1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(۵۵)- ١٣٩٨/١٠/٠٨ – استاد یزدی زید عزه

درس فقه(۵۵)- ١٣٩٨/١٠/٠٨ – استاد یزدی زید عزه

تحلیل ماهیت پول و تورم
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=5393
  • |
  • بازدید : 41

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ۵۵: ١٣٩٨/١٠/٠٨

لو اقترض دراهم ثم اسقطها السلطان

اگر فرمایشی از نکاتی که مرحوم شیخ گفتند شما هم چیزی به ذهنتان آمده، برای ما بفرمایید. اگر نه به مکاسب برگردیم.

شاگرد: در بحث قرض که فرمودید، در جواهر مطرح شده که اگر مالی را قرض بدهد، بعد از رونق بیفتد یعنی آن سکه سلطانی از رونق بیفتد، اینجا فرمودند که نمی خواهد جبران کند …

استاد: جلد 25، صفحه 66، المسالة التاسعة. در متن شرایع نیست. خود صاحب جواهر به مسائل صاحب شرایع اضافه کردند. لو اقترض دراهم ثم أسقطها السلطان و جاء بدراهم غيرها لم يكن عليه إلا الدراهم الأولى، همانی که قرض گرفته. اینجا از حیث روایات، مختلف است. وفاقا لصريح جماعة و ظاهر آخرين، لإطلاق الأدلة، و خصوص الصحيحين ، و خلافا للصدوق في المقنع، فأوجب التي تجوز بين الناس، للصحيح أيضا، ببینید الان مشهور استقرار فتوا و مساله تاسعه در این است که وقتی اسقطه السلطان، شما همانی را که گرفتی باید بدهی. روایاتی هم مقابل آن هست که وقتی سلطان اسقاط کرد، چه چیزی را می خواهی به او برگردانی؟ اسقطه السلطان. باید آن دراهمی که بین مردم رایج است بدهی. اگر بخواهید باید برای این یک جلسه مستقل بگذاریم، چهارتا روایت است که این ها را باید هر کدام … ایشان مفصل وارد نشدند، فقط اشاره کردند.

شاگرد: بحث قیمت سوقیه را کلا مطرح کردند، ظاهرا موافق این نیستند که جبران قیمت سوقیه بشود. مثالی که شما فرمودید کلا مالیت آن برداشته می شود. یعنی کنار رودخانه بخواهد آب را پس بدهد، اصلا شاید ارزشی واقعا نداشته باشد. اما در جایی که ارزش آن کم شده باشد این بیان شما بیاید، به نظر یک مقداری متفاوت است.

استاد: این چهارتا روایت باید با هم جمع بشود. الان فضا، فضای تعارض است. این می گوید رایج، آن می گوید همان قبلی را بده. در جمع همین روایات چه بسا ما قرائنی بتوانیم پیدا کنیم که حتی آن روایتی که می گوید اسقطها السلطان لیس علیه الا الدراهم الاولی، در شرایط خاص معنا داشته باشد. و الا …

شاگرد: امکانش هست که قیمت اولی بالاتر باشد؟

استاد: نه، اسقطه السلطان یعنی از رواج می افتد. یعنی الان نقره است، اگر کاملا صفر می شد و فلوس بود که حضرت می فرمودند لو اقرضها فلوس. فلوس یعنی وقتی که از رواج می افتاد، ارزش آن صفر بشود. یک فلزی است، در بیابان می اندازند می روند. اگر آنطور باشد، درهم و دینار، طلا و نقره است. خود ماده‌ی طلا و نقره ارزش  دارد. مسکوکش رواج پیدا می کند، یعنی پول رایج می شود. الان دراهم یعنی پول نقره‌ای در بازار رواج دارد، به عنوان پول دارند استفاده می کنند. یکی از خصوصیات پول در آن هست. پس این اسقطه السلطان یعنی رواج آن از بین می رود. یعنی در آن بازار و بلاد به عنوان پول رایج از آن استفاده نمی شود. ارزش پولی و ثمنی ندارد. در چند تا روایت از حضرت سوال می کند. در یکی حضرت فرمودند که همانی را که گرفته باید پس بدهد. قرض بوده دیگر،او قرض گرفته بوده، همان را پس می دهد. اما در روایت دیگر حضرت فرموند آنچه که بین مردم رایج است، ارزش مبادلی دارد را باید پس بدهد.

 

برو به 0:05:10

آیا این روایات متعارض هستند یا قابل جمع هستند؟ ممکن است یک روزی همه را بیاوریم بالدقه بخوانیم، اینجا مرحوم صاحب جواهر نیاوردند، چهارتا روایت است، شاید هم بیشتر از چهارتا بود. قرض چون خیلی دقیق است می خواهند که مثل خودش باشد. ضمان مثل یا قیمت. وقتی هم که مثل بود نوبت به قیمت نمی رسد. این روایت می گوید این دراهم مثلی است. ارزش قیمی هم ربطی به قرض ندارد.

