مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 45
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
همین طوری که به حق، بعضی آقایان فرمودند که مباحث این طور از این موضوع به این موضوع متشتت نشود. درست هست و باید یک نظمی پیدا کند. ولی خب در عین حال آن مباحثه صبح هم عرض کردم این که مباحثه ما حظّ علمی داشته باشد که امیدی نداریم فقط به همین نکاتی که مطالعه میکنیم و از همین متشتتات و متفرقات برای آن بحثهای خوبی که خودتان داشته باشید جمعآوری بشود به عنوان سرنخ کاری که جایی دیدم عرض میکنم.
مثلا امروز یک چیزی در العناوین دیدم. همین تذکرش خیلی خوب است که حالا عرض میکنم.
یکی از کتابهای خیلی خوب العناوین الفقیه است. صاحب عناوین معروف هم هست. شاگرد صاحب جواهر و قبل ازا یشان و وشاگرد اساتید صاحب جواهر بوده هست، کتاب خیلی خوبی هم هست. دو جلد چاپ شده در نرم افزار هم هست.
قبل از این که وارد عناوین خاصه بشوند، 7 تا 8 تا عناوین عامه دارند، در کل فقه به درد میخورد؛ انسان میتواند این عناوین را مراجعه کند، مطالعه کند، بحث کند. کل کتاب حدود 94 تا عنوان است. اول کتاب عناوین مشترکه را که فرمودند «العناوین المشترکة فی ابواب الفقه» قاعده ضرر دهمی آن هست که به عبادات میرسد. قاعده قرعه هم یازدهمی است. 11 تا قاعدهای که در کل فقه به درد میخورد را مطرح کردند، خیلی هم چیزهای خوب و عالی بود، عنوان ششم مربوط به بحث ما میشود.
مولفش السید میر عبدالفتاح الحسینی المراقی متوفای 1250 هستند. پس بعد از صاحب جواهر هم مرحوم شدند. صاحب جواهر 1245 هستند، مرحوم شیخ 1280 هستند. شاگرد اساتید صاحب جواهر است. شرح حالش در مقدمه هست. من جلوترها یادم است نگاه کردم خصوصیات یادم رفته. خودتان نگاه میفرمایید.
علیای حال عنوان ششم یک بحثی مربوط به مباحثی است که ما در آن هستیم و خیلی کارساز است. «تبعیة الاحکام للأسماء» عنوانش است. مرحوم شیخ هم در استصحاب رسائل بعد این که تنبیهات استصحاب را تمام کردند دو تا شرط برای استصحاب گفتند؛ «خاتمةٌ فی شروط الاستصحاب» که یکیاش بقای موضوع بود.
در این رسائل 4 جلدی، جلد 3 صفحه 301 میفرمایند «و ممّا ذكرنا يظهر أنّ معنى قولهم «الأحكام تدور مدار الأسماء»، أنّها تدور مدار أسماء موضوعاتها التي هي المعيار»[1] که حالا الان در بحث هم به فرمایش شیخ اشاره میکنم. اینها را داشته باشید که واقعا یکی از بحثهای همه جا درگیر، همین بحث است. «الاحکام تدور مدار الأسماء». ایشان فرمودند. عنوان ششمی هم که صاحب عناوین دارند همین است و ما شاء الله ایشان چه مثالهایی، چه فروضی، چیزهای خیلی خوبی آوردند که مربوط به بحث ما هم میشود. و همچنین سایر بحثهایی که جای دیگر هم میآید اینجا فایده دارد.
در مانحن فیه من آن چیزی که علماء فرمودند را خدمتتان عرض کردم. دوباره هم به عنوان یک چیزی که شما این را در ذهن بسپارید بگویم. چرا؟ چون این مطلب جا افتادهای است. حرف علماء است. از مباحثه ما همین را در ذهن بسپارید که … حالا مباحثه طلبگی هر چه جلو رفت، صاف شد یا نشد، محتملات و اینها حساب دیگری دارد.
برو به 0:05:26
آن چیزی که در ذهن و خاطر شریفتان بسپارید این است که شبهه در سرایت اجمال به عام دو جور بود؛ شبهه مفهومیه و شبهه مصداقیه. علما این را فرموده بودند از قدیم هم فرموده بودند شبهه مصداقیه برای جهل در مصداق است. شبهه مفهومیه، شبهه حکمیه است یعنی چیز روشنی است در این که میگوییم شبهه مصداقیه، شبهه موضوعیه است و شبهه مفهومیه، شبهه حکمیه است. این هم در کلمات هست.
یک چیزی که این وسط پیش آمده بود و علماء فرمودند. در معالم زلفی هم بود مرحوم آقا شیخ حسین حلی هم فرموده بودند شبهه صدقیه بود. که مرحوم آقا شیخ حسین حلی در اصل این که شبهه صدقیه جدا داشته باشیم اشکال کردند و آن را به شبهه مفهومیه برگرداندند. مرحوم آقا شیخ عبدالنبی ظاهرش این بود که قبول کرده بودند. ولی نکتهای که آقا شیخ عبدالنبی بر آن تاکید کرده بود این بود که شبهه صدقیه نزدیک است، آدم میتواند با شبهه مصداقیه اشتباه کند ولی مبادا اشتباه کنید، شبهه صدقیه همان شبهه حکمیه است یا حکم شبهه حکمیه را دارد.
