1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(۵١)- عدم جواز عدول به لاحقه

درس فقه(۵١)- عدم جواز عدول به لاحقه

بررسی روایت «أربع مکان أربع»_حکم صور مختلف فراغ از صلاة عصر قبل از اداء صلاة ظهر_مولفه¬های حکم شرعی_بحث تداخل اسباب و مسببات_مثال¬هایی از بحث در تداخل سبب و مسبب_حکم مسّ جزئی از اسماء جلاله و اعلام ائمه علیهم‌السلام.
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=27509
  • |
  • بازدید : 3

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

نکته‌ی علمی خارج از بحث

حکم مسّ جزئی از اسماء جلاله و اعلام ائمه علیهم‌السلام

شاگرد: … مثلا «أن کذب الله» بقیه اش کنارش بیاید مجموع شود مثلاً بنویسد: ان کذب ا…. می خواهم بگویم: صرف اشاره کفایت نمی کند. آن که هست مسّ اسم جلاله است. عنوان بر این جا صدق می کند.

استاد: اگر مثلا ناسخ می خواهد بنویسد: «و العصر إنّ الانسان لفی خسر» واو را نوشت، کار پیش آمد. ما می دانیم که این به قصد قرآن کریم نوشته است؛ شما این جا چه می فرمایید؟

شاگرد: اگر مثلا دایره واو را بگذارد و رها کند برود. این طوری بفرمایید. کلمه‌ی الله اصلا این طوری است. واو خودش یک کلمه‌ی مستقل است. اگر دایره‌ی واو را بگذارد و کاری پیش آمد و رفت . آیا این جا جزء قرآن حساب می شود؟

استاد: یعنی جزئی که خود آن جزء یک نحو نفسیت دارد اما جزئی که نفسیت ندارد. الف جزء است ولی نفسیت دارد. حرف یک کلمه است اما آن گردیِ واو خودش نفسیتی ندارد. علی ای حال فرمایش شما در این موضوع خیلی موارد نظیرش  پیش می آید و این بیان برای این است که در این جا صدق نمی کند و تکلیف نیست این خیلی خوب است. چه بسا خیلی خوب هم بشود تقریر کرد که سر برسد اما این که بگوییم: به عنوان فتوای مفتین مورد اتفاق همه هست و بخواهید همه جا بگویید به گمانم اتفاق نظر نشود یعنی کسانی هستند که همین را احتیاط کنند.

شاگرد: از آن طرف کسانی که در فتوا قائل هستند که مشکل ندارد زیادتر هستند.

استاد: من موارد را استیفاء نکردم ولی …

شاگرد: ظاهراً خیلی  هم گرفتار این مسأله هستند  حالا در «بقیة الله» اگر این را بقیةُ را بنویسیم مثلا با الف الله این مساله جاری است؟ یعنی علمش کافی است؟

استاد: اگر آن هم اقتباس از آیه‌ی شریفه باشد …

شاگرد: نه اسم امام زمان است. به عنوان اسم ائمه باشد، نه آیه.

استاد: حاج آقا که می گفتند: لقب اسم مختص همان حکم را دارد.

شاگرد: در بقیة الله الف را سه نقطه می گذارند.

استاد: الان بقیه الله می نویسند، الله را نقطه گذاشتند، علم را که نگذاشتند. از آن حیثی که کلمه‌ی جلاله است با نقطه نوشتند اما از آن حیثی که علم حجت خداست، آن چطور؟

شاگرد: گفتن علم حساب می شود؟ کلمه حساب می شود؟ اسم حضرت کامل است؟

استاد: علی ای حال نصف کامل اسم آمده است. خیال می کنید همان حرفی که در الف الله بود این جا هم الان به همان نحو هست. یعنی جزء لقب مختص است، جزئی که خودش یک نحو استقلال و نفسیت دارد؛ همان حرف ها دوباره می آید که اگر تقریر فرمایش شما باشد خلاصه اسم کامل نیست؛ فقط مشیر به آن کل است، کل نیست و اگر بگوییم: این احتیاط آن جا هست، این جا هم می آید.

 

برو به 0:03:56

مسّ اسم جلاله/ اعلام ائمه علیهم‌السلام/ حرف مشیر و حرف مستقل.

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

عدم جواز عدول به لاحقه

بررسی روایت «أربع مکان أربع»

حکم صور مختلف فراغ از صلاة عصر قبل از اداء صلاة ظهر

و لو لم يتذكّر إلّا بعد الفراغ، فإن كان في الوقت المختصّ بطلت، و أعاد العصر بعد الظهر، و إلّا بأن كان كلّه أو بعضه في الوقت المشترك صحّت عصراً، و عليه فعلُ الظهر. و يدلّ عليه حسنة «الحلبي»، و خبر «عبد الرحمٰن». ما دلّ على الخلاف شاذّ معرض عنه.[1]

بحث بر سر حدیثی بود که در این که سهواً نماز ظهر را نخوانده، نماز عصر شروع کرده و تمام هم کرده است؛ اگر تمام نکرده بود فی الاثناء عدول می کرد اما تمام کرد؛ اگر در وقت مختص بود فرمودند: «فإن كان في الوقت المختصّ بطلت، و أعاد العصر بعد الظهر» و اگر در وقت مشترک بود، باطل نیست. این عصری که تمام کرده چون در وقت مشترک بوده فقط ترتیب که شرط ذُکری است ندارد؛ نماز عصر صحیح است و نماز ظهر را بعدش بدون اعاده‌ی عصر می خواند. بعد فرمودند: «و يدلّ عليه حسنة «الحلبي»، و خبر «عبد الرحمٰن».»