یک مثال عرض کنم. کسی یک گوسفندی را با شرایط روشن قرض می گیرد، یعنی توصیف این گوسفند کاملا معلوم است. خصوصیات و وزن آن کاملا مشخص است. عین همین را بعدا پس می آورد. اگر به عنوان مثلی فرض بگیریم. یا مثلی های خیلی واضح‌تر، مثلا یک صاع گندم با وصف خاص قرض می گیرد. بعد همین یک صاع گندم را در شرایط متعارف پس می آورد. ولی قیمت سوقی تفاوت کرده، یعنی مثلا پارسال گندم گران تر بوده، امسال ارزان تر است. می گوید که من گندمِ گران را به تو قرض دادم، شما گندمِ ارزان را می خواهی به من پس بدهی؟ اینجا با آن نگاهی که من برای قرض عرض کردم، نمی تواند بگوید باید قیمتش را حساب کنی. مثلا حالا باید یک صاع و نیم به من پس بدهی. اینطور چیزی نداریم وقتی که مثلی است و دارد می آید پس بدهد.

قیمی هم بحث‌هایی دارد. قیمی چه وقتی؟ یوم القبض؟ یوم الاداء؟ اعلی القیم؟ اعلی القیم را برای غاصب می گویند. احدی نگفته که مقترض باید اعلی القیم را بدهد. نوعا قیمت یوم الاداء را می گویند. همان روزی که می خواهد پس بدهد، ببینیم چقدر می ارزد. قیمت یوم الاداء را به مقرض پرداخت کند.

 ارزش مصرفی حقوقی؛  مناط مالیت عین مقروضه

با این شرایط آن چیزی که عرض من است این است که آن مالیتی که عین مقروضه دارد باید محفوظ بماند. و مالیت اعم از قیمت سوقیه است. رابطه قیمت سوقیه با مالیت عام و خاص است. یعنی انواعی از ارزش ها در مالیت یک شیء هست. و چون در قرض مالیت او به عنوان ارزش معاوضی سوقیه منظور نبوده، بلکه ارزش مصرفی او مدنظر بوده، الان هم باید یک چیزی بیاورد که تغییر ماهیت حقوقی نداده باشد. الان هم ماهیت او را به عنوان یک ارزش مصرفی داشته باشد. در مثال ما، مقرض پارسال در خانه خودش یک صاع گندم را نان می کرد و می خورد. الان هم که شما یک صاع گندم را به او پس می دهید، می گویید آن چیزی که پارسال قرار بود نان بکنی و بخوری، حالا نان بکن بخور. گندمی که برای نان کردن و خوردن است هیچ تفاوتی ندارد که در بازار هزار تومان باشد یا پنج هزار تومان باشد. او می خواهد نان درست کند و بخورد. پس ببینید مال را به او برگردانده، مالی که الان نیاز به آن دارد برای نان درست کردن. به خلاف آن لیوان آب، لیوان آبی که عرضه اش مستوعب می شود، الان طوری است که دیگر هیچ مالیت حقوقی‌ای آن آب ندارد چون الان مثل هوا شده، همه دارند. اما اینجا نه، گندمی که می آورد برای آن کسی که تحویل می گیرد ارزش دارد. چه ارزشی؟ نه ارزش قیمت سوقی که برای گندم حیثی است، بلکه آن ارزشی که مدنظر مقرض و مقترض در وقت اقراض بود.

 

برو به 0:09:27

رهن وثیقه للدین

و آن فرمایش شما که مقرض دارد اقدام می کند، اقدام او بلاریب واضح است. بر کار خیر اقدام می کند، بر چیزی که مطلوب شارع است. در متن شرایع هم در ابتدای کتاب القرض به این اشاره شده، فرمودند[1] و فی القرض اجرٌ ینشأ من معونة المحتاج تطوعا، یعنی در متن تعریف قرض که به عنوان «عقدٌ» از آن فارق شدند، دارند توضیح می دهند این اقدامی را که شما فرمودید. این اقدام مشکلی ندارد اما دقیقا به عوض. یعنی اقدامی می کند اما اینطور نیست که ما علی المحسنین من سبیل. بگویند آقا خودت اقدام کردی، می خواستی نکنی. مثل بیع نیست. مقرضی که اقدام به خیر کرده، شارع به او اجازه داده که کاملا برای پس گرفتن عوض، محکم کاری کند.

رهن در فقه چیست؟ وثیقة للدین. می گوید تو که اقدام به خیر می کنی چرا اسب من را می گیری؟! چرا ماشین من را می گیری؟! شارع فرموده. شارع فرموده شما مقرضی و اقدام بر خیر می کنی، اما محکم کاری کن. استیثاق. بگو من عینی را از تو می گیرم که اگر ندادی، بروم بفروشم. دیگر بالاتر از این؟ شارع تجویز کرده. استیثاق یعنی مقرض کاری بکند که حتما مقترض نزد او بیاید. بیاید، نه اینکه پس بیاورد. یعنی وقتی وثیقه می گیرد چه چیزی عملا می گوید؟ می گوید اگر پس هم نیاوردی، من دارم. خودش پس آمده، می روم می فروشم.

تورم

شاگرد: خودتان مستحضرید که در علم اقتصاد می گویند که اگر قیمت یک چیزی  گران بشود، اصطلاحا تورم صدق نمی کند. تورم یک ملاک های کلی دارد. الان در روایت دارد که یک سالی در مِنا شاة کم شد، خب این تورم نبوده. آیا واقعا می شود اثبات کرد که تورمی که امروز در جامعه ها هست، ممکن است در زمان صدور روایات اصلا چنین فضایی نبوده که تورم فاحش به شکل امروزی باشد. لذا  «لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ»[2] به نظر شما با آن نمی شود استناد کرد. همین که می فرمایید او بتواند کامل آن حق را استیفا بکند.

