1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٨۵)- فهم عدم محوریت ذراع براساس «لوکان لبان» و...

درس فقه(٨۵)- فهم عدم محوریت ذراع براساس «لوکان لبان» و بحثی درباره سیره متشرعه

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=17539
  • |
  • بازدید : 66

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جمع بین ظهرین بدون عذر

كما أنّ التسهيل علىٰ بعض في عكس ذلك بالجمع، لصعوبة التهيّؤ في وسط الاشتغال بأُمور الدنيا مرّتين؛ و لذا وقع هذا التسهيل منه صلى الله عليه و آله و سلم في الرواية الحاكية لجمعه من غير علّة بين الظهرين، الظاهر لولا العمل على التفريق في اتّفاق ذلك، لا أنّه ممّا كان يستمرّ عليه؛ و لذا ورد الأمر بالجمع بهذا الترتيب، أي بفعل النافلة بعد الزوال، ثمّ الفريضة، ثمّ فعل النافلة بعدها، ثمّ فريضة العصر في رواية «سماعة بن مهران»؛ فإنّه يجمع بينه بحسب ظهوره في عدم فوت شي‌ء من الفضيلة بهذا النحو من الجمع، و بين ما مرّ من قوله عليه السلام أكره لك‌ بوجه من الوجوه المتقدّمة، و كذا بين قوله‌ لا يحبسك إلّا سبحتك، تُطيلها أو تقصّرها‌ في رواية «ذريح»، و بين ما مرّ من صلاته في الذراع و الذراعين، بعد فهم أن نسبة الذراع إلى الظهر متحدة مع نسبة الذراعين إلى العصر، بحسب مبدء الفضل و منتهاه، و جهة الفضل للنفل أو لمجرّد التفريق.

و ما في رواية «محمّد بن أحمد بن يحيىٰ» النافية للتحديدات مطلقاً، صريحة في عدم العبرة بغير النوافل و لوازمها من التأخير للطويلة و القصيرة؛ و أنّه لا يفوت الفضل بذلك؛ و أنّ التحديدات كلّها كناية عن المواظبة على النوافل؛ فهي كالمشتملة علىٰ تعليل الذراع بالتأخير للنفل، و أنّ المانع هي السبحة، حتى أنّ تفريقه صلى الله عليه و آله و سلم لم يكن إلّا للتسهيل على المتنفّلين، لما في الجمع بين الفريضتين و نوافلهما في وقت واحد‌ من الصعوبة الواضحة، حتى أنّ من أراد التسهيل بالجمع يغلب عليه ترك بعض النوافل.[1]

 

عبارت به این جا رسیدیم که فرمودند «كما أنّ التسهيل علىٰ بعض في عكس ذلك بالجمع،» وقتی بین نماز ظهر و عصر جمع کنند سهل بر آن‌‌ها این است. «لصعوبة التهيّؤ في وسط الاشتغال بأُمور الدنيا مرّتين؛» یک دفعه برای ظهر و یک دفعه برای عصر «و لذا وقع هذا التسهيل منه صلى الله عليه و آله و سلم في الرواية الحاكية» بلکه «فی الروایات» دیروز عرض کردم یک بابی است 11 – 12 تا روایت دارد. در روایاتی که  « الحاکیة لجمعه من غير علّة بين الظهرين» که اهل تسنن هم این‌‌ها را مفصل آوردند و صحبتش کردیم.

«الظاهر» الظاهر یعنی آن جمع؛ اگر روایت باشد باید «الظاهرة»بشود. «الروایة الحاکیة لجمعه من غیر علة بین الظهرین الظاهر» که یعنی «الحاکیة لجمعه الظاهر» جمع کردن حضرت که آن جمع ظهور دارد.

«الظاهر لولا العمل على التفريق» یعنی «لو لم یکن» حتی اگر هم … من این طوری معنا کردم و غیر از این هم وجهی به ذهنم نیامد. حتی اگر عمل هم بر تفریق نبود، این روایت به خودی خود ظهور در چه داشت؟ «في اتّفاق ذلك» یعنی کار اتفاقی بود که حضرت جمع کردند. «لا أنّه ممّا كان يستمرّ عليه؛» که مرتب بدون عذر  بین نمازها جمع می‌‌کردند. «و لذا ورد الأمر بالجمع» آیا این «و لذا» به خاطر همین استمرار جمع حضرت در روایات است؟ یا آن «و لذا» به اصل مطلب می‌‌خورد؟ دیروز هم صحبت شد و قرار شد روی آن فکر کنیم این «و لذا» غیر از آن … دو تا «و لذا» داریم. «و لذا» اول به همان دنباله بحث می‌‌خورد. به عنوان یک جمله مکمل بود اما «و لذا» این جا به اصل مطلب می‌‌خورد و یک فقره جدیده‌‌ای مستأنفه پس از آن فقرات قبلی است.

اول بین «و أمّا روایة زرارة» جمع فرمودند، وقتی روایت زراره مطرح شد که «و لکنّی أکره لک أن تتخذه وقتاً دائماً»[2] ایشان سر محتملات و وجوهی رفتند که می‌‌تواند این روایت را با غیر آن جمع کند. بعدا هم روایت ابن میسره را مطرح کردند تا وجوه هم به آن اضافه کردند و آخر کار هم در روایت زراره به احتمال موافقت با قوم که به عنوان تقیه همراه آن‌‌ها بود ختمش کردند. بعد فرمودند «و مثله الکلام» در این روایت. «و مثله الکلام» در آن روایت «ما بینهما وقتٌ». این «و لذا» یعنی این جمع‌‌هایی که ما در این سه بخش و سه فقره انجام دادیم، «و لذا» هم دنبال این است. «و لذا» یعنی به خاطر همین وجوهی که ما گفتیم و جمعی که در این روایت انجام دادیم «ورد الامر» نه این که «و لذا» به همین آخرین عبارتی که الان این جا گفتیم بخورد. از حیث مطلب «و لذا» برای تسهیلی که در جمع واقع شده تعلیل نمی‌‌شود. «و لذا ورد الامر بالجمع  بهذا الترتيب،» یعنی مثلا تعلیلش این باشد که چون جمع سهل است گفتند حالا یک کاری بکنید که هم ظهر و هم عصر و هم نافله‌‌هایش را هم جمع کنید؟ این طور؟ این با آن توضیحی که در «فإنّه» می‌‌فرمایند سازگار نیست. بعدش «فإنّه» می‌‌گویند. «فأنّه» توضیح است. پس بنابراین «و لذا» یعنی «للوجوه الذی ذکرناها فی الجمع بین» طائفتین قبلی به خاطر همین «ورد». جمعی که ما گفتیم اساسش این بود که این تأخیر و این تعیین اوقات برای نافله هست. به خاطر این که ما گفتیم و این طوری جمع کردیم «و لذا ورد الامر بالجمع» یعنی جمع بین ظهر و عصر «بهذا الترتیب» به همین ترتیبی که نافله بخوان «أي بفعل النافلة بعد الزوال، ثمّ الفريضة، ثمّ فعل النافلة بعدها، ثمّ فريضة العصر في رواية «سماعة بن مهران»؛» که در همین باب 5 است.

