مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 96
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ٩۶: ١٣٩۶/٠٢/٠٢
و يمكن الاستفادة أيضاً من رواية «سماعة» في الاجتهاد للقبلة، لأنّ عدم القرينة على التخصيص بالاستقبال هو الأظهر منها. و ذكر القبلة لا يقتضي التخصيص، بل لأنّه يفيد المعرفة بالوقت أيضاً. و مقتضى الجهة المذكورة في السؤال، الحاجة في كلّ من الشرطين إلى ما يعمل به، و إن كان يمكن الاستدلال بالقبلة على الوقت في الجملة[1]
«و يمكن الاستفادة أيضاً من رواية «سماعة» في الاجتهاد للقبلة»؛ میتوان از این روایت استفاده کرد که اتکاء به ظن جایز است. در جلسه قبل هم بحث شد یکی از مواردیکه برای بحث تنقیح مناط و قیاس پر فایده است، اینجا میباشد. هر جا شهرت فتوایی استقرار پیدا کرده است- معنای مصطلح مرادم نیست- به این معنا که متشرعین و متدینین ابائی ندارند که این فتوا میباشد. و خلاف آن شاذ میباشد. تفصیل در آن شاذ است. آن چه فتوای مشهور است این است که متمکن به ظن عمل نمیکند. این متمکن هر کسی باشد و هر جوری باشد نباید به ظن عمل کند. همچنین ظن نیز هر جوری باشد، نمیتواند به آن عمل کند. از طرف دیگر غیر متمکن میتواند به ظن اتباع کند. این غیر متمکن هر جور باشد و ظن او هر جور باشد، میتواند به آن عمل کند.
ملاحظه کردید که مبنای صاحب جواهر هم این است که با مشهور مخالفت نمیکنند و بحث را جا انداختهاند. بعد از این بحثها فرمودند:
نعم يمكن التأمل في استفادة هذه الكلية المزبورة في المتن و غيره مما سمعته من الأدلة إن لم يكن إجماعا إذ ليس في المعتمد منها ظهور أو صراحة في عدم الفرق في ذلك بين الغيم و العمى و الحبس في ظلمة و غيرها[2]
بعد مطالب عجیبی گفتند، ایشان فرمودند که اگر شهرت باشد، میتوان در آن خدشه کرد. اما اگر اجماع باشد نمیتوان خدشه کرد. «إذ ليس في المعتمد منها ظهور أو صراحة في عدم الفرق في ذلك بين الغيم و العمى و الحبس في ظلمة و غيرها»؛ بین اینها فرقی نیست و هیچکدام در عدم فرق ظهوری ندارند. اصحاب میان آنها عدم الفرق گذاشتهاند. در غیر متمکن بین عذر شخصی و اعذار عمومی تفاوتی نگذاشته اند. حالا دیدیم محشین عروه تفاوت گذاشته بودند؛الاعذار العامه و الموانع العامه و الشامله. به این تعبیرات بود. در این موارد اتباع ظن جایز است. مرحوم حکیم فرمودند «الا کان الغیم» تنها به غیم تصریح کردند. معلوم میشود امور دیگر مورد نظرشان نبوده است. حتی حاضر نشدند اعذار عامه را هم نام ببرند.
در اینجا چون اصل فتوا مستقر است، میتوان تأمل کرد که چه طور شده که اینها تعمیم دادهاند. زیرا ادله تنها همین ها است. چطور شده که فرمودند مطلق غیر متمکن و مطلق ظن؟ من به خیالم میرسد که مشی آنها درست است. به تفصیل آنها کاری ندارم. به اصل تنقیح مناط کار دارم. در اصل اینکه موضوع را کشف کنند و ببینند که میزان این است که به ظن عمل شود. نه اینکه متعبد باشیم به آن چه که در روایت آمده است. بلکه مثلاً از روایت صیاح دیک اماریت را کشف کردهاند. و ظن صیاح بر زوال را کشف کردهاند. نه این که صیاح دیک موضوعیت یا تعبدیت داشته باشد.
برو به 0:04:50
این کشفی است که آنها کردهاند. مستقر هم میباشد. مهم این است که رمز توسعه را بفهمیم. چطور شده که مطمئن شده اند که این توسعه را به مولای خودشان نسبت بدهند. که غیر متمکن مطلقاً –محبوس و اعذار عامه- یتبع ظنه. ظن هم همینطور است. هر نوعی باشد کافی است. چه از صیاح دیک باشد، چه اذان باشد و…، هیچ قیدی ندارد.
