1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(۵٩)- قیام های بنی هاشم در زمان ائمه

درس فقه(۵٩)- قیام های بنی هاشم در زمان ائمه

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=15205
  • |
  • بازدید : 128

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

محمد بن جعفر

شاگرد: مطلبی که در مورد محمد بن جعفر فرمودید که ممکن است او باشد که در بسطام باشد، مرحوم شیخ عباس در منتهی الآمال همین داستانی را که فرمودید ذکر می‌کند، منتها خروج بر هارون را ذکر می‌کند. می‌گوید بر هارون خروج کرد و اینها آمدند یک جایی جنگ کردند، بعد او خودش را تحویل مأمور هارون می‌دهد، این مأمور هارون او را پیش مأمون می‌برد. همانجا هم مأمون اکرامش می‌کند و ظاهراً همانجا مدفون می‌شود. بعد این را که تمام می‌کنند می‌گویند که در تاریخ قم منقول این هست که نه، بعد از این‌که می‌ماند آنجا، در یک سفری با مامون از طرف مرو می‌آیند به طرف جرجان، اسمی از بسطام فکر نمی‌کنم ببرد، آنجا وفات پیدا می‌کند.

استاد: یعنی هارون وفات کرده بوده وقت وفات ایشان یا نه؟

شاگرد2: معروف است که ایشان با ابوالسرایا بوده. ابو السرایا مگر قیامش سال ۱۹۹ نیست؟

شاگرد: من هارون دیدم.

شاگرد۲: نه، این قصه‌ها همه‌اش دنبال هم هست، که این قیام می‌کند، بعد آنجا شکست می‌خورد، بعد تحویلش می‌دهند به مأمون، کجا؟ موقعی که مأمون در مرو است، که بعد آن مناظرات حضرت اتفاق می‌افتد. این در آن مناظرات حاضر بوده.

استاد: بله، اگر مناظرات باشد، مناظرات برای بعد از سال ۲۰۰ است. هارون قبل از ۲۰۰ وفاتش بوده.

شاگرد: اصل خروجش علیه هارون بوده.

استاد: ایشان می‌فرماید خروجش علیه هارون بوده ولو مثلاً این چند سال مانده بوده.

شاگرد۲: هارون سیاستش مدارا نبوده، می‌کشته.

شاگرد: می‌آید پیش مأمور هارون تسلیم می‌شود. مأمور هارون او را می‌برد پیش مأمون.

استاد: پس علی ای حال این که شما فرمودید معلوم شد که یک بحثی که مطرح می‌شود چقدر نیاز دارد که در اطرافش کار بشود.

قیام در زمان معصومین

شاگرد2: شما فرمودید قیامش مخالفت با امام زمانش نیست؟

استاد: نه، من عرض کردم مخالفت با عقیده به امامت امام نیست. یعنی العجبی که شاه عبد العظیم فرمودند دو احتمال دارد…

شاگرد2: ایشان یا باید به اجازه امام زمانش قیام کند، اگر نکرده خلاف …

استاد: یعنی اعتقاد به امامت امام ندارد؟ نمی‌شود بگوییم این را. دقتش در این است که شاه عبد العظیم فرمودند «العجب»، ایشان می‌گوید العجب با این‌که می‌دانند امامند خروج کرده، یعنی کار درستی نکرده. یا نه، العجب یعنی با این‌که این را نقل کرده، اعتقاد به امامت ندارد. کدامش؟ دو بحث است. خیلی تفاوت می‌کند. العجب با این‌که این حدیث را نقل کرده، خودش معتقد به امامت امام کاظم نیست. یکی هم این‌که با این‌که معتقد به امامت امام است، باز هم دستگاه خروج به پا می‌کند. شبیه‌اش زید، زید معتقد به امامت امام باقر بودند یا نبودند؟

شاگرد2: فقط زید را بگذارید کنار. محمد بن جعفر معتقد به امامت امام زمان خودش بود یا نه؟

استاد: من ثبوتی دارم عرض می‌کنم. محتملات ثبوتی. نه این‌که الآن بخواهم اثباتاً بگویم. باید دلیل بیاورم، من دلیل ندارم. اثباتاً بگوییم محمد بن جعفر ایشان معتقد بود و خروجش فقط روی عدم انجام وظیفه عملی بود. یا ایشان معتقد نبود. برای هر کدامش باید دلیل بیاورم. من ندارم دلیلی بر احد الطرفین. ثبوتاً ولی چند وجه محتمل است. یعنی العجبی که شاه عبد العظیم فرمودند چند تا وجه می‌تواند مقصود ایشان باشد. یعنی ایشان که مطلع بودند بر آن زمان، بر خصوصیات حال محمد بن جعفر، می‌تواند مرادشان بین چند تا وجه مردد باشد. اما این‌که امامزاده‌هایی بودند که دستگاه خروجشان و کارشان خراب بوده، این لاریب فیه است.

شاگرد2: یعنی شما اصل خروج را، معنایش را نمی‌دانید که من مستقل از امام هستم.

