1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(۴٠)- تحلیل عقلایی آیه نبأ در حجیت خبر واحد

درس فقه(۴٠)- تحلیل عقلایی آیه نبأ در حجیت خبر واحد

تحلیل بناء عقلاء،‌ بناءات طولیه، تحلیل مفهوم عدالت
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=18582
  • |
  • بازدید : 47

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

ظاهر الآية انما اقتضى رد خبر الفاسق، و استفيد من مفهومه قبول خبر غيره، و ليس هو إلا العدل في الواقع، فمن هذه الجهة اشترط ‌العدالة، و لم يعتبر خبر مجهول الحال لعدم العلم بكونه غير فاسق في الواقع، بخلاف المقام المفروض فيه تحقق الإطلاق أو العموم الذين فائدتهما دخول مثل ذلك… [1]

«ان جائکم فاسق بنبأ»؛ ناظر به سیره عقلاء

ذیل صفحه 80 در عبارت ایشان رسیدیم؛ فرمودند که «ظاهر الآية انما اقتضى رد خبر الفاسق، و استفيد من مفهومه قبول خبر غيره» البته معلوم است که علماء کتاب را نوشتند برای این که مثل منِ طلبه مجاز باشیم دست بگیریم و در کلماتشان فکر کنیم. برای همین نوشتند. لذا ما در فضای مباحثه هر چه به ذهن می‎آید، استدلال، صغری، کبری در توضیح فرمایششان یا «إن قلت و قلت» ‎های طلبگی که در ذیل این عبارت می‎آید فضا باز است. جایی نیست که ما بخواهیم خودمان را تجاوز از حد بکنیم و پا از گلیم خودمان درازتر بکنیم و برویم در ساحت مفتین و صاحب جواهر و دیگران بخواهیم که حرف را مثلا به عنوان نظر فقهی که بزرگان اهلش هستند جا بیندازیم. این معلوم است و گفتن ندارد. اگر ما یک چیزی بحث می‎کنیم برای باز شدن بحث، زوایای بحث و کمک کار بودن است؛ برای این که بعدا هم اگر ناظرین آمدند و این حرف‌ها و احتمالات مطرح شده بود که بیشتر جا گرفته است، اگر هم نشده بود بیشتر زوایا معلوم بشود. لذا من اگر بعضی چیزها را عرض می‎کنم، هم برای استظهار ذهن شریف شما و هم آمدن این احتمالات در فضای صرفا مباحثه است. 

بنابراین اگر شما بگویید که الآن معلوم است و و از نظر مشهور و قدیم و  جدید جا گرفته است که شرط عمل به خبر، احراز عدالت مخبر است، من در خروجی بحث حرفی ندارم. فعلاً می‌خواهیم  این حرف را با ادله بسنجیم که ببینیم آیا محتملات دیگری در نفس الامرش هست یا نیست؟

منطوق «ان جائکم فاسق بنبأ»؛ مبین دامنه سیره عقلاء

شاگرد: در همین آیه نبأ دیروز فرمودید که یک قیدی شارع به سیره عقلاء دارد می‎زند. یعنی می‎خواستید بفرمایید که حتی قبلش سیره عقلاء این نبود که در خبر فاسق هم تبیّن کنند؟ یعنی سیره بر این هم نبوده؟

استاد: 

نه، این طور نبود که سیره باشد که تبین نکنند؛ این نکته خوبی است. ایشان می‎گویند «و استفید من مفهومه» همین فرمایش شما را می‌گوید. واقعا وقتی آیه می‎فرماید «إن جاءکم فاسق بنبأ» معلوم است که منطوق ادلّ از مفهوم است. ظهور کلام در منطوق بیشتر است یا در مفهوم؟ مفهوم را با ظهور و بحث در اصول می‎خواهیم سر برسد. و لذا هم عرض می‎کردم حاج آقا مکرر می‎فرمودند مرحوم آقا شیخ جعفر کاشف الغطاء همین بحث آیه نبأ و دلالت آیه نبأ بر حجیت خبر واحد را اول بحثشان مطرح کردند، گفتند که بحث ما در دلالت آیه نبأ بر حجیت خبر است، بعد فرمودند که علماء ۲۵ تا اشکال کرده اند در این که این آیه دلالت بر حجیت خبر واحد بکند. بعد آقا شیخ جعفر گفتند که ما از اول می‎گوییم آیه که دلالت دارد، ولی برای این که حرف علماء را ببینیم می‎خوانیم؛ اشکال ندارد. یعنی آن قدر آیه روشن است که شما بخواهید بگویید مفهوم وصف است، شرط است،… دیدید آن‎هایی که در رسائل هم بود، با چه دقائقی از استظهار بحث می‎کردند که ببینیم آیه دلالت دارد یا ندارد. آقا شیخ جعفر فرمودند ما از اول می‎گوییم آیه که دلالت دارد اما حالا می‎خوانیم.

خروج عمل به خبرفاسق از ساحت سیره عقلاء

در این‌جا همچنین است.

دلالت آیه روشن است. با این روشنی، من می‎خواهم این را عرض کنم که  آیا این دلالت روشن، دلالتش بر حجیّت مطلق خبر طبق سیره، جزء منطوق است بلکه محور منطوق است؟ یا جزء مفهوم است؟ این استظهار چقدر تفاوت می‎کند! شما بگویید منطوق آیه این است که خبر فاسق، «فتبیّنوا» قبول مطلق نکنید و بروید دنبالش تفحص کنید. با این که بگویید آیه شریفه ناظر به کاری است که کردند و آن کاری که کردند، خودش یک بخشی از چیزی بود که در خارج انجام می‎شد ولذا منطوق آیه ناظر به قید زدن یک سیره خارجی است.

الان این سیره چه می‎شود؟ مفهوم می‎شود یا منطوق؟ یعنی امضای سیره، جزء منطوق آیه می‎شود یا مفهومش؟ جزء مفهومش به این بیان نیست. یعنی ما نمی‎خواهیم بگوییم جعل است. در خبر فاسق تردید شد، پس خودت بفهم که در مفهوم مخالف او خبر عادل را بپذیر.

