1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(۴٧)- شبهه صدقیه

درس فقه(۴٧)- شبهه صدقیه

تشکیک در مفاهیم،‌ بررسی مبادی ارتکازی استظهار
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=18604
  • |
  • بازدید : 10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

شبهه مفهومیه، مصداقیه، مقصودیه، صدقیه

بحث اقسام شبهات فعلا تا این‌جا این طوری به نظر می‎آید که چهار نوع شبهه داریم که آن محل دقیقی که شک به آن تعلق می‎گیرد و خاستگاه شک هست، 4 موطنِ جداست و این‎ها به همدیگر برنمی‎گردد.

یکی شبهه مفهومیه بود که به علقه وضعیه برمی‎گشت و به معنا و سعه و ضیق معنا مربوط می‎شد.

 یکی شبهه مصداقیه بود که به جهل ما در مصداق خارجی برمی‎گشت. یک جهلی داشتیم و یک چیزی از مصداق برای ما روشن نبود.

یکی شبهه مقصودیه بود که متکلم از آن علقه وضعیه چه چیزی را اراده کرده است؟ می‎خواهم دل متکلم را کشف کنم. مراد او را کشف کنم، واقعا متکلم در اصدار کلام نقش ایفا می‎کند به نحوی که ما می‎توانیم در محدوده الفاظ و دلالت‎ها هیچ شکی نداشته باشیم اما در دلِ او و مراد او که پشتوانه اصدار است شک بکنیم. نباید بگوییم که این‎ها به او برمی‎گردد.

 یکی هم شبهه صدقیه بود که با آن مثالی که عرض کردم روشن می‎شد که می‎شود مفهوم روشن باشد؛ هیچ جهلی هم در خصوصیات مصداق نداریم ولی چون مصداق آن حالت إعدادش برای تداعی معنا در اثر اختلاطش با غیر خودش، کم شده شک می‎کنیم که او بر این صدق می‎کند یا نمی‎کند. این 4 تایی بود که صبحتش شد.

 شبهه مفهومیه

حالا آن چیزی که بیشتر کار داشتیم شبهه مفهومیه بود که رد شدیم. شبهه مفهومیه یعنی خود مفهوم مبهم است. خود مفهوم مبهم است یعنی چه؟ یعنی چه  که در کلام شارع مقدس یک جمله می‎آید مفهومش مبهم باشد. ابهام مفهوم بماهو مفهوم هم فروض متعددی دارد و باید در مورد آن حرف زد. مثلا روشن‎ترین آن دوران مفهوم بین اقل و اکثر است. یک مفهومی است در کتاب لغت که یک قدر متیقن دارد و یک سعه وسیع‎تری هم برای آن گفته شده است، همین صعید این قدر در کلمات دور می‎زند یکی‎اش همین است.

برای متباینین صعید را نمی‎گوییم. نمی‎گوییم صعید برای تراب است یا برای سنگ است. اگر بگوییم صعید برای سنگ -حجر- است یا برای تراب، این متباینین می‎شود اما اقل و اکثر است؛ آیا برای خصوص تراب است یا مطلق وجه الارض است که سنگ و این‎ها را هم می‎گیرد؟

شبهه صدقیه

 این‌جا الان مواردی می‎رسد که هر کدامش را بگوییم، شک می‎کنیم. تراب بگوییم به یک تراب‎هایی می‎رسیم که واقعا شبیه خاک است یا خاک نیست و در اصل صدق تراب بر آن شک می‎کنیم با این که خاک مفهوم مبهمی نیست و مثل آب اجزاء هم ندارد اما در این که این خاک هست یا نیست شک می‎کنیم.

شک ناشی از شدت و ضعف در مفهوم

چرا؟ مفهوم تراب مبهم است؟ چرا شک می‎کنیم؟ کما این که اگر صعید مطلق وجه الارض باشد یعنی سنگ و خاک و همه این‎ها باشد در محدوده سنگ‎ها یک جایی می‎رسیم شک می‎کنیم. مثلا آن‎هایی که معدن قطعی است مثل طلا و مس آن‌ها ‌را در اصطلاح معدن می‎گوییم. مس و طلا و آهن قطعا معدن است و زمین نیست. سنگ و شن و سنگ کوه هم قطعا وجه الارض هست. حالا فرض می‎گیریم عقیق و فیروزه هم قطعا معدن است آن هم مشکلی نیست. اما یک سنگ‎هایی می‎رسیم مثل سنگ مرمر شک می‎کنیم که این واقعا وجه الارض است یا واقعا معدن است؟ الان این صدق به خاطر چیست؟ به خاطر شبهه در تطابق است؟ این شبهه در صدقیه است یا شبهه مفهومیه است؟

شاگرد: طبیعتا صدقیه است.

استاد: بله. اول ما باید مفهوم را بررسی کنیم. چند جور می‎شود. چیزی که الان ما در ذهنمان هست این است که غیر از مفهوم که تردیدش بین متباینین باشد به عنوان مثال، در روایت فقاع آمده است. فرض بگیرید به کتاب یا به عرف مراجعه می‎کنید مردد بین متباینین شد. یک عده می‎گویند فقاع این است. از فلان چیز و فلان خصوصیات است. آن یکی می‎گوید آن یکی است. خب این شبهه مفهومیه بین المتباینین است که مجمل می‎شود. اما شبهه مفهومیه بین اقل و اکثر یک محدوده‎ای دارد و خوب است. که به اقل و اکثرش می‎گیریم.

 اما یک شبهه صدقیه پیدا می‎کند که با همان فرض اکثر، باز هم صدق دارد یا با فرض اقل در همان اقلش شک داریم. این‌جا آیا یک طور دیگری از شکی که منشأش خود مفهوم باشد ممکن نیست؟ آن هم شدت و ضعف باشد که دیروز هم اشاره‎‎ای کردم.

