مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 5
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
لولا ثبوت الاستحباب من روايات لا تخلو إحداها من اعتبار، أعني رواية «الفضل»، و خبر «العيون»، و «الرضوي»، و قد عمل بها «الشيخ» في «النهاية» و بعض من تأخّر. و ما دلّ علىٰ سقوط نافلة المقصورة منصرف عنها للمخالفة في الكمّ و الكيف، و بالإضافة إلىٰ الليل، و إلى غير الرواتب و أنّها لتكميل العدد. و ما دلّ علىٰ أنّ ما لا تتمّ فيه الفريضة لا تصلح فيها النافلة، إنّما يدلّ على السقوط في نقصان القصر عن النافلة دون العكس؛ فالعمومات قابلة للتخصيص، و الشهرة لا تفيد في ما بأيدينا مداركها لولا انصراف كلماتهم عنها.[1]
رسیدیم به این جای عبارت فرمودند که «لولا ثبوت الاستحباب من روايات لا تخلو إحداها من اعتبار، أعني رواية «الفضل» ، و خبر «العيون» ، و «الرضوي» ، و قد عمل بها «الشيخ» في «النهاية» و بعض من تأخّر. و ما دلّ…» از این و ما دلّ شروع می کنند جواب دادن از ادله مشهور از آن هایی که خواستند بگویند نماز وتیره در سفر ساقط است. من حالا عبارت را می خوانم تا بعضی قسمت های عبارت را انس بگیریم. ببینید «وما دلّ» دارند جواب از آنها می دهند «و ما دلّ على سقوط نافلة المقصورة منصرف عنها للمخالفة في الكمّ و الكيف، و بالإضافة إلى الليل، و إلى غير الرواتب و أنّها لتكميل العدد. و ما دلّ على أنّ ما لا تتمّ فيه الفريضة لا تصلح فيها النافلة، إنّما يدلّ على السقوط في نقصان القصر عن النافلة دون العكس؛ فالعمومات قابلة للتخصيص» این قسمتش الان منظور من است «فالعمومات قابلة للتخصیص» آن عمومات سقوط را می توانیم در خصوص وتیره تخصیص بزنیم، این یک نکته. بعد ببینید «و الشهرة لا تفيد» فرمودند.
مع أنّه نسب التردّد إلىٰ جماعة نسبوا السقوط إلىٰ الأصحاب؛ و صرّح «الشيخ» و بعض من تأخّر بعدم السقوط؛ و عن «الأمالي» أنّه لا يسقط من نوافل اللّيل شيء، و نسبه إلىٰ دين الإماميّة؛ فإنّه يشمل الوتيرة و نافلة المغرب و غيرهما.
و بالجملة فدعوى انصراف العمومات في النصوص و الفتاوىٰ إلىٰ ما يخالف نوافل النهار في العدد، و في الكيفيّة من التقدّم على الفريضة، و في احتمال عدم كونها من الرواتب و إنّما هي تكميل لعدد النوافل، و في الأقليّة من عدد المحذوف في الفريضة المقصورة، و من البدليّة عن وتر الليل لمن فاته صلاة الليل و إلى خصوص الرواتب النهاريّة، كما وقع التصريح به في بعض الأخبار غير بعيدة؛ كما أنّه علىٰ تقدير العموم، فارتكاب التخصيص بسبب روايات المقام متّجهة، و إن كان الخروج عن الشبهة بالإتيان بها برجاء المطلوبيّة، أولىٰ و أحوط.[2]
«مع أنّه نسب التردّد» که اجماع و شهرت ثابت نباشد؛ بعد «و بالجملة فدعوى انصراف العمومات» کلمه انصراف در ذهن یک خطی زیرش بکشید؛ دعوی خبرش چه بود؟ «غیر بعید» سه چهار سطر بعد. «کما أنّه علی تقدیر العموم ارتکاب التخصیص» پس چهار تا کلمه را در ذهنتان خط بکشید، یکی کلمه «بالجملة فدعوی انصراف»، بعد آخر کار عبارت فرمودند «علی تقدیر العموم فارتکاب التخصیص» این دو تا شد. می آییم عبارت بالا که همین الان ابتدای بحث شروع به خواندن کردیم، بعد از روایات فرمودند «و ما دلّ علی سقوط دلیل النافلة المقصورة منصرف»، کلمه منصرف را خط بکشید. دنبالش هم فرمودند «فالعمومات قابلة للتخصیص» باز کلمه تخصیص را خط بکشید.
سطر به سطر این ها را می خوانیم و نظر شریف این را می خواهیم اول ببینیم مشارٌ الیه را ما باید به سراغش برویم، فعلا داریم عبارت را باز می کنیم ببینیم اشاره ای به چه بحث هایی کردند. این اشاره هست به آن بحث ها ما می رویم سراغ مشار الیه ایشان روایتش را می خوانیم تا بعد ببینیم که این اشاره به چیست؟
فعلا آن چیزی که به عنوان مقدمه می خواهم عرض کنم این است که می بینید فضای بحث در نظر شریف ایشان، طبقی همانی هست که صاحب جواهر گفتند که حتی روایت فضل را صاحب جواهر پذیرفتند بعد گفتند که این نمی تواند مقابل آن ها بایستد، یعنی مقابل همین عموماتی که حاج آقا می گویند تخصیص می زنیم یا انصراف در آن هست، نمی تواند بایستد. حاج آقا برای جواب صاحب جواهر می خواهند بگویند: این عموماتی که شما گفتید از دو حال بیرون نیست که ما جا می اندازیم، توضیح می دهیم؛ یا اصلا عام نیست چون انصراف در آن آمده، مطلقا آن جا نیست.- یکی از چیزهایی که در اصول داشتیم چه بود؟ انصراف بود که می گفتیم اصلا از این مورد بحث ما نمی گیرد، منصرف از این جاست، یعنی از اول عمومی نیست- خب این یک طور بیان است؛ توضیح هم می دهند چرا انصراف. اگر انصراف باشد اصلا نوبت به تخصیص نمی رسد. ادله ما نحن فیه مخصص نخواهد بود، او برای خودش مورد خودش به یک موردی غیر از بحث ما و وتیره منصرف است. ادله وتیره هم جای خودش است.
بعد می فرماید «علی تقدیر عدم الانصراف علی تقدیر العموم» اگر بگوییم عام انصراف ندارند و وتیره را هم می گیرد پس چه دنبالش؟ «قابلة للتخصیص». با ادله باب، خصوص وتیره را از آن عمومات تخصیص میزنیم.
پس آن چیزی که مهم است این است که الان ما ابتدا سراغ این عمومات می رویم ببینیم منظور از این عمومات و مطلقات چیست که بعدا حاج آقا می فرمایند یا انصراف دارد یا تخصیص می خورد. بعدا بیایم مخصص هایش را بررسی کنیم. این اصل بحث است. باید سراغ این عمومات برویم. بخشی اش را هم خواندیم
برو به 0:05:18
شاگرد: این اصطلاح انصراف به معنای اصولی این جا هم مورد نظر هست یا انصراف به معنای لغوی مورد نظر هست؟
استاد: انصراف در اصول در خصوص با مطلق و مقید بود، نه عام و خاص. در آن جایی که اطلاق، اطلاق در اسم جنس باشد این طوری که یادم می آید اطلاقی که در غیر اسم جنس باشد نمی دانم اصولیین به تفصیل واردش شده بودند یا نه، اطلاق در مثل اکرم العالم، الانسان، این اطلاق در اسم جنس بود، شیوع افرادی بود، در شیوع افرادی انصراف مطرح بود که می گفتند این لفظ مطلق «بما له من المعنی الارتکازی» ولو ممکن است یک معنایش این افراد را بگیرد اما در مقام استعمال از غیر این فردی که بحث ماست، انصراف دارد. حالا اگر غیر این بود و شما نظر شریف شما هست بفرمایید من این طوری در ذهنم هست. حالا اصلا نحوه این عمومات بعدا روی روایت هم تطبیق بکنیم، باید ببینیم این عموماتش چطوری است؟ مطلق است یا عام است؟ تعبیر می کنند عمومات، خیلی وقت ها در فقه، عمومات یعنی مطلقات. این جا هم که فقط عمومات گفتند، ولی نه، این جا، عام هم داریم.[3]
حالا این اطلاق، انصراف اصطلاحی است یا انصراف لغوی است؟ آن چیزی که من احتمال می دهم چون سبکی که حاج آقا داشتند، اصطلاح را به کار می گرفتند یعنی کأنّه اصل در به کار بردنشان، به کار گرفتن اصطلاحات بود که اگر بخواهیم بگوییم معنای لغوی منظورشان بود باید یک نحو حالت خلاف ضابطه بود، آن جا باید ثابت بشود که معنی، صرفا به معنای لغوی است. و الا وقتی دارند تخصیص و عام و این ها را می گویند، می گویند «دعوی انصراف غیر بعید علی تقدیر العموم» این که صریحا می گویند مدعی انصراف هستیم، بعید نیست ادعای انصراف «و علی تقدیر عدم الانصراف علی تقدیر العموم» یعنی «علی تقدیر عدم الانصراف» خب معلوم است همان اصطلاح اصول می شود.
