مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 54
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
قصد رجاء ، بحثی درنیت ، فرق بین داعی و اخطار
… یعنی اصلا این کار خوب را به عنوان یک کار خوب انجام نده؟ فقط به خاطر همان که اندازهای ثواب به تو بدهیم یا نه؟ مثلا عدهای گفتند حتما ببینید حضرت فرمودند «رجاء ما بلغه» به امید او. و لذا خیلیها قید رجاء میزنند. خیال میکنید این قیدها هم نیاز نیست یعنی ولو الان غالب تعلیقات بر عروه هر جایی میرسند میگویند «یأتی بها بقصد الرجاء، یأتی بها رجاءً» به خاطر همین است که قاعده تسامح جاری هم بدانیم باز دلیلش را خود حضرت دارند رجاء میگویند و حال آن که من خیالم میرسد حضرت رجاء فرمودند نمیخواهند قید نیت خود عامل را بفرمایند.
شاگرد: توضیحش هم برای همه سخت است. میگویند یعنی چه؟
شاگرد2: به نظر برای داعی است تا قید نیت.
استاد: بله یعنی دارند حالِ عامل را بیان میکنند، نمیخواهند قید بزنند. میگوییم اگر قید بود بله مدام میگوییم «یأتی بها رجاءً» و حال آن که حضرت میگویند وقتی میشنود اصلا دارند ضمن عرف عام وقتی میشنود «مَن بلغه الثواب» میرود عمل میکند، عمل میکند یعنی چه؟ یعنی به خاطر همین شنیدن و رجاء حالش به حمل شایع هست، نه به عنوان اولی یعنی دارد میگوید «أرجو» به خودش دارد میگوید «أرجو» نه! به حمل شایع راجی است. چرا؟ چون شنیده است. وقتی شنیده پیامبر گفتند به حمل شایع راجی ثواب است و این را انجام میدهد بدون این که به عنوان اولی در ذهنش بیاید که «أنا أرجوا آتی بها رجاءً، أعمل بها رجاءً» اینها منظور حضرت نیست که کار او را قید بزنند. میگویند به امید آن ثواب است که دارد این کار را میکند یعنی اگر ببینید فرق بین داعی و اخطار و اینها خیلی طول کشیده، خیلیها در فتاوا بودند که اگر بحث نیت را ببینید همان اخطاری را که حالا چقدر وسواسها برای این اخطار است لازم میدانستند و همین هم بوده مشکل بوده که میگفتند حتما مقارنت شرط است. این مقارنت چه میکرده که میگفتند حتما نیت نباید سابق بر عمل باشد، لاحق هم نباشد، مقارن اول جزء باشد. این چنین نیتی کار را سخت میکرده و آن بحثهاست. اما وقتی که در بحثهای مفصلی فقهاء الان میگویند نیت یعنی داعی. داعی خیلی آسان است. ما تازه طلبه شده بودیم خدا رحمت کند مرحوم آقای کازرونی از مجتهدین خیلی بزرگوار یزد بودند، در مدرسه طلبهها میآمدند نماز میخواندند، جواب مساله طلبهها میدادند، خب وقتی هم بود که اوائل کار طلبهها همه دچار وسواس بودند. ایشان همین طور یادم مانده آن سن اوائل 13 – 14 سالگی بودم از ایشان میشنیدم فرق داعی با اخطار را خیلی قشنگ بیان میکردند، میفرمودند که شما به یک بچه پول میدهید برو نان بگیر بیا، میگفتند میدود میرود آن طرف خیابان نان را میگیرد برمیگیرد میگوید بیا بگیر نان را گرفت، گفتند یک دفعه هم ممکن است که این بچه وقتی میخواهد از خیابان آن طرف برود مدام با خودش بگوید دارم میروم نان بگیرم، خدا رحمتشان کند این را با آن لحن خودشان خیلی تکرار میکردند، اخطار این است در دلش است دارد میگوید دارم میروم نان بگیرم، میگفتند ابدا اصلا نیاز نیست که در دلش بگوید دارم میروم نان بگیرم به خاطر این که شما گفتید، خودش نمیرفت، این که به قصد امتثال امر میگویند الان این بچه اگر خودش قرار بود برود نان بگیرد نمیرفت چون شما گفتید دارد میرود و هیچ دفعه هم نمیگوید دارم میروم نان بگیرم، به خاطر حرف شما میرود نان را میگیرد بر هم میگردد فاعل مختار بالقصد هم بوده است، منظور حالا با این مثال ایشان و فقهاء هم که فرمودند وقتی کسی تصور کرد و برایش واضح شد حالا دیگر آن مداقههای قبلی رنگ میبازد، مدام بیاید بگویید نیت نباید قبل از فعل باشد، نه مقارن با اول الجزء باید باشد. کأنّه ما میخواهیم نیت را اخطار بگیریم؟ میخواهیم حضور بگیریم؟ این نیازی نیست. وقتی نیت آن هست دیگر این مداقهها کنار میرود.
برو به 0:05:16
این احتمال خیلی قوی است که حضرت دارند حالِ به حمل شایع عامل به آن روایتی که به گوشش رسیده را دارند بیان میفرمایند. پس دیگر در تعلیقات نیاز نیست. البته احتیاط مانعی ندارد، احتیاط خوب است اما نیاز نیست که در یک مقام بگوییم فتوا به استحباب نده و بگو «یأتی به رجاءً» هم رجاء برای این که استحباب نگفته باشی و هم رجاءً برای این که خود امام علیهالسلام در دلیل قاعده تسامح فرمودند رجاء کذا. استظهار از روایت شریفه میتواند این معنا نباشد.
