1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٩۴)- ١٣٩۶/٠١/٢٩ – استاد یزدی زید عزه

درس فقه(٩۴)- ١٣٩۶/٠١/٢٩ – استاد یزدی زید عزه

تحلیل روایت ابوعبدالله الفراء در حجیت مطلق ظن، بحث تجاوب دیوک
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=5517
  • |
  • بازدید : 94

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ٩۴: ١٣٩۶/٠١/٢٩

توثیق اباعبدالله فراء

رسیدیم به روایت بعدی در صفحه ١۵۶ بهجت الفقیه. ایشان چند روایت را فرمودند.

و دخول هذا الصنف في روايات الجواز التي منها روايات الاعتماد علىٰ أذان المؤذنين حتى المخالفين منهم و منها رواية «أبي الصباح الكناني»، و صحيحة «زرارة»‌  وقت المغرب إذا غاب القرصو صحيحته الأُخرىٰ‌ أنّه قال لرجل‌  ظنّ أنّ الشمس قد غابت، فأفطر ثمّ أبصر الشمس. و موثّقة «ابن بكير» في صلاة الظهر في يوم غيم.» ، و الصحيح عن «أبي عبد اللّٰه الفرّاء» عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام في ارتفاع أصوات الطيور و تجاوبها، و المرسل «للحسين بن مختار»في صياح الديك ثلاثة أصوات ولاءً.

دیروز متن روایت صحیح ابی فراء را خواندیم. ایشان از این روایت به صحیح تعبیر کرده‌اند. شاید مرحوم مجلسی در مرآة العقول ابی عبدالله فراء را مجهول بحساب آورده‌اند. لذا علی المشهور دیگر روایت صحیح به حساب نمی‌آید. ولی در مورد ابی عبد الله فراء را در شرح تهذیب و شاید در موضع دیگری از مرآة العقول می‌فرمایند اگر همان سلیمان بن عمران یا سلیم بن عمران باشد، مشکلی ندارد. در نجاشی او را توثیق کرده‌اند. فقط می‌گوید که نمی‌دانیم که کنیه او اباعبدالله هست یا نه. زیرا لقب اشخاص را هم می‌گویند. هیچ‌کس به او ابا عبدالله نگفته است. اما در اینجا ابی عبدالله فراء‌دارند. اگر همان سلیم فراء‌ یا سلیمان بن فراء – در معجم  گفته اند که این‌ها یکی هستند-باشد که خوب است. شاید اسم او سلیمان بوده و تخفیفا به او سلیم گفته می‌شود. علی ای حال حاج آقا به صحیح تعبیر کرده‌اند.

مرحوم صاحب جواهر به حسن تعبیر کرده‌اند. «و فی حسن الفراء». بین ابن ابی عمیر و امام همین عبدالله بن فراء واسطه شده است. او هم از اصحاب اجماع است. لذا صاحب جواهر مجهولیت و خصوصیات او را به حسن تعبیر می‌کنند. «ف‍‌في حسن الفراء منها الذي هو كالصحيح[1]». شاید کالصحیح او از باب اصحاب اجماع بودن ابن ابی عمیر باشد.

در مجموع شاید برای کسانی که کار کرده‌اند ظنی حاصل شود که ابی عبدالله فراء همان سلیم باشد. دراین‌صورت روایت صحیح خواهد بود. و تعبیر حسن کالصحیح لازم ندارد. همان‌طور که حاج آقا تعبیر فرمودند. اینجا اباعبدالله فراء‌همان سلیم است که نجاشی او را توثیق کرده است.

شاگرد: می‌توان توثیقات عامه هم درست کرد. اگر قبول کردیم که اجمعت الاصابه علی تصحیح ما یصح عنهم(ابن ابی عمیر)، صحیحه خواهد شد.

استاد: بله، در جای خودش بحث شده است که حتی اگر نگوییم که این راوی موثوق است، به‌خاطر فقاهت ابن ابی عمیر در حکم صحیحه است. قدر متیقن آن اجماع این بود. مهم‌تر این است که مشایخ ثلاثه این روایت اباعبدالله فراء را نقل کرده‌اند. همین روایت را کلینی در کافی دارد. شیخ صدوق درمن لایحضر که بینه و بین ربه آن را حجت می‌دانند نیز دارند. همچنین شیخ الطائفه هم در تهذیب دارند. البته در استبصار آن را نیاورده اند.

ببینید یک روایت را هر سه آورده‌اند و سند آن نیز دو تا می‌باشد. به نظرم در مستطرفات سرائر به این نحو بود : عن احمد عن ابن ابی عمیر. مراد احمد ابن محمد بن خالد یا احمد بن محمد بن عیسی می‌باشد. شاید ابن خالد اولویت داشته باشد زیرا در کوفه بوده است.

