1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٨۶)- تطبیق روایت «رؤیت قبل یا بعد زوال» بر...

درس فقه(٨۶)- تطبیق روایت «رؤیت قبل یا بعد زوال» بر نصف‌النهار دحوالارض

روز واحد کلّ کره در لحظه طلایی – رؤیت قبل زوال نصف‌النهار مبدأ، ملاک اتصاف روز کره به اول ماه - تحقق 72 ساعت در یک شبانه‌روز در کره – عدم اشکال به مختار، به جهت غموض معنا و روایات مقام اثبات
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=14097
  • |
  • بازدید : 78

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ٨۶: ١۴٠٠/١٢/٢١

تطبیق روایت «رؤیت قبل یا بعد زوال» بر نصف‌النهار دحوالارض

روز واحد کلّ کره در لحظه طلایی – رؤیت قبل زوال نصف‌النهار مبدأ، ملاک اتصاف روز کره به اول ماه – تحقق 72 ساعت در یک شبانه‌روز در کره – عدم اشکال به مختار، به جهت غموض معنا و روایات مقام اثبات

خط زمان و اشاره روایت به آن

در دو جلسه راجع به خط زمان و دقائق و فوائد آن صحبت شد. خب مطلب پرفایده‌ای هست. چند سطری هم که برای سه-چهار لحظه اول و همچنین دوازده ساعت و شش ساعت نوشتم[1]، آن هم راه‌گشاست. خود شما هم بعداً می‌توانید نقش آن را بکشید و آن را واضح کنید. شاید هم هیچ جا به این صورت نباشد، آن روز به ذهن من آمد و تنظیم شد و نوشته شد. شاید در هیچ کجا این توضیحی به این دقت برای خط زمان و سه-چهار لحظه اول پیدا نشود. حالا علی ایّ حال چون شما فرمودید این بهترین نحو برای توضیح دادن است.

 

تذکر دو نکته

الف) دو معنا برای متعارف

البته در جلسه چهارشنبه مطالبی مطرح شد. شاید این چهارشنبه اگر زنده بودیم عرض بکنم ولی دو نکته کوتاه برای جلسه چهارشنبه عرض می‌کنم. یکی در مورد مسأله تعدد قرائات است، بنده عرض می‌کنم یک ذهنیت و زمینه‌ای در قرن اول و دوم با آن مباحث گسترده‌ اش متعارف بوده؛ این را قبلاً هم تأکید کردم؛ هم به‌صورت نوشته و هم در فایل‌ها هست. من نمی‌گویم در قرن دوم متعارف بوده، به این معنا که غلبه با آن بوده. من این را عرض نمی‌کنم. آن چه که عرض من است این است که مستنکَر نبوده. تعارف به دو صورت به کار می‌رود؛ گاهی می‌گوییم متعارف است به این معنا است که نود درصد و هشتاد درصد به این صورت است. این یک متعارف است. اما یک تعارف هم به معنا عدم تهاجم به کسی است که چنین حرفی را بزند؛ یعنی در جامعه مستنکَر نباشد. به او حرف نزنند و به او ایراد نگیرند. این یک نکته. چون شما فرمودید دیدم که من قبلاً تذکر آن را داده‌ام که منظور من از تعارف، مستنکر نبودن است.

شاگرد: حتی در اوائل؟

استاد: بله، اصلاً در هیچ زمانی به این صورت نبوده که مسلمانان هشتاد درصد قرآن را نقل به معنا کنند. این از آن‌هایی است که «لو کان لبان».

شاگرد: تعدد قرائات آن را عرض می‌کنم.

استاد: تعدد قرائات که ربطی به مسأله حرف واحد ندارد. «نزل على حرف واحد [2]»؛ من این روایت را توضیح می‌دهم.

شاگرد: الآن چه چیزی را می‌گویید که مستنکر نبوده؟

استاد: این‌که قرآن را به معنا تلاوت کنند؛ همانی که سفیان بن عیینه می‌گفت: «أيَّ ذلك قلتَ أجزاك[3]». این‌که «قلت اجزاک» متعارف بود به این معنا است که به کسی که این کار را می‌کرد تهاجم نمی‌کردند. به خلاف قرن سوم که می‌گفتند این چه جور قرآن خواندن است؟! منظور من این است. اما نه این‌که به‌معنای هشتاد درصد باشد. این یک نکته.

ب)«أجازه لي مما صح عندي من حديثه» در سند کمال الدین

نکته دیگر راجع به سند کمال الدین بود.

و أخبرني أبو محمد الحسن بن محمد بن يحيى بن الحسن بن جعفر بن عبد الله بن الحسن بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب ع فيما أجازه لي مما صح عندي من حديثه و صح عندي هذا الحديث- برواية الشريف أبي عبد الله محمد بن الحسن بن إسحاق بن الحسين بن إسحاق بن موسى بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب ع أنه قال‏…[4]

 آقای غفاری هم که کتاب را تصحیح کرده‌اند در پاورقی به این صورت توضیح می‌دهند:

ذلك لان أبا محمد الحسن بن محمد بن يحيى العلوى روى عن المجاهيل أحاديث منكرة و قال العلامة: رأيت أصحابنا يضعفونه (صه عن جش) و قال ابن الغضائري انه كان كذابا يضع الحديث مجاهرة، و يدعى رجالا غرباء و لا يعرفون (صه) توفى 358. (جامع الرواة).[5]

مرحوم صدوق فرموده‌اند ابومحمد علوی که در بغداد بوده به هر چه که از حدیث و صحیح است به من اجازه داده است. آقای غفاری به این صورت معنا کرده‌اند که چون رجالیین گفته­اند که این ابومحمد علوی به این صورت بوده: «یروی عن المجاهیل  احادیث منکرة و… [6]»، مرحوم صدوق به طریق او و نقل او نیامده‌اند. چون وضع او به این صورت بوده لذا آمدند طریق دیگری را انتخاب کردند. ایشان به این صورت معنا می‌کنند اما به گمان من اصلاً به این صورت نیست. یعنی گویا ایشان به متن حدیث نگاه نکرده‌اند. اینجا که مرحوم صدوق به این صورت می‌گویند، قضیه برای خود ابومحمد علوی است. نمی‌توان گفت وقتی ایشان می‌گویند «برواية الشريف…»، به این معنا است که طریق جدا انتخاب کرده‌اند. ما که طریق نداریم!

«أخبرني أبو محمد الحسن فيما أجازه لي»؛ تصریح می‌کنند به «فیما اجاز لی». سال ٣۵٠ و خورده‌ای در بغداد بوده. «مما صح عندي من حديثه»؛ یعنی از حدیث او باشد. «و صح عندي هذا الحديث بروایة الشریف»؛ روایت شریف چه کسی است؟ همانی که در بلخ همراه ایشان بودند؛ سید شریف معروف.

بنابراین ایشان می‌گویند من زمانی‌که در بغداد بودم روایت را از او شنیده‌ام. حتی احتمال آن هم در ذهن من بود که یک وقتی خود او اشاره کرده بود. ولی چون می‌خواستند متن را صحیحاً ببینند و صرف اشاره او در بغداد کافی نبوده، چه کار کردند؟ می‌گویند سید شریف از ابومحمد هم روایت کرده. چون سید شریف هست، دیگر صحیح است. ولی طریق دیگری نیست. اصلاً خود ابومحمد صاحب قضیه است. روی این تأکید می‌کنم. ببینید اصلاً ابومحمد طریق به چیزی نیست. قضیه برای خود او است. خود او می‌گوید که من حج رفتم و مُعمَر را دیدم. به این‌ها دقت کنید. ما اصلاً طریق دیگری نداریم. شیخ می‌فرمایند اخبرنی به اجازه­اش در آن‌هایی که صحیح باشد. این هم به واسطه شریف که از خود ابومحمد شنیده نقل می‌کند. طریق جداگانه‌ای نیست. قضیه هم برای خود ابومحمد است. نه این‌که حدیثی برای دیگران باشد.

شاگرد: منظور شما از این‌که طریق دیگری نیست، چیست؟ چون با آن‌که متباین است و ارتباطی ندارد.

استاد: چرا متباین است؟! سید شریف بلاواسطه از ابومحمد شنیده و نقل می‌کند. خب دیگر طریق نمی‌خواهد. ابومحمد هم صاحب قضیه است. نه روایت است و نه چیز دیگری. خودش صاحب قضیه است. متن روایت را نگاه نکرده‌اند. من این‌ها را در صفحه‌ای آورده‌ام. در فدکیه صفحه‌ای هست به نام طرق تحمل حدیث؛ آن جا توضیح داده‌ام که فرمایش ایشان بدون ملاحظه متن حدیث است. ما اصلاً در اینجا طریق نداریم. اینجا قضیه‌ای است برای شخص ابومحمد پدید آمده است. و صدوق می‌فرمایند چون او به من «صحّ من حدیثه» را اجازه داده، این حدیث هم برای خودش است. نه این‌که او ناقل از دیگران باشد. قضیه خودش است که در حج اتفاق افتاده. لذا می‌گویند شریف از خود او برای من نقل کرده است. پس این اجازه به این صورت نیست که ایشان بگویند ایشان به من اجازه داده و چون می‌خواستم حدیث صحیح باشد، از طریق صحیح دیگری می‌خواهم نقل کنم. منظور این‌که سند را در کمال الدین ببینید که نکته ظریفی در بر دارد. یعنی ایشان در مورد «اخبرنی» می‌گویند «اجاز لی». اما نه به این صورت که «اخبرنی» با اجازه آمده و چون اجازه عامه بوده، «صحّ عندی» را با طریق دیگری تصحیح می‌کنند. ما که طریق دیگری نداریم.

شاگرد: احتمالاً ایشان متأثر از مرحوم صدر هستند. چون شهید صدر هستند که این کار را انجام می‌دهند. چون «اخبرنا بجمیع کتبه و روایاته» را اجازات عامه نمی‌گیرند، به‌دنبال تعویض سند هستند. یعنی جایی که سند ضعیف باشد را در «اخبرنا بجمیع کتبه و روایاته» می‌گذارند.

