1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(۶٠)- بحثی درانشائات شارع و مدیریت امتثال

درس فقه(۶٠)- بحثی درانشائات شارع و مدیریت امتثال

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=15476
  • |
  • بازدید : 32

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

صحیح زراره در وقت ظهر

و ما في صحيح «زرارة» عن الإمام الباقر عليه السلام سألته عن وقت الظهر، فقال: ذراع من زوال الشمس، و وقت العصر ذراعان من وقت الظهر، فذاك أربعة أقدام من زوال الشمس، يمكن أن يراد به أنّ وقت تعيّن الظهر بحسب الفضيلة، هو آخر الحدّ المذكور، بحيث لا يصلّى فيه النافلة، كما لا تصلّى الظهر قبله في أثناء الحدّ المذكور إلّا بعد النافلة؛ فالظهر بلا نافلة، ثابتة في آخر الحدّ، و منفيّة قبل الآخر، إلّا أن تكون بلا فضيلة. و إنّما أطلق الوقت و لم يُقيّد بالفضل، لما يستفاد من بنائهم و عمل المسلمين من شدّة الاهتمام بوقت الفضيلة، حتى جعلوه وقت الصلاة، و بالجمع بين النفل و الفرض، حتّى جعلوه أفضل من رعاية أوّل الوقت المذكور للفضل.[1]

«و ما في صحيح «زرارة» عن الإمام الباقر عليه السلام»

شاگرد: فرمودید که یک نقل دیگر هم آمده به همین اسناد فقط آن نقل برعکس این جاست. این جا نسخه تهذیب یک حماد دارد که استبصار ندارد. آن جا برعکس است. یک روایتی در تهذیب و استبصار آوردند حالا اگر این جا مثلا در نقل در تهذیب حماد نیست، در استبصار هست. آن روایتش «الْمَرِيضُ الْمَغْلُوبُ وَ الْمُغْمَى عَلَيْهِ يُرْمَى عَنْهُ وَ يُطَافُ عَنْهُ.»[2] که این روایت … دو سه تا بیان هم برای این که این جا افتادگی دارد … یکی از منتقی الجمان هست …ایشان می‌‌گویند «هكذا صورة الحديث بخط الشيخ أبی جعفر» در نقل آن تهذیبی که این روایت نقل می‌‌کند. «و ظاهرٌ أنّ الحسین بن سعید إنّما یروی عن حریز بواسطة حماد بن عیسی فسهی عن ذلک القلم»

استاد: سهو القلم خود شیخ بوده است.

شاگرد: همین نقل را در مشترکات کاظمی از اعیان الشیعه بعدا در مشترکات دیدم،  «و وقعت فی الكافي و التهذيب روایه الحسين بن سعيد عن حريز، و هو سهو، لأنّه لا يروي عنه إلّا بواسطة حمّاد بن عيسى» بعد این جا در پاورقی گفتند در کافی ما ندیدیم. یک نقل هم همین شکلی در قاموس الرجال هست که عبارت متن را نقل می‌‌کند «نقل روایة حسین بن سعید» و دو نفر دیگر از حریز. این را نقل می‌‌کنند بعد ایشان می‌‌گویند «سقط منها حمّاد کما روی أول الاستبصار»

استاد:یعنی در استبصار هست.

عرض کنم که این برای روایت قبلی بود که عبارت حاج آقا را هم خواندیم. می‌‌فرمایند که «و ما في صحيح «زرارة» عن الإمام الباقر عليه السلام» این صحیح باز نقل از فقیه است، در فقیه از زراره که طریق شیخ به زراره به نظرم یادداشت هم کردم همه خوب هستند. در یک طبقه که 3 – 4 نفر هم هستند. در مشیخه فقیه «باسناده عن زرارة» در وسائل دارند که در مستدرک مرحوم نوری دارند که وقتی در مشیخه فقیه به زراره روایت را نسبت می‌‌دهند «أبوه عن عبدالله بن جعفر الحمیری عن محمد بن عیسی و الحسن بن ظریف و علی بن اسماعیل کلهم عن حماد بن عیسی عن حریز بن عبدالله عن زرارة» که سند خوب است و مرحوم نوری هم همه را می‌‌گویند أجلاء هستند، حسن بن ظریف را می‌‌گویند که چه؟ یک عبارتی در مستدرک داشتند، بین همه می‌‌گویند «الحسن» را می‌‌گویند بقیه‌‌شان هم می‌‌گویند «قد مضی» که … لذا سند مشیخه به صدوق رضوان الله علیه به زراره صحیح است. این جا هم تعبیراتی کردند «و ما فی صحیح زرارة عن الامام الباقر علیه‌‌السلام» البته در تهذیب هم آمده، در علل هم هست که سند فرق می‌‌کند. حالا فقط یک نکته‌‌ای در این صحیح هست که در جواهر و در کتاب‌‌های فقهی فقط صدر روایت آمده، به خاطر همین صدر برای بحث یک جوابی داده شده رد شدند و لذا الان می‌‌بینید در یک فقره حاج آقا راجع به صحیح زراره فرمایش فرمودند فقره بعدی می‌‌فرمایند «و أمّا ما فی خبر اسماعیل الجعفی»[3] که حالا مفاد آن را که عرض کردم دوباره باید به این روایت صحیح زراره برگردیم. حالا فعلا دنباله روایت را بخوانیم، همین عبارت ایشان را بخوانیم بعد برمی‌‌گردم عرض می‌‌کنم. یعنی یک اشتراکی با صحیحه یا خبر اسماعیل جعفی دارد. چون خبر اسماعیل جعفی هم دو تا سند دارد. خلاصه دنباله این روایت در جواهر و کتاب‌‌های فقهی افتاده کأنّه صحیح زراره فقط به همین صورت مانده است و حال آن که در فقیه و در خود وسائل هم دنباله دارد. دنباله‌‌اش با آن روایت اسماعیل جعفی یکی است، بحثش تفاوتی نمی‌‌کند.

 

