مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 4
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
دیروز آقا[1] بعد از مباحثه گفتند این بحثی که داشتیم که در عبارت «و استحباب فعلها برجاء المطلوبیة» چرا حاج آقا «برجاء المطلوبیه»را به مبتدای استحباب زده بودند «واستحبابُ» تعبیر کرده بودند نه اتیانها مثلا استحبابا؛ ایشان فرمودند کأنّه حاج آقا می خواهند یک چیزی ورای دفع شبهه بدعت بگویند؛ که عده ای گفتند که چون مسافر نماز وتیره نمی تواند بخواند ساقط است، پس اگر بخواند بدعت است. یک وقتی حاج آقا می گویند که خب رجاءً به جا بیاورید که بدعت نشود، یک وقتی است می گوییم نه یک چیز اضافه ای می خواهند بگویند، می خواهند بگویند بدعت که نیست هیچی بلکه برای ما استحبابش هم صاف است. نه این که صرفا بدعت نباشد؛ شبهه حرمت در آن نباشد. از این طرفش راجحیتش هم گیری ندارد. گفتم فردا یادم باشد حرف آقا را بگویم که این هم یک احتمال دیگر در عبارت است،که ایشان فرمودند. که منظورشان این بوده «و استحباب فعلها» یعنی فقط این نیست که ما بگوییم که رجاء مطلوبیت برای دفع شبهه تحریم است؛ به نظر ما حتی روی فرض رجاء هم استحبابش گیری ندارد.
شاگرد : یک تعبیری هم آخر همین صفحه دارند «و إن كان الخروج عن الشبهة بالإتيان بها برجاء المطلوبيّة، أولىٰ و أحوط.»[2]
استاد: این جا دیگر استحباب تعبیر نکردند.
شاگرد: ولی علت رجاء را همان خروج از شبهه گرفتند.
استاد: این که معلوم است و لذا من دیروز تاکید می کردم که ایشان وقتی می گویند «موافقٌ للإحتیاط»، موافقٌ به کلمه «برجاء» می خورد، نه به استحباب.
شاگرد: یک بحثی را اجمالی نگاه کردم که در مورد وتیره هست که بحث نشسته و ایستاده خواندنش، این جا مطرح می شود یا نه؟
استاد: که نشسته هست یا نیست؟
شاگرد: بله
استاد: همین کتاب ما صفحه 117 «قال فی الشرایع و الرکعتان من جلوسٍ بعد العشاء یمتدّ وقتهما»[3] «من جلوس» را هم ایشان وارد شدند بحث کردند ولی حاج آقا[4] چون مبنایشان مختصر بوده و وقت را فقط می فرمودند دیگر وارد آن بحث جلوس نشدند.
و في سقوط الوتيرة تأمّل؛ و استحباب فعلها برجاء المطلوبيّة موافق للاحتياط لولا ثبوت الاستحباب من روايات لا تخلو إحداها من اعتبار، أعني رواية «الفضل»، و خبر «العيون»، و «الرضوي»، و قد عمل بها «الشيخ» في «النهاية» و بعض من تأخّر. و ما دلّ علىٰ سقوط نافلة المقصورة منصرف عنها للمخالفة في الكمّ و الكيف، و بالإضافة إلىٰ الليل، و إلى غير الرواتب و أنّها لتكميل العدد. و ما دلّ علىٰ أنّ ما لا تتمّ فيه الفريضة لا تصلح فيها النافلة، إنّما يدلّ على السقوط في نقصان القصر عن النافلة دون العكس؛ فالعمومات قابلة للتخصيص، و الشهرة لا تفيد في ما بأيدينا مداركها لولا انصراف كلماتهم عنها.[5]
فرمودند که «لولا ثبوت الاستحباب من روايات لا تخلو إحداها من اعتبار» که خبر عیون الاخبارش قرار شد هر کس به نسخه های خطی می تواند مراجعه کند، مراجعه بشود. کسی مراجعه کرد؟
برو به 0:04:34
شاگرد: یک تکه اش دلالت مّایی دارد.
شاگرد 2:دلالت مّا هم ندارد.
استاد: بله لذا عده ای گفتند «لیس فیه عینٌ و لا أثر»
باب 21 حدیث 8 این جا آدرسی که حاج آقای تهرانی[6] مرقوم کردند این است
محمد بن علی بن الحسین فی عیون الاخبار کذا عَنْ رَجَاءِ بْنِ أَبِي الضَّحَّاكِ عَنِ الرِّضَا ع أَنَّهُ كَانَ فِي السَّفَرِ يُصَلِّي فَرَائِضَهُ رَكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ- إِلَّا الْمَغْرِبَ فَإِنَّهُ كَانَ يُصَلِّيهَا ثَلَاثاً وَ لَا يَدَعُ نَافِلَتَهَا – وَ لَا يَدَعُ صَلَاةَ اللَّيْلِ وَ الشَّفْعَ وَ الْوَتْرَ- وَ رَكْعَتَيِ الْفَجْرِ فِي سَفَرٍ وَ لَا حَضَرٍ- وَ كَانَ لَا يُصَلِّي مِنْ نَوَافِلِ النَّهَارِ فِي السَّفَرِ شَيْئاً.[7]
این چیزی است که صاحب وسائل از نسخه عیون نقل کردند.
آن چیزی که منسوب به مفتاح الکرامة بود آن ، این بود که عبارتی که صاحب جواهر آوردند، بیش از این ها بود. عبارت این است که «المشتمل و منها» یعنی عبارت آن عیون، «أنّه کان یصلی الوتیرة فی السفر»[8] بعضی ها احتمال داده بودند که این الوتر مثلا وتیره تصور شده یا در یک نسخه ای مثلا الوتر و الوتیرة بوده، چون این ها را ردیف کرده خلاصه آن چیزی که به عیون نسبت داده شده این است که «أنّه کان یصلی الوتیرة فی السفر» بیش از این چیزی هست که شما می فرمایید که بگویند نوافل نهار را نمی خواندند، تصریح به این است که «کان یصلی الوتیرة»
شاگرد: از روایت دیگر همین باب هم می شود همین اشعار را از آن در آورد. مثلا روایت دوم باب بود.
شاگرد٢: این روایت را در بحث اتیان نوافل در مورد مغرب گفتند اما چیزی در مورد عشاء نگفتند کل عبارت را آدم بررسی می کند، یک نحوه اشعاری به آن بحث ترک نماز نافله عشاءدارد.
استاد : به ترکش یا به اتیانش؟
شاگرد : به اتیانش.
