1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(۴٢)- بررسی معنای «وتر»(1)

درس فقه(۴٢)- بررسی معنای «وتر»(1)

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=15031
  • |
  • بازدید : 70

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

تطبیق برخی موارد بر نسخه دست‌نویس بهجةالفقیه

عرض کنم که خط شریفشان برای بهجة الفقیه دیروز به دستم آمده است. فلذا این عبارتی که مانده بود …

شاگرد: چندین جای دیگر هم مشکل داشتیم.

استاد: بله یکی آن کفایة عدم الاعم بود.

شاگرد: حالا من یکی یکی می‌آورم.

استاد: بسیار خوب. یکی کفایة عدم الاعم بود که وقتی مطمئن شدیم عدم در قلم شریفشان آمده است که آن جا دیگر «کفایة عدم الاعم» می‌شود که معلوم است منظورشان «کفایة عدم البیان الاعم» است، آن دیگر معلوم است. وقتی نمی‌دانیم که حقیقت چیست، احتمال این که بد پیاده شده باشد،[هست] آدم روی یک احتمال تمرکز نمی‌کند اما آن جا دیگر همان طور بود. «کفایة عدم الاعم» یعنی «کفایة عدم بیان الاعم» که «فی مجالس المتعددة» را اسمش را بیان اعم گذاشتند.

و كذا ما في الأُخرىٰ من قوله عليه السلام‌يسلّم بين كل ركعتين و يوتر بواحدة. ؛ فإنّه مغاير لأن يقال: يسلّم بعد كل ركعتين؛ فليس الوتر مجموع الثلاث التي ليس فيها بحيث يكون قبل الواحدة ممّا يسلّم فيه بين كل ركعتين.[1]

یکی دیگر در همین جایی که الان بودیم «فلیس الوتر» بود که اشکالی استظهاری در روایت بود «یسلّم بين كل ركعتين و يوتر بواحدة» که گفته بودند باید بین دو رکعت سلام بدهد. حاج آقا می‌خواستند بگویند که دلالت ندارد باید بین شفع و وتر حتما سلام بدهد. چرا این دلالت ندارد؟ فرمودند «فإنّه مغاير لأن يقال: یسلّم بعد كل ركعتين؛» حضرت بعد بین کل رکعتین فرمودند. اگر بعد بود می‌گفتیم خب شفع هم دو رکعت است بعدش سلام بده اما بین هر دو رکعت، خب اگر بعد از شفع سلام بدهد، بعدش یک رکعت است. بین هر دو رکعت که نمی‌شود. این دقت را ایشان داشتند که «مغایر لأن یقال: یسلّم …فليس الوتر» در این مانده بودیم که این «فلیس الوتر» … من گفتم باید «فلیس الوتر أی مجموع الثلاث» حالا که خط شریفشان را دیدیم می‌بینیم «فلعلّ الوتر» است. الواحدة زیر کلمه «لعلّ» قرار گرفته بوده دو تا نقطه واحدة زیر «لعلّ» رفته است، «لعلّ» که دو تا نقطه زیرش رفته است را «لیس» خواندند.

شاگرد: لیس اولی یا لیس دومی؟

استاد: لیس اولی. همین لیس اولی است که کار را مشکل می‌کند. من می‌گفتم نمی‌شود بگوییم «فلیس الوتر مجموع» باید «أی» بزنیم. لذا من «إأی» گذاشتم که خبر، خبر را نگیرید. قرار نگیرد.

شاگرد: «لیس فیها تسلیمٌ» اضافه فرمودید.

استاد: «تسلیمٌ» هم این جا نیست حالا اگر در مقصود بوده و افتاده نمی‌دانم. ما فعلا دیگر چیزی اضافه نمی‌کنیم.  آن وقت این طوری معنا می‌کنیم. «فلعلّ» آن که روشن است. «مغایر لأن یقال یسلم بعد کل رکعتین، فلعلّ» یعنی می‌خواهند ادعای ابداع احتمال بکنند برای این که بگویند این روایت، دلالت حتمی بر مطلوب ندارد.

شاگرد: «و لا بالا هم «من قوله علیهالسلام» بود؟

استاد: «و کذا ما فی الأخری من قوله» در خط ایشان چیزی نیست. این «علیه‌السلام» را بعدا از طریقی که ویرایش می‌کردند گذاشتند. آن اولی «صلی‌الله‏علیه‌و‏آله‌وسلّم» هست. این‌ها اولی را «صلی‌الله‏علیه‌و‏آله‌وسلّم» گذاشتند، دومی را «علیه‌السلام» گذاشتند و حال آن که منظور حاج آقا همان بوده است، دنبال همان قبلی بوده است. پس این اشتباه از این جا شده است، از ویراستاری شده است.

پس عبارت چه می‌شود؟ «فلعلّ» دارند ادعای ابداع احتمال می‌کنند برای این که بگویند حتما در مقصود شما که فصل بین شفع و وتر است دلالت ندارد. «فلعلّ الوتر مجموع الثلاث التي ليس فيها» مجموع ثلاثی که نیست در آن نماز شفع فیها؛ یعنی در مجموع آن که «یسلم بین کل رکعتین من صلاة اللیل» است. در این روایت شریفه «یوتر واحدة» مجموع شفع و وتر است، آن مجموع سه‌گانه‌ای که «لیس فیها» که این سه تا با هم که سه رکعت است، در نوافل لیل نیست چطوری؟ اسم لیس.

 

برو به 0:05:43

شاگرد: «ها» به نوافل اللیل برمی‌گردد؟

استاد: بله من این طوری زدم. برای این که فیها درست بشود و تسلیم هم درست نکنیم. «التی لیس فیها» فیها به صلاة اللیل می‌خورد و اسم لیس چه می‌شود؟ کل جمله می‌شود. «لیس فیها بحيث يكون قبل الواحدة ممّا يسلّم فيه بين كل ركعتين.» کل این جمله اسم می‌شود. این طوری نیست که بحیثی باشد که قبل از واحدة «مما یسلم بین کل رکعتین» باشد.  این عبارت این طور سر می‌رسد. عبارت «لعلّ» می‌شود و از نظر مقصود خوب می‌شود. این لیسِ اول کار را مشکل کرده بود.

