مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 91
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ٩١: ١٣٩۶/٠١/٢۶
بیان شد در روالی که بهجه الفقیه طی کردند سراغ این نرفتند که اصل در عمل به ظن چه میباشد. بلکه فضا را فضای دلیل قرار دادند. از اولی که وارد شدند گویا میگویند که دلیل داریم. لذا وقتی دلیل دارند اسمی از اصل نمی برند که آیا اصل اولی حرمت عمل به ظن است یا نه. حتی بعد از این بحثها در صفحه ١۵٧ میفرمایند: «لولا هذه الروایات لکان حکم مطلق الظن حکم الشک». یعنی مطلق ظن مانند شک است. اما درعینحال به اصل استناد نمیکنند بلکه میگویند چون استصحاب داریم. خیلی تفاوت است با اینکه بگوییم اصل این است و با اینکه بگوییم استصحاب این است.
روال کار ایشان اینچنین است. اگر شما هم نکتهای به ذهنتان میرسد حتماً به بنده بگویید.
شاگرد: اصل حرمت عمل به ظن در بحثهای اصولی ایشان کاربرد دارد؟
استاد: در ذهنم اینچنین است که که این اصل نزد ایشان صاف نبود.
شاگرد٢: در مباحث الاصول هم اشاره کردید.
استاد: بله
شاگرد: درباره یکی از آیات بحث شد اما ماحصل بحث ایشان روشن نشد.
استاد: بله حتی به مسأله طواف واجب هم اشاره کردم، ما که به مسأله حج جواب میدادیم، شاید در همه فتاوی تنها ایشان هستند که در طواف واجب ظن به احد الطرفین را کافی میدانند و موجب بطلان طواف فریضه نمیشود. به خلاف سایرین که ظن در طواف فریضه در حکم شک است. لذا باید به اشواط یقین داشته باشید. اگر ظن داشته باشید طواف باطل است.در اینکه ایشان عمل به ظن را داشتند در خیلی از فتاوای ایشان مشهود است.
در جلسه قبل هم فرمودید که در مفاتیح الاصول مرحوم آسید محمد بحث مفصلی دارند. از صفحه ۴۵٢ بحث ایشان شروع میشود و تا ۴٩٣ ادامه پیدا میکند. مطالب خوب مختلفی دارند و تمام ادله را هم بررسی کردند. آنچه مقصود من بود، تنبیهات پایان کار است. در صفحه ۴٩٠ میفرمایند:
«أنّه لا خلاف بين الأصحاب في أنه لا يجوز العمل بالظن حيث يتمكن من تحصيل العلم بالحكم الشرعي[1]»
در تنبیه دوم میفرمایند:
«قال جدي رحمه الله في جملة كلام له و بالجملة الأصل عدم حجيّة الظن خرج من جميع ذلك ظن المجتهد بالإجماع»؛
برو به 0:05:00
پس بالاجماع ظن المجتهد حجت است. در قدرت و محتوا و ثبوت این اجماع، بحث خوبی دارند.
شاگرد: منظور ایشان از ظن مجتهد همان ظواهر است؟
استاد: در فتوی و شبهات حکمیه مراد است. بیش از یک صفحه راجع به آن بحث میکنند.
در تنبیه تاسع از جامع المقاصد از ابو الصلاح حلبی جملهای را نقل میکنند.
«ففي جامع المقاصد قال أبو الصّلاح يثبت النّجاسة بكلّ ظنّ لأن الظنّ مناط الشّرعيات[2]»؛ همانطور که میگفتند المرء متعبد بظنه در اینجا نیز میفرمایند الظن مناط الشرعیات.
شاگرد: ایشان صحیحه عمار را چگونه جواب میدهند. «فاذا علمت انها قذر…». یعنی ملاک نجاست را علم میدانند.
استاد: نشد عبارت ابوالصلاح را پیدا کنم. در صفحه ۴۵٢ اقوال مختلفی را مطرح کردند. چون دیدم بحث ما رد شده است گفتم خودتان نگاه کنید. شبهات مختلفی را در آن جا مطرح کردهاند. مثلاً بیان کردهاند که اصل حرمت عمل به ظن متخذ از ظهور آیات است. اشکال نسبتا قویی هم هست. یعنی آیاتی که بهعنوان دلیل میآوردند ظهور بسیار قویی دارند که عمل به ظن حرام است. شما میخواهید با استظهار که ظن است، حرمت عمل به ظن را اثبات کنید. لذا ظن نمیتواند سبب حرمت شود. لذا استظهارات از ادله شرعیه برای حرمت عمل به ظن مستلزم دور است. به وسیله ظهورات میخواهید اصل حرمت عمل به ظن را اثبات کنید. سر برسد یا نه. به این جواب داده بودند.