شاگرد: در روایت این جا ثواب ذکر نشده فقط گفتند انجام بدهید. «رجاء ذلک الثواب» این جا دیگر صدق نمیکند؟
استاد: نه دیگر؛ این روایت برای آن نیست ولی یک دلالت التزامی بیّن بالمعنی الاخص دارد که این دلالتش یک چیزی مزید بر آن استظهاری است که من چند روز پیش عرض کردم و فردای آن روز عبارت مرحوم آقای حجت را خواندم، مزیدش را قبول نکرده بودند، اصلش را گفته بودند. در روایات تسامح فقط دارد تحدید ثواب میکند میگوید در مقدار ثواب هست. خب در مقدار ثواب حضرت چه فرمودند؟ مولا یک جا فرموده «إن جاءکم فاسقٌ بنبأ فتبینوا» یعنی نمیتوانید و باید گوش به حرفش بدهید. خب یک جا میفرماید اگر ثوابی به گوشش رسید ولو پیامبر هم نفرمودند ثواب را به او میدهند، خود مولا ولو میگوید. یک وقتی است میگویند ثواب به او میدهند این حرفی نیست ما این که مولا تاکید میفرمایند که ولو نفرمودند این جا نقض غرض نیست که بگویند شما وقتی یک چیزی به گوشت برخورد کرد و چیزی شنیدی تفحص کن «فتبینوا» رها نکن، برو تا مطمئن بشوی حضرت فرمودند. سفارش این است که «أن تصیبوا قوماً بجهالة» اینها تاکید مولا بر این است. اما این جا آن طرفش به جای این که بگویند خوب تفحص کن، ببین عادل است یا نیست، به جای همه اینها میگویند ولو نگفتند هم ثوابت میدهیم. معنای این چیست؟ عرف از این چه میفهمد؟ که در مستحبات و ثواب کاری است که مسامحه است یعنی وقتی کسی به تو گفت دیگر تبین نیاز نیست. آن چیزی که نیاز است این است که به تو برسد. من که یک جای دیگر به تو «فتبینوا» گفتم یعنی از اموری بوده که مفسده داشته «أن تصیبوا قوماً بجهالة» و از اینها بوده اما در موارد ثواب شما میتوانی نسبت بدهی. نه! نه! نه! میگویند نسبت به من نمیتوانی بدهی، شارع نگفته به من نسبت بدهید، شارع فرموده برو به امید آن ثواب انجام بده ما اصلا ثواب را به تو میدهیم اما نگو من گفتم، عرف عام وقتی این کلام را بشنود میگویند این کار را بکن اما نگو شارع گفته بعد میگویند رجاء این که پیامبر فرمودند، نه! تو نگو پیامبر فرمودند، اصلا اگر بگویی که پیامبر گفتند کار حرام کردی، نگو پیامبر گفتند فقط انجام بده. آخر عرف این چیزها سرش میشود؟!
شاگرد: عرف خیلی چیزها سرش نمیشود. پس تفاوت بین رجاء و غیر رجاء در مستحبات چیست؟ الان یک عملی مُسنَداً به ما رسیده است که پیامبر فرموده دو رکعت نماز فلان جا بخوانید مستحب است کأنّه در بیت عتیق نماز خواندید. این به ما رسیده است. یک عملی را بدون این استناد قوی به ما رسیده و در کتابها مثلا فرض بگیریم که سید فرموده است رجاءً این عمل را به جا بیاورید، تفاوت بین این دو تا چیست؟ ما میتوانیم آن را در روز ماه رمضان به گردن پیغمبر بگذاریم …
استاد: منظورتان از سید صاحب عروه است یا سید بن طاووس؟
شاگرد: سید بن طاووس.
استاد: سید هیچ جا رجاءً نمیگویند. سید روایت را میآورند …
برو به 0:10:02
شاگرد: حالا من سید بن طاووس گفتم خود سید که موضوعیت ندارد. من به رجاء کار دارم.
استاد: با آن ارتکاز سید، با آن سیره فطرت سید که روی فطرت تحدیث خودش بوده خیلی کار داریم. ما سر استظهارات کلاسیک یک قیودی را به این قاعده چسباندیم. میگوییم حضرت رجاء میگویند، پس نگو مستحب است، اصلا حق نداری، حرام است.
شاگرد: در نظر مبارک شما فرق بین رجاء و غیر رجاء در مستحب چیست؟
استاد: من عرض کردم شاید تشریف نیاورده بودید. عرض کردم رجائی که حضرت این جا میفرمایند رجاء به حمل شایع است، حال شخص را دارند میگویند. میگویند «یأتی رجاءً بحمل الشایع» یعنی شخصی که روایت شنیده و دنبال ثواب است به امید این فرمایش پیغمبر و رسیدن به مفادش دارد انجام میدهد، نه این که در دلش است و مدام دارد میگوید «أرجو، أرجو» خودش دارد میگوید «أرجو، أعمل رجاءً»
شاگرد: شما خودتان با دل قرص روز ماه رمضان، روایات رجائی را به گردن پیغمبر میگذارید؟ میگویید پیغمبر فرموده دو رکعت … آنهایی که رجاءً نقل شده است، مستحبات رجائی را گردن پیغمبر میگذارید یا نه؟ یا همان جا احتیاط میکنید؟
استاد: خب شما ماه مبارک رمضان یکی از قرائتهای قراء سبعه را گردن پیغمبر میگذارید یا نه؟ من که دارم بالاترش را عرض میکنم. یکی از رفقا داشتیم فطرت خداییاش این طور بود، تخصص در تشکیک کردن داشت، این که شما گفتید من یادم آمد. شما این طوری نیستید ولی حالا اگر او را ببینید اول از طرف سوال میکرد، بعد یواش یواش حرفش را بدون این که خودش بفهمد ولی روحیه خودش این طوری بود، آخر کار هم به قسم میرساند. مکرر شده بود میگفت حالا حاضر هستی قسم بخوری؟ و حال آن که فطرت این مباحث این طور نیست که …
شاگرد: من غرضم این است که فرق بین روایات رجائی و غیر رجائی را … بین مستحباتی که لسانش این است که رجاء به جا بیاور یا آن چیزی که واضحِ واضح است که معصوم …
استاد: من هم از این که آیه شریفه را گفتم منظورم این بود این که شما میگویید مستحبات قطعی، این قطع ریاضی نیست که «هذا و یستحیل غیر هذا» یقین مضاعف همین جا بود که صحبت کردیم. یقین مضاعف چیست؟ میگویند حتما «هذا الف، باء و یستحیل أن یکون غیر باء» اصلا این منظور نیست. این که شما مستحبات قطعی میگویید یعنی یک درجهای از قطع، درجهای از اطمینان.