سند مستطرفات خوب است. و سند کافی هم خوب است. علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر. هم سند مختصر است و هم عالی است. سند این روایت را با عنایت ذکر کردم زیرا مفاد، مفادی است که خیلی به کار می‌رسد. کسانی که ضوابط و اصالت حرمت عمل به ظن واقعاً برایشان محکم است، این روایت خلاف آن‌ها شناخته شده است. باید ببینیم که این روایت محکم باشد. لذا می‌بینید شیوع این روایت در کتب حدیث و ما اشتهر بین اصحاب، خیلی خوب است. یعنی مورد عنایت بوده است، به آن بی اعتنایی نکردند، در سه کتب از کتب اربعه بیاید لذا خیال می‌کنیم از ناحیه موثوق الصدور بودنش خوب است.

 

برو به 0:06:10

شاگرد: طریق من لایحضر با کافی فرق می‌کند.

استاد: بله

شاگرد: احمد بن محمد عن ابیه عن ابن ابی عمیر است. همان احمد بن محمد بن خالد است. در مشیخه یک طریق بیشتر ندارد و آن احمد بن محمد بن خالد عن ابیه عن ابن ابی عمیر است.

استاد: نمی‌دانم محمد بن خالد مانند ابراهیم بن هاشم است یا نه. روایت ابراهیم بن هاشم را حسن می‌دانند. همان مشکل را دارد یا نه.

شاگرد: بله، توثیق خاص ندارد.[2]

تعدد نسخه در روایت ابن فراء

علی ای حال با مجموع این‌ها بحثی که در مرآة و شرح تهذیب دارند، می‌ماند که کسی اباعبدلله را به عنوان کنیه برای بعد از ابن ابی عمیر نگفته اند. لذا مطمئن نیستیم که همان سلیم است یا نه. چه بسا این اطمینان با قرائنی در مجموع حاصل شود.

آن چه مهم است مفاد روایت است. در نقل من لا یحضر در وسط روایت قال آمده است که خوب است. اما در نقل کافی –ظاهرش مشکلی ندارد و روایت مسند است- قلت دارد که ایهام ضعیفی را ایجاد می‌کند که روایت کافی مرسل باشد. یعنی منقطع به رجل باشد و خود اباعبدالله فراء ‌بلاواسطه نباشد.

عبارت را ببینید.

و روى أبو عبد الله الفراء عن الصادق ع‏ أنه قال له رجل من‏ أصحابنا إنه ربما اشتبه‏ علينا الوقت‏ في‏ يوم‏ غيم‏ فقال تعرف هذه الطيور التي تكون عندكم بالعراق- يقال لها الديوك فقال نعم قال إذا ارتفعت أصواتها و تجاوبت فعند ذلك فصل[3].

در کافی به جای «فقال نعم»، «فقلت نعم» دارد. قال خیلی روشن است. اباعبدالله فراء حاضر بوده و از آن مرد پرسیده و آن مرد جواب داده است. اباعبدالله سؤال و جواب را شنیده و برای ما نقل می‌کند. اما اگر «قلت» باشد از حیث ظهور همین است و حرفی ندارم ولی احتمال تغییر می‌کند. یک احتمال این است که خودش در محضر حضرت حاضر نبوده است بلکه می‌گوید رجلی از اصحاب ما گفت که من به امام عرض کردم. در کافی از اینجا به بعد دیگر مقول قول آن رجل می‌شود. قال رجل من اصحابنا انه ربما؛ آن رجل گفت که به امام گفتم. آن وقت حضرت پرسیدند که این طیور را می‌شناسی؟ قلت؛ این را اباعبدالله فراء نمی‌گوید بلکه آن مردی که نقل می‌کند می‌گوید قلت. اگر به این صورت باشد مرد دیگر مجهول خواهد بود. اما این احتمال دور است.

شاگرد: مناسب نبود که خودش بگوید قلت له؟ ابتدا قال رجل من اصحابنا دارد اما در ادامه قلت می‌گوید.

استاد: نباید قلت داشته باشد. کما این‌که در نقل صدوق قال آمده است.

شاگرد: دو قلت می‌خواهد یکی برای ابتدا که قال رجل من اصحابنا قلت للصادق … .

استاد: آن مانعی ندارد. چون قال دارد عبارت می‌تواند دنباله اش بیاید. ولی من به این‌خاطر می‌گویم که این احتمال ضعیف است که قلت می‌تواند جوابی از خود ابی عبدالله فراء باشد که در آن جا بوده و عراقی بوده است.

شاگرد: یعنی حضرت به جمعی رو کردند؟

استاد: بله، به جمعی رو کردند و او جواب داد. نه این‌که رجل جواب دهد.

شاگرد: عبارت کافی این است قال له رجل من اصحابنا.

استاد:‌ خیلی خوب ظهور در حضور دارد. ظاهراً قلت را هم خودش گفته است. یا یک مسامحه‌ای شده است.