استاد: ببینید تورم خودش چیزی جدای از آن قانون معروف عرضه و تقاضا نیست. جریان قانون عرضه و تقاضا در خصوص پول رایج، تورم می شود. لذا متعلق تورم، پول است. در کالاها ما تورم نداریم. در کالاها قانون عرضه و تقاضا متناسب با خودش اعمال می شود. خب در پول چطور اجرا می شود؟ پول عرضه اش که زیاد شد، تورم می شود. یعنی وقتی نقدینگی بالا می رود، نقدینگی‌ای که در دست مردم می تواند به وفور یافت بشود، عرضه زیاد شد، ارزش ریال پایین می آید. خیلی جالب است حتی گاهی در خود دلار یا پول های کشورهای مختلف یا ریال اقتضای تورم نیست اما در عرضه عملی اسکناس، صِرف اسکناس ، تورم می تواند رخ بدهد. یعنی ارزش ریالی‌ای که خود پول دارد، با اسکناسی که مبرز آن ارزش های اقتصادی صاحب کشوری است که ریال را دارد، بدنه‌ی اسکناسی که مبرز آن هست، ولو دیجیتالی باشد و بدنه اسکناس هم نباشد، با تورم خود نقدینگی تفاوت می کند. شما گاهی بدنه اسکناس را زیاد عرضه می کنید، گاهی کم عرضه می کنید. مثلا ممکن است برای یک کشوری از نظر ارزش ریالی تورم حاصل بشود، اما کنترل می کند و بدنه اسکناس را به دست دیگران نمی دهد. یعنی پیش خودش نگه می گیرد، ذخیره می کند. خب الان زمینه تورم فراهم است، با این که زمینه تورم فراهم شده کشوری اسکناس را نگه دارد و به دست مردم ندهد که قدرت خرید آحاد مردم بالا برود. اسکناس عرضه نشود، دوباره با یک ترفندی برگردانند. خلاصه تورم یک چیزی نیست که امروز باشد، دیروز نبوده. نه این همیشه می تواند باشد. جریان قاعده عرضه و تقاضا در پول است.

 

برو به 0:14:56

حالا اگر در یک محیطی یک کالایی پول شد، قبلا عرض کردم نقش پول را چیزهای مختلف می تواند انجام بدهد.

شاگرد: مثلا نمک.

استاد: بله مانعی ندارد، مثلا نمک در یک محیطی فرض بگیریم آن قدر شرایطی پیدا کرده و زیاد شده که به منزله پول شده. قبلا عرض کردم که مهمترین مشخصه پول این است که ما به القیمة است، ما به القیمة هست نه خودش. نگوییم این نمک چقدر می ارزد. هر چیز دیگری را که بخواهیم، می گوییم چند نمک می ارزد. ما به القیمة باشد و وفور داشته باشد. یعنی حتی چیزی که ما به القیمة باشد ولی سهل التبدیل نباشد، مردم رغبتی در آن نداشته باشند، وفوری نداشته باشد که بتوانند سریعا با آن کار را انجام بدهند، به دست بیاورند و خرجش کنند. آن هم نقش پول را نمی تواند ایفا کند. وفورِ به اندازه نیاز مردم یعنی عرضه متناسب با تقاضا را به نحو خاص خودش برای جریان امور داشته باشد. این یک چیزی است که قوامِ کار است. خب حالا در تورم واقعا ارزش یک کالایی پایین می آید. ما در تورم می گوییم اجناس گران می شود، تعبیر برعکس داریم. واقعیت اینطور نیست.

شاگرد: ما قدرت خریدمان کم می شود.

استاد: ما قدرت خریدمان کم نمی شود. درست مثل این است که کسی هزار تومان داشته باشد، صبح بیدار شود و ببیند پانصد تومانش گم شده. خود پول کم شد. یعنی واقعا این طور است که کسی که پولی دارد وقتی تورم می آید … تعبیری دارند می گویند مالیات غیرمستقیم، یعنی آن هایی که متوجه باشند تورم دارد چه کار می کند، می بینند دارند جمع می کنند. می گویند مثلا امروز برای مالیات از هر حساب بانکی هزار تومان برمی داریم، این مالیات مستقیم می شود. اگر پشتوانه اش اسکناس چاپ کنند همین کار دارد می شود. یعنی دقیقا مثل این که هزار تومان از هر حسابی بر می دارد، این تورم غیر مستقیم می شود. آن مستقیم است همه به چشمشان می آید. می گویند از حساب ما هزار تومان برداشتند. اما آن دیگری را نه نیازی دارند بگویند، نه این ها می فهمند. وقتی اسکناس چاپ می کند عملا دارد ارزشش کم می شود.

این ها چیزهایی است که در فنون اقتصادی که حالا ما خیلی وارد نیستیم، برای آن هایی که متخصص کار هستند واضح است. این حالا برای تورم که شما فرمودید، ریختش این است، چیز جدایی نشده. در قدیم نه، درهم و دینار خودش ارزش نفسی داشته. هیچ وقت به صفر نمی رسیده، ولی وقتی رواج پیدا می کرد مردم راحت تر تحویل می گرفتند.