شاگرد: نماز شب مستحب است، یک نمازی هم که در یک جایی وارد شده، ایشان میگویند میخواهید نیت کنید هر دو را یک جور نیت کنید، یک جور به شارع نسبت بدهیم یا نه؟
شاگرد2: میتوانیم به همان محکمی گردن شارع بگذاریم؟
استاد: محکمی یعنی چه؟ یعنی میگویید مستحب است. از استحباب چیزی بیش از این میخواهید؟ ای مکلف! اگر این کار را بکنی کار خوبی است.
شاگرد2: آخر نفهمیدم فرق بین رجاء و غیر رجاء چیست؟
استاد: رجائی که ما طلبه بودیم سالها مساله جواب میدادیم، اگر آنها را میخواهید عرض کنم خیلی قشنگ توضیح میدهم، رجاء این است که من نمیدانم واقعا مولا گفته یا نه …
شاگرد2: پس آن مستحبات قطعیه هم میدانیم گفته، این را نمیدانیم گفته، این خیلی مهم است! فرق بین این و آن، این است که این را میدانیم یعنی قطع داریم و آن را قطع نداریم، پس تفاوت بین این و آن …
استاد: ولی در معالم هم خواندیم «ظنیة الطریق لا ینافی قطعیةالحکم.» اگر خود مولا گفته که «مَن بلغه» به او میدهیم ما از این میفهمیم وقتی رسید مانعی ندارد انجام بدهد، بگو پیامبر گفتند انجام هم بده، ثوابش هم به تو میدهیم. اگر مولا میخواست بگوید مبادا به پیامبر نسبت بدهی … ببینید این چیزی که من عرض میکنم بچهها تصدیق میکنند یا نه! اگر مولا میخواست بگوید وقتی روایت آمد رجاء عمل بکن اما به پیامبر نسبت نده، واجب نبود آن جا تذکر بدهند؟ بگویند «مَن بلغه الثواب لا یجوز، یحرم علیه أن یسند الی رسول الله لکن یجوز رجاءً» عمل را انجام بدهد و ثواب را هم به او میدهیم. واجب بود این کار حرام را این جا تذکر بدهند.
شاگرد: نباید بگوید «رُوِی عن رسول الله»؟ میتواند بگوید «قال رسول الله»؟
استاد: این چیزهای مرسلی که رسم محدثین بود، این «قال»هایی که تحف العقول دارند، احتجاج دارند، بزرگان محدثین سند را ارسال میکردند. چه کار میکردند؟ میدانیم که «قال یعنی رُوِی» کسی که قرن پنجم دارد زندگی میکند وقتی پیامبر میگوید یعنی منسوب به پیامبر است، یعنی منسوب به پیامبر است، من که پیامبر را ندیدم.
برو به 0:15:08
تدقیقات کلاسیک خلاف ارتکاز متقدمین
عمل رجائی و اسناد ندادن به شارع – اسنادهای جزمی و غیرجزمی
شاگرد: چرا نمیتوانیم بگوییم «قال رسول الله»؟
شاگرد2: حاج آقا! شما اشتباه عرض ما را بگیرید. روایات «مَن بلغ» دو چیز را سفت و سخت میگیرد، یکی این که میگوید آن چه که روایت عمل مستحبی را برای تو نقل کرد، به قصد به دست آوردن ثواب انجام بده ثوابش را به تو میدهند. این یک. دومین چیزی که روایات «مَن بلغ» میگوید این است که اگر چنانچه روایتی به تو رسید، در عمل مستحبی که ثواب در آن نقل شده بود کنکاش لازم نبود، کنکاش در این که دقت کنید، دقت سندی و چه و چه و چه. این هم دو تا. اما قطعا راجع به سومی یا ساکت است یعنی لسان ندارد یا لسان به مخالفت دارد، این هم این که بگوید روایت «مَن بلغ» بگو این روایت قطع پیدا کن که از پیغمبر است، این را گردن پیغمبر بگذارد، این را گردن امام بگذارد. همچین چیزی نداریم. روایات «مَن بلغ» میگوید اگر یک روایتی که دیدی میگوید اگر این دو رکعت نماز را خواندی فلان ثواب را به تو میدهم در آن کنکاش نکن، این را به گردن پیامبر نگذار.
استاد: روایت به شمای سید بن طاووس میگوید جناب سید! روایت را دیدی عمل کن ثواب به تو میدهیم، اجازه میدهید این روایت را هم در کتابتان بیاوریم یا نه؟ «مَن بلغ» یعنی فقط به خودش برسد. من اجازه نمیدهم که در کتابش نقل بکند.
شاگرد: لذا علماء مترصد بودند روایاتی که رجائی بوده، کلمه رجاء را ذکر بکنند.
استاد: کجا؟ بیاورید. این مصباح المتهجد شیخ، این تمام کتب سید، بیاورید. بله از قرن 13 به بعد کلمه رجاء پیدا میشود.
شاگرد: قبلش سابقه نداشته؟
استاد: خب بیاورید، من که حرفی ندارم. تا آن جایی که من دیدم این مصباح شیخ است «روی کذا، عمل لیلة کذا» این عمل را رجاءً به جا بیاور یعنی سند را میاندازند، کلمه رجاء هم نیست، در کتابها هست حتی تا زمان بلد الأمین و مصباح برای کفعمی ببینید. بعد از خدشههای کلاسیک در استظهار از تسامح در ادله سنن اینها شده است. من هم عرضم این است که ارتکاز عرف عام، علماء و مقدسین در تدقیقات کلاسهای بحث نبوده، اینها بعد پیدا شده است، این تدقیقات نبوده خب ما باید این تدقیقات را بازبینی کنیم، اگر درست است فبها، اگر جایی هست که این تدقیقی است که از کلاس درآمده چرا یک تضییقاتی بکنیم که این تضییقات بعدا چه لوازمی در کلاس فقه برای ما دارد! الان من این جا عرض کردم این روایات را همین بزرگوارها آوردند میگویند احتیاط ترکش است، نخوانید. بعد میفرمایند أولی از این روایات دیگرش است که دو سه تا از آن را این جا فرمودند، بقیهاش هم … چند تا هم من یادداشت کرده بودم در دنبال صلاة اعرابی. با چه زحمتی صلاة اعرابی استثناء شد یا نشد که تازه استثنائش هم برای ما معلوم نشد، اول کسی که به عنوان استثناء منجز اسم برده بودند آن هم در نسخهای از غنیه بود، سرائر هم که معلق بود، «إن صحّ» اصلا استثناء نکرده بودند. اولین نفر محقق اول و علامه به بعد بودند. پیدا نشد. خب این استثنایی که از آن زمان به بعد است تازه میگویند این استثناء هم صلاة اعرابی است، حالا استثناء بکنیم یا نکنیم. چرا این قدر مشکل دارد؟ به خاطر یک استظهاری که مشهور طبق یک قاعدهای داشتند، همین طور چیزهایی را الحمدلله سابقا راجع به قاعده تسامح نداشتیم.
