1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٨)-رمز ترک نافله؛ عدم مخالفت با سنت نبوی، مصلحت...

درس فقه(٨)-رمز ترک نافله؛ عدم مخالفت با سنت نبوی، مصلحت سقوط نوافل در سفر

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=12255
  • |
  • بازدید : 61

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

وتیره؛ جزء نوافل یا خارج از‌آنها

شاگرد:  این‌که  در تحلیل  یک رکعت وتر  در روایت آمده که نوافل  دو برابر رواتب است و این دو برابر شدن،  اقتضای کرده که این  یک رکعت اضافه بشود آن یک در عداد نوافل آمده اضافه شده، هیچ دلالتی بر این که این در ردیف نوافل نیست ندارد؛ یک رکعت بیاید اضافه بشود که نوافل نسبت به رواتی، دو برابر بشوند، یکی به نوافل اضافه شده دیگر؟ از این روایت  بعضی ها استفاده می کنند که این در ردیف نوافل نیست این یک اضافه ای است. درحالی‌که  اضافه شده به نوافل است.

استاد: ولی برای اکمال عددنه به عنوان یک راتب اصیل.

شاگرد:  برای اکمال عدد آمده را باید این را تحلیل کنیم؛ یعنی چی؟ یعنی مثلا اول نوافل آمده بعد دیدند کم است حالا یکی به آن اضافه کنیم به چه نحو؟ اصلا بیان خود روایت می خواهد چه چیزی را برساند؟ یک مقدار گنگ است از این جهت آدم تامل می کند یعنی این خیلی برای ما صاف نبود بدانیم که این روایت نشان می دهد که این جزء نوافل نیست. می‌شود استفاده کرد جزء نوافل نبوده اما این که جزء نوافل هم نیست یک نماز دیگری است صرفا یک چیز تکمیلی است خیلی صاف نیست.

استاد: ظاهرا الان که هیچ مشکلی نزد فقها نیست که جزء نوافل است، نوافل لیل و نهار است یعنی الان مرحله ای که طی کرده فعلا «تعدُّ من النوافل اللیلیة و النهاریة».

شاگرد : یکی از استدلال‌هایی که  حاج آقا رضا همدانی دارند این است که این جزء نوافل نیست در ردیف نوافل نیست. به این مطلب استشهاد کرده‌اند.

استاد: چرا؟ نمی خواهند بگویند جزء نوافل نیست، می خواهند از عمومات منصرفش کنند. دو بحث است یعنی مآلاً قبول دارند که حالا جزء نوافل است اما این که جمع کنیم بین دلیل خاص با عمومات، یک جمع تخصیص زدن است، یک جمع این است که می گوییم این شامل آن نیست چون اولش این جور بود چون اصلش اصلا نبوده لتکمیل العدد بوده پس عمومات آن را نمی گیرد، نه این که می گیرد ما تخصیص بزنیم.

شاگرد: این استدلالشان  که این دو رکعت برای لتکمیل العدد بوده  تمام است؟

استاد : آن که بله. رمز کار هم نماز مغرب است؛ وقتی نماز مغرب دو رکعت به آن اضافه شده بعد یک رکعت کم شده. نماز مغرب را حضرت وقتی در مسافرت قصر نکردند این جور نقل است  که فرمودند «أستحیی ان انقص منها مرتین»[1] خود مغرب دو رکعت به آن اضافه شده بود یک مرتبه از آن  یک رکعت کم شد، شد سه رکعت؛ خب بعد که مسافر شدند باز هم دوباره یک رکعتش را بردارم حضرت که فرمودند: یک نماز دو بار نقص نمی کنیم لذاست که این یک رکعت نماز مغرب که از آن نقص شده این یک رکعت زمینه این را فراهم کرده که تکمیل العدد مطرح بشود. پس تکمیل العدد نیاز بوده، زمینه اش هم نماز مغرب بوده. نماز مغرب این زمینه را فراهم کرده؛ چرا؟ چون این یک رکعت مغرب سبب شده که کل نوافل ضِعف نباشد. برای ضِعف شدن به وتیره نیاز بوده که دو رکعت جلوسی یک رکعت قیامی حساب بشود.

استمرار ترک فعل از نبی؛ ‌کاشف از سنت ترک

شاگرد : دیروز که شما بحثی  فرمودید که آنجا که  سنت پیامبر هست، ائمه آن جا بالاخره کاری که مخالف سنت النبی باشد انجام نمی دهند اما آن جایی که حضرت حالا یا عمل خاصه داشتند یا بحث باز بوده آن جا چون خروج از مورد می‌شود بیانات داشته‌اند. که ما بعد از درس پرسیدیم که در مورد بحث قضای نوافل در سفر یک موقع هست که بحث حائر حسینی است که آن موقع موضوعش پیش نیامده بوده و  به همین خاطر مورد هم باز بوده است. اما این همه پیامبر مثلا سفر رفتند و قضاء نافله به جا نیاوردند آیا این مورد ابتلاء نبوده؟ بالاخره همین که پیامبر انجام ندادند بعد از این همه سفر دلالت دارد که شاید اصلاً  لازم نبوده، اما ائمه علیهم السلام آمدند این مورد را انجام دادند  آیا نقض فرمایش شما نیست؟

استاد : ما دلیلی نداریم که انجام ندادند ، پیدا نکردیم! و چه بسا همین که امام باقر سلام الله علیه مقیّد بودند به این که «کان أبی یقضی» چه بسا خبر داشتند که جدشان هم همین کار را کردند و می کردند ما دلیلی الان نداریم.

شاگرد : همین می خواهم ببینم که به طریق إنّ  می­شود کشف کرد که بوده؟ یا نه؛ آن که حضرتعالی فرمودید که آن احتمالی که مطرح فرمودید که سنت چون اصل بوده شاید آن اگر نتوانیم اثبات کنیم مثلا یک ذره مورد خدشه بشود که شما از وافی دیروز آمدید نقل می کنید که …

 

برو به 0:05:20

استاد: که اصل خود احتمال این که به خاطر مواظبت بر سنت باشد؛

خب ما از ناحیه روایات، روایتی که دیروز آقا اشاره کردند و هست که «لو صَلُحتِ النافلة لتمت الفریضة» این هست که لتمت الفریضة. این فقط استدلالی است که مستند به سنت  هم نمی‌کنند. فقط چیزی که هست حالا بعدا عرض می کنم اگر این احتمال سنت شواهدی پیدا بشود تقویت بشود «لو صَلُحت» که حضرت تعبیر کردند «بُنَیّ» این کأنّه دارند حکمت سنت جدشان را می‌گویند، اگر آن سر برسد یعنی روایت قشنگ جای خودش را باز می‌کند، جد ما که چنین کردند «لو صلحت» حکمت آن سنت می شود؛ چرا پیامبر خدا چنین کردند که نافله را رها کردند؟ می گویند خب جد ما در سفر همچون بود شرایط سفر که نماز واجب را کم کردند. خب واجب که واجب است اگر قرار بود که نافله خوانده بشود خب نافله را می زدند که مسحتب است واجب را سر جای خودش باقی می داشتند آن قدر امر مهم بوده که حتی از فریضه زدند پس دیگر نافله به طریق اولی؛ پس می شود حکمت آن؛ به‌عنوان یک احتمال عرض می‌کنم.

شاگرد: در مورد این آیه که  «ولکم فی القصاص حیاة» این واضح است که  بیان حکمت دارد برای قصاص می‌کند. اما این جایی که می فرماید به این که «لو صلحت النافلة لتمت الفریضه» این به بیان علت بیشتر می خورد تا بیان حکمت، علت است؛ چرا نافله را برداشتند؟ چون که فریضه را برداشتند به طریق اولی باید نافله را هم بر می داشتند اگر بنا بود که اضافه بشود فریضه را تمام می‌کردند. این جا به بیان علت بیشتر شبیه است تا بیان حکمت.

