1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٨۵)- مباحث تکمیلی خط زمان و تقویم کره

درس فقه(٨۵)- مباحث تکمیلی خط زمان و تقویم کره

نسبت نصف النهار با خط زمان، لحظه طلایی، تفکیک بین ساعت محلی و ساعت کره، اشاره به ساعت کره در روایات، اهل بیت منشأ علوم
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=13720
  • |
  • بازدید : 165

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ٨۵: ١۴٠٠/١٢/١٧

مباحث تکمیلی خط زمان و تقویم کره

 

طریقی بودن رؤیت هلال در کلام سید بن طاووس

اصل بحث ما در عبارت صفحه سیزدهم بود. به اینجا رسیدیم که در اخذ به اطلاق هم به رؤیت حقیقی عرفی نیاز داشتیم و هم به هلال حقیقی عرفی نیاز داشتیم. راجع به رؤیت حقیقی عرفی صحبت شد. به نظرم نکته‌ای مانده بود که الآن در ذهنم حاضر نیست. راجع به هلال هم مسأله تحققش، عرفیتیش، صدق مشککش و ابهام در آن مطرح بود. چند برگه هم به من داده‌اند که در مورد شبهه هلال و ابهام در آن است. آن چه که مناسب جمع باشد را عرض می‌کنم.

چون فرمایش فرمودند به برخی از نکاتی که در جلسه دیروز مطرح شد، تأکید می‌کنم. در مورد حرف سید فرمودند که سید در مورد هلال صحبت کرده‌اند. دوباره حرف سید را دیدم که ایشان دو-سه بار کلمه شهر را به کار برده بودند. نمی‌دانم آن را نگاه فرمودید یا نه. در این‌که سید صرفاً در مورد هلال صحبت نکرده‌اند. عبارت اقبال این بود:

و اعلم ان الله جل جلاله تفضل علينا بأسرار ربانية و أنوار محمدية و مبارّ علوية، منها تعريفنا بأوائل الشهور و ان لم نشاهد هلالها[1]

«منها تعريفنا بأوائل الشهور»؛ ما اول ماه را می‌فهمیم. «و ان لم نشاهد هلالها»؛ هلال را بعد ببینیم.

در صفحه 61 فرمودند: «و اعرف على اليقين من يعرف أوائل الشهور و ان لم يكن ناظرا إلى الهلال[2]»‏. در اینجا باز هم کلمه شهور را به کار برده‌اند. در ادامه می‌فرمایند: «أقول: و المعتبر في معرفة الهلال و أول شهر رمضان عند من لم يعرف ذلك بوجه من الوجوه»؛ اول شهر و معرفت را در کنار هم آورده‌اند.

در صفحه 62 هم عبارت ایشان خوب بود. «اعلم اننا قد أشرنا فيما قبل هذا الفصل إلى معرفة دخول الشهر مطلقا من غير رؤية هلال‏». بنابراین سید دقیقاً دخول شهر را میزان قرار داده‌اند. نه این‌که یک هلالی در آسمان باشد اما ماه به اعتبار شرعی داخل نشده باشد. این احتمال وارد نیست. عبارات سید دلالتش کاملاً واضح است که ایشان دخول الشهر را گفته‌اند و در آن جا هم تصریح کرده‌اند که «و لكن هو مكلف بذلك وحده على اليقين حيث علم به على التعيين‏[3]». عرض کردم من کامل یادم هست که وقتی حاج آقا این مطلب سید را فرمودند، اضافه کردند که اگر کسی به سید اطمینان داشته باشد که کار ایشان علی الیقین است، بر او هم حجت است. این از چیزهایی بود که حاج آقا اضافه کردند. منظور این‌که فرمایش سید این است.

 

برو به 0:04:55

نسبت نصف النهار با خط زمان

بحث دیگر همانی است که آقایان فرمودند. ممکن است من برخی از مواردی‌که واضح و مسلم است را تصریح نکنم ویا اصلاً در ذهنم نیاید. اما وقتی مبادی آن را می‌بینید، می‌بینید که ارسال مسلم است. دیروز فرمودند که قوس نهار نصف النهار مبدأمبدأ را می‌گویید خط زمان است؟ یا مقابل آن؟ این ارسال مسلم است و اصلاً مورد شبهه و خدشه نیست. دایره نصف النهار سیصد و شصت درجه است. اما آن چه که نصف النهار است، نصف دایره نصف النهار است که بالای افق است. نصف النهار قم از زیر زمین هم رد می‌شود اما آن چه که برای ما نصف النهار است و شمس بالای آن می‌آید، نصف این قوس 360 درجه است که بالای افق قم است. نصف آن هم زیر است. ولی در کل دایره را نصف النهار می‌گویند. این از مسلمات و واضحات است که وقتی در کره زمین، خط زمان می‌گوییم، الآن هم که گرینویچ مبدأ است، همان نصف النهاری که از بالای گرینویچ رد می‌شود منظور نیست. آن‌که خط زمان نیست. همین در همین نصف النهار، همان نصفی که از زیر کره زمین رد می‌شود و زیر گرینویچ است و آن طرف است، خط زمان است. تردیدی در این مسائل نیست و از واضحات است. لذا این‌که آقا فرمودند تعیین بکن، چون از واضحات است نیازی به تعیین ندارد. از باب این‌که برخی از مطالب، ارسال مسلم است ذهن ما رد می‌شود. بعد که شما ملاحظه می‌کنید می‌بینید که این‌ها معلوم است. خط زمان آن است. لذا اگر شما کره را نگاه کنید می‌بینید که به نصف النهار گرینویچ خط زمان نمی‌گوید. این جزء واضحات است. بلکه خط آن طرفش؛ آن چه که نصف نصف النهار گرینویج است و زیر افق گرینویچ است، خط زمان برای ساعت جهانی است.

گفتم روی نکاتی که دیروز فرمودند تأکید کنم که این‌ها معلوم باشد. این‌طور نیست که ما تعیین کنیم و بگوییم که خط زمان کدام یک از آن‌ها است. از این ناحیه معلوم است.

نصف النهار قراردادی و شبانه‌روز ثبوتی

نکته دیگری که می‌خواهم از دیروز عرض بکنم و محور بحث هم هست، این است؛ به فکرم آمد روی آن فکر کنیم تا ببینیم چطور می‌شود و آیا تناقض نیست؟ ابتدا عرض کردم که نصف النهار مبدأ کاملاً قراردادی است. از آن طرف گفتیم که یک لحظه واحد است که طلایی است و یک شبانه‌روز را می‌سازد. خب این لحظه واحد ثبوتی هست یا نیست؟ اگر شما قرارداد می‌کنید پس این لحظه واحد چه کاره است؟ وجه این‌ها معلوم باشد. این‌ها با هم تنافی ندارد. اگر این‌ها را تصور کرده‌اید که مشکلی نداریم. ولی اگر در مبادی این بحث هنوز دارید فکر می‌کنید این را ملاحظه بکنید که این لحظه طلایی، نسبت به آن قرارداد پیدا می‌شود. و الا کل کره زمین را که در نظر بگیرید، به دور خودش به نحو دائمی گردشی دارد. اگر هم فرض بگیرید کره زمین به‌گونه‌ای باشد که مانند کرم شب تاب، خودش نور داشته باشد به این معنا که ما شب و روز نداشتیم؛ نور قاطنین کره زمین از خورشید نبود؛ خود کره نور ثابت داشت، همه جا روز بود. درعین‌حال هم نور زمین را خورشید نمی داد، خورشید سر جای خودش بود و زمین هم بود و همه دستگا‌ه‌ها به پا بود، تنها شبانه‌روز در کره زمین نبود. یک نور ثابت کل کره را مانند کرم شب تاب گرفته بود. اگر ما در این نور بودیم دیگر شب و روز نداشتیم. خب دراین‌صورت می‌خواستیم تعیین روز کنیم. لذا کار برای تعیین روز از ابتدا مشکل بود. ولی با این ضابطه که الآن می‌خواهم عرض کنم می‌بینیم که آن زمان هم با همین غموض چاره‌ای نداشتیم که یک کاری انجام دهیم.

