مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 40
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
شاگرد: خصوصاً این که یکی در روحیاتش مثلا عصبانی مزاج است؛ مثلا هزار و یک امتحان در زندگی دیده که واقعا یا از طاقتش خارج است یا تقوای خیلی بالایی میخواهد و یکی دیگر اصلاً عصبانی مزاج نیست خصوصاً این روایت «الناس معادنٌ کمعادن الذهب و الفضة»[1] را دیدم که یکی از شاگردان آیت الله بهجت این طور تفسیر میکردند که مثلا معدن بعضیها ذهبی است، معدن بعضیها فضهای است و جنسهایشان این طوری است و حدشان همان حد است و باید بپذیرند نه این که هیچ پیشرفتی نمیشود ولی حیطه و ظرفیت همان ظرفیت و حیطه است.
شاگرد2: صاحبکفایه هم که فیالجمله چنین استفادهای کرده بود که ذهب و فضه …
استاد: در آن بحث طلب و اراده؟
شاگرد2: کنار «السعید سعیدٌ فی بطن امّه»
استاد: تازه طلبه شده بودیم بعد دیدم یکی از این طلبهها گفت: ما که طلبه شدیم محضر آیتالله علاقهبند در یزد رفتیم، همان روزهای اول بود مثل این که خوششان آمده بود زیاد این را نقل میکردند؛ نمیدانم از استادشان یا عموی خودشان در نجف شنیده بودند که میگفتند: ایشان میگفته: ای کاش سر صاحب کفایه شکسته بود قلمش نشکسته بود. از آن حرف که ایشان نقل میکردند برداشتِ من از همان اول طلبگی این بود ایشان که فرموده: «قلم به این جا رسید سر بشکست» یعنی دیگر مطلب گیر کرد. خب چرا گیر کند؟ سر بشکند. ولی بعدها که متن کفایه را آدم میبیند، صاحب کفایه نمیخواهند بگویند: سربشکست یعنی دیگر مطلب گیر کرد؛ گاهی به ابهام و اشکال میرسد، سر میشکند چون «بلغ المقام الی الاشکال الصعب الذی لا یمکن أن ینحل» این طور سر میشکند که دیگر نمیشود نوشت. ظاهراً مقصود ایشان این است که «بلغ المقام» به جایی که سر بشکست یعنی از بزرگی مطلب دیگر تاب ندارد جلو برود؛ مقصود ایشان این است. منظور آن کسی که آن جا میرسد سرش میشکند؟! نرسیده که بگوید پایان بحث است و مشکل شد و گیر کرد، میگوید: جایی رسید که مطلب خیلی بلند است، یعنی قلم تاب ندارد. سر قلم از عظمتِ مطلب و از سنگینی بار شکسته است.
شاگرد: اصل این مطلب درست است و برای بعضیها گفتند و تقریباً به حاج آقا نسبت هم دادند برای این که این طینت عوض شود یک کارهایی میشود کرد.
استاد: ظاهراً اصل آن یک چیز مشهود است حالا سن شما کمتر دیده، ما این چند سالی که تجربیاتی پیدا کردهایم واقعاً افراد یکسان نیستند. یعنی بعضیها «يَكادُ زَيْتُها يُضيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ»[2] این قدر آماده است. بعضی هم یک کندهی خیسیده است. من خودم را میخواهم عرض کنم. کندهی خسیده را در اجاق هم بگذارید کار بقیه را هم خراب میکند و کار هیزمهای دیگر هم کساد میشود. اصلش هست اما آن که حاج آقا فرمودند حتی آن کسی که باشد آن مفاد دعاست؛ دعای شب قدر است که «اللهم إن کنتَ کتبتَنی من الاشقیاء فامحنی من الاشقیاء و اکتبنی فی السعداء» یعنی تا این اندازه این دعا عظیم است که میشود اشقیاء نوشته شده باشد دعا میکند که من را از اینها پاک کن «فإنّک قلتَ یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده أمّ الکتاب».
شاگرد: تقدم رتبی نداریم در آن عالم؟
استاد: تقدم رتبی آن ظاهراً منافاتی ندارد با این که یک نحو تعاملی بین عوالم باشد مثل روح و بدن. روح طوری است که مرتبهی وجودش بر بدن تقدم رتبی دارد اما تعامل با بدن یک چیز پذیرفته شدهای در آن است یعنی روح میتواند در بدن اثر بگذارد، بدن و حالات بدن و رفتاری هم که در بدن ظهور میکند میتواند در روح اثر بگذارد؛ صرف این که رتبهاش چنین است این طور نیست که کار تمام شد. این «جفّ القلم» هم در «فاعملوا کلٌّ میسر لما خلق له جفّ القلم إلی یوم القیامة» باید معنای مناسب خودش شود که با همهی ارتکازات درست باشد.
برو به 0:06:32
شاگرد: اختیاری که در این عالم هست ولو در آن عوالم هم اختیار بوده، این اختیار حاکم بر عوالم دیگر است. آن عالم ذرّ مثلا طرف امتحان شده و اختیاری پیدا کرده و به همان امتحان هم طینت پیدا کرده است. اختیاری که در این عالم است میتواند طینت آن عالم طینت را به هم بزند کم و زیادش کند.
استاد: آن طوری که ظاهراً اخبار طینت است اعمال اختیاری نمیتواند طینت را به آن معنای بسائط طینات تغییر دهد. آن چیزی که مهم است این است که وقتی انسانها خلق میشدند طینات مخلوط شده یعنی همان طوری که فرمودید اختلاط طینات شده است. اعمال اختیاری میتواند نحوهی پالایش طینتهای مخلوط را تغییر دهد و دستکاری کند؛ این میتواند حرف خوبی باشد اما ظاهراً اصل طینات اصلاً ریخت بحثش طوری است که طینات بسیطة تغییری نمیکند؛ کاری با استحالهاش ندارم، ریخت بحث این طوری است که … در روایت هم دارد «حتی یرجع کلّ شیء إلی اصله یعنی إلی طینته» این آخرین روایت علل است.
شاگرد: نوادر العلل.
استاد: بله ابوابراهیم یا اباابراهیم است. من همیشه عرض میکردم بعضی کتابهای حدیث، حدیث اولش قشنگ است، بعضیها حدیث آخرش قشنگ است، بعضیها اول و آخر هر دو قشنگ است. دلائل الامامة طبری شاید از آن کتابهایی است که حدیث اول و آخرش هر دو از آن دُرَر است؛ خصال صدوق اولین روایتش خیلی زیباست؛ علل الشرایع آخرین روایتش قشنگ است؛ آخرین روایت علل همین است.
