مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 43
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم آقا شیخ عبدالنبی عراقی که قبل از حاج آقای بهجت در همین مسجد فاطمیه ایشان امام جماعت بوده بعد از وفات ایشان حاج آقا رفتند و خودشان صاحب رساله هستند، شرح خوبی بر عروه دارند که در جامع فقه اهل بیت هست، عالم بزرگواری بودند، ظاهرا ایشان صاحب تعبیر خواب هم بودند، خدا رحمتشان کند یک عالم جلیلی بودند، ایشان در کتاب معالم الزلفی تعبیر میکنند ولی خود مرحوم شیخ ندارند، من رفتم طهارت شیخ را هم نگاه کردم، چند جا هم گشتم، مرحوم شیخ میفرمایند شبهه یا در صدق است یا در مصداق است، معلوم میشود این بزرگوارها که بررسی کلمات شیخ میکردند، تدقیق کردند، گفتند ما دو نوع شبهه حکمیه و مصداقیه نداریم، طبق این تعبیر شیخ اعظم ما سه نوع شبهه داریم، شبهه حکمیه که باید از شارع بپرسیم، شبهه مصداقیه که از امور خارجی است و به شخص مکلف مربوط است، من نمیدانم این چطور شده، جهل من سبب شبهه شده است و یکی هم شبهه صدقیه که ربطی به شخص مکلف ندارد، خود عرف عام در صدق این عنوان شک میکند.
خب حالا این کدام است؟ مثالی که شیخ نفرمودند، شیخ یکی دو تا مثال بعد در کلام ایشان میآید مثلا یکی در آب جاری میگویند که آب طوری است که شک کنیم در عرف به این جاری میگویند یا نه؟ خیلی جاها میشود که نحوه جریان جوی و خصوصیاتش را که میبینید میگویید «هل هذا الماء یصدق علیه أنّه ماءٍ جارٍ؟» این را نمیشود بگویند این شبهه موضوعیه است چون جهل من نیست، تعبیر ایشان اینطور است که خود لغوی هم بیاید نمیداند که این آب جاری هست یا نیست، در اصل صدق یک عنوان عرفی، خود عرف و خود لغوی که حتی واضع هست، اگر بیاید شک میکند، فرمودند این شبهه صدقیه است؛ نفرمودند این شبهه حکمیه است، فرمودند که در حکمش ملحق به شبهه حکمیه میشود یعنی ما باید برویم از شارع بپرسیم.
شیخ اول این طوری فرمودند که یا شبهه در صدق است یا در مصداق و وقتی به این جا رسید به اصل عملی مراجعه میکنیم. در این که به چطور اصلی مراجعه میکنیم مواردش و خصوصیاتش فرق میکند، مثلا در این که ماء جاری هست یا نیست خودش یک بحث است، اگر شک کردیم جاری هست یا نیست حالا دیگر عمومات جاری این جا فایده ندارد، این جا به سه تا عام دیگر متوسل میشویم، عموماتی که در ماء محقون و ماء کرّ و اینهاست، آنها را باید حاکم کنیم، نه خصوصِ عمومات جاری بما هو جاری؛ چون شک کردیم.
در بئر هم همین را دارند، میگویند در یک جایی، آبار خارجی طوری است که وقتی میرسیم شک میکنیم، در لغت بئر داریم اما این هم از آنهاست؟ زیاد پیش میآید. شخص من طوری نیست که جهل داشته باشم و برای من شک پیش بیاید، «شبهةٌ نشأت من جهل المکلف بأمر موضوعیٍّ» این طوری نیست، بلکه «شبهةٌ نشأت من خصوصیة فی المصداق یُجهل انطباق العنوان علی المجهول» خب فرقش با شبهه مفهومیه چه میشود؟ شبهه مفهومیه خود مفهوم از نظر لغوی ابهام دارد که من به کتب لغت مراجعه میکنم، در شبهه مفهومیه بسیاری از مواردش وقتی به کتب لغت مراجعه میکنیم شبهه ما برطرف میشود، لغویون مفهوم را توضیح میدهند اما در شبهه صدقیه خود لغوی هم متحیر میشود. مثالی که مرحوم آقا شیخ عبدالنبی میزنند میفرمایند یک آب مطلق تمیزی هست، شما خرد خرد خاک در آن بریزید، مدام میگویید آب است، آب است، وحل نیست، گل نیست، مدام زیاد میکنید، کم کم هم میریزید، حالا کی وحل است؟ یک جایی میرسد قطعا وهل است، یک جایی هم قطعا آب است، این بین یک جایی هست که خود واضع هم باشد و از او بپرسید ساکت میشود؛ وهل یا نه؟ آب مطلق است یا وحل است؟ این را شبهه صدقیه میگویند، ربطی هم به شخص مکلف ندارد، به چه ربط دارد؟ به خود این تشکیلی که خرد خرد داریم یک چیزی را جلو میبریم. مرز مغشوش دارد یعنی خودش روشن نیست.
برو به 0:05:23
البته آن چیزی که من به ذهنم آمد، این ملحق به شبهه حکمیه باشد یا نباشد. ملحق به شبهه حکمیه یعنی چه؟ یعنی باید برویم از شارع بپرسیم؟ الان این آب به این حالت میرسد ما باید در خانه امام صادق سلام الله علیه برویم که ایشان(مرحوم اراکی) گفتند ملحق به شبهه حکمیه است.