خب حالا بعد آمده این تدقیقات پیش آمده. باز روز چهارشنبه نمیدانم بودید یا نه، من عرض کردم معضلاتی که ضمیمه به اینها میشود بعضی قضایای عقلیه دیگر میآید چه هنگامهای به پا میکند، میآیند میگویند … حتی به نظرم در عبارات تنقیح و مستمسک بود که از واضحات بدیهی عقل است که «جزء الماهیة إذا ذهب، ذهبت الماهیة» خب این یک مقدمه … کجا جزء الماهیة را مقوم الماهیة میگیریم؟ به تفصیل صحبت شد. به وضوح با مثالهایی که من خیالم میرسد مکرر هم عرض کردم که «یصدّق به کل صغیر و کبیر» که جزء الماهیة هست اما مقوم الماهیة نیست. جزء یک مرتبهای از ماهیت است لذا گفتم مرحوم آقای حکیم وقتی میخواستند سهو «لا تعاد إلا من خمس» را درست بکنند همین ماهیت مراتب را فرموده بودند.
برو به 0:20:27
جالبش این است که اگر مراجعه بکنید «لا تعاد الصلاة إلا من خمس» ظهور عرفی نزد همه دارد که این 5 تا مستثنی هستند. «لا تعاد الصلاة إلا من خمس» در کلاس ما چه شده؟ درست برعکس است. کلمات شریفشان را ببینید. میگویند قاعده اولیه این است که «تعاد الصلاة من جمیع اجزائه» خب شارع آمده تعبدا فرموده من همه را عفو کردم الا این 5 تا. یعنی «تعاد الصلاة من جمیع» این جا دیگر عفو به همه خورده است. در حالی که برعکس است ظاهرش این است که «لا تعاد» آن اصل است، آن متن است و إلا استثناء است. اتفاقا طبق این چیزهایی که عرض کردم من به خیالم میرسد همین درست است. یعنی حضرت آن چیزی را که میفرمایند اینها استثناء است یعنی «تعاد الصلاة» از این 5 تا. بقیهاش طبق قاعده است که «لا تعاد» این «إلا» دارد، نه این که اصلا طبق قاعده این است که «أعاد» چرا؟ چون هر کاری ولو سهوا هم برود … میگویند شما سهوا تشهد را ترک کردی، قاعده این است که باطل است ولو سهوا. البته شارع فرموده «لا تعاد» اعاده نمیخواهد. با آن توضیحاتی که من عرض کردم دیدیم نه! اتفاقا قاعده درست باید برعکس باشد که شارع برای این 5 تا یک استثناء و یک رکنیت و یک حساب خاصی باز کرده که «تعاد» و الا «لا تعاد». «لا تعاد» یعنی علی القاعده، طبق قاعده هر چه میخواهد باشد. «لا تعاد إلا مِن خمس» یعنی این 5 تا یک خصوصیتی دارند، نه این که منِ شارع میدانم که همه واجبات خب خصوصیت دارند، «تُعاد» هم علی القاعده است، فقط حالا بقیه را عفو کردم ولی از این 5 تا عفو نکردم. قاعده کلاس این طوری میشود؟ آن طوری که من عرض کردم درست موافق خود روایت میشود که «لا تعاد» طبق قاعده است و «تعاد»خلاف قاعده می شود.
شاگرد: به هر حال الان موضوع بحث «مَن بلغ» روایاتی است که استحبابش از خارج ثابت شده یا ولو استحبابش ثابت نشده هم شما میخواهید بفرمایید روایت شامل میشود؟ یک روایت ضعیفهای یک مسحتبی را میگوید که اصل استحبابش هنوز اثبات نشده …
استاد: این که من الان دارم مدام داد و فریاد میکنم که محضر مبارک شما جسارت است، مطلب من خیلی وزنی ندارد، سر و صدا و داد و فریادش است اما این داد و فریاد برای تحریک ذهن شماست. چرا؟ چون آدم وقتی یک مطلب بیخودی را هم با داد و فریاد بگوید ذهن شما تحریک میشود برای این که زوایای بحث را بیشتر دقت کند و جواب بدهید. لذا این را چند بار دیگر هم عرض کرده بودم. آن چیزی که من الان دارم برای آن داد و فریاد میکنم این نکته است که شما چرا میگویید وقتی روایت آمده مفتی حق ندارد «یستحبّ» بگوید. من میخواهم عرض کنم روایت «مَن بلغ» هیچ مانعی جلوی راه فقیه نیست بلکه دارد دست بر گُرده فقیه میگذارد که دلت جمع باشد، اصلا دغدغه نکن و بگو «یستحبّ». من الان مدافع این هستم. من عرضم این است اگر خلاف این بود عرف عقلاء میگویند این جا موونه میخواست، راه را باز کنید بگویید «مَن بلغه شیءٌ» هیچ کس نمیگوید عمل نکنید، میگویند برو حتی اگر پیامبر هم نفرمودند ثواب را به تو میدهند اما حق نداری به پیامبر نسبت بدهی که کار حرام کردی. عرف این را نمیفهمد، او میگوید خودم عمل میکنم برای دیگران هم نقل میکنم، سید بن طاووس نمیگویند که روایات «مَن بلغ» فقط به من اجازه میدهند عمل کنم اما حق ندارم بگویم روایتی که پیامبر فرمودند سند ضعیف است، شما چه کار دارید این را نشر بدهید! اصلا به اینها اعتناء نمیکنم.