 

برو به 0:06:45

تحلیل قیام زید

استاد: حتی آن که من در ذهنم است تجلیل از حضرت زید بعضی عناوین ثانویه دارد. یعنی مسأله خروج و اینها نیاز به تأیید دارد.  علی ای حال امام معصوم باشندو اینها حروج کنند؟! مگر باطناً یک امری باشد، آن حرف دیگری است. فرض بگیریم که نباشد، تجلیل هم امام معصوم بکنند هیچ مشکلی نداریم. ولی خود امر خیلی عظیم است که یعنی با وجود امام کسی کاری بکند که امام اذن به آن ندادند. امر، امر مهمی است. ولی خب ما خیلی دورتر هستیم از این‌که از این حرف‌ها بزنیم. این فضا، فضایی است که خودشان باید بفرمایند، خودشان فرمودند «و الله لو ظفر عمّی زید لوفی، و الله لو ظفر لوفی».[1] خیلی مقام است. کسی برود اذیت بشود، جنگ بکند، در معرض شهادت در بیاید، بعد که به منصب خلافت رسید، بگوید حالا شما بفرمایید. این حرف کم هست برای مقام حضرت زید سلام الله علیه؟ خیلی مهم است. ولی در عین حالی که «لو ظفر لوفا»، من عرضم این است که اگر امر امام بوده، خب ما اصلا حرفی نداریم. اما اگر واقعاً هم در عین حال این قضیه شرطیه درست بوده که «لو ظفر لوفی»، اما اصل خروج مأذون نبوده، این را نمی‌شود تصحیحش کرد.

شاگرد2: یعنی حتی آنجا را هم شما تشکیک می‌کنید؟

استاد: نه، ثبوتاً عرض می‌کنم. چون دیدید که نقل‌ها هم خیلی مختلف است.

شاگرد2: بله، در مورد زید متعارض است.

استاد: مثلاً حاج آقا زیاد می‌گفتند، آمد خدمت ایشان، گفت که سبیل شما با برادرتان و پسر برادرتان چیست؟ گفت «ان اردت العلم فالیه، و ان اردت السیف» یا «جهاد فالیَّ». تفکیک کرد. این را هم زیاد حاج آقا می‌گفتند «انهم یعلمون کل ما نعلم. و هم یعلمون ما لا نعلم». هر چه من بلدم آنها هم بلدند، اما آنها چیزهایی می‌دانند که من نمی‌دانیم. ولی خب وقتی کسی می‌رود در فضای خروج و جمع کردن افراد و اینها الزاماتی دارد. الزاماتی که اگر در باطن، امر امام است یا حتی اذن امام. خیلی‌ها خواستند بگویند که آن که امام علیه السلام فرمودند که «لو اردت ان تکون زید المصلوب بالکناس فافعل»، این خود اذن است.

شاگرد2: برعکس است.

استاد: عده‌ای اینجور استفاده کردند. گفتند حضرت فرمودند این عاقبت کارت است، می‌خواهی بکنی بکن. یعنی من نهی‌ات نمی‌کنم.

شاگرد: یک نوع جواز است؟

استاد: یک نوع جواز است. لذا تعبیر کردند اذن.

شاگرد2: فکر می‌کنم در مورد همین محمد بن جعفر است یا یکی از علویانی که قیام کردند، راوی می‌گوید حضرت به من گفتند که برو به او بگو وقتی می‌خواهی قیام کنی مثلاً لشکریانت را اینجوری به میدان بفرست یا اینکه فردا قیام نکن، پس فردا قیام کن. اگر هم گفت تو از کجا می‌دانی، بگو خواب دیدم. بعد می‌آید پیش همین شخص، می‌گوید که اینجوری است. می‌گوید تو از کجا می‌دانی؟ می‌گوید من خواب دیدم. او هم یک اهانتی به این می‌کند و می‌گوید بد خوابیده. بعد فردا هم قیام می‌کند و شکست می‌خورد. خودش نشان نمی‌دهد که قصه چیز دیگری است؟ وگرنه حضرت برای وی پیغام می‌داد و او هم اطاعت می‌کرد دیگر.

استاد: من که خیلی در این زمینه‌ها اطلاعات حسابی که هیچ، کمش را هم خدایی‌اش ندارم. اما هست مواردی که از شنیدنی‌های محضر اساتید که جورواجور شنیدم، مواردی بوده که هیچ مشکلی ندارد که ائمه تصریح می‌کردند به این‌که ما راضی نیستیم.

شاگرد2: در نظر من این بود که اصل این است که اینها کارشان خلاف است، مگر ثابت بشود صحتش.

استاد: همینطور است.