یکی اینکه آنها این کار را کردهاند. آیا حق با آنها هست یا نه؟ دیگری چرا این کار را کردهاند. این چرای دوم خیلی مهم است. چون یک نحو اطمینان هست. و باید کشف کرد که آنچه را که عرف متوسط و علماء انجام میدهند و ابائی ندارند.
حاج آقا به این صورت تفصیل دادهاند: اگر از علم تمکن دارد و ظن اطمینانی برای او حاصل شد، قبول است. با اینکه متمکن از علم میباشد اما از ظن اطمینانی اتباع میکند. اما اگر از علم متمکن باشد و برایش ظن غیر اطمینانی حاصل شد، مجاز نیست که بهدنبال ظن برود. غیر متمکن هم مطلقاً میتواند به ظن عمل کند. این مختار ایشان بود که به مطلب مشهور نزدیک بود و در ظن اطمینانی توسعه داده بود. این حاصل بحث بود. ادامه عبارت صاحب جواهر را هم نخواندم. تفصیلات خوبی مطرح شده است. هر کسی بخواهد دقیق شود، هر کدام از آن تفصیلات مئونه میبرد. اگر بگوییم که نحن ابناءالدلیل و مجاز به توسعه و تنقیح دلیل نباشیم، بحثهای ظریف و دقیق صاحب جواهر میآید.
در بهجت الفقیه میفرمایند:
«و يمكن الاستفادة أيضاً»؛ استفاده اینکه غیرمتمکن مطلقاً میتواند اتباع ظن کند. دیگر صحبتی از متمکن نیست زیرا متمکن را تفصیل دادند و گفتند متمکن نمیتواند از مطلق ظن اتباع کند.
«من رواية سماعة في الاجتهاد للقبلة»؛
محمد بن يحيى عن محمد بن الحسين عن عثمان بن عيسى عن سماعة قال: سألته عن الصلاة بالليل و النهار إذا لم تر الشمس و لا القمر و لا النجوم قال اجتهد رأيك و تعمد القبلة جهدك[3]
در آسمان غیم است و مانع عمومی وجود دارد. آیا مقصودشان از «لم تر الشمس و القمر» اعم از غیم است؟ مقصودشان کنایه از غیم است؟ یا اینکه مثل برخی از روستاها که بهگونهای واقع شده که در بخشی از روز اصلاً خورشید پیدا نیست مثلاً در دامنه دره پایینی کوه قرار گرفته است. اطراف یزد هست. در طزرجان یا ده بالا از دو بعد از ظهر خورشید را نمیبینید. یا شرایط بهگونهای دیگر باشد، مثلاً جنگل باشد. لم تر الشمس؛ به این معنا است که امارات سماوی که بوسیله آنها کشف از زوال میکنیم، معلوم نمیشود. هم شب معلوم نیست و هم روز. معلوم میشود مقصود او اعم از زوال بوده است.
حضرت فرمودند«اجتهد رایک و تعمد القبله جهدک». این عبارت خیلی به کار رفته است. برخی آن را منحصر در قبله میدانند و میگویند ربطی به وقت ندارد. خیلی عجیب است. دیگران گفته اند سؤال او از نماز در روز و شب بوده است، حال اصلاً منظورش وقت نماز نبوده است؟ منظورش قبله بوده است؟ یعنی شمس برای او علامت قبله بوده و الآن این علامت را ندارد؟
برو به 0:10:20
شاگرد: قمر برای لیل ربطی به وقت ندارد.
استاد: ربط دارد. گاهی در طلوعش ربط دارد. مثلاً در شب چهاردهم مثل یک ترازو عمل میکند. اگر به گونه باشد که نزدیک غروب یک بلد مثلاً قم، لحظۀ بدر کامل باشد، یعنی کاملاً همراه و موازی شمس میباشد. یعنی اگر نصف خورشید در یک طرف به افق رفته باشد، از طرف دیگر نصف ماه از افق بیرون میآید. در مغرب خورشید در افق می نشیند و چون شب بدر است، از طرف دیگر ماه بالا میآید. در این وقت ها دور نیست که انحدار قمر دال بر نصف شب باشد. و مدارهای آنها هم یکی باشد.
شاگرد: به شرطی که مطلق ظن را حجت بدانیم چون در روایات انحدار قمر نیامده است.