 

برو به 0:09:04

استاد: بله، این بحث دیگری است که می‌گویند از طریق دیگری آن را درست کنیم. اما این اصلاً ممکن نیست که موضوعا تحت آن داخل شود. این هم نکته‌ای است که ظرف چند ثانیه برای بحث چهارشنبه عرض کردم. حالا تفصیل بیشتر آن را اگر زنده بودیم عرض می‌کنم.

 

در مورد بحث خط زمان روایات را می‌خواندیم.

شاگرد: فرمودید در تطبیق خط زمان، «ال» در «الزوال» را عهد بگیریم. در اینجا یک محذوری هست که راه‌حلی فرمودید ولی این خلاف ارتکاز مسلمی است؛ یعنی وقتی غروب باشد و هلال را ببینند به آن‌ها بگویند که هلال شما نیست. مد نظر شما چیزی که این استنکار را کم‌رنگ کند هست؟

استاد: بله، هنوز نکاتی مانده است. آن چه که تأکید من برای نقطه شروع بود در روایتی بود که دو راوی داشت؛

عن عبيد بن زرارة و عبد الله بن بكير قالا قال أبو عبد الله ع إذا رئي الهلال قبل الزوال فذلك اليوم من شوال و إذا رئي بعد الزوال فهو من شهر رمضان[7]

از اینجا من عرض کردم که وقتی زوال عرفی و شرعی، یک لحظه است و امام قبل و بعد لحظه را میزان قرار می‌دهند، چه بسا وقتی ما با فضای کره، تنظیم کره و خط زمان آشنا شدیم و نیاز مبرم به برچسب زدن یک روز، به این‌که یکشنبه است یا دوشنبه است، اول ماه است یا دوم ماه است، پیدا کردیم، می‌بینیم زوالی که امام علیه‌السلام بالدقه به‌عنوان لحظه روی آن دست گذاشته‌اند چقدر کارساز است. «إذا رئي الهلال قبل الزوال فذلك اليوم من شوال»؛ این «الیوم» به چه معنا است؟ با این توضیحاتی که در این چند جلسه صحبت کردیم به چه معنا می‌شود؟ اگر «ال» در «الزوال» برای استغراق باشد؛ «إذا رئي الهلال قبل الزوال»، یعنی قبل الزوال کل بلد، اگر به این صورت باشد، «الیوم» هم می‌شود «یوم کل بلد بحسب اُفُقه».

اما اگر گفتیم «ال» عهد باشد، «الزوال» یعنی زوال معهود در بلد امام علیه‌السلام که مقارن دحو الارض است. نصف النهار از مکه است. در قدیم یک نصف النهار در ربع مسکون داشتند که می‌گفتند «نیمروز»، «قبّة الأرض». می‌گفتند اگر ربع مسکون را به‌صورت یک قبه روی کره در نظر بگیریم وسط آن را نصف معموره می‌گفتند؛ نصف معموره این طرف می شده و نصف دیگر آن طرف دیگر. قبة الارض سجزی، سیستان؛ در فلان کتاب آمده که می‌گفتند بالای قبة الارض است، برآمدگی زمین است. نیم­روز یعنی وقتی روز کل معموره نصف می‌شود، خورشید وسط آن می‌آید. سجزی در همین ایران است.

شاگرد: در سیستان و بلوچستان الآن شهری به نام نیمروز هم داریم.

استاد: یعنی آن‌جا جایی بوده که وقتی خورشید به آن جا می‌رسیده معموره، نصف شده بود. نسبت به ربع مسکونی که قدیم می‌شناختند خورشید به نصف آن رسیده بوده. ولی نصف النهار دحو الارض با این فرق می‌کند. این در جایی است که اگر «ال» را عهد بگیریم، امام به آن اشاره می‌کنند. جلسه قبل آقا فرمودند ان شاءالله بیشتر به آن برسیم؛ شواهدی، استیناس­هایی یا حداقل احتمالاتی مستفاد از ادله را بیاوریم که اساساً «يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏[8]»؛ روزی که یک نحو چیزی رخ داده که مبدأیّت ثبوتی و تکوینی نزد خداوند متعال پیدا کرده برای برچسب زدن به روزها که شنبه است یا یکشنبه است؛ این‌که صرف قرارداد نیست؛ چیزهای تکوینی دارد؛ شب جمعه آثار دارد و جمعه آثار دارد؛ مستأنس از آن‌ها هست و اشاره هم فرمودند که اصلاً خود وقت نصف النهار و ظهر شروع محاسبه بوده. لذا نماز زوال را هم اول حساب می‌کنند، نه نماز صبح را.

وقت اول خلقت و آن چه که شروع محاسبه شبانه‌روز بوده اول زوال بود. «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْس‏[9]»؛ دلوک شروع کار بوده. چند روایت دارد، ازجمله روایت معروفی که در مجمع البیان هست و در چند کتاب دیگر هم هست. من قبلاً آن را در فدکیه گذاشته بودم. در همان صفحه رؤیت هلال، صفحه‌ای است که برای نصف شب و نصف روز است. این روایت است که حضرت به فضل بن سهل[10] می‌گویند «قد علمت ان طالع الدنیا السرطان». بعد توضیح می‌دهند با این خصوصیت که  می‌فرمایند «قد علمت»؛ یعنی فضل آن فن را می‌دانسته. طالع دنیا وقتی بوده که خورشید «فی وسط السماء» است. یعنی لحظه محاسبه مبدأ در این روایت چه زمانی می‌شود؟ وقت زوال می‌شود.

خب ببینید این‌ها دست به دست هم می‌دهند. الآن هم حضرت فرمودند «الزوال». آن جا هم که امام علیه‌السلام فرمودند «فی وسط السماء»، یعنی وسط سماء دحو الارض. وسط سمائی که منظور حضرت است و طالع الدنیا است. من فعلاً نمی‌خواهم این را به‌عنوان مطلب قطعی عرض کنم. فقط تذکر به این است که شما بعداً روی آن فکر کنید و ببینید که این‌ها می‌توانند با هم تعاضد کنند یا نه.

خب اگر گفتیم «ال» عهد است، «الیوم» در اینجا دیگر یوم بلاد نمی‌شود. بلکه یومِ کره می‌شود. «اذا رئی قبل الزوال»، زوال معهود که دحور الارض است و مبدأ شروع تقویم است و همچنین اولین یکشنبه و دوشنبه را سامان داده؛ قبل آن زوال و بعد آن زوال را می‌فرمایند. علی ای حال زوال معهود مد نظر است. حالا شواهد دیگر آن را شما فرمودید و من عرض کردم. اگر «ال» عهد شد لازمه آن، «فذلک الیوم» است. «الیوم» هم یوم کره می‌شود؛ یوم کل کره. «الیوم» یعنی روز، روز کره است. نه روز بقاع و بلاد. این نکته معلوم باشد. روی این مبنا روایت می‌گوید «الیوم»، آن «الیوم» می‌شود. چرا؟ چون عرض کردم روی این مبنا امام علیه‌السلام دارند زوال دقیق را می‌گویند. زوال دقیق برای تعیین قبل و بعد، برای تعیین روز تقویمی کل کره به‌عنوان سامان دادن بود که علی المبنا گفتیم. بنابراین الیوم آن هم یوم کره می‌شود. «فذلک الیوم»؛ یعنی این روزی که می‌خواهیم برای کل کره در نظر بگیریم، «من شوال». حالا هر چه که جلوتر برویم این‌ها صاف می‌شود.

 

برو به 0:17:31

شاگرد: من به‌عنوان کسی که مخالف این مبنا است از حیث روشی به این صورت برخورد می‌کنم؛ اول ارتکازاتمان را بگذاریم و ببینیم که با این ارتکازات مخالفت می‌کند یا می‌تواند آن را توجیه کند. یعنی درجایی‌که در غروب بیست و نهم هلال را مشاهده می‌کند، «غُلّت مردة الشیاطین» می‌آید یا نمی‌آید؟ می‌خواهم بگویم بیشتر به این ضریب بدهیم. شما بیشتر قبل از زوال را می‌فرمایید.

استاد: یعنی وقتی ما زوال معهود را برای تقویم، میزان گرفتیم می‌گوییم «الیوم» هم یوم کره است. آن «الیومی» که با یک لحظه در آن روز واحد بود. توضیحی که برای زمان دادم به چه صورت شد؟ مثلاً الآن شنبه و یکشنبه هر دو در کره هست. یک نصف النهار را مفروض بگیرید. مثلاً دحو الارض. تا زمانی‌که خورشید به نصف النهار دحو الارض نرسیده زمین هم شنبه و هم یکشنبه دارد؛ نسبت به این نصف النهار. قبلاً نکاتی را هم عرض کردم. وقتی می‌گوییم خط زمان و… ارسال مسلم است؛ خط نصف النهار بالای افق را احدی نگفته است. ما که تعیین تقویم می‌گوییم، منظورمان قوس زیر افق است. من چند بار روی این تأکید کردم. یعنی ارسال مسلم است. یعنی معلوم است که مطلب این است. لذا وقتی شما به این صورت فرض گرفتید الآن وقتی کل کره یک لحظه پیدا می‌کند؛ آن هم زمانی‌که هنوز خورشید بالای نصف النهار مبدأ نرسیده است؛ در این زمان ما در کره هم شنبه داریم و هم یکشنبه. به محض این‌که خورشید بالای نصف النهار دحو الارض می‌آید دقیقاً شنبه تمام می‌شود و در یک لحظه کره فقط یکشنبه دارد. وقتی این را فهمیدیم که در یک لحظه کره یک روز دارد، آن لحظه طلائی است. چرا؟ به این خاطر که غیر از این لحظه دو روز داریم. آن لحظه است که وقتی خورشید بالای این نصف النهار دحو الارض آمد، دقیقاً زمین یکشنبه دارد. اینجا است که امام علیه‌السلام از این لحظه طلائی استفاده می‌کنند و می‌گویند من یک لحظه به دست شما می‌دهم که یک روز تقویمی دارد. خب پس این لحظه را شما میزان قرار دهید، برای چه؟ برای تعیین روز تقویمی ماه، هفته و سال؛ چه لحظه‌ای از این بهتر؟!

