مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 42
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
شاگرد: یک طینتی دارد بر فرض مطلق طینت. به هر حال یک قوهای معاویه دارد،با آن قوه میتواند در درجه اعلای شرارت باشد و میتواند در درجه اعلای خیر باشد؛ خودش انتخاب کرده این درجه اعلای شر را داشته باشد.
استاد: چون مقتضی او برای کار شر، آن هواهایی که بر او هجوم میکرد، آن هجوم برای بعضیها اصلا تصور نمیشد. اصلا در ذهنش نمیآید.
شاگرد: قوت نفسش هم بسیار زیاد است.
استاد: اگر او همین کاری که واضح است، نکند و مسیر بندگی را برود، به حرف این هوای نفس گوش ندهد و این همه افساد متحقق نشود، این از آن کسی که مقامش مقام سلمان است، خیلی بالاست و این زمینههای افساد او را نداشته … شاید حدود نود درصد در ذهنم هست کلمهی بالاتر به کار میبردند؛ نمیگفتند: مقامش، مقام سلمان میشد. من این طوری یادم است که در کلمات حاج آقا است که اگر معاویه راه درست را میرفت بالاتر از سلمان میرفت.
شاگرد: خرابکاریها یا از اول عمرش؟
استاد: نه! آن وقتی که وقت افساد بود. وقتی که میتوانست.آیا شوخی است؟! مسند خلافت غصبی که سالها مغصوب بوده الان به دست حجت خدا آمده، او بیاید نگذارد و این همه فساد ایجاد کند. آنهایی که تحقیقات لطیفی انجام میدهند میگویند: جنگ جمل را او به پا کرد. چون هیچ کدام پدر و پسر آبرویی نداشتند؛ آبرویی که قبل از جنگ صفین جمل نداشتند لذا طلحه و زبیر و عایشه یک نوع آبرو به او دادند. شواهد خیلی دقیقی وجود دارد.
شاگرد: بلکه حتی خود عثمان هم قبل از این که شروع به سر و صدا کنند خیلی آبرویی نداشت.
استاد: بله؛ خود صحابه هم همان وقتی که دورش را گرفتند بکشند خیلی اعتنا نداشتند؛ طلحه و سایرین همین طور بودند. علی ای حال آن زمینهها خیلی راحت میتوانست آن افسادهایی که بر کار او بود با یک لحظه تأمل آن کار را نکند. آن وقت خدا خیلی چیزها به او میداد. یعنی کاری بود که مسألهی طینت و اینها را با همین تصمیمگیریهای ساده … یک طور عجیب و غریبی طینات در انسانها ظهور و بروز میکند؛ همچنین طینت در مرحله چه هست آن بحث در جای خودش است.
برو به 0:03:37
معاویه/ عثمان/ جمل و صفین/ طینت/سلمان.
بسم الله الرحمن الرحیم
مسألة: لو اشتغل بالعصر بظنّ فعل الظهر صحيحاً باعتقاد ذلك أو أمارة معتبرة عليه فانكشف في أثناء العصر أنّه لم يصلّ الظهر، أو لم يكن ظهره صحيحة، عدل بنيّته إلى الظهر إذا لم يفرغ من العصر المشتغل به.
و أمّا صحّتها عصرا مع عدم العدول، فهي مخالفة للإجماع علىٰ شرطيّة الترتيب الموافق لقوله عليه السلام في الرواية إلّا أنّ هذه قبل هذه فإنّ اشتراط القبليّة للظهر ملازم لاشتراط البعديّة في العصر. و مقتضى الإطلاق و إن كان عدم الصحّة و لو مع السّهو إلى الفراغ، إلّا أنّ الدليل على الصحّة دلّ علىٰ عدم إطلاق الاشتراط.
و الظاهر بل المتعيّن أنّ اشتراط الترتيب كاشتراط الستر و الاستقبال، لا كاشتراط إباحة المكان منتزع عن مجرّد تنجّز التكليف بتقديم الظهر، و إن كان مع عصيان التكليف السابق قابلًا للصّحة بنحو الترتب، و غير قابل للصحّة مع التوبة من الغصب في الأثناء؛ فلا ينفع العدول في المقام إلّا بالدليل التعبّدي علىٰ كفاية النيّة في غير العمد قبل الفراغ.
و هل يفرّق بين الوقوع في الوقت المختصّ بالظهر، أو في الوقت المشترك؟
مقتضىٰ الإطلاق في دليل العدول عدم الفرق. و يؤيّده أنّ الاختصاص بالظهر مقتضاه عدم صحّة الصلاة فيه عصراً، لا ظهراً صحّ بنيّة العصر المعدول عنها قبل الفراغ؛ فاللّازم تحقّق نيّة العصر بنحو صحيح عند الناوي، لا واقعاً، لعدم لزوم العصريّة و لوازمها واقعاً، فلا يلزم الوقوع في وقتٍ لو لم يتذكّر في الأثناء صحّت عصراً؛ فالانصراف إلىٰ هذه الصورة بدويّ زائل بالتأمّل.
و مثله ما لو شرع في العصر قبل الوقت، فدخل الوقت في الأثناء، فتذكّر عدم الإتيان بالظهر فعدل إليها؛ فإنّ عدم الوقت مجبور بالدخول قبل الآخر، و عدم نيّة الظهر مجبور بالعدول عملًا بالإطلاق.
و عليه فكما لا يلزم الوقوع كلّاً في المشترك في أصل المسألة، لا يلزم دخول المشترك قبل آخر الصلاة في صحّة الظهر بالعدول.
و لو صلّىٰ بقصد الوظيفة و أخطأ في التطبيق، فالأظهر الصحّة بالعدول في الأثناء، و بانكشاف الخلاف بعد الفراغ مطلقاً.