اتلاف ظرفیتها/ آیتالله علاقمند/ السعید سعید/ محو و اثبات/ تعامل روح و بدن/ طینت مخلوط/ بسائط طینات/ خصال/ علل الشرایع/ دلائل الامامه.
برو به 0:08:57
بسم الله الرحمن الرحیم
و المستحاضة الكبرى تؤخّر الظهرين إلى آخر الوقت لتأتي بهما فيه بغسل واحد. و الفضل فيه مختلف، فقد يكون، في التفريق و تعدّد الغسل؛ فالاستثناء من الأفضل، لعلّه لعدم اطّراد الأفضل فيها في أوّل الوقت.
ثمّ إنّهم ذكروا مواضع للاستثناء، أنهاها في محكيّ «شرح النفليّة» إلىٰ خمسة و عشرين؛ و وجه الفضل في الاستثناء في الجلّ واضح و في بعضها قابل للخدشة.[3]
اگر در نظر شریفتان باشد در مستحاضه کبری ایشان «إلی آخر الوقت» تعبیر کردند و آن چه که ظاهر عبارت به ذهن میزند یعنی آخر وقت ظهرین که غروب است؛ حالا نمیدانم شما این را تایید میکنید؟! غیر ظاهر که میتوانیم تعبیر کنیم هیچ مشکلی ندارد. این که ظاهرش این است تایید میکنید یا حتی در این که ظاهر هم باشد شما میفرمایید قبول نیست؟! من این طور به خیالم میرسد که برای مستحاضهی کبری، اول وقت افضل نیست. «و المستحاضة الكبرى تؤخّر الظهرين إلى آخر الوقت» یعنی هر دو نزدیک غروب «لتأتي بهما فيه بغسل واحد.» تا یک غسل کند ظهر و عصر را با هم انجام دهد.
شاگرد: واضح نشد که چرا؟
استاد: من هم دیروز اشاره به بعضی عرض کردم حالا …
شاگرد2: این جا غسل واحد خصوصیت دارد؟ تاکید روی غسل واحد است؟ عبارت طوری است که غسل واحد بودن خصوصیت دارد در حالی که ظاهراً وجهی ندارد که غسل واحد بودن خصوصیت داشته باشد.
شاگرد: اگر آن طوری که شما فرمودید باشد درک وقت فضیلت یک خصوصیتی دارد؛ برای این که بگوییم: این وقت، این کار را انجام دادن فضیلت دارد ولی مشکل این است که همان مطلبی هم که فرمودید با مبنای ایشان سازگار نیست.
استاد: یک چیزی که با مبنای ایشان سازگار است همین اندازهی احتیاطی در این که خود ایشان در ذوی الاعذار احتیاط دارند؛ همان طوری که یکی از آقایان دیروز اشاره فرمودند بگوییم: صرفاً به خاطر این که ممکن است مستحاضة الآن حالش بهتر است بعداً بدتر شود، ممکن است الان حالش بد است در پایان وقت برطرف میشود یا حتی بهتر میشود؛ ناظر به این باشد یعنی رجاء زوال عذر و مرض باشد. فرق مستحاضه با حائض چیست؟ در آن کتاب در حدود داشتند که میگفتند: در مستحاضة نمیشود اجرای حد کنند اما حائض میشود. چون درست حائض و استحاضه مقابل هم هستند. استحاضه مرض است و حیض سلامت است. خود این که حائض شده علامت سلامتی است ولی وقتی مستحاضه است علامت مریضی است. خب این جا الان این مستحاضه مریض است، این مریض عذر دارد و با همین حال عذر باید نماز بخواند؛ اگر عقب بیندازد چه بسا زوال عذرش شود. گاهی شرایطش برعکس است یعنی الان با این عذر مریضی اول وقت راحتتر است، آخر وقت میبیند رو به شدت است بدتر میشود. در ادامه بهجة الفقیه میفرمایند: «و الفضل فيه مختلف» این را میفرمایند که همین مستحاضهای که ما گفتیم فضیلت در او فرق میکند. «فقد يكون، في التفريق و تعدّد الغسل» گاهی همین مستحاضه بهتر این است که پنج تا غسل کند؛ برای ظهر جدا بخواند، برای عصر هم جدا، برای مغرب جدا، عشاء هم جدا. تعدد الغسل یعنی تعدد الغسل برای ظهر و عصر. «و الفضل فيه مختلف فقد يكون في التفريق» یعنی در جدا کردن ظهر و عصر از همدیگر و همچنین مغرب و عشاء «و تعدّد الغسل» نه به غسل واحد، غسل دو تا شود. افضل این است. پس چرا میگویید: افضل اول وقت است الا المستحاضة؟ میفرمایند: «فالاستثناء من الأفضل» این که مستحاضه را از این که اول وقت نماز بخواند افضل باشد استثناء کردیم و گفتیم: افضل نیست «لعلّه لعدم اطّراد الأفضل فيها في أوّل الوقت.» این طور نیست که بگوییم: مستحاضه در همهی موارد افضل این است که اول وقت بخوانند. همین که فیالجمله مستحاضه میتواند برای او اول وقت افضل نباشد و فیالجمله میتواند عقب بیندازد کافی است. افضلیت برای او اطراد اول وقت ندارد «إلا المستحاضة» برای سایرین افضلیت اول وقت مطّرد است، برای مستحاضه باید ببینیم چه میشود؛ گاهی افضل تاخیر است و گاهی هم همان اول وقت است.
شاگرد: ملاکش چیست؟
استاد: الان عبارت را بخوانیم ببینیم ملاک ممکن است.
شاگرد: به خاطر تسهیل امر نیست؟! به خاطر این که نزدیک اذان مغرب باشد اگر بتواند تحفظ کند با همان غسل میتواند نماز مغرب و عشاء را بخواند. نمیتواند؟
استاد: در آن که هیچ مشکلی نداریم مگر این که بعد از این که غسل کرد مبادرت هم کرد و محدث شده باشد چون فرض غسل بر سیلان دم است. اگر در حین غسل هم نیامد … این جا قیودی دارد ظریف است. مستحاضه قبل از غسل ندید، غسل میکند دیگر بین غسل هم نمیآید، بعدش هم نمیآید تا بعد از نماز، این میتواند مغرب و عشاء را بخواند اما اگر حتی در حین غسل چه برسد به بعد غسل چه برسد در حین نماز ظهر یا عصر، دم آمد این دوباره محدث است و هیچ کس نگفته او میتواند چهار تا نماز این طوری با هم جمع کند با فرض این که بین راه محدث شده است. فوقش این است که نص به او میگوید دو تا نماز میتوانی بخوانی؛ چهار تا را از کجا بیاوریم؟!