نه! می‎فرمایند سیره که هست، من هم تا حالا مشکلی نداشتم با این سیره. در مرآی و مسمع شارع بوده است. اما چون سیره همان طور که فرمودید، لبه‎ها دارد، حاشیه‎ها دارد. وقتی مثل رودخانه‎ای که دارد می‎رود یک مغز آب است که در جریان است، یکی کناره‎های آب است. خط کشی شده نیست. در  آنجا می‎گفتیم مرز مغشوش است. یعنی مرزها گاهی هندسی است، خط هندسی است. دقیقا این طرفش با آن طرفش معلوم است. گاهی مرز مفاهیم، جداشدنش، مرز سیره و إعمالش، یک جای قطعی اصلی مسلّم دارد و یک جاهایی دارد که حالت مسامحه و ابهام در آن است.

برو به 0:05:54

آیه شریفه دارد می‎گوید این کاری که انجام می‎دهید، این چیزی که الآن امروز شد از آن مغز خود سیره که حکیمانه است و درست است و من هم مشکلی با آن نداشتم و نخواهم داشت، این برای اصل سیره نیست. یک قیدی در مانحن فیه هست که از ساحت آن سیره بیرون است. اما نه به معنای تخطئه سیره، به این معنا که یعنی سیره بر عمل به فاسق مستقر بوده، شارع دارد نهی می‎فرماید. اصلاً اینجا این طوری نیست. در ربا عرف بیرون، ربا می‎گیرند، شارع می‌آید می‌گوید نه. ولو سیره شما هم در معاملات این باشد که ربا بگیرید، من قبول ندارم. آن، مخالفت با سیره است، این‌جا مخالفت نیست. چرا؟ چون ما یک سیره مستقر بر عمل به خبر فاسق نداریم.

مراد از فاسق تناسب در «ان جائکم فاسق…»

شاگرد: فاسق یعنی چه؟ منظور عدم الثقة است؟ منظور عدم وثاقت است؟ یا همین شارب خمر؟

استاد: از علت و معلل، نتیجه و ذو النتیجة می‎توانیم بفهمیم. «أن تصیبوا قوما بجهالة» وقتی می‎گوییم جهالت یعنی سفاهت و بی‎عقلی. فاسق یعنی آن کسی که شرایط مخبر طوری است که اگر اشتباه کردید «أصبتم قوما». این اصابه قوم متصف به بی‎عقلی است، تناسب حکم و موضوع دقیقا این‌جا معنای فسق را روشن می‎کند.

شاگرد: بی عقلی است یا بی علمی؟

استاد: بله این بی علمی معروف است و در خیلی از کتاب‌ها آمده است.آمهآ اما در اصول الفقه بود دیگران هم غیر مرحوم مظفر فرمودند و ظاهرا هر چه تفحص کنید می‎بینید حق با آن‏ها است که این‌جا جهالت به معنای بی‎علمی نیست، به معنای بی‎عقلی است. خود عقل و جهل، علم و جهل! در حدیث جنود عقل و جهل که 70 تا مقابله درست می‎شود، جهل هم مقابل عقل آمده بعد علم و جهل؛ آن جایی که علم و جهل می‎گویید علم یعنی دانایی و جهل یعنی نادانی. اما آن جایی که عقل می‎گویید یعنی حکمت و جهل یعنی سفاهت. سفاهت نه یعنی …

شاگرد: می‎شود تقریب بفرمایید این کاری که با این تناسبات حکم و موضوع، سفیهانه است و عقلاء هم بنای بر این ندارند انجام بدهند اما در مواردی انجام می‎دهند که شارع گفته این کار را نکن، یک طوری که قشنگ وجدان عقلائیمان … حالا ضمن مثالی تقریب بفرمایید که چطور شده که این کار را انجام دادند. این که می‎فرمایید مرزها جابجا می‎شود. مرزها خط کشی نیست مثلا چطوری قشنگ، نفهمیدند که این کارشان از نظر خودشان سفیهانه است.

توجه به اصول و پایه‌های رفتاری عقلاء

استاد: آن چیزی که من در ذهنم است و این بیان را اگر توسعه هم بدهید خیلی در فضای فقه فایده دارد، آن این است که آن قدم اول، پایه‎ریزی یک جاده، بسیار مهم است. اساسا در روابط، اجتماعیات، افعال فردی می‎گوییم آن پایه، الان در فضای خودمان می‎گوییم اصل. این اصل تحلیلِ اصولی و فقهی‎اش خیلی پرفایده است. نباید ما از تحلیل دقیق، جوهره اصل و آن کارهایی که انجام می‎دهد غافل بشویم. اگر این را خوب تحلیل کنیم این فرمایش شما را قشنگ می‎فهمیم که بنائات عقلائیه چطوری است و … عقلاء این طوری است که وقتی در یک صحنه‎هایی می‎رسند، در حوزه‎های مختلف، اول بین یک امر ثنائی، بود و نبود، بکن و نکن، گیر می‎افتند. این امر ثنائی اگر بخواهید دنبال قیودش، شرایطش بگردید سر از هزاران و بی‎نهایت درمی‎آورد. اصلا عقلاء در تجربیاتشان، ادامه مسیرشان کاری به آن‎ها ندارند، عملا هم تجربةً خرد خرد برایشان پیش می‎آید ولی این که بین بکن و نکن گیر می‎افتند، نعم و لا، بود و نبود، این خیلی جالب است! الان یک بنای پایه می‎ریزند که از شروع کار پایه را بر چه چیزی بگذارم؟ بر نه یا بر بله؟ این خیلی اهمیت دارد. پایه اولیه دو ارزشی. الان مثالی در مانحن فیه، تمام عرف عقلاء، مومن، مسلمان، کافر هر کسی خلاصه در روابط اجتماعی طوری است که برای همدیگر خبر می‎آورند، با همدیگر حرف می‎زنند، خبر چطوری است؟ هزار جور است، محتوایش سنگین است، محتوایش ساده است، مُخبر انواعی دارد، حالاتی دارد، خبر چقدر انواع دارد! حالا خبر می‎آید، نبأ سراغ ما می‎آید، اولین چیزِ ثنائی؛ خلاصه اصل بر این است که برویم یا اصل بر این است که بایستیم؟ عرف عقلاء در این ثنائی چه کار می‎کنند؟

 

برو به 0:11:23

شاگرد: توقف تصویر ندارد؟ لزوماً باید یا رد باشد یا قبول؟

استاد: توقف خودش یک طور رد است. من توقف را جزء لا، قرار می‎دهم؛ ثنایی یعنی این؛ می‎گویید یا این طوری است یا نه، این یا نه که می‎گویم همه را می‎گیرد، شما نگویید که رد ولذا من کلمه …

شاگرد: عدم مضیّ است.

