1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(۴۴)- بررسی مصب شک در شبهات موضوعیه

درس فقه(۴۴)- بررسی مصب شک در شبهات موضوعیه

مقصودیه، صدقیه و مفهومیه، راه کار حل شبهه در شبهات فوق
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=18595
  • |
  • بازدید : 10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

تاریخچه شبهه صدقیه                    

آقایان دیروز برای این اقسام شبهه افاده فرمودند و فرمودند که در اصول این‎ها را دیدند. اصول را نگاه نکرده بودم. در جامع فقه دیده بودم که فقط کلام مرحوم آقای آقا شیخ عبدالنبی عراقی را در معالم زلفی که شرح عروه هست، عرض کردم. در اصول هم فرمودند. نگاه کردم و روی حساب عنوان شبهه صدقیه درست است. اول کتابی که از نظر تاریخی آمده کتاب مرحوم آقای شیخ حسین حلی است که از اساتید نجف بودند و الان هم شاگردانشان هستند. کتاب‎های خوبی دارند که در جامع فقه هم آمده است. آن وقت ایشان در کتابشان مطرح کردند ولی اگر کتاب ایشان را نگاه بکنید شرح عبارات استادشان مرحوم نائینی در فوائد الاصول است ولذا اصل مطلب را قبل از ایشان مرحوم نائینی در فوائد الاصول جلد 4 صفحه 581 فرمودند.

 مرحوم نائینی هم معلوم است که اتخاذش از کلمات شیخ انصاری رضوان الله علیهم بوده که توضیح می‌دهند و دیروز عرض کردم که ما وقتی یک تقسیم علمی انجام می‎دهیم که فوائد علمی داشته باشد. و در فوائد الاصول مرحوم نائینی از این کتاب برمی‎آید که ایشان بر این تقسیم‎بندی فایده متفرع فرمودند. فرمودند اگر شبهه صدقیه باشد رجوع به عرف جایز است. اگر شبهه مصداقیه باشد، رجوع به عرف جایز نیست. بسیار خوب! این یک ثمره علمی خیلی خوب است که ما این تفاوت را باید بگذاریم که در موارد شبهات صدقیه، مراجعه به عرف جایز است بلکه مثلا برای حل شبهه لازم است اما در شبهه مصداقیه نه؛ حالا اگر خواستید مراجعه می‎کنید و آن جا تفصیلش را می‎بینید.

رجوع شبهه صدقیه به شبهه مفهومیه در نظر شیخ حسین حلی

عرض کنم که مرحوم آقا شیخ حسین حلی در ادامه اشکال می‎کنند یعنی ایشان نمی‎پذیرند که ما شبهه صدقیه داشته باشیم و این را به همان شبهه مفهومیه برمی‎گردانند، اصل اشکال این است که من تا اشکال ایشان را خواندم قدر آن مباحثه دیروز و مباحثه پارسال ما که در جزوه ابهام بود، معلوم می‎شود که چقدر نیاز است که برای حل خوب این بحث‎ها روی آن‎ها بحث بشود.

ایشان فرمودند که یعنی چه که می‎گویید مفهوم روشن است، صدقش مشکوک است، در مصداق مشکلی نداریم، در این آبی که خاک ریختید کجایش برای ما مشکوک است؟ آب روشن است، خاک هم رویش ریختید، مثل این که نمی‎دانم این خمر است یا نیست، ما جهل به خصوصیتی فیزیکی خارج آن داریم. خصوصیات خود مصداق برای ما مجهول است. اما آن چیزی که در خارج است ذره‎ای خصوصیاتش ابهام ندارد. همه‎اش را می‎توانیم قسم بخوریم. شما چند گرم خاک در این آب ریختید، این کجایش مبهم است؟ پس شک شما در انطباق عنوان آب مطلق بر اوست. وقتی این طوری است، در چنین فضایی شما می‎گویید که مفهوم آب روشن است، اگر مفهوم آب روشن است، مصداق هم روشن است پس یعنی چه شک در انطباق  دارید؟ ایشان فرمودند معقول نیست. خب پس چطور شبهه صدقیه را درست کنیم و حال آن که می‎بینیم در خارج هست؟

فرمودند آن چیزی که می‎گویید مفهوم است، مفهوم ارتکازی است. می‎گوید آب یک چیز ارتکازی دارد، آن در ذهنش بالاجمال اتفاق می‎افتد. وضوح اجمالی دارد اما همان وضوح اجمالی وقتی در مصداق می‎آید خصوصیاتش روشن است. وقتی می‎آیید آن ارتکاز را بر بعضی افراد منطبق کنید به شک می‎افتید یعنی آن مفهوم ارتکازی بالتفصیل برای او روشن نیست. چون اگر روشن باشد وقتی این مصداق را می‎بیند یا قاطع هست به این که صادق است، یا قاطع است که صحت سلب بر آن صادق است. اگر شک می‎کند پس معلوم است عیب زیر سر مفهوم است. مفهوم نزد خودش بالتفصیل مردد بین اقل و اکثر است. پس اشکال ایشان بر این است، پس صدقیه نداریم. و حال آن که ظاهرا داریم.

شاگرد: یعنی الان چطوری صدقیه نداریم؟ ایشان در واقع دو تا می‎کنند، حکماً یکی می‎شود.

استاد: اول می‎گویند اگر مفهوم واضح باشد معقول نیست. بعد می‎گویند پس آن جایی که شبهه صدقیه می‎بینیم و خود عرف هم متحیر می‎شود کاشف از این است که شبهه مفهومیه است. یعنی خود مفهوم نزد عرف مردد است یعنی به مفهومیه برمی‎گرداند و لذا می‎گویند ثبوتا دو تا شبهه بیشتر نداریم، یا مفهومیه است یا مصداقیه است.

 

برو به 0:05:30

تا اندازه‎ای که دیروز بحث کردیم، الان هم عرض می‎کنم خیال می‎کنیم آن 4 نوع شبهه‎ای که دیروز گفتیم همه‎اش خوب است. شبهاتی هستند که واقعا از هم دیگر جدا هستند. مصبّ شک ما انطباق باشد، فرق می‎کند با آن جایی که مفهوم واضح باشد. و در آثار خودمان هم می‎فهمیم.

