مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 47
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
و هل يفرّق بين الوقوع في الوقت المختصّ بالظهر، أو في الوقت المشترك؟
مقتضىٰ الإطلاق في دليل العدول عدم الفرق. و يؤيّده أنّ الاختصاص بالظهر مقتضاه عدم صحّة الصلاة فيه عصراً، لا ظهراً صحّ بنيّة العصر المعدول عنها قبل الفراغ؛ فاللّازم تحقّق نيّة العصر بنحو صحيح عند الناوي، لا واقعاً، لعدم لزوم العصريّة و لوازمها واقعاً، فلا يلزم الوقوع في وقتٍ لو لم يتذكّر في الأثناء صحّت عصراً؛ فالانصراف إلىٰ هذه الصورة بدويّ زائل بالتأمّل.
و مثله ما لو شرع في العصر قبل الوقت، فدخل الوقت في الأثناء، فتذكّر عدم الإتيان بالظهر فعدل إليها؛ فإنّ عدم الوقت مجبور بالدخول قبل الآخر، و عدم نيّة الظهر مجبور بالعدول عملًا بالإطلاق.
و عليه فكما لا يلزم الوقوع كلّاً في المشترك في أصل المسألة، لا يلزم دخول المشترك قبل آخر الصلاة في صحّة الظهر بالعدول.
و لو صلّىٰ بقصد الوظيفة و أخطأ في التطبيق، فالأظهر الصحّة بالعدول في الأثناء، و بانكشاف الخلاف بعد الفراغ مطلقاً.
و لو لم يتذكّر إلّا بعد الفراغ، فإن كان في الوقت المختصّ بطلت، و أعاد العصر بعد الظهر، و إلّا بأن كان كلّه أو بعضه في الوقت المشترك صحّت عصراً، و عليه فعلُ الظهر. و يدلّ عليه حسنة «الحلبي» «1»، و خبر «عبد الرحمٰن». ما دلّ على الخلاف شاذّ معرض عنه.[1]
«و هل يفرّق بين الوقوع في الوقت المختصّ بالظهر، أو في الوقت المشترك؟» الان چیزی را که مرحوم سید به مشهور هم نسبت دادند، وارد آن بحث میشوند که کسی در اثناء نماز متوجه شد نماز عصر را جلو انداخته «یعدل بنیته» خب در وقت مشترک باشد عدول، قدر متیقن است و واضح است، اگر در وقت مختص باشد چطور؟ یعنی الان متوجه میشود در حین نماز عصر هستم بعد میفهمم درست لحظهی زوال نماز عصر را شروع کرده بودم؛ نماز عصر من که سهواً خواندم دقیقاً در وقت مختص ظهر بود. آن وقت آیا درست است یا نه؟ با عدول میتوانند درستش کنند؟
مسألة يجب تأخير العصر عن الظهر و العشاء عن المغرب فلو قدم إحداهما على سابقتها عمدا بطلت سواء كان في الوقت المختص أو المشترك و لو قدم سهوا فالمشهور على أنه إن كان في الوقت المختص بطلت و إن كان في الوقت المشترك فإن كان التذكر بعد الفراغ صحت و إن كان في الأثناء عدل بنيته إلى السابقة[2]
مرحوم سید در این جا فرمودند: «و إن کان … ولو قدّم سهواً» اگر عصر را سهواً جلو انداخت «و لو قدم سهوا فالمشهور» فالمشهور همانی است که بعضی چیزها را نگاه کردم دیدم مرحوم آقای بروجردی اشارهای دارند که «الشهرة فی بعض ما ذکر غیر ثابتة» یعنی سید فرمودند: مشهور این طور است، به عنوان طرح احتمال جلو میاندازیم تا تحقیقش به عهدهی ذهن شریف خودتان باشد؛ مثلا این شهرت حتی در کلمات محقق هم به این صورت نیاید چون در جواهر عبارت تفاوتی بین مختص و اینها نبود.
الثامنة لو ظن أنه صلى الظهر فاشتغل بالعصرفإن ذكر و هو فيها عدل بنيته و إن لم يذكر حتى فرغ فإن كان قد صلى في أول وقت الظهر أعاد بعد أن يصلي الظهر على الأشبه و إن كان في الوقت المشترك أو دخل و هو فيها أجزأته و أتى بالظهر.[3]
عبارت شرایع این بود که فرمودند: اگر وارد شد سهواً عصر را خواند «صلى الظهر فاشتغل بالعصر فان ذكر و هو فيها عدل بنیته» وقت مختص باشد یا نباشد. «و إن لم يذكر حتى فرغ، فإن كان قد صلّى في أول وقت الظهر أعاد بعد أن يصلّي على الأشبه.» این جا شروع میشود. ظهر که نخوانده چون فارغ شده است؛ از عصر فارغ شد فهمید عصر را خواندم ولی عصر کلا در وقت مختص بود، عصر که باطل است، ظهر را هم که نخوانده است پس ظهر را بخواند بعد از آن «أعاد» عصر را «بعد أن یصلّی الظهر علی الاشبه.» بعد ادامه میدهند: «و إن كان في الوقت المشترك أو دخل و هو فيها أجزأته و أتى بالظهر.» آن جا دیگر نمازش عصراً صحیح است.
شاگرد: عدول است یا صورتی است که عصر تمام شده است؟ الان مسالهای که اول مطرح کردید …
استاد: برای اثناء بود که عدول کند. محقق عدول را تفصیل ندادند که اگر در وقت مختص است عدول هم فایده ندارد و نماز باطل است؛ گفتند :«عدل بنیته» یعنی ولو در وقت مختص باشد.
