مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 46
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ۴۶: ١٣٩٢/٠٩/٢٣
أو على الاحتياط الموضوعي لبيان ما هو المعرِّف لسقوط القرص عند الشك فيه.
و يؤيّد الأخير ما وقع من التصريح في الرواية بأنّ الحكم برعاية زوال الحمرة كان احتياطاً.
و ما في التعبير بسقوط القرص فإنّ جعل العلامة على مرتبة منه مع التعبير به بعيد، بخلاف التعبير بالغيبوبة من شرق الأرض و غربها.[1]
رسیدیم به سطر آخر صفحه ۶۲. «او علی الاحتیاط الموضوعی». «او علی الاحتیاط» عطف به «فیحمل علی الاستحباب» بود. و این ۲-۳ تا فقره که جدا شده بود و پاراگراف شده بود، این پاراگرافها درست نبود. پس فرمودند که روایاتِ دو دسته زیاد است، و آنها ظهور روشنی دارد، اما این طرفیها کالنص است. «و النص یحکّم علی الظاهر فیحمل». روایت ذهاب حمره یا حمل میشود بر استحباب، که کار خود شارع است. شارع انشاءِ حکم استحبابی فرموده بر اینکه اوّل وقت نماز مغرب استتار است، اما مستحب است صبر کنید. این میشود افضلیت نفسی و استحباب. «او علی الاحتیاط الموضوعی»، نماز مغرب اوّل وقتش استتار است و تمام. استحباب تأخیر شرعی هم ندارد. ولی برای اینکه دلتان جمع بشود که نمازتان قبل از وقت نبوده، مطمئن بشوید و احراز موضوع بکنید، یک مقدار صبر کنید. احتیاط موضوعی. یعنی مکلف برای احراز موضوع احتیاطاً صبر میکند. نه اینکه خود شارع فرموده باشد که مستحب است یک مقداری صبر کنید. این دو تا محملی که اینجا ایشان فرمودند.
شاگرد: چطوری موضوعی میشود؟ امر شارع میشود بالأخره. شارع گفته صبر کنید.
استاد: نه، موضوعی یعنی احراز موضوع. «علی الاحتیاط الموضوعی»، نه «احتیاطٌ من الشارع انشاءً». اینجا الآن شارع در موضوع و حکم هیچ تصرّفی نکرده، انشاء حکم جدیدی هم نکرده. موضوع که دخول وقت نماز مغرب به آن است، استتار است. حکم یعنی جواز نماز مغرب و وجوبش هم فعلیت پیدا کرده. این دست نخورده، فقط میگویند موضوعِ حکم که استتار است، در تحقق و احراز این موضوع احتیاط بکن. یعنی دلت جمع بشود که این موضوع هست. در فضای شک اصلاً وارد نشو. اماراتی هم که هست، این امارات ممکن است غلط در بیاید. احتیاط بکن تا محرز بشود.
استاد: الآن یک احتیاط سومی شد؟ ما تا حالا یک احتیاط کلی داشتیم که مثال قرقگاه سلطان و اینها. یک احتیاط جدید شما فرمودید که گفتند مرحوم آخوند هم داشته، «احتیاطٌ من الشارع». یک معنای جدیدی بود از احتیاط. این میشود سومی. یعنی سه تا احتیاط داریم؟
شاگرد: نه، سه تا احتیاط نداریم. این احتیاط همان اوّلی است که همه میدانستیم. ولی آن احتیاطی که همه میدانستیم و در رسائل هم بود، یک وقتی مجرای احتیاط، شبهات حکمیه است. یک وقتی مجرای احتیاط، شبهات موضوعیه است. اینجا میگویند موضوعی.
شاگرد: فرض این است که خود شارع فرموده. در قرقگاه سلطان، شارع دارد یک امر عمومی میکند، میگویند مراقب اوامر سلطان باش و لا ابالیگری نکن. اینجا ما داریم اوامری را از خود شارع معنا میکنیم، بعد میخواهیم بگوییم خود شارع احتیاط موضوعی کرده.
استاد: نه، اصلاً منظورشان خود شارع نیست. آنجا که گفتند استحباب، منظورشان احتیاط شارع بود.
شاگرد: اصلاً احتیاط نبود، استحباب است. افضل این است که به تأخیر بیندازد.
استاد: پشتوانهاش احتیاط است. یعنی شارع چون برای مکلفین نوعاً احتیاط کرده، مستحب کرده که صبر کنید. قبلاً هم توضیح دادم.
شاگرد: که نتیجهاش میشود استحباب.
استاد: بله.
شاگرد: پس یعنی کسی هم که یقین کرده، بهتر است صبر کند.
استاد: بله.
شاگرد: یکی هم بود که «احتیاطٌ من الشارع»، آن دیگر استحباب ندارد. شارع چون دیده مکلّفین به اشتباه میافتند، احتیاط کرده و گفته که دیرتر مثلاً بخوانید.