استاد: حالا صاحب جواهر که می گویند آن روایت اولی که حالا سندش هم سر برسد که دلالتش خوب است، می گویند قابل معارضه با آن ادله و شهرت نیست، چه برسد که شما بخواهید این طور اشعاری را ازمتن در بیاورید.[9]
شما عبارت مفتاح را پیدا کردید؟ خودشان می گویند؟ یا از دیگری نقل نمی کنند؟
برو به 0:10:22
شاگرد: «عن رجاء بن أبي ضحّاك الّذي صاحَب الرضا عليه السلام من المدينة إلى خراسان أنّ الرضا عليه السلام كان يصلّي الوتيرة في السفر. و هذه الرواية معتمد عليها مقبولة مشتهرة مشتملة على أحكام معلومة مفتى بها عند الفقهاء.»[10]
استاد: خیلی مشکل است از این عبارت آن هم از مثل آقاسید جواد رد بشویم.
شاگرد: در پاورقی تحقیق جدید مفتاح می گویند «لم نجد هذه السيرة المنقولة في أكثر كتب الاستدلال عن الرضا عليه السلام»[11] معلوم می شود قبل از مفتاح الکرامة آقایان دیگری هم به همین روایت استناد کردند.
استاد: چه کسانی بودند؟
شاگرد: «لم نجد هذه السيرة المنقولة في أكثر كتب الاستدلال عن الرضا عليه السلام في خبر رجاء المروي في العيون المطبوع و لا في الوسائل»
شاگرد: دو جا هم در مفتاح الکرامه هست؛ این تعبیرش هم نشان می دهد قبل از مفتاح همین استناد به آن شده این طوری که از پاورقی می گویند.
استاد: نه! آن همان چیزی است که من از عبارت لاتخلو حاج اقا دیروز عرض کردم. «مفتی بها» یعنی اصل روایت و این سیره مفتی بها هست، این درست است. ببینید اصل خود روایت سند صحیح ندارد، اما آن قدر در طول تاریخ فقه بر طبقش نظر و فتوا داده شده که این دیگر جایش را باز کرده است، نمی شود در سند خدشه کرد این منظورشان هست.
شاگرد: پاورقی طبع جدید گفتند، آن را می گویم.
استاد: چه بود؟
شاگرد: تعبیرشان این است که «لم نجد هذه السيرة المنقولة في أكثر كتب الاستدلال عن الرضا عليه السلام في خبر رجاء المروي في العيون المطبوع و لا في الوسائل.»
استاد: خب سیره منقوله است یا خصوص یأتی بالوتیرة؟
شاگرد: سیره خاص دارند
استاد: این منظور است؟
شاگرد: مراد شما کل مضمون عبارت است؟
استاد: بله من منظورم این است که عبارت، تاب آن را دارد.
شاگرد: روایت هست که …
استاد: آن روایت هست فقط صحبت سر همین است.
شاگرد: می گوید این سیره را اصلا در عیون ندیدیم، این قول وجود ندارد، خیلی از کتاب ها به این استدلال شده ولی ظاهرا قبل از این استدلال شده اما سیره را در عیون پیدا نکردیم، این را فقط پیدا نکردیم بقیه اش که هست.
شاگرد 2: سیره را در کتب استدلالی پیدا نکردیم.
شاگرد: نه لم نجد سیره ای که در کتب استدلالی به آن استناد شده در عیون پیدا نکردیم.
استاد: ببینید این چیزی که ایشان می فرمایند میگویند یعنی «لم نجد» این سیره اتیان به وتیره در سفر که استدلال به آن در کتب استدلالی شده است .،شما این را می فرمایید. خب این همانی می شود که لازمه اش این است که در کتب فقهای قبلی مفصل آمده باشد و حال آن که نمی دانیم جایی هست یا نیست.
ایشان عبارت محققین را این طور معنا می کنند و حال آن که در همین عبارت محقق احتمال دیگر هست. ایشان می خواهد بگوید السیرة نه یعنی خصوص این سیره، یعنی آخر این راوی روال کل جریان شبانه روز حضرت در سفر را دارد می گوید، روایت مفصل است. «هذه السیرةِ» مجموعه، که روایت گفته و در کتب استدلالی هم زیاد شده «لم نجد» این چیزی که اینجا ایشان دارند می گویند. «لم نجد» می خورد به آن چیزی که تعلیقه به آن زدند، ادامه اش مربوط به یک چیز دیگری است
شاگرد: این تعبیر را که زدیم «یصلی الوتیرة»، اولین بار مرحوم شیخ بهایی در حبل المتین منتها استناد می دهند می گویند «و ما تضمّنه من انّ الباقر عليه السَّلام كان يصلّى الوتيرة جالسا»[12] منتها بعد در مصابیح الظلام که قبل از مرحوم عاملی هم بودند،ایشان تصریح می کنند می گویند «و من جملتها أنّ الرضا علیه السلام کان یصلی الوتیرة فی سفره ذلک و یقصر الفریضة»[13] آن وقت آدرس تصحیح هم باز به همان عیون و وسائل آدرس دادند، چیزی نگفتند.
استاد: آهان پس در مصابیح الظلام هم هست.
شاگرد: تعبیرشان هم این است که می گویند «مع أنّ الصدوق رحمه الله روی فی العیون عن رجاء بن ابی ضحاک الذی صاحب الرضا علیه السلام من المدینة الی خراسان روایة معتمدة علیها»[14]
استاد: این هم عبارت وحید است؟
شاگرد: احتمالا مفتاح هم از ایشان گرفتند.
استاد: حالا آیا بدون مراجعه به اصل، این طوری شده؟ خیلی می شده که علما به نقل همدیگر اعتماد می کردند. متاخرین و قبلا هم بوده ولی خیلی ها الان اعتماد نمی کنند خودشان باید بروند ببینند کما این که صاحب جواهر این جا که رسیدند می گویند من رفتم نگاه کردم «لم أجد.» خب پس حالا الان خوب شد تا زمان وحید رفتیم ببینیم. قبل از وحید هم در کتب استدلالیه که ایشان گفتند برای اتیان الوتیرة در سفر قبل از وحید هم کسی گفتند یا نه؟
خبر اولی هم که خبر فضل هست؛ «فضل بن شاذان عن الرضا علیه السلام إنّما صارت العشاء مقصورة و لیس تترک رکعتاها لأنّهما زیادة فی الخمسین تطوعا لیتم بهما بدل کل رکعة من الفریضة رکعتان من التطوع»[15] مثل مطلبی که دیروز هم صحبت شد که حضرت فرمودند که عشاء مقصوره هست، قصر می شود اما دو تا رکعت او ترک نمی شود. چرا؟ چون اصلا از رواتب نیست، لبّا از رواتب نیست «و لیس تترک رکعتها لأنّهما زیادةٌ فی الخمسین» آن هایی که رواتب است فریضه 17 رکعت، رواتب هم 33 رکعت است، یک رکعت وتیره که دو رکعت نشسته یک رکعت می شود، این برای این که ضِعف بشود، برای این که 34 رکعت بشود که درست دو برابر 17 رکعت بشود و به ازای هر کدام از 17 رکعت؛ هر یک رکعتی دو رکعت نافله به ازای آن قرار بگیرد، این وتیره اضافه شده است. خب امام رضا سلام الله علیه این طوری استدلال کردند که حالا در متن هم اشاره کردند.