 

برو به 0:11:40

شاگرد٢: ظاهراً در برخی از نسخه‌های کافی به جای «قلت»، «قال» گفته است.

استاد:‌ در پانزده جلدی چند نسخه را می‌گویند.

شاگرد:‌ می‌گوید: في «غ، بث، بح» و الوسائل: «فقلت». و في الوافي: «فقال»[4].

استاد: ‌در برخی دیگر از نسخه‌ها فقال بوده است.

شاگرد: تنها در وافی قال داشته است.

استاد: گاهی وافی که می‌گوید الثلاثه، از سه کتاب نقل می‌کند اما تنها یک نسخه از آن را می‌آورد. این احتمال به ذهنم زد که قلت به این معنا نیست که اباعبدالله فراء جواب بدهد.

شاگرد٢: در فقیه هم قال له دارد.

استاد: پس شاید در جواهر تغییر داده‌اند به للصادق.

شاگرد: «عن الصادق ع‏ أنه قال له رجل من‏ أصحابنا إنه ربما اشتبه‏ علينا الوقت‏ في‏ يوم‏ غيم‏ فقال تعرف هذه الطيور التي تكون عندكم بالعراق- يقال لها الديوك فقال نعم قال إذا ارتفعت أصواتها و تجاوبت فعند ذلك فصل».

استاد: خطاب تعرف به آن رجل است نه به ابا عبدالله بن فراء. قال هم همان رجل است. احتمال دارد نسخه‌هایی از کافی که قال دارد صحیح باشد و یک نحو تصحیفی شده باشد.

شاگرد: در هیچ نسخه از کافی قال ندارد. تنها در وافی قال آمده است.

استاد: وافی سه نقل ندارد. در شروع روایت در وافی، ثلاثه فرموده‌اند؟

شاگرد:

الكافي، 3/ 284/ 2/ 1 التهذيب، 2/ 255/ 47/ 1 الثلاثة عن الفقيه، 1/ 222/ 669 أبي عبد اللّٰه الفراء عن أبي عبد اللّٰه ع أنه قال له رجل من أصحابنا إنه ربما اشتبه علينا الوقت في يوم غيم- فقال تعرف هذه الطيور التي تكون عندكم بالعراق يقال لها الديوك فقال نعم قال إذا ارتفعت أصواتها و تجاوبت- الكافي، التهذيب، فقد زالت الشمس أو قال فصله الفقيه، فعند ذلك فصل‌[5]

استاد: در کافی الثلاثه را دارد. ممکن است که ایشان از نسخه فقیه آورده باشند اما درهر حال یک نقل است. نمی‌توانیم مطمئن شویم که در نسخه کافی مرحوم فیض هم قال بوده است.

شاگرد: البته در اینجا تفاوت‌های کافی و فقیه را ذکر کرده‌اند. در ادامه در کافی و تهذیب«فقد زالت الشمس» را آورده‌اند. و در فقیه «فعند ذلک فصل» را ذکر کرده‌ است. به تفاوت قال و قلت اشاره‌ای نکرده‌اند.

استاد: ‌علی ای حال این احتمال در ذهنم آمد که اگر «قلت» برای خود رجل باشد، روایت مرسل خواهد بود. یعنی نقل قول خود آن رجل خواهد شد که دراین‌صورت اباعبدالله فراء‌شاهد نبوده است.

شاگرد: اگر «قال له رجل» نبود، این احتمال قوی می‌شد.

استاد: اگر به این صورت بود «قال قلت له». یعنی در ابتدای روایت هم یک «قلت» هم مقدر بود، سخن خود رجل می‌شد. اما در هر صورت این احتمال دور است. زیرا صرفاً کلمه قلت این احتمال را می‌آورد.

شاگرد: اگر این‌گونه بود «عن اباعبدالله فراء عن رجل» این احتمال خوب بود اما وقتی به این شکل نیامده نشان دهنده این است که اباعبدالله فراء در جلسه حاضر بوده است.

استاد: بله، عن رجل ندارد. روشن است که خود فراء در مجموع روایت حاضر بوده است. تنها کلمه قلت است که به‌عنوان قرینه متأخر می‌خواهد برای رجل باشد. زیرا حضرت هم به او خطاب می‌کند. از آن جا که بنا نیست وسط سؤال امام یک دفعه خود اباعبدالله فراء جواب بدهد لذا قلت قرینه متأخر برای کل جمله است و از ظهور ابتدائی آن صارف باشد. اما در مجموع نمی‌تواند صارف باشد. چون هم تعدد نسخه هست و هم احتمال تصحیف در نسخه کافی است و هم ظهور صدر اقوی از قلت بعدی است. علاوه که این احتمال هست که خود اباعبدالله فراء ‌جواب داده باشد. می‌گوید حضرت پرسیدند و من هم جواب دادم. این محال نیست.

