مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 48
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
قيل: إنه نص عليه أكثر الأصحاب، بل لم يعرف الخلاف فيه إلا من المحكي عن البهائي كما اعترف هو به، قال في حاشية مفتاح الفلاح: «القنوت في الوتر انما هو في الثالثة، و أما الأوليان المسماتان بالشفع فلا قنوت فيهما» و استدل على ذلك بصحيح ابن سنان عن أبي عبد الله (عليه السلام) «القنوت في المغرب في الركعة الثانية، و في العشاء و الغداة مثل ذلك، و في الوتر في الركعة الثالثة» قال: «و هذه الفائدة لم ينبه عليها علماؤنا» و ربما تبعه عليه بعض متأخري المتأخرين، بل عساه يفهم أيضا من مطاوي كلام سيد المدارك. [1]
رسیدیم به این جا که نماز شفع سلام دارد و وارد این بحث شدند که نماز شفع قنوت هم دارد. فقها هم فرمودند که از زمان اولی که فقهاء کتاب مینوشتند هیچ کس نیامده بگوید که نماز دو رکعتیِ شفع قنوت ندارد. آمده آمده آمده تا زمان شیخ بهایی که همه میگویند «کما اعترف هو» خود ایشان هم اعتراف کردند که اصحاب چنین چیزی نمیگفتند اما ایشان به یک روایتی استشهاد کردند که در آن روایت حضرت فرمودند قنوت در سه رکعت وتر، در رکعت سوم است. فرمودند که «بل قيل: إنه نص عليه أكثر الأصحاب،» که نماز شفع قنوت دارد. «بل لم يعرف الخلاف فيه إلا من المحكي عن البهائي كما اعترف هو به، قال في حاشية مفتاح الفلاح» که مفتاح الفلاح برای خودشان است و در کنارش این را حاشیه نوشتند که «القنوت في الوتر انما هو في الثالثة» فقط آن یک رکعت سوم قنوت دارد. «و أما الأوليان المسماتان بالشفع فلا قنوت فيهما» قنوت در آن نیست. چرا شما این را میگویید و اصحاب هم قبل نگفته بودند و متنبه نشده بودند؟ که فرمودند «و هذه الفائدة لم ينبه عليها علماؤنا» بر این که شفع قنوت ندارد تنبیه نکردند. «و استدل على ذلك بصحيح ابن سنان عن أبي عبد الله (عليه السلام) «القنوت في المغرب في الركعة الثانية» روایت صحیحه این است که قنوت در نماز مغرب در رکعت دوم، در نماز عشاء و صبح «و في العشاء و الغداة مثل ذلك، و في الوتر في الركعة الثالثة» قنوت در وتر رکعت سوم است. این روایت صحیحه بود. لذا شیخ بهایی میفرمودند اصحاب چرا به این روایت توجه نکردند و حرفش را نزدند؟ حضرت فرمودند روایت صحیح است و در رکعت سوم باید قنوت بخوانیم. پس در رکعت دومی که برای شفع است قنوت نداریم. این را شیخ بهایی فرمودند.
بعد فرمودند که «بل عساه يفهم أيضا من مطاوي كلام سيد المدارك» که در متفاح الکرامة هم مرحوم آقا سیدجواد فرمودند «سبقه» سید در مدارک. حالا خب معاصر بودند ولی ظاهرا حدود شاید 21 سال بعد از صاحب مدارک شیخ بهایی زنده بودند. شیخ 1030 هستند و صاحب مدارک 1009 هستند. استادشان مقدس اردبیلی نمیدانم نهصد و چند بودند. محقق اردبیلی استاد سید محمد بودند. آنها هم همه با شیخ بهایی معاصر بودند ولی وفات شیخ دیرتر است. سنشان چقدر تفاوتش بوده الان نمیدانم.