روایت سماعة در جمع بین ظهرین

وَ عَنْهُ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ مُثَنًّى الْعَطَّارِ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ الرَّوَّاسِيِّ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ- فَصَلِّ ثَمَانَ رَكَعَاتٍ ثُمَّ صَلِّ الْفَرِيضَةَ أَرْبَعاً- فَإِذَا فَرَغْتَ مِنْ سُبْحَتِكَ قَصَّرْتَ أَوْ طَوَّلْتَ فَصَلِّ الْعَصْرَ.[3]

 این روایات باب پنجم را به ترتیب داشتند می‌‌فرمودند. از روایت زراره وارد آن بحث‌‌ها و وجوه و محتملات شدند. درست بعد از همان روایت زراره که محل بحثمان بود، روایت سماعة بن مهران بود. «وَ عَنْهُ» یعنی حسن بن محمد بن سماعة «عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ مُثَنًّى الْعَطَّارِ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ الرَّوَّاسِيِّ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَصَلِّ ثَمَانَ رَكَعَاتٍ ثُمَّ صَلِّ الْفَرِيضَةَ أَرْبَعاً فَإِذَا فَرَغْتَ مِنْ سُبْحَتِكَ قَصَّرْتَ أَوْ طَوَّلْتَ فَصَلِّ الْعَصْرَ.» می‌‌فرمایند «و لذا ورد الامر بالجمع بهذا الترتیب … في رواية «سماعة بن مهران»» این «و لذا» یعنی به خاطر این که جمع به خاطر تسهیل بوده به این آخر می‌‌خورد؟ یا «و لذا» یعنی«للوجوه التی ذکرناه» برای جمع‌‌های قبلی؟ من این طوری اسهل به ذهنم می‌‌آید که «و لذا» به آن مطلب‌‌های قبلی می‌‌خورد، نه این جمله اخیری که داشتند بحث را تکمیل می‌‌کردند.

 

برو به 0:06:55

شاگرد: سر سطر برود بهتر نیست؟

استاد: بله اگر سر سطر برود خیلی بهتر است. چون آن «و لذا» که قبل فرمودند، معلوم بود یک نحو تکمیل عبارت است. قبلش فرمودند «لصعوبة التهيّؤ في وسط الاشتغال بأُمور الدنيا مرّتين؛ و لذا وقع هذا التسهيل منه»[4] این دنبال آن بود. ولی «ولذا» بعدی برای کل بحث است. چرا عرض می‌‌کنم؟ به خاطر ای که به روایت سماعه استشهاد می‌‌کنند. بحثش سر روایت زراره بود که در وسائل روایت دهم است، بحث روایت زراره طول کشید، الان آمد «و لذا» یعنی مطالبی که راجع به روایت زراره گفتیم برای روایت یازدهم هم بعد از آن آمده و حاج آقا هم به ترتیب داشتند جلو می‌‌آمدند، اگر نگاه کنید تمام روایات باب پنجم را به ترتیب از آن اولی که «کنّا نقیس الشمس» شروع فرمودند، به ترتیب روایات را مطرح کردند تا این جا آمدند. پس این «و لذا» به پیشنهاد ایشان باید سر سطر برود. آن جا که در صفحه 25 فرمودند «و أما روایة زرارة» که مطالبش را گفتند و رسید تا این جا که «و لذا» یعنی همه بحث‌‌هایی که راجع به روایت زراره گفتیم «ورد الامر». «و لذا ورد الامر بالجمع بهذا الترتیب فی روایة سماعة بن مهران» یک روایت بعد از روایت زراره است. «فإنّه» حالا توضیح هم می‌‌دهند. «فإنّه يجمع بينه» بین چه؟ بین همین روایت سماعة که روایتِ بعدیِ روایت زراره است. «یجمع بینه بحسب ظهوره في عدم فوت شي‌ء من الفضيلة بهذا النحو من الجمع» حضرت خودشان به سماعه فرمودند این طوری نماز بخوان، ظهور دارد که اگر این طور بخوانی، هیچ فضیلتی از تو فوت نمی‌‌شود. خب این که ظهور در این دارد «و بين ما مرّ من قوله عليه السلام أكره لك» در روایت قبلی که روایت زراره بود که «أکره لک أن تتخذه وقتاً دائماً»[5] چطوری جمع می‌‌شود؟  «بوجه من الوجوه المتقدّمة» که اساسش تنفل بود یا برای تنفل دیگران بود یا موافقت با عامه بود یا احتمال این که وقتی عادت شد نافله از آن فوت بشود بود یا منظور وقت صیف بود که در تابستان این طوری نکن که همه این‌‌ها برای تو جمع بشود و برای تو سخت بشود که یکی از وجوهی که خودشان دو بار یا سه بار تکرار کردند فرمودند که مربوط به صیف باشد. خلاصه می‌‌فرمایند «بوجه من الوجوه المتقدمة» این هم یکی.