استاد:  یعنی علت به این معنا که اگر فریضه تمام نشده پس نافله نیست  یعنی چی حالا؟ یعنی نافله نیست همان طوری که تمامیت فریضه نیست؛ خب تمامیت فریضه نیست، صاحب ریاض فرمودند اجماعا به تحریم نیست، پس نافله هم به تحریم نیست حرام است به جا بیاورید. اما آیا واقعا این جوری است؟ یعنی فریضه به تحریم نیست؟ تحریمی که مبغوض شده تمام؟ یا نه؟ حرمت تشریعیه اینجا می‌آید.  پس از باب تشریع است نه از باب این که تمامیت فریضه مبغوض مولاست. زوقتی مأمور به نیست مبغوض مولاست؟

شاگرد : بله از عدمش لازم می آید دیگر …

استاد : مباح، مأمور به مولا هست یا نیست؟

شاگرد : مباح مورد رخصت مولاست نه می گوید بکن نه می گوید نکن

استاد : خب آن هم مأمور به نیست دیگر! شما بیش از این نگفتید دیگر، نهی را ثابت کنید.

شاگرد : ما سه تا چیز داریم یکی امر به فعل ، امر به ترک ، رخصت.

استاد : امر به ترک به چه معناست؟ امر به ترک در موضع توهم وجوب ظهورش چیست؟ امر به فعل در موضع توهم حرمت، امر به ترک در موضع احتمال وجوب، امر به ترک در موضع احتمال تأکّد. این ها ظهورش چیست؟ فوری نمی توانیم به مولا نسبت بدهیم مغبوض مولاست. می دانیم مولا نهی فرموده؛ بله ما شرایط را نگاه کنیم که حالا بعدا یکی از شواهد روشن ما نحن فیه را که احتمالش هم دور نیست این است که حضرت فرمودند «لا تقضه و الله ما ذاک علیهم» همه این ها چرا مشروعیت را نمی رساند و حال آن که فرموده بودند تعارض درست کردند؟ اصلا ظهور درعدم مشروعیت ندارد، چون در موضع توهم تأکّد است آن هم تأکدی که در حدائق آوردند در روایات تعبیر کردند کسی که نافله را ترک کند معصیت کرده.

شاگرد : در مورد قضای نافله حرفی نیست، این که شما می فرمایید برای قضای نافله درست است. برای خود به جا آوردن اصل نافله محل بحث است. آیا به جا آوردن اصل نافله مغبوض مولا هست یا نه؟ در سفر کسی بیاید نافله بخواند یا اینکه نه نمازی که واجب است که قصر بخواند را تمام بخواند این مبغوض مولا هست یا نه؟

 

برو به 0:10:43

استاد : نماز مبغوض مولا می شود یا نه؟

شاگرد : مولا نه به نماز کار دارد نه به روزه کار دارد به امرش کار دارد می گوید امر من را اطاعت کنید. امرش اگر به 2 رکعت باشد باید اطاعت بشود اگر چنانچه 4 رکعت  خواندی، مرتکب معصیت مولا شده‌ای.

استاد : اگر امر مولا باشد اما امرش در موضع توهم حرمت است؟

شاگرد : مگر نهی ظهور در حرمت ندارد؟

استاد : نه مطلقا بدون قرینه. اما حتما واجب است قبل از استظهار، قرائن را نگاه کنیم اصلا نزد شارع و عقلا مواخذ هستیم اگر قبل از نگاه کردن به قرینه بگوییم ظهور دارد. من فقط نهی را می بینم نه کاری به بعدش دارم نه کاری به … ببین مولا گفت لا تعفل، تمام شد؛ مواخذ هستیم نزد خود مولا؛ چرا؟ چون مولا می فرماید استظهار از «لا تفعل» برای حرمت که به من مولا نسبت بدهی قبل از این که قرائن دیگری که خود من مولا آوردم را ملاحظه بکنی،‌اگر این کار را کردی مواخذ هستی، درست نیست.

شاگرد : از این همه نهی­ای که برای به جا آوردن نافله در روز شده است -به شاهد همین فرمایش صاحب ریاض- به جا آوردن نافله را در روز احتمال حرمت دادند. اما کسی هم حمل بر کراهت کرده؟ یعنی تمام این نهی ها را بیاید حمل بر کراهت؛ این طور بوده

استاد  : عرض می کنم حالا بزنگاه عرض ما همین است.

 

برو به 0:12:23

بسم الله الرحمن الرحیم

 خلاصه بحث روز قبل

همین طوری که فرمودند موارد زیاد گفتند مسافر در روز نوافل نهاریه را انجام ندهد. آیا کسی آمده که مقابلش بگوید؟ من دیروز یک عبارت از آقای شعرانی آوردم که ایشان هم از روایت استظهار کرده بودند گفتند از این که امام علیه السلام فرمودند که «أفأقول لهم لا تصلوا؟» این دلالت می کند که در روزش هم رخصت است،  حرام نیست،به خاطر تسهیل بر مکلفین گفته اند بهتر است نخواند. فرمایش ایشان را اگر یادتان باشد دیروز عرض کردم که صاحب جواهر با آن بیانی که داشتند جلوی حرف آقای شعرانی را گرفتند؛ چرا؟ گفتم شما می فرمایید که حضرت فرمودند «أفأقول لهم لا تصلوا؟»، «أفأقول لهم» مربوط به قضای لیل است، نه نوافل نهاریه؛ در مجمع الفائده مرحوم مقدس اردبیلی فرمودند -آن هم من مراجعه کردم ایشان همان بحثی را که من روز اول مطرح کردم و واردش شدیم ایشان از آن جا شروع کردند- اساسا وقتی که یک چیزی در روز خوانده نمی شود اما در شب قضا می شود اصل جواز قضا- بعدا هم فرمودند «جوّز الشیخ» شیخ طوسی هم فرمودند این قضا جایز است- نستکشف از این قضای فی اللیل این که در روز هم رخصت بوده است، این را مقدس اردبیلی فرمودند. صاحب جواهر این ملازمه را هم جواب دادند. گفتند که ملازمه نیست؛ چرا؟ چون در حائض،‌اصل صوم حرام است ولی قضاء دارد.

البته در مباحثات هم گاهی مسامحه می شود الان گفتم نستکشف، اسناد بی جا دادند، ایشان شاید فرمودند «یحتمل»، «نستکشف» با «یحتمل» خیلی فرق می کند. [2] اما حالا حرف صاحب جواهر و آن چیزی که فرمودند راجع به صوم حائض سر می رسد یا نه؟ حالا ببینید ما باید مشی بر یک واضحاتی بکنیم، نفس الامر واضحی که نزد هیچ ذهنی ابهام ندارد این ها را خرده خرده کنار هم بگذاریم ببینیم چه می فهمیم؟

 

برو به 0:15:25

 نقد صاحب جواهر در مقایسه صوم حائض و نافله مسافر

تسهیل؛ مصلحت سقوط نافله

چیزی که مهم است این است ما ببینیم آیا حائض که صوم بر او واجب نیست با کسی که مسافر است و در روز نافله را نمی خواهد یک طور هستند که بعد نماز را قضا می کند یا نه؟ اگر بگوییم که حائض «تخفیفا للمولی علی حالها»  به خاطر این به او گفتند روزه نگیر، برای این که کار تو آسان باشد، الان خودت گرفتاریِ خودت را داری نماز نخوان، اگر این طور باشد خیلی نزدیک به هم هست. آقای مسافر! تو هم در حال سختی هستی نماز را نخوان. خب حائض برای تخفیف گفتند صوم نگیر و بر تو حرام هست ولی قضاء را باید انجام بدهی و همچنین برای مسافر در نمازش؛

اما اگر در مورد حائض که گفتند صوم و صلاة نداشته باش، تخفیف نباشد؛ یک مانعی غیر از تخفیف باشد، مولا نمی خواسته تسهیل کند، نمی خواسته بگوید کارتو آسان باشد، این مطلب شواهدی هم دارد مثلا در مورد محتضر گفته اند که جنب مثلا کنارش نباشد، حاض نباشد، معلوم می شود حدث که برای حائض هست چه بسا صرفا مساله تسهیل نباشد، حتی بیشتر از چه بسا، حیض و جنابت و این ها از یک باب باشند. این طور شد. حائض صوم را نمی گیرد چون الان یک چیزی ضد صوم دارد مانع این طوری دارد خب مولا فرموده اطراف صوم نرو.

