1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٢)- تصحیح نماز در حال دخول وقت در اثناء...

درس فقه(٢)- تصحیح نماز در حال دخول وقت در اثناء با «یمکن ان یقال» آیت الله بهجت

واجب معلق و تصحیح نماز با دخول وقت در اثناء_تفاوت توسعه‌ی حکمی و توسعه‌ی حکومتی_دلالت به لوازم ؛دلالت به مدلولات عقلیه مثل ایماء و اشاره و تنبیه_دخول وقت در اثناء؛صحت آفرین برای نماز _اهمیت توجه به مبادی استظهار.
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=27704
  • |
  • بازدید : 7

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

 

موضوع جلسه : تصحیح نماز در حال دخول وقت در اثناء با «یمکن ان یقال» آیت الله بهجت 

واجب معلق و تصحیح نماز با دخول وقت در اثناء

… پس تا این جا که دیروز خواندیم حاج آقا کلمه‌ی تنقیح هم به کار بردند. ابتدا تنقیح به معنای تبیین اما آخر کار که می‌خواهند نتیجه بگیرند همان تنقیح مناط ولی نه به معنای این که می‌خواهیم رمز حکم را به دست بیاوریم چرا که رمز حکم را به صورت سلبی به دست می‌آورند.بلکه  تنقیح مناط خاصی که حالا می‌رسیم می‌بینید.

إلّا أن يقال بالتعليق في الأمر و أنّ متعلّقه ما وقع في الوقت، و أنّ مفاد دليل الصحّة كفاية الوقوع بعضاً في الوقت؛ فالفرق بين الدخول بعد العمل و في الأثناء بعد الدليل، عدم التوسعة الوقتيّة في الأوّل دون الثاني، مع تحقّق الأمر في الجميع.

و التعليق و إن كان علىٰ خلاف القاعدة، إلّا أنّه لا بأس بالالتزام به في موارد وقوع الدليل بنفسه أو بلوازمه، و منها المقام، فيدور الأمر مدار الاستفادة من دليل المقام.

و يمكن أن يقال: إنّ دليل اعتبار الظنّ على الوجه المجوّز للدخول به في العمل، هو الظنّ بدخول الوقت حال العمل؛ فإن كان، يقتضي الإجزاء، فلا إناطة له بالدخول في الأثناء؛ فإنّه غير المظنون بالظنّ الذي دخل معه في العمل، فالإجزاء ليس للظنّ السابق على الوقت، بل لأنّ شرط العمل بهذا الدليل الأعمّ من وقت البعض، فيكون البطلان في غير المتيقّن صحّته لمكان سائر الشروط.

و علىٰ هذا، فلا وجه للتحفّظ على الظنّ في قبال القطع مع عسر التفكيك، بل القطع عرفاً ظنّ مع الزيادة، و لا إناطة للمجوّز بالظنّ الحاصل من الأمارات المعتبرة؛ بل قد يكون المعتبر مطلق الظنّ لفاقد الأمارة المعتبرة و عدم تمكّنه منها إلّا بالتأخير فقطّ، مع أولويّة القطع بكونه رؤية من الظنّ، و قوّة احتمال إرادة الأصحاب التوسعة من التعبير بالظنّ دون التضييق، كما مرّ.[1]

برای این که هم عبارت مطالب خوبی دارد و خیلی هم معطلش نشویم، خلاصه‌ی عبارت را عرض می‌کنم جلو می‌رویم بعد یک سوالاتی دارم برمی‌گردیم. ایشان تا این عبارت دیروز فرمودند که مشکل ما این است که در مانحن فیه قاعده‌ی اجزاء نمی‌آید و قاعده‌ی اجزائی که در جواهر بود قبول نداریم. این جا جزء تخیل امر است. تا این جا تمام شد بعد فرمودند: «إلا أن یقال» شما می‌گویید: امر نداریم، امر تخیل کرده چه بسا قائل به تعلیق بشویم و بگوییم: امر داریم. می‌خواهیم با تعلیق امر را درست کنیم. تعلیق چه بود؟ واجب مشروط و واجب معلق و منجز و مشروط و مطلق مباحث معروف اصول است. قاعده این است که بین زمان وجوب با زمان واجب افتراق نباشد، زمان واجب و وجوب هماهنگ باشند اما محال نیست که زمان وجوب بیاید، زمان واجب نیامده باشد مثل استطاعت که مثال معروف واجب معلق است. استطاعت آمد وجوب حج بالفعل شد اما زمانِ واجب هنوز نیامده است. زمان وجوب بالفعل شده برای این که شرعاً به او امر کنید که سریع به حج برو و طی طریق بکن اما زمان واجب نیامده چون تا روز عرفه باید صبر کند، حج برای هر وقتی که نیست. این واجب معلق شد. همچنین افتراق زمان وجوب و واجب با یک خصوصیاتی در مواردی هست؛ مثلا معروفی که همه هر سال با آن برخورد می‌کنند زکات فطره است. وقت رویت هلال شوال، وقت وجوب است که مثلا اگر یک کسی بعد از غروب هلال شرایط وجوب را پیدا کرد می‌گویند: بر او واجب نیست، وقتش گذشت. وقت وجوب زکات فطره آن وقت است اما وقت ادائش آن وقت نیست، وقت ادائش فردا قبل از نماز عید است.