شاگرد: این که اصل ثواب را به رسولالله نسبت بدهیم طبق بیان شما مشکلی ندارد که بگوییم خود رسول الله فرمودند …
استاد: « ما نرید من الحکم الشرعی المسمی بالاستحباب؟» ما اگر میخواهیم بگوییم واقعا مولا دوست میدارد، این که هیچ جا واقعیاش … همین که عرض کردم آن قطع واقعی را از مفتی نخواستند. مولا فردا به مفتی میگوید تو گفتی این کار پیش من محبوب است، دلیلت چه بود؟ او هم میگوید «رُوِینا» این هم سند. قطع به کذبش اگر داشتم مجاز نبودم. آخر میدانید که روایت ضعیف غیر مقطوع الکذب است. خب روایت ضعیف بود، چرا فتوا دادید؟ «مَن بلغه» میگفت به عرف عام بگویید، نشرش بدهید، طبقش عمل کنید، به شما میدهند. چون «مَن بلغ» ثواب است، سند را تفحص نکنید. البته باز در عرف عام یک چیزهایی هست که من قبلا عرض کردم این «مَن بلغه» نمیخواهد اختراعات و … بیاید بگوید که صبح جمع قربةً إلی الله برو یتیم را ضرب کن، آن اصلا بیرون از این است، «مَن بلغه ثوابٌ علی عمل» همانی که عرف عام و فقیه و غیر فقیه آن را میفهمند همان منظور است اما در این محدودهای که همه میدانیم به دلالت التزامی بیّن دارد میفرماید کارهای خیری که ثواب دارد، کارهایی که خیر بودنش معلوم است، مداقه نیست. لذا هم شما ببینید صاحب جواهری که در فقه چه کارها و چه دقتهایی دارند، با این نرمافزارها بگردید ببینید در سراسر جواهر هر کجا برای ایشان ثابت است که امر الزامی نیست، یا کراهت است یا ندب است فوری میگویند «والامر فیه سهو لقاعدة التسامح» یعنی با آن دقتی که از ذوق فقاهتیشان در سراسر چه دقتهایی دارند با ارتکاز خودشان میبینند نه این که برای شرع مساهله قائل هستند، میبینند که در این امور خود شارع امر را آسان گرفته، سخت نگرفته حتی فرموده شما عمل کنید، دروغ هم بود من میدهم، گردن خودم. خب این بیان یعنی مبادا بگویید پیامبر گفتند، خب اگر شما نگویید پیامبر گفتند که بعدی نمیکند، بگویید من میگویم؛ اگر بگویید من میگویم بعدی انجام نمیدهد، شما باید همین روایت را به همین نحوی که منسوب به پیامبر خداست خودتان عمل کنید و به ثوابش برسید، به دیگری هم همین طور بگویید، بگویید به این سند منسوب به پیامبر است که فرمودند که آن طرف هم به آن چیزی که پیامبر فرمودند انجام بدهد. این عرض من است که گفتم برایش داد و فریاد میکنم. حالا هر چه هم شما بفرمایید من قبول دارم؛ سالها مسالهای که جواب دادیم و الان هم که از من میپرسند همان حرف علماء و احتیاط و حواشی عروه را جواب میدهم، هر وقت هم حتی یادم نمیآید میگویم صبر کنید بروم نگاه کنم ولی خب مباحثه طلبگی غیر از آن است. حال، حال حرف زدن است. ببینیم که آیا اینها از نظر مباحثهاش نیاز هست یا نیست؟
شاگرد: با توجه به سیره علمای سلف در 13 قرن که فرمودید مثلا اسمی از رجاء نیاوردند، آیا اصلا جایی برای آوردن رجاء در این صد سال اخیر اصلا بوده است؟
استاد: آنهایی که بعدش هم آمدند دقت کردند، ما نمیتوانیم بگوییم دقتهای علمی همه … بلکه این دقتهای علمی لازم است اما این طور نیست که هر دقت علمی صورت بگیرد مصیب باشد، خیلی از دقتهای علمی است تضییقاتی میآورد بعدیها که میآیند آن تضییقات را میبینند مجبور میشوند کأنّه بعضی از تدقیقات را بازبینی کنند. اگر بازبینی کردند و آن تدقیق سر رسید خب به تضییقاتش هم پایبند هستند اما اگر بازبینی شد و دیدند آن تدقیقاتی است که ممکن است در مبادی آن سوال مطرح باشد و سر نرسد آن تضییقات متفرع بر آن دیگر نیاز نیست، یعنی الزامی نیست ولو احتیاطش خوب است.
شاگرد: فرمایش شما را کاملا با عقل قاصرم متوجه هستم، روی چشممان هم هست منتهای مراتب من باز یک سوال عرض بکنم. خود لسان روایت که میفرماید اگر به کسی روایتی رسید و بر ثواب عملی دلالت دارد این را رجاءً انجام بدهد ثواب این را به او میدهند ولو این که من نگفته باشم، لسان این، این است که روایاتی هست که من نگفتم اما به شما میرسد، اینها را چطوری میخواهید گردن پیامبر بگذارید؟
استاد: لسانش نیست. اصل این که روایاتی هست … در واجباتش هم هست. «کثرت الکذابة علیّ» حتی متواتر است که متعمدا به معصومین و به پیامبر خدا دروغ میبستند. این که دیگر روایت «مَن بلغ» نمیخواهد، دروغ زیاد بوده اما خود شارعی که برای جاهای دیگر تدقیق فرموده، فرموده «فتبینوا»، ثقه عدل و امثال اینهایی که ارجاع میدادند در خصوص این اعمال مستحبه، اذکار، اوراد، صلوات و کارهای مستحبی آسان گرفتند. برای چه؟ برای این که به نیت این که پیامبر گفتند، کلامی است منسوب به پیامبر خداست، انجام میدهد و به ثوابش هم میرسد. خب حالا که این طوری است و به دست یک مفتی یک روایتی میرسد، آیا باز شارع برای مفتی مداقه فرموده؟ گفته که تو حق نداری به پیامبر نسبت بدهی. بله دیگران عمل کنند یا بگو رجاءً عمل کنید ثواب هم ببرید؟ یا میتوانی بگویی که «یستحب»؟ یعنی الان به پشتوانه و به تعبیر شیخ بهایی به برکت «مَن بلغ» من جرأت میکنم میگویم «یستحبّ». اگر او نبود جرأت نداشتم چون سند ضعیف است اما به برکت خود «مَن بلغ» و پشتوانهای که خود مولا به من دلگرمی داده «یستحب» میگویم. «ما نرید من المستحب؟» یعنی همین اندازهای که میتوانم فردای قیامت نزد مولا حجت داشته باشم که بگویم به این دلیل به شما نسبت دادم که این کار خوب است. به چه دلیل؟ به دلیل «مَن بلغ».