بررسی دلالت روایت ذریح بر جمع ظهرین

وَ عَنْهُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ ذَرِيحٍ الْمُحَارِبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع أُنَاسٌ وَ أَنَا حَاضِرٌ- فَقَالَ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَهُوَ وَقْتٌ لَا يَحْبِسُكَ مِنْهُ- إِلَّا سُبْحَتُكَ تُطِيلُهَا أَوْ تُقَصِّرُهَا الْحَدِيثَ.[6]

«و كذا بين قوله … فی روایة ذریح‌» روایت ذریح کدام است؟ همین روایت دوازدهم وسائل بود. معلوم است ترتیب بحثشان طبق ترتیب روایات وسائل دارند جلو می‌‌روند. لذا باز به روایت دوازدهم می‌‌رسد. روایت دوازدهم چیست؟ «وَ عَنْهُ» یعنی حسن بن محمد بن سماعة «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ ذَرِيحٍ الْمُحَارِبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع أُنَاسٌ وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَهُوَ وَقْتٌ لَا يَحْبِسُكَ مِنْهُ إِلَّا سُبْحَتُكَ تُطِيلُهَا أَوْ تُقَصِّرُهَا الْحَدِيثَ.» لذا می‌‌فرمایند «و کذا» یعنی «یجمع بین قوله لا يحبسك إلّا سبحتك، تُطيلها أو تقصّرها في رواية «ذريح»» که روایت دوازدهم بعد از روایت سماعة هست «و بين ما مرّ من صلاته في الذراع و الذراعين» یعنی همان حرف‌‌هایی که قبلاً حضرت تا ذراع و ذراعین  صبر می‌‌کردند، در این جا می‌‌بینید که حضرت فرمودند «لا یحبسک إلّا سبحتک» هیچی حابس تو نیست، ذراع و ذراعین مطرح نیست. می‌‌گوییم که در آن جا روایت ذریح اصلا ربطی به نماز عصر ندارد و حال آن که فرمایش شما مربوط به جمع بین ظهر و عصر و فعلاً نماز عصر است. چطور شد استشهاد کردید و می‌‌گویید «و کذا یجمع بین روایة ذریح»؟ روایت ذریح اصلا ربطی به این …

عبارت این بود سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع أُنَاسٌ وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَهُوَ وَقْتٌ لَا يَحْبِسُكَ مِنْهُ إِلَّا سُبْحَتُكَ» البته صاحب وسائل «الحدیث» دارند که در تهذیب و استبصار که این روایت از حسن بن محمد بن سماعة آمده است ‌‌ببینیم «الحدیث» اصلا مطرح شده یا نشده است؟ ببینیم دنبال حدیث چه بوده است. ظاهراً در وسائل که نیامده است.

شاگرد: در استبصار آمده است. «فَقَالَ بَعْضُ الْقَوْمِ إِنَّا نُصَلِّي الْأُولَى إِذَا كَانَتْ عَلَى قَدَمَيْنِ وَ الْعَصْرَ عَلَى أَرْبَعَةِ أَقْدَامٍ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع النِّصْفُ مِنْ ذَلِكَ أَحَبُّ إِلَيَّ.»[7]

استاد: که کل حدیث از ذریح این است؟

شاگرد: بله.

 

برو به 0:12:44

استاد: پس «النصف من ذلک» در باب هشتم هم می‌‌آید «النصف من ذلک أحبّ إلیّ». بله درست است در روایت بیست‌‌و‌‌دوم در باب هشتم می‌‌آید «وَ عَنْهُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ ذَرِيحٍ الْمُحَارِبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أُنَاسٌ وَ أَنَا حَاضِرٌ إِلَى أَنْ قَالَ فَقَالَ بَعْضُ الْقَوْمِ إِنَّا نُصَلِّي الْأُولَى إِذَا كَانَتْ عَلَى قَدَمَيْنِ وَ الْعَصْرَ عَلَى أَرْبَعَةِ أَقْدَامٍ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع النِّصْفُ مِنْ ذَلِكَ أَحَبُّ إِلَيَّ.»[8] «ذلک» یعنی چه؟ یعنی هم قدمین و هم اربعة أقدام. یعنی خود ذیل روایت می‌‌تواند مربوط به بحث ما باشد ولی صاحب وسائل این‌‌ها را تقطیع کردند. این تقطیع‌‌ها سبب شده بوده که مرحوم آقای بروجردی درصدد برآمدند جامع الاحادیث شیعه را جمع‌‌آوری کنند که خیلی هم کار خوبی است.[9]

حالا این «بعد فهم» که حاج آقا می‌‌فرمایند معلوم می‌‌شود که ذیل روایت قسمت دیگری بوده است. «بعد فهم أن نسبة الذراع إلى الظهر متحدة» یعنی حتی اگر ذیل روایت هم نباشد ما خودمان می‌‌فهمیم حضرت که فرمودند «لا یحبسک إلا سبحتک» همین نسبت … چرا؟ وقتی ظهر با ذراع «لا یحسبک إلا سبحتک»، همین ذراع، ذراعینش برای عصر آمده است. پس یعنی ذراعین هم «لا یحسبک إلا سبحتک بالعصر». «بعد فهم أن نسبة الذراع إلی الظهر» این نسبت  «متحدة مع نسبة الذراعين إلى العصر، بحسب مبدء الفضل و منتهاه» آیا ذراعین مبدأ فضیلت است یا منتهای فضیلت است؟ از اول زوال فضیلت شروع شده بوده «و بحسب جهة الفضل» این که ذراع و ذراعین فضیلتی برای ظهر و عصر است جهتش هم یکی است. جهت چیست؟ تنفل است. «للنفل أو لمجرّد التفريق.» همین اندازه که باید ظهر و عصر و این‌‌ها را فاصله بیندازی و بین ظهر با اول زوال هم فاصله بیندازی. خلاصه جهت یکی است. اگر فهمیدی برای نفل است پس عصر هم برای نفل است. اگر هم فهمیدی مقصود محض التفریق است عصر هم برای  محض التفریق است. خلاصه «بعد فهم» می‌‌خواهد بفرماید روایت «ذَریح» یا «ذُرِیح» که مربوط به ظهر است، مربوط به بحث ما هم که نماز عصر بود می‌‌شود. چون نسبت ذراع به ظهر و ذراعین به عصر واحد است. هر چه علتش است و مبادی آن هست، یکی است و تفاوتی ندارد.

دلالت روایت ابن یحیی بر محوریت نافله برای تفریق

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى قَالَ كَتَبَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا إِلَى أَبِي الْحَسَنِ ع- رُوِيَ عَنْ آبَائِكَ‌ الْقَدَمِ وَ الْقَدَمَيْنِ وَ الْأَرْبَعِ- وَ الْقَامَةِ وَ الْقَامَتَيْنِ وَ ظِلِّ مِثْلِكَ- وَ الذِّرَاعِ وَ الذِّرَاعَيْنِ فَكَتَبَ ع- لَا الْقَدَمِ وَ لَا الْقَدَمَيْنِ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ- فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ- وَ بَيْنَ يَدَيْهَا سُبْحَةٌ وَ هِيَ ثَمَانُ رَكَعَاتٍ- فَإِنْ شِئْتَ طَوَّلَتْ وَ إِنْ شِئْتَ قَصَّرْتَ- ثُمَّ صَلِّ الظُّهْرَ فَإِذَا فَرَغْتَ كَانَ بَيْنَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ سُبْحَةٌ- وَ هِيَ ثَمَانِي رَكَعَاتٍ إِنْ شِئْتَ طَوَّلْتَ- وَ إِنْ شِئْتَ قَصَّرْتَ ثُمَّ صَلِّ الْعَصْرَ.