چیزی که بهعنوان مقدمه برای بیان عمومات میخواهم عرض کنم این است که گاهی بحثی روی نظم خودش صورت می گیرد، یک مطلبی آن طوری که فقها قرار داده بودند استدلال می شود، روایات ذیلش هم می آید، از آن که رد شدیم می رسد به یک بحث بعدی، یک روایاتی را برای بحث ملحق به او مطرح می کنند که میبینیم که این روایات که فقط برای بحث بعدی نیست، این روایتی که بعدا دارید در فرع بعدی از آن حرف می زنید اول بحث می آوردید به ما می گفتید چه بسا اصلا رنگ بحث، تغییر می کرد. ولی خب رسم این طور شد در ذیل این فرع این ها را بیاورند، آن ها را در ذیل آن جا می آورند، دیگر کأنه رد شده است، آن جا که ثابت کردیم دلیلش هم گفتیم ولو دوباره برگرد ببین دلیلش چه بود؟ حالا هم این دلیل برای این جا هست. خب آن چیزی که من به ذهنم هست این است که این عمومات راجع به آن باید بیشتر صحبت بشود اصلا ببینیم برای چه هستند؟ ما عامی داریم یا نداریم؟ محتوایش چیست؟
خب حالا این عمومات چه بود؟ این هایی بود که چند تایی را خواندیم و دوباره هم الان سریع برای آن چه که چهار شنبه مرور می کردیم عرض می کنم تا برگردیم ببینیم آن هایی که بعدا می آید چیست؟
لإطلاق بعض النصوص «ان الصلاة في السفر ركعتان ليس قبلهما و لا بعدهما شيء»
مع اقتصار آخر على استثناء المغرب خاصة، فإن بعدها أربع ركعات، و لإشعار خبر أبي يحيى الحناط المتقدم باستلزام مشروعية النافلة الإتمام، بل أوضح منه إشعار خبر الفضل بن شاذان المشتمل على العلل التي سمعها من الرضا (عليه السلام)، قال فيه:
«انما قصرت الصلاة في السفر لأن الصلاة المفروضة أولا انما هي عشر ركعات، و السبع انما زيدت فيها، فخفف الله عز و جل عن العبد تلك الزيادة لموضع سفره و تعبه و نصبه و اشتغاله بأمر نفسه و ظعنه و إقامته لئلا يشتغل عما لا بد منه من معيشته، رحمة من الله عز و جل، و تعطفا عليه إلا صلاة المغرب، فإنها لم تقصر، لأنها صلاة مقصرة في الأصل، قال: و انما ترك تطوع النهار و لم يترك تطوع الليل لأن كل صلاة لا يقصر فيها فلا يقصر فيما بعدها من التطوع، و كذلك الغداة لا تقصير فيها فلا تقصير فيما قبلها من التطوع»
بل و أوضح منهما إشعارا مرسل ابن مهزيار المروي عن المحاسن عن الصادق (عليه السلام) «ما بال صلاة المغرب لم يقصر فيها رسول الله (صلى الله عليه و آله) في السفر و الحضر و لا في نافلتها؟ فقال: لأن الصلاة كانت ركعتين ركعتين فأضاف إليها رسول الله (صلى الله عليه و آله) إلى كل ركعتين ركعتين، و وضعهما عن المسافر، و أقر المغرب على وجهها في السفر و الحضر، و لم يقصر في ركعتي الفجر أن يكون تمام الصلاة سبع عشرة ركعة في السفر و الحضر» [4]
در جواهر صفحه 46 بود مرحوم صاحب جواهر آورده بودند «لإطلاق بعض النصوص» ایشان اطلاق تعبیر کردند «ان الصلاة في السفر ركعتان ليس قبلهما و لا بعدهما شيء» در روایت دیگرش بود که «الا المغرب فانّها ثلاث» خب می بینید که این مطلق است؛ «إنّ الصلاة فی السفر رکعتان لیس قبلهما و لا بعدهما شیء» یعنی نافله خواندن، این روایت مطلق است، معلوم است که همه نماز ها را می گیرد، عشاء را هم می گیرد. این ها سندهایش همه خوب است فقط آن روایت چهارمی که مرسل است و الا این سند اولی خوب است، بعدی اش هم خوب است، روایت فضل بن شاذان هم سندش خوب است، مشکل حسابی ندارد ولو ممکن است در بعضی افرادش یک بحث رجالی باشد.
برو به 0:10:49
«المشتمل على العلل التي سمعها من الرضا (عليه السلام)، قال فيه:
«انما قصرت الصلاة في السفر لأن الصلاة المفروضة أولا انما هي عشر ركعات، و السبع انما زيدت فيها، فخفف الله عز و جل عن العبد تلك الزيادة لموضع سفره و تعبه و نصبه» نصب به معنای سختی «و اشتغاله بأمر نفسه و ظعنه و إقامته لئلا يشتغل عما لا بد منه من معيشته، رحمة من الله عز و جل، و تعطفا عليه إلا صلاة المغرب، فإنها لم تقصر، لأنها صلاة مقصرة في الأصل» حالا می خواهیم عامی که حاج آقا فرمودند، ایشان اطلاق تعبیر کردند. عامی که حاج آقا عمومات تعبیر کردند، این یکی اش است. بینید «قال علیه السلام: و انما ترك تطوع النهار و لم يترك تطوع الليل لأن كل» این مفاد، این ضابطه کلی، یک عام است «لأنّ کلّ صلاة لا يقصر فيها فلا يقصر فيما بعدها من التطوع» این کل است «کل صلاة لا یقصر فیها» ولی مفهوم است یعنی خود منطوق عام است، مفهومش هم به ازای همین عموم، یک مفهوم عام می شود «و لا یقصر فیما بعدها من التطوع و كذلك الغداة لا تقصير فيها» این هم روایت سوم بود.
شاگرد: در مواردی مرحوم صاحب جواهر تعبیر اشعار دارند مثلا می فرمایند در همین خصوص خبر فضل بن شاذان که فرمودید می فرمایند «اشعار خبر الفضل»، در حالی که بنظر می رسد شاید بعید نباشد این دلالتی باشد یعنی دلالت بر عموم باشد، اشعارشان در ادبیات ایشان یعنی نزدیک دلالت، شاهد، معمولا اشعار این طوری است.
استاد: بله در خیلی کتاب ها اشعار می گویند یعنی ظهور نیست.
شاگرد: معمولا مراد صاحب جواهر از اشعار دلالت نیست؛ درست است؟
استاد: نمی دانم. الان ببینید اول تعبیر کردند که «لإطلاقه» اطلاق ظهور هست یا نیست؟ این جا که لااقل طلاق ظهور است، بعد فرمودند «مع اقتصار الآخر » یعنی همان اطلاق این جا هم هست که یک چیز اضافه دارد «و الاشعار خبر ابی یحیی الحناط»
شاگرد: آن جا هم ایشان اشعار گفتند.
استاد: آن هم اشعار در خبر ابی یحیی این بود که «النص علی نافلة النهار، قال: سألت الصادق عليه السلام عن صلاة النافلة بالنهار في السفر؟ فقال: «يا بني لو صلحت النافلة بالنهار في السفر تمّت الفريضة»» اگر می خواستند نافله بخوانند که فریضه واجب تر بود فریضه را می خواندند.