اما مسافر که یک حالت غذارت باطنی و حدثی ندارد که بگوییم که تو نباید نماز بخوانی، الان خسته هستی، معلوم است گمان نمی کنم احدی احتمال بدهد که مسافر هم یک غذارة معنویه دارد؛ نه! المسافر کالمجنون گفتند اما آن هم شاید برای همان خستگی است. من به عنوان احتمال می گویم ببینیم اگر واضح و مسلم شد پیش می رویم؛ پس بنابراین حائض با مسافر فرق می کند؛ از چه جهت؟ از جهت این که در مسافر کأنّه واضح است جهت ترک؛ که ترخیص است، تسهیل است، مشکلی نداریم، مسافر هست، سختش است.

شاگرد: سفر معصیت برای این قرینه نمی شود؟ در سفر معصیت که اجازه نمی دهند این تسهیل برای این دیگر نیست.

استاد: من قبلا این ها به ذهنم آمده بود مسافری که دارد معصیت مولا می کند بیایم تخفیف هم به او بدهیم، بگوییم تو داری با مولا لج می کنی، معصیت  مولا می کنی، اما خب امر بر تو آسان باشد؟ نماز را قصر بخوان روزه هم نگیر. مولا می فرماید من تسهیل را برای کسی می آورم که معصیت کار نباشد وقتی  به واسطه سفرش عاصی  بود روزه ات را بگیر، نمازت را هم تمام بخوان.

شاگرد: کثیر السفر چون دیگر به سفر عادت کرده سفر برای وی کالحضر است دیگر خیلی برای او سخت نیست.

استاد: بله آن هم هست.[3]

شاگرد: بزرگوارانی مثل مرحوم اردبیلی یا مرحوم شعرانی که می فرمایند این رخصت است، این رخصت چه چیزی باید بگیریم؟ یعنی همان أقلّ ثوابا باید بگیریم؟

 

برو به 0:20:59

استاد: این سوال خیلی خوبی است،  این را حتما نیاز داریم که أقلّ ثوابا که می گویند آن وقت یک دستگاهی به پا می‌شود! عده ای هم از همین سراغ غیر مشروعیت می روند و اقلیت ثواب نمی گیرند به خاطر این که بگوییم عجب! پیامبر خدا نخواندند، أحدی هم نخواندند، بعد ما می گوییم بخوان، کار خوبی هم کردی، ثواب هم داری، فقط ثوابت کمتر می دهند؟! یک خرده جور در نمی آید با آن نحوی که الان بگوییم همه ترک می کنند، نوافل نهاریه نباید دورش برویم. دورش بروی یعنی چه؟ یعنی خوب است مستحب است بخوان، فقط ثوابت کمتر است. حالا یک چیزهایی من در ذهنم است که حالا مجموعش را حالا خرده خرده با این شواهدی که ذکر شد جلو برویم ببینیم و الا نگه دارید همین بحث را تا ببینیم چه باید بگوییم؟ به معنی اقلیت ثواب است یا چیز دیگر!

مصلحت برایندی در سقوط نافله

شاگرد: امکان دارد بر طبق مبنای احکام شیعه احکام دائر مدار مصالح و مفاسد هست، در آن روایتی که فرمود «لو صلحت» وقتی که نافله و فریضه در سفر اصلا صلاحیت تمام خواندن را ندارند یعنی مصلحتشان صفر می شود اگر تمام خوانده بشود فریضه یا نافله کامل خوانده بشود. خب عملی که در مذهب شیعه مصلحتش صفر است این حتما حرام است یا نه؟ یا امکان دارد مباح باشد؟

استاد: تازه مصلحتش صفر نیست، حالا این اول الکلام است. من سوالی که دارم و بحثی که در ذهن من است همین فرمایش شما اول الکلام است. نماز فریضه قصر شده،  آیا به این معنی است که مصلحت نماز تمام صفر است؟ اصلا این را کجا به این می چسبانیم؟ ما شک نداریم همان جایی هم که نماز فریضه قصر است، نماز تمام، نماز است، ذکر الله است، مصلحت تسهیل بر مسافر آمده قصر است. چشممان را ببندیم؟ مثل خورشید است که به خاطر مسافر این ها را امام هم فرمودند «نصبه، اشتغاله»  این ها را فرمودند این ها مثل خورشید است، واضحات نفس الامر را مصلحت نماز تمام صفر است؛ مصلحت هست ولی یک مصلحتی مزاحم این مصلحت است.

شاگرد: به خاطر تسهیل؛ اگر به خاطر تسهیل باشد، در صورتی که  تسهیل برود دیگر نماز تمام می شود.

استاد: این پس را زود گفتید. من مصلحت تسهیل را  قبول دارم  ولی این پس، زود گفتن است. ما فعلا قدم به قدم باید جلو برویم، ما می گوییم مصلحت شک نداریم که تسهیل است شما می فرمایید پس، این پس را باید صبر کنید، می خواهید لازم گیری بکنید، شما لازم گیری را بکنید اما من به اندازه ذهن قاصر خودم این پس شما هنوز برای من صاف نیست؛ توضیح هم می دهم چرا ولی اصل قدم اول هم نمی توانیم انکار کنیم و آن چیست؟ این است که آقا که می فرمایند مصلحت نماز تمام، صفر است یعنی صفرِخروجی یعنی صفر برآیندی، حاصل شدِ امر مولا و همه این ها دیگر صفر شد، یعنی هیچی، حق نداری انجام بدهی، منظور شما این بود. بلکه ما می گوییم منفی، نه صفر ! مصلحت که ندارد هیچی، مفسده ای دارد؛ مفسده چطوری؟ که حالا باید برسیم که آن مبهم نیست.

شاگرد: اگر برایند آن صفر شد می‌توانیم دیگر بگوییم حرام است؟

استاد: فی حد نفسه به عنوان منطقی نه، چیزی که مصلحتش صفر باشد، مبغوض نیست؛ چیزی که مصلحتش صفر باشد، فی حدنفسه حرام نیست. لذا گفتند باید یک چیز دیگری، یک موونه ای به آن اضافه کنیم که حالا من همین جا عرض می کنم.

پس ما قدم به قدم  جلو می‌رویم، آن چیزی که شک نداریم این است که نقص فریضه به خاطر تسهیل است، به خاطر یک مبغوضیتی، یک چیز بدی در مسافر شده باشد و … نیست.

شاگرد: تسهیل را شما علت می دانید یا حکمت؟

استاد: حکمت؛ من علت نمی دانم. حکمت است اما فعلا  همین حِکَم را وقتی در نظر بگیریم برای بحث ما فایده دارد، در تعامل با مردم،‌با حکم کاری نداریم بلکه خروجی حِکَم را برای مردم بگوییم اما برای بحث فقهی در استظهارات اگر ما حِکَم را در نظر نگیریم استظهارات سر نمی رسد، دائم می گوییم متعارض است، متعارض است. ما می گوییم وقتی این حِکَم را در نظر بگیریم، ذهنمان را به قرائن توسعه بدهیم، آن وقت نمی گوییم استظهارات  متعارض هستند، با هم جمع می شوند. نمی خواهم بگویم علت است. و لذا ایشان هم فرمودند «پس»، علت گرفتند، فوری گفتند پس. من نمی گویم! لذا من گفتم با فرمایش ایشان هنوز موافق نیستم و باید صبر کنیم ولی ما فعلا یک واضحاتی را می خواهیم جلو برویم.

 

برو به 0:25:44

دیروز یک احتمال عرض کردم نمی دانم هیچ کدام به آن برخورد کردید یا نه؟ عرض کردم گیری نداریم نوافل نهاریه برای مسافر نیست، ترک می کند وجهش چیست؟ آیا همان یک قضیه منطقی است که «لو صلحت النافلة تمّت الفریضه» آن هست یا نه، این که پیامبر خدا انجام ندادند، این احتمالش بود.