بررسی دلالت روایت «أربع مکان أربع»

… وَ قَالَ إِذَا نَسِيتَ الظُّهْرَ حَتَّى صَلَّيْتَ الْعَصْرَ فَذَكَرْتَهَا- وَ أَنْتَ فِي الصَّلَاةِ أَوْ بَعْدَ فَرَاغِكَ- فَانْوِهَا الْأُولَى ثُمَّ صَلِّ الْعَصْرَ- فَإِنَّمَا هِيَ أَرْبَعٌ مَكَانَ أَرْبَعٍ …[2]

بعد می فرمایند: «ما دلّ على الخلاف شاذّ معرض عنه.» ما دلّ علی الخلاف صحیحه زراره بود که حضرت فرمودند: «إذا نسیتَ الاولی حتی صلّیت العصر فأنوها الاولی» این طور تعبیری دارند که هر دو بود. هم حین نماز بود و در اثناء بود هم بعدش بود. «إِذَا نَسِيتَ الظُّهْرَ حَتَّى صَلَّيْتَ الْعَصْرَ فَذَكَرْتَهَا- وَ أَنْتَ فِي الصَّلَاةِ أَوْ بَعْدَ فَرَاغِكَ- فَانْوِهَا الْأُولَى ثُمَّ صَلِّ الْعَصْرَ- فَإِنَّمَا هِيَ أَرْبَعٌ مَكَانَ أَرْبَعٍ» در این روایت بحث سر این بود که قطع نظر از مشهور و فتوای مشهور و این که اعراض اصحاب ثابت شود یا نشود و قطع نظر از فضای کرسی افتاء و مجتهدین که ربطی به بحث طلبگی ما ندارد همین طوری خود محتوای حدیث و فقه الحدیث را بخواهیم بررسی کنیم این طور است که «أربع مکان أربع» ر ا چطوری می توانیم توضیح دهیم؟ «أربع مکان أربع» چند احتمال داشت؛ روز چهارشنبه مقدمه‌ی یک احتمالش را عرض کردم که سوال سر این بود که اساساً مشکل ثبوتی حدیث این است که وقتی دو طبیعت است معنا ندارد فرد یک طبیعت جای یک فرد دیگر قرار بگیرد. انطباق طبیعت بر فرد طبیعت قطعی است، نمی شود با نیت عوضش کنیم به صرف این که من نیت کنم این انسان، انسان نیست یا انسان هست؛ به صرف این فایده ندارد. این اشکال ثبوتی حدیث بود. «أربع مکان أربع» یعنی چه؟ در این جا بعضی مثال ها را آن روز عرض کردم باز هم مثال هایی که در این فضا خیلی جالب است که آدم مواردش را فکر بکند. الان شماره گذاشتم، آن چه که در ذهنم بود حدود هفده مورد بود که مثال هایی است که در مانحن فیه مثال های خوبی است فقط قبلش یک توضیح عرض بکنم بعد هم بعضی مثال هایی که جالب است عرض بکنم بعد فکرش هم به عهده‌ی خودتان باشد.

طبیعت/ فرد/ انطباق طبیعت بر فرد/ اعراض اصحاب.

مولفه های حکم شرعی

آن دسته بندی که می توانم عرض بکنم این است که حکم شرعی مولفه هایی که دارد و در کتب اصول خواندیم و در طلبگی معروف است. می گفتیم: حکم، موضوع دارد و متعلق دارد و متعلق المتعلق دارد و حالا در آن افعال دو مفعولی پنجمی هم هست «متعلقُ متعلقِ المتعلق» آن هم پنجمین است. مثلا وقتی می گویند: «صلّ»؛ وجوب، حکم می شود. صلاة، وجوب صلاة؛ آن کاری که مکلف انجام می دهد متعلق حکم می شود و مکلفی که با شرایط می خواهد مندرج تحت حکم باشد و بر او واجب بشود یا مستحب بشود نماز را بخواند گفتیم: موضوع است؛ موضوع به یک معنای دقیق تری مجموعه چیزهایی است که حکم شرعی را به فعلیت می رساند. موضوع آن مجموعه‌ چیزهایی بود که  وقتی می آمد، حکم می آمد و این موضوع می شد. حکم هم که وجوب و احکام خمسه بود یا احکام وضعیه بود. متعلق حکم هم آن کاری است که مکلف باید انجام دهد. متعلق حکم، فعل مکلف است. متعلق المتعلق مثل «أکرم العلماء» می گفتیم: متعلقِ متعلقِ حکم است یعنی درست است وجوب به اکرام تعلق گرفته، خود اکرام هم به علماء تعلق می گیرد. فعل های دو مفعولی هم دو تا متعلق المتعلق دارند مثل این که بگوییم: «أعطِ زیداً درهماً» وجوب حکم می شود، بکری که باید بدهد و مُعطی است، با شرایطش موضوع حکم می شود، اعطاء متعلق حکم می شود، درهم در اعطاء درهم متعلق متعلق می شود و زیدی که بعداً می خواهید درهم را به او بدهید آن پنجمی است «متعلق المتعلق» است.  «أکرم العلماء» اکرام فعل مکلف است و مستقیماً بر علماء بار می شود و به آن ها تعلق می گیرد اما اعطاء، اول به درهم تعلق می گیرد نه دینار بعد درهم را به او می دهد.

