مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 41
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
ثمّ إنّ الظاهر نقل الوتر في عرف الشارع المكشوف بعرف المتشرّعة عن المعنى المعهود اللغوي الغير المختصّ بالصلاة ؛ كما أنّ الظاهر وقوع الاستعمالات الكثيرة للوتر في الروايات فی كلّ من الركعة الواحدة و الثلاث المفصولة بالتسليم و الاستعمال في المعنيين [في] جُلّ الموارد لولا كلّها، مع القرينة ، إلّا أنّ التحديد للوتر بالركعة أو بالثلاث، زيادة علىٰ الاستعمال؛ بل يمكن استظهار الحقيقة الشرعيّة من كل من التحديدين، و أنّ الوضع، لكل منهما في عرف الشارع و لو كان بحسب كثرة الاستعمال البالغة حدّ الاستغناء عن القرينة.
و في هذا المقام فالأظهر أنّ الوضع و لو كان تخصّصاً للركعة بشرط لا عن الانضمام إلى الغير و لو مع الفصل بالتسليم، لا يحتاج إلىٰ عنایة [1]
مطالبی که حاج آقا در این 30 صفحه میفرمایند ، خیلی ناظر به جواهر و مطالب آن است ؛در قسمت قبل با بیان اجماعات متعدده، و با استفاده از مجموعه روایات مستفیذه ، فرمودند : در نماز شفع باید سلام داد ، و نماز شفع و وتر ، مثل نماز مغرب نیستند تا بتوانیم آن هارا سه رکعتی ، بدون سلام دادن میانشان بخوانیم .
بعد از بیان مفصول بودن شفع، و وتر بالتسیلم، بحث بعدی این است که وتر شرعا در “صلاة الوتر” اسم برای چیست؟ صلاة الوتر همان نمازی است که برادر شفع است؟ و رکعت آخر یا نه ، وتر بمعنای مجموع شفع و وتر است ؛ یعنی سه رکعت غیر متصل . مفصول بودنشان را فرمودند ، اما “وتر” اسم برای چیست؟ آیا اسم برای سه رکعت است ، یا فقط اسم برای آن یک رکعت آخر است؟ محور بحث با این فرمایشاتی که در اینجا می فرمایند و روایاتی که می رسیم بر سراین خواهد بود ، علی فرض مفصول بودن شفع و وتر از هم ، وقتی می گوییم صلاة الوتر ، یعنی سه رکعت شفع، و وتر باهم؟ یا نه، یعنی فقط همان یک رکعتی که در کنار شفع قرار می گیرد.
«ثمّ إنّ الظاهر نقل الوتر في عرف الشارع المكشوف بعرف المتشرّعة عن المعنى المعهود اللغوي» ظاهر این است، کلمه ی و، در عرف شارع. تا می فرمایند در عرف شارع، میگوییم: آیا شما حقیقت شرعیه را قبول دارید؟ میگویند: خیر، من فعلا آن را نمیخواهم بگویم. «المكشوف بعرف المتشرّعة» ما از طرق عرف متشرعه، میخواهیم پیش برویم و ولی عرف شارع را هم از طریق عرف متشرعه میخواهیم کشف کنیم.
«نقل الوتر..» نقل پیدا کرده «عن المعنى المعهود اللغوي» کلمه ی نقل هم خودش اصطلاح علمی است[2] .
شاگرد: آیا به شارع هم اطلاق عرف می شود؟ مثلا اگر بخواهیم بدانیم مسئلهای نزد شارع چگونه است آیا می توانیم بگوییم ، آنطور که فرمایش کرده اند مقصود این است؟
استاد: بله. اصلاً کلمه ی عرف یعنی «ما یعرف»، حتما دیده اید در کلمات ، زیاد می فرمایند: عرف عام ، مقصودشان «ما یعرف من عموم الناس» است ، یا «عرف المنطقییین» یعنی «ما یعرف عندهم» یعنی معروف نزد آن ها این است ، و «عرف الشارع» یعنی «ما یعرف من الشارع» .
شاگرد: عرف شارع از عرف متشرعه مکشوف میشود؟
استاد: خیلی از موارد عرف شارع چون در ابتداء کار بوده ، ممکن است وضع نباشد ، در توضیح “نقل” همین را عرض می کردم ، نقل یک اصطلاح علمی است . فرق حقیقت و مجاز با منقول در این بود که مجاز نیاز به قرینه ی صارفه داشت وهنوز در معنای دوم حقیقت نشده بود تا بدون قرینه بشود استعمال کرد ، بر خلاف منقول که موضوع بود ، وضع ثانویه پیدا کرده بود ، و نقل که میگویند اصطلاح علمی است؛ نقل یعنی وضع ثانوی پیدا کردن . ودر منطق هم چند تقسیم بندی برای این الفاظ آورده اند ، مشترک لفظی ، منقول ، مرتجل و مجاز . پس «نقل الوتر في عرف الشارع» یعنی وضع جدید، یعنی شارع نظری داشته و وضع جدیدی صورت داده است، نه فقط مجازا بکار ببرد ، فلذا می فرمایند : «الظاهر نقل الوتر…» در عرف شارع نقل صورت گرفته، یعنی صرفا استعمال مجازی نبوده تا بعد متشرعه آن را به وضع تعینی متشرعی ، حقیقت کنند، بلکه شارع قصدی داشته، و وضع کرده. این ظاهر عبارت ایشان است.
