مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 56
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
شاگرد: برای فریضه واجبه ذهنیتی که از فریضه تا حالا داشتیم همان واجب بوده است حالا این جا وقتی فریضه موصوف به واجبه بشود به چه معنا میشود؟
استاد: در روایت فریضةً واجبة نیست. فریضه و سنت دارد. بعضی جاهایش فریضة و سنة واجبة دارد. فریضه واجبه هم شاید باشد. من برای این که فرق این را خوب جا بیندازم … شاید هم در تعبیر باشد. چند بار هم دیدم، دوباره محو میشود، الان یادم نیست.
شاگرد2: تاکید است.
استاد: تاکید مانعی ندارد.
فریضه به معنای واجب نیست، بحثهای لغوی را وقت دیگری عرض کرده بودم. فریضه به معنای تعیین شده هست.
اصلا اصل فرض با قرض نزدیک هم هست. قرض چیست؟ بچینید، ببرید، تمام شد. فرض هم یک نحو تعیین حد است، برش است. مثلا یک کاغذ دستتان میدهند بعد میگویند فرض کنید این مثلث است یعنی دورش را بچینید. کما این که قرض کنید، فرض هم چنین چیزی است. حالا در خارج کاغذ خارجی را قرض میکنید و در ذهن مثلث را فرض میکنید. آن وقت موارد مختلف در آیات هم ببینید «فرض أی عیّن». لذا فریضه هم هست یعنی «معینة من عند الله». اصل معنای فرض به معنای وجوب نیست کما این که اصل معنای وجوب به معنای وجوبی که ما به معنای حتمیت میگوییم نیست. وجوب به معنای افتادن است، سقوط است «فإذا وجبت جنوبها» این شترها را که نحر کردید وقتی پهلوهایشان زمین خورد «وجبت جنوبها» یعنی وقتی افتاد فرض هم همین است.
شاگرد: آن وقت روی چه حسابی به واجب، واجب میگویند؟
استاد: واجب یعنی دیگر «سقط» یعنی دیگر افتاد. چطور چیزی که میافتد مستقر میشود! «إذا سقط استقرّ» این هم «وَجَبت» دیگر تمام شد. فریضه هم همین است «عُیِّنت». «فریضة من الله» برای سهام ارث نیست که فرائض سهام میگویند. فریضه آن جا نه یعنی واجب، فریضه یعنی «عیّنه الله».
شاگرد: فریضه واجبه هم هست در روایت.
استاد: بسیار خوب! من هم یک چیزی در ذهنم بود.
شاگرد2: حالا اگر به این فرمایشتان میفرمایید که فریضه به معنای تعیین است …
استاد: آن که خیلی خوب است. خیلی قشنگ است. در ذهنم هم بود، گفتم ولی حافظه من چون این طوری شده خیلی اعتبار ندارد. ممکن است از حیث معنا عرض کنم.
شاگرد3: آنهایی که کنار هم بیایند، فریضه آن طرف آمده بعد این جا سنت آمده است.
استاد: آن وقت فریضة واجبة هم آمده است؟
شاگرد3: فریضة واجبة جای دیگر آمده است.
استاد: خیلی خب!
بسم الله الرحمن الرحیم
بَابُ اسْتِحْبَابِ تَشَهُّدِ الْمَسْبُوقِ مَعَ الْإِمَامِ كُلَّمَا تَشَهَّدَ وَ وُجُوبِ تَشَهُّدِهِ فِي مَحَلِّهِ أَيْضاً
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَيُّوبَ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ وَ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ قَالَ: سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ فَاتَتْهُ صَلَاةُ- رَكْعَةٍ مِنَ الْمَغْرِبِ مَعَ الْإِمَامِ- فَأَدْرَكَ الثِّنْتَيْنِ فَهِيَ الْأُولَى لَهُ وَ الثَّانِيَةُ لِلْقَوْمِ- فَيَتَشَهَّدُ فِيهَا قَالَ نَعَمْ- قُلْتُ وَ الثَّانِيَةُ أَيْضاً قَالَ نَعَمْ- قُلْتُ كُلُّهُنَّ قَالَ نَعَمْ وَ إِنَّمَا هِيَ بَرَكَةٌ.
وَ رَوَاهُ الْبَرْقِيُّ فِي الْمَحَاسِنِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ مِثْلَهُ وَ تَرَكَ دَاوُدَ بْنَ الْحُصَيْن.
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنِ الْمِيثَمِيِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ يَسْبِقُنِي الْإِمَامُ بِالرَّكْعَةِ- فَتَكُونُ لِي وَاحِدَةٌ وَ لَهُ ثِنْتَانِ- فَأَتَشَهَّدُ كُلَّمَا قَعَدْتُ قَالَ نَعَمْ- فَإِنَّمَا التَّشَهُّدُ بَرَكَةٌ.[1]
سه تا روایت برای تشهد بود، سه جور تعبیر شده بود. یکی جلوترها عرض کرده بودم که «التشهد برکة» یادتان بود عرض کردم؟ یکی در ابواب صلاة الجماعة باب 66 «بَابُ اسْتِحْبَابِ تَشَهُّدِ الْمَسْبُوقِ مَعَ الْإِمَامِ كُلَّمَا تَشَهَّدَ وَ وُجُوبِ تَشَهُّدِهِ فِي مَحَلِّهِ أَيْضاً» که دو تا روایت این جا هست. میگوید که «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام جُعِلْتُ فِدَاكَ يَسْبِقُنِي الْإِمَامُ بِالرَّكْعَةِ فَتَكُونُ لِي وَاحِدَةٌ» امام جلو هست و من یک رکعت عقب هستم. «فتکون لی واحدة وَ لَهُ ثِنْتَانِ فَأَتَشَهَّدُ كُلَّمَا قَعَدْتُ» یک جایی هست باید با امام بنشینم، تشهد بخوانم یا نه؟ نمیشود یک چیزهایی را اضافه کنیم. حضرت فرمودند قَالَ نَعَمْ فَإِنَّمَا التَّشَهُّدُ بَرَكَةٌ. این یک تعبیر است. ببینید حضرت نفرمودند که «تتشهد بمتابعة الامام» این را هم میشود بگویند اما به جای این که آن را بفرمایند، فرمودند «إنّما التشهد برکة» روایت قبلی هم هست که باز نظیر همین است. «قَالَ علیه السلام نَعَمْ قُلْتُ وَ الثَّانِيَةُ أَيْضاً» تشهد خودم هم بعد بخوانم؟ حضرت فرمودند مانعی ندارد. «قَالَ نَعَمْ- قُلْتُ كُلُّهُنَّ» همه را بخوانم؟ یعنی همراه امام، خودم؟ حضرت فرمودند قَالَ نَعَمْ وَ إِنَّمَا هِيَ بَرَكَةٌ.» این یک تعبیر.