خلاصه در مفتاح الکرامة فرمودند که «سبقه» یعنی قبل از شیخ بهایی هم صاحب مدارک هم همین را گفتند که نماز شفع قنوت ندارد. بعد از ایشان هم سبزواری صاحب کفایه و ذخیره این را انتخاب کردند. صاحب حدائق هم میگویند «و الاقوی عندی» من هم همین را میگویم. صاحب حدائق هم گفتند که اقوی همین است که نماز شفع قنوت ندارد. خیلی هم شده است خب اینها که فرمودند پشت سر هم عده ای حسابی قائل به این مطلب شده اند و در حدائق هم که طولش دادند. من یک بخشی از عباراتشان را خواندم اگر خواستید مفصلترش را میخوانیم، اگر نخواستید خودتان مراجعه کنید.
بررسی سند روایت و شخصیت ابن سنان
و ما دلّ من الصحيح لو سلّم صحّته علىٰ ما هو ظاهر في عدمه في ثانية الثلاثة، محمول بقرينة ما مرّ على الموافقة للقائل منهم بالوصل مع ثبوت القنوت في الثالثة، فلا محلّ له في الثانية؛ و لعلّه مراد «البهائي قدس سره» المستند إلى الصحيح المذكور، المحجوج بما نقل عن الإمام الرضا عليه السلام من القنوت في الركعتين، إلّا أن يحمل علىٰ نفي التأكّد الثابت في الركعة الأخيرة. و بالجملة، جميع ما مرّ من الفصل بالتسليم، و القنوت في الثانية و الثالثة، متّحد ثبوتاً و إثباتاً، مشترك في الدليل و المدلول. [2]
حالا حاج آقا چه میفرمایند؟ حاج آقا گفتند که ما گفتیم نماز شفع قنوت دارد میگوییم خب روایت صحیحه که شیخ بهایی گفتند را چه کار میکنید؟ میفرمایند «و ما دلّ من الصحيح لو سلّم صحّته» اگر صحتش تسلیم بشود. مگر چه بوده که میفرمایند «لو سلّم»؟ خب ظاهرا حسین بن سعید است، روایت در تهذیب است. در استبصار عن ابن مسکان است، در تهذیب عن ابن سنان که گفتند یعنی عبدالله. نمیدانم این یعنی را صاحب وسائل گفته بودند یا دیگری یا دیگران؟ خب این مانعی ندارد. عبدالله بن سنان قبول است، همه خوب هستند، حسین بن سعید خوب است، چرا «سلّم» میگویند؟ مرحوم صاحب جواهر هم این را اشاره دارند. «سلّم» حاج آقا را در جلد 7 صفحه 68 جواهر اگر خواستید مراجعه کنید. ایشان گفتند که «على أنه ربما نوقش في سند الخبر المزبور أيضا» سند نه از حیث افراد، از حیث دیگری. این طوری که در تهذیب آمده مشکل ندارد. مشکل این است که خود شیخ همین روایت را در استبصار، روایت کردند «عن فضالة عن ابن مسكان» اما در تهذیب «و هو لا يروي عنه» یعنی فضالة از ابن مسکان روایت نمیکند. در تهذیب فضالة عن ابن سنان نقل میکند. ابن سنان هم اسم نبرده که عن عبدالله بن سنان است، احتمال دارد محمد بن سنان باشد. اگر تصریح به عبدالله بن سنان بود، بله اما آن که اسم نبرده در تهذیب هم مشکل پیدا میشود. در استبصار فضالة عن ابن مسکان است و حال آن که او از او روایت ندارد و در تهذیب عن ابن سنان است که تصریح به عبدالله نیست. «و إن كان المنساق منه عبد الله إلا أنه يحتمل كونه محمدا» محمد بن سنان «باعتبار أنه لم يصرح به فيه.» پس سند مشکل دارد.
برو به 0:06:39
شاگرد: فضالة میتواند هم از عبدالله بن سنان و هم از محمد بن سنان نقل کند؟ یعنی محمد و عبدالله هر دو معاصر هستند؟ یا از جهت طبقه فضالة از محمد بن سنان نمیتواند نقل کند؟
استاد: از ابن سنان، یک محمد بن سنان داریم که آنی که اصلی است روایتش از امام رضاست.