من گمانم این طوری است که شبهه موضوعیه را شما چطوری معنا میکنید؟ گاهی میگویید «شبهة شُبهة نشأت من امر خارجی یجهله هذا المکلف» خب این درست است اما یک وقتی هم میگویید شبهه موضوعیه یعنی آن چیزی که سراغ شارع نمیروید، سوالش را از شارع نمیپرسید، در محدوده انشای شارع نیست.
شبهه مقصودیه را میگویید شارع چه قصد کرده؟ شبهه مقصودیه به یک معنا بازگشتش به حکمیه است. اما وقتی آب به این جا میرسد خود عرف شک میکند، ما این جا باید چه کار کنیم؟ برویم شارع مقدس جهل ما را راجع به صدق این عام حل بکند؟ این چیزی نیست که ما سراغ شارع برویم.
شاگرد: با یک تقریبی میشود.
استاد: اینکه در این مشاله به عمومات دیگر مراجعه کنیم، حل این شبهه نشد، حرف آنها این است که این شبهه ماسیده، تا این هست، سراغ عام دیگر میرویم.
شاگرد: حرف آنها این است که این شبهه حل شدنی نیست؛ یعنی چون شبهه در مرز مفهوم است، اصلاً در مرز مفهوم، شبهه حل شدنی نیست.
استاد: خب پس شبهه حکمیه هم به این معنا که ما جواب این شبهه را از شارع بگیریم باز نیست، شبهه حکمیه به این معناست که ما به متخصص هم رجوع کنیم فایده ندارد، شارع باید یک تدبیر دیگری برای ما قرار بدهد نه این که خودش بیاید این شبهه را حل کند.
شاگرد: شبهه به معنایی این که در این مصداق شبهه حل نمیشود؛ اصل نمیشود. فقط بحث این است که حالا چه کار کنیم؟
استاد: به عمومات دیگر مراجعه میکنیم. یعنی به شارع هم مراجعه کنیم میگوید من که گفتم، یعنی چه گفتم؟ یعنی نه این که این شبهه را حل کردم، یعنی مطالبی را برای شما گفتم که وقتی این کلام من این جا برای شما شک شد، به سایر کلمات من مراجعه میکنید نه این که در نفس همین مقصود خودم را بگویم، شبهه مقصودیه نیست.
شاگرد: یا این جا حکمم را در این مصداق مرزی بگویم.
استاد: آن حرف دیگری است. اما طبق اصل! یعنی میگویم إذا شککتَ. یک وقتی شارع دو جور حکم دارند، به عنوان اولی و به عنوان أنّ المکلف شاکٌّ؛ یک وقت هایی شارع میفرماید این آبهایی که بینابین وهل است، من میگویم آب است، نه این که چون تو شک داری بگو آب است و استصحاب کن، اگر میخواهی استصحاب کنی برعکس است یعنی اگر آب گل بود، مدام آب در آن بریزید، از این طرف استصحاب وهلیت دارید، مدام آب تمیز در آن میریزید کم رنگ میشود؛ کی میرسید؟ باز هر وقت شک بکنید، استصحاب هنوز باقی است میگوید نه، مطلق نشده، اگر شارع این طوری جواب بدهد با مکلف بما أنّه شاک کار دارد و دارد اصل عملی به او ارائه میدهد اما اگر بگویند؛ وقتی نمیدانی آب گل است یا نه، تو که نمیدانی من کاری به ندانی تو ندارم اصلا من میگویم آب این مرحله، آب مطلق است. معمولا این طور موارد شارع متصدی نمیشود لذا گفتم متعارف نیست که شبهه را حکمیه بگیریم به این معنا که در نفس همین شبهه به قول شارع مراجعه کنیم.
شاگرد: فرمایش قبلی حضرتعالی هم مگر این نبود که این جا باید به وسائل مراجعه کنیم؟
استاد: نه، در شبهه مقصودیه گفتم به وسائل مراجعه کنیم.
شاگرد: متوجه هستم ولی میخواهم بگویم در همین جا هم نکتهاش این است که با لغت که حل نمیشود.
استاد: با مراجعه به وسائل هم حل نمیشود.
شاگرد: چرا دیگر …
استاد: با مراجعه به وسائل شبهه که حل نمیشود، راه من معلوم میشود که من باید چه کار کنم. یک مثال دیگر برای شبهه مقصودیه بزنم؛ میگوید شارع فرموده خواب که رفتی وضو بگیر، روایت زراره خیلی مصداقش خوبش بود، زراره محضر امام آمد و پرسید این که ما خوب برویم وضویمان باطل میشود، آیا کسی که میخوابد خفقة و خفقتان دارد باطل شد یا نه؟ امام بنابر فرمایش مرحوم مظفر فرمودند مقصود شارع که خواب آن خوابی است که قلب هم به خواب برود.
شاگرد: این یعنی حکم خواب را تا آن جا میبرد، مقصودیه همین میشود دیگر. شارع که نمیتواند خواب را جعل بکند.