بنابراین حکم شرعی مولفه هایی دارد؛ مولفه های چهارگانه و پنج گانه و یا بیشتر و کمتر دارد. در هر موردی دقت کنید به یک چیزهایی دست پیدا می کنید. صحبت ما در مانحن فیه این است که متعلق‌حکم کاری است که باید از مکلف سر بزند، اگر این کار کم و زیاد شود، ماهیت مخترعه‌ی ترکیبی داشته باشد، اجزائش مختلف باشد بالمقوله یا حتی به تعداد و عدد حسابی، این طبیعت به یک مرحله ای از عوض شدن، عوض می شود اما شارع مقدس غیر از خود عرف عام که از این کارها انجام می دهند، شارع می آید برای عناوینِ احکام خودش غیر از متعلقی که مکلف باید انجام دهد این حکم را یا این متعلق را به واسطه‌ی انضمام بعضی دیگر از اجزای آن مؤلفه‌های دیگر، یک ترکیب و ماهیت مخترعه از آن درست می کند؛ مثلا یک جزء از موضوع را به متعلق می چسباند و این خودش یک طبیعتی می شود چون شارع اعمال کرده و برای آن عنوان قرار داده است. منظور ما از طبایع یعنی عناوین؛ عناوینی که شارع برای آن ها حساب باز کرده است، حکم برای آن آورده است اما این موضوعی که برای آن حساب باز کرده، عنوانی که مطرح فرموده وقتی نگاه می کنیم می بینیم همه‌اش کار مکلف نیست، یکی اش متعلق حکم است که کار مکلف است، ضمیمه‌ی این ماهیت مخترعه یک چیزی است که مثلا مربوط به جزء موضوع حکم است، خود حکم است؛ این ترکیب چطوری است؟ این ترکیب، بحث ماست. این دقت خیلی به درد بحث مانحن فیه می خورد که عناوینی مرکب داریم، جزء الترکیبِ آن، نفس کار مکلف نیست بلکه مربوط به متعلقات می شود. شما می گویید: یک رکعت نماز مثلا یا چهار رکعت نماز، دو رکعت نماز؛ نماز واجب است یا مستحب؟ دو نوع نماز داریم؛ نماز واجب و نماز مستحب. نماز واجب و مستحب دو طبیعت است یا یک طبیعت است؟ آن چه مأنوس ماست این است که دو نوع نماز است. دو نماز است یعنی دو تا عنوان داریم اما وقتی فکرش می کنیم اتیان نماز مستحب با نماز واجب با نماز نافله‌ی صبح و خود نماز صبح از حیث متعلقِ حکم یعنی نفسِ عملی که از مکلف صادر می شود فرقی ندارد یعنی صورتِ نافله‌ی صبح با صورت نماز صبح از حیث شروط و واجبات و شروط وضعیه یا تکلیفیه ؛ هر کدامش را در نظر بگیرید، آن چیزی که مکلف می خواند عین هم است فقط می گویید: آن یکی مستحب بود چون امرِ مستحبی دارد، این یکی وجوبی است چون امر وجوبی دارد. از چه ناحیه دو تا عنوان پیدا شد؟ از ناحیه‌ی اضافه‌ی متعلق که کاری است که از مکلف صادر می شود به ضمیمه‌ی امر. چون این کار امرش وجوبی است فریضه می شود و آن کار چون امرش ندبی است نافله می شود. خب کار مکلف فرقی نکرد، از ناحیه‌ی امر یعنی نفس الحکم … شما با ضمیمه کردن حکم شرعی به متعلق که کار مکلف است یک عنوان جدید مثل نماز واجب و نماز مستحب پدید می آورید.

شاگرد: تقسیم ثانویه لاحق می شود و آن نیت مکلف را لحاظ می کند. آخر کلام این می شود و الا اگر بگوییم: موقعی که داشت طبیعت را جمع می کرد لحاظ کرد که اگر به نیت وجوب باشد، طبیعت وجوبیه می شود، اگر به نیت استحباب باشد طبیعت مستحبه می شود.

 

برو به 0:14:00

استاد: عرض من قبل از آن امتثال بود.

شاگرد: فرد امتثال شده را لحاظ کرد.

صلاة وجوبی و صلاة مستحبی یک طبیعت یا دو طبیعت؟!

استاد: امر وجوبی را در نظر بگیرید. شارع به مکلفین گفت: «صلّوا صلاة الظهر وجوباً»، «صلّوا نافلة الظهر ندباً» هنوز امتثالی که نداریم خود همین نفس این که امر او وجوبی است، امر او ندبی است، می بینید دو تا عنوان صلاتی پدید می آید. دقت کنید! یعنی نمازی که امر شارع به او وجوبی است نه این که نمازی که شما نیت وجوب کنید.  بعداً حالا چطور نیت کند فعلاً کاری با او نداریم.

شاگرد: ظاهراً این طور می گویند که اگر خود این وجوب بخواهد در ماهیت صلاة باشد …

استاد: من نگفتم در ماهیت صلاة باشد.

شاگرد: ایشان ظاهراً این طور می خواهند بگویند که اگر در ماهیت صلاة باشد دیگر امر به صلاة آن را واجب نمی کند و یک حالت دور پیش می آید تازه قرار است بعد از امر آن ماهیت واجب شود. یعنی این که بخواهد در یک ماهیتی وجوب در متنش باشد اصلا شدنی نیست، اصلا قابل تصویر نیست.

