1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(۵٠)- بررسی احتمال استحباب تعبدی نسبت به تاخیر نماز...

درس فقه(۵٠)- بررسی احتمال استحباب تعبدی نسبت به تاخیر نماز مغرب از وقت استتار

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=32403
  • |
  • بازدید : 9

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

 

و في الطرف الآخر ظهورات قابلة لرفع اليد و الحمل على الندب أو على الاحتياط في الشبهة الموضوعيّة، كرواية بريد بن معاوية عن أبي جعفر عليه السلام؛ فإنّ الكبرى غير مذكورة، فيمكن أن تكون ما يفيد الندب؛ و يمكن أن يكون حصول الاحتياط؛ و أنّه لا يتوقّف معه لشي‌ء و الداعي إلى بيان المواظبة على ذهاب الحمرة متأكّد في الأمصار و في ما يكشف به الجبال الغربيّة من الأراضي كما يمكن كون الداعي مجموع الأمرين، أعني الاحتياط الموضوعي و التعبّد الندبي؛ و لعلّ هذا أقرب، لثبوت المواظبة من الإمام الرضا عليه السلام في السفر؛ و لما نراه من كثرة مواقع الشبهة الموضوعيّة مع التصريح بالاحتياط في بعض الروايات؛ و بالأمر بالتسمية قليلًا في بعضها؛ كما يمكن ارادة الوجوب التعبّدي باعتبار الغيبوبة عن جميع الأراضي المتجاورة. و على أيّ، يمكن التوفيق و الحمل على ما يوافق الظهور الأقوى الذي هو بمنزلة النصّ.[1]

یک عبارتی را دیروز فرمودند، عرض شد که این کأنّه نسبت به بحث‌های قبل، مطلب جدیدی بود و آن جمع بین حیثیت ندبِ تعبدی و احتیاط موضوعی بود. بعداً هم یک توضیحی می‌دهند که مشتمل بر نکات خوبی است.

فرمودند: «و لعلّ هذا أقرب» کدام؟ چند تا «یمکن» بود، این مربوط به «یمکن کون الداعی مجموع الامرین» است. دو تا یمکن قبلش بود: یکی «یمکن ان تکون ما یفید الندب» و یکی هم «یمکن ان یکون حصول الاحتیاط». این اقرب، یعنی داعی هر دو باشد، هم ندب باشد و هم حصول احتیاط. خودشان هم باز تأکید می‌کنند که امرین را چیز دیگری حساب نکنید. «اعنی الاحتیاط الموضوعی» که مربوط به مکلف است، نه انشا‌ی شارع.

«و التعبّد الندبی» که مولا امرِ استحبابی فرموده است. داعی هر دو است. هم ندب مولوی، هم احتیاط موضوعی تکلیفی.

«و لعلّ هذا أقرب» که «الجمع مهما امکن»، مبادی احکام شرعیه هر چه ملاکات در آن بیشتر جمع بشود، اوفق و انسب به آن انشای جامع تشریعی شارع است.

شاگرد: در پاراگراف سوم از صفحۀ پنجاه و پنج، یک تعبیری دارند که می‌خواهم فرقش با این‌جا مشخص شود. می‌فرمایند: «التمسیة القلیلة مع الذهاب، فیحمل علی ما قدمناه، او علی الاستحباب احتیاطاً من الشارع». آیا این‌جا هم همین را می‌خواهند بگویند یا فرق ظریفی دارد؟

استاد: «الاستحباب احتیاطاً من الشارع» …

شاگرد: یعنی استحباب هست، ولی ملاک استحباب، احتیاط شارع است.

شاگرد 2: این قریب به آن تطبیقی است که ابتداءً فرمودید که جمع بین امرین …

استاد: بله، توضیحی که دیروز، اول جلسه عرض کردم.

شاگرد: خُب، اگر این باشد که تکرار شده است.

استاد: خیر؛ یک چیزی اضافه دارد که الآن نکته‌اش را می‌خواهم عرض کنم. جای خیلی خوبی را اشاره کردید. دنبال مطلب فرمودند: «و هذا الاحتیاط من قبل الشارع یحتمل فیما فیه التوقیت فانه لا یخلو من ان یکون الملحوظ احتیاط المصلّی لزوماً او احتیاط الشارع الملاحظ لاعتقادات المصلّین ندباً» این قید ندباً برای احتیاط است. «او احتیاطٌ من الشارع ندبا»، چرا؟ چون وقتی خود مصلّی موضوع را می‌داند، وقتی قاطع است که دیگر نمی‌شود به او بگویند احتیاط کن. اما شارع وقتی مجموع مکلّفین را در نظر می‌گیرد، با مصلّیِ قاطع هم ندباً می‌تواند حرف بزند و بگوید تو هم ندباً صبر کن. این اصلِ حرف آن‌جاست.

خُب، اضافه بر آن حرف‌های قبلی، در این‌جا یک نکته‌ای دارند. در این‌جا می‌گویند: ما می‌گوییم یک احتیاط موضوعی داریم و یا ندبی که طبق آن‌جا پشتوانه‌اش احتیاط شارع است برای این‌که مصلّین در خطا واقع نشوند، این یک. به ضمیمه‌ی این‌که نه، اصلاً خود مولا یک ندب تعبدی دارد که وجه‌اش را هم نمی‌دانیم، اما این وجه، احتیاط نیست …

شاگرد: یا همان آفاق مجاوره‌ای که فرمودند.

استاد: آفاق مجاوره هم ممکن است باشد.

شاگرد: چون حاج آقا این را برای ندب مطرح می‌کردند.

استاد: بله. برای آفاق مجاوره، احتمال آن نکته‌ای که بعدا می‌گویند و دیروز هم صحبتش شد، وجود دارد. نکته‌ای که در عبارت بعد می‌آید و بیان می‌دارد که ندب، مربوط نیست به این‌که احتیاط کنید. حتی آن‌جایی هم که قطع دارید که استتار شده است، نمازتان هم درست است، در عین حال مستحب است صبر کنید. چرا؟ نه برای این‌که احتمال می‌دهید استتار نشده است، بلکه برای این‌که قطع دارید در آفاق مجاوره استتار نشده است. شارع می‌گوید مستحب است تعبداً، یعنی منِ مولا می‌گویم، ولو قطع دارید، من می‌گویم بهتر این است که صبر کنید تا از آفاق مجاوره هم غروب کند. این‌طوری اصلاً صبغه‌ی احتیاط ندارد. چرا صبر کنیم؟ آفاق مجاوره که ربطی به ما ندارد. مولی می‌فرماید الزاماً آفاق دیگر ربطی به شما ندارد، اما ندباً دارد. چرا؟ وجهش نمی‌دانیم. نه احتیاط است و نه …

شاگرد: ظاهر عبارت‌شان هم این است که با «أو» نمی‌توانند قسیم هم قرار بگیرند.