برو به 0:06:23
البته خود شارع در جایی نفرموده : انا نقلت ، یا ، وضعت .. اما از عرف متشرعه کشف میکنیم که در آنجا نقل صورت گرفته. «المکشوف بالعرف المتشرعه عن المعنى المعهود اللغوي» از معنای لغوی “وتر” ، که “فرد” است[3].
شاگرد : آیا وَتر و ، وِتر مترادف هستند؟
استاد : خیر ، آقا( یکی از شاگردان) فرمودند به یک معنی به کار میرود ولی آن مقدار که در ذهن من است ، وَتر بهمعنای طاق، فرد است ، و وِتر به معنای آن کسی است که خونش به ناحق ریخته شده است، “والوِتر الموتور”. اما لغتا در خاطرم نیست و باید نگاه بکنیم ..
شاگرد1 : یکی از اسامی حضرت حجت علیه السلام هم وِتر است ، بمعنای یکی و یکدانه ؛ پس وتر به این معانی هم به کار گرفته میشود.
شاگرد2 : در کتاب المحیط هست که ، الوِتر لغة فی الوَتر و هو الفرد ؛ و منه صلاة الوِتر.
استاد : آیا در قرائات قرآن ، والشفع والوِتر هست یا خیر؟ بعید است .
در رابطه با “الموتور” ، در روایت هست ، کسی که به زیارت حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) بتواند برود، و نرود، موتور فی الجنة. شاید تعبیر روایت اینطور بود، در بهشت خانه ندارد ، یعنی محل سکونت در بهشت ندارد و حالت میهمانی دارد. خیلی تعبیر عجیبی است.
شاگرد: الوتر الموتور به چه معنا است؟
استاد: وِتر موتور، یعنی کسی که کشته شده است و انتقام خونش هنوز گرفته نشده.چند احتمال دارد که یکی از آنها این است .
شاگرد : شما در رابطه با وِتر فرمودید، کسی که به ناحق خونش ریخته شده .
استاد: الموتور یعنی کسی که حالت قرار و امینت را از او سلب کرده اند، کسی را که در بیت خودش می کشند، و هنوز قصاص خونش انجام نشده به معنای وِتر نیست، الموتور باهله و ماله ؛کسی را که خانه به دوش کنند، “خرج منها خائفا یترقب” که خود حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) خواندند، یعنی ما در مدینه ی جدمان بودیم، نامه فرستاد : ولیَکن مع الجواب راس الحسین (علیه السلام) ، آن ملعون تازه سر کار آمده بود، و حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) نفرمودند من حاضر به بیعت با تو هستم یا نیستم. ملاحظه کنید، خیلی عجیب است؛ میگوید: ولیکن مع الجواب راس الحسین (علیه السلام) ، یعنی اگر بیعت کند هم بی فایده است، تو به نحوی صحنه سازی کن تا سر او را بفرستی .. در بحار هم هست و حاج آقا هم خیلی روی این مسئله تاکید داشتند، البته حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) بر وظیفه ی وجوبیه عمل می کردند.
شاگرد: در مجمع البیان در قسمت قرائات سوره ی فجر، می فرمایند که : «قرأ اهل الکوفة غیر عاصم ، و الوِتر بکسر الواو ، والباقون بفتح». و در لغات ، مقاییس صراحتا می گوید: الوِتر و الوَتر الفرد. اما صحاح که نظیر فرمایش حضرت عالی را در همان اول ماده گفته: الوِتر بالکسر الفرد ، و الوَتر بالفتح الذَّحل، بعد در پاورقی در رابطه با الذحل گفتند : الذحل: الحقد و العداوة ، يقال طلب بذحله، أى بثأره. هذه لغة اهل العالیة، فاما لغة اهل الحجاز فبالضد منهم، و اما تمیم فبالکسر فیهما.[4]
استاد : معلوم می شود استعمال وِتر ، نزد آن ها خیلی شایع بوده .
برو به 0:12:01
این کلمه هم بحث مفصل تر تفسیری دارد، در زیارت عاشورا در شفاء الصدور مرحوم تهرانی مفصلا بحث کرده اند.
