مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 9
موضوع: فقه
بسم الله الرّحمن الرّحیم
ثم إنّه حكي عن «المقاصد العليّة» أنّ زيادة الظلّ بعد نهاية النقص، لا تظهر إلّا بعد ساعة …
فرمودند: «ثم إنّه حكي عن «المقاصد العليّة»: «أنّ زيادة الظلّ بعد نهاية النقص، لا تظهر إلّا بعد ساعة …» {مصحح: تفاوت متن استاد با متن نرم افزار}. ایشان کأنّه میخواهند یک مناقشه ثبوتی به ضمیمه یک چیز معلوم اثباتی، به این صورت مناقشه کنند. «بأنّ منشأ النقص و الزیادة هو السیر المستوی نسبته إلیهما فلایمکن أن یکون السیر فی احدهما ابطأ منه فی الآخر» {در نرم افزار نیست} یعنی من السیر. «کما أنّ الظهور فی الحس کذلک». این ذلک اشتباه است. در نسخه خطی اصلی صفحه 28. یادداشت کنید که بعداً معلوم باشد. در نسخه خطی خودشان صفحه 28. «کما أنّ الظهور فی الحس کذلک». این «کذلک» را خیلی روشن نوشتند. اینجا اینطور چاپ شده است.
مناقشه چیست؟ میفرمایند شما میگویید وقتی سایه به نهایت نقصان رسید، باید قریب من ساعة صبر کنیم تا شروع کند در ازدیاد. آن لحظهای که میگوید حالا دیگر سایه دارد زیاد میشود، یک ساعت از زوال میشود.
شاگرد: این یک تکه آن حاج آقا در نرم افزار نیامده است. آنهایی که خواندید را نداریم.
استاد: و یمکن المناقشة فیه را ندارید؟ صفحه 39.
شاگرد: آخر صفحه یک خط آن فکر کنم پریده است. «إلا بعد ساعة» هست. «من أول الوقت» دیگر ندارد.
استاد: إلا بعد ساعة. خب بعد از آن چیست؟
شاگرد1: زمان السير في دقيقة مثلاً بمقدار من الظلّ لو كان
شاگرد2: در جامع فقه قبلی نسخه قبلی درست است.
شاگرد1: از آن «إلا بعد ساعة» دیگر ندارد.
استاد: خب اصلاً نصف صفحه کلاً افتاده است. اولین کلمه صفحه بعد شما خوب است. فقط چند سطر کلاً افتاده است. شش سطر افتاده است. باید بگویند. خودشان هم میخواهند که هرکجا پیدا کردند تذکر بدهند تا در نسخههای بعدی تصحیح کنند. ولی خب حاج آقای رحمیان که مدیر همین جامع فقه هستند، خودشان آن اوائل به من فرمودند که هرچه بود را بگویید.
شاگرد: ولی یکی از رفقای ما گفت به او یک جایزه هم دادند. یک پک به او جایزه دادند.
استاد: خب باید یک وقتی که آن جایزه را میدهند شما مترصد باشید.
شاگرد: در نسخه قبلی درست بوده است. در نسخه قبلی درست بوده است. نسخه قبلیِ جامع فقه.
استاد: یعنی منظور شما نسخه یک و نیم است؟
شاگرد2: در یک و نیم است.
شاگرد1: بدتر از این همان کتابهایی است که از حاج آقا در سایت گذاشتند که اصلاً افتضاح است. یعنی بدجور وسط آن پرش دارد.
استاد: سایت خود نور؟
شاگرد: بله.
استاد: دیگر کأنّه چارهای از اینها نیست. ولی برنامه ریزی بشود که بتوانند دیگران همانجا تصحیح کنند. این خیلی کار خوبی است. یعنی این امکان را بدهند که کسی وارد شود. نه این که تصحیح کند که بعداً خراب دربیاید. لااقلّ تصحیح خودش را بگذارد. بعداً یک ناظری بیاید و این تصحیحات را اگر پسندیدند و دیدند درست است، وارد کنند. شبیه آن بخش مباحثه دائرة المعارف آقای ویکی لیکس یک جایی دارد که حرف میزنند، بحث میکنند. این هم خوب است که پیشنهاد بدهند برای این سایتها یک بخشی بگذارند. هر کسی یک غلطی پیدا کرد آنجا گزارش بدهد. خب پس حالا خلاصه باید چکار کنیم؟
شاگرد: حالا این را ان شاء الله برای خودمان این متن را درست میکنیم.
استاد: یک چیز دیگری. خود نور، نرم افزاری که به راحتی بتوانند کپی کنند بهجة الفقیه را دارند. یک سی دی است به نام بهجة الفقیه، مثل سائر کتابهایی که علماء دارند. این بهجة الفقیه آنجا هست. نمیدانم دیدید یا ندیدید. یعنی به راحتی هم میتوانید کپی کنید. قفل هم ندارد. سریال هم نمیخواهد. به راحتی اجرا میشود. سی دی است. پنج شش تا است. عدهای از آنها صوت است. اولی هم کتابهای حاج آقا است. خب اگر آنجا باشد خوب است.
خب حالا اشکال ایشان این است که «منشأ النقص و الزیادة هو السیر». چرا سایه کم و زیاد میشود؟ میفرمایند چون شمس در حال سیر است به حرکت اولی. حرکت اولی یعنی اولین حرکتی که به چشم ما میآید. من الشرق إلی الغرب. بقیه حرکات، یکی دوتای دیگر هم است. سه تا، چهارتا بود که شیخ بهائی به شعر درآورده بودند که حرکت از شرق به غرب است. اصل آن همین است: حرکت اولی. بقیه دیگر نوعاً حرکت ثانیهها برعکس است. از غرب به شرق است. حرکت سالیانه خورشید، ماه، حرکت بیست و هفت هزار سالی که عرض کردم برای ثوابت است، همه اینها برعکس است. از غرب به شرق است وقتی نگاه میکنیم. خب اینجا این که میفرماید: «هو السیر» یعنی سیر حرکت اولی شبانه روزی که مبدأ آن هم در اصطلاح هیئت قدیم، فلک اطلس است. یعنی بالاترین فلکی که هیچ ستاره ندارد و نسبت به همان، بعضی نظریاتی که مثل بیرونی و اینها نظر داده بودند از قدیم و نظریات الان که دیگر برای آنها صاف است، مبدأ این حرکت اولی یعنی حرکتی که سیر میفرمایند حرکت وضعی زمین است. زمین دور محور خودش میگردد. این «هو السیر».