شاگرد: یعنی آثار «غلت مردة الشیاطین» منظور ما نیست؟

استاد: چرا! اتفاقا آن‌ها بر همین تکوین بار است. با‌ آن مبنایی که من عرض کرده بودم خروج قمر از تحت‌الشعاع و اهلال هلال ماه مبارک است که «غلّت» را می‌آورد. نه زوال دحو الارض. این‌ها چون نزدیک هم است مخلوط می‌شود. ببینید ما یک لحظه زوال دحو الارض داریم و یک لحظه اهلال قمر داریم؛ آن وقتی که قمر قابل رؤیت است. می‌تواند اهلال قمر دوازده ساعت قبل یا بعد، هجده ساعت قبل یا بعد از زوال دحو الارض باشد. این‌ها به هم ربطی ندارند. زوال دارد تعیین تقویم می‌کند؛ امروز یکشنبه یا دوشنبه است. این را تعیین می‌کند. اهلال هلال چه می‌کند؟ دارد «غلت مردة الشیاطین» را ثبوتا بیان می‌کند. البته روی مبنائی که من عرض می‌کنم، نه روی مبنائی که حاج آقا در اسئلة حول رویة الهلال می‌فرمایند. ایشان می‌گویند اصلاً از شب شروع می‌شود. آن حرف دیگری است. روی مبنایی که من عرض کرده بودم می‌گویم. می‌خواهم این‌ها مخلوط نشود. پس این را داشته باشید که «غلّت» لحظه ثبوتی است. الآن هم به‌دنبال آن می‌رویم و کاملاً بحث جلو می‌رود.

روز واحد کلّ کره در لحظه طلایی زوال نصف‌النهار دحوالارض

اما آن چیزی که الآن عرض می‌کنم این است که آن لحظه طلائی را بفهمیم که به چه صورت است. لحظه طلائی که امام علیه‌السلام، زوال معهود را دقیقاً روی آن قرار می‌دهند، در این لحظه کره دقیقاً یک روز تقویمی دارد؛ یک یکشنبه دارد و تمام. پس نه شنبه دارد و نه دوشنبه. چرا؟ چون خورشید بالای نصف النهار دحو الارض است. این طرف و زیر قوس دحو الارض، خط زمان ما می‌شود. گفتیم در این بیست و چهار ساعت شبانه‌روز –البته این بیست و چهار ساعت هم توضیحی دارد که بعداً عرض می‌کنیم- خط زمان ساعت چند است؟ متقدما و متاخرا؛ مقدما علی نفسه و مؤخرا عن نفسه. یعنی هم صفر یک‌شنبه است و هم بیست و چهار یک‌شنبه است. این لحظه بسیار مهمی است؛ کره فقط یک روز دارد. امام علیه‌السلام این را برای چه قرار دادند؟ برای این‌که شما روز اول ماه مبارک را، روز یک‌شنبه و دوشنبه و ایام هفته را به‌عنوان میزان تقویم قرار دهید. هر چه هم جلوتر برویم این‌ها خودش را بیشتر نشان می‌دهد.

 

برو به 0:23:22

شاگرد: یعنی ولو قبل از آن لحظه طلائی عده‌ای در غروب بیست و نهم هلال را ببینند؟ منظورتان این است؟

استاد: نه، صبر کنید من این را توضیح بدهم. این‌که گفتیم آن‌ها باید از حق خودشان بگذرند برای تنظیر و جلو رفتن بحث بود. بعداً با جمیع بحث‌ها می‌بینیم که از حق گذشتن هم نیاز نیست. این از آن چیزهایی است که وقتی بحث جلو می‌رود می‌بینیم که نباید از حقشان بگذرند. با این توضیحات یک چیز خیلی روشنی می‌شود و می‌بینیم که غیر از این نمی‌شود. بهترین بیان برای روایت شریف به دست می‌آید.

خب من این را عرض بکنم؛ لحظه‌ای که روز یک‌شنبه و برای کل کره است، برای دحو الارض است. لحظه بعد از آن چه جور می‌شود؟ اگر مبادی آن ابهام دارد، اگر آن جدول را نگاه کنید سریع روشن می‌شود. الآن کدام لحظه بود؟ لحظه‌ای که ساعت جهانی، ساعت نصف النهار دحو الارض، دوازده است. یعنی درست خورشید بالای نصف النهار است. خط زمان این نصف النهار چند بود؟ صفر و بیست و چهار. لحظه بعد ساعت جهانی چند است؟ دوازده و یک ثانیه است. خط زمان چند است؟ یک ثانیه دوشنبه و یک‌شنبه با هم. چرا؟ چون این خطِ هر دوی آن‌ها است. ساعت محلی خود خط زمان، یک ثانیه هم یک‌شنبه و هم دوشنبه است. دست چپ خط زمان ساعت چند است؟ ساعت جهانی دوازده و یک ثانیه است. آن نقطه سمت چپ خط چند است؟

شاگرد: بیست و چهار.

استاد: بیست و چهار چه روزی؟

شاگرد: یک‌شنبه.

استاد: احسنت. بیست و چهار یک‌شنبه. چون قبلاً وقتی خط زمان بیست و چهار بود، دست چپ آن چند بود؟ یازده و پنجاه و نه دقیقه و پنجاه و نه ثانیه بود. دست راست چند بود؟ یک ثانیه یک‌شنبه بود. چون آن صفر یک‌شنبه بود. پس لحظه بعد، دو ثانیه یک‌شنبه می‌شود. و دیگری می‌آید و بیست و چهار می‌شود. حالا یک لحظه بعد از آن؛ آنِ لحظه سوم؛ آن چه که دست راست خط زمان بود، می‌شود آن سوم. خود خط زمان آنِ دوم از یک‌شنبه می‌شود. و آن‌چه که دست چپ بود بیست و چهار یک‌شنبه بود که الآن یک آن جلو آمد. وقتی بیست و چهار یک‌شنبه تمام شد، آن بعدش چند است؟ آن اول و ثانیه اول دوشنبه می‌شود. اینجا بزنگاه عرض من است. اینجا است که مخلوط شد؛ کره زمین با این آن سوم، دوشنبه پیدا کرد. یعنی الآن ما یک جایی داریم که ثانیه اول روز دوشنبه‌اش هست و چند قدم آن طرف‌تر ثانیه سوم یا دوم روز یک‌شنبه است. این خط زمان می‌شود و تفاوت تقویم پیدا شد و از آن لحظه در آمدیم.

اگر آن نوشته را نگاه کنید من کل ساعات را تنظیم کردم و خدمت شما عرض کردم. برخی از نکاتی که الآن می‌گوییم شاید فوائدش روشن نباشد. اما در آینده و در بحث که ذهن شریفتان جلو می‌رود شاید خیلی فایده داشته باشد. آن نکته این است که وقتی در خط زمان قرار گرفتید و ساعت دوازده و صفر است، کل کره یک جور ساعت و زمان دارد. بقاع کره هم یک جور ساعت دارد. در لحظه زوال دحو الارض در قم، در مکه، در مدینه و در هرجایی که وارد شوید، چند ساعت داریم؟ یک لحظه. چون لحظه‌ای است که خورشید بالای نصف النهار دحو الارض آمده است. یک لحظه است. هر شهری که شما بروید آن لحظه چند لحظه است؟ یک لحظه است. ولو در آن جا یا خورشید طلوع می‌کند یا غروب می‌کند یا هشت صبح است یا هشت شب است. ولی خلاصه، یک لحظه است؛ بقاع کره زمین در لحظه طلائی، هر کدام یک لحظه دارند و بیشتر از یک ساعت هم ندارند. اما در لحظه طلائی، کره زمین چند ساعت دارد؟ جمیع بیست و چهار ساعت را دارد؛ یک جا در جیبش هست. یعنی وقتی شما می‌خواهید برای کل کره حکم صادر کنید، باید توجه داشته باشید که کره از حیث ساعات غنی است. الآن یک لحظه است اما آن همه بیست و چهار ساعت را دارد.

تصویر هفتاد و دو ساعت برای یک شبانه‌روز کره

حالا که نصف کره روز بود و نصف دیگرش شب بود، بعد از دوازده ساعت جابجا می‌شوند. روز، شب می‌شود و شب، روز می‌شود. الآن هر بقاع و نقطه‌ای را که در نظر بگیرید، بعد از دوازده ساعت چند ساعت پیدا کرده؟ دوازده ساعت پیدا کرد. کره چند ساعت پیدا کرد؟ بیست و چهار ساعت جدید. در یک لحظه بیست و چهار ساعت داشت. در دوازده ساعت واقعاً بیست و چهار ساعت جدید دارد و می‌توانید آن‌ها را نشان دهید. پس با دوازده ساعت، ساعاتی که کره در جیبش هست چه قدر است؟ چهل و هشت ساعت.

شاگرد: با بیست و چهار ساعت. شما فرمودید با دوازده ساعت، چهل و هشت ساعت دارد. با دوازده ساعت بیست و چهار ساعت دارد و با بیست و چهار ساعت، چهل و هشت ساعت دارد.

استاد: یعنی اول بیست و چهار ساعت داشت، با دوازده ساعت که نیم دور می‌گردد، کل کره بیست و چهار ساعت تحصیل کرد، لذا با آن بیست و چهار ساعتی که داشت و با این بیست و چهار ساعتی که الآن تحصیل کرد، چهل و هشت ساعت می‌شود. باز یک دور دیگر برگردیم؛ ببینید با دوازده ساعت، کل کره عوض می‌شود؛ روز، شب می‌شود و شب، روز می‌شود. اما هر نقطه‌ای روی زمین دوازده ساعت پیدا نکرد. نقاط روی کره زمین بعد از دوازده ساعت چند ساعت دارد؟ دوازده ساعت دارد.