لحظه طلائی در نصف النهار مبدأ

خب حالا نکته‌ی این حرف چیست؟ این است که کل کره وقتی در نور خورشید می‌گردد و شبانه‌روز تشکیل می‌شود، شب و روز آن برچسب ندارد، عنوان ندارد. این‌که من عرض کردم نسبت به یک لحظه طلایی باید قرارداد کنیم، برای این غایت است که به شبانه‌روز یک برچسب بزنیم. برای چه چیزی؟ برای نظم امور تقویم، امور اجتماعی و روابط، نظم دادن به زمان. و الا اگر ما برچسب نزنیم شبانه‌روز همین‌طور می‌رود و از هم مَیزی هم ندارند. ما می‌خواهیم برای کره زمین یک برچسب بزنیم. ما که قاطن شبانه‌روز هستیم، خب می‌شماریم. می‌گوییم این شب بود، فردایش آمد و شب بعد هم بعدش می‌آید. یک برچسب به آن می‌زنیم و می‌گوییم امشب شب یک‌شنبه است و فردا هم روز یک‌شنبه است. می‌بینید که داریم به امشب برچسب می‌زنیم. امشب را معنون به‌عنوان یک‌شنبه بودن. فردا را هم به‌عنوان یک‌شنبه بودن می‌کنیم. تا این‌که از دوشنبه جدا شود. تا نظم پیدا کند و برای ما تقویم پیش بیاید. همین جور بیان برای کل کره داریم. در شبانه‌روز کره می‌خواهیم برای کره، یک‌شنبه را تعیین کنیم. شبانه‌روز کره که دور می‌زند و از هم ممتاز نیست. در مراسلات هم فرمودند. کره در نور دور می‌زند. کجای آن شنبه است و کجای آن جمعه است؟ او دارد حرکت می‌کند. برای این‌که ما حرکت کل کره را به‌عنوان شبانه‌روز کل کره برچسب‌زنی کنیم و عنوان‌گذاری کنیم و آن را به‌عنوان یک‌شنبه معنون کنیم، می‌گوییم در کره زمین امروز یک‌شنبه است و فردا دوشنبه است. اگر بخواهیم این  عنوان را بگذاریم نیاز داریم که خلاصه یک نصف النهاری را مبدأ قرار دهیم.

 

برو به 0:11:56

این نصف النهار با آن لحظه طلایی‌اش برای بی‌نهایت نصف النهار فرض می‌شود. مشکلی نداریم. کره زمین دارد می‌گردد و در هر لحظه‌ای هم بیست و چهار ساعت دارد، الآن که ما اینجا نشسته‌ایم، هر لحظه‌ای کره زمین بیست و چهار ساعت دارد. ساعت هشت صبح دارد، هشت شب هم دارد. دوازده شب دارد و دوازده صبح هم دارد؛ ساعت محلی. هر لحظه، بیست و چهار ساعت را دارد. هر لحظه‌ای در جایی طلوع دارد وغروب هم دارد. در لحظه بعد هم همین‌طور است. اگر الآن یک هشتی داشتیم که به ساعت محلی خود گذشت، دو دقیقه دیگر که با شما صحبت می‌کنم باز یک هشت دیگر داریم. روی حساب ساعت محلی. کره زمین به این صورت است. حالا ما می‌خواهیم برای کل کره، برای این‌که تقویم را نظم دهیم، یک برچسب بزنیم و بگوییم امروز روز یک‌شنبه است. برای این‌که این عنوان تواند بیاید، ممکن نیست؛ بالاترین غموض را داشته است. این عنوان برای نظم تقویم کره چگونه بیاید؟ اینجا است که می‌آییم یکی از این نصف النهارها را معاهده می‌کنیم که این نصف النهار برای خودش یک لحظه طلائی دارد. نه این‌که برای کل کره ما یک لحظه طلائی داریم که ثابت است. منظور این‌ها نیست. بین این حرف‌ها تناقض نیست. ما بی‌نهایت نصف النهار داریم. هر نصف النهاری را که بخواهید می‌توانید به‌عنوان نصف النهار مبدأ و نصف النهار دسته ساعت قرارداد کنید. دسته ساعت آن زمانی است که آن را روی دوازده قرار می‌دهید.

خب لحظه طلائی این نصف النهار چه زمانی است؟ آن لحظه‌ای که خورشید به قوس النهار می‌آید، در قسمت بالای افق بالای سر نصف النهار مفروض ما می‌آید. اینجا آن لحظۀ طلایی است برای نظم دادن ما. وقتی بالای این می‌آید خط طرف دیگرش که زیر افق است و گفتیم خط زمان است، آنجا هم صفر است و هم بیست و چهار. هم صفر یک‌شنبه است و هم بیست و چهار یک‌شنبه است. و لذا لحظه بعد آن می‌شود یک آن جدید یک‌شنبه. آن هم چون بیست و چهار بود، دوشنبه شروع می‌شود. لحظه بعد دیگر دوشنبه و یک‌شنبه است.

شاگرد: خط پشتی مگر نیمه شب شرعی را نشان نمی‌دهد؟

استاد: نیمه شب شرعی برای اینجا را نشان می‌دهد.

شاگرد: اینجا که اذان ظهر است، خط پشتی این نصف النهار ساعتی است که نیمه شب شرعی است. ممکن است بیست و سه و چهل دقیقه باشد.

استاد: نیمه شب شرعی برای آن جا است. الآن که ما ظهر داریم، چطور نیمه شب شرعی داشته باشم؟

شاگرد: وقتی دور بزنیم.

استاد: بله، وقتی دور بزنیم آن خطی که پایین بود بالای سر ما بیاید؛ وقتی بالای سر ما رسید نیمه شب می‌شود. یعنی نیمه شب شرعی ما آن وقت است که خورشید در سیر زیر افقش به آن برسد.

شاگرد: ممکن است صفر و بیست و چهار نباشد. می‌تواند کم‌تر یا بیشتر باشد.

استاد: آن یک فضای دیگری است. وقتی در کار تقویم می‌روید می‌بینید چه عجائبی دارد. سیر خورشید، رسیدن آن به نصف النهار بلد، سایه دائره هندیه، این‌ها فرق می‌کند. سرعت‌گیری خورشید در سیر فرق می‌کند. مثلاً در ایام زمستان برای ما که در نیم کره شمالی هستیم در حضیض است. برای کسانی که در نیم کره جنوبی هستند، تابستانشان خورشید در حضیض است. ما که زمستانمان است و سرما است، خورشید نزدیک‌تر آمده است. این از چیزهای جالب هیئت است.

شاگرد: تابستان آن‌ها خورشید نزدیک‌تر است.