ثم ان إطلاق المتن و غيره كصريح المدارك و كشف اللثام و غيرهما عدم الفرق بين وقت الاختصاص و الاشتراك، و لعله لإطلاق الأدلة، و لأنها بالنية انكشف كونها ظهرا في وقت اختصاصه لا أنها عصر صارت من حين العدول ظهرا [4]
لذا صاحب جواهر فرمودند: «ثمّ انّ اطلاق المتن» اطلاق متن یعنی همینی که دارم عرض میکنم. «إطلاق المتن و غيره كصريح المدارك» صریح یعنی دیگر تصریح هم کرده و اطلاق متن نیست. «و كشف اللثام و غيرهما عدم الفرق بين وقت الاختصاص و الاشتراك» که وقتی در اثناء متوجه شد عدل بنیته ولو در وقت مختص بود. یعنی همینی که الان هم حاج آقا با استدلال میخواهند تتمیمش کنند که اگر در وقت مختص هم نماز را خوانده بود و در اثناء نماز فهمید «عدل بنیته الی الظهر» و این ظهرش با این توضیحاتی که میفرمایند درست است. ولی سید این طور فرمودند؛ فرمودند: «و لو قدم سهوا فالمشهور على أنه إن كان في الوقت المختص بطلت و إن كان في الوقت المشترك» در وقت مختص بود چه اثناء چه غیرش «بطلت» «و إن کان فی الوقت المشترک فإن كان التذكر بعد الفراغ صحت و إن كان في الأثناء عدل بنيته إلى السابقة» این چیزی که سید فالمشهور فرمودند با عبارت شرایع که موافق نبود. فیالجمله که بررسی کردم اول عبارتی که دیدم این «فالمشهور» سید با آن همخوانی دارد همان تذکره است؛ قبل از تذکره اگر در کتابهای دیگر پیدا کردید بفرمایید. یعنی مطلقاً ظهر او در وقت اختصاصی بود تمام است؛ عصری که سهواً در وقت اختصاصی شروع شده، شروعش باطل است چون سهواً هم عصر را در وقت اختصاصی بخواند باطل است. تمام شد، این عصر رفت. اگر در وقت اختصاصی نبوده حالا دو فرض دارد. اگر بعد الفراغ بوده «صحت عصراً» ظهر را میخواند و اگر در اثناء است «عدل بنیته الی الظهر» ولی خلاصه در وقت مشترک است. به نظرم در تذکره همینی که سید فالمشهور میفرمایند، بود. حتی شاید در کتب دیگر علامه مثل منتهی این طور نبود. لذا آقای بروجردی فرموده بودند: «الشهرة فی بعض ما ذُکِر غیر ثابت» به خصوص شهرت قبل از فاضلین؛ لااقل شهرتی که به شیخ برگردد، به مشایخ ثلاثه مفید و سید و شیخ الطائفه برگردد؛ آنها مقصود ماست نه این که شهرتی باشد که از متاخرین شروع شود. منظور ما از متاخرین فاضلین است؛ چون متاخرین دو تا اصطلاح دارد؛ گاهی از شیخ به بعد شروع میشود، گاهی شیخ هم جزء متقدمین هستند و از فاضلین یعنی محقق و علامه شروع میشود.
برو به 0:07:14
پس سوال این است «و هل يفرّق بين الوقوع في الوقت المختصّ بالظهر» که در اثناء میخواهد عدول کند اگر در وقت مختص بوده عدول بیفایده است؟ آیا این طوری است یا «أو في الوقت المشترك؟» که فایده دارد؟ یا «لا یفرق»؟ یعنی در اثناء که فهمیدی دیگر فهمیدی، عدول بکن و نمازت ظهراً درست است چون عدول کردی و عصری هم که در وقت مختص بوده شروعش تخیل بطلان بوده، با عدول کشف میشود که «وقع ظهراً» این جا نقل نیست، از الان نماز ظهر نمیشود، کشف میشود که از اول ظهر بوده است؛ ظهر هم که در وقت مختص خودش بوده است. همین کلمهی کشف را صاحب جواهر هم دارند. «و لعله لإطلاق الأدلة، و لأنها بالنية انكشف كونها ظهرا في وقت اختصاصه لا أنها عصر صارت من حين العدول ظهرا» این طور نیست که در آن لحظه، عصر شده باشد.
ایشان میفرمایند: «مقتضىٰ الإطلاق في دليل العدول عدم الفرق.» همانی که صاحب جواهر گفتند و متن شرایع هم همین است. یعنی در اثناء که فهمید ولو در وقت اختصاصی عدول میکند حضرت فرمودند: «إذا نسیتَ» عصر را جلو انداختی و در اثناء فهمیدی «فأنوها الاولی» تمام شد! «فأنوها الاولی» در وقت اختصاصی است یا نیست؟ مهم نیست. ولی همان جا مخالف دارد. به نظرم تذکره این طور بود. حالا ان شاء الله نگاه میکنیم.
ایشان میفرمایند: اطلاق دلیل عدول عدم الفرق بین وقت اختصاصی و وقت مشترک است. «و يؤيّده أنّ الاختصاص بالظهر مقتضاه عدم صحّة الصلاة فيه عصراً» اصلا وقت اختصاصی یعنی چه؟ یعنی در وقت شریکه که برای ظهر است، شریکه دیگر که عصر است، عصر در این وقت درست نیست، نه این که هیچ نمازی درست نیست. نماز قضاء صحیح است، نماز نافله صحیح است؛ فقط شریکه سهوی هم باشد مشهور میگویند صحیح نیست؛ قبلاً هم مفصل بحثش شده است. حالا که این طوری است پس در وقت اختصاصی ظهر عصر صحیح نیست. ما که نمیخواهیم به نحو عصر صحیحش کنیم، عصر، عصراً صحیح نیست، الان میخواهیم به نحو ظهر صحیحش کنیم. پس «مقتضاه عدم صحّة الصلاة» در وقت اختصاصی ظهر، «عصراً» یعنی به نحو عصر. عصر تمییز است. «لا ظهراً» نه این که به نحو ظهر بخواهیم تصحیحش کنیم و با عدول صلاة، ظهر شد. «صحّ بنيّة العصر المعدول عنها» اول وارد نماز شد، با نیت عصر هم وارد شد اما نیت عصر «معدول عنها» است، از آن عدول کرد، تمام شد آن عصر رفت و الان کشف شد که ظهر بوده است. «قبل الفراغ» قبل الفراغ فهمید. بله اگر بعد الفراغ بود دیگر طبق این مبنای مشهور نمیتوانیم کاری کنیم، نماز عصر را خواند تمام شد حالا دیگر عدول معنا ندارد مگر آن روایتی که بعداً به آن میرسیم که سید فرمودند و طبقش هم نظر دادند که «أربع مکان أربع» که بحثش بعداً میآید؛ بحث خیلی خوبی دارد. فعلاً مشهور که نگفتند. آقای حکیم هم همین جا میگویند: نشد. اگر بخواهید به این روایت «أربع مکان أربع» عمل کنید «لزم منه فقهٌ جدید» البته نفرمودند از خصوص این اما چون سید به این عمل کرده بودند و فرمودند: روایت هم صحیح است، ایشان میگویند: روایت صحیح که قرار نیست همه جا به آن عمل شود؛ اگر عمل کنیم «لزم منه فقه جدید». حالا ایشان میفرمایند: «قبل الفراغ» اگر بعد الفراغ باشد «وقع عصراً» اما الان ابتدائش ظاهراً «وقعت عصرا» اما «انکشف بالعدول» … قبلش فرمودند: عدول دلیل تعبدی میخواهد یعنی «انکشف بمجوز من الشارع» و الا قبلش فرمودند: عدول بدون تعبد خلاف قاعده است؛ عدول خلاف قاعده است. از ضوابطی که مکرر تکرار میشود این است که عدول، خلاف قاعده است. آن وقت بحثهایی که ان شاء الله زنده ماندیم و خرد خرد جلو رفت، «أربع مکان أربع» فقه الحدیثش و جفت و جور شدنش با سایر روایات چه بسا آن طوری هم که به طور مطلق میگوییم: عدول خلاف اصل است، آن طور نباشد و فرق بکند. یعنی اگر از بعض ادله، عدم تعبدیت استظهار شود، دلیل عدول یک نحو ارشاد به ضوابط فقه خواهد بود، نه این که ضوابط را خودتان میدانید و ما فعلا این جا میگوییم: هر چه ما میگوییم است. این دو نوع بیان است. اگر استظهار تعبد شود، عدول خلاف اصل است و این جا هم دلیل خاص داریم «نقتصر علی مورده». حالا فعلا آن برای بعد باشد. پس روی کلمهی «قبل الفراغ» تاکید دارند؛ میگویند: این جا «قبل الفراغ» است دلیل داریم عدول میکنیم «صحت ظهراً» چه مشکلی داریم؟ آن چیزی که مشکل داریم این است که «لا تصح صلاة العصر» این هم که عصر نیست. «فاللّازم تحقّق نيّة العصر بنحو صحيح عند الناوي، لا واقعاً» به خیال ناوی میگوید: نماز ظهر است و نماز ظهر صحیح است ولی بعداً که میفهمد معلوم میشود که این فقط نزد ناوی، عصر بود و واقعا ظهر بود «و وقع الظهر فی وقته»، نه «وقع العصر فی وقت الظهر» «لا واقعاً» که عصر است بعدا معلوم میشود «لعدم لزوم العصريّة و لوازمها واقعاً» آن چیزی که لازم است داخل در نماز شود این نیست که آن عصریت و لوازم واقعیهاش آن جا بار شود فعلا میخواهم نزد ناوی قربت داشته باشد و بتواند وارد در صلاة شود. این هم که دارد. با عدول در اثناء به دلیل تعبدی میفهمیم که این از اول به نیت خودش ظهر بود از اول ظهر بود. پس واقعیت عصر از اول میزان نیست، صورت ظاهری عصر برای مصحِّح دخول او در صلاة کافی است «فلا يلزم الوقوع في وقتٍ لو لم يتذكّر في الأثناء صحّت عصراً؛» یک کلام این است که این «فلا» حرف آن طرفیهاست، تقریر آن طرف حرف است. آن طرف حرف همانی است که در تذکره است که چرا شما میگویید اگر در اختصاصی بود در اثناء نماز درست شد؟ عصر را وقتی در اثناء میتوانید درست کنید که خود عصرش «لو لا المانع» صحیح باشد اما این جا «لو لا المانع» یعنی «لو لا» سهوِ او از ترتیب، این عصر اصلاً باطل است، چطور در وقت اختصاصی باشد؟! پس «الصلاة علی ما افتتحت» با عدول درست میشود اما این اصل افتتاحش باطل بوده است. وقتی اصل افتتاحش باطل بوده «بما أنّه عصرٌ» باطل است. وقتی باطل است با عدول فایده ندارد. این قولی است که سید به مشهور نسبت دادند؛ ایشان جواب میدهند میگویند: این طوری که ما گفتیم لازم نیست که از اول که عصر میخواند «لو لا سهوه عن الترتیب، لو لا نسیانه الظهر» اگر فراغ حاصل میشدحتما عصر او صحیح باشد. مثل وقت مشترک حتما عصر او باید صحیح باشد. نه! همین اندازه که فعلاً نمازی میخواند با عدول واقعا صحیح میشود اما در نظر خود او عصر است و اگر هم عصر بود باطل بود ولی به نظر او عصر است لازم نیست علی ای تقدیر به نحو عصر صحیح باشد. ببینید: «فلا يلزم الوقوعِ»وقوع این نماز در وقتی که اگر در عصر متذکر نمیشد و فارغ میشد «صحّت عصراً» مثل وقت مشترک. وقت مشترک صلاحیت عصر صحیح دارد و تا فراغ متوجه نشد شروعش صحیح، پایانش هم صحیح است و همه عصر است به خلاف وقت اختصاصی که اگر در وقت اختصاصی فارغ شود باطل شد و دیگر هیچ کس حرف ندارد. حرف یعنی حرف مشهور، نه آن «أربع مکان أربع» آن حرف دیگری است. طبق مشهور الان توافق بر این است که نماز عصر را در وقت اختصاصی ظهر شروع کرد، در اثناء متذکر نشد تا تمام شد حالا بعد الفراغ «تبیّن» که کل نماز عصرش در وقت اختصاصی ظهر واقع شده است؛ این عصر فاسد است بعد الفراغ. چرا فاسد است؟ چون نمیشود تصحیحش کرد، شریکه بوده، ظهر را نخوانده بود و سهواً در وقت اختصاصی واقع شده است؛ این عصر باطل است. خب آن کسی که در اثناء میگوید،آن چیست؟ میگوید: همین عصر چطور اگر فارغ میشد کلا باطل بود، حالا هم که شروع کرده وسط راه متوجه میشود، متوجه میشود عصری دارد میخواند که اگر تمام شده بود کلا باطل بود. یعنی این عصر، از اول عصری بود که باطل بود، خب چطور میخواهید درستش کنید؟
میفرمایند: لازم نیست. بله عصر او بنا بر واقع بخواهد عصر شود باطل است اما با عدول به تعبدی «ینقلب» و ظهراً تصحیح میشود. لزومی نکرده که تمام عصریت واقعیه بر آن متفرع باشد. «فلا یلزم» وقوعِ نماز او در مثل وقت مشترکی که اگر در اثناء متذکر نمیشد و نماز تمام میشد «صحت عصراً». لازم نیست و همان عدول کافی است. «فالانصراف إلىٰ هذه الصورة» اگر در ادله هم انصراف به صورتی دارد که «صحت عصرا»، انصراف «بدويّ زائل بالتأمّل.» چرا؟ تأملی که بالا فرمودند. یعنی ادلهی عدول که تعبدی است؛ میگوید: معلوم شد این نماز ظهر است. معلوم شد ظهر است یعنی عصریتش ظاهری بود. پس عصریتی که ظاهری بود و عدول در اثناء کرد، این عصریت ظاهری هیچ کاری برای بطلان نماز انجام نمیداد. پس ادلهی عدول به همان اطلاقش میگیرد و انصرافی در اطلاق حاصل نمیشود. این برای این قسمت اول بود.