شاگرد: و لیست تترک رکعتاها؟
استاد: بله
شاگرد: در این نسخه ای که ما داریم این جا دوباره یک تفاوتی ایجاد می کند «لیس نترک رکعتیها»
استاد: در وسائل باب 29 حدیث 3
برو به 0:18:20
شاگرد: در علل و بحار ظاهرا لیس تترک هست.
استاد: لیس تترک هست؟ خب! نسخه وسائل ما هم لیس تترک است. برای شما هم چاپ آل البیت است؟
شاگرد: بله بله آل البیت است.
استاد: پس آل البیت آوردند که «لیس نترک رکعتیها» برای ما فقط «رکعتیها» در پرانتز دارد، «و لیس تترک رکعتاها» در پرانتز «رکعتیها» دارد ولی نترک اصلا در نسخه ما هم نیست، این چاپ اسلامیه است. خب! این هم روایتی که خب دیگر دلالت خیلی خوبی دارد دال بر این که «لیس تترک رکعتاها» به این خاطر، لذاست که خدمت شما گفتم که این روایت که دلالتش خیلی خوب است صاحب جواهر می گویند مقابل آن ها نمی تواند مقاومت کند، کنار می گذاریم می گوییم نه نمی شود.
و فيه أن الخبر الأول قاصر عن معارضة ما سمعته من الأدلة السابقة من وجوه، منها إعراض الأكثر عنه بل الجميع إلا النادر، بل قيل: إن الشيخ قد رجع عنه في جملة من كتبه كالحائريات و الجمل و العقود و المبسوط، و الشهيد و إن قواه في الذكرى لكن قال: إلا أن ينعقد الإجماع على خلافه مشعرا بنوع تردد فيه، مع أن ظاهر عبارته في اللمعة و الدروس القول بالسقوط، مضافا إلى ما سمعته من دعوى الإجماع صريحا و ظاهرا التي يشهد لها التتبع، فمنه الآبي لها في غير محله، كمعارضتها بدعوى الإجماع من الخلاف و الأمالي الموهونة بذهاب المشهور، و أي شهرة نقلا و تحصيلا إلى السقوط، فهي أولى بالمنع، مع الإغضاء عن إفادة عبارة الأمالي الإجماع، بل قد يدعى عدم اندراج الوتيرة في نوافل الليل التي هي المعقد كعبارة الخلاف، بل هي أولى، إذ هي أضعف منها عموما و خصوصا، مع دعوى الإجماع فيها التي يبعد إرادته لما يشملها، كيف و مظنة الإجماع العكس.
و منها القصور في السند بعبد الواحد و علي الذين لم ينص على توثيقهما، و كونهما شيخي إجازة لا يستلزمها، كالقول بأن الحكم مستحب يتسامح فيه، فلا بأس بالقصور المزبور، ضرورة منع التسامح في المقام كما في الرياض [16]
عبارت مرحوم صاحب جواهر این است وقتی می خواهند جواب بدهند می گویند که «وفیه إنّ الخبر الاول قاصرٌ عن معارضة ما سمعته من ادلة السابقة من وجوه منها اعراض الاکثر بل الجمیع الا النادر بل قیل إنّ الشیخ» شیخ در نهایه فتوا داده بودند که بخواند «إنّ الشیخ قد رجع منه فی جملة من کتبه کالحائریات و الجمل و العقود و المبسوط و الشهید و إن قوّاه فی الذکری لکن قال الا أن ینقعد الاجماع الا خلافه مشعرا بنوع تردد فیه مع أنّ ظاهر عبارته فی اللمعة» لمعه فتوای مشهور را می گویند «و الدروس القول بالسقوط، مضافا إلى ما سمعته من دعوى الإجماع صريحا و ظاهرا التي يشهد لها التتبع، فمنع الآبي لها» که آبی گفتند نه دعوای جماع را قبول نکردند «في غير محله، كمعارضتها بدعوى الإجماع من الخلاف و الأمالي الموهونة بذهاب المشهور، و أي شهرة نقلا و تحصيلا إلى السقوط» صاحب جواهر می فرمایند یکی از مواردی که شهرت خیلی خیلی خوب محقق است در این جا هست که مشهور گفتند که در سفر وتیره را نخوانید، نباید خوانده بشود. خب منظور این که صاحب جواهر این روایت را این طوری کنار گذاشتند با این که دلالتش خیلی خوب است، حالا سندش هم یک حرفی دارند که نمی دانم حاج آقا سند را اشاره کردند یا نه. -روایت اولی فضل را -ظاهرا اشاره ای به سند ندارند. خب من آن چیزی که در وسائل هست می گویند که سندش خوب است، در اصل مطلب «و اعتبار سنده» که معتبر است وقتی دارند نقل قول مقابل می کنند «إذ ليس فيه إلا عبد الواحد و علي بن محمد، و هما كما قيل شيخا إجازة» این ها توثیق رجالی نشدند ولی گفتند از مشایخ اجازه هستند لذا می گویند مانعی ندارد از مشایخ اجازه نقل شود. آن وقت صاحب جواهر وقتی می خواهند جواب بدهند می گویند صرف مشایخ اجازه بودن ملازمه ای با توثیق ندارد. می گویند که اما روایت «و منها القصور في السند بعبد الواحد و علي الذين لم ينص على توثيقهما، و كونهما شيخي إجازة لا يستلزمها» مستلزم چیست؟ مسلتزم وثاقت و این ها نیست، «کالقول بـ» این هم راجع به سند که مشکل این را دارد، این دو نفر در سند هستند.
برو به 0:22:11
خب ولی حاج آقا گفتند «لاتخلو احداها من اعتبار أعني رواية «الفضل»» چرا به اعتبار؟ نظر حاج آقا معلوم است کسی که جزء مشایخ اجازه هست، این که ما بگوییم روایتش مقبول نیست، توثیق نشده، این به آن مبانی رجالی بر می گردد که آیا آن کسی که جزء مشایخ اجازه به دیگران هست و همه به او اعتماد می کنند او خودش عدالت و وثاقت و این ها را نداشته باشد؟! کأنه دور است ولو توثیق رسمی نیست، لذا فرمودند «لا تخلو عن اعتبار» یعنی سندش خوب است، خبر العیون هم خوب است که ظاهرا من دیروز هم عرض کردم این که فرمودند «لا تخلو من اعتبار» یعنی همان عبارت وحید و مفتاح الکرامه که روایت مقبول است، اعتبار یعنی این. بعید است که بگوییم این «لا تخلو من اعتبار» ناظر به این است که یعنی خود حاج آقا این نسخه را دیدند. چرا عرض می کنم بعید است؟ مگر بگوییم که مثلا نظر ایشان این بوده که این همه بحث ها نیاز نیست، آن نسخه موجود است و الا این کسانی که این همه در آن، از زمان بعد مفتاح الکرامة، صاحب جواهر، همه این ها متحیر شدند، اگر ایشان نسخه را دیده بودند حتما یک تذکری می دادند که این ها همه متحیر شدند، در جواهر و این ها،در حالی که نسخه موجود است. نمی دانیم علی ای حال فعلا پرونده اش مفتوح باشد تا ببینیم خدا ان شاء الله کمک کند.
