1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٩٧)- اشکالی برنظریه وقت اختصاصی

درس فقه(٩٧)- اشکالی برنظریه وقت اختصاصی

تقیید اربع رکعات درروایات به عنوان سهم نمازظهر نه وقت آن
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=32352
  • |
  • بازدید : 12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

 

موضوع این جلسه :‌اشکالی برنظریه وقت اختصاصی،‌ تقیید اربع رکعات درروایات به عنوان سهم نمازظهر نه وقت آن

 

نقد آیت‎الله بهجت بر مصباح الفقیه 

و يظهر من «المصباح» الميل إلى عدم الاختصاص في ما لا يفيد الاشتراك خلاف الترتيب، مع حكمه بتعيّن العصر في آخر الوقت لو لم يبقَ إلّا مقدار إحداهما، مع أنّه لا وجه له إلّا الاختصاص. و شرطيّة الترتيب إن كانت محفوظة هنا، فهي إلىٰ عدم تعيّن العصر، بل إلى تعيّن الظهر أقرب.

و الإجماع المحكي ليس إلّا للاختصاص، و هو مدلول رواية «الحلبي» في الفرض، و مرسلة «داود» مطلقاً.[1]

استاد: … به عبارت دیگر این در فرمایش صاحب مصباح خیلی واضح نیست که چطور شد اول امر ظهر بود، مترتب بر امر ظهر عصر بود، آخر کار که رسیدید برعکسش کردید می‎گویید به دلالت التزامی؛ خب اول ظهر درست است می‎گویید اول ظهر را بخوان بعدش عصر. اما شما که وقت را که اشتراکی محض می‎دانید، همین طوری تا آخر ببرید، خب حالا نخواند  تا هشت رکعت مانده باز هم نخواند، وقتی چهار رکعت دیگر هم گذشت حالا چهار رکعت ماند، چرا امر ظهر از فعلیت بیفتد؟ وقت که مشترک است وقت خودِ ظهر است، می‎گوییم حالا اول ظهر را بخوان، ظهر را عقب نینداز، ظهر را بخوان. خب برای عصر وقت نمی‎ماند؛ خب گناه کردی. اگر نسیان بوده، گناه نکردی، اگر عمد بوده، برای عصر گناه کردی.

شاگرد: این جا یک فرقی هست که بنابر نظر مرحوم آقا رضا جایی سهو شده باشد نماز ظهر صحیح واقع می‎شود در حالی که اگر ما قائل به وقت اختصاصی باشیم حتی بنا بر سهو هم، نماز باطل است. فرمایش مرحوم آقا رضا اگر سهو شده بود چون شأنیت وقت گذشته نماز درست است.

استاد: اشکال حاج آقا به این است که «مع حکمه بتعیّن العصر» این را اشکال دارند. می‎گویند شما روی مبنای خودتان چرا حکم به تعیّن العصر کردید؟! شما می‎گویید ما قائل به سهوش نیستیم، می‎خواهید باشید می‎خواهید نباشید، شما روی مبنای خودتان حسابی ندارد، اگر قائل به تعین می‎شوید یعنی اختصاص؛ حالا بعداً برمی‎گردید می‎گویید من سهوش را قبول ندارم، پس فعلاً اختصاصش را قبول کردید و حال آن که مبنای شما بر عدم قبول وقت اختصاصی است، حرف ایشان این است. می‎گویند همان مطلقات، اشتراک را می‎رساند، اول ظهر و آخر وقت هم وقت مشترک است. وقت فعلی می‎گویند؛ حاج آقا می‎فرمایند این وقت فعلی را آخر وقت برای ظهر درست کنید، نه برای عصر. منظور این که بزنگاه فرمایش ایشان این جا است که شما مدام می‎گویید اشتراک، اشتراک؛ خب حرفتان اختصاص شد، حالا اختصاص مشهور شد یا نشد. حرف دیگری است ولی خلاصه شما با این ملازمه به اختصاص برگشتید.

قول به اشتراک وقت درابتدا و اختصاص وقت درانتها

شاگرد: این فرمایش مرحوم حاج آقا رضا بر فرض اختصاص باشد، اختصاص نسبت به منتهی است یعنی می‎توانیم این را به گردنشان بگذاریم وقتی اختصاص را پذیرفتند پس ناچار هستند در مبدأ هم همین حرف را بزنند؟ چون ممکن است در منتهی نظرشان این باشد، حالا هر چه درباره انتهاء گفتیم … آقای خویی هم خودشان قائل به تفکیک شدند و در شیوه استدلالشان بین مبدأ و منتها فرق می‎گذارند. اصلا دو تا امر جدا از هم است؛ این که ایشان در منتهی گفتند وقت اختصاصی عصر می‎شود پس یعنی بگوییم که این تهافت در مبنای ایشان است و از اشتراک دست برداشتند؟ کل وقت را اشتراک می‎دانند اما آن انتهاء را فقط قائل به اختصاص هستند.

استاد: ایشان تصریح می‎کنند که آخر هم اختصاص نیست فلذا حاج آقا به ایشان اشکال می‎کنند. نشد عبارت مرحوم آقای خویی را ببینم، آقای حکیم را دیدم. حالا به ترتیب می‎بینم. حاج آقا رضا نمی‎گویند آخر کار اختصاص است، ایشان اصلا می‎گویند تا آخر وقت هم اشتراک است، تصریح می‎کنند، می‎گویند فقط اختصاصِ فعلی است، نه شأنی، تا آخرین لحظه شأناً اشتراک دارند، چهار رکعت آخر اختصاص فعلی است، یعنی فعلاً امر برای عصر است و لازمه آن را هم نمی‎پذیرند و می‎گویند اگر سهواً در این وقت نماز ظهر خواندید و عصر هم نخواندید، باز صحیح است. چرا؟ چون این اختصاص که کاری انجام نداد، این اختصاص یعنی چهار رکعت برای عصر است، حالا من که عمداً لجِ مولا نکردم، سهواً خواندم. بعد آمدند گفتند حتی اگر هم عمداً باشد، این خیلی جالب است، گفتند حتی اگر عمداً هم باشد عصیان کرده است اما ظهری که در این 4 رکعت وقت اختصاصی به این معنا خوانده، صحیح است. نمی‎دانم مرحوم آقای خویی این را می‎گویند یا نه؟

شاگرد: منظورم این بود که آقای خویی بین اختصاص به مبدأ با اختصاص به منتهی فرق گذاشتند.

استاد: به چه دلیلی؟

شاگرد: دلیل‎هایش را می‎فرمایند؛ اولاً که آن روایت داود بن فرقد را به خاطر بحث سندش مشکل می‎دانند. می‎خواهم بگویم یعنی این طور نباشد که چون در منتها اگر یک کسی قائل به اختصاص شد بگوییم که از اشتراک دست برداشته است.

استاد: این درست است. یعنی می‎تواند در منتهی به اختصاص قائل باشد و در مبدأ به اشتراک قائل باشد که میل کلام صاحب حدائق هم مثل همین بود. اما به خلاف این که خود شخص تصریح بکند. وقتی خودش تصریح می‎کند که من وقت شأنی را تا آخر قائل هستم، وقت فعلی قائل هستم، وقت فعلی، هم در اول و هم در آخر قائل هستم، اگر عبارتشان را نگاه کنید خیلی واضح است، یعنی مقصود حاج آقا رضا در این جهت ابهامی ندارد، خودشان تصریح می‎کنند و لذا بعید است که بگوییم مختار حاج آقا رضا هم مثل مختار آقای خویی باشد. باز هم روی عبارت می‎شود تطبیق بیشتری بکنیم.

 

برو به 0:06:02

لذا ایشان فرمودند «و شرطيّة الترتيب إن كانت محفوظة هنا» در این جایی که می‎خواهید وقت اختصاصی را درست کنید «فهي إلىٰ عدم تعيّن العصر، بل إلى تعيّن الظهر أقرب.» که صحبتش را عرض کردیم.

«و الإجماع المحكي» گفتند حکایت اجماع شده است، مشهور بر طبق روایت داود عمل کردند، پس دیگر مطلب تمام است. «و الاجماع المحکی ليس إلّا للاختصاص» نه برای اشتراک؛ بر اشتراک که اجماعی نیست، فقط مطلقاتی بود، ظهوراتی بود. «و هو» یعنی همین اختصاص، مدلول دو تا روایت هم بود که یکی روایت حلبی بود که مرحوم آقای خویی حلبی را صحیحه می‎دانند؟

شاگرد: بله.