 سنت نبوی جمع نماز ظهر و عصر در سفر؛ شاهدی بر سنت نبی اکرم بر سقوط نافله

من که چیزی پیدا کردم، فقط یک چیز هست به عنوان چیزی که کار را نزدیک می کند و آن مساله این است که سنی ها نماز را، وقتش را جدا می کنند. خود آن ها می گویند مواردی هست صلاتین با همدیگر جمع می شوند «یجوز الجمع». خب در مزدلفة و عرفات و این ها دارند. یکی از مواردی که خودشان دارند، مستند هم به سنت پیامبر هستند، مسافر است. این از شواهد صحت حرف شیعه است که چطور شد وقتی مسافر شد آن حالا وقت شد؟ وقتی پیامبر خدا مسافر بودند فریضه را تامّ نمی خواندند و جمع می کردند یعنی ظهر و عصر را با هم می خواندند؛ حالا چه می خواهم بگویم؟ در روایات نافله اگر نگاه کنیم بعدا هم می آید مفصل است، متعدد هست امام علیه السلام فرمودند، پیامبر اسلام  که برای متشرعه تفکیک وقت کردند «لمکان النافلة» بوده است. «إنّما جعل المثل و المثلین لمکان النافلة» این که گفتند عصر را عقب بیندازید برای این است که اگر بخواهند جمع کنند دیگر نافله رفت، بین آن سلام می دهد، کار پیش می آید فوری هم نماز بعدی اقامه می شود، نافله رفت! پس این تفکیک وقت که گفتند فاصله بیندازید عصر را با فاصله بخوانید «لمکان النافلة» این قدر نافله مهم بوده است و لذا گفتم صاحب حدائق  روایات نافله را آورده است که می فرماید تارک نافله معصیت کرده «یعذبه الله» و امثال این ها.

عرض من این است این جا الان این را فهمیدیم که پیامبر خدا که عصر را عقب می انداختند به خاطر شدت اهتمامشان بود به این که خودشان و مسلمان ها نافله ا رترک نکنند. لذا یادم است در همین وقت ترک حاج آقا می فرمودند از استظهار از این ادله به خوبی استفاده می شود که نه یعنی این که افضل اوقات عصر آن وقت است، این برای کسی است که هنوز نافله  نخوانده صبر کن چه بسا حال آمدی نافله را خواندی. لذا فرمودند کسی که نافله عصر را خواند افضل برای وی تاخیر نیست، افضل برایش مبادرت به عصر است، این طور استظهار از ادله کردند. پس کسی که نافله خوانده- تأخیر فضیلت عصر برای نافله است- افضل این است که زود بخوانی «اول الوقت رضوان الله» این عرض من بود پس «لمکان النافلة».سوال این است پیامبر خدا چرا در سفر جمع می کردند؟ چون  نافله نمی خواندند. می خواهم یک تأیید احتمالی برای آن احتمال دیروز بیاورم؛ دیروز عرض کردم پیامبر خدا در سفر نماز را قصر می خواندند و نافله ها را ترک می کردند. نافله را ترک می کردند اهل بیت هم همان کاری که جدشان کردند، می­کردند. خب ولی شاهدی نداشتیم، الان هم نداریم، این را به عنوان یک مقربی، چیزی که یستانس به،   به اینکه سنی و شیعه قبول دارند که پیامبر خدا در سفر بین نماز ظهر و عصر جمع می کردند، پس نافله نمی خواندند، اگر نافله می خواندند که همان مثل حضر بود برای این که نافله خوانده بشود حضرت فاصله می انداختند تا بخوانند، از مسلمان ها فوت نشود، الان هم در فتاوای ما عروه و این ها هم همین است مسافر جمع می کند؛ چرا؟ چون نافله ندارد، این روشن است؛ این یک احتمالی برای تایید.

روایت امام سجاد علیه‌السلام؛ شاهدی  دیگر بر موضوعیت داشتن سنت در سقوط نافله

شاگرد: یک روایتی در محاسن برقی هست که می فرمودند:

«كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع إِذَا سَافَرَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ رَكِبَ رَاحِلَتَهُ وَ بَقِيَ مَوَالِيهِ يَتَنَفَّلُونَ فَيَقِفُ يَنْتَظِرُهُمْ فَقِيلَ لَهُ أَ لَا تَنْهَاهُمْ فَقَالَ إِنِّي أَكْرَهُ أَنْ أَنْهَى عَبْداً إِذَا صَلَّى وَ السُّنَّةُ أَحَبُّ إِلَيَّ»[4]

استاد:  من این را ندیده بودم، این ظهور خیلی خوبی دارد. یک دفعه دیگر بخوانید.

شاگرد: «كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع إِذَا سَافَرَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ»

استاد: در کی؟ روز یا شب؟

شاگرد: به احتمال قوی این برای روز باشد چون که رکعتین یا باید نماز صبح باشد که ما داریم حتما نافله صبح می خواندند.

استاد: ائمه می خواندند بله درست است.

شاگرد: احتمالا باید ظهر باشد.

استاد : مغرب هم اگر بوده می خواندند بله خب؟

شاگرد: «ثُمَّ رَكِبَ رَاحِلَتَهُ وَ بَقِيَ مَوَالِيهِ»

شاگرد 2: ظاهر این  روایت این است که قبل از مسافرت است.

شاگرد: نه! «اذا سافر»

شاگرد 2: ظاهرش این است که دو رکعت قبل از مسافرت است.

استاد: فریضه را خواندند.  روایت را یک بار دیگر بخوانید!

شاگرد:  ایشان می فرماید که «رکب راحلته» یعنی قبل از سفر دو رکعت خواندند بعد سوار شدند حرکت کردند؛ در حالی که این نیست.

شاگرد 2: همین است قبل از این که سوار بر مرکب بشوند حضرت دو رکعت نماز می خواندند.

استاد: یعنی فریضه را؛ بخوانید الان من می گویم ببینیم که با توضیحی که من می دهم ببینید عبارت می خورد یا نه؟ قافله نزول می کرد حضرت دو رکعت فریضه را می خواندند چون قصر بود. تمام!

شاگرد: پس جمع نمی کردند.

شاگرد 2: حضرت جمع نکردند.

استاد : جمع دارد یا ندارد؟

شاگرد : «صَلَّى رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ رَكِبَ رَاحِلَتَهُ»

شاگرد 2: یک دفعه دیگر بخوانید.

شاگرد 3: «كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع إِذَا سَافَرَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ رَكِبَ رَاحِلَتَهُ وَ بَقِيَ مَوَالِيهِ يَتَنَفَّلُونَ فَيَقِفُ يَنْتَظِرُهُمْ فَقِيلَ لَهُ أَ لَا تَنْهَاهُمْ فَقَالَ إِنِّي أَكْرَهُ أَنْ أَنْهَى عَبْداً إِذَا صَلَّى وَ السُّنَّةُ أَحَبُّ إِلَيَّ»

استاد: مساله جمعش می­میاند.

شاگرد: «یتنفلون» یعنی «بقی موالیه یتنفلون» این فریضه ای بوده بعدش  نافله بوده است.

 

برو به 0:32:21

استاد: خیلی خوب است دالّ بر رخصت که اگر مثل مقدس اردبیلی این  را مثلا در ذهنشان بود یا چه بسا سریعا ذکر می کردند.

شاگرد: حتی این اشکال هم وارد باشد که ابتدای سفر بدانیم، من فکر می کنم این انتهای روایت است که برای ما خیلی مهم است. که سنت یک طرف است،  بحث است مطلوب بودن فی حدنفسه صلاة هم یک طرف است.

استاد: ایشان عبارت آخر را روایت را که خواندند من آن گم کرده خودم را پیدا کردم، چون من در ادامه می خواهم الان همین را بگویم که شما می گویید وقتی سنت حضرت نکردند پس حرام می شود. ببینید چه تعبیری می فرمایند؟ «و السنة أحبّ إلیّ» یعنی این طور نیست  که همه جا ترک سنت حرام باشد این خیلی مهم است. ما فوری به مولا می گوییم سنت شد؟ سریع می گویند  اگر کنار رفتی حرام است. کجا فوری این ها را به مولا نسبت می دهیم؟ خیلی عالی بود!  «و السنة أحبّ إلیّ» سنتش گیری ندارد و از این کلمه باز معلوم می شود که سنت پیامبر هم بوده یعنی «قصر الفریضة  و ترک التنفل»؛ این خیلی خوب بود جزاکم الله خیرا.