«و خبر «العيون»، و «الرضوي»» در فقه الرضا که می بینید در پاورقی کتاب دیگر آدرس از خود فقه الرضا دادند به خاطر این که صاحب وسائل از فقه الرضا نقل نکردند و لذا مرحوم نوری در مستدرک، فقه الرضا را داخل کردند.
کلمات و اقوال و نظرات هم خیلی مختلف است حاج آقا مکرر می شد در درس می فرمودند که به نظر بنده فقه الرضا مثل سائر کتب روائیه است، این طوری تعبیر می کردند که اعتبارش مثل آن هاست، این طوری می گفتند، این که معتبر است، نه یعنی دیگر تمام شد، می گفتند فقه الرضا مثل سائر کتب رواییه است، چطور سائر کتب رواییه را با شواهد و با قرائن نگاه می کنیم، آن طور نیست که دیگر بگوییم کلاً «فرغنا من اعتباره»؛ نه! مثل سائر کتب رواییه هست که هر مورد را با خصوصیات نگاه می کنیم.
شاگرد: فقه الرضا چطور می شود؟ چون ظاهرا خیلی سند و این ها هم ذکر نمی شود، کأنّه کتاب فتوا هست.
برو به 0:25:44
استاد: ان شاء الله زنده باشیم و توفیق بشود حالا لااقل یک جلسه راجع به خصوص فقه الرضا صحبت بشود، نقل اقوال و همه این ها من در ذهنم هست، ولی خب آن چه که حاج آقا می فرمودند این بود که چندین بار من شنیدم دیگران هم که درس می رفتیم می فرمودند به نظر من فقه الرضا مثل سائر کتب رواییه هست و کتاب خیلی خوبی است، بر خوب بودنش تاکید می کردند، خیلی معلوم می شود که کتاب صحیح است، از متن کتاب، شواهدی بر اعتبار و وثاقت و معتبر بودن کتاب هست. لذا هم فرمودند «لا تخلو احداها من اعتبار» این سومی هم ناظر به نظر شریف خود ایشان در معتبر بودن کتاب فقه الرضا هست.
خب «لولا ثبوت الاستحباب» از این سه تا روایت، «و قد عمل بها «الشيخ» في «النهاية» و بعض من تأخّر. و ما دلّ على سقوط نافلة المقصورة منصرف عنها» روایاتی دارد که صاحب جواهر قسمت اول برای تایید قول مشهور آن ها را آوردند، حاج آقا شروع می کنند در ابتدای بحث اشاره به آن ها می کنند که محقق فرمودند که و الوتیره علی الاظهر ساقط می شود، تعبیرشان این بود
و لكن الكلام في الوتيرة خاصة من نوافل الليل، فالمشهور كما حكاه غير واحد السقوط، بل في الرياض انها شهرة كادت تكون إجماعا، بل عن المنتهى نسبته إلى ظاهر علمائنا مشعرا بالإجماع عليه، كظاهر الغنية، بل هو صريح السرائر، لإطلاق بعض النصوص «ان الصلاة في السفر ركعتان ليس قبلهما و لا بعدهما شيء» [17]
ایشان هم همراه مشهور علی الاظهر گفتند؛ گفتند «و المشهور کذا بل في الرياض انها شهرة كادت تكون إجماعا» این از آن شهرت هایی است که کانه اجماع است «بل عن المنتهى کذا …، لإطلاق بعض النصوص ان الصلاة في السفر ركعتان ليس قبلهما و لا بعدهما شيء»
شاگرد: «بعدهما» در نمازهایی که در سفر قصر می شود فقط صلاة العشاء است، ظهر و عصر که قبلش است استاد: بله به این حساب، نافله ظهر هم بعد از ظهر، نافله عصر بعد از ظهر حساب می شود. ظهر که می خوانید قبل و بعدش چیزی نمی خوانید، نه نافله ظهر می خوانید، نه نافله عصر که بعد از ظهر است می خوانید و لذا در سفر هم جمع می شود. از شواهد روشن برای این که این فاصله انداختن برای «لمکان النافلة» هست این است که وقتی نافله ساقط است دیگر جمع می شود. حاج آقا در بحث از این استفاده می کردند ، که کسی که نافله را خواند، افضل این نیست که تا مثل و مثلین صبر کند آن مثل و مثلین، «لمکان النافلة» است و لذا ایشان مجموع مباحثشان به این جا می رسید که هر کس نافله را خواند، اتفاقا افضل برای او این است که شروع به خواندن عصر کند. از مجموع ادله استفاده می کردند.
شاگرد: این لسان روایت، لسان نفی وظیفه نیست در این که بعد از نماز ظهر، نافله عصر را می خواندند، نه به عنوان این که برای نافله ظهر باشد، به عنوان این که قبل از نماز عصر است دارند می خوانند. این روایت کأنه دارد وظیفه آن نماز هایی که وظیفه بعد از نماز نافله خوانده است آن جاهایی که وظیفه قبل از نماز نافله خوانده، آن را دارد نفی می کند.
استاد: خب حالا خود این «إنّ الصلاة فی السفر رکعتان» مغرب را هم می گیرد؟
شاگرد: نه
استاد: خب پس علی ای حال یک تخصیصی که مسلم می خورد.
شاگرد: منتها این در این بحث عشاءش شک ندارد تخصصا خارج است نه تخصیصا.
استاد: خب نماز صبح را هم می گیرد یا نه؟ «رکعتان لیس قبلهما» یعنی نافله فجر؛ می گیرد یا نمی گیرد؟
شاگرد: وقتی می خواهد بیاید بحث سفر را مطرح کند در واقع می خواهد بیاید یک امر غیر عادی را بیان بکند.
استاد: یعنی الصلاة یعنی آن غیر عادی؟
شاگرد: غیر عادی، بله. نماز غیر عادی که قرار است 4 رکعتی را بشکند، در جای دیگری گفتند 4 رکعت غیر عادی می شود.
استاد: غیر عادی چیزی ندارد! نماز در سفر دو رکعت است، نه قبلش چیزی هست نه بعدش، یعنی نافله کلا نیست. چرا این الصلاة یعنی خصوص ظهر و و عصر و عشاء؟ از خارج می گوییم؟ خب اگر رفتیم سراغ خارج، خارج را باید نگاه کنیم. اگر رفتیم سراغ خارج، از خارج خواستیم تفسیر کنیم آن وقت باید روایت فضل و این ها را هم کنارش ضمیمه کنیم.