در یک روایت دیگر هم در بحار در مورد لیلةالقدر هست که چند مرتبه عرض کردم ، حضرت امیرالمونین (صلوات الله علیه) ، تعبیر فرد را همراه با وتر در کنار هم قرار می دهند:
قَالَ لَهُ عَلِيٌّ علیه السلام : إنَّ اللَّهَ فَرْدٌ يُحِبُّ الْوَتْرَ وَ فَرْدٌ اصْطَفَى الْوَتْرَ فَأَجْرَى جَمِيعَ الْأَشْيَاءِ عَلَى سَبْعَة[5]
در آنجا فرد بمعنای تک و واحد است، اما “وتر” بمعنای عدد فرد است و نه بمعنای تک.خدا خودش فرد است، یعنی یکی است، اما «یحب الوتر» که یعنی هفت.حالا آن هفت را چگونه باید معنا کرد، آن روایت در بحار دستگاهی برای خودش دارد؛ حضرت در لیلة القدر فرمودند. و جالب است، بعد هفت آیه خواندند، که هر هفت آیه سبع مثانی هستند، هر هفت آیه را اگر نگاه کنید ، در مضمون خود آیات مثل آیه ی: «حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِل[6]» یا … حالا دیگر وارد مباحث دیگر و ادامه ی روایت نشویم[7] .
«المعنى المعهود اللغوي» معنای لغوی اش را قبلا در اشتقاق کبیرش عرض کرده بودم ، که وتر با تور و… این ها همه به معنای پشت سرهم آمدن هستند، تواتر یعنی پشت سر هم بیایند، وتر هم به معنای فرد است، اما به معنای «أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا» پشت سرهم تکرار شدن، لذا است که “هفت” میتواند وتر باشد . اما تکرار در فردی که در آنجا بکار رفته معنا ندارد و به معنای تک است و دیگر درآن تکرار نیست.
18:32
«الغير المختصّ بالصلاة» که صاحب جواهر فرمودند، شاهد بر اینکه معنای لغوی در آیات چه بسا مراد باشد؛ در مجمع البیان در روایت نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) «الشفع و الوتر الصلاة و منه شفع و منها وتر[8]» ببینید ، معنای لغوی را در تسمیه ی صلاة، حضرت لحاظ فرمودند .
« كما أنّ الظاهر وقوع الاستعمالات الكثيرة للوتر في الروايات فی كلّ من الركعة الواحدة» در این به نظرم ناسخ،در عبارت حاج آقا “فی” را “من” خواندند ، ظاهرا “فی” مناسب تر است و با “من” جور در نمی آید.
«و الثلاث المفصولة بالتسليم» آن هایی را که در اول مباحثه مکرر برآنها تاکید کردند ، بخاطر این کلمه ی «المفصولة» بود .
دو مرحله بحث تا اینجا انجام شد؛
مرحله ی اول: جدا بودن شفع و وتر بالتسلیم را حاج آقا به پایان رساندند. پس در نماز شفع باید سلام داد.
اما بحث جدید و مرحله ی دوم :
«تعيين المعنى الشرعي للوتر» “وتر” به چه معنا است ؟
یعنی بعد از فراق از اینکه، در نماز شفع باید سلام دهیم؛ در عرف شارع “وتر” به چه معنا است؟ آیا وتر یعنی فقط همان یک رکعت؟ یا “وتر” یعنی مجموع “شفع” و “وتر”؛ اما با سلام، نه شفع و وتر سه رکعتی، بدون سلام.
صیاغ فرمایشات حاج آقا این است ، و لو اینکه در جواهر کمی گسترده تر صحبت شده است .
لذا می گوید ، «المفصولة» که یعنی قبلا گفتیم فصل و تسلیم باید بینشان باشد .
شاگرد : اگر چنانچه ثابت شود که “وتر” هم به سه تا اطلاق می شود، هم به یکی؛ اینکه این سه رکعت، مفصول بالتسلیم هستند، ربطی به موضوع بحث ندارد، و باید از محل دیگری ثابت شود. از محل دیگری برای حاج آقا ثابت شده که شفع باید دو رکعت باشد و این از مختصات مذهب است این مطلب را از اطلاق وتر نمی شود در آورد، نمی خواهند از اینجا استفاده کنند که چون وتر است اگر سه تا شد مفصول به تسلیم است.
استاد : در جواهر اینگونه پیش نیامده اند ، که اول “فصل” را بگویند بعد …، اول سراغ اطلاقات رفته اند ، یعنی همین مطلبی که در اینجا حاج آقا مطرح کردند، لذا بعدا مجال این هست که بگوییم، قبول کردیم که وتر در لسان شارع دو استعمال حقیقی حتی دارد، یکی سه رکعت، و یکی یک رکعت. بعد میگوییم ؛ این سه رکعت باید مفصول باشد یا خیر ..