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْقُمِّيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ رَفَعَهُ قَالَ: مَرَّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ص بِرَجُلٍ يُصَلِّي الضُّحَى فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ فَغَمَزَ جَنْبَهُ بِالدِّرَّةِ وَ قَالَ نَحَرْتَ صَلَاةَ الْأَوَّابِينَ نَحَرَكَ اللَّهُ قَالَ فَأَتْرُكُهَا قَالَ فَقَالَ أَ رَأَيْتَ الَّذِي يَنْهىٰ. عَبْداً إِذٰا صَلّٰى فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ كَفَى بِإِنْكَارِ عَلِيٍّ ع نَهْياً.[5]

شاگرد:  همان مساله ای که فرمودید تعدد عناوینی که «صلاة خیر موضوع» هست و این که آن یک عنوان دیگری هست مشابه همین را ما در صلاة ضحی داریم. صلاة ضحی در خود وسائل هم هست، از  چند تا روایت، دو تایش هست که باز حضرت علی علیه السلام دید کسی مثلا صلاة ظهر می خواند که بعد انکار کردند حضرت حتی می گویند «فَغَمَزَ جَنْبَهُ بِالدِّرَّةِ»  منتها بعد گفتند «وَ قَالَ نَحَرْتَ صَلَاةَ الْأَوَّابِينَ نَحَرَكَ اللَّهُ» بعد آن طرف می گوید  «قالَ فَأَتْرُكُهَا» بعد حضرت می گویند که من که نمی آیم نهی بکنم «عَبْداً إِذا صَلّى» آیه سوره علق را تلاوت کردند بعد امام صادق علیه السلام فرمودند «وَ كَفَى بِإِنْكَارِ عَلِيٍّ ع نَهْياً»

استاد: می دانم نهیاً ما که گیری نداریم،  اصلا ما در نهی گیری نداریم اما صحبت سر این است که ما نهی را مرادف و معادل با مغبوضیت، با حرمت می دانیم، با این که اگر خواند دیگر پشت سرش نماز نخوانید، فاسد شد.

شاگرد : نه! معادل مغبوضیت به معنای حرمت نیست اما یقینا یا کراهت است یا حرمت. یعنی شما نهی را نمی توانید بر استحبابی و اباحه حمل کنید، یا کراهت یا حرمت است.

استاد: خوب گفتید، که آقا هم گفتند حالا می رسد. علما یک بحث مفصلی در فقه دارند که یا حرمت است یا کراهت؛ علما می گویند کراهت چی؟ کراهت نماز دیگر. خب نماز عبادت است یا شرب خمر است؟ عبادت است. علما می گویند اگر ما دلیلی از شارع آوردیم دال بر کراهت یک عبادت، عبادت با کراهت معقول نیست، پس کراهت نه یعنی کراهت، یعنی مستحب أقل ثوابا که حالا ما بحث داریم.

شاگرد: بالاترش هم هست گاهی وقت ها عبادت شامل حرمت می شود؛ چون وضو، طهارت فی حدنفسه استحباب دارد وضوی دوم نورٌ علی نور اما بخواهد وضوی سوم بشود می شود تشریع، حرمت می آید

 

برو به 0:35:31

استاد: شما فرمودید وضوی سوم تشریع می شود پس یعنی از نماز بودن در نمی رود، چون تشریع است حرام است این عنون خیلی مهم است! خب حالا یک کسی می گوید که من نمی خواهم تشریع کنم اصلا من قصد تشریع ندارم شما به او چی می گویید؟

شاگرد: بالاخره عبادت نیت می خواهد یا نمی خواهد؟

استاد: نیت می کنم اما نه قصد این که بگویم شرع این است.

شاگرد: می خواهد به نیت چه بکند؟ می خواهد بگوید به نیت طهارت مطلقه.

استاد: مثلا همان جایی که شما گفتید من یک استظهاری کنم می گوید که وضو دارم، یک وضو دیگر بگیرم، حضرت فرمودند مانعی ندارد «نورٌ علی نور»؛ خب! از کجا می گویید گفتند سومی اش هم نورٌ علی نور علی نور نیست؟ تشریع است؟ او می گوید من استظهارم از کلام امام این است که وضو وقتی می گیری نور است، خب دومی که نورٌ علی نور است، اشتداد نور محال نیست، سومی اش هم می گیرم «نورٌ علی نور علی نور» اگر چنین استظهاری کرد شما می گویید غلط کرد چنین استظهاری می کند، تشریع است؛ می گوید من قصد تشریع ندارم استظهار من از لسان امام این است.

ببینید شما دارید یک چیزی را می گویید که مختلفٌ فیه است یعنی مولا هم  بعدا می گوید من که نگفتم سومی اش حرام هست یا نیست بلکه به قصد طرف مربوط است، آن یکی می گوید که من استظهارم از امام این است که تشریع نیست و هم قصد نمی کنم و سومی اش هم مستحب است. شما می گویید نه تشریع است

این ملازمه گیری ها، گام های استدلالی را برداشتن، خیلی مهم است به خصوص در عالم فقه؛ چرا؟

در باب تنجیس آن استاد ما می گفتند نمی دانم از کجا؟ از کدام اساتیدشان؟ نسبت می دادند به مرحوم آسیدابوالحسن که می گفتند در باب طهارت و نجاست در فقه یک حلقه مفقوده ای است که ما که الان فقه را می بینیم با آن منابع و این ها می بینیم یک حلقه مفقوده هست. مفاد این است که دیگری گفته بوده که آیا یک چیزی مفقود شده؟ یا یک چیزی اضافه شده؟ گاهی است که می بینیم آن گام ها، استنتاج ها، استدلال ها به حرف افزوده می شود به عنوان یک امر واضح، بعد هم میخش کوفته می شود، یک مطالب کلاسیک مسلمی می شود که حالا ببینیم تا برگردند این ها را تحلیل کنند خیلی کار می برد.

لذا ما هم باید عجله نکنیم تا ممکن است بر این واضح ترین مطالب، آن چه که نفس الامر است و هیچ کس در آن اختلاف ندارد، همین واضح را بگیریم آن پس، این پس ها را خیلی دقت کنیم. آیا این پس بر آن متفرع هست؟ یا نیست؟ الان همین بحثی که چند روز ما داشتیم چقدر این عبارت گم کرده بحث ما بود «و السنة أحبّ إلیّ» اما ما برخوردمان این است سنت شد و خلاف سنت «حرامٌ غیر مشروع»؛ می بینیم که الان این ملازمه را این بهم زد.

شاگرد: در مورد همین روایت یکی دو تا نکته هست یکی این که با توجه به دأب صاحب وسائل که روایت محاسن را بیاورد، این را ذکر نکردند این حالا یک مثلا از چشم ایشان روایت دور افتاده بوده است؟

استاد: این که بله یک نفر هستند ممکن است، ممکن هم هست استظهار ایشان از روایت چیز دیگری بوده است.

شاگرد: محاسن از منابع روایی تهذیب و فقیه هم هست ولی خب خیلی روایات را آن ها نیاوردند ولی صاحب وسائل آورده است؛ چیز بعیدی نیست که بگوییم حالا یک روایتش هم این وسط نیاورده باشند.

استاد: علی ای حال این روایت خیلی باید بیشتر هم  در آن تأمل شود و تمام جوانبش فکر بشود کار بشود در کلمات علماء ببینیم، این خیلی خوب بود.

شاگرد: روایت در بنای جامع فقه غیر از محاسن فقط در بحار آمده آن وقت خود مرحوم علامه برداشت دیگری از این روایت کردند. ایشان می فرمایند «یحتمل أن يكون المراد ابتداء السفر فالركعتان هما المستحبتان عند الخروج من البيت أو في الطريق فالركعتان هما المندوبتان لوداع المنزل و على التقديرين فإن كان الموالي يفعلون ذلك بقصد كونها سنة على الخصوص فعدم نهيه ع عنه و قوله أحب إلي محمولان على التقية و إلا فالأحبية لكون فعلهم موهما لذلك لما قد مر أن الصلاة خير موضوع.»[6]

استاد:  مرحوم علامه  این روایت را مخالف قول مشهور ندانستند حملش کردند.