استاد: این‌جا. حالا شاهد دیگر هم دارد، بخوانیم.

شاگرد: یعنی ندبی که ملاکش احتیاط نیست؟ الان این را می‌فرمایند؟

 

برو به 0:05:59

استاد: بله، احسنت. ندبی که ملاکش احتیاط نیست. این را الآن می‌خواهند بگویند. چه شاهدی دارند؟ شاهدش ظریف است. من دیده بودم گاهی حاج آقا مثلاً از یک امر ندبی یا حتی از یک قضیه‌ی تشرّف که همه قضیه را می‌شنیدیم و می‌رفتیم، ایشان از لابلای آن یک استفاده‌ی فقهیِ خیلی زیبا می‌کردند که اصلاً به ذهن کسی نمی‌آمد. من در چند مورد، این را دیده بودم. جالب بود که ذهن یک کسی که فقیه است با ما که همین‌طور رها هستیم، چقدر تفاوت می‌کند. یک قضیه را هر دو می‌شنوند، ایشان استفاده‌ی فقهی می‌کنند. حالا این‌جا را، روی برداشتی که قبلاً فرموده بودند، ببینید، نه روی محتملات دیگر. فرمودند بنا به نقل آن کسی که از حضرت امام رضا سلام الله علیه نقل کرد، ایشان مداومت بر فهمه‌ی مشرق داشتند. مداومت داشتند که اوّلِ استتار نخوانند، بلکه صبر کنند که یک مقدار تاریک بشود. می‌فرمایند امام که احتیاط نمی‌کنند. فعل امام محمول بر احتیاط نیست. استحبابی را هم که می‌دانیم میزانش و ملاکش احتیاط است، برای امام که قاطع هستند، معنا ندارد. چرا مستحب باشد و امام عقب بیندازند، در حالی ‌که امام می‌دانند وقت شده است؟ احتیاط موضوعی برای امام معصوم نیست.

شاگرد: از جهت تعلیم که مطرح است. حضرت به خاطر این‌که دیگران می‌بینند، مراعات می‌کند، صبر می‌نماید.

استاد: تعلیم دیگران، تذکر می‌خواهد. نه این‌که یک کاری را خودشان انجام بدهند و بگویند این کار چنین است. اگر مولا خودش یک کاری را انجام می‌دهد، می‌گوید شما هم این کار را بکن، ریختِ این کار، ریختِ تعبد است. فعل هم که لسان ندارد، امام هم دلیل را نمی‌گویند و بیان نمی‌دارند که چرا. ولی این اندازه‌اش را می‌دانیم که احتیاط برای خود امام معنا ندارد. در تحقق موضوع، جهل برای امام نیست. چون جهل برای امام نیست، تأخیر امام محمول بر احتیاط نیست. البته حاج آقا به این صورتی که بنده گفتم، تصریح به این نکته نکرده است. اما مطلبی می‌گویند که همین را می‌رساند.

شاگرد: ممکن نیست آفاق غربی در این سفر پوشیده شده باشد؟ مگر این‌که بگوییم هر روز حضرت این کار را انجام می‌دادند.

استاد: بله دیگر، مواظبت و مداومت نقل شده است. الآن اشاره‌ای دارند. عبارت‌شان طوری است که عرض بنده، می‌تواند توضیحش  باشد. می‌خوانم عبارت را، توضیح دیگری هم اگر به ذهن شما آمد، بفرمایید تا ببینیم که غیر این می‌شود یا نه؟ می‌فرمایند: «و لعلّ هذا اقرب» جمع کنیم بین ندب تعبدی و بین احتیاط موضوعی. هر دو داعی باشد.

«لثبوت المواظبة من الامام الرضا علیه السلام فی السفر» این وجه ندب تعبدی است. چرا؟ چون امام معصوم علیه السلام، احتیاط ندارند که بگوییم نسبت به احتیاط موضوعی مواظبت دارند بر این‌که مدام عقب بیندازند تا مطمئن شوند وقت فرا رسیده است. احتیاط برای مکلّفینی، غیر از امام معصوم است و الا امام معصوم که خطأ ندارند. اگر امام سهواً نماز را قبل از وقت بخوانند، معنایش سهو امام است. سهو برای امام نیست. لذا این «لثبوت المواظبة» اشاره است به ندب تعبدی. بنده از این «لثبوت» این‌طور می‌فهمم که آن مطلبی که در صفحه پنجاه و پنج گفتند، برای این‌جا نیست. در آن‌جا گفتند که «احتیاط من الشارع» به خاطر وقوع خطأ در مکلفین است. اگر مسأله‌ی خطأ باشد، خُب، امام که خطأ نمی‌کنند. پس ایشان می‌گویند یک چیزی در کار هست که ما نمی‌دانیم.

شاگرد: خطا نباشد، ولی امامی هم که قاطع باشد، ندب برایش جعل بشود.

استاد: ندب جعل بشود به خاطر احتیاط؟

شاگرد 2: چون احتیاط رفته است در ناحیه‌ی ملاکات و حکم به نحو ندبی بریده شده است، فلذا امام و غیر امام علی‌السویه هستند در این قضیه. هر چند من با این استظهارتان موافقم که در این‌جا مطلب صفحه‌ی پنجاه و پنج را نمی‌خواهند بگویند. یعنی با مقدمه‌ای که این‌جا فرمودند و بحث آفاق مجاوره را مطرح کردند و ندب را به آن استناد دادند. بحثی که در صحفۀ پنجاه و پنج مطرح شده بود، در ضمن دورۀ دیگری بود که نوشته بودند. الآن این دورۀ دیگری است، فلذا اوفق است که این فرمایش اخیری که فرمودید، صحیح باشد. اما نمی‌توانیم بگوییم که ندبِ این‌جا، بدون ملاحظۀ این مسائل [یعنی احتیاط و …]، حتماً آن را می‌رساند. نمی‌توانیم بگوییم این نمی‌تواند ندب تعبدی به ملاک احتیاط باشد. فرمایش خود حضرتعالی بود که وقتی احتیاط رفت در ناحیه‌ی ملاکات، آن‌جا حکم بریده شد، انشاء شده است دیگر و برای همۀ مکلفین بالسویه است.