استاد: انحدار النجوم را داریم. قمر در مواضع خاص دارد. انحدار نجوم هم بحث داشت ولی چون ثوابت هستند بیشتر در دسترس هستند. خلاصه کلام؛وقت غروب، یک ثابتی در افق است.
شاگرد: اگر فرض این باشد که مطلق ظن حجت است، سؤال از وقت و تعیین قمر معقول میشود. اما اگر بگوییم که مطلق ظن حجت نیست و باید در روایات اشاره شده باشد، درحالیکه در مورد قمر چیزی نداریم لذا باید بگوییم که مربوط به قبله میباشد.
شاگرد٢: شاید کنایه از این است که ما چیزی را نمیبینیم. نه خورشید و نه ماه را نمیبینیم. کنایه از اینکه آسمان دستمان نیست.
استاد: وقت را میگوید یا قبله را ؟
شاگرد: هر چیزی که راه تشخیص آن آسمان است بر آنها بسته است.
استاد: اعم از وقت و قبله. چه بسا حاج آقا هم همین را بگویند.
شاگرد: روایت بعدی را هم ملاحظه کنید. در آن قبله آمده است.
استاد: در روایت قبلی هم قبله هست. هیچ کسی مشکلی ندارد که در جواب امام قبله آمده است. به همین خاطر است که عدهای گفتند بحث در قبله میباشد. «عن زرعة عن سماعة قال: سألته عن الصلاة بالليل و النهار إذا لم تر الشمس و لا القمر و لا النجوم قال تجتهد رأيك و تعمد القبلة جهدك».
شاگرد: لم تر الشمس در اینجا باید کنایه از غیم باشد زیرا به غیر از غیم چه چیزی ممکن است باشد؟
استاد: بستگی دارد که سؤال کننده چجور باشد. گاهی لم تر بهمعنای ابر است ولی گاهی او شخص فقیهی است و وقتی سؤال میکند روی حساب سؤال میکند. یعنی دسترسی به علائم سماویه برای هرچیزی که به دردش میخورد نداریم. اعم از وقت یا قبله.
برو به 0:14:50
شاگرد: چه زمانی است که نه ماه و نه ستاره را میبیند؟ زمانیکه ابر است.
شاگرد٢: اگر در جنگل بوده ممکن است چیزی معلوم نباشد.
استاد: در مواضع مختلف خیلی اتفاق میافتد که لم تر الشمس و القمر اتفاق بیافتد. علی ای حال این خیلی مهم است که غیم موضوعیت دارد یا ندارد؟ اینکه میفرمایید قرار بود ظن عمل نکند هذا اول الکلام، یکی از اموری که سماعه در عدم رویت بیان کرده است، قمر است. نشان میدهد که قمر در نظر او مدخلیت داشته است. مگر اینکه بگویید منظور او از قمر، غیم بوده است، قمر اصلاً موضوعیتی ندارد، لم تر القمر بهمعنای غیم است. این حرف دیگری است. و الا اگر بگوییم او میخواهد بگوید که شمس، علامیت دارد، قمر علامیت دارد، نجوم علامیت دارد، و الآن هیچکدام را ندارم، برای هر کدام مدخلیتی هست.
شاگرد: بنابراین قصد شما این است که «اجتهد رایک» را به وقت بزنید و دومی را به قبله بزنید. اجتهد رایک را در هر صورت باید مرتبط با زمان بگیریم.
استاد: برخی گفته اند که قبله در اینجا هم برای وقت است. نه برای خود قبله. فرض روایت این است که قبله را که بلد هستیم. نگفته که در صحرا هستیم. اصلاً سؤال او برای محل زندگی خودش میباشد که قبله را بلد است. لذا چون قبله را میداند وقت را نمیداند حضرت میفرمایند تعمد القبله؛ رو به قبله کن. قبله در بین عراق و شام دقیقاً نقطه الجنوب است. وقتی رو به قبله کردی میتوانی شمال و جنوب و سیر آسمان و ستارهها و این که به وسط آسمان رسیدهاند یا نرسیده اند را کشف کنی.
شاگرد: او که میگوید من دسترسی ندارم. چه جور توصیهای است؟
استاد: بله، برای رویت دسترسی ندارد اما وقتی قبله را به این نحو کشف کردی میتوانی حدود انحراف بلد خودت را از قبله بفهمی.