استاد: آن در کلام حاج آقا نبود. ما خیلی بحث کردیم. حاج آقا این را نفرمودند، اثباتاً. و لذا من عرض میکردم که ثبوتا ممکن است.
شاگرد۲: نه در ما نحن فیه، بلکه کلا.
استاد: بله، نه در ما نحن فیه.
شاگرد۱: پس ایشان مبنایشان این نیست.
استاد: بله، تا حالا چند بار هم تکرار کردند. هر وقت میفرمایند خود شارع احتیاط کرده، میشود مستحب است که صبر کنیم. و هر گاه بگوییم که شارع فرموده خود مکلّف احتیاط موضوعی بکند، که در مفسده واقع نشود، این میشود نظیر مواردی که برای شبهات موضوعیه شارع میگوید احتیاط کن. شما میرسید یک جایی مثلاً احتمال میدهید چیزی نجس باشد. شارع میگوید حرام نیست …
شاگرد: مثلاً میخواهید بفرمایید مثل دماء و فروج و اموال.
برو به 0:05:15
استاد: بله، موضوعیاش. که شارع گفته خود مکلّف در موضوعات احتیاط کند. ولی باز هم واجب نیست. پس یکی استحبابی انشاء از شارع است، دیگری هم توضیحی از ناحیه شارع است، ترغیبی از ناحیه شارع است برای اینکه خود مکلّف در موضوع احتیاط کند. شبهه حکمیه هم نیست.
شاگرد2: ارشاد میشود به آن چیزی که قبلش …
استاد: قبلاً میدانیم که در موضوعات احتیاط خوب است.
شاگرد: مثلاً در نکاح میگویند «لأنّه یکون منه الولد» …
استاد: اینجا هم میگویند احتیاط کن، «لأنّک سوف تحتاج الی اعادة صلاتک». احتیاط نکنی مدام باید نمازها را اعاده کنی.
شاگرد: آنجا ممکن است کسی مدعی بشود که اگر کسی احتیاط نکرد و رفت ازدواج کرد، بعد مثلاً خواهر رضاعیاش در آمد، میگویند خودت مقصری، شارع که گفته بود احتیاط کن، تو لا ابالیگری کردی. اینجا چطور؟
استاد: اینجا هم همین را میگویند، باید نمازت را اعاده کنی.
شاگرد: معصیت کرده؟
استاد: نه دیگر. اگر گفتید احتیاط موضوعی است وجوباً، معصیت کرده. اما اگر گفتید احتیاط وجوبی است مرغوبا فیه … در شبهه محصوره چه میگفتید؟ میگفتید احتیاط واجب است. اما در شبهه بدویه، میگفتید «یحسن الاحتیاط».
شاگرد: در دماء و فروج و اموال، مثل شبهه بدویه نمیگوییم. فرق دارد با طهارت و نجاست. در طهارت و نجاست فوقش این است که نجس شدی، مهم نیست. شارع گفته «کل شیءٍ لک طاهر». ولی در نکاح این را نمیگوییم.
استاد: اینکه مثل دماء و فروج نیست. احتیاط موضوعیاش این است که میگویند برای اینکه در اعاده نماز واقع نشوی، صبر کن. واجب است صبر کنم؟ نه- مبنای حاج آقا این است-، برای احراز موضوع که نماز قبل از وقت نخوانی، یک مقدار صبر کن. این را میگوییم احتیاط موضوعی …
شاگرد: یعنی اگر کسی در روزه احتیاط نکرد و خورد، احتیاط موضوعی معنایش چه میشود؟ خب باید اعاده کند.
استاد: قضای بدون کفاره، اگر اماره داشته.
شاگرد: کفاره دارد، ندارد؟ معصیت کرده، نکرده؟ سؤالم این است.
استاد: روی مبنای ایشان این است که وقتی استتار شد، شارع میفرماید دیگر میتوانی افطار کنی. فقط میگوید خب یک کمی صبر کن و احتیاط کن تا مبتلا نشوی، که ببینی هنوز غروب نبوده، استتار نشده. اما اگر علم داری استتار شده، ولی علم داری ذهاب حمره نشده، ایشان میگوید بخور و روزهات صحیح است.