برو به 0:05:32
شاگرد: این جا منافات ندارد …
استاد: نه! من فقط میخواهم روایات را بخوانم، اصلا نمیخواهم چیزی عرض کنم. فعلا روایت را ببینیم،
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع كَانَ الَّذِي فَرَضَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى الْعِبَادِ عَشْرَ رَكَعَاتٍ وَ فِيهِنَّ الْقِرَاءَةُ- وَ لَيْسَ فِيهِنَّ وَهْمٌ يَعْنِي سَهْواً- فَزَادَ رَسُولُ اللَّهِ ص سَبْعاً وَ فِيهِنَّ الْوَهْمُ وَ لَيْسَ فِيهِنَّ قِرَاءَةٌ- فَمَنْ شَكَّ فِي الْأُولَيَيْنِ أَعَادَ- حَتَّى يَحْفَظَ وَ يَكُونَ عَلَى يَقِينٍ- وَ مَنْ شَكَّ فِي الْأَخِيرَتَيْنِ عَمِلَ بِالْوَهْمِ.[2]
وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ رَبِيعِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُسْلِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَمَّا عُرِجَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص- نَزَلَ بِالصَّلَاةِ عَشْرَ رَكَعَاتٍ رَكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ- فَلَمَّا وُلِدَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ع- زَادَ رَسُولُ اللَّهِ ص سَبْعَ رَكَعَاتٍ إِلَى أَنْ قَالَ- وَ إِنَّمَا يَجِبُ السَّهْوُ فِيمَا زَادَ رَسُولُ اللَّهِ ص- فَمَنْ شَكَّ فِي أَصْلِ الْفَرْضِ- الرَّكْعَتَيْنِ الْأَوَّلَتَيْنِ اسْتَقْبَلَ صَلَاتَهُ.[3]
یک تعبیر دیگر که دیروز هم صحبتش شد این بود که «قال أبو جعفر علیهالسلام: كان الذي فرضه الله على العباد عشر ركعات»خدای متعال 10 رکعت فرض کرده است. الان ما میگوییم 17 رکعت واجب است، اصل 10 رکعت بوده «و فيهن القراءة و ليس فيهن وهم» حتما باید در این 10 رکعت فاتحه بخوانیم و شک هم نباید بکنیم. «فزاد رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم سبعاً و فيهن الوهم و ليس فيهن قراءة» 7 تا حضرت اضافه کردند، در این نه حمد ضروری است بخوانید، نه اگر شک کردید موجب بطلان است. «فمن شك في الأوليين أعاد حتى يحفظ و يكون على يقين، و من شك في الأخيرتين عمل بالوهم» همان ظن کافی است. در روایت نهم این باب آن جا هم باز حضرت دارند «لَمَّا عُرِجَ بِرَسُولِ اللَّهِ صلیالله علیه و آله و سلم نَزَلَ بِالصَّلَاةِ عَشْرَ رَكَعَاتٍ رَكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ فَلَمَّا وُلِدَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ» در روایت دیگرش هم حضرت صدیقه سلاماللهعلیها را دارد. «زَادَ رَسُولُ اللَّهِ ص سَبْعَ رَكَعَاتٍ إِلَى أَنْ قَالَ وَ إِنَّمَا يَجِبُ السَّهْوُ فِيمَا زَادَ رَسُولُ اللَّهِ فَمَنْ شَكَّ فِي أَصْلِ الْفَرْضِ الرَّكْعَتَيْنِ الْأَوَّلَتَيْنِ اسْتَقْبَلَ صَلَاتَهُ.» پس از حیث وظیفه عملیه ما فرض و سنت واجبه هیچ فرقی ندارد اما از حیث احکامی که خود شارع برای خود اینها متفرع کرده فرق میکند یعنی در عالم فقه وقتی ما تفاوت مولفههای ماهیت مخترعه صلاتیه را بدانیم در احکام هم میدانیم خود شارع تفاوت گذاشته است. این عرض دیروز من بود.
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: لَا تُعَادُ الصَّلَاةُ إِلَّا مِنْ خَمْسَةٍ- الطَّهُورِ وَ الْوَقْتِ وَ الْقِبْلَةِ وَ الرُّكُوعِ وَ السُّجُودِ- ثُمَّ قَالَ الْقِرَاءَةُ سُنَّةٌ وَ التَّشَهُّدُ سُنَّةٌ- وَ لَا تَنْقُضُ السُّنَّةُ الْفَرِيضَةَ.[4]
خب الان در سلام و تسلیم و آن چیزی که هست حضرت چه فرمودند؟ این دو تا مقدمه که تنظیر بود، این حالا این بود. ابواب تشهد باب هفتم حدیث اول «عن أبی جعفر علیهالسلام أنّه قال» روایتی معروف است، خیلی هم فقهالحدیثش زیباست.
«لَا تُعَادُ الصَّلَاةُ إِلَّا مِنْ خَمْسَةٍ» نماز باطل نمیشود، اعاده نمیشود مگر از 5 تا چیز. «الطَّهُورِ» چرا؟ چون «إذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهکم» اینها را من عرض میکنم در روایت نیست. من باب حدسیات فقه الحدیث که چرا حضرت فرمودند میشود روی آن بحث کرد. «الطّهور» «إذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا»[5] «إن کنتم جنباً فاطّهروا، تیمموا صعیدا»[6] بعد «وَ الْوَقْتِ» «أقم الصلاة لدلوک الشمس إلی غسق اللیل»[7] و آیاتی که دالّ بر وقت است. «وَ الْقِبْلَةِ» «فولّوا وجوهکم شطر المسجد الحرام»[8] آیه امر فرموده پس «والقبلة» استقبال هم از آنهایی است که «تعاد الصلاة». «وَ الرُّكُوعِ» «و ارکعوا مع الراکعین»[9] «وَ السُّجُودِ» سجود هم که آیات متعدد آمده است. حضرت فرمودند «لا تعاد الصلاة إلا من خمسة» دنبالش فرمودند «ثُمَّ قَالَ الْقِرَاءَةُ سُنَّةٌ وَ التَّشَهُّدُ سُنَّةٌ وَ لَا تَنْقُضُ السُّنَّةُ الْفَرِيضَةَ» این جا سنت و فریضه کنار هم آمده، این طوری که من میفهمم شاید دور هم نباشد، مقصود روشن است. حضرت میفرمایند قرائت و تشهد سنت است، پس «لا تعاد الصلاة من سهو التشهد، من سهو القرائة» اما «تعاد الصلاة من سهو وقت و قبله و رکوع و …» چرا؟ چون «لا تنقض السنةُ الفریضةَ». آنهایی که خدا به تو امر کرده فریضه بوده و در وحی آمده انجام دادی خب وقتی بقیهاش را سهو کردی مخفف است، قضای آن را به جا میآوری.
شاگرد: قرائت هم جزء سنت شمرده شده است.
استاد: بله صریحا سنت شمرده شده اما سرش بحث میشود کرد که وجوه تفسیر و آیاتی که هست بعضی محملها را دارد.
شاگرد: روی این حساب در این آیه اصلا لسانش با آن چیزی که شما میفرمایید متفاوت است. این جا آن چه که در کتاب الله جزء واجبات صلاتیه نقل شده است را فریضه گرفته اما قرائت و تشهد و فلان را که در قرآن نیامده است را سنت گرفته است. این ربطی به فرض الله و فرض النبی ندارد که بگوییم این جا میخواهد بگوید به این که هر چه پیغمبر واجب کرده است این سنت است، لسانش الان در این روایت الان این نیست. این جا 5 تا چیز را شمرد که در کتابالله آمده بود شما یکی یکی آیاتش را فرمودید. اینها را به عنوان فریضه نقل فرمودند. بعد تعدادی را متعدد شمردند فرمودند اینها سنت است مثل تشهد، مثل قرائت.