اما در عبارت بهجه الفقیه «دخول هذا الصنف» عطف بود یا خبر بود را بحث کردیم. چند روایت را خواندیم. موثقه ابن بکیر مانده بود. ابواب مواقیت باب چهارم حدیث شانزدهم.
عن ابن بكير عن أبيه عن أبي عبد الله ع قال: قلت له إني صليت الظهر في يوم غيم فانجلت فوجدتني صليت حين زال النهار قال فقال لا تعد و لا تعد[3].
فرمودند نمازت را اعاده نکن و بعد از آن هم به آن مراجعه نکن. در ادامه صاحب وسائل میفرمایند:
برو به 0:10:00
و رواه ابن إدريس في آخر السرائر نقلا من كتاب عبد الله بن بكير نحوه أقول: النهي عن الإعادة يدل على دخول الوقت و النهي عن العود لكونه ترك النافلة أو لكونه صلى مع الشك في الوقت.
عبارت روایت میفرماید در حین زوال نماز خواندم. یعنی حداقل مثل روایت ابن ریاح میشود. « تری انه قد دخل الوقت» که حضرت فرمودند چون بخشی از نماز او در وقت واقع شده است، اعاده ندارد.
روایات ابن بکیر دال بر این است که وقتی متمکن از علم نیست بر او عمل به مطلق ظن جایز است. مختار اول ایشان این بود که ولو متمکن از علم باشد، ظن حجت است. و در ادامه با «یمکن ان یقال» برگشتند و فرمودند اگر از علم متمکن هستند و ظن اطمینانی برای او حاصل شد، آن ظن حجت است. اما اگر از علم متمکن است و برای او مطلق الظن حاصل شد، حجت نیست. به سخن مشهور این را هم اضافه کردند که اگر از علم متمکن نیست، مطلق الظن برای او حجت است. الآن برای این بخش دوم استدلال میکنند.
«یوم غیم»؛ یعنی متمکن نیست. چون متمکن نبوده و نماز خوانده است، حضرت فرمودند مانعی ندارد. این دلیل روایی بر مختار ایشان است.
شاگرد: «لاتَعد» در روایت به چه معنا است؟
استاد: یعنی اگر در آسمان ابر بود همینطور به نماز خواندن اقدام نکن.
شاگرد: یعنی احتیاطا میفرمایند «لاتَعد»؟
استاد: در روایت هیچ ظهوری وجود ندارد که بخشی از نماز او قبل از وقت واقع شده است یا نه؟ مفاد این روایت نمیگوید که حتی بخشی از نماز او قبل از وقت واقع شده باشد. «وجدتنی صلیت حین زال النهار»؛ به تعبیر صاحب وسائل به این معنا است که نوافل او قبل از ظهر واقع شده، لذا حضرت می فرمایند لاتعد. یعنی کاری بکن که نافله ها هم بعد از زوال واقع شود.
شاگرد: طبق روایاتی که میگفت از زوال به اندازه قدم تأخیر بندازید تا وقت نافله شود، یعنی در ذهن او بوده که من در وقت زوال نماز خواندهام، لذا آیا این نماز درست است یا نه؟ زیرا در برخی روایت داریم که تأخیر انداختن در آن خوب است.
استاد: حتی بعد از نافله یا صرفاً بعد از زوال ؟
شاگرد: بعد از زوال. یعنی دقیقاً بعد از زوال نماز خوانده است درحالیکه مناسب است تأخیری داشته باشد. چون فضای روایات متفاوت بود. برخی از آنها میگفتند باید مقداری صبر کند و نمیتواند در همان ابتدای زوال به نماز خواندن شروع کند. لذا کسی که ابتدای زوال نماز بخواند آیا نماز ش صحیح است یا نه؟
استاد: مقام مقامی است که اگر یک بخش از نمازش هم قبل از وقت بود باید آن را بگوید، سائل باید روی قسمت خفی مقصودش تأکید کند. نه اینکه سؤال مبهمی بکند. می گوید «وجدتنی صلیت حین زال النهار». معلوم میشود که اصل سؤال او چیز مخفیی دارد. اگر قسمت مخفی او این بود که بخشی از نماز من قبل از وقت بوده، یا من به دخول وقت گمان داشتم و غلط در آمد، باید به اینها اشاره میکرد.