تعيين المعنى الشرعي للوتر‌

ثمّ إنّ الظاهر نقل الوتر في عرف الشارع المكشوف بعرف المتشرّعة عن المعنى المعهود اللغوي الغير المختصّ بالصلاة؛ كما أنّ الظاهر وقوع الاستعمالات الكثيرة للوتر في الروايات من كلّ من الركعة الواحدة» و الثلاث المفصولة بالتسليم.

شاگرد: بعدش هم باز هست. «تعیین المعنی الشرعی المزبور» آن جا فرموده بودید بعد از «فی الروایات»، به جای «مِن» باید «فی» باشد، «مِن الله».

استاد: از «ثمّ إنّ الظاهر» شروع می‌شود «وقوع الاستعمالات الكثيرة للوتر في الروايات» الان فی الروایات نیست؟ عین هم نوشتند. «فی الروایات فی کلّ». ولی خب حاج آقا «فی» و «مِن» را نزدیک هم می‌نویسند. آن «مِن» بعدیش «فی کل رکعة من الرکعة الواحدة» این «فی» و این «مِن» بعدی نزدیک هم نوشته می‌شود. «فی» یک مقداری کوتاه‌تر است که از آن بالا می‌آورند گردش می‌کنند  و می چرخانند درنوشتن و این «مِن» را بیشتر پایین می‌کشند. ظاهرش «مِن» است همین طوری که این جا آمده است.

شاگرد: ؟؟؟؟

استاد: این حاصلش این است که بعد می‌فرمایند «فلعلّ» فلعل یعنی چه؟ یعنی می‌خواهیم ادعای ابداع احتمال بکنیم. روایت این بود «یسلم بین کل رکعتین و یوتر بواحدة» مثل صاحب جواهر و این‌ها نتیجه گرفته بودند که پس شفع حتما باید از وتر جدا باشد. بینش سلام بدهد «یسلم بین کل رکعتین» پس باید سلام بدهد. حاج آقا هم فرمودند بر این مقصود دلالت ندارد. چرا؟ «فلعلّ الوتر» لعل این که وتر چیست؟ بدون تسلیم «مجمع الثلاث» مجموع شفع و وتر با هم بدون سلام است «التی لیس فیها» اگر تسلیم باشد که خیلی خوب است ولی حالا می‌خواهیم چیزی اضافه نکنیم. اگر تسلیم از قلم افتاده باشد [این گونه می شود] «التی لیس فیها التسلیم» آن چیزی که نیست، «لیس فیها تسلیم بحیث یکون قبل الواحدة» آن طوری باشد که قبل از آخر کاری «مما یسلم فیها  فیه بین کل رکعتین» که این «مما یسلم فیه» از آن چیزهایی که در آن سلام داده بشود «؟؟؟؟ فیها نوشته بودند، بعد فیه زدند.  ـه درفیه به ما برمی گردد فیها نوشته بودند خط زدند فیه نوشتند «بین کل رکعتین». چرا؟ چون اگر در آن 3 رکعتی بخواهیم یک سلام بدهیم «بین کل رکعتین» نیست، «بین رکعتین» و «رکعة واحدة» است.

شاگرد: ثلاث شد. پس چرا واحده‌اش کردیم؟ ؟؟؟؟  بحث این است که قبل از ثلاث شد …

استاد: می‌خواهیم قبل از واحده سلام بدهد.

شاگرد: قبل از ثلاث شدن هم همین اشکال بود. یعنی این یک چیز ظاهری زائدی نیست که با ثالث ثلاث شدن ایجاد شده باشد، قبل از این که ثلاث شده باشد، قبل واحده …

استاد: می‌خواهید عبارت درست بشود یا می‌خواهید اشکال کنید؟

شاگرد: اشکالم به این فرمایشی است که از عبارت است.

استاد: اول این است این مطلبی که من عرض می‌کنم به عبارت می‌آید یا نه؟ دومرحله است. اگر پذیرفتیم که مقصود شریف ایشان همین بود، که خیالم می‌کنیم همین است و چیز دیگری هم منظور ایشان نیست. ایشان می‌گویند «بحیث یکون قبل الواحدة» آن آخرین رکعت اگر بخواهد قبلش سلام بدهد «لیس مما یسلم بین کل رکعتین» چون آن دیگر رکعتین نیست، یک رکعت است. این اصل مطلب است. خب شما می‌گویید قبلش هم این طوری است. نه! ما وقتی قبلش سراغ شرع می‌آییم رکعتین داریم، الان «یسلّم بین کل رکعتین» است یعنی رکعت هشتم …

شاگرد: بین شفع و وتر، بین کل رکعتین نیست. همان چیزی که همه جا می‌گوییم.

استاد: بین شفع و وتر که نه، دارند می‌گویند هم که دلالت ندارد. شما پس کدام را می‌گویید جاهای دیگر هم می‌آید؟

شاگرد: همین جا «بحیث یکون قبل الواحدة مما یسلم فیه بین کل رکعتین» این را متفرع به آن «فلعلّ الوتر مجموع الثلاث التی لیس فیها إلی آخَر» متفرع کردند، آن مجموع ثلاث بعد از این آمد یعنی این یک چیز جدیدی می‌خواهد بیان داشته باشد که با توجه به احتمال این که مجموع ثلاث مطلوب وتر باشد. در حالی که همین احتمالی که ایشان می‌فرمایند قبل از این که مجموع ثلاث باشد اگر رکعتین باشد و شما رکعة واحدة بگویید باز هم قبل الواحدة مما یسلم فیه بین کل رکعتین نیست.

 

برو به 0:11:23

استاد: الان رکعتین شفع ولو به وتر چسبیده است اما رکعتین است.