شاگرد: این انصراف ندارد؟
استاد: این روایت؟
شاگرد: عنوان صلاة در این روایت است، با توجه به این که می دانیم فقط عشاء و ظهرو عصر است که تغییر می کند.
استاد: بله انصرافش را در حد انصراف به ظهر و عصر قبول داریم؛ عشا را چطور که مختلف فیه است؟
شاگرد: به خود کلمه صلاة که «إنّ الصلاة فی السفر» که بعدش هم سفر را می آورد، خودش انصراف داشته باشد به همان نمازهایی که در سفر مشکل پید بکند.
استاد: که شکسته می شود و از خارج می دانیم مغرب را هم می گیرد.
شاگرد: حالا مغرب را داریم از خارج می دانیم دلیل برای مغرب داریم برای عشاء که دیگر لازم نیست.
استاد: خب پس یعنی الصلاة منصرف است به هر سه نمازی که شکسته می شود به خاطر این که از خارج می دانیم.
شاگرد2: عبارت فی السفر خودش انصراف درست می کند که این صلاتی که این جا داریم منصرف است، می گوییم با آن سه تا نمازی که در سفر مورد بحث است و الا نمازهایی که در سفر فرقی نمی کند، این روایت چیزی نسبت به آن نمی خواهد بگوید.
21 بَابُ سُقُوطِ رَكْعَتَيْنِ مِنْ كُلِّ رُبَاعِيَّةٍ فِي السَّفَرِ وَ سُقُوطِ نَافِلَةِ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ خَاصَّةً فِيهِ
4565- 1- مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الصَّلَاةِ تَطَوُّعاً فِي السَّفَرِ- قَالَ لَا تُصَلِّ قَبْلَ الرَّكْعَتَيْنِ وَ لَا بَعْدَهُمَا شَيْئاً نَهَاراً.
4566- 2- وَ عَنْهُ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ مَنْصُورٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُمَا قَالا الصَّلَاةُ فِي السَّفَرِ رَكْعَتَانِ لَيْسَ قَبْلَهُمَا وَ لَا بَعْدَهُمَا شَيْءٌ.
وَ رَوَاهُ الْبَرْقِيُّ فِي الْمَحَاسِنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ مَنْصُورٍ مِثْلَهُ.
4567- 3- وَ عَنْهُ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الصَّلَاةُ فِي السَّفَرِ رَكْعَتَانِ- لَيْسَ قَبْلَهُمَا وَ لَا بَعْدَهُمَا شَيْءٌ إِلَّا الْمَغْرِبَ ثَلَاثٌ.
4568- 4- وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ جَمِيعاً عَنْ أَبِي يَحْيَى الْحَنَّاطِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ صَلَاةِ النَّافِلَةِ بِالنَّهَارِ- فِي السَّفَرِ فَقَالَ يَا بُنَيَّ- لَوْ صَلَحَتِ النَّافِلَةُ فِي السَّفَرِ تَمَّتِ الْفَرِيضَةُ.
وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ مُرْسَلًا
4571- 7- وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الصَّلَاةُ فِي السَّفَرِ رَكْعَتَانِ- لَيْسَ قَبْلَهُمَا وَ لَا بَعْدَهُمَا شَيْءٌ إِلَّا الْمَغْرِبَ- فَإِنَّ بَعْدَهَا أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ لَا تَدَعْهُنَّ فِي سَفَرٍ وَ لَا حَضَرٍ- وَ لَيْسَ عَلَيْكَ قَضَاءُ صَلَاةِ النَّهَارِ- وَ صَلِّ صَلَاةَ اللَّيْلِ وَ اقْضِهِ.[18]
استاد: باب 21 که حدیث 2 و 3 برای اولی است؛ حدیث 5 و 10 هم در باب 24 آمده است. «عبدالله بن سنان عن ابی عبدالله علیه السلام الصَّلَاةُ فِي السَّفَرِ رَكْعَتَانِ- لَيْسَ قَبْلَهُمَا وَ لَا بَعْدَهُمَا شَيْءٌ إِلَّا الْمَغْرِبَ ثَلَاثٌ.» این یک.
خب آن حدیثی که «الا المغرب» را ندارد این بحث های ما و شما را باید در آن سر برسانم اما آن چیزی که مغرب دارد استثناء از آن هایی است که می گویند عموم را در مستثنی منه تقویت می کند. لذا دلالتش و شمولش برای عشاء قوی می شود. «إلا المغرب» که بعدش هم دو رکعت می خواند. حدیث 2 و 3؛ سوم هم «الصلاة فی السفر رکعتان لیس قبلهما و لا بعدهما شیء» برقی و تهذیب این طور بود که باز هر دو تا نسخه در تهذیب بود «مع اقتصار الآخر مع استثناء المغرب»
برو به 0:33:36
شاگرد: فان بعدها اربع رکعات هم دارد.
استاد: بله روایت هفتم که از فروع کافی است. عن ابی بصیر هم هست که «الصَّلَاةُ فِي السَّفَرِ رَكْعَتَانِ- لَيْسَ قَبْلَهُمَا وَ لَا بَعْدَهُمَا شَيْءٌ إِلَّا الْمَغْرِبَ فإنّ بعدها اربع رکعات لا تتدعنَّ فی سفر و لا حضر» البته حاج آقا این ها را بعد جواب می دهند می گویند این که قبل و بعدش چیزی نیست یعنی «لیس قبلها و بعدها شیء من الرواتب» و وتیره جزء رواتب نیست. خلاصه علی ای حال فی حد نفسه این هست که «لیس قبلها و لا بعدها شیءٌ». دلالت روایت با استثنایی که حضرت فرمودند عموم مستثنی منه را تقویت می کند.
شاگرد: در روایت اول که تقیید به نهارا زدند، چه وجهی دارد؟
استاد: در کجا می فرمایید؟ در روایت؟
شاگرد: روایت اول همین باب 21 «لَا تُصَلِّ قَبْلَ الرَّكْعَتَيْنِ وَ لَا بَعْدَهُمَا شَيْئاً نَهَاراً».
شاگرد 2: محاسن یک بالنهار هم دارد.
استاد: آن که نظیرش هم هست که کلا نوافل نهاریه ساقط می شود. الان همینی هم که حاج آقا جواب می دهند همین است.
شاگرد: سوال بنده همین است که آقایان دیگر که می خواهند به روایت بعدی این باب استناد بکنند به هر حال آن بحث های اصولی که به اصلاح اطلاق و تقیید و این ها را چه کار می کنند؟
استاد: فوقش می گویند مثبتین هستند، این ها می گویند نوافل نهار نیست، آن یکی می گوید نافله عشا هم نیست. او که نمی گوید نافله لیل نیست تا بگویید که متنافیین بشوند و باید تقیید کنیم. حالش حالی می شود که مثبتین می شوند. آن نیست، آن هم نیست.