برو به 0:15:00
نه اینکه بگوید در یوم غیم نماز خواندم و بعد دیدم حین زوال شمس نماز خواندم.
شاگرد: یعنی مبتنیبر ظن خاصی نبوده و همینطور خوانده و نمازش درست در آمده است. یعنی جهت خفی آن همین باشد.
استاد: یعنی با شک محض نماز خوانده است؟
شاگرد: بدون احراز نماز خوانده است.
استاد: اگر همین بود نباید اشارهای میکرد؟ ظاهر عبارت او این نیست که با حالت شک نماز خوانده است. فقط میخواهد انکشاف نماز حین زوال را مورد تأکید قرار دهد.
شاگرد: تعبیر« فوجدته» به این اشاره ندارد که مشی علی العمیاء کرده ولی درست در آمد؟
استاد: پس چرا نمیگوید شانسی بوده است؟
شاگرد: فوجدتنی دلالت دارد.
استاد: یعنی فوجدت وقوع الصلاه حین النهار؟
شاگرد: یعنی در وقت خواندم.
استاد: پس سوال او روی وقوع نماز حین الزوال میرود. نه سر اینکه من با ظن نماز خواندهام.
شاگرد٢: زال النهار به چه معنا است؟
استاد: زوال، بلوغ به نصف است. زوال اللیل هم به کار میرود.
شاگرد: شاید منظور این بوده که روز تمام شد. یعنی وقتی که او نماز خوانده، شب بوده.
استاد: در آن صورت باید حین غربت الشمس شود. عرف به غروب تعبیر میکند. مگر کلمه دلوک که در آیه شریفه به نماز مغرب هم اطلاق شده است. «اقم الصلاه لدلوک الشمس» در روایات هم آمده و چند محمل دارد که دلوک بهمعنای زوال است. زوال بهمعنای زوال الشمس عند الغروب. در آن جا هم نمیتوان گفت که دقیقاً بهمعنای زوال است. دلک بهمعنای سقوط و به زیر افق رفتن است.
علی ای حال اگر «حین زال النهار» بهمعنای حین غربت الشمس باشد، حضرت میفرمایند چون نمازت قضاء شده، لاتُعد. و «لاتَعد» به این معنا است که زودتر بخوان؟ یعنی در روز ابری به قدری طول داده که مغرب شده است؟ یا به این معنا است که در روز ابری وقت مغرب بوده و اتفاقا نمازش عقب افتاده است. اما نمی دانسته که هنوز روز باقی است یا نه. نماز را خوانده و بعد دیده که آفتاب غروب کرده است. این فرمایش شما است.
شاگرد: اگر ابری باشد نماز مغرب را به اشتباه میافتد نه نماز ظهر را.
شاگرد2: تعبیر زال النهار برای ظهر بسیار به کار رفته است.
استاد: نمی دانم زال النهار یا زال اللیل برای غروب یا طلوع فجر حتی یک مورد هم به کار رفته است یا نه؟ یعنی بگویند زال النهار به این معنا که غروب شد. باید تفحصی بکنم. روی حساب ظهور این از مواردی است که خیلی خوب در ظهر ظهور دارد. مخصوصاً وقتی میگویند صلیت الظهر. اگر مرادشان عصر بود، میگفت صلیت الظهر و العصر. لذا نماز ظهر است که برای زوال النهار است نه زوال المغرب.
اما اصل اینکه مقصود او چه بود، سؤال خوبی است. یعنی او چه چیزی را می خواسته بگوید.
شاگرد: قاعده من ادرک نیست؟ می گوید صلیت حین الظهر، یعنی ظرف نماز من زوال بوده است. زوال که یک لحظه است پس معلوم میشود که زوال داخل نماز بوده است.
استاد: در اینجا باید میگفت بخشی از نماز من خارج وقت بود.. .
شاگرد: این بخشی که خارج از نماز بود از «صلیت حین» فهمیده میشود؟ منافاتی هم ندارد که وقتی نماز را شروع کردم زوال بود.