شاگرد: یعنی یسلم فیه بین کل رکعتین. احتمالا این  همان بیانی را که خودشان داشتند «مغایرا لأن یقال یسلم بعد کل رکعتین» با این که بگوییم «یسلکـم بین کل رکعتین»

استاد: دو رکعتِ هشتم با دو رکعت دهم، دو رکعت دهم سه رکعت است اما خب سه رکعت، دو رکعت هم داخلش است، پس بین رکعت هشتم با نهم سلام داده، 11 رکعت مجموعش است.

شاگرد: یعنی دو رکعت چه بعدش سلام داده شود چه نه.

استاد: بله رکعتین. الان شما رکعت هشتم را که سلام دادید بعد سه رکعت متصل خواندید، رکعت 9 و 10 و 11، هشتم را که سلام دادید لا یصدق سلّمتَ بین کل رکعتین؟ چرا. دو رکعت 7 و 8 و دو رکعت 9 و 10، بینش سلام دادید. اما بین 10 و 11 دیگر کل رکعتین نیست.

شاگرد: همان جا هم بین 10 و 11 دارد «و مِن بحیث یکون قبل الواحدة».

استاد: همین را دارم عرض می‌کنم اما شما می‌گویید این در هشتمی هم می‌آید، عرض می‌کنم نمی‌آید.

شاگرد: نمی‌گوییم در هشتمی، می‌گوییم در این جایی که ما تسلیم بدهیم، چه تسلیم بدهیم چه تسلیم ندهیم بین این دو تا قبل الواحدة، «مما یسلم بین کل رکعتین» نیست.

استاد: ایشان هم همین را می‌گویند فلذا می‌گویند این روایت برای مانحن فیه نیست. پس روایت ربطی به این که ما بعدش هم سلام بدهیم یا نه ثابت است. چرا؟ چون روایت بین کل رکعتین را می‌گوید، نه بعد کل رکعتین که شفع را هم می‌گیرد، چون بین است پس از این که شفع مقصود از وتر باشد یا نباشد ساکت است.

شاگرد: پس این احتمالی که ایشان تاسیس کردند چه چیز جدیدی دستمان داد؟ باز همین بیانی که قبل از آن داشتند دوباره برمی گردد؟

استاد: این احتمال روایت را از مانحن فیه ساکت کرد. اگر بعد کل ثلاث بود، دیگر روایت برای ما نحن فیه هم بود. «بعد کل اثنین رکعتین» خب پس شفع هم مقصود حضرت بود چون بعد کل رکعتین است. در 11 رکعت، دهم بعد کل رکعتین است و باید سلام بدهد اما چون بین کل رکعتین بود دلالت ندارد حتما باید در شفع سلام بدهی. چون خلاصه بین رکعتین نیست. حالا سلام بدهم یا ندهم؟ خب از جای دیگر  دیگر باید بدانیم. این یک روایت دالّ بر مانحن فیه نیست. ملاحظه فرمودید این مجموعش می شود.

شاگرد: این طوری که این جا  لیس فیها بعدش مقدّرش تسلیم است؟ لیس الا تسلیم؟

استاد: نه! تسلیم را من عرض کرده بودم. در کلام حاج آقا نیست. عبارت حاج آقا این است …

شاگرد:

شاگرد: می‌گویند تسلیم را مقدر بگیرید.

استاد: حالا دیگر نه، آن برای آن روز بود که داشتیم عبارت را درست می‌کردیم. در لیس اول خیلی کارش مشکل بود، گفتم اگر می‌خواستیم معنای لیس داشته باشد ناچار باید أی را به آن اضافه می‌کردیم و الا خلاف مقصود ایشان می‌شد، حالا که دیدیم لیس نبوده، در خطشان لعلّ بوده و این لیس که دو تا نقطه زیرش است برای آن «یکون قبل الواحدة» در خط زیرش دو تا نقطه روی واحده گذاشته بودند، در نظر آن‌هایی که تصحیح می‌کردند نقطه لیس آمده است، واحدة زیرش لیس رفته و لیس را لعلّ خواندند. حالا که فلعلّ شد دیگر عبارت خوب است. این طوری معنا می‌کنیم. می‌خواهند ابداع احتمال کنند.  چرا روایت «بین کل رکعتین» که فرموده به مانحن فیه مربوط نمی‌شود؟ «فلعلّ الوتر» یعنی با روایت سازگار است که «لعلّ الوتر» مجموع ثلاث است که یعنی سلام نمی‌دهیم و با روایت هم سازگار است «و لعلّ الوتر مجموع الثلاث» یعنی رکعات ثلاث «التی لیس فیها» آن مجموع صلواتی که در مجموع نمازهای شب نیست «بحیثُ یکون قبل الواحدة مما یسلم فیه بین کل رکعتین» این مجموع ثلاث طوری نیست که قبل الواحدة یعنی در رکعت دهمش از آن‌هایی باشد که بین کل رکعتین سلام می‌دهند.

شاگرد: خب ایشان که ادعای این را کردند که خلاف مذهب است که تسلیم نباشد.

استاد: نه! ایشان می‌خواهند بگویند اگر ما بودیم و این روایت … قبلش عبارتشان این بود که فرمودند مطلب تمام است. در صفحه قبل فرمودند «و هی کافیة» فرمودند «و هی» با این توضیحات «کافیة فی الدلالة علی ما مرّ و إن کان بعض ما أورده قابلا للمناقشة» یعنی مناقشه دلالی فقط دارند می‌کنند و الا مطلب را قبول دارند، صاف است.

و الفرق بينهما بعدم إحراز الصلاتيّة في ركعة واحدة غير فارق، لعدم الطريق إلىٰ الإحراز إلّا ثبوت النظير؛ و إلّا فكيف تحرز صلاتيّة الثمان؟ مع أنّها مبنيّة في الروايات بما ليس فيه تعدّد الركعة؛ و في ما يحتمل اعتباره في جميع الصلوات، كيف تحرز صلاتيّة الفاقد على القول بالصحيح؟ بل معنى الصلاة عند المتشرعة غير مختفية، فغيرها مبتدعة عندهم بحسب ارتكازاتهم.[2]

شاگرد: در صفحه 10 هم «مَبنیّة» بود که «مُبَینةً» فرمودید. واضح است که مبینة است.