شاگرد: پس هر کس قیام به سیف کرد کارش خلاف است، مگر استثناءً در مورد او ما به روایتی بربخوریم که …

 

برو به 0:11:55

استاد: یا اذن یعنی جواز باشد- اذن نباشد که می‌شود فسق. یعنی با تعمد بر گناه-، و یا امر. امر باطنی که ما خبر نداشته باشیم. اما اگر هیچکدام اینها نباشد … خدا رحمت کند مرحوم آقای کازرونی یزد را، از علمای بزرگوار یزد بودند. بعضی روایت را با ملاحت خاصی، که خاص خودشان بود بیان می‌کردند. می‌فرمودند امام صادق سلام الله علیه نشسته بودند، اصحابشان هم در خانه بودند. می‌گفتند یکی از این امامزاده‌ها وارد خانه شد، بیرون هم خروج شده بود، خبری بود، یک بحران اجتماعی بود. می‌گفتند یک بیت شعر برای امام صادق خواند. می‌گفتند به جدم از صد تا فحش بدتر بود. همان شعری که شاید در سیوطی هم بود، «لاکلة من اقط بسمن/ الین مسا فی حشایا البطن/ من یثربیات قذاذ خشن»[2] کشک و روغن در روده برود، خیلی ملایم‌تر از این است که تیر برود. معلوم است کشک و روغن خیلی ملایم‌تر است برای احشاء و روده انسان. محضر امام معلوم است که دیگر چه می‌خواست بگوید. ایشان می‌فرمودند از ۱۰۰ تا فحش بدتر است. ایشان می‌فرمودند امام چیزی نگفتند، حتی بعضی اصحاب هم که خواستند کاری بکنند، فرمودند کاری نداشته باشید.

یکی از رفقای ما بود -نمی‌دانم خوابی نقل می‌کرد- علی ای حال می‌گفت خواب حضرت صدیقه سلام الله علیه دیده بود، که ایشان فرموده بودند که اینها ذریه ما هستند، اما از روز اوّل کاری کردند که این این آتش شعله‌ور است. یعنی گاهی است که خود آن کسانی که دارند از منظر هم رحمت، هم عدالت الهی نگاه می‌کنند، خیلی چیزها را استضعاف می‌دانند.

حاج آقا زیاد می‌گفتند، زید دیگر کأنّه … این‌که حضرت فرمودند «لو اردت ان تکون المصلوب»[3] گفت راضی‌ام. یعنی این سینه‌ام دیگر تاب ندارد. آدم نمی‌داند چه کارها می‌کردند. یعنی چنان فشار می‌آید که می‌گوید دیگر راضی‌ام.

مرحوم حاج فاضل بودند در مشهد، جزء اصحاب فتوای آمیرزا محمد حسن شیرازی صاحب تحریم تنباکو بودند. صاحب کرامات، یک شرح دعای عرفه هم دارند، خیلی عالی است، چاپ شده. قبرشان هم الآن افتاده در صحن بزرگ، آنجایی که پنجره نقره حضرت امام رضا سلام الله علیه هست، نه پنجره فولاد. پشت آن پنجره نقره یک اتاقی بود، خدام جاروهایشان را می‌گذاشتند، قبر حاجی فاضل در آن اتاق بود. الآن محل عبور شده. اتاق دیگر نیست، ولی رواق شده. حاج آقا می‌فرمودند آقای حاج شیخ حسنعلی نخودکی که در اصفهان بودند شاگرد این حاجی فاضل بودند. حاج شیخ حسنعلی نخودکی نقل کرده بودند که با حاجی فاضل استادمان رفتیم دیدن پسر صاحب کفایه، که رئیس مشهد بود. می‌گفتند که حاج شیخ حسنعلی گفته بودند استاد ما حاج فاضل به ایشان گفت آقا من سال دیگر حج مشرف می‌شوم. می‌روم حج و برمی‌گردم مشهد، ۱۵ ماه درنگ می‌کنم و بعد وفات می‌کنم. بعد از این‌که من وفات کردم، مثلاً فلان وقتی کشف حجاب می‌شود. بعد می‌گویند که اگر من سال دیگر نرفتم حج که هیچ. اگر حج رفتم و برنگشتم، هیچ. اگر برگشتم و ۱۵ ماه زودتر وفات کردم یا دیرتر، هیچ. اگر من وفات کردم و کشف حجاب نشد، هیچ. اما اگر همه اینهایی که گفتم شد، شما در کشف حجاب دخالت نکنید. به پسر صاحب کفایه می‌گوید.

شاگرد: یعنی سکوت کنید؟

استاد: بله، خیلی قضیه جالبی است. حاج شیخ حسنعلی گفتند همه اینها شد، همان مدت رفتند ایشان، برگشتند، کشف حجاب شد. آقازاده وارد شد، مفصل وارد شد. گفتند من رفتم گفتم یادت است حاج فاضل … گفتند کامل یادم است. اما طاقت ندارم.

شاگرد: حاج فاضل فرق دارد با امام معصوم.

استاد: من منظوری داشتم. گفتم شرایطی پیش می‌آید که طرف با این‌که بعضی چیزها را می‌داند، می‌گوید که طاقت ندارم. تا حالی برای شخص پیش نیاد ما که نمی‌فهمیم. تا گفتم حضرت زید گفته طاقت ندارم، یاد پسر صاحب کفایه افتادم که ایشان هم با این‌که حاج فاضل به ایشان گفته بودند، طبق حرف‌های فاضل عمل نکرده بود. وقتی آشیخ حسنعلی می‌گویند که آقا یادتان نیست؟ می‌گوید چرا یادم است اما دست خودم نیست، طاقتش را ندارم. ببینم این ملعون این کارها را بکند و من چیزی نگویم. من نمی‌خواستم تشبیه کنم.