 مناط قرض؛ ارزش مصرفی حقوقی نه ارزش معاوضی

خب حالا اسقطه السلطان چه کار کرد؟ سلطان آن را از رواج انداخت. از ارزش که نینداخت. در دو روایت است که حضرت فرمودند همانی را که قرض گرفتی باید پس بدهی. مثل گندم که الان عرض کردم. او یک صاع گندم قرض گرفت رفت آرد کرد و نان درست کرد. همان گندم را پس می آورد می گوید شما هم این را نان کن و بخور. یعنی ارزش حقوقی و مصرفی او با نگاه مالیت، مالیتِ اعم از ارزش مبادلی، ارزش سوقی. این که دارد، هیچ تفاوتی نکرده. مقرض و مستقرض هم که نظر به بازار نداشتند. نظر به مصرف بود. بله، اگر فرض گرفتیم که ارزش مصرفیِ حقوقی او صفر شد، مثل آبی که مثال زدیم، آنجا دیگر ینقلب الی القیمة. باید قیمت را پس بدهد. اما گندمی که یک صاع پس می آورد از حیث نیاز به خوردن آن که تغییر نکرده. اما کنار آب می گوید من چه کار به لیوان آب تو دارم. خودم راحت برمی دارم. اما گندمی را که بخواهد نان بکند، به گندم او نیاز دارد. یعنی آن وفوری را ندارد که مثل هوا هر لحظه اراده کرد، گندم فراوان باشد. قرض را می آورد پس می دهد، هیچ مشکلی هم ندارد. بگوییم پارسال گندم گران بود، خب باشد. من مثل گرفتم، مثلی است. مثل هم پس آوردم. عین خودش است، هیچ مشکلی هم ندارد.

 

برو به 0:20:09

شاگرد: حتی اگر فاحش باشد؟

استاد: بله، در قرض مادامی که ارزش، آن طوری باشد که دیروز …

شاگرد: یعنی تا صفر نشده یا نه، اگر نزدیک صفر هم شد …

استاد: نه نزدیکی که دیگر عرف عقلا واقعا همه می خندند …

شاگرد: این اتفاق می افتد، یک سال مثلا پیاز گران می شود، همه می روند پیاز می کارند. سال بعد آن قدر فراوان است که اصلا کسی نمی آید از روی زمین جمعشان کند ببرد. این ها زیاد اتفاق می افتد. به این معنی نیست که قیمتش صفر است.

استاد: نکته قرض این است که اگر نگاه به مالیت و ارزش معاوضی بود، خود قرض در ابتدا به ساکن محکوم به شکست بود. چرا؟ چون للاجل قسطٌ من الثمن. می گوید من امروز خود کالا را به تو می دهم، می خواهی یک سال بعد کالا را به من بدهی. کالایی که یک سال بعد می دهی، یک سال زمان برده، للاجل قسطٌ، شما پس داری کمتر می دهی. و حال آن که چون اقدام بر خیر است اصلا قوام قرض به این است که این اجل باید لِلّه باشد. شما فقط باید ارزش مصرفی‌اش را نگاه کنید، مثلش را پس بیاورید. پس معلوم می شود در ابتدا اصلا نظر به این قیمت بازار نبود. مقرض نظر به او نداشت. می خواست خودش بخورد. الان هم که پیاز را برای وی پس می آورد، او می خواهد دیگش را راه بیندازد و پیاز بخورد. چه فرقی می کند برای مقرض که الان برود از بازار پیاز را بخرد یا پیازی که تحویل گرفته را بخورد؟

مثلی یا قیمی بودن پول

شاگرد: در مورد پول چه طور؟

استاد: پول هم همین طور است. اگر تفاوت فاحش نیست و عرف می گوید همان پول را دارد پس می دهد، آنجا هم باید خودش را بدهد چون پول مثلی است نه قیمی. درهم و دینار مثلی هستند …

شاگرد: در واقع به فرمایش شما ارزش مصرفی پیاز در این یکسال تغییری نکرده و همان خوردن است. اما وقتی پول را می خواهد به شخص دیگری بدهد، مصرف این پول، قدرت خریدش است. بنابراین اگر این قدرت خرید تغییر کرد، به همان تناسب بایستی مقداری که پس می آورد متفاوت باشد. منظورتان این است؟

شاگرد2: فلوس را می فرمایید مثلی است؟

استاد: نه، خود درهم و دینار. علی المشهور. اینطور یادم است.

شاگرد2: پول امروز مثلی است؟

استاد: فعلا باید روی آن فضای درهم و دینار فتاوی را در نظر بگیریم، بعد از محدوده فتاوی بیاییم روی پول های دیگر تطبیق کنیم. درهم و دینار علی المشهور – این طور من یادم است- مثلیان بودند. خب مثلی یعنی چه؟ یعنی وقتی گرفت، مثلش را پس می آورد. پول امروز با این خصوصیاتی که هست مثلی است یا قیمی است؟ اگر قیمی است، قیمت به چیست؟

شاگرد: اگر مثلی است به چیست؟

استاد: مثلی که خودش را پس می آورد. اگر هزار تومان مثلی شد، شما هزار تومان پس می دهید. اگر قیمی است مابه القیمة اش چیست؟ از کجا می فهمیم که ما به القیمة چیست؟

شاگرد2: در واقع خودش است.