برو به 0:10:20
استاد: نه! چون خواب مراتبی دارد شارع میفرماید مقصود من در لسان خودِ من که خواب بیان کردم، این مرتبهاش است. پس مقصودیه بود.
شاگرد: با همان صدقیه تطبیقش کنید، این مرز مشکوک میشود، الان شارع اگر چیزی نفرموده بود نمیفهمیدیم این خواب است یا واقعا بیداری است یا اصلا یک حالت سومی بین خواب و بیداری داریم که اسمش همین است، ما این را نمیفهمیم؛ میگوییم حالا چه کار کنیم؟ سراغ شارع میرویم، شارع به ما میگوید من در حکمم این را هم به خواب ملحق میکنم، چه اشکالی دارد؟
استاد: برای آن مثال تغیر حسی میگوییم که شارع فرموده «إلا اذا غیّر طعمه أو ریحه أو لونه» تغییر که معلوم است، مفهوم مبهمی ندارد.
تغییر تقدیری شبهه ما بود، این تغییر نکرده اما اگر این نجس رنگ داشت، تغییر میکرد، الان یک بولی است که بول است اما فعلا هیچ رنگ و بویی ندارد، این قدر این بول در این آب ریخته شده که اگر خون بود یا اگر بولی بود که بو داشت رنگ و بو تغییر کرده بود، این را تغییر تقدیری میگوییم و آن شبهه اقل و اکثر بود در شبهه مفهومیه بود که مرحوم مظفر فرمودند که من عرض کردم آن جا مفهومیه معنا ندارد، چون تغیر که مبهم نیست، تغیر تقدیری یک چیزی است که ما میخواهیم ببینیم شارع آن را لحاظ فرموده یا نه. این مقصودیه میشود، خب حالا این جا الان تغیر مبهم است؟ صدق تغیر باز است، صدق تغیر بر این آبی که تغییر نکرده مبهم است؟ نه. ما نمیدانیم تغیر حسی این جا مراد شارع بوده یا نبوده لذا من گفتم این شبهه مقصودیه است، آن شبهه مقصودیه که من عرض کردم دقیقا خود شبهه حکمیه بود. یعنی ما سراغ روایات میرویم میبینیم شارع فرموده اگر تغییر تقدیری آمد به نظر من نجس است یا نیست؟با ما نحن فیه و شبهه صدقیه فرق میکند.
شاگرد: تغییر تقدیری تغییر نیست، آن عدم تغییر هم نیست، از لحاظ خودش تکویناً میخواهیم موضوع باشد، میفرمایید این تغییر صدق نمیکند؟
استاد: یعنی عرف شک ندارد که در این جا تغییر شده یا نشده، قطع دارد تغییر نشده اما تقدیری است، دیگر رنگ که نداشته قطعا تغییر نشده اما اگر رنگ و بو داشت تغییر شده بود، این جا که شک میکنیم این جا دقیقا شبهه حکمیهای است که میرویم جوابش را از روایات میگیریم و مقصودیه هست یعنی خود شبهه برای ما حل میشود، نظر شارع درباره تغییر تقدیری را به دست میآوریم و شبهه حل میشود به خلاف این که سراغ شارع برویم بگویید شما به عمومات دیگر من توجه کن چون این جا شک داری، اگر این طوری شد خود شبهه حل نشده، شبهه مقصودیه را با مراجعه به روایت حل نکردیم، یک پل زدیم و از این شبهه سراغ سایر اصول رفتیم، از ادله عامه سایر اصول لفظیه یا اصول عملیه.
شاگرد: چهار قسمت شد.
شاگرد: بحث شبهه صدقیه، دو جا در معالم الزلفی آمده است.
استاد: اصل عبارتش ۵ یا ۶ جا در معالم الزلفی آمده است ولی از نظر بحث دو جا آمده است.
شاگرد: در نرمافزار اصول اگر نگاه کنید خیلی ها در مورد شبهه صدقیه بحث کردهاند
شاگرد٢: البته آقای عراقی هم میفرمایند بعض اساتید از کتاب الطهاره شیخ اینچنین استفادهای کردهاند.[1]
شاگرد: شاید آقاشیخ حسین حلیف در این مورد زیاد بحث کردهاند که از شاگردان میرزا بوده است.
استاد: آقاشیخ حسین حلی تقریباً معاصر مرحوم اقای اراکی بودهاند، آشیخ حسین، از مهمترین شاگردان میرزای نایینی بودهاند. آشیخ عبدالنبی کمی متأخر از ایشان بودند، البته ممکن است شاگرد ایشان بودند. البته نشد به نرمافزار اصول مراجعه کنم.
شاگرد: البته چند نفر در این مورد بحث کرده بودند که یکی از ایشان، شیخ حسین حلی بود.
حالا عرض من این شد، این را توجه بفرمایید ببینید سر میرسد یا نه. اگر شبهه موضوعیه را بگوییم امر خارجی خاص یک مکلف که از جهلِ او ناشی شده درست است که این شبهه صدقیه، شبهه موضوعیه نیست. اما اگر شبهه موضوعیه را معنا کنیم یعنی آن چیزی که در حل نفس این شبهه، نباید به شارع و مقصود او در انشاء مراجعه کنیم، وقتی ماء مطلق و وحل فرموده، الان که ما در مرز شک داریم، در حل این شبهه به نفس انشای خود شارع در این جا مراجعه نمیکنیم، به عمومات دیگری مراجعه میکنیم، اگر این طور باشد خب اگر این طور باشد باز شبهه موضوعیه است یعنی آن یکی حکمیه نیست، فقط موضوعیه چند رتبه دارد.