شاگرد: به وقت چه ربطی دارد؟ میفرمایید مشکل از قبله نبوده است. حال اگر حضرت میفرمایند رو به قبله کن، وقتی در آسمان چیزی نیست، چه چیزی را از نجوم و … بدست بیاورد؟ پس فرض سؤال این نیست که چگونه از نجوم وقت را بدست بیاروم بلکه فرض او این است که به چیزی دسترسی ندارد.
استاد: در سؤال ظاهرش این است که به هیچچیز دسترسی ندارد. کل علائم سماویه را ندارد.
شاگرد: لذا مطلق است و هم برای وقت است و هم قبله. در جایی هست که هیچ چیزی ندارد. این علائم هم برای قبله و هم وقت استفاده میشود. مرحوم کلینی هم عنوان باب را مطلق آورده ند و صاحب وسائل برای قبله آوردهاند.
برو به 0:20:00
استاد: اگر واو عاطفه باشد، باید دو کار انجام بدهد. وقتی به سماء دسترسی نداری برای وقت اجتهاد کن. و برای قبله تَعمَّد جهدک است. تَعَمَّد چون برای جهت است. اما وقت جهت نیست. برای زمان نمیتوان از تعمّد استفاده کرد. بلکه باید زمان را استکشاف کرد. اما چون قبله جهت است، تعمّد به کار میرود. تَعَمَّدَه؛ ای قَصَدَه. مناسبت آن فقط بهخاطر همین است.
شاگرد: اجتهد به چه معنا است؟
استاد: اجتهد بهمعنای کوشش کردن است. خیلی تلاش کن. رای بهمعنای نظر و فکر و انتخاب و مختار و مراد است. اجتهد رایک به این معنا است که تا میتوانی در رسیدن به نظر صحیح کوشش کن. یعنی تا هر مرتبهای از ظن که میتوانی تحصیل کنی، تحصیل کن.
تعمّد القبله جهدک؛ متوجه قبله بشو. اقصد القبله، تا آن جایی که میتوانی کوشش کن تا جهت قبله را کشف کنی. مشهور این دو را دال بر حجیت ظن و قبله گرفته است. اما کسانی که فقط برای قبله گرفتهاند هستند.
شاگرد: دراینصورت دومی بهعنوان مفسر اولی میشود.
استاد: بله، عدهای دیگر هم هر دو را تنها برای وقت گرفتهاند.
حاج آقا که در اینجا برای هر دو گرفتهاند. اما مقصود سائل کدام بوده است؟ اینکه میگوید من دسترسی به علائم ندارم، اگر به این معنا باشد که ابر است، یک جور فضا میباشد. در اینجا امام فهمیدهاند که او در بیابانی است که قبله هم معلوم نیست لذا فرمودهاند که اجتهد رایک. ببین ظنت به کدام طرف غلبه میکند. فطفقت أرتئی؛ ارتئاء بهدنبال نظر و رای صحیح رفتن است. اجتهد رایک هم به معنا اِرتَئ میباشد. بهدنبال رای صحیح بگرد. رای صحیح به این معنای آن چیزی است که در نظرت غالب میباشد. و تعمّد القبله؛ چون جهت است از تعمد استفاده کرده است. لازم نیست به چهار طرف نماز بخوانی. تعمّد جهدک یعنی غایة اجتهادک. بالاترین حدی که ممگن است تلاش کن که به طرف قبله بایستی.
شاگرد: اگر تعمّد القبله را نداشت می توانسیم بگوییم تنها ناظر به وقت است اما وقتی این جمله آمده است نشان میدهد که قبله را نمی دانسته است.
شاگرد٢: کسی بهمعنای وقت تنها گرفته است؟
استاد: بله، میگویند که آن شخص قبله را میداند و اما به او یاد میدهند که از طریق قبله وقت را هم تشخیص دهد. یادم نیست که چه کسی گفته بود. برای خودم من هم جالب بود که صرفاً تعمد القبله را برای وقت بگیرد. لذا واو حالیه میشود. یعنی درحالیکه رو به قبله هستی. جهدک را هم بهمعنای نتیجه اجتهاد قبلی میگیرند.
شاگرد: جهدک را مفعول مطلق اجتهاد میگیرند. اجتهد رایک و تعمّد القبله جهدک.