استاد: سنت است یعنی مستحب است؟
برو به 0:11:47
شاگرد: نه.
شاگرد2: سنت پیامبر است.
شاگرد: قرائت که سنت پیامبر نیست. حمد و سوره خواندن در رکعت اول و دوم را پیغمبر سنت گذاشت؟
استاد: طبق این روایت با مضامین دیگر، آیاتی دارد که «فاقرءوا» را حمل بر قرائت در نماز میکند بحثش جداست. فعلا استظهار از خود همین روایت است. ما باشیم و این روایت در آن چیست؟ سنت این جا یعنی چه؟ «لا تنقض السنة الفریضة» یعنی قرائت و تشهد اگر سهواً ترک شد سبب بطلان آن اعمالی که به جا آورده از رکوع و سجود نمیشود اما اگر رکوع سهوا ترک شد سبب بطلان آنها هم میشود چون رکوع فریضه است.
شاگرد: این درست است منتهای مراتب از این روایت میشود فهمید که قرائت رکعت اول و دوم فرض النبی است؟ این را از این جا میشود استفاده کرد فرض النبی …
استاد: تصریحی که نیست. فقط حضرت فرمودند «و القرائة سنة و التشهد سنة» یعنی «لا تعاد الصلاة»
شاگرد: از مسلمات فریقین این است که رکعت اول و دوم فرض الله است. خب این فرض الله یک آداب و رسومی داشته است و خدا فرموده چه کار کنید. یکی از آدابش قرائت بوده است. پیامبر این را فرض نفرمود که در رکعت اول حمد بخوانید، خود خداوندِ عالَم که تشریع فرمود، فرمود در آن حمد بخوانید. پس این ربطی به فرض النبی ندارد.
استاد: آن چیزی که شما میفرمایید باید روایات باب را در اول افعال الصلاة … بعضی جاهایش هست که در روایت معراج دارد که بعضی چیزها را خود حضرت ابتداء میکردند. بعد تأییدش میآمد دنبالهاش هم پس بخوان. ما نمیتوانیم مطلق بگوییم که اصل عشر رکعات بله که قوامش هم … لذا حضرت فرمودند «الصلاة ثلاثة اثلاث، ثلث طهور و ثلث رکوع و ثلث سجود»[10] حتی وقت و قبله را هم در آن روایت … تا آن اندازه جلو رفتند.
شاگرد: سنت مگر معنایی غیر از این دارد؟ سنت یعنی سنت پیغمبر. «ما سنّه الرسول» معنای دیگر هم مگر میشود داشته باشد؟
استاد: نه دیگر! ولی خب سنت «ما سنّه الرسول» است، سنة مسنونة و سنة واجبة.
شاگرد: «سنة من ربک» سنت به کار میبرد. سنت حتما آن چیزی نیست که ما گمان بکنیم … میفرماید سه تا چیز را بنده خوب است داشته باشد «سنة من نبیک، سنة من ولیّک، سنة من ربّک» اشکالی ندارد که سنت به خود خدا نسبت داده بشود.
استاد: «سنة الله فلن تجد لسنة الله تبدیلا»[11] آنها هم به معانی دیگر بله هست.
شاگرد: بله این مانعی ندارد. نمیشود از همین کلمه سنت استفاده کرد که حتما پیغمبر این را پایهگذاری کرده است.
شاگرد2: معنای سنت در این جا چیست؟ صحبت سر این است. در این روایت سنت چه معنایی دارد؟
شاگرد: حمد رکعت اول را با این روایت میشود فهمید اما استناد به روایت پیغمبر … رکعت اول یقینا فرض الله است.
«و روى زرارة» في الصحيح «عن أبي جعفر عليه السلام» و قد تقدم «ثمَّ قال القراءة سنة» أي ظهر وجوبها من السنة «و كذا (إلى قوله) الفريضة» يعني إن ترك القراءة أو التشهد ناسيا لا تبطل صلاته بخلاف الخمسة الأول و قد تقدم و سيجيء.[12]
استاد: میفرمایند مرحوم مجلسیِ اول «القرائة السنة» را معنا کردند که «أی ظهر وجوبها من السنة» «لا من القرآن». همینی که من هم عرض کردم.
شاگرد: وجوبش از سنت است.
استاد: همان هم خیلی مسلم نیست. بعضی آیات هست شاید روایت هم دارد که خود قرائت هم محتمل است و بین همهاش باید جمع بشود.
منظور این که این روایتهایی که دیروز صحبت شده بود دیروز پیدا کرده بودم که این خوب است در این که ولو الان از حیث فتاوا، از حیث استقرار مذهب آن چه که مسأله میدانیم نمیخواهیم آنها را تغییر بدهیم اما اصل این که آن مبادی حکم را، حیثیات حکم را … ما حِکَم احکامی داریم و یکی حیثیات حکم داریم، معمولا هم اینها با همدیگر مخلوط میشوند و مِیزش نمیگذارند. الغای خصوصیت با تنقیح مناط حیثیات ظریفی بودند با همدیگر مفتاوت بودند و یک وقتی جلوترها عرض کرده بودم. حیثیت حکم اصلا ربطی به حکمت ندارد، حیثیت یک چیزی است که کار خودش را دارد انجام میدهد ولو ذهنیت ما سراغ حکمت و علل احکام اصلا نرود و حیثیتگیری کار فقهاء بوده است. از اول تا حالا به همین حیثیات بوده است.
شاگرد: همین که فرمودید این الان مساله خیلی مهمی است که واقعا همین فرمایش شما از چه زاویهای است که این حیثیت حکم است، نه فلسفه حکم یا حکمت حکم؟ یعنی الان آن فرمایشی که تا حالا در این جلسه داشتید چند مورد آمد که مسلما این فرض الله است، این سنت رسول است و موارد دیگر. اما اگر ما حالا این چند مورد را بگیریم و به کل واجبات تسری بدهیم این آیا یک طور ورود به فلسفه حکم نمیشود؟ یعنی حیثیت بودنش را شما از کجا استخراج میکنید؟
برو به 0:17:09
استاد: من که نخواستم به همه سرایت بدهم.
شاگرد: تقریبا یک قاعده در فرمایشتان در آوردید و این بود که آن جایی که فرض الله …
استاد: من عرضم این بود خود شارع که ماهیت صلاة را اختراع شرعی و انشاء شرعی فرموده و بعدش هم واجب کرده و در مواردی مستحب فرموده، مولفههای این ماهیت مخترعه یکسان نیست. ما در یک دید جلیلالنظری میگوییم اینها واجب است، تمام شد و دیگر باید انجام بدهی. من عرضم این بود که این طور نگوییم، درست است که باید همه را انجام بدهیم اما در موارد عذر و سهو مواردی پیش میآید از نظر فقهی احکام این مولفهها فرق میکند و لذا مقوم الماهیة با جزء الماهیة دو تا هست، نگویید اگر جزء الماهیة است مقوم است. و یکی دیگرش این که جزء الماهیة که سنت است با جزء الماهیة که فریضه هست متفاوت است. بگویید چه فرقی میکند خلاصه باید انجام بدهیم. این عرض من بود.