شبهه مفهومیه؛ مصب شک، اجمال در مفهوم

حالا من با آن 4 تا بحث دیروز مثال بزنم؛ شما به آیه شریفه می‎رسید می‎گویید: «فتیمموا صعیدا طیبا[1]». صعید یعنی چه؟ آیا مطلق وجه الارض است؟ شامل حجر و این‎ها هم می‎شود؟ یا خصوص تراب است؟ همین که به شک افتادید، فطرتاً چه کار می‎کنید؟ می‎روید سراغ قفسه و لسان العرب را برمی‎دارید. اصلا یک چیز مبهمی نیست، به آیه رسیدید ولی نمی‎دانید صعید چیست؟ خب بروم در لغت ببینم یعنی شبهه مفهومیه است. مفهوم موضوع له صعید معلوم نیست. شما می‎گویید با مراجعه به عرف و متخصص  می‌روید حلش کنید. این خیلی روشن است.

شبهه مصداقیه، مصبّ شک؛ خصوصیات خارجی

یک وقتی شبهه مصداقیه است، من نمی‎دانم الان این چیست. من نمی‎دانم در این کاسه ترشح کرد، نجس شد یا نه؟ شبهه مصداقیه خیلی روشن است. یک خصوصیتی از چیز خارجی، مجهول است و من آن را نمی‎دانم. قطره آب در آن افتاد؟ مثلا در تاریکی نگاه به یک چیزی می‎کنم آیا این واقعا خمر است؟ یا همین طوری نگاه می‎کنم نمی‎فهمم؛ ابهام من، جهل من، مصبّش دقیقا خود شیء خارجی است. اگر همه خصوصیاتش را بدانم راحت هستم. چون نمی‎دانم، شبهه مصداقیه دارم. این هم یک جور دیگر.

شبهه مقصودیه، مصبّ شک؛ مراد جدی شارع

دیروز عرض کردم در شبهه مقصودیه، متکلم علاوه بر مفاهیم واضح که در لغت و لسان العرب می‎بینید. مدلول تصدیقی در کلام خودش تعبیه می‎کند یعنی از الفاظ لسان العرب استفاده می‎کند و برای مقصود خودش با قرائن به کار می‌برد. لذاست که وقتی شارع فرموده «الماء إذا غیّر النجس طعمه»، «غیّر» در لغت است. مبهم هم نیست اما کسی که می‎خواهد انشای نجاست بکند و بگوید این تغییر کرده، یک مدلول تصدیقی ورای مدلول تصوری «غیّر» در لسان دارد. این شبهه مقصودیه می‎شود. نباید با مفهومیه قاطی بکنیم. حالا آن خصوص خفقة و خفقتان آن روز من هم عرض کردم که شبهه دارد فقط بر مبنای مرحوم مظفر گفتم. اما تغیّر ما خیلی روشن است؛ چرا روشن است؟ اگر در این تغیر تدقیق کنید. -چرا روشن است؟- در تغیر شما هیچ چیز مجهول ندارید، نه در این که تغیر یعنی چه، مجهول ندارید. در این که الان قطعا تغیر حسی نیست. شاید این هم قسم می‎خورید که تغیر حسی نیست. در این که به اندازه‎ای هست که «لو کان حسیا لغیّر» این هم قسم می‎خورید. پس شما شبهه‎ای ندارید. یعنی از حیث مصداق، از حیث مفهوم لغوی همه چیز روشن است. فقط نمی‎دانید آن مناطی که شارع نجاست را بر آن متفرع کرده چیست؟ مقصودش همان تغیر حسی در کتاب بوده؟ یا آن مناطی که منظور نظر شارع بوده در مدلول تصدیقی کلام او، شامل تغیر تقدیری هم هست؟

تناسب حکم و موضوع با قرائن خارجی؛ رافع شبهه مقصودیه

شاگرد: پس مدلول تصوری کلام شارع هم قطعا تغیر حسی است یا این که همان جا متعلق تغیر معلوم نیست.

استاد: تناسب حکم و موضوع در مدلول تصوری دو تا بحث داشت. تناسب حکم و موضوع فی حدنفسه در قرائن داخلیه مدلول تصوری همین است. یعنی یک کلامی از دل سنگ هم دربیاید در اندرون خودش به عنوان قرائن لفظیه داخلیه تناسب حکم و موضوع باز محفوظ می‎ماند. اما یک قرائن تناسب حکم و موضوعی داریم بیرون از صرف قرائن داخلیه مدلول تصوری، آن‎ها است که این‌جا حرف می‎زند. یعنی شارع آمده می‎خواهد بگوید نجس است. پرهیز کنید، قذارتی برای این می‎آید. این‌جا است که می‎بینید مقصود گوینده از این تغییر همان بود که رنگش برگردد؟ یا این که تقدیرا باشد، این‌جا مقصود او بوده؟ مقصود او هست یعنی چه؟ یعنی مدلول تصدیقی مقید؛ «تَغَیّرَ» را با قرینه نمی‎شود حتی مجاز گفت، درست نیست این طور موارد را مجاز بگوییم، باید ببینیم اسمش را چه بگذاریم.

یعنی در یک معنایی که با آن مناط توسعه پیدا می‎کند بدون این که مجاز بشود. ما این‌جا قرینه صارفه  نداریم. استعمال در اعم هم به آن معنا نشده که بگوییم در اعم استعمال شده، در اعم استعمال نشده.

 

برو به 0:10:53

شاگرد: طبق فرمایش حضرتعالی در اصالة التطابق بین مدلول تصوری و مدلول تصدیقی شک می‎کنیم.

استاد: جزاکم الله خیرا؛ همین را می‎خواستم بگویم، وقتی رفتم توضیح بدهم یادم رفت.