استاد: مرحوم آقای حکیم هم صحیحه تعبیر می‎کنند. یعنی محمد بن سنان را نگرفتند یا محمد بن سنان را موثق می‎دانند. نقل قولی در عدولشان در یکی از تفسیر قمی و کامل الزیارات بود. ممکن است از این باب باشد. مرحوم آقای حکیم صحیحه تعبیر می‎کنند. صاحب جواهر دیروز عرض کردم که قوی می‎گویند.

«رواية «الحلبي» في الفرض» که آخر وقت است «و مرسلة «داود» مطلقاً.» خب عده‎ای هم در همین اجماع خدشه دارند. می‎گویند این اجماع و این شهرت را قبول داریم اما آن لوازمی که به آن چسبیده بعد از انعقاد این اجماع بوده است، اصل انعقاد اجماع و اصل شهرت بر وقت اختصاصی است. یعنی 4 رکعت اول وقت برای ظهر است، 4 رکعت آخر وقت هم برای عصر است. این اجماع درست است و ما هم قبول داریم اما این که پس … این پس را از تحلیل‎های علمای بعد مثلا سید مرتضی یک تفسیری فرمودند، علمای بعد فرمودند پس حالا که این طور است اگر سهواً هم شریکه در وقت اختصاصی واقع شد باطل است. معلوم نیست این از اجماع استفاده بشود، اجماع بر اصل وقت اختصاصی است اما بر ترتیب آثار و احکامش موونه اضافی می‎خواهد ولی ظاهر فرمایش حاج آقا این است که ایشان از اجماع همان اختصاص مشهور را می‎فهمند. چرا؟

و يعتبر الترتيب بينهما في العمد مطلقاً، لا في السهو في الجملة. و يختصّ الظهر بأوّل الوقت، بمقدار أدائه مع الشروط المفقودة، و العصر بآخره كذلك؛ فلا تصحّ العصر في وقت الظهر الاختصاصي و لو سهواً، كما لا تصحّ الظهر في الوقت المختصّ بالعصر و لو سهواً.[2]

چون در بالای صفحه 32 فرمودند که «و يعتبر الترتيب بينهما في العمد مطلقاً، لا في السهو في الجملة.» فی الجمله یعنی در وقت اشتراکی. بعد توضیح دادند «و يختصّ الظهر بأوّل الوقت» در سطر سوم و چهارم فرمودند  «فلا تصحّ العصر في وقت الظهر الاختصاصي و لو سهواً» یعنی همان حرف مشهور؛ لذا این جا که می‎فرمایند «و الاجماع المحکی لیس للإختصاص» یعنی همان اختصاص مشهوری که سهواً اگر شریکه واقع می‎شود، باطل است، نه آن کسانی که اجماع را آن طوری معنا کنند که مثلاً صاحب عروه این طور بود، فرمودند «عندنا» اختصاص به معنای بطلانِ شریکه را اگر سهواً واقع بشود را ما قبول نداریم.

 

برو به 0:10:00

حالا باز هم حرف‎های دیگر هست؛ من دیروز جواهر را هم نگاه کرده بودم، خیلی این محتملاتی که از بحث در مباحثه مطرح شد، جالب بود که همه آن محتملات و شاید به اضافه هر کدام از آن‎ها که در مباحثه برایش حرف زدیم، صاحب جواهر همه را آوردند. در ذیل کدام روایت بود که یک روز راجع به آن بحث شد؟! یک مباحثه‎ای بود که گفتیم حضرت فرمودند «یدخل»؛ من جواهر را ندیده بودم، مباحثه همین طور پیش آمد. دیدم ماشاءالله همه این دقت‎ها را تذکر می‎دهند. جواهر برای خودش چیزی است و هر کس باید با آن مأنوس بشود تا لمس کند که صاحب جواهر چه کار کردند. همین طور که بگوییم خود آدم وقتی مراجعه می‎کند می‎بیند جواهر چه چیزی است.

پس من دنبال فرمایش حاج آقا را می‎خوانم، باز اگر چیزی از قبل باشد بین راه مطرح می‎شود.

دلیل بطلان شریکه دروقت اختصاصی غیر و استبعاد آن

شاگرد: اگر قرار باشد که لازمه اجماع را بپذیریم که سهواً هم باطل است، مستند و دلیل این که در سهو، باطل باشد چیست؟

استاد: ظاهراً وقوع فریضه در غیر وقت، «لا تعاد الصلاة إلا من خمس»؛ خب «وقع فی وقتها». چهار رکعت از زوال نگذشته باشد هنوز نشده، وقتی نشده مثل این می‎ماند که شما نماز ظهر را قبل از زوال بخوانید؛ چطور قبل از زوال بخوانید نمی‎شود، این هم نمی‎شود. لذاست که گفتند اگر یک رکعت از ظهر گذشت، در سه رکعت وقت اختصاصی ظهر شما سهواً عصر را خواندید، آخر کار یک رکعت عصر شما در وقت مشترک واقع شد، مثل این است که یک رکعت نماز ظهر در زوال واقع بشود؛ سرش اختلاف هست. آقای حکیم در قالب این فروعاتی که قبلاً می‎گفتیم خدشه می‎کنند می‎گویند ما قبول نداریم، اگر وقت اختصاصی را پذیرفتیم دیگر نمی‎گوییم که شما سهواً قبلش خواندی می‎توانی فوری عصر را ببندی؛ اگر دیده باشی ایشان در همه این‎ها خدشه می‎کنند ولی خب غالب پذیرفتند. شاید بین ده نفر می‎توانیم بگوییم نه نفرشان این فروعات را پذیرفتند.

شاگرد: یعنی اگر آن روایات، آن مطلقات را تخصیص بزنند. در روایت بود که «أربعة رکعات» اگر فرض کنیم بنابر نظر این‎ها یک جزء خیلی کمی از نماز ظهر در وقت باشد و نماز عصر را ببندد ظاهراً باز هم نماز عصر خارج وقت خوانده می‎شود؛ یعنی همان سوالی که خودتان جلسه اول مطرح فرمودید.

استاد: یعنی شروعش در وقت اختصاصی نماز عصر است.

شاگرد: شاید فقط سلام نماز ظهر در وقت بوده است.

استاد: او هم فوری عصر را می‎بندد، یک سلام نماز عصر در وقت اشتراکی واقع می‎شود؛ این باطل است یا نه؟ عده‎ای می‎گویند باطل نیست. اشکالی که به این‎ها هست این است که آن جایی که ظهر را قبل از وقت می‎بست سهواً بود، شما اجازه نمی‎دادید که ظهر را قبلش بخوان، اگر یک رکعتش باقی می‎ماند خوب است اما اگر می‎خواهید به او عمداً اجازه بدهید این چیزی است که به نظرم آقای حکیم این عبارت را داشتند؛ فروعاتی که همه بر آن بار کردند را ببینید که آقای حکیم قبول ندارند؛ می‎گویند اگر اختصاص را پذیرفتیم دیگر وقت برای این است و به این سادگی‎ها نمی‎شود …

برای وقت اختصاصی مغرب بود که مثلا وقت اختصاصی آن سه رکعت است؛ یک کسی نماز عشاء را اول وقت مغرب در وقت اختصاصی مغرب بست، باطل است یا صحیح است؟! خب می‎گویید وقت اختصاصی مغرب است و نباید ببندید ولی خب علی ای حال عشاء که چهار رکعت است، خلاصه یک رکعتش بیرون وقت واقع می‎شود، چرا باطل باشد؟ همین جا هم غالب می‎گویند صحیح است. می‎گویند اگر در وقت اختصاصی مغرب نماز عشاء را همان اول بست چون خلاصه یک رکعتش در وقت اشتراکی واقع شده، چون عشاء 4 رکعت است، آن سه رکعت است، صحیح است اما آن طرفش سنگین‎تر است، آخر وقت عشاء، وقت اختصاصی عشاء چند رکعت است؟ 4 رکعت است؛ نماز مغرب چقدر وقت می‎خواهد؟ سه رکعت؛ اول چهار رکعت نماز مغرب را ببندیم یا نه؟ خب سه رکعت می‎خوانیم و یک رکعت می‎ماند، «مَن أدرک رکعة من الوقت فقد أدرک الوقت کلّه» لذا عشاء واقع شد. پس در این هم وقت اختصاصی از کار افتاد. به چه معنا؟ به این معنا که مغرب را که خواند اما خلاصه عشاء هم فوت نشد. جایز است یا نه؟ پس این چه وقت اختصاصی برای عشاء هست؟! عده‎ای می‎گویند جایز است، اختلافات است در این که چه بگوییم.