استاد: بله
یک نظر دیگر این است که فقط برای قبله است. آن قول هم عجیب است. ظاهر سؤال به وقت میخورد. و یا حداقل اعم از وقت است. آنها میگویند که امام علیهالسلام تنها از قبله جواب دادهاند. اجتهد رایک و تعمد القبله جهدک. لذا میگویند که وقتی قبله را بلد نیستید، علیک الاجتهاد. در کلمات خیلی آمده است. کسی که از تحصیل علم به قبله متمکن نیست، فعلیه الاجتهاد. یعنی کلمه اجتهاد که امام برای وقت به کار بردهاند را برای قبله گرفتهاند. ولو میتوانیم بگوییم از جهدک گرفتهاند. اما علیه الجهد فی القبله نگفته اند. علیه الاجتهاد گفته اند.
برو به 0:25:00
معلوم میشود که این مناظره از قدیم بوده است زیرا در روایت دیگر خدمت امام عرض میکند که اهلسنت به ما ایراد میگیرند و میگویند وقتی در بیابانی گیر افتادید که نمیدانید قبله کجاست، انتم و نحن سواء. شیعه میگفت که ما در هر امر صغیر و کبیری به دنبال اجتهاد نمیرویم. در مقدمه مرحوم صدر در حلقات توضیح نسبتاً طولانی میدهند که در فرهنگ شیعه اجتهاد مذموم بوده است. و مجتهد بد بوده است. مجتهد برای اهلسنت بوده است. بعداً لحن کتابها تغییر کرده و بهمعنای صحیح آن به کار رفته است. از شیخ الطائفه شروع میشود و محقق در معارج هم بیشتر میگویند که مراد ما از اجتهاد همان معنای اهلسنت نیست. بلکه مراد ما از اجتهاد استنباط بدون قیاس است. نه اجتهادی که آنها میگویند.
منظور اینکه اجتهاد الآن ممدوح است. اما یک زمانی به این نحو نبوده است. در آن زمان هم اگر کتاب ها را نگاه کنید –مثلاً عده الاصول- کاری به مجتهد ندارند. بلکه از کلمه مفتی استفاده میکنند. گویا کلمه مفتی در لسان آنها مانعی نداشته است. اما مجتهدی که یفتی بهمعنای فضای امروزی نبوده است.
شاگرد: ظاهراً نسبت به قبله در روایت بحثی نیست چون در لسان امام علیهالسلام قبله آمده است. اما نسبت به وقت روایت مجمل است. زیرا نه در خود روایت و نه در جواب امام به آن اشارهای نشده است. خصوصاً اگر عمل به ظن خلاف اصل باشد، نمیتوان با استناد به این روایت گفت که در وقت میتوان اجتهاد کرد.
استاد: در ادامه فرمایش شما برخی اضافه کردند که به فهم اصحاب مستظهر هستیم. گفتند که ظاهر روایت مربوط به قبله میباشد نه وقت. اما چون اصحاب از این روایت تعمیم فهمیدند و برای قبله موضوعیتی قائل نشدند، ما هم به فهم اصحاب مستظهر هستیم. یعنی با اینکه در ظاهر روایت نیست اما فهم آنها کمک میکند که ما دلگرم باشیم که در اینجا قبله موضوعیت ندارد. چون دلیل داریم، خلاف اصل هم باشد مانعی ندارد. در اینجا هم با پشتوانه فهم اصحاب دلالت دلیل داریم.
شاگرد: فهم اصحاب را چگونه فهمیدید؟ چهار قول بود.
استاد: مشهور میگفت که غیر متمکن مطلقاً _چه عمومی و چه خصوصی- یتبع ظنه. هر ظنی باشد. چه صیاح دیک باشد و چه نباشد.
شاگرد: چه در زمان و جه در قبله؟
استاد: در قبله که گفته اند. در قبله آسانتر هم هست. اصلاً لسان قبله فرق میکند. زیرا در نکته ظریفی قبله با وقت تفاوت میکند. در فضای فقه چرا عمل به ظن در قبله اسهل از عمل به ظن در وقت میباشد؟ زیرا در وقت میتواند صبر کند اما در قبله صبر کردن فایده ای ندارد. چون وقت خودش میآید لذا میتواند صبر کند. اما وقتی قبله را نمیداند چرا صبر کند؟ لذا سختگیری در ظن فرق میکند. اصلاً لسان تفاوت میکند. در قبله که نمیتواند صبر کند تا به علم برسد. صبر کردن که فایده ندارد. بخلاف زمان که صبر کردن او را به علم میرساند. بعداً میرسیم و میبینید که لحن عمل به ظن در قبله آسانتر است.