 

برو به 0:40:48

شاگرد: یک پاورقی این جا دارد که جلد 84 بحار است.

استاد: «المراد بالحديث أنه عليه السلام كان يصلى فى السفر صلاة الظهر و العصر ركعتين لا يتنفل لهما، و لكن مواليه كانوا يتنفلون على رأى الجمهور و عامة أهل المدينة، و لما كان ذلك خلاف السنة، ينحاز عنهم و يركب راحلته و يقف ناحية ينتظرهم حتى يتنفلوا و يركبوا و يلحقوا به عليه السلام…لكنه (ع) كان يتقى بذلك عن العامة، فان المسلم عندهم أن اللّه عز و جل لا يعذب أحدا على كثرة صيامه و صلاته.و لكنه يعذب على ترك السنة، و هم قد تركوا بذلك سنة النبى (ص) فالنار أولى لهم.»[7]

شاگرد: این چه تقیه ای است که بلند می شوند می روند  درحالی‌که عملا انجام نمی دهند خلاف تقیه است اگر می خواستند تقیه کنند باید همراه آن ها نافله بخوانند، جدا می شوند، سوار می شوند، می روند گوشه منتظر می گویند من این را قبول ندارم حداقل این خودش خلاف تقیه است.

استاد: خب باز لسانی نیست اگر  نهی که بکنند بیشتر صدا دارد.

شاگرد: شاید جدا شدن برای ایشان مضر نبوده  اما بیانش مشکل داشته.

استاد: بیانش بالاتر است بله این احتمال هست که نهی کردن سر و صدایی دارد، یک کسی دارد کاری می کند توجه ندارد که او خواند، نخواند، رفت، اما وقتی می گویند نخوان، می گوید چرا نخوانم؟

شاگرد: چه کسی از حضرت سوال کرده است؟

شاگرد 2: ابوحمزه ثمالی دارد نقل می کند.

استاد: «کان علی بن الحسین علیه السلام» کان یک مورد هم نیست «إِذَا سَافَرَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ» شاید این جا صلی رکعتین هم اگر جمع کردند یعنی رکعتین رکعتین دیگر منافاتی نداشته باشد با آن صلی رکعتین رکعتین «ثُمَّ رَكِبَ رَاحِلَتَهُ وَ بَقِيَ مَوَالِيهِ»  موالیه یعنی شیعیان یا یعنی خدام؟

شاگرد: به غلام ها می گفتند.

استاد: «موالیه يَتَنَفَّلُونَ» این ها هم احتمال را دور می کند.

شاگرد: اصلا این جا، جای تقیه بوده؟ ابوحمزه سوال کرده، ابوحمزه ثمالی دارد نقل می کند.

استاد: «فَيَقِفُ يَنْتَظِرُهُمْ فَقِيلَ لَهُ أَ لَا تَنْهَاهُمْ» پیامبر نافله را نخواندند چرا نمی گویید به آن ها که نخوانید؟ «فقَالَ إِنِّي أَكْرَهُ أَنْ أَنْهَى عَبْداً إِذَا صَلَّى وَ السُّنَّةُ أَحَبُّ إِلَيَّ»

شاگرد: تقیه این جا یعنی چه اصلا؟ از چه تقیه می کردند؟ مگر این جا به عنوان سنت نزد رسول الله در کل جهان اسلام نیفتاده بود؟

استاد: اصلا عامه با این که خودشان قبول دارند در یک سفر پیامبر خدا تمام نخوانده در عین حال فقط حنفی ها می گویند که مسافر واجب است نمازش را قصر بخواند، شافعی و حنبلی و مالکی غیر از این می گویند، مالکی ها می گویند که قصر تأکد استحباب دارد، اما شافعی و حنبلی می گویند یجوز.

شاگرد: اگر جایز می‌دانند دیگر تقیه جا ندارد، آن ها مشکل نمی دانند که هم نماز شکسته خوانده بشود هم نافله اش خوانده نشود جمع بخوانند.

شاگرد 2: جای تقیه نیست.

استاد: چون هیچ کس آن طرفش را ایجاب نکرده است.

 

برو به 0:45:19

شاگرد: ممکن است مراد از تقیه،‌ تقیه در  آن صلاة ضحی که خودشان دارند، که دعوا هم سرش بود که یک عده می خواندند، و عده‌ای هم نهی  می­کردند  ممکن است این مراد باشد،‌ منظور من این است که تقیه محمل های مختلف دارد آن را فقط به این قضیه منحصر نکنیم.

شاگرد2: روایت به این واضحی، مخالف مبنای مشهور بشود والبته شواهد دیگری هم بود، با آن خیلی با بی مهری برخورد می کنند، خصوصا حمل های مرحوم علامه مجلسی که به نظر من نچسب بود خیلی بی مهری می کنند.

استاد: خیلی عجیب است ایشان می گویند که «صلی رکعتین»، می فرمایند رکعتین یعنی رکعتین برای وداع منزل، ابتدای سفر بود، این خیلی دور است.

شاگرد: کلمه یتنفلون هم شاهد خوبی است که  ایشان توجیه می‌کند.

استاد: دیگر تأویل است، شاید می خواهند که مخالفتی با قول مشهور نشود. ولی این که بگوییم رکعتین یعنی وداع منزل، «یتنفلون» یعنی هنوز در مدینه بودند خب حضرت نافله نمی خواندند؟ سنت پیامبر این بود که در مدینه ابتدای سفر نافله نخوانند؟ کجا سنت بوده است؟

شاگرد: این چنین چیزی اصلا وارد شده است؟ شما در ذهن شریفتان هست که مستحب باشد قبل از سفر آدم دو رکعت نماز بخوانند؟

استاد: بله مستحب است.

شاگرد:  آن وقت یعنی حمل ایشان، حمل خلاف ظاهری است که این دو رکعت را حمل کرده اند به این دو رکعت مستحبی؟

استاد: نه. این ظهورش این است که آن هایی که تنفل کردند سنت نبود، خب اگر ابتدای سفر بود در مدینه بودند تنفل سنت نیست؟ حضرت وقتی هنوز در مدینه هستند نافله نمی خوانند؟

شاگرد: تقیه این طور معنا پیدا نمی کند.

استاد: تقیه هم معنا پیدا نمی کند، حالا باید بیشتر برگردیم حالا فعلا در مباحثه عبارات را دیدیم فرمودند «يحتمل أن يكون المراد ابتداء السفر فالركعتان هما المستحبتان عند الخروج من البيت أو في الطريق فالركعتان هما المندوبتان لوداع المنزل و على التقديرين فإن كان الموالي يفعلون ذلك بقصد كونها سنة على الخصوص» می گویند آن ها هم «یتنفلون» یعنی فکر می کردند نافله سنت است یا این دو رکعت وداع؟

شاگرد : دو رکعت وداع سنت است.

استاد : خب خود حضرت هم خواندند «و علی التقدیرین فان کان الموالی یفعلون ذلک بقصد کونها سنة علی الخصوص  فعدم نهيه ع عنه و قوله أحب إلي محمولان على التقية و إلا فالأحبية لكون فعلهم موهما لذلك»

انواع سنت و استنان به آن توسط اهل بیت علیهم السلام

حالا من راجع به سنت هنوز چند احتمال دیگر هم دارم آن ها هم خیلی مهم است؛ ببینید

گاهی است که سنت پیامبر می آید عده ای می خواهند جلو بیفتند یک وقتی است که نه صبغه جلو افتادن ندارد.

گاهی سنت پیامبر می آید عده ای نمی خواهند جلو بیفتند یک نحو دهن کجی به پیامبر است که نظیرش در تاریخ هست.

یک وقتی هست سنت پیامبر هست هیچ کدام از این ها هم نیست این ها فرق می کند.

