مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 53
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
عرض کنم این که فرمودند من راجع به اصل استثنای صلاة اعرابی دیدم که گفتند مشهور و این که صاحب مفتاح الکرامه گفتند که جمهور الاصحاب. من یک چیزی عرض کردم که خلاف ضابطه بود ولی همین طور احتمالی بود که گفتم؛ گفتم چه بسا منظور صاحب مفتاح الکرامة از اصحاب یعنی مطلق فقهای امامیه تا زمان خود صاحب مفتاح الکرامة که حتی تا کاشف اللثام هم تقریبا میشود بگویند هم عصر بودند که تا اینها را هم حتی بگیرد. شهید ثانی و اینها هم که به طریق اولی تا محقق اول بروید.
شاگرد: خود اصل مطلب قبل از شیخ خیلی انگار خیلی نبوده تا حالا بخواهد استثنائش مطرح بشود. «نوافل کلّها مثلا فلان» این طوری که ما حالا نگاه کردیم، در مقنعه شیخ مفید تک تک میگوید این دو رکعت باشد سلام بدهند، بعد مثلا فلان باشد.
استاد: اما یک قاعده کلی را در اولین جا یادتان است کجا دیدید؟
شاگرد: بنظرم المقنعه شیخ مفید وتر را هم چسبانده بودند.
استاد: به عنوان ثلاثه موصوله؟
شاگرد: بله ظاهرا.
استاد: تصریحا؟
شاگرد: سریع که نگاه میکردم شاید من اشتباه کردم.
استاد: بله! اگر تصریح در وصل بود که این خیلی صدا میکرد. متاخرین که میگفتند وصل از مذهب است، حاج آقا که المذهب فرمودند ولو چند تا شد که همین این چیزی که ایشان المذهب فرمودند چند تا مخالف پیدا شد؟ بله مثلا وحید بهبهانی برخورد کردم، همین چیزی را که حاج آقا المذهب گفتند وحید هم با فیض در میافتند. آخر وحید مصابیح الظلام دارند که حاشیه مفاتیح است. یا شرح مفاتیح است؟ به نظرم حاشیه مفاتیح است.
شاگرد: به اسم شرح است ولی شرح انتقادی است.
استاد: بله محکم میآیند. چون آدرس دادند. ظاهرا اول کسی که شروع کردند این را خدشه کردند مقدس اردبیلی بود که گفتند مخیر است، میخواهد نماز شفع سلام بدهد، میخواهد ندهد. عبارت مقدس اردبیلی را هم خواندم، ایشان فرمودند روایت به این قشنگی است این تکلّفات چیست؟ یک تعبیری داشتند من نوشته بودم. فرموده بودند «و لا يحتاج إلى هذه التكلفات البعيدة»[1] این تکلفات بعیده اشاره به چه کسی بود؟ به شیخ طوسی که روایت صحیحه را در تهذیب و استبصار حمل کرده بودند، مقدس گفتند نه اینها نیاز نیست و بعد حرفهایی که دو جای مجمع الفائدة من برای شما خواندم. ظاهرا ایشان اول کس است، قبلش را من الان نمیدانم. یادتان است شما در آن بحث قبل از محقق از المقتصر ابن فهد … آن خیلی مطلب بود. آن خیلی جالب بود ولی به این بحث ما نبود. ولی در بحث ما ظاهرا همان مقدس اردبیلی اول حرف را زدند. شاگرد مقدس اردبیلی صاحب مدارک ایشان هم همین طور میل کردند به این که روایت صحیحه داریم و مانعی ندارد و مخیر هستیم. بعد هم فیض. بعدا هم جناب فیض هم در وافی، هم در مفاتیح در هر دو جا گفتند این روایت هیچ مشکلی ندارد و به آن عمل میکنیم و تخییر میگوییم.
خلافا لطائفة من المتأخرين منهم: المدارك و المفاتيح و الحدائق و الفاضل الهندي، فجوّزوا الوصل أيضا، لصحيحتي يعقوب بن شعيب و ابن عمّار: في ركعتي الوتر: «إن شئت سلّمت، و إن شئت لم تسلّم».[2]
بعد در مستند مرحوم محقق نراقی به چه کسانی نسبت دادند؟ فرمودند «خلافا لطائفة من المتأخرين» که گفتند لازم نیست حتما و لزوما برای شفع سلام بدهد، مخیر است. «منهم: المدارك و المفاتيح و الحدائق و الفاضل الهندي» این دو تا را هم نراقی اضافه کردند که نشد من هم ببینم. صاحب حدائق هم گفتند ما به این روایت عمل میکنیم، اعراض را قبول نداریم که آن طور اعراض محقق شده باشد. و کاشف اللثام فاضل هندی ایشان هم بود. ولی خود صاحب مستند همراه این آقایان نشده بودند، یک راه وسطی رفته بودند که مراعات قول مشهور کرده بودند با یک نحو دیگری که حالا آن فرمایش خودشان …
برو به 0:05:40
از زمان ما هم که مرحوم آقای خویی هم در تنقیح، هم در موسوعه هر دو عبارتشان آمده یک مقداری هم فرق دارد. ایشان میگویند مشهور اعراض کردند، کرده باشند. ما به دو تا روایت صحیح عمل میکنیم. ولی دیدید حاج آقا خیلی نظر شریفشان محکم بود که حتی این روایت صحیحه را که میخواستند تأویل کنند که خودشان هم قبول داشتند، فرمودند چون از مذهب میدانیم، وقتی از مذهب این را میدانیم روایت صحیحه هم که هست تأویل به معنای قول السلام علیکم میکنیم که همان حرف شیخ بود. شیخ هم در تهذیب همین طور تأویل کرده بودند.