شاگرد: نه فقط تشبیه، حتی از نظر فقهی مبنای ایشان درست است. یعنی اگر وظیفه شرعی‌اش تشخیص داد قیام را، نمی‌شود به غیب‌گویی یک غیب گو اتکا کند. باید ببیند ظواهر چه می‌گوید. ظواهر ادله می‌گوید قیام. مثلاً فرض کنید آقای خوانساری که تا آخر سکوت کردند، به یک چیز غیبی که نبود. می‌گفتند ظواهر ادله این است که «کل رایة ترفع قبل قیام»،[4] من هم قیام نمی‌کنم.

شاگرد2: فرق می‌کند. یک موقع قیام به سیف است، یک موقع چیز دیگر است. این دو تا نباید با هم مخلوط بشود.

 

برو به 0:19:41

استاد: علی ای حال حرف‌های شما را منکر نیستم. تشبیه در یک جهت مقرّب است، در هزار جهت مبعّد دارد. لذا ایشان نگفت وظیفه‌ام است، واجب است و … اصلاً اینها را نگفت. وقتی ایشان یادآوری کردند، گفت تابش را ندارم. نگفت حکم شرعی است و وظیفه است.

شاگرد: پسر صاحب کفایه آشیخ محمد آقازاده خراسانی بوده که سال ۱۳۱۶ رضاخان ایشان را با آمپول شهید می‌کند.

استاد: جریانات عجیبی دارد آقازاده در مشهد.

شاگرد: در مورد روایت «کل رایة» اوّل این‌که عبارات مختلف است. دوم این‌که مقصود چیست، بعد جمع با ادله دیگر، مبارزه با ظلم، همه اینها باید در نظر گرفته بشود. دیگر این که آیا برای زمان خاصی بوده، بعضی‌ها می‌گویند برای زمان خاصی بوده. در ضمن این‌که آیا قیام با سیف با مبارزه با ظلم یکی است یا دو تاست؟

استاد: آن فقه الحدیث است. آن بحث ما نبود. واردش نشدیم.

شاگرد: تعبیر «لا تقولوا خرج زید»[5] اشاراتی ندارد به قضیه زید؟ همه می‌گفتند زید قیام کرد، زید قیام کرد. کأنّ به رخ حضرت می‌کشیدند. حضرت فرمودند «لا تقولوا خرج زید»، زید حسابش با شما فرق می‌کرد.

استاد: واقعاً ظهور قوی‌ای دارد در سلسله زیادی از روایات به این‌که یکی استثناء دارد و آن هم زید است. البته برای حسین بن علی هم هست. حسین بن علی شهید فخ که در زمان امام کاظم بود.

شاگرد: همان هم یکی از مشکلات است. به خاطر این‌که او هم قیام کرده. این مقدار هم که ما در روایات و تواریخ نگاه می‌کنیم، دستگاه مستقل است. اینها بنی الحسن هستند، بنی الحسین نیستند. مگر کسی بگوید از غیبیات ما خبر نداریم. ولی از آن طرف همانطور که می‌فرمایید قبل از این‌که به دنیا بیاید، حضرت نماز می‌خوانند آنجا.

شاگرد2: اثباتاً این احتمال که اینها باطناً امر شده بودند به این داستان چقدر احتمالش هست؟

استاد: آنچه که به ذهن من می‌رسد امر را قبیح نمی‌بینم. گفتند عده‌ای.

شاگرد: هیچ‌کدام از این قیام‌ها را؟

استاد: نه، می‌دانید چرا؟ استدلال فقط می‌کنم- ولو این‌که اینها ربطی به دهن من ندارد-، استدلال من این است که ما می‌بینیم آن که مأمور واقع می‌شود- استدلال خودمان را می‌گوییم، کاری نداریم به علم امام، در آن حدی که ما می‌فهمیم- آثار معتنا به اجتماعی بر این قیام‌ها متفرع نیست. آن اندازه‌ای که بگوییم ببینید جا داشت که حضرت امر کند. اندازه فهم ما. چون ما این اندازه می‌فهمیم، می‌گوییم پس اینجا به تناسب حکم و موضوع، این آثاری که بر کار آنها مترتب شد، نمی‌طلبد که ایجاب باشد. دور می‌آید که بگوییم امام علیه السلام امر کردند.

علی ای حال مثل حضرت زید که یک نفس نورانی قوی داشتند، حتی از پیامبر خدا روایاتی دارند در علوّ مقام زید. شاید بیش از ۲۰ سال پیش دیدم ولی یادم است که حضرت إخبار کرده بودند از همان روز اوّل برای اصحابشان به شهادت حضرت زید و بین اهل سنت اگر تاریخش را ببینید خیلی‌ها به خاطر همین روایات یک عقیده‌ای بر زید داشتند. مثلاً می‌گویند امام اعظم اهل سنت ابو حنیفه، زیدیه بود. این را حاج آقا زیاد می‌فرمودند. ابو حنیفه امام اهل سنت خودش زیدی بود. از عجائب کار است.

 

برو به 0:25:21

شاگرد: یعنی سنی نبوده؟

استاد: نه زیدی یعنی مدافع خروج او بوده.