چیزی پیدا کنید شبیه همین واسطه، نمیفهمید خرچنگ هست یا نیست – مثال خرچنگ در استفتائات بود که عرض میکنم- حالا شما آیا به متخصص مراجعه میکنید؟
گاهی است شما در خود مفهوم شک دارید، از شک در مفهوم، شک در مصداق ناشی میشود. گاهی در مفهوم شک ندارید، شما در مصداقیت این مصداق شک پیدا میکنید، گاهی است نه در مفهوم شک دارید، نه در مصداق؛ امر مصداق برای شما روشن است، در انطباق آن مفهوم بر این شک دارید، همینی است که شبهه صدقیه این است، توضیحش را خواستم بدهم یادم رفت بگویم، این نکته مهمی است که یک وقتی مصبّ شک خودِ مصداق است به خاطر جهل شما، یک وقتی هست مصبّ شک مفهوم است، یک وقتی هست مصبّ شک نه مفهوم است نه مصداق بلکه انطباق است. شما جهل ندارید، الان این آبی که در آن گل میریزند، شما در کجایش شک دارید؟ خاکش معلوم، آبش هم معلوم، شما هیچ جهلی ندارید که بگویید من نمیدانم این مایع خمر است یا نه؛ من که نمیدانم خمر است یا نیست، من جهل دارم لذا شبهه موضوعیه میشود اما این آبی که این جاست من در چه چیز آن شک دارم؟ هیچی شک ندارم، میگویم این چند گرم خاک، وزنش را هم میگویم که در آب ریختیم، خب من شک در چه دارم؟ در هیچی اما در عین حال شک دارم یعنی مصبّ شک من در انطباق است بر یک مصداقی که از جهت وجود خارجی، این مصداق هیچ مجهولیتی برای من ندارد.
شاگرد: شک در انطباق در صدقیه و مقصودیه یکی است، فقط فرق اینها در این است که مرجعش چیست.
استاد: در مقصودیه هم باز صدق مفهوم به آن وضوح نیست، مثال تغیر که زدم همین بود یعنی الان این آبی که تغیرش تقدیری است، شما از حیث مفهوم مشکلی ندارید که مفهوم بما أنّه تغیر، تغیّر. تقدیر را هم میگیرد یا نه؟ در عین حال فرمایش شما قابل صحبت است که میبینید این دو تا به همدیگر برمیگردد یا نه.
علی ای حال مقصودیه با صدق به یکی برگرده؟ یا بین این دو با یک ظرافت کاری فرق باشد؟ صدقیهای که علما فرمودند، مصبّ شک چیست؟ نفس انطباق است؛ خیلی فرق میکند از حیث این که مصبّ شک شما، خودِ جهل شما در خصوصیات مصداق باشد یا شما در خصوصیات خارجی مصداق هیچ شکی ندارید، فقط در این که این عنوان بر این صدق میکند یا نه، شک دارید. مثلا در بیابان و جایی میروید میبینید یک آبی دارد میآید از آن برمیدارید میجوشد واقعا به شک میافتید، شک میافتید یعنی چه؟ یعنی همه چیزش و مادهاش برای شما واضح است، در این هیچ شک فیزیکی بیرونی ندارید، شک میکنید آن بئری که در لسان ادله آمده بر این صدق میکند یا نه؟ دقیقا مصبّ شک شما انطباق است، انطباق مفهوم بر مصداق است.
شاگرد: این سعه و ضیق مفهوم نیست؟ یعنی یک موقع شک در معنا نمیکنیم اما سعه و ضیقش را نمیدانیم که همان مرز مغشوش میشود، لذا شبهه، شبهه مفهومیة است، تارةً اصلش مشکوک است، أخری سعه و ضیقش مشکوک است.
برو به 0:20:03
استاد: در شبهه مفهومیه آن چیزی که روشن است این است که واقعا خود عرف در مفهومِ او، در درک مفهومی او دچار ابهام است.
شاگرد: این یکی، یکی هم در سعه و ضیقش.
استاد: این دو تاست فرق میکند.
شاگرد: درست است دوتاست منتها جنسش مفهومیه است، الان در آب شک کردم به خاطر این است که نمیدانم آب مضاف چیست؟ چون دقیقا نمیدانم که آیا این مرز را هم میگیرد، به خاطر همین شک کردم، لذا آقایان هم به مفهومیه ملحقش کردند.
استاد: در بحث صحیح و اعم در اصول مرحوم اصفهانی یک عبارتی داشتند میگفتند پس صلاة یک لفظی است که مفهومش مبهمٌ غایة الابهام؛ همان جا، چند روز ما بحث می کردیم.