استاد: بله

شاگرد: لذا تابستان آن‌ها گرم‌تر از تابستان ما است.

استاد: نه، این خیلی تأثیر ندارد.

شاگرد: من مقاله‌ای خواندم که گفته بود تأثیر دارد.

استاد: حرفی نیست. هیچ مانعی ندارد. علی ای حال زمین در شبه دائره‌ای که می‌گردد، دو کانون دارد. وقتی خورشید در حضیض است، خورشید در کانونی قرار می‌گیرد که فاصله آن تا زمین کم‌تر است. حالا این فاصله چقدر است؟ و چقدر تأثیر دارد؟ تأثیر نقطه‌ای که حتماً دارد. اما تأثیری که الآن در درجه ما نشان بدهد و معلوم باشد که گرم‌تر است، نمی‌دانم. اگر فرمودند یا تجربه این را نشان داده مانعی ندارد.

شاگرد2: لزومی ندارد. چون با این‌که در زمستان خورشید در حضیض است، همچنان هوا سرد است.

استاد: صحبت سر تابش آن است. الانی که در حضیض است، برای ما چون زمستان است و مایل می‌تابد، آن داغی را نمی فهمیم. اما همین الآن چون در حضیض است و برای آن‌ها مستقیم می‌تابد، بیشتر داغ می‌کند. این مانعی ندارد. اگر نقطه‌ای بشوید که حتماً تأثیر دارد. منظور من این است که در دما سنج ها و رفتار عادی مردم هم خودش را نشان دهد.

شاگرد: شاید آن مقاله هم نقطه‌ای بررسی کرده بود.

استاد: بله، علی ای حال تأثیر که دارد. مانعی ندارد. اصلاً قطر خورشید بزرگ‌تر است و نزدیک‌تر. و همچنین سرعت آن هم بیشتر است. یعنی در این‌که سیری را انجام می‌دهد، سرعتش زیادتر است. البته کپلر این سرعت را یک جور توضیح می‌دهد و می‌گوید که واقعاً هم تندتر می‌رود. اما هیئت قدیم به این صورت نیست؛ با خارج مرکز، با تقویمات و تعدیلات یک جوری حرکت جرم خورشید در فلک خودش را ترسیم می‌کردند که آن را ثابت قرار می‌دادند؛ آن را با خارج مرکز و حامل و تقویم‌ها توضیح می‌دادند؛ سرعت حرکت شمس در حضیض. کسانی که تشریح الافلاک را بحث کردید، دیدید که مرحوم شیخ تعدیلات و تقویمات را توضیح داده‌اند. ولی کپلر که بعد از خورشید مرکزی کوپرنیک، سه قانون معروف خود را گفته، او می‌گوید نه، بلکه پویش سطح را در قانون دوم خود حساب می‌کند. می‌گفت که واقعاً سرعت آن بیشتر می‌شود.

 

برو به 0:18:36

خلاصه طبق قانون جاذبیت هم کپلر اول این‌ها را گفت؛ از حیث ترسیم هندسی و سینماتیک حرکت که زمین دور خورشید می‌گردد، خورشید هم در یک کانون آن قرار گرفته نزدیک می‌شود و دور می‌شود. بعد که دینامیک حرکت را جاذبیت نیوتون مطرح کرد که با فاصله زیادی هم نبود، این‌ها روشن‌تر شد که چرا سرعت پیدا می‌کند. از نظر قانون جاذبیت چاره‌ای ندارد؛ وقتی نزدیک‌تر می‌آید حتماً تندتر هم می‌رود. با این خصوصیات.

شاگرد: شبانه‌روز تکوینا هست. اما شنبه و یک‌شنبه برچسب هایی است که می‌زنند. خب ممکن است کسی به این صورت بگوید که استحاله‌ای ندارد زمان طلائی و زمانی‌که کل کره یک‌شنبه دارد، اعتبار بکنیم که هیچ برچسبی را روی آن زمان طلائی نمی‌زنند. این استحاله‌ای دارد؟

استاد: ببینید ما نمی‌خواهیم روی آن لحظه برچسب بزنیم. ما نصف النهاری را که قرارداد کردیم، لحظه‌ای که خورشید بالای آن نصف النهار است، آن لحظه قابلیت این را دارد که بگوییم دو طرف آن –این طرف 180 درجه و آن طرف هم 180 درجه- به زیر می‌رود که به خط زمان می‌رسد که هم صفر و هم بیست و چهار است. کل کره چنین قابلیتی دارد که بگوییم یک روز.

شاگرد: طلائی است از این حیث که بتواند کل کره را سامان دهد.

استاد: احسنت.

شاگرد: دیروز تأکید داشتید که در غیر از این لحظه کره حتماً دو روز دارد ولی در این لحظه یکی دارد. منظور شما از یکی، همین روزهای هفته بود؟

استاد: ببینید شما الآن در خط زمان بایستید. دیروز هم فرمودند که تکرار شود. هر کجای آن هم می‌بینید که ابهام دارد بفرمایید. اگر هم می‌بینید که دارد تکرار می‌شود تذکر دهید که من تکرار نکنم. اگر یادتان باشد آن روز عرض کردم که اگر به طرف دیگر نصف النهار بروید، درست روی خط زمان این نصف النهار رو به شمال بایستید؛ وقتی روی خط زمان رو به شمال می‌ایستید، خورشید از کدام دست ما طلوع می‌کند؟ از دست راست.

شاگرد: گفتید چپ و راست عوض می‌شود.

استاد: خب چون عوض می‌شود از راست طلوع می‌کند. گفتم دور می‌زند. وقتی من با آقا روبروی هم نشسته‌ایم، کسی دور ما به جهت عقربه ساعت می‌گردد. مثل خورشید که به دید ما دور زمین می‌گردد. دست راست من دست چپ آقایان است که روبروی من نشسته‌اند. اما خورشیدی که پشت سر ما دور می‌زند وقتی بر من وارد می‌شود بر دست راست وارد می‌شود. وقتی هم دور می‌زند و بر آقایان وارد می‌شود از دست راست وارد می‌شود. لذا ما در خط زمان که هستیم باز خورشید از دست راست طلوع می‌کند. در اینجا که خورشید از دست راست طلوع می‌کند، لحظه‌ای را در نظر بگیریم که خورشید آن طرف است، درست مقابل ما و بالای سر قوس النهار نصف النهار است. من طوری بایستم که بین العینین من خط زمان باشد. رو به شمال هستم و از بین العینین من خط زمان رد شده باشد. وقتی بین العینین من –ساعت کره- هم صفر و هم بیست و چهار است، ساعت محلی دو چشم من به چه صورت است؟ بین العینین من ساعت صفر و بیست و چهار است. هر دوی آن‌ها هم یک شنبه است. اینجا بیست و چهار یک‌شنبه است و هم صفر یک‌شنبه است. ساعت محلی دو چشم من را بگویید.

شاگرد: هر دوی آن‌ها یک‌شنبه است.

استاد: محلی..

شاگرد2: چشم چپ دوشنبه می‌شود.

شاگرد: هر دو یک‌شنبه است. یک ثانیه یک‌شنبه و بیست و سه و پنجاه و نه ثانیه یک‌شنبه.

استاد: ببینید این لحظه را در نظر بگیرید. اگر لحظه بعد آن را حساب کنید خوب است. یعنی وقتی لحظه بعدش باشد، الآن آن اول روز … .