حالا فرض بگیرید هر نقطه روی کره زمین بیست و چهار ساعت پیدا کرد، یعنی کل کره یک دور کامل زد و سر جایش برگشت. یعنی دوازده ساعت دیگر هم اضافه شد. حالا الآن کره چند ساعت دارد؟ هفتاد و دو ساعت. یعنی در این بیست و چهار ساعتی که زمین دور می‌زند، زمین هفتاد و دو ساعت دارد و می‌تواند مختصات آن را به شما نشان دهد. شما می‌توانید در نقشه باز کنید و بگویید در یک بیست و چهار ساعت، زمین و کره هفتاد و دو ساعت، ساعت دارد. آن را دقیق نشان دهید. این‌ها نکات مهمی است. چه بسا الآن که من این‌ را می‌گویم متوجه فوائدش نباشم. اما بعد شما می‌بینید که بحث‌ها می‌توانید از این استفاده کنید. پس کره از حیث تمکنش از ساعات –ساعات قابل اثباتی که می‌توانید مختصات آن را ذکر کنید- تفاوت می‌کند. الآن در بیست و چهار ساعت هر نقطه‌ای از بقاع زمین تنها بیست و چهار ساعت دارد لذا می‌گوییم بر من بیست و چهار ساعت هم گذشت. اما وقتی شما می‌خواهید کره را سامان دهید سر و کار شما با هفتاد و دو ساعت است، نه با بیست و چهار ساعت.

 

برو به 0:31:17

این را برای این عرض کردم که وقتی شما می‌خواهید کره را ضابطه مند کنید، باید همه خصوصیاتی که مربوط به کره است را در نظر بگیرید. هفتاد و دو ساعت را باید ملاحظه کنید. البته این نکته را عرض بکنم که وقتی می‌ایستید به این صورت است. یعنی اگر حرکت ادامه پیدا کند، در پایان دیگر به این صورت نیست. چون لحظه‌ای که ما زمین را ثابت در نظر گرفتیم بیست و چهار ساعت دارد. و الا وقتی یک مقطع زمانی به مقطع دیگر زمانی وصل می‌شود، آن بیست و چهار ساعتی که در جا در یک لحظه داشت، دیگر تکرار نمی‌شود. این هم نکته‌ای است که ان شاءالله بعداً روی آن تأمل می‌کنیم.

رؤیت قبل زوال نصف‌النهار مبدأ، ملاک اتصاف روز کره به اول ماه

خب حالا این را برای چه عرض کردم؟ ببینید وقتی در یک لحظه کره، یک روز دارد که یک‌شنبه است، حالا سراغ اهلال هلال می‌آییم که یک پدیده سماوی است. می‌خواهیم بگوییم یک‌شنبه یک لحظه است و یک‌شنبه داریم. در اینجا از این حیث که یک روز است که متصف به یک‌شنبه است، راحت شدیم. برای کل کره است و کاری به بقاع نداریم. خب در اینجا می‌خواهیم برچسب این یک‌شنبه را بزنیم و بگوییم که این یک‌شنبه اول شوال است یا اول ماه مبارک است؛ تقویم هم یک برچسب دیگری است. بگوییم یک‌شنبه اول ماه است. برای این‌که بگوییم اول ماه است به چه چیزی نیاز داریم؟ به این‌که ماه شروع شده باشد. اهلال هلال ماه شوال و ماه مبارک شده باشد.

حالا الآن ما یک لحظه‌ای داریم که فقط یک‌شنبه است، به این یک‌شنبه واحد چه بگوییم؟ بگوییم یک‌شنبه شوال؟ یا یک‌شنبه سی­ام ماه مبارک؟ محل دقت معلوم است؟ سر و کار ما در کره دقیقاً با یک روز است. به این یک روز چه برچسب جدیدی بزنیم؟ اول شوال است یا سی­ام ماه مبارک است؟

شاگرد: نمی‌توانیم به آن برچسب بزنیم.

استاد: چرا نمی‌شود؟

شاگرد: این یک‌شنبه تقویمی بود و هلال هم پدیده‌ای سماوی است که برای هر افقی فرق می‌کند. البته اگر ملاک اهلال باشد.

استاد: خب اگر ملاک اهلال باشد –که هست- اگر ما همان‌طور که امام علیه‌السلام فرمودند زوال دحو الارض را میزان قرار دهیم؛ چون آن است که میزان یک‌شنبه واحد است؛ می‌گوییم در این لحظه‌ای که این یک‌شنبه را می‌سازد، حالا به اهلال نگاه کنید. اگر قبل از زوال او است به این معنا که هنوز کره، شنبه را دارد؛ قبل از زوال به این صورت بود؛ چه زمانی بود که یک‌شنبه محو شده بود؟ لحظه زوال بود. در ساعت یازده و نیم جهانی هنوز نیم ساعت از شنبه در کل کره داریم. لذا اگر قبل از زوال اهلال شود هنوز کره شنبه دارد.

شاگرد: ولو تا غروب قبل از آن هم باشد.

استاد: بله، منظور من ترکیب است. یعنی کره هنوز شنبه دارد. امام چه می‌فرمایند؟ می‌فرمایند تا یک‌شنبه هنوز خالص نشده و کره شنبه دارد، هنوز برای ماه قبلی است؛ «إذا رئي الهلال قبل الزوال فذلك اليوم من شوال». لذا در اینجا اگر قبل از زوال دیده شود، هنوز شنبه داریم.

شاگرد: یعنی می‌گوییم که رؤیت هلال در شنبه قرار گرفته.

استاد: رؤیت هلال در کجا قرار گرفت؟ الآن می‌خواهم نصفی از یک‌شنبه را که شروع شده به آن ضمیمه کنم. الآن قبل از زوال است، یعنی هنوز کره زمین شنبه دارد. اول بعد از زوال را بگوییم. بعد از زوال یعنی چه؟ یعنی شنبه‌ی کره، تمام شده و زمین تنها یک‌شنبه دارد.

شاگرد٢: البته ممکن است که برخی وارد دوشنبه شده باشند. چون رؤیت حتماً در آن لحظه طلائی که اتفاق نمی افتد.

استاد: در خود زوال فقط یک‌شنبه است. این‌که آثار بعد از زوال چیست، مورد تأمل الآن ما است. وقتی قبل از زوال شد هنوز یک‌شنبه داریم. بعد از زوال که شد، ترکیبی از یک‌شنبه و دوشنبه است. در لحظه زوال هم تنها یک‌شنبه داریم. الآن در اینجا برای این‌که بخواهیم بگوییم «فذلك اليوم من شوال»، آن مقدمه‌ای -که نمی‌دانم شواهدش را پیاده کردم یا نه، ولی قبلاً گفته‌ام که باید یک صفحه‌ای برای آن بیاید، البته ایجاد هم شده- که قبلاً گفته ام باید پیاده شود. استقرار احکام شب و روز، به زوال است. الآن برای کره یک زوالی در نظر گرفتیم؛ نصف النهار عالمی برای کره است. اگر تا زمانی‌که زوال این کره نشده یک حادثه‌ای واقع شد، هنوز روز کره، نیم نشده است. چون روز کره نصفه نشده، احکام امروز می‌تواند برای روز کره بیاید. قبل از زوال یعنی هنوز روز کل کره نصفه نشده است. احکام آن مراعی است و پا در هوا است. مثلاً وقتی قبل از زوال می‌رسید نیت روزه می‌کنید و سائر مواردی‌که قبلاً عرض کردم.

 

برو به 0:38:00

لذا برای استقرار احکام یک روز، زوال معیار قرار می‌گیرد. برای کل کره هم همین‌طور است؛ «اذا رئی قبل الزوال»؛ یعنی هنوز روز کره نصف نشده است و احکامش مراعی است. یکی از احکامش این است که اول شوال باشد یا نباشد. چون قبل از زوال، مراعی است و اهلال هلال شد، می‌گویید الیوم حالا حکمش آمد. تا حالا مراعی بود و زمانی‌که اهلال شد، آمد. «اذا رئی بعد الزوال»؛ اگر زوال شد، یعنی الآن دیگر احکام این روزی که نصف النهار عالمی برای آن بود، مستقر شده و تمام شد؛ نصف آن تمام شد و به طرف پایان رفت. خب پس اگر زوال شد و اهلال هلال نشده بود، معنا ندارد که بگوییم امروز برای شوال است. امروز برای ماه مبارک است، چون روز کره نصفه شد و گذشت و هنوز اهلال هلال نشده بود. فعلاً این برای این‌که اهلال هلال قبل یا بعد از زوال، میزان استقرار احکام برای کل کره است. کل کره را بگوییم که چه روزی است. دو روز ترکیبی دارد؛ در آن لحظه‌ای که روز واحد دارد کل روز به وسیله این لحظه نصفه می‌شود، لذا اگر قبل از زوال اهلال شد حکمِ مراعی، مستقر می‌شود؛ «فذلک الیوم من شوال». اگر بعد از زوال شد احکام ماه مبارک مستقر می‌شود برای کل کره.

شاگرد: هم برای بقاعی که یک‌شنبه است و هم برای بقاعی که دوشنبه است، اول شوال می‌شود؟

استاد: این هنوز مانده است. نسبت به این فرمایش شما هنوز باید یک پیچ دیگری طی شود تا برسیم و بگوییم در وقت غروب، نزدیک خط زمان برویم، خب فردا را چه کار کنیم؟ فردای یکی یک‌شنبه است و فردای دیگری دوشنبه است. خلاصه دوشنبه است یا یک‌شنبه؟ آن چه که شما می‌گفتید باید بگذارند مشکلش این بود. منظور شما هم همین است. حالا برسیم و ببینیم نسبت به کل کره باید چه کار کنیم.

شاگرد٢: اگر در خود لحظه زوال اهلال شود، چه می‌شود؟

استاد: آن چه که فهم من از موارد است، لحظه زوال استقرار حکم شده است. دیگر تمام شده. یعنی برای بعد از ظهر می‌افتد. حالا شواهد آن بماند.

شاگرد: تقریر قبلی شما به این صورت بود؟ فرمودید چون قبل از زوال هم شنبه دارد و هم یک‌شنبه دارد… .