شاگرد: بگوییم مثلی است ولی مثلِ در قدرت خرید. همان فرمایشی که شما قبلا داشتید …

استاد: چون ارزش های افزوده‌ی جنس ها و شرایط خارجیِ اجتماعی برای هر کالا متفاوت می شود، الان هم که تورم را می خواهند حساب کنند، چاره ای ندارند که سبد کالا تنظیم کنند. آن هم یک کالاهای خاصی، نه کالاهایی که تفاوت می کند. گاهی می بینید زمین یک دفعه طبق قانون عرضه و تقاضا، بالا می رود، پایین می آید. سکه بالا می رود، پایین می آید. گندم بالا می رود، پایین می آید. کالاها فرق می کند. چرا؟ به خاطر شرایطی که خشکسالی می شود و یا آفت می زند و … راجع به آن کالا امری رخ می دهد که ارزش سوقی آن بالا و پایین می رود. این تورم نیست. خب در پول، وقتی می گویند 1000 تومان به او قرض دادم، هزار تومان تورم پیدا کرده. یعنی چه تورم پیدا کرده؟

 

برو به 0:25:01

شاگرد: قدرت خریدش کم شده.

استاد : قدرت خرید یعنی چه؟

شاگرد2: الان قابل اندازه گیری است، مثلا می گویند یک سال پیش که هزار تومان بوده، الان همان هزار تومان، پانصد تومان است.

استاد: چرا می گویند؟ باید روی میزانی بگویند دیگر.

شاگرد3: بر اساس گرمِ طلا مثلا می گویند. مثلا می گویند شما با این مبلغ این قدر طلا می توانستی بگیری، الان یک پنجمش را می توانی بگیری. یا با ارز خارجی می سنجند.

استاد: ببینید مشکل این ها همین است. وقتی با طلا می سنجند، الان با نقره اگر بسنجند. طلا یک قیمتی دارد، نقره هم یک قیمتی دارد. اما شما می بینید گاهی افت و خیز قیمت طلا در سطح کلان، با نقره تفاوت می کند. اگر مقصود شما این است که با کالا بسنجند، خب چرا با طلا بسنجند؟ که یک دفعه بازار سیاه و بازار سفید پیدا کند. با نقره بسنجند که آن را ندارد. یعنی طلا فی حد نفسه به عنوان یک کالا نمی تواند مبرز پایین آمدن قدرت خرید ریال باشد. واقعا اینطور است.

شاگرد: در دقائقش است دیگر. در این که مثلا یکان سقوط چه قدر است را نمی دانیم ولی در دهگان و صدگانش مثلا مشخص است.

استاد: الان ما نمی خواهیم کارمان را حل کنیم و از تحیر در بیاییم. می خواهیم بحث علمی اش را حل کنیم. بحث علمی این است که اول مشکل را بفهمیم، یک وقتی اصلا مشکل بر ما جلوه نمی کند. مشکل این است که خود ریال الان در بین عرف ما، مابه القیمة است. می گویند این چقدر می ارزد؟ می گویند یک میلیون تومان. یعنی اصلا ما به القیمة خود ریال است. حالا بگویید تورم، مردم این را نمی فهمند. فقط می بینند جنس ها گران شد. لذا هم برعکس می گویند، می گویند اجناس گران شده. نمی گویند که این یک میلیون … آن را باید اهل فن بگویند که چیزی شده که قدرت خرید این پایین آمده.

خب پس الان ما مشکل داریم، مشکل ما چیست؟ مشکل ما این است که پول، ریال است. مابه القیمة ریال است. ولی قدرت خرید که شأنی از شؤوناتِ پول است تغییر می کند، ما باید در قرض چه کار کنیم؟ الان وقتی پول را قرض می دهد، مابه القیمة کجاست؟ ما به القیمة خودش است. وقتی خودش است از یک طرف یک شأن دیگری مابه القیمة دارد که قدرت خریدش است. آن تغییر می کند ولی خود این ارزش اسمی اش تغییر نمی کند. ارزش وصفی و قدرت خریدش تغییر می کند، ارزش اسمی اش همان یک میلیون تومان می ماند. این جا باید چه کار کنیم؟ میزان قرض را، ارزش مصرفی‌ای که نظربود را به چه چیزی قرار بدهیم؟ به آن قدرت خرید قرار بدهیم؟ یا به آن چیزی که دستشان می آید؟ این جا خب نظرات هم مختلف است. یک احتمالی مدتی پیش من عرض کردم که پول نه عین باشد، نه ذمه. اصلا خودش یک نحو نماد است. این اسکناس نماد ارزش است. شما بیایید این نماد را چطور ارزش گذاری کنید؟ بگویید نسبت به طلا. واقعا نمی توانید قدرت خرید، آن چیزی که برای ریال است را با صِرف طلا بدست بیاورید. چرا؟ چون طلا در بازار روال خاص خودش را دارد. یک دفعه بالا می رود در حالی که اجناس دیگر گران نشده. شما میزان را طلا قرار می دهید، دارید به مستقرض ظلم می کنید. می گویید در زمانی که می داد این قدر طلا بود، هیچ کدام از اجناس دیگر گران نشده اما طلا به خاطر شرایط خودش چقدر بالا رفته. ظلم به مستقرض می شود.