حاج آقا برای اینکه این استدلال را شما بعداً مطرح نکنید اصلاً ریخت بحث را عوض کرده اند، اول با اجماعات و.. می گویند: ما فارقیم از اینکه در شفع تسلیم هست، پس اگر مطمئن هستیم که شارع دو اطلاق دارد، در فرض مفصولیت اطلاق دارد. نه اینکه بخواهید از این استعمالات سوالات را مطرح کنید؛ و حال آنکه در ذهن من هست، چه بسا بازهم باید برگردیم، شاید بشود باز هم مطرح کنند؛ ولی فعلا حاج آقا برای این است که تاکید کرده اند.
در ابتدا «المفصولة» را که خواندم ، چشممان خیلی متمرکز نشد ؛ لذا سوال در ذهنم آمد که فرق این و آن در چیست؟ ، بعد که برگشتم ، دیدم ، سریعا همه میگویند و«الثلاث المفصولة» .
شاگرد : علت تاکید حاج آقا بر اینکه، ضروری مذهب است اینکه در شفع حتماً باید سلام داده شود، با وجود روایت صحیحه ای که در جلسه ی قبل هم شما فرمودید چیست؟
استاد : اجازه بدهید به محلش برسیم. شما اگر مجلس خود حاج آقا را میدید، هم تدریسشان و هم وقتی که از ایشان سوال می کردند، حاج آقا به آنچه که نوشتند ، جامع المسائل و.. ، به عنوان اینکه کس دیگری نوشته نگاه میکردند، اینگونه نبود که بگویند من نوشته ام، خیلی جالب است که این مقدار در تفکر کسی حر باشد، که بگوید من الان در رابطه با این مطلب که خودم نوشته ام فکر میکنم ببینم درست است یا نیست، انگار این حرف برای شخص دیگری است. محسوس بود ، خیلی جاها در جامع المسائل که میخواندیم ، خدشه و مناقشه میکردند ، مثل این بود که شخص دیگری نوشته است با متن برخورد می کردند. گاهی هم خودشان نسبت به آمیرزا کاظم استادشان می گفتند، ایشان هم خیلی فقیه بزرگی بودند، که معروف است آمدند قم و فتوای آقای بروجردی را در مباحثه عوض کردند؛ خیلی سر و صدا کرده بود. منظور اینکه فقیه بزرگی بوده. ایشان کتابی ندارند، مکرر حاج آقا می گفتند که از ایشان پرسیدم ،شما تصنیفاتی هم دارید؟ یعنی شاید مظنه بوده که ایشان چیزی ندارند؛ می گفتند: تا من گفتم آیا شما تصنیفاتی دارید ، گفت یک گونی ..، بعد گفتند نمیدانیم آنها کجا رفتند ، آقا زاده ی ایشان با آنها چه کارکردند.
برو به 0:24:36
مقصود، ظاهرا ایشان بودند که حاج آقا می گفتند، استاد ما می گفت: من این مطالب را قبلا نوشته ام، جرأت نمی کنم دوباره نوشته های خودم را بخوانم و ترسم این است که مقلد خودم شوم. شخص معمولاً نسبت به نوشته ی خودش جور دیگری اطمینان دارد، ایشان می ترسیدند، شاید نظرشان بر این بوده که الان که کار علمی میکنم، پس باید یک چیز دیگری بفهمم، وقتی آنهارا می بینم مقلد خودم می شوم .
می خواهم بگویم، من که این ها را دیدم، قطع دارم که، این مرضی حاج آقا است، زمانی که بحث می شو ، مباحثه ی طلبگی انجام شود ، و هر چه از احتمالات در رابطه با آن به ذهمان می آید، بگوییم و بحث کنیم، ایشان برای این کار تشویق می کردند؛ من خودم دیدم، در رابطه با مسئله ای سوال کردیم ، تردید انداختند، که آیا اینطور بگوییم یا جور دیگر، پاسخی ندادند، من گفتم حتما در مورد این مسئله نظری ندارند ، اتفاقا در همان اوایل بود و باورم نمیشد ؛ وجوه را گفتند، بعد از مدتی در جامع المسائل دیدم که بیست سال پیش از آن، فتوای محکمی هم دارند، نه اینکه یادشان نباشد، بلکه بعدا دیدم سبکشان در این است، زمانی که سوال پرسیده می شود، بجای اینکه محکم فتوای جواب بدهند، به بحث فقهی ارجاع می دادن . یعنی طلبه هارا به فکر کردن و بحث کردن تشویق می کردند.
مقصود اینکه علی الظاهر این اندازه که هر چه به ذهن بیاید، مباحثه بشود هست، و در محلش که رسیدیم، در رابطه با این که ایشان می گویند: مذهب را نمی توانیم انکار کنیم، و وقتی مثل حاج آقا می گویند: مذهب این است، نمی شود انکارش کرد .
اما با فرض پذیرش اینکه ، مذهب این است ، باید مذهب تبیین مفهومی شود .