 

برو به 0:15:22

شاگرد: …نماز ظهر را طول بدهد که مثلا از چهار رکعت بیشتر بشود، اگر یک رکعتش مثل ایشان …

استاد: یعنی منظورتان این است که سهواً مثلاً عصر را در وقت ظهر خوانده اما آن قدر طول داده که غیر متعارفِ خودش طول اضافی داده به این که بیرون واقع شده است. آن‎هایی که بگویند اگر بخشی از نماز عصر در وقت مشترک واقع شده اشکال ندارد همین جا باید بگویند؛ چرا؟ چون حالا می‎گویند وقت اختصاصی را چطور معنا کنیم.

المتحصل من الروايات: أن محمد بن سنان كان من الموالين و ممن يدين الله بموالاة أهل بيت نبيه ص، فهو ممدوح، فإن ثبت فيه شي‌ء من المخالفة، فقد زال ذلك و قد رضي عنه المعصوم ع، و لأجل ذلك عده الشيخ ممن كان ممدوحا، حسن الطريقة. الغيبة: فصل في ذكر طرف من أخبار السفراء، الذين كانوا في زمان الغيبة. و لو لا أن ابن عقدة، و النجاشي، و الشيخ، و الشيخ المفيد، و ابن الغضائري ضعفوه، و أن الفضل بن شاذان عده من الكذابين، لتعين العمل برواياته، و لكن تضعيف هؤلاء الأعلام يسدنا عن الاعتماد عليه، و العمل برواياته.[3]

درباره محمدبن سنان

شاگرد: آقای خویی در مورد محمد بن سنان بحث مفصلی دارند، بعد روایتی را از کشی نقل می‎کنند، نتیجه‎گیری که می‎کنند می‎گویند «المتحصل من الروايات: أن محمد بن سنان كان من الموالين و ممن يدين الله بموالاة أهل بيت نبيه ص، فهو ممدوح، فإن ثبت فيه شي‌ء من المخالفة، فقد زال ذلك و قد رضي عنه المعصوم ع، و لأجل ذلك عدّه الشيخ ممن كان ممدوحا، حسن الطريقة.» بعد می‎فرمایند  «و لو لا أن ابن عقدة، و النجاشي، و الشيخ، و الشيخ المفيد، و ابن الغضائري ضعفوه، و أن الفضل بن شاذان عده من الكذابين، لتعين العمل برواياته، و لكن تضعيف هؤلاء الأعلام يسدنا عن الاعتماد عليه، و العمل برواياته» آن وقت بعد می‎فرمایند این که ابن قولویه در کامل الزیارات آورده، علی بن ابراهیم در تفسیر… واقع شده، با آن تضعیفات این‎ها را نمی‎توانیم درست کنیم.

استاد: یعنی از بس تضعیفات مصرّح است، مثلا در تفسیر و کامل الزیارات آن جایی که تصریح نیست می‎شود، نه آن جایی که این تصریحات به تضعیف هست.

شاگرد2: سه جا تعبیر صحیحه داشت؛ یک جا هم اشکال کرده بود، هر دو با هم جمع شده باشد. بحث قسمتش هم بود یادم هست  چهار جا روایت را آورده بودند، سه جا صحیحه بود، یک جا اشکال کردند.

استاد: اشکال سندی؟ به کجاش؟ به همین محمد بن سنان؟

شاگرد3: البته یکی از شاگردان ایشان درسی داشتند یک چند موردی پیش آمد. فرمودند که این جا از جاهایی بوده که ایشان هنوز مبانی رجالی‎شان مستقر نشده بود و هنوز خیلی رجال کار نکرده بودند. از یکی از شاگردان ایشان تعبیرهای این طوری شنیدم.

شاگرد4: در مورد محمد بن سنان یا …

شاگرد3: کلی! یکی دوجا تعبیرات این طوری داشتند.

استاد: شاید صلاة را اوائل گفتند و نوشتند.

شاگرد4: در بحث‎های پاورقی ایشان بعضی جاها که ایشان به بحث کامل الزیارات استناد می‎کنند توضیح می‎دهند که این برای مبنای اولشان هست.

شاگرد3: بحث کامل الزیارات هم جزء همان مواردی بود که آن بنده خدا می‎گفت.

استاد: حالا باز هم چرا این که این جا صحیحه گفتند، برای این تقدم زمانی است یا چیز دیگری است؟ پرونده‎اش مفتوح باشد که اگر به چیزی برخورد کردید بفرمایید.

 

ثمّ إنّ الظاهر، أنّ المراد من أربع ركعات في المرسلة، هو وظيفة الظهر المختلفة باختلاف المكلّفين من الحضر و السفر، و الحاجة إلىٰ تحصيل الشروط و عدمها؛ فهل ينتهي الأمر إلى تسبيحتين بدل الركعتين في شدّة الخوف، فلا يلزم الصبر في العصر و صحّة الانتظار إلى انقضاء وقت صلاة المختار، في فعل العصر عمداً بعد الظهر، و نسياناً قبلها؛ و كذا لو كان بحيث يفتقر لتحصيل الشروط و إزالة الموانع، إلى زمان طويل يقرب من الحدّ، فلا يصحّ عصره سهواً قبل ظهره، لأنّ الوقت المختصّ في حقّه، من الزوال‌ إلىٰ ما بعد وقت الظهر؛ أو أنّ المرجع، المتعارف المختار في الصورتين، فينتظر في الصورة [الأُولىٰ]، و تصحّ العصر في الثانية؟ احتمالان. يمكن ترجيح الثاني فيهما، لأنّ المفهوم، الكناية عن وظيفة المختار على الوجه المتعارف بمثل التعبير بأربع ركعات. و لو نسي بعض الأجزاء الغير الركنيّة ممّا لا يتدارك كالقراءة، أمكن ترجيح عدم الانتظار لمضيّ مقدار المنسي؛ و أمّا ما يتلافىٰ كالسجدة و التشهّد المنسيّين، فمع اعتبار الوحدة و الارتباط بينه و بين الصلاة بإبطال مبطلات الصلاة، يلزم التأخير إلىٰ مضيّ وقت القضاء و التلافي؛ و كذا الكلام في صلاة الاحتياط؛ فإنّه لا يتحقّق الاحتياط مع المعاملة عمل النافلة، بل الاحتياط من حيث العمل، عمل الركعة من الفريضة، بخلاف سجدتي السهو، لأنّ وجوب المبادرة فوراً ففوراً، ليس توقيتاً؛ و كذلك الحال في السرعة و البطؤ.[4]

ولی هنوز زوایای بحث را در دنباله بیشتر کار داریم؛ خود استظهار از این و این که مشهور کجا این را متفرع کردند که اگر سهواً باشد باطل است، مخصوصاً لوازمش که الان می‎فرمایند «ثمّ إنّ الظاهر» که این شروع یک بحثی است ولی شروع نیست، واقعاً یک چیزی است که به بحث‎های قبلی ما مربوط می‎شود.

«ثمّ إنّ الظاهر، أنّ المراد من أربع ركعات في المرسلة،» مقیّد اصلی چه شد؟ مرسله داود بن فرقد شد؛ می‎فرمایند حضرت فرمودند «بمقدار اربع رکعات» می‎گویند بله منظور از «أربع» یعنی اتیان الظهر؛ همین منظور است، نه این که 4 رکعت به خصوص. «هو وظيفة الظهر» حالا وظیفه هم به آن اضافه می‎کنند، چون درجواهر اول می‎گویند که منظور از اربع رکعات،  البته به صورت تردید گفته بودند بعد گفته بودند منظورشان معلوم است که منظور از اربع  رکعات، اربع نیست، منظور اتیان وظیفه ظهر است.