استاد: آن مانعی ندارد. اصل این حرف جاهای دیگر هم مفصل آمده است. حضرت وصیت کردند به امیرالمؤمنین صلوات الله علیهما که من بعد از رحلت، نیازی به غسل ندارم، اما لإجراء السنة، حضرت هم غسل داده می‌شود و لذا سنی‌ها هم دارند، از خود امیرالمؤمنین علیه السلام هم نقل کرده‌اند که امام می‌فرمود: وقت غسل، کأنّه بدن پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله حیّ بود، هیچ گونه از آثاری که در بدن متوفی است، برای پیامبر خدا نبود. امیرالمؤمنین شاید قسم هم در عبارت‌شان هست که والله من هیچ چیزی که کاشف باشد از این‌که این بدن، بدن متوفی است، در بدن مبارک پیامبر خدا ندیدم. در عین حال یکی از علل غسل، این است که وقت مردن، روح که می‌رود، آن چیزی که روز اوّل خلق شده است، از بدن او خارج می‌شود. غسل میت نه غسل جنابت است …

 

برو به 0:12:31

خُب، این‌طور چیزها، زمان حیات و ممات برای پیامبر خدا و معصومین علیهم السلام نیست. در عین حال می‌گویند، لاجراء السنة غسل داده بشود. اجرای سنت یعنی چه؟ یعنی ملاک غسل، تغسیل میت و این‌ها بوده است، اما وقتی حکم بریده شد که متوفی غسل داشته باشد، آن متوفایی هم که سر سوزنی آن ملاک لزوم تغسیل در او نیست، او هم باز غسل داده می‌شود. اما آنچه الان ظاهر عبارت‌شان است، یعنی عبارت «لثبوت المواظبة»، خیال می‌کنیم می‌خواهند بگویند ما یک ندبی در مقام داریم که پشتوانه‌اش احتیاط نیست. این‌طور از عبارت بر می‌آید. آن تقریر را کأنّه این‌جا با این بیان می‌خواهند نپذیرند. «لثبوت المواظبة من الإمام الرضا عليه السلام في السفر». این برای ندب تعبدی بود. اما برای احتیاط: «و لما نراه من كثرة مواقع الشبهة الموضوعيّة». آن جاهایی که شبهه‌ی موضوعیه پیش می‌آید و مکلفین نمی‌دانند استتار شده یا نه و در اشتباه می‌افتند، آن هم خیلی کثیر است. پس به عنوان داعی، هر دو تا وجود دارد. یکی چیزی که شبهه‌ی موضوعیه ندارد، که کار امام علیه السلام است. یکی آن بود که شبهه‌ی موضوعیه‌ی کثیر الابتلاء هست، که دومی‌اش است. پس هر دو، داعی می‌شود برای این‌که بگویند که نماز قدری عقب بیافتد. ندب تعبدی و احتیاط موضوعی.

شاگرد: احتیاط موضوعی در هر جایی است که برای مکلف مشتبه شود؟

استاد: در هر حال، الآن حتی آن هم که شما می‌فرمایید که ما ندب را بُرش کنیم بر اساس مبنای احتیاط، دیگر الان اسمش احتیاط نیست. دیروز هم صحبت شد. این حالا دیگر مستحب است.

شاگرد 2: اصلاً همین‌جا هم که ایشان می‌فرمایند دو تایش، دو تا در ناحیۀ داعی است. لذا بعد دارند یک نظمی خاصی به آن می‌دهند، که می‌فرمایند تا ذهاب حمرة صبر کن. خودشان ظاهراً فرمودند که این هم یک جور بُرشی است، ولی به لسان ندب. حالا داعی‌اش چیست؟ هر دو تا امر است.

استاد: برشی است به لسان ندب. اگر ملاک این برش غیر احتیاط بوده است، ندب تعبدی است نه ارشاد به این‌که احتیاط کن. این‌جا ما در مرحلۀ برش، یک چیز بیشتر نداریم، ندبِ برشی است. ولی در کنار ندب، یک امری هم داریم که احتیاط موضوعی مکلف است. یعنی هم می‌گویند مستحب است به خاطر دلیلی که شما نمی‌دانید و هم این‌که احتیاط هم خوب است. یعنی الآن در عبارت نمی‌خواهند بگویند یک ندبی داریم که پشتوانه‌اش احتیاط است و داعی دو تاست. آن چیزی که من اوّل جلسۀ دیروز عرض کردم، آن‌طور توجیه بحث بود. اما با این‌که می‌فرمایند: «لمواظبة الامام»، کأنّه می‌خواهد بفرماید یک امر است، اما داعی آن دو تاست. داعی دوتاست نه یعنی داعی دو تا بوده است بر یک بُرش. نه این‌که دو تا داعی بود، ولی خلاصه یک ندب خروجی‌اش شد. دو تا داعی است، خروجی‌اش یک امر است، یک بیان است. اما پشتوانۀ این یک بیان، کانّه در دل این بیان، دوتا امر است. یکی «إحتَط»، یکی «مسّوا».

شاگرد: چرا بگوییم یک امر است، بگوییم دو امر است.

استاد: به تعبیر ایشان دو امر است به یک لفظ، به یک بیان. می‌گوییم «أخِّر». «أخّر» یعنی یکی «مسّوا ندباً»، یکی هم یعنی «إحتط». هم احتیاط بکن، چون شبهه موضوعیه است که مواردش کثیر الخطأ است و یکی هم به خاطر ندبی که مولا می‌داند.

شاگرد 2: در این روایت، کبری مفقود بود دیگر.

استاد: بله، داشتند کبری را می‌گفتند، گفتند: «یمکن و یمکن». این کبری می‌تواند احتیاط باشد، می‌تواند ندب و آفاق مجاور و چیزهای دیگر باشد. یمکن جمع بین هر دو باشد، داعی هر دو باشد، اما وقتی می‌گویند عقب بیانداز، نه این‌که الآن مستحب است به پشتوانۀ احتیاط. الآن، هم مستحب است و هم احتیاط است.