شاگرد: خود سهل الوصول و سهل التحصیل بودن.

استاد: خود سکه های طلا، بله.

شاگرد: کار دولت است دیگر، تا بیاید در مسکن تاثیر بکند شش ماه می کشد.

استاد: نه، در عرف بدنه جامعه یکی از نکاتی که بسیار مهم است، آن واحدهایی که می خواهد طبق او رد و بدل بشود، بالا و پایینش خیلی مهم است. چرا سرمایه های سرگردان زودتر سراغ سکه می رود تا سراغ خانه؟ وجهش روشن است. چون ارزش واحدهای سکه کمتر است. اما اگر کسی بخواهد خانه بخرد باید مقدار زیادی پول بدهد. خب نوعا ندارند. اما پول های سرگردانی که در دست مردم است، این پول ها به ازای یک سکه می تواند قرار بگیرد، می رود سکه را می خرد. این که شما فرمودید هست ولی یکی از چیزهایی که در … لذا آن هایی که متخصص اقتصاد هستند می فهمند که الان در بدنه مردم چطور پول پخش است. نقدینگی به صورت یکجا دربعضی حساب های خاص است یا نه، نقدینگی پخشِ در بدنه مردم است؟ نقدینگی که مقدارش معلوم است. اگر یکجا باشد می بینند در این شرایط خانه خیلی خوب می تواند بالا برود. چرا؟ چون کسانی که این پول یکجا را دارند، می توانند خانه بخرند. می روند خانه می خرند.

 

برو به 0:30:12

شاگرد: زمین می خرند.

استاد: زمین بالا می رود. اما اگر توزیع نقدینگی به صورت یکجا در جاهای خاصی نباشد، پخشِ در دست همه باشد، یک اجناس خاصی است که مردم هجوم می برند به سوی آن‌ها که آن ها را بخرند. یک جهت نیست. منظور من این بود که صرف سهولت نیست. خیلی ظرافت کاری دارد. مثلا ماشین. ماشین بین خانه و سکه است. نه به ارزانی سکه است نه به گرانی خانه است. می بینید توزیع نقدینگی طوری است که به سمت ماشین هجوم می آورند. یعنی می بیند ماشین را می تواند بخرد، سکه باید متعدد بخرد و … همه اش حیثی است.

شاگرد: پول را می فرمودید، بین مثل و قیمت داشتید توضیح می دادید.

استاد: حالا اگر مابه القیمة این است، شما نسبت به پول های دیگر که گفته شد مثلا با دلار بسنجیم، خب خود آن هم همین است. یعنی دلار دست یک عده دیگری است، شبیه کاری که در بازار با طلا می شود آن‌ها با دلار انجام میدهند. اصلا پول فیات اولین بار توسط دلار انجام شد. یعنی از کل دنیا هزینه خودشان را جمع کردند. چاپ پول فیات برای آمریکا معنایش همین بود. واضح است. یعنی به همه مردم گفتند که ما ضرر کردیم، از همه شما مالیات می گیریم، از همه کره زمین. چرا؟ چون دلار پخش بود، پولی که پخش است وقتی آن ها به صورت پول فیات چاپ می کنند یعنی ارزش آن دلاری که در دست همه بود مدام پایین می آید. از همه یک مقداری می گیرند.

شاگرد: دزدی محترمانه.

استاد: بله، محترمانه!

شاگرد2: این که الان روشن است. اقتصاد دنیا روی دزدی می چرخد. مشکل تورم ایران در این چهل سال، بیشتر روی همین جنگ ایران و آمریکاست.

استاد: حاج آقا (آیت الله بهجت) زیاد می فرمودند که به یک آقایی حمله کردند و داد و فریاد که چه کردی؟ چرا آنجا دروغ گفتی؟ می گفتند خیلی وارد بود در این که مدیریت بکند که کجا دروغ بگوید، کجا آن طرفش را بگوید تا به آن چیزی که می خواهد برسد. گفت ببینم با من دعوا داری یا با این که دروغ گفتم؟ اگر با من دعوا داری خب دعوای شخصی می شود. اگر با دروغی که گفتم دعوا داری، خب دنیا دارد با دروغ می گردد. من هم همراه دنیا … این را زیاد می گفتند. اگر با من دعوا داری، بیا مرافعه کنیم اما اگر با دروغ دعوا داری که دنیا با دروغ می گردد.

اصل در اعیان؛ مثلیت یا قیمیت

شاگرد : بالاخره قضیه چطور شد؟

استاد: اولین گام  این است که احساس کنیم مشکل کجاست؟ ما باید چه کار کنیم؟

شاگرد: اصلا باید ببینیم اولا مثلی است یا قیمی است؟ اگر مثلی است، مثلش چیست؟ خود حضرتعالی فرمودید اسکناس یک چیز دیگری است. الان مثلا فرض بفرمایید یک عددی داریم که روی اسکناس نوشته. فرض کنید از کسی یک اسکناس ده هزار تومانی قرض گرفتم، وقتی بخواهم ادا کنم حتما معلوم نیست که یک اسکناس ده هزار تومانی به او پس بدهم. مثلش آیا آن هست؟ یا نه مثلش آن عدد است؟ آن عدد چیست؟ خود آن عدد چیزی است که با اسکناس های متعددی دارد ادا می شود. پس نشان می دهد خود آن اسکناس ها که موضوعیت ندارد. خود آن عدد هم مثلا می خواهند 4 صفرش را بردارند. پس بنظر می رسد رفتن به سمت این که خود اصل پول، در واقع همان چیزی که خود حضرتعالی قبلا مطرح فرمودید که در واقع قدرت خرید است و آن قدرت خرید هم تابع این بازی ها نیست. وقتی هم که کسی پول را گرفته، مثلش می شود مثلِ قدرتِ خریدی آن.