شاگرد: تعبیر وظیفه الظهر داشتند؟

توقیت اربع رکعات، تعیین زمان است یا زمانیّ؟

استاد: شاید. حالا الان اصل سوال مهم است که شما وقت می‎فرمایید، وقت یعنی زمان؛ توقیت تعیین زمانی است، با این که شما الان هم می‎فرمایید مقدار اربع رکعات، محتوای مرسله داود بن فرقد توقیت است؟ یا همین را می‎خواهند بگویند مثل این که می‌‎گوییم یکی از اوقات نماز آیات این است که زلزله واقع بشود. این که شما می‎گویید نماز آیات چند وقت واجب می‎شود؟ یک وقتش این است که زلزله بشود، اگر می‎گویید یک وقتش این است می‎خواهید زمان تعیین کنید یا می‎خواهید یک زمانیّ بگویید؟ اگر هم وقت می‎گویید یعنی وقتی این امر محقق بشود، زمان نمی‎خواهیم بگوییم. این جا که الان حضرت فرمودند «إذا مضی مقدار ما یمضی من الزوال اربع رکعات، أربع رکعات زمان ست یا کار زمانی است؟ که بعد شما نتیجه‎گیری کردید فرمودید پس نماز یک وقت اختصاصی دارد. آخر توقیت نیست، حضرت می‎فرمایند 4 رکعت؛ و لذا الان وارد بشویم ببینید چه لوازم عجیب و غریب و چه سوالاتی در آن مطرح است که این 4 رکعتی که حضرت فرمودند مقدار اربع رکعات، وضوء و این‎ها هم در آن هست یا نیست؟ با وضوء یا بدون وضوء؛ اگر وضوء ندارد چطور؟! بیشتر می‎شود یا کمتر؟ آیا این مقدار اربع رکعات منظور واجبات است یا مستحبات هم منظور است؟ یا به حال هر شخصی برمی‎گردد که مستحبات می‎خواند یا نمی‎خواند؟

این حالت شناور بودن، منعطف بودنی که در کلمه اربع رکعات امام علیه‎السلام فرمودند عرف امام از آن، وقت و زمان می‎فهمند یا یک چیز دیگری می‎فهمند؟ این یک سوال؛ مشهور زمان فهمیدند، لذا هم وقت گفتند. و لذا تصریحاً می‎گویند «لم یدخل وقت العصر»؛ در وقت اختصاصی اصلاً وقت عصر داخل نشده است، چون وقت برای اوست و تعبیر به وقت می‎کنند و حال آن که اربع رکعات وقت نیست و حالتی دارد که این قدر مبهم است.

شاگرد: با توجه به این که خودشان فرمودند«وظیفة الظهر» درست است تعبیر به وقت اختصاصی کردند و حتی ممکن است بگویند وقت عصر هم داخل می‎شود.

استاد: مرسله را می‎خواهید بگویید یا فتاوا را می‎خواهید بگویید؟

شاگرد: مشهور؛ این که می‎‎فرمایید این‎ها وقت برداشت کردند با توجه به این که خودشان طبیعةً قائل هستند که مثلا اگر در مسافرت بودید آن چهار رکعت دو رکعت می‎شود.

استاد: و حال آن که در روایت نیست.

شاگرد: پس معلوم می‎شود آن‎ها هم توقیت نفهمیدند، آن‎ها هم همان زمانی فهمیدند، درست است تعبیر به وقت اختصاصی می‎کنند و ممکن است بگویند وقت عصر داخل نشده است، چرا وقت عصر داخل نشده است؟ چون آن زمانی محقق نشده است.

استاد: من برخورد کردم که در همان مسافرش هم بود، دقت کردم گفتند وقتی نص دارد اربع رکعات می‎گوید، این برای ظهر است، شما مسافر هستی باش، باید صبر کنید، گفتم شما دو رکعتش را نخوان، قصر بخوان یعنی وقت عصر داخل شد. باید صبر کنید؛ مشهوری که این‎ها را گفتند این طوری معنا کردند اما این که هیچ کس خلاف آن را نگفته باشد در چشمم آمد حالا مروری دارم همه این‎ها را نگاه می‎کنم یادم نمی‎ماند. بعداً هم فرضش می‎آید که حاج آقا می‎فرمایند. اما این خودش اول الکلام است؛ وقتی اربع رکعات وقت است، حالا که مسافر شد یعنی وقت عوض شد؟! وقت عوض نمی‎شود، وقت عصر بعد از چهار رکعت است؛ اگر وقت بگیریم این طوری است. اگر زمانی می‎خواهید بگویید پس وقت نیست؛ یعنی منوط به یک کار است، کار که وقت نیست؛ کار وقت می‌گیرد، حالا آن چیزی که می‎خواهم به چند تا فرض مطرح کنم شاید سوالات بدی نباشد.

 

برو به 0:25:49

اشکال به تفصیل به وقت فعلی و شانی

اگر وقت به معنای زمان نیست، سه چهار فرض دیگر دارد. یک فرضش فرمایش حاج آقا رضاست که فرمودند همین 4 رکعت وقت شأنی هر دو نماز است اما وقتِ فعلی ظهر است، با این بیانی که من عرض می‎کنم وقت فعلی هم مسامحه است، وقت فعلی یعنی چه؟ یعنی فعلاً وقت برای آن هست. آخر ممکن شأن بگوییم؟! وقت فعلی مقابل این یعنی عملی؛ حاج آقا رضا فرمودند یک وقت شأنی است و یک وقت فعلی است یعنی همان عمل؛ وقتی که عمل می‎گیرد؛ لذا منظورشان از فعلی، کاری نیست، وقتی است که انجام دادن کار وقت را می‎گیرد. ظاهرشان منظورشان این نیست. چرا؟ چون «الاشیاء تُعرَف بمقابلاتها» وقتی وقت شأنی می‎گویند، وقت فعلی یعنی وقت بالفعل مقابل شأن، نه وقت فعلی یعنی آن مقداری که فعل اتیان می‎گیرد. بنابراین وقت فعلی هم این جا نداریم؛ چرا؟ چون وقت فعلی یعنی یک زمانی است که بالفعل برای ظهر است، باز این جا ما زمان نداریم؛ حضرت می‎فرمایند أربع رکعات؛ کار دارند می‎فرمایند، نمی‎گویند ذراع و مثل؛ ذراع و مثل وقت است، یک زمان دارند تعیین می‎کنند اما این جا دارند یک کاری می‎گویند؛ خب پس نمی‎توانیم وقت فعلی بگوییم.

استبعاد قول به اختصاص وقت

 آیا فرمایش صاحب عروه این جا می‎آید؟ چون ایشان هم اختصاص را به معنای همین پذیرفتند که یعنی وقت برای ظهر است؛ همین حرف برای فرمایش سید هم می‎آید ولذا گفتند اگر «حاضت المرأة» در این 4 رکعت باید بخواند، همان جا می‎آید که در این 4 رکعت که «حاضت المرأة» می‎گویید، توقیت شارع است به این که ای مرأة! اگر در این چهار رکعت حائض شدی بخوان؛ کدام چهار رکعت؟ کدام نمازِ این حائض؟ شاید هر روز یک طوری می‎خوانده است، یک روز حال دارد، یک روز ندارد، کدامش را بخواند؟ متوسطش را بگیرد یا داریم یک چیزی به نص اضافه می‎کنیم؟ می‎خواهیم ببینیم این راهی هم که سید رفتند هست یا یک چیز دیگری است؟

شاگرد: متوسط بگوییم یک چیزی را داریم اضافه می‎کنیم این حمل بر متعارف نمی‎شود؟ تعبیر روایت چه بود؟

استاد: «ما یصلی المصلی أربع رکعات».

شاگرد: خب عناوین هم حمل بر متعارف خودشان نمی‎شوند؟

استاد: خب می‎‎گویید خلاصه مستحبات در آن هست یا نیست؟

شاگرد: متعارف است که مردم مستحبات هم رعایت می‎کنند، نه زیاد طولانی کوتاه، نه زیاد کوتاه.