شاگرد: حضرتعالی خود آن مبنی را می پذیرید که مثبتین مشکلی نداشته باشد؟
استاد: مانعی ندارد ظاهرا در مثبتین الزامی برای تقیید نداریم، جمع عرفی اش هم خیلی ثابت نیست، حالا بحثش هم جای خودش بماند.
خب ولی این فرمایش شما که نهارا گفتند، این طرف صاحب جواهر این را خیلی سان نمی دهند، مقابلی ها که می خواهند بگویند مانعی ندارد، در همین نهارا تاکید می کنند.
شاگرد: این که فرمودید حاج آقا می فرمودند این وتیره اصلا جزء رواتب حساب نمی شود…
استاد: حاج آقا نگفتند، خبر فضل این بود.
شاگرد: طبق همان بحث در خبر فضل، خب اگر فلسفه ای هم که برایش می گویند برای بحثی که دو برابر بشود آن صاف بشود، در سفر دیگر نقشی ندارد، در سفر نقش بازی نمی کند.
استاد: ما کاری به نقش بازی کردن نداریم می خواهیم ببینیم شرعا الان دلالتی پیدا کردیم بر این که وتیره را نخوانیم؟ ما دنبال این هستیم. ما حکم را می خواهیم پیدا کنیم، اگر دلیل جلوی ما را گرفت دلیل شرعی فرمود وتیره را نخوان، خب جلوی ما گرفته می شود به قول دیگران بدعت می شود نباید بخوانیم. خب الان وقتی او راتبه نیست، ما دلیلی پیدا نکردیم که غیر راتبه را نخوان. حالا این الان نقش خودش را این جا ایفا می کند یا نه- نقش آن ضعف بودن را- اولا باید محاسبه کرد، ثانیا الان خب نکند، چرا ممنوع باشد؟ دلیل شرعی بر ممنوعیتش پیدا نکردیم، تمام شد. مستصحبا باقی است یا بالاتر از استصحاب به همان راجحیت و مندوبیتی که قبل از سفر فی حد نفسه به عنوان اولی داشت باقی بر همان هست ولو به فرمایش شما نقش خودش را ایفا نکند.
شاگرد: یک روایتی می آید می گوید که این نماز ها را بخوان هر چه مستحب است می خواهی بخوانی، بخوان ولی آخرش را ختم به وتر کن. این روایت اعم از سفر و حضر نیست؟
استاد: برای این که «لا یبتین الا بوتر»
شاگرد: خب این اعم از سفر و حضر نیست؟
استاد: بله. می تواند برای تایید فرمایش شما، صریحا همه هم قبول دارند که خود نماز وتر در سفر خوانده می شود و آخر لیل است خب پس وتری که برای «أوتروا» هست و برای آخر کار خوانده می شود، خب آن چیزی هم که بدلش است برای این که خواب رفت، وفات کرد، دیگر نتوانست وتر را به جا بیاورد انجام داده باشد آن هم بدل آن هست موجود باشد، چه ممنوعیتی دارد؟ چطور در سفر اصل «اوتروا» اصل ختم به وتر ثابت نزد کل است، خب این هم بدل او بود برای این که در سفر خواب رفتی، مردی ختم به وتر کرده باشی؛ بله این هم شاهد این است که می تواند دلالت داشته باشد.[19]
و لإشعار خبر أبي يحيى الحناط المتقدم باستلزام مشروعية النافلة الإتمام، بل أوضح منه إشعار خبر الفضل بن شاذان المشتمل على العلل التي سمعها من الرضا (عليه السلام)، قال فيه:
«انما قصرت الصلاة في السفر لأن الصلاة المفروضة أولا انما هي عشر ركعات، و السبع انما زيدت فيها، فخفف الله عز و جل عن العبد تلك الزيادة لموضع سفره و تعبه و نصبه و اشتغاله بأمر نفسه و ظعنه و إقامته لئلا يشتغل عما لا بد منه من معيشته، رحمة من الله عز و جل، و تعطفا عليه إلا صلاة المغرب، فإنها لم تقصر، لأنها صلاة مقصرة في الأصل، قال: و انما ترك تطوع النهار و لم يترك تطوع الليل لأن كل صلاة لا يقصر فيها فلا يقصر فيما بعدها من التطوع، و كذلك الغداة لا تقصير فيها فلا تقصير فيما قبلها من التطوع»
بل و أوضح منهما إشعارا مرسل ابن مهزيار المروي عن المحاسن عن الصادق (عليه السلام) «ما بال صلاة المغرب لم يقصر فيها رسول الله (صلى الله عليه و آله) في السفر و الحضر و لا في نافلتها؟ فقال: لأن الصلاة كانت ركعتين ركعتين فأضاف إليها رسول الله (صلى الله عليه و آله) إلى كل ركعتين ركعتين، و وضعهما عن المسافر، و أقر المغرب على وجهها في السفر و الحضر، و لم يقصر في ركعتي الفجر أن يكون تمام الصلاة سبع عشرة ركعة في السفر و الحضر» [20]
خب! بعد دنبالش درجواهر فرمودند «بل في خبر أبي يحيى الحنّاط النصّ على نافلة النهار، قال: سألت الصادق عليه السلام عن صلاة النافلة بالنهار في السفر؟ فقال: «يا بني لو صلحت النافلة بالنهار في السفر تمّت الفريضة»»[21] اگر قرار بود بشود در روز، در سفر، نافله هم بخوانی لااقل فریضه اولی بود که عبادت خدا هست چرا آن را کم کردی؟ وقتی از فریضه ای که فریضه است کم می شود، دیگر نافله به طریق اولی کم می شود. «عن صلاة النفافلة بالنهار فی السفر فقال یا بنی لو صلحت النافلة بالنهار فی السفر تمت الفریضة» خود فریضه تمام می شد، نه این که از فریضه، ناقص بشود.