حاج آقا در اینجا هم ابتداء با تفصیل و خصوصیتی وارد شدند اما در قبله محکم فتوا میدهند که عمل به ظن در قبله ابتداءا جایز است. زیرا فضای عمل به ظن در قبله آسانتر است. اینها مویداتی برای سیرهای است که میخواهم عرض کنم.
برو به 0:30:05
[4]علی ای حال حاج آقا در مورد ظاهر این روایت _اجتهد رایک و تعمد القبله- میفرمایند که بهمعنای مطلق ظن و اجتهاد به رای است. تعمد قبله به رایِ اجتهادی، مجزی است. شامل هر دو هست. سؤال او مطلق بود و گفت که من به علائم دسترسی ندارم. اعم از وقت و قبله. امام هم جواب دادند که هم برای وقت و هم برای قبله مجاز هستی که به اجتهاد عمل کنید.
فرمودند «نحن و انتم سواء» آنها به اجتهاد قائل بودند. اما شیعه میگفت که خداوند ما را به امام ارجاع داده است لذا اجتهاد معنا ندارد. تفاوت مهمی بود. حاج آقا میفرمودند آن عالم سنی نوشته است که این شیعه ها چه چیزهای عجیبی هستند. یک نفر را هم در کلام و هم در فقه محل مراجعه قرار میدهند. کلام متخصص خاص خودش را دارد و فقه هم متخصص خاص خودش را دارد. در فقه باید به شافعی و ابو حنیفه مراجعه کرد و در کلام باید به ابو الحسن اشعری و… باید مراجعه کرد. اما شیعه میگوید هم در تعبّیدات و هم در عقلیات و نقلیات باید به یک نفر مراجعه کرد.
در فضای خودشان واقعاً تعجب میکنند که ریخت ذهن شیعه به چه شکلی است که حاضر هستند به یک نفر مراجعه کنند که بینهما بون بعید. و تخصص های جدا هستند. مثل اینکه به یک نفر هم در طب مراجعه کنید و هم در اقتصاد. چه جور میشود؟
شاگرد: روحانیت الآن به این شکل میباشد.
استاد: آنها از این باب هستند که ما در جای معصوم نشسته ایم. هر کجا دلیل دارند میتوانند حرف میزنند. زیرا بهعنوان بلندگوی دیگری هستند اما اگر خودشان حرف بزنند صحیح نیست. یعنی در زمینهای که به تخصص و علم است حرف بزند. اما وقتی بهعنوان بلندگوی کسی که خداوند به او علم داده است، حرف بزند مانعی ندارد.
برو به 0:40:00
علی ای حال اصل این اجتهاد بین شیعه مذموم بوده است. لذا اهلسنت در آن جا گبر افتادند. در کلاس چقدر طول میکشد تا فرق بین شبهه موضوعیه و حکمیه را بفهمیم. او بین شبهه حکمیه و موضوعیه خلط کرد و یک شیعه را گیر انداخت. گفت تو در بیابان هستی و به هیچ چیزی دسترسی نداری و نمیتوانی قبله را تشخیص دهی. لذا نحن و انتم سواء. شما هم باید مجتهد بشوید. مجتهد به این معنا است که دیگر نباید صبر کرد تا ببینم امام چه میگوید. در شبهات حگمیه می گویید صبر میکنم تا ببینم حجت خدا چه چیزی میگوید. و به مجتهدین اهلسنت کاری ندارم. اما به اینجا که رسید فرمود نحن و انتم سواء. دیگر قرار نیست که به خانه امام بیاید و ببیند قبله کدام طرف است. زیرا شبهه موضوعیه است و دو باب است.
امام هم به او جواب فعلی دادند. فرمودند که وقتی در موضوعات متحیر شدی به چهار طرف نماز بخوان. لذا دراینصورت دیگر مجتهد نیستی. یکی از ادله ای که میگوید به چهار طرف نماز بخوان همینجا است. گفت نحن و انتم سواء حضرت فرمودند که نه مساوی نیستیم. بلکه وقتی در موضوعات گیر افتادی به چهار طرف نماز بخوان. یعنی حضرت احتیاط موضوعی را پیش کشیدند برای این که او ولو در صورت کار، ناجح نشود که بگوید شما هم مجتهد شدید. اما جواب دقیق آن نزد کسانی که فقه میدانند واضح است.