پس تاکید ایشان هم بر این بود که نزدیک هم هست که بگوییم صدق و مصداق، کاری به مفهوم نداریم. با این که صدق و مصداق میگوییم اما مصداقیه، مصداقیه واقعی است که شک در موضوع خارجی است اما شبهه صدقیه بازگشتش به حکمیه است. تازه نگاه کردم اینها را همین چند روز پیش که در معالم زلفی دیدم تصریح شده بوده که حکمش، شبهه حکمیه است. بنابراین اگر از فرمایشات علماء بتوانم درست خلاصه کنم ما دو نوع شبهه داریم؛ شبهه مفهومیه و شبهه مصداقیه. حالا صدقیه هم بگوییم، آن هم خودش یک نوع مفهومیه است.
حالا برگردد یا برنگردد یک کاسه است. چرا؟ چون همه آنها شبهه حکمیه هستند و حل شبهه حکمیه توسط شارع است. مقابلش شبهه مصداقیه است که دیگر حل آن توسط شارع نیست. این کلی حرف علماء است که این را در ذهن بسپارید که این کلی در ذهن باشد تا دنبالش برویم و ببینیم ممکن است تفصیلی هم در اینها بیاید یا نیاید.
در ابتداء خواستم که عرض های پوچ من با فرمایشات علماء قاطی نشود، از اول جدا کنم. کلیای که در ذهنتان بسپارید این است که مصداقیه، از شبهات موضوعیه است و شبهه مفهومیه هم از شبهات حکمیه است. خواه شبهه صدقیه را هم جدا بکنید یا نکنید. خلاصه از سنخ شبهه مفهومیهای است که از شبهات حکمیه است و حلش به دست شارع است. اما این که حالا واقع مطلب ممکن است چه باشد این حرفهایی است که الان میخواهیم بررسی کنیم. آقا هم که زحمت کشیدند خلاصه انواع شبهه را مرقوم فرمودند نکاتی داریم که اگر یادم بماند بین مباحثه هم عرض میکنم.
امروز تکیه اصلی کلام من در توضیح شبهه صدقیه است. که ببینیم آیا واقعا اشکالی که به این گرفتند وارد است یا نیست؟ شبهه جدایی است یا نه؟
شاگرد: نظر مرحوم میرزای نائینی را اینجا چطور میشود؟
استاد: بنظرم ظاهر عبارت ایشان این بود که صدقیه به مفهومیه برنمیگردد. ولی چون کلام میرزا در استصحاب بود وارد نشدند که حالا چه کار بکنیم؟ میرزا این بحث را در استصحاب فرموده بودند. نه در مانحن فیه که بحث شبهه باشد. فعلا درباره آن قضاوتی ندارم که خلاصه شده خدمتتان عرض کنم، دوباره باید عبارتشان را نگاه کنم.
آن چیزی که الان اندازهای که برای ذهن قاصرم ممکن بود تأمل کردم، فعلا در ذهن من این طوری صاف است که واقعا ثبوتا ما چهار شبهه داریم. در ذهنم نشد برگردانم. واقعا چهار نوع شبهه است. اینها در عرض هم هستند. حالا توضیحش را که سریع عرض میکنم. مهم همان شبهه صدقیه است که امروز میخواهم تأکید کنم.
در شبهه مفهومیه ممکن است بحثهای گوناگونی پیش بیاید. فیالجمله توضیح مختصرش این است که شبهه مفهومیه یعنی خود مفهوم نزد ناظر واضح نیست و به عنوان مدلول تصوری یک لغت و یک اسم نمیدانیم و به عرف و لغت مراجعه میکنیم و حلش میکنیم. خود مفهوم روشن نیست. یا دائر بین اقل و اکثر است و امثال اینها؛ این شبهه مفهومیه است. تفصیلش را بعدا عرض میکنیم.
شبهه مقصودیه این شد که ما در علقه وضعیه شک نداریم. مفهوم روشن است. الان یک کس دیگری اینجا نقش ایفا میکند که او علقه وضعیه را به کار گرفته و مرادی دارد. گاهی است که من میگویم آیه شریفه میفرماید «فتیمموا صعیدا طیبا»[2] میگویم من مراد شارع را نمیدانم. اینجا معلوم است. چرا مراد شارع را نمیدانم؟ چون لغت را نمیدانم. این مسبب است. شک در مراد مسبب شک در این است که «صعید» برای چه چیزی وضع شده است. هر کجا شک سببی مسببی بود آن سببی منظورمان است. آن خاستگاه اصلی شک منظورمان است.