حالا واقعا وقتی به مردم نماز میگویید با یک چیزی مواجه میشوند که غایة الابهام؟ میشوند یا نمیشوند؟ خیلی بحث کردیم سر این که این رمز را به دست بیاوریم، ایشان عالم بزرگی هستند، میگویند غایة الابهام، از آن طرف وقتی با ازتکازمان نگاه میکنیم، می گوییم کجا مبهم است؟ این قدر میگویید نماز، الصلاة با یک چیزی فی غایة الابهام مواجه هستید؟ کجایش مبهم است؟ این مقصود است.
شاگرد: آب هم خیلی مبهم است.
شاگرد2: مثال میخواهند بزنند که مفهومها را خراب کنند، مثال آب هم میزنند که معلوم نیست حقیقتش چیست.
استاد: واضحترین مفهوم، مبهم میشود؟؟! حالا چه باید بگوییم؟ حلش چیست؟ مبهم است یا نیست؟ آن جا چندین روز بحث کردیم، من عرضم این بود که مفهوم روشن است از جهتی، غایة الابهام هم که میگویند از جهتی درست است. تا اندازهای که یادم مانده ما این طوری حل کردیم که برای هر مفهومی کف و سقفی در نظر بگیرید، ذهن انسان دو کار با این مفهوم انجام میدهد، یک وقتی این بین الحدین را با بیرون خودش در نظر میگیرد، بسیار واضح است، یک وقتی هست کاری با بیرون ندارد و در دل این بین الحدین میرود آن وقت میگوید مبهم است.
شما آب را در قبال سنگ، در قبال کتاب، در قبال دیوار، همه میفهمند آب یعنی چه؟ آب با سنگ و دیوار فرش فرق دارد، وقتی عرف این مفهوم را با بیرون خودش میسنجد، بین الحدین یک مفهومی برای او بسیار روشن است. اما یک دفعه میگوید خیلی مبهم است یعنی حالا با بیرون دیگر کار ندارد، در دل بین الحدین میرود، بین الحدینی که این مفهوم، مصادیقی در طول و عرض دارد، حالا چه کار کنیم؟ این جاست که آن شاید رمز متواطئ و مشکک را این طوری حل کردیم، در هر مفهومی، بالفعل دو جهت موجود است، این تقسیم را قبول نداریم که مفهوم یا متواطئ است یا مشکک. بلکه هر مفهومی حیثی از تواطئ دارد، حیثی از تشکیک دارد، از آن حیثی که با بیرون خودش میسنجید متواطی است، از آن حیثی که در اندرونش بررسی میشود مشکک است. یک زید میتواند خیلی انسان باشد؟ نه دیگر، انسان که تشکیکبردار نیست، نوعش است؛ یا انسان است یا نیست! اما حالا واقعا نمیتواند خیلی انسان باشد؟ میتواند خیلی انسان باشد یعنی وقتی به کمالات درونِ نگاه میکند این تعبیر را به کار میبرد.
شاگرد: عرفا هم به کار میبرند.
استاد: نمیدانم هم سر رسید یا نه، گفتیم اصلا میتوانیم یک مفهوم متواطئ پیدا کنیم یا نه؟
شاگرد: بنظرم برای عدد هم میسازد که مشکک است.
استاد: مثلا 5 متواطئ است یا مشکک؟ این را بحث کردیم. مثلا نقطه متواطئ است یا مشکک؟ این ها سوالات خوبی است، علی ای حال این احتمال هست که ما پیدا نکنیم.
شاگرد2: 5 را چطور مشکک کردید؟
استاد: من نمیدانم، یادم نیست.(خنده حضار) گاهی مباحثهها هست که خروجیاش را بگوییم، میگویید الحمدلله که ما نبودیم.
اگر ۵ را هم مشکک بکنیم دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود.( خنده استاد و حضار) بعضی مثالها میزدیم که مثلا 5 تا سیب را گاز میزند، یکی را میخورد. 5 تا حالا همان 5 تاست یا نیست؟ شاید همین مثالها و نظیر اینها بود.
شاگرد: مانحن فیه خود همان مرز خودش میشود، با بیرون کاری نداریم. در آب اگر یک مقدار گل بریزید آب مضاف شده یا نشده؟ دقیقا سعه و ضیق خود مضاف مشخص نیست، چون سعه و ضیقش مشخص نیست، شبهه، شبهه مفهومیه است.
استاد: شبهه مفهومیه است یعنی آبی که به یک چیزی اضافه میشود،مفهومش روشن نیست؟ گلاب مبهم است؟ ما در مفهوم مشکلی نداریم، مفهوم روشن است.
شاگرد: مفهوم یعنی این که آب را میدانیم چیست، گلاب را میدانیم چیست، انسان را میدانیم اما این مقصود آن قوم نیست، مرز مفهوم مشحص نیست.
برو به 0:25:10
استاد: مفهوم مرز ندارد، اتفاقا از مسائلی مهمی که کار ذهن انجام میدهد همین است که چطوری اشیاء را ردهبندی میکند و مرز مغشوش برای آن میگذارد بحث خیلی مفصلی هست، آن رساله ابهام را برای همین بحث کردیم، شاید چند ماه پیش بود که بحثش کردیم، اگر خواستید فایلهایش را گوش بدهید. بحث سنگینی است.