شاگرد: بعدها که با منصور …

استاد: بله، زندانش کرد. در کتاب‌های اهل سنت هم خیلی دیدم. در این‌که بزرگان آنها در شرایطی بود که میل می‌کردند به زید. زیدیه عملاً. و بالاتر این‌که درباره خود زید، آن‌ها می‌گویند که سنی بوده. یعنی اگر او می‌گوید من زیدیه‌ام، ابا ندارد. می‌گوید چون حضرت زید سنی بوده، مثل امام زین العابدین سلام الله علیه. می‌گویند علی بن حسین پدر زید سنی بودند. خب زید بن علی بن الحسین هم می‌شود سنی. محمد بن علی سلام الله علیه هم می‌شود سنی. می‌گفت همه اینها سنی بودند، فقط این شیعه‌ها دروغ بستند، سر تا پای روایات شیعه دروغ است، دروغ به اهل بیت. چرا؟ چون اینها همه سنی بودند. یک جواب برایش گذاشتم، دیگر چیزی نتوانست جواب بدهد. گفتم اگر راست باشد که همه حرف‌های شیعه دروغ است و دروغ به اهل بیت بستند، باز هم ایراد به اهل سنت وارد است. چرا؟ به خاطر این‌که وقتی دور اهل البیت را خالی می‌کنند، دروغ‌گوها دورشان را می‌گیرند. چرا نرفتید دور ائمه که حدیث‌های راست از آنها بشنوید و متواتراً کتبتان پر بشود. چرا باید ول کنید دور اهل بیت را که دروغگوها بروند. وقتی فضا را راستگوها خالی می‌کنند، دروغگوها می‌آیند جایشان. دیگر اینجا جواب نداشت، چیزی نگفت.

شاگرد: عکسش هم درست است که اگر امام قیام کنند و یک عده‌ای با امام نروند، آن هم دلیل نمی‌شود که شیعه امام را قبول دارد یا ندارد.

استاد: اگر دعوت کنند که شما بیایید و نرود که فاسق است، حداقلش.

ادله صاحب مستدرک در دفاع از وثاقت فطیحه

می‌فرمایند: «فاعلم ثانيا ان‏ الزائد فيهم عليهم السلام كالناقص منهم عليهم السلام واحدا في أصل ثبوت الكفر الحقيقي الباطني‏».[6] اما بعد می‌فرمایند که حتی آنهایی که خیلی از ائمه را قبول ندارند، روایاتی را می‌آورند که اینها مستضعف‌اند، مشمول رحمت واقع می‌شوند. آن وقت شما این روایات را شامل حالشان می‌دانید، اما کسی که همه ائمه را قبول دارد و عن شبهةٍ و بلا عنادٍ عبدالله افطح را اضافه کرده می‌خواهید بگویید که کذا. این استدلال دومشان است. سومی هم دارند که «ثم نقول ثالثاً ان الجنة محرّمة علی المشرکین و الکفار الجاهدین». ادله‌ای می‌آورند برای این‌که فطحیه را نزدیکشان بکنند به امامیه.

امام صادق و محمد بن عبدالله بن الحسن

شاگرد: فقط دو تا روایت دیگر می‌ماند. یکی آن قصه معروف که از معجزات امام علیه السلام است،[7] می‌گوید وقتی محمد بن عبد الله محض قیام می‌کند، آن جلسه که تشکیل می‌شود، حضرت خطاب می‌کنند به پدر، عبد الله- البته راوی برای مقاتل الطالبیین است و زیدی است ولی من در ارشاد دیدم-، می‌گویند که اگر منظورت این است که این جزء خلفای امت است، نه. این جزء خلفای امت نیست و پیروز نمی‌شود. اما اگر غضباً لله می‌خواهی قیام کنی، ما هیچ وقت تو را که پدر این هستی و بزرگ‌تر هستی، نمی‌گذاریم بروی. که او هم عصبانی می‌شود و جسارتش را می‌کند.

استاد: شاید تعبیری دارد که حسودی می‌کنید شما.

شاگرد: البته این را من جایی ندیدم ولی سماعی شنیدم که جواب می‌دهند «یا لیته حسدا».

استاد: من دیدم. حضرت می‌فرمایند ای کاش اینهایی که من گفتم حسد بود. ابن خلدون یک مورخ سنی بگوید «و لقد صحّ»، او با «صحّ» خودشان دارد می‌گوید، نه «صحّ» فضای شیعی. این‌که امام صادق سلام الله علیه به تمام بنی هاشم، امامزاده‌هایی که خروج می‌کردند، به تک تکشان خبر می‌داد که کجا و چگونه کشته می‌شوید.

شاگرد: راوی می‌گوید حضرت وقتی آمدند بیرون، فرمودند این آن را می‌کشد، چون منصور هم در آن جلسه بوده. راوی می‌گوید وقتی حضرت این را فرمودند، گفتم حسده و رب الکعبه. بعد می‌گوید از دنیا خارج نشدم یعنی نمردم تا دیدم که منصور این را کشت.

استاد: روایت مفصلی هم که در کافی دارد که عیسی بن زید …

شاگرد: که مخفی زندگی می‌کند.