برو به 0:40:55
این هم صاحب جواهر این جا اشاره می کنند می فرمایند که «لإشعار خبر أبي يحيى الحناط المتقدم باستلزام مشروعية النافلة الإتمام» که الان حاج آقا همین را جواب می دهند. صاحب جواهر چه می گویند؟ می گوینند حضرت فرمودند وقتی به خاطر سفر از فریضه کم کردیم، دیگر نافله اش به طریق اولی رفته «لو صلحت النافلة فی السفر تمت الفریضة» خب می گویند اشعارش همین است که نماز عشاء که فریضه هست قصر شد، خب به طریق اولی نافله اش هم دیگر رفته و الا اگر قرار بود این نافله وتیره را بخوانیم خب از فریضه یک رکعت اضافه می کردند می گفتند عشاء را سه رکعت بخوانیم. به جای آن یک رکعت نافله، فریضه واجب تر بود لذا هم صاحب جواهر دلالت نفرمودند، اشعار فرمودند «لإشعار خبر أبي يحيى الحناط المتقدم باستلزام مشروعیة النافلة للإتمام بل أوضح منه إشعار خبر الفضل بن شاذان المشتمل على العلل التي سمعها من الرضا (عليه السلام)، قال فيه: «انما قصرت الصلاة» که این هم باز حاج آقا نظر دارند عبارتشان به این جا «انما قصرت الصلاة في السفر لأن الصلاة المفروضة أولا انما هي عشر ركعات، و السبع انما زيدت فيها» اول 10 رکعت بوده، 7 تا فرض السنة آمده «و السبع انما زیدت فیها فخفف الله عز و جل عن العبد تلك الزيادة» یعنی فرض السنة را «لموضع سفره و تعبه و نصبه و اشتغاله بأمر نفسه و ظعنه و إقامته لئلا يشتغل عما لا بد منه من معيشته، رحمة من الله عز و جل، و تعطفا عليه إلا صلاة المغرب» فقط مغرب یک رکعتش مانده «فإنها لم تقصر» آن دیگر مقصور نشده «لأنها صلاة مقصرة في الأصل» خودش از اول کم بوده چهار رکعت نشده که خودش کم بوده وقتی از اصل کم بوده «و قال: و انما ترك تطوع النهار و لم يترك تطوع الليل لأن كل صلاة لا يقصر فيها فلا يقصر فيما بعدها من التطوع» این قسمت منظور است «کل صلاة لا یقصر فیها فلا یقصر فیما بعدها من التطوع» مغرب لا یقصر فیها پس نافله اش هم خوانده می شود، پس کل صلاة یقصر فیها که منها العشاء نافله اش ترک می شود که وتیره باشد. این هم این روایت «و كذلك الغداة لا تقصير فيها فلا تقصير فيما قبلها من التطوع»
«بل و أوضح منهما إشعارا مرسل ابن مهزیارالمروي عن المحاسن عن الصادق (عليه السلام) «ما بال صلاة المغرب لم يقصر فيها رسول الله (صلى الله عليه و آله) في السفر و الحضر و لا في نافلتها؟ فقال: لأن الصلاة كانت ركعتين ركعتين فأضاف إليها رسول الله (صلى الله عليه و آله) إلى كل ركعتين ركعتين، و وضعهما عن المسافر، و أقر المغرب على وجهها في السفر و الحضر، و لم يقصّر في ركعتي الفجر أن يكون تمام الصلاة سبع عشرة ركعة في السفر و الحضر» » این هم آن چیزی که در سفر و حضر مجموع 17 باشد، این دلالتش مهم است این آخری همانی که شما گفتید نقش خودش را انجام می دهد یا نه؟ حضرت فرمودند کاری شده که در سفر هم ولو قصر شده مجموعش 17 رکعت بشود یعنی معادل 17 رکعت فریضه در حضر بشود؛ این هم دلالت خوبی دارد.
برو به 0:44:50
شاگرد : با توجه به این که سند ندارد این را ما طبیعتا از جهت مضمونی باید آن بررسی کنیم.
استاد : نسبت نمیدهم ولی چه بسا سبک کلی حاج آقا همین بود که سند رده دوم است
شاگرد٢: ایشان احراز کرده بود که فقه الرضا از معصوم صادر شده است.
استاد : صدور حجتی یعنی این که معتبر است اما مثل سایر روایات که باید ببینیم دلالتش، قرائنش، خصوصیاتش … لذا در مباحثه تعادل و تراجیح داشتیم یک روایتی که خود حضرت ارجاع داده بودند گفته بودند هر دو تا یکی اش موثق هست یکی اش موثق نیست با این که خود سائل از امام پرسیده بود که آقا یکی اش موثق هست یکی اش موثق نیست حضرت به جای این که بگویند قول موثق را بگیر فرمودند به محتوا نگاه کن، این سبک حاج آقا بود یعنی قبل از این که به سند نگاه بکنند به محتوا نگاه می کردند سند آن روایت درجه دوم بود، این روایت در رسائل هم بود آن هم موید خوب این سبک حاج آقا بود.
گاهی روایات ضعیفه،روایات صحیحه را توضیح میدهد، آن ها را تکمیل می کند آن ها را وقتی قبول کردیم و محتوا در یک مسیر است خب با یک روایتی که ضعیف است محتوای روایت صحیحه تکمیل می شود، توضیح بعضی ابهاماتش داده می شود خیلی خوب است به خلاف این که بگوییم روایت ضعیف که ضعیف برو کنار صحیح هم که دلالت بر این ندارد اما می گوییم این صحیح و ضعیف در یک مسیر هستند، مذاق را، اصل حکم را برای ما بیان کردند در صحیح احساس ابهام می کنیم فلان جایش کمبود داریم خب آن روایت ضعیف، این ابهام را توضیح می دهد البته من این را صریحا به حاج آقا خصوص این موارد را نسبت نمی دهم برداشت خود من بوده.
شاگرد : مثل خیلی روایات ضعیف دیگری که تکوینا در فهم ما اثر دارد.
استاد : احنست ! این تکوینا خیلی مهم است یعنی موافق فطرت ما هست، آدم وقتی این روایات ضعیف را می بیند، می بیند آرام گرفته خب همین آرام گرفتن را حاج آقا می گفتند آرام گرفتن امر عقلایی فطری است چرا ما به خاطر سند، یک چیزی که می بینیم عقل می فهمد که این تکوین این توضیح از آن می آید را کنار بگذرایم.
یادتان باشد در حبل المتین شیخ بهایی همین را عرض می کردم شیخ آمدند بهترین سلیقه را اعمال کردند حبل المتین را نوشتند گفتند هر فرع فقهی کل روایات صحاح، حسان، موثقات، ذیل آن میآورم. من همیشه می گفتم ما دست شیخ را می بوسیم چه فکر عالیای کردند حبل المتین بود سبب وافی و بحار و وسائل و این ها شد. اما من طلبه محضر شیخ عرض می کنم چرا ضِعاف را نمی آورید؟ چرا فقط می گویید ذیل هر فرع فقهی صحاح، حسان، موثقات؟! ضِعاف هم بروند پی کارشان. آخر بابا این ضعاف هم می آوریم ولی می دانیم ضعیف است ولی اصلش باشد این ها را با همدیگر ببینیم نه این که بالکل کأنّه ضعاف از قاموس کتابها، شسته بشود. این سلیقه خود من بود مقابل شیخ بهایی که این کار عظیم را کردند؛ این که این هم اضافه بشود همین که شما رده بندی کردید می گویید اول صحاح ، بعد حسان، بعد موثقات، بعد هم ضعاف در کتاب شما ضعاف هم بیاید بخوانیم حرام نیست حدیث ضعیفی که در کتاب کافی آمده را بخوانیم؛ در کافی شریف است حالا سندش سهل بن زیاد است سهل بن زیاد که در زمان خودش، شیخ بزرگ روایت بوده،کم کسی نبوده، حالا گفتند ضعیف است بسیار خوب سلّمنا ضعیف است چون سهل گفته اصلا در حبل المتین نباید بیاوریم؛ چرا نیاوریم؟ خب سهل هم شیخ بزرگ روایت بوده روایتش را می آوریم اما می دانیم هم ضعیف است با عنایت به ضعفش می آوریم اما خیلی فایده دارد
شاگرد : دیگر حبل المتین نمیشود.