استاد: خب ببینید فضا از نظر کلاس فقه، فضای سنگینی است. ما تا بخواهیم این گام ها را برداریم باید مقدماتش واضح بشود. این که من عرض می کنم باید اول مشکل را بشناسیم، مقدماتش که واضح شد می شود تصمیم گیری کرد و استظهار صحیح از ادله کرد. و الا قبل از این که مشکل را ما تصورش کنیم، هر راه حلی ارائه بدهید، چون قبل از تصور مشکل بوده، راه حل موقع خودش را واقع نمی شود. جای خودش را باز نمی کند. قبل از این که به حرف شما را برسیم این سوال را مطرح کنیم: وقتی یک عینی در معاوضه یا انواع چیزها جا به جا می شود، در یک نقل و انتقال، در رد شدن عینی فی ایدی الناس، اصل در آن مثلیت است یا قیمیت؟ این سوال فقهی خوبی است، به نظرم هم در کتب فقهی دیدم. من به گمانم برعکس پایه گذاری شده. الان از شما سوال می کنم ببینم ابتداءً چه می گویید؟علی الید ما اخذت حتی تودی، این «ما» …

شاگرد: ظاهرا مرحوم شیخ که بیشتر به سمت مثلی بودن می روند.

 

برو به 0:35:55

استاد: بله نوعا همین است. الان هم من می خواهم تقریر مثلیت بکنم. ببینید فطرت کار این است که اصل در ضمان، مثلیت است. علی الید ما، این ما یعنی عین. خودش را بردی، خودش را پس می آورید. بقاء العین، ضامن هستید. ضمان عین یعنی خودش را می آورید. اگر عین نبود مثلش را می آورید. اولین مصداق «ما» این است که مثل عین را بیاورید. خب حالا اگر «ما» نشد این دفعه می روید سراغ سوق و بازار و قیمت و ببینیم چند می ارزید.

حالا مثلی که ما اینجا می گوییم، این هایی که این چند روز کم کم واردش شدیم، اگر درست باشد، الان یک سوالاتی را می توانیم مطرح کنیم و روی آن فکر کنیم. وقتی می گوییم یک عین ضمانش به این است که مثلش را بیاورید، مثل یعنی بدنه فیزیکی که خدا آفریده؟ مثلش را بیاور. مثل یعنی بدنه فیزیکی که خدا آفریده. نگاه در فقه وقتی می گوییم مثل این است؟ مثال لیوان آب. خب لیوان آب کنار رودخانه با لیوان در بیابان مثل هم هست. از چه حیث مثل هم هست؟ از آن حیثی که لیوان آبی است که خدا آفریده. جسم سیالی است. خنک بودنش هم برابر است، نوشیدنش هم یکی است.

من می خواهم عرض کنم اگر ما در فقه می گوییم مثل، از این مثل ما مقصودی داریم. صرفا بدنه فیزیکی که خدای متعال او را به عنوان یک جسم خارجی آفریده، در فقه آن اصلا مقصود نیست. کلمه مثل را برو از مردم بپرس ببین به چه چیزی مثل می گویند؟ خود عرف نگاه می کنند که کلمه مثل در چه بستری دارد به کار می رود. وقتی مثل در بستر حقوق است، معاوضات است، مبادلات است، اموال است، در این بستر وقتی کلمه مثل می گوییم، غلط است که این را به معنای بدنه فیزیکی معنا کنیم. یعنی یک مفهوم لغوی را با یک مفهوم حقوقی فقهی داریم مخلوط می کنیم. مثلی که در فقه می گوییم جای خودش را دارد. حالا الان سوال را تکرار می کنیم. وقتی یک عینی دست به دست می شود اصل در آن مثلیت است یا قیمیت ؟

شاگرد: باید استیفای غرض باشد، در استیفای غرض مساوی باشد.

شاگرد2: غرض حتما با قیمی حاصل می شود. یک حدی از غرض با قیمت حتما تضمین می شود.

استاد: عین فقهی چه شد؟ عین فقهی صرفا پیکره فیزیکی نشد. یک چیز دیگری هم در کار است.

شاگرد: بستگی به حیث زمان و مکان هم دارد.

استاد: یعنی در این ها خیلی چیزها دخالت می کند تا مثل حقوقی بشود. مثل حقوقی چیست؟ الان ما می خواهیم دست بیاوریم. چرا فقها فرمودند اصل مثلیت است؟ یک جواب این است که بگوییم … غیر از این است که ما الان سر پول مشکل نداشتیم؟ خود پول مابه القیمة است . مدام می بینیم افت و خیز دارد. با دلار بسنجیم مشکل دارد، با طلا بسنجیم مشکل دارد، خودش هم که کم و زیاد می شود، تورم در آن می تواند بیاید. شارع چه کار کرده؟  گفته یکی از بهترین راه ها برای نوع کالاها چیست؟ محافظت بر آن بدنه فیزیکی است که او حامل ارزش حقوقی است. آن چیزهای خارجی می آید طاری می شود. به اقتضای اولی بهترین چیزی که آن جعبه‌ی ارزش را می تواند حفظ کند، خود بدنه فیزیکی است، یعنی مثل. یعنی شما وقتی مثل را می آورید، مثل است که می تواند به بهترین وجه بر آن ارزش مالی محافظت کند.