با مجموع این‌ها ذیل نمی‌تواند از ظهور قوی صدر، صارف باشد. مخصوصاً با آن «له» که در صدر روایت آمده است. و در صدر روایت «قال قلت له» نیامده است. پس روایت ظاهر در این است که خود اباعبدالله فراء حاضر بوده و آن رجل سؤال کرده است.

شاگرد: مخصوصاً این‌که این احتمال در ذهن اصحاب بعید نبوده است. زیرا شیخ، کلینی، صدوق و ابن ادریس هم آن را می‌آورند.

استاد: بله، همه آن را مسند آورده‌اند و مورد اعتماد آنها بوده است.

شاگرد: در وافی به این شکل آمده که کافی،‌تهذیب، الثلاثه عن الفقیه، ابی عبدالله فراء.

استاد: این جور معنا ندارد.

شاگرد: شاید کلمه «عن» در «عن الفقیه» برای بعد از آن باشد. زیرا ابی عبدالله فراء، «عن» ندارد. البته این به ذهنم رسید که این اضافات از خود مصحح است.

استاد: ممکن است. اما خود فیض در اول وافی اصطلاحات خودشان را توضیح داده‌اند.

شاگرد: شاید منظورشان این باشد که این روایت را از ثلاثه نقل می‌کنم اما متنی را که نقل می‌کنم برای فقیه است.

استاد: مخصوصاً اگر نظیر آن در وافی پیدا شود.

شاگرد٢: البته کافی که اضبط است. اگر بخواهد نقل کند باید از کافی نقل کند.

استاد: ان الصارم قد ینبوا. مانعی ندارد. در جواهر هم تصریح دارند که کلینی از صدوق اضبط است. اما الجواد قد یکبوا. تازه اگر از کلینی باشد. اما اگر در نسخه‌های بعدی قال توسط مستنسخ به قلت تبدیل شده باشد که مربوط به کلینی هم نمی‌شود. قال و قلت هم خیلی ضبط را نمایان نمی‌کند.

شاگرد: طریق تهذیب با کافی یکی است.

استاد: بله، طریق تهذیب با کافی یکی است و با طریق فقیه فرق دارد. مستطرفات هم با فقیه یکی است.

شاگرد:‌اگر تهذیب قال داشته باشد معلوم می‌شود که قلت برای نساخ است.

 

برو به 0:19:30

استاد: تهذیب قال دارد؟

شاگرد٢: نه.

استاد: بله، نگاه که کردم قلت دارد. یعنی روال مرحوم کلینی در تهذیب هم آمده و سند آن هم از علی بن ابراهیم است. روایاتی که سندشان از برقی است، قال دارد.

شاگرد: عبارت «الثلاثه عن الفقیه» در وافی ۴٣ مورد تکرار شده است.

استاد: الثلاثه عن الکافی هم هم دارد؟

حجیت مطلق ظن در روایت ابن فراء

تا اینجا بحث ما، به این روایت  رسید و در مجموع، این روایت از روایاتی نیست که به صدور آن وثوق پیدا نکنیم. با مجموع این حرف‌ها، لحن روایت برای بحث ما لحن مهمی است. روندی که در جواهر و در کتب دیگر داشتیم این بود که مشهور می‌گفتند اگر از علم متمکن هستی، نمی‌توانی به ظن عمل کنی و باید صبر کنی یا تحصیل علم کنی. اگر از تحصیل علم متمکن نیستی، عمل به ظن جایز است. تنها ابن جنید بود که مخالفت کرده بود. صاحب مدارک هم متمایل به ابن جنید بودند و عروه هم احتیاط کرده بودند. در مستمسک هم این احتمال را تقویت کردند که وقتی هم معذور هستی نباید به ظن عمل کنی.

این روایت می‌گوید اگر غیم بود به ظن عمل بکن. سؤالی که قطع نظر از فضای فتوا دارم این است که وقتی این روایت موثوق الصدور را می‌بینیم که از امام سؤال می‌کند که ربما اشتبه علینا الوقت فی یوم غیم، حضرت جواب می‌دهند که تعرف هذه الطیور، اذا ارتفعت اصواتها و تجاوبت فقد زالت الشمس. شما خودتان را به جای ابو عبدالله و مردی که از حضرت سؤال کرد بگذارید. آن مرد به عراق بازگشت و هوا غیم بود، چون اما فرمودند که وقتی خروس ها خواندند نماز بخوان، او نمازش را می‌خواند. فردای آن روز دیگر غیمی نیست و هوا صاف است. و در همان وقت دیروز خروس ها خواندند، عرف عام چه می‌گوید؟ می‌گویند که آن برای یوم غیم بود برای امروز که نیست. لذا اگر امروز خروس ها بخوانند هیچ فایده‌ای ندارد. زیرا از تحصیل علم متمکن هستید. لذا باید به پشت بام برود تا تحصیل علم کند.