شاگرد: فضالة میتواند از او نقل بکند؟
استاد: از اصحاب امام صادق بله. یعنی گیری نداریم که فضالة از عبدالله بن سنان که خوب است و ثقه هست نقل بکند. اما میگویند از چه کسی نقل نکرده؟ نه این که نتواند. این جا نکرده است. و این استبصار کأنّه میخواهند بگویند روایت متفردی است. الان هم مشغول بودم مواردش را میدیدم وقت گذشت که حالا بیشتر روی سند این کار کردن خیلی خوب است. صاحب جواهر این طور میگویند «بأنه رواه في الاستبصار عن فضالة عن ابن مسكان، و هو لا يروي عنه،» چرا لا یروی؟ چه مانعی ندارد که فضالة از ابن مسکان نقل کند؟ مشکلی ندارد. شاید بخواهند بگویند لا یروی یعنی از نظر عمل خارجی، نه صرفاً زماناً جایی از او نقل نکرده است. خب این تک میشود و در تهذیب هم که اصلا این نیست. به جای ابن مسکان، ابن سنان است. سنانش هم که معلوم نیست عبدالله است یا نه.
شاگرد: سوالم این است که آن عبدالله بن سنان ثقه است؟
استاد: بله.
شاگرد: محمد بن سنان تضعیف شده است؟
استاد: محمد بن سنانِ تضعیف شده هم این نیست، از اصحاب امام صادق نیست. محمد بن سنانِ تضعیفشده معروف از اصحاب امام رضاست اما خود محمد بن سنانی که از امام صادق نقل میکند خیلی در روایات آمده است. آن هم کم نیست. این است که گفتند این محمد بن سنان مجهول است. شما فرمودید برادر آن است؟
شاگرد: دو تا داداشی عبدالله و محمد دارند.
استاد: این جا از آن بردارها هستند؟
شاگرد: سوال کردم.
استاد: من هم داشتم این را میدیدیم که وقت رفت. ان شاء الله دوباره به تفصیل میبینیم.
در معجم رجال الحدیث محمد بن سنانی که بعد میآید و تضعیفش کردند و بعدیها تقویتش کردند خود محمد بن سنان ظاهرا یکی از روات مظلومین نسبت به توثیق است.
شاگرد: مثل سهل بن زیاد.
استاد: سهل بن زیاد که سید بحرالعلوم فرمودند «و الامر فیه غیر سهل». سهل خودش سهل است اما امر در او سهل نیست.
شاگرد: محمد بن سنان چه روایات عالی در معارف نقل میکند! روایات از آن طرف هم در جلالت قدرشان دارد.
استاد: بله. یعنی آدم بعضی وقتها به اطمینان میرسد که این تضعیفها یا از ناحیه معصوم است که خودشان گفتند، زمانهایی بوده که ما نمیدانیم چه خبرهایی بوده است. به اندک حرفی مثل آب خوردن میکشتند. آن زمانها را که ما گیری نداریم اما بعدش علمایی که گذشته بود و این طوری تضعیف کردند گاهی اوقات آدم مطمئن میشود که این مظلوم واقع شده است که این طوری که برای او گفتند نیست.
خلاصه آن محمد به سنانی که معروف به تضعیف است و این حرفهای کذّاب و وضّاع برایش هست، از این چیزهایی که برایش گفتند «ضعیفٌ فی الغایة»؛ نمی دانم تعبیر نجاشی این بود؟ که فقط ضعیفٌ به تنهایی را نگفتند. خب نجاشی هم رأس مخروط علم رجال هستند درجلالت رای ولی این طور تعبیری برای ابن سنان دارند.
برو به 0:10:39
شاگرد: «ضعیفٌ جداً لا یعوّل علیه»
استاد: آن محمد بن سنان، این نیست.
شاگرد: برعکس محمد بن سنان کلی روایت از عبدالله بن مسکان دارد.