فرق شبهه مفهومیه و مقصودیه

ما یک مدلول تصدیقی داریم، در آن شک نداریم و لذا شبهه مفهومیه نیست. اما در این که من همین مدلول تصدیقی را بگیرم و به مراد مدلول تصدیقی متکلمم نسبت بدهم؟ یا این‌جا تناسب حکم و موضوع قرائن خارج و امثال این‎ها به من ایحاء می‎کند که این را فقط نبر. بگو مدلول تصدیقی هر چه هست متکلم هم عینا همین را اراده کرده است. متکلم در مراد خودش بیشتر توسعه داد. حالا چرا؟ چون تغییر لفظی است که عرف به کار می‎برد. شارع هم از آن استفاده کرده اما همین لفظ منفرد است. شارع به کار نبرده، دارد می‎گوید نجاست، قذارت و … همه این‎ها دست به دست هم می‎دهد، خودت باید بفهمی من می‎خواهم بگویم که قذر بر این ماء غلبه پیدا کرد، قذر آمد این را تغییر داد، تغییرش داد یعنی چه؟ این یعنی چشم تو هم  ببیند؟ نه دیگر، آن غلبه‎ای که همان بیشترش هم آمده ولی فعلا رنگ ندارد؟ این طوری است که می‎خواهیم شبهه مقصودیه باشد و لذا در اصول الفقه آن روز خواندم، اول فرمودند «فی مفهوم»، سطر بعدی وقتی خواستند توضیح بدهند گفتند نمی‎دانیم مراد چیست؛ خیال می‎کنید می‎شود بین مفهومیه با مقصودیه تمییز قائل شد.

شاگرد: چطور در مراد جدی شک می‎کنیم و چیزی به نام اصالة الاطلاق و اصالة العموم داریم. در مراد استعمالی که در واقع نه آن مرادی جدی است و نه آن مراد تصوری است. شبهه مقصودیه در این مراد استعمالی است، شبهه مفهومیه می‎فرمایید دلیل مدلولات تصوری است.

دلالت تصوری، تصدیقی، مراد جدی

استاد: یعنی همان طوری هم که در کتاب‎ها فرموده بودند ما یک مدلول تصوری داریم که بر علقه وضعیه متفرع است. یک مدلول استعمالی داریم که با مراد جدی فرق می‎کند. کسی که مثال می‎زند مدلول استعمالی دارد اما مدلول جدی ندارد. الان کسی که می‎گوید «زیدٌ قائمٌ» و دارد مثال می‎زند واقعا قائمٌ را به معنای خودش استعمال کرده اما نمی‎خواهد اخبار کند. یا کسی که شوخی می‎کند، کسی که شوخی می‎کند اگر مراد استعمالی داشته باشد اصلا شوخی او محقق نمی‎شود همه نمی‎خندند. قوام شوخی به این است که مراد استعمال داشته باشد تا همه بخندند. مراد جدی ندارد، اگر مراد جدی بود که دعوایش می‎کردند. بنابراین این‎ها درست است و مراتبی از دلالت محفوظ است. حالا تصدیقی هم که می‎رسید، تصدیقی اولی، ثانیه، گاهی تا عاشره هم رساندید مانعی ندارد. واقعا این طوری است که وقتی جلو می‎روید می‎بینید این دستگاه از عجایب است! و ذهن ما این‎ها را اعمال می‎کند. حالا هنوز اسمش را نبردیم، کم کم…

خب عرض کنم که این برای این سه تا؛ اگر الان دلیلی ذهن شریف شما هست یا بعدا ردش بکنید ما حرفی نداریم. فعلا یک شبهه مقصودیه داریم، یک مفهومیه داریم و یک مصداقیه. حالا در صدقیه می‎آییم.

شاگرد: مقصودیه مثال زیاد دارد، آن جایی که می‎فرمایید خیلی سخت مطلب در می‌آید.

مناط؛ محور انشاء شارع

استاد: هر کجا آن مناط حکم … دیدید می‎گویند تنقیح مناط و الغای خصوصیت؟ آن الغای خصوصیت و تنقیح مناط یک مقداری با هم فرق داشت. الغای خصوصیت یک خصوصیتی بود که شما می‎خواستید آن را بردارید؛ اما این که از دل الغای خصوصیت، آن مناطی که محور انشای شارع است را اصطیاد کنیم که بگوییم مناط حکم این است. این‌جا خیلی موارد در فقه پیش می‎آید. اصلا بین فقها حسابی … مثلا این چیزی که الان همه شنیدید حجاج همه حج می‎روند، می‎گویید چتر بگیرد یا نگیرد؟ یک نحو چیزی می‎گویند آن چیزی که حرام است، «الاستظلال سائراً» این کلمه «سائرا» و «استظلال سائرا» می‎بینید از چیزی است که از مجموعه ادله در آمده است، یعنی فقها از ادله‎ای که بوده در موارد خاص گفتند پس آن چیزی که شارع برایش استظلال را ممنوع کرده مقید به قید سائرا است. و الا یادم نیست که کلمه سائرا در نصی بود یا نبود. از خصوصیات نصوص این سائرا چه می‎شد؟ تنقیح مناط؛ به چه معنا؟ مناط یعنی آن چیزی که میزان حکم شارع است و مناط هم با حکمت فرق داشت و هم با علت. مناط یعنی آن چیزی که برای ترتب حکم میزان قرار گرفته است. در چنین مواردی که شارع یک کلامی به کار می‎برد، می‎خواهیم آن مناط را یعنی آن چیزی که حیث انشای شارع به آن بند است. موضوعی که وقتی دستش بیاورید دیگر هر چه هم این طرف و آن طرف بروید، قیاس نیست؛ چرا؟ چون شارع یک انشاء فرموده، این انشای او هم، این محورش بوده، راحتید دیگر. اصلا قسم می‎خورید من قیاس نکردم، قیاس این است که من از یک انشای شارع، انشای دیگری کشف کنم، نه این که یک انشای شارع را برای خودم جلا بدهم، منقح کنم، آن موضوع اصلی را درک کنم.

شاگرد: مناط یعنی همان موضوع؟

استاد: بله. اتفاقا مناط واقعی تمام الموضوع است، بقیه چیزها همه …البته مقصود از موضوع اگر آن مجموعه شرایط را بگویید، نه. بگوییم مناط تمام الموضوع است، یعنی این آن چیزی است که آن محوریت را ایفا می‎کند. غیر از محور، شروط و موانع باشد مانعی ندارد. تمام الموضوع یعنی تمام الموضوع در محوریت و چیزهای دیگری که در حتی در لسان دلیل هم آمده از باب الغای خصوصیت یا سایر موارد یا از باب صغری بودن و مورد بودن نقش نماینده را دارد ایفا می‎کند.