شاگرد: تا این جا قبول کردیم ولی وقت مصداقیابیاش محل سوال است. یعنی الان در این روایت، این مصداق قطعا سنت است و آن ضابطهها پیاده میشود و حیثیاتهایش متفاوت میشود. بعد آن وقت حالا میتوانیم این مصداقیابی که 5 موردش تصریح شده یعنی مثلا فرض بگیرید در این ارکان تصریح شده که …
استاد: موارد دیگرش هم هست. خیلی است. مثلا الان برای ما جا افتاده نماز مغرب اگر شک کردیم باطل است، در نماز دو رکعتی شک کردیم باطل است اما از حیث دلیل بینش تعارض است، شیخ و اینها حمل کردند، میگویند این تقیه است و الا همان جا حضرت فرمودند دو رکعتی بود، در دو تا روایت هم به «و الله» قسم یاد کردند. میگویم الان طبق یک روایت نمیخواهم بگویم که فتوا این است و فقه عوض شده است، نظرتان باشد ولی استظهار از خود حدیث. حضرت گفتند شما در نماز دو رکعتی شک کردید که رکعت اول هستم یا دوم، فرمودند فوری سلام بده یک رکعت دیگر بخوان، اگر دو رکعت خواندی، خب خواندی و سلام دادی، اگر هم نخواندی، یک رکعت دیگر هم خواندی یعنی در لسان این روایات خفیفالموونة است که شک آمد یک تشهد بخوان سلام بده، یک رکعت دیگر اضافه کن، از حیث مشهور و فتاوا حرفی نیست، فقط ما باشیم و این حدیث خفیف الموونه است، وقتی شک کردی یک تشهد بخوان سلام بده. الان روایتش را خواندم که «إنّما التشهد برکة» میگوید «کلّهنّ؟» یا بن رسول الله! این همه تشهد بخوانم؟ فرمودند بخوان «إنّما التشهد برکة» الان هم روایتش را خواندم. این لسان برای چیست؟ برای این است که ما الان یک طوری اینها را در یک چیزی ریختیم فریز شده، معلوم نیست اصلش این طور باشد. یعنی آن مولفه اصلی این ماهیت را شارع طوری در نظر گرفته که منعطف است، بیشتر آن حالت مانعیت و شرطیت [نیست]. آخر ما چیزها را فوری مانع میکنیم یا شرط میکنیم. گاهی هست از ادله میبینیم آن اشتراط یا آن مانعیتی که ما همین طور خودمان به آن چسباندیم، واقعیتش این نبوده است. البته حالا هست یا نیست فعلا استظهار از این لسان این است، خیلی از موارد این طوری است. مواردی هم که آدم برخورد میکند میبیند این به ذهن میآید. خب در آن بحث قبلی چه عرض کردم؟ این هم یک احتمالی است اما چیزی در نص نبود. نص فقط این بود که در مورد شفع و وتر گفتند «إن شئتَ سلّمتَ إن شئتَ لم تسلّم» من هم عرض کردم این احتمال این بود که اصلا کلا در نوافل اصل و قرارش بر این است که دو رکعت دو رکعت بخوانید سلام بدهید اما نه این که اگر خلاف این کردید بدعت شد. اصلا این نیست، این اصل است. اصل به معنای این که این رویه مستقرهای است که از این عدول نمیکنیم اما نه به این معنا که خلافش بدعت است و آن حرفهایی که بود که مفصلتر هم قبلا صحبتش شد. این عرض من بود. خب اگر این باشد فرمایش حضرت صغرای یک کبری میشود که «إن شئتَ سلّمتَ»؟ یا نه، ما میگوییم آن جا معلوم است که بدعت است و حرام است، غیر از آن اصلا حرفش را نزن. این جا هم ببینیم اگر همراه مشهور هستیم میگوییم این روایت را طرح میکنیم هر طور بخواهد بشود. عدهای هم میگویند نه، روایات صحیحه است، جایی هم برنمیخورد و ما به همین روایت صحیحه عمل میکنیم. این یک طور است، به همین عمل میکنیم یعنی همین جا؛ کبرایش همین جاست، صغرایش هم همین جاست. کبرای ما چه میشود؟ کبری این میشود که «یتخیّر المکلف فی الشفع و الوتر» بین این. این جا صغری و کبری با هم منطبق هستند، مساوی هم هستند. اما اگر شفع و وتر هم یکی از مصادیق آن کلی است که شارع مقدس چه کار کرده؟ «إنّما التشهد برکة» و امثال اینها را … حضرت فرمودند میدانید که چرا تشهد در نماز آمده است؟ اینها خیلی تحلیلهای زیباست. فرمودند شروع نماز با شهادتین است، با حمد و ثنای الهی است، با اذان و اقامه است یعنی با شهادتین است، پیامبر خدا خواستند ختمش هم با همین باشد. بعد از این که سجده تمام شد، نماز تمام شد، چه کار کردند؟ باز شهادتین. اول اقامه و اذان شهادتین است، ختمش هم به شهادتین، به تحمید، به ذکر و صلوات است. منظور این که دارند توضیح میدهند که این ریخت، این ترکیب این طوری بوده، فریضه بوده، سنت بوده، هر کدام هم از اینها هم سر جای خودش یک احکامی دارد. خب حالا اگر این طوری بوده، این تشهد برکت با این خصوصیات در نوافل کجا گذاشته شده؟ و اگر گذاشته شده چطوری؟ میدانیم این تشهد در نوافل کجا گذاشته شده؟ در رکعت دوم. «النوافل کلّها رکعتان بتسلیم» در این گیری نداریم. اما یعنی گذاشته شده به نحوی که غیرش بدعت است. این اول الکلام است، این موونه بیشتری میخواهد. همه ادله باید دست به دست هم بدهد جمع بشود ببینیم الزامی بوده یا نبوده. آن چیزی که عرض من بود این است که اصلا این دو تا روایت صحیحه غیر از این که صحیحه هستند و احتمال دارد خلاف ضوابط فقه نیستند، آخر گاهی است دیدید که این خیلی تفاوت میکند. من یادم است درس اساتید میرفتیم آن روزی که مثلا حاج آقا میخواستند تأسیس اصل بکنند شیرینترین روزِ 10 روز درس بود. 10 روز بحث صورت میگیرد آن وقتی است که پایه بحث میخواهد، گاهی هست این تأسیس اصل هم خیلی ثمرات دارد، گاهی شما میگویید ضابطه این است خب یک چیزهایی هست جا افتاده است اما گاهی هست یک چیزهایی را به عنوان ضابطه میگوییم اما میبینیم وقتی خوب بروی و برگردی و جمع همه ادله بکنی میبینی واقعش ضابطه این نیست. ضابطه یک جورهایی ضابطه شده است. باز هم من در این مباحثه زیاد عرض کردم آن وقت درسخوان نبودم، آن وقتی که میرفتم و در فکر بودم معمولا این طوری بود میگفتند این جا این روایت خلاف قاعده است «نقتصر علی مورده» من شک میکردم. چرا؟ چون امام علیهالسلام فوری بگوییم خلاف قاعده است یعنی در فقه یک قواعدی داریم حضرت خلاف قاعده دارند میگویند. این خیلی موونه میخواهد. میگفتند ما باید خودمان را اصلاح کنیم. چه بسا حضرت دارند طبق قاعده میگویند. ما اول خودمان یک قاعده درست میکنیم بعد میگوییم این خلاف قاعده است، این یادم است. خیلی مواردش میشد که در رفت و برگشت ذهن من عوض میشد. میدیدیم ما آن قاعده را از کجا آوردیم میگوییم قاعده این است بعد هم حضرت خلاف قاعده گفتند «نقتصر علی مورده» بعدا میرفتیم میدیدیم نه، اسمش را تنقیح مناط هم نمیشود بگذارند، یک چیزی بالاتر از تنقیح مناط است، حضرت دارند یک مطلبی را طبق ضوابط روشن میفرمایند که اگر اسم آنها را ببریم این صغری همان است. حضرت دارند میگویند و ما یک چیزی درست کردیم میگوییم خلاف ضوابط است!