برو به 0:18:20
«و مثله ما لو شرع في العصر قبل الوقت» قبل از وقت ظهر یعنی زوال در نماز عصر شروع کرد «فدخل الوقت في الأثناء» در اثناء نماز عصر وقت داخل شد یعنی زوال شد حالا هم فهمید که من ظهرم را نخواندم؛ عدول میتواند بکند؟
شاگرد: «من أدرک …»
استاد: عدول میتواند بکند. قضیه «مَن أدرک» مشکوک بود؛ آن مساله «دخل و هو فی الصلاة» یک روایت دیگری بود. «من أدرک» رکعت بود اما این حتی سلام را هم شامل میشود. آن روایت اسماعیل بن رباح بود.
بنابراین میفرمایند: در اثناء، قبل از وقت شروع کرد، الان فهمید که قبل از وقت شروع کرده بودم و اشتباه کردم عصر را هم جلو انداختم ولی حالا زوال شد الان «یعدل الی الظهر» ظهراً صحیح است. بگوییم این ظهر قبل از وقت بوده، میگوییم:ظهری که با مجوز قبل از وقت شروع شده بود بخشی از آن در وقت داخل شد ظهراً صحیح است. پس باز هم این هیچ مشکلی ندارد. «و مثله ما لو شرع في العصر قبل الوقت فدخل الوقت في الأثناء فتذكّر عدم الإتيان بالظهر فعدل إليها؛ فإنّ عدم الوقت» این که میگوییم: در وقت نبود «مجبور بالدخول قبل الآخر» نبودِ وقت برای او جبران شده به دخول وقت «قبل الآخر» قبل از این که نماز پایان بیابد. اگر دخول وقت بعد از آخر بود یعنی نماز پایان یافت یا حتی سید در عروه فرمودند که ایشان ظاهراً اشاره نمیکنند …
سید فرمودند: قبل از وقت شروع به نماز کرده که مثلا در فرض ما شروع به نماز عصر کرده، یک دفعه در اثناء نماز میفهمد که ظهر را نخواندم همچنین وقت هم داخل نشده بود، وقتی میفهمد که دو ثانیه به ظهر مانده است، این نماز دیگر باطل شد. چرا؟ چون وقتی میفهمد نماز من قبل از وقت است که هنوز وقت داخل نشده است؛ این دیگر نماز را قطع میکند اما نماز عصر را شروع کرد و در حین نماز عصر فهمید ظهر را نخواندم و حالا هم وقت برای ظهر داخل شده، حالا خوب است «عدل بنیته». پس «فإنّ عدم الوقت» که وقت نداشت، بدخول الوقت قبل الآخر جبران شد یعنی قبل از این که آخر شدنِ نماز پایان بیابد «و عدم نيّة الظهر» وقتش به دخول فی الاثناء جبران شد، خب میگوییم: نیت ظهر که نداشت، عصر خواند «و عدم نیة الظهر مجبور بالعدول عملًا بالإطلاق.» اطلاقِ دلیل «أنوها الاولی»، «اعدل بنیتک الی الاولی».
«و عليه فكما لا يلزم الوقوع كلّاً في المشترك في أصل المسألة» که وقت مختص را هم میگیرد جالب این است که «لا يلزم دخول المشترك قبل آخر الصلاة في صحّة الظهر بالعدول.» یعنی خیلیها گفتند: «دخل المشترک فی الاثناء» دخل المشترک یعنی چه؟ حالا که در وقت اختصاصی میتواند باشد «دخل الوقت، دخل الزوال، زالت الشمس عند الاثناء» باز هم صحیح است؛ لزومی ندارد بگوییم: دخول مشترک فی الاثناء که در خیلی از کلمات فقهاء طبق آن مشهوری که سید نسبت دادند آمده است.
«و لو صلّىٰ بقصد الوظيفة و أخطأ في التطبيق» در کلمات اصحاب در متون فتوایی این فرع نیست، در کتابهای بعدی آمده است که حالا شروعش قبل از جواهر پیدا شود خوب است. از جواهر الان میخوانم، قبلش هم ببینید تاریخچهی این فرعِ؛ خطأ در تطبیق چه زمانی هست؟ الان در رسالهها این خطأ در تطبیق خیلی ذکر میشود. خطأ در تطبیق این است که الان قصد وظیفه دارد خیالش میرسد که عصر است. او قصد وظیفه داشت خیالش میرسید ظهر را خوانده عصر است، تطبیق بر عصر میدهد؛ آن غیر از فرع قبلی است. آن کجا مطرح شده است؟ من یک جا را الان عرض کنم و اگر شما جای دیگری ملاحظه کردید بفرمایید.
در آن بحثی که در شروع فرع، عرض کردم سید در روایتِ «أربع مکان أربع» توضیحاتی دادند، صاحب جواهر هم به همان فتوای سید در عروه میل کردند.