همچنین در زکات، وقت وجوب زکات در بدو الصلاح است  اما وقت وجوب و اداء که زکات را باید بدهد و مأمور به را اتیان کند بعدش است یوم الحصاد است. این موارد است. لذا می‌فرمایند: در شرع ما تعلیق را داریم، تعلیق یعنی زمان وجوب از زمان واجب فرق می‌کند. اول وجوب می‌آید بعد واجب می‌آید. پس تعلیق هم در بحث شما که مدام می‌گویید: اجزاء نمی‌آید نمی‌آید، تعلیق را جلو بیاورید آن وقت اجزاء می‌تواند بیاید. تعلیق چیست؟ قبلاً وجوب بالفعل است، هنوز زمان واجب نیامده است. در نماز ظهر هم همین را می‌گوییم؛ در نماز ظهر می‌گوییم مثلا قبل از ظهر مولا می‌فرماید نماز ظهر بخوان یعنی واجب است اما بخوانِ معلق است یعنی صبر کن تا زوال شود و بخوان. پس وجوبش بالفعل است و همان بحثی که معروف بود مرحوم شیخ هم واجب مشروط را هم همین طور معنا می‌کردند؛ می‌فرمایند: واجب مشروط چون شرط به ماده می‌خورد نه به هیئت پس نمازِ اول زوال بخوان نه این که بخوان اگر زوال شد، «إذا زالت الشمس» این شرط به هیئت نمی‌خورد به ماده می‌خورد. این جا هم همین را می‌گویند. پس امر ظاهری داشتیم، امر ظاهری بالفعل داشت فقط معلق بوده، باید اول زوال بیاید تا آن نماز را بخواند خب این اشتباه کرده به خاطر خطای خودش نمازی را قبل از آن وقت معلق خوانده است. چرا می‌گویید: اجزاء نیاید؟ مشکل شما در اجزاء، فقد امر ظاهری است، ما با تعلیق امر ظاهری را درست کردیم، متعلقش هم (مأموربه) ظاهری است، (مأموربه) ظاهری که درست شد ما دیگر مشکلی نخواهیم داشت. پس این اشکال را با تعلیق تمام کردند که اشکال وارد به این نشود که امر نداریم. «إلّا أن يقال بالتعليق في الأمر و أنّ متعلّقه ما وقع في الوقت» فقط سوال این است که اگر تعلیق بگویید اشتباهاً قبل از وقت هم نماز بخواند باید درست باشد. کسی که این را نمی‌گوید. می‌فرمایند: ما با تعلیق اصل امکان امر را درست کردیم و در بقیه تابع دلیل هستیم. روایت «لا تعاد» می‌گوید:لاتعاد مگر در خارج «الوقت»خوانده شود که باید اعاده کنیم. نسبت به کل وقت، امر صلاة، واجب معلق نیست؛ «لا تعاد» این را می‌گوید اما روایت اسماعیل‌بن‌ریاح می‌گوید: نسبت به مسمی وقت فی‌الجمله تعلیق کافی است. حاج آقا می‌فرمایند: ما تابع دلیل هستیم؛ اگر فقط امر نداشتیم و با تعلیق طبق دلیل، تعلیق را درست می‌کنیم اما تعلیق محدود. تعلیقی که نماز را قبل از وقت کلا تصحیح کند؟ نه! «لا تعاد» می‌گوید: این نماز درست نیست اما تعلیقی که نماز را با مسمای وقت فی‌الجمله درست کند خب در این تعلیق دلیل داریم؛ تعلیق که محال نیست؛ روایت اسماعیل می‌گوید: تعلیقِ فی الجمله محدد با مسمای وقت داریم.

شاگرد: آخرش حکومت رخ داد؟ یعنی توسعه دادیم؟ از حرف دیروز برگشتند؟ یا اصلا توسعه‌ای رخ نداده؟

استاد: این جا توسعه‌ای رخ نداده است. شرط نماز عوض شد. توسعه این بود که شارع می‌گوید: من می‌گویم: کأنّ نماز تو در تمام وقت بوده است؛ این جا اصلا کشف است، حکومت نیست، حکومت با کشف فرق می‌کند. شارع می‌گوید: من که گفتم: صلاة وقت دارد، مسمای وقت منظورم است، من که گفتم: وقت شرط صلاة است مسمای وقت شرط صلاة بوده نه استیعاب. مثل این که در حج دیدید می‌گویند: وقوف در مشعر و وقوف در عرفات رکن است یعنی از زوال تا غروب باید باشید. بعد خود فقهاء می‌گویند، این که می‌گوییم: از زوال تا غروب این واجب تکلیفی‌اش است و الا آن چیزی که می‌گوییم: رکن است مسمای وقوف است. این جا هم درست است که باید کل نماز را در وقت بخوانیم اما آن چیزی که علی ایّ تقدیر شرط صحت است مسمای وقت است، نه استیعاب تمام اجزای وقت برای چهار رکعت نماز کاملا «من التکبیر إلی التسلیم». لذا می‌فرمایند: «إلّا أن يقال بالتعليق في الأمر» با این «إلا أن یقال» امر ظاهری درست می‌شود. «و أنّ متعلّقه ما وقع في الوقت» ما وقع فی الوقت فی الجمله؛ بدون توسعه این جا حکومت نیست «و أنّ مفاد دليل الصحّة»… مفاد «لا تعاد» می‌گوید: قبل از وقت اگر مطلق شد ما تعلیق را قبول نداریم، این تعلیق شرعی نیست و الا قبل از وقتش هم باید درست باشد. ولی دلیل صحت که روایت اسماعیل باشد می‌گوید: درست است؛ تعلیقی که فی‌الجمله بخشی از صلاة در وقت واقع شود شرعی است. «و أنّ مفاد دليل الصحّة كفاية الوقوع بعضاً في الوقت» مفاد دلیل کفایت است، غیر از حکومت است. کفایت وقوع یک امر ثبوتی انشائی است، لسانش، لسان حکومت نیست.