شاگرد2: دو شنبه است.

شاگرد: حرکت کرده یا نکرده؟

استاد: خودش که خط زمان است.

شاگرد: خط زمان حرکت کرده یا روی آن طلائی می‌پرسید؟

استاد: آن طلائی یک سؤال است. وقتی هم که حرکت… . حرکت که می‌کند. وقت غروب دارد. و لذا در جلسه قبل عرض کردم وقتی خط زمان به نقطه‌ای می‌رود که می‌خواهد با خورشید مواجه شود، در بین العینین من خورشید دارد طلوع می‌کند. قرن خورشید دقیقاً دارد ظاهر می‌شود. چشم راست من به چه صورت است؟ چند لحظه است که خورشید برای آن طلوع کرده است. چون جلوتر از بین العینین است. اگر طلوع کرده می‌گوییم یک ثانیه است که خورشید برای یک‌شنبه طلوع کرده است. اما چشم من هنوز یک ثانیه مانده تا طلوع بکند اما از دوشنبه. این قوام کار است که ما دو روز داریم. در آن لحظه است که دو روز نداریم. آن لحظه صفر است. چون هنوز حرکت نکرده تا لحظه بعد یک‌شنبه را برای این طرف داشته باشیم. پس بنابراین کل این یک‌شنبه می‌شود. با این بیان این خط، صفر یک‌شنبه است و هم بیست و چهار یک‌شنبه است. ساعت محلی این‌ها و طرف راست و چپش به چه صورت می‌شود؟ یازده و پنجاه و نه دقیقه و پنجاه و نه ثانیه یک‌شنبه است…

 

برو به 0:25:31

شاگرد: آن هم یک ثانیه یک‌شنبه است.

استاد: ساعت محلی آن.

شاگرد: محلی آن هم یک‌شنبه است. تنها زمانی است که کل کره یک «یک‌‌‌شنبه» دارد. ساعت محلی‌های آن‌ها هم یک‌شنبه است.

استاد: اینجا واقعاً به این صورت است یا نه؟!

شاگرد2: اگر آن آن را فرض بکنیم به همین صورت می‌شود. اما اگر آن آن را فرض کنیم به همین صورت می‌شود. اما همیشه به این صورت نیست. یعنی آن آن سریع طی می‌شود. در فرض عقلی باید برای کل آن یک شنبه را قائل شویم.

استاد: قبل از این لحظه اگر طرف راست این خط روی این بود، ساعت محلی آن چند بود؟ یک ثانیه به بیست و چهار محلی خودش بود.

شاگرد: یعنی روی خط نایستیم و قبل آن بایستیم؟

استاد: بله.

شاگرد2: هر دوی آن‌ها شنبه است.

استاد: اگر شنبه بود که آن بیست و چهار نمی‌شد.

شاگرد2: وقتی به اینجا رسید به آنی می‌رسد که می‌خواهد وارد یک‌شنبه شود و اولین لحظه یک‌‌شنبه آن است. یعنی هر نقطه‌ای که از مقابل زوال عبور کند از شنبه خودش به یک‌شنبه می‌رود. به ترتیب این نقاط از سمت راست تصویر وارد یک‌شنبه می‌شوند. این‌که وارد یک‌شنبه می‌شود لحظات بعدی هم وارد یک‌شنبه می‌شوند.

شاگرد: پشت آن‌ها وارد دوشنبه می‌شوند.

استاد: خط زمان یک غموضی دارد که هر چه بیشتر به آن فکر می‌کنید می‌بینید که چطور است. علی ای حال الآن ساعت محلی و ساعت کره را قاطی نمی‌کنیم. اگر هم قاطی کنیم علی ای حال باید رابطه آن را توضیح دهیم. ولی فعلاً از حیث این‌که این لحظه طلائی خط زمان را تعیین می‌کند و در خط زمان ساعت جهانی چند است؟ صفر است. نسبت به تقویم صفر است.

البته دو نکته را قبل از آن عرض بکنم. یکی این‌که وقتی ما می‌گوییم ساعت جهانی، دوازده آن میزان است. نصف النهاری است که روی قوس بالای افق است. یعنی آن روی دوازده قرار می‌گیرد. نه این‌که روی آن خط زمان بگوییم الآن ساعت صفر است. ساعت صفر نیست. اتفاقا ساعت دوازده است. این معلوم باشد. وقتی اینجا صفر و بیست و چهار با هم است، ساعت جهانی ما چند است؟ دوازده است. این را در نظر داشته باشید. نکته خوبی است.

لوزم تصویر خورشید مجازی

نکته دیگر این است: چون سیر خورشید، تند و کند دارد، برای این‌که یک شبانه‌روز معتدل را سامان دهیم، یک خورشید متوسط مجازی با حرکت متوسط در کل سال در نظر می‌گیرند. وقتی آن خورشید بالای نصف النهار قم می‌آید، می‌گوییم ساعت دوازده است. یا وقتی که بالای نصف النهار مبدأ گرینویچ می‌آید و می‌گوییم که ساعت دوازده کره است. پس ساعت دوازده کره برای نظم دادن، با یک خورشید مجازی است که با حرکت متوسط تنظیم می‌شود. نه دقیقاً با حرکت شمسی حقیقی در آسمان که سایه را منعدم کند و بگذرد و احکام شرعی داشته باشد. لذا می‌بینید در بین سال، زوال، قبل و بعد دوازده قرار می‌گیرد. ساعت دوازده تغییر نمی‌کند چون ساعت دوازده وقتی است که شمس مجازی روی دسته می‌آید.

شاگرد: سرعت انتقالی زمین است که تغییر می‌کند نه وضعی آن. زوال هم تابع حرکت وضعی است. لذا سرعت آن‌که تغییر نمی‌کند.

استاد: خود گردش وضعی زمین بر خلاف عقربه ساعت است. همچنین وقتی دور خورشید می‌گردد باز هم برخلاف عقربه ساعت است. یعنی اگر بخواهیم خورشید را مرکز فرض بگیریم، زمین حرکتی دارد مثل طواف دور کعبه. وقتی از حجر الاسود شروع می‌کنید، بر خلاف عقربه ساعت می‌گردید. حرکت انتقالی زمین هم بر خلاف عقربه ساعت است و حرکت وضعی آن هم به همین صورت است. درست مانند توپی که می‌گردد و به جلو می‌رود. فرض بگیرید لبه زمین روی یک چرخی است که هم حرکت وضعی دارد و هم روی چرخ به دور خورشید می‌گردد. بنابراین حرکت انتقالی زمین با حرکت وضعی آن ترکیب می‌شود. یعنی وقتی سرعت انتقالی آن زیاد شده و چون با حرکت وضعی‌اش در یک جهت هستند، در آسمان تندتر می‌رود. یعنی حرکت تندتر انتقالی با حرکت وضعی شبانه‌روزی ترکیب می‌شود و می‌بینیم که تندتر می‌شود.

 

برو به 0:31:44

شاگرد: مسیر آن را تندتر می‌کند اما حرکت وضعی آن‌که تندتر نمی‌کند.

استاد: تأثیر می‌گذارد. تأثیر کمی است. عرض کردم چون در مسیر هم هستند، ترکیب می‌شود و مقدار کمی خودش را نشان می‌دهد. در بحث نصف النهار عرض کردم. سه-چهار نصف النهار را گفتم. دو جور نصف النهار زمانی و دو جور مکانی عرض کردم که این‌ها در هر کدام از این‌ها که چطور در نظر بگیریم دخالت می‌کند.