آیا خود مفهوم این طوری است؟ یعنی ابهام واقعا به معناشناسی ذهن برمیگردد؟ حاصل مباحثه ما این شد که اصلا خودِ طیف شکل شدن و تشکیل، در متن واقع است که ذهن هم ناچار گرفتار این میشود، آن جا هم بررسی کرده بودیم و آن طوری که یادم میآید این حرف لا محالة است، مدام فرار کردن از آن هم فایده ندارد، آخر کار هم همین است، صاحب رسالهای که بحث کردیم میگفت منشأ متافیزیکی دارم یعنی واقعا این طوری است که متن نفس الامر اینطور است. تازه خدای متعال عجائب در ذهن ما آفریده که با واقعی این چنینی که این قدر مرزهای مغشوش دارد ما آرام هستیم، مفاهیم روشن درست میکنیم کارمان هم راه می افتد، بعضی جاهایی میرسد گیر میافتدیم، اگر فکر کنیم میبینیم از عجائب خلقت انسان است که با این پیچیدگی که ذهن بشر با نفس الامر اشیاءِ با این طیف عظیم روبرو هست، اینها را ردهبندی میکند، کلاسبندی میکند.
امروز هم دارند فنش را دارند در همین اطلاعات پیاده میکنند که آنتولوژی به آن میگویند. اگر این فن را کار بکنید خوب است، یک فن نوپایی است که برای طلبههای جوان دانستن اینها خوب است، هر چه کار بکنید بعد از 10 سال خوشحال هستید که الحمدلله از روز اول دنبال این ها رفتیم. اولش خیلی کار دارد ولی اساس آن کارها همین است که ردهبندی، دستهبندی، کارهایی که ذهن ما انجام میدهد و خودمان توجه نداریم. لذا الان ما نباید بگوییم که مفهوم مبهم است، مفهوم مبهم نیست، مفهوم واضح میخواهد در جایی بیاید که طرفین راست و چپ آن، سر از بینهایت در بیاورد، وقتی این طوری است که چه کار کند؟ آن وقت باید چه کار هم بکند آن حرف دیگری است.
علی ای حال ذهن ما این را دارد که یک محدودهای را قرار میدهد بعد هم خودش در آن محدودههای مرز گیر میافتد. این مقصود من است که علی ای حال تفاوت است، آن جایی که شک در انطباق است با آن جایی که مفهوم واضح است، شک هم در انطباق نیست، شک در مراد است، این دو تا با همدیگر فرق میکند، اگر واقعا فرمایش شماست که شک در انطباق است، مصبّش این است ما قبول داریم، این از آن جاهایی است که شبهه صدقیه است که به یک معنا به شبهه مصداقیه برمیگردد. چرا مصداقیه؟ چه لزومی کرده که شما در شبهه موضوعیه قید کنید که «ما نشأت من أمر خارجیّ جهل به المکلف فی أمر خاص» بگویید موضوعی یعنی خارجی یعنی «خارج من نطاق الانشاء». شبهة حکمیة یعنی «شبهة ترتبط بنطاق انشاء الشارع» شبهة موضوعیه یعنی «یعنی شبهة خارجة من نطاق انشاء الشارع» خب اگر یک جایی احکامش فرق میکند و تقسیمبندی علمی است ما قبول داریم، میگویید این شبهه موضوعیه با آن شبهه موضوعیه فرق میکند کما این که شیخ خواستند فرق بگذارند، ولی شیخ که فرق نگذاشتند. آن جا در شبهات موضوعیه همه فرمودند به اصول مراجعه میکنیم، همه را یک کاسه کردند.
علی ای حال این تقسیمبندیها برای شبههها و باز هم مثال پیدا کنیم چه بسا بیش از اینها باشد، همه مباحثههایی که در اصول انجام دادیم مقصود ما طلبگی بود یعنی در اصول میشود که انسان یک بحثهایی انجام بدهد که آن بحثها مقدمهای برای پربار شدن خود مباحث اصول باشد که آدم آنها را که میداند راحتتر میتواند تصمیمگیری بکند.
شاگرد: شبهه صدقیه یا موضوعیه را میخواهید ثالث شبهه حکمیه و موضوعیه قرار بدهید؟ یا ثالث شبهه مفهومیه و مصداقیه؟ یعنی من این جا شبهه مفهومیه را تصور کنم که فقط حکمیه داریم، در صورتی که شبهه مفهومیه میتواند موضوعیه باشد.