و احتمل بعض الأصحاب العمل على ظاهر الخبرين، و وقوع العصر عن الظهر إذا لم يتذكر إلا بعد الفراغ، و هو نادر، قلت: إلا أنه لا يخلو من قوة، لظاهر الخبرين اللذين من الواضح ضعف التأويلات المزبورات فيهما، مضافا إلى ما في ذيل عبارة كشف اللثام، و لعل الأولى منها حملهما على إرادة أنه صلى ناويا ما في ذمته معجلا، لكن كان يزعم أنه العصر، أو على غير ذلك[5]
میفرمایند: «و احتمل بعض الأصحاب العمل على ظاهر الخبرين، و وقوع العصر عن الظهر إذا لم يتذكر إلا بعد الفراغ، و هو نادر» ظاهراً واو ندارد، واو نمیخواهد. «و احتمل بعض الأصحاب العمل على ظاهر الخبرين، وقوع العصر» شما هم در نرمافزارها واو دارید؟
شاگرد: بله واو دارد.
استاد: این جا ظاهراً واو اضافی است. ظاهر الخبرین چه بود؟ همینی که بحثش شد «أربع مکان أربع» با آن یکی که این را آن قرار دهد. بعض اصحاب گفتند: «العمل على ظاهر الخبرين، وقوع العصر عن الظهر إذا لم يتذكر إلا بعد الفراغ» یعنی همانی که شیخ الطائفه در خلاف گفتند: «قارب الفراغ» که روز اول صحبتش شد خیلی تأویل بعیدی بود. خلاف از آن کتبی بود که برای شرح روایت نبود، در خلاف فرموده بودند که این روایت یعنی همهاش خوب است، موافق مذهب است فقط این قسمتش یعنی «إذا قارب الفراغ».
منظور از بعض اصحاب چه کسانی است؟ الان نمیدانم. علی ای حال گفتند. «و هو نادر» ایشان میفرمایند: آن چه که بعض اصحاب گفتند: نادر است. آیا «و هو نادر» را کاشف اللثام گفتند؟ من عبارت را قبلا دیدم.
میفرمایند: «قلت: إلا أنه لا يخلو من قوة» اگر شما سهواً عصر را جلو انداختید تا فارغ شدید به جای این که «صحت عصرا» «صحت ظهراً» نماز بعدی را عصر بخوانید. طبق روایت «أربع مکان أربع» «لا یخلو من قوة لظاهر الخبرين اللذين من الواضح ضعف التأويلات المزبورات فيهما» ضعف تأویل شیخ را همه گفته بودند. محقق چه فرمودند؟
و هذا التأويل ضعيف، لأنه قال فذكرتها بعد فراغك، و لا يستعمل بعد في المقاربة، بل يلزمه العمل بالخبر ان صححه و الا طرحه.[6]
یک تعبیر حسابی در معتبر داشتند؛ فرمودند: «و هذا التأويل ضعيف، لأنه قال فذكرتها بعد فراغك» نکته این بود. شیخ کلمهی «بعد» را پشت صحنه بردند، کلمهی فراغ را جلوه دادند. محقق کلمهی «بعد» را جلوه دادند که حضرت «بعد» میفرمایند، «بعد» گفتند هیچ وقت برای قرب کلمهی «بعد» به کار نمیرود. ادامه هم دادند: «و لا يستعمل بعد في المقاربة» بعد، بعد است، نه قُرب فراغ. این اشکالی بود که ایشان داشتند.
الان هم مرحوم صاحب جواهر میفرمایند: «ضعف التأویلات المزبورات فیهما مضافا إلى ما في ذيل عبارة كشف اللثام، و لعل الأولى منها حملهما على إرادة أنه صلى» بحثی که حاج آقا فرمودند، این جا شروع میشود. میگویند: مشهور که میگویند: «صحت عصراً» به روایت عمل نکردند و اعراض کردند. در تعلیقات متعدد همه همین را تذکر داده بودند که روایت صحیح است لکن اصحاب از آن اعراض کردند. خب صاحبجواهر میخواهند چه کار کنند؟ میگویند: «لا یخلو من قوة» حالا اگر تمام شد «صحت ظهراً»؟ میخواهند نه از مشهور فاصله بگیرند و هم یک محملی برای روایت بیاورند. این جا این فرعی که حاج آقا فرمودند پیدا میشود؛ و لذا ببینیم قبل از صاحب جواهر هم این فرع مطرح بوده یا نه؟ الان در کتب فقهی خطأ در تطبیق زیاد میآید. لذا صاحب جواهر فرمودند: «و لعل الأولى منها» از این تأویلات؛ حمل این دو تا روایت نه بر این است که صحت ظهراً، مقصود روایت این است که خطأ در تطبیق کرده است. «حملهما على إرادة أنه صلى ناويا ما في ذمته معجلا» آن چیزی که فعلاً در ذمهی من است «لكن كان يزعم أنه العصر، أو على غير ذلك، أما على القول بعدمه و أنهما معا على الاشتراك» که حرف بعدی است.
برو به 0:28:20
بنابراین ایشان میفرمایند: «و لو صلّىٰ بقصد الوظيفة» این فرع، فرعی برای یک نحو توجیه روایت صحیحی که سید طبقش فتوا دادند، میباشد که این جا دیگر هم ظاهر روایت طرح نشده و هم این که با قول مشهور هم موافقت شده است. «صلّی بقصد الوظیفة» نمیگوید: «صلّیتُ العصر» نه به قصد وظیفه، به قصد بشرط شیء؛ «أصلّی العصر بقصد العصر بما أنّه عصر، لا بما أنّه وظیفتی الفعلیة» اگر به قصد وظیفه فعلیه بخواند «و أخطأ في التطبيق فالأظهر الصحّة بالعدول في الأثناء،» ظهراً «و بانكشاف الخلاف بعد الفراغ مطلقاً.» باز ظهراً! چون در خطأ تطبیق کرده بود نمازش ظهراً صحیح است. این هم یک فرعی از جواهر است و اگر قبلش پیدا کردید حتما بفرمایید؛ تاریخ این فروعات خوب است. بعضی فروعات هست که در مباحث علمی در فضای فقه وارد میشود و وقتی جلو میروید نیست. تا آن جایی که در ذهن من است خطأ در تطبیق در متن شرایع، تذکره و این طور چیزها نمیدانم هست یا نیست. من یادم نمیآید. اگر دیدید بفرمایید.
شاگرد: در عرف این طور واقع میشود که مثلا نماز عصر را بخواند بقصد شیء نه، بقصد وظیفه؛ این تفاوت در نزد عرف واضح است؟ یا اصلا چنین تفاوتی ندارند؟ یعنی بالاخره کسی که عصر را میخواند به قصد وظیفه دارد میخواند این طور نیست که قید خاصی داشته باشد.