برو به 0:25:50
حالا این جا هم فقط به عنوان بحث اگر ما بگوییم ضوابط فقه این است که صلاة ماهیتی دارد، خود شارع برای ما توضیح داده که نماز این است، حالا برای این نماز میتواند امر ندبی بیاید بنابر قاعده تسامح، میتواند امر وجوبی با ضوابط خودش بیاید. همه اینها مشکلی ندارد، سه رکعتش فرض است، چهار رکعتش فرض است، یک رکعتش ندب است، دو رکعتش ندب است حالا میآید صلاة اعرابی هم 10 رکعتش نفل است. «ثمّ ماذا؟» نه! نه! کیفیتش هم اگر اضافه کنی بدعت است. این ضابطهای که شارع برای ما فرموده، این همه کیفیت در این همه روایت هم بیاید که ما همه را بگوییم احتیاط این است که اینها را کنار بگذار. این خلاف ضابطه نیست اتفاقا ضابطه این است که یک چیز روشنی است، روایاتی که در اقبال و همه اینها بود طبق ضابطه است، همه عرضهای من سر این است که ببینیم این احتمال سر میرسد یا نه که چرا میگوییم اینها خلاف آن چیزهایی است که ما از ضوابط میدانیم پس احتیاطا نکنید. نه! اتفاقا این همه موافق ضوابط است، شما باید آن طرف خرج علمی کنید و اینها را بزنید از دور بیرون کنید. شما باید بگویید اینها از دور بیرون است، بدعت است و آن موونه علمیه که نیاز باشد مثلا نیست. این دیگر پایان آن بحث قبلی است.
شاگرد: مثل همین صلاة اعرابی اگر پای نص در میان است، کیفیتش را نصوص بیان فرمودند، فرمایش شما کاملا متین است.
استاد: آخر فقط این یکی نبود، این یکی را با آن حرفهایی که زده شد استثناء کرده بودند که ما تا غنیه و بعد از علامه قبلش اصلا پیدا نکردیم.
شاگرد: اگر یک جایی در کیفیت یک عملی اصلا نص نبود آیا ما آزادی عمل داریم که خودمان کیفیتش را …
استاد: من آن روز عرض کردم که نه، ما آزادی عمل نداریم. ما با این مباحثه اصلا دنبال این طور آزادی نیستیم. من اسم این را آزادی نمیگذارم. ما دنبال این هستیم که اگر یک روایت پیدا شد، در یک کتابی که در دست متدینین بوده ما فقه و کلاس را این طور منظم کنیم که این خلاف ضوابط بشود یا ضوابط فقه طوری است ما یک روایت در این کتابی که بزرگترین متدینین به دست ما دادند خلاف ضوابط نیست. ما دنبال آن آزادی نیستیم. ما دنبال این هستیم که موونه بحث علمی چه اندازه است! شما یک طوری ضابطه میچینید که این روایات پشت حوض و پشت خط میرود، این قدر هم موونه میخواهد که بعدش هم در آن میمانیم.
من آن روز چه عرض کردم؟ از چیزهایی بود که نمیدانم جوابی برای آن پیدا کردید یا نه. عرض من این بود که همه ارجاع میدهند به «أرسله الشیخ فی المصباح»، غیر جمال الاسبوع. بعد صاحب مفتاح الکرامة میگویند که «استثناه جمهور الاصحاب». اگر یادتان باشد سوال من چه بود؟ عرض کردم که این جمهور که همه میگویید مصباح شیخ اسمی از این مطلب در فقیه و مبسوط و هیچ جای دیگر نیست، اگر این را استثناء کرده بودند همه ارجاع میدادید میگفتید مبسوط، نهایة، شیخ، صدوق، پدرش. هیچ جا اسمش نیست، پس این جمهور الاصحاب چه کسانی هستند؟ به دنبالش که گشتیم، اول علامتش در سرائر ابن ادریس پیدا شد که آن هم استثناء نگفتند، گفتند «إن صحّ» اصلا ایشان استثناء نکرده بودند، فتوا نداده بودند. دومی غنیه بود که نسخه بدل بود، در یک نسخه بود که «و صلاة الاعرابی». بعدش در کجا بود؟ محقق و علامه و همین طور میرفت. خب جمهور الاصحاب یعنی از محقق به بعد؟ این طور شد؟ سرنوشت صلاة اعرابی هم این طوری است که جمهور الاصحابش همه ارجاع به «ارسله الشیخ» دادند، خود شیخ هیچ اشارهای به استثناء ندارند، فقط همین است و مرسل را آوردند، دیگران هم ندارند تا این دو تایی که عرض کردم و مستقرش را محقق اول در شرایع فرمودند «إلا صلاة الاعرابی». خب پس چرا شما میگویید صلاة اعرابی نص دارد؟ به خاطر این که علماء اسمش را بردند و حال آن که غیر این صلاة اعرابی، 5 – 6 تای دیگر هم هست. خود صاحب جواهر شاید 4 – 5 تا را میگویند. 2 تا را ارجاع میدهند بعدا میآیند، چند تا دیگر هم هست، در کتابهای دیگر هم هست. آنها را چه کار کنیم؟
شاگرد: آن جایی که نص هست که اصلا جای بدعت نیست، اصلا حرف بدعت نیست. بدعت برای وقتی است که ما هیچ مدرکی در دست نداریم ولو یک روایت ضعیفهای نداریم.
استاد: عزیز من! بحث سر علماء هست که فرمودند. صاحب جواهر حتی صلاة اعرابی را ختم کردند به این که احوط این است که نخوانیم. احتیاط این است نخوانیم.
شاگرد: احتیاطش درست. روی آن عنوان بدعت آوردند و فرمودند بدعت است. وقتی روایت …
استاد: نمیگویند احتیاط این است که بخوانید، میگویند احتیاط این است که نخوانید.
شاگرد: میدانم. فرمودند به خاطر این که بدعت است. اگر بدعت باشد که میگویند حرام است بخوانید. وقتی که یک روایتی داریم ولو یک روایت ضعیفه برای یک نوع صلاتی این دیگر جای این که بگوییم این نماز بدعت است نیست.