آیا خود شخص راوی این کار را می‌کند یا نمی‌کند؟ در نظر عرف عام این کار را نمی‌کند. اصلاً ذهن او به این شکل نیست که دیروز چون دیروز ابر بود با خواندن خروس ها نماز خواندم. اما فردا که ابر نیست  باز هم تجاوبت اما نماز نمی خوانم.

شاگرد: اصلاً خود حضرت هم قید نزده است.

استاد: بله

ادله ای که مشهور برای گام دوم آورده‌اند برای گام اول هم خوب است. در گام دوم می‌گویند چون غیم است، متمکن نیستی. اما امام جواب می‌دهند که تجاوبت فصل. درست نیست که در اینجا بگوییم وقتی فردا که غیم نبود تجاوب هم به کار نمی‌آید. این استظهار به ذهن هیچ کسی نمی‌آید.

شاگرد: لسان، لسان اماره است.

استاد: لسان، لسان اماره ظنیه است. نه اماره قطعیه نزد عرف عام.

شاگرد: فصله شاید درجه پایین‌تری باشد زیرا یک کار عملی است. اما عبارت «فقد زالت الشمس» خیلی روشن است. حضرت ملازمه را بیان می‌کنند.

استاد: بله، اماره واضحه بر زوال شمس است.

شاگرد: اماره تعبدی است یا اماره تکوینی است؟

استاد: صاحب جواهر درباره اماره تعبدی عبارتی دارند که قشنگ است. می‌گویند که آیا خروس هایی که خلاف اذان می‌خوانند را دیده‌اید؟ یا راست گوها را دیده‌اید؟ سه بخش کرده‌اند.

و ينبغي القطع به إذا علم من عادة الديك ذلك، بل في كشف اللثام إمكان استفادة العلم منه، كما أنه ينبغي القطع بعدم اعتباره إذا علم من عادته الكذب بحيث لا يفيد ذلك منه ظنا، أما إذا لم يعلم شي‌ء من الحالين فلا يبعد اعتباره لهذه النصوص[6].

«و ينبغي القطع به إذا علم من عادة الديك ذلك»؛ وقتی بداند که عادت دیک این است که سر وقت می‌خواند. «بل في كشف اللثام إمكان استفادة العلم منه، كما أنه ينبغي القطع بعدم اعتباره إذا علم من عادته الكذب بحيث لا يفيد ذلك منه ظنا»؛ وقتی علم داریم که عادتا کاذب است، قطع به عدم اعتبارش داریم. «أما إذا لم يعلم شي‌ء من الحالين فلا يبعد اعتباره لهذه النصوص»؛ اما وقتی نمی‌دانیم که رأست می‌گوید یا دروغ می‌گوید، به‌خاطر این نصوص، معتبر است.

تبیین رابطه خروس ملکوتی با خروس دنیا

شاگرد: لسان در اینجا تعبدی است. زیرا ما خودمان نمی فهمیم لذا معصوم به ما فرمودند.

استاد: یعنی اماره تعبدیه است. زیرا اماریت آن به امر باطنی مربوط است که دید ما نسبت به آن نمی‌رسد. ما رابطه با آن خروس ملکوتی را نمی‌بینیم. در چند کتب فقهی آن را آورده‌اند. در کتب روائی هم مفصل آورده‌اند که وقتی خروس ملکوتی می‌خواند خروس های همراه او هم می‌خوانند.

در شرح ملاصالح مازندرانی بر اصول کافی، ظاهراً حاشیه «ش» برای مرحوم شعرانی است. ایشان آن را خروس عقلی گرفته‌اند. می‌گویند که در عالم عقل می‌خواند و بعداً ظهور آن در تمام خروس های زمینی می‌شود. ایشان در علم هیئت متخصص بودند و توضیح می‌دهند که در هر لحظه‌ای در کره زمین زوال می‌شود. خب آن خروس ملکوتی چه زمانی می‌خواند؟ دم به دم باید بخواند. می‌فرمایند در فضای عقلی با آن سنخ وجودی خودش می‌خواند، سپس بر کل خروس های زمین پخش می‌شود.

 

برو به 0:27:10

شاگرد: تعبدی به این معنا است که عقل ما نمی‌رسد و چون ما از تکوین خبر نداریم امام اخبار غیبی می‌کند. اما یک معنای دیگر تعبد این است که چون من شارع می‌گویم تو قبول کن.

استاد: دراین‌صورت به آن تعبد به‌معنای اماریت نمی‌گوییم. بلکه تعبد از باب کلام است. نه تعبد به اماریتی که ما آن را نمی‌دانیم. متعبد به اماریت نیستیم. بلکه به امر مولی و اذن مولی متعبد هستیم.

شاگرد: دراین‌صورت به درد حجیت ظن نمی خورد.