 

برو به 0:05:48

تشکیک در نور

ما مفاهیمی داریم که اقل و اکثر نیست. این طور نیست که بگوییم صعید خصوص تراب است یا مطلق وجه الارض است که اقل و اکثر باشد. بلکه مفاهیمی است که در ذات خودشان قابل شدت و ضعف هستند مثل نور؛ نور قابل شدت و ضعف است و شدت و ضعفش از اختلاط با غیر خودش پدید نمی‎آید.اگر می‎‎گفتید سایه خالص، نیم سایه، آن مانعی ندارد می‎گویید نیم سایه یعنی مخلوطی از سایه، بسیار خوب آن درست بود. اما نور شدید و ضعیف را گمان نمی‎کنم کسی بگوید که نور ضعیف یک خرده با تاریکی قاطی شده است. شک نداریم؛ نور شدید، نور شدید است. نور ضعیف هم نور است و ظلمت قاطی آن نشده است. فی نوریتة ضعیف است. ما به الاشتراک و ما به الامتیاز عین هم هستند. زمان هم همین طور است؛ قبل و بعد از هم امتیاز دارند اما در نفس خود زمان امتیازشان هست.

 در این طور موارد چه بگوییم؟ مثلا اگر شارع بفرماید یک نور جلوی تو باشد مثلا مکروه است نماز بخوانید -واژه نور آمده-. الان نور شدت و ضعف دارد کدام از شبهات برای آن می‎آید؟ نور ضعیف می‎شود تا جایی که دیگر می‎گوییم این واقعا نور است؟ نماز بخوانیم یا نخوانیم؟ شبهه‎ای که می‎گوییم واقعا این نور است یا نه، چه چیزی سببش شده؟ شک در صدق داریم؟ یا شک از ناحیه مفهوم است؟ نور ضعیفی که شک می‎کنیم که نور هست یا نیست؛ مثل نور یک فسفری,  تسبیحی، یا کرم شب تابی، اسم این نور است یا نه؟ «الظاهر لذاته و المظهر لغیره»؛ این که نمی‎تواند جایی را روشن کند، خودش فقط خودش را نشان می‎دهد، آیا نور حتما باید مظهر غیر هم باشد و همه جا را روشن کند یا نه؟

 البته ظاهرا این تسبیح را نزدیک چیزی ببرید پیدا است. مظهر لغیره هم هست علاوه بر این که مقصود از مظهر غیر همان دانه تسبیح است. غیر آن تسبیح است. نه خودِ خودش، این معلوم است. این نوری که از او می‎آید خودش ظاهر است. مظهر غیرش هم هست، غیر یعنی همان دانه تسبیح. نه این که غیر یعنی انگشت را نزدیکش ببری و بخواهید انگشتتان را ببینید. غیر یعنی خود همان دانه، تعریفی که از نور می‎گویند این است. علی‌ای حال حالا این نور صدق می‎کند یا نه؟ مکروه است جلوی چنین تسبیحی بایستیم؟ می‎گویند به طرف نور نماز نخوانید، یک نور بسیار ضعیفی که در شب تاب است؛ می‎گیرد یا نمی‎گیرد؟

شدت و ضعف در تعدد

اگر بگوییم شک نمی‎کنیم، واضح است که انسان شک می‎کند. منشأ شک ما چیست؟ اگر بگویید از اختلاط یک چیزی با چیز دیگری پدید آمده این جا، جا ندارد. چرا؟ چون قرار شد نور ضعیف نور باشد نه این که از اختلاط با چیز دیگر باشد. در همین تموجش مثلا تعدد از همین مفاهیم است. هزار، متعدد است یا نیست؟ متعدد است. 10 هم متعدد است. یک تریلیون و میلیون هم متعدد است. تعدد و کثرتش یک طور است؟ نه! خود کثرت در مراتب عدد، در نفس تعدد بالا می‎رود. 1000 تعدد دارد. 100 هم تعدد دارد ولی 100 تعددش با عدم تعدد قاطی نشده که کمتر باشد. در این‌جا هم «ما به الاشتراک عین ما به الامتیاز» است. این‎ها مثال‎های روشنی است؛ 1000 خیلی بیشتر از 100 است اما نه  این که خیلی بیشتر یعنی 100 با عدم تعدد جمع شده است بلکه او تعددش بیشتر است. آن عدمِ هزار، آن عدم با چیزی مخلوط خارجی نشده، صرف نبودِ آن نسبت به آن هست. در این مفاهیم ما چه کار کنیم؟

بناء عقلاء بر عدم تمسک به اطلاق مفهوم عند الشک در اصل مفهوم

این چیزی که من عرض می‎کنم به عنوان یک قاعده است که ما باید خیالمان راحت باشد. به محض این که شک برای ما آمد حالا به هر کدام از این انواع باشد، در این‌جا ما از محدوده خود آن مشکوکی که در آن شک داریم، دستمان از ناحیه دلیل کوتاه می‎شود. ما شک می‎کنیم این‌جا هست یا نیست؟ ما نمی‎توانیم با شک در صدق، شک در انطباق مفهوم به خاطر خودِ مفهوم یا مراد متکلم جلو برویم. در این ناحیه وقتی ما شک کردیم در محدوده خود او نمی‎توانیم صرفا با شک جلو برویم. این را شارع به ما فرموده؛ تأییدات و شواهدی دارد که بنای عقلاء  و امثال این‎ها هست و مشکلی ندارد.

 

برو به 0:11:27

عدم مطلق سرایت اجمال مخصص به عام

بنابراین اگر یک عامی داریم مثل أکرم العلماء که در محدوده خود عام، اگر ما چنین شکوکی برایمان پیش بیاید، مشکوکِ ما هرگز آن عام شاملش نخواهد بود یا نمی‎توانیم در آن محدوده شک به آن عام تمسک کنیم؛ به گمانم این خیلی واضح است. مخصص هم همین طور است. مخصص می‎آید، مفهوم مخصص ابهام دارد. خب وقتی مخصص ابهام دارد در آن محدوده شکش، خود آن مخصص برای خودش هیچ کاری نمی‎تواند بکند، محدوده شک از او بیرون است مگر از ناحیه دیگری کمک برایش بیاید که بتواند ثابت بکند یا نکند، خودش به عنوان «أنّه دلیل لفظیٌ نشکُّ» در این که این مشکوک تحت او هست یا نیست. خودش برای خودش نمی‎تواند کار بکند. مشی ما بر این‌ها ‌باید علی الیقین باشد.