استاد: در این که اول ما باید ماهیتی داشته باشیم بعد واجب شود این را مشکلی نداریم؛ مقصود من الان این نیست. مقصود من این است بعد از این که ماهیت اختراع شد، امر هم قطع نظر از امتثال ما دو نوع هست، شارع امر وجوبی می کند می گوید: حتما بخوان و یک نوع دیگر هم می گوید: حتما نخوان. الان وقتی این روند را تا این جا ما می بینیم حالا شروع می کنیم دو نوع عنوان برای صلاة می دهیم نه این که بگوییم: ماهیت … این عنوان در بحث های وسیع تری می شود گفت: دو طبیعت است، الان هم قطع نظر از این بحث ها اگر به شما نماز واجب و نماز مستحب می گفتند دو طبیعت است یا یک طبیعت است؟ سریعا چه می گفتید؟ می گفتید: دو طبیعت است. یعنی قطع نظر از این بحث ها این منظور من است؛ دو طبیعت به این معناست. یعنی الان ما دو تا نماز داریم، نماز واجب و نماز مستحب. دو نوع است. این ها دو جور نیت می خواهد. این فقط مقصود من است نه این که بخواهم بگویم: امر حتما یک طبیعت است. من منکر نیستم. آن طبیعت مخترعه ای که قبل از امر ندبی و وجوبی باید باشد ما حرفی نداریم اما فرض گرفتیم فعلاً یک امری بالفعل آمده، الان دو چیز در خارج داریم؛ طبیعت به اضافه‌ی امر وجوبی به او و طبیعت به اضافه‌ی امر ندبی به او. الان بعد از این ها، الصلاة المفروضة، الصلاة المندوبة چه هستند؟ هر اسمی می خواهید روی آن بگذارید؟

شاگرد: دو تا عنوان که هستند.

استاد: همین دو تا عنوان برای پیشرفت بحث ما کافی است.

شاگرد: در بحث صلاة و غیر صلاة یعنی کلا آن افعالی که یک قصد قربت و یک نیت در آن دخیل است ما دو راه حل داریم؛ یک راه حل این است که بگوییم: این مثلا فرض بفرمایید …. حالا آن طرفش که قصد قربت در آن نیست را بگویم؛ یک نفری است مثلا در حال راه اندازی ماشین سازی است و یک نفر هم در حال هواپیماسازی است، هر دو آمدند برای اهداف خودشان یک پیچ گوشتی ساختند و یک پیچ گوشتی هم برای اهداف هر دو یک شکل است و از حیث خارجی مثل هم است. به صرف این که آن آقا مثلا فرض کنید امرش در ماشین سازی بوده و این در هواپیماسازی بوده دلیل نمی شود که این ماهیت دو تا شود؛ این ها یک ماهیت ساختند. یک پیچ گوشتی است حالا فرض کنید استحباباً بگوید: از این در هواپیما استفاده کن و آن کسی که در کارخانه ماشین سازی است وجوباً بگوید: استفاده کن، این هیچ تفاوتی در ماهیت پیچ گوشتی ایجاد نمی کند، این جا مسأله‌ی تفاوت دو تا نماز مسأله‌ی این نیست که این دو تا رکعتی عین هم هستند مساله سر این است که اول ما از این امر استحبابی و ندبی نماز مستحبی و نماز واجب، ذهن ما یک چیزی استخراج کند می‌گوید: پس معلوم می شود در آن نماز نیت هم دخیل است، قصد هم در آن دخیل است. کلیتش آن فعل خارجی، دو رکعتش و آن نیتی که قرار است روی آن به عنوان نافله بکنید، این یک ماهیتی سوای از ماهیت آن دو رکعتی است که با قصد صلاة خوانده می شود.

استاد: یعنی نیت آن ماهیت را جدا کرد؟

شاگرد: این طوری باید باشد. به نظر من ارتکاز هم همین است. اگر بگویید: این‎ها که عین هم است، این دو تا صلاة است حمد دارد سوره دارد رکوع دارد هیچ فرقی نمی کند، این‎ها نمی گویند: چون امر مستحبی آمده متفاوت است. چرا امر مستحبی به میان آمد چرا امر وجوبی به میان آمد؟ یعنی شارع این دو تا را لحاظ کرده است.

استاد: در فرمایش شما نیتی که می فرمایید دو تا طبیعت درست می کند متعلق نیت و منویّ به نظر شما کاملا یکی هستند؟

شاگرد: نه نیت من دو تا ایجاد می کند. نیت من دو تا ایجاد نمی کند. ما از این امر شارع می فهمیم، نه این که خود این امر دو تا ماهیت درست کند، از این امر شارع ما می فهمیم که نمازِ نافله و نماز صبح با همدیگر فرق می کند. حالا فرقشان چیست؟ در وجود که نیست، پس معلوم می شود در همان نیت است. نیت و زمانش بالاخره یک تفاوتی باید بکند. اگر شما بگویید: کل این فقط و فقط به امر بستگی دارد اگر در ماشین‎سازی و هواپیماسازی هر دو به ساخت پیچ‎گوشتی رسیدند و آن موقع در ماشین سازی امر وجوبی آمد و گفت: حتما با این پیچ‎گوشتی این پیچ را بپیچ، در هواپیما امر استحبابی آمد بگوییم این دو تا پیچ گوشتی دو تا ماهیت هستند، این طور که نیست.