استاد: خود محمد از او دارد، نه این که عبدالله بن مسکان از او دارد. لذا عرض کردم او از اصحاب امام رضاست. همانی است که روایتش هم دارد حاج آقا هم نقل میکردند که دیگری آمد به امام رضا عرض کرد که این یک روایاتی فلان و فلان نقل کرده، حضرت فرمودند که او را و تو را لعنت کند، بنظرم سه تا را لعنت کردند که حاج آقا در کلامشان دو تا را میگفتند. بعد میگوید هنوز بیرون نرفته بود و سر کوچه نرسیده بود که یا فردا نشده بود که وفات کردند. ولی خود محمد بن سنان سالها زنده بود. معلوم میشد لعن او را گرفت «وقع فی موقعه» آن یکی را نگرفت. چیزی را داشت نقل میکرد که … ولی خب حضرت وقتی مطلب را دارند میگویند، میگویند آن کسی که مستحق است میگیرد وآن کسی که مستحق نیست نمی گیرد. نمیدانم در کَشی هست یا در نجاشی. این هم روایت خیلی جالبی است که حضرت لعن کردند و او را گرفت و او را نگرفت. این هم از روایاتی است که دالّ بر خوب بودن ابن سنان است. لذا اگر این در روایت ما عبدالله باشد صحیح بودنش گیری ندارد که صاحب جواهر هم فرمودند منساق اوست اما داریم. من در نرمافزار هم زدم در کتابها تکرار میشود فعلا حدود بالای 50 تا بود که فضالة عن محمد بن سنان …
شاگرد: آن که فضالة دارد. وسائل که اتفاقا …
استاد: ببخشید! محمد بن سنان عن ابی عبدالله. من دنبال این بودم که ببینم محمد بن سنان خودش چقدر از حضرت دارد. شاید بالای 50 تا شد. ان شاء الله دنبالش را میگیریم.
پس حاج آقا این که فرمودند «لو سلّم صحته» نمیخواهند روی فرض این بگیرند که حسین عن فضالة عن ابن سنان، روی این فرض صحیح است، حاج آقا در این موردش مشکلی ندارد، «لو سلّم صحته» یعنی «لو سلّم صحته من العلة» علة غیر از عدم توثیق است. سند اگر این باشد هیچی اما خب سند در استبصار آن طور، خود عبدالله تصریح نشده است، سند مشتمل بر علة است، از این باب غیر صحیح میشود.
شاگرد: آن وقت محمد بن سنان از امام صادق علیهالسلام میفرمایید؟
استاد: بله روایت ما هم همین است.
شاگرد: خب این که ما یک محمد بن سنان مطلق داریم که ظاهرا در وسائل دو تا روایت دارد. یکی محمد بن سنان ظاهری داریم که …
استاد: همانی که از اصحاب امام رضاست؟
شاگرد: ظاهرا همین است.
استاد: او که از امام صادق نقل نمیکند. خودش است؟
شاگرد: محمد بن سنان ظاهری همان «امامیٌ مختلفٌ فیه» است که بحثش شده است.
استاد: در نرمافزار رجال دارید میبینید؟
شاگرد: بله. از اصحاب امام رضا ع در رجال شیخ طوسی …
استاد: آن را گفتند، همان را شاید مرحوم آقای خویی در معجم الرجال دارند که بعضی ها محمد بن سنان را اشتباه کردند به شیخ نسبت دادند که «ذکر الشیخ فی رجاله أنّ محمد بن سنان من اصحاب الصادق» آقای خویی میفرمایند اشتباه کردند. «عنه» در «یروی عنه» به مرویّ عنه غیر امام میخورده، آنها به خیالشان رسیده که به امام صادق میخورد.
شاگرد: آن وقت محمد بن سنان کثیر الروایة این است که 1462 تا روایت در وسائل دارد که فقط 3 تا از امام صادق است. دیگر محمد بن سنان کثیر الروایة نداریم، محمد بن سنان داریم یک روایت، 5 روایت دارد.