برو به 0:11:52
پس هر گاه به مفهوم، به لغت، به علقه وضعیه مراجعه کنیم اسم آن را شبهه مفهومیه میگذاریم. اما میدانیم خیلی موارد است که ما در علقه وضعیه، مدلول تصوری کلام، اصلا شکی نداریم. اما در این که متکلم این لفظ را، مدلول تصوری را به کار گرفته و الان او یک مدلول تصدیقی دارد. آن را برای القای مدلول تصدیقی خودش و مراد خودش به مخاطب به کار گرفته است که یکیاش علقه وضعیه بود، دهها قرینه حالیه و لفظیه و مقالیه و امثال اینها را چه بسا ضمیمه کرده که مدلول تصدیقی را القاء کند. اگر مباشرتاً شک ما به اراده متکلم برگشت. اسم این را شبهه مقصودیه میگذاریم. چون فرض ما این است که اصلا علقه وضعیه نیست. سومی شبهه مصداقیه است، چهارمی هم شبهه صدقیه است.
شاگرد: مثال بزنید.
استاد: حالا برمی گردیم همه اینها را مثال میزنیم. اگر الان برویم مثال بزنیم بعدا مناقشه پیش میآید میبینی حالا دیگر… همان مثال تغیّر که برای شبه مقصودیه زدم مناط را که مطرح کردم. فقط میخواستم مثالی باشد که دغدغه مند نباشد تا مقصودم را بگویم. نه اینکه مناط را از مدلول لفظی جداگرفتم. اساس عرض من این بود که مناط آن وقتی است که مدلول تصدیقی خود کلام باشد. نه اینکه کلام یک دلالتی مدلول تصوری دارد تمام. از مدلول تصوری میخواهیم مناط را دست بیاوریم. نه، …و الا اگر آن باشد من منکر آن موارد هم نیستم.
ولی مقصود من نبود. که دقیقا مدلول تصدیقی از کلام چیزی است که علقه وضعیه مطابق با آن ندارد و ما در آن شک داریم. در علقه وضیعة شک نداریم در مراد متکلم از این استعمال شک داریم.
در شبهه مصداقیه چیست؟ -توضیحش روشن شد- یک چیزهایی در این مصداق خارجی هست که شخص به آن جاهل است. نمیداند این چیست، آیا در آن ترشح کرده یا نکرده؟ آیا این خمر هست یا نیست؟ مثل سایر مواردی که به جهل ما از یک چیز خارجی برمیگردد. من اگر بدانم تمام است. یک چیزی را در موضوع من نمیدانم. برای یک موضوع خارجی است. این هم شبهه مصداقیه موضوعیه.
حالا شبهه صدقیه میآید که علماء فرمودند، من میخواهم این را تقریر کنم به نحوی که با سایر مباحثی که قبلا بحث کردیم یک ثمره علمی برای آنها بشود. من دقیقا هر چه تأمل کردم دیدم شبهه صدقیه یکی از بهترین مواردِ صدق آن مباحثه ما در آن رساله ابهام است. یعنی اگر بزنگاه آن رساله ابهام معلوم بشود، میبینیم شبهه صدقیه یکی از اقسام شبهه هست که با مفهومیه فرق میکند. دقیقا مختلف است.
گاهی هست با مفاهیمی که سر و کار داریم خود مفهوم را تا نگاه میکنید میبینید مرکب است و اساسا هم مصادیق خارجیه معدّ هستند برای این که آن مفهوم حاضر بشود. شما یک معنای عام در ذهن دارید. معنایی حتی مخترعات، مرکبات، بدن انسان، نماز، چه مخترعات شرعیه، چه مرکبات تکوینیه مثل بدن انسان که یک تصوری از اینها داریم، تا مصداق خارجی را میبینید تداعی میشود و به یاد شما میافتد و آن معنایی که از او دارید بر مصداق منطبق میشود. پس مصداق خارجی معدّ است برای احضار طبیعی که در ذهن شما هست که بر یک مصداق منطبق بشود. این مقدمه خیلی سادهای است. اگر مناقشه دارید من حرفی ندارم فعلا فرض بگیرید. پس کار مصداق چیست؟ اعداد است، احضار است و اخطار است طبیعی آن معنای منطبق او بر ذهن است. حالا جلو برویم.
معانی دو نوع هستند؛ یا مرکب هستند یا بسیط. بسیط عرفی منظور من است. فلسفی مقصود من نیست. یعنی عرف که به این نگاه میکند تا بگویند نماز میبینند که چند کار است. تا بدن بگویند میبیند سر و دست و ترکیب و … تا این که خانه بگویند، لفظ خانه را کدام عرفی است که نفهمد؟ هر کسی میفهمد. از آن طرف کدام عرفی است که نفهمد خانه مرکب است؟ به یک تکه آجر که خانه نمیگویند حتما اتاق میخواهد، دیوار میخواهد. یعنی نزد خود عرف روشن است مفهوم اجزاء دارد، مفهومی که ذهن با آن به عنوان یک واحد برخورد میکند اجزایی دارد؛ این مفاهیم مرکب است.