استاد: پیچ‎گوشتی‎ها دو تا ماهیت نیستند اما با یک ضمیمه کردنِ جدیدی مثل این است که الان کارهای تجاری انجام می دهند یعنی مثلا آن کسی که یک غرض حکیمانه یا غیرحکیمانه دارد می گوید: این پیچ گوشتی که به فرمایش شما از طریق هواپیماسازی بوده این برندی دارد برای این شرکت است عین هم است ولی بالاخره برچسب برند روی آن می خورد. من می گویم: این برند را استفاده کن، شما می گویید: ماهیت که یکی است و نیت هم که این جا دخالت ندارد، نمی تواند کسی به این قید بزند که این برند … چرا؟ چون نفع این کارخانه در جیب مثلا کسانی می رود که متدین هستند و آن در جیب آن ها می رود. به صرف این که ماهیت پیچ‌گوشتی ها یکی است مانع از این نیست که شما از ناحیه‌ی بیرونِ فرد پیچ گوشتی یعنی عناوینی که به بند و بیل های او مربوط می شود، شما یک قید به آن بزنید. لذا می گویید: پیچ گوشتی فلان، یک مضاف الیه برای آن می آورید، آن مضاف الیه، ماهیت را جدا نمی کند. چرا؟ چون آن چیزی که مضاف‌الیه است بیرون از خود فردیت پیچ گوشتی است اما شما غرضی داشتید، شما می گویید: پیچ‎گوشتی ساخته شده‌ی در آن کارخانه ولو دقیقا با پیچ‎گوشتی های دیگر از نظر فرد ماهوی مقولی عین هم هستند، غرضی داشته به او تعلق گرفته است خب بنابراین نیت هم دخالت ندارد.علاوه بر این که شما نیت می فرمایید، فرمایش خودتان سراپا داشت حرف می  زد که قبل از این که من بخواهم نیت کنم شارع کار …

شاگرد: تفاوت …

استاد: بله خودتان می فرمایید: نماز صبح، نماز نافله‌ی صبح؛ خب تمام شد!

شاگرد: ولی از امر نیامده، از قبل از امر آمده است. ارتکازی نیست که امر می آید ماهیت درست می کند. قبل از امر این دو تا با هم تفاوت داشتند و یک مصلحت و مفسده‌ی اختصاصی داشتند.

استاد: آن یک نوعش است، من چندین نوع می خواهم بگویم، آن چیزی که شما می فرمایید یک نوعش است حرفی نیست. می‌فرمایید: ما دو تا نافله‌ی صبح با نافله‌ی فجر این دو تا هم مصداقش عین هم است که مکلف انجام می دهد و هم این که تفاوت  آن ها از ناحیه امر نیامده است. یعنی شارع قبل از این که به آنها امر کند خودش یک تفاوتی بین آن ها داده است. مثلا او را به فجر ضمیمه کرده آن هم فجر کاذب. لذا می گوید: صلاة الفجر؛ فجر یعنی خصوص فجر کاذب و نافله‌ی آن. یکی صلاة الصبح، صبح را که فجر صادق است، آن بیاض معترضه با فجر کاذب که بیاض عمود است و مستطیر فرق گذاشته است.

پس باز شارع از یک چیزی بیرون از کیفیت متعلق حکم، آن کاری که از مکلف سر می زند که چیز خارجی است. صبح است و فجر است و فجر صادق و فجر کاذب است. آن را برداشته با ماهیت کاری که از او سرمی زند که ماهیت مخترع صلاة است دو تا عنوان درست کرده است. همین دو رکعت برای آن وقت فجر، نافله شد و مستحب هم هست. فرمایش شما درست است. می گویید: اول آن دو تا را خلق کرده بعد امر ندبی به آن گذاشته و امر ندبی به آن گذاشته است. مانعی ندارد ولی آن چیزی که عرض من بود این است که این محال است؟!!  هیچ جا نمی توانید برای آن مثال پیدا کنید  که از نفس امر وجوبی و ندبی عنوان درست کنید؟!! الان نافله‌ی فجر که می گویید: فرمایش شما جلو می رود، اگر شما …

شاگرد: این با اهداف شارع و مصالح و مفاسد ناسازگار است.

استاد: فقهاء می گویند: نماز دو نوع است؛ نماز واجب و نماز مستحب. می گویید: متشرعه از این هیچ چیزی نفهمیدند یا فهمیدند؟

شاگرد: متشرعه نمی گویند: چون خدا امر کرد این ماهیت نماز مستحبی شد می گویند: چون واقعا این ها با همدیگر متفاوت بودند، یکی از آن ها مصلحت ملزمه داشته و یکی مصلحت غیر ملزمه داشته حالا شارع وقتی خواسته امر کند به یکی امر وجوبی کرده و به یکی امر استحبابی کرده است. بعد الامر چیزی استخراج نمی شود، تفاوتی حاصل نمی شود.

 

برو به 0:24:14

استاد: یعنی خود امر چون تابع مصالح است قبل از انشاء امر و آمدنِ امر شما یک دسته بندی دارید، خب آن دسته بندی از کجا آمده است؟ کلام ما الان این است. از خود ماهیت کاری که از مکلف صادر می شود آمده است؟ کارها دو نوع است؟ دو مصداق است؟ آن مصالح و مفاسد است؟ یا اصلا این کاری که صادر می شود از حیث مثل پیشگویی هیچ تفاوتی با هم ندارد؟ یک چیزی بیرون از متعلق حکم که کار مکلف است می باشد که آن زمان است. یعنی شارع در عالم مصالح و مفاسد بین دو طبیعت رابطه دیده است؛همین رابطه‌ی مصلحت و مفسده. همین پیچ گوشتی را با یک زمان ارتباط داده است؛ ارتباط بین دو طبیعت، طبیعت زمان با طبیعت مثلا یک عمل. حالا پیچ گوشتی شیء خارجی است، تفاوتی که با ما نحن فیه دارد مثال شما هم که پیش می رفت برای این بود که یک شیئی بود که معلوم بود مقوله‌ی واحده است اما برای کارها تفاوت می کند. مثلا در نماز مسافر و حاضر دو رکعت نماز برای مسافر است نماز ظهر است همین نماز ظهر چهار رکعت برای حاضر است. دو طبیعت است یا یک طبیعت است؟ الان اگر از داخل کوچه یک نفر از شما بپرسد نماز شکسته با نماز تمام دو طبیعت است یا یک طبیعت است؟ می بینید ذهن شما یک تکانی می خورد یعنی سریع نمی توانید جواب دهید. حالا نماز شکسته و نماز تمام یک طبیعت است یا دو طبیعت است؟ می گویید: یک طبیعت است. آخر یکی چهار رکعت است، یکی دو رکعت است، طبیعت که افرادش نسبت به طبیعت متواطئ هستند، نمی شود بگوییم: چهار رکعت با دو رکعت یکی هستند.