برو به 0:30:57
این عرض من است در این که این تضییقات … لذا قصد رجاء نیاز نیست. «مَن بلغ» هم توسعه دارد حتی مثل فرمایش حاج آقا گفتم فتوای فقیه هم باز «مَن بلغ» است یعنی این «مَن بلغه» ولو همان استظهار مرحوم آقای حجت که عرض کردم به ذهن من هم خیلی تامّ و خوب است در این که تقدیر ثواب دارد میکند اما به دلالت بیّن بالمعنی الاخص برای عرف عام اینها را دارد که میگویند وقتی صد آمد، نود هم نزد ماست. وقتی میگویند ولو نگفتم دقیقا هر چه گفتند دقیق ثواب را به تو میدهیم یعنی دیگر تو به دیگران هم میتوانی بگویی، نشرش میتوانی بدهی نه این که فقط خودت عمل کن و به دیگری نگویی. خب یک فقیه وقتی میخواهد نشرش کند چه میشود؟ محدث میشود؟ نه! فقیه وقتی میخواهد نشر یک روایت بدهد میگوید این کار را بکنید خوب است، اسمش را هم نمیبرد، اسمش را میخواهد ببرد میخواهد نبرد. همان فقهایی که بر طبق یک چیزی که سندش را ذکر نکردند فتوا دادند، چه کار کردند؟ دلیل داشتند که شارع به آنها اجازه داده یک روایت را فتوا بر طبقش بده یعنی برطبقش عمل کن. عمل هم کرده، فتوا هم به ما داده بعدا هم مستند او از دستها رفته است، مشکلی نیست که به فتوای او عمل کنیم.
شاگرد: سند صحیح هم نمیتوانیم نسبت قطعی به رسول الله بدهیم. دلیل مثلا ادله عمل به امارات خیلی شبیه …
شاگرد2: ظن است! آن هم نمیتواند.
استاد: بله سند صحیح هم ظن است. جالب است حتی آن ظن هم نمیگویند به خاطر ظن اطمینانی بودنش معتبر است. سند صحیح میتواند به درجه اطمینان نرسد. در اصول ظن خاصه میگویند یعنی ما دلیل قطعی از ناحیه شارع بر حجیتش داریم ولو همان که شما میفرمایید قطع هم نیست. پس «ظنیة الطریق لا ینافی قطعیة الحکم». طوری است که ما مطمئن هستیم که مفتی میتواند این را به شارع نسبت بدهد.
شاگرد: همانطور که فرمودید صاحب جواهر جایی که الزامی نیست، میگویند «فیه سهل»
استاد: خیلی زیاد من برخورد کردم.
شاگرد: ولی باز خودتان هم فرمودید صاحب جواهر میفرمایند روایت ضعیف با پشتوانه «مَن بلغ» دلیل عام حرمت را تخصیص میزند. این چطور با هم میسازد؟
استاد: این که موید حرف من است. عرض کردم حرفهای ایشان تا این اندازه سر نمیرسد. ببینید ایشان «مَن بلغ» را تا کجا بردند. میگویند «مَن بلغ» اطلاق دارد، خود مولا مطلق گفتند «مَن بلغه الثواب» خیلی خب! حالا یک جایی دلیلی میگوید این کار حرام است، بعد مقابل این یک دلیل اخص آمده میگوید در این خصوصیات همین کاری که گفتند حرام است در این خصوصیات مستحب است، ایشان میفرمایند دلیل «مَن بلغ» مطلق است و اطلاق این جا را میگیرد و با «مَن بلغ» آن را تخصیص میزنیم. یعنی «مَن بلغ» را این قدر جلو بردند که موید عرض من است.
شاگرد: با این وصف «و الامر فیه سهل» یعنی آن جا وقتی داریم حرمت تخصیص میزنیم چیز آسانی نیست.
استاد: کلمه «و الامر فیه سهل» را این جا که نگفتند.
شاگرد: خصوص این که ما قبول کنیم «کل من بلغه سهل»
استاد: این جا که محل بحث بود، حرفی هم زدند این امر ایشان صعب است. صعبی عجیبی که بحثش کردیم. این منظور من نبود. منظور من این بود که در سراسر فقه جایی که حکم، حکم مستحبی است ایشان دلیلشان را ذکر میکنند، استظهاراتشان را میآورند بعد نمیایستند که بگویند در این که این طرف یا آن طرف را انتخاب کنیم و دلیل استظهار تام است یا نیست، در تمامیت دلیل موونه به خرج نمیدهد.
شاگرد: حتی بالاتر از این با «مَن بلغ» دلیل عام حرمت هم تخصیص نمیخورد.
استاد: اما این جا نمیگویند «و الامر سهل». در این جا اتفاقا مناقشه میکنند و آخرش خودشان احتیاط میکنند. چطور «و الامر سهل»؟ که بعدش میگویند «مع ذلک الاحتیاط فی الترک»؟ اصلا منظور من این طور جایی نبود.