استاد: بله، آن روایت خیلی مفصل است. که بعد از این‌که فهمیده بود و سال‌ها مخفی بود، بعد که تعریف می‌کند می‌گوید امام صادق را بردیم زندان. حضرت را زندان کردند، در زندان را بستند. آخر شوخی نیست.

 

برو به 0:31:49

شاگرد: یک جای دیگر هم حضرت می‌گویند که چه خوب بود اگر کسی قیام می‌کرد، من خرج زن و بچه‌اش را می‌دادم. البته به اصحاب گفتند نه به بنی هاشم.

استاد: این هم معروف است.

شاگرد: اگر این دو تا را بپذیریم که واقعاً ائمه گفتند، ممکن است در مورد غیر بنی هاشم صدق بکند، نه در مورد بنی هاشم.

استاد: باید طور دیگری راجع به آن صحبت کرد. تا خصوصیات صدور روایت را در نظر نگیریم نمی‌توانیم سریع فقط مدلول تصوری محض خود همین جمله را در نظر بگیریم. علی ای حال ما می‌دانیم که از چیزهایی که افتخار شیعه هست این است که معصومین علیهم السلام یک مدل دراز مدت، جهانی، با پشتوانه علم، آن هم علم الهی به شیعه عرضه کردند.

در کافی است،[8] از اصحاب حضرت در کوفه نامه برایشان آمد که ما خیلی خوشحالیم که دیگر ظلم رفت و ان شاء الله حق به شما اهل بیت می‌رسد، حق به حقدار می‌رسد. آن راوی می‌گوید که حضرت نامه را زدند زمین. اینها همه اصحاب حضرت بودند. این خیلی نکته قشنگی است. فرمودند من امام شما نیستم. «اما یعلمون انه لم یخرج السفیانی». فرمودند آخر اینها چطور اصحاب من هستند که همین‌طوری می‌گویند الحمد لله خوب شد. یعنی می‌خواهند بفرمایند اگر اصحاب ما هستند می‌دانند که نظام دارد، کار دارد، تا سفیانی خروج نکند نمی‌شود. آیا اینها نمی‌دانند که یکی از شرایط این‌که ما امرمان ظهور بکند این است که باید سفیانی کشته بشود؟

 

برو به 0:36:38

شاگرد: «امامٍ لهم» یعنی چه؟

استاد: یعنی من امام کسانی‌ام که نظام فکری شیعه دستشان است. من امام اینها نیستم.

شاگرد: «امام من اطاعنی»؟

استاد: نه، اطاعت عملی است. اینجا یعنی این‌که اعتقادات دستش باشد. نامه هم دارد، نامه‌اش را بخوانید.

شاگرد: «ذهبت بكتاب عبد السلام بن نعيم و سدير و كتب غير واحد إلى أبي عبد الله ع حين ظهرت المسودة».

استاد: ابو مُسْوَدَّة همان ابو مسلم خراسانی است.

شاگرد: اینجا نوشته مُسَوِّدَة. «قبل أن يظهر ولد العباس».

استاد: هنوز بنی العباس هم سر کار نیامده بودند.

شاگرد: «بأنا قد قدرنا أن يئول هذا الأمر إليك فما ترى».

استاد: می‌گفتند ما اینچنین امید داریم که این امر به شما می‌رسد. بعد حضرت ناراحت شدند.

شاگرد: «قال فضرب‏ بالكتب‏ الأرض ثم قال أف أف ما أنا لهؤلاء بإمام»

استاد: یکی از غرر روایات این است. نه به خاطر کار امام، به‌خاطر اینکه حضرت می‌گویند من امام کسانی‌ام که فکرشان نظام دارد. سر در گم و متحیر نیستند. حالا می‌آیند می‌گویند کتاب‌های شیعه متحیر بودند. حالا هر کسی یک حالی دارد، یک امیدی دارد، خود ائمه فرمودند «انما تربّ الشیعه منذ مأئة سنة» اما منافاتی ندارد، آن‌که اساس امامت ائمه است و اعتقادات شیعه است، این نظام است. یعنی آن چیزهایی که ما گفتیم باید روی حساب باشد. نه این‌که تا یک بادی آمد، ابو مسلم خروج کرد شما دیگر همه چیز را فراموش کنید. خیلی از این جهت این روایت مهم است.

شاگرد: این‌که می‌فرمایند امام آنها نیستم، با توجه به این‌که حضرت امام همه هستند، منظور چیست؟

استاد: اگر جسارت نباشد، به اصطلاح امروزی‌ها دیدید می‌گویند ایدئولوگ گروه، حضرت می‌فرمایند من ایدئولوگ اینها نیستم. یعنی من یک ایده‌هایی دارم، نظام عقیدتی دارم که اینها سؤالشان موافق با نظام عقیدتی من نیست.

شاگرد: و الا امام که در واقع امام همه هست.