برو به 0:07:32
حالا وقتی یک سِیری دارد صورت میگیرد، این سِیر که کم و زیاد نمیشود. مستوی نسبته إلیهما. سِیر شمس، برابر است نسبت این سِیر به نقص و زیاده. یعنی وقتی سایه دارد کم میشود با وقتی که زیاد میشود، این سیر تفاوت نمیکند. برابر است. وقتی اینطور است، «فلایمکن أن یکون السیر فی احدهما» یعنی فی احد النقص و الزیادة، «أبطأ من السیر فی الآخر». یعنی شهید کأنّه اینطور فرمودند: «سیر الشمس فی حدوث الزیادة ابطأ من السیر فی النقیصة». چرا؟ چون اگر حرف شما درست باشد باید بگوییم سایه از طرف صبح که خورشید طلوع میکند، میافتد به طرف مغرب. هرچه خورشید بالا میآید، سایه کوتاه میشود. میآید تا یک جایی که هنوز به غایت نقصان، آن دم آخر که میخواهد به غایت نقصان برسد، میایستد. یک ساعت کار او است تا آن لحظه آخر بپرد به غایت نقصان. چرا؟ چون شما میگویید وقتی میخواهد از غایت نقصان بپرد به آن اول لحظه زیادی، میگویید یک ساعت میشود. خب وقتی هم که کم میشود همین را بگویید. باید بگوید سایه میآید کم میشود و بعد حدود یک ساعت میایستد. بعد یک مقدار میپرد پایین. چرا؟ چون شما میگویید وقتی غایت نقصان است، یک ساعت میایستد تا یک مقدار بپرد بالا. میفرمایید این را در جانب نقیصه میگویید. میگویید کم میشود، لحظه به لحظه. در فطرت خودتان میگویید سایه لحظه به لحظه کم میشود تا میآید به غایت نقصان میرسد.
خب وقتی در طرف نقیصه، کم شدن، میگویید لحظه به لحظه سایه کم میشود تا ینتهی إلی غایة النقصان؛ بین آن هم نمیگویید که آن لحظه آخر یک ساعت میایستد و بعد یک دقیقه میرود به غایت نقصان؛ خب اینطرف هم پس همین است دیگر. سِیر که فرقی نکرد. سِیر میآید، وقتی گذشت، همانطور که کم شده بود، همانطور زیاد میشود. کأنّه یک اشکالی میخواهند بکنند، قطع نظر از تجربه و نگاه و اینها. میگویند خب سیر شمس که مستوی نسبته إلی النقص و الزیادة. فلایمکن أن یکون السیر فی النقص مثلاً ابطأ من السیر فی الزیادة. نمیشود که یکی از آنها … یا السیر فی الزیادة که بعد از زوال است، ابطأ منه فی النقیصة. نمیشود. کما أنّ الظهور فی الحس کذلک.
شاگرد: کجا فرموده بودند که زیاده و نقیصه باهم فرق میکند؟
استاد: نفرموده بودند. میگوید اگر گفته بودند که نمیگفتند این حرف را. حاج آقا گاهی به کسی ایراد میگیرند میگویند او که این را نگفت. میگویند خب اگر میگفت که اصلاً به این حرف ها قائل نمیشد. یعنی اگر به این نکته توجه میکرد که …
شاگرد: نه. اصلاً لازمه کجای فرمایش شهید، این میشود؟
استاد: حاج آقا ضمیمه میکنند. این که از اینطرف کأنّه فرض میگیرند که شهید در اینطرف با ما همراه هستند. من وقتی هم میخواندم، از کلام حاج آقا این را فهمیدم که میفرمایند خود شما، جناب شهید! با ما و همه دیگران شریک هستید در این که میگویید: «لایزال ینقص». نمیگویید: لایزال ینقص إلی وقتی که یک ساعت میایستد تا آن آخرین پرش نقص را بکند. میگویید؟ خب پس آن اولین قدم زیادی هم چرا میگویید یک ساعت میماند؟
شاگرد: نمیگویند پرش میکند. میگویند خیلی طول میکشد تا به نهایت نقصان برسد. به این هم قائل شوند مشکلی ندارد. اصلاً آنطرف را متعرض نشدند. آنطرف را متعرض نشدند. اگر به ایشان بفرمائیدف ایشان میگویند بله، در طرف نقیصه هم همینطور است. یعنی یک زمان زیادی طول میکشد که تا به نهایت نقصان برسد و شاید این را اگر شما نگاه هم بکنید، خیلی این تفاوت به چشم شما نیاید. مانعی ندارد.
استاد: بله، این که خیال میکنیم در این مسئلهی وقت زوال و اینها، دو سه چیز را باید در نظر گرفت. سه چیز در ذهن من است. حالا الان دوتا است. سومی را حالا شاید یادم بیاید عرض کنم. اینکه شما می فرمائید، یکی مسئلهی انکسار نور است. یکی مسئله نسبتهای مثلثاتی زاویه است که ربطی به یکدیگر ندارند. برای هرکدام باید حساب جدا باز کنید. مسئله انکسار نور، اگر یک کرهای بود که دور آن هوا نبود، نور خورشید میآمد مستقیم میرسید به ناظر در این کره و هوای روشنی هم نبود. خورشید را هم به صورت یک چیز گرد نورانی میدیدید. اصلاً هوا روشن نمیشود. آنوقت یک چیز گرد روشن میبینید. چون روشن شدن هوا برای جو است. اگر در یک جایی جو نباشد، آسمان آبی و سماء نیلگون و اینها هم نخواهد بود. یک چیز گردی است. مثل ستارهها در شب که چطور ما یک چیز گرد روشنی میبینیم، خورشید هم همینطور. این انکسار نور است که این چیزها را پدید میآورد.
برو به 0:13:05
یک مسئله مهم انکسار نور سر این است که از طرف صبح که خورشید طلوع میکند، ما واقعاً خود جرم خورشید را در موضع خارجی خودش نمیبینیم. یعنی وقتی خورشید از افق بالا آمده است، هنوز زیر افق است. آن را که دارم میبینم! نه. نور منکسر شده است. شاید پارسال هم عکس آن را کشیدم. یعنی وقتی نور از محیط راحتتر به یک محیط فشردهتر وارد میشود، به طرف داخل آن محیط، با زاویه خاص ضریب انکسار شکسته میشود. جو، محیطی است که از بیرون خودش فشردهتر است. وقتی نور میآید وارد جو زمین میشود، به طرف داخل زمین شکسته میشود. لذا نوری که از خورشید میآید به جو و الان ما اینجا خورشید را میبینیم، خورشید پایینتر است. آمده خورده به جو و منکسر میشود و به چشم ما میخورد و ما خورشید را اینجا میبینیم. در حالی که خودش پایینتر است. اگر هم عکس آن را بکشید، میبینید. شما که این ادامه انکسار را از زاویه میبینید، تصویر مجازی را دنباله این خط انکسار میبینید و حال آن که خود خورشید پایینتر است. این یک چیز روشنی است. حالا خصوصیات آن را اگر بیشتر خواستید، مراجعه کنید ببینید. مسئله انکار جا افتاده است.
شاگرد1: پایینتر است یا بالاتر؟
استاد: به خیال من میرسد که ما داریم میبینیم؛ اما او هنوز درنیامده است. اینطور در حافظه من است. یعنی تصویر مجازی، بالاتر است؛ نه خود جرم. درست می فرمائید بالاتر است. چه چیزی بالاتر است؟ تصویر مجازی.