استاد: هنوز ذهن من روی آن سر نرسیده است.

شاگرد: دراین‌صورت رؤیت هلال در شنبه صورت گرفته لذا فردای آن‌که امروز باشد روز اول شوال است.

استاد: گاهی بین مباحثه ذهن یاری نمی‌کند تا دقیق آن را در نظر بگیرد. این‌که شما می‌فرمایید همان چیزی است که من از قبل به‌دنبال آن هستم. من می‌خواهم عرض کنم وقتی امام علیه‌السلام می‌فرمایند در زوال اهلال هست، خب کل کره در آن لحظه بیست و چهار ساعت دارد. پس شما نسبت به خط زمان هم وقتی قبل از زوال یا بعد از زوال اهلال می‌کنید، برای آن‌هایی که الآن نصف شبشان است که در طرف دیگر نصف النهار مبدأ هستند که یک‌شنبه و دوشنبه دارند، برای آن‌ها با این فاصله دوازده ساعت کل کره، بخشی از آن‌ها که از زوال دحو الارض جلوتر هستند، آن‌ها دوره جدید قمر را دیده‌اند. این یک وجه جمعی است. اصلاً مقارنه، میزان دخول شهر نیست. میزان آن چیزی نیست که مرحوم مجلسی به یهود نسبت داده‌اند. میزان برای اهلال و دخول شهر، اهلال هلال است. البته من تحقیق نکردم که این را از مبدأ وحی گفته‌اند یا بعداً علماء آن‌ها، این را درآورده‌اند. مرحوم مجلسی به آن‌ها نسبت داده‌اند. مثلاً از تلمود و … باشد، که می‌گویند فقهائشان تلمود را بعداً آورده‌اند. اما اگر منشائی در عهد عتیق داشته باشد، فرق می‌کند. باید این‌ها را ببینیم.

علی ای حال این یک وجه جمعی می‌شود که وقتی شما کل کره را در نظر می‌گیرید؛ وقتی برای اهلال هلال میزان ملاحظه قبل و بعد زوال ارض شد، بخشی هم که جلوتر هستند همراه با دور جدید قمر هستند. پس وجه جمعش این است که میزان در وقت زوال، اهلال قمر است و هم برای آن‌هایی که می‌گوییم باید گذشت کنند، درواقع گذشت نمی‌کنند. چون آناتی که بر آن‌ها قبل از این زوال گذشته آنات شروع دور جدید قمر پس از مقارنه بوده است. منظور من روشن شد؟! پس این گذشتن نیست. یعنی وجه جمعی است؛ در مورد آن‌هایی که ساعات قبل بودند، نمی‌توانیم بگوییم در ساعات قبل هنوز نیامده بود. برای کل کره، ساعات قبل، پس از مقارنه بود. این جور نبود که بگوییم چون هنوز دور جدید قمر شروع نشده، اما این‌ها بگویند یک‌شنبه اول ماه مبارک؟! هنوز اصلاً نیامده. این جور نیست. آن‌ها می‌توانند در لحظات قبل هم در این جهت شریک شوند.

غایت روایت، نظم تکوینی تقویم، بدون تعرّض به برخی فروع

شاگرد: زوالی که می‌فرمایید زوال خورشید حقیقی می‌شود یا زوال خورشید مجازی؟

استاد: این هم مطلبی است که اشاره‌وار عرض می‌کنم. مسأله ساعت و به بیست و چهار ساعت تقسیم کردن، مربوط به خورشید مجازی و حرکت متوسط است. اما این‌که این روایت کدام را می‌فرماید؟ ظاهر این روایت طبق آن‌چه که ما می‌فهمیم کاری با خورشید متوسط و مجازی ندارد. مربوط به زوال واقعی نصف النهار دحو الارض است.

شاگرد: برای مدینه یا مکه.

استاد: بله، اگر نزدیک هم باشد، میزان همان دحو الارض می‌شود. حتی در روایات دارد که «بُسطت الارض تحت الکعبة[11]». یعنی حتی نصف النهاری که حومه شهر مکه باشد هم فایده ندارد. دقیقاً نصف النهاری که از مرکز کعبه مشرفه رد شود. «بسطت من تحت الکعبة». از آن جا است که زمین از زیر سر در آورده و شروع شده.

شاگرد: حضرت مدینه بودند یا مکه بودند؟

استاد: ابن بکیر که نقل می کند ظاهرش مدینه است.

شاگرد٢: دو راوی از آن کوفی هستند.

استاد: راوی‌ها کوفی هستند. آیا برای آن‌ها گفتند؟

ببینید آن چه که من در این روایت می‌خواهم بگویم این است که وقتی فرض گرفتیم که امام علیه‌السلام دارند زوال را می‌گویند و «ال» را روی زوال لحظه‌ای عهد گرفتیم اصلاً ذهن ما از توابع بستر صدور روایت کاملاً منعطف می‌شود به مطلب ضابطه دادن برای همه. یعنی می‌گوییم مقصود اصلی امام از القاء کلام ضابطه دادن به زمین است. وقتی ما این را فهمیدیم از این در غنا هستیم که بگوییم دقیقاً نصف النهار مدینه بود یا کوفه بود. چرا؟ چون امام اصلاً نمی‌خواستند به نصف النهار ببرند، بلکه امام می‌گویند که شما کلام من را در نظر بگیرید. من می‌خواهم تقویمی برای کل کره به دست شما بدهم. تعیین کنم امروز که یک‌شنبه یک لحظه زمین است، این لحظه برای اول ماه مبارک است یا آخر شعبان. برای اول شوال است یا آخر ماه مبارک. وقتی مقصود امام را در ضابطه دادن به کل کره می‌فهمیم، ذهن ما کامل منعطف به این می‌شود که مقصود امام علیه‌السلام را پیاده کنیم و بفهمیم. نه این‌که برویم و ببینیم این نصف النهار کدام یک از آن‌ها است. لذا آن از نظر فقه الحدیثش اصلاً در مقصود دخالتی پیدا نمی‌کند.

شاگرد: ظاهرش زوال محلی است اما ما «ال» آن را عهد دحو الارض خورشید مجازی می‌گیریم.

استاد: همین را عرض می‌کنم. مقصود امام از این زوال دحو الارض مجازی این است که خلاصه ما باید یک نصف النهار را در نظر بگیریم. بحث‌ها تا اینجا به این صورت جلو آمد. چاره‌ای نداریم برای سامان دادن به تقویم یک روز یک نصف النهار را در نظر بگیریم. اگر فهمیدیم که چاره‌ای نداریم و خط زمان ما را وادار کرده، تمام است. تا مادامی که خط زمان با این دقائقش معلوم نشده بود، همه به این‌ها توجهی نداشتند. خط زمان و دقتش است که به ما می‌گوید چاره‌ای ندارید که یک نصف النهاری را قرار دهید. خب امام هم یک نصف النهار قرار می‌دهد.

قدم دوم در منظور امام چیست؟ امام کاری به این ندارند که بومی است یا ساعت خورشید مجازی است یا خورشید تکوینی حقیقی است. چرا به این‌ها کاری ندارند؟ چون این‌ها در مقصودشان تأثیری ندارد. چون امام می‌خواهند بگویند یک روز کره زمین، اول ماه هست یا نیست. وقتی می‌خواهند تقویمی که یک‌شنبه اول ماه است یا سی­ام ماه، تمام این‌ها در مقصود ایشان هیچ دخالتی ندارد. وقتی دخالتی ندارد شما بگویید خورشید مجازی، باز هم مقصود حضرت سر می‌رسد. بگویید خورشید محلی، باز هم مقصود حضرت سر می‌رسد.

 

برو به 0:48:50

شاگرد: ولی باید نصف النهار را معلوم کنیم.

استاد: همین را عرض می‌کنم. باید نصف النهار را معلوم کنیم اما مهم نیست که کدام نصف النهار را معلوم کنیم.

شاگرد٢: به روایات خلقت ارض برمی‌گردد.

استاد: بله، یعنی ما از ثبوت یک کمکی گرفتیم برای تعیین آن نصف النهاری که نیاز داریم. نه این‌که ثبوت اولیه آن را الآن نیاز داریم. بله، برای تعیین پنج شنبه و جمعه با آن آثار و احکامی که از روز اول خلقت دارند، به‌آن نیاز داریم. آن را هم آقا اشاره کردند که برای بعد گذاشتم. فعلاً در این قدم نیازی به آن نداریم. چون مقصود امام علیه‌السلام سر می‌رسد. بله، وقتی می‌گوییم شب جمعه ملائکه نازل می‌شوند، این‌که ربطی به اعتبار ما و عقلاء ندارد، بلکه آثار تکوینی برای جمعه گفته شده، برای شب جمعه گفته شده، برای روزهای ماه گفته شده، این‌ها چطور می‌شود؟ این‌ها از همان هایی است که باید اول کار را حساب کنیم؛ «أيها الناس إن الزمان قد استدار فهو اليوم كهيئته يوم خلق السماوات و الأرضين‏[12]». خطبه‌ای است که حضرت در عرفات خواندند. فرمودند امروزی که من برای شما صحبت می‌کنم دوره‌ای است که برگشته و معادل و شبیه همان روزی است که خداوند خلق کرده اما بشر بعداً آن را تغییر داد. لذا فرمودند از امروز دیگر «نسیء» حرام است و همچنین تغییر داده نمی‌شود و طبق خودش جلو می‌رود. آن یک فضای دیگری است. یعنی وقتی ما از دحو الارض استفاده می‌کنیم داریم واقعیت یک‌شنبه و دوشنبه و شب جمعه و اول ماه را پیدا می‌کنیم.

خیلی زیبا است که با این خصوصیات شما در یک شبانه‌روز کره زمین هفتاد و دو ساعت برای یک روز ماه مبارک دارید. می‌گویید یک روز ماه مبارک است اما زمین برای این یک روز، هفتاد و دو ساعت دارد. می‌گویید یک شب لیلة القدر است، اما زمین برای این لیلة القدر با در نظر گرفتن خصوصیت لیل، نصف هفتاد و دو ساعت -٣۶ ساعت- دارد. زمین ٣۶ ساعت دارد. لیلة القدر بیست و چهار ساعته یک چیز است و این بیانی که عرض کردم زیادتر است. یعنی در بیست و چهار ساعت ما زمین ٣۶ ساعت شب دارد. نسبت به ساعاتی که برای او هست صدق شب می‌کند. زمین هفتاد و دو ساعت دارد که نصف آن شب است و نصف دیگرش روز است.