برو به 0:05:21

«و ما فی صحیح زرارة عن الامام الباقر علیه‌‌السلام سألته عن وقت الظهر، فقال: ذراع من زوال الشمس» که در آن روایت قبلی صحیحه فضلاء بود «وقت الظهر بعد الزوال قدمان» این جا به جای قدمان ، «ذراع من زوال الشمس» شد. «و وقت العصر ذراعان من وقت الظهر، فذاك أربعة أقدام من زوال الشمس» خب این روایت که وقت را حضرت این طوری تبیین فرمودند «يمكن أن يراد به أنّ وقت تعيّن الظهر بحسب الفضيلة، هو آخر الحدّ المذكور» اگر وقت فضیلت را بخواهیم معین کنیم تعین ظهر بحسب الفضیلة یعنی آن جایی که فضیلتش دیگر متعین می‌‌شود که باید نافله را رها کنید «آخر الحدّ المذکور» که انتهای ذراع برای ظهر است. «بحيث لا يصلّى فيه النافلة» فضیلت ظهر بر جمع بین نافله خواندن و فریضه غلبه می‌‌کند. می‌‌گوید تا حالا اگر نافله خواندی خوانده باش، از این به بعد دیگر مسأله جمع بین فریضه و نافله کنار رفت، «تعیّن فضیلة الظهر» متعین شد و حالا دیگر وقت متعین فضلیت ظهر است. قبلش هم وقت فضلیت ظهر بود، نه این که نبود، حضرت نمی‌‌خواهند بگویند قبلش وقت فضیلت ظهر نیست، آن جا وقت جمعی است، با نافله جمع کن. لذا تا نافله نخواندی عقب بینداز اما حالا دیگر ذراع وقت تعینی است یعنی دیگر جمع فریضه با نافله کنار رفت. می‌‌فرمایند «يمكن أن يراد به أنّ وقت تعيّن الظهر بحسب الفضيلة،» الان دیگر ظهر متعین الفضیلة شد، دیگر نافله نمی‌‌تواند کنارش بیاید. «هو آخر الحدّ المذكور كما لا تصلّى الظهر قبله في أثناء الحدّ المذكور إلّا بعد النافلة» نه این که قبلش ظهر نمی‌‌توانند بخوانند، قبلش هم می‌‌شود بخوانند اما «إلا بعد النافلة» نافله بخوان و بخوان. خب «فالظهر بلا نافلة، ثابتة في آخر الحدّ» ظهری که با آن نافله خوانده نمی‌‌شود آن ظهری است که آخر حد می‌‌آید یعنی وقتی ذراع شد حالا دیگر ظهر بدون نافله هست. «بدأت بالفریضة» حالا دنبالش هم حضرت فرمودند می‌‌خوانیم. «و منفيّة قبل الآخر» ظهر بلا نافله در آخر حد ثابت است که دیگر بدون نافله باید ظهر بخوانی. «بدأت بالفریضة» اما «منفیّة» یعنی ظهر بلا نافلة «قبل الآخر» نه! قبلش ظهر با نافله است. عقب بینداز تا نافله را بخوانی «إلّا أن تكون بلا فضيلة.» منفیةٌ یعنی نه اینکه اصلا ظهر نیست، منفیّة ثابت است، منفیّة یعنی مع فضیلة منفیّة اما «ثابتةٌ بلا فضیلة» خب «و إنّما أطلق الوقت» سوال این است چرا حضرت فرمودند «سألته عن وقت الظهر فقالا ذراع» کلمه وقت یعنی چه؟ چرا به طور مطلق وقت ظهر تعبیر کردند؟ وقتش که آن وقت نیست. می‌‌فرمایند که «و إنّما أطلق الوقت و لم يُقيّد بوقت الفضیلة» باید بگویند «سألته عن وقت فضیلة الظهر» همان وقت ظهر شده است. چرا این طوری شده است؟ «لما يستفاد من بنائهم و عمل المسلمين من شدّة الاهتمام بوقت الفضيلة ،حتى جعلوه وقت الصلاة» آن قدر به آن وقت فضیلت اهمیت می‌‌دادند که اصلا گفتند وقت نماز این وقت است اما نه یعنی وقت نماز. یعنی وقتی که دیگر نافله نمی‌‌توانی بخوانی و الا وقت نماز ظهر که زوال است. «و بالجمع» یعنی «شدة الاهتمام بوقت الفضیلة» «و شدة الاهتمام بالجمع بين النفل و الفرض» با این دو تا اهتمام قبلش اصلا گفتند کأنّه وقت این وقت است. «حتّى جعلوه أفضل من رعاية أوّل الوقت المذكور للفضل.» حتی آن قدر شدت اهتمام به این جمع داشتند که گفتند جمع کردن افضل از این است که بگویند اول وقت بدون نافله نماز را بخوانی.

خبر اسماعیل جعفی در وقت ظهر

و أمّا ما في خبر «إسماعيل الجعفي»‌ كان رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم إذا كان في‌ء الجدار ذراعاً، صلّى الظهر، و إذا كان ذراعين، صلّى العصر، فيمكن حمله علىٰ ما لا يحمل عليه سائر التحديدات، حتّى ما فيه التحديد بالذراع، لأنّه حكاية عمله صلى الله عليه و آله و سلم، و من البعيد‌ انتظاره صلى الله عليه و آله و سلم بعد النافلة إلى الذراع في صلاة فريضة الظهر، مع عدم وضوح ذلك للكلّ؛ و كذا استعلامه للفي‌ء بين النافلة و الفريضة؛ و كذا تطويله النافلة إلى الذراع، و في الجماعة من لا يطوّل، بل ينتظر الخروج بعد الفريضة. فيمكن أن يراد أنّه كان إذا فرغ من النافلة و الفريضة كان قد بلغ في‌ء الجدار ذراعاً حينئذٍ، و هذا ليس بكلّ البعيد بعد ملاحظة عدم انتفاء الظل في المدينة، و هي التي قد ورد فيها حكاية تحديد الجدار للمسجد؛ مع أنّه لو أُريد بلوغ الذراع قبل الفريضة، كان ذلك مخالفاً لما دلّ علىٰ أحبيّة النصف، إلّا أن يحمل قوله‌ كان‌، علىٰ الاتّفاق للتجوّز لا علىٰ الاستمرار، لأنّه السنة، و يكون مخالفاً لما دلّ علىٰ أفضليّة أوّل الوقت، مع شرحه بإرادة التعجيل المنافي لإرادة الأوّل الذي ينبغي الانتظار له بعد الزوال، و لما دلّ بعد نقل صلاة رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم على أنّ جعل الذراع لمكان الجمع، فلا يمكن أن يكون المنقول من عمله شيئاً آخر لا ربط له بالجمع.[4]

«و أمّا ما في خبر «إسماعيل الجعفي»‌ كان رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم إذا كان في‌ء الجدار ذراعاً، صلّى الظهر، و إذا كان ذراعين، صلّى العصر» این روایت دیگر در فقیه نیست. این روایت در دو جای تهذیب آمده است. اگر یادتان باشد چند روز قبل عرض کردم مرحوم شیخ ابواب الزیادات را با ابواب صلاة که در ذیل مقنعه فرمودند دو تا باب جدا کردند یعنی اول یک اوقات الصلاة در تهذیب داریم که در ذیل مقنعه آمده است بعد که تا آخر تمام شده بعد فرمودند «ابواب الزیادات» در ابواب الزیادات روایت را آوردند. لذا این روایت اسماعیل جعفی یک سند همان اول دارد در باب خود شرح مقنعه. آن جا سند صحیح است، خوب است. یک سند دیگری در ابواب الزیادات دارد که آن سند ضعیف است و لذا این که تعبیر به خبر فرمودند یکی‌‌اش در اوقات الصلاة و اول کتاب صلاة تهذیب است، سند خوب است.

 

برو به 0:12:30

این سندی که در روایت دهم وسائل آمده سند خوبی است که در اوقات الصلاة است، آن سند دیگرش که ضعیف بود آن را در ابواب الزیادات آوردند. آن طوری که من نگاه کردم ممکن است یک ذره تفاوت باشد حالا الان شما که دارید نگاه می‌‌کنید بیشتر می‌‌توانید …

شاگرد: آن «فیء الجدار ذراعا» را زدیم فقط یکی آورد.

استاد: شما «ذراعین صلّی» را بزنید. این را بزنید در تهذیب دو جا می‌‌آید. پس علی ای حال روایت سند صحیح دارد و خوب است. خب حالا این روایت چیست؟ روایت این است. این کار را مشکل‌‌تر می‌‌کند یعنی یک سنت پیامبر می‌‌شود. شما می‌‌گویید اگر نافله خواندید اگر نافله هست جمع کن برو. این روایت مضمونش غیر از این است. «کان رسول الله صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌‌آله‌‌وسلّم إذا کان فیء الجدار ذراعا صلی الظهر»

شاگرد: حضرت نافله هم می‌‌خوانند خب سنتشان این بود …

استاد: ولی نافله این قدر طول نمی‌‌کشد. چرا این طوری بود؟ سنتشان این بود، روششان این بود «و إذا كان ذراعين، صلّى العصر فيمكن حمله علىٰ ما لا يحمل عليه سائر التحديدات» این را باید حمل بکنیم بر یک چیزی که سایر تحدیدات با این جور درنمی‌‌آید که حالا عبارتشان را می‌‌خوانیم.

عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ وَقْتِ الظُّهْرِ فَقَالَ ذِرَاعٌ مِنْ زَوَالِ الشَّمْسِ وَ وَقْتُ الْعَصْرِ ذِرَاعٌ مِنْ وَقْتِ الظُّهْرِ فَذَلِكَ أَرْبَعَةُ أَقْدَامٍ مِنْ زَوَالِ الشَّمْسِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ حَائِطَ مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص كَانَ قَامَةً- وَ كَانَ إِذَا مَضَى مِنْهُ ذِرَاعٌ صَلَّى الظُّهْرَ- وَ إِذَا مَضَى مِنْهُ ذِرَاعَانِ صَلَّى الْعَصْرَ- ثُمَّ قَالَ أَ تَدْرِي لِمَ جُعِلَ الذِّرَاعُ وَ الذِّرَاعَانِ- قُلْتُ لِمَ جُعِلَ ذَلِكَ قَالَ لِمَكَانِ النَّافِلَةِ- لَكَ أَنْ تَتَنَفَّلَ مِنْ زَوَالِ الشَّمْسِ إِلَى أَنْ يَمْضِيَ ذِرَاعٌ- فَإِذَا بَلَغَ فَيْؤُكَ ذِرَاعاً بَدَأْتَ بِالْفَرِيضَةِ وَ تَرَكْتَ النَّافِلَةَ وَ إِذَا بَلَغَ فَيْؤُكَ ذِرَاعَيْنِ- بَدَأْتَ بِالْفَرِيضَةِ وَ تَرَكْتَ النَّافِلَةَ.

وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ زُرَارَةَ مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ تَرَكَ قَوْلَهُ وَ إِذَا بَلَغَ فَيْؤُكَ ذِرَاعَيْنِ إِلَى آخِرِهِ- وَ زَادَ قَالَ ابْنُ مُسْكَانَ وَ حَدَّثَنِي بِالذِّرَاعِ وَ الذِّرَاعَيْنِ سُلَيْمَانُ بْنُ خَالِدٍ‌ وَ أَبُو بَصِيرٍ الْمُرَادِيُّ وَ حُسَيْنٌ صَاحِبُ الْقَلَانِسِ وَ ابْنُ أَبِي يَعْفُورٍ وَ مَنْ لَا أُحْصِيهِ مِنْهُمْ. [5]

اولا اگر صحبت سر نقل کار پیامبر است آن صحیحه زراره قبلی هم بوده، فقط در مثل جواهر دنباله روایت را انداختند. لذا من صحیح قبلی را از روی خود عبارت فقیه که در وسائل نقل کردم بخوانیم که در علل و در تهذیب هم هست، در استبصار هم هست.این چه بود؟ «عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ وَقْتِ الظُّهْرِ فَقَالَ ذِرَاعٌ مِنْ زَوَالِ الشَّمْسِ وَ وَقْتُ الْعَصْرِ ذِرَاعٌ مِنْ وَقْتِ الظُّهْرِ فَذَلِكَ أَرْبَعَةُ أَقْدَامٍ مِنْ زَوَالِ الشَّمْسِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ حَائِطَ مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص كَانَ قَامَةً وَ كَانَ إِذَا مَضَى مِنْهُ ذِرَاعٌ صَلَّى الظُّهْرَ وَ إِذَا مَضَى مِنْهُ ذِرَاعَانِ صَلَّى الْعَصْرَ» پس ببینید نقل این با این آمد ولی این تکه افتاده است. در کتب فقهی هم فقط قسمت اول صحیحه زراره را می‌‌آورند و حال آن که این قسمت دوم که آن هم صحیح است، قسمت دوم صحیحه با آن صحیحه اسماعیل جعفی  فرقی نمی‌‌کند. هر جوابی به آن بدهید باید به این هم بدهید. نمی‌‌شود که دو جور جواب داده شود. خب حضرت فرمودند که «و إذا مضی منه ذراعان صلّی العصر ثُمَّ قَالَ» خطاب به زرارة «أَ تَدْرِي لِمَ جُعِلَ الذِّرَاعُ وَ الذِّرَاعَانِ قُلْتُ لِمَ جُعِلَ ذَلِكَ قَالَ لِمَكَانِ النَّافِلَةِ» این برای این است. همان که شما آن روز فرمودید عرض کردم این در خود نقل است. بعد چه؟ توضیح خیلی قشنگش «لَكَ أَنْ تَتَنَفَّلَ مِنْ زَوَالِ الشَّمْسِ إِلَى أَنْ يَمْضِيَ ذِرَاعٌ» شما حق دارید عقب بیندازید نافله بخوانید تا ذراع بشود. «فَإِذَا بَلَغَ فَيْؤُكَ ذِرَاعاً بَدَأْتَ بِالْفَرِيضَةِ وَ تَرَكْتَ النَّافِلَةَ» حالا دیگر وقت نافله نیست. ظهر دیگر به مرحله تضییع دارد می‌‌رسد. «وَ إِذَا بَلَغَ فَيْؤُكَ ذِرَاعَيْنِ بَدَأْتَ بِالْفَرِيضَةِ وَ تَرَكْتَ النَّافِلَةَ.» آن هم برای عصر.

«وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ» با یک  روایت دیگر «عَنْ زُرَارَةَ مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ تَرَكَ قَوْلَهُ وَ إِذَا بَلَغَ فَيْؤُكَ ذِرَاعَيْنِ إِلَى آخِرِهِ» خب پس این هم روایت زراره‌‌ای که آن صحیحه قبلی با جواب این جا به هم مربوط است.

لسان روایات باب؛ انشاء‌جدید یا مدیریت امتثال؟

من یک سوال این جا مطرح بکنم. سوال خوبی است. ببینیم در کلمات هم هست یا نیست و اصلا من که می‌‌گویم سوال خوبی است اصلا خوب هست یا نیست؟ سوال این است که این همه روایاتی که الان علماء با این زحماتی که در استظهار از این روایات کشیدند به ما می‌‌گویند وقت فضیلت ظهر است. این دیگر مشکلی ندارد. می‌‌گویند ظهر یک وقت اصلی دارد که زوال است و بعد یک وقت فضیلت دارد، وقت فضیلت هم مراتب دارد، خود وقت فضیلت چند مرتبه دارد تا آن آخر که حالا بحث‌‌هایش می‌‌آید مفصل هم می‌‌فرمایند. سوال من برای آن مقدمه‌‌ای که چند بار دیگر هم عرض کردم، این است؛ این که شما می‌‌فرمایید این روایات دالّ بر اوقات فضیلت نماز است آیا یعنی از این روایات استظهار می‌‌شود شارع مقدس چند تا حکم شرعی انشاء فرموده؟ «أنشأتُ الزوال لأول وقت الظهر وروداً»« أنشأتُ استتار القرص» غروب آفتاب برای انتهایش «ثمّ أنشأتُ الذراعَ لفضیلة الظهر ثم أنشأت الذراعین لفضیلة العصر».