آن جایی که سنت پیامبر هست عده ای یک نحو دهن کجی می کنند عثمان می آید در عرفات نماز را تمام می خواند خودشان چه نزاعی در این مساله دارند.  خیلی جالب است معاویه آمد نماز را شکسته خواند بعد بنی امیه به او اعتراض کردند خود اهل سنت دارد گفتند ای وای! مگر تو بنی امیه نیستی؟ گفت چرا! گفتند رئیس بنی امیه ذو النورین عثمان تمام خوانده تو که شکسته خواندی؟! گفت خب شما همه تان می دانید پیامبر شکسته خواندند که من به سنت پیامبر عمل کردم؛ گفتند نه «فأبوا» ول نکردند تا نماز عصر را که دو ساعت بعدش آمد خواند را تمام خواند، خیلی جالب است خود معاویه اولی را به سنت پیامبر قصر خواند بعدش چون ول نکردند  و گفتند که معاویه سنت رئیس بنی امیه عثمان را ترک کرده، معاویه نماز عصر را تمام خواند؛ خب ولش نکردند، خب وقتی این سنتی که این طور بر علیه آن دهن کجی می شود اهل بیت چه کار می کردند؟ اهل بیت که رئیس العقلاء هستند معلوم است، معلوم است سنت پیامبری که کسی آمده خودش را کنار پیامبر گذاشته می گویند این سنت اگر یک ذره هم بخواهی بر اساس رجاء و این ها بخوانی عمل کنی، حرام است. ببینید این روشن است این طور سنتی ترکش حرام است نباید شک کنید؛ چرا؟ چون این سنتی بوده که کسی آمده کنار پیامبر خودش را کنار پیامبر گذاشته، سنت دیگر در آورده است؛ این سنت حرام است.

خب یک طور سنت دیگر است؛ سنتی که پیامبر خدا انجام دادند عده ای می خواهند جلو بیفتند عده ای می خواهند بگویند کاسه گرمتر از آش -تعبیر زشتی ولو معروف است و می گویند، اگر جایش این جا نباشد معذرت می خواهم- یعنی یک نحو که می خواهند از کسی که اصل الخیر است، جلو بیفتند، آن ها از اصل الخیر هم می خواهند خیرِ بالاتر بشوند. این هم مخالفتش به شدت آن قبلی نیست. ائمه جلویش را می گیرند، همانی که پیامبر فرمودند.

اما یک جایی هست می دانیم سنت پیامبر بوده اما هیچ کدام از چیزهای اجتماعی محقق نشده، یعنی نه کسی آمده خودش را کنار پیامبر بگذارد بگوید من هم کنار پیامبر هستم و نه صبغه ای دارد که کسی بیاید بگوید ما از پیامبر بخواهیم بیایم جلو بیفتیم، این جا چیست؟ این جا دقیقا همین تعبیری است که ما دنبالش می گشتیم، این جا حضرت می فرمایند در این طور موارد همان سنت پیامبر أحبّ است اما نه این که خلاف سنت حرام است؛ چرا؟ چون سنت پیامبر خود پیامبر که ایجاب نفرمودند سنت بوده خب خلاف آن چه می شود؟ خلاف او نه کسی خودش را کنار پیامبر گذاشته، نه کسی خواسته دستکاری کند و خودش را جلو بیندازد یک امر طبیعی محض است، حضرت می فرمایند «أحبّ إلیّ» این سنت، راه این است دنبال این بروید، مبادا ترک کنید، همان مبادای محبوبیت سنت، نه مبادای تحریم، نه مبادایی که یعنی حرام است. حالا دیگر جهنم رفتی. خود پیامبر که نگفتند اگر این ها را ترک کردی جهنم می روی، عنوان ثانوی هم پدید نیامده است که کسی خودش را کنار پیامبر بگذارد. لذا این متابعت سنت می شود. این ها خیلی مهم هست این تفریعات و نتیجه گیری ها خیلی مهم است. ثابت می شود برای ما سنت است. خب پس اگر چنین شرایطی نبوده ما باید به اهل بیت مراجعه کنیم؛ ببینیم بیانی از اهل بیت می آید که بگویند این از آن سنت های جد ماست که خلافش حرام است تصریح کنند نه ما بگوییم پس.

 

برو به 0:52:40

شاگرد: می شود این طوری گفت در سنت های پیامبر اموری هست که واجب است و بعضی امور هم مستحب است.

استاد: بله سنة واجبة ، سنة مستحبة.

شاگرد: بله! جمع بین این فرمایش شما و غیر فرمایش شما این است که اگر چنانچه ترک کردند سنت واجبه پیامبر را مرتکب حرام شده است، اما سنن مستحبه  ممکن است ترکش مرتکب حرمت نشود ابتداءً.

استاد: بله این حرف خوبی است شروع همین عرض من است که هر کجا ترک سنت صادق بود فوری نمی توانیم نتیجه بگیریم پس خلاف آن غیرُ مشروع؛ غیر مشروع صریحا نمی توانیم.

شاگرد: مگر این که سنن مستحبه را هم کسی بخواهد در مقابلش عرضه اندام کند.

استاد: آن عنوان دیگری است، آن را گیری نداریم که حرام است کسی بخواهد بیاید همان سنت مستحبی پیامبر، خودش را کنار پیامبر  بگذارد، حضرت فرمودند که «یقول أبوحنیفه قال علیٌ و أقول أنا» ببینید می گوید «قال علیٌ و أقول أنا هو رجل و أنا رجل؛ أمّا الائمة فهم رجال» همین حرف خود ابوحنیفه است «أما الائمة فهم رجال و نحن رجال» خب اگر این طوری شد عنوان دیگری می شد که اهل بیت می آمدند  محکم جلوگیری می کردند، برای آن کسانی که پیامبر نماز را قصر خواندند. در وسائل دیدم که حضرت فرمودند که  نماز تمام بخوانند شاید قسم  خوردند  که والله دارند خلاف سنت پیامبر می کنند. شاید در قصر و اتمام قسم خوردند؛ چرا؟ چون یک کاری دارند می کنند که این همه تسهیلی که پیامبر عنایت داشتند  و میخش را کوفتند می گذارند می گویند جایز است. یعنی کأنّه به پیامبر می گویند آیه را معنا کن، سنت را اجرا کن؛ نه! ما خودمان می رویم سراغ قرآن، اگر هم پیامبر یک کاری کنار قرآن کردند می گوییم استظهار ما از قرآن چیست؟ ما از قرآن استظهار می کنیم که «لا جناح علیکم أن تقصروا من الصلاة إن خفتم من الصلاة»[8] و امثال این ها فقط این مساله ای که ایشان مطرح کردند خوب است می ماند ان شاء الله و آن این است که کراهیت در عبادت چطوری تصور دارد؟ این بحث خوبی است.[9]

تگ: مصلحت و مفسده، مصلحت تسهیل، صوم حائض، سقوط نوافل در سفر، مصالح و مفاسد برایندی، غذاره حائضو جنب، علت و حکمت، تقش حکمت ها در استظهار، تقیه، انواع سنت، کیفیت تعامل با سنت نبوی، محاسن، تهذیب الاحکام، وسائل الشیعه، صاحب جواهر، صاحب ریاض،  ابوحنیفه، معاویه،‌عثمان، بنی امیه،

 

 


 

[1] . علل الشرائع، ج‏2، ص: 324 ح 1 أخبرني علي بن حاتم فيما كتب إلي قال أخبرنا القاسم بن محمد قال حدثنا حمدان بن الحسين عن الحسن بن إبراهيم يرفعه إلى محمد بن مسلم قال: قلت لأبي عبد الله ع لأي علة تصلى المغرب في السفر و الحضر ثلاث ركعات و سائر الصلوات ركعتين قال لأن رسول الله ص فرض عليه الصلاة مثنى مثنى و أضاف إليها رسول الله ص ركعتين ثم نقص من المغرب ركعة ثم وضع رسول الله ركعتين في السفر و ترك المغرب و قال إني أستحي أن أنقص منها مرتين فلذلك العلة تصلى ثلاث ركعات في الحضر و السفر.

[2]. مجمع الفائدة و البرهان في شرح إرشاد الأذهان، ج‌2، ص: 8 علی أنّ فی الاخبار الصحیحه ما یدلّ علی قضاء نوافل النهار فی السفر فی اللیل و جوّز ذلک فی التهذیب فيمكن ان يكون السقوط رخصة لا عزيمة.