این اصل کار است. این اصل خیلی مهمی است. خب بنابراین آن چیزی که در بحث ما مهم بود و مطرح کردیم که حالا بعضی مثال‎هایش هم عرض می‎کنم این بود که آیا اجمال در مخصص، در خودش اجمال آمد، اصلا وقتی شما می‌گویید اجمال مخصص یعنی مخصص برای خودش که نمی‎تواند کاری کند. خود مخصص ابهام دارد و خلاص؛ برای خودش نمی‎تواند کاری کند؛ آیا می‎تواند صدمه‎ای به عامی که برای او تخصیص زدیم بزند یا نه؟ «هل اجمال المخصص یسری العام؟» یعنی عام را هم مجمل کند و از ظهور خودش بیندازد. خب معروف است در شبهه مصداقیه می‎گویند تمسک به عموم نمی‎شود.

 شبهه صدقیه و مفهومیه را هم می‎گویند نمی‎شود. مرادیه‎اش هم همچنین است -شبهه‌اش را من عرض کردم که از دو طرف می‌تواند..-. خیلی در کتاب‎های اصولی متأخر، اشکالات قوی جلوه کرده است.

 از طرف دیگر مخصص متصل مطلقا. وقتی متصل کلام بود در تمام انواعش می‎گفتیم «اجمال یسری الی العام». چون ظهور کلام محقق نشده است و اجمال سرایت می‌کند.

آن چیزی که عرض من این است که درست است که شک، خود آن محدوده دلیلی که شک در آن داریم را خراب می‌کند. برای او نمی‎توانیم کاری کنیم. در دست ما اجمال می‎آید. اما این که اجمال از ناحیه او به عام سرایت کند، ما یک حرف داریم و آن این است که سرایت مطلق اجمال به عام را قبول نداریم. یعنی ما این که در اصول ثابت بشود که اجمال مخصص در متصل و اجمال مخصص در شبهه مفهومیه روی بعضی مبانی و شبهه مصداقیه، «اجمال یسری الی العام مطلقاً»؛ یعنی تا شبهه آمد، عام دیگر تمام شد. ما شواهد و ادله عدیده‎ای می‎توانیم اقامه بکنیم که جلوی سرایت مطلقه را بگیریم. نه مطلق السرایة. اجمال سرایت مطلقه داشته باشد. نه! ما دلیل و بیان داریم با این که مخصص در همه انواع شبهات حتی مخصص متصل، اجمال سرایت مطلقه پیدا بکند یعنی دیگر عام تمام شد؛ نه!  قبول نداریم سرایت مطلقه است.

 شاهد خارجی عرض من این است که عام بسیار هست، از آن طرف هم می‎دانیم «ما مِن عامِّ إلا و قد خصّ» و بسیاری از مخصص‎ها متصل است و از آن طرف ابهام هم نقل همه جایی هست. هیچ دلیلی نیست که شما یک لفظی را بیاورید و در آن اجمال نتوانید پیدا کنید. آخرش می‎بینید مواردی پیش می‎آید که خب تمام شد. وقتی اجمال در کار آمد همه تمسک به عمومات کنار می‎رود.

شاگرد: فقط از حیثی که مخصص اجمال دارد می‎خواهد جلوی تمسک به عام را بگیرد، از بقیه حیث‎ها که کاری به آن ندارند. از حیث فسق بودن الان شک کردیم که مثلا گناه صغیره هم فسق هست یا نیست، از این حیث نمی‎توانم به عام تمسک کنم ولی از بقیه خصوصیات کاری ندارم.

استاد: یعنی اجمال در این محدوده مورد شک می‎آید. مگر ما نمی‎خواهیم به آن در موارد شک و اصالة العموم تمسک کنیم؟ اگر شک نداریم به اصالة العموم چه کار داریم؟ وقتی شک می‎کنیم می‎خواهیم به اصالة العموم تمسک بکنیم. کجا شک می‎کنیم؟ آن جایی که یک ابهامی پیش آمده است. انواع شک را داریم می‎گوییم. وقتی ابهام پیش آمده دیگر اصالة العموم به عنوان یک مستمسک و یک عروه در موضع شک تمام شد.

شاگرد: شک از چه ناحیه‎ای؟ از حیث فسق یا نه؟

استاد: از ناحیه دیگری می‎خواهیم به عموم تمسک کنیم. شک نداریم و می‎خواهیم به عموم تمسک کنیم یا شک داریم؟

شاگرد: مثلا من شک می‎کنم آیا عالم نحوی هم تخصیص خورده یا نخورده؟ این‌جا که منعی ندارد.

استاد: من در خود مفهوم نحوی باز ابهام دارم که نحوی یعنی چه؟ خصوصیاتش چیست؟ در اصل آن چیزی که مورد شک من است ابهام داشته باشیم. تمسک به عموم در فرمایش شما باز این ابهام مشکلی برایش ندارد؛ چرا؟ به خاطر این که ما از آن حیثی که مخصص برایمان آمده، دیگر نمی‎توانیم تمسک بکنیم.

 علی‌ای حال اگر ما عام را در سایر مواردی هم که پیش بیاید که شک‎هایی غیر از ناحیه مخصص باشد، صرفا شک تخصیص بدوی باشد، به عموم تمسک کنیم. آن جایی که مخصصی در کار آمده است، دیگر ما از ناحیه محل شکمان در مخصص چیزی نداریم.