استاد: اگر یادتان باشد من در این طور ضوابط نظیرش را گفتم، گفتم یک بحثهای کلاسیک پیدا میشد، قبلیها با ارتکاز خودشان … یک وقتی یادتان هست من از جواهر برای اعتکاف آوردم؟ «لو خرج من المسجد سهواً بطل إعتکافه أم لا؟» اصلا توجه نداشت. این هم یکی از فروعاتی بود که جلوترها آوردم. طوری یک ضابطه کلاس شروع میشود اول حرف آن متقدمینشان میآید ولی لوازمش را طبق مرتکزات خودشان مشی میکنند. همانی که صحیح بود. در متأخرین وقتی آن ضابطهها باز شد میگویند خب ما ضابطه گذاشتیم چرا شما این طور فتوا دادید؟ نمیشود. طبق ضابطهای که ما داریم این جا باطل است، این جا کذاست. خیلی کار سختتر میشود. شما میگویید که ما برای صلاة اعرابی نص داریم، خب شما میگویید صاحب جواهر نگفتند بدعت است. یک خرده فقط به احتیاط …
برو به 0:32:38
خب بعدیها که دقت میکنند همین را … گفتند در صلاة اعرابی اگر عمل ثابت شد و الا نه. اگر استثناء ثابت نشد ما قبول نداریم. صلاة غیر اعرابی که اصلا اسمش را نبر. صلاة اعرابی یک استثنایی لااقل هست، بر طبق روایتش عمل شده است. غیر آن را اصلا … منظور من این است که وقتی همین ضوابط محکم شد دیگر طرف میبیند چارهای ندارد. شما میگویید نگفتند که بدعت است، متأخرین میگویند. وقتی قرص شد، وقتی کسی نگاه کرد میبیند طبق ضابطه چارهای ندارد بگوید. اجازه هم نمیدهد. کما این که مدام جلو میرود همینطور می شود میگویند شما مجاز نیستید که خلاف بکنید و اگر هم عمل ثابت نشده انجام بدهید.
خلاصه آن چیزی که عرض من است این است که آن ضوابط اولیهای که دارد منعقد میشود اینها را برگردانیم خوب روی آن دقت کنیم، ببینیم آیا مستفاد از نص، از کتاب، از سنت به طور مسلم هست؟ نیست؟ و اینها هر چه چیزش ثابت باشد ما حرفی نداریم. البته هر چیزش هم ثابت نباشد خداییاش این طوری است،
فعالیت علمی عاشقانه بزرگان
خدا میداند این بزرگوارها که حاج آقا زیاد میگفتند که هر کس اینها را میبیند، میبیند عاشقانه کار کرده است. عاشقی چیزی است. مثل من که این جا خدمت شما حرف میزنم، علم و درس خواندن حاشیه زندگی من هست اما آنها متن زندگیشان هست. عاشق یعنی صاحب جواهر پسرش وفات میکند بالای سر جنازه پسرش مینشیند جواهرمینویسد. 30 سال نوشته شد و این از معجزات تاریخ است. بعد میگوید من دیدم هیچ کاری نزد خدا ثوابش بالاتر از این نیست که بالای جنازه پسرم بروم بنویسم ثوابش را هدیه کنم. این عاشق نیست؟ آخر پسر وفات کرده برای مطلب علمی باید حال داشته باشد، میگوید من حال دارم، من که عاشق پسرم نبودم، من عاشق جواهر هستم. حاج آقا این را زیاد میفرمودند و این واقعیتی است. لذا کسانی که با عشق کار کردند مثل من درسنخوانده خدایی نمیتوانیم برویم چیزی عرض کنیم ولی خود ایشان اجازه دادند مباحثه بشود. حرفها زده شود ولو یک بحثی هم پیش میآید باعث تشحیذ ذهن مخاطب و آن ناظر در این احتمالات میشود برای این که آن حرف علماء بیشتر جا بگیرد. اگر هم بعضی جاهایش ثابت شد، اتفاق اذهان ناظرین شد بر این که یک احتمالش و یک وجهش درست بوده اینها حرف همان مرحوم آقای کازرونی است. خدا رحمتشان کند. از علمای بزرگ یزد بودند. یک آقایی در درس شمسیه ایشان بود زیاد حرف میزد، بزرگتر از ما هم بود، مباحثه هم میشد، مناظرات دیدنی که الان من بعضیهایش را برای شما تعریف بکنم حسابی میخندید، چه برسد که خودتان آن جا باشید و ببینید که حاج آقا چه کار میکردند. در سن 80 و خردهای وخیلی هم نمک داشتند. کسی بود که خدا به ایشان نمک داده بود و در رفتارشان هم خیلی نمک داشتند. آن وقت گاهی این مستشکل دوستش هم میداشتند اما خب با هم بحث میکردند. گاهی میشد اشکال میگرفت، خیلی خوش ذهن هم بود. حاج آقا برای جهات تربیتی حرفش را هر طوری بود میپذیرفتند. بعدش هم این شعر را با یک حال میخواندند میگفتند «گاه باشد که کودکی نادان * به غلط به هدف زند تیری» او نمیخواست تیر را بزند همین طوری گرفت زد و درست این تیر آمد وسط آن هدفی که متبحرین نمیتوانند بزنند، خورد. ظاهرا شعر از سعدی است ولی این را از ایشان شنیده بودم. خدا رحمتشان کند. حالا مانعی ندارد که در آن مباحثات هر کدام حرفی میزنیم ممکن است بین اینها یک دفعه یک احتمالی باشد که بعدها ناظرین روی این فکر میکنند میبینند که خیلی ممکن است سر برسد اما غالب این حرفها حرفهایی است که از امثال من است که درس خواندن حاشیه زندگی من است.
بسم الله الرحمن الرحیم
ان شاء الله این بحث مواقیت را شروع کنیم جلو برویم.
الفصل الأوّل أوقات الفرائض
[مسألة] وقت صلاة الظهرينمسألة: ما بين زوال الشمس إلىٰ غروبها، وقت للظهرين، و يختص الظهر من أوّله بقدر أدائها؛ و العصر، من آخره بقدر أدائها؛ و ما بينهما مشترك بينهما على المشهور، كما ستعرفه.روايات الباب و الجمع بينها و أمّا ما دلّ علىٰ أنّوقت الظهر ذراع، و وقت العصر ذراعان، أوقدمان و أربعة، أوالمثل و المثلين، أوفي الظهر إلى الثلثين، أوفي الظهر قدمان، و في العصر الشطر، أوالقدم و القدمين.
فلا بدّ بملاحظة العرض على عمل المسلمين من المبادرة إلى الظهر بعد التنفّل بعد الزوال؛ و أنّه لا يمكن أن يكون مرجوحاً غير واضح مرجوحيّته و بما في نفس هذه الروايات من الشهادة علىٰ أنّ هذه التحديدات للجمع بين فضيلتي النفل و الفرض؛ فمن لا أمر له بالنفل كما في الجمعة أو السفر لا تحديد في حقّه؛ و أنّ الانتظار إلى الحدّ ليس إلّا للانتظار للنشاط في التنفّل؛ فتكون فضيلة الجمع بين النافلة و الفريضة، أفضل من فضيلة المبادرة في أوّل الحدود للفضيلة؛ ففي الحقيقة يكون التوقيت، للنافلة، و أنّه يجوز تأخير الفريضة لأجل فعل النافلة إلىٰ هذا الحدّ دون ما بعده؛ فإنّه حينئذٍ يبدأ بالفريضة؛ كما أنّ توقيت الفريضة بآخر الحدّ، بمعنى أنّه لا يصلّي النافلة حينئذٍ. فما في صحيح «الفضلاء» عن الإمام الباقر عليه السلام من أنّ وقت الظهر بعد الزوال قدمان، و وقت العصر بعد ذلك قدمان.