اصل‌های طولی در فضای بناء عقلاء

استاد: عدم مضیّ است. عقلاء چه کار می‎کنند؟ آن اصل کار این است که تا خبر آمد اصل این است که «لا تتبع» بایست؟ اصل این است که بروی؟ حالا الان بیرون بروید آمارگیری بکنید خبرهایی که از خانه به هم دیگر می‎دهند، از محله به همدیگر می‎دهند، در شهر مردم به همدیگر می‎دهند، بعد در تاریخ و بلاد آمارگیری کنید ببینید … شما ببینید الان استقرار کار عقلاء در این ثنائی بر این است که تا خبر به گوشش می‎آید، خودش اصل را می‎داند. می‎ایستد؟ یا این که خبر را می‎شنود دنبالش می‎رود؟ باید یک چیزی بیرون بیاید تا جلویش را بگیرد.

شاگرد: وجدانی عقلائی ما می‎گوید که عقلاء همین طوری که شما می‎فرمایید یک اصلی گذاشتند که خبر می‎شنوند، بروند. ولی خود همین عقلاء …

استاد: من گام بعدی همین را می‎خواهم عرض کنم. عقلاء بعد از این که این پایه و اصل زیربنایی را گذاشتند، قبلا هم عرض کردم اصل‎هایی در طول هم دارند. اصل می‎آید روی اصل دیگر سوار می‎شود. نه این که یک اصل بیاید یک اصل دیگر را بردارد. خیلی مهم است که یک اصل عقلایی روی اصل قبلی سوار بشود بدون این که آن را بردارد با این که اصلا آن اصل را کنار بزنند. تحلیل این طوریِ اصل، اصلا فضای ذهن را آرام می‎کند. الان من بعضی روایات و هم کتب را می‎خوانم. اگر شما اصول را این طوری تصور کنید که عقلاء یک سیره‎ای را در یک حوزه‎ای روی اصل قبلی سوار می‎کنند بدون این که آن را بردارند، در جمع ادله آرام می‎گیرید. وجدان عقلاء بعد این که به این ثنائی ابتدایی انس می‎گیرند، حالا می‎خواهند به آن حاشیه بزنند؛ یعنی در یک ثنائی بناگذاری کردند بروم یا نروم؟ خب اگر بگوید توقف کنم. خب دیگر هیچی سر نمی‌رسد و همه چیز به هم می‎ریزد. پس آن بنای ثنائی‌شان بر مضیّ است، کسی هم اگر انکار بکند به نظرم مقصود را تصور نکرده. شما خودتان را ببینید؛ وقتی صبح از منزل بیرون می‎آیید اگر کسی به شما یک چیزی می‎گوید که حال خبر دارد، اصلا به ذهن شما نمی‎آید که بایستم. بله یک جاهایی می‎آید که احتیاط کن، بایست. چرا؟ این برای این است که آن نحو خبر یا مخبرش یا محتوای خبر، خصوصیاتی دارد که از آن پایه ثنایی و بنای اصل اولی، این‌جا می‎بینید می‎خواهید یک بنای ثانوی بر او سوار کنید. این‌جا ما منکر این بنائات ثانویه نیستیم. و نکته مهمی که باز در این‌جا هست، بنائات ثانویه دو جور کلی است؛ بنائات ثانویه امنیتی و تحکیمی، بنائات ثانویه عزیمتی. بنائات ثانویه فضیلتی تحسینی، بنائات ثانویه تحریمی  ایجابی قطعی؛ این‎ها را هم ما داریم.

پشتوانه رفتار‌های عقلائی

شاگرد: خبر که می‎فرمایید، خب خبر خصوصیات مختلفی دارد، خبر آمد خب همان اول که می‎آید، خبر چقدر درجه احتمالش هست؟ این‎ها در آن بنای اولی مهم نیست؟ بر خبر اطمینان‎آور. خبر ولو هرخبری باشد؟

استاد: این کلمه اطمینان برای بعد این است که اصول می‎خوانیم، بحث‎ها پیش می‎آید، عرف عام ابتدا تقسیم نمی‎کند.

شاگرد: یعنی عملا در مقابل یک خبری آرامش دارد یا نه ذهنش همراهی نمی‎کند مثلا یک پیشینه‎ای دارد و همراهی نمی‎کند. با هر خبری از ابتدا دو جور مواجهه ندارد؟

استاد: صحبت سر یک فرد نیست، صحبت سر بنای عقلاء است.

شاگرد: عقلاء نسبت به خبرها دو حالت دارند یا مواجه می‎شوند آرامش خاطر دارند یا اضطراب دارند؛ اگر اضطراب دارند یک بناء داشته باشند، اگر نداشته باشند … یعنی می‎خواهم بگویم هر بار با هر کسی که از او آمار بگیرید بپرسید نمی‎گوییم که مختلف است، بعضی موقع‎ها آرامش دارند، بعضی موقع‎ها ندارند. این طور نیست؟

استاد: اگر از مردم بپرسیم آرامش دارید یا نه؟ می‎گویند آرامش یعنی چه؟ اطمینان یعنی چه؟

شاگرد: حالت سکون.

استاد: سکون یعنی چه؟

شاگرد: اضطراب نداشته باشد.

استاد: پس هر کجا اضطراب دارند می‎ایستند؟ دوباره اضطراب … می‎خوهم عرض کنم شما یک لفظی را دارید می‎گویید که خود تفسیر و خط کشی‌اش چقدر کار می‎برد. شما می‎خواهید سیره واضحی که شک در آن نداریم و مستقر است منوط به یک چیزی بکنید که خودِ عرف در تفسیرش و توضیحش بپرسید ببینید ایشان چند جور جواب می‎دهند. من که می‎گویم به لغت نگویید، بیایید مصداقی توضیح بدهید.