شاگرد: ایشان این جا هم اشعار گفتند؛ حالا این جا درباره اشعار وجوهی به ذهنم رسید که این جا اشعار است، در خصوص سوال از نهار شده، حضرت هر چند ضابطه کلی گفتند ولی ضابطه را در ذیل سوال فرمودند.
استاد: مناسبت سوال معلوم نیست که اطلاق گیری بشود.
شاگرد: منتها در خبر فضل بن شاذان دیگر سیاق، سیاق جان داری است می گوید کل صلاة یعنی در بیان عموم بر همه نمازها دلالت دارد.
استاد: نه! آن هم یک نکته ای که در آن بود این بود که باز کلمه نهار داشت. «قال علیه السلام و انما ترک تطوع النهار»، تعلیلش کل بود، همان عموماتی که گفتم. اما باز موضوعی که این تعلیل برای او آورده شده بود که اگر مثل آن حرف مرحوم محقق در معارج باشد، که حتی برای منصوص العلة هم فرمودند قیاس سرش نمی آید، همین بود. حتی شارع فرموده «الخمر حرام لأنّه مسکر» ایشان فرمودند باز نمی شود از این بگوییم «کل مسکر حرام» حالا این جا هم کلی گفته شده ناظر به این است، شاید چون مرحوم صاحب جواهر در این ها خیلی دقت دارند که دقیقا همان نحوی که خود دلیل دلالت دارد، استفاده بکنند.
شاگرد: صاحب جواهر اشعار گفتند، احساس کردم ایشان سخت گیری کردند، یعنی گفتند«انّما ترک تطوع النهار و لم یترک تطوع اللیل» چون «لم یترک تطوع اللیل» این جا فرمودند لإنّ اشعار می شود، دلالت ندارد.
استاد: چون تعلیلش لیل هم را می گیرد، چرا؟ چون تعلیلش «کل صلاة لا یقصر فیها» هست. اشعار که تقصیر می شود.
باز دوباره «اوضح» گفتند دوباره می گویند «اوضح اشعارا». برای مرسله ابن مهزیار هم این جا سند ضعیف است، چون جناب ابن مهزیار گفته است که «عن بعض اصحابنا» به خاطر ارسال، روایت ضعیف می شود. اگر مثل علی بن مهزیاری بگوید عن بعض اصحابنا، اعتبار سند خیلی تفاوت می کند که البته بحث های رجالی خودش را دارد که دیگر وارد نمیشویم.
«بل و أوضح منهما إشعارا مرسل ابن مهزيار المروي عن المحاسن عن الصادق (عليه السلام) «ما بال صلاة المغرب لم يقصر فيها رسول الله (صلى الله عليه و آله) في السفر و الحضر و لا في نافلتها؟ فقال علیه السلام : لأن الصلاة كانت ركعتين ركعتين فأضاف إليها رسول الله (صلى الله عليه و آله) إلى كل ركعتين ركعتين، و وضعهما عن المسافر، و أقر المغرب على وجهها في السفر و الحضر، و لم يقصر في ركعتي الفجر أن يكون تمام الصلاة سبع عشرة ركعة في السفر و الحضر»» در این 17 رکعت این روایت، نافله شب مثل این که حساب نشده است. سه تا دو رکعتی یعنی نمازهای چهار رکعتی که شده دو رکعت 6 رکعت ظهر و عصر و عشاء می شود، دو رکعت هم که نماز صبح است، یک سه رکعتی هم که مغرب است مسافر نمازهایش 11 رکعت می شود، بعدا نوافل نهار که کنار رفته، 4 رکعت نافله مغرب داریم، 11 و 4 رکعت 15 رکعت می شود، دو رکعت هم نافله صبح 17 رکعت می شود؛ معلوم می شود نافله شب الان در این محاسبه در این روایت لحاظ نشده است، که مجموع 17 می شود، وتیره هم ملاحظه نشده. خب این مروری است روی آن عمومات و مطلقاتی که محور بحث است. پس نمازی که قصر در آن آمد عمومات و مطلقات یعنی این؛ نمازی که شکسته شد نافله اش دیگر کنار رفت.
برو به 0:17:45
شاگرد: در روایت مرسله ابن مهزیار، شاهد کجای روایت است؟ «أن یکون تمام الصلاة» شاهد است؟
استاد: بله این یکی اش هست که شماره رکعات است و قبلش هم «و أقرّ المغرب علی وجهها فی السفر» غیر از عدد دیگر چیزی نداشتیم «لم یقصر فیها فی السفر و لا فی نافلتها و وضعهما عن المسافر»
شاهد دیگر هم در سوال بود «ما بال صلاة المغرب لم يقصر فيها رسول الله (صلى الله عليه و آله) في السفر و الحضر و لا في نافلتها»، حضرت فرمودند «و وضعهما عن المسافر و أقرّ المغرب» یعنی «أقرّ مع نافلتها» چون سوال هم همین بود، «و أقر المغرب على وجهها مع نافلتها في السفر و الحضر» خب اگر عشاء هم که کنار او هست، اقرار نافله شده بود که حضرت فقط اختصاص به مغرب نمیدادند، این هم ممکن است مفهومش این باشد. غیر از ١٧ رکعت که دیگر روشن است.
شاگرد: مرحوم صاحب جواهر اینجا اشعار گفته اند درحالیکه این موارد را در کلاسها ما دلالت میگرفتیم.
استاد: چه بسا این دلالات شبیه آن دلالت اشاره ای باشد که در اصول الفقه مرحوم مظفر می گفتند ظهور هم نیست، می گفتند بله دو تا آیه را هر کس بخواهد کنار هم قرار دهد «حمله و فصاله ثلاثون شهرا»[5] «وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْن»[6] معلوم می شود أقلّ حمل «ستة أشهر» است معلوم هم می شود روشن، اما این که باید حساب کنند، ظهور عرفی آن هست که به عرف عام بگویند که نافله ساقط است، وتیره نخوانید، ایشان این را ظهور می دانند. بقیه اش را دیگر همین تعبیر اشعار کردند، ولو مرتبه مرتبه گفتند أوضح أوضح، سه مرتبه فرمودند اول فرمودند اشعار، أوضح اشعار، أوضح اشعار، أوضح اشعار.
شاگرد: تکیه شان روی آن روایتی نیست که اشاره دارد به این که اصلا اصل خود وتیره در این اعداد نمی آید یعنی جزء آن مجموعه اعداد نیست؟ فقط در فرض حضر برای تکمیل شدن آن 51 رکعت است.
استاد: آن جواب این ها می شود.
شاگرد: در سفر 17 رکعت هست به اصلاح این جزء این ها نیست که در شماره این ها بیاید فقط در فرض حضر برای تکمیل شدن 51 آمده ملحق شده جزء این مجموعه هم نیست، نتیجةً ذکر نشدنش لزوما دلیل بر نفی آن نیست، اینجا ذکر نشده چون اصلا جزء این مجموعه لزوما نبوده است.
استاد: خب این دارد از ادله مشهور جواب می دهد. مشهور می خواهند این را بیاورند برای این که ساقط است، شما می گویید دلیل نیست، با این که این جا نیامده اما می تواند ساقط نباشد این را می خواهید بفرمایید؟
شاگرد: آن وجه اشعار بودنش، این که دلالت نیست از همین نکته نمیتواند سبب شود که ایشان بگویید خیلی زور بزنیم اشعار از دلش در می آید.
استاد: که درواقع میخواهید بگویید ایشان نظر به جواب دیگران از این مطلب داشتند
شاگرد: با توجه به آن جواب ها، مطلب فوق اشعار دارد.
