أنصابُ الحرم مِنْ حَيْثُ يَلْحَقُهُ النُّورُ نُورُ الْحَجَرِ» تا آن جایی که نور می‌رفته آن جا را علامت‌گذاری کردند. «فَهِيَ عَنْ يَمِينِ الْكَعْبَةِ أَرْبَعَةُ أَمْيَالٍ» این نور حجرالاسود از طرف راست کعبه چهار میل بوده «وَ عَنْ يَسَارِهَا ثَمَانِيَةُ أَمْيَالٍ» هشت میل بوده «كُلُّهُ اثْنَا عَشَرَ مِيلًا» درازای حرم دوازده میل می‌شود. «فَإِذَا انْحَرَفَ الْإِنْسَانُ ذَاتَ الْيَمِينِ» وقتی که از دور در عراق رو به حرم ایستاده یک کمی به طرف راست برود، «ذات الیمین خَرَجَ عَنْ حَدِّ الْقِبْلَةِ لِقِلَّةِ أَنْصَابِ الْحَرَمِ» خب چهار میل است نصف آن است و از قبله بیرون می‌رود اما «وَ إِذَا انْحَرَفَ الْإِنْسَانُ ذَاتَ الْيَسَارِ لَمْ يَكُنْ خَارِجاً مِنْ حَدِّ الْقِبْلَةِ.» این تعبیری است که در این روایت آمده است.

آن وقت نقل به معنایی که محقق فرمودند همین شده که این جا هم عبارتش آمده: «إنّ الحرم فی یسار الکعبة أوسع منه فی یمینها» به صورت خلاصه و نقل به معنا آورده شده است.

شاگرد:مقصود از نور چیست؟

معارف و اسرار حجرالاسود

استاد: تا اندازه‌ای که به عنوان ذهن طلبگی به ذهنم می‌آید مطالبی است که تعبد و معارف و اسرار و همه‌ی این‌ها را در عبارات خیلی زیبا گفتند. هم واقعیت خارجی نزولی دارد هم یک واقعیت ورایی دارد. حجرالاسود چه بوده؟ دارد که از بهشت آمده و خصوصیاتی هم هست در روایات هم مفصل راجع به حجر هست و در عالم ذرّ هم بوده است. در دعاهایی که وقتی طواف می‌کنیم می‌رسیم مقابل حجر مستحب است بگوییم به آن می‌گویید: «اشهد لی بالموافاة» چرا؟ چون وقتی خدای متعال عهد گرفته تمام این عهد کل بندگان را به عنوان یک سند بایگانی در حجر گذاشتند و لذا کسی که آن جا جواب بلی گفته روبروی حجر که می‌رسد به آن خطاب می‌کند که شاهد باش که من به آن بلی که گفتم اجابت کردم. «اشهد لی بالموافاة» یعنی موافاتِ «ألستُ بربکم قالوا بلی». از چیزهایی که کتاب ایشان را دارم می‌خوانم الان یک دفعه یادم آمد، شاید دو سه مرتبه مختصر ولی یک دفعه حاج آقا چون حج مشرف بودند با آب و تاب این را توضیح می‌دادند خیلی جذاب بود، ما نمی‌فهمیدیم چه می‌گویند اما می‌گفتند: این وضع و حال حجر خیلی عجیب است. آدم نگاهش می‌کند درست است که با یک کسی زنده است دارد مواجهه می‌شود، ایشان این طوری می‌گفتند یعنی وقتی نگاهش می‌کنیم وضع و حال عجیبی دارد درست مثل این که با یک فرد زنده‌ای که حیات دارد … الانی‌ها هم دیدم بعضی‌ها آزمایشاتی کردند می‌گویند: این از سنخ سنگ‌های کره زمین نیست. نمی‌دانم این چقدر مستند است فقط شنیدم که می‌گویند: از ریخت نوع سنگ‌هایی که در کره زمین تشکیل شده از دوره‌های زمین‌شناسی این از آن‌ها نیست ولذا می‌گویند: احتمال این است که از سنگ‌های آسمانی است. آن‌ها این طوری می‌گویند یعنی از کرات دیگر آمده است مثلا به عنوان شهاب سنگی آمده است. آیا آن وقتی که نازل شده و آمده خیلی نور می‌داده؟ بزرگ بوده؟ نورش این طوری در عالم فیزیکی می‌رفته؟ دور نیست! فرمایش امام معصوم است، همه‌ی زمان و مکانش را می‌بینند ولی آن چیزی که مهم است این است که حالا در عالم فیزیکی بیاید مشتعل باشد، چون این شهاب‌سنگ‌ها حسابی مشتعل هستند، خیلی‌ها به زمین می‌رسند هنوز داغ هستند و در زمین نفوذ می‌کنند و هنگامه‌ای به پا می‌کنند و جنگل‌های وسیع را می‌سوزاند. این‌ها محقق شده است. حالا این حجرالاسود اول چطور بوده و اول چطور نور می‌داده ما نمی‌دانیم ولی علی ای حال این که آن عالم ذرّ، شهادت‌ها در او امانت سپرده شده، حیات دارد، شهادت به موافات می‌دهد دیگر عجائبی است! دارد حضرت ابراهیم که بالای کوه ابوقبیس رفتند «أذِّن فی الناس» به حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام امر آمد که بروید آن جا ندا دهید، هیچ کس هم نبود اما حضرت رفتند و به امر الهی … شاید هم دارد دست‌ها را بالا آوردند و کنار گوششان هم گذاشتند، شاید در روایتش باشد. «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ»[4] حضرت رفتند ندا دادند، آن وقت در روایت دارد که وقتی حضرت ابراهیم ندا دادند «أجابه» یا «استجابه رجالٌ و نساءٌ فی الأصلاب» یعنی از همان وقت هر کس می‌آید تا روز قیامت حج می‌آید ندای حضرت را جواب می‌دهد لذا «اشهد لی بالموافاة» هم همین است. کسی که آن جا می‌رود می‌گوید آن ندا را من شنیدم، اجابت کردم حالا هم آمدم. روایات خیلی گسترده است. در تفسیر برهان شاید خیلی از این‌ها باشد. در ذیل این آیات خواستید یک جایی ببینید تفسیر برهان این‌ها را خیلی دارد. در کتاب حج هم که هست.