گاهی میگوییم، مذهب بر این است که نماز شفع سلام دارد. تمام شد، یعنی نماز شفع سلام دارد و مذهب این است. و گاهی می گوییم : مذهب بر این است که نماز شفع سلام دارد ، اما آیا مذهبی است ناظر؟ یا مذهبی است مستقل؟
گاهی می گوییم : مذهب شیعه این است. و گاهی می گوییم: مذهب شیعه بر این است که نماز شفع سلام دارد، ناظر به مذهب ابوحنیفه که می گوید واجب است سلام ندهی.
این دو فرق میکنند.
مذهب امامیه این است که نماز شفع سلام دارد، یعنی ناظر به آن ها که می گویند حتماً باید سلام ندهی ، و الا غلط است . ولی آیا این یعنی مذهب برحتمیت است، اگر سلام ندهی غلط می شود، خیر؛ مذهب بر این است که نماز شفع سلام دارد، در مقابل آنها؛ حال اگر روایت صحیحه ای بگوید مختارا دارد ، صدمه ای به مذهب نمی خورد.
این به ذهن من می رسد . مورد قبول است که مذهب میگوید : نماز شفع سلام دارد، و همه ی شما بچه هم بودید ، شنیده اید که نماز شفع سلام دارد ، اما سلام دارد به چه معنا است؟
شاگرد : به نحو اختیار ، نه الزام
استاد : بله، اختیارش حتی به این معنا است، چون می خواهیم بگوییم، الزامی که آنها آورده اند غلط است، و بنا برحکم دیگری که بعداً خواهد رسید، افضلیت و تاکید ، و چیزی که نمی شود از آن گذشت این است که، سلام بدهند؛ و باهمه ی این ها معنایش این نیست، که مذهب بر این است ، وصل خواندن جایز نیست ،حرام است و بدعت است . نه ، مذهب بر این است که نماز شفع سلام دارد ، مبادا بگویید سلام ندارد ! حرف ابو حنیفه غلط است . آیا این است یا آن ؛ احتمال این هست . [9]
«الثلاث المفصولة» یعنی ما از ابتدا به شما می گوییم که اگر هم بعدا می بینید روایات -که واقعا هم روایات زیاد هستند که صاحب جواهر این روایات را دستهبندی کرده اند- میگویند وتر یعنی سه رکعت، ایشان می گویند، از اول ما بگوییم که سلام در این سه رکعت هست،ما از این دست بر نمی داریم .
برو به 0:31:47
«و الاستعمال في المعنيين» یعنی سه رکعت و یک رکعت ، «[في] جُلّ الموارد لولا كلّها، مع القرينة» در همه این موارد، قرینه در استعمال موجود است که این چیست . «إلّا أنّ التحديد للوتر بالركعة أو بالثلاث، زيادة علىٰ الاستعمال» جالب است که غیر از اینکه استعمال در این موارد شده، ما یک دسته روایات محدده غیر از صرف استعمال داریم . استعمال این است که وتر را به عنوان سه یا یک، به کار برد؛ روایات محدده این است که فرمودند: الوتر هی الرکعة الواحدة، که برای شما میخوانم و ایشان فقط اشاره فرمودند.
مرحوم صاحب جواهر وقتی می خواهند این موارد متعدده را بگویند ، می فرمایند که:
نعم الأشهر في الروايات إطلاق الوتر على الركعات الثلاث ، و هي المفردة و الركعتان قبلها، بل لعلها تجاوزت حد المتواتر، و في مفتاح الكرامة «انها ربما نافت على أربعين خبرا» إلى آخره .
لكن هي أنواع : منها ما اشتمل على تحديد الوتر بالثلاث کـ صحيح أبي بصير عن الصادق (عليه السلام) «و الوتر ثلاث ركعات مفصولة» و صحيحه الآخر عنه (عليه السلام) أيضا «الوتر ثلاث ركعات ، اثنتين مفصولة ، و واحدة» و موثق سليمان بن خالد عنه (عليه السلام) أيضا «الوتر ثلاث ركعات، تفصل بينهن و تقرأ فيهن جميعا بقل هو الله أحد»وموثق أبي بصير في قضاء الوتر «الوتر ثلاث ركعات إلى زوال الشمس، فإذا زالت فأربع ركعات»و ان كان ذيله محمولا على التقية، فإن الوتر يقضى عندنا وترا أبدا كما نطقت به الصحاح المستفيضة .
«نعم الأشهر في الروايات إطلاق الوتر على الركعات الثلاث» روایاتی که در جلسه ی قبل خواندیم و بحثشان کردیم ، روایاتی بودند که “وتر” دال بر یک رکعت شده بود ، و در دنباله اش من گفتم : «و العجب مما يحكى عن بعض المتبحرين من المحدثين»
که ایشان گفته بودند، اطلاق وتر به معنای یک رکعت اصلا نیامده، مگر در یک روایت.در حالی که این همه روایت بود. اینجا در نقطه ی مقابلش وارد می شوند، که وتر دقیقا به معنای سه رکعت به کار رفته.