استاد: شوخی میکنم؛ ترتب که دیروز مباحثهاش بود، ترتب یعنی میخواهی عصیان کنی؛ مثل نذر میگفتند همه جا به درد بحثهای کلاس میخورد، این جا هم عصیان ترتبی به درد این فرمایش شما میخورد. یک کسی میگوید: اگر ظهر شود اصلا نمیخواهم بخوانم، میخواهم لج کنم. میفرمایید: تصور دارد یا نه، این هم تصورش است.
شاگرد: شاید منظور تردد بین وظیفهی ظهر و عصر باشد؛ یعنی به قصد وظیفه عمومی هر کسی دارد نماز عصر میخواند …
استاد: یعنی با توجه به ترتب؟
شاگرد: یک بار وظیفه من الان نماز ظهر یا عصر است، مثلاً عصر است یعنی با این حالت؛ نه با حالت آن وظیفهی عمومی که هر کسی دارد نماز عصر میخواند دارد قصد امتثال امر میکند. منظور این نیست.
استاد: مقصود شما این است که یعنی با توجه در صحنهی ذهن خودش بالفعل مردد است.
شاگرد: میگوید روی عصر بناگذاری میکند
استاد: اول تردید میکند سپس بعد از تردید، به ذهنش میآید که ظهر را خواندم، قصد وظیفهی من الان این است، بعد میفهمد که ظهر را نخوانده بود. «صلى ناويا ما في ذمته معجلا» صلی ناویا مقداری اوسع از این فرمایش شماست ولی این اندازهای که از کلمات علماء تا الان مسألهی جواب میدادیم، این قصد وظیفهی فعلیه باز از آن واژههای خوبی است که در فضای فقه قبلها نبوده؛ بسیاری از مباحث نیت و مباحث، پیش آمده، بعدها طبق آن چیزهایی که فقهای متأخر برای حل مسأله مطرح میکردند تفریعش به همین وظیفهی فعلیهی واقعیه، ارتکازش قرار میدادند، نه وظیفهی فعلیهی فرمایش شما که آن یک فضای اخصی است که الان تردید میکند بعد بر وظیفه فعلیه بنا میگذارد.
شاگرد: مثل غسل قبل از احرام.
استاد: که نمیداند واجب است یا مستحب به قصد وظیفهی فعلیه! یعنی هر کدامش هست.
شاگرد: آنهایی که وجوب طواف وداع را قائل هستند که طواف وداع جای طواف نساءشان را میگیرد. اگر طواف نساءشان …
استاد: که حضرت فرمودند: اگر این طواف را نداشتند کار برایشان مشکل میشد.
قصد وظیفهی فعلیه خیلی فواید خوبی دارد البته به نحوی که خوب شناخته شود و انسان به جا به کار ببرد؛ خیلی از جاهایی که بعضی چیزها گیر میکند و عمل به سوی بطلان میرود با این نحو میشود که تصحیح شود. حالا شما مثال حج زدید، در مناسکها است و شاید الان هم فتوای خیلیها باشد؛ کسی حج رفته به خیال این که مستطیع نیست و نیت حج ندبی کرده است؛ خب الان در مناسک هست؛ حج هم تمام شد. این چطوری است؟ حالا میرود تفحص میکند میفهمد مستطیع بوده است. میگویند: نیت حَجة الاسلام که نکردی، آن که هیچ بعداً میروی به جا میآوری، شرط صحت حج مستحبی هم این است که مستطیع نباشی بعد کشف شد که مستطیع بودی، حج مستحبیات هم باطل است. این به عنوان فرعی در مناسک است؛ کسی که نمیدانست مستطیع است و حج ندبی به جا آورد، طبق ضوابط کلاس حج ندبیاش باطل است. شرط صحت حج ندبی، عدم استطاعت است؛ حج ندبی از مستطیع باطل است، در کنارش حَجة الاسلام نیت میخواهد، او که نیت حج ندبی کرده بود نه حَجة الاسلام. خب همین جا با این ضوابطی که گفتید باطل است، اگر بیایید این وظیفهی فعلیه را خوب باز کنید، قصد وظیفهی فعلیه یعنی چه؟ یعنی آن کسی که الان دارد نیت قصد حج ندبی میکند، اگر بداند الان مستطیع هستم و الان خدا میخواهد برای حَجة الاسلام بیایم، قصد نمیکند؟! قصد وظیفهی فعلیه به این معنا برای او نیست؟! در حوزهی خودآگاه ذهنِ او و اخطار به بال به لفظ بیاورد از حَجة الاسلام اسمی نیاورده است. این اخطار و این طور چیزها نیاز است یا خطأ در تطبیق است؟ علی ای حال غیر از فرمایش ایشان قصد وظیفهی فعلیه یک دستگاهی برای خودش دارد.
شاگرد: در حَجة الوداع، حج واجبِ رسول خدا، حجّ قِران بود، بقیه حجّ تمتع بود، امیرالمومنین از یمن داشت میآمد آقا نیت کرد که حج من همان حج ما فی الذمه است. بعد که حج قران و حج تمتع تبیین شده بود، آقا رسول الله به امیرالمومنین فرمود: حج شما، حج قِران است.
استاد: حجّ خودشان! «لو لا أن سقتُ الهدی»
شاگرد2: اجمالاً حضرت در همان نیت رسول الله،نیت کرده بودند.
شاگرد3: حاصل همان نیت ارتکازی است که در کلاس میگویند بیشتر از آن که نیست.
استاد: نیت ارتکازی آن که در کلاس بود میگفتند: اخطار نیست، داعی است اما نه این که داعی را به معنای وظیفهی فعلیه بگیریم، باز این فرق میکند یعنی وظیفهی فعلیه با صرف داعی ملازمه ندارد. داعی را همه فقهاء میگویند، در کتب قدیمی اصحاب هم که به وظیفهی فعلیه خیلی چیزها تصحیح نمیشد با داعی مشکل نداشتند؛ میگفتند: اخطار به بال در عبادات مستحب است، داعی، رکن است و اساس عبادت به آن است اما این که غیر از داعی آن خصوصیات داعی در حوزهی خودآگاه ذهن او حاضر است، داعی او نماز عصر است یا مثل همین جا، از نظر فقهی داعی او حج مستحبی است ولی وظیفهی فعلیه چیزی الطف و ابطن و حسابیتر است. لذاست که اگر ضوابطش باز شود خیلی مسائلی است که آن طرف، شما قائل به بطلان میشدید میتوانید تصحیح کنید.