منظور این که قضیه بیت، حجرش، خصوصیاتش، حرم مشحونی هم از ظواهر امر است که هیچ مورد انکار نیست و همه محقق است؛ این که اولیاء خدا فرمودند چیزی نبوده که در عالم ظاهر نباشد، به قول امروزی‌ها بخواهند سمبلیک حرف بزنند. محتاج نبودند. کسی سمبلیک حرف می‌زند که از حیث ظاهر یک ابزار قدرتمند ندارد؛ اولیاء خدا وقتی دارند به آن طور حرف زدن نیاز ندارند، ابزار قدرتمندش را دارند کسی هم که نگاه کند می‌بیند که چطور بیانات وحی و انبیاء و اوصیاء از این چیزهایی که هست بدون این که ظاهر درز گرفته شود مقاصد خودشان را از باب استعمال در اکثر از معنا، بطون، انواع و اقسام وسیله‌هایی که دارند مقصد را می‌رساند.

مثلا «وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهيمَ مَكانَ الْبَيْتِ» من خیالم می‌رسد این کلمه «بوّأنا» و «مکان البیت» به‌صورت خیلی شفاف دارد مقصود خودش را در وجوه متعدده آیه بیان می‌کند. «بَوَّأْنا لِإِبْراهيمَ مَكانَ الْبَيْتِ» یعنی چه؟ توضیح می‌خواهد یا نمی‌خواهد؟ من خیال می‌کنم توضیحش بعدش هست «طهِّر بَيْتِيَ لِلطَّائِفينَ وَ الْقائِمينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ» به این زیبایی، به این خوبی همه چیز را کنار هم توضیح می‌دهد.

 

برو به 0:22:50

آن وقت حجر کدام خصلت این را دارد؟ حجر در این پیکره نقش بسیار مهمی دارد، در این نظامی که بیت یک مؤلفه‌ی آن است، حرم یک مؤلفه‌ی آن است، مسجدالحرام یک مؤلفه‌ی آن است، حجر یک نقش بسیار مهمی در این مولفه‌ها دارد، نقش محوری داشته است. روایات دارد در مسجدالاقصی هم حجری است، در مسجد سهله هم هست. هم در مسجدالاقصی یک حجری است که من یک وقتی از خیلی سابق یادداشت دارم ولی الان خصوصیاتش یادم نیست، یکی هم در مسجد سهله راجع به … خیلی تعبیر عجیبی است. در مسجد سهله یک سنگی است حضرت فرمودند: «فیه صور جمیع الانبیاء» چطور می‌شود یک سنگ در مسجد سهله، یک مسجد با عظمت، یک سنگ است «فیه صو جمیع الانبیاء»؟ هر چه انبیاء هستند این سنگ همه را نشان می‌دهد. چطور سنگی است که این کار از آن می‌آید؟!