استاد: محمد بن سنان عن ابی عبدالله علیهالسلام سه تا است؟
شاگرد: بله 3 تا.
استاد: در این نبود. در جامع فقه ظاهرا بود که این طوری عبارتی … فرصت نکردم که مواردش را به تفصیل ببینم.
شاگرد: لذا خود این مضعّف میشود که این جا منظور ازابن سنان همان عبدالله باشد.
استاد: صاحب جواهر هم گفتند. گفتند «و ان ابن سنان و إن كان المنساق منه عبد الله إلا أنه يحتمل كونه محمدا» و محمد هم به عنوان این که از امام صادق نقل بکند صاف نیست، توثیق و اینهایش معلق است. لذا صحتش روی این نقلی که احتمالی که محمد باشد دیگر نمیتوانیم بگوییم صحیح است.
شاگرد: فضالة از ابن مسکان هم چند تا روایت دارد. درست است از ابن سنان خیلی روایت دارد. درصد گیری وسائل را باز کردیم 5 درصد روایاتی که از فضالة هست که هزار و دویست و خوردهای در وسائل هست، 70 تا از ابن سنان هست، منتها از ابن مسکان در وسائل 5 تا هست.
برو به 0:16:42
استاد: در وسائل گاهی مکرر است. یک سند را در چند جا به مناسبت میآورند. همین 50 تا هم من نگاه نکردم گاهی 50 تا برمیگردد و همین سه تایی که ایشان گفتند میشود. چون در کتابها تکرار شده است. ببینید سه تا چهار تا مورد روایت هست یا ممکن است همان یک روایت استبصار است، سه چهار جا آمده است؟
شاگرد: فکر کنم دو تا هست، برگشتش به دو روایت هست.
استاد: دو تا روایت فضالة از ابن مسکان.
شاگرد: چون که سندهایش چیز است انگار همهاش دو تا سند هست.
استاد: خب اگر این دو تا هم نظیر استبصار باشد احتمال تصحیف نسخه هست که فضالة عن ابن سنان که زیاد دارد باشد. همینی که صاحب جواهر فرمودند «لا یروی عنه» که این دو جا هم مسکان، تصحیفِ سنان باشد. حالا باز هم نیاز بیشتر به کار دارد که ان شاء الله توفیق باشد نگاه کنیم.
پس لذا حاج آقا فرمودند «و ما دلّ من الصحيح لو سلّم صحّته علىٰ ما هو ظاهر في عدمه» یعنی عدم قنوت «في ثانية الثلاثة» رکعت دوم سه رکعت وتر که رکعت دوم شفع میشود. این روایت صحیح «محمول بقرينة ما مرّ على الموافقة للقائل منهم بالوصل» حضرت برای این که با سنیها موافقت کنند، آنهایی که مثل ابوحنیفه قائل به وصل هستند، برای موافقت با آنها گفتند «مع ثبوت القنوت فی الثالثة» اسم دوم را دیگر نیاوردند. میدانیم هم در سوم هست خب برای موافقت با آنها فقط اسم این را بردند. دومی را اسم نبردند برای این که ایهام بکند که این سه رکعت به هم وصل هستند. «فلا محلّ له في الثانية؛» پس محلی برای قنوت در رکعت دوم نیست. طبق این صحیح که میخواستند موافقت با آنها بکنند. «و لعلّه مراد «البهائي قدس سره»» یعنی این معنایی که ما برای روایت گفتیم. چرا؟ ظاهر حرف بهایی این نیست. این که فرمودند «لعلّه» یعنی اگر بخواهیم بگوییم که شیخ بهایی هم نخواستند یک حرفی بزنند که از روز اول تا حالا اصحاب نگفتند، همه میگفتند شفع قنوت دارد حالا شما میگویید یک روایت داریم که میگوید قنوت ندارد، اصحاب هم نگفتند و ندارند؟ میگویند «لعلّه» یعنی شیخ نمیخواستند بگویند قنوت ندارد. «لعلّ» میخواستند بگویند که یعنی این شفع از آنهایی است که روایت محمول بر این بوده است اما خود شیخ بهایی ظاهر عبارتشان این بود که «القنوت في الوتر انما هو في الثالثة» إنّما هو ظاهرش این است که فقط در سوم. اما انما هو یعنی در شفع نیست؟
شاگرد: بعدش هم تصریح است «و أما الأولیان»
استاد: «و أما الأوليان المسماتان بالشفع فلا قنوت فيهما» در جواهر در استدلالشان که میگویند این روایت دلالت بر حرف ایشان دارد یا ندارد خیلی حرف زدند. تا پایین صفحه بعضیهایش وجوهی هست که خودشان هم نپذیرفتند اما بعضی وجوهش، وجوه خوبی است اما این که حرف شیخ بهایی آیا محتمل هست که ایشان …
«و لعلّه مراد «البهائي قدس سره» المستنِد إلى الصحيح المذكور» ایشان به خاطر این صحیح مذکور آن حرف را زدند.