شاگرد: احتیاط موضوعی معنایش چه میشود؟
استاد: احتیاط موضوعی برای توضیح ادله ذهاب است. میگویند ادله ذهاب محملش چیست؟ محملش «استحبابٌ انشائیٌ من الشارع أو احتیاطٌ موضوعیٌ ارشادیٌ من الشارع للمکلّفین». طبق نظر ایشان، آخر کار این است. یعنی به هیچ وجه ایشان آخر کارِ حرفشان این نیست که روایات ذهاب بیاید بگوید نه، باید صبر کنی ولو میدانی. فوقش این است که میگوید بهتر است صبر کنی ولو میدانی، که این یکی از احتمالات است. که حالا خودشان توضیحش را هم میدهند. یعنی روی فرمایش ایشان وقتی علم دارم استتار شده و علم دارم هنوز ذهاب نشده، میفرمایند امر ما دایر بین دو چیز است. یا روایات را بر احتیاط حمل میکنیم، اینجا دیگر احتیاط نیست، من علم دارم. یا روایت را بر استحبابی که غیر از احتیاط موضوعی است، حمل میکنیم که ولو علم هم دارم باز هم استحباب هست. این اصل حرف ایشان است. یعنی اصلاً از روایات ذهاب ایشان لزوم نمیفهمند. نه لزوم احتیاط، نه لزوم انشاء صبر کردن بر اصل موضوع صلاة.
شاگرد2: قبلاً این را نفرمودند. قبلاً گفتند که اگر ما استتاری باشیم و علم داشته باشیم به استتار، لازم نیست صبر کنیم.
استاد: الآن هم همین را میگویند. میگویند اگر استتاری باشیم و علم داشته باشیم به استتار و علم داشته باشیم به عدم ذهاب …
شاگرد: حتی استحباب را هم آن موقع نمیگفتند. الآن ظاهرا استحباب را اضافه میکنند.
استاد: استحبابِ صبر کردن را قبلاً فرمودند. «هل الراجح» را یادتان نیست؟
شاگرد: «هل الراجح» را گفتید برای جایی است که علم نباشد.
استاد: نه، همانجا هم مخصوصاً گفتم که قیدش این است که میداند شده. وسط صفحه ۵۳ بود. «و هل الراجح مع الغیبوبة عن الحس»، «مع» یعنی حتماً استتار شده، نه اینکه شک داریم. «و هل الراجح مع الغيبوبة عن الحسّ في الأُفق المستوي بلا اختلاف للسطح في مكان المصلي بطرفيه شرقاً و غرباً» یعنی میدانیم دیگر استتار شد. در عین حالی که علم داریم استتار شد، «هل الراجح هو الانتظار أو المبادرة»؟ عین همین حرف است. طرفینش را دلیل آوردند و عدم انتظار را تقویت کردند. گفتند استحباب نیست.
برو به 0:11:03
شاگرد: استحباب نیست. بعد در «اشارة الی بعض روایات»، فکر میکنم گفتند استحباب هم داریم.
استاد: احتمال استحباب را بیان کردند نه اصل استحباب. الآن هم اینجا میفرمایند روایات ذهاب دو دسته است. عدهای از آنها ذهن را سراغ استحبابِ نفسی میبرد و لو علم داریم. عدهای از آنها ذهن را سراغ علامیت میبرد. وقتی من علم به ذو العلامة دارم، دیگر کاری با علامت ندارم. یعنی دیگر راجح نیست صبر کنید. الآن هم این دو دسته را میفرمایند. و اصل میل حاج آقا به این است که سراغ علامیت میبرند. یعنی اگر علم داری، رجحان ثابت نیست. آنجا هم همین کار را کردند. اگر علم دارید رجحان ثابت نیست، یعنی ما استحباب شرعی را نمیتوانیم از روایت ذهاب استفاده کنیم. چرا؟ چند بار تکرار کردند. فرمودند آنهایی هم که لسانش لسانِ استحباب است، مفسِّر دارد. سطر ۱ صفحه ۴۷ فرمودند: «و قد عرفت أنّ روایات الشرح ایضاً بین شارح و مشروح». روایت شرح یعنی روایت ذهاب. شارح و مشروح دارد. مشروح همانهایی است که میگوید صبر کن. شارحش آنهایی است که میگوید صبر کن به خاطر اطمینان، به خاطر علامیت. میگویند وقتی علامت است، و من علم دارم به ذو العلامة، خود روایت میگوید حالا دیگر وقت صبر کردن نیست. مبنای ایشان تقریباً معلوم است، در کل اینها میل ایشان به همان علامیت است. اما از حیث احتمال باز تکرار میکنند. میگویند روایات باب یا استحباب است که باید صبر کنید، خوب است صبر کنید، یا علامیت است، خب علامیت برای شک است، نه آنجا که میدانید. آنجا که میدانید «اوّل الوقت افضله» حاکم است.
فرمودند: «فیحمل علی استحباب کذا أو علی الاحتیاط الموضوعی». احتیاط موضوعی به چه چیزی؟ «یحمل علی الاحتیاط الموضوعی لبیان»، یعنی مقصود از این روایات «لبیان ما هو المعرِّف»، بیان کنند آن چیزی را که بیان کننده و معرِّف است «لسقوط القرص عند الشک فیه» وقتی شک دارید، نه اینکه وقتی شک ندارید. وقتی در اصل موضوع که استتار است شک دارید، معرّفش ذهاب حمره است. مسلّماً علامت قوی و قطعی برای ذو العلامة است.