 خب الان شما می‎بینید یک مخصص می‎آید گاهی از چند جهت شک در سعه و ضیقش می‎کنید، فقط یک جهت نیست. وقتی در سه جهت  سعه و ضیقش شما شک بکنید می‎بینید که مثلا فاسق اصرار بر صغیره داشته باشد چطور است، اصل اتیان خود صغیره داشته باشد چطور است. بعد خود صغیره آیا مثلا مراتبی که برای آن هست. دوباره تعریفش هر کدام جلو می‎روید مدام ابهامی پدید می‎آید. علی‌ای حال من مقصودم این است که وقتی یک چیزی … ادله پیش آمده است. «ما من عام الا و قد خصّ» و معمولا هم عمومات تخصیصات گوناگون دارد و اگر قرار باشد ابهام در این‎ها بیاید، آن مواضع معظمی که ما شک در آن پیدا می‎کنیم لازمه سرایت اجمال این است که دست ما از عموم کوتاه بود.

 

برو به 0:19:09

استشهاد به قول صاحب جواهر در تمسک به عمومات ستر در شبهات مصداقیه

 یکی‎اش شبهات مصداقیه بود که شبهات مصداقیه را الان متاخرین می‎گویند نمی‎شود. در صاحب جواهر رسیدیم و دیدید که به راحتی بدون این که اسمش را ببرند مقابل یک فحل میدان فقه استشهاد کردند؛ مقابل وحید چه گفتند؟ وحید گفتند نمی‎شود، ایشان گفتند این‌جا عام داریم، به عمومات ستر تمسک کنید. شبهه مصداقیه بود، به راحتی مقابل ایشان به این که عموم داریم استشهاد کردند. یعنی اصلا ارتکاز ایشان رادع نبود. درفضای این‎ها وارد نشدند. می‎دیدند که می‎شود و می‎توانیم به این عام تمسک کنیم. این دیدن‎ها یعنی چه؟ یعنی سرایت مطلقه قبول نیست.

ما بیانی داریم که نفی سرایت مطلقه می‎کند. نه این که مطلق السرایة را اثبات کنیم. ما هرگز این را نمی‎خواهیم بگوییم. یا مطلق السرایة را نفی کند. ما مواردی داریم که واقعا سرایت می‎کند و با قرائن و با خصوصیات مورد خودِ فضای فقه به ما می‌گوید که این‌جا اجمال سرایت می‎کند.

عدم تأمین ارتکازات عقلائی در علم اصول

این چیزی که برای من خیلی مهم بود و چند دقیقه وقتتان را گرفتم این است که ما متعدد در اصول دیدیم قواعدی پایه‎ریزی می‎کنیم که بعدا مجبور بشویم به ما بگویند «أنّه نسوا فی الفقه ما أسسّوه فی الاصول» و حال آن که ما «لم ننس فی الفقه». در فقه که وارد می‎شویم می‎بینیم مطلب این است. یعنی در فقه خودمان با یک ارتکازاتی جلو می‏رویم که کمبود آن اصول را احساس می‎کنیم. نه این که فراموش کرده باشیم و از سر فراموشی یک اشتباهی را انجام بدهیم. لذا من الان عرضم این است که  در فقه به راحتی یک فقیه مقابل وحید بهبهانی در شبهه مصداقیه به عام تمسک می‎کند این ارتکاز ایشان چیست؟ ارتکاز ایشان این نیست که سرایت مطلقه محکوم است. به محض این که یک اجمالی آمد دیگر تمام است و دیگر شما نمی‎توانید تمسک کنید. این عرض من است که کلی بحث است.

 اصل لفظی؛ حافظ نظام عقلاء

حالا برگردیم و آن چیزی که من می‎خواستم برای مفهوم عرض کنم، را بحث کنیم؛ آیا اگر مفهوم شدت و ضعف داشته باشد، در این‌جا که می‎خواهیم تمسک بکنیم، نسبت به محدوده خودش، نه آن بیرون که عرض کردم ما عام داریم. سرایت عام به اجمال هم به طور مطلق قبول نداریم و در تمام انواع شک می‎توانیم اقامه دلیل بکنیم که بعضی‎هایش را قبلا عرض کردم. حتی بعضی مواردش هست که ما به عام تمسک می‎کنیم نه از باب احراز مراد متکلم بلکه صرفا از باب یک نحو اصل لفظی؛ اصل لفظی یعنی چه؟ یعنی اگر نکنیم محاوره بهم می‎ریزد. نظام محاورات عقلائیه از هم می‎پاشد.

شاگرد: به صورت طولی می‎فرمایید؟ یا این که از ابتدا یک بناگذاری بر عمل به ظهور دارند چه می‎خواهد کشف بشود و چه می‎خواهد احتجاج بشود؟ یا این که می‎فرمایید اول یک بناگذاری دارند که کشف می‎کنند، در طول آن اگر کشف نشد بناگذاری می‎کنند.

ظهور عرفی واستظهار

استاد: اصل بناگذاری بر کشف است. این را خودمان می‎بینیم و لذا ظهور عرفی با استظهار فرق می‎کند؛ ظهور همین است که خود عرف، دل گوینده را تا حرف می‎زند فوری می‎یابد اما به نحو ظنی؛ این را ظهور می‎گوییم. اگر تشکیک بکنید می‎شود، چون قطع نیست؛ احراز ظنی دارد و بناگذاری‎اش بر اتباع ظهور، نه از باب صرف بناگذاری برای رفع تحیر و صرفِ عدم اختلال نظام است. ظهورات عرفیه برای این نیست که چون نظام مختل می‎شود نمی‎رویم. اصلا دل ما، دل او را کشف می‎کند. حالا یا به نحو اطمینان یا به نحو اطمینان هم نباشد به نحوی که دل او را حدس می‎زند. حدسی که برای عقلاء قابل اعتنا است و بر طبقش مشی می‎کنند و احتجاج می‎کنند.