برو به 0:20:00
استاد: فرمایش ایشان منافاتی با آن طرف هم ندارد
شاگرد: یعنی در هیچکدام تعینی ندارد.
استاد: فرمایش ایشان بهگونۀ دیگری است. یعنی قاطع بوده که کل نماز او در وقت واقع شده است اما فضای ذهنی او در روایت ذراع بوده است؛ «صلی رسول الله ص اذا کان الفیء ذراعا[4]». حتی از اینکه قبل از آن بخوانند نهی بود. و روایات دیگر که بحثهای خاص خودش را دارد. چه بسا ذهن او در فضایی بوده که عند الزوال نباید نمازظهر بخوانیم. همانطور قولی بود که میگفت اصلاً هنوز وقت داخل نشده است. عدهای اینطور فهمیده بودند که زوال، وقت نماز نیست و باید صبر کرد تا وقت نماز بشود.
در روایتی هست که میگوید در مدینه مراقب شمس هستیم.
عن ابن مسكان عن الحارث بن المغيرة و عمر بن حنظلة و منصور بن حازم جميعا قالوا كنا نقيس الشمس بالمدينة بالذراع فقال أبو عبد الله ع أ لا أنبئكم بأبين من هذا إذا زالت الشمس فقد دخل وقت الظهر إلا أن بين يديها سبحة و ذلك إليك إن شئت طولت و إن شئت قصرت[5].
با اینکه زوال شده بود نماز نمی خواندیم بلکه صبر میکردیم تا ذراع شود.- این روایت از نظر پیشبرد بحث وقت و جمع بین ادله خیلی کاربرد داشت- حضرت فرمودند: وقتی زوال میشود وقت نماز ظهر است. الا اینکه این وقت برای خواندن نافله است. نه اینکه صبر کنید تا وقت نماز ظهر شود و بعد نماز بخوانید. بنابراین وقت داخل شده است اما برای اینکه نافله خوانده شود شارع فرجه را قرار داده است. اگر خواستی نماز را زود شروع میکنی و لازم نیست که شمس را با ذراع مراقب باشی[6].
سبحه بهمعنای نافله است. همین که زوال شد، وقت نماز ظهر است و بین یدیها به معنای قبل از آن است. قبل از اینکه نماز ظهر را بخوانید سبحه هست. و هر چه میتوانی نافله ها را زودتر بخوان تا نماز ظهر را اول وقت بخوانی.
بنابراین دراینصورت روایت ابن بکیر به این نحو میشود: عن ابن بكير عن أبيه عن أبي عبد الله ع قال: قلت له إني صليت الظهر في يوم غيم فانجلت فوجدتني صليت حين زال النهار» یعنی بلا ذراع. در سبک کسانی که کنا نقیس الشمس بالذارع میباشد. حضرت فرمودند «لا تُعد» وقت نماز شده بود و مانعی ندارد. «و لا تَعد»؛ یعنی وقتی برای نافله بگذار و مراعات این وقت را بکن که نافله ات بعد از زوال واقع شود. یکی از بحثهایی که مطرح است این است که آیا میتوان نوافل ظهر را قبل از وقت خواند یا نه؟ مشهور میگویند نمیتوان قبل از زوال خواند زیرا وقت آن نشده است. اما روایتی بر خلاف آن هست که حاج آقا در رساله –شاید در اینجا هم بحث کرده باشند- میفرمایند رجاءا مانعی ندارد ،نافله ظهر را قبل از زوال بخوانید.
شاگرد: اینکه «لاتَعد» را بر نافله حمل کنیم، به چه قرینهای است؟ شاید به این معنا باشد که در نمازهای بعدی این اجازه را نداری که بدون علم یا اطمینان نمازت را شروع کنی.
برو به 0:25:06
استاد: اگر محطّ و محل سؤال او ظن باشد، درست است. بحثهای ما برای همین بود که چرا او اسمی از نکته اصلی سوالش نبرده است. چرا تنها میگوید «وجدتنی صلیت حین زوال النهار»؟ به این معنا است که هنوز ذراع نشده بود یا به این معنا است که با اینکه با ظن نمازم را خواندم اما نمازم در وقت واقع شده است؟ حتی نمیگوید بخشی از آن در وقت واقع شده است.