 

برو به 0:08:38

تفاوت توسعه‌ی حکمی و توسعه‌ی حکومتی

«فالفرق بين الدخول بعد العمل و في الأثناء بعد الدليل» ایشان می‌گویند: «عدم التوسعة الوقتيّة» اما توسعه‌ای که به معنای مسمی است نه به معنای حکومت. توسعه‌ی وقتیه دو نوع توسعه داریم؛ یک توسعه‌ی حکومتی که توسعه‌ی ادعایی است، یک توسعه‌ی حکمی داریم که مسمی با آن فرق می‌کند.

مثلا به کسی می‌گویند: فی الجمله وقوف در مشعر بین الطلوعین رکن است، معنای این حکومت نیست. نمی‌گویند: شارع این جا یک دلیل حاکم دارد بلکه دارند می‌گویند: یک حکم ثبوتی داریم. آن چیزی که شرط حج به عنوان رکن الحج است مسمی است. پس این جا توسعه را در کلامشان به خاطر کلمه‌ی کفایت می‌گوییم: توسعه‌ی ثبوتی است نه حکومت.

«فالفرق بين الدخول بعد العمل و في الأثناء بعد الدليل» بعد الدلیلش خیلی مهم است؛ حرف اصلی را دلیل زد. «لا تعاد» گفت: تعلیق در تمام وقت غلط است و شرعی نیست، روایت اسماعیل گفت: تعلیق در بعض وقت یا دخول در اثناء صحیح است. فرق بین این جا که آن جا تعلیق هست و آن جا نیست «بعد الدلیل عدم التوسعة الوقتيّة في الأوّل» یعنی اگر کل نماز قبل از وقت بود، توسعه‌ی وقتی نداریم؛ هیچ وقتی را درک نکرده بود اما «دون الثاني» ثانی توسعه‌ی وقتی دارد، توسعه‌ی حکومتی که شارع بگوید: أفرضک یا أحکم علیک یا أدّعیک که تو تمام وقت را درک کردی. یا توسعه‌ی ثبوتی که اصلا نزد منِ شارع مسمی، کافی است؛ مسمی، شرط صحت واقعیه صلاة است نه استیعاب.

شاگرد: عمداً قبل از وقت اگر خواند چطور؟

استاد: عمداً هست یا نیست حالا بحث عمدش هست. ایشان می‌گویند: ضروری است اگر عمداً خواند ولو یک تکبیرش قبل از وقت باشد باطل است.

شاگرد: مطلبی دارند برای استثنائش؟

استاد: یک عبارتی دارند که «لکن فی کشف اللثام» شاید پارسال پیدا کردم اما الان دیدم زیر عبارت خط کشیدم اما الان یادم نیست. اگر الان شما پیدا کردید خوب است ببینید. «لکن فی کشف اللثام و قد یوهن الصحة النهایة و المهذب و إن کانت لیست مرادةً قطعاً» عبارتشان موهن این است که عامد هم اگر خواند ولو گناه کرده اما وضعاً نمازش صحیح است. همین چیزی که حاج آقا هم زیاد می‌فرمایند. می‌گویند: کسی عمداً نمازش را تاخیر انداخت مجبور شد تیمم کند گناه کرده است؛ در ضیق وقت عمداً تیمم کرده اما وضعاً نمازش صحیح است. کسی نمی‌گوید: چون گناه کرده نمازش فاسد است. حالا این کسی هم که عمدا قبل از وقت شروع کرده ولو گناه کار است اما چرا نماز باطل باشد؟ چون شرط صحت واقعیه‌ی صلاة مسمای وقت است. حالا عبارت نهایه و مهذب چیست، من دیده‌ام ولی ایشان اشاره کردند که ان شاء الله فردا می‌بینم. علی ای حال فعلا عمدا را بگذارید چون ایشان خودشان می‌رسند.

شاگرد: لازمه این حرف این نیست که نماز  فی‌الجمله در وقت صحیح باشد مگر این که باز یک دلیل خاصی بر خلاف این مطلب بیاید.

استاد: اگر دلیل خاص آمد روایت دیگری که می‌گوید: اصلا نمی‌توانی عامداً قبل از وقت بخوانید ولو به ظهور دلیل، کافی است برای این که این شرطیت مطلقه را قید بزند لذا وقتِ مستوعب شرط صلاة ذُکراً می‌شود و مسمای وقت شرط صلاة عُذراً می‌شود. اگر دلیل داشته باشیم این تفاوت را می‌گوییم؛ هیچ مانعی ندارد و در فقه هم نظیر زیاد دارد. «الوقت شرطٌ للصلاة مسماه عذراً و الوقت شرطٌ للصلاة ذُکراً» یعنی به صورت عمداً منظور است مستوعباً نه مسمی کل نماز.  اگر دلیل دلالت کند مانعی ندارد.

«مع تحقّق الأمر في الجميع.» این «مع تحقق» یعنی مشکلی که دیروز داشتیم حالا بحمدلله حل شد. مشکل این بود که این جا اجزاء نمی‌تواند بیاید. چون امر نداشتیم حالا امر آمد. امر را با تعلیق درست کردید.