و المسنون من الصلوات في اليوم و الليلة أربع و ثلاثون ركعة ثماني ركعات عند زوال الشمس قبل صلاة الظهر بتشهد في كل ثانية منها و تسليم و ثماني ركعات بعد الظهر و قبل العصر كذلك سواء و أربع ركعات بعد المغرب يفصل بينها بتسليم في الثانية و ينصرف منها بتسليم بعد التشهد في الرابعة و ركعتان من جلوس تحسب بواحدة بعد عشاء الآخرة بتشهد في الثانية منها و تسليم و ثماني ركعات نوافل الليل من بعد مضي نصفه الأول بتشهد في كل ثانية منها و تسليم كما ذكرناه في نوافل الزوال و ثلاث ركعات الشفع و الوتر بتشهد في الثانية منها و تسليم و تشهد في الثالثة و تسليم ينصرف به منها و ركعتان بعد الوتر نافلة الفجر بتشهد في الثانية منها و تسليم بعده ينصرف به منها.[3]
شاگرد: مقنعه مرحوم شیخ را که گفتید اصلا نحوه تعبیر کردنشان مشخص است که همچین تعبیری خیلی مرسوم نبوده که نوافل کلّها این طوری باشند. ایشان میفرمایند «و المسنون من الصلوات في اليوم و الليلة أربع و ثلاثون ركعة ثماني ركعات عند زوال الشمس قبل صلاة الظهر بتشهد في كل ثانية منها و تسليم و ثماني ركعات بعد الظهر و قبل العصر كذلك سواء و أربع ركعات بعد المغرب يفصل بينها بتسليم في الثانية»
استاد: دونه به دونه را تصریح میکند.
شاگرد: «و ينصرف منها بتسليم بعد التشهد في الرابعة و ركعتان من جلوس تحسب بواحدة بعد عشاء الآخرة بتشهد في الثانية منها و تسليم و ثماني ركعات نوافل الليل من بعد مضي نصفه الأول بتشهد في كل ثانية منها و تسليم كما ذكرناه في نوافل الزوال و ثلاث ركعات الشفع و الوتر بتشهد في الثانية منها و تسليم و تشهد في الثالثة و تسليم ينصرف به منها و ركعتان بعد الوتر نافلة الفجر بتشهد»
استاد: یک دفعه دیگر عبارت را بخوانید. چرا دوباره گفتند «فی الثالثة»
شاگرد: ایشان فرمودند که «و ثلاث ركعات الشفع و الوتر بتشهد في الثانية منها و تسليم و تشهد في الثالثة و تسليم ينصرف به منها» لکن درست است ایشان میگویند تسلیم دارد ولی این تعبیر «ینصرف به منها» …
استاد: «ینصرف» یعنی از نماز شب در رکعت سوم؛ آن «ینصرف» به «ثالثة» میخورد، نه به شفع.
شاگرد: درست است. در ثانیه «ینصرف» نگفتند یعنی انگار این دو تا کنار هم هستند.
استاد: بله ولی مشکلی ندارد. روایات متعدد در وسائل و جاهای دیگر هست که حضرت فرمودند بایست برو خوابها را صدا بزن، بچهها را بیدار کن. حتی عرض کردم در یکی فرمودند «و أنکح» یعنی تا این اندازه دو تا نماز است که هر طور کاری میخواهند انجام بدهند. در وسائل هست.
شاگرد: به هر حال این نحوه تعبیری که دارند میکنند نشان میدهد که خیلی این کلیت مطرح نبوده است.
استاد: بله عبارتی به این کلی نداشتیم که خود خود عبارت کلی مورد فتوا باشد. این شاهد خوبی هست. این مفصول بودن شفع از وتر با این همه مقدمات و چیزهایی که دارد ما کنار این وتر و آن قاعده کلی، به استثناء صلاة اعرابی رسیدیم. خب آن چیزی که اساس کار شد چه شد؟ اساس کار این شد که فرمودند طائفه عمل کردند، روایت مرسل است، شیخ مرسل آوردند اما مجبور به استثناء جمهور اصحاب است. این عبارتی که حاج آقا هم روی آن تاکید کرده بودند مثل صاحب مفتاح الکرامة. خب حالا اینها برای تمرینات طلبگی خیلی خوب است. آقا[4] اشاره کردند حالا تشریف ندارند که دیده بودند، من هم بخشی را شد نگاه کردم، تا آن جایی که من دیدم مثل این که با یک چیز جدیدی مواجه شدیم. ما در کتابهای اصولی که میخواندیم میگفتیم آن عدهای که اصلا قبول ندارند که شهرت عملیه چه باشد؟ جابر ضعف سند باشد ، شهرت فتواییه جای خودش، شهرت رواییه هم جای خودش. شهرت عملیه یعنی اصحاب بر طبق یک روایتی فتوا داده باشند، میگفتند این جابر ضعف سند است. خب این شهرت عملیه که عمل این جا یعنی افتاء، نه یعنی این که عمل بکنند، شهرت عملیه جابر ضعف سند است. عدهای که این را قبول ندارند. خب آنها به کنار. آنهایی هم که قبول دارند چه میگویند؟ چرا این شهرت را میگویند؟ تحلیلشان این است که میگویند آن زمان قدمای اصحاب ولو سند ضعیف بوده اما چون به عصر معصومین نزدیک بودند میفهمیدند که مطلب همین است،فقه همین است، این سند نزد آنها صحیح بوده یا حالا صحیح میدانستند به نحوی که صحت رجالی یا صحیح میدانستند صحت فقاهتی که از باب این که با قرائن و احتفاف به قرائن برایشان موثوقالصدور میشده. خب از این باب میگویند جابر سند است. اما اگر آمدیم آن رده اول خبری نبود مثلا از قرن ششم به بعد، حالا اصحاب از قرن ششم به بعد طبق یک روایت ضعیف فتوا دادند، آیا میتوانیم بگوییم که این فتوای متاخرین از اصحاب هم جابر سند است یا نیست؟ در کتاب اصول قبول نمیکنند اما این جا الان اسم میبرند منجبر است و بعد هم میگویند جمهور اصحاب. این جمهور اصحاب چه کسانی هستند؟ لذا من این چند تا را که دیدم … از نظر زمانی اول کسی که این نماز اعرابی را به عنوان استثنای از آن قاعده «النوافل کلّها رکعتان بتسلیم إلا صلاة اعرابی» که چهار رکعت است با یک تسلیم، نه چهار رکعت است با دو تسلیم. اول کسی که این را استثناء هم نکردند و فقط اسمش را بردند چه کسی بودند؟ ابن ادریس در سرائر هستند. بعد از شیخ الطائفه به کثیر. این هم ای کاش استثناء کرده بودند. ایشان فرمودند اجماع است که نوافل «کلّها رکعتان بتسلیم» بعد فرمودند و دریک روایتی در صلاة اعرابی. «إن صحت الروایة فهو» استثناء نکردند. این عمل نیست. این یک نحو حالت پادو صحبت کردن است. اگر روایت صحیح باشد نمیشود بگویند ابن ادریس استثناء کردند یعنی طبق این روایت عمل کردند. این که هیچی. این اول کس است. دومی غنیه هست. غنیه هم در مقام این که نوافل رکعتان بتسلیم است حرفی نزدند. شاید قائل هستند و نیاوردند. فقط وقتی نمازهای مستحب را ردیف میکردند نماز فلان، فلان، فلان در ضمن آنها هم گفتند یکی از نمازهای مستحب هم صلاة اعرابی است. خب صلاة اعرابی را میدانیم کیفیتش این است ولی نکتهای که هست این چیزی که الان این جا بود اتفاقا در تمام نسخههای غنیه نیست. این «و صلاة الاعرابی» در حاشیه بوده، حالا حاشیه را کسی اضافه کرده بود؟ از مصنف بوده؟ در یک نسخه غنیه بوده، در یک نسخه نبوده، در نسخه اصل هم میگویند در حاشیه بوده. نمیدانم چاپ معتبری است که فقط از همین سه جا نقل کردند یا نه؟ خلاصه در غنیه هم که هست به عنوان استثناء از این بحث ما که زبان داشته باشد بگوید «إستثنیتُ» اصلا نبوده است. اصلش هم که خودش در همه نسخهها نیست. این هم دوم.
برو به 0:14:29
شاگرد: نیاز است که به این صورت بحث شده باشد؟ که مثلا نوافل را رکعتین گفته باشند بعد استثناء کنند؟
استاد: آخر عبارت مفتاح الکرامة سید که حاج آقا هم میفرمودند مثل این طور شخصی بگوید عبارت ایشان این بود «استثناه جمهور الاصحاب». محور اعتماد حاج آقا به همین عبارت ایشان بود. فرمودند «مثله» یعنی یک خببری مثل صاحب مفتاح الکرامة وقتی جمهور بگوید این دیگر کافی است.
شاگرد: شاید ایشان این طوری برداشت کردند همین که در عِداد نمازهای مستحب شمرده شده گویا عملاً یک استثنایی شده است، نه این که حالا در بحث نوافل گفته باشند مشهور دو رکعت است الا فلان.
استاد: بله اتفاقا شبیه همین کار غنیه در عروه هم شده است. و لذا من خدمتتان گفتم که سید استثناء نکردند. عروه در بحث استثناء نکردند گفتند «و إلا الوتر» اسم اعرابی را نبردند اما وقتی نمازهای مستحبی را آن آخر عروه میشمردند یکی هم فرمودند صلاة اعرابی هم مستحب است. حتی خیالم میرسد در عروه بود که «إذا شکّ» در نماز اعرابی، وقتی شکوک را میگفتند، گفتند نماز اعرابی که 4 رکعتی است، اگر در آن شک بکنید، شک در نماز مستحبی است یا نه؟ و در رکعت اول چطوری است؟ یعنی به عبارت دیگر در شکوک هم آن را به عنوان یک نماز که چون چهار رکعتی است و شک خاصی ممکن است برایش پیش بیاید مطرح کردند.
شاگرد: در کیفیت نماز اعرابی اختلاف نیست؟
استاد: نه ،حالا صبر کنید الان میخواهم بگویم. همینی که شما میگویید قبلش هم عرض کردم، غیر از آن چیزی که جلوتر گفتم یک نکته هم میخوام اضافه کنم. الان عرض میکنم.
شاگرد2: امکان دارد این استثناء را از این باب بگیریم.
استاد: بله آن مانعی ندارد.
شاگرد2: ولی خب آخرش شهرت …
استاد: بله فرمایش شما خوب است که همین که صاحب غنیه گفتند «و صلاة الاعرابی» دیگر پس قبول کردند که این صلاة مشروع است.