استاد: بله حتی بعدش هم وقتی تقریر قول طرف مقابل می کنند فرمایش شما را فرمودند؛ وقتی ادله قول طرف مقابل را می گویند. «و ظهور الأخبار السابقة في أن الساقط انما هو الراتب، و الوتيرة ليست منها، بل زيدت إما لتدارك الوتر كما دلت عليه بعض النصوص أو لإكمال العدد»[7] بله همین ها را خود ایشان هم برای آن طرف گفتند ولی بعدا جواب می دهند؛
خب حالا این که پایه بحث و عمومات معلوم شد من می خواهم عرض کنم که مرحوم صاحب جواهر این را می گویند قول مشهور را تقویت می کنند که نافله عشاء ساقط است بعد چند تا فرع مطرح می کنند. فرع ها را هم فهرست وار می گویم عرض می کنم که فرمودند که در اماکن تخییر چطور؟ اماکن تخییر مخیر هستید کامل بخوانید یا شکسته بخوانید. اگر کامل خواندید نافله را می توانید بخوانید یا نه؟ این یک فرع، فرع خوبی هم هست.
خب بعد می گویند کسی که کثیر السفر است چطور؟ مسافر است اما نمازش تمام است، نافله باید بخواند یا نه؟ فرع بعدی.
«أمّن دخل علیها» که آن هم یک روایت دارد، فرع سوم است. «و ظاهر الفتاوی»
و ظاهر الفتاوى و كثير من النصوص السابقة أيضا سقوط ما عرفت من النوافل أداء، و لا ملازمة بينه و بين القضاء حتى لو كان الأداء محرما، إذ هو بفرض جديد كصوم الحائض، نعم ظاهر خبر سيف التمار عن الصادق (عليه السلام) سقوطه أيضا كالأداء، قال: «قال بعض أصحابنا: إنا كنا نقضي صلاة النهار إذا نزلنا بين المغرب و العشاء الآخرة، فقال: لا، الله أعلم بعباده حين رخص لهم، انما فرض الله على المسافر ركعتين لا قبلهما و لا بعدهما شيء إلا صلاة الليل على بعيرك حيث توجه بك» کخبر العامري عن أبي جعفر (عليه السلام) «و ليس عليك قضاء صلاة النهار، و صل صلاة الليل و اقضه»
و نحوه خبر أبي بصير عن الصادق (عليه السلام) و غيره و المراد منه نفي الاستحباب لا نفي الوجوب قطعا، و في خبر ابن حنظلة «قلت لأبي عبد الله (عليه السلام): جعلت فداك إني سألتك عن قضاء صلاة النهار بالليل في السفر فقلت: لا تقضها، و سألك أصحابنا فقلت: اقضوا، فقال: أ فأقول لهم:
لا تصلوا؟ و إني أكره أن أقول لهم: لا تصلوا، و الله ما ذاك عليهم»
و في خبر حنان ابن سدير قال: «قال أبو عبد الله (عليه السلام): كان أبي يقضي في السفر نوافل النهار بالليل، و لا يتم صلاة فريضة»
و معاوية بن عمار «قلت لأبي عبد الله (عليه السلام): أقضي صلاة النهار بالليل في السفر فقال: نعم، قال إسماعيل بن جابر: أقضي صلاة النهار بالليل في السفر فقال: لا، فقال: إنك قلت: نعم، فقال: إن ذلك يطيق و أنت لا تطيق».
و ربما جمع بين هذه الأخبار بأنه لا إثم في القضاء و إن لم يكن مسنونا، و هو كما ترى، أو بالحمل على نفي التأكيد، أو بأن المراد بعد حمل خبر ابن سدير على الإنكار أنه لو صلوها بنية القضاء كانت نفلا مطلقا إذا لم يكن القضاء مشروعا، فلعل الامام (عليه السلام) لم ينههم عن ذلك لذلك، كما أومأ إليه في خبر ابن حنظلة السابق، فتأمل جيدا. [8]
فرع چهارم که فرع خیلی قشنگ و خوبی است، فرع چیست؟ می فرمایند «ظاهر الفتاوی و کثیر من النصوص السابقة ایضا سقوط ما عرفت من النوافل أداءً» ادله ای که قبلا بود اسم آن را مطلق و عام گذاشتیم، مشهور هم بر طبقش فتوا دادند، سر رساندیم، که الان هم نظر حاج آقا به این است که انصراف یا تخصیص برای آن سر برسانند، می گویند ظهور آن ها این بود که اداءً نافله را نخوان. خب حالا من نافله ظهر و عصر را نخواندم، شما عشاء را هم که همراه این عمومات جزء آن ها کردید، نافله صلاة مقصورة را نخواندم، اداءش هم گفتند نخوان؛ قضا می توانم بکنم یا نه؟ نافله ای که برای ظهر و عصر نخواندم، شب قضا کنم. این بحث فرع است. به نظر شما می شود یا نمی شود؟ ایشان می فرمایند «ظاهر الفتاوی و کثیر من النصوص السابقة ایضا سقوط ما عرفت من النوافل أداءً» بیشتر از این دلیل نداریم «و لا ملازمة بين سقوط ادائی و بين القضاء حتى لو كان الأداء محرما» ولو ادائش اگر روز نافله را می خواندید بدعت بود حرام بود اما شب قضا می کند می گوید چطور اداءش حرام ، قضایش اشکال نداشته باشد؟ می فرمایند «إذ هو» یعنی قضا «بفرض جديد كصوم الحائض» حائض بخواهد روزه بگیرد خود روزه اش کار حرام است اما بعدا باید قضایش را بگیرد، خب حالا هم در روز بخواهی نافله بخوانی، حرام است اما شب قضا بکنید اشکال ندارد.
برو به 0:24:20
ببینید زمینه سازی … خب پس قضا هم مانعی نداشته باشد. «قال اذ هو بفرض جدید کصوم … نعم ظاهر خبر سيف التمار عن الصادق (عليه السلام) سقوطه أيضا كالأداء» می بینید که کم کم روایاتی مطرح میشود که فضای بحث قبلی را شفاف می کند، ای کاش این ها را همان چند صفحه قبل می فرمودید. حالا من این ها را می خواهم از حالا مطرح کنیم تا این ها در ذهنمان باشد بعد سراغ آن ادله قبلی برگردیم. روایت چیست؟ «قال: «قال بعض أصحابنا: إنا كنا نقضي صلاة النهار إذا نزلنا بين المغرب و العشاء الآخرة» به حضرت عرض می کند که ما بعضی از اصحابنا وقتی روز مسافر بودیم نافله نخواندیم، شب که شد وقتی نزول کردیم قضاء می کنیم «فقال علیه السلام: لا» چرا قضاء می کنید؟ «الله أعلم بعباده حين رخص لهم» خدا که فرموده این نافله را نخوانید برای ترخیص بوده، کار را آسان کرده است «انما فرض الله على المسافر ركعتين لا قبلهما و لا بعدهما شيء» که مربوط به ما هم هست «إلا صلاة الليل على بعيرك حيث توجه بك» نماز شب را دیگر بخوان ولو مسافر هستی، بالای شتر هم هستی، قبله هم شرطش نیست، «حیث توجه بک» بخوان. این روایت دیدید که می گوید قضا را نکن. «کخبر العامري عن أبي جعفر (عليه السلام) «و ليس عليك قضاء صلاة النهار، و صل صلاة الليل و اقضه»» نماز شب را هم قضا کن هم خودش را بخوان اما صلاة نهار، «لیس علیک قضاء صلاة النهار». می خواهم فعلا به ترتیب این هایی که فرمودند ظاهر عبارت را بخوانیم تا برگردیم.
«و نحوه خبر أبي بصير» که قبلا گذشته همین مضمون بود که نماز شب را هم بخوان، هم قضا کن، نماز روز را قضا نکن چند صفحه قبل مراجعه هم کردیم «عن الصادق (عليه السلام) و غيره و المراد منه» اینکه گفتن قضا بکن، «نفي الاستحباب» قضا نکن «لا نفي الوجوب» معلوم است دیگر قطعا، نمی گویند قضا نکن یعنی واجب نیست، معلوم است نمازی که اصلش مستحب است نمی خواهند بگویند واجب نیست «و المراد منه نفی الاستحباب لا نفی الوجوب قطعا.» تا این جا خوب زمینه سازی ذهنی شد.