شاگرد: تعلیق را از خود متن روایت می‌خواهیم دربیاوریم؟

دلالت به لوازم ؛دلالت به مدلولات عقلیه مثل ایماء و اشاره و تنبیه

استاد: نه از لازمه‌اش! الان می‌گویند. می‌گویند: تعلیق خلاف اصل است اما اگر مفاد یک دلیل صریحاً تعلیق بود یا دلیل یک حرفی می‌زد که لازمه‌اش تعلیق است آن وقت دیگر مانعی ندارد. «و التعلیق و إن کان علی خلاف القاعدة» که زمان وجوب با زمان واجب از هم جدا شوند، چون قاعده این است که با هم باشد. وقتی «یجب» دیگر زمان واجب هم هست چرا افتراق باشد؟ «إلّا أنّه لا بأس بالالتزام به» محال نیست. عده‌ای در اصول گفته بودند: واجب معلق محال است، ایشان می‌گویند: محال نیست. «لا بأس بالالتزام به» چون محال که نیست «في موارد وقوع الدليل بنفسه» یعنی به مدلول مطابقی و بلکه التزامی.  «أو بلوازمه» من گمانم منظورشان از لوازمه، مدلول التزامی نیست، منظورشان مثل دلالت اشاره و امثال این‌هاست. یعنی دلیل یک چیزی می‌گوید که شما وقتی در کلاس فقه فکرش می‌کنید و لازم‌گیری می‌کنید می‌بینید لازمه‌اش این است که امرِ معلق است.

شاگرد: ده تا روایت داریم که ظهورش در شرط وجوب بودن زوال است. به خاطر این روایت ما از اطلاق همه دست برمی‌داریم.

استاد: این جا مانعی ندارد.

شاگرد: یک کمی سنگین نیست با یک روایت از اطلاق دست برداریم؟

استاد: نه دیگر، چون اطلاق آن جا باطلاقه استیعاب را … این بنفسه یا بالدلالة القطعیة ولی لوازم قطعی. دلالت التزامی ظهور است این جا که لوازمه می‌گویند دلالت اشاره قطعی است، دلالتی مثل دلالت تنبیه و اشاره و اقتضاء اگر آن در نظرتان باشد اصلا عقل آن را می‌گفت. یعنی عقل می‌گوید: نمی‌شود. از حیث استنتاج دلالی قوی‌تر بود ولی خب کلامی نبود. عقل می‌آمد دخالت می‌کرد. این جا هم «بنفسه» خود دلیل می‌گوید: وجوب آمده، واجب نیامده است یا «بلوازمه». یعنی دلیل می‌گوید: وقتی وقت داخل شد با این که تو قبلش خواندی نمازت درست است. می‌دانیم هم نمازت بدون امر نمی‌شود پس عقل می‌گوید که این روایت دارد می‌گوید: قبل از زوال امر، بالفعل بود و این لازم‌گیری، لازم‌گیریِ به قطع است؛ وقتی به قطع است می‌تواند حاکم باشد بر چند تا دلیلی که دالّ بر اطلاق استیعابی است «بظهوره» باز هم به ظن دلالی مانعی ندارد.

 

برو به 0:16:05

می‌فرمایند: «لا بأس بالالتزام به في موارد وقوع الدليل بنفسه أو بلوازمه» می‌شود بگوییم: منظورشان از «بلوازمه» دلالت التزامی است اما خیالم می‌رسد اولی بنفسه است یعنی اعم از مدلول مطابقی، تضمنی و التزامی است. بلوازمه یعنی مدلولات عقلیه، لازم‌گیری‌های عقلی مثل دلالت اشاره و این‌ها.

«و منها المقام» یکی از آن جاهایی که دلیل بنفسه أو بلوازمه دارد می‌گوید: این جا باید امر تعلیقی باشد همین روایت اسماعیل در مقام ماست «فيدور الأمر مدار الاستفادة من دليل المقام.» حالا که تعلیق ممکن است و دلیل هم داریم ببینیم مفاد این دلیل مانحن فیه چیست که می‌خواهند از این امر معلق صحت را استفاده کنیم. این جاست که در حالت تنقیح مناط شروع می‌کنند؛ تنقیح مناطی که خروجی آن را بعد می‌بینیم.    

دخول وقت در اثناء؛صحت آفرین برای نماز

«و يمكن أن يقال» این یمکن أن یقال معمولا در اصول و هم در فقه در کتاب حاج آقا وقتی «یمکن أن یقال» می‌گویند در ذهنتان باشد که غالباً این طوری است که یک چیز حسابی را می‌خواهند خراب کنند و یک چیز دیگر جای آن بگذارند شبیه همان «یمکن أن یقال»های آقا میرزا محمدتقی که خدا رحمتشان کند که مقابل صاحب‌کفایه در استحاله‌ی دور عرض می‌کردیم. منظور این که در این «یمکن أن یقال» یک چیز عجیبی را حاج آقا می‌خواهند شروع کنند. ایشان می‌خواهند آن محل تاکیدی که مشهور و فقهاء و همه تا به حال داشتیم جایش را عوض کنند. روایت شریفه را درست یک طور دیگری جای تاکید را در آن عوض کنند. در کتاب ما که ظاهراً نبود. در جواهر، روایت اسماعیل بود.