شاگرد: قبلا این بحث را جلو بردید که در شبهه مفهومیه همین اصالة الظهوری است که این کشف و این استناد را ندارد ولی در شبهه مقصودیه … این را الان می‎خواهید بفرمایید یا این که بعدا بفرمایید.

استاد: کدام بخشش را می‎فرمایید؟

شاگرد: این اصالة العمومی که تمسک می‎کنیم بحث می‎شد که فرقش چه می‎شود؟ در مقام عمل داریم تقسیم‎بندی می‌کنیم. دو تا قسم قرار می‎دهیم ثمره عملی هم دارد یا نه؟ در شبهه مفهومیه فرمودید صرفا در مقام عمل به اصاله العموم تمسک می‎کنیم اما در شبهه مقصودیه فرمودید که استناد می‎دهیم.

مجرای اجرای اصاله الظهور در کلام

استاد: من خلاصه‎ای که در ذهنم هست فعلا عرض می‎کنم تا ببینیم آن چیزی که مقصود شریف شماست سر می‌‎رسد یا نه؟ ما در مقامی که یک مدلول تصوری داریم کلام نزد عرف من‌ای متکلم یک ظهور دارد که می‎گوییم ظهور لفظی و به معنای مدلول تصوری کلام است. بعد از یک متکلمی صادر می‎شود. اگر چیزی نباشد که ما را به شک بیندازد که شاید متکلم یک چیز دیگری مقصودش است، می‎گوییم قرینیت موجود. گاهی یک چیزی هست که قرینیتش تامّ نیست ولی احتمال قرینیتش را می‎دهیم. قرینیت آن جا یعنی چه؟ یعنی «ما یریبنا» یک چیزی هست که می‎گوییم شاید یک چیز دیگری منظورش است، غیر از این مدلول تصوری قرینه‎ای به کار گرفته که مدلول تصدیقی مطابق مدلول تصوری نباشد. اگر چنین چیزی نیست این‌جا اصالة الظهور به معنای احراز است. یعنی به او نسبت می‎دهیم که مرادش این است.

شاگرد: نیاز به عموم هم ندارد. در همان خاص این احراز را می‎کنیم که مطابق با آن مدلول تصوری است.

استاد: در خود خاص و در عموم هم یکی از مصادیقش خود عموم است.

 در خود عموم هم همین‎ها را اعمال می‎کنیم. نکته مهمی این‌جا هست یعنی این‌جا اصلا منجر به شبهه و اجمال در خود او نمی‎شود تا به عام سرایتش بدهیم. بعدا این است که ما الان مدلول تصوری داریم، اصل هم بر تطابق مدلول تصوری با تصدیقی است اما یک چیزی پیش آمده که ما را به شک انداخته است که آیا واقعا این اصالة التطابق این‌جا هست یا نیست؟ این‌جا ما اصالة التطابق به متکلم نسبت می‎دهیم؛ نه از باب کشف دلِ او، بلکه از باب یک اصل لفظی که ظهور مدلول تصوری را می‎گوییم، مدلول تصدیقی و دلِ او هم مطابق از باب یک اصل با این است. خب حالا اگر فرضی است که …

 

برو به 0:26:30

شاگرد: پس همین شبهه مقصودیه یک جایی می‎تواند اصالة التطابقی باشد که کشفی باشد و یک جایی دارد که احتجاجی است …

استاد: کجاست؟ ضابطش را هم عرض کردم؛ اگر یک قرینیت الموجودی در کار است، یک چیزی داریم که ما را به شک انداخته است، این‌جا اصل بناگذاری می‎شود.

شاگرد: این‌جا یک فرضی هم هست که این را مطرح نفرمودید؛ الان فرض حضرتعالی بود که مدلول تصوری روشن است، نمی‎دانیم مدلول استعمالی مطابق است یا نیست. یک فرضی هست که مدلول تصوری نزد عرف هم دیگر معین نیست و ما در مقصود هم شک می‎کنیم که این‌جا دیگر لابد به …

استاد: یعنی می‎خواهید به اجمال منجرش بکنید؟ یا می‎خواهید حل کنید؟ یعنی عرف یک جمله‎ای را می‎بیند که اصلا هیچ چیزی برای مدلول تصوری در ذهنش نمی‎آید. این طور؟

شاگرد: بله ابهام دارد.

استاد: خب این‌جا خود مخصص مجمل است، کار ما این‌جا قدرمتیقن گیری است و در محدوده مشکوک دلالت لفظی نمی‎تواند کاری انجام دهد و در نتیجه ما به خود متکلم هم نمی‎توانیم نسبت بدهیم. بله این که عرض کردم سرایت … مواردی هست که مدلول تصوریِ کلام مجمل است اما از بیرون قرینه معینه داشت که حال و مقام و امثال این‎هاست که مدلول تصوری را از اجمال دربیاورد، آن جا هم باز مدلول تصدیقی روشن داریم که به آن اخذ می‎کنیم و مشکلی ندارد.

شاگرد: به این شبهه مقصودیه می‎گوییم؟

استاد: اگر روشن بشود …

رابطه عرف و لغت در کشف مفهوم

شاگرد: نه، آن جایی که شبهه مفهومیه است ولی در مقصود هم شک داریم.

استاد: اگر تابع مفهومیه باشد، نه! دیروز یک چیزی عرض کردم نمی‎دانم جای این را کجا بگذاریم. شبهه مفهومیه هم که الان هم من انواعش را گفتم، مفهوم یک واژه بود. دیروز عرض کردم لغت با عرف یک تفاوتی دارد، عرف اعم از لغت است. چرا؟ چون لغت و لغت نامه با موضوع له مفردات سرو کار دارد، اما عرف غیر از این که خبر از لغت و مفردات دارد، نگاه به جمله‎ها می‎کند، مدلول تصوری که در یک جمله از آن دور تفسیر متن و دور هرمنوتیک که ذهن عرف فورا به جمله نگاه می‎کند بعد می‎گوید این جمله ظهور تصوری در این معنا دارد، نه در این مراد. یعنی یک جمله را که عرف نگاه می‎کند، می‎گوید این جمله «مِن‌ای متکلم صدر» این جمله یعنی این. اگر شک کردیم نمی‎دانیم این را باید کجا جا بدهیم. شبهه مفهومیه است؟ خب علی الفرض مفرد نیست. شبهه مقصودیه است؟ که علی الفرض قصد خاصی پشتش نیست.