برو به 0:15:13
شاگرد: سید فرمودند که علتش چیست، من به ذهنم آمد که شاید برای تسهیل امر مستحاضهی کبری باشد که نگه دارد شاید توانست تحفظ کند.
استاد: این فرمایش شما مبتنی بر این است که من یکی دو عبارت بخوانم؛ چون عبارت بهجة الفقیه با عباراتی که در کتب دیگر هست یک تفاوتی دارد؛ دنبال این تفاوت هستیم که عرض کردم آخرالوقت یعنی چه. در کتب دیگر آخر الوقت به این نحو عبارت ایشان نیامده است. الان در جواهر من آدرس میدهم بعد مراجعه میفرمایید.
و إلا المستحاضة الكبرى، فإنها تؤخر الظهر و المغرب إلى آخر وقت فضلهما، ثم تغتسل لتجمع به العصر و العشاء كما تقدم البحث فيه في باب الحيض، بل ذكرنا هناك أنه ربما قيل بوجوب ذلك، لظاهر الأمر به في النصوص المحمول على إرادة الرخصة، و إلا فلا ريب في جواز غسلها في أول الوقت للظهر، ثم غسل آخر للعصر إذا أرادت فعلها في وقتها الفضيلي كما ذكرنا البحث فيه مفصلا، بل منه و مما ذكرناه هناك أيضا من عدم جواز إيقاعهما بغسل واحد مع التفريق يشكل الاستحباب المزبور حينئذ و إن ذكره غير واحد من الأصحاب، فلاحظ و تأمل.[4]
جلد هفت صفحهی سیصد و دوازده متن عبارت محقق است و صاحب جواهر هم توضیح میدهند؛ فرمودند: اول وقت افضل است «و المستحاضة» که صاحب جواهر فرمودند: «و إلا المستحاضة الكبرى، فإنها» ایشان تعبیر به ظهرین کردند؛ ممکن است تأویلاً بگوییم: ظهرین یعنی ظهر و مغرب اما خلاف ظاهر است. وقتی در کتاب: ظهرین میگوییم نه یعنی ظهر و مغرب، یعنی ظهر و عصر. بله نسبت به چهار تا ظهر و عصر، مغرب و عشاء اگر ظهرین بگوییم از باب تغلیب میگوییم یعنی اولین؛ اول ظهر و عصر، اول مغرب و عشاء. آن وقت بین ظهر و مغرب جمع میکنیم میگوییم: ظهرین یعنی دو تا نماز اولی؛ این یک نحو تأویل است. ظهرین یعنی ظهر و عصر! همین چیزی که آن جا ظهرین بود این جا تصریح به ظهر و مغرب میکنند. «إلا المستحاضة فإنّها تؤخر الظهر و المغرب إلى آخر وقت فضلهما» نه آخر الوقت! عبارت کاملاً تغییر کرد. خب این عبارت یعنی چه؟ آخر وقت فضیلت ظهرین کی است؟ غروب آفتاب است؟! احدی نگفته که غروب آفتاب آخر وقت فضیلت ظهر است، غروب آفتاب آخر وقت اجزائی و اضطراری است. وقت فضیلت فوقش برای عصر تا مثلین و برای ظهر تا مثل است. پس این عبارت آخرالوقت نیست. آیا ایشان هم منظورشان از «الوقت» وقت فضیلتی است؟ «إلی آخر الوقت» یعنی وقت فضیلتی نه یعنی غروب. این را داشته باشید.
و كيف كان فيجب عليها مع ذلك غسلان، غسل للظهر و العصر تجمع بينهما، و غسل للمغرب و العشاء تجمع بينهما بلا خلاف أجده [5]
انه قد يستظهر من عبارة المصنف و ما ماثلها كظاهر الأخبار إيجاب الجمع للكثيرة بين الصلاتين بغسل، فليس لها حينئذ فعل كل من الصلاتين بغسل مستقل، و ربما كان صريح المفيد في المقنعة و مال إليه في الرياض لظاهر الأخبار، لكن صرح جماعة من الأصحاب منهم العلامة في المنتهى و المحقق الثاني في جامع المقاصد و صاحب المدارك و الذخيرة و شيخنا الأكبر في شرح المفاتيح بجواز ذلك، بل في جامع المقاصد و المدارك انه جائز قطعا، و قد قيل انها ممن لا يعمل إلا بالظنيات تجري مجرى الإجماع، و قد يؤيد بما في بعض الروايات الموثقة (تغتسل عند كل صلاة) و في مرسلة يونس الطويلة «ان فاطمة بنت أبي جيش كانت تغتسل في كل صلاة» و بقوله (عليه السلام) في خبر الحلبي: «تغتسل المرأة الدمية بين كل صلاتين» مع انه قد يقال: ان المنساق من أخبار الجمع كونه رخصة للإرفاق بحالها لا عزيمة، و إلا فتعدد الغسل أولى لكونه أبلغ في التطهير، و من هنا جعله في المنتهى و غيره مستحبا مستدلا عليه بقوله (عليه السلام): «الطهر على الطهر عشر حسنات» و مما ذكرنا يظهر لك الحال فيما لو اتفق حدوث الكثيرة بعد الظهر أو المغرب، فيجب الغسل حينئذ لخصوص العصر أو العشاء، و كأنه لا خلاف فيه و ان قلنا بعدم جواز التفريق في السابق، فتأمل.[6]
همین جمعی که ایشان میخواهند بگویند در جلد سوم جواهر متن شرایع این است: «یلزمها مع ذلک غسلان» مستحاضهی متوسطه برای روز در فجر یک غسل داشت. کثیره غیر از وظیفه قبلیها غسلان را اضافه دارد. «غسلٌ للظهر و العصر تجمع بینهما و غسلٌ للمغرب و العشاء تجمع بینهما» الان فرق این متن شرایع با عبارت مورد بحث ما چیست؟ جمع را بغسل واحد دارد اما آخر وقت را ندارد. «تجمع بینهما بلاخلاف أجد» که ادامه میدهند.