شاگرد2: ارتکاز عرف چه می‎فهمد؟ وقتی این را بگویید، این را با مستحبات می‎فهمند یا بدون مستحبات می‎فهمند؟ یعنی آدم این طوری می‎فهمد؛ ابتداء چطوری به ذهن می‎آید؟ یعنی یک آدم متوسط الحال که نه تند نماز بخواند، نه کند.

استاد: احسنت! ولی وقت تقریب نیست؛ اصلا خود کلمه «وَقَّتَ  أی عَیَّن» در دلِ وقت تعیین خوابیده است، تقریب ندارد. بگوییم تقریباً یعنی وقتی خورشید طلوع کرد، وقتی خورشید طلوع کرد تعیین است، زمان است؛ همین که تقریب آوردید یعنی توقیت شرعی از ناحیه مولا نیست؛ حالا چیست باید ببینیم و باید محتملات را بررسی کنیم؛ حرفی هم نداریم برگردیم ولی فعلاً به عنوان این که همه وجوه بررسی بشود من یک احتمال بلکه دو تا احتمال عرض می‎کنم.

تفاوت بین وقت ظهر با سهم ظهر

 وقتی در کلام امام علیه‎السلام نماز خواندن یک چیزی برای ظهر می‎شود این به جای این که وقت ظهر باشد، سهم ظهر است؛ وقت با سهم تفاوت دارد؛ وقتی شما دو تا کار را می‎خواهید انجام بدهید خب انجام دادنِ هر کاری زمان‎بر است، زمان می‎گیرید؛ معنایش این نیست که برای انجام دادنِ این، زمان بردن او را وقت تعیین کردیم، توقیت نیست، تعیین نیست، زما‎ن‎ بردن است؛ آن

سهم دهی برای نماز یا سهم گیری برای آن

وقت این جا سهم با وقت فرق بکند دو تا احتمال است؛ سهم دهی برای ظهر و سهم گیریِ خود ظهر؛ یعنی یک وقتی هست امام علیه‎السلام می‎خواهند بفرمایند من از باب این که حکم شرعی برای شما دارم می‎گویم، برای ظهر وقت نمی‎خواهم بگویم، چون کار را دارم می‎گویم اما می‎خواهم یک سهمی به ظهر بدهم، منِ شارع یک سهمی به ظهر بدهم؛ یک وقتی است اصلاً در مقام این نیستم و از قرائن کلام می‎توانیم بفهمیم که دارند از یک مطلب ثبوتی حکایت می‎کنند؛ می‎گویند وقتی که ظهر و عصر می‎خواهید بخوانید ظهر خودش یک سهمی از زمان می‎گیرد، نه این که من از باب شارع بودن می‎گویم که می‎خواهم سهمی به ظهر بدهم. این محتملات هست که آن احتمال اخیر از نظر عرفی ساده‎ترینش هست که امام علیه‎السلام دارند می‎گویند؛ لذا بدون تقیید با مفاد روایات دیگر هم می‎خواهیم جمع کنیم.

 

برو به 0:31:03

جاهای دیگر فرمودند «إذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین إلا أنّ هذه قبل هذه»؛ بعد چه؟ یک مطلب نفس الامری؛ نماز با این امری که منِ شارع فرمودم و همه می‎دانید، چون یک عمل تدریجی و زمانی است که بخواهید 4 رکعت نماز بخوانید، به اندازه 4 رکعت سهمی از زمان برای خودش می‎گیرد، سهم‎گیری است، نه این که من می‎خواهم تعبداً چهار رکعت اول را به او سهم بدهم؛ این یک مطلب طبیعی است که آن وقت چه آثاری دارد.

شاگرد: این امر نیازی به گفتن دارد؟ بله آن روایت که می‎فرماید «إلا أنّ هذه قبل هذه» این درست است، این بحثی ندارد. منتها این که بگوییم این 4 رکعت به اندازه 4 رکعت سهم آن هست، خب وقتی گفتند قبل از عصر، ظهر را بخوان یعنی طبیعةً اول وقت که می‎خواهی بخوانی این 4 رکعت را به عنوان سهم اختصاص …

استاد: به عبارت دیگر یک نحو توضیح خود ترتیب می‎شود یعنی آن جا فرمودند «إلا أنّ هذه قبل هذه» که همان جا ببینید بعضی فقهاء گفتند یعنی «إلا أنّ وقت هذه قبل هذه» برای این که از مشهور دفاع کنند و وقت اختصاصی را سر برسانند، چند جا دیدم فرموده بودند منظور امام علیه‎السلام این است که «إلا أنّ وقت هذه قبل وقت هذه» یعنی اول وقت اختصاصی، پس به همان ادله اختصاص برمی‎گردد؛ آیا این است؟! یا «إلا أن هذه» یعنی اتیان هذه؟ اتیان هم یعنی سهم گیری خودش؛ وقتی مکلف می‎خواهد بخواند وقت می‎گیرد «إلا أنّ هذه» خواندن این نماز «قبل هذه» پس ترتیب هست. خب در روایت مرسله داود هم دارند توضیح می‎دهند که «إلا أنّ هذه قبل هذه» را باز کردند؛ می‎گویند الا این که «إذا زالت الشمس» اول 4 رکعت می‎خوانیم بعد عصر را می‎خوانیم یعنی ترتیب به عنوان یک امر تکلیفی محفوظ است.

شاگرد: با آن روایاتی که مثلا می‎گوید «إذا صلّیتَ الظهر قد دخل وقت العصر» تقریباً یک مضمون می‎شود.

استاد: بله یکی است؛ «إذا صلّیتَ الظهر دخل وقت العصر»، یعنی ترتیب است.

شاگرد: آن که نسبت به آخر وقت است چه؟ آن باز یک نکته اضافه دارد؛ این که اول وقت است یک چیز خیلی واضحی است که فقط ترتیب است اما آن که آخر است به نظر می‎‎رسد دارد … حتماً در این روایت اشاره به این ندارد که …

استاد: در خود مرسله هم برای آخر وقت داشت.

شاگرد: مرسله بله؛ منتها مرسله این را نداشت که اگر وقت نمی‎شد دو تا را با هم بخوانی عصر را بخوان، ظهر را بعد از وقت بینداز، آن را در روایت محمد بن سنان داشت اما در مرسله فقط اشاره داشت که از آخر وقت هم 4 رکعت مانده به آخر وقت برای عصر است؛ این را داشت.

شاگرد2: «خرج وقت الظهر»

شاگرد: بله می‎دانم؛ یعنی می‎خواهم بگویم آن مصداق چیز را در این جا تطبیق نکرده بود؛ منتها فرق آخر وقت با اول وقت این می‎شود که اول وقت جز قضیه ترتیب، چیزی به علم مخاطب اضافه نمی‎کند اما آن آخر یک نکته به مخاطب اضافه می‎کند و آن این است که اگر آخر وقت تزاحم پیدا کرد اول عصر را بخوان؛ چون مخاطب سوال دارد که اگر به آخر وقت رسید طبق ترتیب پیش بروم، ظهر را بخوانم که عصر بعد از غروب بیفتد؟ اگر این را نگفته بودند و این روایت نبود، این را نمی‎دانست.

استاد: اگر سهم‎گیری باشد، نتیجه آخر هم روشن است؛ سهم‎گیری یعنی چه؟ در اصول الفقه بود که می‎گفتند افراد طولیه؛ یعنی امام علیه‎السلام می‎فرمایند زوال را تا غروب فرض بگیر بعد مدام جفت کن و چهار رکعتی‎ها را کنار هم بگذار؛ و حال آن که یکی از اشکالات همین است که اشتراک با اختصاص فرقی ندارد؛ اول سهم‎گیری چهار رکعت نماز ظهر است، بعد سهم‎گیری نماز عصر است، همین طور که بروی چون این‎ دو تا مترتب هستند سهم‎گیری نماز عصر آخر قرار می‎گیرد یعنی اگر از آن طرف جور کنید جلو بیایید باید اول عصر را بگذارید، پس اول عصر، آخرین حد وقت که غروب است قرار می‎گیرد.