شاگرد2: خورشید مجازی که می‌گویید همان خورشیدی است که در اول بهار و پاییز است؟ همین را فرض می‌کنند که در کل سال می‌چرخد؟

استاد: نه، خورشید مجازی همینی است که در ساعت دوازده است. یعنی آن خورشید الآن به بالای نصف النهار ساعت محلی ایران رسیده است.

شاگرد: اگر همان نصف النهار مبدأ را گرینویچ بگیریم خورشید مجازی همان خورشیدی است که در بهار و پاییز در ساعت دوازده بالای سر گرینویچ است؟

استاد: نه، این‌که خورشید مجازی و خورشید حقیقی چه زمانی یکی می‌شوند، محاسبات دقیقی دارد. یعنی میانگین می‌گیرند. گاهی جلوتر است و گاهی عقب‌تر است.

شاگرد2: یعنی شبانه‌روز واقعی ما بیست و چهار ساعت نیست.

استاد: بله. این بحث‌ها را دارند. شبانه‌روز کم‌تر از بیست و چهار ساعت است. خیلی بحث‌ها غامض و عجیب و غریبی است. چه بحث‌ها و چه دقت‌هایی انجام دادند تا بحث به اینجا رسیده. من که خدمت شما این‌ها را عرض می‌کنم، یک صدم معلومات عمومی این‌ها را بلد نیستم. یک چیزی می‌گوییم تا بحث راه بیافتد. شما هم در سن جوانی هستید، به‌دنبال آن بروید تا کامل شوید. من فقط در ذهن شریف شما سرنخ ایجاد می‌کنم که این بحث‌ها هست. وقتی به‌دنبال آن می‌روید می‌بینید که من یک چیزی گفته بودم و لفظی شنیده بودم و آن را برای سرنخش گفتم. این را هم تعمدا می‌گویم.

اشارات علمی و پی‌جویی آنها

جلوترها هم یک مباحثه‌ای بود. کلمه‌ای را به همین غرض می‌گفتم، یکی از اعزه می‌گفتند یا نگو یا اگر می‌گویید تا آخرش باید توضیح دهی. گفتم من که بلد نیستم اما این اندازه می‌دانم که الآن باید این لفظ را بگویم. این الفاظی است که من در معلومات عمومی مطالعه کرده بودم، این اندازه می‌فهمیدم که روی این واژه کار شده. تجربیات هزاران سال یا هزاران نوابغ بشر روی آن کار کرده‌اند. این اندازه را در مطالعه فهمیده بودم اما من بلد نیستم. چه کار می‌کنم؟ این واژه را می‌گویم تا بذری در مخاطب من شود. برای این‌که بعد می‌بیند که چه دم و دستگاهی دارد. بعد خودش در مطالعاتش به عظمت او پی می‌برد.

در تاریخ ریاضیات عرض کردم. می‌بینید که استاد یک کلمه می‌گوید و همین در ذهن شاگردش بذر می‌شود. در درس اسفار یک کلمه فرمودند. فرمودند مرحوم آسید ابوالقاسم خونساری مدرس ریاضیات در نجف که معروف است علامه طباطبائی در ریاضیات شاگرد ایشان بوده‌اند، ایشان غیر از آسید ابوتراب است. آسید ابوتراب فقیه و مرجع بودند که در فقه مطالب خوبی داشتند. آسید ابوالقاسم استاد ریاضی بودند. زمان هر دو هم فاصله‌ای ندارد. هر دو در نجف بودند. در این درس، استاد فرمودند که آقای آسید ابوالقاسم خوانساری یک معضل هزار ساله تثلیث زاویه که از زمان یونان نتوانسته بودند حل کنند، ایشان حل کردند. در یک رساله‌ای نوشتند و رفتند به بغداد تا چاپ کنند. وقتی به بغداد رفتند –خب آن جا ارتباطات کم بود- دیدند که اروپایی‌ها هم حل کرده‌اند. کتاب‌های آن‌ها هم چاپ شده است. ایشان کتابشان را زیر بغل زدند و به نجف برگشتند. خب با امکانات چاپ آن زمان متأسفانه… . حالا آن کتاب کجا است؟ نمی‌دانیم.

 

برو به 0:36:36

خب آن روز که من یک کلمه از استاد شنیدم تنها خودم می‌دانم که چقدر کمک کرد. همین که تثلیث زاویه یک معضلی از قدیم بوده که نتوانسته بودند آن را حل کنند. یک استادی در نجف آن را حل کرده و بعد به بغداد رفته و دیده قبلاً عده‌ای آن را حل کرده‌اند. خدا می‌داند که من از این تذکر استاد چقدر استفاده علمی کردم که سرنخی بوده . در مقاله ریاضی هم عرض کردم مشکل ریاضی باستان سه تا بوده. یکی از آن‌ها این بود. وقتی ایشان این را فرموده بودند در تاریخ ریاضی که نگاه می‌کنید می‌بینید سه مشکل باستانی یبوده. قبلاً هم گفتم برای این‌که یادتان بماند به شماره یک و دو و سه، تضعیف مکعب، تثلیث زاویه و تربیع دائره. این‌ها سه معضل قدیم بوده است. الآن هر سه آن‌ها حل شده، اما نه به‌نحوی‌که مطلوب آن‌ها بوده. حلی که عجائبی از امر در آن‌ها بوده. مثلاً می‌گویند که تربیع دائره محال است. این جور حل شده. می‌خواستند تربیع دائره کنند اما الآن برای بشر حل شده که این محال است. چون عدد پی، گنگ است. چون گنگ است پس تربیع دائره محال است. به این شکل حل شده است.

منظور این‌که وقتی آدم یک کلمه می‌گوید برای ذهن مخاطبی که بخواهد پی این‌ها را بگیرد بذر می‌شود. لذا اگر من می‌گویم ادعائی ندارم که بلد هستم. گاهی درمطالعات، این اندازه می‌فهمم که این خوب است. شما این‌ها را بشنوید و در ذهن شریفتان بماند و بعد هم پی آن را بگیرید و از علومی که در این زمینه هست استفاده کنید. «أعلم الناس من جمع علم الناس إلى علمه‏[4]». چقدر این روایات زیبا است.

اهل البیت منشأ تمام علوم

خب علومی هست که روی تجربیات بوده و اصل مبدأ آن منافاتی با آن ندارد. آن آقا می‌گفتند که حضرت فرموده‌اند: «شرقا و غربا لن تجدا علما صحيحا إلا شيئا يخرج من عندنا أهل البيت[5]». خب یک مقام این است که منظور علوم دین و معارف دین است که معنایش روشن است. گاهی حتی کل علوم است. مانعی ندارد. یعنی مقامی را که امام علیه‌السلام برای خودشان می‌گویند مقام دیگری است. وقتی آن مقام را در نظر می‌گیرید می‌فهمید که منظور حضرت چیست. «يا كميل ما من علم إلا و أنا أفتحه و ما من سر إلا و القائم يختمه‏[6]». این در حدیث کمیل است. این‌ها چیزهای کمی نیست. این‌ها در نهج‌البلاغه هست و گفته هم نمی‌شود؛ حضرت قسم یاد می‌کند «و الله لو شئت أن أخبر كل رجل منكم بمخرجه و مولجه و جميع شأنه لفعلت و لكن أخاف أن تكفروا فيّ برسول الله ص‏[7]»؛ بگویید این هم همان پیامبر است. این شوخی است؟! در نهج‌البلاغه است. حضرت قسم می‌خورند که می‌توانم این کار را بکنم. اما «اخاف ان تکفروا فیّ برسول الله». در دنباله آن می‌فرمایند اگر کسانی که امین هستند را پیدا کنم که این خوف را نداشته باشم، به آن‌ها می‌گویم. خب ما الآن می‌دانیم که جناب میثم و جناب رُشید و جناب کمیل کسانی بودند که حضرت به آن‌ها به‌راحتی گفته بودند.