استاد: بله، ما به‌دنبال حجیت ظن در فرض تمکن هستیم. اصل موضوع روایت عدم تمکن است زیرا در یوم غیم است. اگر خروسی باشد که نمی‌دانیم راستگو است یا نه، صرفاً به‌خاطر فرمایش امام به او اعتماد می‌کنیم. این تعبد است. اگر می‌دانید که دروغ گو است که هیچ. اگر هم می‌دانیم که ضابط است که مشکلی ندارد. در اینجا اگر هم بدانیم احتمال تعبدیت صفر نیست. یعنی می‌دانیم که این خروس ضابط است اما خودمان مطابقت آن را تجربه نکرده‌ایم.

علی ای حال خیال می‌کنیم مطابقت باطنی با خروس ملکوتی، نیازمند فرمایش مرحوم شعرانی نیست. یعنی این‌گونه نیست که بگوییم که صیحه عقلانی در عالم عقل پخش می‌شود. بلکه هر خروسی به یک نحو به آن خروس اتصالی دارد. چطور ما نمی فهمیم اما او می‌فهمد. معلوم می‌شود که برای خروس های زمینی اتصالی دارند و رقائقی برای او هستند که وقتی او می‌خواند، این‌ها هم می‌خوانند. در این ارتباط و رقیقه بودن مانعی ندارد که شعاعی از او که الآن در قم است و شعاعی از او که در مشهد است، کار خودشان را انجام دهند.

خورشید در آسمان یکی است اما تابش آن نسبت به بقاع مختلف در کره زمین متفاوت است.

شاگرد: اگر خروس بخواهد بفهمد باید به آن اتصال پیدا کند؟

استاد: اتصال تکوینی دارند. چون خروس است آن اتصال را دارد. ما چون خروس نیستیم آن را نداریم.

شاگرد: فلسفه و عرفان شد.

استاد: نه فلسفه و نه عرفان است. تعقل و درک این است که چطور می‌شود. اگر بگوییم که کره زمین مثل یک بشقاب است، یک ظهر بیشتر ندارد. اما اگر بگوییم که کره زمین گرد است و در حال چرخش است، لحظه زوال هر بلدی با بلد دیگر متفاوت است. حضرت هم می‌فرمایند وقتی این خروس خواند، بقیه خروس های دیگر هم می‌خوانند. الآن می‌دانیم که شهری که چند فرسخ آن طرف تر است زوالش ده دقیقه زودتر است. لذا ما حق نداریم نماز بخوانیم. خب آیا آن خروس ملکوتی دوبار می‌خواند؟ این نه ربطی به فلسفه و نه ربطی به عرفان دارد. بلکه درک فرمایش خود امام است. با درک کرویت ارض و درک این‌که هر لحظه زوال داریم، این چطور معقول است.

شاگرد: آن‌که بالا باشد و بخواند عرفانی است.

رابطه ملک الموت با جنین و تلازم آن با رابطه خروس عرشی و خروس دنیایی

استاد: در نهج‌البلاغه حضرت دو سه سؤال می‌کنند. خیلی جالب است. برای هر کسی هر چه قانعش می‌کند. ولی مختار اصلی و گزینه درست که سطح معرفتی بالایی دارد را میان آن چند جواب می‌گذارد. حضرت می‌فرمایند در شکم مادر جنین شش ماهه، می‌میرد. حضرت دو سه سؤال می‌کنند. می‌فرمایند وقتی ملک الموت می‌آید و می‌خواهد روح این جنین را بگیرد چه کار می‌کند؟ علی ای حال که او در شکم مادر است. ملک باید منفذی در بدن مادر پیدا کند تا داخل شود. آیا از طریق بینی مادر داخل می‌رود؟ از کجا منفذ پیدا می‌کند؟ آیا از منافذ بدن مادر به داخل آن راه پیدا کرده و او را قبض روح کرده است؟ یا بگوییم نیازی نیست که ملک الموت منفذ پیدا کند و به شکم برود تا بتواند روح را بگیرد.[7] می‌فرماید دعاها من خارجها فاستجابت. یک احتمال این است که لازم نیست وارد شود بلکه از همان بیرون می‌گوید که بیا. به روح جنین می‌گوید که بیا. آن هم می‌رود. سومین احتمال که حل مطلب است این است که «ام هو ساکن معه فی احشائها»، آن ملکی که می‌خواهد روح او را بگیرد، در احشاء مادر از اول با او ساکن است. لازم نیست از بیرون صدا بزند یا راه پیدا کند. ببینید هر عاقلی می فهمد که این احتمال سوم، جواب حضرت می‌باشد.