«بل لعلها تجاوزت حد المتواتر» این استعمال ، «و في مفتاح الكرامة «انها ربما نافت على أربعين خبرا»» ، یعنی «نیف و اربعین» از اربعین بیشتر ، چهل و خورده ای خبر می شود .
«لكن هي أنواع» دسته بندی ایشان قشنگ است، اولی همانی است که حاج آقا اشاره فرمودند؛
«منها ما اشتمل على تحديد الوتر بالثلاث» تعریف کردیم به اینکه “وتر” سه رکعت است .
«کـ صحيح أبي بصير عن الصادق (عليه السلام) «و الوتر ثلاث ركعات مفصولة»» تعریف کرده اند، نه استعمال؛ حاج آقا اشاره به مفصولة کردند، که خود حضرت هم در اینجا می فرمایند. سه رکعتی که جدا بخوانی، مفصولة تیری است بر پیشانی ابوحنیفه؛
این را برای مقدمه عرض خودم میگویم که ولو ، مفصوله از مذهب است، اما نه به معنای لزوم، بلکه به معنای اصل مشروعیت و وجودش است. ابوحنیفه می گوید باید سلام ندهی، روایتی هم نقل کرده اند، در خاطرم نیست از عایشه بود یا عایشه عکسش را گفته بود، الآن یادم نیست، در روایت آنها هست که یکی میگوید ، من دیدم که پیامبر سلام نداد؛ به ابن عمر هم ایراد می گرفتند، که چرا می گویی یک رکعتی بخوانیم؟ او می گفت بخوانید، مانعی ندارد؛ بین خودشان این صحبت ها هست.
« و صحيحه الآخر عنه (عليه السلام) أيضا «الوتر ثلاث ركعات ، اثنتين مفصولة ، و واحدة» و موثق سليمان بن خالد عنه (عليه السلام) أيضا «الوتر ثلاث ركعات، تفصل بينهن و تقرأ فيهن جميعا بقل هو الله أحد»وموثق أبي بصير في قضاء الوتر «الوتر ثلاث ركعات إلى زوال الشمس، فإذا زالت فأربع ركعات»و ان كان ذيله محمولا على التقية،فإن الوتر يقضى عندنا وترا أبدا كما نطقت به الصحاح المستفيضة» حضرت فرمودند که : اگر وتر را نخواندی تا ظهر شد ، دیگر وتر بودنش از میان رفت ، چون نماز دو رکعتی است ، وتر را دو رکعتی بخوان؛ چرا که لایبیتن بوتر.
این ها روایات تحدید بودند .
لذا حاج آقا می فرمایند: «و الاستعمال في المعنيين [في] جُلّ الموارد لولا كلّها، مع القرينة ،إلّا أنّ التحديد» تحدید یعنی خود حضرت به عنوان تعریف سه رکعت را بیاورند ، «للوتر بالركعة أو بالثلاث، زيادة علىٰ الاستعمال» چون لو اینکه خود تحدید یک جور قرینه است، دیگر نیازی به قرینه نیست در اینجا، «زیادة علی» یعنی: میگویم منظور ما از تحدید این است .
«بل يمكن استظهار الحقيقة الشرعيّة من كل من التحديدين» از اینجا مباحث خوبی شروع می شود؛ می گویند: که اصلاً شارع دو وضع دارد، یکی وتر به معنای یک رکعتی و یکی وتر به معنای سه رکعتی .
«و أنّ الوضع، لكل منهما في عرف الشارع و لو كان بحسب كثرة الاستعمال البالغة حدّ الاستغناء عن القرينة» ولو تعینی بوده ، اما علی ای حال الان در هردو معنا حقیقت شده است .
«و في هذا المقام فالأظهر أنّ الوضع و لو كان تخصّصاً» ولو وضع تخصصی باشد ، «و في هذا المقام فالأظهر أنّ الوضع و لو كان تخصّصاً للركعة بشرط لا عن الانضمام إلى الغير و لو مع الفصل بالتسليم، لا يحتاج إلىٰ عنایة» لا یحتاج ، خبر است.
برو به 0:38:13
شاگرد : در این جا که می فرمایند : حقیقت شرعیه، در هر دو تحدید باشد، دوتا وضع صورت گرفته باشد، نیاز به این حرف نیست یعنی به ذهن قاصر می آید که اینطور باشد، ببینید آیا درست است یا غلط، یا تا کجایش صحیح است. وقتی ما می بینیم که تعداد کثیری روایت تحدید هستند که وتر را مجموع سه رکعت می بینند، و یک سری روایت هست که وتر را فقط آن یکی رکعتی میبینند، نمی شود احتمال داد که از باب غلبه باشد، هر چند کثیر را بر قلیل غلبه می دهند؛ اما چون فضیلت این سه رکعت در مقابل آن هشت رکعت دیگر بیشتر است، وتر را کأن علم گرفته اند، و غلبه داده اند بر این سه رکعت، یعنی این وتر به نحوی اطلاق می شود بر این سه رکعت؛ مراد این هیئتی است که عبارت است از سه رکعت، حال یا با سلام بعد از دو رکعت شفع که مذهب شیعه بر این است، یا به اشتباهی که آنها مرتکب شدند و گفتند سه رکعت نباید سلام داشته باشد، وقتی ما می بینیم که وتر را به هر دو نوع تحدید کرده اند ..