برو به 0:30:08
استاد: من اصلا این طوری عرض نکردم، من عرض کردم شبهه مفهومیه به این اصطلاح فقط موضوعیه است، آن روز عرض کردم که 3 تا کردم، گفتم آن شبهه مفهومیه رایج که میگوییم حکمیه هست، واقعا شبهه مقصودیه هست، نه مفهومیه و لذا شبهه مقصودیه خودش نوعی از شبهات حکمیه است و یک صغرایی از آنهاست، شبهات حکمیه داریم که عام و خاص و اجمال عام و خاص نیست، شبهه حکمیه مطلق است. شبهه حکمیه که مربوط به شبهه مفهومیه اصطلاحی میشود و مقصودیه باشد، شبهه حکمیه میشود اما در شبهه مفهومیه که ما واقعا نباید سراغ قفسه وسائل برویم، آن جایی که باید سراغ قفسه لسان العرب برویم، آن جا شبهه موضوعیه است و شبیه همین صدقیهای است که الان میگوییم، صدقیهای که الان میگوییم نباید برای حل نفس این شبهه سراغ شارع برویم، شارع حرف خودش را زده و تمام است. الان در محدوده انشاء شک نداریم، ما در انطباق یک چیزی بر مصداق خارجی شک داریم، بله اگر شارع در این محدوده بیاید دوباره یک انشاء بکند ما تابع انشاء دومش هستیم یا ما را به سایر کلمات خودش ارجاع بدهد آن هم شبهه حل نشده، حل به معنای رفع تحیر شده، این شبهه ما را زمینگیر نکرده، شارع به ما اجازه داده که به سوی سایر ادله برویم. یعنی طوری است که خصوص کار را خود شارع متکلفش بشود یا نشود، اگر بشود انشای جدید باشد، شبهه حکمیه نبوده. شما هر شبهه حکمیه داشته باشید که اگر رفتید از شارع پرسیدید محتاج هستید ببینید که شارع این جا بخواهد انشای جدید بکند که قبلی شبهه حکمیه نبود یعنی جدید، رفع شبهه حکمیه نیست، شبهه حکمیه این است که ما در انشای شارع شک داریم، شارع میآید آن انشای خودش را برای ما توضیح میدهد و الا ما اگر در یک جایی بگوییم شبهه حکمیه داریم، به جای رفع نفس آن انشاء شارع یک انشای جدید استقلالی بفرماید که رفع شبهه حکمیه نشد، این انشای یک چیزی برای رفعی مثل حکومت و ورود شد. درواقع مثل ورود میماند.
شاگرد: شبهه مقصودیه به این معنایی که میفرمایید یک نوع همین شکلی است یعنی شارع طبق فرمایش شما، حکمی را که خواسته بگوید یک مفهومی را گفته که اصلا آن مصداق را شامل نمیشده حالا فقط ما از باب این که تغیر حسی شبیه این تغیرهاست از شارع آمدیم پرسیدیم نظرت در مورد تغیر حسی بگو یعنی انگار یک چیزی که شارع حکمش را بیان نکرده …
استاد: یعنی به عبارت دیگری وقتی شارع فرموده «إذا غیّر» مفهوم «غیّر» روشن است، آیا مبدأ این کلام شارع، مراد گوینده قوه تغییر بوده؟ یا همین تغییر حسی است؟ این جاست که مراد او برای ما روشن نیست، تغییر برای ما روشن است اما گویندهای که فرمود «إذا غیّر» یعنی «غیّر» که شما هم میدانید «غیّر» یعنی چه؟ یا «غیّر یعنی فی قوة أن یغیر ولو لم یغیر»؟ این را تنقیح مناط حکم میگوییم، موضوع واقعی حکم است. الان مراد «إذا غیّر» که شارع فرموده، مناط اصلی حکم او این بوده یعنی آن چیزی که آن قدر تابش را دارد که بر او غلبه کند ولو باطنا یا تغییر یعنی تغییر. این جا واقعا ما به مراد گوینده مشکوک میشویم؟ یا به صدق و تغییر و اینها؟
شاگرد: یعنی در حقیقت از باب این که مضاف الیه چیزی که «غیّر» میخواهد بیاورد را نگفته، ما شک میکنیم که مرادش چه بوده.
استاد: مفهوم تغییر برای ما روشن است اما مناط حکم که سبب شده و شارع فرموده «إذا غیّر» چه بوده که آن وقت نجس است؟ آیا همان قوهای است که میتواند آن را تغییر بدهد ولو به چشم ما هم نیاید؟ با باید به چشم هم بیاید و تغییر حسی باشد؟ ما میخواهیم مناط را به دست بیاوریم و این جا دقیقا مراد گوینده برای ما مبهم است.
شاگرد: این طوری در بقیه شبههها همین طور میشود، در شبهه صدقیه کلا برویم بگوییم مراد شارع است ..
استاد: شما در این که شارع فرموده ماء مطلق، در مفهومش که شک ندارید، این وحل هم الان نمیگویید که شاید او مناط ما را …
شاگرد: مفهوم تغیر هم شک نداشتیم.
استاد: یعنی غیر حسی را میگیرد؟
شاگرد: تغیر هم یک محدوده تشکیکی دارد، میفرمایید اگر به حدّ تغیر حسی رسید …
استاد: نه، این جا مرز مغشوش نیاوردیم، تفاوت تغیر با مثالهایی که الان بود چیست؟ وحل چه بود؟ یک مرز مغشوشی برای آب و وهل بود اما در تغییر حسی قاطع هستیم تغییر حسی نیست، تغییر تقدیری است. ما اندازه 10 برابر حجم بولی که تغییر میداد در این آب، بول ریختیم اما تکان نخورده، قاطع هستیم تکان نخورده، اسم این مرز مغشوش نیست. ما متعبد هستیم شارع چه چیزی اراده فرموده؟ میخواهد بگوید تغیر این است که عرف ببینند تغییر کرد؟ خب این تغییر نکرده است. یا اراده او این بوده که قوه تغییر داشت که «لو کان له لونٌ لغیّر» این اصلا مرز مغشوش نیست، همین هم هست که عرض میکنم دوتاست، این جاست که مقصودیه است ولذا خود شبهه حل میشود، اگر شما وسائل را باز کردید یک روایتی توضیح داد که مقصود ما آن هست، خود این شبهه دارد حل میشود، نه این که این شبهه حل نشده و حالا که چارهای نداریم، از یک چیزی به چیز دیگری پل میزنیم.