و لو لم يتذكّر إلّا بعد الفراغ، فإن كان في الوقت المختصّ بطلت، و أعاد العصر بعد الظهر، و إلّا بأن كان كلّه أو بعضه في الوقت المشترك صحّت عصراً، و عليه فعلُ الظهر. و يدلّ عليه حسنة «الحلبي»، و خبر «عبد الرحمٰن». ما دلّ على الخلاف شاذّ معرض عنه.[1]
دیروز مقدمات مسأله جواز یا دخول عدول از سابقه عند سهو دخول در ثانیه را از عروه خواندم؛ در بسیاری از کلمات، کلمهی مغرب و عشاء نیامده است؛ آمده «لو دخل فی العصر قبل أن یصلی الظهر» حالا چرا؟ آیا تفاوتی بین این دو تاست؟ بعداً در ادامهی بحث شاید به این پرداختیم. این نکته معلوم باشد. الان ایشان هم فرمودند: «لو اشتغل بالعصر». صاحب جواهر در جلد هفتم صفحه ی سیزده و شانزده هم طبق متن همان «لو اشتغل بالعصر قبل الظهر» را فرمودند، در ادامه فرمودند: «و کذا المغرب و العشاء». فرمودند: «العشائان کالظهرین فی هذا الحکم بلا خلاف أجده فیه». چطور شده که در فتاوا این طور آمده «لو ظنّ أنّه صلی الظهر فاشتغل بالعصر» حالا وقتی جلو برویم میبینیم مطالب خوبی در این فرع است.
چند تا فرع این جا کنار هم آمده است که سهواً عصر را میخواند ولی بعد میفهمد که ظهر را نخوانده بود؛ در اثناءِ نماز میفهمد ظهر را نخوانده بود، وجوبا یا جوازاً عدول میکند؛ جواز در بعضی فتاوا هست؛ صاحبجواهر میفرمایند: این جا از آن جاهایی است که «إذا جاز وجب» این که جواز میگوییم یعنی اصل عدول جا بگیرد و مشروعیت دارد. وقتی باید عدول کند میدانیم نمیشود قبل از ظهر عصر را بخواند. به محض این که فهمید من ظهر را نخواندم؛ الان هم در نماز است، عدول هم جایز است. یعنی جایز است؟! یعنی اختیاراً عصر را بخواند بعد ظهر بخواند؟ چنین چیزی نمیشود. پس عدول این جا واجب است.
خب چرا عدول میکند؟ اساساً عدول اصل است یا خلاف اصل است؟ معروف است که عدول خلاف اصل است. «إنّما الصلاة علی ما افتتحت المصلی» همان نیتی که اول داشته، همان طوری که اول صلاة بوده ادامه پیدا میکند. عدول که بخواهد این نماز را برگرداند این خلاف اصل است. چرا؟ همان چیزی که برای ادامهاش هم بود که گفتند؛ ادامهاش این است که مرحوم شیخ استدلالی در خلاف دارند؛ اگر همین نماز عصر را سهواً داخل شد تمام کرد.
برو به 0:06:59
عدول/ تقدیم سهوی نماز لاحقه/ جواز به معنای وجوب.
دیروز فرعش را خواندیم که مرحوم سید در عروه اشکال کردند ولی گفتند: این نص صحیح «معرض عنه» اصحاب است. عبارت سید این بود «فی النص الصحیح» یا «فی الروایة الصحیحة»؛ در روایت صحیحه آمده که اگر سهواً عصر را خواند هنوز ظهر را نخوانده، روایت صحیحه میگوید: این ظهر را خوانده بعد عصر را بخواند اما اصحاب از این روایت اعراض کردند. شاید دیدم در ذیل عروه در چاپ جدید و آن چاپ ده جلدی قدیم این جا دیدند مکرر تذکر دادند در ذیل حرف سید که فرمودند: روایت صحیح بر این دارد، فرمودند: «روایت صحیح است اما معرض عنه است. اصحاب از آن اعراض کردند.» در حواشی عروه دیدم مرتب، کلمهی اعراض میآید و مرتب تذکر دادند که از آن اعراض کردند. به گمانم این فرع را اگر کسی خواست تحقیق و تفحص کند یکی از موارد خیلی خوب و صغرایی برای آن بحثهایی است که قبلاً داشتیم که اعراض اصحاب قدرت این را دارد که یک روایت صحیح را از کار بیندازد یا نه؟ در مانحن فیه خیلی این بحث خوب است حالا ما جلو میرویم ببینیم چطور است ولی علی ای حال فی زماننا هذا این مسئلهی اعراض در مانحن فیه که روایت صحیح را از کار انداخته در فتاوا خیلی پررنگ است. حالا ببینیم این اعراض این جا اولا بوده یا نبوده؟! اصلش ثابت بشود که اعراض بوده یا نبوده؛ بر فرض بوده، آیا از آن اعراضهایی است که کاشف از یک فرهنگ مستقر فقه در بدنهی شیعه است که اعراض اصحاب آینه باشد نه انشاءِ نظر؟ خیلی تفاوت است آن جایی که اعراض اصحاب برای یک امر میدانی خارجی آیینه برای ما ناظرین است با آن جایی که اعراض اصحاب انشاء فتوای خودشان است و از امثال استدلال ناشی میشود. ببینیم کدامش است. علی ای حال خیلی دیدم و برایم جالب بود در این همه تعلیقات عروه شاید از هر ده نفری، هشت نفرشان تذکر داده بودند این روایت فایده ندارد و اصحاب از آن اعراض کردند. روایت چه؟ روایت «إنّما هی أربع مکان أربع» اول عصر را قصد کرد تا آخر خواند بعد سلام یادش آمد ظهر را نخوانده بود. در روایت صحیح فرمودند مانعی ندارد ظهر را خوانده، الان دوباره عصر را بخواند. یک بار عصر را که خواندم! «أربع مکان أربع».
شاگرد: سید این روایت را قبول کرده است.
استاد: بله سید فرمود: «عندی فیما ذکروه اشکال» چرا؟ به خاطر روایت صحیح فرمودند: این که خوانده ظهر حساب میشود. کأنه طبق نظر سید دو بار عصر میخواند. یک عصر را خوانده تمام شده، الان دوباره عصر را میخواند. چرا؟ چون طبق این روایت آن چه را که خوانده «صحت ظهراً» به صورت ظهر صحیح میشود. آن وقت در پاورقیها و در تعلیقات عروه دیگران فرمودند: این روایت که معرض عنه است.