شاگرد: نباید میگفت «وجدتنی صلیت بعد زوال النهار»؟
استاد: در اینجا نمیتوان این را انکار کرد که غلبه با بعد است. یعنی طرف مقابل این «حین» مئونه اضافهای میخواهد. لذا صلیت حین زوال النهار بهمعنای بعد میباشد. یعنی ابتدای زوال، اول تکبیر من بوده است. زیرا اگر بخشی از آن در زوال بود باید ذکر میکرد زیرا مئونه میخواهد. لذا چون نگفته است، این حین بهمعنای بعد است. نماز من بعد از زوال بوده است.
در استظهار این مطلب مهمی است که بدانیم کسی که بالفطره حرف میزند، در کجاها مئونه اضافه را بیان میکند. اگر بخشی از نماز او قبل از زوال واقع شده بود، باید متکلم عاقل این مئونه اضافی را بگوید. نه اینکه حین را بگوید و نصف آن قبل و نصف دیگرش بعد باشد.
شاگرد: به این معنا نیست که خودم را به این شکل یافتم؟ یعنی احراز نکرده بود ولی خودش را به این شکل یافت. اما میفرمایند شما که احراز نکردید دیگر این کار را نکن.
استاد: «انی صلیت فی یوم غیم فانجلت فوجدتنی صلیت حین زال النهار». هیچ چیز دیگری را ذکر نمیکند. که آخر چه چیزی را می خواهد بپرسد؟
شاگرد: در این استظهار عبارت «فوجدتنی» کافی نیست؟
استاد: نه، بهمعنای کشف خلاف است. نه اینکه در معنای ظن داشتن، ایفاء نقش بکند. حتی اگر کلمه قطع را به آن اصافه کنم هم چنان کلمه وجدتنی درست است. «انی صلیت الظهر قاطعا بالزوال فی یوم غیم فانجلت فوجدتنی صلیت» عبارت خراب شد؟!
فرض قطع که محال نیست.
شاگرد: وقتی غیم هست یا باید در حالت شک باشد یا در حالت ظن، دیگر برای او که قطع معنا ندارد.
استاد: من میخواهم تناقض و تهافت در عبارت را عرض کنم. ایشان میفرمایند کلمه وجدتنی بهمعنای ظن داشتن است. اما من عرض میکنم اگر قطع بیاید این دو ظهور با هم شاخ به شاخ میشوند. اگر فرض بگیریم که فی یوم غیم قاطعا بالزوال، فوجدتنی صلیت. آیا این جمله اشتباه است؟ یعنی وجدتنی با ظن مناسب است نه با قاطعا؟ میگوییم نه. با اینکه صلیت قاطعا گفته است، مانعی ندارد بگوید وجدتنی. اصلاً وجدتنی بهمعنای کشف خلاف است. کشف از وقوع امری که مقصود او نبوده است. مقصود من این بوده که بعد از ذراع نماز بخوانم، کشف این مقصود شده است. نه خلاف ظن من آشکار شده است.
شاگرد: بعد از ذراع که واجب نیست.
استاد: در روایات، جو طوری شده بود که گویا آن را واجب میدانستند. حتی با آن معامله عدم دخول وقت میکردند.
برو به 0:30:00
لذا با فضایی که الآن ما داریم، كه با فرمايش شما براي ما واضح است، فوری این روایت را به این میزنیم که با حالت ظن بوده است. اما اگر فضای ذهنی راوی و آن زمان را با قرینه روایات دیگر با هم جمع کنیم، این روایت به حالت ظن ربطی پیدا نمیکند. لذا صاحب وسائل هم فرمودند: و النهي عن العود لكونه ترك النافلة. همین هم معلوم نیست.
شاگرد: شیخ طوسی هم در استبصار این روایت را برای ترک نافله آورده است.
فَالْوَجْهُ فِي هَذَا الْخَبَرِ أَنَّهُ إِنَّمَا نَهَاهُ مِنَ الْمُعَاوَدَةِ إِلَى مِثْلِهِ لِأَنَّ ذَلِكَ فِعْلُ مَنْ لَا يُصَلِّي النَّوَافِلَ وَ لَيْسَ يَنْبَغِي الِاسْتِمْرَارُ عَلَى تَرْكِ النَّوَافِلِ وَ إِنَّمَا يَسُوغُ ذَلِكَ عِنْدَ الْأَعْذَارِ وَ الْعِلَل[7]
استاد: ببینید فضای جمعی که مرحوم شیخ هم بهدنبال آن رفتهاند فقط فضای نافله است. صاحب وسائل هر دو را فرمودهاند.