روایاتی را در این باب میآورند و میگویند: «منها انه قد يستظهر من عبارة المصنف و ما ماثلها كظاهر الأخبار إيجاب الجمع» حتما باید یک غسل بکند با هم بخواند. «ایجاب الجمع للكثيرة بين الصلاتين بغسل، فليس لها حينئذ فعل كل من الصلاتين بغسل مستقل» که الان حاج آقا فرمودند: میتواند. «تعدد الغسل و التفریق» میگویند «ربما یستظهر» که محقق نفرمودند میتواند؛ گفتند: وظیفهاش غسلان است باید جمع کند. «و ربما كان صريح المفيد في المقنعة و مال إليه في الرياض لظاهر الأخبار» چون حضرت فرمودند: این کار را بکند. «لكن صرح جماعة من الأصحاب منهم العلامة في المنتهى و المحقق الثاني في جامع المقاصد و صاحب المدارك و الذخيرة و شيخنا الأكبر في شرح المفاتيح بجواز ذلك، بل» این «بل» خیلی خوب است. فقه طوری نیست که کسی وارد فضای آن میشود یک مسلّماتی دستش نیاید «بل في جامع المقاصد و المدارك انه جائز قطعا» اگر حضرت فرمودند: جمع کند «ارفاقاً له» است برای این است که در نماز پنج تا غسل نکند نه این که بگوییم: حضرت «تجمع» فرمودند یعنی اگر پنج تا غسل کرد همه باطل است. این «جائز قطعاً» اینها مطالب خیلی خوبی است، مواردی است که اگر اقتصار کنیم یعنی از واضحات مفاهمات عرفیه در لطائف قصد از کلام فاصله گرفتیم. «و قد قيل انها ممن لا يعمل إلا بالظنيات تجري مجرى الإجماع، و قد يؤيد بما في بعض الروايات الموثقة (تغتسل عند كل صلاة و في مرسلة يونس الطويلة «ان فاطمة بنت أبي جيش كانت تغتسل في كل صلاة» و بقوله (عليه السلام) في خبر الحلبي: «تغتسل المرأة الدمية بين كل صلاتين»» این روایات را میآورند. «و مما ذكرنا يظهر لك الحال فيما لو اتفق حدوث الكثيرة بعد الظهر أو المغرب» این هم یک عبارت بود که فرمودند: «تجمع».
13 مسألة قد مر أن الأفضل في كل صلاة تعجيلها
فنقول يستثنى من ذلك موارد الأول الظهر و العصر لمن أراد الإتيان بنافلتهما و كذا الفجر إذا لم يقدم نافلتها قبل دخول الوقت. الثاني مطلق الحاضرة لمن عليه فائتة و أراد إتيانها. الثالث في المتيمم مع احتمال زوال العذر أو رجائه و أما في غيره من الأعذار فالأقوى وجوب التأخير و عدم جواز البدار. الرابع لمدافعة الأخبثين و نحوهما فيؤخر لدفعهما.
الخامس إذا لم يكن له إقبال فيؤخر إلى حصوله. السادس لانتظار الجماعة إذا لم يفض إلى الإفراط في التأخير و كذا لتحصيل كمال آخر كحضور المسجد أو كثرة المقتدين أو نحو ذلك.
السابع تأخير الفجر عند مزاحمة صلاة الليل إذا صلى منها أربع ركعات. الثامن المسافر المستعجل. التاسع المربية للصبي تؤخر الظهرين لتجعلهما مع العشائين بغسل واحد لثوبها. العاشر المستحاضة الكبرى تؤخر الظهر و المغرب إلى آخر وقت فضيلتهما لتجمع بين الأولى و العصر و بين الثانية و العشاء بغسل واحد. الحادي عشر العشاء تؤخر إلى وقت فضيلتها و هو بعد ذهاب الشفق بل الأولى تأخير العصر إلى المثل و إن كان ابتداء وقت فضيلتها من الزوال. الثاني عشر المغرب و العشاء لمن أفاض من عرفات إلى المشعر فإنه يؤخرهما و لو إلى ربع الليل بل و لو إلى ثلثه. الثالث عشر من خشي الحر يؤخر الظهر إلى المثل ليبرد بها. الرابع عشر صلاة المغرب في حق من تتوق نفسه إلى الإفطار أو ينتظره أحد.[7]
آن چه که در روایت مانحن فیه دارد و در عروه هم باز مرحوم سید اشاره کردند … در عروه هم قبل از باب احکام وقت داریم. در مسأله سیزدهم در مستمسک[8] فرمودند: «قد مر أن الأفضل في كل صلاة تعجيلها فنقول يستثنى من ذلك موارد» چیزهایی که فرمودند را ایشان میگویند. ظهر و عصر، «مطلق الحاضرة لمن عليه فائتة»، «في المتيمم»، «لمدافعة الأخبثين»، «عدم اقبال»، «انتظار الجماعة» تا بحث ما «العاشر: المستحاضة الكبرى تؤخر الظهر و المغرب إلى آخر وقت فضيلتهما» این جا باز تصریح میکنند. «لتجمع بين الأولى و العصر و بين الثانية و العشاء» ثانیة یعنی مغرب «بغسل واحد.» «کما تقدم فی حکم المستحاضة» که مرحوم آقای حکیم ارجاع به قبل دادند که در احکام مستحاضة گفتند.
برو به 0:23:58
روایتش هم این بود که امام علیهالسلام فرمودند: «تؤخر الظهر» تا نزدیک وقت عصر شود «ثم تغتسل تجمع بینهما» هر دو را در وقت فضیلتش خوانده است، هم عصر را، هم ظهر را. یعنی حدود ساعت دو بعد از ظهر مشغول غسل میشود،نمازها را سریع میخواند به نحوی که ظهر که تمام شد وقت فضیلت عصر هم داخل شده «تجمع بینهما» تا وقت هر دو را درک کند. ظاهر میگویم برای این که فعلاً ظاهر را سر برسیم. آن چه ظاهر عبارت بهجة الفقیه بود باید بیشتر دنبالش بگردیم ببینیم در کتابهای دیگری این طور مطلبی را داریم که در مستحاضهای که استحاضه میشود در وقت غروب آفتاب«تجمع بین الظهرین»؟ من این را پیدا نکردم. خیلی هم استیعاب نشد؛ اگر شما پیدا کردید حتماً بفرمایید که مثلاً عبارتی در کتابی میگوید: تأخیر مستحاضة مربوط به غروب آفتاب است. چرا تا غروب آفتاب تاخیر بیندازد؟ ذو العذر است؟! در همان عروه سید در مسأله این طور فرمودند: «برای تأخیر ذو العذر واجب است که عقب بیندازد.» «يجب تأخير الصلاة عن أول وقتها لذوي الأعذار مع رجاء زوالها أو احتماله في آخر الوقت» اگر ذوی العذر است، اگر امید به زوال عذر میشود باید عقب بیندازد. البته همان جا هم تعلیقات و حاشیهها خیلی است. اصلاً این وجوب سر نمیرسد «ما عدا التيمم» که آن هم به خاطر این است که نص باشد. «بدار بتیمم» هم خودش حرف است؛ میشود مبادرت به تیمم کرد؟ این که اول وقت برای نماز تیمم کند بخواند. سید فرمودند «ما عدا التیمم كما مر هنا و في بابه» هر دو از حیث عزیمت محل کلام است. ذوی الاعذار اگر رجاء زوال دارد واجب است عقب بیندازد. خب رجاء که خیلی گستره دارد، از آن طرف «فی التأخیر آفات» هنگامه میشود؛ ما بگوییم: واجب است «یجب» این از ناحیهی دلیل شرعی خیلی موونهی زیادی میبرد برای این که این وجوب را برای مکلف بیاورد. چندین روز بحثش کنیم شاید فضا این وجوب را برنتابد و خیلی تلطیف شود در این که مراعات خصوصیات افضل هست اما هم برای تیمم و همچنین برای سایر اعذار … قضاء دیگر عجیبتر است؛ اگر ذو العذر است میگویند: نماز قضاء هم نخوان. الان نماز قضاء نخوان؟! نماز قضای تو قضاء شده چون ذو العذر نبودی، حالا که میخواهی قضاء بخوانی صبر کن تا عذرت برطرف شود. حالا احتیاط حرفی نیست اما بگویید: واجب است و اگر خواندی فایده ندارد؛ این از ناحیه جمع بین سایر ادله شاید قابل دفاع نباشد.