شاگرد2: مسئلهای را در بعضی از استفتائات هم دیدم که میگویند خورشید اول طلوع میکند. هشت دقیقه بعد ما میبینیم. انگار ما دیرتر هستیم.
شاگرد1: نه. آن مربوط به سرعت نور است.
استاد: بله، آن حرف دیگری است. ربطی به یکدیگر ندارند. آن، هشت دقیقه تفاوت است بین جرم خود او تا برسد. این درست است. اما این که حالا همین نوری که رسیده است، این نور چه چیزی را به ما تحویل میدهد؟ جرم خودش را تحویل نمیدهد. تصویر مجازی است.
شاگرد1: طبق آن چیزی که یادمان است در آب با چیز کثیفتر وقتی نگاه میکنیم، تصویر مجازی بالاتر تشکیل میشود
استاد: بله دیگر. عرض من همین است. یعنی غیر از آن مسئله هشت دقیقهای که باید نور برسد، ما داریم خورشید را میبینیم. ولی آن نوری که از خورشید میآید، پایینتر است. از پایینتر آمده است. در اثر انعکاس. و الان تصویر مجازی را ما بالای افق میبینیم. غروب برعکس آن است. یعنی در طلوع، خورشید هنوز درنیامده است ما آن را میبینیم. در غروب خورشید پایین رفته است؛ ولی ما هنوز آن را میبینیم. یعنی آن لحظه غروب، خورشید زودتر غروب کرده است. پایین افق رفته است. ولی ما هنوز آن را میبینیم. میگوییم حالا تازه دارد غروب میکند. این تصویر مجازیِ آن است. این یک مسئله.
شاگرد: یعنی ما هشت دقیقه قبل از آن را میبینیم.
استاد: مسئله هشت دقیقه فعلاً ربطی به این انکسار نور ندارد. دوتا است. باید جدا باشند. شما فرض بگیرید که خورشید پشت جو است. یعنی فعلاً از این هشت دقیقه صرف نظر کنیم، علی أی حال خورشیدی که پشت جو است و ما آن را میبینیم، او خودش پایینتر است. نور او طوری منکسر شده است که ما در ادامه این انکسار آن را میبینیم.
شاگرد: از جهت ادله ما کدام را باید ملاک قرار بدهیم؟
استاد: ما همان هرچه که ظاهر چشم است. حالا بحثهای موضوع واقعی آن را بتوانیم یک طوری پیدا کنیم، مسائل بعدی است. فعلاً واضح است ما همان که میبینیم. طلوع آفتاب که میگویند، میگویند هنوز خورشید طلوع نکرده است؛ ولی ما داریم میبینیم. نماز قضا شد؟ بله قضا شد. برای غروب هم همینطور.
شاگرد: در محاسبات منجمین هم حرفهای همین مجازی است؟
استاد: بله. طلوع و غروب هم همین است. اما اگر یک محاسبهای بکنید که نجوم و فیزیک نور و همه اینها را میخواهید مثلاً یک سفینه پرتاب کنید به جرم خارجی آن برسید، آنوقت مجبور هستید همه اینها را دخالت بدهید. چون شما دیگر باید انکسار نور و فاصله و جرم واقعی آن و همه اینها را در محاسبه خودتان در نظر بگیرید تا سفینه بتواند به آن نقطه خارجی برسد. لذا خیلی پیچیده میشود. چندین چیز را باید در نظر بگیرید. این یک نکته.
حالا بیاییم بر سر مسئله زاویه. هرچه که خورشید بالاتر میآید، آن سِیری که برای سایه بود کندتر میشود. یعنی وقتی که نزدیک غایت نقصان میشود، روی حساب نسبتهای مثلثاتی، زمان بیشتری میبرد تا یک مقدار سایه کم شود. همان قضایای مثلثاتی که چند روز صحبت شد. هرچه که زاویه بیشتر باشد و خورشید از بالای سر پایینتر باشد، دویدن سایه و سرعت سایه شتاب بیشتری دارد. این هم مسئله نسبتهای مثلثاتی است که ربطی به انکسار ندارد. دو باب است. این هم یک مسئله.
یک مسئله دیگری که حالا سومی است این است که مسئله انکسار …
شاگرد1: ببخشید. در نتیجه مثلاً از ساعت یازده تا دوازده در اینطرف و از دوازده تا یک در اینطرف. این فرق دارد مثلاً تا …
استاد: هفت تا هشت صبح یا یک ساعت به غروب. خیلی تفاوت دارد. اینجا الان سرعت بسیار کم است. آنجا سرعت زیاد است. سرعت گرفته است. مسائل آن هم روشن است.
شاگرد2: انکسار معد میشود برای نسبت مثلثاتی.
استاد: بله. یعنی آن انکسار را باید در نسبتهای مثلثاتی دخالت بدهید. برای این که آن تصویر مجازی را بشناسید.
شاگرد2: تشدید میکند آن را.
استاد: تشدید میکند آن را. الان همین کلمه تشدید را میخواستم بگویم.
فقط یک مسئلهای در اینجا داریم و آن این است که ما غیر از اول صبح، دو چیز باهم داشتیم. هم تصویر مجازی که نور شکسته بود، شمس هنوز پایینتر بود، بالاتر میدیدیم. هم این که وقتی بالا میآمد، سرعت سایه خیلی زیاد بود. ولی نکتهای که هست این است که از نظر انکسار، هرچه خورشید به طرف بالای سر ما میآید، زاویه این انکسار کمتر میشود. یعنی اگر فرض بگیرید روز مسامته باشد، وقتی شاخص اینجا است، آن وقتی که خورشید درست بالای کله مقیاس میآید، زاویه انکسار چقدر است؟ صفر.
شاگرد: مسامته لازم است؟
استاد: نه. میخواهم توضیح بدهم که چطور هرچه خورشید بالا میآید، زاویه انکسار کم میشود. منظور من این است. لذا مسامته را فرض میگیرم، برای این است که صفرِ آن را توضیح بدهم. وقتی صفرِ آن را توضیح دادم، دیگر بقیه آن را خود ذهن میخواند. پس بنابراین آن جایی که خورشید بالای سر ما میآید، الان دیگر تصویر مجازی نیست. خودش را داریم میبینیم. چرا؟ چون نور به صورت مستقیم میآید. به صورت مستقیم دارد وارد میشود به یک نقطه ای. زاویه انکسار ندارد.
خب این یعنی چه؟ یعنی در این فاصله 90 درجه از وقت طلوع تا اینجا، تفاوتی بود بین آن تصویر مجازی با تصویر حقیقی. خرده خرده این فاصله کم میشود. تا وقتی که به آن بالا میرسد کأنّه به صفر رسیده است. اگر فرض بگیریم بالا آمده.