شاگرد 3: این‌طور که نمی‌شود. در بحث استحباب ما برش داریم. در بحث احتیاط برش نداریم. می‌گوید احتیاط کن، تویی که نمی‌دانی. اما آن که می‌داند، لازم نیست احتیاط کند. برش را با غیر برش چطوری جمع می‌کنید؟

استاد: برش ندبی است دیگر. اگر وجوبی بود، می‌گفتیم نمی‌شود با علم جمع بشود. اما وقتی ندبی است، می‌گوییم خوب است. چرا خوب است؟ چون مولا یک چیزی می‌داند. حکم لزومی‌اش‌ وقت استتار است، اما خوب است صبر کنی.

شاگرد 4: الاحوط الاقوی که می گویند. ممکن است یک فتوا هم احوط باشد و هم اقوی.

استاد: الاحوط الاقوی. حاج آقا هم زیاد دارند. الاظهر الاحوط یا الاحوط الاظهر. یعنی هم فتواست و هم این فتوا، موافق احتیاط است. منتها آن احتیاط، موضوعی نیست. مفتی که می‌گوید الاحوط، در شبهۀ حکمیه است.

شاگرد 3: بالأخره فتواست، بالأخره من بریدم. ولی فتوایی که موافق احتیاط است.

استاد: احتیاط در شبهۀ حکمیه. به خاطر همین عرض می‌کنم که تفاوت می‌کند. اما در این‌جا مولی می‌فرماید هم خوب است صبر کنی، هم این مستحب [است] …

شاگرد 3: خوب است صبر کنی را بریدم.

استاد: بریدم که خوب است و نه به خاطر این‌ بریدم که احتیاط کنی. ولی این برش من موافق احتیاط کردن تو هم هست. پس مقداری صبر کن، چون هم برش من است به ندب و هم احتیاط است موضوعاً و لذا اگر قاطع بود، ندب شارع هست اما دیگر احتیاط موضوعیت ندارد؛ چرا که قاطع است.

شاگرد: پس احتیاط جایی است که قطع نداشته باشد.

 

برو به 0:19:32

استاد: با فرض این‌که کنار هم فرض بگیریم. اما اگر احتیاط را پشتوانۀ ندب و ملاک ندب گرفتیم، دیگر خیر. برای قاطع هم دیگر این ندب وجود دارد …

شاگرد: این‌جا به تعبیر حضرتعالی، آن اوّلی منظور است.

استاد: بله. یعنی دو تا تقریر است. یکی تقریری که دیروز عرض کردم و یکی این تقریر امروز که به پشتوانۀ «لثبوت المواظبه من الامام الرضا» است که به عنوان شاهد آوردند. حاج آقا می‌فرمایند امام معصوم که احتیاط نمی‌کند، خطا ندارد، در شبهه موضوعیه به اشتباه نمی‌افتند. چون این‌طور است، پس معلوم می‌شود ما چیزی بیش از احتیاط داریم. اگر هم ندبی داریم، ندبی است که پشتوانه‌اش احتیاط نیست. آن بحثی که شد که آیا بُرش، پشتوانه‌اش می‌تواند باشد یا نباشد، آن حرف دیگری است. ایشان این‌جا منظورشان این است.

شاگرد: احتیاط را واجب می‌گیرید یا مستحب؟

استاد: کدام را؟

شاگرد: احتیاط در موضوع شبهات موضوعیه اگر باشد، حتی واجب هم بگیریم، اشکال ندارد. آن‌جایی که آفاق پوشیده است و استصحاب نهار دارد، احتیاط می‌کند.

استاد: بله. آن‌جا که استصحاب بیشتر از احتیاط است. آن مانعی ندارد. ولی حاج آقا آن احتیاط را نمی‌خواهند بگویند.

شاگرد: اگر شبهۀ موضوعیه باشد …

استاد: شبهۀ موضوعیه که اماره داریم. نه این‌که حاج آقا می‌خواهند بگویند شما شک دارید که اصلاً استتار شده است یا نه، بخوانید و این احتیاط ندب است. احدی این‌طور نمی‌گوید.

شاگرد: اگر آفاق پوشیده باشد …

استاد: آفاق پوشیده است ولی اماره دارید، امارۀ ظنیه. قاطع نیستید به استتار، اما مثلاً دو تا شاهد عادل گفته‌اند: ما دیدیم. اماره دارید یعنی مجوز برای استتار دارید، اما جایی هم برای احتیاط باقی است.

شاگرد 2: خوب است احتیاطاً به جای اکتفا به آن اماره، این اماره را به نحو علامیت، اخذ کنید.

استاد: چرا؟ چون امارۀ قطعیه است. این دیگر اماره نیست. ذهاب حمرة وقتی شد، امارۀ ظنیه نیست، علامت قطعی است بر این‌که استتار شده است وگرنه حاج آقا نمی‌خواهند بگویند اگر شک دارید که استتار شده است یا نه، نماز را بخوانید. منظورشان این نیست. قبلاً هم ظاهراً اشاره به همین داشتند که با وجود اماره، می‌تواند اقدام کند.

شاگرد: نمی‌شود این‌طوری بگوییم که ندب است، ولی پشتوانه‌اش احتیاط باشد به این معنا که شارع وقتی می‌بیند که مواقع شبهه موضوعیه زیاد است و به تعبیر حاج آقا: «کثرة مواقع الشبهة الموضوعیه» است، می‌آید به صورت کلی می‌گوید ندب است، حتی برای کسی که این احتیاط در موردش صدق نمی‌کند. مثل بحث ظن است که بعضی‌ها می‌گویند چه بسا شارع می‌بیند که این ظن‌ها خیلی وقت‌ها مطابق با واقع نیست، اما می‌آید مثلاً یک حکمی را برایش می گذارد. این‌جا هم همین‌طور است، به خاطر این‌که می‌بیند مواقع زیادی هست که این احتیاط پیش می‌آید یا حتی قطع پیدا می‌کنند و لذا مستحب می‌فرماید، امام هم به خاطر این استحبابش رعایت می‌کنند.

استاد: مثل این‌که تشریف نیاورده بودید. ایشان هم همین را گفتند و بحثش شد. من هم نظیرش را برای غسل و اجرای سنت عرض کردم که حضرت گفتند بدن من نیاز به غسل ندارد اما «لاجراء السنة» غسل بدهید. اما این که الآن حاج آقا این‌جا می‌خواهند ندب را به عنوان ندب بپذیرند، می‌گویند ندبی است که صبغۀ احتیاط ندارد.