شاگرد: خود این روایت را که آدم میبیند ظهور واقعا خوبی دارد برای این که در شفع قنوت ندارد. منتها حالا باید بین این روایت و روایتهای دیگری که به نحو عموم میگفتند … و الا خود این روایت الان در مقام حصر است یعنی یک نوعی دارد حصر میکند. میگویند مغرب رکعت دوم، در نمازهای دیگر رکعت دوم اما در وتر رکعت سوم.
استاد: یعنی در رکعت سوم نیز! چرا؟ به خاطر این که این همه روایات دیگر هست که «القنوت فی کل صلاة عند الرکعة الثانیة» خب آنها هست و با ضمیمه آنها کأنه میخواهند بگویند این هم نیست. نمیدانم در کدام عبارات مرحوم آقای خویی بود. ایشان که دستهبندی کرده بودند گفتند این صحیح اصلا برای آن دستهبندی روایات قنوت است. سنیها در نمازهای جهریهشان به خصوص صبح میخوانند میگویند این روایت اصلا برای موافقت با سنیهاست. حضرت اسم ظهر و عصر نبردند، اسم عشاء هم که برده شد یعنی نمازهای جهریه. در تمام نمازهای جهریه قنوت را حضرت ثابت کردند. بعد «و فی الوتر فی الرکعة الثالثة» یعنی رکعت ثالثة فقط؟ دوم نه؟ یا رکعت ثالثه نیست؟ دو رکعت شفعش که قنوت را میخوانیم، ثالثه هم هست. این یکی از وجوه است که صاحب جواهر چند تا وجه دیگر هم گفتند. منظور این که این «لعلّه مراد البهائی» میخواهیم ببینیم حاج آقا میخواهند بگویند مراد شیخ بهایی این ظاهر عبارتشان را یک طوری تأویل کنند یا «لعل» را …
این کلمه «لعلّ» ایشان را باید بیشتر تأمل کنیم که حاج آقا میخواهند با روایت شیخ بهایی چه کار بکنند؟ عبارت شیخ خیلی روشن است. «لعلّ» بردار نیست که روی فرضی که ایشان میگویند حمل کنیم. آخر ایشان فرمودند که محملش این است که میخواهند تقیه کنند، حضرت میخواهند موافقت با عامّه بکنند، اسم ثالثة بردند. لازمهاش هم این است که روی این مبنای تقیه دوم نباشد. «لعله مراد البهائی» باز هم روی «لعلّ» فرمایش ایشان بیشتر تأمل میکنیم.