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا نَسِيتَ صَلَاةً أَوْ صَلَّيْتَهَا بِغَيْرِ وُضُوءٍ- وَ كَانَ عَلَيْكَ قَضَاءُ صَلَوَاتٍ فَابْدَأْ بِأَوَّلِهِنَّ- فَأَذِّنْ لَهَا وَ أَقِمْ ثُمَّ صَلِّهَا- ثُمَّ صَلِّ مَا بَعْدَهَا بِإِقَامَةٍ إِقَامَةٍ لِكُلِّ صَلَاةٍ وَ قَالَ- قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ إِنْ كُنْتَ قَدْ صَلَّيْتَ الظُّهْرَ- وَ قَدْ فَاتَتْكَ الْغَدَاةُ فَذَكَرْتَهَا فَصَلِّ الْغَدَاةَ- أَيَّ سَاعَةٍ ذَكَرْتَهَا وَ لَوْ بَعْدَ الْعَصْرِ- وَ مَتَى مَا ذَكَرْتَ صَلَاةً فَاتَتْكَ صَلَّيْتَهَا- وَ قَالَ إِذَا نَسِيتَ الظُّهْرَ حَتَّى صَلَّيْتَ الْعَصْرَ فَذَكَرْتَهَا- وَ أَنْتَ فِي الصَّلَاةِ أَوْ بَعْدَ فَرَاغِكَ- فَانْوِهَا الْأُولَى ثُمَّ صَلِّ الْعَصْرَ- فَإِنَّمَا هِيَ أَرْبَعٌ مَكَانَ أَرْبَعٍ …[2]
روایت در آخرین باب مواقیتِ وسائل آمده است؛ ابواب المواقیت وسائل باب شصتوسوم اولین روایت است که از دو طریق نقل شده است. «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا نَسِيتَ …» که روایت مفصل است. تا این جا میآید که: «وَ قَالَ إِذَا نَسِيتَ الظُّهْرَ حَتَّى صَلَّيْتَ الْعَصْرَ فَذَكَرْتَهَا وَ أَنْتَ فِي الصَّلَاةِ أَوْ بَعْدَ فَرَاغِكَ فَانْوِهَا الْأُولَى» اگر بین نماز یادت آمد یا بعد از این که فارغ شدی نمازی را که عصر خواندی «فنوِها الأولَی» نیت کن که همان نماز ظهر باشد. «ثُمَّ صَلِّ الْعَصْرَ فَإِنَّمَا هِيَ أَرْبَعٌ مَكَانَ أَرْبَعٍ» این روایتی است که سید به آن اشاره فرمودند و در متن عروه هم ظاهراً «أربع مکان أربع» را آوردند. اصحاب از این اعراض کردند. حالا خوب است که شما اگر تفحص کنید یک فرع بسیار خوبی است؛ تمرینی است در این که اعراضی که ادعا میشود چطوری در مانحن فیه محقق شده است؟ تا آن اندازهای که من با بضاعت حاضری که میبینید و هم وقتی که خیلی ممتّع نبوده و هم چیزهایی که ممکن بوده، اول کسی که برخورد کردم این روایت را ذکر کردند و طبقش عمل نکردند شیخ الطائفه در خلاف است.
در خلاف شیخ الطائفه این فرع را میآورند و از چیزهایی هم که جالب است این است که این فرع مانحن فیه در مبسوط نیست، در نهایه نیست، در خیلی کتب نیست؛ وقتی نیست ما چطور بگوییم: اصحاب اعراض کردند؟! بیایند فتوا بدهند خلاف این بگویند؛ فرعش را حالا هر کجا شما در کتابها پیدا کردید مثلا شاید سرائر با این که نسبتاً کتابی است که فروعات زیادی دارد، آن اندازهای که مرور کردم این فرع را ندیدم. این کتابهایی که قبل از مرحوم شیخ شروع میشود؛ مفید و سید و شیخ و قاضی و سلار که تا محقق اول میآید؛ از زمان محقق یک فضای دیگری میشود. درست است از زمان محققاول این مطلبی که الان مشهور است یک نحو استقرار محکمی پیدا میکند و در حاشیههای عروه هم میگویند: اصحاب اعراض کردند. اگر مقصود از اصحاب از زمان محقق اول به بعد است و آن شروعش هم از شیخ الطائفه است آن هم در تنها کتاب خلاف، خب اگر این مقصود است جواب همهی اینها را خود محقق دادند؛ در معتبرِ محقق جواب همه اینها هست. محقق یک جمله کوتاه دارند میگویند: این جا از آن اعراضهایی نیست که ما بخواهیم روایت را کنار بگذاریم. من عبارت معتبر را برای شما بخوانم.
فروع
الأول: يجب الترتيب مع «الذكر» و يسقط مع النسيان
، فلو قدم الحاضرة على الفائتة ناسيا لم يعد.
الثاني: لو دخل في صلاة ثمَّ ذكر أن عليه سابقة مرتبة عدل إلى السابقة ، كمن دخل في العصر فذكر الظهر، أو في العشاء فذكر المغرب، أو في صلاة فائتة فذكر ما قبلها.
الثالث: لو أكمل صلاة العصر ثمَّ ذكر أن عليه الظهر، ففي رواية زرارة «يجعلها الظهر فإنما هي أربع مكان أربع» قال الشيخ في الخلاف: يحمل على أنه قارب الفراغ منها، لأنه لو كان انصرف عنها بالتسليم لما صح نقل النية، و هذا التأويل ضعيف، لأنه قال فذكرتها بعد فراغك، و لا يستعمل بعد في المقاربة، بل يلزمه العمل بالخبر ان صححه و الا طرحه.
و الوجه: انه ان كان أتى بالعصر في أول وقت الظهر صلّى الظهر و أعاد العصر و ان كان المشترك صحت العصر و يأتي بالظهر أداء، لان الترتيب يسقط مع النسيان و قال زفر: و لا يسقط الترتيب مع النسيان، لأنه شرط في صحة الصلاة، و كل ما كان شرطا مع الذكر كان شرطا مع النسيان، و ما ذكره خلاف ما عليه المسلمون، فإنه لا ينفك مكلف أن ينسى صلاة ثمَّ يذكرها بعد المدة المتطاولة، و يلزم من ذلك قضاء صلاته، فلا ينفك أحد في الأكثر قاضيا، و هذا من أعظم الحرج.[3]
در معتبر در بحث نماز قضاء فرمودند: «فروعٌ الاول، الثانی، الثالث» محقق در معتبر فرمودند: «لو أكمل صلاة العصر» نماز عصر را تمام کرد «ثمَّ ذكر أن عليه الظهر» بعد فهمید اصلاً ظهر را نخوانده است. چه کار کند؟ «ففي رواية زرارة «يجعلها الظهر» این چیزی که خوانده ظهر میشود بعد دوباره عصر را میخواند. «فإنما هي أربع مكان أربع» قال الشيخ في الخلاف: يحمل» مرحوم شیخ بحث عدولش را هیچ مشکلی ندارند؛ روایت زراره چه بود؟ «إِذَا نَسِيتَ الظُّهْرَ حَتَّى صَلَّيْتَ الْعَصْرَ فَذَكَرْتَهَا وَ أَنْتَ فِي الصَّلَاةِ أَوْ بَعْدَ فَرَاغِكَ فَانْوِهَا الْأُولَى» عدول در اثناء تقریبا نزد طائفهی امامیه شاید اجماع یا شهرت باشد؛ اگر هم شهرت باشد شهرت قریب به اجماع است. بله ظاهراً صاحب جواهر فرمودند: «بلا خلاف». اصل عدول بلاخلاف است. شیخ هم فرمودند.