شاگرد: یک طبیعت است. تغییر فیزیکی دخلی به ماهیتش ندارد.

استاد: پس اگر تعداد رکعات دخالت ندارد، نماز ظهر با صبح دو طبیعت است یا یک طبیعت است؟

شاگرد: یک طبیعت است.

شاگرد2: اگر بگوییم: در جعل اولی همه‌ی نمازها دو رکعت شد، دو رکعت دوم لطف پیامبر بود، این طوری همه یک طبیعت می شوند حالا در مسافر و حاضر آن دو رکعت …

استاد: اول دو رکعت جعل شد، نماز وتر که همه می خوانید با شفع دو طبیعت است یا یک طبیعت است؟

شاگرد: یک طبیعت است.

استاد: می بینید واقعا طرح این سوالات خیلی جای فکر دارد.

شاگرد: در صورتی که در نصوص نگاه می کنید مثلا دارد: «صلّ رکعتین» یا «صلّ أربع رکعات» انگار یک واحد مشخص مثل «أعطِ درهماً» هست که مثلا در این مثال یک درهم یا در آن مثال دو درهم است، این هم با واژه و کلید رکعةً با ما صحبت کرده است. خود این نشان نمی دهد که ما با یک ماهیت مواجه هستیم؟ بله در ظرف صبح دو رکعتش باید خوانده شود، در ظرف ظهر و عصر مثلا چهار رکعتش باید خوانده شود.

استاد: این هایی که به عنوان مقدمه گفتم، نصف عرضم هنوز مانده است. الان تاکید شما بر این است که متعلق حکم کاری است که مکلف مأمور است انجام دهد. الان شما و بیانات شما و این مثالی که برای مسافر و حاضر عرض کردم، ذهن شما روی مصداق یابی برای نفس متعلق، متمرکز شد.می گویید: کاری که مکلف می کند این است حالا فقط تعدادش متفاوت شده است؛ این یک رکعت بود، آن دو رکعت است. چه فرقی کرد؟! دو تا فرد از یک طبیعت است؛ اصلش یک رکعت است می گویید: حالا چهار رکعت شد. خودتان هم می گویید: أربع رکعات یعنی اسم دیگری ندارید جز این که بگویید: چهار رکعت است. این درست بود اما از آن طرف نمی توانیم انکار کنیم که شارع مقدس خودش آمده غیر از کارهایی که متشرعه انجام می دهند خودش آمده به این ها عنوان داده است. تابع مصالح و مفاسد بوده یا نبوده، فعلا ما با این مواجه هستیم، خود شارع برای متشرعه نماز ظهر و نماز عشاء، نماز مسافر و نماز حاضر را جدا کرده است. حالا مسافر و حاضر چون فرد خفیّ آن است حالا بماند تا ما بتوانیم جلو برویم. این عناوین را چه کار کنیم؟

عرض من این بود که این عناوین جدید از ترکیب یک متعلق با متعلق دیگر نیست، نماز چهار رکعتی و دو رکعتی از همان سنخ متعلق که کار مکلف است دو تایش می کنیم. می  گوید: آی مکلف! این کار برای توست، دو بار انجام بده، دو رکعت انجام بده. همه در محدوده‌ی متعلق است اما وقتی می گویید: این کار تو وقت ظهر باشد، وقت ظهر بیرون از نفس کاری است که از او صادر می شود. بین وقت با کارِ او یک عنوان جدید ترکیبی پیش می آید؛ ترکیبی که یک جزئش، جزء موضوع حکم است. زمان چیست؟ نه متعلق حکم است، نه … جزء موضوع حکم است یعنی زمان است که وجوب را می آورد، استحباب را می آورد. زمان جزء موضوع حکم است. شارع آمده یک عنوان ترکیبی درست کرده نه از کار خود مکلف، ماهیت کار یکی است، کار را برداشته با یک چیزی از جزء موضوع با همدیگر ضمیمه کرده است یا از خود حکم به مناقشه‌ی ایشان که می فرمایند: خود حکم را نبین. هیچ وقت نمی شود که خود حکم را بردارید بیاید عنوان بندی کنید. علی ای حال با آن مقصود خودم که می خواستم عرض کنم هیچ تفاوتی نمی کند.

خلاصه اگر یک ترکیب و عنوانی درست شد از متعلق و یک چیزی بیرونش حالا خواه متعلق المتعلق، خواه متعلق متعلق المتعلق، خواه خود موضوع و اجزاء موضوع و شرایط موضوع باشد، یک چیزی بیرون از متعلق است. اگر چنین ترکیبی درست شد این یک طبیعی است، این یک عنوان است. اما این عنوان کاری نمی کند که وقتی مکلف بخواهد انجام دهد کاری که از مکلف صادر می شود دو تا نوع شود. به فرمایش ایشان همان چیزی است که هر دو پیچ گوشتی ها یکی است. همه‌ی این ها یکی است. آن مثالی که چهارشنبه درباره‌ی قیام عرض کردم وقتی دو تا عالم از در داخل می آیند می گویند: وقتی داخل می آیند جلوی پای ایشان بلند شو؛ قیام تفاوتی ندارد، تفاوتش به متعقلش است. می گوید: قیامِ لزید و قیام لعمرو. به خاطر متعلق دو تا شد و الا پیکره‌ی نفس القیام و آن کاری که از مکلف صادر می شود دو تا نیست، یک پیکره و یک فرد از یک مقوله ای از کار اوست که به زید و به عمرو تعلق می گیرد. این جاست که وقتی گفتیم: اکرام زیدٍ و اکرام عمروٍ این تنوع و این دو تا عنوان از بیرونِ از متعلق آمده است، از تلفیق و ترکیب متعلق با یک چیزی بیرون از او آمده است. این را داشته باشید تا ببینید این نکته بعداً به درد می خورد یا نه؟! این نکته که عناوینی هستند که ترکیبی هستند، جزء ترکیبشان بیرون از متعلق است.