بعد از صاحب غنیه و سرائر، به خیالم میرسد سراغ محقق و علامه رفت. شرایع و حالا خود محقق در مختصر اسمش را نبردند، در شرایع اسمش را بردند، در مختصر که آخر عمرشان بوده دوباره استثناء نکردند و علامه درچند تا ازکتاب هایشان و دیگران در چند تا از کتابهایشان آوردند. مفتاح الکرامه هم که دیدم، مفتاح الکرامة اسم کتابهای متأخر را همان جا بردند «إستثناه جمهور الاصحاب» بعدش از چند تا دیگر از متأخرین نقل میکنند، معلوم میشود خودشان کتابهای متقدمین را مباشرةً اگر بود اسم میبردند.
شاگرد: ایشان فرمودند «و أمّا صلاة الأعرابي الّتي هي عشر ركعات كالصبح و الظهرين فقد استثناها جمهور الأصحاب. و في «كشف الالتباس»»[5]
استاد: از این جا شروع کردند. رفتند به کشف الالتباس که متأخر از محقق و اینهاست. یعنی خود صاحب مفتاح این «استثناها جمهور الاصحاب»شان متکی به نقل معتبرین مثل شهید ثانی و اینهاست که … ولی خب یک جا دیدم که مثلا همین «کیف صلاة اعرابی» را ما استثناء بکنیم و حال آن که محقق در معتبر از آن اسم نبرده است. در متن که نبردند در خود معتبر هم اسم نبردند. یک کسی بودند از علماء گفته بودند.
شاگرد: کشف الالتباس برای آقای صیمری است؟ تاریخ وفاتشان را حدود 900 زده است.
استاد: یعنی تفاوتشان با شهید ثانی یک کمی بوده است، معاصر بودند. میدانم کشف الالتباس برای بعدش است. پس از سرائر شروع شد، غنیه بعدش بود، بعدش محقق و علامه، بعدا هم نقلیات مفتاح الکرامة از معاصرین شهید ثانی به بعد است. حالا من که اینها را میدیدم این به ذهنم آمد آن کسانی که صلاة اعرابی را گفتند و کیفیتش را توضیح دادند و خواستند حرفش را ببرند همه و همه مستندشان مصباح المتهجد شیخ الطائفه بود. از هیچ کتاب دیگری سند نداشتند. گفتند صلاة اعرابی چیست؟ «شیخ رواه مرسلاً فی المصباح» یعنی در هیچ کتابی از صدوق، ازخود شیخ هیچ جای دیگری نبوده، فقط در مصباح شیخ مرسلا بوده است. و لذا در یک روز عرض کردم سید بن طاووس هم در جمال الاسبوع با سند آورده بودند اما سندهایش مجهول بود و مشکل داشت ولی سند را آوردند. حالا این فعلا صرف نظر از این که پیدا شده که سید هم در جمال الاسبوع با سند هم آوردند.
شاگرد: با همان کیفیت؟
استاد: نه. کیفیت اصلیاش یکی است. یک تصریحات و تبییناتی در جمال الاسبوع هست که در عبارت شیخ افتاده است.
شاگرد: در این که چهار رکعتش سلام باید …
استاد: اینها مثل هم است، راوی آخری همان زید بن ثابت بود، آنها همه یکی است. اصل پیکره نماز هم که دو رکعت و دو تا چهار رکعت، همه یکی است، فقط مثلا یکی را حضرت تصریح کردند که بین چهار رکعت، سر دو رکعت تشهد بخوان همینی که صاحب جواهر اختلاف داشتند. یک چیزهای اضافهای دارد ولی به نقل سید در کتب فقهی ما برخورد نکردیم، به خصوص از جلوتریها. همه ارجاع به شیخ میدهند. حالا سوالی که من در ذهنم آمد این است که شما میفرمایید «استثناها جمهور الاصحاب» اگر این کلمه اعرابی در استثنای قدماء آمده بود همه و همه محتاج یک نقل مرسل شیخ نبودیم، در کلام صدوق آمده بود … کما این که صاحب جواهر همین یک کلمه ابن ادریس را که ایشان فرموده بود «فیه روایة» ایشان در جواهر تعبیر کردند «و مرسل ابن ادریس، مرسل السرائر» همین یک کلمه ابن ادریس را به عنوان روایت مرسله پذیرفتند. خب از همین جا میفهمیم که اصلا مقصود از این قدمای اصحاب نیست. چرا؟ چون اگر خود شیخ بودند، صدوق بودند، دیگران بودند، نمیگفتند صلاة اعرابی که فقط در روایت مرسل مصباح است، خب لااقل دهها مرسل دیگر بود، فتوا بر طبقش بود. چرا استثناء کرده بودند؟ این هم بین راه من به ذهنم آمد که من دارم دنبال چیزی میگردم که خود این که همه مستند به مرسله مصباح هستند دارد با لسان حال میگوید من جای دیگر نبودم. اگر در کلمات دیگران بودم که فقط نمیگفتند «رواه الشیخ مرسلا فی المصباح» نمیدانم حالا شما این عرض من را قبول میکنید یا نه؟
شاگرد: مصباح کتاب ادعیه است. لذا علت استنادش به مصباح این است که …
استاد: این جا دیگر نیست، شما اثر در آثارش نمیتوانید پیدا کنید. در کافی، درفقیه، در تهذیب اثر در آثارش نیست. گفتم در تمام کتب فقط جمال الاسبوع دارد. جمال الاسبوع هم از محمد بن هارون بن موسی تلعکبری رضواناللهعلیهم نقل کردند که احتمال میدهم چون آن کتاب مجموع الدعوات محمدبن هارون مرحوم مجلسی نسخه عتیق از آن نقل میکنند. ممکن است مرحوم سید از آن نسخه مجموع الدعوات محمد بن هارون نقل کردند. این احتمالش هست. ولی علی ای حال دیگر هیچ جا! چیزی که ما داریم که اصلا اسم صلاة اعرابی به عنوان صلاة الاعرابی و کیفیتش هم ضمیمهاش کنیم اول مصباح شیخ است و بعدش هم جمال الاسبوع سید است. خب من یک دفعه گفتم این روایتی که میدانیم همین دو جا فقط هست خب اگر جای دیگر بود آن اشارههای علماء به مرسله شیخ متوجه نمیشد حتی جمال الاسبوع هم نبوده.