قال محمد بن الحسن: جاء هذا الخبر مفسرا للمذهب كله، فاما ما تضمنه من انه إذا فرغ من العصر و ذكر ان عليه ظهرا فليجعلها ظهرا فإنما هي أربع مكان أربع محمول على انه إذا قارب الفراغ منها، لأنه لو كان انصرف عنها بالتسليم لما صح نقل النية فيها.[4]
اتفاقاً جالب است این روایت «إنما هی أربع» را که شیخ در خلاف آوردند فرمودند: به شما بگویم قدر این روایت را بدانید؛ این روایت تمامِ مسائل مذهب یعنی طائفه امامیه را روشن کرده است. یک عبارت این طوری دارند. فرمودند: «قال محمد بن الحسن: جاء هذا الخبر مفسرا للمذهب كله، فاما» میگویند: فقط یک جملهاش است که باید توضیح دهیم. آن بود که «إذا نسیت الظهر فذکرتَها و أنت فی الصلاة أو بعد فراغک» میگویند: این کلمهی بعد را باید توضیح بدهم؛ منظور از بعد، بعد از سلام نیست؛ بعد یعنی نزدیکیهای این که نماز تمام شود. «بعد فراغک» مثلا یعنی وقتی داری تشهد میخوانی و سلام داری میدهی. خیلی تأویل عجیبی است. فرمودند: همه این روایت درست است «فاما ما تضمنه من انه إذا فرغ من العصر و ذكر ان عليه ظهرا فليجعلها ظهرا» «فرغ» یعنی چه؟ «فإنما هي أربع مكان أربع محمول على انه إذا قارب الفراغ منها» فراغ نه یعنی سلام داد و تمام شد، یعنی نزدیک فراغ است، هنوز در نماز است. به عبارت دیگر گفتند: اثناء نماز که حضرت فرمودند، اثناء یعنی رکعت اول و دوم اما فراغ یعنی دیگر تمام شد و آن آخر کارها و نزدیک سلام دادن است. شیخ این طور حمل فرمودند. چرا؟ از کجا شما میفرمایید: بعد فراغک یعنی این؟! میفرمایند: آخر انقلاب ما وقع که نمیشود. دلیل میآورند؛ نمیگویند: مسأله این است و طائفه این طور است. همه چیزهای مذهب را میگوید این یکی هم یعنی در حین اثناء اما حین اثناءِ نزدیک فراغ. چرا؟ «لأنه لو كان انصرف عنها بالتسليم» نماز گذشت و تمام شد «لما صح نقل النية فيها.» نمازی که عصر بود و خواندی و تمام شد، حالا میخواهی ظهر شود؟! نمیشود. این یک چیز معقولی نیست؛ پس برای این که معقول نیست شما بگو بعد الفراغ یعنی نزدیکیهای فراغ. خب این عبارت شیخ است که اولاً از روایت تجلیل کردند بعد یک فقرهاش را تأویل کردند؛ تأویلی که هر کس بعد از ایشان آمده گفته: آخر این چه تعلیلی است میفرمایید؟! بعید است. ما چگونه این طور حرف بزنیم؟ بعد از ایشان هم این تأویل ایشان را من ندیدم؛ اگر برخورد کردید بین شیخ الطائفه با مرحوم محققاول کسی این حرف ایشان را بررسی کرده باشد حتما به ما بفرمایید. من کتابها را گشتم؛ خب در پیدا کردن مهم است با چه واژهای بگردیم. من تا ممکنم بود رفتم اول تا آخر مواقیت کتب را مرور کردم؛ کلمهای که مطمئن شویم همه آن طوری گفتند در ذهنم نیامد بر اساس استقراء کتاب به کتاب جستوجو کردم. حالا شما اگر پیدا کردید یا حتی کسی قبل از شیخ خود شیخ در کتب دیگرشان باز هم خوب است چون در مبسوط نبود، در نهایه نیست؛ این فرد به این صورت نیست. در نهایه یک عبارتی بود اما اشارهای به این روایت نکردند همین طور فتوایی نزدیک به آن گفته بودند. علی ای حال چیزی که فعلاً در فضای بحث است یکی خلاف است که شیخ فرمودند: بعد از این که نماز تمام شد نمیشود نیاز را عوض کنید. محقق چه فرمودند؟ محقق یک جملهای دارند که من عرض میکنم از باب این که ذهن شما را برای بحث تحریک کنم و الا من که نمیخواهم محضر اساطین فتوا و علم و فنّ جسارت کنم. همین طور برای مباحثهی طلبگی میگویم. این همه در تعلیقات عروه به سید فرمودند: معرض عنه است، معرض عنه است. معرض عنه یعنی شیخ یک اشکال کلاسیک کردند. محقق هم که بعد اشکال ایشان را جواب میدهند خودشان عدم اعراض را تایید میکنند بعد ما بگوییم: معرض عنه است؟! محقق چه میگویند؟ «الثالث لو أکمل» شیخ این طوری گفتند. خب ایشان چه فرمودند؟ فرمودند: «انصرف عنها بالتسليم» چرا؟ «لأنّه لو کان انصرف عنها بالتسليم لما صح نقل النية» نقل نیت صحیح نیست. تا این جا هم عبارت شیخ بود. از این جا عبارت محقق شروع میشود. فرمودند «و هذا التأويل ضعيف» این چه حرفی است که امام میگویند: «بعد فراغک» یعنی نزدیکیهای فراغ؟! بعد فراغ که این نیست. چرا؟ «لأنه قال فذكرتها بعد فراغك» شمای شیخ کلمهی «بعد» را در تفسیرتان انداختید و فراغ را قرب فراغ میگویید. کلمهی «بعد» را نمیبینید؟! بعد الفراغ یعنی قرب الفراغ؟! در کجا «بَعد» به معنای قُرب است؟ لذا مرحوم شیخ کلمهی «بعد» را نیاوردند تا بتوانند فراغ را به مقاربة الفراغ تأویل کنند، محقق در جواب از ایشان همان کلمهی «بعد» را جلا میدهند. بعد فراغ یعنی قرب؟! لذا میفرمایند: «قال فذکرتها بعد فراغک و لا يستعمل «بعد» في المقاربة» کجا کلمهی «بعد» به معنای نزدیکی است؟! «بَعد» یعنی «بَعد»؛ خیلی واضح است. «بل يلزمه» این «بلِ» محقق خیلی مهم است. در این «بل» دارند میگویند: اصلا اصحاب اعراض نکردند. «بل یلزمه» یعنی آن چه که بر شیخ لازم است چیست؟ یکی از دو کار است؛ «بل یلزمه العمل بالخبر ان صححه» اگر ایشان خبر را صحیح میدانند باید عمل کنند؛ تمام شد بعد فراغ هم همان ظهر است. «و الا طرحه.» اگر هم تصحیح نمیکنید روایت را طرح کنید نه این که بیاید بگویید «بَعد» یعنی مقاربت! این اشکال محقق به شیخ چه چیزی دارد؟! به نظرم این دارد حرف میزند؛ دارد میگوید: اگر صحیح بود عمل کنید خب اگر اصحاب اعراض کرده بودند، یکی از اصحاب شیخ هستند؛ از ایشان تازه این اشکال شروع شده و تا خود ایشان آمده است؛ بعد خود ایشان هم به عنوان یک فتوا میگویند، فتوایی که اگر نگاه کنید کأنه یعنی منِ محقق «طرحتُ هذه الروایة». «طرحتُ» خوب نیست، طبق فتوا «طرحتُ» فتوا دادم؛ استدلالش هم میآورند. 23:44 آیا مجموع این دوتایی که من فعلا به آن رسیدم میشود اسمش را اعراض اصحاب گذاشت؟! گمان میکنم نمیشود به این اعراض بگوییم. لذا سید صاحب عروه هم همین طوری نبود بفرمایند: «و عندی فیما ذکروه اشکال» که روایت صحیح است. معلوم میشود که سید هم شاید اینها را توجه داشتند که این جا آن طور اعراضی نیست که بشود آن حرفها را برای آن زد. پس اشکال شیخ، اشکال محقق به ایشان و بعد فتوای محقق بود که در معتبر فرمودند و در شرایع هم حالا مشغولش هستیم.
برو به 0:24:23
شاگرد: شیخ میفرمایند: به این روایت عمل نکردند و در مقام توجیه این که چرا عمل نکردند و مخالفش فتوا دادند، آن طور تأویل کردند.
استاد: این حرف خیلی خوبی است؛ لذا من هم که تاکید کردم که قبل از شیخ و بعد از شیخ ببینیم کسی این فرع را مطرح کرده باشد و طبق این روایت فتوا نداده باشد؛ آن همین فرمایش شماست و ما الان نمیتوانیم حرف بزنیم. تا این فرمایش شما برای ما واضح نشود که در کتب نبوده، نمیتوانیم بگوییم: اعراض نبوده است اما چیزی که فعلا الان دسترس ماست این فرع را مطرح نکردند، چطور بگوییم: طبق این روایت فتوا ندادند؟! وقتی اصل فرع را مطرح نکردند نمیتوانیم بگوییم: اعراض کردند. این اعراض اصلا محقق نیست. خود شیخ هم که مطرح کردند از روایت تجلیل کردند؛ این فقره را هم با استدلالی تاویل کردند و الا در خلاف معمولا ایشان چه میگویند؟ وقتی میخواهند چیزی را جا بیندازند مهمترین دلیلی که شیخ در خلاف دارند این است: «لنا إجماع الفرقة» خب این جا کاری نداشت میگفتند: این فقرهاش به این معناست و نگویند: به خاطر این که نمیتواند نیت را برگرداند و یک استدلال عقلانی کنند بلکه بگویند: اجماع فرقه است و اصحاب اعراض کردند. این همه در کتاب این را تکرار فرمودند، مانعی نداشت این جا این را بفرمایند اما یک استدلالی کردند که نمیشود گذشت. خب همین سوالی که ایشان فرمودند در اثناء هم هست و لذا این هم مویّد حرف آقاست که چه بسا فراغ با این فرق دارد. آیا اثناء نزد همه جا گرفته بود که شیخ نتوانستند تأویل کنند یا فرق میکرد؟ در بعد الفراغ حرف شیخ آمد چیزی که گذشت دیگر چطور عوضش کنیم؟! دیگر عوض نمیشود. خب در اثناء هم همین هست؛ کسی که دو رکعت نماز به نیت عصر خوانده «الصلاة علی ما افتتحت» دو رکعت نماز عصر خوانده، این دو رکعت گذشته یا هنوز باقی است؟ او میخواهد عدول کند. عدول میتواند در آن دو رکعت انقلاب ماهیت انجام دهد و آن دو رکعت گذشته را ظهر کند؟! نمیشود. «الاشکال، الاشکال» چطوری است که حین الاثناء میگویید: «عَدَل بنیته» آن جا هم آن دو رکعتی که خوانده … خب شاید از باب عدول که دلشان هم جمع بوده میگویند: عدول هنوز بین نماز است، در حین نماز قدرت این هنوز هست که إعمال نیت کند«فانوهالاولی». این میشود که با نیت نمازی را که الان دارد انجام میدهد، این نماز را تغییر دهد؛ آن مانعی ندارد اما اگر خواند و سلام داد دیگر چه کار کند؟! الان که مشغول نیست که این نیت بتواند به وسیلهی آن کار انجام دهد.
شاگرد: بالاخره مشکل هست؛ از لحاظ عقلی هم اگر چه در اعتباریات مشکل عقلی وجود ندارد ولی اگر بخواهیم بگوییم: مشکل دارد نگاه کنیم رکعت اول هم همین طور است؛ به نظرم شما همهی رکعت را باید نیت کنید …
استاد: ولی یک طوری باید جواب بدهند؛ آن اشکال اگر آن طوری هم باشد در اثناء هم مشکل است. اگر شما بخواهید آینده را برگردانید با این خصوصیات نمیتوانید برگردانید. حالا بحث جلوتر برود میبینید. پس آن چیزی که درخواست من محضر شما هست واقعا یک تفحصی شود تمرین خیلی خوبی است. تفحصی بشود در این که ببینیم اعراض اصحاب هست یا نیست و اگر هست، آن هم در یک فرعی که شبانهروز خیلی محل ابتلاء عرف نیست؛ خیلی جاها یک چیزی ابتلاء شبانهروز متشرعه است و اصحاب اعراض میکنند؛ مگر میشود در یک چیزی که این قدر محل ابتلاء است یک چیزی واجب شرعی باشد و به روایتش عمل نکنند؟! نمیشود. کاشفِ کثرت یک امری، کاشف از این است که فرهنگ بیرونی دارند و صرف استدلال نیست. اما در مانحن فیه یک فرعِ قلیل الابتلاء است. اول عصر را بخواند بعد بفهمد ظهر را نخوانده؛ ببینید چقدر برای کسی در یک شرایطی پیش میآید. البته آنهایی که بین ظهر و عصر افتراق میکردند زیاد میشود ولی باز هم کم است.