خب بعد از آن دوباره وقتی میخواهد غروب کند، دوباره شروع میکند این فاصله بین تصویر مجازی و حقیقی پیدا شدن. اینجاست که میبینید چطور میشود که وقتی که خورشید بالا میآید، به شدت سرعت کم میشود. چرا؟ چون قبل از آن داشت میآمد. تصویر مجازی بود. اما خود خود تصویر مجازی، الان سرعتش دارد کم میشود. چون میخواهد نزدیک شود. زاویه که کم شد، سرعت آن کمتر میشود از آن سرعت حقیقی. یعنی آنچه را که ما میبینیم، به خیال ما میرسید که یواش تر. خورشید خوب اول صبح سرعت گرفته بود و داشت میآمد بالا. از ساعت ده صبح و یازده که رد میشود میبینیم ایستاده است. هرچه دقت میکنیم میبینیم نه. سرعت آن کم شد. سرعت گیر گذاشتیم دیدیم سرعت آن کم شد! سرعت آن کم نشد. صبح، جرم حقیقی خورشید فاصله داشت تا جرم مجازی. همینطور که بالا میآید، این فاصله کم میشود. به خیال ما سرعت جرم مجازی کم شد. کم نشد. این به جرم واقعی خودش میآید تا زاویه صفر شود. خب این را هم یکی باید نگاه کند.
شاگرد: وقتی باهم یکی میشوند چه تأثیری دارد در کم شدن سرعت؟ چون ما که همیشه با جسم مجازی سر و کار داریم.
استاد: در زاویه صفر درجه، نه دیگر.
شاگرد: حالا آن یک لحظه را صرف نظر کنیم. مثلاً ساعت هشت صبح با یازده صبح. ما در ساعت هشت صبح میبینیم این مجازی تند میرود. یازده صبح میبینیم این مجازی کند میرود. این یکی شدن چه تأثیری دارد در این تند و کند شدن؟
برو به 0:22:36
استاد: بخاطر این که تصویر مجازی چه بود؟ دنبالهی خط دید ما بود. باید ببینیم آن نور واقعی که آمده بود، چند درجه شکسته بود. اگر 45 درجه شکسته بود، 45 درجه خود خورشید بالاتر بود. من خورشید را 45 درجه بالاتر در ادامه شکست میدیدم. وقتی هرچه بالا میآید، این زاویهای که 45 است، همینطور کم میشود. وقتی کم میشود، خورشید خودش میآید. تصویر مجازی نمیدود. چون زاویه که دارد کم میشود. در ذهن من، تصویر مجازی که میبینم، خورشید آمد. باید این زاویه هم اگر همانطور بود، اندازهای که خورشید میآمد باید تصویر مجازی من هم جلو برود. ولی زاویه مدام دارد کم میشود. یعنی خورشید سِیر خودش را میکند؛ اما تصویر مجازی سِیر خودش را نمیکند. بخاطر این که تشکیل تصویر مجازی به این زاویه مربوط بود. این زاویه دارد کم میشود. یعنی فاصله بین تصویر مجازی با حقیقی دارد کم میشود. این رمز آن است.
شاگرد: این اثر سایهها که میگفتیم خب شاخص بود و سایه. بخاطر آن بحث تانژانت و اینها.
استاد: بله، سه تا مثلاً.
شاگرد: اما وقتی ما خود خورشید، جرم خورشید را نگاه میکنیم که سایه … این فقط بخاطر همین انکسار است؟ آن که ظاهراً در این دخیل نیست.
استاد: چرا. نکته همین است که دو چیز دست به دست همدیگر میدهند.
شاگرد: وقتی خودمان به جرم خورشید نگاه میکنیم. اصلاً بحث سایه نیست که سایه را نگاه کنیم چقدر دارد کوتاه و بلند میشود. وقتی سایه هست، آن مسئله تانژانت و اینها هم هست. انکسار هم هست. منتها وقتی خودمان به جرم خورشید نگاه میکنیم که تند میآید و کند میشود، این فقط بخاطر …
استاد: بله. درست است. آن دیگر ربطی به تانژانت ندارد. یعنی نسبتهای مثلثاتی واقعاً روی سایه پیاده میشود. سرعت سایه است. درست است. خودش را اگر ببینیم، نه. آن سِیر تفاوتی ندارد. اما تفاوت سیر دارد در دیدن؛ فقط مربوط به همان انکسار است. نه مربوط به نسبتهای مثلثاتی. درست است.
شاگرد: مطلب سوم که فرمودید چه بود؟
استاد: سوم همین بود که زاویه انکسار وقتی بالا میآید، تمام میشود. یکی مسئله اصل انکسار بود که دخالت دارد. سوم این بود که وقتی رسید بالای سر ما، زاویه انکسار تمام میشود.
حالا که اینطور شد، بیاییم سراغ سایه. بحث ما که بر سر سایه بود. سایهای که زیر مقیاس تشکیل میشود، دوتا مسئله دست به دست همدیگر میدهند نزدیک زوال آن را کُند میکنند. هم نسبتهای مثلثاتی. چون هرچه زاویه کمتر شد، سیر سایه لحظه به لحظه کم میشود. سرعت سیر سایه کم میشود. از یک طرف انکسار نور. اگر در جای دیگری سایه درست میکردید، در کرهای که انکسار نور نبود، در جو نبود، سایه شاخص ما فقط طبق نسبتهای مثلثاتی بود. کم شدن آن هم طبق ضوابط آن نسبتها بود. اما حالا دوتا دست به دست همدیگر میدهند. یعنی به غایت، سرعت را کندتر میکنند. این هم مسئلهای که درواقع پایههای حرف، این است. یک بحثی هم در روایات است.
شاگرد: نتیجه این در این بحثهای ما ظاهر میشود؟
استاد: بله. خیال میکنیم که فایده میدهد. حالا عرض میکنم. قبل از این نتیجهاش که شما میفرمائید، یک بحثی است که در روایات هم است. از یک جهتی باید بگوییم «نردّ علمه إلی أهله» است. از آن سنخ است. اما از جهتی نه. یعنی یک چیزی بوده است متعارف. همه مردم عرف عامی که در حساب خورشید بودند و سیر خورشید را با چشم رصد میکردند، میگفتند رکود الشمس عند الزوال. ببینید در روایت است. یعنی عرف عام این را میشناختند. میگفتند نزدیکی که خورشید اوج گرفت بالا آمد، مثل این است که میایستد. خود عرف هم دقتهایی برای خودش دارد. این را حس میکردند. مخصوصاً آنهایی که بیشتر مشغولیتهای مثل امروزه زیاد ندارند، انس آنها بود به ستارگان و آسمان و سیر و اینها را رصد کنند. اسم آن را گذاشته بودند «رکود الشمس». و از چیزهای جالب این است که رکود الشمس در زوال هم برای هر عرض جغرافیایی و طول جغرافیایی خاص خودش است. یعنی الان که زوال ما در ایران است، برای مثلاً چین نزدیک غروب آنها است. برای آنها خورشید همینطور دارد میدود. برای ما رکود پیدا کرده است. چرا؟ چون مربوط به سیر خود شمس که نیست. سیر واقعی شمس نسبت به کل کره زمین و (34:30) زمین برابر است. اما انکسار نور تفاوت میکند تا هر کسی بگوید اگر خورشید بالای سر ما است، انکسار نیست. اما برای چین که الان بعد از ظهر آنها است، زاویه انکسار خیلی است و لذا خورشید دارد میدود. یعنی دارد فاصله بین جرم حقیقی با جرم مجازی زیاد میشود برای طلوع و غروب در قبل از ظهر و بعد از ظهر.