 

برو به 0:35:11

شاگرد: این چیزی نیست که اگر به طرف ترتیب بگویند حتما این را بفهمد و باز دو تا احتمال در ذهنش هست؛ نسبت به اول وقت خیلی واضح است، کسی نمی‎‎آید چیز دیگری بفهمد، تا تصریح هم نکنند شاید حتی مخاطب مطمئن نشود؛ چون یک طور دیگر هم می‎توانند فرض کنند، بگویند این دو تا پشت سر هم هستند منتها بالاخره از این اول باید شروع کرد، تا آخر که رفتیم بالاخره آن یکی بیرون بیفتد یعنی ظهر تا آخر غروب بیاید، این احتمالش چیزی نیست که بگوییم اصلا در ذهن مخاطب نمی‎آید.

استاد: که یعنی ترتیب شرط است؛ همان ایرادی که حاج آقا به صاحب مصباح داشتند؛ اگر ترتیب هست، ترتیب حتی تا آخر هم هست.

شاگرد: منتها  این که سوال می‎شود پس این روایت چه فایده‎ای دارد؟! یعنی می‎خواهند بگویند نسبت به آخر وقتش این فایده را دارد، نه این که بگوییم اختصاص را به آن معنایی که مشهور بگویند اثبات بکند اما این که بالاخره بگوییم اگر 4 رکعت آخر مانده عصر را بخوان، ظهر را دیرتر بینداز و ترتیب را بهم بزن.

شاگرد2: حداقل در نگاه اول تعبیر دخول وقت و خروج وقت یک مقداری با آن سهم‎گیری سازگار نیست.

شاگرد: این که بنده عرض کردم با سهم‎گیری منافاتی نداشت؛ غیر از آن هست.

استاد: فرمایش ایشان برای اصل این مطلب است که «خرج الوقت، دخل الوقت».

شاگرد2: مثلا «بقی مِن الوقت، بقی وقت العصر»

استاد: یک وقتی است ما فقط لفظ مرسله را می‎بینیم خوب است، یک وقتی است مرسله را به عنوان مقید آن مطلقات قرار بدهیم، می‎خواهیم ببینیم این عبارت آن قدر قوت دارد که در مقام تقیید آن‎ها بربیاید؟ یا وقتی کنار آن مطلقات قرار می‎گیرد معنای سهم‎گیری نماز وقتی در ذهن عرف بیاید دیگر به خودش اجازه نمی‎دهد تقیید کند به این معنا که بگوید وقت یعنی تعیین زمانی است و الا ظاهر مرسله همین طور است. عبارت این بود «عن أبی عبدالله علیه‎السلام إذا زالت الشمس …»

شاگرد: اضافه بر سهم‎گیری یک چیز دیگری را حضرت این جا می‎خواهند بفرمایند.

استاد: «لو خلّینا و هذه الروایة» که یعنی فرمودند «قال علیه السلام إذا …»

شاگرد: البته تعبیر دخول وقت و خروج وقت در بقیه روایات را کنار این بگذاریم. این هم تقویت می‎کند.

شاگرد2: در بقیه روایات، در خیلی از روایاتی که می‎گوید «قد دخل وقت العصر» نه این که الان وقت داخل شده است، قبلش هم داخل شده بوده است.

شاگرد3: مثلا «إذا صلّیت الظهر»

شاگرد2: «إذا صلّیت الظهر فقد دخل وقت العصر»

استاد: چقدر دیگر بود که وقتی اربع اقدام شد «دخل وقت العصر»، آن‎ها هم بود.

شاگرد: درست است؛ آن جا می‎توانیم بگوییم که بحث روی وقت وجوبی نیست، وقت شأنی نیست، وقت اولی هست.

استاد: حتی حاج آقا رضا فرمودند وقت فعلی که ما می‎گوییم یعنی « فقد دخل حین اتیان العصر»

شاگرد: درست است؛ اما همه آن‎ها به هر حال در این که دارند یک وقتی را تعیین می‎کنند …

استاد: چه وقتی؟! به کار می‎زنید. وقتی نماز را خواندی، این که وقت نیست.

شاگرد4: باید ببینیم عرف هم این دقت‎ها را داشته که الان حضرتعالی می‎فرمایید؟! یعنی اگر داشته پس چرا دوباره سوال نکردند؟ حضرت فرمودند: اربعه اقدام یا فلان؛ طرف دیگر در هیچ کدام از روایت‎ها سوال را ادامه نداده است. این دقتی که ما الان می‎کنیم عرف آن موقع هم این دقت را می‎کرده است؟

استاد: منظورتان از دقت، کدام دقت است؟

شاگرد4: همین دقتی که الان ما می‎کنیم که وقت به معنای یک زمان از فلان تا فلان است یا عرفی است؟ فکر می‎کنم عرفی باشد؛ خیلی نباید روی این زوم کرد.

استاد: ما که حرفی نداریم عرفی است ولی در ذهن خود عرف دو جور وقت است؛ هر دو را به کار می‎برد و ممتاز به علم آگاهانه نیست اما خود عرف می‎گوید. من عرض کردم که بالای منبر شما می‎گویید در چند وقت نماز آیات واجب می‎شود، هیچ عرفی هم از شما ایراد نمی‎گیرد و همه می‎فهمند شما چه می‎خواهید بگویید، می‎گویید یکی وقت کسوف است، وقت خسوف، وقت زلزله است؛ همین کلمه وقت هم به کار می‎برید و همه هم می‎فهمند، این وقت یعنی «حین»؛ این وقت نه یعنی یک زمانی که ساعت من نشان می‎دهد، دارید یک زمانیّ را می‎گویید، توقیت به زمانیّ است، توقیت به زمانیّ همان زمانیّ میزان است، وقتی که محاذی او قرار می‎گیرد؛ لذا در ذهن عرف خود این‎ها منحاز هست ولی خودش توجه ندارد که این جا وقت یعنی تعیین و آن جا یعنی این.

اشکال وجواب به فرضیه سهم گیری برای ۴ رکعت نه توقیت آن

خب آن وقت این توضیح سهم‎گیری فقط یک اشکال دارد که در کتاب‎ها مطرح هم کردند و آن این است که اگر این طوری می‎خواهید از ترتیب بگویید چون که وقت مشترک هم هر وقتی باشد همه وقت‎های مشترک هم وقتی نماز ظهر را شروع می‎کنید وقت اختصاصی می‎شود؛ این که بیان زائد نمی‎خواست، هر وقت شروع کردید این 4 رکعت اولی که برای نماز ظهر است، بعدش برای عصر است؛ این اشکال را صاحب جواهر هم داشتند که در وقت مشترک هم همین‎هاست که با یک کلمه اشاره رد شدند.

 ممکن است از این جواب بدهیم به این که ما که وقت اختصاصی می‏گوییم یعنی یک تنظیم وقت به وسیله عمل اما نه عمل خود مکلف که الان دارد انجام می‎دهد، یعنی مکلف کلی عمل رکعات نماز را می‎خواهیم بر اوقات بین الزوال و الغروب تطبیق بدهیم، اگر این طوری باشد که نمی‎توانیم بگوییم ساعت 2، چهار رکعت برای اول نماز ظهر است، سهم‎گیری نماز ظهر است، بله هر وقت مکلف می‎خواند بنابر ترتیب چهار رکعت اول برای ظهر است، به این معنا درست است یعنی مکلف ملتفت همه جا چهار رکعت اولی که شروع می‎کند برای ظهر است، این درست است اما ما کار با یک شخص مکلف خاص نداریم، می‎خواهیم این فرجه زمانی را سهم‎دهی یا سهم‎گیری بکنیم؛ سهم‎دهی اگر بخواهیم بکنیم یک طور است و اگر سهم‎گیری خود عمل را بخواهیم بگوییم یک طور دیگری است که می‎گوییم خود عمل فی حد نفسه سهم‎گیری می‎کند. خب معلوم است که وقتی سهم‎گیری شد چهار رکعت اول برای ظهر می‎شود، چهار رکعت آخر برای عصر می‎شود، بینش هم برای هر دو ست، اما برای هر دو هست به این معناست که اول باید ظهر را بخواند، به معنای این که عامداً شروع با ظهر باید باشد. 

 

برو به 0:42:00

ثمره فرضیه سهم گیری

شاگرد: سهم‎گیری را به این شکل بیان کردن چه فایده‎ای داشته است؟ لغو نمی‎شود؟!

استاد: سید جوابش دادند گفتند زن در چهار رکعت همین اول زوال، حائض شد، بعداً می‎گوییم …

شاگرد: قرار شد سهم‎گیری باشد، یعنی ربطی به مکلف نداشته باشد.