روایات دیگری هم دارد که قدمٌ، یکی دیگر هم هست که «أنشأتُ قدم» در قبال قدمان، آخر قدمان برای وقت فضیلت ظهر بود که ذراع بود. یک روایت دیگر داریم حضرت فرمودند که …

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ وَ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ وَ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ جَمِيعاً قَالُوا كُنَّا نَقِيسُ الشَّمْسَ بِالْمَدِينَةِ بِالذِّرَاعِ- فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَ لَا أُنَبِّئُكُمْ بِأَبْيَنَ مِنْ هَذَا- إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الظُّهْرِ- إِلَّا أَنَّ بَيْنَ‌ يَدَيْهَا سُبْحَةً- وَ ذَلِكَ إِلَيْكَ إِنْ شِئْتَ طَوَّلْتَ وَ إِنَّ شِئْتَ قَصَّرْتَ.[6]

می‌‌گوید که ما در مدینه مدام دنبال ذراع بودیم، حضرت ذراع می‌‌خواندند دیگر. ما مرتب دنبال این بودیم که بفهمیم که ذراع شد یا نشد تا نماز را بخوانیم. «جَمِيعاً قَالُوا» ابن مسکان، حارث  بن مغیرة، عمر بن حنظلة و منصور بن حازم این چهارتا گفتند «قالوا كُنَّا نَقِيسُ الشَّمْسَ بِالْمَدِينَةِ بِالذِّرَاعِ» همه مواظب بودیم که ذراع شده یا نه که نماز ظهر را بخوانیم. «فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَ لَا أُنَبِّئُكُمْ بِأَبْيَنَ مِنْ هَذَا إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الظُّهْرِ» ابین از این، این است مرتب می‌‌روید ذراع را نگاه می‌‌کنید، وقتی «زالت الشمس دخل وقت الظهر إِلَّا أَنَّ بَيْنَ يَدَيْهَا سُبْحَةً» زوال که شد وقت ظهر است، فقط  «بین یدیها سبحة» سبحة یعنی صلاة الاوابین (نافله)  «وَ ذَلِكَ إِلَيْكَ إِنْ شِئْتَ طَوَّلْتَ وَ إِنَّ شِئْتَ قَصَّرْتَ» چند تا دیگر همین طور چیزی هست که جاهای مختلف نقل کردند. یکی دیگر که قدمان می‌‌گویید حضرت می‌‌فرمایند «نصف ذلک أحبّ إلیّ» مرتب شما دنبال قدمان هستید، نصفش که یک قدم است نزد من أحبّ است. خب حالا این روایات یعنی چه؟ یعنی باز شارع می‌‌فرماید «أنشأتُ» یک فضیلت دیگری را برای چه؟ برای قدم، برای ثلث قدم، ثلثی قدم همه را دارد. برای نصف! آیا واقعا این طوری است؟ یعنی انشاء فضیلت‌‌ها، انشاء اصل وقت، انشاء فضیلت‌‌های وقت همه این‌‌ها از عالم انشاء شرعی نشأت گرفته؟ یا آن چیزی که چند بار دیگر عرض کردم و گفتم فوائد هم دارد یک موردش این جاست. اصلا این طور نیست. آن چه که از ناحیه انشاء شارع هست یکی همان اول وقت و آخر وقت است. این هم در این فاصله در این وقت شما این نماز را بخوان. خب پس این همه روایت را چه کار کنیم؟ شارع فرمودند. عرض می‌‌کنیم که شارع در دو مقام برای مکلفین فرمایش می‌‌فرمایند. یکی آن جایی که اصل انشاء حکم شرعی را فرموده، این یک چیز روشن و صافی است، ده تا انشاء هم در دلش نیست. از این جا تا این جا نماز است. بقیه روایات چیست؟ در بقیه روایات خود شارع دارد نحوه بهترین امتثال را، عقلائی‌‌ترین امتثال را، محبوب‌‌ترین امتثال را دارد یاد می‌‌دهد. انشاء شرعی نیست، اگر یادتان باشد من عرض کردم این خیلی هم فایده دارد که این یکی از مواردش است که حالا ببینید این سوال خوب هست یا نیست که ما دنبال مراتب فضیلت شرعی به عنوان انشائات متعدده هستیم؟ می‌‌دانید تفاوتش سر چیست؟ تفاوتش سر این است که گاهی این‌‌ها وقتی انشائات باشند متکاذب می‌‌شوند. تکاذب و تعارض و … دستگاه تعارض باید به پا کنیم. اما اگر بگوییم تمام لسان این روایت … امروزی‌‌ها می‌‌گویند شبیه آیین‌‌نامه اجرایی است. قانون می‌‌نویسید، یکی آیین‌‌نامه اجرای قانون است. دو جور است! سنخش دوتاست. قانون یک چیز است. چطوری این را اجرا کنیم؟ به بهترین وجه. آیین‌‌نامه اجرایی غیر از قانون است. الان اگر این روایات نفس انشای ثبوتی شرعی نباشد، انشاء ثبوتی شرعی این است «إذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین إذا غربت الشمس خرج وقت الصلاتین» این انشاء تمام است.

 

برو به 0:22:30

کار شارع مِن باب آن امر ثبوتی تمام شد. بقیه‌‌اش این است که ای بنده‌‌ای که می‌‌خواهی امر خدا را امتثال کنی! عقلائی‌‌ترین، بهترین وجه برای امتثال را به شما یاد می‌‌دهیم. پس یاد دادن مراتب امتثال اگر این باشد خیلی از مشکلاتی که بعدا ممکن است پیش بیاید که چه کارش کنیم؟ جوابش این است که این‌‌ها انشائات بدویِ ثبوتی شارع نیست. این‌‌ها انشاء نیست، این‌‌ها ارشاد امتثال است، تعلیم امتثال است. این طوری برو، بهترین وجهی است که تو می‌‌توانی تمام مصالح را در انبان خودت جمع کنی. این یک سوال است. حالا ببینیم دیگران هم مطرح کردند که چه بهتر! اگر مطرح نکردند این یکی از مصادیق قاعده کلی است که من چند بار دیگر گفتم که معمولا در کلمات آن مقامی که شارع داشته به مکلف امتثال یاد می‌‌داده در کلاس‌‌های بحثی ما همه به عنوان انشاء ثبوتی نفس الامری تلقی می‌‌شود. و چه اشکالاتی دنبالش پیش می‌‌آید که حالا اگر از من یادتان باشد می‌‌بینید. اگر ما این طوری جلو برویم مقام تعلیم امتثال با مقام تقنین یک حکم انشایی دوتاست. وقتی این طوری شد خیلی از مشکلاتی که شما هم در کلاس بر آن متفرع می‌‌کنید از بین می‌‌رود.