خب با این بیان، مقصودی که امام علیه‌السلام از این روایت دارند ضابطه دادن به این‌ها است. در این ضابطه دادن شما مشکلی ندارید خورشید را مجازی بگیرید یا نصف النهار گرینویچ بگیرید. هر کجا را بگیرید اصلاً مهم نیست. چرا؟ چون مقصود امام علیه‌السلام دادن ضابطه به ارض بود. اما می‌گوییم پشتوانه آن علم امامت است. حضرت از بدء خلقت ضابطه می‌دهند تا ما بفهمیم که روزها و شب‌ها از اول تا به حالا چطور پشت هم آمده است. لذا از روز اول توضیح می‌دهند که روز اول کذا بوده که با زوال شروع شده تا حالا هم همین‌طور پشت سر هم یک‌شنبه و … آمده. تا الآن که برای شما توضیح می‌دهم میزان شروع ثبوتی این‌ها نصف النهار دحو الارض بوده. یعنی دحو الارض ورای قرارداد را به دست ما داده‌اند. این منافاتی با آن‌ها ندارد.

بنابراین اگر به این عرض من رسیده باشید مقصود من تمام است. آن چه که من از اول سال عرض کردم این است که ما می‌خواهیم از روایات شریفه مقصود امام را به دست بیاوریم. ولو از باب استعمال لفظ در اکثر از یک معنا باشد. یعنی ما که قائل به جواز استعمال لفظ در اکثر از یک معنا هستیم می‌دانیم امام که حجت خداوند هستند یک جمله‌ای می‌گویند برای زمانی‌که خط زمان کاملاً روشن شده و بشر و کل کره در ارتباط تام با هم هستند و نیاز بالفعل احساس می‌کنند. یعنی اگر بگوییم برای یکی دوشنبه است و … اصلاً به هم می‌ریزد. همین ماه رجبی که گذشت، ظاهراً در اخبار نشان می‌دادند؛ چقدر مطابق فطرت آدم است. داشت توضیح می‌داد که الآن در صحن مطهر کاظمین علیهما السلام در روز شهادت امام کاظم سلام الله علیه جنازه حضرت را تشییع می‌کنند. ببینید یک روز است؛ بیست و پنجم رجب. حالا بگوییم که در ایران امروز شهادت است و آن‌جا فردا شهادت است. یا آن‌ها می‌خواهند امروز اینجا را نشان دهند، می‌گویند هنوز که به شهادت مانده! فردا شهادت است. اصلاً این‌ها خلاف تقویم است. وقتی ارتباطات به این شکل است، خلاف فطرت بشر است که بگوید امروز اینجا اربعین است و فردا آن‌جا اربعین است. امروز اینجا عرفه است و فردا آن‌جا عرفه است. بله، اگر با این‌ها انس گرفته باشد با این‌ها می‌سازد. اما کسی که انس نگرفته خلاف فطرت وحدت تقویم برای او است.

خب وقتی امام علیه‌السلام به ما می‌فرمایند که مورد نیاز شما شد، از باب استعمال لفظ در اکثر از یک معنا می‌گویند که من برای شما گفته‌ام. این حدیث من را ببینید. این حدیث من تقویم کل کره را نظم می‌دهد. برای شما یک روز کروی را معین می‌کند. نه یک روز بقاع را. یک روز کره را که آن روز مسمی به اول شوال است، معین می‌کند. سی­ام رمضان است. البته وقتی این سر برسد مطلب جدیدی در کنار مطالب دیگر می‌شود. به تعبیر آقا در طول آن‌ها است. یعنی این فرمایش امام علیه‌السلام در طول آن چیزهایی است که ما با‌ آن‌ها مانوس هستیم. آن‌ها را رد نمی‌کند. شما جمله خوبی فرمودید که این بیان و این نظم دادن به کل کره، اصلاً منافاتی با بیاناتی که در کل بقاع به‌صورت جدا جدا می‌رود و می‌گوید «صم للرؤیة»، وقت غروب را بگیر. هیچ مشکلی ندارد. شریعت سهله سمحه است، الی یوم القیامه به احسن وجه مدیریت امتثال شده است. اما اینجا دیگر مدیریت امتثال نیست. بلکه یک نظم تکوینی می‌دهد برای نیازی که سر وقتش باشد.

دقت در هفتاد و دو ساعت کره

شاگرد: این هفتاد و دو ساعت یعنی کره هم شنبه دارد و هم یک‌شنبه و هم دوشنبه؟

استاد: نه، یعنی کره یک دور که می‌زند شما می‌توانید هفتاد و دو ساعت را از شنبه و یک‌شنبه و دوشنبه نشان دهید. کره دارد.

شاگرد: از ظهر یک‌شنبه شروع می‌کنیم که فقط یک‌شنبه دارد. از ظهر ساعت جهانی یک‌شنبه شروع می‌کنیم، این فقط یک‌شنبه است. تا روز بعدی که می‌رود ما یک‌شنبه داریم و دوشنبه.

استاد: باید یک دور کامل بزند.

شاگرد: یعنی الآن که دوازده ساعت جهانی یک‌شنبه است، دوشنبه ساعت جهانی شود.

استاد: دوازده‌ای که فرض می‌گیرید کره چند ساعت دارد؟ بیست و چهار ساعت. همه بیست و چهار ساعت آن برای چه روزی بوده؟ برای یک‌شنبه. آن یک‌شنبه‌ای بود که با دوشنبه همراه بود و لحظۀ آخری که برمی‌گردد سه‌شنبه هم شروع شده است؛ یک دور کامل. شما لحظه زوال را می‌گیرید. اگر مخلوط را بگیرید…. .

وقتی کره مقابل نور خورشید قرار می‌گیرد، نصفش روز است و نصف دیگرش شب است. دوازده ساعت که می‌گردد کل روز، شب می‌شود و کل شب، روز می‌شود. در لحظه‌ای که اینجا روز بود، کره بیست و چهار ساعت داشت. کسانی که اینجا ایستاده بودند، بیشتر از دوازده ساعت ندارند. اما کل کره بیست و چهار ساعت دارد.

 

برو به 0:57:47

شاگرد: شما هر چه بچرخانید بالأخره بیست و چهار ساعت را دارد. یک ثانیه هم بچرخانید باز دارد.

استاد: نه، وقتی شما لحظه‌ای در نظر می‌گیرید، بیست و چهار ساعت انقطاع حرکت را می‌گیرید. نکته آن را بین مباحثه گفتم. درجایی‌که شما حرکت را منقطع می‌کنید، زمین بیست و چهار ساعت دارد. اما اگر حرکت ماه مبارک را به شوال وصل کنید، اینجا دیگر بیست و چهار ساعت اضافی ندارید. وقتی زمین را در حالت لحظه‌ای، ساکن فرض می‌گیریم بیست و چهار ساعت دارد. اما اگر حرکت مرتب ادامه پیدا کند و حرکت را از ماه مبارک به شوال وصل کنید، این بیست و چهار ساعت دیگر می‌رود.

شاگرد: یعنی اگر شش ساعت بچرخانیم دوازده ساعت داریم؟

استاد: ببینید ساعتی که بقاع کسب می‌کند با کل کره تفاوت می‌کند. البته این هایی که امروز خدمت شما گفتم، در سال‌هایی که مشغولش بودم، به آن فکر می‌کردم. به این صورت نمی‌دانم در جایی گفته شده یا نه. برای ساعت هم که نوشتم به همین صورت است.

شاگرد: در آن‌هایی که نوشته بودید سه‌شنبه نیامده بود.

استاد: نه، چون از زوال شروع کرده بودم. من از لحظه‌ای شروع کردم که کره فقط یک‌شنبه دارد. شما از لحظه‌ای شروع کنید که مخلوط است. هم یک‌شنبه دارید و هم دوشنبه.

شاگرد: از این مخلوط تا آن مخلوط هفتاد و دو ساعت می‌شود.

استاد: بله، کره هفتاد و دو ساعت دارد که در بقاع به این صورت می‌شود. حالا فکرش را بکنید. هر کدام از این‌ها را بنویسید که یا خلل عرض من معلوم می‌شود یا این‌که تأیید می‌شود و با بیانات مختلف برای دیگران توضیح می‌شود.

شاگرد٢: اگر از زوال بگیریم باید چهل و هشت ساعت داشته باشد.

استاد: ساعت هایش فرقی نمی‌کند.

شاگرد٢: یعنی بیست و چهار ساعت کره، چهل و هشت ساعت به شما می‌دهد.

استاد: ما که بیست و چهار ساعت می‌گوییم، می‌خواهیم برچسب یک‌شنبه به آن بخورد. این یک دید برچسب زنی است. اول ماه، جمعه است و … را رها کنید. فی حد نفسه قبل از برچسب زنی تنها ساعت را در نظر بگیرید. کره بیست و چهار ساعت دارد، با دوازده ساعت، کره بیست و چهار ساعت دیگر دارد. ولو بقاع دوازده ساعت دارد. یعنی دوازده ساعت بر آن‌ها گذشت. با بیست و چهار ساعت کامل که بر بقاع بگذرد، دوباره بیست و چهار ساعت کره دارد.

شاگرد: یعنی شما عملاً از ساعت جهانی بیست و چهار شروع کردید تا به هفتاد و دو رسیدید.