«و یؤید الاخیر»، فرمودند دو دسته روایات داریم. اوّل را که فرمودند، فرمودند «و یؤید ما ذکرناه کذا». چند تا روایت آوردند برای استحباب. اما «و یؤید الاخیر». روایاتی که میخواهد بگوید میزان احتیاط است. میفرمایند «ما وقع من التصریح فی الروایة»، باب شانزدهم، حدیث چهاردهم.[2] مکاتبه ابن وضّاح. که حضرت فرمودند «اری لک ان تأخذ بالحائطة لدینک». فرمودند «و یؤید الاخیر ما وقع من التصریح بالروایة و أنّ الحکم برعایة زوال الحمرة کان احتیاطاً». دیگر وقتی شد احتیاط، احتیاط در صورت عدم علم است. اصلاً احتیاط برای شاک است. وقتی علم دارید جای احتیاط نیست.
شاگرد: یعنی ایشان در آن مکاتبه احتمال تقیه ندادند.
استاد: بله، شاید دو بار مفصل بحث شد. کتاب مباحث الاصول را هم آوردیم و عبارتشان راجع به همین روایت را خواندیم.
«و ما في التعبير» و آنچه که در تعبیر در روایت هست، «بسقوط القرص فإنّ جعل العلامة على مرتبة منه مع التعبير به بعيد» ما بگوییم که سقوط قرص «فإنّ جعل العلامة على مرتبة منه مع التعبير بالسقوط بعیدٌ». سقوط قرص یعنی چه؟ یعنی تا یک درجهای باید زیر افق برود. بعداً بگوییم سقوط قرص همان درجه اوّل شاملش هست. این خیلی بعید است که بگوییم «سقطت القرص»، بعد بگوییم یعنی سقطت القرص الی ١٠درجه مثلا زیر افق. میفرمایند این بعید است که از ده درجه زیر افق تعبیر سقوط القرص کنند.
«بخلاف التعبیر» اذا غابة الحمرة من هاهنا یا ذهبت الحمرة من هاهنا «بالغیبوبة الشمس من شرق الأرض و غربها». میگویند دور نیست از این، که بخواهند مرتبهای از سقوط را بگویند. دلیلش خیلی روشن است. حضرت میفرمایند یک کمی صبر کن، وقتی حمره از اینجا رفت، از شرق و غرب یعنی بلاد مجاوره، خورشید غروب کرده. این را میفهمیم که خورشید یک مقداری زیر افق رفته. «مرتبة من السقوط»، این مانعی ندارد. پس «و یؤید ایضاً ما في التعبير بسقوط القرص فإنّ جعل العلامة على مرتبة من السقوط مع التعبير بالسقوط بعيد». به خلاف اینکه بخواهند جعل علامت قرار بدهند بر مرتبهای از سقوط به تعبیر «غابت الشمس من شرق الارض و غربها». تعبیر خیلی قشنگی است. «غابت الشمس من شرق الأرض و غربها تعبیرٌ لذکر علامة سقوط الشمس بمرتبة خاصة». خیلی خوب است. میگویند صبر کن تا از بلاد مجاور هم خورشید هم غروب کند. یعنی صبر کن تا چند درجهای برود زیر افق.
برو به 0:17:15
و بالجملة، فكثير من روايات زوال الحمرة، صريحة أو ظاهرة في جعل العلامة المنحصر في صورة الجهل بذي العلامة؛ و بعضها ظاهرة في مطلوبيّة التأخير حتى مع العلم بالغروب، كما ورد في تأخير الرضا عليه السلام في سفره الطويل.[3]
«و بالجملة» میخواهند خلاصه کنند آن عبارتی را که از اوّل شروع کردند. «إن روایات ذهاب و روایات غیبوبة و ان کثرت من الجانبین و صحّت» ولو هست، اما این تحلیلها را دارد. «و بالجملة» خلاصه همین بخشی است که الآن عرض کردم. خلاصهاش این است: «فكثير من روايات زوال الحمرة، صريحة أو ظاهرة في جعل العلامة» جعل علامت، جعل مرکب نیست اینجا، جعل بسیط است. «صریحة فی جعل العلامة»، جعل دو مفعولی نیست. روایات زوال حمره صریح است در جعل العلامة، یعنی قرار دادن علامت. میخواهند علامت قرار بدهند برای این. خب علامت کجا قرار میدهند؟ اصلاً وقتی لسان روایت علامت است، علامت برای کجاست؟ علامت برای جهل است. «المنحصر» این جعل علامت منحصر است «في صورة الجهل بذي العلامة» اگر ذی العلامة را میدانید که دیگر جای آن روایات نیست.