استاد: بله آن جا هم واضح بود ولی در عین حال باز هم روی خط خودشان باید ببینیم. «و الفرق بينهما بعدم إحراز الصلاتيّة في ركعة واحدة غير فارق، لعدم الطريق إلىٰ الإحراز إلّا ثبوت النظير؛ و إلّا فكيف تحرز صلاتيّة الثمان؟ مع أنّها مبنيّة» این نقطه روی نون نیست، مبینة است. «مع أنّها مبینة في الروايات بما ليس …» نقطه بـ نزدیک میم است، نون مبنیّة اگر بود باید بالای دندانه دوم باشد.

 

برو به 0:19:13

ظاهرا یک خطی بالایش هست ولی شبیه تشدید نیست. جاهای دیگر که تشدید می‌گذاشتند این طوری نیست. شاید نقطه مبینة بود. حالا باز هم اگر جایی بود که یادتان آمد که حرف داشتید بفرمایید.

شاگرد:مال چه سالی است؟

استاد: صلاة استدلالی 1402 هیجدهم رجب شروع کردند. اول کار هم من نبودم، من یادم است یک مقداری خوانده بودند بعد رفتم. شاید سال 60 بود. بخش صلاة اعرابی را رد شده بودند که من رفتم، در مواقیت بودند.

شاگرد2: اول می‌فرمودند بعد می‌نوشتند؟

استاد: علی ای حال ظاهرش همین است، شاید شب می‌نوشتند بعد از درس هم باز چیزی به ذهنشان می‌آمده دوباره می‌آمدند اضافه می‌کردند، همه این‌ها را خیلی است که آدم هر شب هم بنویسند، فکر کند دوباره هم اضافه‌اش را هم ترک نشود. یکی دو شب ممکن است بنویسد، یکی دو ماه ممکن است اما سال‌ها همه را استدلالی نوشته باشند، مکاسب با آن طول و تفصیلش، صلاة، صوم، طهارت، … این‌ها را که من می‌دانم، حج، جهاد، زکات.

 

به این جا رسیدیم که «و في هذا المقام فالأظهر أنّ الوضع و لو كان تخصّصاً للركعة بشرط لا عن الانضمام إلى الغير و لو مع الفصل بالتسليم، لا يحتاج إلىٰ عنایة» که این را غایة نوشته اما عنایة درست است. احتیاج به غایت ندارد که معنا ندارد، این جا هم هست. این دندانه خیلی روشن ندارد به صورت غایة نوشته شده اما گاهی می‌شود که دندانه کم‌رنگ می‌شود، همان عنایة است که حالا در مثالش عرض می‌کنم. این ظاهرا از آن مواردی است که گیری نداریم، معلوم است که منظورشان همان عنایة هست و خط هم فقط روی عنایة هست، وقتی پیاده می‌شده دندانه‌اش غایة خوانده شده است، اگر بعدا خواستید مراجعه کنید صفحه 5 نسخه اصل وسط صفحه است.

خب می‌فرمایند که اظهر این است که در مانحن فیه وضع، ولو وضع تخصصی است یعنی تخصیص صورت نگرفته اما وضع تخصصی برای کلمه وتر.  «للركعة بشرط لا عن الانضمام إلى الغير و لو مع الفصل بالتسليم» رکعتی که به شرط لا غیر باشد یعنی فقط خودم، غیر رکعات دیگر به منِ رکعت واحده وصل نشوند. «للركعة بشرط لا عن الانضمام إلى الغير و لو مع الفصل بالتسليم،» ولو این که تسلیم بیاید بین شفع و وتر فاصله بشود به این که وتر فقط خودش وتر باشد و با فصل تسلیم وتریت او ثابت بشود. تک بودن آن ثابت بشود.

شاگرد: بحث خصصا راجع …

استاد: یعنی تخصیصا نگفته باشند «وضعتُ الوترَ للرکعة الواحدة» کثرت استعمال از ناحیه خود شارع باشد که مکشوف به آن کثرت استعمالی و معنایی که نزد متشرعه واضح است.

خب این وضع «لا يحتاج إلىٰ عنایة» وضع برای یک رکعت محتاج به عنایة یعنی ملاحظه یک امر خاصی ندارد. چرا؟ چون وتر یعنی تک، این هم تک است، یک رکعتی است. مقابلش«یحتاج الی عنایة» که الان خودشان توضیحش را می‌فرمایند. «لأنّه الكامل في الفرديّة؛» آن که فرد است یک رکعت است، فردیت کامله دارد یعنی به شرط لا از غیر خودش است، واقعا فرد کامل است یعنی به تمام معنا فرد است. «و غيره» اما غیر این وتری که به شرط لا از ضمیمه غیرش است «إنّما يكون وتراً بسبب الاشتمال» این سبب اشتمال یعنی همان عنایة‌ای که آن یکی نداشت.

شاگرد: به حسب لغت فرمایششان صحیح است یعنی صاف است اما به حسب استعمالِ شارع، به حسب کاربرد شارع از وتر، همان طوری که جلسه قبل هم آوردند وتر را دو جا استعمال کرده است، یکی برای صلاة مغرب و یکی هم برای صلاة وتری که …

استاد: صلاة مغرب که یک روایت بود، آن هیچی.

شاگرد: چرا هیچی؟

استاد: آن چه که حاج آقا دارند و در جواهر هم دارند، شارع به طور بسیار زیاد وتر را دو جا به کار برده است؛ یکی وتر خصوص یک رکعتِ آخر نماز شب، یکی یعنی سه رکعت آخر نماز شب، شفع و وتر با هم، الوتر یعنی سه رکعت آخر.

شاگرد: برای مغرب هم وتر استعمال شده است، شارع وتر را آورده است ولو یک روایت باشد.