شاگرد: بالاخره اول وقت فضیلت کی هست؟

استاد: حالا توضیحش را بعدا عرض می‌‌کنم که چطوری است. اولا شما فکر کنید که اصل این حرف درست است یا نیست؟ اگر درست است آن وقت چه باید بگوییم؟ یعنی ما خودمان می‌‌دانیم اول ظهر تا این وقت نماز انشاء شد حالا می‌‌خواهیم امتثال کنیم

شاگرد: می‌‌خواهیم وقت فضیلت را بدانیم چیست؟

استاد: وقت فضیلت را به عنوان انشاء می‌‌خواهیم بدانیم؟ همینی است که همین بحث‌‌ها را دارد، من حرفی ندارم.  اگر آن‌‌ را گفتید عرض من نیست. آن یک وجه در کنار عرض من است. شما می‌‌گویید خلاصه شارع یک وقت فضیلتی شرعاً برایش قرار داده، شرعا یعنی با انشای ثبوتی برای خصوص کنار وقت دخول، وقت فضیلت … این همین است که ما بحث سر این‌‌ها داریم. آن وقت روایاتی می‌‌آید آدم گیر می‌‌افتد. خب این‌‌ها را چطور جمع کنیم؟ بعدا هم می‌‌بینید معارضه می‌‌شود اما آن بیانی که من عرض می‌‌کنم یک جور دیگری … حالا توضیحش هم بعدا عرض می‌‌کنم که لوازمش چطوری می‌‌شود.

شاگرد: این که الان فرمودید ما برای این که دچار تکاذب و تعارض نشویم بیاییم همچین حرفی بزنیم.

استاد: نه این که دچار این بشویم. اصلا آن از لوازمش است. عرض من این است که به تناسب حکم و موضوع ما ریخت یک حرف شارع را که نگاه می‌‌کنیم اصلا خودمان می‌‌بینیم این دارد تعلیم امتثال می‌‌کند. مثلا حضرت می‌‌فرمایند «کل شیء لک حلال حتی تعلم»[7] در این می‌‌خواهند بگویند من یک حکم ثبوتی را انشاء کردم؟

شاگرد: خب شما الان می‌‌فرمایید این جا تکاذب پیش می‌‌آید، تعارض پیش می‌‌آید و ما برای این که این تکاذب و تعارض را چاره کنیم این طوری فرمودید. برای این جهت بگوییم که یک حکم انشایی ثبوتی خداوند عالم دارد که وقت صلاة ظهر زوال است و وقت انتهایش غروب. خب بقیه دیگر این‌‌ها را بگوییم دارد تعلیم عبودیت می‌‌دهد، چه کار کنید؟ چطوری تعلیم امتثال …

استاد: بهترین وجه امتثال را به نحوی که انفع و اوسع است …

شاگرد: دو تا اشکال به این حرف وارد است، اشکال اول که به این حرف وارد است این است که هیچ تکاذب و تعارضی پیش نمی‌‌آید. اگر این روایاتی که بعدا می‌‌خواهیم بخوانیم از قبیل همین‌‌هایی است که می‌‌خواهیم بخوانیم یک دسته روایات که می‌‌گوید زوال شمس است که ابتدای اول حکم صلاة ظهر که بر بنده از ناحیه مولا بار می‌‌شود را می‌‌رساند. آن جایی که می‌‌گوید به این که بعد از گذشت ذراع وقت فضیلت است، اول وقت فضیلت را می‌‌خواهد بگوید که به فرمایش شما می‌‌خواهد بگوید اگر نافله نخواندید نافله استحباب ندارد، به خود فریضه شروع کن. آن جایی که وقت فضیلت را 4 رکعت مانده به آخر وقت صلات ظهر یعنی اول وقت نماز عصر می‌‌گوید برای فضیلت نماز … می‌‌خواهد آخر وقت فضیلت بگوید. پس هیچ تعارض و تکاذبی این جا پیش نمی‌‌آید. دوم به این که اگر بنا باشد بگوییم این‌‌ها انشائات متعدده باعث می‌‌شود که تعارض پیش می‌‌آورد همین تعلیم نحوه امتثال هم باز شارع دارد تعلیم می‌‌دهد، در آن هم ممکن است تعارض پیش بیاید. این جا فرقی ندارد. این‌‌ها را باید حلّ و عقدش کرد، باید بالا و پایینش کرد تا ببینیم این جا ناظر به چیست؟ این که بگوییم اصلا انشاء نیست، این حل مشکل نشد.

استاد: اصلا این چیزی که شما می‌‌گویید همین چیزی است که ما داریم می‌‌خوانیم، روایاتی که علماء دارند همین است می‌‌خواهند تکاذب را بردارند بگویند نیست، دارند همه‌‌اش را توضیح می‌‌دهند و آخر کار هم همه این‌‌هایی که شما گفتید آخر کار همین‌‌ها را به احسن وجه سر می‌‌رسانند. من در این که مشکل ندارم. عرض من این است که رفع تکاذب و تعارض با فرض این که انشائات است منحصر در این است که شما گفتید؟

شاگرد: نه منحصر در این نیست. اما راه علاجش این نیست که شما می‌‌فرمایید. راه علاج تعارض فقط این نیست که بگوییم خدا درباره نماز ظهر یا نماز عصر فقط یک انشای ثبوتی دارد. نه! انشائات متعدد دارد منتها هر کدام حکمتی دارد. وقت فضیلت جداست، وقت وجوب شرعی صلاة ظهر جداست، وقت … هر کدام هم ممکن است انشای ثبوتی داشته باشد. چه اشکالی دارد؟

استاد: کلی فرمایش شما با آن اشکالاتی که گفتید درست است. می‌‌دانید فعلا کجا منظور من است که به عنوان سوال پیش انداختم؟ موردی باید خودتان برسید گیر کنید. اگر آن جا شد آن وقت از من یاد می‌‌کنید، الان کلی که شما می‌‌گویید توضیح دادید، کلیات را من هم قبول دارم. همین عرض من است که وقتی دو راه است، یکی این که از این راه برود که انشائات بگیرد و بعدا همه این‌‌ها را سر می‌‌رسانم. یکی این که به جای این که اصلا سنخ حکم را، آدم انشای ثبوتی بدوی بگیرد دیگر یک انشاء شده، بقیه عبارات و بیانات تعلیم امتثال اوست، نه انشای یک حکم جدید در کنار آن‌‌ها. اگر این بگیریم یک طور دیگری حل می‌‌شود. موردی باید خودتان ببینید. اگر دیدید می‌‌بینید که این بهتر است یا آن و الا من هم …. آیا منحصر در آن هست؟ اگر منحصر نیست کدام راه بهتر است؟ تجربةً باید خودتان در موارد تجربه … من هم این ابتداء در ذهنم نبوده. اشکالاتی در کلاس اصول و فقه مطرح می‌‌شد طلبه دارد مباحثه می‌‌کند، مرتب در فکر حل این‌‌ها بودیم. گاهی بود بعد از مدتی من یک دفعه به ذهنم آمد که ما این ها را با چیزی که خود شارع، ریخت کلام معلوم است که دارد به ما امتثال را یاد می‌‌دهد انشاء می‌‌گوییم. بعدا هم این حرف‌‌ها پیش می‌‌آید. خودتان موردی که لمس کردید … و الا من منکر فرمایش شما نیستم.

 

برو به 0:31:00

شاگرد: این تعریف امتثال با آن انشای حکم منافاتی ندارد، تعارضی ندارد اما این خود تعلیم امتثال متفاوت است. این را چه کار می‌‌خواهید بکنید؟

استاد: این که متفاوت هست یا نیست را باید ببینیم.

شاگرد: طبیعتش این است. ظاهرش این است. قدمان، ذراعان … بله این تعلیم امتثال با آن حکم انشایی معارضی ندارد، تعارضی ندارد اما خود تعلیمات چرا …

استاد: کلی‌‌اش مانعی ندارد بگویم ولی غیر از این است که خود روایت را ببینیم. باز کلی که من بگویم مثل فرمایش ایشان می‌‌شود. دیدید که ایشان کل روایات وقت را بیان کردند. کلی‌‌گویی مانعی ندارد. می‌‌خواهید من هم برای شما بگویم اما غیر از این است که خودتان از روی روایت و در مقام جمع بین دو تا لسان که الان برای شما مطرح است ببینید کدام این‌‌ها برای شما کارآیی دارد.