یک مفاهیمی هست در ذهن عرف عام بسیط است. همین که دیروز صحبتش بود. من عبارتش را در بین علما دیدم که ماء مثلا مفهومی است که خیلی مبهم است. کلمه ماء که میگویند در ذهن عرف عام چه چیزی میآید؟ معنای آب را همه میفهمند. یک مرکب در ذهنشان میآید یا یک معنا؟ یک معنا! گمان نمیکنم کسی در این شک بکند، وقتی آب میگویید غایة الابهام؟! مبهم است؟! آخر! میگوید آب تمام. نه جزء دارد، نه دست دارد، نه پا دارد، یک چیز خیلی روشنی است، مفهوم ماء به این معنای عرفی یک معنای بسیط است. یعنی در ذهن عرف عام مولفه ندارد.
همین جا در مفاهیم بسیط که یک مفهوم است ما میخواهیم شبهه صدقیه را به عنوان واقعا یک محل شبهه مستقل از شبهه مفهومیه، مستقر کنیم. اگر گفتیم معنای آب جزء ندارد، پس شبهه مفهومیه یعنی چه؟ قدم به قدم جلو برویم. آب یک معنای بسیطی است، میگویید که مبهم است. مبهم نیست! ببین چند جور آب داریم! مصداق آب فرق میکند، نه این که این مفهوم مبهم است. نکته این است که شما وقتی آب خارجی میبینید این مصداق معدّ این است که یاد مفهوم آب میافتید که مرکب نیست. پس نقش آب مصداقی خارج، نقش اعداد و احضار آن معنای ساده است.
تا چشمتان به آب بیفتد آن معنای ساده هم در ذهن همه عرف میآید. پس مشکل چیست که میگویید مبهم است؟ در خود آب که شما مشکلی ندارید. مصداقها فرق میکند. تا یک جایی میرسد که شما میگویید این آب هست یا نیست؟ به شک میافتید.
برو به 0:19:23
چرا به شک میافتید با این که معنا … پس معنا واحد شد. فرد و مصداق، معدّ احضار آن معنای واحد شد. چون مصادیق مختلف هستند، عرض من این هست. مصداقها در إعداد مختلف هستند. یعنی چه در اعداد مختلف هستند؟ یا اعداد میکنند یا نمیکنند! اساس عرض من در اینجا این است که مصداق اگر به صورت خالص مصداق آب باشد، اعدادش هم تام است.
شما هر آبی که هیچ چیز غیر از آب قاطی آن نیست، معنا ندارد بگوییم چند جور است و ابهام دارد. بلکه ابهام ندارد. آب خالص هیچ چیز دیگری هم قاطی نداشته باشد. آب در ذهن شما میآید. هیچ چیز دیگری هم نمیآید. پس این بحثی که ما داریم شبهه صدقیه است از کجا میآید؟ آن وقتی است که یک مصداقی غیر از مصداق خالص آب با مصداق خالص آب میآید مخلوط میشود. مرز مغشوش هم که صحبت بود حالا توضیحش را عرض میکردم. جالب این است که در چنین فضایی از حیث شبهه مصداقیه ما سر سوزن روی جهل جلو نمیرویم. مثلا مرحوم آقا شیخ عبدالنبی چه مثال زدند؟ گفتند یک آب تمیز اینجا میگذارید بعد شروع میکنید خرد خرد در آن خاک میریزید.
حالا میخواهید ببینید چه زمانی عرف به آن آبگل میگوید و حالا دیگر آب نیست. در این مسیری که داریم خاک را میریزیم. در موضوع خارجی جهل ما چیست؟ هیچ جهلی نداریم. گرم خاکها را از قبل سنجیدیم، وزن هم کردیم، میگویم 10 گرم، 20 گرم، 300 گرم … کجا ما به آن چیزی که در خارج است جهل داریم؟ در مصداق هیچ جهلی نداریم. خب در آب خالص چه جهلی داریم که آب است و انطباق بر آب خالص پیدا میکند؟ در آن هم مشکلی نداریم. مشکل این است که یک خاک داریم که یک مفهوم روشنی است و یک آب داریم که یک مفهوم روشنی دارد.
شما میآیید یک مصداق درست میکنید. یکی معدّ خاک بود، یکی معدّ آب بود و حالا شروع میکنیم با همدیگر مخلوط کردن، وقتی مخلوط کنید دارید این مصداق معدّ را خراب میکنید. میگویید که این حالا آب هست یا نیست؟ میگوییم آبش آب است. خاکش هم خاک است. این طوری هست یا نیست؟ یا آبگل است؟ بگو ببینم این آب هست یا گل است؟ خب آبهای در این، همه آب است و خاکهای در این هم همه خاک است، مخلوط شد. ما جهل که نداریم، دقیقا وزن آب را میدانیم. وزن خاک را هم میدانیم. اختلاطش را هم میدانیم. این چیست؟ خب این 50 درصد خاک است، 50 درصد آب است. آب است یا نه؟ هر دو تایش هست. آخر شما خاک را در کار آوردید، شما که از آب مایه نگذاشتید. هر چه آب روی این بریزید میآید، همهاش آب است. یک مصداقی از یک مفهوم دیگر آوردید، یک مصداق مخلوط درست کردید. این مصداق مخلوط در اعداد کار خودش را خوب نمیتواند انجام بدهد. یعنی شما وقتی این را میبینید نمیتوانید فقط یاد آب بیفتید. چون خاک هم داخلش است.