استاد: بله ولی یک استعمال است. یعنی متدینین نمی گفتند «المغرب صلاة الوتر، هل صلیتَ الوتر؟» کثرت استعمال نداشته است، صلاة المغرب می‌گفتند، تا حالا هم می‌بینید. فقط یک جا حضرت برای این که حکمت تشریعات را بیان کنند فرمودند «المغرب وتر النهار و الشفع و الوتر، وتر اللیل»

 

برو به 0:26:22

شاگرد: خب آیا همین یک بار کافی نیست در این که ثابت کند که وتر به مذاق شارع اطلاق می‌شود به سه تایی ولو این سه تایی درنهار باشد.

استاد: این را که حاج آقا گیر ندارند. اصلا نزد حاج آقا مسلم است. چقدر حرف دارند سر اشتراک لفظی!

شاگرد: همین اندازه که ما از این روایت استفاده کردیم که وتر در لسان شارع به سه تایی هم اطلاق می‌شود.

استاد: قبول دارم، اصلا به آن روایت نیاز نیست.

شاگرد: ثابت شدنِ این دیگر احتیاجی به عنایت ندارد.

استاد: به سه رکعت شما وتر می‌گویید، وتر یعنی فرد.

شاگرد: این که می‌فرمایید شما، این کیست؟ یعنی مخاطب شرع یا شارع؟

استاد: یا الان در وجه تسمیه عرف عام را حتی در نظر بگیرید، شما می‌گویید سه وتر است، پنج وتر است. چرا می‌فرمایید وتر است؟ آخر دو که وتر نیست. می‌گویند به خاطر آن سومی هست که وتر است. پس عنایت به سه کردید می‌گویید وتر، عنایت دارید یعنی ملاحظه کردید به آن یک آخر و وتر شد. خب حالا اگر بگویید یک رکعت است به چه عنایتی می‌گویید وتر است؟ این عنایت نمی‌خواهد، خودش وتر است. دارند این را می‌فرمایند.

می‌گویم پس وقتی می‌خواهند وضع کنند به یک رکعت وتر بگویند، این عنایت و ملاحظه نمی‌خواهد. یک، یک است اما وقتی به 3 می‌خواهند وتر بگویند، خب 2 که جفت است می‌گویند به خاطر آن وتر آخری، آن هم وتر می‌شود. پس آن سه رکعتی بعنایة وتر است اما یک رکعتی خودش بدون هیچ عنایتی خودش وتر است ولی اصلش را قبول دارم. حالا یک صفحه بلکه بیشتر هم بحث را ادامه می‌دهند که می‌گویند گیری نداریم، شارع هم برای 3 رکعت به کار برده، هم برای یک رکعت. بعد بحث می‌کنند مشترک لفظی است؟ دو بار وضع شده؟ یا مشترک معنوی است؟ احتمالات را مطرح می‌کنند.

اطلاق وتر بر یک رکعت یا سه رکعت؟

و في هذا المقام فالأظهر أنّ الوضع و لو كان تخصّصاً للركعة بشرط لا عن الانضمام إلى الغير و لو مع الفصل بالتسليم، لا يحتاج إلىٰ عناية، لأنّه الكامل في الفرديّة؛ و غيره إنّما يكون وتراً بسبب الاشتمال علىٰ هذه الركعة المنفردة؛ فأصل وتريّة الغير تجوّز، و الوضع التخصّصي له بسبب كثرة الاستعمال إلىٰ حدّ الاستغناء عن القرينة.

و عليه فالوضع للواحدة متيقّن؛ و للأزيد المشتمل عليها، مشكوك، و استكشافه بالروايات المحدّدة موافقة لظهورها؛ و عليه فالوضع للبشرط شي‌ء و للبشرط لا، يكون ثانياً، و لازمه احتياج كلا المعنيين إلىٰ قرينة التعيين.

و يمكن في هذا المقام أن يقال: لا منافاة بين الاشتراك اللفظي، و بين عدم تساوي المعنيين، بحيث يحتاج إرادة غير الباكية من العين إلىٰ قرينة التعيين دون الباكية، بل الأمر هنا آكد، للأصالة المتقدّمة و السببيّة السابقة. [3]

«و في هذا المقام فالأظهر أنّ الوضع و لو كان تخصّصاً للركعة بشرط لا» یعنی یک تک رکعت. «عن الانضمام إلى الغير و لو مع الفصل بالتسليم،» که با تسلیم آن را یک رکعت بکنیم، آن تک رکعتی وتر «لا يحتاج إلىٰ عنایة» این وضع دیگر هیچ عنایت و ملاحظه چیزی نمی‌خواهد، خودش یک وتر است، خب معلوم است یک رکعت وتر است. توضیح هم می‌دهند «لأنّه الکامل فی الفردیة» واقعا فردیت کامل را دارد به خلاف سه که ترکیبی از زوج و فرد است، دو تا زوج است، آن سومی است که فرد است، پس به خاطر اشتمال سه بر آن سومی هم هست «یسمی وترا» می‌فرمایند «و غیره» غیر این فرد کامل «إنّما يكون وتراً» بعنایةٍ. عنایتش چیست؟ «بسبب الاشتمال علىٰ هذه الركعة المنفردة؛» دیگر این به آخرش نچسبد زوج است، این یکی که می‌آید وتر می‌شود. این عنایت شد. «فأصل وتريّة الغير تجوّز،» غیر یک رکعت منفرد، هر چه هم دیگر وتر بگوییم، اصل وتر بودنش مجاز است یعنی به خاطر اشتمال است. «و الوضع التخصّصي له بسبب كثرة الاستعمال إلىٰ حدّ الاستغناء عن القرينة.» وضع تخصصی برای آن غیر، «بسبب کثرة الاستعمال» آن قدر وتر را در 3 به کار بردند تا بدون قرینه می‌گوییم وتر یعنی 3 ولو ابتداءً خود وتر تنها عنایتی نمی‌خواست اما وتر سه رکعتی عنایت می‌خواست. دارند اصل و فرع درست می‌کنند.