استاد: بله، امام همه هستند. آنها هم شیعه بودند، از سر خوشحالی بود که می‌خواستند حضرت سر کار برسند. یعنی ظلم سقیفه به پایان رسید. بعدش هم بنی امیه از بین رفتند. منصب حق امامت برای شما اهل بیت است. یعنی اگر ما آن زمان بودیم، همراه اینها نامه نمی نوشتیم؟ حاج آقا این را زیاد می‌فرمودند، می‌گفتند که یکی از علما، علماء بزرگ بوده، می‌گفته من مکرر حالم طوری می‌شود که شکر می‌کنم خدا را که من صدر اسلام نبودم. بعد استدلال می‌کرده، می‌گفته من خودم را که می‌بینم، علی نفسه بصیرة، می‌بینم نه ابوذرم، نه سلمانم، نه مقداد، دیگر خودتان بفهمید یعنی چه. الحمد لله که آن وقت نبودم.

شاگرد: شعری که شما خواندید، من واقعاً آن فضا را لمس کردم. یعنی آدم اگر در آن فضا باشد علی الاصول مثل آن امامزاده می‌شود.

استاد: ببینید همین‌که گفتم حضرت صدیقه در خواب فرموده بودند که دیگر اینجور شده. یعنی حضرت صدیقه حق را به بچه‌هایشان داده بودند.

شاگرد: خواب را نشنیدم.

استاد: دقیق یادم نیست، کأنّه گفته بودند که اینها کار را از روز اوّل خراب کردند که …

شاگرد: سائل چه سؤال کرده؟

استاد: گلایه کرده بود از کار یکی از سادات. حضرت هم با این‌که قبول کرده بودند که این ظالم است، اما یک جوری گفته بودند که یعنی وقتی فضا از روز اوّل آشفته است، دیگر در فضای مغبّر گل آلود … دیدید گاهی می‌شود که شما پدر هستید، بچه بدی کرده، قبول هم دارید بدی کرده. اما وقتی خوب اوضاع را در نظر می‌گیرید می‌گویید اوضاع ناجور بود که بدی کرد. و الا نمی‌کرد.

یعنی کسی ظلم کرده از روز اوّل، خشت کجی گذاشتند، زمینه‌ای فراهم شده که این بچه من هم این زمینه را دارد. نه این‌که از او دفاع بکنند، اما این‌که بگویند شما زمینه فساد را ببین.

شاگرد: مثلاً همان روایتی داریم که می‌گوید خونی ریخته نمی‌شود الا این‌که بر گردن آن دو نفر است.[9]

 

برو به 0:42:45

استاد: این عبارت را حاج آقا زیاد می‌گفتند، اینقدر دنبالش گشتم، نمی‌دانم حاج آقا آن را کجا دیده بودند. حاج آقا می‌فرمودند که دوتا روایت هست، این را زیاد می‌گفتند. می‌گفتند از عجایب روایات است. هر دو شاعر بودند. یکی کمیت بود، یکی هم نمی‌دانم، سید حمیری بود، یا فرزدق بود. یک نفر خدمت هر دو امام رسید. آمد عرض کرد خدمت امام باقر سلام الله علیه «ما تقول فی الشیخین»؟ عبارتی که حاج آقا زیاد می‌گفتند. حضرت فرمودند: «ما اریق دمٌ فی الاسلام الا و هو فی عنقهما». می‌گوید سال‌ها بعد خدمت امام صادق سلام الله علیه رسیدم بدون این‌که بگویم من به پدر شما چنین چیزی گفتم. عرض کردم «ما تقول فی الشیخین»؟ حضرت عینا فرمودند «ما اریق دمٌ فی الاسلام الا و هو فی عنقهما». این را حاج آقا زیاد نقل می‌کردند. من می‌خواستم پیدا کنم که پیدا نشد.

شاگرد: حاج آقا منابع روایی غیر از منابعی که دست ما هست هم داشتند؟

استاد: گاهی می‌شد یک روایتی را نقل می‌کردند و می‌فرمودند دیدم. بعد مدتی که می‌گشتند می‌دیدید در یک کتاب خیلی نامتعارفی که در دست‌ها نیست، بود.

شاگرد: همین عبارت را می‌فرمودند؟

استاد: ایشان همین عبارت را می‌گفتند. آن وقت این‌که من پیدا کردم- شما گفتید یادم آمد- این است، فرمودند: «ما اریقت محجمة دمٍ». یا «اهریقت».[10] یعنی محجمة‌اش را حاج آقا نمی‌گفتند. ایشان می‌گفتند «ما اریق دمٌ». اهراق و اراقه یکی است. «ما اریقت یا اهریقت محجمة من دم». ظرف حجامت، حجامت یک ظرف بسیار کوچکی دارد.