«و بعضها»، جعل علامة برای کدام بود؟ برای احتیاط موضوعی. وقتی که نمیدانید، میگویند احتیاط کن. چطور احتیاط کن؟ به علامت مراجعه کن. «و بعضها ظاهرة في مطلوبيّة التأخير» بعضیهایش میخواهد بگوید مستحب است صبر کنی؛ ولو علم هم داری که استتار شده، باز هم صبر کن. لف و نشر مشوّش شده. «بالجملة» با قبلش. قبلش استحباب را جلو گفتند، احتیاط موضوعی را دوم گفتند. در بالجملة برعکس. اوّل فرمودند «کثیرٌ من روایات صریحة او ظاهر فی جعل العلامة»، یعنی همان بخش دوم که احتیاط موضوعی بود. «و بعضها ظاهرةٌ فی مطلوبیة التأخیر»، یعنی یُحمل علی الاستحباب، بخش اوّل.
«و بعضها ظاهرة في مطلوبيّة التأخير حتى مع العلم بالغروب» یعنی ولو علم هم داری که استتار شده، باز هم فی حد نفسه تأخیر مستحب است. حکم شرعی است برای اینکه مستحب است صبر کنی. تأویل مرحوم مجلسی هم همین بود. عدهای حسابی روایات ذهاب را حمل بر استحباب کرده بودند. «كما ورد في تأخير الرضا عليه السلام في سفره الطويل» مصاحب حضرت نقل میکند، باب شانزدهم، حدیث هشتم.[4] «کنت صحبت الرضا صلوات الله علیه فی السفر»، حضرت نماز را میخواندند، «حین اقبلت الفحمه من المشرق». وقتی سیاهی از طرف مشرق رو میکرد، آن وقت میخواندند.
اینجا قشنگ معلوم میشود چون در مقام جمع بندیاند. نظر شریف ایشان به این است که روایات سفر دال بر استحباب تأخیر است. اما ظاهراً اینجا من وقتی برخورد کردم، دیدم اینجا نظرشان اینطور آمده. یا نظرشان اینطور شده اینجا، یا از باب مماشات است. و الا قبلاً ۲-۳ بار تذکر دادند که حضرت امام رضا صلوات الله علیه در سفر بودند، در سفر شرایط این است که میخواهند تا روشن است بروند. معلوم نیست تأخیرِ در سفر، همه جا بر استحبابِ تأخیر از استتار تا وقت زوال حمره دلالت بکند. این را چند بار فرمودند. ولی خب اینجا مؤید برای آن طرف میگیرند. «كما ورد في تأخير الرضا عليه السلام في سفره الطويل».
شاگرد: البته «ظاهرةٌ».
استاد: بله، خود همان ظهورش هم محل سؤال هست.
و ما ورد من الأمر بالتسمية مع التعليل المتقدّم …[5]
اینجا باز هم عوض شدن پاراگراف درست نیست. اینجا از جاهایی است که نباید سر سطر بروند. «و ما ورد» دنبال همین عبارت است. «کما ورد … و ما ورد». و ما ورد عطف به همین تأخیر رضا علیه السلام است. «كما ورد في تأخير الرضا عليه السلام في سفره الطويل، و ما ورد».
شاگرد: طویل را قبلاً نفرموده بودند. اگر سفر واقعاً طولانی بوده باشد و همیشه نماز را تأخیر انداخته باشند، شاید بشود استفاده کرد …
استاد: بله، یعنی مواظبت و استمرار تأخیر. من حرفی ندارم. از عبارت اینجا هم بعید به نظر میرسد که مماشات باشد. میخواهند از این استظهار بکنند. ولی ببینید، سطر آخر صفحه ۵۵. «کما أنّ العمل من الامام الرضا علیه السلام لا یدلّ علی الصلاة بلا جبل او حائل او غیم بعد سواد المشرق». این یک. باز هم صفحه ۵۴، سطر سوم. «و ما روي من صلاة الإمام الرضا عليه السلام، مع مخالفته لما رُوي من صلاة الإمام الصادق عليه السلام، و وقوع الصلاتين في الفعلين في السفر، المطلوب فيه السير مع عدم الظلمة، فلا يكون التقديم إلّا لدخول [الوقت]، و عدم رجحان التأخير».
برو به 0:23:14
شاگرد: آن روزهایی که این روایت را میخواندیم، یک احتمالی بود که یک سفر روزه بوده. اگر طولانی بودن از این روایت استفاده بشود، اینکه همه جا و هر روز غیم بوده یا جبل بوده بعید است.
شاگرد2: تعبیری که دلالت بر طول سفر داشته باشد…
استاد: صحبتُ الرضا فی السفر…
شاگرد2: فرأیته یصلی المغرب اذا اقبلة الفحمة من المشرق.
استاد: اگر سفر، سفر خراسان بوده، که طویل بوده قطعاً. روایت رجاء بن ابی ضحاک در آن سفر طولانی بوده. چون از مدینه بوده تا … اما اینجا راوی چه کسی بود؟
شاگرد: محمد بن علی.
شاگرد2: ظاهرا «ال» در «السفر» یعنی سفر خاصی بوده.