حالا ما می‌دانیم که شارع برای دو تا به کار برده، اصل و فرع و مقدم و موخر را چه کار کنیم؟ می‌فرمایند «و عليه فالوضع للواحدة» یک رکعتِ تنهای به شرط لا «متيقّن؛» چون اصلا عنایت نمی‌خواهد، طبیعت کارش است «و للأزيد» اما وضع وتر برای سه رکعت که «و للأزید المشتمل عليها،» علی الواحدة؛ سه رکعت است ولی مشتمل بر این واحدة است که وضع صورت گرفته است  «مشكوك،» می‌گوییم روایات کثیره داریم، می‌فرمایند قبول است، وضعش مشکوک است اما این روایات را که انصافا در نظر …

شاگرد: یعنی وضع جدید مشکوک است. این جا یعنی کأنّه دو تا وضع صورت گرفته باشد، یکی برای واحدة و یکی برای مشکوکة.

استاد: بعدا هم می‌پذیرند می‌گویند واقعا دو تا وضع شده است. «و الوضع للأزید» از واحدة که 3 تا باشد که به آن عنایت مشتمل بر واحدة است، و«الوضع مشکوکٌ» می‌گوییم خب روایات زیاد داریم، می‌گویند ما هم قبول داریم. «و استكشافه» یعنی کشف کنیم وضع برای ثلاث را «بالروايات المحدّدة» به آن روایاتی که می‌فرمایند «الوتر ثلاث رکعات» خب از این تعریف و از این تحدید وضع را کشف می‌کنیم، می‌فرمایند قبول داریم. «و استکشافه بالروایات المحدّدة موافقة لظهورها؛» نمی‌دانم به اعتبار چه چیزی موافقة آمده است؟ من به نظرم می‌رسد موافق باید بیاید. احتمالاتی که مثلا بالروایات را خبر بگیریم، موافقةً را مفعول‌له بگیریم را و احتمالات دیگر را فکر کردم ولی هیچ کدام خیلی سر نرسید. ظاهرا همین است که منظورشان از موافقة این است که می‌گویند «المصدر یؤنث و یذکر» لذا استکشاف مصدر است هم می‌شود موافقٌ بگویند، هم موافقةٌ بگویند.

شاگرد: این استکشاف خود موافقت با روایت است یعنی مقتضای موافقت است ولی می‌گویند این خیلی از جهت عرفی دور نیست. بگوییم این استکشاف حالا موافق به معنای اسم فاعلی است یا بگوییم استکشاف بالاخره موافقت با روایات هم …

استاد: موافقةٌ بله مصدری باشد که مصدر، خبر مصدر است. «و استکشافه موافقة» این طوری منظور شماست.

شاگرد: چون که می‌فرمایید المصدر یذکر و یونث ظاهرا این جا مذکر و مونث نمی‌گویند. آن طوری که حالا خاطرم هست آن یذکر و یونث را مثلا می‌گفتند اگرمبتدا خودش مذکر یا مونث باشد، مصدر چه مذکر باشد و چه مونث یکسان به کار می‌رود.

استاد: برای تطابق خبر با مبتدا.

شاگرد: مثلا هند عدل را نمی‌گفتند عدلةٌ ولی اگر صفتش ثقه بود که ثقه خودش مونث است باز می‌گفتیم زیدٌ ثقة، هندٌ هم ثقةٌ .

استاد: باز من یک چیزی در حافظه‌ام هست که مذکرو مونث بیشتر از این بود. «المصدر یذکر و یونث» در مرجع ضمیرش، نه این که عدلةٌ بگوییم. آخر آن چیزی که شما گفتید این است که خود مصدر را بخواهید مونث کنید. نه! در برگشت ضمیر من یک چیزی یادم بود که وقتی می‌خواستند ضمیر به مصدر برگردانند می‌گفتند به مصدر هم می‌توانیم ضمیر مذکر بگردانیم، هم مثلا به اعتبار حادثةٌ  یا به عنایاتی ضمیر مونث برگردانیم. من آن یادم است. آن چیزی که شما می‌فرمایید دو بحث می‌شود.

شاگرد: دستخطشان همین موافقةٌ است؟

استاد: بله ظاهرش این است. نقطه نگذاشتند، موافقةٌ نیست، موافقهُ هست. موافقةً به معنای مفعول‌لأجله هم احتمال دادم. موافقه این جا معنا پیدا می‌کند؟ «و استکشافه فی الروایات المحددة موافقه لظهورها» نه نمی‌شود. نقطه داشته مثلا از قلم افتاده است. همین خوب است، موافقٌ یا موافقةٌ باشد. پس «و استکشافه موافقةٌ لظهورها» یعنی ظهور روایات محددة در وضع است، در این است که شارع وتر را برای سه رکعت هم وضع فرموده است. «و عليه» حالا که وضع للواحد یقینی است، در آن اصلا بلاعنایة وضع صورت می‌گیرد، چون تک است و کامل در فردیت است. وضع للثلاث هم موافق روایات محددة است، حضرت فرمودند «الوتر ثلاث» خب وقتی حضرت می‌فرمایند «الوتر ثلاث» دارند تعریف می‌کنند، تعریف متفرع بر وضع است. «و علیه فالوضع للبشرط شي‌ء» که 3 رکعت باشد «و للبشرط لا،» که رکعت واحدة باشد «يكون ثابتاً،» این جا هم از آن جاهایی است که آمده «یکون ثانیاً» شده است. «وعلیه فالوضع» برای این دو تا «یکون ثابتاً» ثـ را که نوشتند یک نقطه بالاش گذاشتند که در «لظهورها» بالا رفته است، نقطه تـ روی تـ است اما نقطه باء یک مقداری کشیده شده، زیر یاء رفته ست، چون این طوری شده بوده نقطه خود تاء را نون کردند گفتند یک نقطه است و ثانیا شده است. حالا ثابتاً بوده است، شما می‌توانید ثانیاً معنا کنید؟

شاگرد: می‌شود از آن این طوری در آورد که مرادشان این بوده که دو تا وضع صورت گرفته است، وضع برای این به شرط شیء و برای به شرط لاء دو تا وضع می‌شود.