موطن شک؛‌ معین کننده شبهه مفهومیه یا مقصودیه

شاگرد: پس در واقع این شبهه مقصودیه که فرمودید کارکرد اصلی‎اش این است که برخی از مواردی که فکر می‎کردیم شبهه مفهومیه است. دیگر شبهه مفهومیه حساب نکنیم و الا حقیقتا یک قسم خاصی نیست و الا ما در مراد جدی هم اگر شک کنیم بگوییم یک شبهه جدیه داریم. حالا در مراد استعمالی شک کنیم بگوییم مثلا شبهه مقصودیه داریم. می‎گوییم چون آقایان این تقسیمات را داشتند، این‎ها در مدلولات تصوری نظر داشتند.

 

برو به 0:18:19

استاد: خود آن‎ها که در شبهه مفهومیه، اراده را در کار می‎آورند. مرحوم مظفر اراده متکلم را آوردند، نه صرفا مدلول تصوری. مفهومیه می‎فرمایند اما وقتی مثال می‎زنند، در مثال‎هایشان شبهات مفهومیه کثیره، دوران بین اقل و اکثر. یکی را عدالت می‎گفتند «أکرم العلماء» بعد «لا تکرم الفساق من العلماء» مخصص آمده بود، بعد می‎فهمیدید. حالا شبهه مفهومیه دوران بین اقل و اکثر. «هل مرتکب الصغیرة فاسق؟» شما مدام بگویید اسم این چیست؟ علما مفهومیه می‎گفتند. می‎گفتیم یا نمی‎گفتیم؟

شاگرد: می‎گویند مدلول تصوری فاسق را نمی‎دانند بر کدام صدق می‎کند، شبهه مفهومیه است. نمی‎دانیم فاسق در همان لغت به خصوص مرتکب کبیره می‎گویند یا این که به مرتکب صغیره هم گفته می‎شود؟

استاد: یعنی اگر فرض بگیریم عدالت و فسق عرفی باشد، حقیقت شرعیه نداشته باشد و شارع به عرف عام بفرماید «لا تکرم الفاسق» شبهه مفهومیه است؟

شاگرد: بستگی دارد که ما شبهه‎مان را چطور تبیین کنیم. حالا تلقی ما حداقل این بوده که وقتی فاسق می‎گفتند یعنی الان خود عرف نمی‎داند. مثلا یک عبدی که یک مولایی را عصیان کند، کارهای کوچک هم انجام بدهد. به این فسق گفته می‎شود؟

استاد: همراه شما هستیم. اگر شما می‎گویید عرف نمی‎داند یعنی تا مولا فرموده است «لا تکرم الفساق» می‎روید لسان العرب برمی‎دارید؟ مفهومیه است.

شاگرد: ممکن است همین را طور دیگری تبیین کنید که شبهه دیگری بشود.

استاد: اگر به جای این که سراغ لسان العرب بروید، ارتکاز شما می‎گوید حالا که نمی‎دانی کدامش فاسق است باید سراغ روایات بروم، ببینم در لسان خودشان قبل از این که وضع بشود، فاسق را به چه چیزی اطلاق کردند؟ چرا؟ چون مفهوم لغوی، مفهوم تصوری آن است. اما شارع می‎آید همین لفظ فاسقی که در عرف است با احکام خاص، با ضوابط خاص، با چیزهایی که برای آن قرار می‎دهد، استعمالات خودش را دارد. یعنی مدلول تصدیقی داریم که زائد بر مدلول تصوری عرفی است. اگر قائل به حقیقت شرعیه باشیم این فرمایش شما دیگر درست می‎شود. یعنی ما الان یک موضوع له شرعی داریم. موضوع له شرعی آن را نمی‎دانیم ولی باز همان جا هم مقصودیه فرض دارد که مثلا می‎دانیم موضوع له فاسق شرعا کبیره است اما یک موردی است که الان مخصص ما قرائن طوری است که به شک می‌افتیم که مُذنب به ذنب صغیره را هم بگیرد.

مرجع در شبهات مفهومیه و مقصودیه

خلاصه فرضش هست. چرا؟ چون اراده و مدلول تصدیقی، با مدلول تصوری دوتا است. مصبّ شک ما مهم است. ببینیم الان آن بزنگاه، نه شک‎های سببی و مسببی، آن اولین موطنی که شک من برای آن جا است. به آن جا تعلق می‎گیرد و در آن جا شک دارم و خاستگاه شک آن جا است. این را باید ببینیم. عرض ما این است که چون مفهوم و علقه وضعیه با مدلول تصدیقی و اراده متکلم از یک لفظ دو موطن است و ممکن است ما هر کدام شکمان دقیقا در همان موطن برود و لذا دو نوع است.

اما این که فایده علمی دارد یا نه، فایده دارد. اگر شبهه مفهومیه را به معنای لغت بگیریم، به شارع مراجعه نمی‎کنیم. خودش شبهه موضوعیه است. نه حکمیه. به عمومات هم مراجعه نمی‎کنیم. اصلا کار تفاوت می‎کند. اما در شبهه مقصودیه علی البناء به اصالة العموم و اصالة الاطلاق و امثال این‎ها مراجعه می‎کنیم و خیلی تفاوت می‎کند.

شبهه مفهومیه تصوریه، خودش موضوعیه است و حل کننده ما کتب لغت است اما شبهه مقصودیه حل کننده کتب لغت نیست، اصالة العموم و اطلاق و مراجعه به شارع است.

شاگرد: لزوما این طوری نیست، فرض کنید در تلقی که عرض کردیم اگر خود مفهوم فاسق برای عرف، مثل غنا هست که خیلی معلوم نیست چیست. خود عرف مضطرب باشد و خود شارع هم این عنوان را به کار برده باشد.

استاد: خب این مفهومیه می‎شود وسراغ لغت می‎رویم و این‌جا سراغ عمومات نمی‎توانیم برویم. ثمره عملی آن را می‎خواهم عرض کنم. اگر فسق ناظر به متعارف است که عرف به کار می‎برد و ما شک کنیم، این‌جا اصالة الاطلاق و عموم معنا ندارد، با این که شبهه مفهومیه است، علما در شبهه مفهومیه تمسک به اطلاق را مطرح کرده بودند. ثمره این بحث ما این شد، با این که فسق و عدالت شبهه مفهومیه هست، تمسک به عموم و اطلاق جایش نیست. جایش مراجعه به خبره و کتاب لغت است.