استاد: ممکن است. من به این لوازمش فکر نکرده‌ام. این‌ها غامض بوده. شما این مباحث را نباید ساده فرض کنید. مباحثۀ قبلی ما که این مطالب مطرح شده، شاید سال هفتاد بود که ما خط زمان را در مباحثه مطرح کردیم. تا الآن سی سال می‌شود. سی سال است که ذهن من مشغول است. آن زمان مثل الآن منابعی مانند گوگل نبود که بزنیم و فوری پیدا کنیم. با آن فکر فردی و شخصی، این‌ها حاصل آن‌ها است. خود این هفتاد و دو ساعت را من چندبار اشتباه کردم. آن‌ها را نوشته‌ام. وقتی ببینید می‌فهمید آن وقتی است که اشتباه کرده‌ام. اینی که الآن عرض کردم چیزی است که الآن به ذهنم می‌آید و به خیالم می‌رسد که درست است.

یعنی در یک دور بیست و چهار ساعت زدن، هر کدام از بقاع بیست و چهار ساعت دارند چون یک شبانه‌روز بر آن‌ها گذشته است. اما کل کره هفتاد و دو ساعت دارد. این از چیزهایی است که اخیراً رسیده‌ام. آن چیزی هم که برای ساعات نوشته شد، به جای این‌که شکل بکشم لحظات را تطبیق کردم که بنویسم. آن هم از چیزهایی بود که سال‌های قبل به این صورتی که الآن نوشته ام نبوده.

شاگرد: این سه روز را هم اگر بنویسید ممنون می‌شوم.

استاد: تطبیق توضیح این هفتاد و دو ساعت با سه روز. من قبلاً به آن فکر نکرده‌ام. شما هم فکر کنید.

قادح نبودن غموض معنای مختار روایت

شاگرد٢: وقتی می‌خواهید یک چیزی برای کل کره میقات شود، باید این مباحث را به دیگران هم بفهمانیم.

استاد: ببینید این مباحثی که غامض بوده الآن برای بشر مطرح شده. طولی نمی کشد که این مسائل با بیانات ساده‌ای که در دبستان می‌گویند، ساده شود. الآن ممکن است برای دبستانی ها خط زمان را نگویند اما وقتی معلومات عمومی گسترده شد شما می‌بینید که بچه کلاس چهارم آن را می‌خواند و همان روز آن را تصور می‌کند. یعنی مثل الآن ما نیست که این مطلب غامضی را با یک زحمتی می‌گوییم و آرام جلو می‌رویم. بلکه از روز اول برای او گفته‌اند و با ذهن طفولیت خودش آن را تصور کرده است، شما می‌گویید این‌ها چه چیزی است! اما وقتی از روز اول او فرمایش امام را شنیده باشد، برای او که مشکلی ندارد. نمی‌گوییم که جای دوری رفته‌اید. منظور من این است. الآن چون به این صورت است شما می‌گویید چرا این حرف‌ها را بزنیم، خیلی راحت‌تر است که همان حرف‌ها را بزنیم. اگر مبادی آن در ذهن ما واضح بود، شما استبعاد نمی کردید. سخت است، چون ابتدای کار است.

 

برو به 1:04:00

عدم منافات روایات مقام اثبات رؤیت با روایات مقام ثبوت

شاگرد: اگر الآن بخواهیم طبق بقاع زمان را حساب کنیم، دلیل بر عدم جوازش چیست؟

استاد: مانعی ندارد. لذا آقا فرمودند طولی است. مطالب همه سر می‌رسد.

شاگرد: مشکل این است که عمل ائمه بر همان ساعت محلی مستقر بوده.

استاد: ببینید عمل ائمه در ظاهر مردم یک چیز است، روایاتی که پشت پرده را می‌گوید چیز دیگری است. چرا ما آن روایات را نبینیم؟! حضرت می‌گویند «أکلت و و الله أنه يوم من شهر رمضان‏[13]». ما این را نبینیم؟! بگوییم حضرت که خوردند؟! حضرت می‌فرمایند «والله انه یوم من شهر رمضان». جلوتر بیاییم؛ می‌گوید که نمی‌دانم لیلة القدر چه زمانی است. می‌گویند «ما أيسر أربع ليال‏[14]»، یعنی چه؟ یعنی یک نظم خاص خودش را دارد. اگر شما بخواهید آن را درک کنید باید احتیاط کنید. نه این‌که طبق همینی که از روز اول شروع کردیم بگوییم «ما ایسر» یعنی چه؟! ما که با هم بودیم و روز اول هم که ما مسلمانان با هم شروع کردیم، لذا همین شب بیست و سوم است وخلاص! «ما أيسر أربع ليال» یعنی تو به‌دنبال یک امر ثبوتی هستی که لیلة القدر است، پس نباید بر طبق ظاهر اعمال مشی کنی. از این قبیل روایات، خیلی هست. یکی-دوتا نیست. پشت صحنه رفتار ظاهری معصومین طبق استصحاب و اصل را به ما نشان می‌دهند. خود این‌ها شاید از حیث کمیت هم بیشتر باشد. حتی از حیث کمیت بیشتر باشد. بله، از حیث استقرار معلوم است؛ رفتار میدانی عرف بر سهولت و اجرای استصحاب است. بر این است که مردم راحت باشند. تعظیم شعائر اسلام که «بنی الاسلام علی الصوم[15]»، صدمه نبیند. این‌ها روشن است.

و لذا هر گاه ما خواستیم این مطلب جدید را بیاوریم حتماً باید محافظت کنیم بر این‌که مطالبی که مقصود واضح نزد شرع است، صدمه نبیند. نباید آن‌ها صدمه ببیند. بلکه چون در طول او است، با حفاظ بر مقاصد اصلی شارع طوری تنظیم کنیم که همه آن‌ها بیاید. به گمان من اصلاً بهتر می‌آید. در مراسلات فرمودند «خال عن السّداد[16]»، اما قبل از آن چه فرمودند؟ فرمودند مطلب خوبی است، لطیف است. اگر ما بتوانیم همانی که ایشان می‌گویند نمی‌شود را توجیه کنیم، ایشان هم مشکلی ندارند. ایشان هم می‌گویند که مطلب لطیفی است.

ضرورت تصویر ساعت صفر

شاگرد: لحظه طلائی که می‌فرمایید یعنی یک جایی در زمین هست که هم صفر و هم بیست و چهار است… .

استاد: بله، ولی لحظه طلائی دوازده است.

شاگرد: خب ما صفر یک‌شنبه داریم؟ صفر یک‌شنبه که یک‌شنبه نیست. شما حرکت را از حرکت گرفته‌اید و دارید حکم حرکت را به امر زمانی بار می‌کنید.

استاد: ببینید اصلاً غموض خط زمان برای همین بوده. اصلاً اگر خط زمان نبود، نظم تقویمی بشر در امروز مانده بود. بنابراین خط زمان چه کار می‌کند؟ یعنی چاره‌ای نیست ما یک لحظه‌ای را برای تقسیم‌بندی در نظر بگیریم که صفر یک‌شنبه است. شما می‌گویید صفر که عدد نیست. از مطالب خیلی خوبی که در خلاصة الحساب هم عرض کرده بودم، این بود: وقتی شما عدد را با شمارش و حساب شروع می‌کنید، می‌گویید یک، دو، سه و… . صفر در حساب، عدد نیست. در ده، نماد صفر دارید اما خود صفر در حساب عدد نیست. اما وقتی در علم الحرکات و مکانیک می‌روید صفر عدد است. یعنی شما نمی‌توانید لحظه شروع را یک بگذارید.

شاگرد: من در عدد شروع بودن آن بحثی ندارم. در این‌که جزء یک‌شنبه نیست، بحث دارم. مبدأ یک‌شنبه هست اما جزء آن نیست. نقطه صفر نقطه اول حرکت است که حرکت در آن‌جا نیست. این مسلم است. عدد هست اما از صفر نمی‌توانیم بگوییم که دیگر روز شروع شده است. یعنی با فرض حرکت روز شروع می‌شود. بدون فرض حرکت باز ما دو روز داریم. یعنی در آن هم اگر بخواهیم نگاه کنیم نمی‌توانیم احکام حرکت را از آن بگیریم.

استاد: نه، توضیح آن را عرض کردم. خب به فرمایش شما صفر نباشد؛ آن بعد خط زمان چند است؟ یک ثانیه است. خب حالا که دیگر صفر نیست. بعدی چند است؟ بیست و چهار یک‌شنبه است. باز یک‌شنبه است.

شاگرد: ولی باز دو روز داریم.

استاد: دو روزی که الآن آنِ یک‌شنبه است و … .

شاگرد: بیست و چهار یک‌شنبه.

شاگرد٢: بیست و چهار باشد که دو شنبه می‌شود.

استاد: نه، دوشنبه آنی نداریم. ببینید الآن روی خط زمان آنِ اول یک‌شنبه است و آنِ اول دوشنبه است.

شاگرد: ولی دو روز داریم. یعنی نمی‌توانیم لحظه‌ای را تصور کنیم که کره یک روز داشته باشد. هر لحظه‌ای را که تصور کنیم دو روز دارد.

استاد: لحظه صفر که بیست و چهار یک‌شنبه است.

شاگرد: عرض من این است که شما می‌فرمایید صفر یک‌شنبه، یعنی از این طرف بیست و چهار می‌شود و از آن طرف صفر یک‌شنبه می‌شود. خب صفر یک‌شنبه نداریم.

 

برو به 1:10:40

استاد: بیست و چهار هم پایان است. پس ما بیست و چهار هم نداریم.

شاگرد: بله، من نخواستم آن جا این حرف را بزنم.

شاگرد٢: به همان وجدانی که بیست و چهار داریم، به همان وجدان صفر هم داریم.

شاگرد: نداریم. چون ما داریم حرکت را می‌گیریم.

استاد: در جزء لایتجزای زمان نصف النهار دحو الارض را خط هندسی بدون بُعد در نظر نگرفتیم. آن را جزء لایتجزای آن فرض می‌کنیم. فقط می‌خواهیم برچسب ساعت به آن بزنیم. واقعاً در این لحظه خط زمان یک جزء زمانی و یک آن است. در این آن، ساعت چند است؟ نگویید هیچی نیست. بلکه لحظه هست. الآن این روی کره زمین است. فرض گرفتیم. فقط می‌خواهیم بگوییم که ساعت چند است. برای این‌که ناچار هستیم باید بگوییم ساعت هم صفر است و هم بیست و چهار. پس فرمایش شما تمام نیست که می‌گویید صفر یعنی هنوز شروع نشده. چون خودش لحظه است. قطعۀ کوچکی از زمان است. قطعه کوچکی از زمان است که برچسب زنی ساعتش با هم دو تا است. هم صفر است و هم بیست و چهار است. شما نگویید که صفر حرکت نیست، بلکه صفر را لحظه بگیرید.