استاد: «و علیه فالوضع» برای این و برای این، «یکون ثانیا»؟

شاگرد: نه، «فالوضع بشرط شیء»، تمام شد. «و للبشرط لا یکون ثانیا»

استاد: قبل از این که این ثابتاً را درست کنم، آخر آدم ذهنش یک چیزی برود و درست کند طول می‌کشد. من ثانیا دیدم، این ویرگول این پایین را برداشتم. «و للبشرط لا» نیست؟ گفتم این را برداریم بگوییم «و للبشرط لا یکون ثانیا» یعنی همین که شما می‌گویید ولی بعد که ثابتاً در ذهن‌ها آمد کأنّه از مجموع عبارت به اطمینان رسیدم که این همان ثابتا بوده است، آن‌ها ثانیا خواندند.

شاگرد: اگر ثانی بخواهد بشود بالعکس باید بشود؟ به شرط شیء باید ثانیا بشود.

استاد: بله این هم مشکل بعدی بود. به همین خاطر بود که دیدم جفت و جور نمی‌شود.

شاگرد: در آن که حرف و حدیث است.

استاد: آن ثانیا معنا پیدا نمی‌کند دیدم باز هم خراب شد، دیدم که چاره‌ای نیست ثانیا را دست ببریم دیدم قبلش من نوشته بودم. بعدا هم که خط شریفشان آمد می‌بینم اصلا معلوم است این تـ  را بالای این گذاشتند، تنِ این بالای تـ است، چون آن نقطه زیر یک مقداری کشیده شده آن را که یاء خواندند گفتند خب ثانیاً، چاره‌ای نداریم بگوییم ثانیاً و حال آن که الان شما این خط را ببینید با ثابتاً خوب است.

 

برو به 0:37:56

خب «و علیه فالوضع» برای این دو تا «یکون ثابتاً» حالا که ثابت شد دو تا وضع داریم «و لازمه احتياج كلا المعنيين إلىٰ قرينة التعيين.» احتیاجِ هر دو معنای یک رکعت و سه رکعت «إلی قرینة التعیین» قرینه معینه برای کجا بود؟ برای مشترک لفظی بود.

خب حالا باز مطلب را ادامه می‌دهند که  «و يمكن في هذا المقام أن يقال: لا منافاة بين الاشتراك اللفظي، و بين عدم تساوي المعنيين، بحيث» این جا چه چیزی می‌خواهند بفرمایند؟ می‌خواهند بگویند که مشترک لفظی است اما قرینه معینه هم یکی‌اش نخواسته باشد و فقط یکی‌اش قرینه خواسته باشد. ما مشترک لفظی‌‌ای داریم که قرینه معینه نخواسته باشد. کجاست؟ همین توضیحی که دادم. یک جاست، یکی از این مشترک‌های لفظی بلاعنایة وضع شده باشد. خب این که دیگر قرینه نمی‌خواهد. آن که عنایت در آن بوده آن قرینه می‌خواهد پس هر وقت وتر بی‌قرینه می‌گویند یعنی همین وتر، وقتی می‌خواهند به 3 وتر بگویند آن جا قرینه می‌خواهد.

شاگرد: آن مثال عین که می‌زنند آن هم از همین سنخ است؟

استاد: بله می‌گویند وقتی عین به معنای  چشم می‌گوییم دیگر قرینه نمی‌خواهد، عین یعنی همین چشم.

شاگرد: آن ظاهرا این طوری نباشد.چون آن معانی دیگر عین حالا هم معنا نبودند با یک عنایتی، آن‌ها یک طور دیگر بودند.

استاد: ممکن است وجه مثالشان دو تا باشد ولی آن مقصودی که ایشان دارند که با این که مشترک لفظی است قرینه معینه نخواهد در این جهت با هم شریک هستند.

شاگرد2: فرمایش ایشان سر جای خودش محترم است اما آدم باشد و ارتکاز خودش، وقتی ما این را یقین داریم با وجود این روایات محدده که به سه تا هم اطلاق شده، این اطلاقِ وتر به ثلاث رکعات به عنایت آن رکعت وتر است و الا در این سه تا اگر به آن نگاه نکنند وتر نمی‌شود. حالا که این طور است مگر متصور است که دو وضع صورت گرفته است؟

شاگرد3: عنایتی است که به حد چیز رسیده است. الان خودتان به بعضی اعداد فرد می‌گویید. همین به عنایت است.

شاگرد2: اما معنای وتر فرد نیست، وتر این جا به معنای فردیتی که با 3 و 5 و 7 بسازد. وتر در مقابل زوجیت نیست. وتر به معنای تک است.

شاگرد3: اگر این را بفرمایید آن چیزش را نپذیرفتید که به حد وضع نرسیده است.

شاگرد2: به معنای تک است. ما به یک رکعتِ وتر به خاطر فردیتش وتر نمی‌گوییم، به خاطر این که یک رکعت است، رکعة واحدة را وتر می‌گوییم، نه مقابل زوجیت. ما یک زوجیت و یک فردیت داریم. فرمایش ایشان در مورد اعداد مقابل زوجیت صحیح است و مثل 33 و 35 و 37  را می‌گیرد اما به آن‌ها هیچ کس فرد به معنای تک نمی‌گوید، ما یک تک داریم، ما تک یکی داریم، همان یکی تک است. این وتر به معنای یک است، نه به معنای فرد مقابل زوج. اگر ما در لسان شارع ببینیم به 3 رکعت هم وتر می‌گویند به عنایت این است که مشتمل بر یک رکعت وتر است.