شاگرد: مفهومیه را چرا منحصر به واژه کنیم؟

اطلاق مفرد و اطلاق نسبت

استاد: من حرفی ندارم ولی معلوم باشد که دلیل این که منحصرش می‎کنیم برای این است که اصطلاح بر این مستقر است. شما خودتان تا به حال وقتی مفهومیه می‎گفتید، ذهنتان سراغ واژه‎ها می‎رفت و حال آن که این بخش هم خیلی دارد حرف می‎زند. بسیاری از مطلقات بود که اطلاقاتی از هیئت کلام بود. وقتی مطلق می‎گفتیم، مقدمات حکمت وضع شده… همه با مفردات. ما که می‌گفتینم مطلق و مقید، مطلقی که در اصول می‌گفتیم ناظر به چی بود؟  مطلقی که در اصول می‎گفتیم ناظر به مفرد بود. -مثل اکرم العالم- اما در فقه که شما می‎آمدید بحث از مطلقات می‎کردید. می‎گفتید این کلام امام مطلق است. بسیاری از موارد اطلاقش، اطلاق نسبت بود یعنی نسبت اطلاق داشت، نه یک واژه.

 اگر نظر شریفتان باشد و در بحث‎ها پی‎جویی کرده باشد زیاد برخورد می‎کنید. در کجای اصول از اطلاق نسبت بحث شده است؟ ولو ممکن است از آن جا، این را کشف کنیم اما به عنوان این که گاهی می‎شود، حکم‎هایش فرق می‎کند. این‌جا حالا در ذهنتان باشد تا ببینیم این را جزء شبهه مفهومیه بیندازیم یا یک اصطلاح جدا و لفظ جدایی برایش بگوییم که اگر یک جایی پیش آمد، احکامش فرق کرد، از اشتراک لفظی و ابهام در شبهه مفهومیه مغالطه نشود.

فهم مفردات؛ معدّ مدلول تصوری کلام

شاگرد: به نظر می‎آید با فرمایشی که دیروز داشتید، اگر هم در قبل مقصود فقهاء این بوده که بیایند در مفردات ببینند با توضیحی که دیروز دادیم این می‎شود که ما باید همیشه این را در جمله ببینیم، اصلا فقیه و اصولی به مفرد هیچ وقت کاری ندارد، همیشه دنبال مقصودی است که از شارع صادر شده است و می‎خواهیم آن را بررسی کنیم و هیچ موقع به کلمه انسان کاری ندارد.

استاد: نه، نکته مهم این است که حتی در آن جایی که قطعا مجاز است، مجاز ممکن نیست محقق بشود الا به این که معنای حقیقی را به ذهن احضار کنیم. یعنی اگر شما در اسد حیوان در جنگل نفهمید، مجازش را هم نمی‎توانید به کار ببرید و لذا آن مجاز عقلی که می‎گفت اصلا کاری به حیوان مفترس نداشتید و ادعا کردید زید آن هست، لطیف‎ترین توجیهی که می‎کردید این بود؛ بنابراین درست است که عرف از مجموع جمله یک چیزی می‎‎فهمد اما از موضوع له مفردات می‎فهمد یعنی آن‎ها معدّ برای ا ین خروجی فرد هستند.

مقسم ظهور در مفردات یا در کلام

شاگرد: اگر ما مقسم را آن چه که از جمله فهمیده می‎شود قرار بدهیم که گاهی اوقات از مراد تصوری نشأت می‎گیرد و گاهی هم از مراد استعمالی نشأت می‎گیرد، گاهی اوقات از مراد جدی نشأت می‎گیرد و آن جایی هم که مدلول تصوری است گاهی اوقات به خود آن مفرد …

 

برو به 0:32:18

استاد: آن گاه مهمی که دیروز مقصودم بود و از کلام شیخ گفتم خیلی جالب بود را نفرمودید که گاهی از تناسب حکم و موضوع که مرحوم شیخ این را گفتند و خیلی مهم است.

شاگرد: این عرض همه آن‎ها را پوشش می‎دهد، بنظر می‎رسد مرتکز فقهاء هم همین بوده است. در همان جا یک مقداری جلوتر در صفحه 582 میرزای نائینی هم به این تصریح می‎کنند، می‎گوید که چون ما دنبال ظهورهستیم و ظهور در جمله شکل می‎گیرد و اصلا ظهور مفرد برای فقیه مطرح نیست، ما دنبال ظهور جمله هستیم، ظهور در جمله درست است که مناشی مختلف دارد ولی یک موقع به خاطر دلالت تصوری است، یک موقع به خاطر دلالت تصدیقی است، همان دلالت تصدیقی هم در جمله‎اش هست، یک موقع …

استاد: شما این همه اصول خواندید، می‎گویید صیغه امر ظهور در وجوب دارد یا ندارد؛ این یعنی جمله؟! شما می‎گویید ماده امر ظهور در وجوب دارد یا ندارد؛ این یعنی جمله؟! می‎گویید مشتق برای «مَن تلبّس» وضع شده یا اعم؟ این یعنی جمله؟!

شاگرد: در آن جاها مقصود نیست، در شبهه‎ ها می‎خواهم عرض بکنم.

استاد: پس ملاحظه کنید که ما در عمل علمی، در کلاس، از ظهور و شکی نام می‎بریم که در اصول این عنوان با این دقت  بحث نشده است. بحث از چیزی کردیم که آن جا صحبتش را نکردیم، خب حالا آثار فرق می‎کند یا نه؟ باید جلوتر برویم.