 

والحمد لله رب العالمین

 

کلید: رؤیت طریقی، هلال طریقی، نصف النهار دحو الارض، ساعت صفر، نصف النهار مبدأ، میقاتیت هلال، میقات، شهر ثبوتی، استصحاب، مدیریت امتثال، اذا رئی قبل الزوال، اذا رئی بعد الزوال، طالع الدنیا السرطان، شب قدر، لیلة القدر، روز واحد کره، نظم تکوینی تقویم، مقام اثبات، لحظه طلائی، خط زمان، ساعت محلی، ساعت کره

 

 

 

نوشته استاد در تطبیق ساعات طبق نصف النهار مبدأ

 

بسمه تعالی

۱- در لحظه طلایی:

ا: نصف النهار مبدأ: ساعت جهانی: ۱۲ یکشنبه

ب: خط زمان: ساعت صفر یکشنبه و ساعت ۲۴ یکشنبه

ج: نقطه دست راست خط زمان: ثانیه اول یکشنبه

د: نقطه دست چپ خط زمان: ۱۱ و ۵۹ و دقیقه و ۵۹ ثانیه یکشنبه

ه: ۹۰ درجه دست راست خط زمان: طلوع یکشنبه

و: ۹۰ درجه دست چپ خط زمان: غروب یکشنبه

 

۲- در لحظه پس از لحظه طلایی:

ا: نصف النهار مبدأ: ساعت جهانی: ۱۲ و یک ثانیه یکشنبه

ب: خط زمان: ثانیه اول یکشنبه و ثانیه اول دوشنبه

ج: نقطه دست راست خط زمان: ثانیه دوم یکشنبه

د: نقطه دست چپ خط زمان: ساعت ۲۴ یکشنبه

ه: ۹۰ درجه دست راست خط زمان: طلوع یکشنبه

و: ۹۰ درجه دست چپ خط زمان: غروب یکشنبه

 

۳- در دو لحظه پس از لحظه طلایی:

ا: نصف النهار مبدأ: ساعت جهانی: ۱۲ و دو ثانیه یکشنبه

ب: خط زمان: ثانیه دوم یکشنبه و ثانیه دوم دوشنبه

ج: نقطه دست راست خط زمان: ثانیه سوم یکشنبه

د: نقطه دست چپ خط زمان: ثانیه اول دوشنبه

ه: ۹۰ درجه دست راست خط زمان: طلوع یکشنبه

و: ۹۰ درجه دست چپ خط زمان: غروب یکشنبه

 

۴- در ۶ ساعت پس از لحظه طلایی:

ا: نصف النهار مبدأ: ساعت جهانی: ۱۸ یکشنبه

ب: خط زمان: طلوع روز یکشنبه و طلوع روز دوشنبه

ج: نقطه دست راست خط زمان: یک ثانیه پس از طلوع یکشنبه

د: نقطه دست چپ خط زمان: یک ثانیه قبل از طلوع دوشنبه

ه: ۹۰ درجه دست راست خط زمان: ۱۲ یکشنبه

و: ۹۰ درجه دست چپ خط زمان: ۲۴ یکشنبه

 

۵- در ۱۲ ساعت پس از لحظه طلایی:

ا: نصف النهار مبدأ: ساعت جهانی: ساعت ۲۴ یکشنبه

ب: خط زمان: ساعت ۱۲ یکشنبه و ساعت ۱۲ دوشنبه

ج: نقطه دست راست خط زمان: ۱۲ و یک ثانیه یکشنبه

د: نقطه دست چپ خط زمان: ساعت ۱۱ و ۵۹ دقیقه و ۵۹ ثانیه دوشنبه

ه: ۹۰ درجه دست راست خط زمان: غروب یکشنبه

و: ۹۰ درجه دست چپ خط زمان: طلوع دوشنبه

 

۶- در ۱۸ ساعت پس از لحظه طلایی:

ا: نصف النهار مبدأ: ساعت جهانی: ۶ دوشنبه

ب: خط زمان: غروب یکشنبه و  غروب دوشنبه

ج: نقطه دست راست خط زمان: یک ثانیه پس از غروب یکشنبه

د: نقطه دست چپ خط زمان: یک ثانیه قبل از غروب دوشنبه

ه: ۹۰ درجه دست راست خط زمان: ۲۴ یکشنبه

و: ۹۰ درجه دست چپ خط زمان: ۱۲ دوشنبه

 


 

[1] در انتهای این جلسه ضمیمه شده است.

[2] الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏2، ص: 630؛ عن الفضيل بن يسار قال: قلت لأبي عبد الله ع إن الناس يقولون إن القرآن نزل على سبعة أحرف فقال كذبوا أعداء الله و لكنه نزل على حرف واحد من عند الواحد

[3]التمهيد لما في الموطأ من المعاني والأسانيد (8/ 293)؛ حدثنا أبو الطاهر قال سألت سفيان بن عيينة عن اختلاف قراءة المدنيين والعراقيين هل تدخل في السبعة الأحرف فقال لا وإنما السبعة الأحرف كقولهم هلم أقبل تعالى أي ذلك قلت أجزاك

[4] كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص: 543

[5] همان

[6] رجال‏النجاشي/باب‏الألف‏منه/باب‏الحسن‏والحسين/64؛  149 – الحسن بن محمد بن يحيى بن الحسن بن جعفر بن عبيد الله بن الحسين بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام أبو محمد المعروف بابن أخي طاهر. روى عن جده يحيى بن الحسن و غيره و روى عن المجاهيل أحاديث منكرة رأيت أصحابنا يضعفونه. له كتاب المثالب و كتاب الغيبة و ذكر القائم عليه السلام. أخبرنا عنه عدة من أصحابنا كثيرة بكتبه. و مات في شهر ربيع الأول سنة ثماني و خمسين و ثلاثمائة و دفن في منزله بسوق العطش.

[7] الإستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج‏2، ص: 74

[8] التوبه ٣۶

[9] الاسراء٧٨

[10] مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏8، ص: 664؛ روى العياشي في تفسيره بالإسناد عن الأشعث بن حاتم قال كنت بخراسان حيث اجتمع الرضا (ع) و الفضل بن سهل و المأمون في إيوان الحبري بمرو فوضعت المائدة فقال الرضا (ع) إن رجلا من بني إسرائيل سألني بالمدينة فقال النهار خلق قبل أم الليل فما عندكم قال فأداروا الكلام فلم يكن عندهم في ذلك شي‏ء فقال الفضل للرضا أخبرنا بها أصلحك الله قال نعم من القرآن أم من الحساب قال له الفضل من جهة الحساب فقال قد علمت يا فضل إن طالع الدنيا السرطان و الكواكب في مواضع شرفها فزحل في الميزان و المشتري في السرطان و الشمس في الحمل و القمر في الثور فذلك يدل على كينونة الشمس في الحمل في العاشر من الطالع في وسط السماء فالنهار خلق قبل الليل‏

[11] الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏4، ص: 189؛ عن صالح اللفائفي عن أبي عبد الله ع قال: إن الله عز و جل دحا الأرض من تحت الكعبة إلى منى ثم دحاها من منى إلى عرفات ثم دحاها من عرفات إلى منى فالأرض من عرفات و عرفات من منى و منى من الكعبة.

[12] الخصال، ج‏2، ص: 487

[13]  الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏4، ص: 83؛ عن رفاعة عن رجل عن‏ أبي عبد الله ع قال: دخلت على أبي العباس بالحيرة فقال يا أبا عبد الله ما تقول في الصيام اليوم فقلت ذاك إلى الإمام إن صمت صمنا و إن أفطرت أفطرنا فقال يا غلام علي بالمائدة فأكلت معه و أنا أعلم و الله أنه يوم من شهر رمضان فكان إفطاري يوما و قضاؤه أيسر علي من أن يضرب عنقي و لا يعبد الله

[14] الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏4، ص: 156؛ عن علي بن أبي حمزة الثمالي قال: كنت عند أبي عبد الله ع فقال له أبو بصير جعلت فداك الليلة التي يرجى فيها ما يرجى فقال في إحدى و عشرين أو ثلاث و عشرين قال فإن لم أقو على كلتيهما فقال ما أيسر ليلتين فيما تطلب قلت فربما رأينا الهلال عندنا و جاءنا من يخبرنا بخلاف ذلك من أرض أخرى فقال ما أيسر أربع ليال تطلبها فيها

[15] الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏2، ص: 18 ؛ عن أبي حمزة عن أبي جعفر ع قال: بني الإسلام على خمس على الصلاة و الزكاة و الصوم و الحج و الولاية و لم يناد بشي‏ء كما نودي بالولاية.

[16]  ‌رسالة حول مسألة رؤية الهلال، ص:١٣١؛ أمّا القول بلزوم وحدة المبدأ في حساب الشّهور المبتنية على رفض مدخليّة الاختلاف في الآفاق فقد تقدّم عليه في هذه النّكتة السّيّد أبو تراب الخونسارى- قدّس‌ سرّه- في كتابه: سبيل الرّشاد في شرح كتاب الصّوم من نجاة العباد، حيث قال: و يؤيّده أنّ عدم اختلاف الشّهور في الأمصار، لكون المدار على ذلك، أنسب إلى الضّبط و عدم تشويش الحساب، و أوفق للحكمة جدّا، فيناسب أن يكون هو المعتبر عرفا و شرعا. أقول: و هو المتبادر إلى بعض الأذهان، و المتسابق إلى الأفهام، حيث إنّه كلام لطيف على أساس حلاوة الذّوق و رقّة الإحساس، لكنّه خال عن السّداد.