استاد: بحث فعلیت بود که اگر فعلیت تدریجی باشد اول وقت یک درجه‎ای از فعلیت برای نماز عصر آمده است.

شاگرد: بحث فعلیت چیزی غیر از سهم‎گیری می‎شود.

استاد: ما می‎خواهیم با این سهم‎گیری به فعلیت مربوطش کنیم؛ به چه معنا؟! به این معنا که یعنی امر شارع که به مکلف می‎گوید انجام بده ولذا «اقض ما فات» می‎شود به خود ریختِ سهم‎گیری کار هم مربوط می‎شود؛ مثلاً الان مکلف می‎خواهد نماز ببندد، مثال معروفش این است که شما مسافرت رفتید، نماز شکسته می‎خواهید بخوانید، بین نماز، نماز را بستید می‎بینید تلفن زنگ می‎زند می‎گویند بلیط شما برای فلان روز است، ده روز این جا هستید، حالا رکعت دوم هستید، خب چه می‎گویید؟ این از نظر مسأله مشکلی ندارد، می‎گویید همین جا در رکعت دوم تازه «قصدتُ إقامة العشرة»؛ بعد چه کار می‎کنید؟ بعد 4 رکعت تمام می‎کنید. اول که نماز را می‎بستید به خیالتان امر فعلیِ من دو رکعت است، نماز قصر است اما بین نماز این هنوز بالفعل نبود که «سلِّم» یا نه؛ اگر تا پایان تشهد قصد مسافرت و همه این‎ها برقرار بود «سلِّم» بالفعل می‎شد، شما هم گفتید «السلام علیکم» اما اگر در تشهد عوض شد فهمیدید من 10 روز این جا هستم، خود همین الان امر بالفعل برای «سلِّم» نیست، امر بالفعل برای این هست که بایست و رکعت سوم را بخوان؛ این نحوه بالفعل مانعی ندارد که می‎گوییم الان که اول ظهر بود مولا به این خانمی که طاهر بود می‎گوید بلند شو نمازت را بخوان اما وقتی اندازه 4 رکعت بیشتر وقت ندارد پس برای او امر صلّ بالفعل نشده است؛ به یک درجه «صلّ» بالفعل شده که علی ای حال زوال شده است؛ این به آن چیز هم مربوط است؛ الان روی ضوابطی که ما خیلی مأنوس هستیم نمی‎توانیم؛ بله اگر فعلیت را تدریجی بگیریم این خیلی راحت است به این که الان زوال که شد درجه‎ای از فعلیت عصر محقق شده اما به آن درجه نیست که به او بگویند قضا کن؛ آن درجه از فعلیت مرتبه خاصی است که باید بتواند این عمل را کامل انجام بدهد؛ وقتی بتواند انجام بدهد ما می‎گوییم حالا دیگر این امر برای تو آمد، بالفعل شد قضا بکن اما غیرش نه.

شاگرد: به صورت طبیعی اگر فرض بکنیم که آن سوال‎کننده یا مخاطب می‎داند که نماز ظهر را اول وقت می‎شود خواند و عصر هم می‎شود دنبالش خواند، یک سوال پیش می‎آید که مطرح کردن این شیوه چه ضرورتی دارد؟ معلوم است که اول آدم ظهر را می‎خواند، بعدش عصر را می‎خواند، یعنی اصلاً بیان، بیان چیزی نیست مگر این که ما فضا را این طور ترسیم بکنیم که شبهه‎ای در ذهن وجود داشته باشد که شبهه دفع این است که نماز عصر را می‎توانید بخوانید، لازم نیست بخوانید یعنی وقتش شده و اگر بخوانید باطل نیست؛ اگر این طور ببینیم فضای ذهن ما از توقیت و این‎ها کلاً خارج می‎شود و به یک فضای جدیدی وارد می‎شویم.

 

برو به 0:45:55

استاد: مطلب خوبی است که حالا عرض می‎کنم؛ این وقت اختصاصی با این همه آثاری که مشهور برای آن بار کردند یک  روایت مرسله دارید، آن هم یک روایت دیگر حلبی که آن هم سوال کرده، این جا نمی‎دانم  سوال بود یا خود حضرت این طوری فرمودند اما مقابلش می‎بینید چه دستگاهی از روایاتی است که ذراع است که حتی می‎گفتند ظهر را عقب بینداز، چه برسد به عصر؛ وقتی این همه مقابل این، این دستگاه است، این یک روایت را می‎بینیم نمی‎گوییم که دارد توضیح آن می‎دهد که این قدر این طور نیست، همین ظهر را تمام کردی عصر را بخوان؛ نه این که یعنی وقت اختصاصی به آن معنا که … یعنی می‎خواهد آن روایات را حل کند که آن‎ها برای اغراض دیگری است و الا اصل وقتی که صلاة در آن صحیح است این است که اگر این را در نظر بگیریم اصلاً استظهار ما از این روایت بالکل عوض می‎شود که چرا حضرت فرمودند؛ نه برای ترتیب گفتند، نه برای اختصاص گفتند، فقط برای این بوده که آن جا آن روایات اگر هم بوده فضیلت بوده است؛ به خیالتان نرسد که جزمی بوده به نحوی که حتماً باید عصر در آن وقت خوانده بشود. این هم یکی از آن چیزهایی است که باز در این روایت مطرح است که احتمال خوبی هم هست. فرمودند که «إذا زالت الشمس فقد دخل وقت الظهر» برای چه؟ برای آن‎هایی که می‎گفتند باید صبر کنید «حتی یمضی مقدار ما یصلی المصلی اربع رکعات فإذا مضی ذلک فقد دخل وقت الظهر و العصر» عصری که می‎گفتند داخل نشده، این طور نیست «حتی یبقی» بعضی‎ها می‏گفتند وقتی اربعة اقدام شد «خرج وقت الظهر»، نه! «حتی یبقی من الشمس» یعنی غروب «مقدار ما یصلی المصلی» تا آن وقت هست ولی سهم‎گیری هم که دارد را بیان می‎کنند برای این که ظهر را تا آن آخر آخر ببرند؛ بگویند تا آن آخر هم وقت ظهر هست «فإذا بقی مقدار ذلک فقد خرج وقت الظهر» وقت هم یعنی چه؟ یعنی دیگر نوبتی برای او نمی‎ماند، سهم زمانی برای او نمی‎ماند، نه این که وقت یعنی یک توقیت زمانی، لذا در دنباله‎اش هم باز فرمودند «ما یصلی المصلی اربع رکعات» این اربع رکعات با آن فروضی که برای مسافر هست اسناد می‎شود؛ بطیء اللسان است یا سریع اللسان است، چیزهای جالب‎تر مثلا خیلی اجزای منسیّة دارد، آیا این اجزای منسیة در وقت شریکه می‎تواند واقع بشود یا نه؛ نماز احتیاط می‎خواهد بخواند و چیزهای دیگر که فروعاتش می‎آید و همه علماء هم مطرح فرمودند؛ خب فرمودند که «فإذا بقی مقدار ذلک فقد خرج وقت الظهر» وقت یعنی سهمی که ظهر برای اتیان می‎خواهد؛ وقت الظهر یعنی وقت تمام شد «و بقی وقت العصر حتی تغیب الشمس».

تحلیل روایت حلبی با فرضیه سهم گیری نماز ازوقت

فقط آن روایت حلبی می‎ماند که با این بیان «فاتتاه» و این‎ها چطور می‎شود؟ حضرت فرمودند که باید عصر را جلو بیندازد، مبادا عصر را عقب بیندازد، آن وقت «إحداهما» که فوت می‎شد، آن وقت فقط «فاتتاه» هر دو تا فوت شده است؛ این فوت چه می‎شود؟ یعنی هر دو از او فوت شده یعنی وقتش فوت شده است؟ آن هم وقت به معنای عصر که معلوم است، ظهر هم که سهم‎گیری است، سهمی برای او نمانده بود؛ پس از او فوت شد یعنی چیزی که سهم ندارد، در جایی قرار گرفته که سهمش نبوده است؛ یا «فاتتاه» یعنی هر دو باطل شدند باید از ابتداء بخواند؟ این طور که عرض کردم حرف سید را نزدیک می‎کرد؛ دیروز بحث این‎ها شد ولی روی این سهم‎گیری «فاتتاه» خیلی صاف است که فرمایش امام علیه‎السلام بیایند بگویند که «فاتتاه» حالا که ظهر را اول خواندی، هر دو از تو فوت شد؛ فوت شد یعنی آن سهم‎گیری که ظهر داشت دیگر تمام شده بود، سهم برای عصر بود، تو که عصر را نخواندی.