تا اینجا که آمدیم پس الان شبهه صدقیه ما که در فقه، علماء فرمودند برای کجاست؟ برای آن جاست که وقتی آب میگویید مفهوم خودش روشن است. وقتی میخواهد بر افراد خارج منطبق بشود، افراد خالص او هم روشن است. افرادی دارد که با غیر طبیعت آب، مخلوط شده است «و لا تحصل شبهة الصدقیة إلا بامتزاج و اختلاط مصداقٍ مع مصداق» مخلوط میشوند. الان نگویید این مصداق آب است، نه! دو تا مصداق هستند که با هم مخلوط شدند. اینهایی که شبهه صدقیه میگوییم یعنی چه؟ یعنی شبهه داریم که در او هست یا نیست. حالا اگر همین جا به صورت دقیق بیایید. چون هیچی جهل خارجی اینجا نداریم. ما اینجا هیچ مجهولی نداریم. آبش معلوم، وزنش معلوم فقط مخلوط کردیم.
شربت با شکر و آب درست شده است، آبگل با آب و گل درست شده. ما هیچ جهلی نسبت به چیزی که در خارج است نداریم. وقتی هیچ جهلی نداریم ما میتوانیم با زبان ریاضی حرف بزنیم و درصدش را بگوییم. میگویم بگو ببینم این چیست؟ میگوید 50 درصد آب است. یعنی واقعا اگر شما این را بگویید کسی به شما ایراد میگیرد؟ میگیرد یا نمیگیرد؟ مخصوصا آنهایی که با زبان ریاضی آشنا شدند و مأنوس هستند میگوییم این چیست؟ آبگل است یا آب است؟ میگوییم 50 درصد آب است، 50 درصد گل است. همه هم ساکت میشوند. قانع هم میشوند. مقصود من این است که وقتی ما اختلاط را دخالت میدهیم، چون شک به عنوان واقعی مجهول نیست، شکی نداریم، آبش آب است، خاکش هم خاک است.
شاگرد: اینجا ما نسبت به خاک ساکت باشیم و بگوییم این آب است. چه اشکالی دارید؟
استاد: اشتباه دارید میکنید، خاکش که آب نیست!
شاگرد: آب که هست، حالا خاک هم در آن هست کاری نداریم، آب هست.
استاد: خود آب مضاف از غیر آب با آن قاطی شده است. ما هیچ آب مضافی نداریم که از خود آب، مضاف باشد. مصداق خالص آب، مضاف باشد، نداریم. چیزهای دیگر داخلش آمده است. آب هندوانه آبش روشن است. چیزهای دیگری هم که از دل زمین، از کود و سایر مواردی که در زمین است آمده در هندوانه هم هست جداست. مثلا قندی که الان در آن هست. قند، آب نیست، شیرینی آب هندوانه را بتوانید از آب هندوانه جدا بکنید، سرخیهایش را، الیافی که ریز و درشت داشته باشد اینها هیچ کدامش آب نیست. حتی بتوانید آن چیزی که در گلاب باعث بو هست از آن تخلیه کنید چه میشود؟ آب. کما این که گلاب مدتی ماند، میرود، خودش از آن متصاعد میشود. ذرات آن چیزی که رایحه دارد میرود و گلاب بیبو میشود. همین طوری کسی نمیفهمد.
شاگرد: فرمایش شما با آن جایی که امتزاج به یک جایی میرسد که عرفا شیء ثالثی میشود، منافاتی ندارد؟ یعنی عرفا به جایی میرسد که نه آب است، نه خاک.
برو به 0:26:21
استاد: حالا همین جا این فعلا مقدمه بود، بله من آن را قبول دارم. همین که ایشان گفتند گل نگو، همین نکته بود.
شاگرد: در آن مثال یک فردی که هم عالم است. هم جاهل است. نسبت به خیلی چیزها جاهل است. نسبت به بعضی چیزها هم عالم است. چطور به آن عالم میگویند و هیچ شکی هم در آن ندارند یا حتی در آن علم خاص هم نسبت به خیلی چیزها جاهل هست. این هم همین طوری است. آن هم واقعا کسی آب بگوید هیچ اشکالی ندارد. یعنی آن امتزاج مانعی برای صدق عنوان بر آن موضوع خارجی نیست.
استاد: آن چیزی که شما میگویید صدق میکند الان همین که میگویید هنوز آب است حالا گل را بیشتر کنید، ذره به ذره داریم اضافه میکنیم.
شاگرد: گل میشود، باز دوباره عنوان ..