حالا سه تا روایت الان مطرح می شود من این طوری خیالم می رسد حالا برای شما می خوانم ببینید خیلی ذهن من پرت است یا من خیالم می رسد یک طور این عمومات خیلی در روایات قبلی نقش دارد. بعد می فرمایند «و فيخبر» سه تا خبر نقل می کنند این ها خیلی جالب است. «خبر ابن حنظلة» مقبوله عمر بن حنظله معروف است، خود ابن حنظله چون «لم یذکر» به آن صورتی که توثیق بشود ولی این جا هم سند بقیه خوب است فقط این ابن حنظله را دارد ولی سند خوب است «و فی خبر ابن حنظلة «قلت لأبي عبد الله (عليه السلام): جعلت فداك إني سألتك عن قضاء صلاة النهار بالليل في السفر» منظورش هم نافله است «فقلت: لا تقضها» من از شما پرسیدم نافله ظهر و عصر را در سفر قضا بکنم؟ شما فرمودید قضا نکن «و سألك أصحابنا» دیگران از شما سوال کردند «فقلت: اقضوا» شما گفتید که قضا بکنید؛ حالا قضا بکنیم یا نکنیم؟ «فقال علیه السلام» امام صادق علیه السلام فرمودند : «أ فأقول لهم: لا تصلوا؟» من به آن ها بگویم نماز نخوانید؟ نماز است! «و إني أكره أن أقول لهم: لا تصلوا، و الله ما ذاك عليهم» به خدا قسم این بر آن ها نیست؛ من فقط دارم ترجمه می کنم عبارت هم پیش شما هست؛ استظهار و نتیجه گیری برای بعدا باشد. «و الله ما ذالک علیهم» من نمی توانم به آن ها بگویم نماز نخوانید. گفتند بخوانیم؟ گفتم که بخوانید، نماز است ولی «ما ذلک علیهم» به تو هم گفتم نخوان. این یک.
روایت بعدی حنان بن سُدِیر یا سَدیر این هم صحیح است و سندش خوب است؛ البته سندش فی الجمله حرف دارد. «قال: «قال أبو عبد الله (عليه السلام): كان أبي يقضي في السفر نوافل النهار بالليل» امام صادق علیه السلام می فرمایند امام باقر سلام الله علیه «کان أبی یقضی فی السفر نوافل النهار باللیل» حضرت قضا می کردند «و لا يتم صلاة فريضة» اما نماز فریضه را هیچ وقت در سفر تمام نمی خواندند چون در آن ها هست که مثلا می شود تمام بخوانند. حضرت هیچ وقت نماز فریضه را تمام نمی خواندند. این هم روایت دوم.
سومی که آخرین روایت بحث ما هست، روایت معاویة بن عمار است که دیگر سند خوب است ببینید سند این روایت هم همه خوب است «و معاوية بن عمار «قلت لأبي عبد الله (عليه السلام): أقضي صلاة النهار بالليل في السفر؟» معاویة بن عمار از حضرت سوال کرد صلات نهار را در شب در سفر قضا بکنم؟ «فقال علیه السلام : نعم،» در همان مجلس «قال إسماعيل بن جابر: أقضي صلاة النهار بالليل في السفر فقال: لا،» فرمودند نه! «فقال: إنك قلت: نعم» شما که الان به او گفتید بله! به من می گویید نه؟! «فقال علیه السلام: إن ذلك يطيق و أنت لا تطيق». او طاقتش را دارد اما تو «لا تطیق».
خب! حالا ببینید بحث قضا که یک فرعی از بحث ما هست بعد از دو سه تا فرع مطرح شده من خیالم می رسد یک نقشی مهمی این صحاح در استظهار از اصل عمومات باب دارد؛ چطور؟ آخر عمومات را شما چه می خواهید بگویید؟ می خواهید بگویید عمومات باب این است که «کل صلاة یقصر»، مفهوم می شد که «تسقط نافلته، تترک نافلته» خب سوال این است که چطور تترک؟ یعنی یک نحو ترکی است که از باب این است که دیگر آن افضلیت را، آن سفارش را ندارد؟ از این باب است؟ یا نه واقعا باید دیگر نخوانند؟ این عمومات و این همه زحمت، برای سقوط و همه این ها، با آن ها معامله سقوط عزیمتی شده است که نه دیگر نباید بخوانی. وقتی گفتند نخوان نباید بخوانی، قضا هم که گفتند بکن، قضا هم در این جا از اداء جدا هست.
آن چیزی که من به عنوان احتمال-به عنوان بحث عرض می کنم- این است که وقتی که می گویند قضا بکن، خب نوافل نهار، مسافر است نمازش هم قصر است این یک چیز خود حضرت هم فرمودند یا دو رکعت فریضه را قصر بکند، دو رکعت بخواند، بعد 8 رکعت، طول بیشتری از این نافله بخواند. یک نحو ظاهرش هم معلوم است که یک نحو تخفیفی و استخفافی به فریضه می شود. آن جا کنار رفته اما کنار رفته چطوری؟ به این که گفتند نخوانید اما قضا می شود کرد. می شود کرد یا نه؟ خب! ایشان این سه تا روایت را که آوردند ببینید دنبالش فرمودند «ربما جمع بین هذه الاخبار» قضا می شود بکنیم؟ این ها گفتند می شود. می گویند «جمع بأنّه لا اثم فی القضاء» اگر قضاء بکنی گناه نکردی «و إن لم يكن مسنونا» اصلا مستحب نیست فقط رفع ذنب است گناه نکردی .امام باقر سلام الله علیه قضا می کردند چطور می شود!!!؟ ایشان می فرمایند «و هو كما ترى» این چطور جمعی است؟ «لا اثم فی القضاء و ان لم یکن مسنونا».[9]
برو به 0:33:05
بعد فرمودند «أو بالحمل على نفي التأكيد» که همین منظور من است، این خوب است ایشان رد برای این ظاهرا نیاوردند یک احتمالی بعد گفتند که آن احتمال هم باز تصورش و تصدیقش سخت است ولی این دومی خوب است «بالحمل علی نفی التأکید» معلوم است آدم این روایت را ببیند یعنی نوافل نهار قضائش مستحب است اما تأکد ندارد، قضای نوافل حضریه تأکد دارد. اصحاب آنچنان مقید بودند که وقتی این روایات را آدم می بیند، اصلا متوجه میشود که آن زمان با نوافل معامله وجوب می کردند؛ معلوم است معامله وجوب می شد.خب وقتی در آن جمع معامله وجوب می شده با این، این طور برخورد می کردند می گویند نه دیگر قضا نکن یعنی آن تأکد قضای نوافل حضر را ندارد. همین است این خیلی حرف خوبی است خب اگر این طور شد که نفی تأکد است، حالا عرض من این است که آیا اکر کسی در روز همان نافله را خواند آن هم یعنی استحباب موکدی را که بود انجام نداده؟ یا نه اصلا کار حرام انجام داده؟ به عبارت دیگر «لیس علیهم» این «علیهم» یعنی یک کاری است که در شرایط عادی موظف هستند کالواجب انجام دهند و در سفر دیگر این تأکد نیست، ترکش کنید مسافر هستید. نه این که عمومات بخواهد بگوید اصلا حق نداری. این طوری استظهار شده که اگر کسی مسافر است دو رکعت نماز ظهر خواند، اگر 4 رکعت قبلش نافله ظهر خواند اصلا حق نداشته است. این به تعبیر ایشان «حتی لو کان الاداء محرما» حالا ایشان «حتی لو کان الاداء» گفتند ولی خب روی فرض این، این طوری است واقعا؟ محرم هست یا نیست؟ این قدم اول. از ادله استفاده می شود که این محرم است؟ من می خواهم عرض کنم استفاده نمی شود؛چرا؟ چون شما می فرمایید «قضاء بفرض جدید» مثل حائض. آخر حائض با این جا فرق می کند؛ این روز است، مسافر است، خسته است، الان شرایط، شرایط نماز خواندن نیست، شب که منزل رسید تعبیر روایت چه بود؟ گفت وقتی «اصحابنا نزلوا …»
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سَيْفٍ التَّمَّارِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِنَا إِنَّا كُنَّا نَقْضِي صَلَاةَ النَّهَارِ- إِذَا نَزَلْنَا بَيْنَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ فَقَالَ لَا- اللَّهُ أَعْلَمُ بِعِبَادِهِ حِينَ رَخَّصَ لَهُمْ- إِنَّمَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَى الْمُسَافِرِ رَكْعَتَيْنِ- لَا قَبْلَهُمَا وَ لَا بَعْدَهُمَا شَيْءٌ- إِلَّا صَلَاةُ اللَّيْلِ عَلَى بَعِيرِكَ حَيْثُ تَوَجَّهَ بِكَ. [10]
شاگرد: «نزلنا بین المغرب و …»
استاد: «نزلنا بین المغرب و العشاء» شب شده منزل کردیم خب حالا دیگر بین راه سخت بود حالا می خوانیم این آیا دلالت دارد بر این که اگر در روز بخوانید حرام است؟ ممنوع است؟ یا نه فوقش یعنی ای کسانی که شما با نافله معامله وجوب می کنید هر طوری هست می خواندید وقتی مسافر هستید در حال تعب و سختی هستید آن تأکد را ندارد.