شاگرد: البته من روایت را دیدم دقیقا این فرمایش شما برای من مفهوم است .

استاد: چون شما گفتید همه را دیدید. اگر شما هم مروری همه را دیده بودید ایشان که دیدند [تصدیق می‌کنند]

شاگرد: شما می‌‌گویید این فرمایش شما که واقعا همه مقام امتثال‌‌ها را یک جا جمع می‌‌کند یعنی همه حالت‌‌های مختلف امتثالی است. فقط تنها مشکلی که در ذهن ما هست این است که از کجا آدم می‌‌تواند این را احراز کند که این مقام امتثال است یا انشاء است؟ ولو این که این امتثال خیلی بیشتر می‌‌چسبد یعنی الان شما فرمودید من به نظرم رسید واقعا خیلی جمع می‌‌شود یعنی صرف این که آدم احساس بکند که این‌‌ها بیشتر به هم می‌‌چسبد این ملاک است یعنی این دو تا فقط یک استظهار است یا چیز دیگری؟

استاد: درباره این فرمایش شما اولا خود این حرف درست است یا نیست؟ ببینم شواهدی از فرمایشات علماء دارد که فرموده باشند یا نه؟ که این دو جور است.

شاگرد: اصل فرضشان را که فکر نمی‌‌کنیم مخالف وجود داشته باشد. یعنی شارع می‌‌تواند گاهی وقت‌‌ها انشاء کند و گاهی وقت‌‌ها نحوه امتثال را بگوید. این که مخالف ندارد.

استاد: نه! منظورم تصریح به آن هست. مخالف دارد یا ندارد شاید خوب تقریر کنید هیچ کس مخالفت با آن نکند. منظورم را گفته باشم و الا می‌‌بینید در عبارات کلاسیک یک میزان برایش برقرار می‌‌شود. اول این که باشد، دوم این که در مواردی هست که ذو وجهین است. در فرمایش شما می‌‌بینیم این می‌‌شود، این هم می‌‌شود. حالا کدام واقعیتش هست فعلا نمی‌‌دانیم و به عنوان دو وجه می‌‌دانیم. مرحله سوم این است که آیا یک ضابطه‌‌ای داریم که واقعا تشخیص بدهیم که راه منحصر این جا این است، راه منحصر این است. بله دارد. بعضی مواردش دارد و این طور نیست که بعضی مواردش همین طور بی در و پیکر باشد. مثلا هر کجا شارع با حال مکلف مثل علم و ظن و شکش سر و کار دارد، این یکی از امارات است. وقتی دارد می‌‌گوید توی مکلف وقتی داری امتثال می‌‌کنی اگر گمان کردی، اگر شک کردی، ما از ریخت این عبارت نمی‌‌فهمیم؟

شاگرد: چون در حکم واقعی که …

استاد: بله دارند می‌‌گویند خدا که حکمی برای تو گفته بود، تو در حین انجامش ظن برایت حاصل می‌‌شود، شک می‌‌کنی، خب دارند میگویند چطوری امتثال کنی. ولی تمام این‌‌هایی که در کلاس هست این طور نیست. آن‌‌ها به عنوان یک انشاء تلقی می‌‌کنند. حالا لوازم و فوائدش چیست سر جایش معلوم می‌‌شود. اما نمی‌‌دانم کلی وارد بشویم یا برای بعد بگذاریم. کلی چیزی که من می‌‌خواهم عرض کنم این است …

شاگرد: اگر این فرض به سرانجام رسید یعنی یک عده‌‌ای انشای ثبوتی داشته باشیم و یک عده‌‌ای تعلیم امتثال. در این که هر دو لازم الاجراء است فرقی ندارند، هر دو دسته این روایات بر مکلف لازم الاجراء است. در این تفاوتی ندارد. حالا ما چه بیاییم این را سر برسانیم که این جا شارع دارد نحوه امتثال را بیان می‌‌‌فرماید یا این که انشای ثبوتی اولی است؟

استاد: روایات که من مرور کردم با مداد کم‌‌رنگ گاهی کنارش یادداشت کردم. الان چشمم افتاد دیدم در کنار وسائل نوشتم که شاهد عدم انشای حکم شرعی است.

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى قَالَ كَتَبَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا إِلَى أَبِي الْحَسَنِ ع- رُوِيَ عَنْ آبَائِكَ‌ الْقَدَمِ وَ الْقَدَمَيْنِ وَ الْأَرْبَعِ- وَ الْقَامَةِ وَ الْقَامَتَيْنِ وَ ظِلِّ مِثْلِكَ- وَ الذِّرَاعِ وَ الذِّرَاعَيْنِ فَكَتَبَ ع- لَا الْقَدَمِ وَ لَا الْقَدَمَيْنِ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ- فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ- وَ بَيْنَ يَدَيْهَا سُبْحَةٌ وَ هِيَ ثَمَانُ رَكَعَاتٍ- فَإِنْ شِئْتَ طَوَّلَتْ وَ إِنْ شِئْتَ قَصَّرْتَ- ثُمَّ صَلِّ الظُّهْرَ فَإِذَا فَرَغْتَ كَانَ بَيْنَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ سُبْحَةٌ- وَ هِيَ ثَمَانِي رَكَعَاتٍ إِنْ شِئْتَ طَوَّلْتَ- وَ إِنْ شِئْتَ قَصَّرْتَ ثُمَّ صَلِّ الْعَصْرَ.

قَالَ الشَّيْخُ إِنَّمَا نَفَى الْقَدَمَ وَ الْقَدَمَيْنِ لِئَلَّا يُظَنَّ أَنَّ ذَلِكَ وَقْتٌ لَا يَجُوزُ غَيْرُهُ.[8]

 خب «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى قَالَ كَتَبَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا إِلَى أَبِي الْحَسَنِ علیه‌‌السلام» امام کاظم سلام‌‌الله‌‌علیه «رُوِيَ عَنْ آبَائِكَ الْقَدَمِ وَ الْقَدَمَيْنِ وَ الْأَرْبَعِ وَ الْقَامَةِ وَ الْقَامَتَيْنِ وَ ظِلِّ مِثْلِكَ وَ الذِّرَاعِ وَ الذِّرَاعَيْنِ» چه کار کنیم؟ شما تعارض می‌‌گویید آدم گیر می‌‌افتد. حالا روایت دیگری هم می‌‌بیند. «فَكَتَبَ علیه‌‌السلام» آخر این سوالات خیلی بوده است. این یکی جوابش منظور من است. حضرت فرمودند «فکتب علیه‌‌السلام لَا الْقَدَمِ وَ لَا الْقَدَمَيْنِ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ وَ بَيْنَ يَدَيْهَا سُبْحَةٌ وَ هِيَ ثَمَانُ رَكَعَاتٍ فَإِنْ شِئْتَ طَوَّلَتْ وَ إِنْ شِئْتَ قَصَّرْتَ ثُمَّ صَلِّ الظُّهْرَ فَإِذَا فَرَغْتَ كَانَ بَيْنَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ سُبْحَةٌ وَ هِيَ ثَمَانِي رَكَعَاتٍ إِنْ شِئْتَ طَوَّلْتَ وَ إِنْ شِئْتَ قَصَّرْتَ ثُمَّ صَلِّ الْعَصْرَ.» یعنی همینی که فتوای حاج آقا هست.