وقتی مقصودیه شد حالا خوب شد و حالا جایش مراجعه به اصالة الاطلاق و عموم و امثال این‎ها است. پس این تقسیم‎بندی ثمره علمی هم دارد. رفتار تفاوت می‎کند.

شاگرد: در تغییر تطبیق می‎فرمایید؟ عام فوقانی مقصودتان است رجوع می‎کنیم؟ در تغییر شک کردیم، حسی را هم می‎گیرد، تقدیری هم می‎گیرد یا نه؟ شکمان هم زائل نشد، در رابطه با روایات مراجعه کردیم، شاهدی پیدا نکردیم.

استاد: اگر ما اصالة العموم را طبق قاعده اصل تطابق مدلول تصوری، با تصدیقی اعمال کردیم، می‎گوییم ظاهر لفظ تطابق مدلول تصدیقی با تصوری است. الا قطعنا به این که زائد بر مدلول تصوری، متکلم اراده زائدی هم کرده است. لذا می‎گوییم طبق ظاهر تطابق تصوری با تصدیقی، این آب پاک است ولو تغیر تقدیری پیدا کرده است.

شاگرد: شبهه مقصودیه در مرحله دلالت تصوری  نبود، در مرحله دلالت تصدیقی بود. خراب کرده بود. یعنی دیگر قدرمتیقن می‎ماند.

استاد: خب ما در تمسک به اصول قانون داریم. اگر ما می‎خواهیم از تطابق مدلول تصوری با تصدیقی فاصله بگیریم باید این فاصله گرفتن و این إسناد این معنای مع الزیادة مدلول تصوری به متکلم، واضح باشد، وقتی نداریم اصل جاری می‌کنیم.

شک در تغیّر ماء شبهه مقصودیه؛ رجوع به عام «کل ماء طاهر»

شاگرد: اصول، تطابق بین مراد استعمالی و مراد جدی است، نه بین مراد تصوری و مراد استعمالی. این‎هایی که شما دارید می‎فرمایید، شبهه مقصودیه هم صرفا این است که در تطابق بین مراد استعمالی با مراد جدی شک می‎کنیم یعنی در واقع در مدلول تصوری با مراد استعمالی شک می‎کنیم، این‌جا که جای وجوب اصالة العموم و این طور چیزها نیست. یعنی در واقع مثله همانی که می‎گویند اگر شک کنیم که آیا حقیقت است یا مجاز است؟ ما شک کنیم یکی گفته «رأیتُ أسدا» خب مدلول تصوری «أسد» واضح است.

 مراد استعمالی را نمی‎دانیم که این شجاع است یا همان حیوان مفترس است، در این‌جا گفتند شما نمی‎توانید به اصالة الحقیقة و آن اصولی که قرار دادند مراجعه کنید. چون آن‎ها برای کشف مراد جدی است. شبهه مقصودیه که حضرتعالی تبیین فرمودید قبل از مراد جدی است. یعنی اگر هم به شارع رجوع می‎کنیم برای این که اصالة التطابق بین مدلول تصوری و مراد استعمالی خراب شده حالا به شارع می‎گوییم ما که از کتب لغت نمی‎توانیم بفهمیم، شما که با عرف حرف نمی‎زنید، خودت بگو که منظورت از این چه بوده؟

 

برو به 0:26:16

استاد: به شرط این که مستقر بشود. اگر مستقر بشود و الا اگر مستقر نشود، اصول لفظیه چه مانعی دارد؟ به عبارت دیگر ما شک می‎کنیم اعم از تقدیری یا حسی است. وقتی این شبهه پیش آمد، خود عرف وقتی نگاه می‎کنند قرینه تناسب حکم و موضوع نسبت به مجموع چیزهایی که متکلم راجع به او دارد صحبت می‎کند، می‎گویند مقصودش مطلق تغیر است. آن وقت اسمش چیست؟ مراجعه به شارع و کلام شارع بود یا مراجعه به کتب لغت بود؟

شاگرد: انگار یک چیزی جایگزین اصالة التطابق بود. یعنی همان طوری که یک سیره‎ای دارند به اصالة تطابق به تناسبات حکم و موضوع.  

استاد: یعنی اصالة الظهور. مقصودمان از ظهور در این‌جا تصدیقی است؛ چه مانعی دارد؟!

شاگرد: یعنی این طوری که شد، حل شد؟

شاگرد2: به چه چیزی مراجعه شد؟ به اصالة الاطلاق مراجعه شد؟ یا به اصالة الظهور؟ شما یک تقدیری را کنار حسی گذاشتید.

استاد: در مثال خصوص متغیر، یک عامی داشتیم و یک مخصصی. می‎خواستیم ببینیم اجمال مخصص سرایت به عام می‎کند یا نه؟ عام چه بود؟ «کل شیء طاهر»، «کل ماء طاهر» مخصص آمده می‌گوید بله آب پاک است «إلا إذا غیّر طعمه» می‎گوییم آیا این مخصصی که «غیّر» فرمود، تغییر حسی است؟ یا اعم از آن است؟ و فرض هم گرفتیم که …

شاگرد: آب کر بود، هر آبی که نبود.

استاد: قلیل که جای خودش؛ فرق نمی‎کند! می‎خواهم بگویم منظور من ناظر به چه بود؟ مخصص ناظر به این بود.

شاگرد: «اذا بلغ الماء قدر کرِّ لم ینجسه شیء إلا إذا غیّر طعمه أو لونه أو ریحه».

در آن یکی، این إلا مخصص است.

استاد: الان اگر در مانحن فیه، شبهه ما مقصودیه شد. یعنی نمی‎دانم مقصود از این مخصص چیست؛ و مستقر شد. اگر ظهور شد که اعم است. اصالة الظهور در مخصص جاری می‎شود. فرض گرفتیم شبهه مستقر شد، این‌جا چه کار می‎کنیم؟ این‌جا سراغ لسان العرب نمی‎رویم حل کنیم. جایش نیست. تمسک می‎کنیم به همان عمومی که گفتیم. اجمال به او سرایت نمی‎کند که «کل ماء طاهر» یا «الکر لا ینجسه …» که عام آن ْآنتآ به فرمایش شما آن بود که «الماء إذا بلغ قدر کرِّ لا ینجسه شیء» به اطلاق این قبلی، آن عامی که اجمالی به آن سرایت نکرد، تمسک می‎کنیم.