استاد : فرمایش شما لازمه اش این است که، شما میگویید وتر یعنی همان وتر، یک رکعت و اصل این است ، و در آنجایی که به سه رکعت وتر می گویند، از باب تغلیب وتر یک رکعتی بر شفع است، هم بخاطر فضیلتش، هم بخاطر نایاب بودنش،نماز های دو رکعتی زیاد است، و نماز های یک رکعتی کم تر است، وقتی میخواهند اسم تعیین کنند آن یکی را که نایاب تر است می گویند. لازمه اش این است که این اطلاق از باب تقلیل یک حالت مجاز در او باشد ، به نظر شما آیا وتر به معنای سه رکعت بدون قرینه میتوانیم به کار ببریم یا نه؟
شاگرد: در غیر اینجا نه ، لذا به کار نمی رود، تمام فرمایشات شما و تمام روایاتی که نقل می کنید ، در غیر شفع و وتر نداریم که وتر اطلاق به سه رکعت شود.
استاد: سنی ها در یک روایت داشتند، از ابن عمر می پرسید : چرا می گویی یک رکعت بخوانیم؟ در مقابل حرف آنها که روایت داشتند: نهی رسول الله عن البتیراء، بتیراء یعنی یک تک رکعت، لذا خیلی از سنی ها از این عمر شنید بودند، میپرسیدند آیا ما یک رکعت بخوانیم؟ او میگفت بخواندید؛ میگفتند خوشمان نمی آید؛ این عمر می گفت: هل عرفت وتر النهار ؟ ، یعنی سه رکعت مغرب؛ بعد می گوید ختم نهار به وتر است، و ختم لیل هم بواسطه ی وتر است ، ولی وتر نهار همان سه رکعت است و وتر شب آ یک رکعت را هم میتوانی به تنهایی بخوانی .
شاگرد : در عرف شارع آیا هست که به مغرب اطلاق وتر شده باشد ؟
استاد : چیزی به ذهن من نمی رسد ،خوب است که بگردید .
شاگرد : در تهذیب است : عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: الْوَتْرُ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع وَاجِبٌ وَ هُوَ وَتْرُ اللَّيْلِ وَ الْمَغْرِبُ وَتْرُ النَّهَار[10].
استاد : در ذهن من نبود و مثل این بود که تازه میدیدم.
شاگرد : پس یقینا از باب غلبه است؟
استاد : بله ، چون در آنجاهم گفته شده ، معلوم می شود معنای لغوی اش ملحوظ بوده . به کار بیشتری احتیاج دارد.
جواهر را مراجعه کنید ، همه ی روایاتش را دسته بندی خیلی زیبایی کرده.
تگ: منقول ، مجاز ، سبع مثانی ، حقیقت شرعیه ، وضع تعیینی، وتر، شفع، ضرورت مذهب، ابوحنیفه، عرف، عرف متشرعه، وتر النهار، وتر اللیل، آیه الله بهجت، بهجه الفقیه، جواهر الکلام، میرزا کاظم شیرازی،آیه الله بروجردی، وتر الموتور.
[1] بهجة الفقیه : صفحه 12
[4] «الصحاح : ج2، ص842»
[5] بحار الأنوار (ط – بيروت) : ج94، ص 6
[6] سوره بقره : آیه 261
[7] توضیحاتی راجب آیات سبع مثانی
شاگرد : چه نکته ای در این آیات هست که می فرمایید سبع مثانی هستند؟ چون آنچه که در ذهن ما است این است که ، به سوره ی حمد سبع مثانی میگویند ، منظور شما را از این جمله که، همه ی این هفت آیه سبع مثانی هستند متوجه نشدم.
استاد : از باب تفسیر به سوره ی حمد سبع مثانی گفتند؛ در آیه ی شریفه هست که : «وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيم» (الحجر: آیه 87) در تفسیر است که سبع مثانی، سوره ی مبارکه ی حمد است، و در غیرآن هم است؛ و این آیا از باب جری است یا تاویل باید بوقت خودش بحث شود . علی ای حال سبع مثانی یعنی: سبع مکرر، بعد میگوید چرا به سوره ی حمد می گویید؟ چون هفت آیه دارد و در نماز تکرار میشود. «وَلَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ” «و فسر بسورة الحمد فإنه سبع آيات، و يكرر في الصلاة» (مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول: ج16، ص 221) هم میخواهند هفتش را درست کنند و هم مثانی بودنش را. علی ای حال قرآن صریحا اشاره به سوره ی مبارکه حمد نفرموده، قرآن میفرماید: «سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي» هفت تا از آنهایی که مثانی است، مثانی یعنی مکرر است ، مکرر به چه نحوی؟ از بحثمان فاصله دارد . خودتان این مطالب را مراجعه بفرمایید ، شاید شما به ذهنتان نیاید، ولی من دیده ام، عجیب است حضرت میفرمایند : «فَأَجْرَى جَمِيعَ الْأَشْيَاءِ عَلَى سَبْعَة» ( الغارات ج١ ص ١٨۶) بعد هفت آیه میخوانند که هر هفت آیه قرینه ی بر تکرر دارند.