شاگرد: ظهر چیست ؟ سهم ظهر نبوده ولی آن موقع خواندی.

استاد: بله دلیل جدا برای بطلانش می‎خواهیم ولی قبل از این که حکمش را بدانیم می‎خواهیم ببینیم این به آن می‎خورد یا نه؟!

 

برو به 0:50:54

شاگرد: این که می‎فرمایید می‎خورد یعنی اگر روایت ابن سنان نبود از خود مرسله این را می‎فهمیدیم؟! یعنی از مرسله این برداشت می‎شد که باید عصر را جلو بیندازیم؟ این را می‎فرمایید یا اداء و قضاء بودنش را می‎فرمایید؟!

استاد: یعنی در فرض سهم‎گیری وقتی ظهر می‎آید چهار رکعت آخر قرار می‎گیرد در سهم‎گیری این درست می‎شود بگوییم این دیگر فوت شد.

شاگرد: فوت شد یعنی قضاء شد.

استاد: فوت شد یعنی سهمی نداشت و سهم او تمام شده بود، «فات» یعنی این، نه یعنی «مضی وقته»؛ یعنی «عُدِمَ سهمه من الزمان».

شاگرد: ولی اداء بخوانید.

استاد: ولی در وقت مشترک؛ حالا اگر بعداً خواستیم حرف حاج آقا رضا را سر برسانیم همین را می‎گوییم. «فاته» یعنی آن سهم زمانی «عُدِمَ». نمی‎خواهم بگویم حتماً به معنای ظهور است.

شاگرد2: راوی نمی‎خواهد بگوید من حالا بدانم سهم دارم یا نه، می‎خواهد حکمش را بفهمد که این نماز چیست. این که منظور این باشد که سهمش نیست ولی حالا حکمش چیست؟! این مثلاً دنبال حکم بوده که حالا این طوری بشود یا آن طوری بشود؛ حکمش چیست؟ نمازش درست است؟ درست نیست؟ یک مقداری انگار …

استاد: «فاتتاه» یعنی هر دو تا را باید قضاء کند.

شاگرد2: راوی تکلیفش را فهمیده رفته.

شاگرد: اگر قضاء کند نه، همین که قضاء هم باشد کافی است یعنی می‎فرمایید صحیح است ولی خب …

شاگرد3: هیچ کدام اداءً واقع نشده است.

استاد: آن دیگر طبق بحث دیروز «فاتتاه الوقت» می‎شود، «فاته الوقتان» و حال آن که ظاهر روایت این است که «فاته الصلاتان»، هر دو نماز از او فوت شده است، نه این که هر دو وقت از او فوت شده است.

شاگرد3: به تبع وقت، نماز هم فوت می‎شود؛ چه فرقی می‎کند!

استاد: ما می‎خواهیم بگوییم خوانده است.

شاگرد3: خوانده ولی خارج از وقت خوانده است، به آن فضیلتی که اداء داشته است نرسید. مثل این است که آن جا فرمودند نماز را ضایع کند، آن جا در مورد تأخیر از وقت فضیلت فرمودند ضایع کردند، این جا هم تاخیر از وقت باشد فوت می‎شود.

استاد: البته چیزی که در روایت هست که من جلوتر هم عرض کردم، حالا چون بین این‎ها فاصله می‎شود روی آن تأمل بکنید، روایت حلبی فقط برای عمد است، چون حضرت صریحاً می‎فرمایند «إن خاف» یعنی توجه دارد، چطور از این استفاده بکنیم که اگر سهواً اصلاً توجه نداشت و خواند باطل است؟! من جایی هم به این نکته برخورد نکردم، اگر شما برخورد کردید به من بفرمایید.

شاگرد: چون لازمه همان وقت نمی‎شود، چون ولو سهو هم می‎خواهد باشد بالاخره سهواً هم نیت اداء دارد.

استاد: می‎خواهیم با مطلقات جمعش کنیم، مطلقات دارند می‎گویند «و إذا غابت الشمس خرج الوقتان» آن هم که امام فرمودند، البته می‎خواهیم جمع کنیم، خب این جا می‎گویند در این 4 رکعت «ففاتتاه» خب «فاتتاه» می‎خواهد آن را تخصیص بزند، در مخصص اقتصار بر مفادش می‎کنیم، نه بیش از آن؛ مفادش این است که «إن خاف» اگر ترسید «فاتتاه» یعنی اگر نسیان هم بود باز هم «فاتتاه»؟! چطور استفاده کنیم؟! این یک نکته بود. حالا راجع به «خاف» در این روایت بحث‎های دیگر هم هست که چطور از آن، این را استفاده کردند؛ اگر این نکته را دیدید بعد به ما هم بفرمایید که این نکته را هم دیگران تذکر دادند که چون روایت مقید به «إن خاف» هست، وقوع سهوی را اصلاً شامل نیست، مقید باید در تقیید خودش توسعه داشته باشد تا بتواند سهو را بگیرد، بر فرض مقید است در محدوده خودش مقید است مگر که بگویند مقید موضوع به معنای وقت است؛ تقیید موضوع کرده که وقت است، وقتی که وقت شد خودتان می‎فهمید کما این که مشهور هم همین‎ها را فهمیدند، مشهور فهمیدند که این مقید، مقید حکمی نیست، مقید موضوع است؛ می‎گویند اصلاً …

 

برو به 0:55:36

شاگرد: خب وقت نباشد، قضاء است.

استاد: وقتی نماز وقت ندارد …

شاگرد: قضاء می‎شود. به نظر می‎رسد روی بحث تزاحم رفتند. اگر بحث تزاحم را پیش نکشیم …

استاد: تزاحم یعنی امر به شی نهی ازضد ؟!

شاگرد: مثلا چیزی شبیه به این.

استاد: خب چرا می‎گویند غیرش در این درست است؟ شما عمداً در شریکه عصر، عصر را نخواندید و عمداً قضای صبح بخوانید، کسی نمی‎گوید باطل است.

شاگرد: مرحوم حاج آقا رضا در فرمایشاتشان یک اشاره‎ای به بحث تزاحم داشتند که ما مبنایمان در تزاحم است؛ همان طوری که در تزاحم …

استاد: من هم نگاه کردم ولی باز الان یادم نیست.

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

 

شاگرد: اگر روایت حلبی ناظر به …باشد یعنی واقع شده قضاءً واقع شده است؛ به خاطر این که طرف  آمده به نیت اداء… این جا هم می‎گوید قضاءً واقع شد …

استاد: اگر توجه دارد، با عنایت به «خاف» و بعد باز هم ظهر را جلو انداخت …

شاگرد: نیت اداء بکند باز هم قضاء حساب می‎شد؟

استاد: خب این از آن ادله‎ای می‎شود کسی که قصد وظیفه فعلیه داشت خطأ در تطبیق داشت، او می‎گفت من می‎خواهم نماز الانم را بخوانم، خیالش هم می‎رسید که اداء است؛ تازه حضرت هم تصریح نکردند که «قاصداً للأداء» فرمودند ظهر را جلو انداخت.

شاگرد: ظهر را جلو انداخت یعنی اداء است.

استاد: بله اما غیر از این است که تصریح کنند با فرض این که … می‎گویند وقتی ظهر را جلو انداخت ظهرش درست است اما درستی است که …

شاگرد: خود به خود قضاء واقع می‎شود؟

استاد: بله این طوری است.

شاگرد: مثل مثلاً کسی که یوم الشک روزه می‎گیرد.

استاد: بله فوت ثبوتی است؛ «فاته الوقت» ولو ثبوتاً قضاء هست و درست هم هست.

 


 

[1] بهجة الفقیه، ص 33

[2] همان، ص 32

[3] معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال، ج‌17، ص: 169

[4] بهجة الفقيه، ص: 33 – 34

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است