چه چیزی میخواستم عرض کنم؟ در روایات، «رکود الشمس» آمده. اگر خواستید بررسی هم کنید. اینطور تلقی من بوده است و یادم بوده است که اصل خود رکود الشمس، یک مطلب عرفی است. خارجی است و عرف با آن سر کار داشتند. آن را حس میکردند. مبادی آن هم همینهایی بود که عرض کردم که هم آن مسئله انکسار نور بود برای خود رؤیت، رکود؛ و هم به ضمیمه نسبتهای مثلثاتی برای رکود سایه که میگفتند تابحال سایه خوب میدوید؛ اما حالا ایستاده است. یعنی میگفتند خب سایه که ایستاده است به خاطر این است که شمس راکد شده که ایستاده است. یعنی از رکود سایه، کشف میکردند رکود سیر آن را؛ اگر هم نگاه به خود خورشید نمیکردند. که در سایه میگفتند دو چیز دست به دست همدیگر میدادند و مطلب را مشکلتر میکردند. میگفتند شمس ایستاد، رکود الشمس عند الزوال. فقط یک روایت دارد که این را من نمیدانم. راوی میگوید یابن رسول الله! چطوری است که در همهی روزهای دیگر، شمس رکود دارد عند الزوال؛ ولی روز جمعه ندارد؟ اینطور مضمون روایت را یادم میآید. خود سؤال، حالت ابهام دارد. محدثین و اینها هم راجع به این بحث کردند. حضرت هم یک توضیح میدهند. میفرمایند بخاطر یُمن و برکت روز جمعه، تعقیب را خدای متعال برمی دارد و شمس هم رکود ندارد. خود روایت باید بحث شود.
شاگرد: اصل این که میفرمایید عرف عام رکود الشمس را میفهمیده است، در ذهنم فقط یک روایت است که محمد بن مسلم از حضرت میپرسد که سرّ رکود الشمس چیست؟ بعد حضرت میگویند: ما اعظم مسألتک.
استاد: او میگوید چرا جمعه نیست.
شاگرد: نه. اصل رکود الشمس را میپرسد. میگوید: و ما رکود الشمس؟. بعد حضرت میفرمایند: «ما أعظم مسئلتک و أصغر جثّتک»[1]. یک چنین تعبیری. این که عرف عام رکود الشمس را داشتند عرض میکنم از کجا میفرمایید؟
استاد: خب بخوانید ببینیم. یعنی در جاهای دیگر غیر از روایات اهل بیت مسئله رکود الشمس نیست؟
شاگرد1: اینطور که من رجوع کردم، رکود الشمس فقط در این باب بود.
شاگرد2: در روایت بعدی آن است. «سئل الصادق ع عن الشمس كيف تركد كل يوم و لا يكون لها يوم الجمعة ركود قال لأن الله عز و جل جعل يوم الجمعة أضيق الأيام فقيل له و لم جعله أضيق الأيام قال لأنه لا يعذب المشركين في ذلك اليوم لحرمته عنده»[2]
استاد: «ما أصغر جثتک و ما أعظم مسئلتک» حضرت فرمودند.
خب حالا یعنی در عرف عام، نسبت به مسائل هَیوی یا خود مردم دیگر اصلاً نیست؟ در روایات اهل سنت مسئله رکود الشمس نیست؟ این چیز خوبی است که برویم دنبال آن و ببینیم که مختص این چند روایتی است که ما داریم؟ یا جاهای دیگری هم بوده است؟ مسئلهای بوده است که معهود بوده است اصل آن برای عرف عام؟
شاگرد2: «و روي عن حريز بن عبد الله- أنه قال: كنت عند أبي عبد الله ع فسأله رجل فقال له جعلت فداك إن الشمس تنقض ثم تركد ساعة من قبل أن تزول فقال إنها تؤامر أ تزول أو لا تزول»[3]
استاد: تؤامر،مؤامرات. یعنی حالت مشورت کردن.
شاگرد1: شاید در علامات ظهور هم یک چنین چیزی داشته باشیم.
استاد: رکود الشمس؟ خب اگر این روایات اختصاصی باشد، چون خود مضمون این روایت بحث خاص خودش را میخواهد. یعنی مضامین تأویلی خاصی در بر دارد و محمد بن مسلم هم که حضرت فرمودند مسئله بالا میپرسی، معلوم میشود یک چیز معرفتی خاص خودش را میپرسید. خب آن روایت جای خودش. اما اگر او یک چیز معهود عرف عام را بهانه کرده بود، وسیله قرار داده بود برای این که سؤال خودش را بپرسد، خب این را باید ببینیم عرف عام چه تصوری از این داشته است. حالا پس این اگر حوصله کردید، مطلب خوبی است. ببینیم آیا اثری در غیر این روایات نزد عرف عام، نزد کتب لغت و در جاهای دیگر هم بوده است که رکود الشمس داشتیم یا نداشتیم؟
برو به 0:32:02
شاگرد2: این که رکود را به بیشتر انکسار نور مرتبط کردید جای دیگری هم است یا استنباط خودتان است؟
استاد: این را نه. من جایی ندیدم.
شاگرد2: چون حالا من باز داشتم نگاه میکردم، هنوز شک دارم که قضیه انکسار این است یا عکس این است.