جلوگیری از اختلال نظام-کسر و انکسار مصالح و مفاسد

شاگرد: امور ارتکازی این طوری است که از عرف هم واکاوی کنید خودش دچار ابهام می‎شود.

استاد:این‌جا ارتکاز نیست؛ رفتار است. ما در میدانی فرض گرفتیم که آمارگیری کردیم. در میلیون‎ها آمارگیری کردیم که می‎روند یا نمی‎روند، آن‎هایی که رفتند، بروید بگویید مطمئن بودید؟می گوید باید فکرش کنیم. یعنی به عبارت دیگر تصوری از اطمینان ندارد. او از روال کار خودش، از روال رفتاری خودش، نه از روال روانی خودش. عادات، پشتوانه‎های مختلف دارد. عاداتی که پشتوانه‎اش یک امر روانی است، با عاداتی که پشتوانه‎اش یک عادت رفتاری است که ناشی شده از حالات او نیست، عادت کرده این طور رفتار کند.

 اگر رفتار عقلاء این است، اصلاً شما نمی‎توانید مدام بگویید در هر رفتاری، عرف دارد آن ارتکازات را فوری اعمال می‎کند. من نمی‎گویم نمی‎کند. ولی واقعا این پایه‎ریزی ابتدائی، روی مبنای ارتکازات نیست. یکی‎اش ارتکاز اطمینانی است.

حالا غیر از این که اطمینان شناور است ردّ دومش این است که عقلاء وقتی در ثنائی اول، بخواهند پایه‎ریزی بکنند، اطمینان‎آور یکی از وجه‎های مثبت رفتن است. یک وجه دیگرش این است که عرض کردم می‎بینند اگر نکنیم، نظم نمی‎ماند، اختلال نظام می‎آید. این ربطی به اطمینان دارد؟ اصلاً  دو تا نگاه است. یک نگاه این است که می‎گوید ببین، می‎روی به اطمینان می‎رسی، در هزار تا هم ۹۰۰ تا به اطمینان می‎رسی می‎روی، یک وقتی می‎گوید اصلاً کار ندارد در ۹۰۰ تا به اطمینان می‏رسی یا نه، می‎گوید این‎ها را ببین، اگر نکنی سنگ روی سنگ بند نمی‎شود، جامعه نداری، محاورات نداری.

 

برو به 0:18:50

شاگرد: این دومی که شما می‎فرمایید اصل عقلایی نیست؟

استاد:

نه! کسر و انکسار مصالح و مفاسد است. یعنی می‎بیند که خبر داریم، دروغ درمی‎آید اطمینان ندارم و این مفسده دارد. راست هم درمی‎آید که مصالحی دارد. آیا من بیایم آن‎هایی که دروغ درمیاد به خاطر آن مفاسد، مصالح را فدا کنم و بایستم؟ یا نه، در کسر و انکسار و بقای نظام محاورات آن قدر چیزی در این هست که می‎گویم برو، اصلاً کاری به اطمینان نداشتم.

شاگرد: شاید یک نگاهی باشد که ما از مدرسه داریم نگاه می‎اندازیم و الا همین مطلب را که عرض می‎کنم شما ببینید واضح وجدان نمی‎کنید؟ اگر یک شخصی در یک کشوری برود زندگی بکند، این انسان‎ها، انسان‎هایی هستند که به هم دروغ می‎گویند، زیاد هم به همدیگر دروغ می‎گویند، خب این شخص چه کار می‎کند؟ همچین بناگذاری‎ای می‎کند با این که می‎داند غلبه این‎ها بر دروغ گفتن است …

استاد: آن شهری که فرمودید، دهکده امروز است. این دهکده امروز همین است، هزار هزار خبرگزاری دارند ور ور خبر پخش می‎کنند، دروغ هم إلی ما شاء الله. الان در اینترنت همه حرف‎ها راست است؟ دست هر کسی است، هر طوری هم می‎خواهد کم می‎کند، زیاد می‎کند. الان با این که همه دارند این‎ها را می‎بینند باز بنای عقلاء بر این است که هر خبری را ببینم در اینترنت می‎ایستند؟

شاگرد: هر خبری را می‎بینم نمی‎ایستند چون خیلی موارد به صورت طبیعی می‎بینند داعی وجود ندارد …

استاد:به اطمینانش نگاه می‎کند؟ اصلاً این نیست. می‎بیند با این که دروغ زیاد می‎گویند، اما یک نحوی است که اگربخواهد بایستد اصلاً هیچ. حفظ آن نظام محاوره  با همه این مفاسدی که در آن هست، برای آنها می‌ارزد، نه این که مدام نگاه  به اطمینانشان کنند یعنی می‎بینند اگر این را برداریم، چقدر مصالح در دل همین خبرها در می‎آید. لذا کسر و انکسارِ مصالح و مفاسد می‌کنند برای  بناگذاری، نه برای این که فقط پشتوانه اطمینان دارد.

فرق حکم عقلی وبناء عقلائی

حکم عقلی، بنای عقلی با بنای عقلائی؛ بنای عقلائی یعنی خروجی ملاحظات و تجربیات عقلاء در ده‎ها چیز. یکی‌اش اطمینان است. من منکر آن نیستم ولی این که شما بگویید چون اطمینان پیدا می‎کنند ارتکازا می‎روند. یکی از ارتکازات این است که می‎بیند اطمینان هم ندارم اما اگر قرار است بایستم در همین جایی که همه دروغ می‎گویند باز بخواهم بایستم در این شهر نمی‎توانم زندگی کنم یعنی دیگر تمام است و باید قبرستان بروم. آن جا دیگر از این خبرها نیست.