برو به 0:23:24
خبر رجاء بن الضحاك عن الرضا (عليه السلام) «انه كان يقنت في الثانية من الشفع قبل الركوع، قال: فإذا سلم قام فصلى ركعة الوتر- إلى أن قال-: و قنت قبل الركوع و بعد القراءة، و يقول في قنوته» [3]
«المحجوج بما نقل عن الإمام الرضا عليه السلام» این روایت همان روایت که بود؟ رجاءٍ بن ضحاک بود که قبلا صحبتش شد که سند روایت صحیح نبود اما از قدیم تا حالا بر طبقش عمل صورت گرفته بود، همه فقهاء از غیبت صغری تا حالا این روایت را عمل میکردند و کتب فقهی از مضامین این روایت پر شده است که فتوا دادند لذا ضعفش مشکلی ندارد. بنظرم همین جا صاحب حدائق که میگویند نماز شفع قنوت ندارد، میگویند همین روایت ضعیفه است، روایت ضعیف را چطور ما بیاییم طبقش بگوییم که شفع قنوت دارد لذا خودشان میگویند شفع قنوت ندارد. ولی این سند این روایت ضعیف است، باشد، مورد عمل بوده به چه عملی! خیلی مفصل که همراه امام رضا سلاماللهعلیه در سفر بوده، خصوصیات کارهای حضرت را نقل کرده است، تصریحا میگوید که «إنّه علیهالسلام کان یقنت فی الثانیة من الشفع قبل الرکوع قال: فإذا سلم قام فصلى ركعة الوتر- إلى أن قال-: و قنت قبل الركوع و بعد القراءة، و يقول في قنوته» روایت مفصل است. حاج آقا روایت را قبول دارند. میفرمایند «المحجوج» یعنی این روایت صحیحه که میگویند ظاهرش این است که شفع قنوت ندارد محجوج است یعنی مغلوب میشود و مورد احتجاج به مقابلش قرار میگیرد «بما نقل عن الإمام الرضا عليه السلام من القنوت في الركعتين» یعنی حضرت هم در رکعت دوم شفع خواندند، هم در ثالثه وتر خواندند که رکعت وتر بعدش بود.
«من القنوت فی الرکعتین إلّا أن يحمل علىٰ نفي التأكّد الثابت في الركعة الأخيرة.» الثابت وصف تأکد است. یعنی آن تأکدی که در رکعت ثالثه هست در رکعت ثانیه نیست. «یحمل» روایت صحیحهای که شیخ بهایی به آن استناد کردند. میبینید عبارت ایشان تا این جا واضح است، مشکلی ندارد. فقط «لعلّ» ماند. این که فرمودند «لعلّه مراد البهائی» با این عبارت خیلی واضح شیخ که «أمّا الأولیان المسماتان بالشفع فلا قنوت فيهما» قنوت در آن نیست یعنی «فلا قنوتَ» به آن تأکد در وتر؟ خلاف ظاهر عبارت است و بلکه بیش از ظهور. یا «إنما هو فی الثالثة» خب این «إنما فی الثالثة» یعنی ایضا؟ روایت با عبارت شیخ خیلی فرق دارد. عبارت شیخ تنصیص دارد خیلی ظهور قوی دارد در همین که در شفع نباید قنوت بگیرد اما روایت این طور نیست. لذا گفتم در جواهر نگاه بکنید چندین وجه گفتند که بعضی وجههایش هم خوب است.
یکی از وجوه که فرمودند این بود که «أو لبيان أن الركعة الثالثة صلاة مستقلة عن الأولين مفصولة عنهما» چند تا وجه آوردند.
شاگرد: یک وجهی در مباحثه مطرح شد که با توجه به این که در این روایت به وتر گفته شده که در رکعت سوم خوانده بشود با توجه به بحثهای قبل … امثال شما و دوستان چند بار حالا چون وصل را نپذیرفتند یک طور جلو آمدند. وقتی ما وصل را میپذیریم شاید حضرت ناظر به نماز شفع و وتری بودند که با هم خوانده میشود یعنی اگر قرار است به صورت متصل خوانده شود خب قنوتت را آن وقت بخوان ولی اگر قرار است مفصولة خوانده شود خب آن که هر نماز دو رکعتی قنوت دارد، همان مطلقات و همان عمومات شفع را میگیرد، همان طوری که نماز شب 4 رکعت است، چهار تا 2 رکعتی شب را میگیرد.این احتمال را شاید بشود مطرح کرد که حضرت در سومی فرمودند یعنی در یک سه رکعتی مثل نماز مغرب دو تا قنوت خوانده نمیشود.