شاگرد: این یک طرف قضیه است اما مهم این است که حتی اگر خود مرحوم شیخ و بعد از مرحوم شیخ مستند به این روایت فتوا میدادند مثلا یا استثناء …
استاد: شیخ باید یک جا در مبسوط، در نهایة … من همین را دارم عرض میکنم. اگر در نهایه و مبسوط آمده بود خیلی صیتش بیشتر در فقه میپیچید تا مرسله مصباح. عمل به حمل شایع بود.
شاگرد2: خب خودشان قبول نداشتند. این که در مصباح نقل کردند …
استاد: در مبسوط اسمی از آن نبردند.
شاگرد2: سنت هم که بوده، نیاز به سند قوی نبوده است. به نظر شما برای چه در مبسوط و اینها ذکر نشده؟
استاد: خب حالا چرا ذکر نشده، الان آن چیزی که عرض من است این است که ما مواجه هستیم با این که میگویند یک شهرت قوی جابر این ارسال است. ما حالا این را سر برسانیم.
برو به 0:24:21
شاگرد2: این که خود مُرسِل هم عمل نکرده، فتوا نداده.
استاد: بله. ما داریم دنبالش میگردیم. شاهد این که قدماء استثناء … بگوییم شاید بوده ما پیدا نکردیم. اگر بوده پس چرا ابن ادریس میگویند بر اصل اجماع است، این هم اگر روایتی باشد. اگر همه استثناء کرده بودند باید بگویند «استثناه اصحابنا» الا این موردی که دیگران هم …
لذا آن شهرت قدمای اصحاب که جابر سند به این معنای اصولی باشد یک مقداری محل ابهام میشود.
اما این که حالا چرا خود مُرسِل عمل نکردند؟ اگر من عرض کنم که آن حرفهای طلبگی بوده، جلوتر عرض کردم من عرضم این است که واقعیتش این است که بسیاری از نموّ و رشد و استقرار علوم به ارتکازات شرعیه و عقلائیه علماء هست، بخشی از ضوابط کلاسیک علم از آن نظم دادن علماء به آن ارتکازاتشان است. ولذاست آن چیزی که طبق ارتکازاتشان سر و سامان به آن علوم دادند خیلی اوسع از آن چیزی است که با ضوابط روشن میخواهند نظم بدهند. آن وقت وقتی برگردیم خب شیخ در ارتکاز خودشان … خب حالا بالاترش هم هست، سید بن طاووس و دیگران، مانعی نمیدیدند که اینها نماز است، وارد شده، منسوب به معصوم است. میگفتند خب این منسوب است، سند هم دارد بخوانید، یعنی آیا نیازی بوده که اینها را استثناء کنند؟ شاید میگفتند که آن اصل است، قاعده هست، اگر یک مورد پیدا شد این استثناء نیست، تخصیص نیست، مورد خاص است. آخر مورد خاص با تخصیص دو تاست. تخصیص یعنی یک عموم مستقری داریم و میخواهیم با زور یک فردی را از تحتش در بیاوریم، یک وقتی است میگوییم بنا براین است مثلا شما الان زمان اصولیِ ما خیلی زود اینها را میفهمید. شما وقتی میگویید دلیل بر برائت داریم، وقتی اماره بر تکلیف میآید میگویید این دلیل برائت را تخصیص میزند؟ چرا میگویید نمیزند؟ میگویید آن پایه هست، اصل است، قرار بر این است، خب این هم مورد خاص است این دیگر تخصیص نیست، موونه تخصیص از نظر علمی خیلی از موونه امارهای که میخواهد …
شاگرد: باز دارید برمیگردید به همان قاعدهای که ابتداء هم فرمودید؟
استاد: همین را گفتم. اگر از من میپرسید همین را عرض کردم. آن قاعده چه بود؟
شاگرد: فرمودید که کلشان دو رکعت هستند برای این که عامه بدانند اگر نگفتیم دو رکعت است.