علی ای حال از ناحیهی آخر وقت برای مستحاضة از باب ذو العذر هم معلوم نیست سر برسد. مکلف ببیند اول وقت فراهم است، اول وقت است و با وظیفهی فعلیه نمازش را میخواند. هیچ وقت مولا به آن چیزی که دارد تعبد میکند بگوید: من نمیخواهم با این که مولا برای شرایط او تعیین وظیفه کرده است. یک وقتی میگوید: از تو نمیخواهم؛ خب اگر گفت که حرفی نیست اما یک وقتی ما میگوییم: چون صلاة مختار داری و میتوانی و احتمال میدهی الان نخوان؛ الان که وظیفهی خودش را عمل میکند بندگی هم که زمان و مکان … برای خدا هم که فرقی نمیکند؛ او میخواهد الان در شرایط فعلی از وظیفهی شرعیه تخطی نکند. اگر در این شرایط وظیفه را کامل عمل میکند چرا اقدام جایز نباشد؟ چرا اگر اقدام کرد بعد دوباره قضاء کند؟ بعضی از محشین عروه فرمودند: خب حالا شروع کند اگر عذر برطرف شد اعاده کند. وقتی خواند و در موطن خودش وظیفه را عمل کرد، چرا اعاده کند؟ همه اینها از چیزهایی است که موونهی محکمی از ناحیه خود شارع میخواهد که بفرمایند. اگر دلیل باشد هیچ حرفی نیست اما اگر دلیل نباشد به صرف بعضی استدلالات ممکن است خیلی محکم نباشد.
الان ایشان فرمودند «تؤخّر الظهرين إلى آخر الوقت» ظاهر ظهرین، ظهر و عصر است که به آخر وقت یعنی غروب بیندازد. به فرمایش ایشان آیا برای این است که امر بر او آسان شود؟ یا برای این است که شاید عذرش برطرف شد؟ برای کدام اینهاست؟ یا برای این است که جمع بین فضیلتین کند؟ آن جمعی که در روایات و عبارات کتب فقهی بود نه تسهیل بود و نه آن جهت عذر و رجاء زوال عذر بود. اول وقت نماز ظهر را بخوانید باید یک غسل کنید، فضیلت عصر هم بخواهید باید یک غسل هم دوباره انجام دهید چون بینش دم سیلان دارد و محدث میشوید. خب به جای این که دو تا غسل کنید، عقب بیندازید هر دو تا را با هم در وقت فضیلت به جا بیاورید. خب این یک فضایی است؛ این فضا، درک فضیلتین است.
خب روی مبنایی که دیروز عرض کردم یعنی مبنای خود ایشان اگر مستحاضه بخواهد فضیلت را درک کند باید چه کار کند؟ باید نوافل را بخواند؛ در غسل مستحاضه نافله را اجازه میدهند با همان غسل بخواند. اگر آن را این جا ضمیمه کنیم، آن را علی المبنا میگوییم؛ خب مستحاضهای باشد اول زوال غسل کند به سرعت نافلهها را میخواند، ظهر را هم میخواند، نافله عصر را هم با همین غسل واحد میخواند چون «یجمعهما» بعد نماز عصر را هم میخواند. روی مبنایی که دیروز صحبت شد که تفریق بین ظهر و عصر در مبنای ایشان افضل نیست. خب این مستحاضه چیزی از فضل این هم کم نیاورده است، بین سه تا فضل جمع کرده است. فضل اول وقت برای ظهر، فضل نافله و فضل اول وقت حتی برای عصر؛ در بهترین وقت خودش عصر را روی مبنای ایشان خوانده است اما روی مبنای روایاتی که بگوییم: حتما وقت فضیلت عصر بعدش است. یعنی همان طوری که دیروز عرض کردم عشاء دو تا وقت اضطراری دارد صاحب جواهر تصریح هم کردند که عصر هم دو تا وقت اجزائی دارد. یعنی بعد از این که نماز ظهر خواندید، وقت اجزائی عصر شروع شده ولی فضیلت نیست؛ تا ذراعان بیایید، ذراعان که رسید حالا وقت فضیلتی عصر شروع میشود بعد تا مثلین بروید؛ مثلین هم که تمام شد وقت فضیلتی عصر تمام شده، وقت اجزائی دومِ آن حاصل میشود. پس «للعصر وقتان إجزائیان» از بعد ظهر تا ذراعان و از ذراعان تا مثلان فضیلتی و از او تا او … روی این مبنا جمع بین صلاتین صرفاً برای این است که سهولت برای او داشته باشد. سهولتی که ایشان گفتند در این جا میآید اما سهولتی که وقت ظهرش آخر وقت فضیلت میافتد، دیگر نزدیک اول وقت نیست.. پس هم فضیلت ظهر را در جیبش آورده هم برای او آسان شده است به خلاف این که اول ظهر غسل میکرد و نماز را میخواند دوباره هم در وقت فضیلت عصر غسل میکرد نماز میخواند. بین الفضیلتین جمع کرده بود ولی برای او عسر داشت به خلاف این که یک غسل میکند هر دو نماز را نزدیک وقت فضیلت هم سهولت داشته هم فضیلتین را جمع کرده است.