شبهه مقصودیه فاقد عام فوقانی؛ رجوع به اصالت التطابق

شاگرد: حساب کنید که عامی نداشته باشیم، اصلا عام نداشته باشیم و در یک چیزی هم شارع ابتداءً گفته باشد، شبهه مقصودیه داشته باشیم، این‌جا به چه چیزی رجوع می‎کنیم؟

استاد: اگر شبهه مفهومیه اصطلاح اصول نشد. چون شبهه اصطلاحی این‌جا بود. اصلا شبهه مفهومیه را جایی می‎گفتند که عام فوقانی داشتیم اما اگر یک جایی ابتداء به ساکن با خود یک عامی برخورد کردیم که شبهه مقصودیه داریم، اگر به حد ظهور رسید، در مراد جدی آن توسعه یا تضییق را اخذ می‎کنیم. اگر نرسید، ما آن اصالة تطابق مفهومی را که در لسان العرب روشن است با مراد متکلم اجرا می‎کنیم. می‎گوییم اصل این است که این، متطابق با آن است و این اصل مراجعه به لغت نیست و یک اصل عقلایی است.

شاگرد: فرض این است که شبهه مستقر شده و الا که شبهه مقصودیه نمی‎شد. اگر شبهه مستقر شده باشد که دیگر این اصالة الاطلاق جاری نمی‌شود.

استاد: می‎دانم مستقر شده. اما با اجرای اصل، حجت به دست می‎آوریم. اصل تطابق مدلول لسان العرب با مراد گوینده.

شاگرد: این همان استصحاب عقلایی بود که فرمودید؟ این اصلی که الان می‎فرمایید شبیه همان که آن بنایی که دارند را با شک بهم نمی‌زنند؟

استاد: نه، تازه با یک کلام مواجه شدیم، بنایی نبوده، الان با یک کلام …

شاگرد: آن معانی که لسان العرب دارد را الان این‌جا شک می‎کنیم. این اصلی هم که می‎فرمایید عقلائی هم هست.

استاد: آن استصحاب این‌جا نیست. این‌جا اصلی است که جوهره‎اش با استصحاب در این‌جا فرق می‎کند. مدلول تصوری یعنی لسان العرب به شما یک علقه وضعیه‎ای را روشن می‎کند. شما نمی‎دانید متکلم همین علقه وضعی را بالدقة همین مثل خودش، ریخت خودش، متکلم او را به کار کرده یا متکلم از این، غیر این معنای علقه وضعیه را مراد ارادی، استعمالی و جدی‌اش -علی انحائه که در بحث ما بنظرم فرق نمی‎کند- اراده کرده است.

شما می‎گویید اگر برای ما روشن شد که مدلول تصوری با تصدیقی فرق دارد، بر اساس اصالة الظهور تصدیقی مشی می‎کنیم و اگر نشد، اصل این است که در محاورات. متکلم وقتی برای ما خلاف معنای علقه لغوی ثابت نشد، اصل این است همین معنای لغوی را اراده کرده است. به یک معنا همانی که خودمان اصالة الحقیقة گفتیم. اصالة الحقیقة یعنی چه؟ یعنی علقه وضعیه را می‎دانیم، شک می‎کنیم در غیر علقه وضعیه استعمال کرده یا نکرده، جوهره اصالة الحقیقة با استصحاب تفاوت دارد.

شاگرد: این‎جا، آن‎جایی هست که دیگر بناگذاری است.

استاد: لذا خدمتشان عرض می‎کنم تحصیل الحجة است.

شاگرد: در جایی که مستقر شده می‎فرمایید یا در جایی که مستقر نشده؟

استاد: اتفاقا اجرای اصل برای جایی است که مستقر بشود، یعنی تحصیل الحجة می‎کنیم، منجز و معذر است.

شاگرد: چرا اصالة التطابق را همان ابتدا جاری نکردید حتی جایی که عام داشته باشیم. خواستید به عام تمسک بکنید، اگر یک بناگذاری عقلایی وجود دارد، شما شبهه‎تان هم مستقر، چرا برای حل شبهه مقصودیه به «کل ماء طاهر» رفتید؟ می‎گفتید یک سیره عقلائی وجود دارد درست است که ما شبهه پیدا کردیم. اما اصالة التطابق این است که مثلا دارد همان تغیر حسی را می‎گوید؟ چرا نیاز بود به آن تمسک کنیم؟

 

برو به 0:32:41

استاد: ما هم همین را گفتیم. یعنی الان شما جایی بردید که عام بالا نباشد. در خود این عام اجرا کردید، همان جا هم دقیقا همان کار را با آن عام بالا دارید انجام می‎دهیم.

تمسک به عموم در آن جا یعنی چه؟ توضیحش بدهید. الان در مخصص، شبهه مقصودیه داریم. به عام اعلی تمسک می‎کنیم. عامِ دسته‎بالایی که «إنّ الماء إذا بلغ کراً لم ینجسه[2]» چه کار داریم می‎کنیم؟ یعنی شبهه که هست، فقط می‎گوییم که چون تغیر محدوده‎اش که در لغت مراجعه می‎کنیم این است، عموم سر جای خودش باقی است یعنی یک …

شاگرد: عملا شما بین مفهومیة …باقی می‌ماند؟

استاد: می‎خواهم بگویم به عام بالا تمسک می‎کنیم، مبنایش چیزی نیست جز همین … مانعة الجمع نشد. چون مخصص آمده حالا دیگر آن قاعده کنار رفته است. چرا؟ چون شبهه داریم. مستقر هم شده ما مُجاز هستیم طبق تطابق قاعده مدلول تصوری به عام دسته‎بالایی تمسک ‎کنیم و این‌جا  شبهه موضوعیه و مفهومیه نیست که سراغ لغت برویم. دقیقا به کلام خود شارع احتجاج می‎کنیم، مثل این که در آن موارد هم باشد.

شاگرد: بین مفهومیه و مقصودیه یک فرق گذاشتیم که اول کجا رجوع می‎کنیم؟ یکی کتاب لغت و یکی روایت؛ بعد هر دو تایش مستقر می‎شود، حل نمی‎شود چه کار می‎کنیم؟  در مفهومیه آقایان می‎گویند به عام فوقانی رجوع بکنید.