شاگرد: آن طوری که شما میفرمایید در واقع آن شبهه در حکم بوده؟
استاد: بله در محدوده انشاء بوده.
شاگرد: منظورم این است شبههای که میفرمایید حل میشود، نه این که معنای تغییر حل میشود، به شما میگوید مناط من این است.
استاد: بله! شبهه حکمیه یعنی چه؟ یعنی «شبهةٌ فی نطاق انشاء الشارع» من در خودِ انشای او شک دارم لذا گفتیم مقصودیه است. شارع هم که حل میفرماید یعنی همان انشای خودش را در یک شبههای برای ما توضیح میدهد و الا اگر این شبهه را برای ما حل نکند و به یک چیز دیگری ارجاعمان بدهد باز این شبهه حل نشد.
شاگرد: میفرماید هر مقصودیهای حکمیه است، نه این که هر حکمیهای مقصودیه باشد.
استاد: بله درست است، خیلی از شبهات حکمیه داریم مقصودیه نیست. شرب تتن حلال است یا حرام؟ شبهه حکمیه است یا موضوعیه؟ حکمیه است. مقصودیه است؟ نه. اجمال نص فقط از مواردی است که مقصودیه میشود و الا در تمام مواردی که فقدان نص و تعارض نص باشد شبهه حکمیه است، حالا تعارض نص هم ممکن است به یک نحوی به مقصودیه برگردد.
علی ای حال مقصودیه یکی از صغریات شبهه حکمیه است ولی بقیه شبهات موضوعیه را میتوانیم تحت جامعی قرار بدهیم، موضوعی را معنا کنیم یعنی خارج من نطاق الانشاء. آن وقت اگر انواع شبهه موضوعیه که از نطاق انشای شارع خارج است، یک تقسیمبندی علمی که این تقسیم بندی ثمره علمی دارد، بتوانیم انجام بدهیم. اگر بشود ما همراه هستیم میگوییم یکی صدقیه است، یکی مفهومیه است، یکی هم مصداقیه که مربوط به جهل ما راجع به خود شیء فیزیکی خارجی است، اگر این آثار دارد ما هم حرفی نداریم تقسیم بندی خوبی هم هست بلکه شاید انواع دیگری هم باشد. شما کتابهای استفتاء را ببینید مردم خیلی سوالها میپرسند که میبینید با هیچ کدام اینها جور درنمیآید یعنی باز با یک نحو ظرافتکاریها از شبهات مواجه میشویم که میتواند یک بخش دیگری باشد ولی علی ای حال این تقسیم ثنایی است، «شبهةٌ فی نطاق الانشاء» یک بار خود انشاء برای من توضیح داده شود یک بار مشکل از خارج نطاق انشاء است.
خب این برای شبهه صدقیه بود که مرحوم شیخ اشارهای فرمودند و اولین نفر هم مرحوم آقای آقا شیخ حسین حلی بودند، آقا شیخ حسین تا شیخ خیلی فاصله دارند، اگر کلمات شیخ بوده ممکن است از شاگردان خود شیخ مثلا مطرح شده باشد.
شاگرد:از مشاهیر فقط ایشان این را مطرح کرده بودند.
استاد: شاید ایشان به همین نکته توجه کردند که مصبّ شک بسیار مهم است، مصبّ شک نفس انشاء است، مصب شک خصوصیات امر خارجی، موضوع جزئی خارجی است، مصبّ شک مفهوم، مصبّ شک هیچ کدام از آن سه تای قبلی نباشد بلکه مصبّ شک نفس انطباقِ مفهوم بر مصداق باشد که این آخر کاری همان مباحث ابهامی است که منطقیین جدید هم برای آن سرگشته هستند. این مصبّ درست انطباق است، انطباق این مفهوم بر مصداق در آن محدوده مرز مغشوش.
شاگرد: جملهای که فرمودید حصیله آن مباحثه رساله ابهام شده، چه بوده؟
استاد: واقعا ابهام ناشی از متن تکوین است، خارج طوری است که این تشکیک در آن هست و این ابهام را برای ذهن ما رقم میزند. خیلیها تلاش کردند که صرفا ذهنیاش کنند، در حالی واقعا این شبهه قوی است و حلی نیاز دارد و حلش هم چطوری برطرف بشود آن چیزهای خاص خودش را دارد. حلش هم به یک کلمه گفتن نبود. تشکیک در ماهیت با آن حرفهایی که زده شد ثابت است.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
پایان
[1] . المعالم الزلفى في شرح العروة الوثقى؛ ص: 404 كما أحسنه بعض الأساتيد قسم ثالث من الشبهة و سمتها بالشبهة الصدقية كالماء الصافي في الكأس يصب فيه من التراب حتى يشك في انه ماء أو وحل حتى لو كان الواضع الألفاظ حاضرا و سئل عنه منها ليكون شاكا و كيف كان حكمها حكم الشبهة الحكمية.
دیدگاهتان را بنویسید