خبر ابن رياح عن الصادق (عليه السلام) الذي لم يسق إطلاقه لذلك، قال: «إذا صليت و أنت ترى أنك في وقت و لم يدخل الوقت فدخل و أنت في الصلاة فقد أجزأت عنك»‌[2]

متن روایت در جواهر این بود: «خبر ابن رياح عن الصادق (عليه السلام) … قال: «إذا صليت و أنت ترى أنك في وقت و لم يدخل الوقت فدخل و أنت في الصلاة فقد أجزأت عنك»» اصحاب که فتوا دادند و تا حالا هم که فتوای مشهور است و تا به حال هم بحث کردیم، آن چه را که برای استنباط حکم از این روایت روی آن تاکید می‌شده کلمه‌ی «تری» بوده است. فقهاء هم چقدر روی این کلمه «تری» بحث کردند. آیا این «تری» یعنی «تظنّ»؟ شامل یقین می‌شود؟ نمی‌شود؟ بحث‌های مختلفی که الان هم آقا «تری» فرمودند باز داشتند «تری» را توضیح می‌دادند که به نافی هم می‌شد «تری» گفت. حاج آقا می‌خواهند از این کلمه‌ی «تری» که توجه ما به آن جلب می‌شود خواستند بگویند شما با «تری» کار نداشته باشید. این جا چرا تاکید می‌کنید؟ جای دیگرِ روایت مقصود امام بوده که تاکید کردند. حالا این چیزی که ما می‌خوانیم چه بود؟ «إذا صلیت و أنت تری» وقتی نماز بخوانی و حال آن که تو می‌بینی که در وقت هستی بعد وقت داخل می‌شود و نمازت درست است. می‌بینی در وقت هستی! خب همه بحث می‌کنند. امام گفتند می‌بینی! می‌بینی یعنی چه؟ یعنی گمان می‌کنی؟ یعنی یقین داری؟ می‌بینی یعنی چه؟ حاج آقا استدلالی می‌آورند و با آن استدلال می‌گویند: اصلا ذهنتان از کلمه‌ی «می‌بینی» و تمرکز کردن روی کلمه‌ی «می‌بینی» منصرف کن، باید جای دیگر بروی. دلیلشان چیست؟ می‌فرمایند: «و یمکن أن یقال إنّ دليل اعتبار الظنّ على الوجه المجوّز للدخول به في العمل، هو الظنّ بدخول الوقت حال العمل؛» مگر غیر از این است که ما می‌گوییم: این ظن مجوز و مسوغ داشته است؟ مگر مسوغ، دلیل شرعی نیست؟ خود شارع به او می‌گوید: تو که متمکن از علم نیستی به این ظن عمل کن. خب در آن دلیل می‌گوید: وقت داخل در اثناء شود؟ وقت داخل در اثناء نشود؟ در آن دلیل چیزی هست یا نیست؟ آن که خبر ندارد. او باید به دخول وقت ظن پیدا کند، شارع هم می‌گوید: تو که ظن پیدا کردی مجوز داری وارد شو. پس خب دلیلِ مجوز مساله‌ی دخول در اثناء و غیر اثناء ندارد می‌گوید: منِ شارع به تو اجازه دادم. خب اگر دلیلِ مجوز اجازه داد، دخول در اثناء با غیر اثناء نسبت به این مجوز چه فرقی می‌کند؟ کل نماز  قبل از وقت باشد، بعد از نماز داخل وقت قرار بگیرد، نسبت به این که شارع به او اجازه داد چون «تظنّ» نماز را شروع کن، فرقی نمی‌کند. فلذا شما می‌گویید: اگر نماز را خواند تمامش قبل از وقت بود ولی ظنِّ مسوغ داشت کار حرام کرده است؟ تشریع کرده؟ بدعت کرده؟ نه! خود شارع به او اجازه داده با این ظن در نماز داخل شود. خب در دلیل مسوغ پس دخول در اثناء و عدم دخول در اثناء هیچ دخالتی ندارد. به عبارت دیگر دلیل مسوغ دارد امر را برای او درست می‌کند. می‌گوید: الان امر ظاهری دارید، اگر امر را درست می‌کند کل نماز هم قبل از وقت باشد، باشد؛ شارع خودش گفت: بخوان، با ظن معتبر بخوان. خب بخوان امر ظاهری است. شروع به خواندن می‌کند بعد می‌بیند کلش قبل از وقت بوده، سلام که داده سی ثانیه بعدش تازه زوال شده است. این هم صحیح است. چرا؟ چون دلیل گفته بود: منِ شارع می‌گویم: بخوان، امر را داری. دخول و عدم دخول در اثناء در دلیل مسوغ نقشی ندارد؛ این مطلب خیلی واضحی است. خب پس معلوم می‌شود روایت ابن ریاح که می‌گوید اگر داخل شد صحیح است، اگر داخل نشد صحیح نیست نمی‌خواهد بگوید: چون گمان داشتی مجوز داشتی.  «أنت تری» چون گمان داشتی من به تو می‌گویم: نمازت درست است. اگر کلش هم قبل از وقت باشد گمان داری. فقهاء می‌گویند: «تظنّ» یعنی تظنّ به ظن معتبر؛ خب قبل وقت و وسط وقت چه فرقی می‌کند؟ اگر تاکید روی «تری» است، «أنت تری» یعنی «أنت تظنّ بظنّ المسوغ»؛ چه کلش قبل از وقت بوده چه کلش بعد از وقت بوده است فرقی نکرد. پس روایت ابن ریاح اصلا کاری با «تری» ندارد، چرا همه توجه کردند، تمرکز کردند و ذهن و چشم‌هایشان را به کلمه‌ی «تری» دوختند. حالا من این عبارت را طبق مبنای ایشان طور دیگری می‌خوانم. می‌گویند که «إذا صلیت» وقتی نماز خواندی و می‌بینی که در وقت هستی، گمان می‌کنی در وقت هستی و بعد داخل نشده بود اما وقت داخل شد آن وقت نمازت درست است. وقت داخل شد «و أنت فی الاثناء» آن وقت درست است. تاکید روی محض دخول فی الاثناء آمد. یعنی روایت ابن ریاح آن چیزی را که برای آن موونه می‌گذارد دخول فی الاثناء است نه «أنت تری»! چون «تری» از باب ممهد است. نماز خواندی بعد در اثناء وقت داخل شد. پس اصلا میزان تنقیحی که فرمودند این است، با این عنایت، آن چیزی که روایت می‌خواهد بگوید و امام علیه‌السلام نظرشان بوده که روی آن تمرکز کنند دخول فی الاثناء است نه «أنت تری».