استاد: چرا؟

شاگرد: چرای این با آن مقصودیه فرق دارد. در این‌جا می‎گویند سیره هست که عام فوقانی داریم در این‌جا هم شک می‎کنیم، آن عام فوقانی هم زنده هست تا موقعی که این را بگیریم.

استاد: سیره مسبب از چرا هست یعنی یک چرایی داشته که این سیره مستقر شده، ما دنبال همان رمز تحقق سیره هستیم.

شاگرد: من اصلا نمی‎خواهم مخالفتی بکنم، می‎خواهم فقط یک مقدار منقح بشود در موقعی که شبهه می‎ماند الان عملا یک کار کرد، در موقعی که شبهه ماند چه در مفهومیه، چه در مقصودیه‎اش در دو تا به عام فوقانی اخذ کردیم.

استاد: در مفهومیه اخذ نکردیم.

شاگرد: وقتی در مفهومیه شبهه ماند …

استاد: نه! اساس حرف من این بود که وقتی شبهه ما مفهومیه است اصلا تسمک به اصول، اصل اطلاق، عموم اصلا کاری نداریم.

شاگرد: چه کار می‎کنیم؟

استاد: ما وقتی شک داریم به کتب لغت مراجعه می‎کنیم.

شاگرد: واقعا فرضمان مستقر شده است.

استاد: پس شبهه مفهومیه نیست. همین عرض من است.

شاگرد: مستقر شده یعنی لغت هم رفتید نگاه کردید پیدا نکردید.

انواع تمسک به عام در شبهات مفهومیه

استاد: از اول معلوم بشود، شما وقتی می‎بینید «تیمموا صعیدا» نمی‎دانیم صعید مراد است. این مفهومیه می‎شود.

شاگرد: سراغ کتاب لغت می‎رویم باز هم نمی‎فهمیم.

استاد: حالا این‌جا به عموم «صعید» تمسک می‎کنیم؟ معنا دارد؟ به تطابق مدلول تصوری و تصدیقی تمسک می‎کنیم؟

شاگرد: به عام فوقانی.

استاد: کدام عام؟ عام فوقِ «تیمموا صعیدا» چیست؟ این که مخصص نیست.

شاگرد: مثلا در فاسق؛ در جایی که شبهه مستقر شده مشهور می‎گویند به آن سرایت نمی‎کند.

استاد: ما الان در فاسق شبهه مفهومیه فرض گرفتیم. یعنی باید سراغ لغت برویم. فرض هم گرفتیم شارع برای خودش هیچ چیز شرعی ندارد. فقط ناظر به لغت است. الان در لغت مفهومیه ما مستقر شد، چه کار می‎کنیم؟ به عموم تمسک می‎کنیم؟ به عموم قبلی؟

شاگرد: نه دیگر؛ می‎گوییم علما را اکرام کن…

استاد: می‎دانم؛ از چه باب تمسک می‎کنیم؟ از باب این که مراد را به آن عموم قبلی نسبت می‎دهیم. پس ما در عام قبلی شک نداریم. در مخصص شک داریم. فرق این مانحن فیه با مثال قبلی، شما که گفتید از مخصص بیرون ببر، یک شک بدوی فرض بگیر. این خودش یک عام بود. این‌جا الان فرقش این است که شما شک را در مخصص آوردید. در عموم ببرید دوباره الکلام الکلام است اما وقتی در مخصص می‎برید ما چرا به عموم مراجعه می‎کنیم با این که مخصص ما از حیث خود مفهومی …

این از باب این است که آن عموم قبلی مستقر بود. مخصص کار خودش را با مفهوم عرفی که مشکوک است انجام نداده است. به عموم تمسک می‎کنیم هیچ مشکلی هم نداریم. به عبارت دیگر …

شاگرد: ولی اجمالا می‎دانیم یک چیزی از آن خارج شده ولی حالا نمی‎دانیم چیست.

استاد: از تمسک به عموم رفع شبهه مفهومیه نکرد.

شاگرد: پس یعنی با تمسک به عموم در جایی که تخصیص است در شبهه مفهومیه به خاطر آن استقرار بنای عقلاء هست مفهوم درست نمی‎شود ولی در شبهه مقصودیه به همین عموم برای فهم مقصود تمسک می‎کنیم؟

استاد: بله دیگر؛ یعنی می‎گوییم متکلم این را اراده کرده است.

شاگرد: منتها با بنای عقلاء، یعنی باز کاشفیت ندارد، با اصل داریم آن را جلو می‎بریم. یعنی لبّاً الان این دو تا یک چیز شد، در دو تایش در موقعی که شبهات مستقر شده تمسک به عام شده، دو تایش هم به خاطر بنای عقلاء بوده است.

شاگرد2: در شبهه موضوعیه اصلا ما نیازی به عام نداریم.

شاگرد: به عام فوقانی مراجعه می‎کنیم.

شاگرد2: وقتی در شبهه مقصودیه معنای لغوی روشن است، حاج آقا می‎فرمایند که بر همان معنای لغوی حمل می‎کنیم. می‎گوییم اصل این است که … وقتی اصل لفظی داریم، به عموم چه کار داریم؟! بله عموم با این اصل لفظی که این‌جا اجرا کردیم هر دو با هم نتیجه‎ای می‎دهد، این مشکلی ندارد.

 

برو به 0:38:44

شاگرد3: عرض می‎کنم این اصالة التطابق است و در واقع شما در شبهه مقصودیه به آن عام مراجعه نمی‎کنید. که حالا از باب آن اصالة التطابق داریم عمل می‎کنیم، نه به آن عام فوقانی.

استاد: یعنی اصالة التطابق در عام فوقانی اجرا می‎شود، نه در مخصص؟

شاگرد3: بله عام فوقانی را کاری نداریم، عام فوقانی می‎خواهد مثلا فرض کنید در فاسق شبهه‎مان مقصودیه شده است، آن «أکرم العلماء» می‎خواهد مقصود از فاسق را معلوم بکند؟ این که عرفی نیست، قاعدتا می‎گوییم از آن اصالة التطابقی که بین فهم عرف از فاسق است با آن مراد استعمالی که شارع دارد، با آن می‎فهمیم که این‌جا هم ضابط همان چیزی که … درست است ما در مقصود شک داشتیم ولی لابد شارع هم همان چیزی را می‎گوید که مفهوم عرفی آن هست، به آن عام که تمسک … آن عام داشت می‎گفت أکرم العلماء.