یک احتمال دیگر هم بر اساس آن مبانی است که قبلاً صحبت کرده بودیم؛ اگر خاطر شریفتان باشد یکی از کلمات بسیار زیبا و پربار مرحوم حاج آقا رضای همدانی در مصباحالفقیه جمع فقهالحدیث آن روایتی بود که شیخالطائفه حمل بر استحباب کرده بودند ولی مشهور اصلاً به آن روایت عمل نکرده بودند. آن چه بود؟ آن این بود که اگر حائضی بعد از ظهر حائض نبود، تا وقت عصر نشده حائض شد؛ نماز عصر را باید قضاء کند یا نه؟ خب ما طبق فتوای مشهور گفتیم همین اندازهای که اول زوال میتوانست ظهر و عصر را بخواند ولو نخوانده و حائض شد، این نماز دیگر به گردنش آمده است و بعداً باید ظهر و عصر را قضاء کند. روایتی بود که اگر تا وقت عصر فضیلتی حائض نشده، این حائض ظهر را قضاء میکند ولی عصرش دیگر قضاء ندارد. مرحوم شیخ فرمودند «یحمل علی الاستحباب». یک روایتی که میگوید: غروب آفتاب … حالا برای غروب و زوال بود، خصوصیات روایت هم مذکور بود که مرحوم شیخ در استبصار حمل بر استحباب کرده بودند؛ همچنین شاید تهذیب. روی آن مبنا، مرحوم حاج آقا رضا چه فرمودند؟! ایشان فرمودند: چه بسا آن وقتی را که اول، روایت تقسیم کردند، آن وقت ابتدایی در وقت توسعهای دخالت کند. یعنی ابتدا شارع یک توزیعی غیرمتداخل برای اوقات کرده، ابتدای توزیع، اول زوال برای ظهر بود و ابتدای عصر متداخل نبوده که «إذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین» بلکه همان طوری بود که جبرئیل از روز اول یاد داده است «إذا زالت الشمس دخل وقت صلاة الظهر و إذا بلغ الفیء ذراعان دخل وقت صلاة العصر»
بعداً تسهیلاً للأمة حاج آقا رضا یک تعبیری در مصباحالفقیه داشتند شاید وقت توسعهای یا حکمی فرمودند؛ خب روی آن مبنا هم اگر یادتان باشد خیلی خوب سرمیرسید، فقه الحدیث کاملاً جلو میرفت ولو لوازم بعدی هم نداشته باشد که حرف شیخ باشد. روی آن مبنا این جا حرف دیگری میشود زد. ما که میگوییم: جمع کند برای این است که روی آن وقت توزیعی اصلاً اگر بخواهد اول زوال جمع کند، این جمعِ او خلاف دخول وقت عصر روی آن مبناست ولذا پایان وقت ظهر با شروع وقت عصر را در توزیع غیرمتداخل مراعات کردیم. پس اصلاً جمع مستحاضه برای این است که پایان یک وقتی و شروع وقت دیگری که متداخل نیستند را مراعات کند کما این که همین کار را میگویند: برای مغرب بکند. «تؤخر المغرب» به آن وقتی که دیگر میخواهد وقت مغرب تمام شود و وقت عشاء شروع شود؛ شروع شدنی توزیعی غیر متداخل. خب اگر این احتمال باشد اصلا دیگر مسئلهی فضیلت نیست، مسئلهی این است که فقط سهولت است. او میتواند پنج تا غسل کند، برای ظهر جدا و برای عصر هم جدا غسل کند. چرا عصر را آن وقت نمیتواند بخواند؟ چون بر فرض عدم تداخل، آن وقت اولی عصر را نرسیده است. خب این روایت به او یاد میدهد که کاری کن که به هر دو وقت برسی؛ پایانِ وقتِ این، شروع وقت آن است. این احتمال را ندیدم مطرح نکرده بودند؛ اصل حرف بود، در این فضا مطرح نشده بود.
برو به 0:37:31
شاگرد: مستحاضة کبری که در معرض یک عنایت بیشتر است، آن تسهیل عبادت را از آن بگیریم که بگوییم: آن توسعهای که برای عباد هست برای این نیست.
استاد: اگر بگوییم: فضیلتی است که مانعی ندارد. اگر بگوییم: عزیمتی است درست است یعنی بگوییم: تو نباید بخوانی، لازمهی این حرف، الان این نشد؛ لازمهاش این شد که آن وقت توزیعی غیرمتداخل یک فضیلتی داشت، تسهیلاً این را از آن برداشتیم؛ الان هم که ما بر او سخت نگرفتیم.
شاگرد: خب برای این مستحاضهی کبری چه محذوری دارد اگر افضلیت را قائل شویم.
استاد: اگر بخواهیم آسان باشد؟! او میخواهد غسل کند. بله کسی که بخواهد دو تا وضو بگیرد، همین را برای او هم میگوییم که اگر سختت است وضو بگیری، کاری کن یک وضو بگیری ظهر و عصر را با هم بخوانی. چه کار کردی؟ آن فضیلتِ وقت غیر متداخل را هم درک کردی، مستحاضه را که اجبار نکردیم. امام علیهالسلام ارشاد میکنند که مستحاضه با این که الان باید غسل کند کاری کند یک غسل کند و در عین حال فضیلتِ هم نماز فریضه در وقت فضیلتی و هم فضیلت وقتهای غیرمتداخل گیرش آمده باشد. البته این احتمال الان یادم نمیآید. من خیلی کتابها را نگاه نکردم اما این که در مظانّ بحث ما اشارهای به این شده باشد، ندیدم.
شاگرد: این احتمال در روایت بود یا در فرمایشات حاج آقا بود؟
استاد: مبادی این احتمال در روایات بود؛ یعنی روایاتی بود که مورد عمل نبود، اعراض شده بود.
شاگرد: آن وقت این قول در فرمایش حاج آقا میآید؟ خلاف مبنای خودشان میشود.
استاد: بله بله.
شاگرد: اصلاً ایشان گفتند اگر غیر مرید باشد اصلا کلاً همان اول وقت بخواند. مرید نافله هم همان اول سریع بخواند.
استاد: البته مبنای ایشان در فتوای نهایی بعد از وقت توسعه است؛ یعنی جایی از ایشان نداریم که آن مطلب حاج آقا رضا را انکار کرده باشند.
شاگرد: درست است ولی موجب برش فضیلتی نشده است. یعنی کسی که عذر هم ندارد، مسئلهی استحاضه هم ندارد. با این که نمیفرمایند که بهتر است مراعات کنید.