النهي عن الإعادة يدل على دخول الوقت و النهي عن العود لكونه ترك النافلة أو لكونه صلى مع الشك في الوقت[8]
ظن را نفرمودند. بلکه فرمودند «مع الشک فی الوقت». یعنی با شک نماز نخوان. شاید شک را بهمعنای اعم از ظن گرفتهاند.
شاگرد: حضرت با این جمله که فرمودند دوباره برنگرد خواستند فضای ذهنی او را به هم نزنند؟
استاد: بله، معظم همان روایات از خود اهل البیت آمده است. یعنی گاهی میشد که رمز کار را میگفتند. و الا اصل اینکه پیامبر میخواستند برای نافله یک فرجه ای بگذارند تا این رسم بماند که نماز ظهر سریع خوانده نشود تا نافله خوان ها نافله بخوانند، محرز است. و اهل البیت هم همین کار را کردهاند. اصلاً میخ آن را کوبیدهاند. بله فرمودهاند: جعل الذراع او ذراعان لمکان النافله. نه اینکه وقت داخل نشده باشد. بلکه اذا زالت الشمس دخل وقت الصلاه. در بسیاری از روایات میخ آن را کوبیدهاند. اما عند الجمع با روایات دیگر میفهمیم که میخ کوبیدن فضیلتی بوده است. سنت حضرت این بوده است.
شاگرد: بهخاطر این میخ کوبیدن حضرت میفرمایند «لاتَعد».
استاد:بله
شاگرد: به رمز آن هم هیچ اشارهای نکردند؟
استاد: مانعی ندارد. بسیار نظیر دارد. فعلاً به زوایای مقصود او نرفته اند. بلکه فعلاً میگویند تو که میخواهی ذراع را رعایت کنی، کاری کن که به این صورت در نیاید.
شاگرد: علی کل حل با حرف مرحوم بهجت سازگار نیست.
استاد: محور مقصود حاج آقا یوم غیم میباشد. فرمودند: «و موثّقة «ابن بكير» في صلاة الظهر في يوم غيم.». این تکیه را که گفتند منظورشان کلمه غیم میباشد. چون ایشان تفصیل دادند و فرمودند اگر از تحصیل علم متمکن نیست لازم نیست صبر کند.
شاگرد: در روایت «لاتَعد» دارد. یعنی این کار را نکن.
استاد: از این باب است که کشف میکنیم متشرعه این کار را میکردند. اما به نحو افضلیت باید صبر کند تا برای او یقین حاصل شود. روی فرمایش ایشان این مانعی ندارد. خود او میگوید صلیت فانجلت. نماز را خواندم و بعد دیدم که در حین زوال نماز خواندهام. حضرت فرمودند که این نمازت درست است. زیرا اگر با این گمان، خواندن نماز جایز نبود، از شما قصد قربت متمشی نمیشود و نمازتان فاسد است. بنابراین اصل نماز را از «لاتُعد» استفاده میکند. و «لاتَعد» به مقصود ما صدمه نمیزند. «لاتُعد»به این معنا است که یک کاری کردی و نمازت نزد من شارع صحیح است. چرا صحیح است؟ بزنگاه فرمایش ایشان چیست؟ چون از تحصیل علم متمکن نبودی. چون یوم غیم بود. چون از تحصیل علم متمکن نبودی «لاتُعد». راهی را رفتی و نمازی را خواندی، چون طبق سیره و ارتکازی که رفتی نماز خواندی نمازت قبول است. فقط«لاتَعد».
برو به 0:35:00
اما راه بهتر این است که وقتی بعداً به این شکل مبتلا شدی صبر کنی تا به دخول وقت اطمینان داشته باشی. این روی استظهار ایشان است.
شاگرد: حتی اگر در فرض تمکن از تحصیل علم هم بود چون نمازش را حین الزوال خوانده، مشکلی ندارد.
شاگرد٢: متشرعه می توانند لاابالی باشند و در فضایی قصد قربت هم بکنند.
استاد: شارع به کسی که مشی شرعی نکرده باشد، میگوید فایده ندارد و نمازت را اعاده کن.
شاگرد: قصد قربت داشته و بعد از زوال خوانده است، چرا اعاده کند؟
استاد: اصل ورود او به نحوی بوده که مرضی شارع نبوده است.