شاگرد: این نوع حرف زدن هم، آن طوری که آدم میبیند شیخ این طوری حرف نمیزنند مثلا یک روایتی به این واضحی بیاید بعد آخرش را با یک استدلال عقلی تأویل کنند که آن استدلال هم تام نیست بعد «قارب» را این طوری بیان کنند؛ بعضی از فقهاء این طوری یعنی عقلیتر نگاه میکنند ولی از شیخ چنین چیزی خیلی مشکل است.
استاد: یعنی شما میخواهید بفرمایید: حرف شیخ پشتوانهی بیشتری داشته است؛ این روی کار است. ظاهر کار این است که میدانستند نزد امامیه نمازی که تمام شد، دیگر «صحت عصراً» نه «صحت ظهراً» و یک استدلالی هم آوردند که فضا خالی از دلیل نباشد. این فرمایش شما حرف خوبی است و انصافش هم همین است که چرا شیخ این طور تأویلی را فرمودند؟! اما این که مضعِّف این است که پشتوانه داشته باشد حرف محقق است. حرف محقق این است اگر تصحیح میکنی عمل کن. آخر یک روایت صحیح خلاف مذهب باشد؟! نباید محقق به ایشان بگویند: شما یکی از دو راه را ندارید؛ یا تصحیح کنید عمل کنید یا طرحش کنید. وقتی محقق خودشان فتوا میدادند جایش بود همین جا بگویند: ما میدانیم از نظر فقهای طائفه این روایت مطروحه است. بعداً اصلا اسمش را نمیبرند که این روایت مطروحه است یا نیست؛ اسمی از آن پشتوانهای که شما میگویید به جاست شیخ آن پشتوانه را داشته باشند خیلی جا داشت محقق این جا تذکر بدهند که شیخ هم اگر آن را فرمودند این پشتوانه را نیاز دارد. هیچ چیزی نمیفرمایند و یک بحث استدلالی میکنند. شاگرد ایشان علامه در تذکره، در منتهی، در تحریر همین فروعات را میآورند ولی باز همین طور بیان میکنند و ادعای اجماع و شهرت ندارند، استدلال است.
شاگرد: حالا قبل شیخ یا بعد شیخ این فرع را مطرح کردند اما آن فرمایش را نیاوردند که عرضی ندارم ولی اگر اصلا طرح را مطرح نکردند این که جناب مرحوم محقق این طوری بگوید کاشف از این است که نزد محقق همچین چیزی ثابت نشده بود ولی کاشف از این نیست که زمان شیخ هم ثابت نشده باشد. شاید زمان شیخ ثابت شده بود، علمای دیگر هم که نپرداختند، برای ایشان هم ثابت شده بود، آن ذهنیت سابقی که داشته این مطلب را فرموده اما جناب صاحب معتبر اشکال نکرده به خاطر این که در ذهن ایشان این جا نیفتاده بود یعنی کاری که میخواست شیخ کند نگرفته است. میخواهم بگویم این تایید اعراض نمیشود ولی ردش هم نمیشود.
استاد: زمان محقق شاید چندین برابر کتابهای فقهی که الان در دست ماست در دست محقق و علمای حله از سابق بود؛ این طور نبود که بگوییم: محقق نمیدانستند. این که اعراض اصحاب یک چیز مستقری بود، اصلا به این نمیآید. این که محقق اول یک اعراض مستقری بین طائفه بود، شیخ الطائفه هم این را میدانستند و محقق اول نمیدانستند؛ همین طوری میشود گفت اما احتمالی نیست که قابل اعتناء باشد. قُرب زمان شیخ الطائفه با محقق اول شاید حدود دویست سال است. شیخ الطائفه چهارصد و شصت هستند و محقق هم حدوداً ششصد و هفتاد هستند یعنی مثلاً دویست و ده سال میشود؛ در این فاصله هم بزرگانی بودند کتاب نوشتند، حرف نوشتند؛ چقدر کتابها در این فاصله بوده سه چهار تا از کتابهای مهم فقهی نوشته شده است؛ یکی سرائر و امثال اینهاست. برای همه واضح بود یا برای هیچ کدام واضح نبود؟!
شاگرد: منظورم این است که در این بازه به این فرع پرداختتند؟
استاد: من پیدا نکردم.
شاگرد: عرض من همین است که اگر نپرداختند چه اشکالی دارد که شیخ و حتی قبل شیخ …
برو به 0:33:27
استاد: قبل شیخ هم که نپرداختند.
شاگرد: به فرض پرداخته نشده ولی شیخ از این خبر داشت؛ ولو در کتب الان نیامده شاید فرع نادری باشد. شیخ از این خبر داشته و با آن خبری که داشته این طور فرموده است.
استاد: خب با آن خبری که داشته جایش نبود بگوید: «لنا اجماع اصحابنا» و این که نیت نمیشود.
شاگرد: جایش بود اما اگر نگفت معنایش این نیست که تمام حرفش همین است.
استاد: ما هم که نمیخواهیم غیب بگوییم یا غیباً اثبات کنیم یا غیباً نفی کنیم؛ من حرفی ندارم. ما میخواهیم روی حساب این که در شرایط حال ببینیم مطمئن میشویم که چنین اعراضی واقعاً محقق شده است یا اعراضی است که استقرار اصلیاش بعد از فاضلین بوده است؟ یعنی محقق اول که این اشکال را به شیخ کردند و خودشان یک فتوا دادند، شاگردانشان هم علامه در کتبشان همین نظری که الان مشهور است پر شد بعداً هم همین طور «إلی زماننا هذا» آمد. پس اعراض اصحاب از زمان فاضلین حرفی نداریم؛ از زمان فاضلین اعراض اصحاب معلوم است اما آیا این اعراض فایده دارد؟! یعنی اعراض از زمان محقق آن هم با این پیشینه که دارند استدلال میکنند باید ببینیم که این به کجا میرسد. حالا استدلال ایشان هم سریع بخوانم که در عبارت معتبر ملاحظه کنید. میگویند: شیخ که «یلزمه العمل بالخبر ان صححه و الا طرحه.» دیگر تمام!