شاگرد: یعنی از همین عبارتی این برداشت را کردید که می‌گفت امام رضا علیه السلام هم با این که معصوم است، مراعات می‌کرده است؟

استاد: یعنی اگر هم ندب است، تنها ندب است. پشتوانه‌اش که احتیاط باشد، امام نمی‌آیند بر ندبی مواظبت کنند که پشتوانه‌اش احتیاط است و حال آن که …

شاگرد: چرا نمی‌شود بر ندبی مواظبت بفرمایند که پشتوانه‌اش احتیاط است؟ مثل همین غسلی که خود شما فرمودید.

شاگرد ۲: پس پشتوانه‌اش احتیاط نیست.

شاگرد: بله در مسالۀ غسل، پشتوانه‌اش احتیاط نیست. شبیه این است، نظیر این است. نمی‌خواهم بگویم آن‌جا هم احتیاط است. با این‌که حضرت برایشان واجب نبوده است، ولی به خاطر سنت این کار را کردند. خُب در این‌جا هم می‌گوییم سنت همین است، پشتوانه‌اش احتیاط است اما سنت است.

استاد: عرض بنده این بود که خود این ولو معقول باشد که بعد از این‌که حکم ندبی بریده شد، امام معصوم هم حتی با علم به این‌که این‌جا اصلاً احتیاط برایش معنا ندارد، جری بر آن برش ندبی بکنند. به عبارت دیگر عالم هم به خاطر جُهَلا و به خاطر خطای آن‌ها، امر ندبی مولی را متابعت می‌کند. این فی حد نفسه معقول است. اما ایشان در این فضایی که دارند می‌فرمایند، می‌فرمایند این ندبی که مثلاً دارد می‌گوید: «غابت الشمس من شرق الارض و غربها»، صبغه‌اش احتیاط نیست، می‌تواند یک پشتوانه‌ی تعبدی باشد برای خود امر ندبیِ مولا بدون نیاز به احتیاط.

شاگرد: مثلا ملاکی هست که ما نمی‌دانیم.

استاد: یا مثلا خودمان صورت ملاک را می‌دانیم، ولی آن رابطۀ مصلحتی‌اش را نمی‌دانیم. ما می‌دانیم مولا می‌گوید به‌طور جزمی استتار که شد نماز می‌شود بخوانند و وقتی علم دارید که در بلد شما استتار شده است و علم دارید در بلد دیگری استتار نشده است، نماز مجزی است. اما در عین حال مستحب است صبر کنید تا در بلد مجاور هم غروب بشود. این اسمش احتیاط می‌شود؟

شاگرد: به خاطر یک مصلحتی غیر از احتیاط.

استاد: اصلاً این‌جا صبغۀ احتیاط ندارد. لذا چون حاج آقا هم چند بار آن روایت «شرق الارض و غربها» را در عبارت این‌جا، تکرار کردند و آن روایت را سراغ مراعات آفاق مجاوره بردند، با این بیان می‌گویند اگر ندبی این‌جا مطرح است یک نحو تعبد است. ندبی که صبغۀ احتیاط ندارد و شاهدش هم کار امام علیه السلام است. یعنی ولو ثبوتاً معقول است که امام به خاطر آن برش ندبی، کار ندبی بکنند، اما با ملاحظۀ «شرق الارض و غربها» و ملاک ندبی که صبغۀ احتیاط ندارد، این‌جا اولویت دارد که کار امام را حمل کنیم بر آن ندب تعبدی تا این‌که حملش کنیم بر صرف یک معیتی برای محتاطین، برای احتیاط موضوعی که شارع طبق او حکم کرده است. لذا دیروز عرض کردم یک مطلب جدیدی است، با این بیان تا حالا این مساله را نگفته بودند. یعنی با این بیان دوم. علی ای حال فعلاً این که به ذهن می‌آید این است که «لثبوت» و «لما نراه» دو تا دلیل است برای دو تا داعی که با هم تفاوت دارد؛ نه این‌که دلیل باشد برای یک ندبی که پشتوانه‌اش احتیاط است. برای ندب است و احتیاط،، در عرض هم، نه در طول هم.

شاگرد: که هر دو داعی شده است برای صدور یک بیانی که کبرایش هم مفقود است، و آن کبری هم مد نظر ماست.

 

برو به 0:27:42

استاد: و آن دوتا داعی برای آن کبری است. کبری، آن امر است، کبری آن انشاء است، آن بُرش است.

شاگرد: احتیاط وجوبی هنوز برای‌مان حل نشده است. این‌جا نمی‌فرمایند ندبی است که پشتوانه‌اش احتیاط است. صریحاً می‌فرمایند احتیاط موضوعی است. اما نمی‌گویند: احتیاط موضوعی مستحب. چون سابقاً می‌گفتند شاید در بلدی که این روایت برایش آمده است، مشکلی وجود داشته است، مثلاً آفاق پوشیده بوده است. چه اشکال دارد این را احتیاط وجوبی بگیریم؟ حملش کنیم بر جایی که افق غربی پوشیده است.

استاد: لزوماً در صفحه پنجاه و پنج هم بود. «و هذا الاحتياط من قبل الشارع يحتمل في ما فيه التوقيت بذهاب الحمرة أيضاً».

شاگرد: چون اگر بخواهیم همۀ روایات ذهاب حمرة را حمل کنیم بر این‌که طرف می‌داند قرص رفته است زیر افق و افق هم صاف است، این یک مقدار خلاف ظاهر است.

استاد: این‌طور حمل نمی‌کنند.

شاگرد: پس اگر افق پوشیده است و اماره‌ای هم نیست که قرص مخفی شده است، باید صبر کرد. همان حرفی که عبد الله بن وضاح …

استاد: خیر، عرف گاهی در این‌که غروب شد یا نشد شاک است. اما گاهی است روی حساب گذر زمان یا کارهایی که بوده است، یک نحو اتکایی می‌کند و می‌گوید غروب شد.

شاگرد: قطعاً این موردها هست. اما همۀ موارد را از نوع این مورد بگیریم؟ مثلاً گاهی اوقات در بیابان می‌رود، افق غربی هم پوشیده است.