استاد: نه، هنوز گل نشده، یک ذره اندازه نیم میلی متر میریزید، میشود یا نمیشود؟ یعنی یک دفعه گِل میشود؟! بعد دوباره یک ذره دیگر خاک میریزید، میشود یا نمیشود؟ پارادوکس خرمن همین بود. در پارادوکس خرمن، اول یک گندم اینجا میگذاشت، میگفت یک گندم دیگر اگر روی آن بگذارید خرمن است؟! نه. اصطلاح آن بحث، روا پذیری بود. خب حالا سه تا گندم میکنید، خرمن شد؟ نه. شد هزارتا خرمن… در یکی یکی آمده.
شاگرد: یک مرجع تشخیص دارد، یک عرفی هست.
استاد: همین مرجع تشخیصش هست که همه را میکشد. مرجع تشخیصش کیست؟ کدام مرجع تشخیص است که وقتی به یک عددی رسید بگوید عدد بعدی را نگذار؟ میبینید گندمها خیلی زیاد شد، میگویید عدد بعدی را نگذار، خب یک دانه گندم چیزی نیست، بگذارم یا نگذارم فرقی نمیکند. لذا صد تا خرمن هم روی هم میشود اما با یکی یکی؛ کی به خرمن رسیدیم؟ مشکل همین است که مرز مغشوشی که میگفتیم یک جاهایی میرسیم … ما کم کم هم جلو میرویم، میگفتید تا حالا که آب است معلوم است که آب است، یک کمی آب اضافه کردید. حالا حاضر هستید بگویید یا نه؟ این دفعه میبینید کم کم ساکت میشود، حالا گِل است یا نیست؟ میگوید گِل نیست، یعنی صدق گل روشن نیست، این را مرز مغشوش میگوییم.
اتفاقا مغشوش یعنی هر دو تا با همدیگر … درهم و دینار مغشوش یعنی چه؟ یعنی یک خرده طلا است. یک خرده مس است. غشّ یعنی همین. اساسا مغشوش این است که چند تا طبیعت دست به دست هم دادند این مرز را درست کردند. شما اگر یک طبیعت داشتید مرز مغشوش نداشتید.
سایه و نیم سایه کجا دارید؟ آن وقتی که نور به صورت خطی قطع نمیشود. به صورت غیر خطی قطع میشود. نیمسایه میشود که سایه اصیل و نیم سایه. همه مشکلات سر همین است. این الان مبنای حرف بود که خواستم بگویم فعلا با دو تا مقدمه جلو رفتیم؛ یک مقدمه این که مصداق معدّ این است که آن معنای سادهای که فرض گرفتیم … بحث ما در چه مفاهیمی بود؟ مفاهیمی که عرف عام میبیند جزء ندارد، مفهوم بدون جزء است. مصداق معدّ است آن را میآورد.
الان شما آن قدر خاک که یک مصداق دیگری است به آن مصداق قبلی اضافه کردید که آن مصداق آب در ضمن خاک، إعدادش را خوب نمیتواند انجام بدهد. آینه نیست. آب معمولی آینه است. تا میبینید میگویید آب، اما آبی که با این همه خاک مخلوط شده آن مرآتیت و آن إعدادیتش برای احضار آب … اصلا شک یعنی همین. پس ما در مفهوم آب که شک نداریم، دقیقا منشأ شک ما اختلاط معدّ است، مصداقی که معدّ احضار مفهوم است.
چون با غیر خودش مخلوط شده و به سادگی نمیتواند به آن آب بگوید، من چطور یاد آب بیفتم؟ آب را در این نمیتوانم ببینم. چرا؟ چون با غیر خودش مخلوط شده است. عالم را نسبت به غلبه، عالم میگوییم اما همان چیزی را که نمیداند، به آن عالم نمیگوییم، به حساب غلبه آن طرفی که مرحوم آقای شریعت گفته بودند حسابش بکنید، یک طور دیگری میشود.
آقای شریعت از مراجع بزرگ بودند فرموده بودند من اگر جهلهایم را زیر پایم بگذارم، سرم به عرش میخورد. عالم اند؟ از بزرگان علماء هستند، اگر این تعبیر را بیاورید که کسی جهلش را زیر پایش بگذارد، سرش به عرش میخورد. این خیلی در جهل قوی است. دیگر به او نمیشود عالم بگویند. از دو طرف داریم نگاه میکنیم. حاج آقا میفرمودند که آقا بالای منبر بود، روی عرش و کله منبر نشسته بود، منبر بلندی هم بود، داشت صحبت میکرد. یک کسی از این پایین سوالی از او پرسید گفت نمیدانم، گفت تو که نمیدانی پس چرا رفتی این قدر بالا نشستی؟ گفت من اندازه علمم بالا رفتم. اگر اندازه جهلم بالا میرفتم باید خیلی بالاتر میرفتم. خب این علم و جهل آن هم همین طور است. نسبت به یک متوقعی است.