استاد: عنایتی که شما می‌گویید منافاتی با وضع ندارد. مجاز مشهور چیست؟ مجاز مشهور این است که به یک وجه شبهی روز اول در معنای مجازی استعمال شده است. لفظ أسد در رجل شجاع به کار رفته است، قرینه صارفه می‌خواست، می‌آید می‌آید تا مجاز مشهور بشود یعنی باز قرینه می‌خواهد اما خیلی متداول است. کم کم بیشتر می‌شود تا جایی که دیگر قرینه هم چه می‌شود؟ مجاز مشهور این طوری است؛ وقتی از مجاز بودن بیرون رفت، دیگر قرینه نیاز ندارد و می‌گویید وضع تخصصی ثانوی پیدا کرده است. پس ما اول بعنایة به کار می‌بریم اما در اثر کثرت استعمال دیگر آن عنایت مخفی می‌شود، از یاد همه می‌رود. الان دیگر  می‌گویند وتر یعنی 7، وتر یعنی 3، همان طوری که الان در عدد، عدد فرد یعنی فرد. «إنّ الله فردٌ» فرد است اما حالا به عدد می‌گوییم عدد زوج و فرد؛ می‌گوییم یک فرد بگو می‌گوید 13؛ چرا؟ چون در اثر کثرت استعمال الان دیگر فرد یعنی مقابل همان کسی که زوج است، نه یعنی طاق به معنای تک؛ طاق هم همین است و به معنای تک به کار می‌بریم. بنابراین عرض من این است که عنایت منافاتی با وضع بعدی ندارد. حاج آقا هم که خودشان عنایت را قبول دارند.

شاگرد: آیا این وتر به معنای تک است، یعنی تکی که دومی ندارد؟ یا تک به معنای مقابل زوج است؟

استاد: حاج آقا فرمودند اصلش که عنایت نمی‌خواهد یعنی تکی که تک است ولی بر اثر کثرت استعمال در فرد مقابل زوج به کار رفته است. مثل در اعداد که هفت را فرد می‌گویند، در لسان شارع هم به سه …

شاگرد: ما این حرف را قبول نداریم به جهت این که در لسان شارع به 7 که وتر نمی‌گویند.

استاد: همان جا هم آمده است. مثلا «فأجری جمیع الاشیاء علی سبعة»

شاگرد: نه، نه!

استاد: در نماز هم دارد. در نماز مثلا دارد تسبیحات اربعه را «یستحبّ أن یوترَ» یعنی تسبیحات اربعه یک، سه، پنج، هفت. بنظرم تا هفت هم سید می‌گویند. وترِ مقابل زوج به کار می‌رود.

شاگرد: وضعِ وتر را در خصوص رکعات صلاة الان کار داریم، نه تسبیحات اربعه. شارع وقتی می‌خواسته وتر را به کار ببرد …

استاد: مرحباً بناصرنا خودتان گفتید برای نماز مغرب به کار برده است که سه هست.

شاگرد: خیلی خب! من می‌گویم بیش از سه تا را نبرده است، برای هفت تا به کار نبرده است.

استاد: چون نه نماز پنج رکعتی داشتیم، نه نماز هفت رکعتی اما اگر بود به کار می‌برد.

شاگرد: نمی‌توانیم از جیب خودمان بگوییم چون به سه رکعت وتر اطلاق کرده است، وتر را در مورد هفت رکعت هم به کار می‌بریم. وتر را به عنایت این که …

استاد: من این را نگفتم. من می گویم اشتراکِ عنایت هست ؛ یعنی همان عنایتی که شارع به کار برده که برای سه وتر فرموده، همان عنایت در 5 و 7 هم موجود است ولو شارع به کار نبرده است.

شاگرد: مصداقی ندارد.

استاد: بله مصداق نداشت. احسنت! مصداق نداشته و همان جایی هم که داشته است شارع به کار برده است.

شاگرد: اصلا شما برای چه 5و 7 را فرمودید برای این که بخواهید بفرمایید که مراد از وتر مقابل زوجیت است، نه تک بودن. اما اگر چنانچه ما این را بپذیریم که مراد از وتر تک بودن است .

استاد: که ایشان هم پذیرفتند گفتند اصل اتفاقا همین است.

شاگرد: نه مقابل زوجیت.

استاد: وتر دقیقا به معنای تک.

شاگرد: اگر این شد آن وقت در لسان شارع برای دو جا بیشتر به کار نرفته است یکی 3 رکعت مغرب به عنوان وتر نهاری، یکی هم وتر آخر شب. پس حالا ما احتیاج به وضع جدید نداریم.

استاد: در سه رکعت بدون قرینه به کار می‌رود.

شاگرد: این سه رکعت به عنایت اشتمالش …

استاد: ولی عنایت منافاتی با وضع ندارد. همین عرض من بود. به عنایت شارع در سه به کار برده است اما به عنایت به کار بردن منافاتی ندارد …

شاگرد: عنایاتی که شما این جا می‌فرمایید، سنخ این عنایت با همان عنایتی که به زید شجاع، اسد می‌گوییم یکی می‌دانید؟ که آن جا بگوییم وضع جدید می‌خواهد آن جا هم وضع جدید می‌خواهد؟

استاد: من با این که دو تا وضع نباشد اصلا این دو تا خلاف ارتکاز خودِ من است، من این را حرفی ندارم، اولی هم که شما گفتید … ولی حالا فعلا الان با این فرمایش این جا و هم جواهر …

شاگرد: من می‌خواهم بگویم این خلاف ارتکاز است که آدم بگوید دو تا وضع این جا صورت گرفته است.

استاد: آن طوری که من هم مطالعه می‌کردم و درصدد بودم و هنوز هم چیز شسته‌رفته‌ای نیست حالا بعدا باز هم به آن فکر می‌کنیم، این وضع برای ثلاث، روایات محدّدة یک چیز ظریفی نزدیک وضع است اما اسمش وضع نیست. چه چیزی باید بگذریم؟ هنوز نمی‌دانم. ارتکازا شارع نیامده دو تا وضع بکند. خیال می‌کنید این جایش نیست.

شاگرد: کأنّه توضیح می‌فرمایند.

استاد: حالا توضیح چیست، اسمش را ببریم این بیشتر فکر می‌خواهد، شما در نظرتان باشد روی این تأمل بکنید، فعلا نظر حاج آقا و صاحب جواهر به تعدد وضع است اما حالا چطوری؟ تحلیل دیگری می‌برد یا نه، اگر زنده بودیم بعد عرض می‌کنیم.

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

پایان

تگ: وضع، تعدد وضع، حقیقت و مجاز، معنای وتر،معنای فرد ، وتر نهاری،

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 12

[2] بهجة الفقيه، ص: 10‌

[3] همان، ص 12 – 13