الآن اگر به مادر بگویند که یک ملک دیگری در شکم تو هست، حالش عوض می‌شود. چون نمی فهمد که ملک چیست. لذا حضرت تردیدی می‌اندازند. ولی برای کسی که می‌خواهد بفهمد، گزینه صحیح را بیان می‌کند. همان بیان در مانحن فیه هم هست. آن ملکی که در عرش است، عرش که مکان فیزیکی نیست. در وجود هر خروسی، شعاعی از آن موجود است. نسبت به این بقعه زوال این بلد می‌باشد، رشحه ملکوتی آن ملکی  که ساکن و همراه با این خروس در این بقعه است، صبغه ملکوتی خودش را ظهور و بروز می‌دهد. می‌خواند و او هم همراه او می‌خواند. ببینید چقدر تفاوت می‌کند. نیازی به عرفان نیست.

شاگرد: مثل شب قدر است.

استاد: شب قدر هم فی الجمله به این شکل است. غریزه هم به همین معنا است. یعنی خودش بداند یا نداند. البته قرآن که می‌فرماید «قد علم صلاته».

علی ای حال «عَلِمَ» که میگوییم یک نحو حضوری و بدون علم به علم باشد. زیرا غریزه یک نحو علم می‌باشد. اما لازم نیست که علم به علم هم باشد.

شاگرد:‌ در شَرف ازمنه هم همین پیش می آید. نه فقط شب قدر. مثلاً اوقات صلات و … .

استاد: بله همه حرف‌ها در همه آن‌ها هم می‌آید. مثل محاذات کعبه و بیت المعمور که عرض کردم. لذا ملک عقلی هم یکی بیشتر نیست. عرض می‌کردم که خورشید در آسمان یکی است. اما همین لحظه ظهر در کشور ما که عمودی است، در کشور چین به سمت مغرب رفته و مورب می‌تابد. در اروپا از طرف شرق می‌تابد. یک خورشید بیشتر نیست اما مستقیم یا مورب می‌تابد. یکی بودن آن منافاتی ندارد که در نصف النهار ما مستقیم بتابد و برای آن‌ها مورب و با فلان زاویه بتابد. این هم به همین صورت است که یک هویت فرا مکانی و زمانی دارد اما در مصادیق خودش پخش است. حضور لازمانی و لا مکانی در رقائق خودش دارد. وقتی چنین حضوری دارد در هر موطنی مناسب با آن می‌خواند. این منافاتی ندارد که بگوییم یک بار خوانده است. امام علیه‌السلام توضیح می‌دهند که اصل کار برای او می‌باشد ولو نسبت به هر زمانی متفاوت است.

 

برو به 0:36:27

مثل لیله القدر که لیله القدر امسال مصداقی از لیله القدر است. نه همه لیله القدر. لیله القدر سال بعد مصداق آن می‌باشد. و ظهوراتی که برای مصادیق آن می‌باشد، برای شخص‌ها فرق می‌کند. ولو کلی لیله القدر و ضوابط اصلی حقیقت لیله القدر برای همان است.

شاگرد: نگاه راوی به روایت واقعاً تعبد است؟ یا این‌که تکوینا موضوع را احراز کرده است؟

استاد: من تا اندازه‌ای که می‌فهمم، او از لسان امام علیه‌السلام اماریت محضه را بدون سر سوزنی تعبد را برداشت کرده است. ولو او رابطه این خروس با آن ملک را نمی‌داند اما شکی در این نداریم که امام می‌گویند وقت شده و بین خروس و زوال رابطه هست.

شاگرد: مثل کسی که می‌خواهد ملوان بشود. بسیاری از امارات را نمی‌داند. به او می‌گویند اگر فلان اتفاق افتاد نشانه این است. او که رابطه میان آن‌ها را نمی فهمد اما  صرف اماریت را می‌فهمد.

استاد: بله،‌مسائل تجسم اعمال هم در شرع به این نحو است. یعنی شارع می‌داند و ما که تجربه نکرده‌ایم. اما شارع وقوف دارد و مثل ملوانی است که بارها دیده، می‌گوید « أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوه‏[8]». همچنین نظیر تمام واجبات و معاصی ای که تمثل پیدا می‌کند. یعنی شارع به ما می‌گوید این کاری که می‌کنید بذر است. یک بذر برای خربزه است و یک بذر برای هندوانه است. یک بذر برای حنظل است. ببین چه بذری را می‌کاری. ما نمی فهمیم که چه بذری است. در مرحله اول با نگاه به بذر نمی‌توانیم بفهمیم این چیزی که می‌کاریم درخت گردو می‌شود یا بوته هندوانه می‌شود.

شاگرد: وقتی امام می‌فرماید شاخص بگذار، گفتیم این شاخص هم برای فهم زوال اماره است. پس فرقی باهم ندارند.

استاد: در اماریت باهم فرقی ندارند. عرف عام در سایه هم نمی‌داند که چه اتفاقی می‌افتد. نه سایه سرش می‌شود و نه تانژانت(tang). لذا چون این‌ها را نمی‌داند برای او تعبد است. چون از نحوه اماریت این مقیاس را سر در نمی‌آورد. لذا فقط به او می‌گویند که اگر سایه به اینجا رسید خوب است. بیش از این نمی‌داند.