شاگرد: آن وقت این روایت را چطور جواب می دهید که «انما فرض الله علی المسافر رکعتین لیس قبلهما و لا بعدهما شیء»
استاد: که فرض الله که لیس قبلهما
شاگرد: وقتی لفظ فرض آمده باشد نمی توان استظهار عزیمت از روایت داشت؟
استاد: ببینید من عبارت را از اینجا می خوانم حضرت فرمودند که «انما فرض الله على المسافر ركعتين لا قبلهما و لا بعدهما شيء إلا صلاة الليل» این به ازای چیست؟ این به ازای حاضر است ما همین عبارت حضرت را به مفهومش برای حاضر بر می گردانیم می شود «انما فرض الله علی الحاضر اربع رکعات قبلهما و بعدهما شیء» غیر از این است؟ خب این ناظر به آن است، آن جا فرض الله 4 رکعت که قبلش و بعدش نافله هست؛ نافله یعنی می دانیم مستحب است اما این ها کالواجب هستند، من این چنین در حافظه ام هست حاج آقا می فرمودند: کسی جناب شیخ صدوق را خواب دید گفت چطور است آن زمان همین طور بین مردم معنویات، کرامات زیاد بود حالا خبری نیست. می فرمودند که آن شخص گفته بود شیخ صدوق در خواب به من گفت که می دانی چرا؟ چون زمان ما بین مستحب و واجب تفاوتی نبود، شما بین این ها فرق گذاشتید این طوری شده است. از این روایت معلوم می شود چه دقتی داشتند در این که باز هم حاضر نبودند نافله را نخوانند چون شارع همان که ترخیص داده می گویند «ان الله یحب أن یؤخذ برخصه کما یحبّ أن یؤخذ بعرائمه»[11] حالا که خدا تخفیف داده گفته به آن فضیلت نیست خب نخوانید؛ دیگر کاسه گرمتر از آش می خواهید بشوید؟ نافله امروز را نخوانید ولی این قدر سفارش و مواظبت هست! می گویند حالا که قرار گرفتیم و از حال مسافرت بیرون آمدیم، دیگر خدا برای سختی ما ملاحظه کرده بود، وقتی قرار گرفتیم قضا می کنیم.
برو به 0:38:17
وقتی این لسان است پس فرض الله یعنی چه؟ یعنی برای مسافر این طور قرار داده است؛ «لیس قبلهما» این لیس یعنی چه؟ یعنی به ازای آن عدم لیسی که برای حاضر است. برای حاضر «قبلهما و بعدهما شیء» یعنی نافله هست، این جا لیس. یعنی آن طوری که برای او هست، برای او نیست. نه لیس عزیمتی که حرام هست اصلا نباید باشد. این ها ترخیص است هم در نصوص بود هم در … لذا این انما فرض الله، این لیس، لیس مقابل حاضر است و چون آن جا نافله قبل و بعدش هست، این جا نیست. نیستی که آن جا یعنی درجه ای از فضیلت، از سفارش شارع برای حاضر به این که نافله را ترک نکنید، آن سفارش، این همه اصرار بر این که کأنه آن هایی که متشرع هستند در حضر با نوافل معامله وجوبی می کنند، آن جا( درحضر) آن(واجب) بودن، این جا( درسفر) لیس یعنی آن(وجوب)، این جا(درسفر) نیست.
شاگرد: اگر ما در خارج نمی دانستیم که نافله مستحبی مثل واجب در بین متشرعه تلقی شده است. مثلا روایتی می گفت فرض الله برای حاضر صلات 4 رکعتی که قبلهما و بعدهما نوافل، از خارج هم با این لسان هیچی نمی دانستیم، می توانستیم بفهمیم که این 8 رکعت قبل و بعد مستحب است عزیمت نیست و رخصت است؟
استاد: من که می گویم می توانستیم بفهمیم؛ چرا؟ به خاطر این که اگر قبل و بعدش هم فرض بود که نمی گفتند «فرض الله اربع رکعات». همین که می گویند فرض اربع، قبل و بعدش یک چیزی هست یعنی قبل و بعدش دیگر لم یفرض. آن مستحب است و الا بگویند که فرض الله 4 رکعت ظهر که 4 رکعت عصر هم بعدش هست. نه! فرض الله 8 رکعت، 4 رکعت ظهر، 4 رکعت عصر. پس معلوم می شود این که یک نمازی هست که «فرضه و بعده و قبله شیء». حضرت فرمودند که «اذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین الا أنّ بین یدیها سبحة» تعبیر به شیء، یک تسبیحی! نافله را این طور بوده «خفِّف ما استطعت» در روایت نافله دارد تا می توانی مختصر بخوان، نافله نباید طول داده شود؛ چرا؟ نافله است، این حسابی دارد که برای تکمیل آن هست «لتکمیل العدد» همین اندازه بگویند سریعا ولو خواندی به اندک ذکری، ترک سوره و همه این ها که بگویند شما 51 رکعت خواندید.
لذا جالب تر این است که خب حالا بر فرض فرمایش شما ما یکی روایت را بگوییم این دلالت دارد، اما ما مجموعش را می خواهیم. من الان چرا این روایت را آوردم که حضرت قضا می کردند؟ یعنی این خیلی از ارتکاز عرف عامه دور است که بگویند حضرت امام باقر قضا می کردند، اصلا مستحب نبود. یا باز ذهن عرف عام بگویند که اصلا اداءش که حرام بود ولی قضایش مثل صوم حائض بود. صوم حائض ایشان همه جا می گویند قیاسٌ گفتند مع الفارق است صوم حائض آن جا مانع دارد، بعدا می گویند خب این هم چون کم است نماز را قضا نکن اما روزه را قضا کن. رفتند به صوم حائض تشبیه کردند هم خود حائض نمازش را قضا نمی کند اما این جا این نافله قضا می شود. این قضا یعنی آن جا حرام بوده اما حالا مثل حائض است. آخر شارع با آن، معامله حائض نکرده است.
شاگرد: تفاوتی بین اداء و قضائش هست ظاهرا همان مطلبی که فرمودید استخفاف به فریضه نشود؛ یک مقداری خود این که هم از قضا سوال می کنند. و در روایت داریم که «کان أبی یقضی»
استاد: حالا بالاتر در اداءش برویم؛ روایات وقتی در اداء است لسانش چیست؟ اگر یک چیز حرام بدعی بود تا زمان امام علیه السلام می ماند تا مردم سوال کنند و حضرت هم با این حِکَم مطلب را بگویند؟ اگر حُکم تحریمی بود بیان حضرت اینطور بود؟ ببینید بیان حضرت چه بود؟ «بُنیّ لو صلحت» تعبیر صلحت؛ یعنی در شدت مسافرت حالا بیای (و نوافل بخوانی) این همان که عرض کردم یک دینی تکلیفاتی متناسب با فطرت نداشته باشد؛ «لو صلحت» اگر خوب بود که «تمّت الفریضة» حالا که فریضه نیست تو هم نافله نخوان؛ نخوان یعنی حرام است بخوانی؟ یا ما که این همه سفارش کردیم نافله بخوان، منِ سفارش کننده برای تو که مسافر هستی،الان آن سفارشات را ندارم، دارند آن سفارشات قبلی را استدراک می کنند نه این که یک چیز ابتدایی الان بگویند حرام است، نباید بخوانی، میگویند من جای دیگر چقدر سفارش کردم بخوانی، منِ سفارش کننده این جا به تو آن سفارش را ندارم، همین لیس که آقا گفتند «لیس قبلهما» یعنی آن طوری که آن جا بود این جا آن طور لیس؛ نه این که اگر خواندی کار حرام کردی.