«و الوجه:» حالا فتوای خودشان را میفرمایند. «و الوجه: انه ان كان أتى بالعصر في أول وقت الظهر صلّى الظهر و أعاد العصر» اگر در اول وقت ظهر خوانده در وقت مختص بوده دوباره ظهر را میخواند «و أعاد العصر» چرا؟ چون این عصری که خوانده بود و فارغ هم شده در وقت اختصاصی ظهر بوده و این صحیح نبوده است. «صلی الظهر» دوباره ظهر را میخواند و آن عصری هم که در وقت اختصاصی بود باطل بود اعاده میکند. اما آمدیم عصر را تمام کرده ولی در وقت مشترک بوده، آن جا دیگر فقط ظهر را میخواند، عصری هم که خوانده «صحت عصرا» چون در وقت اختصاصی که نبوده و وقت، وقت مشترک بوده و ترتیب هم شرط ذُکری است؛ همینی که دیروز در عروه هم خواندیم. این که ترتیب شرط ذُکری است محقق به شدت با استدلال خودشان جا میاندازند و تا الان در فضای فقه مانده ولو اصل مطلبش هم جزء مسلمات است.
فرمودند: «و ان كان المشترك صحت العصر» بر خلاف روایت؛ نمازی که خوانده به صورت عصر صحیح است و یک نماز بعدش میخواند «و يأتي بالظهر أداء» چرا؟ میگوید: مگر میشود عصر را قبل از ظهر بخوانی؟ میگویند: این جا مانعی ندارد. عمداً عصر را قبل از ظهر نمیشود خواند ولی سهواً مانعی ندارد. «لان الترتيب…»
شاگرد: ولو در اثناء یادش بیاید؟
استاد: در اثناء که باید عدول کند؛ اصلا ایشان اثناء را در این فرع نیاوردند. اول فرع را نگاه کنید؛ این فرع فقط برای تذکر بعد الفراغ است.«یأتی بالظهر أداء لان الترتیب يسقط مع النسيان و قال زفر:» زَفَر یا زُفَر. زفر از شاگردان مهم ابوحنیفه است و متوفای صدوپنجاهوخردهای است؛ در کل تاریخ فقه میگویند: فقط یکی زفر است که گفته ترتیب بین نمازها مطلقاً شرط است که میگویند: چه حرف عجیبی است! مثلا اگر یک کسی میفهمد یک ماه کل نمازهایش را نخوانده، نمازی هم که امروز خوانده به خاطر این که ترتیب واقعی مراعات نشده همه باطل است؛ اول آن که باطل بوده را باید بخواند. ایشان جوابش میدهند: «زفر گفته: و لا يسقط الترتيب مع النسيان، لأنه شرط في صحة الصلاة، و كل ما كان شرطا مع الذُكر كان شرطا مع النسيان» و ما ذكره خلاف ما عليه المسلمون. کأنه فقط یک فقیهی است که تنها این حرف را زده است. چه کسی گفته ترتیب شرط مطلق است؟! «فإنه لا ينفك مكلف أن ينسى صلاة ثمَّ يذكرها بعد المدة المتطاولة» بعد از دو سال میفهمد یک نمازش را فراموش کرده، زفر میگوید: کل این دو سال را باید قضاء کند چون ترتیب شرط است. «و يلزم من ذلك قضاء صلاته، فلا ينفك أحد في الأكثر قاضيا، و هذا من أعظم الحرج.» پس فتوای ایشان در معتبر این شد که چون ترتیب ذُکری است و این هم بعد از نماز فهمیده، وجوب ترتیب ساقط و نماز عصرش صحیح است بعد نماز ظهر را میخواند. بله اگر در وقت مختص بوده عصر هم باطل است. ظهر که نخوانده، با نیت هم که نمیتواند «ما وقع» را تغییر دهد، اگر نگاه کنید ایشان اشکال شیخ را پذیرفتند. ایشان هم باید در اثناء جواب بدهند ولی در این فرع مطرح نکردند.
شاگرد: لازمهی حرف ایشان طرح روایت میشود.
استاد: بله لازمهاش همین است؛ عرض کردم.
شاگرد: دلیل طرح روایت چیست؟ سندش ضعیف است؟ چه مشکلی دارد؟
استاد: مثلا ممکن پدر علیبنابراهیم چون توثیق رسمی ندارد یا طریق بعدی محمد بن اسماعیل مثلا [محل اشکال باشد.] ممکن است چون گفتند: «إن صححه یلزم» این که عمل کند «و الا طرحه» معلوم میشود ایشان هم اگر اشکال سندی نبود حاضر بودند؛ اصلا عبارتشان دارد کاملا میرساند. لذا بعدش که حرف زدند یعنی پیش من روایت را نگویید، من روایت را طرح کردم، من کاری با این روایت ندارم. شاید ایشان اول کسی هستند که به این لسانِ واضح روایت را طرح کردند. در فقه بگردیم پیدا کنیم قبل از محقق کسی طرح کرده باشد. شیخ چه کار کردند؟ شیخ که طرح نکردند، شیخ تأویل کردند. تأویلشان هم با یک استدلال همراه بود. خیلی بین اینها فرق است؛ شیخ گفتند: روایت بسیار خوب است «یبیّن جلّ ما فی المذهب، مفسر لما فی المذهب».
شاگرد: مدلولش را طرح کردند.
استاد: مدلول یک فقره را آن هم به استدلال عقلی تأویل کردند که نمیشود نمازی که گذشت شما با نیت عوض کنید.
شاگرد: ظاهرش طرح شد.
استاد: نه! طرح یعنی طرح سندی.
برو به 0:40:53
شاگرد: درست است؛ میگویم بالاخره ایشان به ظاهر کلام اخذ نکردند.