سنگ‌ها در لسان قرآن کریم چطور است؟ یکی می‌گوید: «وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ»[5] سنگ‌هایی است که لما یتفجر اما یک جایی می‌بینید «فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُم»[6] آن هم یک طور سنگ است که با اشاره چه دستگاهی به پا می‌کند! این قدر تفاوت سنگ‌ها وجود دارد! آن هم حالا «الحجرالأسود» اسود بودنش برای چه این طوری آمده؟ البته در خود حجر، از آن‌هایی که در آیات شریفه بیاید نیست ولی از حیث سنت و مطالبش معلوم است هیچ شکی بین مسلمین ندارد.  حالا نور می‌داده، نورش هم طوری است که طرف یمین کمتر بوده و طرف یسار زیادتر بوده است. باز این چطور می‌شود سنگی بخواهد تابش کند معمولا باید کروی باشد، این طوری نیست که بگوییم به صورت یکی از ارکان بیضوی تابش کند؛ اگر یک سنگ بخواهد اشتعال داشته باشد نور بدهد معمولا مرکز یک کره است، امواج به صورت دایره و کروی پخش می‌شود. هیچ وقت به صورت یکی از مرکزها و ارکان بیضی رسمش نیست. حضرت چه می‌خواهند بفرمایند؟ این نوری بود که طرف یمین کمتر تابش داشت و طرف یسار بیشتر تابش داشت. چطوری بود؟ این را نمی‌دانیم ولی این اندازه که می‌دانیم عباراتی است که معلوم است خیلی وجوه دارد. خیلی خیلی حرف را اولیاء خدا در این‌ها گذاشتند. حالا خوشا به حال کسانی که بفهمند جلو بروند. این‌ها هم ظاهرش محفوظ است، هم آن لوازمی که قصد کردند و عوالم دیگری را که می‌خواهند توسط این‌ها بیان کنند همه‌ی آن‌ها محفوظ است.

فعلا ما می‌دانیم آن چیزی که به اندازه‌ی ذهن مثل من می‌آید همین است که وقتی حجر از بهشت نازل شد، طرف یمین آن نسبت به طرف یسار کمتر نور می‌داد. البته وقتی به عالم ظاهر برگردید یمینش هم یعنی یمین نسبت به شمال و الا اگر شما جنوب مکه بروید به طرف نیم کره‌ی جنوبی اگر مثلا زندگی کنید آن جا دیگر این روایت را باید برعکس کنید یعنی حضرت باید بفرمایند: ای کسانی که در جنوب مکه هستید وقتی حجر آمد تابش نور از طرف یمین او بیشتر از طرف یسار است. این فرق می‌کند. چون یمین و یسار این جا، یمین و یسار نفسی خود حجر نیست، یمین و یسار مستقبل حجر و کعبه است. عراقی‌ها که رو به حجر کردند می‌گویند جهت راستش کمتر نور تابید، جهت چپش بیشتر.  اما گر همین‌ها جنوب مکه بروند برعکس می‌شود یعنی دست راست مستقبِل بیشتر تابش کرده و جهت چپش کمتر است. اگر هم نفسی مقصود است که وجوه دیگری می‌شود. می‌شود کاری به مستقبل حجر نداشته باشیم؛ خود حجر در یک فضایی از معنا و کیانی که حجر داشته طوری باشد که دست راست خود حجر از دست چپ نورش کمتر بوده است. اگر این طوری معنا کنیم دیگر قیاسی و نسبی نخواهد بود. این‌ها علی ای حال چیزهایی است که آقا فرمودند و دیگر بین حرف پیش آمد.

شاگرد: «بَوَّأْنا لِإِبْراهيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أن طهر» این أن طهر بیتی چطور برای بوأنا لابراهیم بیان شد؟

استاد: کلمه «ان» این جا یعنی چه؟ «بوّأنا ان» مهمترش آن است. حالا من آیه را خواندم فراموش کردم. نکته‌اش هم اتفاقا آن است. آن نکته‌ی اصلی‌اش که آقا می‌فرمایند یادم رفت. آیه شریفه محورش است، مقصود من هم آن بود وقتی به لفظ خواندم یادم رفته بود. «إذ بوّأنا لإبراهیم مکان البیت أن لا تشرک بی شیئا و طهر بیتی» همین است! مقصود اصلی همین بود. وقتی آیه را خواندم این بخشش رفت و الا آن مقصودی که من داشتم که «أن» دارد توضیح می‌دهد «بوأنا» با عمل چطوری سازگار است؟ این خیلی قابل فکر است. «بوأنا لإبراهیم مکان البیت أن لا تشرک بی شیئا و طهر بیتی» این بوأنا با أن لا تشرک خیلی معنای متناسب مهمی دارد.

علی ای حال می‌فرمایند: «(فالتیاسر لذلک مطلوب لئلا یخرج من القبلة)»

شاگرد: در واقع پرانتز لازم است؟

استاد: خود ایشان ظاهرا در پرانتز نگذاشته باشند شاید محققین گذاشتند.

شاگرد: این دور  حرم از قدیم الایام یعنی از همان موقعی که حجر الاسد نازل شده بوده از همان موقع حرم بوده است.