قَالَ الشَّيْخُ إِنَّمَا نَفَى الْقَدَمَ وَ الْقَدَمَيْنِ لِئَلَّا يُظَنَّ أَنَّ ذَلِكَ وَقْتٌ لَا يَجُوزُ غَيْرُهُ.[10]

«و ما في رواية «محمّد بن أحمد بن يحيىٰ»» این روایت سیزدهم در همان باب پنجم است. «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ» این جا دیگر سند ربطی به آن حسن بن محمد بن سماعة ندارد. اسناد خود شیخ  «عَن سعد بن عبد الله عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى قَالَ» روایتی که این روزها مکرر صبحتش شد. «كَتَبَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا إِلَى أَبِي الْحَسَنِ ع» به ظاهر أبی الحسن الثالث امام هادی سلام‌‌الله‌‌علیه می‌‌شود. «رُوِيَ عَنْ آبَائِكَ الْقَدَمِ وَ الْقَدَمَيْنِ وَ الْأَرْبَعِ وَ الْقَامَةِ وَ الْقَامَتَيْنِ وَ ظِلِّ مِثْلِكَ وَ الذِّرَاعِ وَ الذِّرَاعَيْنِ» چرا القدمین؟ باید می‌‌شد «روی عن أبائک القدم و القدمان و الاربع و القامة و القامتان»

شاگرد: شاید این‌‌ها جانشین ظرف شده است. یعنی مثلا «صلّوا عندَ القدمین».

استاد: حالا نسخه‌‌های دیگر مثل وافی شاید «قدمان» باشد. من برخورد کردم در وافی نسخه‌‌ها از نظر اعراب با آن چه که این جا هست، تفاوت داشت. «رُوِيَ عَنْ آبَائِكَ الْقَدَم وَ الْقَدَمَيْنِ وَ الْأَرْبَعِ وَ الْقَامَةِ وَ الْقَامَتَيْنِ وَ ظِلِّ مِثْلِكَ وَ الذِّرَاعِ وَ الذِّرَاعَيْنِ» آن وقت حضرت در جواب هم باز جرّ دادند. «فَكَتَبَ ع لَا الْقَدَمِ وَ لَا الْقَدَمَيْنِ» یا «لا القدمَ و لا القدمین» نصبش هم احتمال دارد. «رُوِی عن آبائک القدمَ و القدمین» اگر «القدمَ» باشد …

 

برو به 0:18:45

شاگرد: وافی هم همین اعراب را دارد.

استاد: مثلا یک کلمه «بعضٌ» اگر باشد خوب است. مثلا «رَوَی بعضٌ» یا «رَوَی بعض اصحابنا عن آبائک» باشد. اگر «بعض» باشد آن وقت «القدم و القدمین» خوب است. به هر حال «فَكَتَبَ ع لَا الْقَدَمِ وَ لَا الْقَدَمَيْنِ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ وَ بَيْنَ يَدَيْهَا سُبْحَةٌ وَ هِيَ ثَمَانُ رَكَعَاتٍ فَإِنْ شِئْتَ طَوَّلَتْ وَ إِنْ شِئْتَ قَصَّرْتَ ثُمَّ صَلِّ الظُّهْرَ فَإِذَا فَرَغْتَ كَانَ بَيْنَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ سُبْحَةٌ وَ هِيَ ثَمَانِي رَكَعَاتٍ إِنْ شِئْتَ طَوَّلْتَ وَ إِنْ شِئْتَ قَصَّرْتَ ثُمَّ صَلِّ الْعَصْرَ.»

«قَالَ الشَّيْخُ إِنَّمَا نَفَى الْقَدَمَ وَ الْقَدَمَيْنِ لِئَلَّا يُظَنَّ أَنَّ ذَلِكَ وَقْتٌ لَا يَجُوزُ غَيْرُهُ.» نفی برای این بوده است.

خب ایشان می‌‌فرمایند که «و ما فی روایة محمد بن أحمد بن یحیی النافية للتحديدات مطلقاً» «لا القدم و لا القدمین» و بقیه‌‌اش هم هر چه او گفته بود. «صريحةٌ في عدم العبرة بغير النوافل» تنها و تنها اعتبار به نافله‌‌ها بوده است. «و بغیر لوازمها» غیر سر لوازم هم در می‌‌آید. یعنی «فی عدم العبرة بغیر النوافل و بغیر لوازمها» یعنی هر چه هم لوازم نافله هست، در روایت ملتزم به آن شدند. عبرة به آن هست، به لوازم نوافل هم عبرة هست، نه این که به آن عبرة نیست. «عدم العبرة بغیر النوافل و لوازمها من التأخير للطويلة و القصيرة» چه مُطَوِّل باشی و چه مُقصِّر باشی خوب است و مانعی ندارد. «و أنّه لا يفوت الفضل بذلك؛»  اگر این نافله‌‌ها را بخوانی و همه نمازها را پشت سر هم بخوانی هیچ فضیلتی از دست شما فوت نشده است. دیروز هم عرض شد نسبت به روایات دیگر اصلا نزد امامیه وقتی می‌‌گویند جمع بکنید منظورشان آن جایی است که نافله نخوانی. لذا شهید فرمودند که «یستفاد» از ادله شرعیه کثیره که «یستحبّ التفریق». این تفریقی که این جا می‌‌گویند یعنی نافله بخوانید، نه این که بگذارید در وقت‌‌های خاص بخوانید. این دیگر حرف شهید بود و الان در عروه هم همین طور است. «إذا جمعت» یعنی وقتی که نافله نخوانی. بنظرم مرحوم سید یک فرع در عروه دارند که صریحاً همین است که «التفریق بین الصلاتین یحصل برکعتین» یک نافله هم بخوانی کافی است. و لذا اگر بین نماز ظهر و عصر یک نافله عصر هم بخوانی، می‌‌توانی بعد اذان بگویی. چرا؟ چون تفریق بین صلاتین به همین یک نافله محقق شده و می‌‌توانید دوباره اذان بگویید. [11]