ذکرآیات سبع مثانی در حدیث امیر المومنین (علیه السلام)
قال له علي علیه السلام إن الله فرد يحب الوتر و فرد اصطفى الوتر فأجرى جميع الأشياء على سبعة فقال عز و جل : «خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» و قال «خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً» و قال في جَهَنَّمَ «لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ» و قال «سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ» و قال «سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ» و قال «حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ» و قال «سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيم» ( الغارات ج١ ص ١٨۶)
«خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً» طباقا ، حضرت امام رضا علیه السلام فرمودند: هر زمینی بازاء هر آسمانی «لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ» ، «لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُوم» ، «سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ» أُخَر، یعنی سبع است، «سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ»، «حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ»، که «في كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّة»، یعنی همان هفت تا با مأة حبة جمع می شود، من توضیح برای این نوشته ام. بدون تصریح هفت آیه خواندند که هر هفت تا سبع مثانی هستند و در آخر کار تصریح میکنند به آیه ی «وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثاني وَ الْقُرْآنَ الْعَظيم»
خود “هفت” از چیز های عجیبی است که در مباحثه ی حساب عرض می کردم ، “هفت” وصفی و “هفت” اسمی ، این ها باهم فرق می کنند. هفتی که ما داریم، با “هفت” وصفی تفاوت هایی دارد، ولو مربوط به روایت نباشد. علی ای حال این خیلی عجیب است که حضرت فرمودند : «أجرى جميع الأشياء على سبعة» سبع به این نحو، بعد می بینید، چهارده سبع مثانی است، دوتا هفت تا است، 28 حرف عربی که تمام علوم مختلف غریبه و عادی را تشکیل داده است، چهار تا هفت است، از ظواهر این ها آدم می فهمد که اسرار و رموزی حتما در این ها نهفته است ولو ما سر در نمی آوریم .
برو به 0:20:00
[8] مجمع البيان في تفسير القرآن (ط-دار المعرفة) : جلد 10 صفحه 736
[9] شاگرد : غیر از این نماز وتر هم ، از خود روایات سلام ، آیا می شود یک وجهی آورد ، خود سلام دادن آیا وجب است یا خیر ؟
استاد : در سلام نماز فریضه ، فتوا بر این نیست ، مثلا حضرت فرمودند : اگر تشهد را خواند ، بعد محدث شد ، بعد سلام داد ؛ مواردی هست بر این ، کأن سلام بیرون از نماز است و جزء الصلاة نیست ، ولی از مجموع ادله نمی شود و ظاهرا سلام جزئیت دارد ، طبق آنچه که مشهور گفتند. باید فقه الحدیث امثال این روایات در محلشان بررسی شود.
شاگرد : در ابتدا باید مبنای شخص در ررابطه با جزئیت سلام درست شود، بعد ادامه ی مباحث بپردازد .
استاد : خیر، آن از نظر حاج آقا صاف است، بخش واجب سلام نماز، برای نماز، جزئیت دارد. جزء الصلاة. ولذا اگر حتی “میم” ، “علیکم” را هنوز نگفته محدث شد، نمازش باطل است .
شاگرد : اما شما از ایشان نقل فرمودید که ایشان ، سه سلام را باهم سلام می دانند چه گونه است ؟
استاد : دو سلام را، اولی به اتفاق مستحب است، سلام است ولی نه به عنوان جزء الصلاة مخرج، و در رابطه با دوتای بعدی، در جامع المسائل بیانی خوبی دارند، میگویند: وقتی دوتایی می گوید، مخیر است بین آنکه ، آیا دومی مخرج باشد، یا مجموعشان به عنوان افضل الفردین مخرج باشد .
شاگرد: منظور هر دو این سلام ها هست؟
استاد : به هردو ، احتمال خیلی زیبایی است برای اینکه ، بحث های علمی را بعدا آسان تر می کند ، چون تصور تخییر بین این ها مورد بحث است و می گویند: السلام علینا سلام مخرج است، پس السلام علیکم آیا خارج از نماز است؟ از جهت مباحث علمی، دو یا سه احتمال در جامع المسائل مطرح می کنند که در محل خودشان خیلی جالب هستند .
[10] . تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) : ج2، ص 243.