ابن هیثم بصری
استاد: بله. مانعی ندارد. من هم تازگی مراجعه نکردم. آن وقتی هم که مراجعه کردم اهل فن نبودم. ولی اولین باری که من این را دیدم، یک کتابی بود برای یکی از این هیویین زمان ناصرالدین شاه. کتابی بود کوچک، خیلی کتاب خوبی بود. آن زمان در ایران اینطور مصنّفینی بودند. الان متأسفانه اسم کتاب را فراموش کردم. ولی دیدم خود مصنف معروف بوده در زمان ناصرالدین شاه. از هیویین و منجمین و ریاضی دانان معروف زمان ناصرالدین شاه در ایران بوده است. او این مسئله انکسار نور را را تذکر داده بود. چون زمان ناصرالدین شاه، دیگر مسئله انکسار نور و بعد نیوتن، این حرف ها آمده بود. او هم در آن زمان اینها را میدانست. علاوه بر این که مسئله انکسار نور، خودشان میگویند حسن بن هیثم بصری کارها کرده است. کتاب المناظر و المرایا. یکی از مهمترین کتابهای این هیثم است که در مرجعهای عمومی به آن میگویند «حازم». ما میگوییم «حسن». البته حالا خوب شده است. خودشان هم الان به او میگویند «حسن». یعنی در ضبطهای امروزی، لغت را تغییر نمیدهند. مثل عربها که تعریب میکنند، آنها هم تغریب میکردند. آن را غربی میکردند. الان اینطور نیست. خیلی هم خوب شده است. من این را دیدم خیلی خوشحال شدم. چون به صورت ناخودآگاه یک نحو نشر فرهنگ است. آنها که تغییر میدادند، یک نوع مانعیتی فراهم میشد. اما الان که اینها پیشی گرفتند، خیلی خوب شده است. یعنی عین خود اسم را میگویند. میگویند «حسن البصری». دیگر نمیگویند «الحازم». اوائل من یادم است وقتی راجع به حسن میخواستم پیدا کنم میگفتند «حازم». بعد حسن شده است «حازم». حازم و حسن بصری شده است. الحازم یعنی الحسن البصری این هیثم. بصری هم بوده است. ولی بعد در شرح حال او خود آنها دارند. میگویند چون موضع گیریهای شیعه، رافضی گری داشته است، تشیع در او بوده است، فراری بوده است. از اینجا فرار کرد رفت مصر. مدتی آنجا بود. ولی چیزی بوده است. واقعاً شما اگر ببینید، آن تحقیقاتی که کرده است راجع به نور و مسائل آن، پشتوانه همه اینها است. خیلی جزواتی نوشتند در این که خیلی چیزهایی که به نیوتن و بعد آنها نسبت میدهند، در کتاب او بوده است. خودشان در مستند او آوردند. ولی مثلاً کتاب المناظر و المرایای او را چند نفر از ما دیدیم؟ کجا هست؟ در چه کتابخانه ای؟ چاپ شده است یا نشده است؟ من که نمیدانم. من که به سهم خودم نمیدانم. شما اگر میدانید به من هم بگویید. در ایران چاپ شده است یا نه؟ همان عربی آن؟ حالا ترجمه آن و احیای آن که دیگر هیچ. مثل اصول اقلیدس. اصول اقلیدس یکی از بهترین کتابهای تحریر خواجه است. همان نسخه عربی آن، یک ماشین نویسی هم نشده است. یک بار ماشین نویسی نشده است که چاپ شود.
ببخشید صحبت بر سر چه چیزی بود؟
شاگرد: رکود الشمس.
استاد: صحبت بر سر این بود که رکود الشمس، حالا عرف عام باشد یا نباشد، ما در این گیری نداریم که خلاصه سه تا امر دست به دست همدیگر میدهند. اگر مسئله انکسار برعکس باشد، آن را دیگر باید اتفاقاً برعکس عمل کنیم.
شاگرد: شاید برعکس باشد. مسئله این است که وقتی نزدیک به آن بالا میرسد، دیگر تقریباً تأثیر خودش را از دست میدهد.
استاد: خرد خرد از دست میدهد. یعنی کم شدن زاویه انکسار، چه آنطرف باشد و چه اینطرف، یعنی برعکس عرض من هم باشد، خرد خرد این زاویه کم میشود تا به صفر میرسد. به صفر رسیدن آن را قبول دارید اگر بیاید بالا؟
شاگرد: بله. به صفر میرسد. اصلاً نیازی هم نیست بالا هم بیاید. در همان شرائطی هم که خورشید میل دارد، باز هم از جهت شرقی و غربی بودن آن، لحظهی زوال، زاویه صفر است.
استاد: این که درست است. یعنی از نظر شرقی و غربیِ آن. نصف النهار یعنی همین.
شاگرد: یعنی مثال شرقی و غربی دیگر نداریم.
استاد: بله. اصلاً نصف النهار یعنی همین. یعنی آسمان را به دوتا نود درجه تقسیم کنیم که اینجا دیگر هردوتا نود درجه صفر است. همینطور است. اما اگر از بالا سر …
شاگرد1: و اگر خورشید را بالاتر ببینیم سرعت نزد زوال کم میشود یا اگر پایینتر ببینیم کم میشود؟ این انکسار کدام طرفی است اگر باشد؟
شاگرد2: حساً که ظاهراً بالاتر باشد کمتر است.
شاگرد3: یعنی مثلاً صد درجه کار دارد تا بیاید به زوال. نه نود درجه. ولی ما نود درجه میگیریم. به این صورت فاصله حقیقی که طی میکند تا زوال، بیشتر از فاصله مجازی است. یعنی فاصله مجازی، سرعتش مثلاً ما در چند ساعت میبینیم؟ فاصله حقیقیِ آن بیشتر طی میشود. وقتی بیشتر طی شد اینکه نباید بدود. باید کندتر برود.
استاد: ما هم همین را میگوییم.
شاگرد: اگر هشتاد درجه را طی میکرد، میگفتیم خورشید دارد میدود. در حالی که برعکس است.
استاد: رکود است. یعنی جرم واقعی خورشید به فرمایش شما مثلاً باید صد درجه بیاید. اما خورشید مجازی نود درجه میآید. خب این فاصلهای که او میخواهد بیاید، این جرم مجازی چطور این را نشان میدهد؟ وقتی نزدیک است بالا میرود، هرچه نزدیکتر میشود، سرعت او کمتر میشود. اول صبح تقریباً با همان زاویهی انکسار میآید. حرکتش مثل خود جرم است. اما هرچه اوج میگیرد، چون زاویه دارد کم میشود، جرم خوشید میآید، او نمیرود.
شاگرد1: مثل جرم شاید نباشد.
استاد: سرعتش؟ کمتر است دیگر.
شاگرد1: ابتداءً؟
استاد: نه. ابتداء یک جور است.
شاگرد1: ابتداءً بیشتر است. به تدریج همینطور سرعت آن کم میشود.
استاد: بیشتر بودنِ آن از جرم خورشید الان برای من واضح نیست. لحظهای که اولین شعاع به چشم ما میرسد، خب جرم خورشید دارد میآید. همینطور به دنبال این جرم، زاویه هم، انکسار بالا میرود. تصویر مجازی هم بالا میرود. چرا تصویر مجازی تندتر بدود؟
شاگرد1: با انکسار فکر میکنم پدیدهاش یک تفاوتی میکند. زمانی که پایینتر از خط افق است با زمانی که بالای سر آمد. یعنی درواقع اینجا از آنطرف میآید و برمی گردد. آنجا نه. مستقیم میآید و انکسار پیدا میکند. شاید یک پرشی در انکسار داشته باشیم. حالا من باید بشینم یک بار نگاهی به آن بیندازم.
استاد: این مسئله پرش زیر افق را من شاید یک وقتی کشیده بودم. ظاهراً من نرسیده بودم در این که تا آن اندازهای که من فکر آن را کردم، یک چیزهایی است که آدم خودش گاهی مینشیند برای این که یک مقدار ذهن او از ابهام دربیاید، یک شکلی میکشد و قانع میشود و میرود. معمولاً مطالعه من اینطور بود. یعنی یک سؤالی برای من پیش میآید. میدیدم مبهم است. مینشستم یک فکری و یک شکلی و دیگر هم قانع میشدم.