«و أنّه لا یفوت الفضل بذلک؛» اگر این طور نافله بخوانی و همه را پشت سر هم بخوانی هیچ فضیلتی ندارد. «و أنّ التحديدات كلّها كناية عن المواظبة على النوافل؛» تمام تحدیدات یعنی ذراع و ذراعین و مثل و همه این‌‌ها کنایه از این است که مواظبت بر نوافل بکنید. «فهي كالمشتملة علىٰ تعليل الذراع بالتأخير للنفل» همان روایتی که می‌‌گفتند «أتدری لم جعل الذراع و الذراعان؟ لمکان النافله» که آن روایات قبلاً گذشت. مثل روایاتی که مشتمل بر تعلیل ذراع «بالتأخیر للنفل و أنّ المانع هي السبحة» «لا یمنعک إلا سبحتک» مانع برای این که نماز ظهر را بخوانید فقط نافله است. هر چه هم گفتند صبر کن، تأخیر بینداز برای این است که امید به این باشد که نافله ترک نشود. «حتى أنّ تفريقه صلى الله عليه و آله و سلم لم يكن إلّا للتسهيل على المتنفّلين،» یعنی حضرت خودشان هم ولو نافله خواندند باز صبر می‌‌کردند تا دیگران نافله را بخوانند. حالا یکی طول می‌‌دهد، یکی بطیء اللسان است، یکی سریع اللسان است. همه طوری فاصله زمانی می‌‌انداختند که حتما همه نافله‌‌ها را بخوانند. «لما في الجمع بين الفريضتين و نوافلهما في وقت واحد‌ من الصعوبة الواضحة،» بخواهید بگویید که 16 رکعت و 8 رکعت 24 رکعت می‌‌شود. عرف عام 24 رکعت را پشت سر هم بخوانند معلوم است که چقدر صعوبت دارد. فلذا حضرت فاصله می‌‌انداختند تا این 24 رکعت را بخوانند و از همه فوت نشود. «حتى أنّ من أراد التسهيل بالجمع» کسی که می‌‌خواهد در این جمعی که نافله هم بخواند تسهیل کند، حتی تصمیم بر این هم دارد «يغلب عليه ترك بعض النوافل.» نمی‌‌دانم حاج آقا این را فرمودند یا در مباحثه این احتمال داده شد که حضرت فرمودند «أنی أکره لک أن تتخذه وقتاً دائماً» عرض کردم برای این است که حضرت می‌‌دانند که اگر بخواهی هر روز این کار را بکنی، عادت این می‌‌شود و آخرش بینش یک وقت‌‌هایی پیش می‌‌آید مانع پیش می‌‌آید، یکی دو روز هم که نافله نخواندی دیگر «النفس راغبة إذا رغبتها» یکی دو روز نخوانده، بعدش هم می‌‌گوید حالا پریروز که نخواندم، فردا هم نمی‌‌خوانم، کمک هم می‌‌بیند بین صلاتین جمع کرد و نافله‌‌ها هم رفت. لذا «أکره لک أن تتخذه …» چون من می‌‌دانم اگر هر روز کارت این باشد، بعد از 6 ماه می‌‌بینی که غالب اوقات نافله‌‌ها ترک می‌‌شود و دیگر آن حال را ندارید. [12]

 

برو به 0:25:34

جمع‌‌بندی روایات بحث جمع و تفریق ظهرین

المتحصل من البحث و الإشارة إلى الروايات الأُخر و بالجملة، فلو أمكن شرح أخبار التحديد بأخبار التعليل بالتنفّل و ما هو بمنزلة التعليل من الحبس المؤيّد بروايات التعجيل المذكور في فضل أوّل الوقت، كما جعل في بعض الروايات تحرّي الجمع بين النافلة و الفريضة أبين من قياس الشمس، كما ذكرنا وجه ذلك، فهو؛ و إلّا كان مع المعارضة بين الطائفتين الترجيح مع روايات المحافظة على النوافل، و أنّها الغرض من التحديد، لتأيّدها بالعمل المستمرّ من النّبي صلى الله عليه و آله و سلم و من بعده في الاشتغال بعد الزوال بالنوافل و وصلها بالفريضة، دون الانتظار للذراع أو المثل أو القدم.

و يظهر منه الحال في المثلين مثلًا للعصر، فإن وقع الظهر في آخر [ه] أو ما بينهما المثل، كان الحال فيهما واحداً، و إلّا كان المثلان زماناً واحداً.[13]

«و بالجملة، فلو أمكن شرح أخبار التحديد بأخبار التعليل» این جا در این فقره حاصل فرمایششان این است که می‌‌فرمایند اگر بتوانیم یکی را با دیگری شرح بدهیم اصلا معارضه‌‌ای پیش نیامده، تعارضی نیست و موفق شدیم که با بعضی کلمات اهل بیت مراد را به دست بیاوریم. اگر بتوانیم این کار را بکنیم که اصلا هیچی؛ اگر نشد تازه تعارض می‌‌شود. وقتی تعارض شد چه کار می‌‌کنیم؟ نوبت به ترجیح می‌‌رسد و ما این ترجیح را داریم. تعادل نیست! این هم یک کلمه …

«و بالجملة، فلو أمكن شرح» یعنی با همدیگر جمع کنیم و استظهار کنیم. «شرح أخبار التحديد» تحدید به چه؟ تحدید به ذراع و قامت و مثل و این‌‌ها «بأخبار التعليل بالتنفّل و ما هو بمنزلة التعليل» که ولو تعلیل هم نیست از آن تعلیل را می‌‌فهمیم. «من الحبس» که یعنی «ما یحبسک إلا سبحتک» «المؤيّد بروايات التعجيل» که هر چه زودتر نماز  را بخوان. «اول الوقت رضوان الله» «المذكور في فضل أوّل الوقت، كما جعل في بعض الروايات» این «کما» یعنی باز تأکید این است که «جعل فی بعض الروایات تحرّي الجمع بين النافلة و الفريضة أبين من قياس الشمس» که حضرت فرمودند «ألا أنبئکم بأبین من هذا» می‌‌خواهید روشن‌‌تر برای شما بگویم؟ که آن جا راجع به روشن‌‌تر بودن صحبت شد که روشن‌‌تر بودنِ ملاکی است و الا وقت که اضبط است. حضرت می‌‌خواهند بفرمایند آن هم برای این بوده است. همه این تحدیدات زیر سر این است و أبین ملاکی را برای شما می‌‌خواهیم. «ألا أنبئکم بأبین» پس «کما جعل فی بعض الروایات تحرّي» تحرّی این جا یعنی مواظبت کردن. مواظبت کردن به «الجمع بين النافلة و الفريضة» که هم نافله  را بخوانی و هم فریضه را با نافله بخوانی «أبين من قياس الشمس» قیاس شمس به چه؟ به ذراع و ذراعین که عمر بن حنظله و منصور بن حازم و حارث بن مغیره می‌‌گویند «کنّا نقیس» ولو در روایاتش دیگر بود که «حارث بن مغیره عن عمر بن حنظله» نقل کرده بود که روایت را در همان وسائل خواندیم.