استاد: به این نکتهی قبل از تسهیلش توجه بفرمایید؛ «تسهیلاً» وقتها متداخل شد، پس معلوم میشود «لو لا التسهیل» متداخل نبود. این تسهیل برای تسهیل آمده است، خب اگر شما بخواهید آن ملاکی که قبلاً سبب بود «لو لا التسهیل» توزیع نشود …
شاگرد: ایشان باید میگفتند: «لو لا التسهیل» انتظار افضل است. اگر میخواهید سهولت بیشتری برای شما باشد انتظار نکشید اما وقتی نمیخواهید به سهولت عمل کنید باید صبر کنید نه این که بفرمایند به محض این که نماز ظهر را خواندید، نافلهی عصر را هم خواندید فوری به عصر شروع کنید. بلکه افضل این است که فوری به عصر شروع کنید. این نشان میدهد که مراعات آن برش بعد از ملاحظهی سهولت برای ایشان دخیل نبوده است. اگر دخیل میبود نباید این را میفرمودند.
استاد: دخیل بوده است. الان فرمودید یادم آمد همین هم اتفاقاً بحث خوبی هم شد. صحبت سر این بود که بعد از این که شارع تسهیل کرد درست است که میدانیم شارع قبلاً یک توزیع غیر متداخل کرده بود اما بعد از این که خودش از باب تسهیل آمد گفت: ای بندهی من! بخوان. الان میگوییم: از باب رسم بندگی دیگر ما کار نداریم به این که مولا در واقع چه کار میکرد؟ ما میگوییم: امر او بالفعل است بهتر این است سریعتر هر چه ممکن است انجام دهیم.
شاگرد: چون این برای مستحاضه به طریق اولی بود. یعنی اصلاً چه دلیلی دارد مستحاضه را فرق بگذاریم با کسی که این عذر را ندارد؟ اگر بنای ایشان این باشد که در مورد همهی افراد این را بفرمایند در مورد مستحاضه …
استاد: اگر ما دلیل خاص نداشتیم هم همین فرمایش شماست ولی اگر خود امام و خود شارع این را در مورد مستحاضه تذکر داده که ولو من تسهیلاً تداخل را برداشتم …
شاگرد: یعنی تعبداً فرمودند.
استاد: یعنی دلیل داریم در این که مستحاضه … آن وقت وجه دلیل چیست؟
شاگرد: و این مسأله را از مستحاضه به غیر مستحاضه هم سرایت ندادند.
استاد: نه! چون میخواهد ظهر را عقب بیندازد، عقب انداختن ظهر را چطور به دیگران بگوییم؟!
شاگرد: نه این که بگوییم عقب بینداز، نماز عصر را …
استاد: آن درست است. صاحبجواهر میگویند: داریم که عصر را عقب بینداز یعنی خود شارع دلیل آورده که من مراعات وقت غیرتوزیعی کردم ولی ایشان آن جا روی مبنای خودشان نپذیرفتند ولی منافاتی ندارد و حرف حاج آقا رضا را ردّ هم نکردند که این وقت غیر توزیعی هنوز در مرحلهی صرف اقتضاء باقی باشد ولو بعد التسهیل خود شارع گفت: تو بندهای من هم که گفتم بخوان چرا عقب میاندازی؟!
شاگرد: پس احتمال دارد منظورشان از آخر الوقت، وقت فضیلتی باشد به خصوص با قرینهی این که این جا بحث در فضیلت هست، الف و لامِ «الوقت» چه بسا یعنی الوقت الفضیلة.
استاد: اگر این طور باشد با سایر کتب و عبارات فقهی که از عروه و غیره خواندم کاملا هماهنگ میشود. آن احتمالی هم که گفتم مقصود از ظهرین یک جا دیگر یادم است در کتابها دیدم که ظهرین یعنی آن دو تا اولی، نه یعنی ظهر و عصر؛ آن وقت در ذهنم احتمالش را دادم اما این که کاربرد هم داشته باشد یک خلجانی در ذهنم آمد که قبلاً شده که مقصود از جمعِ این جا خصوص ظهر و عصر نیست، یعنی آن چیزهایی که نقش ظهر را نسبت به شریکهی خودشان دارند؛ این جا ظهرین یعنی ظهر و مغرب نسبت به شریکتینشان باشد؛ یک خلجانی در ذهنم هست که شاید کاربردش باشد ولی احتمالش که هست.
برو به 0:44:41
شاگرد: ولی ضعیف نیست.
استاد: پس چرا مغرب و عشاء را نگفتند؟!
شاگرد: فرمودند «لتأتی بهما» اگر «بهما» را بخواهیم به ظهرین برگردانیم.
استاد: «لتأتی بهما» یعنی شریکتین. «تؤخر الاولتین لتأتی بکلّ منهما مع شریکته بغسل واحد»
شاگرد: شما تأویل کردهاید.
استاد: اول هم عرض کردم اینها همه تأویل است؛ تأویلاتی است که وقتی آدم عبارت میگوید مقصودش این باشد اما ظاهر عبارت این نیست؛ آخر الوقت غروب است، «بهما» هم ظهرین است.
شاگرد: آخر الوقت را شاید راحتتر بشود درست کرد.
استاد: بله؛ آن وقت سوال میماند که آخرالوقت وجهش چیست؟ آیا رجاء زوال عذر است؟ چرا مستحاضه اول وقت نخواند؟ و حال آن که روی فرض شما فرقی نکرد؛ آخر و اول چه فرقی دارد که شما میفرمایید: «تؤخّر»؟ دوم این که چرا ظهرین را فرمودید، مغرب و عشاء را نفرمودید؟ در کلمات دیگر، مغرب و عشاء هم بود، چه فرقی بود که فرمودید: «المستحاضة تؤخر الظهرین» اما اسمی از عشائین نبردید؟ این دو تا سوال در ذیل ظاهر عبارت مطرح میشود. اگر هم تأویل کنیم آن وقت، آخرالوقت فضیلتی میشود و ظهرین هم طوری میشود که شامل مغرب و عشاء هم میشود.
شاگرد: ماحصل فرمایش شما این شد که مستند این که میگوییم: نماز را عقب بیندازیم یک روایت است؛ ملاکش هم این شد که اگر ما نماز ظهر را تاخیر بیندازیم، فضیلتین را درک میکنیم. حالا اگر کسی هم بتواند برای هر دو غسل کند یعنی اول ظهر غسل کند، سر نماز عصر هم غسل کند، این هم فضیلتین را درک میکند. چرا این را نگفتند؟ به خاطر مصلحت تسهیل.
استاد: جمع شده بین این که هر دو تا را با تسهیل به جا بیاورد.