استاد: در روایت دارد که انساب حرم ملک آمد، وقتی وقت مناسک بود ملک حضرت ابراهیم را قدم به قدم برد تعیین کرد و به حضرت ابراهیم علی نبیناوآله‌وعلیه السلام امر کرد که این جا انساب الحرم بگذارید برای ذریه‌ی شما و کل بشر که بعداً می‌آید و الان هم سه تا بخش خیلی مهمی که الان برای حج می‌روند همین ذریه‌ی خود حضرت ابراهیم هستند از اسحاق، از اسماعیل و از فروخ؛ بنی‌فروخ که این طوری در روایت‌ است که ابوهریره فارس‌ها و عجم‌ها را که می‌دید می‌گفت: یا بنی فروخ. می‌گویند حضرت ابراهیم یک بچه‌ی دیگری داشته اسم فروخ بود و آن‌ها همه از نسل حضرت ابراهیم هستند و فرزند سوم غیر اسحاق و اسماعیل بود. آن کسانی که پیش حضرت بودند این برایشان واضح بوده است که تمام پیش‌گویی‌هایی که حضرت برای آینده‌ی فرس فرموده بودند همه‌ی این‌ها به یکی از فرزندان حضرت ابراهیم برمی‌گردد که اسمش فروخ بوده، بنی فروخ یا فرخ. در صحیح بخاری هست که نمی‌دانم فروخ بود یا فرخ بود. به نظرم واو دارد. او مدام می‌گفت «أبشروا یا بنی الفروخ». بشارت باد که حضرت برای شما خیلی چیزهای بالا بالا به ما گفتند. وقتی عجم‌ها را می‌دیدید ابوهریره این طوری می‌گفت که من خیلی چیزهای بالا بالا از شما شنیدم. در کتب لغت هم این را آوردند که فروخ اسم یکی از فرزندان حضرت ابراهیم است که از ذریه‌ی ایشان فرس آمدند.

بحثی دوباره درباره‌ی ملاک استحباب تیاسر

شاگرد: این تیاسر که استحبابش ثابت شود برای آن طرف طبق این بیان که یک، ملاکی قرار داده، تیامن هم از آن طرفش ثابت می‌شود.

استاد: برای جنوبی‌ها؟ تفاوتی نمی‌کند از این حیث یکی است. فقط چون این‌ها بلاد عراقی بودند به خاطر عراقی بودن که شمال مکه قرار گرفتند تیاسر می‌شود. اگر قبول بشود. محقق که در شرایع فرمودند بعد از آن نامه برگشتند و فرمودند: تیاسر فقط بر مبنای همین ابدال سه گانه‌ است و این هم که ثابت نیست. دیگران هم همین طور نظر دادند. مثل مرحوم مجلسی یک وجوه دیگر برای تیاسر می‌گویند که مساله مشکل است و خودشان حمل می‌کنند که یک نحو تقیه در کار بوده است. محراب خلفاء آن زمان یک کمی مایل بوده، اگر هم می‌خواستند بگویند: محرابت غلط است حالت مخالفت داشت و خلاف تقیه بوده، به این بیان که یک مقداری حرم وسیع‌تر است می‌گفتند کج بایستید، این‌ها غلط است، مرحوم مجلسی در بحار این طور معنا می‌کردند. همه این مسجدها محرابش غلط است شما کج بایستید.

 

برو به 0:33:07

شاگرد: چرا آن وقت …

استاد: آن وقتی که نصب کرده بودند میزانی که آن بنا کننده‌های محاریب داشتند میزانشان دقیق نبوده و مقداری به طرف راست نصب کرده بودند که به طرف چپ می‌شد. البته مثل الان خود حرم امیرالمومنین صلوات الله علیه مسجد بالاسر الان هم ظاهرا هنوز … حالا به یک اطمینانی می‌گویند رسیدند به این که متمایل به … ولی بین آن دو تا بزرگوار در نجف معروف بوده که ایشان مستقیم می‌ایستادند، مرحوم آقای حکیم مایل به راست می‌شدند.

شاگرد: قطعی است که یک مقدار کج است.

استاد: الان برای امروزی‌های ثابت شده که همان طوری که آقای حکیم می‌ایستادند همان طور خوب بوده، مایل بوده و خود محراب مستقیم نیست. آیا مثلا یک تیاسری صورت داده بودند که حالا معلوم شده که آن تیاسر نیست؟ هر چه بوده الان در مسجد بالاسر نجف این طوری است که به طرف راست می‌ایستند. این جا هم در مسجد قم همین طور است. اصل مسجدی که شما می‌خواهید قبله را مراعات کنید حدود بیست و سه درجه متمایل از قبله متعارفی است که نصب شده است.

شاگرد: نفسی بودنِ برای حجر الاسود چطور می‌شود؟

استاد: آن برای فرض ذهنی ما فعلاً تصور ندارد. چون حجرالاسود به عنوان یک سنگ یمین و یسار ندارد، انسان یمین و یسار دارد. چرا؟ رمز این که انسان یمین و یسار دارد صورت داشتنش است. چون انسان وجه دارد و نفسیتی برای خودش دارد پشت سرش و جلوی رو جانب راست او را تعیین می‌کند.  لذا یک انسان جانب راست نسبت به خودش هیچ وقت با جانبش چپش عوض نمی‌شود ولو با یک کسی روبرو می‌شود او ممکن است بگوید دست چپ او طرف راستش است. آن دارد اشتباه می‌کند و الا او یمین و یسار نفسی دارد. گفتم ممکن است در بعضی معانی که برای حجر باشد و عوالمی که حجر دارد حاج آقا می‌گفتند مثل این که یک شخصی زنده است، آن هم برای خودش یمین و یسار داشته باشد ولی فعلاً روی این چیزی که ما می‌بینیم با این اندازه ظاهر مطلب و آن چه که از حجر می‌دانیم مستقبل میزان است ولذا ایشان فرمودند جنوبی‌ها فرق می‌کند عرض کردم بله.