شاگرد: فقد زالت الشمس به این معنا است که قبل از آن زوال شده است؟ یا با صیاح دیک، زوال صورت می‌گیرد.

استاد: یعنی الآن زوال شد. فقد زالت الشمس، یعنی دیگر دل تو جمع باشد که وقت شد.

شاگرد:‌شاید پنج دقیقه قبل از آن شده باشد. مضی شده باشد.

استاد: ممکن است و مانعی ندارد.

شاگرد: اگر متمکن از علم باشد به غیر این علم پیدا می‌کند که زوال شمس شد.

استاد: وقتی متمکن شد، باید اقدام کند. مسأله‌ای که داشتیم همین است. فردا که ابوعبدالله فراء در خانه اش نشسته است، وقتی خروس ها تجاوب کردند، می‌تواند برود شمس را ببیند و قیاس بگذارد، اما آیا لازم هست یا نه. از لحن امام چه چیزی می‌فهمیم. می‌گوییم اجماع هست که متمکن نمی‌تواند به ظن اکتفاء کند. اگر بگوییم برای او علم می‌آورد، خب اگر در روز غیم علم بیاورد، فردا هم برای او علم می‌آورد. اگر در غیم اماره ظنیه باشد، فردا هم اماره ظنیه می‌باشد. ولی استظهار عرف عام و خود راوی این است که امروز که غیم است با فردا فرقی نمی‌کند. پس تفصیل مشهور با فهم عرف عام از این روایت موثوق الصدور، مخالف است. ما حرفی نداریم که عمل مشهور برای ن قیدی باشد. صاحب جواهر هم همین را فرمودند.

فرمودند چون ادله علم و حرف مشهور را داریم، چاره‌ای نداریم. لذا یک روایت نمی‌تواند مقابل آن‌ها مقاومت کند. پس باید قید را بزنیم و بگوییم اگر متمکن از علم  هستی، عمل به ظن فایده‌ای ندارد. اما اگر غیر متمکن هستی، می‌توانی عمل کنی.

در هر صورت از حیث ضوابط این است اما از حیث استظهار این‌گونه نیست.

شرطیت تجاوب در خروس

شاگرد: در روایت اذا تجاوبت آمده است.

استاد: بله، یادم رفت به آن اشاره کنم. آیا اگر یک خروس خواند کافی هست یا نه؟ تجاوب شرط است یا نه؟

شاگرد: اگر به این صورت باشد، حضرت به او احتیاط را یاد می‌دهند. یعنی وقتی همهمه خروس ها بلند شد، با خیال راحت بخوان.

استاد: به عبارت دیگر احتمال اشتباه یک خروس هست اما تجاوب این است که فهم او را خروس های دیگر هم تأیید می‌کنند. و همه باهم می‌شوند. آیا این تجاوب مقوم است و شرط اعتناء به صیاح دیک است یا از باب احتیاط و دل جمع شدن است. ظاهر نص که تجاوب است. اگر تجاوب نشد، نباید اعتناء‌کرد. اما اگر در جایی بودیم که چند خروس نبود… .

شاگرد: روایت توحید صدوق مکمل این می‌شود که وقتی در عرش می‌خواند این هم می‌خواند.

استاد: مرسله دیگری هم هست که حضرت به موذن می‌گوید اگر خروس سه بار خواند، اعتناء بکن. ولو یک خروس باشد. در اینجا بدل تجاوب سه بار خواندن یک خروس شده است.

والحمدلله رب العلمین.

کلید: حجیت مطلق ظن، روایت ابوعبدالله الفراء ، تجاوب دیوک، صیاح الدیوک، لیله القدر، شب قدر، ملک الموت،اماره تعبدی و تکوینی، کلینی اضبط المحدثین، رابطه ملک و ملکوت، تعدد نسخه، روش شناسی نقل حدیث در وافی

 


 

[1] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 269‌

[2] . البته در رجال نجاشی  تضعیف شده است و در فهرست شیخ مدح و ذمی ندارد هرچند در رجال شیخ توثیق خاص دارد.( مقرر)

[3] من لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص: 222

[4] كافي (ط – دار الحديث)، ج‏6، ص: 63

[5] الوافي، ج‌7، ص: ٢۵۴

[6] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 269‌

[7] هل تحس [يحس‏] به إذا دخل منزلا أم هل تراه إذا توفى أحدا بل كيف يتوفى الجنين في بطن أمه أ يلج‏ عليه من بعض جوارحها أم الروح أجابته بإذن ربها أم هو ساكن معه في أحشائها كيف يصف إلهه من يعجز عن صفة مخلوق مثله‏. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 167، خطبه ١١٢

[8] الحجرات ١٢

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است