شاگرد: لذا میفرماید «لاتَعد» یعنی به این کار بر نگرد اما چون قصد قربت کردهای و بعد از زوال نماز خواندی، نمازت صحیح است.
استاد: یعنی اگر گفتیم که متمکن نمیتواند نماز ظهرش را با ظن بخواند، بااینحال اگر به ظن اکتفاء کرد و نمازش را با قصد قربت بخواند، نمازش باطل است. محشین عروه اینگونه میگویند که با تمکن نمازش باطل است. چون متمکن بود وقتی با ظن نماز بخواند خلاف شرع انجام داده است.
شاگرد: چون خلاف شرع کرده است دیگر نمیتواند قصد قربت کند؟ چگونه میخواهد با فعل مبغوض، محبوب را بیاورد.
استاد: دلیل آنها این است یا این است که با تمکن از علم نمیتوانی نماز بخوانی؟ نه اینکه کاری کردی که مطلوب شارع، وقوع در وقت بود، نه. بلکه چون متمکن بودی، نمیتوانستی نماز را بخوانی و حالا هم که خواندی نمازت باطل است. البته در عروه تصریح به بطلان در خاطرم نیست. اما مقتضای عبارت سید و سایر محشین این است که متمکنین از تحصیل علم نمیتواند به ظن اکتفاء کند. اگر اکتفاء کرد نمازش باطل است. در وقت واقع شود یا نشود،قبله در فرع دیگری گرفته بودند که اگر ظن… .
شاگرد: در بحث فقهی که مشکلی ندارد بگوییم که چون قصد قربت داشته و بعد از زوال نمازش را خوانده است، نمازش صحیح است.
استاد: مانعی ندارد طبق ضوابط درست باشد. بهطور کلی قصد قربت و وقوع نماز در وقت، میزان کار است. طبق روایت ابن ریاح ولو بعض آن هم واقع شود کافی است. «انت تری». مشهور به این خاطر گفته که اگر متمکن باشی، نماز باطل است. مشهور گفته که باید ظن او معتبر باشد. اگر ظن غیر معتبر باشد «انت تری» را قبول نداریم. اینها قیود مشهور بود که بحث آن را کردیم.
علی ای حال به اندازهای که میتوان مقصود ایشان را توضیح بدهم، مقصود ایشان این است:
اولاً مدخل کلام ایشان کلمه غیم است. یعنی او متمکن از علم نبود و نماز را شروع کرد. بنابراین عند عدم التمکن مطلق الظن کافی است.
شاگرد:از کجا ظن را آوردید؟
استاد: یوم غیم که علم به همراه او نیست.
شاگرد: فرمودید که روایت، ظن را نمی رساند.
استاد: بله آن برای محتملات مطرح در روایت بود. الآن روی نظر ایشان صحبت میکنم. استشهاد ایشان به این روایت روی این حساب بوده است. کلمه غیم بهمعنای غیر متمکن از علم است. مثل محبوس و اعمی. خودش هم اقدام کرده و نماز را خوانده است.
شاگرد: پس حداقل ظن داشته است.
استاد: بله، ایشان یوم غیم را بهمعنای ظان میگیرند. مقصود ایشان را عرض میکنم. به آن تصریح هم کردند: «كما أنّ جواز العمل بالظنّ مع عدم التمكّن من تحصيل العلم و لا ما هو بمنزلته من الظنّ الاطمئناني، هو المستفاد من الروايات المتأيّدة بالسيرة[9]».
برو به 0:40:07
از ابتداء سیره را خیلی تکرار کردند. خود سیره هم یک چیزی است. یعنی متشرعه ای که نمی خواسته لاابالی گری کند، روی دید خودش در یوم غیم نماز خوانده است. این دید او و اصل اقدام او محل استشهاد حاج آقا هست.
کلمه غیم، اقدام او و «لاتُعد» امام علیهالسلام شاهد ایشان میباشد. لذا روی این فضا کلمه «لاتَعد» را فضیلتی میگیرند. دیگر بهمعنای نهی نمیگیرند.
شاگرد: وقتی در ادامه او وقت داشته چطور متمکن نیست؟
استاد: بله، ما سه فرض داشتیم. میفرمایند: « المتأيّدة بالسيرة أيضاً علىٰ عدم انتظار المحبوس و الأعمىٰ إلى زمان اليقين و اكتفائهما بالظنون العقلائيّة». یعنی یکی متمکن هست و دیگری متمکن نیست. غیر متمکن میتواند دو کار انجام دهد. یکی به مطلق الظن عمل کند و جلو برود. دیگری صبر کند تا یقین پیدا کند.