استاد: بحثی بود در عروة، هم راجع به قبله و هم راجع به وقت. در قبله که حاج‌آقا آسان گرفتند، اما در وقت نه. آیا در دخول وقت، اکتفا به ظن می‌شود کرد یا نه؟ نه ظن خاص معتبر مثل دوتا شاهد عادل، بلکه مطلق ظن. می‌گفتند: خیر، وقتی متمکن از علم است، نمی‌شود بدان اکتفا نمود. برای قبله هم این چنین چیزی داشتند، حاج آقا در قبله آسان گرفتند، در جامع المسائل می‌فرمایند: در قبله ولو متمکن از تحصیل علم یا ظن قوی هم باشد، اکتفای به ظن کافی است.

شاگرد: شاید مؤیدش آن روایتی باشد که می‌فرماید: «فان رایته بعد ذلک»[2].

استاد: بله، این را می‌خواهم عرض کنم که اگر خود عرف شاک باشد، این‌جا مجاز نیست نماز بخواند. به خلاف این‌که شاک نیست، ظن دارد و طبق ظنش [عمل می‌نماید] …

شاگرد: ظن علمی؟

استاد: خیر؛ نمی‌خواهم بگویم ظن علمی، ظن معتبر. ظنی دارد که از آن متمشی می‌شود که نماز را شروع کند. عرف این‌طور است دیگر. همین‌که گمانی برایش آمد، متمشی می‌شود. این‌جاست که شارع می‌فرماید: ولو متمشی می‌شوی – به خصوص اگر بگوییم که با ظن دخول در وقت، کافی و مجزی است – ولی با این وجود احتیاط کن. این احتیاط اسمش چیست؟ وجوبی است؟

شاگرد: خیر؛ مستحب است. ولی قابل حمل بر وجوبی هم هست؛ این‌طور نیست که در همۀ موارد بگوییم: آفاق همیشه باز است یا مثلاً به فرمایش شما مکلف ظن دارد.

استاد: یعنی شما می‌فرمایید مواردی داریم که افق پوشیده است …

شاگرد: این کلام شما را شاید یک جا فرمودند که گاهی اوقات ظن غیر معتبر هم کافی است.

استاد: بله، یک جا فرمودند.

شاگرد: ولی مکرر حمل می‌کردند که افق گاهی پوشیده است.

استاد: افق که پوشیده است، در این صورت، احتیاط مصلّی برای مراعات ذهاب حمرة احتیاط واجب می‌شود.

شاگرد: خصوصاً که آن را در مقابل ندب دادند.

شاگرد ۲: بیان‌شان در این‌جا که این نیست. این‌جا در ناحیۀ داعی بردند.

استاد: ایشان می‌فرمایند وقتی شارع به مکلّف می‌گوید: من می‌گویم تو احتیاط بکن …

شاگرد ۲: نمی‌گوید احتیاط بکن. ما سابقا دو حالت داشتیم؛ یکی از حمل‌هایی که داشتند برای این روایت، این بود که داعی برای بیان شارع، احتیاط باشد. دوم هم این‌که داعی برای بیان او، ندب باشد و حالت سوم [که این‌جا مطرح می‌کنند] این است که داعی برای بیان کبرایی که بیان هم نشده است و از فحوا فهمیده می‌شود، هر دوی این‌ها باشد. مثلا شارع مقدس زید و بکر را در نظر گرفته است و برای هر کدام به یک داعی جداگانه‌ای فرموده باشد که هر دو خوب است صبر کنید. [این که شارع می‌گوید احتیاط بکن] از این‌جا فهمیده نمی‌شود. بله از فرمایش حاج‌آقا در صفحۀ پنجاه و پنج برداشت می‌شد. ولی ظاهر متن ایشان در این‌جا، چیز دیگر است.

استاد: «و يمكن أن یكون» آن کبری «حصول الاحتياط؛ و أنّه لا يتوقّف معه لشي‌ء و الداعي إلى بيان المواظبة على ذهاب الحمرة متأكّد في الأمصار».

شاگرد: «و في ما يكشف به الجبال الغربيّة».

استاد: داعی، احتیاط هست.

شاگرد: بیان، بیان مواظبت است.

استاد: بله، اما این‌که ایشان بخواهند بگویند که این احتیاط واجب است، یعنی دارد عملاً بر خلاف فتوای خودشان می‌شود. اگر بخواهند آن احتیاط‌های موارد شک را بگویند.

شاگرد ۲: قبلاً که گفتند احتیاط مستحب است.

شاگرد: احتیاط وجوبی هم داشتند از طرف مکلف. در صفحۀ پنجاه و پنج، این‌طور گفته بودند.

شاگرد 2: در جایی که شک داشته باشد.

شاگرد: بله. ولی لسان‌شان در این‌جا، این نیست.

شاگرد 2: ولی بحث ما در جایی است که علم داریم، در این‌جا فرمودند که صبر کنید. اگر شک داشته باشید که همه می‌گویند.

شاگرد 3: علم را از کجای عبارت می‌گویید؟

شاگرد 2: بحث این است که علم داریم که الآن غروب شده است، استتار ملاک است یا ذهاب حمرة ملاک است؟

شاگرد 4: در سطر بعدی وجوب تعبدی را مطرح می‌کنند.

استاد: آن جایی که احتیاط لزومی را فرمودند، در توضیح این روایت بود که «مسّوا بالمغرب قلیلاً فإن الشمس تغیب من عندکم قبل ان تغیب من عندنا»[3].

شاگرد: اینجا هم می‌فرمایند حملش کنیم.

استاد: احتیاط لزومی من المکلف. این‌طور؟

شاگرد: بله، اما موردش، مورد شک است.

شاگرد 2: مورد اگر شک باشد که همه می‌گویند باید صبر بکنید. استصحاب نهار است.

استاد: «و هذا الاحتياط من قبل الشارع يحتمل في ما فيه التوقيت بذهاب الحمرة أيضاً» غیر از این مسّوا، «فإنّه لا يخلو من أن يكون الملحوظ احتياط المصلّي لزوماً، أو احتياط الشارع الملاحظ لاعتقادات المصلّين ندباً». احتیاط لزوماً یعنی چه؟ یعنی وقتی علم ندارد، نمی‌تواند بخواند. باید صبر کند.

شاگرد: آن هم نه به اندازۀ ذهاب، بلکه در حدی که تردیدش برطرف شود.