تازه همینی که الان ما داریم می‎گوییم دو تا شد، یعنی اگر شما در شرایط مختلف همین سیره عقلایی را واکاوی کنید می‎بینید این که ما گفتیم تازه ده‎ها وجه دیگر بدون این که خود ما خبر داشته باشیم، عقلاء ملاحظات تجربیات ناخودگاه در شرایط مختلف کردند که فعلا رفتار خارجی‎شان چیست؟ بر این است که با نبأ درنگ نکنند. نبأ، نبأ است. می‎شنوند و جلو می‎روند. پس یکی اطمینان است، یکی هم اختلال نظام و چیزهای جالب دیگر که اگر در کلمات علما هم ببینید چه بسا چند تا دیگر هم پیدا کنید در رمز حکیمانه‎ای که سبب استقرار این بنای عقلاء شده است.

بنابراین بنای روی بنا، باز یک راه خیلی خوبی است. بنای روی بنا، یک بناهای شخصی که اسمش بنا نیست. یک کسی هست در تجربیات خودش یک زرنگی‎هایی به دست آورده است. دیگر همراه عقلاء هم معیت نمی‎کند، خودش می‎داند و بعدش هم به دیگران می‎خندد. می‎گوید دیدید من گفتم یعنی من تجربه دارم و آن فردی است. تجربیات فردی کار … اما در حوزه‎هایی که نوعیت دارد یعنی شما فرض بگیرید یک حوزه‎ای هست که محتوا سنگین است، 70 درصد عقلاء با این مبتلا می‎شوند، خبرهایی که به جایی مربوط می‎شود که کشته شدن کسی متفرع بر آن می‎شود. این‌جا یک بنای ثانویه دارند. حالا قرار نیست که چون خبر را در ثنائی اول گفتیم برو، اگر می‎دانیم محتوای خبر منجر به کشته شدن کسی می‎شود، این‌جا هم می‎گوییم برو سیره این بود. کجا سیره این است؟ در یک حوزه خاصی، سیره روی سیره اول بنا می‎شود. این‌جا است که آن وقت آن مرزهای مغشوش هم پیش می‎آید.

شاگرد: یا ترتیب اثر ندادنش باعث کشته شدن یک کسی می‎شود؟

رجوع عرف به بناء اولی در فرض شک تحقق بناء ثانوی

استاد: بله، آن هم یک طور دیگری از بیانش است. خب این‌جا است که مرزهای مغشوش پیش می‎آید. مرز مغشوش یعنی چه؟ یعنی آن پایه اصلی را عقلاء گفتند دنبال خبر بروند یا نروند؟ این را معلوم کنم. مطلق جلو بگیریم، نرو، اتباع نکن. یا اصل بر این است که برو الا آن بنای ثانوی در یک جایی بیاید. وقتی بنای ثانوی بخواهد بیاید، حالا مرز آن بنای ثانوی با بنایی که باز هم زیر او هست باز هم، نفی نشده. مرز مغشوش پیدا می‎کند. یعنی یک فرد های روشن است که احتمال دروغ در آن هست. اما یک جایی هست که واقعا در این که این فرد آن بنای ثانوی هست یا نیست، خود عرف به شک می‎افتند.

 شما می‎گویید عرف این‌جا چه کار می‎کند؟ یعنی بنای عرف در آن جایی که بین یک بنای ثانوی با بنایی که زیر او است … من عرض می‎کنم آن جایی که باز طبیعی کار است در همین جا، به بنای زیر برمی‎گردند یعنی باید مطمئن بشوند که آن بنای ثانوی محقق است که دنبالش بروند و الا یک بنای اصلی، آن زیر دارند، آن را که نقض نکردند. او آن جا هست. پس وقتی در آن مرزهای بین بنای رویین با بنای زیرین شک می‎کنند، فوری به بنای پایینی وصل می‎شوند. یک جایی هست که آن موردی که آن‎ها مبتلایش هستند مثلا از نظر اهمیت ولو ضعیف است ولی پر به آن اهمیت می‎دهند، این‌جا مانعی ندارد باز حکمتشان به خاطر خصوصیت مورد می‎گوید که این‌جا احتیاط، تامین تمام جهات امنیتی کار برای شما این است که به بنای روبنایی ملحقش کنید، این مانعی ندارد. خب شما ذهن شریفتان را این طوری پیش ببرید، این‌جا برمی‎گردیم.

 

برو به 0:25:45

شما می‎بینید یک عباراتی هست که اصلا این‎ها با همدیگر جمع می‎شود. در فضای کلاس معارض دیده شده، معارض که دیده شده گفتند که ما این را …

اصاله العداله در شهادت، براساس بناء عقلائی

حالا یک حدیثش که من تعلیقات این کتاب که برای مرحوم آقای شعرانی است، دیدم … مرحوم شعرانی بر وسائل چاپ اسلامیه تعلیقیه دارند. نمی‎دانم در چاپ آل البیت تعلیقاتشان را درنیاوردند؟

شاگرد: ربانی شیرازی؟

استاد: آقای ربانی تحقیق کتاب کردند. ببینید، « عنی تصحیحه و تحقیقه و تذییله»، نه، آن هم مرحوم شیخ محمد رازی است آشیخ محمد رازی. آقای ربانی شیرازی هم بعضی دیگر از مجلداتشان … اما این جلدی که الان برای مجلدات کتاب القضاءو الشهادات است. جلد 18 چاپ اسلامیه، آن را که الان من دارم می‎خوانم نوشته که «مع تلیقات تحقیقیة لسماحة حجة الحاج شیخ ابوالحسن شعرانی رضوان الله تعالی علیه»؛ در ما نحن فیه ببینید یک روایت هست، صفحه 288 ابواب الشهادات، باب چهل و یکم در چاپ آل البیت هم اگر آدرس را دیدید بفرمایید، -جلد27 صفحه 391 چاپ آل البیت- «بابُ ما یعتبر فی الشاهد من العدالة»، روایت سیزدهم این است

وَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ عَلْقَمَةَ قَالَ: قَالَ الصَّادِقُ ع وَ قَدْ قُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِي- عَمَّنْ تُقْبَلُ شَهَادَتُهُ وَ مَنْ لَا تُقْبَلُ- فَقَالَ يَا عَلْقَمَةُ كُلُّ مَنْ كَانَ عَلَى فِطْرَةِ الْإِسْلَامِ- جَازَتْ شَهَادَتُهُ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ- تُقْبَلُ شَهَادَةُ مُقْتَرِفٍ بِالذُّنُوبِ فَقَالَ يَا عَلْقَمَةُ- لَوْ لَمْ تُقْبَلْ شَهَادَةُ الْمُقْتَرِفِينَ لِلذُّنُوبِ- لَمَا قُبِلَتْ إِلَّا شَهَادَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ ع- لِأَنَّهُمُ الْمَعْصُومُونَ دُونَ سَائِرِ الْخَلْقِ- فَمَنْ لَمْ تَرَهُ بِعَيْنِكَ يَرْتَكِبُ ذَنْباً- أَوْ لَمْ يَشْهَدْ عَلَيْهِ بِذَلِكَ شَاهِدَانِ- فَهُوَ مِنْ أَهْلِ الْعَدَالَةِ وَ السَّتْرِ- وَ شَهَادَتُهُ مَقْبُولَةٌ وَ إِنْ كَانَ فِي نَفْسِهِ مُذْنِباً- وَ مَنِ اغْتَابَهُ بِمَا فِيهِ فَهُوَ خَارِجٌ مِنْ وَلَايَةِ اللَّهِ- دَاخِلٌ فِي وَلَايَةِ الشَّيْطَانِ.[2]

«عَنْ عَلْقَمَةَ قَالَ: قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام وَ قَدْ قُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِي عَمَّنْ تُقْبَلُ شَهَادَتُهُ وَ مَنْ لَا تُقْبَلُ فَقَالَ يَا عَلْقَمَةُ كُلُّ مَنْ كَانَ عَلَى فِطْرَةِ الْإِسْلَامِ جَازَتْ شَهَادَتُهُ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ تُقْبَلُ شَهَادَةُ مُقْتَرِفٍ بِالذُّنُوبِ» مسلمان اقتراف ذنوب می‎کند، به گناه مبتلا می‎شود، همین که مسلمان باشد کافی است؟ «فَقَالَ يَا عَلْقَمَةُ لَوْ لَمْ تُقْبَلْ شَهَادَةُ الْمُقْتَرِفِينَ لِلذُّنُوبِ لَمَا قُبِلَتْ إِلَّا شَهَادَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ علیهم السلام»، علی می‎ماند و حوضش! «لِأَنَّهُمُ الْمَعْصُومُونَ دُونَ سَائِرِ الْخَلْقِ» حالا حضرت ضابطه هم می‎دهند «فَمَنْ لَمْ تَرَهُ بِعَيْنِكَ يَرْتَكِبُ ذَنْباً أَوْ لَمْ يَشْهَدْ عَلَيْهِ بِذَلِكَ شَاهِدَانِ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ الْعَدَالَةِ وَ السَّتْرِ وَ شَهَادَتُهُ مَقْبُولَةٌ وَ إِنْ كَانَ فِي نَفْسِهِ مُذْنِباً وَ مَنِ اغْتَابَهُ بِمَا فِيهِ فَهُوَ خَارِجٌ مِنْ وَلَايَةِ اللَّهِ دَاخِلٌ فِي وَلَايَةِ الشَّيْطَانِ.»

شاگرد: حسن ظاهر کافی است، اگر بخواهیم عدالت را به حسن ظاهر معنا بکنیم …

استاد: این‎ها چند بخش است، این اصالة الاسلام شد. می‎گویند «تقبل شهادة المسلم»، حسن ظاهر یک ادله جدایی دارد. در حاشیه آقای شعرانی توضیح می‎دهم، در جواهر سه چهار تا بحث ایشان تقسیم‎بندی کردند.

مرحوم آقای شعرانی چه می‎گویند؟ آقای شعرانی به این رسیدند به وسائل تعلیقه می‎زنند، فرمودند که «یدلّ علی أنّ الاصل العدالة»، حسن ظاهر کاشف ملکه است. خیلی کار دارد، شما می‎گویید عدالت ملکه است. ما که به ملکه دسترسی نداریم.

شاگرد: صفات فعل یا ملکة؟

استاد: صفت نفسانی است. ملکه نفسانی عدالت، دسترسی به آن نداریم و لذا می‎گویند حسن ظاهر کاشف است. بعد می‎گوییم این کاشفه‏های خودش هست یا نیست؟ صاحب جواهر هم مفصل بررسی می‎کنند. -عرض می‌کنم- اما اصالة العدالة بیش از حسن ظاهر است. یعنی شما یک کسی که اصلا از او خبر نداشتید، به او می‎رسید، مجهول الحال! اصل چیست؟ یعنی همانی که عرض کردم عقلاء، می‎گویند اصل این است که برو یا اصل این است که بایست؟ ایشان می‎گویند این روایت می‎گوید اصل عدالت است. «و یقبل شهادة المسلم مطلقا إلا اذا تبین فسقه» بله فسقش را دیدی دیگر تمام شد تا فسقش را ندیدی اصل بر آن است. مضیّ است و «شهادة المسلم إلا اذا علم منه الفسق» این عبارت آقای شعرانی در توضیح فقه الحدیث است بعد می‎فرمایند «و مقتضی الاصل» اصل این‌جا چیست؟ یعنی اصل حرمت عمل «و مقتضی الاصل و أکثر الاخبار» در این باب، یک روایت را نخوان! این همه روایت دیگر است «و أکثر الاخبار عدم کفایة ذلک»، صرف اصالة العدالة قبول نیست. شرط عدالت را باید احراز کنید.

«فالحق تأویل هذه الروایة» این روایت را باید تأویل کنیم. بعد شروع می‎کنند؛ به چه؟ به «ما لا ینافی مثل أن یکون المرکوز فی ذهن السائل من العدالة کون الرجل فی أعلی مدارج الزهد و التقوی بأن لا یحتمل فی حقّه ترک اوامر الله اصلا و هو مقام المعصومین علیهم السلام و العلم بالعدالة لا ینافیه احتمال صدور صغیرة منه کما أنّ الجود و الکرم لا ینافی احتمال المنع فی بعض اوقات الغضب» فرمودند این تاویل است، آیا این تأویل به روایت می‎خورد یا نه؟ در ذهن او این بود؟ اصلا این نبود، گفت «مقترفٌ بالذنوب»، نگفت که یعنی أعلی درجات عدالت است.