برو به 0:32:09
الان رسیدیم به اینجا که عرف برای مرکب یک اسم جدیدی میگذارد. «الاحکام تدور مدار الاسماء» شارع فرموده من در یک شرایطی «وَحل» میخواهم، مثلا در «وَحل» سجده کن، فرض گرفتیم یک امری دارد که متعلقش «وحل» است، «وحل» چیست؟ حالا مثل آب است یا نه؟ مفهوم بسیط است یا نیست؟ مفهوم بسیط نیست، «وحل» یعنی آبگِل یعنی طوری است که عرف میدانند باید آب را بردارید با یکی دیگر مخلوط کنید که او پدید بیاید، ترکّب در آن روشن است. اگر دو تا مصداق دست به دست هم دادند یک عنوان جدید پدید آمد.
در این عنوان جدید شک در صدق میکنیم؟ بله. یعنی باز خود گل یک محدودهای دارد که وقتی شما میبینید قطعا یاد گل میافتید میگویید گل است. اما یک محدودههایی باز مرز مغشوش دارد. یعنی غلبه با آب باشد حاضر نیستید بگویید گل است. اگر غلبه آن قدر با خاک باشد که خیلی سفت است میگویید این که گل نیست، این خاکی است که یک خرده آب رویش ریختند. اینها مرزهای مغشوشی است که میتواند شک را پدید بیاورد. بنابراین آن چیزی که من میخواهم عرض کنم این است که شبهه صدقیه مصبّ شک در نفسِ انطباق و إعداد است. شیخ هم که فرمودند واقعا یک شبههای برای خودش است. یعنی چیزی که سبب شک ما میشود، مصداق نیست. چون هیچی از مصداق برای ما مجهول نیست. نه مفهوم است چون هیچی از مفهوم هم برای ما مبهم نیست.
گفتم گِرم آبش همه معلوم است. مفهوم آب هم که روشن است. پس شک ما در چیست؟ شک ما از درجه اختلاط این دو تا و اعدادش است. اگر یکی کم مخلوط شده غلبه با آن یکی است. شما میگویید آن غالب صدق میکند یعنی باز دارد إعدادش را انجام میدهد، اگر اختلاط زیاد است، محتاج ثالث و امثال اینها هستی، نه! این جاست که میگویید شک در صدق دارید، درست هم هست یعنی نه جهل در موضوع خارجی است، نه جهل در مفهوم است. جهل در ارتباط این دو تا واضح است. دقیقا وزن خاک و آبی که معلوم کردید معلوم است، چه مجهولی است؟ چشم شما هم که ضعیف نیست، دارید دقیقا این آب را میبینید، یعنی حتی از حیث مبصَر بودن این آب را هیچ مشکلی ندارید، این آب است.
نمیگویید من چشمم بد میبیند. چشم دقیق است و خوب است. من چرا این را تاکید میکنم؟ برای این که در شبهه مصداقیه شما هیچ جهلی نسبت به آن چیز خارجی ندارید. مفهوم آب و گل هم روشن است. در آب و گل هم که شک ندارید. الان در ارتباط این مصداق با آن مفهوم شک دارید که به آن صدق میگوییم. آیا این معدّ برای آن مفهوم میشود؟ من این را ببینم به تنهایی به یاد او میافتم؟ آیا آن منطبق بر آن میشود یا نه؟ پس در صدق شک داریم، نه در صادق یا مصداق، در هیچ کدام از صادق و مصداق شما شک ندارید، چون واضحِ واضح است. ذرهای جهل در کار شما نیست.
شاگرد: نمیشود این را به خود مفهوم برگرداند؟ مثلا عرف آمده برای مرکب یک لفظی مثل وحل را در نظر گرفته، اگر من میدانستم آن حیثی که در اینجا مدنظر عرف بوده تا چه حد از قاطی شدن خاک در آب باعث میشده که «وحل» را به کار ببرد، اگر من این را در این حد کامل باز شده میدیدم شک نمیکردم.
شاگرد2: هیچ وقت عرف همچین مفاهیمی ندارد مثل چاقو کشیده باشد …
شاگرد: من یک حیثی از مفهوم را به صورت کاملا واضح و چارچوب …
استاد: وقتی واضع آب را وضع کرده گفته حالا یک خرده نمک هم در آب بود، من وضع کردم اما دیگر خیلی شور نشود، واقعا این طوری وضع کرده؟ آب یعنی آب. پس شما از معنا …
شاگرد: ولی نزد عرف معفوّ است.
استاد: پس برای مصداق است. شما در مفهوم آب هیچ سعهای نمیبینید. یک مفهوم روشن واضح است، مصداقش هم … آبی هم که واقعا آب است شما هیچ ابهامی ندارید. واقعا آب است. صحبت سر این است که با چیز دیگری مخلوطش میکنید، این اختلاط را وضع چه اندازه اجازه میدهد؟ شما میفرمایید یک جایی هست واضع قید میکند میگوید من این جمله مرکب را میگویم شما جایش الف بگذارید، میگوید آب خالص صد در صد را الف گذاشتم، حالا اگر یک ذره نمک هم در آن بیاید، دیگر الف نخواهد بود.
برو به 0:37:36
شاگرد: با این اوصاف اصلا در اینجا هیچ آبی پیدا نمیکنید.
استاد: آب مقطر هست.