شاگرد: حاج اقا مثل این که در متن فرقی بین جنوب و شمال نگذاشتند و مطلق گفتند.

استاد: چون «لأصحابنا العراقیین» است. در متن شرایع یا جواهر بخوانیم متن این است که یسار لأهل‌العراق مستحب است. اصلا موضوع استحباب تیاسر اهل العراق است. بعد می‌گوید کاری که کردند و فقها توسعه دادند فرمودند اهل عراق و ایران هر چه توسعه دادند باز شمالی است. برای آن‌ها معنا نداشته که جنوبی بروند.

شاگرد: در وسائل هم هست.

شاگرد2: در حدیث چطور فهمیدند که برای آن طرفی‌هاست؟

استاد: صریح روایت مفضل بود که حضرت فرمودند: از جانب یمین نورش کمتر رفت، از جانب یسار … و خود حضرت ادامه دادند که اگر به جانب یمین میل کند از حرم منحرف می‌شود، اگر به جانب یسار میل کند چون جانب یسار بیشتر بوده و حرم توسعه بیشتری دارد منحرف نمی‌شود از … دنباله‌اش هم از خود امام است.

شاگرد: این نشانه‌ این است که برای …

استاد: برای اهل عراقی است که خود مفضل از حضرت سوال کرده که در کوفه بوده است و عراقی بوده است.

«(فالتّياسر لذلك مطلوب لئلّا يخرج من القبلة)» این پرانتز در عبارت خود حاج آقا نیست.

شاگرد: ظاهراً مضمون روایت را آوردند.

استاد: ظاهرا آن‌ها داخل پرانتز گذاشتند …

شاگرد: در گیومه گذاشتنش درست نبود.

استاد: آن هم درست نبوده ولی آن عبارت برای محقق هست، روایت نیست و آن هم نقل به معناست. «فالتیاسر» هم باز برای حاج آقاست. نمی‌دانم شاید برای محقق نبود، فالتیاسر برای خود ایشان است ولی مضمون روایت است لذا محققین شاید به تردید افتادند که روایت هست یا نیست؟ حاج آقا دیدند یا ندیدند؟ در پرانتز به عنوان تردید گذاشتند و الا پرانتز نمی‌خواهد.

شاگرد: ابتدای أنّ الحرم تا من القبلة الان برای چیست؟

استاد: این‌ها نقل به معنای روایت مفضل است. خلاصه‌اش است. ‌«أنّ الحرم في يسار الكعبة أوسع منه في يمينها «(فالتّياسر لذلك مطلوب لئلّا يخرج من القبلة)»»

شاگرد: تا یمینها را وسائل ارجاع می‌دهد و نصف دیگر را …

استاد: همین هم گذاشتم در این … به عنوان فالتیاسر کأنه از عبارتشان فهمیدند که حاج آقا می‌خواهند بفرمایند کل این روایت است و آن‌ها هم که به منبع مراجعه کردند دیدند در همان قسمتش … در وسائل هم همان قسمتش نیست.

شاگرد: آن مضمون روایت تیاسر این قسمت را اضافه ندارد؟

استاد: فالتیاسر؟ نه! توضیحش را داشت. عبارت این طور بود.

شاگرد: از تصحیح این‌ها آن نصفه را دارد.

استاد: فرمودند که «فَهِيَ عَنْ يَمِينِ الْكَعْبَةِ أَرْبَعَةُ أَمْيَالٍ وَ عَنْ يَسَارِهَا ثَمَانِيَةُ أَمْيَالٍ كُلُّهُ اثْنَا عَشَرَ مِيلًا فَإِذَا انْحَرَفَ» فإذا انحرف توضیح خود امام علیه‌السلام است. «فإذا انحَرَفَ الْإِنْسَانُ ذَاتَ الْيَمِينِ خَرَجَ عَنْ حَدِّ الْقِبْلَةِ لِقِلَّةِ أَنْصَابِ الْحَرَمِ وَ إِذَا انْحَرَفَ الْإِنْسَانُ ذَاتَ الْيَسَارِ- لَمْ يَكُنْ خَارِجاً مِنْ حَدِّ الْقِبْلَةِ.» در خود روایت بود. این که می‌فرمایند: «فالتیاسر لذلک مطلوب لئلّا یخرج» این همان دنباله‌ی روایت است نقل به معنا و نقل به مضمون است.