به نظرم ابن حجر به در استیعاب از همین رُشید[8] نقل می‌کند. عمرو بن حریث می‌گوید رشید من را در کوچه می‌دید و می‌گفت «احسن الجوار». همسایگی را خوب مراعات کن؛ همسایه خوبی برای من باشی. من فکر می‌کردم که هجر کدام یک از این خانه‌ها را می‌خواهند بخرد. خانه این همسایه ما را می‌خواهد بخرد یا دیگری را؟ به خانه‌ها فکر می‌کردم که مدام می‌گوید احسن الجوار، منظورش چیست. خانه‌ها را در ذهنم ردیف می‌کردم که قرار است همسایه کدام خانه ما شود. می‌گوید در همین فکر بودم تا این‌که ایشان را شهید کردند و ایشان را در همان نخلی که در جلوی خانه من بود… . بعد هم خودش فرمود امیرالمؤمنین این نخل را به من نشان دادند و فرمودند این نخل برای تو است. و لذا قبل از شهادتش هم مرتب زیر این نخل می‌آمد و جارو می‌کرد و نماز می‌خواند. به او هم گفته بود که «احسن الجوار»؛ همسایه خوبی برای من باش. امیرالمؤمنین چنین کسی را پیدا می‌کنند و این جور مطالب را هم به ایشان می‌گویند. در نهج‌البلاغه فرمودند من به کسانی که مامون باشند می‌گویم. دنباله آن هم فرمودند تمام این چیزهایی که می‌دانم از خودم نیست. «و قد عهد إلي بذلك كله‏»؛ همه این‌ها عهد رسول خدا است. «علمنی حرفا ینفتح منها الف…[9]». ما چه می‌دانیم که چه خبری است؟

منظور این‌که وقتی می‌گویند «شرّقا و غرّبا» که علم صحیح از ما است، یک باطنی دارد که باید خودشان برای ما معنا کنند. کسی این روایت را نگیرد و بگوید یک تجربه قطعی میان کفار و حتی دزدها…؛ من زیاد عرض می‌کنم. خیلی از دزدها وقتی می‌خواهند دزدی کنند یک قانون علمی را کشف می‌کنند که حتی دانشمندان قبل از او نمی‌دانستند. آیا این نزد عقلاء بشر معقول است که چون دزدها در مسیر دزدی، این قانون را کشف کردند، این قانون اصلاً منحوس است؟! این جور نیست.

شاگرد: مثال هم بزنید.

 

برو به 0:42:55

استاد: من امکان آن را می‌گویم. مثال خارجی در ذهن من نیست. علی ای حال منظور من این است که «خذ الحکمة ولو من اهل النفاق[10]». یا روایتی که می‌گوید حکمت مثل دُری است که از دهان سگ می‌افتد. آن را آب می‌کشد. این‌ها خیلی جالب است؛ حضرت فرمودند: «إن لنا أوعية نملأها علما و حكما فخذوا ما فیه و ذروا الاوعیة[11]». این دیگر خیلی عجیب است؛ «نملأها علما»، وعاءهایی داریم که از علم آن را پر می‌کنیم. اما خود وعاء آن صلاح نیست. شما علم آن را بگیرید و وعاء را دور بندازید. با وعاء رفیق نشوید. به چیزهایی که غیر از اندرون آن –علم- است، نزدیک نشوید. سم است و برای شما خطرناک است. یا در روایت دیگر که حضرت فرمودند «يا كميل إن هذه القلوب أوعية فخيرها أوعاها[12]» و بعد حضرت راجع به علم صحبت کردند که «العلم یحرسک و انت تحرس المال[13]».

شاگرد: مقصود از اوعیه در اینجا چیست؟

استاد: یعنی این جور نیست که چون ما در این وعاء علم قرار دادیم، خودش آدم درست و حسابی باشد و از همه جهات امین باشد. منظور ما این بوده که آن چه که در این وعاء گذاشته‌ایم، به شما برسد و با خود آن کاری نداشته باشید.

شاگرد: ممکن است که از کسی کسب علم کرد اما خود او روی نفوس ما تأثیر نگذارد؟

استاد: بله، مانعی ندارد. چون بسیاری از علوم هست که در عبارات آن علم تعبیه شده است. لذا وعاء حافظ عبارت است. مثل پست‌چی‌ است که خبر ندارد در بسته چیست و آن را در خانه شما می‌آورد و تحویل شما می‌دهد. «رب حامل فقه الى من هو افقه منه[14]». به نظر من دنباله روایت مهم‌تر است که همیشه می‌گویم این قسمت دوم برای امثال من است! دنباله آن حضرت چه فرمودند؟ «رب حامل فقه الى من هو فقيه[15]‏»؛ یعنی فقط گیرنده فقیه است. اما خود حامل هیچ. نه این‌که افقه باشد. «رب حامل فقه الى من هو فقيه»؛ یعنی گیرنده. گیرنده فقیه است اما حامل هیچ. مثل بسته پست‌چی است که نمی‌داند در این بسته چه خبر است و آن را درب خانه تحویل می‌دهد.

تفکیک بین ساعت محلی و ساعت کره

بنابراین ما یک ساعت محلی داریم که با نصف النهار خود آن محل تعیین می‌شود. هر ساعت محلی یک صفر محلی خودش را هم دارد که یک‌شنبه خود او شروع می‌شود. نسبت به ساعت جهانی و در نصف النهار قراردادی وقتی بین العینین شما ساعت صفر و بیست و چهار است، یعنی نسبت به ساعت جهانی، کل بیست و چهار ساعت شما یک‌شنبه است. کل بیست و چهار ساعت ساعت جهانی؛ یعنی ساعتی که خورشید بالای نصف النهار قوس النهارش است، کل این ساعت یک‌شنبه است. اما اگر آن را محلی حساب کنیم، وقتی به چشم چپ بروید، آن چه ساعتی می‌شود؟ ساعت محلی خودش. نکته این است که یک‌شنبه و دوشنبه نباید قاطی شود. یک‌شنبه و دوشنبه محلی با یک‌شنبه و دوشنبه کره باید تفاوت کند. الآن مانعی ندارد که وقتی اینجا صفر کره است، دست راست شما ساعت محلی‌اش روز قبل باشد. محلی خودش. یعنی شنبه باشد. مانعی ندارد. چون هنوز صفر یک‌شنبه‌اش است. پس خود او به صفر محلی یک‌شنبه محلی خودش هنوز نرسیده است. این مانعی ندارد. یعنی اگر ساعت محلی خودش و نصف النهار خودش میزان باشد. اما بشر نمی‌خواهد که مثلاً در قم ده تا یک‌شنبه داشته باشد. شرق قم نصف النهار دارد، وسط قم هم نصف النهار دارد و غرب قم هم نصف النهار دارد. اگر دایره هندیه بگذارید ظهر این‌ها دقیقاً تفاوت می‌کند. بین آن‌ها چند کیلومتر فاصله است. در این سه نصف النهار محلی بگوییم یک‌شنبه اول قم، یک‌شنبه وسط قم و یک‌شنبه آخر قم. خب نیاز بشر فراهم نمی‌شود. لذا اول مباحثه عرض کردم که این برچسب‌زنی برای نظم است. برای تقویم کل بشر است. اینجا است که ولو ساعت محلی شنبه باشد، ضرری به نظمی که ما می‌خواهیم به کل کره بدهیم، نمی‌زند. چون ساعت جهانی ما که الآن دوازده است، در اینجا که شما می‌گویید صفر است، کل کره نسبت به این دو قوس یک‌شنبه است. یکی از آن‌ها بیست و چهار یک‌شنبه است و یکی دیگر هم صفر یک‌شنبه است.