شاگرد: بحث در مصداق عدم التمکن است. آیا اینجا واقعا مصداق عدم التمکن است. غیم هم مختلف است. خود راوی هم میگوید فانجلت. یعنی مدت طولانی هم نبوده است. به اندازه یک نماز که خوانده بعد فهمیده است که وقت زوال نماز خوانده است. وقتی میتوانسته صبر کند چرا او را غیر متمکن بدانیم؟ حتی محبوس و اعمی نیز میتوانند متمکن باشند. دقیقاً تمکن از علم را تعریف نکردیم تا بداینم چیست.
استاد: تمکن از تحصیل علم به اسباب یا تمکن از تحصیل علم به صبر کردن. در فضای فقه مرادشان از تمکن، تمکن بالاسباب است. نه تمکن از تحصیل علم ولو بالصبر. در جواهر هم بود. مقصود اصحاب- در مفاتیح هم بود- از بلاخلاف، المتمکن من تحصل العلم بالاسباب است. با یک سببی برود و تحصیل علم کند. والا به کسی که با صبر کردن تحصیل علم کند، متمکن نمیگوییم.
شاگرد: کسی هم که صبر میکند تمکن از علم پیدا نکرده است. یعنی به قدر متیقنی رسیده که وقت داخل شده است. اما نمیداند که چه زمانی وقت داخل شده است.
استاد: متمکن از تحصیل دخول فعلی وقت است ولو به مضی یک ساعت. منظور از دخول، اعم از لحظه دخول و مضی شمس است. ایشان دخول را لحظه دخول میگیرند. و اصلاً مقصود آن نیست. بکله مقصود این است که ولو لحظه دخول را ندانیم اما مضی وقت را میدانیم.
شاگرد: شاید محمل روایت این باشد که وقتی ابر کنار میرود، او نمی دانسته عمل به ظنش درست بوده یا نه.
استاد: اینها محتملاتی است که اگر به آنها دقت شود بسیار است. توضیح فرمایش شما این است: محط اصلی سؤال او به این نحو است که میدانم متمکن از تحصیل علم نمیتواند اقدام کند، حال وقتی ابر میرود آیا مصداق متمکن بودم یا نه؟ اگر ابر برود مصداق متمکن بودهام و اقدام من بیفایده بوده است. یا ولو ابر هم به زودی برود ولی مصداق غیر متمکن بودهام و اقدامم بر نماز صحیح است. حضرت هم فرمودند تو غیر متمکن بودی ولی بهتر این بود که صبر میکردی تا بر تو مستقر شود که فرد غیر متمکن از تحصیل علم هستی.
ببینید وقتی مباحثه میشود چقدر احتمالاتی که هیچکدام صفر نیست، مطرح میشود.
شاگرد: «لاتُعد و لاتَعد» در فرمایشات ائمه سیاق مشخصی نداشته که یک معنایی را برساند؟ یا جابجا با قرائن تفاوت داشته است؟ در اینجا شما لاتَعد را فضیلتی دانستید.
استاد: لاتَعد فضیلتی را استقصاء نکردهام. همیشه بهصورت «لاتُعد و لا تَعد» نیست. نزدیک های این چنینی هم دارد. الآن در یادم نیست که در چه فضاهایی به کار رفته بود. صرف «لاتُعد و لاتَعد» در روایات مصداق کمی دارد. اما محتوای آن بسیار است. اگر بعداً نرمافزار موضوعی روایات بیرون بیاید، همه آنها را یک جا قرار میدهند. پنج شش تعبیر را در فضای آن قرار میدهند.
والحمد لله رب العالمین
کلید: حجیت ظن، یوم غیم، روایت ابن بکیر، ابوالصلاح، عمل به ظن برای متمکن از علم،
[1] مفاتيح الأصول، ص: 490
[2] مفاتيح الأصول، ص: 493
[3] وسائل الشيعة، ج4، ص: 129
[4] وسائل الشيعة، ج4، ص: 61
[5] وسائل الشيعة، ج4، ص: 131
7] الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج1، ص: 252
[8] وسائل الشيعة، ج4، ص: 61
[9] بهجة الفقيه، ص: 155
دیدگاهتان را بنویسید