شمولیت قاعده تسامح درماهیات مخترعه شارع،ماهیات راجحه عرفیه و مخترعات خاصه
البته این حرف ایشان تا این جایی که ما فهمیدیم و خدمت شما هم گفتم خیال میکنید هیچ طوری سر نمیرسد یعنی بگوییم اخبار «من بلغ» میتواند دلیل حرمت را تخصیص بزند. اصلا این طوری نیست. نمیدانم هم این بحثها دوباره شد یا نه. گفتم ماهیاتی داریم که با قاعده برائت میتوانیم درستش بکنیم که آن روز عرض کردم. بعدش فکری کردم و این طور به ذهنم رسید که در کارهایی که ماهیات مخترعه شرع به عنوان کار خوب است مثل نماز و دعاء و روزه و امثال اینها و همچنین ماهیات مخترعهای که نزد عرف عام به عنوان راجحات هست، به عنوان کارهایی که ذو رجحان است، به عنوان راجحات عرفیه مشتمل بر مصلحت است، در اینها قاعده تسامح شامل است و هیچ مشکلی نداریم. در مخترعات خاصه یعنی نه عرف عام میشناسد، نه عرف خاص مثل احرام بستن درغیر مکه و استخوان عقیقه را در پارچه پیچیدن و غیره، این طور چیزها را خیالم میرسد که با برائت نگفتیم که شارع میگوید این ماهیت مخترعه «کل شیء مطلق» دلیلی از ناحیه مولا بر حرمت این که نیامده است پس برائت برای اصلش میآید، فقط میماند که روایت ضعیف آمده میگوید این ماهیت مخترعه ثواب دارد، این جا الان چه شبههای در کار است؟ من این طوری به ذهنم آمد که روایات قاعده تسامح آن ماهیات مخترعهای هم که هست روی حساب قاعده اولیه اجازه میدهد که بگوییم مستحب است «إلا إذا ترتبّ علیه عنوان ثانوی» یعنی گاهی است ماهیت مخترعه به عنوان اولی مانع این نیست که به قاعده تسامح تمسک کنیم و یک کسی که روایت دارد بر طبق روایت فتوا به استحبابش بدهد. خب «إلا» کجا؟ إلا آن جایی که نزد عرف عام یک عنوان ثانوی بر این ماهیت مخترعه متفرع میشود. عنوان ثانوی چیست؟ عنوان ثانوی چه بسا در امکنه و ازمنه و خصوصیات هم مختلف بشود ولی خود مفتی اینها را میفهمد.
شاگرد: طریقه اهل ضلال باشد …
استاد: عناوین ثانویهای مثل تشبه به کفار و امثال اینها می تواند باشد این مطلب به ذهنم آمد. خیالم میرسد که قاعده تسامح حتی ماهیات مخترعه را شامل است اما نه محرمات را، نه آن چیزی که بگوییم در محرمات هم تخصیص بزند حتی در مکروهاتش هم امر مبهم است که خیال میکنید مکروهات مسلمه را دلیل مستحب نمیتواند بیاید به عنوان تسامح به این زودی به جنگ یک مکروه مسلم برود اما در ماهیات مخترعه اصل بر جواز است مادامی که خلافش ثابت نشده است.
شاگرد: حتی مکروه یا حرام را میشود فرضهایی در نظر بگیریم که شدنی باشد مخصوصا اگر حالت خاص و عام در نظر بگیریم،
استاد: فرض ثبوتی ما هیچ مشکلی نداریم، معنای این که محرمات را تخصیص میزنیم یعنی همین، صحبت سر این است که با یک روایت ضعیف …
شاگرد: میخواهم بگویم از این باب ما یک مثال عرض کنیم؛ اگر ذکری چیزی باشد در اهل سنت ارائه بشود ائمه روی مثلا آمین گفتن اینها یا دست بستنشان، شاید اینها را به نحو عمومی منع کرده باشند اما روایت ضعیف از ائمه بیاید که مثلا شما در فلان موقعیت خاص مثلا آمین بگویید اشکالی ندارد.
استاد: اتفاقا صاحب جواهر این طور فقیهی این طور فرمایشی فرمودند همین جور موارد حرف شما را میخواستند بگویند، نه آن مثالی که من آن روز گفتم برای هو کردن خوب است. آن روز عرض کردم که بگویند صبح جمعه چند تا سیلی به گوش یتیم بزنید. آن مثال برای این بود اما در عین حال ایشان هم منظورشان همین موارد خفیه بوده که شما میفرمایید اما صحبت سر این است که مانعی ندارد فی حدنفسه که یک چیزی را که ائمه فرمودند حرام است بعد یک دلیل بیاید بگوید مستحب است اما صحبت سر این است که این دلیل ضعیف هم میتواند چنین کاری را بکند یا نه؟ ایشان فرمودند حاکم است. این جا از موارد حکومت است؟ حکومت نیست.
شاگرد: ایشان به اطلاق احادیث «مَن بلغ» تمسک فرموده بودند؟
استاد: بله.
شاگرد: در مقابل حرامهایی که باز خود شارع تشریع کرده، نه حکم قطعی عقلی، در مقابل اینها در هر دو مثال اطلاق و تقیید میشود مطرح بشود.
برو به 0:40:08
استاد: ایشان حکومت گفتند. صاحب جواهر که میخواستند این فرمایش را جلو ببرند گفتند لسان «مَن بلغ» حاکم است بر لسانی که بگوید «هذا حرامٌ».
شاگرد: خب مشکلش چیست؟ موقعی که حکم قطعی عقلی نیست که «شبهةٌ فی مقابل البداهة» باشد، شارع از آن طرف گفته حرام است، خود شارع هم از آن طرف «مَن بلغ» را تشریع کرده است. لسان «مَن بلغی» که شارع گفته با لسان آن دلیل حرام هم حکومت است.
استاد: حکومت چیست؟
شاگرد: به این معنا که میآید آن را ضیق میکند.
شاگرد2: نظارت است.
استاد: نظارت است و آن چند تا صحبتی که بود.
شاگرد: خب همان را توسعه میدهد، میگوید اینها همه حرام الا این یک مورد را من بیرون میکشم و میگویم مشکلی ندارد انجام بدهید. هیچ مشکل عقلی هم پیدا نمیکند مثلا مثل کتک زدن نیست که کتک زدن هیچ وجه رجحانی ندارد.