 

برو به 0:49:27

بعد از ماژلان که با این مشکل مواجه شدند و شیخ بهائی هم فرمودند که دو روز و سه روز می‌تواند یکی باشد اما مشکل برچسب‌زنی و عنوان گذاری بود که خودش را بسیار غامض نشان داد. یعنی بگوییم که یک شنبه کل کره را چطور حساب کنیم. حالا شما روی ساعت محلی و ساعت کره فکر کنید،

نصف النهار دحو الارض در کلام امام و تصویر تقویم ثبوتی

ان شاء الله شنبه اگر زنده بودیم ادامه می‌دهیم. اصل مطلب معلوم است. تنها مطالعه و فکر می‌خواهد. از وقتی من با این آشنا شدم ذهنم مشغولش می‌شود و روی آن فکر می‌کنم. هر وقتی هم می‌بینیم یک نکات خوب و جدیدی به ذهن می‌آید. نباید رها کنید. لذا قبلاً عرض کردم آدم قدر روایت عبید را وقتی می‌داند که به این مطالب فکر کند. اتفاقا دو راوی از امام صادق علیه‌السلام نقل می‌کنند؛ عبید بن زراره و عبد الله بن بکیر. مرحوم سید این روایت را در مصباح آورده بودند.

عن عبيد بن زرارة و عبد الله بن بكير- في الموثّق- قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: «إذا رئي الهلال قبل الزوال فذلك اليوم من شوّال، و إذا رئي بعد الزوال فذلك اليوم من شهر رمضان[16]

تعبیر را ببینید. وقتی خط زمان ذهن شما را مشغول کرد و غموض آن را دیدید و نظم دادن به کل کره را دیدید و فهمیدید که خلاصه کل کره ماه دارد، می‌فهمید که یک تقویم ثبوتی می‌تواند داشته باشد که در بیانات شرع آمده یا نیامده؟ چه زمانی قدر این عبارت را می‌دانید؟ وقتی به‌خوبی در فضای این غموض و زحماتی که بشر برای این خط زمان کشیده، قرار بگیرید. بعضی چیزها مانند مال الارث است که آدم اهمیت آن را نمی‌داند. این روایات و این تعبیرات برای امثال من مال الارث است. می‌خوانیم و رد می‌شویم. وقتی غموض کار را می‌بینیم که واقع مطلب برای برچسب‌زنی و تعنون یک روز به «‌روز اول» و به یک‌شنبه برای نظم کل کره، این قدر غموض دارد، بعد می‌بینیم حضرت دقیقاً روی لحظه طلائی دست گذاشته‌اند. اگر الزوال را «ال» عهد بگیریم؛ عهد دحو الارض. وقتی این را در نظر می‌گیرید می‌بینید که حضرت دقیقاً می‌گویند «الزوال». این «الزوال» چه زمانی است؟ وقتی خورشید بالای این می‌آید. اینجا را در نظر بگیرید. اگر لحظه قبل از آن هلال داشته باشید، فذلک الیوم من شوال؛ ماه مبارک تمام شده است. اگر این لحظه بگذرد و آنِ بعد از آن هلال داشته باشید، فذلک الیوم من رمضان؛ روز آخر رمضان است.

ببینید با در نظر گرفتن لحظه بودن زوال و با این تعبیر امام علیه‌السلام که دو راوی از حضرت شنیدند و برای ما نقل کردند، می‌فهمیم که بیان امام علیه‌السلام در این فضا است. البته این پیشنهاد مباحثه طلبگی من است. عرض من این است که اگر شما در خط زمان فکر کردید و به‌خوبی در فضای غموض آن قرار گرفتید، آن وقت است که این تعبیر امام علیه‌السلام از غربت در می‌آید. ما یک کلمه می‌گوییم که «اعرض الاصحاب عنه». می‌گوییم مشهور این نیست و یک سید مرتضی هست که ایشان هم مشکوک بود. می‌گوییم بقیه اعراض کرده‌اند. خب اعراض آن‌ها در یک فضایی بوده که با آن چیزی که ما الآن به دنبالش هستیم منافاتی ندارد. حضرت برای کل کره با این غموضی که دارد، یک چیزی می‌گویند که می‌بینیم این روایت آن را حل می‌کند. حضرت دقیقاً روی لحظه طلائی دست گذاشته اند و دارند آن را بیان می‌کنند و شبانه‌روز ماه رمضان و ماه شعبان را سامان می‌دهند. لذا دراین‌صورت از مال الارث بودن فاصله گرفته می‌شود. دیگر قدر آن را می‌دانیم.

شاگرد: این روایت، مقصود، زوال محلی نیست؟

استاد: در «الزوال» چند بحث وجود دارد. یکی این‌که «ال»، عهد باشد. بعد هم عهد آن، عهد خورشید مجازی باشد یا خورشید حقیقی؟ و سایر بحث‌هایی که به‌دنبال آن هستیم.

 

برو به 0:54:18

شاگرد: دسته‌ای از روایات داریم که ابتدای روز را زوال قرار داده. به‌طوری‌که بعد از ظهر را برای روز بعد به حساب آورده. این روایات به چه صورت می‌شود؟

استاد: عبارت آن‌ها در ذهن شریفتان هست؟

شاگرد: روایت امام رضا علیه‌السلام که آغاز دنیا را شرف شمس می‌داند و بعد حضرت می‌فرمایند که آغاز حرکت منظومه از زوال بوده است. دسته‌ای دیگری از روایات داریم که بعد از ظهر شنبه را یک‌شنبه می‌گویند. فردا را صبح یک‌شنبه می‌گویند. نسبت روز را به این صورت سامان داده‌اند.

استاد: مرحوم مجلسی هم دارند. البته به آن روایت استشهاد نکرده‌اند. چون می‌گویند که متشرعه از غروب تا غروب می‌گیرند. حالا چرا؟ هنوز به بحث آن نرسیده ایم. من در فدکیه راجع به همین که شما می‌فرمایید دو صفحه گذاشته‌ام. در صفحه رؤیت هلال فدکیه، دو عنوان برای همین مقاصد شما هست. همین روایتی هم که فرمودید در مجمع البیان هست که حضرت می‌فرمایند: «فقال قد علمت يا فضل إن طالع الدنيا السرطان و الكواكب في مواضع شرفها[17]». لذا حضرت فرمودند «وَ لاَ اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ[18]»، یعنی نهار سابق است ولی شروع آن از زوال است؛ «و الشمس فی وسط السماء». حالا ان شاء الله به این روایت برسیم که مطالب خوبی در ذیل آن هست. یعنی اگر می‌گویند از شب شروع می‌شود باید با این روایت جمع شود. یکی از آقایان هم مطلبی را در جمع آن‌ها فرمودند.