شاگرد: میگوییم ماحصل هم ملاکش هم مستندش این طوری جمع شد. فقط یک بحثی میماند و آن هم این است که اگر برای کسی سخت نباشد مثلا امروزه هر خانهای برای خودش حمام دارد، این جا یا بگوییم برای نوع اصلاً سخت نیست که حالا یک مقداری مشکل است بگوییم: زن با آن شرایطش دو تا غسل کردن برای نوع سخت نیست اما اگر بگوییم بر فرد سخت نباشد این جا باید یک بحثی بکنیم که این ملاک وقتی یک ملاک عمومی قرار داده میشود نوعی قرار داده میشود یا شخصی؟ اصل کدامش است؟
استاد: منظورتان از ملاک، یعنی ملاک فضیلتی یا ملاک عسر؟ دو تا شد؛ یک تلفیقی بین سهولت و فضیلت شد. در عبادات بین فقهاء معروف است میگویند: در عبادات میزان در عسر شخصی است یعنی بنده میگوید: بر من سخت است چه بسا بر نوع اصلاً سخت نباشد اما حال او طوری است که بر او سخت است. در فضیلت نمیتوانیم این را فرض کنیم؛ فضیلت توقیتی از ناحیهی شارع برای طبیعیالصلاة است. در سهولتش فردی است اما در توقیتش نکتهای که هست این است که اگر بگوییم از اول زوال تا ساعت دو که پایان وقت فضیلت ظهر است «الافضل فالافضل» در لسان شارع خیلی شدید است، این حرف شما میآید که اگر برای او آسان است اول ظهر غسل کند نماز بخواند، اول وقت فضیلت عصر هم غسل کند «حاز بالفضیلتین» به نحو بالای افضلیت اما چیزی که در نگاه ذهن دور نیست این است که وقتی شارع فرموده: وقت فضیلتی از این تا این است، یک نحو در نظر ادلهی شرعیه تواطئ است. چون وقت کم است، از ظهر تا دو بعد از ظهر فاصلهای نیست دو ساعت است؛ این دو ساعت وقت فضیلت ظهر است دیگر نیایید ده دقیقه ده دقیقه را …
شاگرد: ولی الان در ذهن متشرعه این طور نیست؛ در ذهن متشرعه وقتی اذان ساعت دوازده است، ساعت یک و نیم نماز بخواند اگر اهل نماز و مسجد باشد میگویند: تو داری در حق نماز کوتاهی میکنی، الان دو ساعت از اذان گذشته است؛ متشرعه که مسلم فرق میگذارد. بین اول اذان تا این که اذان بگوید بلند شوی بروی وضو بگیری و سجاده را بیندازی و نماز بخوانی یا بگذاری نهار را بخوری و اخبار را نگاه کنی بعد بنشینی نماز بخوانی خیلی فرق میگذارد.
شاگرد2: اصلاً بحث اول وقت این جا از دست رفت؛ انگار ما یک چیزی به نام فضیلت داریم، یک چیز دیگری به نام اول وقت داریم که اول وقت همین دو ساعت در ذهن شارع خیلی مهم است.
استاد: بیان آخر ایشان هم الان همین بود یعنی بین وقت فضیلت با اول وقت جدا کردند. همین طور هم هست. ارتکاز متشرعه یک حساب برای اول الوقت باز میکنند، یک حساب طبق ادله برای وقت فضیلتی مقابل وقت اجزایی باز میکنند. خب روی این فضا، فرض هم گرفتیم سهولت کامل دارد، ذرهای عسر ندارد خب حالا الان چنین مستحاضهای اول زوال اگر غسل کرد نماز خواند، این نیست که نماز ظهر را در وقت فضیلتی به جا آورده است؛ علاوه بر این که در وقت فضیلت به جا آورده، اول وقت هم به جا آورده است که خود اول وقت به بیان آقایان دو باب است. لذا بعدش این هست فقط شبههای که عدهای مثل مفید گفته بودند در عبارت جواهر خواندم که گفتند: گاهی« صدقة الله لا تردّ» میشود یعنی وقتی خود شارع به مستحاضه میگوید: در این شرایط عقب بینداز نماز بخوان؛ یک غسل بکن یک نماز بخوان؛ این مثل این است یک تسهیلی که شارع کرده رد کند، میگویند: «صدقة الله لا تردّ» وقتی در یک مقامی برای کسی که سخت است خود شارع تسهیل میکند با دست پس بزند. این ممکن است از این باب خیلی معیت نکند حتی ارتکاز متشرعه که این روایت را ببیند، خود آن مستحاضه وقتی این روایت را ببیند میگوید: خود شارع به من تسهیل کرده، من بیایم بگویم: اول وقت … این هم باید ضمیمه کرد. فضای استظهارات در فقه خیلی دقیق است. گاهی میبینید چندین وجه دست به دست هم میدهد ما نمیتوانیم یک قالببندی مثل فلان قالب ریاضی ایجاد کنیم بگوییم: اول وقت و وقت فضیلت، پس پنج تا غسل به جا بیاورد.
شاگرد: عنوانی هم که انتخاب شده همین معنا را باید برساند. فرمودند: «استحباب الاتیان بکل صلاةٍ فی أول وقتها إلا» یعنی این مستحب نیست.
استاد: مستحب نیست را حالا نرسیدیم؛ در اِبراد ایشان یک چیزی میگویند در جواهر جلد هفت ذیل صفحه سیصدوسیزده میفرمایند: «نعم فی کشف اللثام» تا این جا که میفرمایند: «مِن کون التأخیر لذلک، الرخصة فلا ینافی الافضلیة» این یک چیزی هست؛ گاهی است یک افضلیتی بوده که میگویند: برای همه سفارش کردیم اما تسهیلاً و رخصةً برای بعضی افضلیت را … نه این که الان این طرفش افضل شد «لیست التأخیر افضل»
شاگرد: یعنی در همان حالت دوم هم به همان ثواب افضلیت میرسند.
استاد: احسنت! نه این که برای آنها استحباب این دارد و آن نیست.«و لو تکلّفها لم یجد الافضل» صاحب جواهر همان جا بحث میکنند و خصوص اِبراد هم هست؛ این را گفته باشم که مربوط به کل بحث نیست. ذیل صفحه سیصدوسیزده ، اِبراد بود که در بحث ابراد آن احتمال را دادند.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
مستحاضهی کبری/ حیض/ وقت فضیلت/ وقت اجزایی/ وقت اضطراری/ حاج آقا رضا همدانی.
[1] الكافي (ط – الإسلامية)، ج8، ص: 177 (سَهْلٌ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ رَفَعَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: النَّاسُ مَعَادِنُ كَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ فَمَنْ كَانَ لَهُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ أَصْلٌ فَلَهُ فِي الْإِسْلَامِ أَصْلٌ.)
[2] سورة نور، آیة 35
[3] بهجة الفقيه، ص: 168
[4] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 312-313
[5] همان، ج3، ص: 329
[6] همان، ص 341-342
[7] العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج1، ص: 525-527
[8] مستمسک العروه، ج5، ص127
دیدگاهتان را بنویسید