قبله از موضوعات است. شیعه که در اجتهاد در موضوعات مشکلی ندارد. در موضوعات تلاش کنید که به ظن برسید. در شبهات حکمیه بود که اجتهاد مذموم بود، آن هم در زمان حضور و آن هم برای مقابله با آنها بوده است. نه برای کسی که محور کارش مراجعه به معصومین است که در مواضعش میتواند استنباط کند. لذا بعد از اینکه این جوها رد شد، علمای شیعه مطمئن هستند که اجتهاد در موضوعات هیچ مشکلی ندارد. اجتهاد در احکام هم بهمعنای استنباط مشکلی ندارد. یعنی با فرض اینکه امام را بهعنوان منبع اصلی اتخاذ احکام شرعیه میدانید، در استنباط نظر امام به چیزی که مودای ظنیه دارد، اجتهاد میکنید. الآن این نزد علماءواضح است. اما تا زمانیکه جو اجتماعی طی شود خیلی کار برده است.
در بهجت الفقیه در اینجا با امری عجیبی مواجه میشویم. حاج آقا ابتداء حتی برای متمکن از علم میفرمایند که سیره وجود دارد که میتواند به ظن عمل کند. با فاصله دو صفحه –ص ١۵۶- میفرمایند متشرعه دو سیره دارند. سیره نفیی و سیره اثباتی. سیره اثباتی این است که غیر متمکن میتواند به ظن علم کند. سیره نفیی این است که متمکن از علم نمیتواند به ظن مطلق عمل کند. بلکه تنها به ظن اطمینانی میتواند عمل کند. خب جمع بین این دو حرف چطور میشود؟
وقتی آن سیره اول را مینوشتند آن را قبول داشتند یا نداشتند؟
عبارتشان در صفحه ١۵۴ این بود:
و أمّا مع إمكان تحصيل العلم، فمقتضىٰ روايات الاعتماد علىٰ أذان المؤذّنين المتأيّدة بالسيرة المستمرّة على الاعتماد عليها، هو الجواز بلا قيد[5].
جواز بهمعنای جواز عمل به ظن میباشد، سواء کان متمکنا من العلم او لا.
در صفحه ١۵۶ میفرمایند:
و بالجملة: فالأظهر من الروايات الواقع علىٰ طبقها الفتاوىٰ، الاكتفاء بمطلق الظنّ في صورة عدم إمكان تحصيل العلم و ما بمنزلته، و عدم الاكتفاء بغير الاطمئناني منه للتمكّن من تحصيل العلم أو الاطمئنان. و السيرة موافقة للتجويز إثباتاً و نفياً في الصورتين[6].
«و السيرة موافقة للتجويز إثباتاً و نفياً في الصورتين»؛ یعنی اگر متمکن هستی، سیره میگوید نمیتوانی به ظن مطلق عمل کنی. اما در صفحه ١۵۴ فرمودند که سیره وجود دارد که وقتی متمکن هستی میتوانی به ظن عمل کنی.
آیا واقعاً دو سیره داریم؟ اگر دو سیره داریم باید عبارت صفحه ١۵۴ را خط بزنند و دو سیره را مطرح کنند. چرا ابتداء آن سیره رامطرح کردند و وقتی دومی را مطرح کردند آن را حذف نکردند؟ جمع بین این دو چه میشود؟ ببینید با یکدیگر اصطکاکی دارد یا نه؟ و اگر هم در ظاهر اصحکاکی دارند، جمع آنها چه میشود؟ و چرا این دو سیره را بهعنوان سیره بالفعل مطرح کردهاند؟
هنوز بحث روایت «تعمد القبله» تمام نشده. ابتدا این سؤال را مطرح کردم تا روی آن فکر کنید[7].
و الحمد لله رب العالمین
کلید: حجیت ظن، روایت سماعه در قبله و وقت، شک در قبله، شک در وقت نماز، ظن به قبله، ظن به وقت، احتیاط موضوعی، احتیاط فعلی، تنقیح مناط، صاحب جواهر، اجتهاد در موضوعات، اجتهاد در احکام، اجتهاد در شیعه و سنی، اجتهاد در شبهات موضوعیه،
[1] بهجة الفقيه، ص: 156
[2] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج7، ص: 272
[3] الكافي (ط – الإسلامية)، ج3، ص: 284
[4] . شاگرد: گاهی اوقات اصعب نیست؟ مثلاً در بیابان بیدار میشود و نمیداند غروب است یا صبح؟ در این موارد نمیتوان صبر کرد زیرا در صورت صبر کردن از او فوت میشود.