همین مسئله تانژانت را – چند بار دیگر هم عرض کردم – خدمت یکی از بزرگوارها، صلاة حاج آقا رضا را همراه درس حاج آقا مباحثه میکردیم. ایشان جواهر که میفرمودند، ما در همین میل شمس از دائره هندیه و اینها، من مشغول فکر بودم، کشیدم. کاغذ آن را هنوز دارم. برای آن مباحثه کشیدم و برای من واضح شد که چطور سایه میدود. بعد از مدتها دیدم اسم این، تانژانت است و نسبتهای مثلثاتی. ولی خود نحو آن واضح شده بود. آدم مینشیند، یک چیزهایی میکشد. لذا این را که من میگویم، برای این است که اول خودم این را فهمیده بودم. اما سینوس را بگویید، چون سینوس را بعداً جِیب را دیگران گفتند و من هم شنیدم. خودم از نزدیک، نحوه آن را لمس نکردم. همینطور تلقی از آن. لذا خیلی الان سریع ذهنم بدود در سینوس، باید مدام تصور کنم. معمولاً از باب شوخی میگویم جِیب که میگویند، یقهای در ذهنم میآید. چون جِیب این است. آن نحوهای که باز میشود. سینوس اینطور است. نه از ناحیه نسبتهای دوتا ضلع. آن دیگر خب سختتر است اگر بخواهید یادتان بیاورید. البته در سوم راهنمائی که ما میخواندیم، اول طلبگی اینها بود. اما وقتی ما طلبه شده بودیم، یادم است که اصلاً اعتنائی به این نداشتیم. یک طوری چنین چیزی گذشت سالی و ما مشغول انموذج و اینها بودیم. لذا من هیچ به یاد نداشتم از آن حرف ها؛ وقتی درس صلاة را مشغول بودیم. خودم این شکل را کشیدم. الان شکل آن هست. دیدم نه. این سایه میدود و واضح شد. بعد دیدم اسم این را میگذارند نسبتهای مثلثاتی.
شاگرد: حالا تصور ما این است که تصویر مجازی پایینتر از خورشید حقیقی است.
استاد: یعنی خورشید آمده است بالای افق؟
شاگرد: نه افق. نه زمانی که بالا میآید. بعد از این که بالا آمده است. یعنی قبل از ظهر که مستقیم نور آن وارد جو میشود و انکسار پیدا میکند، علی الظاهر به این شکل است. اینطور میآید و انکسار به این شکل پیدا میکند. درست است؟
استاد: یعنی پایینتر میبینید؟
شاگرد: بنابراین ما آن را پایینتر میبینیم. یعنی ابتداءً سرعت آن بیش از سرعت حقیقی است. ولی این اختلاف زاویه کم میشود.
استاد: یعنی قبل از 45 درجه با 45 درجه اینطور که میگویید تأثیر دارد.
شاگرد: بستگی به زاویه انکسار دارد. اینجا دیگر بستگی به زاویه انکسار دارد. ما سرعت زاویهای را میگوییم. سرعت زاویهای بستگی به انکسار پیدا میکند.
استاد: یعنی علی أی حال، اول که از افق میخواهد بیرون بیاید.
شاگرد1: آن را نمیگویم. بخاطر این که آن که از زیر افق میخواهد بیرون بیاید، از جای دیگری دارد میآید.
استاد: ولی به داخل زمین است. وقتی شعاع میآید وارد جو میشود، به طرف بالای جو شکسته نمیشود. به طرف چشم ما، به طرف جایی که ما ساکن هستیم شکسته میشود.
برو به 0:43:00
شاگرد2: ایشان میگویند به این سمت شکسته میشود. شما میگویید به سمت بالا شکسته میشود.
استاد: از پایین که دارد میآید، یک مقدار قضیه آن شاید متفاوت باشد. چون کروی است. اینجا فضای کروی داریم. ولی در حالتی که از بالا میآید، این با تقریب قابل قبولی بجای کروی، میتوانیم دوتا سطح بگذاریم که درواقع وقتی شعاع نور وارد میشود، به این شکل شکسته میشود. یعنی اگر اینطوری است، این یک مقدار زاویه پیدا میکند. به همان دلیلی که باعث میشود یک چیزی که پایین آب است، یک مقدار بالاتر دیده شود.
شاگرد3: البته با آب شاید نتوانیم قیاس کنیم. چون ما خودمان در جسم رقیق هستیم. جسم غلیظ را داریم از جسم رقیق میبینیم. اینجا برعکس میگوییم. شاید خلاف آن باشد.
استاد: ما در خود آب هستیم. باید برویم زیر آب، ببینیم چطور میبینیم. این چیزی که بیرون آب است، ما در داخل آب باید ببینیم که چطور میبینیم. مثلاً لامپ اینجا روشن است. ما برویم زیر آب. ببینیم لامپ را بالاتر میبینیم یا پایینتر. از این جایی که لامپ نصب شده است.
شاگرد1: ظاهراً پایینتر است.
استاد: پایینتر میبینید؟
شاگرد1: ظاهراً.
استاد: پس این که به داخل آب شکسته میشود چه میشود؟ نوری که از لامپ دارد میآید، به داخل آب شکسته میشود. اگر به داخل شکسته شود ما باید بالاتر ببینیم.
شاگرد1: داخل یا بالا؟
استاد: من داخل یادم است. به تازگی مراجعه نکردم. حالا این را تقریباً به اطمینانی میشود گفت … اگر شما محاسبه بکنید که خیلی هم خوب است. چون آدم خودش که محاسبه میکند یک حساب دیگری دارد. ولی به نظرم در همین منابع امروزی اینها باشد. یعنی به راحتی بشود پیدا کرد. حساب را دیگران کردند. جدول آن را هم ارائه دادند چه بسا دقیق بشود پیدا کرد.
شاگرد: اگر این که ما عرض میکنیم درست باشد، درواقع سرعت به تدریج کم میشود.
استاد: یعنی در این گیری نداریم که صفر وقتی بالای سر ما میآید صفر میشود. یا نزدیک بالای سر که میآید آن زاویه انکسار که صفر نمیشود. اما در آن تأثیر میگذارد.
شاگرد: یعنی باعث میشود به سرعت حقیقی شمس نزدیک شود.
استاد: بله، نزدیک شود. این مورد توافق است.
شاگرد: یعنی سیر حقیقی آن همان است که ما در یک ساعت مثلاً هبوط داریم را میبینیم. مثلاً میگوییم در یک ساعت اینقدر خورشید حرکت کرده است. در پنج ساعت بعدی هم همانقدر حرکت کرده است. ما میبینیم خورشید غروب کرده است. درحالی که هنوز غروب نکرده است. ولی ما سیر بیشتری میبینیم، فکر میکنیم غروب کرده است. بخاطر انکسار. یعنی نور آن دیگر وارد جو نمیشود. میشکند و بالا میرود.