شاگرد: بعد ایشان از آن جواب امام استفاده کرده است.

استاد: اما جواب امام برای چه بود؟ برای این که می‎خواستند بگویند اگر بخواهی سخت بگیری نمی‎شود، نمی‎خواستند به عصمت و اعلی درجه … امام می‎خواستند بفرمایند سخت بگیرید نمی‎شود.

شاگرد: پس این روایت را قبول می‎فرمایید؟

استاد: نه! از ابتدا عرض کردم.

شاگرد: پس اصل عقلاء بر مضیّ نیست. اصل بر اطمینان است. اشکال پیدا می‎شود، تایید فرمایش حضرتعالی نمی‎شود.

استاد: من روایت را خواندم به عنوان این که فقط تعلیقه آقای شعرانی را بگویم که معلوم باشد و الا در اصل پایه‎ریزی که کردیم شما خودتان نظرتان را بگویید. ما اصلا کاری به اسلام نداریم. ما با سیره بشرهای متعارف کار داریم. ما که عقلاء می‎گوییم یعنی متعارف از بشر.

شاگرد: بستگی به تربیتی است که دارد. اگر شما در جامعه‎ای بروید که همه‎اش با هم دوز و کلک دارند، سیره بر مضیّ نیست. سیره بر این است که اطمینان صرف دارند پیدا می‎کنند؛ مثلا الان کسی در دستگاه اطلاعاتی رشد پیدا کرده، دیگر مثل ما به سادگی خبر قبول نمی‎کند. آدم کار سیاسی کرده باشد دیگر به این راحتی خبر واحد را قبول نمی‎کند. اما یک جامعه‎ای باشد که همه صاف و ساده باشند یا ساده‎لوح باشند خیلی راحت خبر را قبول می‎کنند. این سیره هم متعدد است. در آن مرزبندی‎ها  تربیت‎ها خیلی موثر است. ممکن است یک قاعده کلی در سیره باشد که خبر را حجت بدانند، عمل هم بکنند این درست است منتها در آن مرزبندی‎ها در تربیت سیره موثر است.

سیرة واحدة در کل بشر

استاد: یعنی الان یک بشری که هزارها سال زندگی کرده، در باستان، بعد باستان، قبل از میلاد، دوباره بعد از میلاد، قبل از اسلام، بعد دوباره بعد از اسلام یعنی این قدر برای ما مبهم است که بشر چه کار می‎کند؟

شاگرد: هویتش مشخص است، در مرزبندی مضیّ به آن بکنیم یا نه؟ می‎گویم تربیت‎ها فرق می‎کند.

استاد: پس قبول دارید که در کلیتش قبول می‎کنند.

شاگرد: خبر واحد حجت است.

استاد: مقصود من همین است. پس در این با هم مشترک هستیم که در کل بشر، در طول تاریخ مشکلی نداریم که نفهمیم بشر در آمار گیری‌ها ‌چه کار می‎کند. در کل، در سیره عقلا … پس قبول می‎کنید. این برای اصل. حالا جلو برویم.

الان صحبت سر این است که وقتی یک شرایط خاصی پیش می‎آید که بخشی… یک بچه‎ای در یک محیطی طور دیگری بزرگ می‎شود. نه کل بشر؛ با یک شرایطی است که الان دیگر نمی‎تواند به آن روایت امام هادی سلام الله علیه  که حضرت فرمودند «إذا کان الغالب علی الزمان الصلاح فسوء الظن من الجفاء»

شاگرد: این درست سیره عقلاء است. یک زمانی اگر این طور شد، عقلا اصلا به خبر واحد عمل نمی‎کنند. باید اطمینان پیدا کنند.

استاد: نتیجه گیری بحث من این است، این که امام فرمودند «إذا کان الغالب» که شما می‎فرمایید سیره هست، سیره‎ای هست که روی سیره کل بشر سوار می‎شود یا آن را نقض می‎کند؟

 

برو به 0:36:13

شاگرد: نقض نمی‎کند. مرزبندی است؛ پس اصل سیره بر مضیّ نیست.

استاد: مرزبندی طولی است یا مرزبندی در عرض آن است؟

شاگرد2: طولی است.

استاد: این خیلی خوب است.

شاگرد: چون اصل بر مضیّ نیست. این‌ها ‌در مرزبندی‎ها است. بستگی دارد که کجا تربیت شده باشد مثلا نحوه … آن اصل کار را باید اطمینان پیدا کند. اطمینان کجا خودش را نشان می‎دهد؟ هر جا یک طور نشان می‎دهد، اگر ساده‎لوح باشد اطمینان یک طوری خودش را نشان بدهد که مثلا زودی قبول کند. اگر در جامعه خیلی دقیق باشند، نه اطمینان خودش را یک طوری نشان می‌دهد که می‎توانند، به آخر کار برسند که اطمینان پیدا بکنند. آن اصل را در مرزبندی‎ها به راحتی نمی‎شود پیدا کرد البته تربیت خیلی در آن موثر است.

استاد: حتی آن‌هایی هم که خیلی وسواس می‎کنند گاهی بدتر می‎کنند. یعنی گاهی یک جایی یک اطمینانی می‎کند که بعد خودش به سر خودش می‎زند می‎گوید من 100 تا خبر را این طور وسواس کردم، چطور شد این‌جا همین طوری رفتم و … یک اصطلاحی عرف دارند، دیدید عرفی که خیلی ناقلا هستند می‎گوید چشم و گوشم بسته شد. وقتی می‎خواهد بگوید رفتم، نمی‎گوید که تو یک چیز پایه داری که گاهی ناخودگاه طبق آن دارید می‎روید. مثل کسی که 50 سال رانندگی کرده. الان دنده و بوق را به راحتی انجام می‎دهد، توجه هم ندارد، کل بشر یک چیزی دارد، نگو چشم و گوشم بسته شد.

شاگرد: بعضی وقت‌ها ‌هم شدت در این که مدام شخص مواظبت بکند خودش باعث بن‎بست‎های شدید می‎شود که شخص مجبور است آن جا دیگر آب را باز کند دیگر …

استاد: می‎گویند آن‎هایی که وسواسی هستند گاهی بیشتر نجس‎کاری می‎کنند یعنی وقتی زیاد … می‎بیند دیگر نمی‎‎شود.