انطباق قهری طبیعت بر فرد/ عناوین مرکب/ جزء الترکیب/ ماهیت مخترعه‌ی ترکیبی/ حکم و موضوع/ متعلق حکم و متعلق‌المتعلق/ افراد متواطی طبیعت.

بحث تداخل اسباب و مسببات

در این چنین فضایی که از بیرون کاری می آید ما با مساله‌ی «إذا تعدد الشرط و اتحد الجزاء» مواجه می شویم. در اصول بحث تداخل اسباب و تداخل مسببات بود و آن بحث های قشنگی که خیلی هم پرفایده بود. در آن جا می فرمودند: گاهی تعدد اسباب داریم اما تعدد اسبابی است که تباین اسباب است ربطی به هم ندارند. اسباب متعدده‌ی متباینه هستند و گاهی اسباب متعدده‌ی متشارکه هستند. «إذا خفی الجدران و إذا خفی الاذان» آن ها برای یک قسمی از تعدد شرط و اتحد الجزاء بود که فعلا ربطی به بحث ما ندارد. آن چیزی که مربوط به بحث ماست، این است که تعدد الشرط و اتحد الجزاء صورةً ولی قابل تکرار است مثل خفی الاذان شرط دو تاست «إذا خفی الاذان قصِّر، إذا خفی الجدران قصِّر»؛ قصِّر را از بیرون می دانیم، برای ما قطعی است که این قصِّر یکی بیشتر نیست. قابل تکرار به این معنای فرد صلاتی نیست، آن برای بحث خودش است. آن جا اگر اسمش را بگذاریم تعدد اسباب می گوییم. تعداد اسبابی که چند وجه داشت: تشارک اسباب، تباین اسباب، استقلال هر کدام، انحصار شکسته شود، استقلال شکسته شود، اصولیین در اصول الفقه و جاهای دیگر بحث های ظریف قشنگی دارند. بازگشت تعارض هست یا نیست، آن بحث های آن جاست.

اما اگر آمدیم «تعدد الشرط و اتحد الجزاء اما یمکن تکراره» جزائی که یکی به آن تعلق گرفته شما می توانید تکرار کنید، این جا هنگامه بود و مساله‌ی تداخل اسباب و تداخل مسببات بود. تداخل اسباب چه بود؟ این بود چند چیزی که سبب بودند، یک  مسبب واحد را بیاورند؛ مثال روشنش در شرع نواقض وضو بود. کسی برای بیت الخلاء می رود هم بول می کند هم غائط، در ذهن احدی نمی آید چون دو تا سبب وضو شده پس شاید دو تا وضو واجب باشد، وضو‌ی از غائط، وضو‌ی از بول ولی خب تداخل می کند. این دقیقاً تداخل اسباب کالشمس است یعنی اسبابی آمده مسببش واحد است، اصلا زور این را ندارد که در ذهن یک متشرعی در وضو چه باشد؟ روی حساب ذهنیتی که ما داریم تداخل اسباب نباشد؛ مسبب واحد است. می گوید: رفتی چند تا موجب انجام شده، یک وضو کافی است. یعنی الان یک وضو بر تو واجب است. هیچ متشرعی بر تو نمی گوید: دو وضو بر تو واجب است فعلا الان یکی بگیر کافی است و اکتفاء بکن. نه یک وضو بر تو واجب است اما در غسل این طور نیست. در غسل، تداخل اسباب صاف نیست، مسببات متعدد دارد یعنی خود سبب تداخل نمی کند، تکلیف را خودش می آورد. الان جنابت هست، استحاضه هم مثلا هست شما می گویید: غسل جنابت و غسل استحاضه بعد هم می گویید: دو تا غسل بر او واجب است و نمی گویید که یک غسل کافی است. بعدا می رود یک غسل انجام می دهد اکتفاء می کند و الا تکلیف الان چند تکلیف است یعنی اسباب غسل تداخل نکردند. اگر مسامحةً می گوییم: در غسل تداخل اسباب می شود داریم مسامحه می کنیم. در غسل، اسباب تداخل نمی کنند، چند تا سبب که می آید، چند تا تکلیف هم می آید. بله در غسل، مسبب ها تداخل می کنند یعنی سه تا تکلیف وجوبی با مثلا دو تا ندبی دارید، این تکالیف مسبب از آن اسباب حالا تداخل می کنند؛ یک پیکره انجام می دهد، یک فرد غسل را در خارج انجام می دهد، مسبب ها چون تداخل کردند کافی است. این تداخل مسببات است.