 

 

والحمد لله رب العالمین

 

 


 

[1] الإقبال بالأعمال الحسنة (ط – الحديثة)، ج‏1، ص: 59

[2] همان61

[3] همان61

[4]  معاني الأخبار، النص، ص: 195

[5] بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 10

[6] تحف العقول، النص، ص: 171

[7] نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 250

[8] الإصابة في تمييز الصحابة (6/ 249)؛ 8493- ميثم التمار الأسديّ: نزل الكوفة وله بها ذرية، ذكره المؤيد بن النعمان الرافضيّ في مناقب عليّ رضي اللَّه عنه، وقال: كان ميثم التمار عبدا لامرأة من بني أسد، فاشتراه عليّ منها، وأعتقه، وقال له: ما اسمك؟ قال: سالم. قال: أخبرني رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله وسلم أن اسمك الّذي سماك به أبواك في العجم ميثم. قال: صدق اللَّه ورسوله وأمير المؤمنين، واللَّه إنه لاسمي. قال: فارجع إلى اسمك الّذي سماك به رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله وسلم ودع سالما، فرجع ميثم، واكتنى بأبي سالم، فقال عليّ ذات يوم: إنك تؤخذ بعدي فتصلب وتطعن بحربة، فإذا جاء اليوم الثالث ابتدر منخراك وفرك دما فتخضب لحيتك وتصلب على باب عمرو بن حريث عاشر عشرة، وأنت أقصرهم خشبة، وأقربهم من المطهرة، وامض حتى أريك النخلة التي تصلب على جذعها، فأراه إياها. و كان ميثم يأتيها فيصلّي عندها، ويقول: بوركت من نخلة لك خلقت، ولي غذيت، فلم يزل يتعاهدها حتى قطعت، ثم كان يلقى عمرو بن حريث فيقول له: إني مجاورك فأحسن جواري، فيقول له عمرو: أتريد أن تشتري دار ابن مسعود أو دار ابن حكيم؟ وهو لا يعلم ما يريد. ثم حجّ في السنة التي قتل فيها، فدخل غلام أمّ سلمة أم المؤمنين، فقالت له: من أنت؟ قال: أنا ميثم. فقال: واللَّه لربما سمعت من رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله وسلم يذكرك ويوصي بك عليا، فسألها عن الحسين، فقالت: هو في حائط له، فقال: أخبريه أني قد أحببت السلام عليه فلم أجده، ونحن ملتقون عند ربى العرش إن شاء اللَّه تعالى، فدعت أمّ سلمة بطيب فطيبت به لحيته، فقالت له: أما إنها ستخضب بدم. فقدم الكوفة، فأخذه عبيد اللَّه بن زياد، فأدخل عليه، فقال له: هذا كان آثر الناس عند علي. قال: ويحكم! هذا الأعجمي! فقيل له: نعم. فقال له: أين ربك؟ قال: بالمرصاد للظّلمة، وأنت منهم. قال: إنك على أعجميتك لتبلغ الّذي تريد، أخبرني ما الّذي أخبرك صاحبك أنّي فاعل بك. قال: أخبرني أنك تصلبني عاشر عشرة، وأنا أقصرهم خشبة وأقربهم من المطهرة. قال: لنخالفنه. قال: كيف تخالفه؟ واللَّه ما أخبرني إلا عن النبيّ صلى اللَّه عليه وآله وسلم، عن جبرائيل، عن اللَّه، ولقد عرفت الموضع الّذي أصلب فيه، وأني أول خلق اللَّه ألجم في الإسلام، فحسبه وحبس معه المختار بن عبيد، فقال ميثم للمختار: إنك ستفلت، وتخرج ثائرا بدم الحسين، فتقتل هذا الّذي يريد أن يقتلك. فلما أراد عبيد اللَّه أن يقتل المختار وصل بريد من يزيد يأمره بتخلية سبيله، فخلّاه، وأمر بميثم أن يصلب، فلما رفع على الخشبة عند باب عمرو بن حريث قال عمرو: قد كان واللَّه يقول لي: إني مجاورك، فجعل ميثم يحدّث بفضائل بني هاشم، فقيل لابن زياد: قد فضحكم هذا العبد. قال: ألجموه. فكان أول من ألجم في الإسلام، فلما كان اليوم الثالث من صلبه طعن بالحربة فكبّر، ثم انبعث في آخر النهار فمه وأنفه دما، وكان ذلك قبل مقدم الحسين العراق بعشرة أيام.

[9] الخصال، ج‏2، ص: 643 ؛ عن الأصبغ بن نباتة عن أمير المؤمنين ع قال سمعته يقول إن رسول الله ص علمني ألف باب من الحلال و الحرام و مما كان إلى يوم القيامة كل باب منها يفتح ألف باب فذلك ألف ألف باب حتى علمت علم المنايا و البلايا و فصل الخطاب.

[10] نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 481؛ خذ الحكمة أنى كانت فإن الحكمة تكون في صدر المنافق فتلجلج في صدره حتى تخرج فتسكن إلى صواحبها في صدر المؤمن‏.

همان؛ الحكمة ضالة المؤمن فخذ الحكمة و لو من أهل النفاق‏

[11] الأصول الستة عشر (ط – دار الحديث)، ص: 124؛ جابر بن يزيد الجعفي قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: إن لنا أوعية نملأها علما و حكما، و ليست لها بأهل، فما نملأها إلا لتنقل إلى شيعتنا؛ فانظروا إلى ما في الأوعية فخذوها، ثم صفوها من الكدورة تأخذوا منها بيضاء نقية صافية. و إياكم و الأوعية؛ فإنها وعاء سوء فتنكبوها.

[12] الغارات (ط – القديمة)، ج‏1، ص: 89

[13] نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 496.

[14] الأصول الستة عشر (ط – دار الشبستري)، المتن، ص: 153؛ رب حامل فقه الى غير فقيه و رب حامل فقه الى من هو افقه منه.

[15] الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص: 403؛  فرب حامل فقه غير فقيه و رب حامل فقه إلى من هو أفقه منه

[16]  تهذيب الأحكام، ج 4، ص 176،

[17] مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏8، ص: 663؛ عن الأشعث بن حاتم قال كنت بخراسان حيث اجتمع الرضا (ع) و الفضل بن سهل و المأمون في إيوان الحبري بمرو فوضعت المائدة فقال الرضا (ع) إن رجلا من بني إسرائيل سألني بالمدينة فقال النهار خلق قبل أم الليل فما عندكم قال فأداروا الكلام فلم يكن عندهم في ذلك شي‏ء فقال الفضل للرضا أخبرنا بها أصلحك الله قال نعم من القرآن أم من الحساب قال له الفضل من جهة الحساب فقال قد علمت يا فضل إن طالع الدنيا السرطان و الكواكب في مواضع شرفها فزحل في الميزان و المشتري في السرطان و الشمس في الحمل و القمر في الثور فذلك يدل على كينونة الشمس في الحمل في العاشر من الطالع في وسط السماء فالنهار خلق قبل الليل

[18] یس40