إن أُريد منها الانتظار لآخر القدمين للظهر و الأربعة للعصر، فالمراد بقرينة غيرها الانتظار للجمع بين النافلة و الفريضة، و في هذا الاحتمال لا يتعيّن إرادة آخر القدمين و الأربعة، بل يمكن إرادة تمام القدمين و الأربعة لمريد الجمع المذكور.[13]
فصل اول و اینها در خط شریف حاج آقا نیست. متن ایشان همین است «مسألة: ما بين زوال الشمس إلىٰ غروبها، وقت للظهرين، و يختص الظهر من أوّله بقدر أدائها؛ و العصر، من آخره بقدر أدائها؛ و ما بينهما مشترك بينهما على المشهور، كما ستعرفه.» همه اینها را ان شاء الله به تفصیل میفرمایند. ما بین زوال شمس تا غروبش، وقت هر دو نماز ظهر است. ظهر یک وقت اختصاصی دارد. چه وقتی است؟ «مِن أول الزوال بقدر اداء الظهر» این وقت مختص ظهر است. «و یختص العصر» از آخر وقت زوال تا غروب به قدر ادای عصر که مسائلش را همه میدانید. و ما بین دو تا وقت اختصاصی وقت مشترک بین ظهر و عصر است علی المشهور که غیر مشهور داریم که آن جا حرفهایش میآید.
حالا «روايات الباب و الجمع بينها» «و أمّا ما دلّ علىٰ أنّوقت الظهر ذراع» خب ما مشکلی نداریم. اول ظهر زوال است، میگویند از نظر بحثی این طوری صاف نیست. حالا برای ما صاف است و الا از نظر استدلال و فقه و روایات یک روایاتی است که کم هم نیست که میگوید اول وقت اصلا نماز را نمیشود بخوانند. اول زوال چه کسی گفته وقت ظهر است؟ یک روایاتی است که کم هم نیست که میگوید اول وقت اصلا نمیشود نماز را بخوانند. اول زوال چه کسی گفته وقت ظهر است؟ باید صبر کنید تا ذراع بشود، قدمان بشود. میگویند این روایت را داریم. البته تا رد نشدند بگویم که مرحوم صاحب جواهر میفرمایند که تقدیم نماز بر زوال را احدی نگفته الا این که نقلی از سه نفر شده است.
عدا ما يحكى عن ابن عباس و الحسن و الشعبي من جواز تقديمها للمسافر عليه بقليل، و هو بعد انقراضه لا يقدح في إجماع من عداهم من المسلمين ان لم يكن ضروريا من ضروريات الدين.[14]
«عدا ما یُحکی عن ابن عباس و الحسن و الشعبی» اینها گفتند که «مِن جواز تقدیمها للمسافر علی الزوال بقلیل» اگر همین که وقت قلیلی به زوال مانده اما مسافر است میتواند جلو بیندازد. صاحب جواهر میفرمایند «و هو بعد انقراضه» اینها که منقرض شدند «لا يقدح في إجماع من عداهم من المسلمين» کل مسلمانها با هیچ کدام از این سه تا معیت نکردند. «ان لم يكن ضروريا من ضروريات الدين.» که قبل از زوال نمیشود نماز بخوانند. خب این برای این که اول زوال وقت نماز ظهر است که زودتر نمیشود بخوانند. اما حالا اول زوال میشود بخوانند یا نه؟ حاج آقا میفرمایند که بله روایاتی هست که ظاهرش این است که نمیشود بخوانند. اصلا هنوز وقت ظهر نشده، حالا چه کار کنیم؟ حالا پشت صفحه میگویند. من سریع رد میشوم برای این است که همه این روایات را پشت صفحه میفرمایند. «و أمّا ما دلّ علی وقت الظهر ذراعٌ» ذراع چیست؟ در روایاتش بیشتر بحثش میشود.
برو به 0:40:24
«وقت العصر ذراعان، أوقدمان و أربعة» بنظرم جلوتر هم از وافی خواندم. حالا باز هم روایاتش را میرسیم. «أوالمثل و المثلين، أوفي الظهر إلى الثلثين، أوفي الظهر قدمان، و في العصر الشطر» شطر یعنی نصف. «أوالقدم و القدمين» که روایاتش پشت صفحه میآید. این که میگوید اول زوال وقت ظهر نیست، باید نماز را عقب بیندازی چه کارش کنیم؟ میفرمایند «فلا بدّ بملاحظة العرض على عمل المسلمين من المبادرة إلى الظهر بعد التنفّل بعد الزوال؛» این روایات را بر عمل مسلمانها عرضه بداریم که چه کار میکنند؟ «مِن» توضیح عمل است، «مِن» بیان جنس برای عمل است. «مِن المبادرة» فوری اول وقت میروند نماز میخوانند، بدار میکنند، مبادرت به خواندن ظهر میکنند «بعد التنفل» یک نافله میخوانند فوری هم نماز ظهر را بعد از زوال میخوانند. «و أنّه لا يمكن أن يكون مرجوحاً غير واضح مرجوحيّته» مرجوح باشد که اول وقت نماز بخوانید اما این مرجوحیتش نزد کل مسلمانها واضح نباشد. «لا یمکن أن یکون» مرجوحی که مرجوحیتش غیر واضح باشد. «و بما في نفس هذه الروايات من الشهادة علىٰ أنّ هذه التحديدات» یعنی قامت، قدمان، ذراع. حالا قامت و اینها که بحث دیگرش است برای آن پایان وقت ظهر است، نه اولش. فعلا روایت اول را فرمودند. «علی أنّ هذه التحدیدات للجمع بين فضيلتي النفل و الفرض» اینها تدبیرات شارع بوده برای این که مردم نافله را ترک نکنند. «فمن لا أمر له بالنفل» کسی که نافله در حقش ثابت نیست، اول زوال خیلی صاف است. این روایات هم برای او نیست «كما في الجمعة» روز جمعه نافله ندارد، نافله دارد و باید زودتر بخوانند. باید قبل از ظهر نافلههای جمعه را بخوانند به جای 16 رکعت هم 20 رکعت هست. 16 رکعت را باید 20 رکعت بخواند، دو رکعتی آخری یعنی رکعت 19 و 20 چه وقتی هست؟ «قبل الزوال بقلیلٍ» که حتی بعضی تعبیر کردند «عند الزوال» یا حتی در اذان هم نخوانید، اذان که گفتند زوال شده، بگذارید نزدیک است که اذان را بگویند 2 رکعتی آخر 20 رکعت نافله ظهر را بخوانید. پس جمعه نافله نداریم. حالا که نافله نداریم همه قبول دارند که در نماز جمعه اول زوال میشود بخوانند. لذا میفرمایند «فمن لا أمر له بالنافلة» مثل نمازا جمعه «أو السفر» مسافر در روز نافله نداشت، خب این را هم اول وقت میخواند. «لا تحديد في حقّه؛» یعنی تحدیدی به قدمان و ذراع و امثال اینها که دونه دونه روایاتش میآید. من نگاه کردم دیدم همه را فرمودند لذا گفتم این جا عبارت را بخوانیم بحش مفصلترش در خود روایت است.