شاگرد: یعنی این استظهار در مورد محوریت بحث خستگی و تعب و این ها، این قدر قوت دارد که مثلا یک کسی رفته سفر حالا سه روز یک جا معطل است در راه هم نیست، معطل است بگوییم دیگر آن قضیه برای تو نیست شما باید در همان روز هم اداءً این را انجام بدهی.
برو به 0:43:56
استاد: بله این یکی از فروعات همین باب است که فرع قشنگی است یک کسی رفته یک جایی 9 روز هم می ماند ولی خب طوری شده شرایطش 10 روز کامل نمی شود، این 9 روز نماز را شکسته می خواند، الان بگوییم که شما در روز نخوان، نمی خواهیم که از این ها تخطی بکنیم بلکه می خواهیم از منابع و ادله آن موارد مشکلمان را حل بکنیم و الا همین چیزی که هست. اگر کسی آمد برای شما گفت که من 9 روز مثلا مشهد مشرف هستم، حالا چه کار کنم؟ – یکی که آمده بود می گفتند ما شش روز این جا هستیم می توانیم قصد ده روز بکنیم؟ می خواست نماز را تمام بخواند- این طوری الان هم کسی بیاید بگوید که من 9 روز مشهد هستم نماز های نافله روز را بخوانم یا نخوانم؟ می گویید نه نخوان نباید بخوانی؛ چرا؟ «یحبّ أن یوخذ برخصه» رخص هم دیگر 9 روز و 8 روز و یک روز ندارد نوافل نهار را دیگر نخوان حالا شب قضا بکنی یا نه هر چی مقلَّدت گفت، مقلَّدت به این ها عمل کرد گفت مستحب است قضا بکنی، خب شب بخوان. می خواهی که نماز بخوانی همین ها را شب بخوان این حرفی نیست،
اما اصل این که الان منظور ما از این روایات این است که این عمومات، مطلقات، لسانش لسان چیست؟ برش است؟ عزیمت است؟ مبادا اطراف این ها بروی. و لذا در نافله عشا ما همه گیر هستیم مشهور هم گفتند طرفش نروید؛ اگر بروید خطر دارد. این طوری است؟ یا نه این روایت قضا اصلا لسان را بر می گردانند؟ می گویند ما آن جا هم گفتیم، نه این که گفتیم کار بدی است «أقول لهم لا تصلوا» من به آن ها بگویم نماز نخوانید؟ حالا من احتمال بعدیش راجع به لا تصل هم بخوانم قشنگ است.
شاگرد: درباره قضاء عدم تاکید استحباب فرمودید، در مورد اداءش هم همین عدم تاکید استحباب؟
استاد: در مورد اداء؟
شاگرد: بله
استاد: در مورد اداء؛ آن چیزی که ما فعلا مسلم می خواهیم بگوییم با استیناس از آن ادله قضاء، فهم حرمت مشکل است لذا صاحب جواهر هم فرمودند «حتی لو کان الاداء محرَّماً» این معلوم می شود که ایشان هم خودشان نمی دانند و الا اگر بود محکم ایشان نظر خودشان را می گفتند.
شاگرد: نظرشان پس چیست؟ چون خود حضرات ظاهرا نمی خواندند مثلا آن جا دارد «و کان لایصلی من نوافل النهار شیئا» معلوم می شود که اگر یک نحو استحبابی داشت باید می خواندند.
استاد: نظیرش را در خود فریضه فرمودند روایتش معروف است حضرت فرمودند که خدای متعال تخفیف فریضه که داده به منزله صدقه ای است «من الله علی عباده» و «یردّ العبد صدقة مولاه»[12] مولا دارد تخفیف می دهد می گوید نمی خواهم. پس در فریضه هم اصلش این طوری است که این تخفیف مولا را نمی خواهم. نه حق نداری! لذا هم اگرتمام خواندی، نمازت باطل است. داری کاری می کنی که بر خلاف مشی عبودیت است. همین هم بود که من عرض کردم می گوییم در روز نوافل را نخواند؛ چرا؟ چون ساقط شده ساقط فضیلتی. خب حالا آمدیم یک کسی می گوید که الان شرایط من طوری است که احتمال این که بتوانم قضا کنم خیلی ضعیف است، نمی توانم، می دانم مثلا در آن وقت مانع پیش می آید و شما هم گفتید که قضاء مستحب است الان هم در روز هیچ رقم تَعَبی برای من متصور نیست این جا آیا اصل الندب باقی هست یا نیست؟ می گوییم خب این ممکن است، از آن جاهایی است که منجز و مسلم نیست که بگوییم نتواند بخواند، از ادله، حرمت، بدعیت و عزیمت را استفاده بکنیم با این لسان ها مشکل است.
شاگرد: ارتباط این بحث با بحث وتیره چیست؟ چون ما بحث مان این است که آیا وتیره به وزان آن نوافل ساقط می شود یا نمی شود؟ آیا از این ها می خواهید به آن هم برسیم؟ یا نه آن از خود روایات وتیره باید استفاده بشود؟ از این ها نمی شود استفاده کرد؟ یا نهایتا از دلش در می آید که این ها به نحو عزیمت ساقط نیست؟
استاد: خب عمومات هم همین بود، عموماتی که من گفتم قبل از این که به عمومات برسیم این را مطرح کنیم…
شاگرد: وتیره جزء نوافل شب حساب می شود و همان تاکیدش هم سر جایش هست؟
استاد: فرض گرفتیم که عمومات کاری به شب و روز نداشت، بعضی اش بود، عمومات برای مطلق نماز های واجبی بود که قصر می شود، بود. هر نماز واجبی که شکسته شد نافله ندارد، این عموم بود. عشاء هم همین است نماز واجبی است که شکسته می شود پس وتیره ندارد.
برو به 0:48:55
صحبت ما سر این است که مفاد خود همین عموم که هر نمازی که شکسته شد نافله ندارد، یعنی حراماً نافله ندارد که اگر بخوانی حرام است؟ یا نه نافله ندارد به آن درجه ای از سفارش و افضلیتی که برای حاضر بود؟ که حاضر آن درجه و سفارش را دارد، آن درجه سفارش برای او نیست؟
خب بعد در مرحله بعدی می آییم که برای مسافر درجه بندی کنید. می گویند اگر مسافر بخواهد انجام بدهد اگر یک درجه ای هم هست بعد از قرار گرفتن، قضا بشود، ببینید یک درجه بالاتر می آورند یعنی درجه استحباب رفته بود، دیگر آن سفارش اکید نبود اما برای قضا دوباره بالا می آورند. شب اگر خواست، قضا بکند. این مضمون، مضمونی نیست که عرف عام از آن حرمت را، بدعت را استیناس کنند. می گویند شارع فرموده که اگر نافله خواندی اصلا صدقه مولا را رد کردی، نمی خواهد که رد کن؛د می خواهد چه کار کند؟ مثلا راه اَولی را انتخاب بکند، شرایط فرق می کند راه غالب، ترک است معلوم است ترک است و گیری هم ندارد. یک موارد استثناء هست مثلا برای همان فریضه اش هم هست که ان شاء الله اگر نگاه کردید و این عرایضی که من کردم بر علیه آن چیزی پیدا کردید که معلوم بشود که از این ها نمی شود برای مبدأ استفاده بکنند ان شاء الله فردا زنده بودیم ادامه اش را عرض می کنیم.[13]
والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
تگ: تخصیص، تقیید، اطلاق، عمومات، نافله مسافر، وتیره، انصراف، سقوط عزیمتی نوافل، سقوط فضیلتی نوافل، عمومات سقوط نوافل در سفر، حرمت اداء نوافل در سفر، جواز اداء نوافل در سفر، صدقه الله لاترد، بهجه الفقیه، صاحب جواهر،
[1] بهجة الفقیه، ص8
[2] همان
[3] . شاگرد: اطلاق نسبت به حالات مختلف …
استاد: وقتی که می رفتیم سراغ یک وجود خاص سه جور اطلاق در مورد آن، مطرح می شد، اطلاق ازمانی، اطلاق احوالی، اطلاق اوصافی که هر کدامش هم فرق می کرد و لوازمی داشت. گاهی اطلاق اوصافی جاری نبود، اطلاق احوالی جاری بود. این ها را خود عرف به تناسب حکم و موضوع تشخیص می دهد.