شاگرد: در فضای طبیعی به این شکلی که ما میبینیم معمولا املاح دارد.
استاد: آن آب معلومی که آب است یعنی از عناصر دیگری که لفظ دارد مخلوط او نیست، مثل خاک و امثال چیزهایی که نزد ما اسم دارد مخلوط این نیست.
شاگرد: شارع شبهه را کلا از بین میبرد یا این که …
استاد: حالا این که باید چه کار کنیم آن حرف دیگری است، من فعلا جا بیندازیم، با آن توضیحی که امروز عرض کردم حالا تفصیل مثالهایش را عرض میکنم. آن بزنگاه عرض من را توضیح بدهم که شبهه صدقیه اصلا جایش آن جایی است که به هیچ وجه در علقه وضعیه و در مفهومی که به ازای مدلول تصوری لفظی داریم ما هیچ مشکلی نداریم. به هیچ وجه در مصداق خارجی که اطلاعاتی ما نسبت به او داریم، هیچی مجهول نداریم. فقط چیزی که مجهول داریم در اعداد و صدق است.
در این که این مفهوم بر آن منطبق میشود یا نه؟ خب حالا شبهه را میتوانیم حل کنیم یا نه؟ ما میتوانیم مواضعة کنیم. دقیقا میتوانیم با گسترش زبان این شبهات را حل کنیم یعنی ما میگوییم اگر تا 30 درصد خاک آمد، هنوز آب است، اصلا به آن آب میگوییم، اگر 70 درصد گل شد، گِل میگوییم، اگر 50 – 50 شد یک لفظ دیگری میگوییم. دیگر آب هم نمیگوییم یا میگوییم. وقتی اختلاط مبنای کار ما شد، میتوانیم درصد بندی کنیم و بلکه از ابتدا ده چیز را مخلوط کنیم. یعنی از ابتدا شروع میکنیم 10 تا طبیعی را که مصداق خالص دارد با همدیگر شروع میکنیم ترکیب میکنیم، میگوییم 100 درصد کل اگر مثلا 10 درصدش این است … عقاقیر که در طب میگویند همین طوری هستند. از عقاقیر هر مرکب و معجونی یک اسمی دارد. این اسم ثالثی است که برای آن ترکیب خاص با اندازه خاص گفته میشود. منافاتی ندارد با این که ما بیایم این شک در صدق را به وسیله گسترش زبان منسجمش کنیم. برای درجه درجه اینها اسم بگذاریم. مثلا رنگ را ببینید قرمز و سرخ و آبی و … شما میتوانید لغتی باشید که کل رنگها چهارتا واژه داشته باشد. بعد میگویید آبی، آبی آسمانی، آبیِ … مجبور هستید به یک چیزی بزنید مثلا آدرس بدهید به آبی آسمانی.
برو به 0:40:40
شاگرد: پس رنگهای مختلف هم با چیزهایی سرو کارشان زیاد میشود برای انواع و اقسامش چیز میکنند مثلا الان شتر انواع و اقسام دارد ما هیچ کدام …
استاد: اصلا نیاز نداریم. در آن کسانی که خاستگاهشان در قالیبافی باشد، دقائق رنگها را … بعدا میبینید رنگهای ترکیبی از بین میرود برای هر رنگ خاصی با دقت تفاوت یک لفظ میگذارند. وقتی میگذارند راحت هستند و این شبهه صدقی که ما میگوییم دیگر پیش نمیآید به خاطر این که اسم گذاشتند. بنابراین شبهه صدقیه را با توسعه زبان در حد نیاز برطرف کنیم. حالا آن جایی که نشده شارع چه کار میکند؟ ان شاء الله این را برای شنبه بررسی میکنیم.
شاگرد: لزومی ندارد که بحث در مفاهیم بسیطه باشد.
استاد: بله، من میخواستم بحث خوب روشن شود. در مرکبات هم میآید دو جور است. خود مفهومیه چند نوع دارد؛ گاهی اوقات خود ماهیت سعه و ضیق دارد. ولی فعلا روی بساطت تاکید کردم. برای این که جا بگیرد که با فرض قطعی این که نه مفهوم ابهام دارد و نه در مصداق جهلی داریم. ولی در عین حال شبهه برقرار میشود از کجا میآید؟ یعنی مرز مغشوش و ابهام و بزنگاه مرز مغشوش محور این شبهه صدقیه است.
والحمدلله رب العالمین
تگ: شیخ حسین حلی، العناوین المشترکة فی ابواب الفقه، فرائد الاصول، شبه مفهومیه، شبهه حکمیه، شبهه مصداقیه، شبهه موضوعیه، شبهه صدقیه، مرز مغشوش، ابهام، مواضعة، بسائط، مرکبات، وضع، الاحکام تدور، مدار الاسماء، رساله ابهام، شبه صدق خرمن، آقای شریعت، زبان شناسی، مفهوم شناسی، آنتولوی، عرف شناسی
[1] فرائد الأصول، ج3، ص: 301
[2] سورة مائدة آیة6، سورة نساء آیة43
دیدگاهتان را بنویسید