 

برو به 0:36:13

تداخل مسببات در بعضی جاها واضح است، بعضی جاها نیست و انواعی دارد که بحث جای خودش است. من بعضی مواردش را عرض کنم که خیلی جالب است و هر کدام شما می‌توانید سریع یادداشت کنید مثلا یک موردش که محل اختلاف است، شاید مناسک را ببینید خیلی ها از این طرف این تداخل را قائل هستند. کسی بوده که مثلا یک عمره ای انجام داده، طواف نسائش را انجام نداده بعداً هم دوباره فرصت نکرده و بعداً هم دوباره محرم شده یا باطل بوده خبر نداشته دوباره محرم شده خلاصه فرض این است که مواردی است یک کسی الان چند تا طواف نساء گردنش است حالا هم از سایر اعمال عمره‌ی بالفعلش فارغ شده و از ناحیه‌ی اعمال حج عمره چیزی ندارد، فقط دو سه تاست که از احرام های قبلی، لااقل دو تا طواف نساء مانده است؛ نساء به خاطر طواف نساء بر او حرام است ولی نسبت به چیزهای دیگر از احرام بیرون آمده است. الان برای هر احرامی باید یک طواف نساء جداگانه کند یا سه تا طواف نساء برای سه احرام بکند؟ یا یکی کافی است؟ این جا از آن جاهایی بود که حاج‌آقا به یکی راضی نبودند. از ایشان هم سوال شد بر خلاف این که در مناسک ها رایج است که می گویند: یکی کافی است، این جا از آن جاهایی است که شاید از باب تداخل مسبب حساب کردند. علی ای حال خیلی ها فتوا می دهند یکی کافی است، آن نساء بر او حرام است، طواف نساء انجام می دهد می آید. از حاج آقا سوال شد فرمودند: این حیثی است، هر احرامی از حیث خودش حرمت نساء آورده است شما وقتی طواف نساء یک احرام را انجام می دهید حرمت نسائی که از حیث آن احرام آمده بود رفت اما احرام دیگری از حیث خودش حرمت آورده است و برای او هم باید طواف نساء انجام دهید تا برود. این جا، جای تداخل مسبب نیست. این جا قطعاً اسباب تداخل نکردند یعنی شک نداریم هر احرامی وجوب طواف نساء را آورده، اسباب طوری نبوده یک طواف نساء بیاورد اما فعلاً که حالا مسبب های بدون تداخل اسباب چند تا مسبب داریم می شود با یک پیکره‌ی طواف نساء همه را انجام دهیم یا نه؟ این مساله محل ابتلاء هم زیاد می شود و پرفایده است.

مثال هایی از بحث در تداخل سبب و مسبب

مثلا نماز غفیله با نماز نافله‌ی مغرب می شود با همدیگر یکی بخوانیم و نیت هر دو کنیم؟ نماز جعفر با نافله شب که روایتش هم دارد می شود یا نمی شود؟ وطئ به شبهه چند تا صورت گرفت؛ کسی بود که خیالش رسیده بود یائسه شده، یائسه هم که عدّه ندارد بعد در یک روز متعه شده بود حالا الان معلوم می شود که اشتباه کرده بود هنوز یائسه نبوده مثلا در یک روز سه تا پنج تا وطئ به شبهه صورت گرفته، آیا عده ها تداخل می کند یا نه؟ یا باید جدا جدا عده نگه دارد؟ اگر پنج تا بوده باید پنج تا تعداد عده را سر برساند؟ سجده‌ی تلاوت هم از این موارد است. الان آن چیزی که خیلی رایج تر است که الان هم می گویند: شما وقتی خودت خواندی دو بار سجده کن؛ چرا؟ چون هم شنیدی و هم قرائت کردی.  تداخل اسباب نیست، یک آیه می خوانید روی حساب متعارف باید دو تا سجده کنید؛ یکی برای شنیدن عدم تداخل و یکی برای گفتن.

شاگرد: وطئ به شبهه چطور شد؟

استاد: تداخل نمی شود؛ مشهور این طوری است. یعنی پنج تا حدود یک سال دو سال باید طبق فتوا عده نگه دارد. من دارم مثال هایی که مطرح است می گویم. مقصود من موردی است که تداخل، مطرح است، الان مشهور می گویند: در عُدَد تداخل نیست و باید همه را بگیرد چون اصل عدم تداخل است.

یک موردش که خیلی جالب است و در جواهر این جا کاغذ گذاشتم در جلد چهل جواهر کتاب الحدود صفحه‌ی سیصد و سی و سه ، نظیرش هم چندین مورد دیگر در همین جلد می آید که حد زنا بر زانی باید اجرا شود اگر چند تا زنا از او صورت گرفته بود، زنا با یک زانیه چند بار یا با چند زانیه، خلاصه این طوری است؟ الان پیش حاکم شرع آمده شهادت بر چند زنا داده می شود، تداخل می کند یک حد زنا باید بزنند یا چند تا باید بزنند؟ در صفحه‌ی سیصد و سی و سه  بعداً خودتان ببینید «و في الزناء المتكرر من الحر أو المملوك بامرأة واحدة أو‌ بنساء في يوم واحد أو في أيام حد واحد و إن كثر»[3] یک حد بیشتر نیست. بعداً هم بحث می کنند بعد مناقشه‌ی ریاض را می آورند. این جا را گفتم برای این است که خود فقهاء در این مناقشه کردند این که حدّ واحد می گویید چرا؟ این ها سبب برای حدّ است، از کجا می گویید: طبق قاعده … به چه وسیله ای می خواهید بگویید: چند تا زنا کرده یک حد بیشتر ندارد؟ حدود دو صفحه بحث خوبی دارند. از این موارد باز خیلی است. مثلا روزه که نذر دارد با روزه‌ی مستحبی هماهنگ است.

شاگرد: این طور جاها بحث چند بار اجرا شدنش بدون توبه پیش می آید.

تداخل اسباب/ تداخل مسببات/ تعدد شرط/ اتحاد جزاء/ طواف نساء.

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 170‌

[2] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 291‌

[3] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌41، ص: 333-334

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است