[4] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 46-47.
[5] سوره احقاف، آیه15.
[6] سوره البقره، آیه ٢٣٣.
[7] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 47.
[8] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 51-52
[9] . شاگرد: در عبادات تصور اصلا ندارد.
استاد: بله حتی کراهتش هم می گویند به معنای اقلّیت ثواب است، اقلیت درجه ندب است ولو خود آن حرف باطلاقه مورد حرف باشد.
[10] وسائل الشيعة، ج4، ص: 84
[11] عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الْمُرْتَضَى فِي رِسَالَةِ الْمُحْكَمِ وَ الْمُتَشَابِهِ نَقْلًا مِنْ تَفْسِيرِ النُّعْمَانِيِّ بِإِسْنَادِهِ الْآتِي عَنْ عَلِيٍّ ع قَال وَ أَمَّا الرُّخْصَةُ الَّتِي صَاحِبُهَا فِيهَا بِالْخِيَارِ- فَإِنَّ اللَّهَ نَهَى الْمُؤْمِنَ أَنْ يَتَّخِذَ الْكَافِرَ وَلِيّاً- ثُمَّ مَنَّ عَلَيْهِ بِإِطْلَاقِ الرُّخْصَةِ لَهُ عِنْدَ التَّقِيَّةِ فِي الظَّاهِرِ- أَنْ يَصُومَ بِصِيَامِهِ وَ يُفْطِرَ بِإِفْطَارِهِ- وَ يُصَلِّيَ بِصَلَاتِهِ وَ يَعْمَلَ بِعَمَلِهِ- وَ يُظْهِرَ لَهُ اسْتِعْمَالَ ذَلِكَ مُوَسَّعاً عَلَيْهِ فِيهِ وَ عَلَيْهِ أَنْ يَدِينَ اللَّهَ تَعَالَى فِي الْبَاطِنِ- بِخِلَافِ مَا يُظْهِرُ لِمَنْ يَخَافُهُ- مِنَ الْمُخَالِفِينَ الْمُسْتَوْلِينَ عَلَى الْأُمَّةِ- قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لٰا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكٰافِرِينَ أَوْلِيٰاءَ- مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذٰلِكَ- فَلَيْسَ مِنَ اللّٰهِ فِي شَيْءٍ- إِلّٰا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقٰاةً- وَ يُحَذِّرُكُمُ اللّٰهُ نَفْسَهُ – فَهَذِهِ رَحْمَةٌ تَفَضَّلَ اللَّهُ بِهَا عَلَى الْمُؤْمِنِينَ رَحْمَةً لَهُمْ- لِيَسْتَعْمِلُوهَا عِنْدَ التَّقِيَّةِ فِي الظَّاهِرِ- وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص- إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ أَنْ يُؤْخَذَ بِرُخَصِهِ- كَمَا يُحِبُّ أَنْ يُؤْخَذَ بِعَزَائِمِهِ. (وسائل الشيعة، ج1، ص: 107-108)
[12] . الكافي (ط – الإسلامية)، ج4، ص: 127ح 2- عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن ابن أبي عمير عن بعض أصحابه[12] عن أبي عبد الله ع قال سمعته يقول قال رسول الله ص إن الله عز و جل تصدق على مرضى أمتي و مسافريها بالتقصير و الإفطار أ يسر أحدكم إذا تصدق بصدقة أن ترد عليه.
[13] . شاگرد: آن روایت معارضی که می خواهد تخصیص بزند، روایت معارض می خواهد بگوید وتیره علی ما کان علیه سابقا، همان تأکید. ما فعلا بحثمان این است که آیا وتیره به وزان نوافل لیل هست که همان تاکید را داشته باشد یا نه از باب رخصت نگاه می شود مثل بقیه نوافل؟
برو به 0:55:30
استاد: این خیلی خوب است اگر شما بحث را این طوری مطرح کنید یک گام اساسی به آن چیزی که مطلوب من هست برداشتید و حال آن که مشهور این را نگفتند. تسقط؛ تسقط نه به منزله این که به نوافل نهاریه بر می گردد. این چیزی که شما گفتید خیلی خوب است همین را به عنوان محور بحث بنویسید مثلا بگویید محل نزاع این است بنویسید بگوییدخیلی خوب است ما موافق با این هستیم، مشهور با شما موافق نیستند. مشهور وقتی این را می گویند، می گویند تسقط، می گویند نخوان.
شاگرد: ؟؟؟ ما اگر بخواهیم آن طوری هم بحث بکنیم باز دوباره بحث تخصیص و بحث انصراف می خواهد دوباره مطرح بشود؟
استاد: آن طوری که شما می گویید بله آن درست است ولی خب علی ای حال درجه اش خیلی پایین میآید، آخر کار مثل صاحب جواهری می توانند بگویند «و الامر سهل» اما الان صاحب جواهر نمی گویند «و الامر سهل» چون «تسقط»؛ در «تسقط» نمی گویند «و الامر سهل» اما طوری که شما محل نزاع را تقریر می کنید دیدید صاحب جواهر زیاد می گویند آخر کار هم می گویند «و الامر سهل» برای محل نزاع شما می توانند بگویند.
شاگرد: حالا یک موید دیگر اینکه، در روایت در موارد سقوط نوافل فرمودهاند إلاّ نماز مغرب و نافله مغرب که «لاتدعهنّ فی السفر و الحضر»
استاد: این ها نکات خوبی است دیگر الان وقت گذشت. یعنی برای ما مغرب هم که ادله اش هست روشن است می گویند ما همان سفارش حضر را برای نافله مغرب داریم این ها قرائن همین حرف هست. من که برای نافله مغرب در حضر آن قدر سفارش کردم عین همان سفارش را برای سفر هم می کنم پس معلوم است یعنی آن سفارش را برای آن ها نمی کنم همین منظور شما بود؟
شاگرد: بله بله
شاگرد 2: یعنی امکان دارد آن ها را هم بخوانی اشکال نداشته باشد؛ درست است؟
استاد: یعنی آن ها آن درجه افضلیت آن درجه فضیلت کأنّه معامله وجوب با آن می کردند ببینید معلوم است این( نافله در سفر) آن( درجه افضلیت) نیست.
شاگرد2: الان شما بیانی که فرمودید روایت دسته دوم آوردید که حضرت می گوید که اگر ما قضا بکنیم مثلا اشکال ندارد این را فرمودید که بر می گردانیم به اصل بحث این که مشهور می آیند می گویند که نوافل نهاریه «تسقط» است منظور این هستش که اگر خواندیم حرام مرتکب شدیم؟ یا نه این که ساقط می شود منظور همان تأکدش و افضلیتش در روز است؟
استاد: آن ها که می گویند اصلا بحث این است من این طوری فهمیدم از کلام مشهور آن تسقط که می گویند یعنی تسقط تمام! آن ها این را می گویند.
شاگرد: یعنی اگر انجام بدهد فعل حرام انجام داده است.
استاد: این اگر باید در کلام ایشان ثابت شود، صاحب جواهر گفتند حتی، این حتی یعنی برایشان صاف نیست. «حتی لو کان الاداء محرما»، قضاء مانعی ندارد مثل صوم حائض که اداءش حرام است ولی حتی گفتند. نگفتند «و کان الاداء» ولی ظاهر «تسقط» یعنی «تسقط» دیگر تمام، نباید بخوانی، حق نداری بخوانی. اما تعبیر امام بود که «لیس علیک». علیک تعبیر وجوبی است حالا «لیس لک» یا «علیک»؟ این را نشد توضیح بدهم. نه، لک! می توانی بخوانی اما «لیس علیک» یعنی آن سفارشاتی که «کأنّه کالواجب علیک» می آورد این ها نیست.