شاگرد: عرضم این است که ما مقسم را همان شبهه ‎ای که از جمله ناشی می‎شود بگذاریم، دیگر کافی است و همه را پوشش می‎دهد. شبهه همیشه از جمله ناشی می‎شود و ما همیشه باید با ظهور آن مفرد در جمله کار داشته باشیم که وقتی به ظهور در جمله نگاه می‎کنیم، آن وقت همه تناسبات را در نظر می‎گیرد. این‌جا اشتباه بوده که گاهی اوقات آن مفرد را بیرون می‎کشیدند و درباره‎اش صحبت می‎کردند. که این تذکر داده می‎شود که نباید این کار را بکنند، این به درد اصول نمی‎خورد، چون اصولی همیشه آن مراد را کار دارد و به خود این مفرد کار ندارد و مراد همیشه در جمله شکل می‎گیرد و لذا اگر ما مقسم را مراد بگذاریم، دیگر تمام این‎ها پوشش داده می‎شود، لازم هم نیست که …

فقط یک تنبه اصولی می‎دهیم که مقصود مراد است.

استاد: فرمایش شما را من در بخش حجج قبول دارم. یعنی در اصول فقه یک بخش صغریات ظهور بود، یک بخش کبریات ظهور بود. وقتی در صغریات می‎گفتند «کل ظهورٍ حجة» مرتکز تمام اصولیین از آن جا … و لذا هم تقسیم به تصوری و تصدیقی می‎کردند، مرتکزشان از آن جا، جمله بوده است. یعنی وقتی می‎گفتند ظهورات عرفیه حجت است، ذهن هیچ کس سراغ یک واژه نمی‎رود اصلا ابا دارد می‎گویند «الظهور عند العرف» تا می‎گویند، ذهن ناخودگاه سراغ جُمَل می‎رود. آن را من موافق هستم. اما در صغریاتش که اصولیین بحث می‎کردند نمی‎شود بگوییم آن جا ناظر به جمله است به عبارت دیگر اصلا مفردات را کشیدند دارند راجع به یک مفرد بحث ظهوری می‎کنند.

شاگرد: منظور من در شبهات بود مثل شبهه صدقیه که ما الان اینجا تنبه دادیم که باید این‌ها ‌را در جمله دید.

استاد: الان «فیتمموا صعیدا طیبا».

شاگرد: معنای تیمم صعید چیست، نه صعید. در تیمم صعید باید بحث بکنیم.

ابهام در مفردات

استاد: این چیزی که شما می‎فرمایید تفاوتش این است که گاهی خود ارتباط شیء با بیرون، در معنا نقش ایفا می‎کند. یک وقتی هست که قاطع هستیم ارتباط او با بیرون نقش ایفا نمی‎کند. الان که شما صعید را می‎بینید به تیمم چه کار دارید؟ دارید یک طور بحث می‎کنید و الا معلوم است که ما نمی‎دانیم صعید چیست، چه بگویید تیمموا صعیدا، چه بگویید صعید را حیازت کنید، -حیزوا- مشکل ما سر این نیست که الان در رابطه با چه چیزی قرار گرفته و برای او مبهم شده است و لذا هم من عرض کردم واقع نمی‎شود ما بگوییم محور آن هست و دیگر کار نداشته باش.

شاگرد: محور این هست معنایش این نیست. الان ما این را در جمله می‎بینیم، وقتی در جمله می‎گوییم معنایش این نیست که حتما باید از جمله مشکلش را گرفته باشد شاید مشکلش از خودش باشد، این اشکال ندارد وقتی شما می‎گویید در جمله باشد یعنی …

استاد: پس لغو است که قید جمله را بیاورید و حال آن که ابهام ما در او از جمله هیچ ربطی ندارد.

شاگرد: چون وقتی می‎گوییم جمله را بیاورد هم آن جایی که مشکلش را از جمله می‎گیرد پوشش می‎دهد و هم آن جایی که مشکلش را از جمله نمی‎گیرد باز در جمله ما باید ببینیم.

نظم ذهن عرفی در استظهار از کلام

شاگرد2: الان تقریب آخری که فرمودند دیگر تقریبا فرقش با فرمایش شما، لفظی شد. یعنی اگر تعبیر مراد را صرف نظر بفرمایند و منظورشان این باشد که مدلول تصوری در جمله. حالا برای این که جامع فرمایش شما بشود، گاهی وقت‎ها لغت است، گاهی وقت‎ها مدلول تصوری است که از آن دور هرمنوتیکی گرفته می‏شود، ایشان می‎گویند یک تعبیری بگذاریم که منظورمان در شبهات مفهومیه هم شبهه در مدلول تصوری جمله است. بعد حالا می‎فرمایند مدلول تصوری در جمله گاهی وقت‎ها به جهت این است که همان دور هرمنوتیکی نگاه شده است یا چیز اضافه‎ای بر شبهه در مدلول تصوری لغت ندارد، از آن حیث است.

استاد: این که عرض می‎کنم مهم است این است؛ ما در مباحثه اصول هم همین طوری حلش کردیم، آن چیزی که عرض من بود این بود که وقتی مخاطب شروع می‎کند یک جمله را شنیدن، هر لفظی را که می‎شنود ابتدا قضاوتی راجع به مراد نمی‎کند. ابتدا به آن آرشیو ذهنش مراجعه می‎کند و می‎بیند این لفظ با چه چیزی علقه لغویه دارد، این‌جا الان با جمله الابتداء کاری ندارد، اتفاقا اول لحظه‎ای که ذهن برای استماع فعال می‎شود با مفردات کار دارد، بعد ارتباط را برقرار می‎کند.