استاد: خب محقق چه گفتند؟! محقق میگویند: شما نمیتوانید ظاهر را دست بزنید. ظاهر کلمهی بعد دارد. یا سند را قبول کنید که اجازه نمیدهیم بعدش را دست بزنید یا سند را طرح کنید که سند طرح شد؛ نیایید سند را قبول کنید بعد بگویید: «ما بعد فراغک یعنی قرب المفارغة» نزدیک فراغ است؛ محقق این را گفتند. لذا من عرضم این است این جملهی محقق اتفاقا «کالنار علی المنار» دارد میگوید: اصحاب از این اعراض نکردند چون دارند میگویند: «یلزمه ان صحّحه» باید عمل کند. محقق که نمیآیند چیزی که خلاف مذهب جا گرفته و نزد اصحاب مستقر است بگویند: «یلزمه العمل به إن صححه». این خیلی قشنگتر است بگوید اعراض نبوده است.
شاگرد: خودشان هم اعراض نکردند.
استاد: خودشان هم طرح کردند. طرح سندی کردند.
شاگرد: پس اعراضی هم که آقایان میگویند محقق نمیشود.
استاد: اعراض به همین معنا که عرض کردم با این که روایت در مرأی و مسمعشان بوده از زمان محقق به بعد کسی به این روایت عمل نکرده است؛ یک کتاب فقهی از محقق به بعد پیدا نمیکنید که گفته باشد: «صحت ظهراً» سید فرمودند. میگویم: پیدا نمیکنید یعنی تا آن جایی که من گشتم؛ محضر شما بیادبی نکنم. هر چه هم شما پیدا کردید برای ما بفرمایید. این حاصل حرف در فضای مانحن فیه بود. حالا اشکالات میآید. اشکالات چیزهای خیلی خوبی دارد. فقهالحدیث این روایت خیلی عالی است. «إنما هی أربع مکان أربع» سندش هم خوب است. ملاحظه میکنید که سید هم فرمودند: صحیح است. خب این «إنما هی أربع مکان أربع» چه چیزی را میخواهد بگوید؟ خیلی تأملبردار است.
شاگرد: شاید میگویند ما فی الذمه در نیت شرط است. آنهایی که اثناء درست میکنند میگویند: چطور اثناء تمام شود درست میشود خب آن ما فی الذمه اصل هست مثل غسل واجبِ قبل از احرام که ما فی الذمه در نیت اصل است. نیتی که به آن تعلق میگیرد در ذهنش بود الان مثلا عصر شد یادش آمد ظهر شود.
استاد: این فرمایش شما که خوب است و الان حاج آقا هم میگویند اما کلمهی «مکان» یک کمی تاویلمانند میشود و از ظهورش در میرود. حضرت فرمودند: ظهر را فراموش کرده، عصر را خوانده «و بعد فراغک» فهمید ظهر را نخوانده، فرمودند صحیح است «فانوها الاولی» از حالا نیت کن آن عصری که قبلا خواندی بگو ظهر باشد بعد عصر را بخوان. بعد میفرمایند: چرا؟ حضرت استدلال میفرمایند: «إنّما هی أربع مکان أربع»؛ فرق أربع اول با دوم چیست؟ یک چهارتایی جای چهارتایی است؛ آن که شما میفرمایید خطأ در تطبیق است، جایگذاری نیست؛ او میگفته: الان خیالم میرسد عصر را باید بخوانم بعد میفهمم آن که خیالم رسیده بود عصر است همان ظهر بود. خب این یک حرف است؛ مکان دیگر نیست. «أربع وقع فی محله» نه این که یک چهارتایی جای چهار تای دیگر برود. با این فرمایش شما خیال میکنیم خود روایت طور دیگری میشود. چند تا وجه دارد؛ من اینها را مطرح میکنم برای این که حتماً روی آن تأمل کنید. «أربع مکان أربع» این دو تا اربع چه فرقی با هم دارند؟ آیا هر دو منظور طبیعی است؟ هر دو فرد است؟ یکی طبیعی و یکی فرد است؟ «هی» به چه برمیگردد؟ ظاهرش این است که «هی» به این نمازی که مکلف خوانده برمیگردد. «هی أربع» یعنی یک فرد چهار رکعتی نماز است که او ایجاد کرده است. مرجع ضمیر «هی» چیست؟ کاری که از مکلف صادر شده است؛ کاری که صادر شده فرد است یا طبیعت است؟ قطعاً فرد است. «هی» این چهارتایی که او خواند، این فرد «مکان أربع» آن اربع چیست؟ آن هم فرد است؟ فرد که باید موجود باشد. پس آن أربع چیست؟ طبیعت نماز ظهر است. آن وقت چطور میشود؟ یک فردی که محقق شده، فرد صلاة عصر بوده چطور حضرت اجازه میدهند که بفرمایند: این چهار رکعتی که به عنوان فرد نماز عصر خوانده، فرد نماز ظهر سر جای أربع مکان عصر باشد؟ اگر به فرمایش شما خطأ تطبیق هم باشد آن حرف دیگری است. به گمانم بیشتر تأمل نیاز دارد.
شاگرد: این طوری به ذهنم آمد آن شخصی هم که نیت میکند و ما فی الذمه میگوید، میگوید: من آن طبیعی عمل را نیت میکنم؛ آن طبیعی عمل دیگر آن نماز نمیشود.
استاد: بسیار خوب! مهمترین سوالی که روزهای آینده باید بحثش کنیم این است. صلاة ظهر با صلاة عصر دو طبیعت است یا یک طبیعت است؟
شاگرد2: یک طبیعت است.
استاد: شما خودتان را در فضای فقه با توجه به آن چه که تا حالا میدانید بفرمایید.
شاگرد2: فقه همین را میفرماید . روایت میگوید: «أربع مکان أربع» یعنی مثل نافلههایی که شما میخواهید بخوانید نافلههای ظهر چهار تا دو رکعتی است.
استاد: خب حالا این روایت آن هم کلاس، به ارتکاز خودتان مراجعه کنید نماز ظهر دو طبیعت است یا یک طبیعت است؟
شاگرد3: یک طبیعت است همان بندگی است.
استاد: مقصود از طبیعت، طبیعت نوعیه است نه جنسیه. این که بله نماز آیات و اینها همه بندگی هستند که با روزه هم یک طبیعت هستند. روزه و نماز هم همه بندگی هستند. این جنسشان است.
والحمدالله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
انقلاب نیت/ اعراض اصحاب/ فراغ/ عدول/ فرهنگ بیرونی/ طبیعیّ نماز ظهر و عصر.
[1] بهجة الفقيه، ص: 169-170
[2] وسائل الشيعة، ج4، ص: 290-291
[3] المعتبر في شرح المختصر، ج2، ص: 409-410
[4] الخلاف، ج1، ص: 386
دیدگاهتان را بنویسید