شاگرد: ولی در طول این نیت ارتکازی هر کسی که نیت میکند بالاخره در ذیل نیتش آن وظیفهی ما فی الذمه را دارد.
شاگرد2: مگر این که بخواهد لج کند.
برو به 0:36:52
استاد: مگر این که لج کند که هیچ روی فطرت خودش نمیخواهد لج کند. در دستگاه عبودیت، قصد واقعی او این است؛ یعنی موتور اصلیاش آن چیزی است که خدا از او میخواهد که غالبش خطأ در تطبیق میشود. این طور خیلی چیزها حل میشود اما الان این فرعی که ملاحظه فرمودید ابتدا در جواهر آمده است، قبلش هم بوده یا نبوده و تاریخ خود این فرع و لوازمش اگر جمع شود یک رسالهای راجع به نیت شود و این خصوصیاتی که قصد وظیفهی فعلیه دارد. ایشان فرمودند که: «ناویا فی ذمته معجلاً» باز وظیفهی فعلیه از ما فی الذمه اوسع است یعنی بعداً که فکر میکنید میبینید؛ هر چه بحث بیشتر پیش میرود لطیفتر میشود. قصد ما فی الذمه یک چیز است که به نماز مستحبی یا مباحات نمیشود بگویند: بر ذمهی من است اما نسبت به وظیفه میشود گفت. حتی وقتی مباحات انجام میدهید یک وظیفهای آن جا دارد که وظیفه شما اختیار است.
شاگرد: ذمهی استحبابی برای وظیفه نمیشود.
استاد: برای مباحات چطور؟
شاگرد: مباحات نه!
استاد: همان جا در مباحات وقتی قصد وظیفهی فعلیه میکند نه تشریع کردید، نه بدعت گذاشتید، مباحی را انجام میدهید میگویید: همانی که خدا از من میخواهد انجام میدهم؛ یعنی کلمهی وظیفه انعطاف و سعهی بیشتری تا کلمهی ذمه در بردارد. الان در جواهر کلمهی ذمه بوده، در بسیاری از وقتها که در کتابها میبینید ذمه بوده است. باز فقهای بعدی که فکرش میکردند، لفظ وظیفه را جای کلمهی ذمه گذاشتند که با ارتکاز همهی ما بیشتر موافق است. یعنی آن چیزی که وظیفه است، هر طوری است طبق احکام خمسه …
شاگرد: با این تبیینی که میفرمایید پس خیلی از این مسألهها فوقالعاده نادر میشود و پیش نمیآید؛ این حالت ارتکازی با این تبیینی که فرمودید در همه وجود دارد.
استاد: باید هر مورد را نگاه کنیم، به طور کلی نمیتوانیم بگوییم.
شاگرد: مخصوصا «أربع مکان أربع»
استاد: «أربع مکان أربع» معلوم نیست از این بابها باشد. آن طور دیگری است؛ در آن یک بیان دیگری با چند وجه متصور است. صاحب جواهر هم که فرمودند یکی از وجوه ممکن است این باشد و الا آن «أربع مکان أربع» آن روز عرض کردم ظاهرش این نیست که تو خیالت میرسیده که داری عصر میخوانی واقعا ظهر بوده است. پس برای چه حضرت کلمهی مکان فرمودند. «أربع» یعنی تو عصر را خواندی، تمام هم شد اما «مکان أربع» کلمهی مکان آن را بعید میکند.
شاگرد: نیت وجه و تمییز همه کنار میرود و نیت هر چیزی که وظیفهی عملی چیزی باشد، است.
استاد: عرض کردم باید بیشتری روی این تأمل شود. لوازمش، حوزههایش، اشکالاتی که اگر همه جا إعمال کنیم اشکالاتش چیست؟… خیلی جاها ممکن است خلاف اجماع شود؛ خلاف اجماع هم که شد آن وقت باز هم ما بگوییم؟!!
شاگرد: در مباحاتش هم قصد وظیفه متصور است؟
شاگرد2: مثل مستحبات غیر مأثوره.
استاد: مثلا کسی که در شوط طواف شک کرده، به قصد وظیفهی فعلیه آخر کار یک دور میگردد؛ در خیلی از مناسکها این هست. خب ما شوط تکی نداریم، اصلا استحباب ندارد. طواف، مستحب است، یک شوط تکی از مستحبات شرعیه نیست ولی شما به قصد وظیفه میگردید یعنی اگر مکمل طواف من است واجب است و اگر نیست همین طور گشتید.
شاگرد: خب یک موقع ذمه بر آن صدق نمیکند که قصد ما فی الذمه باشد؟
استاد: اگر مباح باشد که در ذمهی من چیزی نیست.
شاگرد: اگر آن طرفش باشد که هست؛ اگر مکمل باشد هست. این هم همین است، اگر مباح باشد که …
استاد: در این که ما فی الذمه خیلی جاها میتواند بیاید که من حرفی ندارم.
شاگرد: الان در همین یک موردی هم که قرار بود ما فی الذمه شامل نشود و قصد وظیفه شامل شود، خدشه است. باید یک جایی رو بگوییم که قصد وظیفه از ما فی الذمه اوسع باشد. مستحبات را که قرار شد شامل نشود، چون گفتیم: ذمهی مستحبی داریم همان طور که وظیفهی مستحبی شاید یک مقداری سختتر از ذمه باشد. اما یک جایی باشد که قصد وظیفه تصحیح بکند و ما فی الذمه نشود.
شاگرد2: مستحبات غیر مأثوره، ذمه مشغول به آن نیست ولی وظیفه انسانیِ آدم هست که انجام دهد.
شاگرد: همان وظیفهی انسانی، همان قدر به ذمهی انسان هم هست.
استاد: ذمه یک نحو عُهده است؛ ذمه و برائت ذمه داریم. چرا ذمه برائت میخواهد؟ چون عُهده است. صحبت سر همین است. مثلا عبارات را ببینید کسی میخواهد نافله را قبل از زوال بخواند، شما به او بگویید: قصد ما فی الذمه بکن، ذهنش پس میزند اما اگر بگویید: قصد وظیفهی فعلیه بکن، پس نمیزند. قبل از زوال، نافلهی زوال بخوانم یا نخوانم؟ میگویند: وقتش بنا بر مشهور بعد از زوال است، قبل از زوال اگر میخوانی قصد ما فی الذمه بکن. چیزی به ذمهی من نیست.