استاد : متانت در این است که همه چیزها را ببینیم متانت این نیست که فقط سند را ببینیم که حبل المتین متانت این ست که همه جهات ملاحظه بشود، ایشان فقط سند را من رجال سند را نگاه می کنم صحیح ، حسان ، موثق. البته شیخ اگر بودند به گوش من می زدند و جواب من می دادند حالا دیگر این به ذهن من طلبه قاصر آمده مکرر هم می گویم محضرشان شیخ أجلّ از این هستند که بزنند به گوش من می گویند کفاک جهلک.
برو به 0:49:48
شاگرد : یعنی باید مقایسه محتوایی بکنیم.
استاد : من احساسم این بود که سبک حاج آقا اینطور بود؛ که اول می دیدند که روایت چه می گوید، روایت را با ضوابط با اصول با قواعدی که فقها می دانند با آن ها بسنجیم نبینیم کی گفته آن کی گفته را، بعدا اگر دیدیم یک مطلبی می خواهد بگوید مهم است خلاف ضوابط است یک چیز خاصی می خواهد اثبات کند که موونه می برد آن وقت می رویم سراغ این که ببینیم کی گفته. چرا؟ چون کسی که می گوید و می خواهد خلاف ضوابط یک چیزهایی را اثبات کند زور بیشتری میخواهد. مورد اطمینان باید باشد. اما اگر یک حرفی می زند بر طبق ضوابط ، تکمیل کننده آنها، اناره چیزهایی که خودتان می دانید دیگر نیاز به بحثهای سندی نیست.
شاگرد : در محل بحث ما در مورد روایت فقه الرضا آیا میتوان اخذ به روایت این کتاب کرد؟
استاد : این حرف خوبی است باید صبر کنید این را ببینیم که حالا فقه الرضا می تواند برای ما کار بکند با این مشکوک فیه بودنش یا نه؟ آن حرف خوبی است یک خرده بسط بیشتری می خواهد ان شاء الله.
حاج آقا می فرمودند کسی که انس داشته باشد می فهمد که این برای کدام کارخانه است تعبیر کارخانه را زیاد به کار می بردند.
شاگرد 2 : این ها در روایات معارفی معلوم تر است ولی در روایاتی فقهی هم این جوری هست؟
استاد : بله! مخصوصا برای فقهایی که انس دارند این نگاه بیشتر است حتی یک عجائبی در این انس فقها نقل شده که ما عرف عام خلافش می فهمیم آن ها یک چیز دیگری می فهمند، می گفتند گاهی امام آن طرفش را تاکید می کند اما فقیه می فهمد که این تاکید برای فلان جهت است ضد ظاهر عرفی اش.
حاج آقا در مورد فقه الرضا میگفتند که مضامینش دلالت دارد بر این که کتاب، کتاب حسابی است وضع یک واضع کذا نیست.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
پایان
تگ: سقوط وتیره، فقه الرضا،عیون اخبار الرضا، وتیره در سفر، روایت فضل، حبل المتین، شیخ بهائی،سند محوری، بحار الانوار،وسائل الشیعه، الوافی، آیه الله بهجت، موضوع محوری، سبک موافق فطرت عقلاء،
[1] یکی از حضار
[2] بهجة الفقیه، ص8.
[3] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 190-191.
[4] مرحوم آیت الله العظمی بهجمت رحمه الله.
[5] بهجة الفقيه، ص: 7-8.
[6] . محقق بهجت الفقیه.
[7] وسائل الشيعة، ج4، ص: 83.
[8] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 47.
[9] . شاگرد: یک روایتی هم خاطرم هست که حضرت رسول وتیره نمی خواندند.
استاد: وتیره را در سفر نمی خواندند یا مطلقا؟
شاگرد: اصلا نمی خواندند چون که در واقع وتیره جای این است که کسی برای وتر خواب بماند، وتیره بخواند و حال آن که وتر برای پیامبر واجب بوده است یا می دانستند بیدار می شوند، دیگر وتیره را نمی خواندند.
استاد: بله در خود جواهر بود که «لعمله به» اینکه بیدار می شوند؛ چون کسی که خواب می رود «فیمسک التی قضی علیها الموت»[9] وقتی خواب رفت دیگر معلوم نیست بر می گردد، لذاست که گفتند که وقتی می خواهی بروی بخوابی دو رکعت نشسته بخوان که دو رکعت، یک رکعت حساب می شود و وتر است، یک رکعت وتر است «و لا یبیتنَّ أحدکم إلا بوترٍ» خب چرا «لایبیتنّ»؟ چون باید پایان کار به وتر باشد، آخر شبانه روز هم وتر آخرش هست، اما شما نمی دانید از خواب بیدار می شوید یا نه، آن روایتی که گفتند حضرت نمی خواندند اشاره می کنند به این که چون حضرت می دانستند بیدار می شوند لذا نمی خواندند.
شاگرد: این در مورد ائمه هم می تواند باشد؟
استاد: می تواند باشد. که آن کسی که می داند حتما بیدار می شود از آن موارد یمسک نیست، الان «یمسک التی قضی علیها الموت» نیست بر می گردد می تواند که نخواند؛چرا؟ چون بعدا وتر را حتما می خواند.
[10] مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة (ط – الحديثة)، ج5، ص: 36.
[11] همان، پاورقی6.
[12] الحبل المتين في أحكام الدين، ص: 133.
[13] مصابيح الظلام، ج2، ص: 534.
[14] همان، ص533.
[15] المعتبر في شرح المختصر، ج2، ص: 16.
[16] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 48-49.
[17] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 46.
[18] وسائل الشيعة، ج4، ص: 81-83.
[19] . شاگرد: اصل سائر نوافل که می فرمایند «لیس بعدهما و لاقبلهما شیء» این ها رخصت است یا عزیمت؟
استاد: آن بعدا می آید. دیدم که حاج آقا هم مطرح فرموده بودند . علی ای حال آن بحثش جداست بحث خوبی هم هست که اصلا مجاز هست یا بدعت هست.
[20] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 46.
[21] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 44-45