ردّ‌محوریت ذراع براساس «لوکان لبان» وبحثی درباره سیره متشرعه

اگر ممکن بشود که «كما ذكرنا وجه ذلك،» یعنی «ذکرنا» وجه اول بودن را. در کجا؟ به این که فقط با استفهام برگزار شده به خاطر این که این وجه أبینیت این قدر روشن بود که توضیح هم نیاز نبود حاج آقا هم بفرمایند. وسط صفحه 24 فرمودند که  «فهل يمكن أن يرجع» یعنی آن جا خواندیم ممکن نیست، معلوم است که این طوری است. که «ذکرنا وجه ذلک» آن جا در صفحه فلان «فهو» یعنی اگر بتوانیم شرح بدهیم و اصلا نوبت به تعارض نرسد که چه بهتر. «و إلّا» یعنی اگر نتوانستیم جمع کنیم، می‌‌گوییم این روایات با همدیگر معارض هستند. «كان مع المعارضة بين الطائفتين» که تعارض برقرار شد این جا دیگر جای تعادل نیست. این جا یک طرف ترجیح دارد. «و إلا کان مع االمعارضة بین الطائفتین الترجيح مع روايات المحافظة على النوافل» ترجیح با آن‌‌هاست که محافظت بر نوافل بکن، ذراع و ذراعین میزان نیستند. چرا ترجیح با محافظت بر نوافل است و اگر معارضه بود روایات ذراع کنار می‌‌رود؟ به خاطر این که می‌‌گویند می‌‌دانیم که «لو کان لبان»  «و أنّها الغرض من التحديد» غرض از تحدید هم همین‌‌ها بوده است. چیست؟ «الترجیح مع روایات المحافظة و أنّها الغرض» یعنی محافظت غرض از آن تحدیدات است. چرا ترجیح با آن هست؟ «لتأيّدها» یعنی تأیّد این روایاتی که محافظت بر نوافل را می‌‌فرمایند «بالعمل المستمرّ من النّبي صلى الله عليه و آله و سلم و من بعده» از روز اول از زمان معصومین تا آخِر؛ چه کار می‌‌کردند؟ «في الاشتغال بعد الزوال بالنوافل» مواظب زوال بودند. زوال که می‌‌شد نوافل را می‌‌خواندند «و وصلها بالفريضة» کسی نگفته که این‌‌ها را فاصله بدهید. به فریضه وصلش می‌‌کردند. «دون الانتظار للذراع أو المثل أو القدم.» اگر بود همه جا صدایش می‌‌پیچید. حضرت مرتب می‌‌فرستادند ببینند ذراع شده یا نه، یک کسی برود خبر بیاورد. این طور چیزی اصلا نقل نشده و لذا وصل بودنِ فریضه به نوافل زوال و عدم صبر برای ذراع را می‌‌گویند یک عملی است که ما نمی‌‌توانیم با استظهار از ظاهر یک روایت، از این امر واضحی که «لو کان خلافه لبان» و به دست ما می‌‌رسید، دست برداریم. لذا ترجیح با این‌‌هاست.

شاگرد:سیره نبوی… شاید این انکارش خیلی سخت باشد. که بگوییم ایشان تا ذراع صبر نمی‌‌کردند. این احادیث باب 32 به یک روایت …. نقل سیره می‌‌فرمایند؛ می‌‌فرمایند حضرت نافله‌‌شان را خواندند بعد ذراع که می‌‌شد نماز ظهر را می‌‌خواندند. این جا هم خودشان دارند تلاش می‌‌کنند توجیه کار حضرت را بکنند و بگویند که وجه صبر کردنشان تا ذراع چه بوده، تسهیل برای متنفلین بوده است. بعداز این توجیهات دوباره می‌‌بینیم سیره نبوی هم بر این بوده که جمع می‌‌کردند خیلی سخت می‌‌شود.

استاد: پایین صفحه 22 فرمودند «و كذا معلوميّة عمله على المبادرة في فعل الظهر بعد نافلتها، كما يرشد إليه‌ جريان سيرة المسلمين إلىٰ يومنا هذا عليه في الظهر و المغرب، و أنّه لو كان عمله صلى الله عليه و آله و سلم علىٰ خلاف ذلك لظهر و اشتهر»[14]

شاگرد: باب ٣٢ حدیث ٢

استاد: وقتی شما آمدید این جا دارید بحث مواقیت نماز را می‌‌کنید روایت را بگویید. حاج آقا می‌‌فرمایند «اشتهر» به طوری که نزد هر بچه مسلمانی صدایش می‌‌پیچید. این را می‌‌توانید از دست ایشان بگیرید؟ خود شما قبل از این بحث مواقیت را ببینید به گوشتان خورده بود که حضرت عقب می‌‌انداختند؟

 

برو به 0:32:41

شاگرد: ما نه! ولی آن «کنّا نقیس» را چه کار می‌‌کنید؟ بالاخره شاید یک زمانی بوده است.

استاد: «کنّا نقیس» هم کأنه به عنوان روایت شنیدند حضرت این کار را می‌‌کردند، همان «کنّا نقیس» عمل کل مسلمان‌‌ها آن زمان بود؟ یا «کنّا نقیس» عده‌‌ای از کسانی بودند که با حدیث انس داشتند؟ خیلی تفاوت می‌‌کند. یعنی کل عمل مسلمین شیعه و سنی همه به خاطر کار پیامبر این بود؟ یا «کنّا نقیس» برای عده‌‌ای از ما بود که روایات به گوش ما رسیده بود که «إذا کان الفیء ذراعاً صلی الظهر»؟

شاگرد: این روایت عمل حضرت را بیان می‌‌کنند. آن عوام دین روایات دستشان نبوده، تاریخ هم نمی‌‌دانستند، علم غیب هم نداشتند لذا این طور عمل می‌‌کردند.