«و أنّ الانتظار إلى الحدّ» این که ائمه فرمودند تا حد ذراع منتظر بمان و بعدش ظهر را بخوان «ليس إلّا للانتظار للنشاط في التنفّل؛» فرجهای گذاشته باشند که با دل جمع و با نشاط نافلهات را بخوانی. گفتند ظهر هنوز مانده، تو نافلهات را بخوان. «فتكون فضيلة الجمع بين النافلة و الفريضة، أفضل من فضيلة المبادرة في أوّل الحدود للفضيلة؛» اول الحدود فضیلت چه وقتی است؟ اول زوال است. خب آن فضیلت است اما افضل این است که بین نافله و آن جمع کنید. «ففي الحقيقة يكون التوقيت، للنافلة» این وقت، وقت نافله است والا فریضه که … «و أنّه يجوز تأخير الفريضة لأجل فعل النافلة إلىٰ هذا الحدّ دون ما بعده؛» بعدش که شد دیگر فضیلت فریضه اجازه نمیدهد میگوید تا حالا نخواندی، دیگر نخوان. «فإنّه حينئذٍ يبدأ بالفريضة؛ كما أنّ توقيت الفريضة بآخر الحدّ، بمعنى أنّه لا يصلّي النافلة حينئذٍ.» بگوییم گفتند این وقت فریضه است، ذراع وقتش است، میگویند نه این که قبلش نخوان، یعنی آخر وقتش این است به نحوی که اگر نافله نخواندی حالا دیگر باید فریضه بخوانی. كما أنّ توقيت الفريضة بآخر الحدّ، بمعنى أنّه لا يصلّي النافلة حينئذٍ.» حالا دیگر وقت نافله نیست. «فما» از این جا شروع میکنند روایات را میآورند کما این که در جواهر هم مفصلتر هست. که حالا چند لحظهای که وقت هست به ترتیب میخوانیم. «فما في صحيح «الفضلاء»» در باب هشتم ابواب المواقیت وسائل شروع میشود. تعبیر فضلاء را معمولا سه تا به بالا که فضلاء و بزرگان اصحاب نقل بکنند تعبیر میکنند.
برو به 0:45:58
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ وَ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ وَ بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُمَا قَالا وَقْتُ الظُّهْرِ بَعْدَ الزَّوَالِ قَدَمَانِ- وَ وَقْتُ الْعَصْرِ بَعْدَ ذَلِكَ قَدَمَانِ.[15]
این جا فضلای خمسه هستند، 5 تا از بزرگوارهایی که همه از اجلاء هستند، در فقیه و تهذیب و استبصار هست که در وسائل نقل کردند. «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ» صدوق «بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ وَ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ وَ بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيِّ» فضلاء خمسه همگی نقل کردند از دو تا امام علیهماالسلام «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُمَا قَالا وَقْتُ الظُّهْرِ بَعْدَ الزَّوَالِ قَدَمَانِ» وقت ظهر بعد از زوال است به دو قدم. «وَ وَقْتُ الْعَصْرِ بَعْدَ ذَلِكَ قَدَمَانِ.» حاج آقا هم اشاره به همین میفرمایند «فما في صحيح «الفضلاء» عن الإمام الباقر عليه السلام» که امام صادق علیه السلام هم هستند «من أنّ وقت الظهر بعد الزوال قدمان، و وقت العصر بعد ذلك قدمان. إن أُريد منها الانتظار لآخر القدمين للظهر» یعنی باید صبر کنید تا دو قدم بشود … البته نمیدانم در فقه سنیها هم این قدم و اینها را میآورند یا اینها از اختصاصیات روایات شیعه است. آنها مثل و مثلین را دارند. ابوحنیفه ظاهرا میگوید وقت ظهر مثلین است. آن یکیها میگفتند مثل است. حالا پایانش یا ابتدائش را نمیدانم. مثل و مثلین را دارند اما این دقتی که بگوییم قدم … مرحوم فیض نقل کردند میگویند هر انسان معتدلِ متوسط به وجبهای خودش حدودا هفت وجب میشود و هر وجبی یک کف پای خودش است ولذا قد هر انسانی هفت تا قدم است. اگر قامت انسان شاخص باشد. شاخص چه؟ مبسوط، نه منکوس. یکی شاخص منکوس بود، یکی شاخص مبسوط بود. مبسوط را مرحوم شهید در شرح لمعه فرمودند، شاید توضیحش هم دادند اما منکوس را فقط اشاره کردند. فرمودند که «إحترز المصنف» از این «زیاد الفیء عن ظل المنکوس» چرا؟ چون ظن منکوس برعکس است. آن ظل مبسوط از اول زوال شروع میکند به بلند شدن، او برعکس شروع میکند. بزرگترین حد بلندیاش همان عندالزوال است. منکوس هم جورواجور متصور است، یک جورش را جلوترها عرض کردم حالا بعدا هم باز عرض میکنم. پس قامت قد انسان میشود. قدم، قدم میشود. ذراع چیست؟ متعارف ذراع دو قدم است. یعنی دو تا قدم یک ذراع میشود. خلاف آن هم حالا میشود که در روایات میآید و یک کمی هم در بعضیها اختلاف هست. گاهی به جای قامت که قد انسان است، ذراع خیلی کمتر است، گاهی هست به جای قامت ذراع گفته شده است. گاهی مثل میگویند. روایاتش هم بعدا میآید. حضرت فرمودند که میدانی چرا به جای قامت و مثل یک دفعه ذراع میگویند؟ فرمودند «کان رحل رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ذراعا» همان ذراع با قامت یکی میشود. کما این که «کان جدار حائط مسجد رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلم قبل أن یظلل قام» دیوار مسجد به اندازه قد یک انسان بود، پس قامت و ذراع خلاصه قد خود مقیاس میشود، از نظر هندسی هم همه هندسه درونِ نسب میگردد، نسب یعنی چه؟ یعنی یک ضوابط کلیهای که فرمول دارد روی تمام جزئیات مختلفه به کمّ خاص پیاده میشود مثل درجه. درجه چیست؟ یک مقیاس است، نه این که یک مسافت باشد. اما وقتی دو سانت میگوییم، دو سانت دیگر یک مقیاس نیست، این دو سانت یک چیز ثابت است، کمیت است، کمیت روشن. اما بسیاری از آن روابط هندسی این طوری نیست.
شاگرد: ذراع به اندازه همان قدمان است؟ یا ذراعان است؟
استاد: در این روایت مرتب تکرار میشود. حالا نگاه هم بکنید خود ذراع قدمانِ به حساب متعارف است.
شاگرد: همین ذراع خودمان است؟
استاد: بله اصل ذراع همین است. عمده بحثش در نماز مسافر شده است. چون میخواستند تعیین مسافت کنند در جواهر مفصل هست. ملاحظه هم بکنید، زنده بودیم ان شاء الله فردا روایات را می خوانیم.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
[1] وسائل الشيعة، ج8، ص: 416-417
[2] وسائل الشيعة، ج8، ص: 187-188
[3] همان، ص 189
[4] همان، ج 7، ص 401
[5] سورة مائدة، آیة 6 (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْديكُمْ مِنْهُ ما يُريدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُريدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ)
[6] همان
[7] سورة اسراء، آیة 78 (أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً)
[8] بقرة، آیة 150 (وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْني وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتي عَلَيْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ)
[9] سورة بقرة، آیة 43
[10] الكافي (ط – الإسلامية)، ج3، ص: 273
[11] سورة احزاب، آیة 62 (سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْديلاً)
[12] روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، ج2، ص: 399
[13] بهجة الفقيه، ص:19 – 20
[14] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 75
[15] وسائل الشيعة، ج4، ص: 140-141