استاد: مواردیکه بهخاطر شخص او، تحیر زمانی پیش آمده است که الآن باید تعیین زمان کند، این فرض مانعی ندارد، اما قرار نیست این شخص با این تحیر، فضای بحث کلاسیک را عوض کند. زیرا نادر است. به خلاف قبله و وقت نسبت به طبیعتشان.
شاگرد: در حالتی که به چیزی دسترسی ندارد، نادر الوجود نیست.
استاد: اگر منظور او خصوص غیم باشد که محل ابتلا است. لذا سؤال او به جاست.
شاگرد: درجاییکه نمیداند نماز صبح او قضا میشود یا نماز مغرب او قضا میشود ، تعیین نیاز است. لذا صبر کردن جایز نیست و خود به خود ظن میآید.
استاد: فرض شما این است که طلوع و غروب را نمیداند.
شاگرد: وقتی به علائم سماوی دسترسی ندارد، بهطور کلی همینطور است.
استاد: از نظر ضوابط فقه جواب این فرض شما روشن است. نمیداند طلوع یا غروب است. اگر هنوز طلوع نکرده مکلف به نماز مغرب نیست. اگر بین الطلوعین باشد و قبلش نماز ظهر است، الآن بر او تکلیفی منجز نیست. تکلیفی ندارد. لذا میتواند صبر کند. از نظر وظیفه فعلی اینگونه نیست که باید تعیین کند. اما اگر بگویید که بعد از غروب و یا قبل از طلوع است. این فرض مشکلتر میشود.
شاگرد: اگر این فرض را دو روز بکنیم. مکلف نمیداند چه کار کند.
استاد: یک وقتی است که نمی داند طلوع یا غروب است، گفتم حکمی ندارد…. .
شاگرد: مثلاً غیم بهگونهای است که نمیداند شب تار است یا دارد به سمت روز می رود. اگر این حالت دو روز شود.
استاد: شب که بشود تاریک میشود.
شاگرد: اگر فرض جنگل را در نظر بگیریم، محقق میشود.
دقیقه٣۵:٠٠
استاد: اگر منظورتان این باشد که با فاصله چند روز باشد، در فقه هست. مثلاً در جایی باشد که نمیتواند روز و شب را تشخیص دهد. محبوس باشد. مثل ظلم المطامیر. نمیتواند تشخیص بدهد. در آن جا به ظنش عمل میکند. یعنی به گمانش که فاصلهای بین چند نماز شده است عمل میکند.
شاگرد٢: ایشان میگوید در بعضی از موارد صبر کردن فایده ندارد. شما میگویید آن بعض از موارد نمی تواند بهعنوان ملاک برای تفاوت باشد.
استاد: بله، چون عرض کردم که فضای بحث قبله با فضای بحث وقت، متفاوت است. چون در وقت میتواند با صبر به آن برسد. شما میگویید در جایی هست که با صبر کردن نمیرسد. اما آن یک جا از مواردی هست که منجر به عدم تفاوت در دو فضا بشود یا نه؟
شاگرد٢: در قبله هم صورتی مطرح میشود که با صبر کردن حل شود. مثلاً کسی که از قبله خبر دارد چند دقیقه بعد میرسد. لذا اینها نمیتواند ملاک باشد.
استاد: مثلاً از طریق علائم سماوی برای فهم قبله باید صبر کند.
شاگرد: صبر کردن مستلزم عسر و حرج میشود.
استاد: بله، گاهی صبر کردن منجر به عسر و حرج میشود.
[5] بهجة الفقيه، ص: 154
[6] بهجة الفقيه، ص:١۵۶
[7] شاگرد: مضمرات سماعه را مثل مضمره زراره حجت میدانید؟
استاد: رسم بر این بود که وقتی از غیر امام بخواهد بگوید تصریح میکند. این یک اصل است. اما وقتی مضمر میآورند، مردد و مبهم نبوده است. یعنی وقتی بخواهند به غیر امام نسبت دهند برای آنها مئونه داشته است. لذا تصریح میکنند. و الا بناء آنها بر این بوده که از امام نقل کنند.
شاگرد: اگر یک مورد پیدا کنیم که از غیر امام نقل کرده، میفهمیم که داب او این نبوده که تنها از امام نقل کند.
استاد: داب او این بوده که اگر از غیر امام نقل میکند، اسم می آورد. لذا وقتی مضمر میآورد اصل بر این است که از امام است.
دیدگاهتان را بنویسید