استاد: حاج آقا چه می‌‌فرمایند؟ می‌‌فرمایند که ما از این کشف می‌‌کنیم اگر «کان إذا صلّی» هم بوده برای مراعات نافله بوده؛ با آن خصوصیاتی که وقتی بیرون می‌‌آمدند ذراع شده با آن محمل‌‌ها … این غیر از این است که ما بخواهیم از یک چیز واضحی دست برداریم.

شاگرد: جریان سیره یک مقداری فرق می‌‌کند. این که مثلا بگوییم حضرت فاصله می‌‌انداختند و تا آن زمان صبر می‌‌کردند و این «لمکان النافلة» بوده این حرف خوبی است اما این یک ادعای جدیدی است که حضرت و هر کسی هم بعد از ایشان از معصومین بوده به این شکل عمل می‌‌کردند که فوری بعد از زوال، نافله و فوری بعدش فریضه ظهر را می‌‌چسباندند و فوری نافله عصر و بعد فوری فریضه عصر را می‌‌چسباندند. این مقداری موونه می‌‌برد. یعنی این طور استصحابات قهقرایی و این طور چیزها سیره ثابت نمی‌‌شود.

استاد: الان ایشان این حرف شما را نگفتند. فقط می‌‌خواستند بگویند ذراع نیست. اصلا این طوری که شما می‌‌گویید منظورشان این جا این نیست. ببینید «لتأيّدها بالعمل المستمرّ من النّبي صلى الله عليه و آله و سلم و من بعده في الاشتغال بعد الزوال بالنوافل و وصلها بالفريضة» اما این که بعد نافله عصر و عصر … این طوری کار ندارند.

شاگرد: نه! همین تکه اولش را چه کسی می‌‌تواند ثابت کند؟ روایتی که نداریم.

استاد: ثابتش این است که ایشان می‌‌فرمایند اگر چنین عمل مستقری بود «لبان».

شاگرد: آخر ایشان در روایات تردید کردند. «لبان» یعنی هر کاری حضرات می‌‌کردند اگر الان …

استاد: یعنی اهل بیت خودشان می‌‌آمدند کاری کنند که سیره جدشان ضعیف بشود؟ عمل مستقر جدشان ضعیف بشود؟ به دلائلی به جنگ آن‌‌ها نرفتند ولی می‌‌گفتند این نبوده یعنی به اشاره می‌‌گفتند این طوری که شما تلقی کردید که مواظبتی می‌‌کنید که سنت این است. بایستید تا ذراع بشود. می‌‌فرمایند این سنت جد ما نیست. یک چیزی شنیدید و به گوش شما خورده که صبر تا ذراع؛ سنت جد ما این نبوده، این برای نافله بوده.

شاگرد: شاید منظورشان این است که سنت واجبة نبوده.

استاد: «أبین» یعنی آن سنت هست ولی آن أبین هست؟ آن فضل است؟

شاگرد: فرمایش شما همین بود که أبین بودن به لحاظ ملاک است.

استاد: در مقامی که طرف می‌‌خواهد سنت مراعات کند. سنت چه بوده؟ «إذا کان الفیء ذراعاً صلّی الظهر» این هم دارد مواظبت می‌‌کند. امامی که حافظ این سنن هستند بیایند بگویند می‌‌خواهید روشن‌‌تر از این برای شما بگویم؟ کاری به این نداشته باش! عجب! کاری به سنت نداشته باشم؟! وقتی که زوال شد نافله‌‌ات را بخوان، نماز ظهرت را بخوان. یعنی چه؟ یعنی اگر ذراعی هم شنیدی برای این بوده که نافله بخوانی، وقتی که خواندی دیگر به «نقیس» چه کار داری؟! نافله را بخوانی و باز هم تا ذراع صبر کنی. و لذاست که شیعه و سنی قبل از این که بحث مواقیت بکنند هیچ به گوشش نخورده است؟ آخر می‌‌شود یک چیزی سیره پیامبر باشد تا کسی نیاید بحث استدلالی مواقیت بکند اصلا به گوشش نخورده باشد که پیامبر از اول ظهر مقداری نافله را عقب می‌‌انداختند. سنت این است که تا سه ربع ساعت صبر کنید.

شاگرد: بعضی چیزها با سیره مسلمین و اینها …بروید بپرسید نماز شب چطور است؟ نافله‌‌ها چطور است؟ همین ظهر از یک پیرمرد بپرسید نافله چطور است؟ یعنی عموم مردم خیلی از چیزهایی که سیره بوده و مستحب بوده و مستقر بوده الان نمی‌‌دانند.

استاد: متشرعه نماز شب و خصوصیاتش را نمی‌‌دانند؟

شاگرد: اگر کسی دنبالش باشد بله می‌‌داند. اما اگر کسی دنبالش نباشد …

استاد: دارم همین را عرض می‌‌کنم که آن کسانی که دنبال مسأله هستند. آن‌‌هایی که دنبال مسأله هستند که شما این همه مسأله گفته بودید، قبل از این که روایات باب را ببینید مسأله‌‌دان بودید. کی گفتید که از سنن این است که باید از اول ظهر عقب  بیندازند؟ می‌‌گفتید نافله ظهر …

شاگرد: الان مردم بر اساس فتاوا مشی می‌‌کنند. الان آن قدر با زمان حضرت فاصله افتاده که …

استاد: فتاوا یعنی فقهاء در فتاوایشان بنا داشتند سنت را تغییر بدهند؟

شاگرد: نه بنا نداشتند سنت را تغییر بدهند. اما بنا داشتند آن چیزی که شرعی است بیان بکنند. اما این که مثلا زمان رسول الله صلوات الله علیه و آله چطور عمل می‌‌شده، نسبت به این دیگر دستمان کوتاه است. یعنی با این فاصله‌‌ای که افتاده، با این تغییر و تحولاتی که اتفاق افتاده و این که الان هم مردم گوششان به حرف مجتهد است که ببینند در واقع حکم خدا چیست، چه چیزی افضل است. بعد از کل جمع‌‌بندی ما به این نتیجه رسیدیم که افضل همان زودتر برقرار شدن فریضه است اما بحث روی این است که این‌‌ها نافی این نیست که پیغمبر … یعنی این‌‌ها ثابت نمی‌‌کند که پیغمبر خودشان هم محافظت و استمرار بر این داشتند که حتماً همان اول زوال سریعاً نوافل خوانده بشود.