استاد: بله این بود. حالا تتمیمش هم توضیح مختصرش این است. من گمانم این است که ما در استظهار از روایات نباید فقط استظهار حکمی بکنیم، استظهار ماهیت و موضوع هم میتوانیم بکنیم یک چیز عقلائی است، یعنی شارع وقتی میفرماید یک نماز مخترع شارع است که به شما متشرعه عرضه میشود همین طوری که برای احکامش، وجوبش، استحبابش از کلام مولا استظهار میکنیم در آن اختراع ماهیت هم میتوانیم استظهار بکنیم، منافاتی ندارد. خب یکی از استظهارات چه بود؟ که همان جلوتر هم من اشاره کرده بودم. فقط این استظهاری که الان من میگویم یک مانع کلاسیک داشته، یک وقت دیگر هم در همین مباحثه مفصل روی آن صحبت کردیم، استظهار چیست؟ عرض من این است این روایت را ببینید الان در رسالههای ما همه بچهها میگویند واجبات نماز چندتاست؟ 11 تاست. اگر بشمارد چه میگوید؟ میگوید تکبیر و قرائت و رکوع و سجود و تشهد و سلام. خب ما بچه بودیم مسألهاش را میخواندیم، به ذهن خود من وقتی اول بار به یک فرمایش امام برخورد میکند که با آن چیزی که برخورد خودش از رسالهها بود تفاوت دارد یک خرده به فکر فرو میرود. یک روایت هست ببینید حضرت فرمودند که «القرائة و الرکوع و السجود و التکبیر فریضة و التشهد سنة واجبة» فریضه نیست. چرا؟ چون تشهد امر به آن در قرآن نیامده است، پیامبر خدا اضافه کردند اما واجب است. «سنة واجبة» میبینید ما در رسالهها که میگوییم فرقی بین اینها نمیگذاریم کما این که در رکعت سوم وچهارم … ولی خود معصومین برای کسی که صلاح ببینند بیان کردند که وقتی شما میخواهید با پیکره آشنا بشوید بین تشهد سنة واجبة و آن فریضة واجبة. فریضه یعنی چه؟ یعنی امر وحی الهی است که مستقیما در قرآن آمده، اما تشهد در قرآن نداریم. خب اینها روشن ست. ما آمدیم میگوییم هر چیزی که جزء ماهیت شد مقوم است، همه هم یکسان است. چرا؟ چون غیر از این متصور نیست.
حالا جالب است من آن وقتی که حال داشتم و یادداشت کردم، یادداشتش را دارم که مرحوم آقای حکیم از آن دقیقالنظرهای فقهاء بودند. مستمسک ماشاءالله نمیشود بگویند مثل جاده آسفالت است، آسفالت که قیر آخرش فرو میرود، مثل یک جادهای که میشود بگویند بتون آرمه است یعنی مرحوم آقای حکیم، مرحوم آقای خویی این قدر دقیقالنظر فقه را جلو میبرند، همه بزرگان همین طور بودند، اینها در یک برههای از فقه بودند که اساتید قبلی خوب کار کرده بودند، اینها هم ذهن قوی داشتند و حاضر الذهن بودند و ضوابط را خوب پیاده میکردند جلو میرفتند. با همه اینها من یادم است و از مستمسک یادداشت هم دارم. خود ایشان وقتی به این میرسند دو جور بیان دارند. یک جا میگویند نمیشود چیزی که جزء است، جزء الماهیة مقوّم الماهیة است، جزء رفت ماهیت هم رفت، ناطق رفت، انسان هم رفت. نمیشود بگویند نصف انسان مانده که حیوانیتش است. این را میگویند بدیهی است و واضح است. این مطلبی که میگوییم بدیهی و واضح است رهزن کلاس است، روی استظهار از روایات داریم یک چیزی را میگذاریم، چون این طوری است پس این حرفها … آن وقت لوازمش چه بوده؟ چند بار عرض کردم. حتما مراجعه کنید یادداشتبرداری هم کنید چون خیلی نافع است. لوازمش چه بوده؟ میگویند اصلا قنوت جزء نماز نیست، مستحبی است که همراه نماز شده است چطور همراه نماز میتوانید مثلا یک کار مستحبی دیگری هم انجام بشود؟ میگویند چرا؟ چون مستحب است. اگر جزء نماز بود که جزء وقتی میرود ماهیت میرود، قنوت میرود، مستحب میرود ولی نماز نمیرود پس جزء نماز نیست و حال آن که شما از هر متشرعی که در کلاس فقه بگویید که قنوت می گوید جزء نماز است، از مستحبات نماز است، جزء مستحب است، میگویند جزء مستحب معقول نیست، جزء پیکره را تشکیل میدهد، اگر جزئی که جزء پیکره هست رفت ماهیت رفت و حال آن که قنوت میرود، نماز نرفته است. آن وقت من اینها را پیجویی میکردم گفتم خب شما در سهو چه میگویید؟ فلان چیز میگویید واجب است، قبول دارید تشهد واجب است؟ بله. سهواً اگر ترک شد چه؟ فرمایشات دارند. همان جا بود که آقای حکیم میگویند ببینید شما خودتان آن جا گفتید که جزء برود ماهیت میرود بعد آمدند گفتند ماهیت مراتب دارد قابل تشکیک است و یک حرفهایی که خیلی جالب است. خب من چه عرض میکردم؟ به خیالم این حرفها این جا خیلی فواید خوبی دارد. آقایانی که تشریف نداشتید دوباره عرض میکنم. من عرض میکردم اصلا این ضابطه کلی قبول نیست. به عنوان چه؟ که جزئیت مساوق با مقومیت باشد. ما جزء الماهیة داریم که مقوّم الماهیة نیست، آخر چرا ما میگوییم چیزی جزء ماهیت است، پس مقوم است؟ اگر رفت میرود؟ نه! شواهد و چیزهای روشنی دارد که ما یک نگاه منطقی به چیزی کردیم میگوییم جزء که رفت ماهیت هم رفت. من مثال بزنم. انسان را میگویید؟ خب میشود که انسان ناطقیتش برود بماند؟ نه درست است راست میگویید. جنس و فصل منطقی این طوری که نگاه میکنید درست است اما مگر ماهیت همهاش انسان نوع است، من میگویم بدن الانسان. این بدن الانسان یک طبیعت دارد یا ندارد؟ اجزاء دارد یا ندارد؟ این مثالها مثالهای فطری است، اگر من تکرار میکنم برای این است که چه بسا من اشتباه کردم بحث برگردد ولی تا حالا من خیلی تکرار کردم از لسان آنهایی که مخاطبم بودند چیزی نشنیدم، بلکه میبینم حرف پیش میرود و آن این است که بدن الانسان یک ماهیتی است، طبیعتی دارد، اجزایی دارد، خب همین بدن الانسان که اجزاء دارد بعضی اجزای ذهن هر عرف عامی میپذیرد که این جزء بدن است، اگر بگویم عرقچین جزء بدن است؟ نه! اما اگر انگشت بگویم چیست؟ جزء بدن است، جزء طبیعی بدن است، نمیشود بدن بگویند مگر این که انگشت داشته باشد اما حالا انگشت مقوم بدن است؟ یعنی اگر یک بدنی بود که انگشتش بریده میگویید دیگر این بدن نیست؟ جزء بود رفت، «کل جزء هو مقوم» آخر کجا ما این را گفتیم؟ کجا این ضمانت را دادیم؟ یک جنس و فصل منطقی درست کردیم که در خود منطق و حکمت و اینها چقدر سرش حرف زدند که جنس کجا میآید؟ فصل کجا میآید؟ چطوری است؟ آیا عَرض جنس و فصل دارد یا نه؟ یا فقط مختص جوهر است؟ خودشان سر این چقدر نزاعها دارند. خب ما بیاییم چه کار کنیم؟ این هم تازه در ماهیات مخترعه اعتباریه است، بگوییم که جزء رفت اصلا ماهیت رفت. در اصل تکوینیاتش ما حرف داریم چه برسد به ماهیات اعتباریه.