 

برو به 0:24:55

شاگرد: «أنت تری» شاید مقدمه‌ی این باشد که نیت شخص مشکل پیدا نکند.

استاد: بله ممهد است. ممهد این است که خلاصه نماز را خواندی و خیال می‌کنی وقت شده است. این چیزی که من می‌گویم هیچ تاکیدی روی کلمه‌ی خیال می‌کنی نیست، هنوز می‌خواهم حرفم را بزنم؛ این‌ها مقدمه هستند. نماز را خواندی «أنت تری نفسک فی وقتٍ» حالا نماز خوانده شد بعد به تو بگویم «و أنت فی الصلاة و دخل الوقت» حالا این نماز درست است. پس یعنی منِ روایت اسماعیل بن ریاح چه می‌خواهم بگویم؟ می‌خواهم به مساله‌ی دخول در اثناء موضوعیت بدهم، نه مساله‌ی رویت و ظن و قطع؛ کار با او نداریم. این فرمایش حاج آقاست. خیلی مهم شد! یعنی جای تمرکز را با «یمکن أن یقال» عوض کردند.

شاگرد: بالاخره سوال برمی‌گردد. شما که نمی‌فرمایید: چون تمرکز روی آن نیست، لغو است یا مهمل است؛ این روایت می‌آید می‌گوید بله ظاهرش هم همین طور است «و أنت تری» ولی وقتی که نماز را در حال نماز و در اثناء نماز وقت داخل می‌شود این یک لطفی است یا مثلا به خاطر عمل به ظنت نمازت درست است؛ طرف مقابلش این است که اگر با دلیل ظنی نماز را خواندی، نماز تمام شد وقت داخل شد این نماز صحیح نیست یعنی دوباره باید اعاده کنی.

استاد: فرمایش شما این است که منافاتی ندارد.

شاگرد: نه! نه! حالا سوال بعدی پیش می‌آید؛ این دو تا شق اول از ظاهرش درمی‌آید. بحث ما روی همان شق نماز مورد مباحثه است همان شقی که داخل در نماز است، این جا سوال پیش می‌آید. آن جا که نماز ما درست است، این «تری» باید علم باشد یا ظن باشد؟ آن وقت روی «تری» باید بحث کنیم.

استاد: کلمه‌ای که ایشان گفتند کلمه‌ی «الاستفادة» فرمایش شما بود. «المدار الاستفادة» مشکلی که ایشان داشتند این بود که می‌گفتند: امر نداریم اجزاء نیست. می‌خواهیم قاعده درست کنیم، قاعده‌ی اجزاء از دست ما گرفته شد. این جا فرمودند که با تعلیق می‌توانیم امر را درست کنیم، اگر امر را درست کردیم خیلی چیزی دستمان می‌آید، چیست؟ قاعده‌ی اجزاء است. قاعده‌ی اجزاء بنا بر جریانش دست ما می‌آید. آن وقت هر کجا هم شک کردیم که ظن به چه معناست، می‌گوییم: قاعده‌ی اجزاء است. خیلی تفاوت می‌کند. لذا الان ایشان تلاش کردند اجزاء را … بعدا هم می‌گویند. ایشان طبق فرمایش شما چه می‌گویند؟ می‌گویند: وقتی فهمیدیم روایت دارد محوریت را به دخول فی الاثناء می‌دهد فهمیدیم روایت دارد امر تعلیقی را درست می‌کند، روایت دارد می‌گوید: دخول فی الاثناء مصحح صلاة است و می‌دانیم صلاة بدون امر نمی‌شود پس روایت دارد می‌گوید: صلاة این جا منجز نیست یعنی زمان وجوب با زمان واجب هماهنگ نیست، معلق است، قبل از زوال هم وقت هست. وقتی روایت ابن ریاح تعلیق را درست کرد پس راه برای قاعده‌ی اجزاء فراهم شد. آیا شما می‌گویید: «أنت تری» قدر متیقنش را بگیریم. می‌گوییم نه. قاعده داریم که نماز طبق اجزاء مجزی است. هر کجا شک کنیم این طور نیست که ما به قدر متیقن اکتفاء کنیم. چون الان طبق قاعده‌ی اجزاء، نماز صحیح است باید یک چیزی خلاف قاعده پیدا کنیم. اگر «أنت تری» ظهور در بطلان غیرش دارد، شما بگویید: ما دلیل داریم خود همین روایت بر آن یکی‌ها باطل است اما اگر گفتیم: «أنت تری» در بطلان غیرش ظهور ندارد. اگر به معنای «تظنّ» باشد فوقش از باب مصداق است. قاعده با اجزاء خیلی تفاوت می‌کند. این جا با مقصود ایشان که آن فرمایش شما … درست است که الان سوال پیش می‌آید اما ایشان قاعده را درست کردند، وقتی قاعده درست شده الان می‌بینید بعداً در جاهل و ناسی می‌خواهند تمسک کنند جلو بروند بگویند: نمازشان صحیح است.

شاگرد: مگر از روایت امر تعلیقی را درست نکردند؟

استاد: از این که روایت دخول فی الاثناء را محور قرار داد.