استاد: «محمد بن علی قال صحبتُ الرضا علیه السلام فی السفر فرأیته یصلی المغرب اذا اقبلة الفحمة من المشرق». از «ال» استفاده کردند؟
شاگرد2: شاید.
استاد: مثلاً از کلمه «رأیته» ذهن من میرود سراغ خلاف طویل بودن. نمیدانم درست است یا نه؟ چون اگر میخواست بگوید سفر طولانی بود میگفت «کان یصلّی». مرتب کار حضرت این بود. «فرأیته یصلّی» یک مقداری ذهن را میبرد سراغ اینکه یک دفعه دیدم. ولی باز هم مسلّم نیست.
شاگرد: رجاء ابن ابی الضحاک که فرمودید، معلوم است که در سفر خراسان بوده؟
استاد: بله.
شاگرد: رجاء امامی است؟
استاد: آن روایت، سندش اینطور بود که مورد عمل علما بود. جبرانش این بود که مشهور بود در اینکه به آن عمل میکردند.
شاگرد: و گرنه قاعدتاً کسانی که همراه حضرت بودند مأمورینی بودند …
استاد: که میخواستند حضرت را ببرند. کجا بود روایت رجاء؟[6]
علی ای حال، میفرمایند «و ما ورد من الامر بالتمسیة مع التعلیل المتقدم». دو تا دلیل میآورند برای استحباب نفسی. یکی در سفر طویل، امام علیه السلام وقت «اقبلت الفحمة» میخواندند، از این میفهمیم که استحباب نفسی دارد. خودش فی حد نفسه مستحب است. و یکی دیگر «ما ورد من الامر بالتمسیة». حضرت فرمودند «مسّوا بالمغرب».[7] «مسّوا» یعنی دیگر کار نداشته باشید چرا. علم هم دارید، داشته باشید. «مسّوا»، مستحب است که یک مقدار از استتار عقب بیندازید.
برو به 0:28:37
«و ما ورد من الأمر بالتمسية مع التعليل المتقدّم» فرمودند که یک تذییل داریم، یک تعلیل داریم. تذییل، تعلیل. تعلیل چه بود؟ فرمودند «فإن الشمس تغیب من عندکم قبل ان تغیب من عندنا»،[8] تعلیل این بود. میفرمایند «مع التعلیل بالمتقدم». حضرت در آنجا فرمودند «مسّوا». حالا شما هر جور «تغیب» را معنا کنید، خلاصه امام فرمودند «مسّوا». پس معلوم میشود مستحب است ولو علم هم دارید. چون خود حضرت میفرمایند «تغیب من عندکم». یعنی خود حضرت میپذیرند که نزد شما «تغیب»، غایب میشود، موضوع محقق میشود. ولی در عین حال میفرمایند «مسّوا». این استفادهای است که حاج آقا میفرمایند.
«و ما ورد» یعنی ایضاً دالّ بر مطلوبیت تأخیر است حتی مع العلم بالغروب، که منظور روایت تمسیة است که میگویند ولو علم به غروب هم دارید، صبر کنید.
شاگرد: دیگر این روایت را آقای بهجت برای مدعای خود نمیتوانند بگویند چون در این روایات تصریح به «تغیب» دارد. این را چطوری درست میکنند؟
استاد: قبلاً گفتند. فعلاً هم دارند جمعبندی آنها را میکنند. مثلاً بگوییم که «تغیب» یعنی «تغیب فی نظرکم». «لأنّ الشمس تغیب عندکم لکن فی نظرکم». چرا؟ «لأن فی ناحیة المغرب من بلادکم الجبال»، اشتباه میکنید.
شاگرد: با این تعلیلی که شما فرمودید، پس تعلیل را عوض میکنید.
استاد: بله دیگر. فعلا عبارت ایشان این است. شما نگویید چون اینطوری تعلیل کردید، تا آخر کار گیر هستید. و لذا میخواهند مؤید بیاورند برای استحباب نفسی. برای استحبابی که خودش واقعاً ولو علم به غروب هم داریم، باز مستحب است. میخواهیم تعلیل بیاوریم دیگر. اگر من آنطوری تقریر کنم که دیگر دلیل بر استحباب نمیشود. یعنی بیان باید مناسب مدلول باشد. من اگر بیایم دلیل را طوری دستکاری کنم که خلاف مدلول باشد، دیگر دلیل بر آن نخواهد بود.
بله، شما اگر میخواهید مخالفت کنید، میگویید به این بیان، این دلیل دلالت بر مدلول شما ندارد. ولی وقتی میخواهید دلیل بیاورید که دیگر تغییرش نمیدهید. الآن ایشان میخواهند بروند آن طرف. شواهد دارند برای طرفین میآورند. اگر هم نگاه کنید، الآن نمیخواهند یکی را سر برسانند. «و بالجملة» روایات دو دسته است. یک نحو ظهورش استحباب است، یک نحو … بعد هم که میخواهند جمعبندی کنند، ایشان میلشان به علامیت است، چند بار هم فرمودند.