برو به 0:35:36
شاگرد: خود آن جا یک مقداری آخرش صاف نشد. چطور این را اصلا جزء الماهیة گرفتند؟
استاد: میگویند صلاة را تعریف کنید. «الصلاة ما هو؟» هر چه نماز است، خب اگر این رفت دیگر نماز نیست. و هر چه هم پس نگفتید، جزء او نیست.
شاگرد: همین مثالی که فرمودید مثال خوبی بود. ماهیت انسان میگویند جنس و فصل، حیوان و ناطق است. در هیچ کدام دست و پا و فلان نیست.
استاد: همان جا آن وقت مغالطه صورت میگیرد.
شاگرد: اجزای هیکل اجزای ماهیت نیستند. مثال، مثال خوبی بود.
استاد: مثال خوبی بود برای آنها. آنها از همین ناحیه …
شاگرد2: ایشان میخواهند شما را رد کنند.
شاگرد: یک مقداری هنوز صاف نشده است که چطور شد این جزء صلاة را اول جزء ماهیت گرفتند که بعد حالا قدم بعدی بخواهیم بگوییم جزء ماهیت آیا با رفتنش ماهیت هم میرود یا نمیرود، آن یک بحث دومی است. در همین اول کلام چه کسی گفته آن جزء صلاة است؟ آن جزء ماهیت است؟
شاگرد3: استاد! بحث شما صغروی است یا کبروی؟
استاد: فرمایش ایشان یک نکته دارد ببینید. ماهیت هم که گفتم الان عرض، جنس و فصل و اینها … ما یک ماهیت جوهری داریم، یک ماهیت عرضی. کارهای انسان ماهیت دارد اما از اعراض است که ماهیت دارد مثل لون است. نماز کار مکلف است و لذا ماهیتی که دارد آن ماهیتش با انسانی که بدن دارد فرق میکند، ماهیت کار چون ماهیت عرضی است دیگرمتفاوت است.
شاگرد: ببخشید به کار نمیشود چیز کرد چون این جا امر اعتباری است باید به اعتبار شارع نگاه کرد.
استاد: بله ولی این را که نمیفرمایند.
شاگرد: در واقع این مصداق آن میشود. این فعل مکلف مصداق آن میشود.
استاد: بسیار خوب! ولی آن ماهیت هم ماهیتی است که میخواهد امر کند کار انجام بدهد، آن ماهیت مخترعه چیزی جز همین اجزاء نیست یعنی مثل انسان نیست که بگوییم انسان یک حقیقت نوعیه دارد و بدن، بدنِ فرد او میشود که شما فرمودید.
شاگرد: خیلی معلوم نیست. آن جایی هم که در بحث صحیح و اعم بحث میشد …
استاد: یعنی شما میخواهید از ناحیه دیگری حرف آنها را جواب بدهید؟
شاگرد: نه! نمیخواهیم جواب بدهیم، مطلب خیلی برایمان واضح نشده است.
استاد: این طوری بگوییم که این که شما میگویید ماهیت صلاة این است که «ما ترکّب من التکبیر و القرائة و الرکوع»، این نیست.
شاگرد: این چیزی است که به ذهن ما میرسد، ما این طور میبینیم.
استاد: نه! این فردش است. پیکره فیالجملة اوست.
شاگرد2: ولی طبیعتش حالا …
استاد: آن طبیعت چیست؟
شاگرد: ما نمیدانیم.
استاد: یعنی واقعا نمیدانیم؟
شاگرد: باید از خود همان کسی که اعتبار کرده پرسید یا خود معتبر بخواهد توضیح بدهد.
استاد: خب خودش فرموده «کَبِّر، إرکَع …»
شاگرد2: ایشان میگویند که ماهیت صلاة همان ارکانش است.