 

برو به 0:40:58

تحلیل مالیت و ارزش معاوضی

شاگرد: یعنی فقها منظورشان آن ارزش حقوقی بوده، اما برای تعبیر از آن بهترین راه را مثل دانستند؟

استاد:  یعنی نظر فقهی نمی تواند به بدنه فیزیکی باشد. اصلا اقتضای طبع فقه این است. اما چرا مثل را جلو انداختند؟ چون مثل در شرایط عادی بهترین مبرز است، بهترین حافظ آن ارزش است. و لذا وقتی نشد، الان از مثلیت در می رود یعنی چه؟ یعنی این کالا طوری نیست که مثل هم باشند و محافظ آن ارزش باشد. این دفعه می گویند سراغ واسطه برو. واسطه چه بود؟ پول. پس قیمت فرع می شود. چرا؟ فرع یعنی چیزی است که مابه الارزش است، ارزش سوقی را با او می سنجیم. حالا برویم ببینیم چند می ارزد؟ اگر این طوری نگاه کنیم بعض آثاری که بعدا در کلاس بر مثلی و قیمی بار می شود، بار نخواهد شد. بعض آثارش بار نمی شود. چرا؟ چون ما نگاهمان به مثل به عنوان مثل منطقی و فلسفی و کلامی و مثل عرفیِ فیزیکی نبود. نگاهمان به مثل، نگاهِ مثلِ فضای مالیت بود. مالیت انواعی دارد. یکی مالیتی که عین را بماهو عین از حیث مورد غرضِ نوع قرار گرفتن نگاه می کند، یکی مالیت او ازحیث معاوضه را نگاه می کند. یعنی وقتی می خواهید تعویض کنید چند می ارزد؟

کسی که یک پیراهنی را چند بار پوشیده اما می بیند عجب پیراهنی است، ده سال می تواند به بهترین وجه این را بپوشد، الان چقدر پول به ازاء استفاده‌ی از این پیراهن برای این آقا گیرش می آید. اما ارزش معاوضی ندارد. یعنی این لباس چند بار پوشیده‌ی کهنه را ببرد در بازار، پول برایش نمی دهند. او نگاه می کند می بیند اگر الان بروم بازار صد تومان از من می خرند، ولی صد هزار تومان برای من ارزش دارد. پس ببینید آن ارزش هایی که یک عین می تواند حاملش باشد … مالیت را مبادا ارتکازا مساوی ارزش معاوضی بگیریم. یک اشتباهی است که خیلی ظریف انجام می شود. می گویند مالیت شیء،  با ارزش معاوضی او مساوی می گیریم. ابدا. الان این پیراهن برای کسی که دارد استفاده می کند، مالیتی دارد که برای او مالیتش خیلی بالاست اما ارزش معاوضی اش پایین است. لذا به هیچ وجه حاضر نیست که برود بازار بفروشد، به هیچ وجه هم حاضر نیست که معاوضه بکند چون می داند  چقدر این بعدا به کارش می آید.

مالیت عین از ارزش معاوضی آن، از قیمت سوقیه آن اعم است. قیمت سوقیه یکی از شوونات مالیت است. لذا در قرض، مال را باید پس بدهد. در قرض باید مالیت را پس بدهد. خلاف ارتکاز متشرعه است کالشمس که بگویند چیزی قرض بگیر، کمتر بده. این کمتر منظور کمتر مالی است. کمتر مالی جایز نیست بدهی. مسلما باید مساوی پس بدهد. این خلاف حکمت تقنین است. اما یعنی مالی را که گرفتی به عنوان مال پس بده. نه این که در عین مقروضه، شما وقتی پس می دهید باید محافظت کنید بر ارزش معاوضی‌ای که در آن زمان بود. نه. چون نگاه شما در قرض به ارزش معاوضی نبود. اما در سائر موارد چرا. حالا آن فرمایش ایشان را من به عنوان سوال می گویم، وقتی پولی را قرض می دهیم نظر به چه چیز آن است؟ نظر به ارزش مصرفی کار و … چطور است؟ روی این تامل بفرمایید، مشکلات این‌ها را اگر خوب تصور کنید به راه حلش بهتر فکر می کنید و به نتیجه می رسید ان شاء الله.

والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

پایان

 

تگ:

اسقطها السلطان، عین مقروضه، رهن، وثیقة للدین، تورم، مثلی، قیمی، ارزش مصرفی حقوقی، چاپ اسکناس، پول، مالیات مستقیم، مالیات غیر مستقیم، عرضه و تقاضا، قرض، توزیع نقدینگی، نقدینگی، علی الید ما اخذت حتی تؤدی، رابطه مالیت و ارزش معاوضی،‌مثلی و قیمی

 


 

[1]  جواهر الکلام، ج 25، ص4

[2] سوره بقره، آیه 279

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است