شاگرد: در همان صفحه ۵۳ که فرمودند «هل الراجح»، روایت «مسوا» را همانجا برای استحباب نفسی آوردند.
استاد: بله.
شاگرد2: باب ۱۳، حدیث 24.[9] مقصودتان آن است؟ حدیث رجاء بن ابی ضحاک.
استاد: «عن رجاء بن ابی ضحاک فی حدیث» که هنوز ادامه دارد. «كان الرضا ع إذا زالت الشمس جدد وضوءه و قام فصلى ست ركعات … فإذا غابت الشمس توضأ و صلى المغرب ثلاثا بأذان و إقامة». «اذا غابت الشمس» تعبیر، تعبیر عرفی …
شاگرد2: خلاف آن است که میخواهیم بگوییم تأخیر میانداختند. البته اینجا ذکر نشده که در سفر بوده. ولی تعبیر استمرار دارد. «کان …».
استاد: در سفر بودن را اوّل روایت ظاهراً دارد. چون این روایت در عیون اخبار الرضا هست. در مصدر اگر ببینید، همان اوّلش میگوید.
شاگرد: در دروایت دیگر ظاهراً «اقبلت الفحمة» است که با این روایت هم قابل جمع است.
برو به 0:34:43
استاد: آن که بله، من مفصل صحبت کردم درباره روایتی که میفرمایند «اذا اقبلت الفحمة»،[10] این روایت لسانش همان لسانی است که «اقبل اللیل من هاهنا» که سنیها هم نقل کرده بودند. و آن با همان استتار ملازمه دارد.
شاگرد: ولی خب معنایش این است که ایشان غیر آن معنا را پذیرفتند.
استاد: بله. قبلاً صحبتش شده. اما ایشان آن را قبول ندارند. ایشان «اقبلت الفحمة» را به همان ذهاب حمره و تاریکی حمل میکنند. اوّل روایت پیدا شد؟
شاگرد: بله، تعبیرش این است: «بعثني المأمون في إشخاص علي بن موسى ع من المدينة».[11]
شاگرد۲: ظاهراً سنی بوده. چون مأمون فرستاده.
استاد: اما معلوم نیست اطرافیان مأمون همه سنی بودند.
شاگرد۲: مثلاً تقیه میکرده؟
استاد: چون خود مأمون گرایش شیعی قوی داشته و طوری هم بوده که شیعهها هم دورش باشند. سنیها کلاً با مأمون خوب نیستند. کارهایی که کرد و … در کتابهایشان میآورند و میگویند «سنة المحنة»، که چقدر ناراحتند. بعد از مأمون هم باز ناراحت بودند تا متوکل ملعون آمد. متوکل ملعون که آمد یک نفس راحت کشیدند. میگویند متوکل که آمد «استراح اهل السنة». دیگر همه راحت شدند و دوباره همه چیز برگشت. متوکل غیر از این ملعنتهای خودش، این کار را هم در جهات علمی انجام داد.
شاگرد: «فکنت معه من المدینة الی مرو».
استاد: این سفر خیلی طولانی بوده. او تعبیرش این است که «فاذا غابت الشمس». در این تعبیرات، تعجب است که ۲-۳ تاست که اصلاً تکرار نمیشود. خیلی جایش است که اینها مدام تکرار بشود. این روایت مورد عمل قرار گرفته، ولو «رجاء» دارد میگوید. اما در کتب فقهی به مضامین روایت استشهاد کردند. در کلمات علما هم بود که سندش هر جور باشد چون مورد اعتنای علما بوده، به عنوان مقبوله حساب میشود. چون مورد فتوا و اعتنا قرار گرفته.
شاگرد: البته با اقبلت الفحمة قابل جمع هست. به این معنا که این آقا، مأمورِ مأمون است، فقیه که نیست که حواسش باشد که اختلافی بین شیعه و سنی هست. با حضرت میآمده، خب وقتی یک مسافر جایی اتراق میکند، علی الاصول دقایقی طول میکشد. اینطور نیست که سر وقت همه اثاث را میگذاشتند و همان موقع نماز را میخواندند.
استاد: این همان تعبیری است که در روایت دیگر فضل بن شاذان از خود حضرت امام رضا سلام الله علیه نقل کردند. چند بار خواندیم. چقدر مناسب هم است. رجاء بن ابی ضحاک، عُرف است. میگوید «اذا غابت الشمس صلّی المغرب». در روایت فضل بن شاذان هم خود حضرت میفرمایند که خدای متعال وقتی را برای مغرب گذاشته که «یعرفه الصغیر و الکبیر و هو غروب الشمس». مناسب است با همدیگر. اینها مؤید همدیگر هستند که همدیگر را تقویت میکنند.