«و ظاهرها» پرانتز هم در خطشان نیست. حالا الان این جا نظرشان چه بوده که آوردند خیلی بر ما واضح نیست. این گیومه که گذاشتند پرانتز هم در آن گیومه است، معلوم می‌شود احتمالی که عرض کردم همان در ذهنشان بوده که آیا جزء نقل به معنای روایت حساب بکنیم یا نه؟ ولی علی ای حال گیومه را بعد از پرانتز گذاشتند. «و ظاهرها أنّ من كان موظّفا باستقبال الحرم» چه کسی موظف به استقبال حرم است؟ نائی؛ آن کسی که در بلاد بعیده است. «يرجّح التياسر على التيامن» وقتی قبله را پیدا می‌کند میل به چپ در او ترجیح دارد. چرا؟ «لمكان أنّ احتمال التوجّه إلى الحرم الموافق للكعبة» احتمال توجه به حرمی که طریق است یا بدل است برای کعبه؛ بر مبنای این، جمعی که یا معرف بود یا بدل بود. احتمال توجه به حرمی که موافق کعبه است، «أرجح من احتماله في التيامن» چرا؟ «لقلّة الأنصاب في اليمين بالإضافة إلى اليسار» انصاب یعنی آن نصاب و گستره‌ی حرم «و لا دلالة فيها على التوجّه إلى الحرم مخالفاً للتوجّه إلى الكعبة؛» دلالت ندارد همانی که بسیاری از فقهاء گفتند: کالصریح است. ایشان می‌فرمایند دلالت ندارد. آن چیزی که آن‌ها گفته بودند صریح است می‌گویند حضرت چه می‌فرمایند؟ حضرت خودشان می‌فرمایند که حرم را به صورت یک بیضی فرض بگیرید، کعبه در یکی از کانون‌های آن است، مرکز نیست، لذا حضرت می‌فرمایند برای این که از قبله بیرون نروید میل به یسار کنید. یعنی از جانب یمین که کعبه در کانون یمین است به طرف یسار میل کنید که آن جا کعبه نیست ولی مرکز حرم است. فقهای دیگر گفتند: این صریح در این است که حرم خودش قبله است، طریقیت و معرفیت برای کعبه ندارد چون خود عین عملیات تیاسر یعنی عینِ خارج کردن کعبه از قبله بودن. عده‌ای این را گفتند. ایشان می‌فرمایند نه! «و لا دلالة فيها على التوجّه إلى الحرم مخالفاً للتوجّه إلى الكعبة؛» چطوری؟ «فإذا أحرز» به این بیان لیس مخالفاً  «فإذا أحرز الحرم في جهة مع بعده عنه» اگر حرم را در فاصله دور تشخیص داد، احراز کرد «فالتياسر عن ذلك الخطّ مطلوب وجوباً أو ندباً» این خطی که به حرم می‌رسد، یک کمی به طرف چپش بکنید مطلوب است یا به نحو وجوب اگر امر را وجوبی بگیرید یا ندباً اگر تیاسر را مستحب بگیریم. از آن خطی که احراز حرم کرده تیاسر مطلوب است نه این که خطی که به کعبه رفته رسیده تیاسر مطلوب است. فقهای دیگر گفتند قبله پیدا شد یعنی خط ما رفت به کعبه خورد، حالا تیاسر کن یعنی برو از کعبه عبور کن. می‌فرمایند اصلا مقصود این نیست. وقتی می‌گویند تیاسر کن یعنی یک خطی به طرف حرم رفت چون حرم اوسع است در آن خطی که نه این که به کعبه خورده، خطی که به حرم خورده چون حرم از دور یک وسعتی دارد برای این که مبادا از حرم این خط تو بیرون باشد و توسعه هم که از جانب یسار است، به طرف یسار برگردد تا خط تو لااقل به حرم بخورد. به حرم بخورد نه یعنی به یسار حرم بخورد، یعنی چون یسار بیشتر فاصله دارد یقینی احتیاطی این طور دارد. حاج آقا خلاف آن حرف، این طور معنا می‌فرمایند.

 

برو به 0:43:30

شاگرد: به نظر می‌رسد احتیاطی که اگر به سمت کعبه برود به سمت چپ و الا مطلق خطوطی که به سمت حرم می‌رود بالاخره یک بازه‌ای را مشخص می‌کند.

استاد: شما این بیضی را از دور در نظر بگیرید؛ مثلا سر سه‌هزارکیلومتر آن طرف‌تر قبله است و یک بیضی است که کعبه‌ی مشرفه در یک کانون دست راستش است. از شما که خیلی فاصله است. خطی که از شما می‌خواهد برود ممکن است منحرف از این باشد. وقتی احراز کردید به احرازی که وظیفه متشرعه است، بیضی را احراز کردید که طرف چپش وسیع‌تر است یعنی ممکن است این خط احرازی شما به آن نخورد. چون ممکن است نخورد شما جانب چپ را بگیر، چون این طرف وسیع‌تر است که این خط لااقل بخورد.

شاگرد: حساب احتمالات!