شاگرد: آن هم این طوری میگوید که وظیفهای من ندارم، اصلش وظیفهای نیست.
استاد: اگر وظیفه را هم به همان معنای ذمه معنا شود که یعنی وجوب،خب بله مستحبات هم وظیفهی کسی نیست. شما وظیفه ندارید مستحبات را انجام دهید اما اینجا که وظیفهی فعلیه میگوییم یعنی یکی از احکام خمسه است؛ یعنی وظیفهی فعلی شرعی است؛ وظیفه که نمیگویم، میگویم: آن چیزی که الان خدا برای من حکم دارد.
شاگرد: یا اباحه است یا مستحب است.
استاد: بله! حتی تردد بین دو تا اباحه! این موارد خیلی پیش میآید. مثلا آن جایی که شبههی بدویه است. مثلا در یک چیزی که احتمالات متعددی برای آن هست، واقعش معلوم میشود بین دو تا مباح بوده است. علی ای حال باز فرمایش شما را استنکاری ندارم که کلمهی ذمه و وظیفه اوسع باشد یا نباشد.
شاگرد: قصد وظیفه که حضرتعالی به ارتکاز میفرمودید. در ارتکاز که دیگر قصد که نیست. در درونش وجود دارد. در قصد باید عنوانی باشد طرف به آن اشاره کند قصدش کند. در مثالی که حضرتعالی در طواف شوط فرمودید، قصد قشنگ مشخص است، قصد وظیفه میکند. عنوانی را لحاظ میکند قصد وظیفهاش میکند. ارتکاز داخل آن وجود دارد، قصد وظیفه نیست.
استاد: قصد، توجه به فعل است، توجه به اتیان فعل است اما آن چیزی که الان شما میفرمایید یک نحو آن را در حوزهی خودآگاه ذهن آوردید. خدا رحمت کند مرحوم آقای کازرونی همان اوائل طلبگی من بود یک مثال ایشان زدند؛ در مسجد مدرسهی خان یزد میآمدند نماز میخواندند و عالم بزرگی هم بودند، این مثال را زدند و همین طور یادم مانده است. میخواستند فرق بین اخطار به بال و این قصدی که شما فرمودید که توجه به آن داشته باشد را با آن داعی که فقهاء میگویند میخواستند مثال بزنند. فرمودند به یک بچه پول بدهید بگویید: برو نان بگیر بیا، سریع به آن طرف خیابان میدود نان را میگیرد به دست شما میدهد. گفتند: حالا ذهن این بچه را باز کنید، وقتی میرفت و میآمد یک دفعه با خودش در ذهنش گفت که من دارم میروم نان بگیرم، گفت یا نگفت؟! نگفت! میدانیم نگفت: من دارم میروم نان بگیرم ولی رفت نان را گرفت و آمد؛ بدون قصد میتواند برود نان بگیرد؟ اصلا ممکن است بچه بدون قصد نان بگیرد؟ قاصد بود که نان را گرفت اما یک دفعه هم اگر ذهنش را تحلیل کنید نگفت: دارم میروم نان بگیرم. به این اخطار به بال میگوییم. در فقه میگوییم: اخطار به بال مستحب است، خوب است؛ حاضر جمعی میآورد، تجمع قلب میآورد، همه اینها هست اما مستحب است. آن چیزی که قوام عبادت است داعی است. داعی یعنی چه؟ یعنی انگیزه و باعث! چرا بچه رفت نان گرفت؟ چون شما گفتید: برو بگیر بیاور. لذا وظیفهی فعلیه برای هر متشرعی، باعث اصلیاش است.
شاگرد: اخطار به بال هم وقتی سوال از او میکنیم جواب میدهد. ولی در قصد فعلیه جواب نمیدهد. وقتی از او سوال میکنیم میگوید: میخواهم نماز عصر بخوانم. نمیگوید وظیفهام را قصد کردم.
استاد: خطأ در تطبیق یعنی همین؛ یعنی چرا میخواهم نماز عصر بخوانم؟
شاگرد: این چرا تعلیلش است؛ وظیفهی متشرع است، چون خدایی داریم و پیغمبری داریم و … اخطار بالش این است که عصر بخوانم.
استاد: اخطار بال را که من هم قبول دارم. اصلا خطأ در تطبیق یعنی همین. یعنی انگیزهی اصلی او، رأس مخروط نفس او این است که میخواهم آن چه خدا گفته انجام دهم. خب حالا گام دوم این است که آن چه خدا گفته چیست؟ نماز عصر است. پس باعث و رأس مخروط این است که آن چه خدا گفته میخواهم انجام دهم. بعد میگوید: آن چه خدا فرموده نماز عصر است پس شروع میکند. بعد خطأ در تطبیق یعنی چه؟ میگویند: تو آن چه را که خدا خواسته میخواستی، به خیالت میرسید عصر است یعنی وقتی اخطار میکردی عصر میگفتی اما از باب خطأ میگفتی نه از باب انگیزهی مخالفت با امر اصلی لذا روی این حساب … ولی نمیشود همین طور کلی حرف زد باید هر کدام ضوابط و جایگاهش ملاحظه شود.
شاگرد: قصدهای اشخاص بعد از فروعاتش را ممکن است نشود رعایت کرد.مدآمد
استاد: عرض کردم تا مورد را نبینیم حکم کلی ندادیم؛ قبلش عرض کردم که نمیشود همین طور یک حکم کلی گفت ولی موردش و مطلبش، برای تصحیح جاهایی که با نگاه کردن ببینیم خوب است، مطلب خوبی است.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
وظیفهی فعلیه/ما فیالذمه/خطاء در تطبیق/ داعی/ اخطار به بال/ اصطلاح متاخرین/ وقت مشترک/ وقت اختصاصی.
[1] بهجة الفقيه، ص: 169-170
[2] العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج1، ص: 519-520
[3] شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج1، ص: 55
[4] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 317
[5] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 318
[6] المعتبر في شرح المختصر، ج2، ص: 410
دیدگاهتان را بنویسید