شاگرد: این روایت یک چیزی هم گفت دخول در اثناء برای «أنت تری» باز کرد نه برای همه. این اول الکلام است. استفاده ایشان این است که کأنه این تکه را از قبلش جدا کردند، این را عام گرفتند امر تعلیقی را بالمرة درست کردند بعد فرمودند حالا «أنت تری» بود، نبود هم نبود. برای «أنت تری» …

استاد: هر کس نگاه می‌کند می‌خواهند بگویند: تو عمداً لج خدا نکردی، یک وقتی است «أنت تری الوقتُ لم یدخل» اما می‌گویی: الله اکبر! لذا «أنت تری» یعنی می‌دانیم که تو آدمی نیستی که بخواهی عمداً لج کنی. همین کافی است. دیگر سوال برای کسی مطرح نمی‌شود. به عبارت دیگر همین طوری که من عرفی این را بگویم خیالت می‌رسد وقت شده نماز را می‌بندی بعد در بین نماز وقت داخل می‌شود، نماز صحیح است. چه کسی روی کلمه‌ی خیال می‌کنی ذهنش متمرکز می‌شود؟ می‌گوید: خیال می‌کنی از باب مثال بود، می‌خواست برای دخول مصحح درست کند نه این که می‌خواست به خیال موضوعیت بدهد!

شاگرد: ریختش یک حالت قید غالبی است کسی خیال نکند …

استاد: از باب مثال غالب است.

شاگرد: نمی‌شود یک احترازیتی برای آن قائل شد.

استاد: احسنت! بر بطلان غیر او ظهور ندارد. نمی‌گوید: اگر وقت داخل شد ولی «تری» به نحوی که من می‌گویم و تازه مبهم است اگر نبود باطل است، با او کار ندارد؛ محور سخن بر این است که دخول فی الاثناء کافی است.

شاگرد: به نظرم فقط تصویر کردید که آن سمتش می‌شود. خب آن سمت دیگرش هم آدم طور دیگر می‌تواند تصویر کند، چنانچه قوم ذهنشان  به آن سمت رفته بود.

استاد: بله دیگر؛ اساس فتوای اصحاب، همه‌ی بحث‌ها را شما ببینید همه متمرکز روی استظهار کلمه «تری» است. حاج آقا درست موضع را عوض می‌کنند؛ می‌گویند: اصلا این موضوعیت ندارد حتی به عنوان فرمایش ایشان به عنوان سوال بعدی هم حتی … سوال بعدی هم اگر مطرح شد قاعده‌ی اجزاء دست ما آمد. ما می‌گوییم: قاعده، اجزاء است، روایت باید ظهور عرفی حتمی در بطلان غیرش پیدا کند؛ ظهور هم که پیدا نکرده پس جاهل و ناسی و همه‌ی این‌ها نمازشان صحیح است؛ فقط چیزی که آخر کار نتیجه می‌گیرند که عرض می‌کنم حالت سلبی دارد، می‌گویند: قصد قربت باید باشد؛ قصد قربت باشد کافی است برای این که این نمازی که فی‌الجمله در وقت واقع شده صحیح است.

شاگرد: این دو تا استظهار در مقابل هم نیست؟ یعنی دو تا از حجیت نمی‌افتد؟ تاکید این باشد یا این باشد، آخرش از کجا معلوم این تاکید بوده یا نه؟

اهمیت توجه به مبادی استظهار

استاد: این همان مسأله‌ی مبادی استظهار است. بعضی وقت‌ها عباراتی گفته می‌شود، ما نظر متکلم را روی یک جهت قرار می‌دهیم اما بعد که دیگری قرائن را ردیف کرد عرف عقلاء و نوعشان وقتی دو تایی را دیدند و توجه کردند به آن قرائنی که آن دسته دیگرتوجه نکرده بودند، هرگز حرف آن اولی‌ها را نمی‌زنند. گاهی هم بعضی‌ها قرائن را نگاه می‌کنند باز برای  عرف عقلاء صاف نمی‌شود. این چیزی که حاج آقا فرمودند به فرمایش شما دو تا ظهور و استظهار را به میدان آورد اما این که بعداً این قرائنی که ایشان می‌گویند را حاکم کنیم و دیگر کسی حاضر نشود به آن طرح‌های قبلی برگردد این معنای استظهاری است که از بعضی مبادی آن غفلت شده است.

شاگرد: این جا چون می‌فرمایند: این موارد وقوع دلیل این جا یعنی برای نماز کلا دلیل آمد؟ یعنی  نماز کلا درست شد.

استاد: بله. یعنی همان تعلیق محدود را می‌گویند، نه تعلیق برای … ولذا روایت تاکید می‌کند: «دخل فی الوقت» اگر تعلیق مطلق بود که «أنت تری» ولو قبل از وقت هم بود باید صحیح باشد اما این دلیل می‌گوید: تعلیق فقط اندازه‌ای است که شما بعد از نمازت در وقت مسمی را درک کنی. به اندازه‌ی درک مسمای وقت به عنوان شرط رکنی صلاة این جا روایت تعلیق را ثابت می‌کند، تعلیق بیشتر نه! حالا من عبارت ایشان را بخوانم؛ می‌فرمایند: «و یمکن أن یقال إنّ دليل اعتبار الظنّ على الوجه المجوّز للدخول به في العمل، هو الظنّ بدخول الوقت حال العمل؛» حال‌العمل یعنی ابتدای عمل، نه اثناء. چون صحبت ما اثناء است با کلمه‌ی حال ممکن است ذهنتان سراغ اثناء برود. منظور حاج آقا این جا از کلمه‌ی حال، اثناء نیست؛ حال یعنی وقت شروع؛ حال العمل یعنی وقتی می‌خواهی تکبیر بگویی. دلیل اعتبار ظن بر وجهی که مجوز دخول باشد، همان ظن به دخول وقت است وقتی می‌خواهی تکبیر بگویی؛ حال العمل یعنی حال ورود در عمل.