شاگرد: البته اینجا فکر کنم رجاء جزئیات سفر و همه چیز را نقل کرده. فکر میکنم مجلسی در مورد ایشان در استحباب سوره قدر میگوید که ایشان شرّ اهل الارض بوده، منتها دلیل نداشته که بخواهد اینجا دروغ بگوید. و با توجه به اینکه تمام جزئیات نماز حضرت را همانطور که شیعه معتقد است نقل کرده، معلوم میشود که دارد راست میگوید. و چون میگوییم اینها عرفی است، منظور از «اذا غابت»، همان «غابت» سنیها بوده.
شاگرد۲: ضمن اینکه بین غابت و ذهاب حمره اینقدری فاصله هست که عرف معمول هم متوجه این تأخیر بشود. اگر تمسیه قلیلاً باشد، متوجه نمیشود. ولی در حد ذهاب اگر حضرت فاصله میانداختند …
برو به 0:40:07
استاد: بله. وقتی مسافر، حضرت امام رضا است، و سفری طولانی است. میشود بگویند سنیها همراه کاروان نیستند؟! سنیها که وقتی غروب شد، نماز میخوانند. اینکه همراه حضرت است در سفر طولانی، میشود که دائم ببیند که اینها نماز را بستند، حضرت ۲۰ دقیقه صبر کردند. بعد این را نفهمد؟! بگوییم مسامحه میکرده! میگوید «اذا غابت الشمس صلّی المغرب». میدیدم که سنیها همه نماز مغرب را خواندند و تمام شد، اما حضرت هنوز نخواندند. نمیشود بگوییم این را نمیفهمد و مسامحه میکرده. آخر مسامحه وقتی است که یک نحو اختلاف عملی نباشد. وقتی اختلاف عملی در خارج هست، یعنی اهل سنت را دارد میبیند که آنها نماز را میخوانند، و امام علیه السلام را میبیند که در وقت «غابت الشمس» نخواندند، تا ذهاب بشود. اینجا که نمیآید مسامحه کند. بگوید «اذا غابت الشمس صلّی المغرب». یعنی تفاوت را میدیده. مثلاً میگوید «غابت» و اهل سنت خواندند، ولی حضرت نمیخواندند تا ذهاب حمره بشود.
شاگرد: همه جزئیات را نقل کرده. سورههایی که حضرت میخواندند را هم ضبط کرده.
استاد: وسطش حرف نمیزدند. چیزها را دقیق میگوید. او که با این دقت میگوید، بعد بگوییم «غابت الشمس» که میگوید، یک چیز مبهم است. فرمایش شما قبول است، اگر عمل اهل سنت بر خلافش نبود. اما وقتی عملاً در این سفر طولانی، این همه نماز خوانده بشود و اهل سنت زود میخوانند، خب این هم میفهمد تفاوت را، تذکر میدهد.
شاگرد: اگر روایت دیگری پیدا بشود که دلالت بر این فرمایش آقایان داشته باشد که حضرت در یک سفر طویلی اینطوری عمل میکردند، آن وقت این را میتوانیم تأویلش بکنیم. یعنی اینطور نیست که نص باشد، ولی ظاهر اوّلیهاش این است.
استاد: بله، ظاهرش این است. نصوصیت که ندارد.
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
پایان
تگ:
[1]. بهجة الفقيه؛ ص: 62
[2]. وسائل الشيعة؛ج4؛ص176،ح14: و عنه عن سليمان بن داود عن عبد الله بن وضاح قال: كتبت إلى العبد الصالح ع يتوارى القرص و يقبل الليل ثم يزيد الليل ارتفاعا و تستتر عنا الشمس و ترتفع فوق الليل حمرة و يؤذن عندنا المؤذنون أ فأصلي حينئذ و أفطر إن كنت صائما أو أنتظر حتى تذهب الحمرة التي فوق الليل فكتب إلي أرى لك أن تنتظر حتى تذهب الحمرة و تأخذ بالحائطة لدينك.
[3]. بهجة الفقيه؛ ص: 63
[4]. وسائل الشيعة؛ج4؛ص175،ح8: و عنه عن علي بن سيف عن محمد بن علي قال: صحبت الرضا ع في السفر فرأيته يصلي المغرب إذا أقبلت الفحمة من المشرق يعني السواد.
[5]. بهجة الفقيه؛ ص: 63
[6]. وسائل الشيعة؛ج4؛ص55،ح24.
[7]. وسائل الشيعة؛ج4؛ص176،ح13: و عنه عن صفوان بن يحيى عن يعقوب بن شعيب عن أبي عبد الله ع قال: قال لي مسوا بالمغرب قليلا فإن الشمس تغيب من عندكم قبل أن تغيب من عندنا.
[8]. ر.ک: پاورقی 7
[9]. وسائل الشيعة ؛ ج4 ؛ ص55
[10]. ر.ک: پاورقی 4
[11]. عيون أخبار الرضا عليه السلام ؛ ج2 ؛ ص180