شاگرد: در کافی هست. در رجال کشی ذیلی هم دارد: «و نحن معاشر بني هاشم نأمر كبارنا و صغارنا بسبهما و البراءة منهما».[11]

شاگرد: خواب هم تأیید همان می‌شود؟

استاد: نه، من خواب را نمی‌گویم برای تأیید. یک دفعه یادم ‌آمد، ولی موافق اعتبار است. گاهی آدم می‌بینید که اگر زمینه فساد نبود، نمی‌شد اینها. خب وقتی اوضاع به هم ریخته است … و الا خود حضرت صدیقه با اینکه مادرند و بالاترین مهربانی را نسبت به تمام ذریه‌شان دارند، در عین حال واضح‌ترین عقاید حقانیت اسلام و کفر و امامت و اینها را، آنها به ما یاد دادند. این نیست که بگوییم این خواب یعنی آنها هیچ. ابداً اینجور منظور نیست. ولی می‌خواهند بگویند که شما نگاه کن، آن اصل کاری فساد را ببین. ام الفساد را ببین. نظرت متمرکز نشود روی اینها. اگر آنجا متمرکز بشود، می‌بینی اینها از آثار آنهاست. اینها متفرّع بر آنهاست. اینجوری نگاه کن. اینها را هم یک نحو مظلوم ببین. مثل این‌که یک کسی معتاد شده، شما نمی‌گویید معتاد خوب است، همه از معتاد بد می‌گویند. اما یک وقتی است می‌گویید شما اگر ببینید پدر و مادر با این معتاد چه کار کردند، می‌بینید بالاترین ظلم را آنها کردند، و اگر معتاد است به خاطر آنهاست. این یعنی چه؟ یعنی پدر و مادر زمینه‌ای را فراهم کردند. نه این‌که معتاد خوب است. الآن خودش یک مظلوم است. با این‌که معتاد است و ظالم است، اما از حیثی مظلوم است که معتاد است. این مانعی ندارد. حالا اگر این برداشت ما درست باشد.

و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین[12]

پایان

 

 


 

[1]. عيون أخبار الرضا عليه السلام ؛ ج‏1 ؛ ص249: رحم الله عمي زيدا إنه دعا إلى الرضا من آل محمد و لو ظفر لوفى‏ بما دعا إليه.

[2]. البهجة المرضیة، ص 326

[3]. عيون أخبار الرضا عليه السلام ؛ ج‏1 ؛ ص249: يا عم إن رضيت أن تكون المقتول المصلوب‏.

[4]. الكافي (ط – الإسلامية) ؛ ج‏8 ؛ ص295:عن أحمد بن محمد عن الحسين بن سعيد عن حماد بن عيسى عن الحسين بن المختار عن أبي بصير عن أبي عبد الله ع قال: كل‏ راية ترفع قبل قيام القائم فصاحبها طاغوت يعبد من دون الله عز و جل.

[5]. الكافي (ط – الإسلامية) ؛ ج‏8 ؛ ص264

[6]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ؛ الخاتمةج‏5 ؛ ص17

[7]. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ؛ ج‏2 ؛ ص190

[8]. الكافي (ط – الإسلامية) ؛ ج‏8 ؛ ص331: حميد بن زياد عن أبي العباس عبيد الله بن أحمد الدهقان‏ عن علي بن الحسن الطاطري عن محمد بن زياد بياع السابري عن أبان عن صباح بن سيابة عن المعلى بن خنيس قال: ذهبت بكتاب عبد السلام بن نعيم و سدير و كتب غير واحد إلى أبي عبد الله ع حين ظهرت المسودة قبل أن يظهر ولد العباس بأنا قد قدرنا أن يئول هذا الأمر إليك فما ترى‏ قال فضرب‏ بالكتب‏ الأرض ثم قال أف أف ما أنا لهؤلاء بإمام‏ أ ما يعلمون أنه إنما يقتل السفياني.

[9] . الأصول الستة عشر (ط – دار الشبستري)، النص، ص: 101، عمه عبد الملك عن الكميت بن زيد قال: لما انشدت ابا جعفر (ع) مدائحهم قال لى يا كميت طلبت بمدحك ايانا لثواب الدنيا او لثواب الاخرة قال قلت لا و الله ما طلبت الاثواب الاخرة فقال اما لو قلت ثواب الدنيا قاسمتك مالى حتى النعل و البغل قال قلت جعلنى الله فداك اخبرنى عنهما قال ما اهريقت محجمة من دم ظلما و لا رفع حجر لغير حقه و لا حكم باطل الا و هو فى اعناقهما الى يوم القيمة.

[10]. الكافي (ط – الإسلامية) ؛ ج‏8 ؛ ص102: عن أبان عن عقبة بن بشير الأسدي عن الكميت بن زيد الأسدي قال: دخلت على أبي جعفر ع فقال و الله يا كميت لو كان عندنا مال لأعطيناك منه و لكن لك ما قال رسول الله ص لحسان بن ثابت لن يزال معك روح القدس ما ذببت عنا قال قلت خبرني عن الرجلين قال فأخذ الوسادة فكسرها في صدره ثم قال و الله يا كميت ما أهريق محجمة من‏ دم‏ و لا أخذ مال من غير حله و لا قلب حجر عن حجر إلا ذاك في أعناقهما.

[11]. رجال الكشي – إختيار معرفة الرجال ؛ النص ؛ ص207

[12]. شاگرد: منظورتان از اینکه فرمودید باطنا مأمور به قیام باشد چیست؟

استاد: یعنی مثلاً در اتاق خصوصی حضرت به او می‌گویند برادر شما باید خروج کنی و از ناحیه خدا من امرت می‌کنم ولی نمی‌توانم در خارج به خاطر موانعی که برای من هست، ابراز کنم. حتی اگر بر علیه تو هم حرف زدم بدان که چاره‌ای نداشتم، تو واجب است قیام کنی. این منظور من است.

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است