 

برو به 0:34:00

این دلیل مجوزی که می‌گوید: چون ظن معتبر دارید «یجوز لک الدخول فی الصلاة فإن كان، يقتضي الإجزاء» اگر این امر مقتضی اجزاء باشد، یک امر ظاهری درست بکند خب با دخول فی الاثناء کاری نداریم. امر داریم تمام شد؛ امر ظاهری اجزاء هم که مجزی است. اگر مقتضیِ اجزاء باشد «فلا إناطة له» برای این دلیل مجوز «بالدخول في الأثناء» به این که وقت حتما در اثناء داخل شود و نشود هم مهم نیست.

«فإن کان یقتضی الاجزاء» یعنی «فإن کان دلیل المجوز» مقتضیِ اجزاء به امر ظاهری است و امر ظاهری را درست می‌کند «فلا اناطة له بالدخول فی الاثناء» خب امر ظاهری درست شد، مجزی هم هست. امر که داریم، چرا دیگر دخول فی الاثناء را بیاوریم؟ «فلا اناطة له بالدخول فی الإثناء فإنّه» فانه یعنی دخول در اثناء. «فإنّ دخول فی الاثناء غير المظنون بالظنّ الذي دخل معه في العمل» که آن مظنون چه بود؟ یعنی در وقت حال عمل مظنونِ او دخول وقت بود؛ دخولِ وقت در حال عمل. «فإنّه» یعنی دخول در اثناء غیر از آن چیزی است که ظن او بود و دلیل تجویزش کرد. «فإنّ دخول فی الاثناء غير المظنون بالظنّ الذي دخل معه في العمل» که دخولِ وقت مظنون ابتدایی او بود. این دو چیز است؛ وقتی دو چیز است ربطی به هم ندارد. «فالإجزاء ليس للظنّ السابق على الوقت» اجزاء به خاطر صرف گمانِ او که سابق بر وقت است نیست، اگر به خاطر صرف گمان بود کل نماز هم قبل از وقت باید درست باشد. پس گمان موضوعیت ندارد با این که گمان هم گمان شرعی است. ظن خاص است و علی فرضِ ما ظن معتبر است.

خب «فالإجزاء ليس للظنّ السابق على الوقت» پس امر ظاهری از این ناحیه‌ی ظن مطلق درست نشد. «بل لأنّ شرط العمل» روایت اسماعیل می‌آید تعلیق را درست می‌کند، امر ظاهری محدود را درست می‌کند. «بل لأنّ شرط العمل» نه به خاطر این که گمان داشتیم «لأنّ شرط العمل، بهذا الدليل،» این جا در ذهنم آمد که اگر بپذیریم آن بود خیلی خوب بود؛ بعد از العمل و بعد از الدلیل. «بل لأنّ شرط العمل، بهذا الدلیل،» یعنی روایت اسماعیل بن ریاح «الأعمّ من وقت البعض» یعنی مسمای وقت، شرط صحت صلاة است، نه خصوص وقت مستوعب. «الأعم من وقت البعض» بعض نماز هم در وقت واقع شود کافی است. «فيكون البطلان في غير المتيقّن صحّته لمكان سائر الشروط.» نمازی که بعضی از آن در وقت واقع شد، امر را دارد، بطلانش به خاطر فقد امر نیست، به خاطر فقد شرط هم که مسمای وقت است نیست، اگر بگویید جایی باطل است به خاطر فقد قربت است یا به خاطر این است که عامد بوده و مستوعب کل وقت را نگرفته است. «لمکان سائر الشروط» آن جا هم که صحتش یقینی است موردی است که او با ظن معتبر داخل شده و وقت در اثناء بر حال نماز او وارد شده است. طبق روایت اسماعیل بن ریاح «متیقن صحته» این طور می‌شود. سایر شروط مثل فقد تمام وقت یا فقد بعض وقت با غیر ظن مسوغ یا فقد قصد قربت سه تا این طور موارد ممکن است بگوییم.

تا این جا رسیدیم. حالا «و علی هذا» ظاهرا وقت رفت اما اگر عبارت را نگاه کنید چون مربوط به این بحث بوده و ذهن شریفتان آماده شده من سریع عبارت را بخوانم. «و علىٰ هذا، فلا وجه للتحفّظ على الظنّ في قبال القطع» «أنت تری» اصلا مقصود نبوده، تحفظ بر ظن به عنوان موضوع و محور روایت دیگر نیاز نیست. «فلا وجه للتحفّظ على الظنّ في قبال القطع مع عسر التفكيك، بل القطع عرفاً ظنّ مع الزيادة» باز دارند تایید ظن می‌کنند. حینئذٍ یبقی به چه می‌رسند؟ نسیان و جهل که حالا دیگر وقت رفت. ان شاء الله مطلب معلوم شد دنباله‌ی بحث را فردا عرض می‌کنیم.

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

مبادی استظهار/ حکومت/ شرط ذکری/ شرط عذری/ واجب معلق/ إجزاء/ امر ظاهری/ توسعه ی حکمی و حکومتی/ دلالت لفظی و عقلی/ وقوف در عرفات و منی.

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 159‌

[2] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 266‌

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است