«قَالَ الشَّيْخُ إِنَّمَا نَفَى الْقَدَمَ وَ الْقَدَمَيْنِ لِئَلَّا يُظَنَّ أَنَّ ذَلِكَ وَقْتٌ لَا يَجُوزُ غَيْرُهُ.» نفی کردند، شیخ هم مجبور شدند بگویند که یعنی خیالتان نرسیده وقتی است که «لا یجوز غیره» اما حضرت می‌‌گویند «لا القدم و لا القدمین» این را نفی می‌‌کنند. چطور؟ اگر انشاء هست نفی انشای خدا می‌‌کنند؟

شاگرد: اگر تعلیم است چه؟

استاد: اگر تعلیم است من هنوز توضیحش را ندادم. صبر کنید. خودتان هم فکرش کنید و مرتب منتظر این که حالا دیگری بگوید … شما بنا را بر این بگذارید و بعد روایات را نگاه کنید ببیند چه می‌‌شود! این که «لا القدم» اگر انشاء باشد که امام نفی نمی‌‌کنند.

شاگرد: این «لا القدم و لا القدمین» نفی نیست، بیان حکمت است. دارند می‌‌گویند اگر خدای تعالی قدم و قدمین فرمود می‌‌خواهد بگوید که اول نمازت را بخوان …

استاد: آن حکمت منشأ برای یک انشای شرعی شد؟ یا منشأ برای یک تعلیم امتثال شد؟ اگر منشأ برای انشاء شد غلط است که امام نفی کنند. علی ای حال یک حکمتی بود. شارع هم بر طبقش قدم را انشاء فرموده، آن هم «لا القدم».

شاگرد: خیلی وقت‌‌ها آدم با ظاهر نفی حرف می‌‌زند اما مرادش نفی قطعی نیست.

استاد: فرمایش شما این است که یعنی نفی این جا در مقام توهم تعین وقتیت است. «لا» برای نفی تعین وقتیت است.

شاگرد: حضرت می‌‌خواهد بفرماید که مراد از این قدم و قدمین این است که نماز نافله را برنماز ظهر مقدم کنی بعدش هم بین نماز ظهر و نماز عصرت با نافله عصر فاصله بیندازی. می‌‌خواهند ترتیب این را بیان کنند. نفی قدم و قدمین نیست؛ چیزی که خودشان عمل می‌‌کردند نمی‌‌آیند نقل کنند. اگر ما بیاییم این جا را بگوییم این به 100 دلیل …

 

برو به 0:39:09

استاد:حضرت می‌‌گویند «لا القدم و لا القدمین» بلکه این. شما می‌‌گویید نفی نیست؟

شاگرد: اما 99 جای دیگر می‌‌گویند قدم و قدمین.

استاد: بعدش هم «روی» می‌‌گویند. حضرت روایت را نفی نکردند. شما می‌‌گویید این نفی نیست. نفی هست! باید توضیح بدهید. نمی‌‌توانید بگویید «لا» نفی نیست.

شاگرد: می‌‌خواهم عرض کنم قدم و قدمین نیست یعنی شما این حرف را ملتزم هستید که این «لا» که حضرت فرمودند لا القدم و لا القدمین دیگر فتوای به قدم و قدمین از فقه شیعه نیست، برید و کنار گذاشت. پس حالا که این طوری نفی کامل نیست، بیان حکمت دارد می‌‌کند.

استاد: روی مبنای فرمایش علماء که می‌‌گوییم انشائات است، این جا چون در مقام …. چطور امر عقیب توهم حظر می‌‌گویند؟ این جا مقام توهم تعین وقت برای قدم است. حضرت می‌‌فرمایند «لا». «لا» یعنی چه؟ یعنی چنین توهمی نکن. این وقت متعین نیست، نه این که نفی کردند. خب این روی مبنایی که علماء می‌‌فرمایند. روی آن چیزی هم که من عرض می‌‌کنم طور دیگری است. می‌‌خواهم بگویم قدم و این‌‌ها که برای آن حکمتی بود که شما می‌‌گویید حکمت امتثال هم هست، آن حکمت راه بهتر دارد. چرا؟ تعلیم مراتب دارد. حالا من وارد کلی‌‌گویی‌‌اش هم نشدم. شارع مقدس در مقام تعلیم امتثال چند وجه را ملاحظه می‌‌کند. گاهی امتثال یک فرد را در شرایط خاص تعلیم می‌‌کند، گاهی می‌‌خواهد برای نوع مردم تعلیم کند. از آن طرف می‌‌خواهد امتثالی تعلیم کند که جیبشان را از ثواب پر کنند، بهترین وجهش. از طرف دیگر امتثالی را تعلیم کند که معرضیت برای فوت نداشته باشد. همه این‌‌ها را ملاحظه می‌‌کنیم. از طرفی باز مهم‌‌ترش تعلیم امتثالی کند که رغبت به عبادت هم برایشان بیاید، یک نحو خشک نباشد، از طرف دیگر موجب عسر هم نشود، سهولت را هم برای عرف عام در نظر می‌‌گیرد. اگر این‌‌ها را گفتیم می‌‌گوییم ما بین الحدین وقت نماز است، بیانات شارع کاری کردند که برای نوع مردم و خواص، سنین مختلف، مکان‌‌های مختلف، زمان‌‌های مختلف و برای همه توضیح دادند که اگر می‌‌خواهی اسهل طرق، انفع طرق، اوسع طرق را بروی این طوری! این چه شد؟! این بیاناتی شد برای این که به بهترین وجهی همه مکلفین را جمع کنید بهترین امتثال را در صحنه قیامت که نگاه می‌‌کنیم می‌‌بینیم با این بیانات برای جمیع مکلفین بهترین نحو امتثال را رقم زدند بدون این که نیازی به انشاء باشد.

شاگرد: ما می‌‌توانیم یک مثال بگوییم فرمایش شما را … من فکر می‌‌کنم همین که مقام امتثال است مثل این می‌‌ماند. این روایتی که الان فرمودید فکر کنم ضابطه اصلی همین روایت است بعد آن جایی که ذراع می‌‌گوید مثل این است که در همین حرم مسئله‌‌گو می‌‌آید مسئله می‌‌گوید برای این که افراد دچار مشکل نشوند می‌‌گوید تا آن موقع وقت فضیلت را خواندی تا ذراع درست است، این همان است که «إن شئت طوّلتَ» اگر خواستی مفصل بخوان و اگر خواستی چیز بخوان. یعنی مفصل‌‌ترین زمان را می‌‌گویند که افراد بی‌‌دغدغه تا آن جا نماز را بخوانند. بعد آن جا که امام می‌‌گوید دو قدم نصفش برای همه بهتر است یعنی خیلی نیاز نیست معطلش کنید هر چقدر که زودتر شد همان را بخوان. این، آن گزینه‌‌هاست.

استاد: بله وقتی روی این روال فکر کردیم همه این‌‌ها یک طور دیگری خودش را نشان می‌‌دهد. روایت 30 در باب هشتم نشان می‌‌دهد که کار سخت بوده است.