استاد: منظور محافظت و مواظبت حضرت بر این که تا ذراع نشده ولو نافله خواندند ظهر را نخوانند. این را حاج آقا منکر هستند. می‌‌گویند اگر این بود «لبان». «بان» نه یعنی این که در یکی دو تا روایت بیاید که شما بحث مواقیت را می‌‌خوانید تازه به گوشتان بخورد، یعنی مسلمان‌‌ها می‌‌دیدند که حضرت ولو نافله‌‌شان را هم خواندند صبر می‌‌کنند نماز را نمی‌‌خوانند تا ذراع بشود. مرتب بلال و دیگری را می‌‌فرستند که ببین سایه ذراع شده؟ حاج آقا می‌‌فرمایند این طور چیزی نبوده است. 3 جا این را مطرح کردند. در اول جایی که این را مطرح کردند سطر یک صفحه 21 بود که فرمودند «و من البعيد‌ انتظاره صلى الله عليه و آله و سلم بعد النافلة إلى الذراع في صلاة فريضة الظهر، مع عدم وضوح ذلك للكلّ؛ و كذا استعلامه للفي‌ء»[15] این‌‌ها را آن جا گفتند بعید است ولذا شروع کردند به توجیه کردن.

 

برو به 0:39:41

در صفحه 22 سطر آخر فرمودند «معلوميّة عمله على المبادرة»[16] که این جا هم دارند همان را تکرار می‌‌کنند که چه؟ «لتأيّدها بالعمل المستمرّ من النّبي صلى الله عليه و آله و سلم و من بعده في الاشتغال بعد الزوال بالنوافل و وصلها» به چه؟ به این که در روایات نقل عملی شده یعنی می‌‌خواهم تا این اندازه عرض کنم که حتی آن‌‌هایی که می‌‌گویند «کنّا نقیس» چند نفری بودند، حدیث شنیده بودند. در فضای روایت «مَن لا أحصی عددهم» بود اما در فضای عمل، عملاً نبود. یعنی در همان عرف عام شیعه این طور نبود که دنبال ذراع بگردند. ظهر می‌‌شد نمازشان را می‌‌خواندند. حاج آقا این را می‌‌خواهند بگویند. می‌‌خواهند بگویند اگر آن طوری بود که در عرف خود خانواده‌‌های شیعه، مادر به بچه‌‌اش می‌‌گفت نماز بخوان اما صبر کن تا ذراع بشود. آخر اگر سنت پیامبر بود و این کارها را می‌‌کردند … در حالی که این طوری نبوده است.

شاگرد: منظور دوستان مثل این می‌‌ماند که همین الان در مخیله اغلب متشرعین هم خطور نمی‌‌کند که پیامبر نماز ظهر را از نماز عصر جدا می‌‌کرد. همین الان هم عموم متشرعین …

استاد: شما این را نفرمایید. همه سنی‌‌ها اصلا وقت را داخل نمی‌‌دانند.

شاگرد: فضای شیعه را داریم می‌‌گوییم. خیلی از چیزهای اهل سنت چیزهای عجیب و غریب و من‌‌درآوردی است.

استاد: آن برای روزهای اولی است که گفتند تازه نمازها را با هم می‌‌خواند و الا اگر اطلاعات مختصری داشته باشد برایشان واضح است و سنی‌‌ها می‌‌گویند وقت داخل نشده ولی از آن طرف این همه سنی که مواظبت بر این‌‌ها داشتند و شیعه‌‌ها بگویند که ما می‌‌دانیم حضرت عقب می‌‌انداختند. حتی در نقل سنی‌‌ها که به این نحو تأخیر اصلا نیامده است. تأخیر این طوری که تعیین بشود. انواع دیگرش بود اما آن چیزی که عمل خود حضرت بوده، این‌‌ها نبود. اهل بیت نگذاشتند که به عنوان یک سنت میخ این کوفته بشود. از روایات معلوم است. چرا نگذاشتند؟‌ کنار این روایت از قبلش و زمینه‌‌اش چطور فراهم شده بود باید فکر  بیشتری بشود.

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله عالی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

 

 


 

[1] بهجة الفقه، ص 27 – 28

[2] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 134

[3] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 134

[4] بهجة الفقیه، ص 27

[5] وسائل الشیعة، ج4، ص: 134

[6] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 134

[7] الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج‌1، ص: 250

[8] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 146

[9] شاگرد: در لفظ اختلاف داشتند.

استاد: در دو جای وسائل یا کلا؟

شاگرد: در استبصار

استاد: چه تفاوتی است؟

شاگرد: خود وسائل ظاهراً «لا یحبسک منه» داشت، این جا در تهذیب «منها» هست و در استبصار اصلاً هیچی ندارد و فقط «لا یحبسک إلا سبحتک» دارد.

استاد: «منها» یعنی «من صلاة الظهر»، «منه» هم یعنی «من الوقت».

شاگرد2: در تهذیب «منها» برای همین ذریح است یا برای یزید بن خلیفه است ؟

شاگرد: تهذیب که همان ذُریح است البته این جا ذَریح ثبت کرده است.

[10] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 134-135

[11] شاگرد: الجمعی که حاج آقا اینجا بکاربردند خلاف آن چیزی است که الان خودشان استفاده کردند. لذا هم توضیح دادند که به این نحو جمع …

استاد: بله به این نحو که نافله را هم بخوانید. نه آن جمعی که یعنی نافله نخوانید. احسنت! یعنی گفتند که «و لذا ورد الامر بالجمع بهذا الترتیب أی» لذا توضیح دادند. نه آن جمعی که برای مسأله اذان و اقامه مطرح می‎شود گفته می‎شود.

[12] شاگرد: ایشان یک اشاره‎ای داشتند.

استاد: کجا بود؟

شاگرد: «لزم ذلك فوت النافلة في كثير من الأوقات»

استاد: بله سطر اول صفحه 26 هست.

[13] بهجة الفقیه، ص: 28

[14] بهجة الفقیه، ص 22

[15] بهجة الفقیه، ص 20-21

[16] همان، ص 22