استاد: اصل حساب احتمالات. حساب احتمال برخوردش به او بیشتر باشد. من عرض کردم فقهای دیگر تصریح گرفتند در این که این …

شاگرد: این که به اصطلاح بیان ایشان می‌فرماید: منافاتی ندارد خیلی خوب است. منافاتی ندارد اما نه به این بیان.

استاد: خب ایشان بیشتر نمی‌خواهند بگویند «لا دلالة» آن‌ها می‌گویند صریح است ایشان می‌گویند کجا صریح است «لا دلالة».

شاگرد: آن بیانی که ما بگوییم اگر من موقعی که فاصله دور است یک ذره این طرف و آن طرف شدنِ من کلی بُعد ایجاد می‌کند؛ این جا عقلایی چیست؟ من به سمت کعبه بایستادم؟ اگر یک ذره ممکن است به این طرف بروم به خصوص سمت راست اگر منحرف شوم بیرون می‌زند؟ یا این که به سمت مرکز آن محدوده‌ی وسیع سعی کنم رو بکنم که اگر یک ذره بخواهم این طرف و آن طرف بشوم علی السویه باشد و احتمال این که از راست بیرون بزند کمتر از آن حالتی است که اگر به سمت کعبه باشد. اگر این باشد اصلا بحث مدیریت امتثال است و ربطی هم به استحباب و …

استاد: خب ایشان هم می‌خواهند منافات را بردارند. بله سعی ایشان این است که از روایت مفضل چیزی بر خلاف قبله بودن کعبه استفاده نشود. کلمه‌ی محرز ایشان هم مهم است. می‌گویند: «و لا دلالة فيها على التوجّه إلى الحرم … فإذا أحرز الحرم» یعنی خط ما احرازی است، روی حساب احتمالات از دور دارد می‌رود به حرم برسد. «إذا أحرز الحرم» به احراز یک نائی که خیلی دور از حرم است «في جهة مع بعده عنه فالتياسر عن ذلك الخطّ» خط محرز؛ خط محرز به حساب احتمال «مطلوب وجوباً أو ندباً لا أنّ التياسر مطلوب لكونه توجّهاً إلى الحرم في اليسار مخالفاً للتوجّه إلى المسجد و الكعبة.» اصلا نمی‌خواهند بگویند از مسجد رو بکن، مرکز حرم قبله‌ی توست. تیاسر این را نمی‌خواهد بفرماید. می‌خواهد این خط احراز احتمالی را در برخوردش به حرم (اشدّ احتمالاً) کند.

شاگرد: اصل قضیه‌ی تیاسر موقعی تیصویر دارد که من بخواهم حرم را احراز کنم در حالی که در طول تاریخ آن موقعی که فقهاء فتوا به استحباب می‌دادند بر اساس آن دوازده میل که حرم را حساب نمی‌کردند یعنی چه زمانی در طول تاریخ اول ما حرم را احراز می‌کردیم بعداً کعبه را؟

استاد: انصاب حرم که همیشه معلوم بوده است.

شاگرد: می‌خواهم بگویم از دور که می‌خواهد تیاسر انجام بدهد غیر از کسی است که دارد مسافت حرم را می‌بیند. این از آن دور که نمی‌تواند حرم را احراز کند تا تیاسر برایش حاصل شود.

استاد: چرا دیگر! به عنوان این که الان خطی که از بین‌العینین دارد می‌رود حرم به این خط احراز می‌شود اما احرازِ احتمالی.

شاگرد: همین می‌شود تصویر داشته باشد که من از دور حرم را احراز کنم؟ باید حالا بگویم که …

استاد: احراز احتمالی روی حساب احتمالات! شما چطور می‌گویید: اماره محرز است؟! می‌گفتید: امارات احراز واقع می‌کند، اصل ما را از تحیر درمی‌برد. در اصول می‌گفتید یا نه؟ احراز یعنی قطع؟

شاگرد: صحبت سر این است که اگر احراز به معنای قطع نباشد، یقیناً هم نیست، تیاسر ما ممکن است به طور کلی از محدوده‌ی حرم خارجش کند. اصل احراز من که قطعی نیست.

استاد: بله ولی چون خود حرم یسارش بیشتر است از حیث احتمال عدم خروج، احتمالش اقوی است. احتمال است. شما احتمال آن طرفش را جلا می‌دهید می‌گویید ممکن است وقتی تیاسر می‌کنیم به طور کلی بیرون می‌رود.

شاگرد: احتیاط اگر بخواهد باشد یقینا یک طرف رجحان دارد نه این که دو طرف … می‌گویم: مثلا اگر احتیاط این کار را بکنم یقیناً رجحانش بیشتر است در فرضی که احتیاط معنا داشته باشد اما در این فرض انگار هر دو تا برای خودش یک وجهی دارد.