استاد: صحبت سر این است که چرا لزوما فرموده‌اند؟ لزوماً به خاطر این است که تردیدش در این مورد، طوری است که نمی‌تواند نماز را شروع کند. و لذا حضرت امر کرده‌اند. حالا الآن می‌خواهند احتیاط را لزومی نگیرند.

شاگرد: ممکن است جامعی باشد که هم با ندب جمع بشود، هم با احتیاط؟

استاد: برای وجوب تعبدی احتمالی می‌دهند. تعبیر هم می‌کنند وجوب تعبدی. آیا منظور از وجوب تعبدی مثل ندبِ مقابل احتیاط، وجوبی است؟ عبارت این بود: «و لما نراه من كثرة مواقع الشبهة الموضوعيّة مع التصريح بالاحتياط في بعض الروايات؛ و بالأمر بالتسمية قليلًا في بعضها؛ كما يمكن» در این کبری، «ارادة الوجوب التعبّدي باعتبار الغيبوبة عن جميع الأراضي المتجاورة» وجوب تعبدی. کنارش می‌شود وجوب احتیاطی که پشتوانه‌اش احتیاط واجب است؟ آیا عبارات قبل، لسانش این است که احتیاطی بود که با وجوب هم سازگار بود؟ همین فرمایش شماست؟

 

برو به 0:37:32

شاگرد: بله.

استاد: این‌جا که می‌گویند احتیاط، یعنی چه ندب تعبدی باشد، چه احتیاط، در هر دو تقدیرش ندب است؟ یا نه، ندبش که ندب است، احتیاطش می‌تواند احتیاط وجوبی باشد؟

شاگرد: فرمایش شما با عبارت «لا یتوقف معه لشیء» تایید می‌شود. گویا خیالت دیگر راحت می‌شود. این بیشتر با احتیاط وجوبی سازگار است. مثلا به این‌که مکلف مستصحب نهار بوده است و …

استاد: آن‌جا تا «لایتوقف معه لشیء» به هیچ وجهی اقتحام نمی‌شد. این‌جا کأنّه یک اصل امکان توقفی، امکان اقتحامی مفروض است. استیناس از عبارت این است که احتیاط ندبی منظورشان است. ولی احتمال فرمایش شما هم صفر نیست.

شاگرد 2: در صفحۀ پنجاه و پنج، آن‌جایی که دو احتمال ذکر می‌کنند، فکر می‌کنم می‌خواهند یک احتمال که نظر آقایان مشهوری هست را بیان کنند، نه این‌که نظر خودشان باشد. اوّل ذکر می‌کنند، در پایان ظاهراً یکی‌ از آن‌ها را انتخاب می‌کنند.

استاد: این ممکن است. احتمالی که من دادم که موافق با فرمایش شماست، ولی مفادش دوتا است، این است که اصلاً توضیح «مسّوا بالمغرب» را حاج آقا می‌دهند. چون امر، ظهور در وجوب دارد، یک محملش ندب است، یکی هم احتیاط لزومی است که محمول می‌شود بر وجوب، مسّوا بالمغرب وجوباً.

شاگرد 2: بعد هم می‌فرماید: «فهذه الرواية مصرّحة بأنّ الموضوع هو الغيبوبة، و معلّلة للتأخير بالقبليّة الغير اللازم مراعاتها قطعاً؛ فالروايتان، من أدلّة القول بالاستتار». این‌ها نمی‌سازد با این‌که احتیاط لزومی باشد.

استاد: روایت می‌گوید: «فإنّ الشمس تغیب من عندکم قبل ان تغیب من عندنا». خُب، اگر «تغیب من عندکم» شود که مغرب شده است. پس چرا باید صبر کنیم تا «من عندنا» هم بشود؟ می‌فرمایند: یا وجه‌اش این است که چون جهل دارید، کوه دارید، لزوماً احتیاط کنید، و الا اگر بخواهید بگویید که باید صبر کنید تا نزد ما هم غروب بشود، این ممکن نیست. «الغیر اللازم مراعاتها قطعا»: صبر کنیم تا بلاد دیگر هم غروب‌شان بشود، لازم نیست. اما این‌که خلاصه وقتی شما می‌خواهید الآن مراعات احتیاط بکنید، واجب است این احتیاط را بکنید در فرضی که مبتلا به شماست، بلاد غربی دارید، یا آن‌جا هم باز مستحب است؟

شاگرد 2: درست است. بعد از این‌که دوتا احتمال را می‌فرمایند، می‌فرمایند: ‌«و على تقدير عدم محمل آخر» این یعنی چه؟

استاد: اگر ندب و احتیاط لزومی نشد، فقط می‌شود: «غير ما قدّمناه، يتعيّن ما ذكرناه في وجه التقدّم». چرا غیبوبت شمس در نزد شما قبل از غیبوبت نزد ما، مقدم می‌شود؟ آن‌که ما گفتیم متعین می‌شود که در بلاد آن‌ها، در طرف مغرب، کوه است، خُب، وقتی کوه است «یتقدم الشمس فی الغیبوبة». چرا؟ چون کوه دارد. نه به خاطر این‌که بلد مجاور هستند، غربی‌اند، تکویناً روی حساب گردش زمین دیرتر غروب می‌کند. حتی همراه هم هستیم، شما چون کوه دارید، زودتر برای‌تان غروب می‌کند. این محملی بود که در صفحۀ قبلش گفته بودند.

شاگرد: ایشان در این نوشته،‌ مراعات امصار را فقط مطرح کردند.

استاد: بله. امصار مجاوره قبلا به این بیان نبود. در صفحۀ پنجاه و سه، این‌طور فرمودند: «علی الجبل الواقع فی المغرب او المشرق».

شاگرد: احتیاط لزومی که آن‌جا مطرح شده است، احتیاطِ بُرشی نیست. آن‌جا امام دارد ارشاد به یک احتیاط وجوبی می‌کند. می‌گوید برای این‌که وقت دیر نشود، وجوباً به عقل خودتان هم که مراجعه بکنید، احتیاط است. اما این‌جا، وجوب تعبدی را دارند مطرح می‌کنند. این وجوب با آن وجوب فرق می‌کند.

استاد: من به خاطر همین عرض کردم احتمال فرمایش ایشان صفر نیست. گفتم ولو استیناس از عبارت، احتیاط ندبی می‌شود؛ اما گفتم احتمالی که ایشان گفتند هم صفر نیست. وجه‌اش همین بود. در ذهن بنده همین فرمایش شما بود که می‌گویند وجوب تعبدی، یعنی پس می‌شود که در ما نحن فیه یک وجوب احتیاطی هم داشته باشیم که در عین حالی که واجب است، اما پشتوانه‌اش به خاطر احتیاط است که واجب است. لذا گفتم بیشتر باید تأمل بشود.