استاد: میگویند نمیدانیم ماهیت چیست. این ترکیب ماهیتِ او نیست. این یک رد آنهاست از یک ناحیه دیگر احاله به چه؟ به این که ما ماهیت را نمیدانیم ولی شما اصل آن کبری را … حالا شوخی کنم که آن دقّی که من از این کبری دارم این است که آن کبری را شما میپذیرید. آن چیست؟ میگویند «کل جزء مقوم» باز فرمایش شما پذیرش این است.
شاگرد: این هم باز مرحله بعد است.
استاد: بله مرحله بعد است و الا اصل این آخر چرا؟ و الا اگر ما این را خدشه بکنیم، برای اذهان واضح هم بشود برمیگردیم به راحتی میگوییم طواف نساء جزء مناسک حج است اما اگر هم انجام ندادی حج باطل نیست اما بزرگوارانی که اینها را گفتند، مکرر اینها را گفتم که یک چیزی در مناسک میگویند آدم تعجب میکند، میگویند که طواف نساء جزء مناسک حج نیست. چرا؟ چون اگر عمداً هم ترک بکنید حج باطل نیست و حال آن که … آخر این استدلال که چون من عمداً ترک کنم … جالبش این است من کتابها را پیجویی میکردم این را همان جا هم گفتند که رمی جمرات روز یازدهم، دوازدهم که به خاطر این واجب این قدر عدهای کشته میشوند، جزء مناسک حج هست یا نیست؟ درحالیکه مشهور میگویند اگر عمدا هم ترک کنی باطل نیست. البته من چند سال است دیدم. آن وقتی که گرم بودم برای اینها شواهد جمعآوری میکردم دیدم مرحوم آقای خویی تصریح میکنند میگویند واجب است سنگ بزنید اما جزء مناسک نیست، چون اگر برود ماهیت نمیرود. آخر داریم با یک نحو ارتکازی که همه میدانیم که رمی جزء مناسک است، طواف نساء جزء مناسک است، قنوت جزء صلاة است.
شاگرد: مطلب برهانی نشد که چطور چیزی جزء ماهیت باشد با عدمش ماهیت از بین نرود. در این شما شک دارید؟ یا این که هر جزئی جزء ماهیت نیست؟
برو به 0:40:55
استاد: همان چیزی که آقای حکیم توضیح دادند. وقتی یک چیزی جزء ماهیت است وقتی آن جزء رفت مرتبهای از ماهیت رفته است اما تعبیر به مقوم وقتی میآورید یعنی وقتی رفت ماهیت هم رفت. آخر رفتن غیر از این است که مرتبه کاملهای از او برود. فلذا خود مرحوم آقای حکیم وقتی در سهو میخواهند توجیه کنند همین را میگویند. خب خوب شد.
شاگرد: شما این را قبول دارید؟
استاد: این را بله. همین را میخواهم بگویم، این که فطری است. پس جزء الطبیعة هست اما نه مقوم. و لذا من میگویم جزء مستحبی یعنی چه؟ یعنی قنوت جزءٌ صلاتیٌّ، جزء نماز است، جزء طبیعت نماز است اما جزئی است که مرتبه کامله طبیعت را میآورد که اگر عمداً هم نیاورید طبیعت هست فقط یک کمی ثواب پایینتر است. تشهد چه؟ تشهد را باید بیاورید اما اگر سهواً نیاوردید باز طبیعت هست. خب میگویم اصل همین است و حال آن که جزء الطبیعة شد اما مقوم مرتبهای از طبیعت است، نه مقوم کل الطبیعة لذا آن قاعده در آن نبود، آن قاعده به ارتکاز به ما همه میگویند جزء شد، وقتی رفت، طبیعت هم رفت. من عرضم این بود شما که در سهو این بیان قشنگ را دارید همین را هم برای قنوت بیاورید، مانعی ندارد. گفتند نه! آن مرتبه عالیه صلاة که جزء سهوی مرتبهاش را پایینتر میآورد آن دیگر مستحب نمیتواند، مستحب عمدا میتوانی نیاوری، خب عمدا نیاور، فرقی نمیکند. وقتی قرار شد ذو مراتب باشد یک مرتبهای اگر با ندب میآید، یک مرتبهای با حضور قلب میآید و مستحباتی که این همه در نماز است.
علی ای حال در یک کلمه جمعبندی کنم که پس ماهیت مخترعه را هم باید از شارع بگیریم. این ماهیت مخترعه را خودشان فرمودند که تشهد سنة واجبة و امثال اینها که نظرتان باشد که راجع به اصل این ماهیت مخترعه اگر زنده بودیم ان شاء الله شنبه ادامهاش میدهیم.
شاگرد: شما یعنی سجود را مقوّم ماهیت میدانید که چه سهوا برود، چه عمداً برود نماز از بین نمیرود؟
استاد: سجود تنها نه. رکن نیست، دو سجده باید برود.
شاگرد: منظورم همان سجده رکنی است. یا رکوع یا تکبیرة الاحرام.
استاد: اگر یادتان باشد یک هنگامهای سر تصور جامع در صحیح و اعم بود. صلاة غرقی یک تکبیر بود.
شاگرد: ایشان میگفت نمیشد جامع درست کنیم.
استاد: آن جا مطالب خیلی خوبی مطرح است، یادداشتهای مفصلی هم دارم و یک خرده معرکهگیری جدا میخواهد.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
[1] روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، ج1، ص: 69
[2] مستند الشيعة في أحكام الشريعة، ج5، ص: 420
[3] المقنعة (للشيخ المفيد)، ص: 90-91
[4] یکی از شاگردان
[5] مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة (ط – الحديثة)، ج5، ص: 41