شاگرد: سیره اولیه هم که می‎فرمایید بنابر قبول خبر است ولی باز هم عقلاء بین امور خطیره و غیر خطیره فرق می‎گذارند.

استاد: صحبت سر این است که اگر طولیت … همه تلاش من این است که اگر ذهن شریفتان به این نحوه طولیت و سوار شدن منتقل شد، بسیاری از ادله را جمع می‎کنید.

شاگرد: شما از ادله قبول خبر می‎فرمایید. سیره اولیه بشر این است که هر خبری که می‎آید این را قبول دارد، سیره‎های بعدی …

استاد:صرف اول و ثانی،  بَعدِ زمانی مقصود من نیست، سوار شدنش مقصود من است، سوار شدن، یعنی او الان هست. یک وقتی می‎گویید سیره دوم و الآن دیگر در این حوزه، سیره اول نیست، این که سوار نشد. درست مثل این است که شما اول دیدید جاده را خاکی صاف می‎کنند؟ مهندس‎های راه و ساختمان اول می‎آید خاک می‎ریزد، جاده را با غلتک می‎زند، بعد می‎آید روی خاک آسفالت می‎ریزد، آسفالت روی خاک سوار شده است. اگر یک جایی این آسفالت قرار شد که برود، زیرش به همان خاک می‎رسید نه این که وقتی او خراب شد دیگر هیچی؛ الان سیره ثانیه، بر او سوار شده یعنی بالفعل او را دارد. یعنی اگر طوری شد که یک جایی لغزید، آن بنای اولی برمی‎گردد؛ این خیلی مهم است و عرض من این است.

شاگرد: حالت عموم و خصوص دارد

استاد: عموم و خصوص، نه. اگر این طوری که عرض می‎کنم جلو بروید بسیاری از ادله را جمع می‎کنید، شما اصلا می‎بینید این با این معارض نیست. چرا گفتند این یا این و یکی را طرح کردند؟ از بسیاری از طرح‎ها راحت می‎شویم. حالا شبیه آن را هم از جواهر …

شاگرد: آن روایت را خواندید تطبیقش چه می‎شود؟

مانع عزیمتی و شرط فضیلتی، بنائات طولی عقلاء

استاد: وقت رفت، من چند تا چیز را بگویم ان شاء الله زنده ماندیم بعدا.

در سه تا جلد دیگر جواهر مفصل است، یادداشت بکنید، فرمایش آقا هم که فرمودند یکی جلد 13 صفحه 275 تا حدود 20 صفحه نگاه کنید در مورد فرق حسن ظاهر با ملکه با عدم الفسق با اسلام؛ صاحب جواهر در شرایط امام جماعت مفصل بحث می‎کنند.

یکی دیگر جلد 32 صفحه 109 و قبلش که شروع می‎شود در شهود طلاق نگاه کنید که شاهد طلاق باید عادل باشد. در آن هم این بحث‎ها را مطرح می‎کنند. یکی هم در جلد 41 صفحه 25 کتاب شهادات، این سه تا را مراجعه بکنید چون وقت رفت، روایات هم که بابش را عرض کردم، وسائل کتاب ابواب الشهادات باب 41 روایاتش را یک مروری بکنید خوب است. این برای جواهر و وسائل. همین‎هایی که گفتیم در مستمسک می‎تواند بیاید ولی در مستمسک غیر از این‌ها ‌است. در جواهر باب اجتهاد و تقلید نداریم اما در مستمسک ذیل ابواب اجتهاد و تقلید اول کار، آن جایی که مقلَّد باید عادل باشد مرحوم آقای حکیم یک بحث مفصلی دارند خیلی هم جالب است. لذا همه این‎ها را یک نگاهی بکنید. نمی‎خواهیم خیلی طول بدهیم. اما بحثی است که می‎خواهیم عبارت ایشان جا بگیرد که واقعا وقتی فضا، فضای إمّا و إمّا می‎شود ما می‎خواهیم بگوییم إمّا و إمّا نیست، خیلی چیزها هست که با همدیگر قابل جمع است که بعضی چیزهایش را نرسیدم توضیح بدهم. مثلا مانع عزیمتی با شرط فضیلتی؛ یادم بیاورید توضیحش را عرض کنم، نکات خیلی خوبی است، گاهی می‎گوییم یا شرط است یا مانع است و حال آن که شما در فضای تقنین و بنائاتی که روی هم سوار می‎شود، بسیاری جاها مناسب است، مانع عزیمتی و شرط فضیلتی منافاتی هم ندارد. یعنی شما می‎گویید فسق عزیمةً مانع است و عدالت فضیلةً شرط است یا بگو فسق مانع است و عدالت شرط است، کجا بین این دو تا منافات دارد؟ این که شما در سیره عقلائیه دو تا چیزی را روی هم سوار می‎کنید، یک سیره بر مانعیت فسق است، یکی دیگر بر شرطیت است، اما شرطیت کمالی و فضیلتی، نه شرطیت عزیمتی.

شاگرد: دو تفسیر از یک متن است؟

استاد: بله احسنت! یعنی ما بین دو تا دلیلی که در یک فضا است بدون این که مجبور بشویم معارضه درست کنیم، این دو تا را با هم دیگر جمع می‎کنیم، خیلی این دو تا با همدیگر ملتئم می‎شوند تا این که ما یک تعارض درست بکنیم.

والحمدلله رب العالمین

کلید: مانع عزیمتی، شرط فضیلتی، شرطیت، مانعیت، جواهر الکلام، بناء عقلاء، در عمل به خبر، اطمینان، فسق، ثقة، عدالت، بنائات طولی عقلاء، اصالة العدالة، باب شهادة، علامة شعرانی،‌ اصل روشی، بناء عقلاء، حکم العقل، ارتکاز عرف، ادله حجیت خبر واحد، تحلیل بناء عقلاء، تحلیل عقلائی ادله خبر واحد

 


 

[1] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌8، ص: 80-81

[2] ‌وسائل الشيعة، ج‌27، ص: 395-396

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است