خلاصه «و على أيّ، يمكن التوفيق و الحمل على ما يوافق الظهور الأقوى». ببینید قبلا فرمودند: «ففی هذا الطرف الظهور الاطلاقی القوی و فی الطرف الآخر ظهورات قابلة» که این طرف بود. «علی ایٍّ» هم حاصل شده‌ی مطلب است.

«و على أيّ، يمكن التوفيق» ولو این طرف محتملاتی بود اما می‌توانیم جمعش کنیم.

«و الحمل على ما يوافق الظهور الأقوى» ظهور اقوی چه بود؟ روایت استتار بود که هیچ بیانی نیاز نداشت.

«الذي هو بمنزلة النصّ» پس می‌فهمیم موضوع اصل، خود غروب شمس و سقوط قرص و استتار است، بقیه‌اش محمل‌هایی دارد برای آن روایاتی که این طرف هستند، چون ظهورشان به منزلۀ ظهور او نیست و اضعف از آن است.

شاگرد: وجوب تعبدی بر اساس این حرف جدید، همان‌طوری که برای این می‌شود، برای آن‌ها هم می‌شود؟

استاد: یعنی وجوب احتیاط. عرض می‌کنم چرا کلمۀ تعبدی گفتند؟

شاگرد: منظورم این است که کلاً این سه – چهار احتمالی که می‌دهند، این احتمال آخر …

استاد: احتمالات را گذاشتند کنار. فرمودند: «كما يمكن ارادة الوجوب التعبّدي» اما نمی‌خواهند بپذیرند و لذا من همان اوّلی که شما گفتید که احتیاط وجوبی باشد، گفتم کأنّه اگر احتیاط را وجوبی بگیریم، خلاف مقصود ایشان می‌شود. ایشان می‌خواهند تلاش کنند که لازم نباشد.

شاگرد: چون اگر تعبدی باشد یعنی غیبوبت خاص است.

استاد: غیبوبت خاص واجب است. غیبوبت از جمیع اراضی مجاوره واجب است تعبداً.

شاگرد: چطور نفی‌اش می‌کنند؟

استاد: نفی‌اش را این‌طور کردند که اطلاق آن طرفی‌ها قوی است. وقتی به عرف می‌گویند استتار شد و برو بخوان، دیگر محتاج بیان دیگری نیست. پس از این محلِ ابتلا بودن، می‌گویند ناچاریم ولو احتمال وجوب هست، صرف‌نظر کنیم. لابدّ من التوفیق.

شاگرد 2: قبل از این از تعبیر «انّما علیک مشرقک و مغربک» بحث کردند که این نمی‌تواند لزومی باشد. از این روایت – به خودی خود – می‌تواند ارادۀ وجوب تعبدی برداشت شود، اما با ملاحظۀ آن‌ها نمی‌شود.

استاد: با ملاحظۀ ادلۀ استتار کلا.

شاگرد: ادلۀ استتار و به خصوص آن بحث «انّما علیک مشرقک».

استاد: کأنّه دقیقاً بیان خود دو تا روایت با همدیگر تلاقی داشت.

الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمد و آله الطیبین الطاهرین[4].

پایان.

تگ:

الاحتیاط الندبی، عدم تردید معصوم در شبهۀ موضوعیه، الآفاق المجاورة.

 


 

[1]. بهجة الفقيه، ص 65.

[2]. وسائل الشيعة، ج ‏4، ص 167، ح 4: «و عن زرارة قال: قال أبو جعفر علیهما السلام:‏ وقت المغرب إذا غاب القرص فإن‏ رأيته‏ بعد ذلك‏ و قد صليت أعدت الصلاة». الحديث.

[3]. وسائل الشيعة، ج ‏4، ص 176، ح 13.

[4]. شاگرد: شهید اوّل در بیان می‌فرمایند که آخر وقت نماز عصر، غروب است، بعد بلافاصله بیان می‌فرمایند که مراد ما از غروب، زوال حمرة است علی الاقوی لا سقوط القرص.

استاد: این از آن موارد خیلی خوب است. تصریح شهید به این‌که می‌شود تا بعد از استتار هم نماز مغرب را خواند، ولی عبارت مقنعه این نبود.

شاگرد: مفتاح الکرامة اقوال را آورده است، می‌گوید مراد از غروب، همان حرف شهید است، بعد می‌گوید که اما قد عرفت عبارت مقنعۀ شیخ را. می‌گوید گویا یک تفاوتی هست.

استاد: پس صاحب مفتاح الکرامة هم تأیید کردند که عبارت مقنعه این را نمی‌رساند. فرمودید از چه کسانی می‌گویند غیر از مفید؟

شاگرد: خیلی‌ها. حتی می‌گوید اجماع وجود دارد …

استاد: که نماز عصر غروب است و غروب هم ذهاب است.

شاگرد: نه، این‌که غروب ذهاب است را نمی‌گوید اجماع است. می‌گویند مراد از غروب این است، منتها عبارت مقنعه چیز دیگریست. ظاهراً ایشان تصریحی ندیده است که مثلاً اشاره کرده باشند مراد ما از غروب در نماز عصر، این است. مبانی‌شان ظاهراً این بوده است.

استاد: یعنی عبارتی که شما هم گفتید را ایشان نگفتند؟

شاگرد: عبارت ایشان شبیه همین بیان را می‌گوید، ولی نمی‌گوید که من این‌ها را در کتاب‌هایشان دیدم که این حرف را زده‌اند.

استاد: یعنی نسبتی می‌دهند به آن‌ها که پایان نماز عصر، غروب است. غروب هم همان است که مشهور می‌گویند.

شاگرد: بله. مراد از غروب هم این است علی الاقوی.

استاد: علی الاقوی مراد همان ذهاب است، حتی برای پایان نماز عصر.

شاگرد: ولی بلافاصله می‌گویند اما عبارت مقنعه دالّ بر این نبود.

استاد: احتمال دارد اگر در کتاب‌های جلوتری‌ها بگردیم، شواهد بیشتری پیدا بشود. یعنی قبل از محقق اوّل. ابن برّاج و …

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است