[3] . شاگرد: وجه شبهی که بین سقوط صوم حائض و  سقوط نوافل برای مسافر است، شما می فرمایید که مثلا برای سبک شدن و امثال این‌ها ست، اگر این را بگیریم تسهیل بگیریم، با این فرمایش شما، این بهم می خورد. اما اگر عدم مشروعیت بگیریم همان طوری که صوم برای حائض در زمان حیضش مشروعیت ندارد، نافله هم برای مسافر مشروعیت ندارد، یعنی وجه شبه را به آن بگیریم. مشکلی پیش نمی‌آید.

استاد: بله اگر ثابت شد یعنی ما فارغ شدیم خروجی دلیل این بود که مشروعیت ندارد حرف شما صد درصدی است ولی خب حالا قبلش است حالا ببینیم مشروعیت دارد یا ندارد؟ اگر مولا خودش فرموده روشن است که مشروع نیست؛ اگر فرموده که حرفی نیست. یا استظهار از دلیل بشود یا بالاتر از استظهار بشود، حرف شما 100 درصد است اما صحبت سر قدم قبلی اش است.

شاگرد: دیروز فرمودید که فعل معصوم از قولش دلالتش بیشتر است.

استاد: در بعضی جاها این طوری است، مورد تا مورد باید نگاه کنیم.

شاگرد: ١۴ معصوم علیهم الصلاة و السلام أعبد الناس هستند در هیچ نافله ای هیچ کار خوبی،  هیچ اولایی از این ها ترک نمی شود.

استاد: مکروه را انجام می دهند یا نمی دهند؟

شاگرد: نه نمی دهند.

استاد: خب وقتی نمی دهند حرام است ؟

شاگرد: نه؛ اما از این امر مستحب و اولی از آن ها ترک نمی شود.

استاد: اگر یک مستحبی رفت یا تأکدش پایین آمد و بلکه  به خاطر جهات غیر مغبوضیت، از یک جا مثل مکروه، مکروه مغبوض مولا به نحو تحریم نیست.

شاگرد: به نحو تحریم مبغوض نیست ولی مبغوض هست.

استاد: درجه‌ای مبغوض است، انجام نمی دهند، چون انجام ندادن می شود حرام؟ نه.

[4] المحاسن (للبرقي)، ج‌1، ص: 223‌

[5] الكافي (ط – الإسلامية)، ج‌3، ص: 452

[6] بحار الأنوار، ج‌84، ص: 34

[7] همان، پاورقی2.

[8] سوره نساء، آیه101

[9] . شاگرد :  چند مدل مخالفت با سنت فرمودید  تفاوت مورد دوم و سوم مشخص نشد، با توجه به آن روایتی که چند روز پیش فرمودید حضرت فرمودند «ولکن یعذب علی ترک السنة» آیا می خواست دهن کجی بکند؟ یا می خواست یک مدل به اصطلاح پیش بیفتد مثلا آن «لاتقدم بین یدیه الله و رسوله» جلو بیفته یا نه واقعا نیتش این بوده یک کار خوبی انجام بدهد،‌آیا این مدل سوم نبود واقعا؟

استاد : نه، کلمه اقوی در آن بود همان که … ببینید لسانش ، لسان این است که بیشتر کنم.

شاگرد : خب آن می خواست بیشتر ثواب بدست بیاورد نه این که از پیامبر جلو بیفتد، اصل این کار یک نوع ترک سنت کردند حضرت می خواهند جلویش بایستند یعنی سومی در واقع ندارد آن سومی که فرمودید یا اولی است یا دومی هر دو تایش هم منهی عنه شدید است.

استاد : من همین عرض کردم  به قول طلبگی  حمل شایع ، حمل اولی. حضرت می فرمایند وقتی ترک سنت شد به حمل اولی شد، دیگر نه «یعذبک» اما ترک سنت به حمل شایع «لا یعذبک»؛ تفاوت این  دو چیست؟

شاگرد : ادامه پیدا بکند؟

استاد :  احسنت! بله همین. حضرت دارند می گویند سنت پیامبر این است می گوید حالا من خلافش کنم ببینید ! اما یک وقتی غفلت می کند یا اصلا عناوینی مطرح نیست نه این که آمده دارند می گویند سنت ، می گوید من ضدش. لذا این ها فرض دارد خیلی این ها فروضات زیادی دارد.

شاگرد : در روایت یک جایی باشد که سنت پیامبر ذکر شده باشد از این جهت که می خواهیم بگوییم یک سنت جا افتاده ای بوده که مردم می دانستند و گرنه ما می دانیم که اهل بیت کاری نمی کردند غیر از سنت پیغمبر. اگر اهل بیت نافله ظهر نمی خواندند قطعا پیغمبر هم نمی خواند. غیر از این است؟ این که شما می گویید که بگردیم یک جا روایتی پیدا کنیم که رسول الله لا یصلی نافلة النهار فی السفر برای چی دنبال روایت بگردیم؟

استاد : ببینید همینی که آقاسیدمحمدعلی گفتند؛ ما ممکن است از نظر بحث علتی که نافله نهار را نمی خواندند ربطی به سنت ندارد یک استدلال فقهی – الهی که «لو صلحت النافلة تمت الفریضه».

شاگرد  : آیا میشود فرض کرد که پیامبر نافله را می خواندند ولی …

استاد : این حدس من از این فرمایش شما ناشی شده شاهدش هم آوردند بودید؟ گفتم جمع! که هم پیامبر جمع می کردند لازمه جمع این این است که نمی خواندند.

شاگرد : نه، مستقیما این که اهل بیت نافله ظهر نمی خواندند و سنت اهل بیت قطعا بوده …

استاد  : خب یک جا بگویند سنت جد ما این بوده، چرا نگفتند؟ ما دنبال همین بودیم ولی گشتیم …

شاگرد : می شود فرض کرد که پیامبر نافله ظهر را در سفر می خواندند یعنی ثبوتا می شود فرض کرد که پیامبر نافله ظهر را می خواندند اما اهل بیت سنتشان این بوده که ترک  می کردند؟ این که اهل بیت این ستنشان هست قطعی است روایات هم داریم.

استاد : این حرف خوبی است

شاگرد : چه کار داریم یعنی چی که نیاز داریم بگردیم که حتما آن جا ذکر شده باشد در روایتی که پیامبر این کار را نمی کردند.

استاد : سنخ مباحثه فقهی این است که مستند باشد البته یا استدلالی که مثل حرف شما  مطلب مثل خورشید بکند، یعنی ما تا حالا می خواستیم که اثبات ترک پیامبر را مبنی قرار بدهیم برای این ترک، دنبالش هم بودیم. شما از این طرف یک استدلالی می کنید که ذهن همه بگیرد شما می گویید خب ترک اهل بیت کاشف از ترک است ؛ چرا؟ خیلی حرف قشنگی است بله ترک کاشف از ترک است ؛ چرا؟ چون اگر خوانده بودند که آن ها هم می خواندند ترک نمی کردند.

شاگرد  : تصور این است که شما می خواهید بگویید که مردم حتی سنی ها همه این را به عنوان سنت پیامبر می دانستند و این روایت را پیدا کنیم کاشف از این است که مردم هم می دانستند که پیغمبر سنتش ترک بوده آن وقت که حضرت اجازه ندادند از این که حرمت پیغمبر شکسته نشود.

استاد : دیروز عبارت مرحوم مجلسی را خواندم گفته بودند  این که حضرت فرمودند که من نمی خوانم «أما أنا فلا أقضیها» یعنی دیگران توهم نکنند که من دارم نافله همان روز می خوانم

شاگرد : این با حرف اول من فرق دارد که حتی سنی ها هم غیر شیعه هم برایشان جا افتاده بود که پیامبر نافله ظهر را نمی خواندند و حضرت که نهی می کنند که نافله ظهر نخوانید به خاطر این است که حرمت پیامبر در اجتماع شکسته نشود این یک بحث اجتماعی است و گرنه اگر سنت ، سنت مخفیه ای بود آیا از این جهت مشکل نداشت؟