استاد:چرا نشود؟ صاحب جواهر میگویند اتفاقا حرف دیگرانی که گفتند در نماز سه تا قنوت در شفع و وتر است بهتر از حرف شیخ بهایی است که میگویند یکی بیشتر نیست و به این صحیحه میگویند شفع ندارد.
شاگرد: یک وقت ما دلیل داریم که فرمودند باشد خب هیچی دیگر. منتها این جا که خلاصه خیلی هم …
استاد: فرمودند «و بالجملة لا ينبغي التأمل في ضعف ذلك» یعنی حرف شیخ. بعد فرمودند «بل احتمال زيادة القنوتات- على أن تكون ثلاثة في الثلاث ركعات» یکی رکعت دوم شفع، یکی رکعت سوم در وتر قبل از رکوع، یکی هم بعد از رکوع. ایشان فرمودند این احتمال «كما حكي عن تصريح جماعة كثيرة به منهم المصنف في المعتبر، أو اثنان منهما في ثانية الشفع، أحدهما قبل الركوع، و الآخر بعد الركوع، و الثالث في الركعة الثالثة كما عساه في بالي عن بعض الناس-» این «أقرب من احتمال النقيصة» که حرف شیخ بهایی بود.
شاگرد: احتمال این که بگوییم شاید مراد حضرت زمان امتثال بوده که اگر متصل میخوانیم سه رکعتی میشد.
استاد: خب نماز سه رکعتی نزد متشرعه خیلی نامعهود است که سه رکعت نماز بخوانند، رکعت دومی قنوت نگیرند، سومی قنوت بگیرند. انصافش این است که خیلی دور از ذهن است. میگویند سه رکعت بخوان، رکعت دومی که میدانید مانوستان هست قنوت نخوان، رکعت سوم بخوان. این فرمایش ایشان که فرمودند دالّ بر این است که مفصول هست و شما در رکعت مفصول بخوان، خیال میکنید این احتمالی است که خیلی خوب به ذهن میآید. این یکی از محتملات این روایت بود که صاحب جواهر فرمودند.
وتر سه تا نماز، در سومیاش هم نیز هست. یا به عبارت تأکد که تأکد هم خوب است. میدانید چرا؟ به خاطر این که خود نماز شب هم از آنهایی است که به عنوان استحباب بلند خوانده میشود. نافله لیل که بلند خوانده میشود خودِ یکی از مراتبِ فضیلتش در نماز جهری است. خب حالا آن وتر آخر شب هم که یک رکعتی است تصریح میخواهد که آن سه رکعتی که میخوانیم رکعت دومش که خودت بدانی جهر است … اما رکعت سومش نیز هست یعنی آن جا موطن تاکید بوده بر این که بگویند قنوت دارد اما این که بگوییم سه رکعت را پشت سر هم بخوان، دومی را نخوان، سومی را بخوان. این خلاف ارتکاز خود کسانی است که انس با …
شاگرد: این که روشن بوده خب در مغرب هم ممکن است بگوییم روشن بوده است یعنی همین را می خواستند… عشاء و صبح هم … در روایت هم مغرب گفته شده، هم عشاء، هم صبح.
استاد: چون مغرب و اینها موصول بوده روشن بوده همینی که شما میفرمایید. اما در شفع و وتر چون مفصول بوده حضرت صریحا گفتند در آن دو رکعتش که خواندی ثالثه اش هم قنوت دارد. «أو لبيان أن الركعة الثالثة صلاة مستقلة عن الأولين مفصولة عنهما» این «لبیان» حرف بدی نیست. چند تا احتمال را فرمودند. این احتمالش از آنهایی است که خیال میکنید به ذهن بد نیاید. حالا باز هم سند و هم دلالت را مراجعه بفرمایید.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و اله الطیبین الطاهرین
[1] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 67
[2] بهجة الفقیه، ص: 15
[3] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 66 – 67