لذا من گمانم این است آن جایی که واقعا شک ما در علقه وضعیه است این‌جا غلط است بیاییم بگوییم جمله محور است؛ هنوز ذهن در اول صدا زدنِ آن تداعی معنی اصلی مشکل دارد، چه کار داریم در جمله باشد یا در جمله نباشد. مشکل او سر این است که وقتی می‎خواهد از یک مفرد از بایگانی ذهنش یک معنایی را صدا بزند این صدا زدن مشکل دارد و هیچ ربطی به جمله ندارد، چیزی نمی‎آید، مبهم می‎آید.

این است که عرض می‎کنم ما نمی‎توانیم جمله را مطلق قرار بدهیم. واقعا این حیثیات تفاوت می‌کند. دیروز هم من به طولی تعبیر کردم؛ معنای طولی این است که اجزای طولیه را اگر شما در عرض اجزای عرضیه بیاورید دخالت بدهید دارید اشتباه می‎کنید.

ترتب علم صرف و نحو؛ ظهور در مفرد و جمله

 مثل این است که بگویید کلام از «ر» تشکیل شده است، کلام که از «ر» تشکیل نشده است، از «ضَرَبَ» تشکیل شده است، بله «ضرب» از «راء» تشکیل شده اما کلام از «راء» تشکیل نشده است چون واقعا تراکیب طولی هستند. ترکیب مفردات انجام می‎شود و تمام می‎شود، یک طبقه‎ای تشکیل می‎شود بعد یک تالیف جدیدی با ساختار جدیدی شروع می‎کند و لذا قواعد صرفی که برای ساختار بنیه کلمه است با قواعد نحوی، در طول هم هستند. این طور نیست که بگوییم چرا صرف و نحو می‎گویید؟ همه‎اش بگو نحو، خب صرف هم در دل نحو است؛ صرف در دل نحو نیست. صرف قواعدی جدا برای خودش دارد و برای بنیه مفرد است. آن جا اعمال می‎کنید و علمی جدا برای خودش است؛ بله یک نحو طولیت هست، اول باید صرف مفردات را سامان بدهد، بعد فاعل و مفعول و مستثنی را درست کنیم. این معنایش نیست که در دل نحو، نحو یک جامعی برای صرف و غیر خودش باشد؛ خیال می‎کنید به صرف این نمی‎شود برگردانیم؛ چرا؟ چون ما در آن مشکل داریم.

 

برو به 0:41:12

بقای صدق مفهوم در فرض ضعف صدق

حالا آن چیزی که مقصود اصلی من از سوالات بود این بود؛ آن جایی که یک مفهومی داریم که شدت و ضعف دارد، این‌جا باید چه بگوییم؟ این چیزی که عرض من است این است که شدت و ضعف دو جور است؛ شدت و ضعفی که به هیچ وجه مُریب صدق نیست؛ یعنی می‎گوییم قطعا قسم می‎خوریم این نور است اما نور ضعیف است. قسم می‎خوریم آب است اما آب کدر است؛ این‌جا شدت و ضعف صدمه‎ای به ما نمی‎زند؛ شدت و ضعف در مفهوم هست. اما صدمه‎ای نمی‎زند؛ سوال این که چرا شدت و ضعف می‎آید باز هم ماند، آن هم سوال خوبی است؛ چطور می‎شود که در یک مفهومی شدت و ضعف می‎آید؟ شما چیزی به ذهنتان هست؟ حالا فکرش بکنید اگر هست فردا بفرمایید.

و این که وقتی هم که شک کردیم در شدت و ضعف شک ما چطور معنا پیدا می‎کند. با این که خودمان فرض گرفتیم که مفهوم مشکک است، فرض هم گرفتیم که مصداق خارجی با چیز دیگری قاطی نشده است. چطور می‎شود که در عین حال در اصل صدق شک کنیم؟ این یعنی چنین چیزی معقول هست یا نه؟ یک چیزی باشد که نور آن قدر ضعیف باشد که ما دیگر شک کنیم که دیگر نور هست یا نیست با این که نور با ظلمت مخلوط نشده است؛ شدت و ضعف هم که در نور هست پس دیگر شک چه معنایی پیدا می‎کند؟ معقول هست یا نیست؟ خیال می‎کنید معقول است اما رمزش چیست؟ ان شاء الله فردا عرض می‎کنیم.

شاگرد: اینکه شارع چه طور شبهه صدقیه را حل می‌کند نیز ماند.

استاد: بله کلی آن را عرض کردم که در مورد صدق، ما نمی‌توانیم کاری کنیم. چون بر شک نمی‌توانیم مشی کنیم ولو در -شبهه- صدقیه اش. اما اینکه اجمال می‌رود یا خیر ادامه‌اش انشاء الله… من فعلا در ذهنم این است که حتی در -شبهه- صدقیه، قاعده کلی این است که نمی‌توانیم مشی بر شک کنیم. آن محدوده‌ای که شک داریم در خود آن محدوده، خود مخصص نمی‌توانیم کار کنیم.

نه، عدم عمل آن‌ها ‌به عام سابق را قبول نداریم. عدم عمل مطلق یعنی سرایت مطلقة اجمال را عرض کردم که قبول نداریم. یعنی قطعا مواردی داریم به استدلال می‌توانیم بگوییم با اینکه مخصص مجمل بود دست ما از عام بالاتر کوتاه نشده است.

والحمدلله رب العالمین

 

کلید: صعید، وجه الارض، ابهام، شبهه مفهومیه، شبهه صدقیه، شبهه مقصودیه، اصالة التطابق، مفهوم مشکک، شدت و ضعف، سرایت اجمال، تمسک به عام، بناء عقلائی، اصل لفظی، رابطه صرف و نحو، ابهام در لغت، ظهور در کلام، مراد جدی، دور هرمنوتیک، اصل لفظی، بناء عقلاء، مبادی استظهار، نقش مفردات در ظهور، استظهار، ارتکازات عقلائی و علم اصول، رابطه عرف و لغت، مدلول تصوری، مدلول تصدیقی

 

 

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است