استاد: یک اشکال دیگر است که آن اشکال را حالا من الان عرض نکردم برای این است که بعدا وقتی مواجه بحثش شدیم بیشتر می‌شود جوابش داد. حالا اشکالش را عرض می‌کنم تا برسیم. اما اشکالش این است که علی ای حال مگر تیاسر برای نائی نیست؟ اگر می‌فرمایید: خط محرز حرم را احراز کردید چون زاویه‌ی تیاسر حتی اگر به اندازه خیلی کم باشد دو درجه یک درجه باشد که این خط احرازی به حساب احتمالات احراز کرده وقتی چهارمیلی را که بیشتر است نسبت به زاویه تیاسری که مستقبل می‌خواهد بدهد نسبت سنجی کنید کیلومترها بیرون خط می‌رود. اصلا تیاسر قاطع به این می‌شود به این که اگر هم احراز می‌کرد الان قطع دارد بیرون می‌رفت. این اشکال را چه کار کنیم؟

شاگرد: در واقع خلاف احتیاط می‌شود.

استاد: آن وقت این یک جوابی دارد که بعداً عرض می‌کنم. مقدمات جوابش هنوزبحث نشده است ولی شما فرمودید می‌خواستم بگویم این فرمایش شما خیلی جلا پیدا می‌کند. شما می‌گویید: تیاسر بکن، من با یک زحمتی خط احتمالی پیدا کردم، یک مقداری می‌گردم مطمئن هستم از آن جایی که این خط می‌رفت کیلومترها نه فقط چهار میل، صدها کیلومتر آن طرف‌تر رفت. خب قطع دارم به این که این احراز خراب شد. این را باید چه کار کنیم؟

شاگرد: تیاسر برای خود احراز مستحب است. یعنی به کمک تیاسر ما کعبه را پیدا می‌کنیم.

استاد: نه! بعد الاحراز! ببینید: «فإذا أحرز الحرم فی جهة مع بعده عنه فالتیاسر عن ذلک الخط» نه این که خود خط خروجی تیاسر است، آخر کار این خط معین می‌شود. نه! خط معین شد، تیاسر عن ذلک الخط. التیاسر عن القبلة. فتاوا اصلا این طوری است. یعنی قبله معلوم شد حالا یک مقداری چپ بایست. در مسجد می‌روی محراب معلوم است، یک کمی چپ بایست. فتاوا هم همین است. همین هم بوده که این قدر مشکل به پا کرده که چطوری می‌شود. آن قضیه‌ی خط هم فعلا باشد تا … من فی‌الجمله عرض کردم فقط مقدمه‌ی دیگری نیاز دارد که ان شاء الله زنده بودیم عرض می‌کنیم.

صفحه‌ی بعد باز صف مستطیل است و در همین صف مستطیل مبادی همین چیزی که عرض کردم معلوم می‌شود که ببینیم صف مستطیل و مواجهه چه انواعی دارد؟ ان شاء الله زنده بودیم فردا عرض می‌کنیم.

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

تیاسر-کعبه-قبله -بدلیت-طریقیت-صف مستطیل-بنی فروخ-مسجد‌الاقصی-مسجد سهله-محاریب-حجر‌الاسود-حساب احتمالات-عالم ذر.

 

برو به 0:41:14

مجسمه‌سازی

 

شاگرد: یک خانمی پرسیده که من مجسمه‌سازی انجام می‌دهم مجسمه‌های کوچک برای بچه‌ها هم همان احکام مشمولش می‌شود؟ گفت من پا منبر شنیدم یک مجسمه سازی می‌گفت این کار برکت ندارد.

استاد: از حاج آقا هم سوال می‌شد می‌گفتند: فوقش شرایطی که هست ناقص بسازد؛ مجسمه‌ی کامل ولو با پارچه، با سنگ ….

شاگرد: ولو حالت کاریکاتوری مثلا برای بچه‌ها باشد؟

استاد: فرقی نمی‌کند. عده‌ای می‌گویند که مقدمه‌ی آن بت‌پرستی است. «أتعبدون ما تنحتون» مجسمه‌‌ها این طوری بوده است. روی حساب فتوا بگویید: فرقی نمی‌کند مجسمه باشد، عروسک باشد، خرس باشد. درخت مانعی ندارد. حیوان هم ناقصش احتیاط در آن کمتر است.

شاگرد: پس اگر کامل نسازد مشکل ندارد.

استاد: مثلا سرش را …

شاگرد: الان از لحاظ فتوا حرمت دارد؟

استاد: بله. مجسمه‌ی کامل حرمت دارد اما در تصویرش اختلاف است. حاج آقا در جامع‌المسائل در تصویر آن هم احتیاط دارند باز هم ناقص باشد خیلی فتوا به حرمت برای تصویر نداریم ولی مجسمه سازی چرا.

شاگرد: خرید و فروش چه؟

استاد: خرید و فروش اشکال ندارد. اقتناء و خرید و فروش اشکالی ندارد.

مجسمه‌سازی-تصویر-اقتناء.

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 177‌

[2] اشاره به یکی از شاگردان

[3] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 305‌-306

[4] سورة حج، آیة 27

[5] سورة بقرة، آیة 74

[6] سورة بقرة، آیة 60

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است