استاد: آن اندازه‎ای که ذهن قاصر ما در همان جا می‎آید این است که ما قرار نیست شبهه را حل کنیم، آن روز هم عرض کردم شبهه سنگین می‎شود، شما ببینید الان یک عامی بوده «أکرم العلماء» مخصص آمده «لا تکرم الفاسق من العلماء» که این فاسق ناظر به عرف است و عرف هم خودش مفهوم را نمی‎داند. این‌جا ما چه کار می‎کنیم؟ کتاب لغت که برای ما حل نکرد چون مردد ماندیم، پس شبهه مفهومیه مستقر شد که علی‌ای حال مفهوم را نمی‎دانیم. خب سراغ عام می‎رویم می‎گوییم شارع این را اراده کرده یعنی این  مذنب لذنب صغیره را اراده کرده که اکرام کن. ما با اصل این را نمی‎خواهیم بگوییم.

شاگرد: شبهه مفهومیه‎اش درست شد، مقصودیه را بفرمایید. همین مثال را مقصودیه کنید و آن را بفرمایید. در شبهه مفهومیه ما با بنای عقلاء حالا می‎گوییم حکم این است، مقصودیه را بفرمایید، مفهومیه روشن است.

استاد: فرض می‎گیریم فسق در عرف روشن است -یا مثل تغیّر- اما مراد گوینده روشن نیست و این مستقر می‎شود، فرض هم می‎گیریم ظهور ندارد در … همین اصل تطابق در مخصص اجرا می‎شود، نه در عام. این‌جا چه کار می‎کنیم؟ این‌جا الان خود این مخصص به عنوان چیزی که آمده او را تخصیص بزند، تخصیص او در آن مرحله موسع خودش به عنوان نسبت مراد به او، سر نرسید. اصل تطابق در آن مخصص اجرا شد. خب الان ما چه کار می‎کنیم؟ این‌جا به آن عام تمسک می‎کنیم. نه از باب این که بگوییم کار ما در برود، از باب این که چون مراد معلوم نشد، پس عام را اراده کرده است. یعنی وقتی ما به اصالة العموم بالایی تمسک می‎کنیم، اراده را به متکلم نسبت می‎دهیم به خلاف قبلی که صرفا به خاطر دخول ابتدایی تحت او نظام را بهم نمی‎زدید.

 چون اراده جدی برای ما صاف نشد، ما اصل تطابق را که در مخصص اجرا کردیم اراده «الماء اذا بلغ کراً لم ینجسه شیء» شامل متغیر تقدیری شد. اراده متکلم شامل او شد.

 اما در شبهه مفهومیه که مستقر شد، اراده متکلم را نتوانستیم نسبت بدهیم چون مفهومیه مستقر شده بود. نمی‎توانیم بگوییم اراده کرده. اصلا مفهوم مخصص روشن نشده تا بگوییم اراده کرده است. فقط طبق یک اصل عقلایی پیش رفتیم گفتیم می‎دانیم که عام شامل این هم بود. مخصص یک محدوده‎ای را بیرون کرده و ما دست به آن روال خودمان در عام نمی‎زنیم.

 پس تمسک به عام در اصالة العموم دو وجهه دارد؛ وجهه‎ای که احراز مراد متکلم می‎کند و وجهه‎ای که فقط نمی‎گوید مراد متکلم چه بوده. چرا؟ چون شبهه مفهومیه است، در شبهه مفهومیه مخصص مفهوم نیست، نمی‎توانیم «أراد» بگوییم، اصلا این‌جا «أراد» معنا ندارد، فقط می‎گوییم به عام تمسک می‎کنیم برای این که آن عام یک چیزی را به ما داده و طبق آن جلو می‎رویم، این تفاوت می‎کند.

اما برای حل شبهه چون ریخت شبهه، شبهه موضوعیه است. اگر بخواهد خودش حل بشود به دست کیست؟ به دست لغوی است. چون فرض گرفتیم مفهومیه است، نه این که اگر بخواهد حل بشود به دست شارع باشد. به عبارت دیگر اصالة العموم در شبهه مفهومیه حل شبهه نمی‎کند، تحیر ما را در اسناد از بین می‎برد و ما می‎توانیم به آن احتجاج کنیم، حالا توضیح آن بخش شبهه صدقیه ماند.

شاگرد: مثل قضیه‎ای شده که از مرحوم آقای حکیم نقل کردید یک ماه رمضانی می‎رفتند هر شب نکته جدیدی می‏گفتند شما هم هر وقت این شبهه مقصودیه را می‎گویید ما یک برداشت جدیدی می‎کنیم.

استاد: شاید یک چیز چرت و پرتی ما گفتیم.

شاگرد: شما دقیق می‎گویید، فهم ما بد است.

استاد:  مباحثه برای همین است. در فرمایش مرحوم مظفر ما یک چیزی در ذهنمان بود یادداشت کرده بودم، یک مناسبتی هم که پیش آمد آوردم و حالا ببینیم آن سر برسد یا نرسد. تا آن اندازه‎ای که فعلا توضیحش ممکن بود باز هم رویش تأمل کنید من هم یادم باشد تأمل بکنم. اگر مردود است برویم زیر اصول فقه بنویسیم که دیگران وقتشان بیخود نگذرد.

   الحمدلله رب العالمین

کلید : شیخ حسین حلی، شبهه صدقیه، شبهه حکمیه، شبهه مفهومیه، لغت، عام فوقانی، اصاله التطابق، مراد جدی، دلالت تصدیقیة، دلالت تصوری، دلالت استعمالی، اصالت الظهور، اصل لفظی، شبهه مقصودیة، سعة و ضیق مفهوم، تغیّر حسی، تقدیری، مرحوم مظفر، مرحوم نانئینی، فوائد الاصول، آقا شیخ عبدالنبی عراقی، معالم الزلفی، شیخ انصاری، تناسب حکم و موضوع، قرائن داخلیه، قرائن خارجیه، مصب شک در شبهات حکمیه و موضوعیه، تنفیح مناط،‌مناط‌، مناط و شبهه مقصودیه.

 


 

[1]. النساء، 43

[2]. عوائل الئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیة، ج1، ص76

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است