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَيْهِ جُعِلْتُ فِدَاكَ رَوَى أَصْحَابُنَا- عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُمَا قَالا- إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاتَيْنِ- إِلَّا أَنَّ بَيْنَ يَدَيْهَا سُبْحَةً- إِنْ شِئْتَ طَوَّلْتَ وَ إِنْ شِئْتَ قَصَّرْتَ- وَ رَوَى بَعْضُ مَوَالِيكَ عَنْهُمَا- أَنَّ وَقْتَ الظُّهْرِ عَلَى قَدَمَيْنِ مِنَ الزَّوَالِ- وَ وَقْتَ الْعَصْرِ عَلَى أَرْبَعَةِ أَقْدَامٍ مِنَ الزَّوَالِ- فَإِنْ صَلَّيْتَ قَبْلَ ذَلِكَ لَمْ يُجْزِكَ- وَ بَعْضُهُمْ يَقُولُ يُجْزِي وَ لَكِنَّ الْفَضْلَ فِي انْتِظَارِ الْقَدَمَيْنِ وَ الْأَرْبَعَةِ أَقْدَامٍ- وَ قَدْ أَحْبَبْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَنْ أَعْرِفَ- مَوْضِعَ الْفَضْلِ فِي الْوَقْتِ- فَكَتَبَ الْقَدَمَانِ وَ الْأَرْبَعَةُ أَقْدَامٍ صَوَابٌ جَمِيعاً.[9]

«كَتَبْتُ إِلَيْهِ جُعِلْتُ فِدَاكَ رَوَى أَصْحَابُنَا عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُمَا قَالا إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاتَيْنِ إِلَّا أَنَّ بَيْنَ يَدَيْهَا سُبْحَةً إِنْ شِئْتَ طَوَّلْتَ وَ إِنْ شِئْتَ قَصَّرْتَ وَ رَوَى بَعْضُ مَوَالِيكَ عَنْهُمَا أَنَّ وَقْتَ الظُّهْرِ عَلَى قَدَمَيْنِ مِنَ الزَّوَالِ وَ وَقْتَ الْعَصْرِ عَلَى أَرْبَعَةِ أَقْدَامٍ مِنَ الزَّوَالِ فَإِنْ صَلَّيْتَ قَبْلَ ذَلِكَ لَمْ يُجْزِكَ» قبلش بخوانی باطل است. «وَ بَعْضُهُمْ يَقُولُ يُجْزِي» ببینید کار دارد سخت می‌‌شود! «وَ لَكِنَّ الْفَضْلَ فِي انْتِظَارِ الْقَدَمَيْنِ وَ الْأَرْبَعَةِ أَقْدَامٍ» آن هم فضل فی انتظار یعنی الان هم فقهاء یک اختلافی سنگینی دارند که عده‌‌ای می‌‌گویند علی ای حال اگر می‌‌خواهی فضیلت ظهر را درک کنی باید تا ذراع صبر کنی. پس به این زودی نیست که ما بگوییم همه را یک کاسه سریع جمع بکنیم. لسان‌‌ها بوده که خود راوی آن طرف در همان زمان متحیر بوده است که من چه کار کنم؟ زوال، قدمان است؟ یکی می‌‌گوید «لا یجزی»، یکی می‌‌گوید فضل در انتظار است. بعد «وَ قَدْ أَحْبَبْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَنْ أَعْرِفَ مَوْضِعَ الْفَضْلِ فِي الْوَقْتِ فَكَتَبَ الْقَدَمَانِ وَ الْأَرْبَعَةُ أَقْدَامٍ صَوَابٌ جَمِيعاً.» که جواب حضرت هم از آن جواب‌‌هاست. حالا باید روایتش را جدا بحث کنیم. منظور این که این‌‌ها به این صورت برای خود آن‌‌ها مطرح بوده است.

شاگرد: پس ما یک وقت فضیلت خاص نداریم که شخص بخواهد انتظارش را بکشد. بسته به افراد مختلف میلیاردها …

استاد: وقت فضیلت داریم، دقیقا به گذشت زمان ضوابط کلیه‌‌ای دارد که ما هنوز نخواندیم. ضوابط کلیه‌‌اش این است که «اول الوقت رضوان الله، أوسط الوقت …»[10] که أوسط و آخرش هم دارد. ما می‌‌دانیم که وقتی خدا یک امری کرد، برای توسعه بر امت وقتی بر آن گذاشته «فاستبقوا الخیرات»[11] این‌‌ها مبهم نیست، هر چه زودتر بروید بخوانید. پس افضل چیست؟ هر چه زودتر بهتر.

شاگرد: آن بنده خدایی که می‌‌داند الان برود نماز بخواند سختش است با توجه به فرمایش شما که می‌‌فرمایید با توجه به حالات افراد، «فاستبقوا الخیرات» که برای این شخص فضیلت نمی‌‌آورد …

استاد: بله آن مانعی ندارد. آن شعری هم که حاج آقا زیاد می‌‌خواندند، شعرهای مرحوم سید بحرالعلوم رضوان الله علیه در «الدرة النجفیة» از کتاب‌‌های خیلی خوب است، شعرهای مرحوم سیدبحرالعلوم در جواهر صاحب جواهر تا آن جایی که ایشان شعر گفتند کأنّه مقید هستند «قال العلامة الطباطبایی» شعرهای سید بحرالعلوم رضوان الله‌‌علیه را می‌‌آورند. حاج آقا هم این شعر سید را زیاد می‌‌خوانند «طالب الاقبال فی العبادة * یرجی و لا یتخذنه عادة»[12] حتی یکی از چیزهایی که هست این است که الان اول ظهر است، اقبال ندارد ولی می‌‌داند یک خرده صبر کند، استراحتی کند اقبال می‌‌آید. «طالب الاقبال فی العبادة یرجی» یعنی یؤخّر. بعد چه؟ «و لا یتخذنه عادة» این طوری نشود که هر روز اول وقت نگوید حال ندارم. مانعی ندارد که آن کلیات فضیلت با خصوصیات مورد سبک سنگین بشود و در این‌‌ها ما نیاز به انشای جدا نداریم بگو ببینم خلاصه اول وقت یا اقبال؟! تعارض بین این دو تا انشاء هست! یا «أنشأتُ الفضل لأول الوقت» یا «أنشأتُ الفضل لإقبال القلب» به این‌‌ها نیاز نداریم که بگوییم بین این دو تا روایت جمع کن. جمعش به چیست؟ آن وقت شما می‌‌خواهید امتثال کنید، اولویتش را به تناسب … «و لا یتخذنه عادة» هم معلوم است، این جا شیطان می‌‌آید می‌‌خواهد جلوی تو را بگیرد همه امتثالات تو را می‌‌خواهد کاری کند که فضیلت اول وقت از دستت برود. اما یک وقتی هست زیر سر شیطان نیست، شرایط طوری شده که الان اقبال نداری. بین این‌‌ها هیچ منافاتی نیست.

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

پایان

 

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 20

[2] الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج‌2، ص: 226

[3] بهجة الفقیه، ص 20

[4] بهجة الفقيه، ص: 20-21

[5] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 141 – 142

[6] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 131-132

[7] الكافي (ط – الإسلامية)، ج‌5، ص: 313

[8] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 134-135

[9] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 148

[10] من لا يحضره الفقيه ؛ ج‏1 ؛ ص217 (قال ع‏ أول‏ الوقت‏ رضوان‏ الله‏ و آخره عفو الله و العفو لا يكون إلا من ذنب‏.)

[11] سورة بقرة، آیة 148

[12] الدرة النجفية (لبحر العلوم)، ص: 88