استاد: آنطور که در ذهن من است، عرض من این است. مثلاً یک قوسی نزدیک دو طرفه بالای سر در نظر بگیرید. خورشید وقتی میآید، جبران میکند برای این که به صفر برسد. وقتی هم رد میشود، دوباره که میخواهد تصویر مجازی از او جدا شود، برعکس است. جرم خورشید دارد میرود، تصویر مجازی نمیرود. یعنی برعکس صبح. میگوید از طرف صبح. مگر طبق فرض، جرم پایینتر از تصویر نبود؟
شاگرد: بالاتر است دیگر. فرض ما این است که جرم بالاتر از تصویر مجازی است.
استاد: طرف صبح.
شاگرد: همین را عرض میکنیم.
استاد: خب این پس برعکس عرض من است.
شاگرد: اینطور اگر فرض کنیم، این کلام شما نتیجه میدهد که صبح خورشید آمده است بالاتر از افق. ما هنوز آن را نمیبینیم. بخاطر انکسار نور که رد میکند و به چشم ما نمیآید. خورشید بالاتر است. بعد مثلاً خورشید روی زاویه هشتاد درجه است؛ ما تازه روی زاویه مثلاً نود درجه خورشید را میبینیم. سِیر این هشتاد درجه را ما در نود درجه میبینیم. بعد احساس میکنیم سرعت آن بیشتر بوده است. از آنطرف هم هشتاد رفته است؛ ما میبینیم نود درجه رفته است. خیال میکنیم سرعت گرفته است. ولی در این فاصله که بالای سر ما است، سرعت ندارد. چون انکسار ندارد.
استاد: بالای سر ما هم انکسار دارد. کم است.
شاگرد: خیلی کم میشود. به صفر هم ممکن است برسد. یعنی در وقت غروب، هنوز خورشید در افق نرفته است؛ ولی ما نود درجه سیر دیدیم. یعنی بیشتر از سیر حقیقی خورشید، ما سیر مجازی دیدیم. به این صورت به نظر میآید باشد.
استاد: بله. ولی الان اینطور در ذهن من بود که در طرف بعد از ظهر هم عکس طرف صبح است. یعنی طرف صبح تصویر مجازی جلو بود و دنبال آن جرم بود تا در وقت زوال به همدیگر میرسیدند. بعد از ظهر هم همینطور. اول جرم جلو میافتد؛ بعد تصویر مجازی عقبتر است. یعنی هنوز تصویر مجازی بالای آسمان است؛ جرم جلوتر رفته است به طرف غروب. تا جایی که وقت غروب، جرم زیر افق رفته است؛ اما هنوز تصویر مجازی تازه دارد غروب میکند.
شاگرد: اگر اینطور باشد که سرعت باید کندتر برود نه تندتر. یعنی سرعت مجاز از حقیقت باید کندتر باشد. در حالی که ما میخواهیم بگوییم سرعت مجاز تندتر از سرعت حقیقی است. لذا ما اول صبح تا ظهر میبینیم حرکت سریعتر بوده است. دوباره از ساعت دو بعد از ظهر تا غروب میبینیم حرکت سریعتر بوده است. یعنی سرعت مجاز باید سریعتر از سرعت حقیقی باشد. وقتی سریعتر باشد یعنی چه؟ یعنی خورشید مجازی را ما در افق میبینیم؛ در حالی که خورشید حقیقی هنوز بالاتر است. از آن طرف هم برعکس.
استاد: درست برعکس این در ذهن من بوده است.
شاگرد: اگر آنطور باشد مشکل پیدا میکند. آن نتیجه را هم نمیدهد. بخواهیم نتیجه گیری کنیم، دقیقاً معکوس نتیجه میدهد. ما باید سرعت مجازی را بیشتر از سرعت حقیقی تصور کنیم تا آن نتیجه حاصل شود.
استاد: اوائل که باهم هستند. ایشان هم گفتند حتی سرعت او زیادتر میشود، در ذهن من اینطور نبود. حالا باید مراجعه شود. این بحثی است که الان فعلاً … موضوع آن مطرح شد. همگی هم ان شاء الله بررسی میکنیم. الان هم دسترسی به اینها خیلی آسان است.
شاگرد: مورد سوم را میخواستید بفرمائید.
استاد: که گفتم سه چیز است؟ به نظرم گفتم انکسار و تانژانت و صفر رسیدن بالای سر. این سومی بود. اگر چیز دیگری بود الان یادم رفته است.
برو به 0:49:28
شاگرد: این به صفر رسیدن چیست؟
استاد: همین که یعنی زاویه آن انکسار، برای تبیین آن رکود. که درست است انکسار است؛ اما وقتی بالای سر رسید، دیگر انکسار برداشته میشود. عدم انکسارِ این، در آن وقتی که بالای مقیاس بیاید. اگر هم یک چیز سوم دیگری بود الان از نظرم رفت. اگر یادم آمد ان شاء الله شنبه اگر زنده بودیم عرض میکنیم. حالا دو روز هم فاصله است. حوصله کنید اینها را نگاه کنید. چه بسا یک مقالهای باشد که همه اینها را یکجا نوشته باشد و اصلاً جدول آن را ارائه داده باشد.
شاگرد: اگر خورشید وسط باشد، باز هم انکسار نور باید باشد.
استاد: بالای سر شاخص.
شاگرد: بله
استاد: نه. ظاهراً میگویند که گرچه نور میآید وارد فضای فشردهتر میشود اما …
شاگرد: یعنی جو تأثیر ندارد؟
استاد: نه. وقتی به خط مستقیم، بیاید مثل آب است. شما اگر چراغی را بالای آب به صورت مستقیم اینطور بتابید، تصویر آن تغییر نمیکند. هرچه مورّب و زاویه دار بتابد منکسر میشود. آن اشعهای که به صورت مستقیم وارد فضای فشردهتر میشود، زاویه انکسار ندارد.
شاگرد: پس حالا اینطور شد که ساعات اولیه و ساعات آخریه کندتر میشود. بعد ساعت هرچه نزدیکتر به شاخص باشد، تندتر.
استاد: برعکس. اینطور در ذهن من بود. حالا آقایان هم فرمودند. برعکس بود در ذهن من. شکل آن را کشیده بودم. باز دوباره میکشم ببینم. الان هم خسته میشوم. دیگر حال این که بروم بگردم برایم نمیماند و حال مطالعه از من میرود. حالی بشود ان شاء الله مراجعه میکنم. حالا شما که الحمدلله جوان هستید و از جهات قوه عاقله هم که سر هستید ان شاء الله مراجعه کنید. ما هم افاده کنیم ان شاء الله.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
نمایهها:
زوال شرعی، سایه شاخص، انکسار نور خورشید، تصویر مجازی خورشید، رکودالشمس، ابن هیثم بصری
[1] « سأل محمد بن مسلم أبا جعفر ع عن ركود الشمس فقال يا محمد ما أصغر جثتك و أعضل مسألتك و إنك لأهل للجواب إن الشمس إذا طلعت جذبها سبعون ألف ملك …»، من لا يحضره الفقيه، ج1، ص: 225
[2] همان
[3] همان، ص226
دیدگاهتان را بنویسید