استاد: حکومت این است که میگوید من که یک جایی گفتم فلان کار حرام است من به تو میگویم که اگر به گوشت خورد که ثواب دارد آن حرام را انجام بده ولو من نگفتم. این است؟
شاگرد: خب همین بیان چه مشکلی داشت؟
استاد: اصلا ناظر به آن نیست. اگر این را بگویید عرف میخندند میگویند مولا گفته که فلان کار را حتما نکن اما اگر به گوشت خورد که من گفتم ثواب دارد برو انجام بده ولو من هم نگفتم، اصلا این نمیشود. این حکومت میشود، اگر ناظر بود یعنی خود مولا میگفت «لا شکّ لکثیر الشک» چطور حکومت را میگفتید؟ میگفتید یعنی منِ شارع که یک جایی گفتم حکم شک این است خود من در این جا میگویم «لا شکّ». خب حالا این جا خود من که یک جایی گفتم حرام است، خود من میگویم اگر من گفتم ثواب دارد دیگر اعتناء نکن انجام بده. این است؟ اصلا ناظر به او نیست.
شاگرد: اگر دلیل عام باشد تخصیص بخواهد بزند …
استاد: تازه من وجه میشود. تازه دو تا عام من وجه در عرض هم میشود. اصلا حکومت نیست، نظارت نیست، توسعه نیست. بله شما هر عام و خاص من وجهی بیاورید میگویید این یکی دارد آن یکی را توسعه میدهد، کجا توسعه میدهد؟ این همه تعارضاتی که میگویید عام و خاص من وجه هستند در محل اجتماع تعارض کردند، این تعارض یعنی این دارد آن را توسعه میدهد، آن هم دارد این را توسعه میدهد. چرا از این طرف میگویید؟ از آن طرف دلیل حرمت دارد میگوید حرام است و پیامبر هم حق ندارند حرام را تجویز کنند. این هم این طرف میگوید. پیامبر که حرام را جایز نمیدانند. نظیر این روایت ضعیف چه کسی بود خواب دیده بود که حضرت گفتند وقتی کار حرام است و تو میگویی من امام هستم و میگویی این کار را بکن من این را قبول … خب این طرف هم یک طور لسانش است ولو خود حرف کلیت ندارد. اما منظورم این است که حکومت از کجا درست شد؟ این دو تا در عرض هم هستند، در محل اجتماع مساوی هستند که حالا مساوی هم نیستند.
شاگرد: این که فرمودید کراهیت قطعیه را عمل مستحبی «مَن بلغ» نمیتواند تخصیص بزند …
استاد: گفتم صاف نیست. باید بیشتر بحث کنیم.
شاگرد: میشود برای مثالش سواد پوشیدن برای سیدالشهداء را گفت؟ از آن طرف یقینی است که پوشیدن لباس سیاه کراهت دارد، از این طرف روایات فراوانی هست که حالا اگر این روایات مصداق «مَن بلغ» باشد حزن و اظهار حزن بر سیدالشهداء را یک مستحب موکدی نقل میکند، آن وقت از علائم حزن لباس سواد پوشیدن است. تصریح ندارد که بپوشید اما میگوید اظهار حزن کنید.
استاد: خود سواد هم نقلیاتی دارد، کتبی نوشته شده، روشن است. حتی نساء هاشمیات مدتها سیاه میپوشیدند.
شاگرد: این را به عنوان مثال میشود این جا نقل کرد که این روایات مستحبه این جا آن کراهت قطعیه را تخصیص میزند.
شاگرد2: روایت مستحبش هم قطعی است.
استاد: بله طرفینش حرف دارد. ولی مثل این مواردی که شما مثال میزنید که کراهت یک وجهی است، آن استثنائش هم یک وجهی است. میبینید تناسب حکم و موضوع هیچ مشکلی ندارد.
شاگرد3: قمه زدن نسبت به این توصیهای که حاج آقای بهجت داشتند حتی فتوای فقیه چون فتوا داریم، یک نفر بیاید بگوید اضرار به جسم حرام است ولو ما یک فتوایی را شنیدیم و بر اساس این فتوا بیاییم این را انجام بدهیم.
استاد: فتوا از قدماء؟ من نشنیدم.
شاگرد: دیدم از یک رسالهای چاپ شده یک مرجعی خودش هم قمه زده گفته واجب کفایی است.
شاگرد2: آن کتاب که شما میگویید از میرزای نائینی به این طرف است.
شاگرد: از قدمای خیلی قدیم نه.
استاد: ما که قدماء میگوییم چند بار دیگر عرض کردم که رئیس المتأخرین شیخ طوسی هستند، جا افتادن متأخرین محقق اول هستند، قدماء یعنی قبل از الشیخ الطائفه. شیخ الطائفه دیگر انتهای قدماء هستند. فتاوا این طوری است.
شاگرد: منظور من از علمای قدیم کسانی است که تقلیدشان بر این بنده خدا جایز نیست.
برو به 0:45:54
استاد: آن که میگوییم فتوای فقیه به منزله «مَن بلغ» است یعنی فتوای فقیهی که در زمانی بوده که دسترسی به روایاتی داشته که بر طبق آنها فتوا میداده که ما در آن زمان نیستیم و آنها را نداریم.
شاگرد: حاج آقای بهجت هم این را میفرمایند؟
استاد: بله و الا در مثل زمان ما که همه چیزها در دسترس همه هست، یک فقیه فتوا بدهد ایشان این را نمیگویند، میدانیم که استظهاری کرده، «مَن بلغه الثواب» آن جوری نیست. منظورشان از فتوا فقط این است یعنی در کتب قبل از شیخ تا شیخ چیزی را ببینیم که فتوایش هست اما مدرکش نیست. علی ای حال باز هم اگر سوال باشد، چیزی باشد که در ذهن شما بیاید یا رد این عرایضی که من گفتم روشن باشد یا شاهدی برایش باشد علی ای حال باز هر چه خواستید مطالعه کنید، بخواهید ادامه بدهید و ببینید که نافع است من در خدمتتان هستم و دوباره میروم میبینم. علی ای حال بحثی است که باز هم تکرار میشود و مرتب با آن کار داریم.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
بعد ازکلاس بحثی درباره قمه زدن،